.

.

.

.

داری از اول جاده دو راهی رو نشون می دی



دوستان عزیز


لطفا کامنت کسانی که توهین می کنند و فحش می دهند جواب ندهید. اجازه بدید خودشون را معرفی کنند. کامنت دونی باز ندیدند. ذوق زده شدند برای معرفی خودشون.

در مقابلشون سکوووووووووووووووت مطلق. کاملا ندیده بگیرینشون لطفا

ممنونم




سلام دوستان


نمی دونم چرا هر چند روز یک بار دلم خیلی برای حسنا می سوزه. 


اولش که نوشتم می خواستم به بقیه بگم ساده لوح نباشید، گول نخورید، باور نکنید ... 

می خواستم همه کسانی که نکته های این زندگی و این وبلاگ را می بینند بیان اینجا مطرحش کنند تا به هم کمک کنیم که تیزتر و هشیارانه تر بخونیم و بشنویم و زندگی کنیم.


خواستم یکی دیگه وارد این مسیر نشه و کار حسنا را تکرار نکنه.


چون در همه فن حریف بودن و پررو بودن حسنا مطمئن بودم و این که کسی نمی تونه از این زندگی منصرفش کنه.


وقتی مامان بابای خودش و خانواده همسر و یه جماعت آدم حقیقی هر روز دارن بهش می گن که جمع کن از این زندگی برو بیرون. هم خودت راحت می شی، هم بقیه، اما حسنا گوش نمی ده، می دونستم که سخت بشه با حرفهای آدمهای مجازی قانعش کرد.


بگذریم. دیشب این پست را می خوندم. جدی دلم سوخت براش. چطور ممکنه کسی ازدواج کنه و بگه یکسال گذشته اینها چند بار رفتند سفر و من را هیچ جا نبردند. حتی فکرش را هم نکردم !!!


یعنی اصلا فکرش را هم نمی کرده که می تونه از شوهرش انتظار سفر داشته باشه. یعنی خودش می دونسته کجا اومده و چرا اومده. خودش شرایطی را که قبول کرده می دونه. 


اما بعدش چی؟

حالا که دم درآورده چی؟ خب از اول قرارشون این بود و حسنا هم آدم بدبختی بود که با این قرارها راضی به ازدواج شد. وگرنه کی قبول می کنه ازدواج کنه فقط برای 6.

حرف از بچه و سفر و زندگی و ... نزن !! باید خیلی درمونده باشی که چنین خفتی را قبول کنی.

حالا که چند صباحی گذشته قولهاش یادش رفته. خسته شده از این که به قول خودش تفریحش سرکار رفتن باشه.


حالا بچه می خواد. سفر می خواد. شوهر می خواد. زندگی می خواد. مهمونی می خواد. ....

درست می گید حسنا زندگی بلد نیست. چیزایی که از زندگیش می نویسه مثل یک زندگی نرمال نیست. اما این را هم در نظر داشته باشید که حسنا زندگی نرمال نداشته که بلد باشه. مهمونی نداده. مهمون نداشته. حتی مهمونی درست درمون نرفته. با دزد و پلیس بازی یه عروسی می ره و برمی گرده.


داره خانوم خانوما را اذیت می کنه. اما خودش هم خیلی بدبخته. خیلی گناه داره. فکر نمی کرد به این جا برسه. فکر نمی کرد نتونه تحمل کنه.

اون زن تجربه داشت، زندگی کرده بود، عاقل بود می دونست داره چی می گه و چی کار می کنه. فهمید شوهرش خیانت کرده، فهمید شوهرش گرفتار شده و خراب کرده ... بعد از بیست سال زندگی باید چیکار می کرد؟ نشست عقل و تجربه و مشاوره را گذاشت کنار هم و گفت باشه، حسنا بیاد و عقد کنید اما به این شرطها.


حسنا شرطها را قبول کرد و اومد. اون زن مطمئن بود که حسنا این شرایط را طاقت نمی آره و بعد از مدتی که خسته شد می ره. چون تجربه اش و عقلش بهش می گفت که زندگی مشترک که اساسش  6 و پول باشه، بقایی نداره. 

تا اینجاش درست بود. حسنا اولش شاد و سرخوش شروع کرد. بعد از یه مدت خسته شد و حالا زمان رفتنش بود.

اما به جای رفتن، می خواد بزنه زیر قولهاش.

یواشکی سفر می ره.

دزدکی حامله می شه.

ادعای عدالت می کنه و ....


همه کسانی که تجربه زندگی مشترک داشتند به حسنا گفتند راهش غلطه. چون همشون می دونستند بعد از خوابیدن این تب و تاب ها، حسنا باید از این زندگی بره بیرون. حتی رضایت اجباری خانوم خانوما در مقابل عمل انجام شده همسر هرزه اش هم به همین دلیل بود.

اما حسنا می خواد با سماجت بمونه. حسنا از قولهایی که داده و شرطهایی که قبول کرده خسته شده.

بله. هر زنی حق این چیزها را داره، اما حسنا با شروطی اومده.


مامان زری و پری و قلی که کامنت می ذارید و حسنا را باخودتون مقایسه می کنید. یادتون باشه شما زن اول هستید. شما با شرط و شروط نیامدید. زیر پای شما یه زندگی دیگه در حال له شدن و فرو ریختن نیست.


دلم برای حسنا و این همه دست و پا زدنش می سوزه.

اما یک زن دیگه هم هست که دلم برای اون صدبرابر بیشتر می سوزه.


پست را که خوندم یه نکته هم من اشتباه کرده بودم که حسنا به اقوامش گفته خانوم اولی جدا شده، نگفته فوت شده. اصلا علت این که رفتم سراغ این پست همین بود. چون یکی کامنت گذاشت گفت اشتباه می کنی و من هم خواستم مطمئن بشم که دیدم درست می گن. من اشتباه کرده بودم.


خوندن این کامنت برای من خیلی درد داشت. آره حسنا. درد داشت.

برعکس این که تو فکر می کنی وقتی از سفرت بنویسی برای من دردناکه.

اون جمله ای که زیرش خط کشیدم برای من دررررررد داشت.

نمی دونم برای تو چطور هست.


کاش یه قدرتی پیدا کنی، پشت پا بزنی به این زندگی و آدمهاش و خودت را بکشی بیرون.

از حرف مردم نترس. الان هم همونقدر در موردت حرف می زنن که بعد از طلاق.

از بی شوهری نترس.

از تنهایی نترس. تو الان که تنهاتری.

اونطوری اقلا دوست و آشنا و فامیل را داری. الان شوهر که نداری، اونها را هم نداری.

خونه و ماشین هم که گرفتی. یه پول کلان هم بگیر و بکش کنار.

آره. پول بگیر بیا بیرون. خیلی حرفها در موردت خواهند زد.

ولی حداقل از این زندگی نصفه نیمه و اعصاب خورد کن راحت می شی.

حداقل اون زن بقیه عمرش را راحت زندگی می کنه.



یه جمله قشنگ یه جا خوندم


از زیر آب رفتن نیست که غرق می شیم. از زیر آب موندنه!








این جا را بخوانید "زیر سایه گرفتن بیوه برادر" + درد دل


پست آخر مثلث را هم بخونید.

نظرات 314 + ارسال نظر
تازه وارد چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:34

دکترسوزنی روانش پاکه کسی نبایدبره وبلاگش تادماغش بسوزه

تازه وارد چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:33

سلام من اومد بازم حرف دکترچینی ولش کنیدبابا کدوم جنس چینی خوب بودتااین یکیش خوب باشه

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:24

"خیالی "را بگذارین جای آن دوتا "خیلی".

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:22

مهتا کیه؟ یک دروغگو جدید. یک شخصیت خیلی مثل هشو؟ نفس میاد پست میزاره که وااااای برین وبلاگ هشو را ببینین حتما. هشو از پست جشن تولد نفس تا الان یک پست نگذاشته، مهمترین رخداد زندگیش انگار تولد نفس بوده. اینها همه شخصیتهای خیلی هستند که داستانهایی مینویسند که دوست داشتند واقعیت باشه. حرفی که به شیدا زدم چند سال پیش.

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:17

کامنتهایی و جوابهای دکتر را که مینو اینجا گذاشته خوندم. دکتر هم عکس العملاش مثل نفس و کبوتره. هی الکی ریسه میره و قهقه میزنه که بگه این کامنته منو نسوزانداااااا.
خنده های هیستریکه دیگه.

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:10

اینقدر تو این وبلاگستان دروغ سر هم میکنند که به چی قسم بخورم باور کنی موفرفری هستم.

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:08

بله، موفرفری هستم. دارم کامنتهایی که اینجا نوشتن را میخونم. چه قدر نظرات تبادل شده در اینجا و من نخوندم.

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 15:01

اره موفرفرفرفرییییی.حالا جدا موهات فرفریه؟

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 14:56

دکتر همون بود که حسنا ازش کلی تشکر کرده بود بابت دستور ماقوت؟

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 14:54

دیگه بدتر، گند میزنه به هر دو جنس نسل آینده.
حالا کی میره وبلاگ دکتر آشپز آنهم از بچه های اینجا؟؟
منتها آمار وبلاگش بره بالا بد نیست که، خواننده های بیشتری به دروغ و تناقضآتش پی میبرند. هدف از اینجا بودن چیه! اینه که آگاه سازی بشه دیگه. حالا هرکی که تو این مجموعه سرتاپا دروغ باشه، چه زن اول، چه دوم و چه دکتر و ......

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 14:20

دکی یه پسر و یه دختر داره

یه دانشجو چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 14:17

بابا این اشپزباشی رو ولش کنین...هی دارین تبلیغشو میکنین ناخاسته که امار بازدیدش بالا بره...اونم همینو میخاد دیگه

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 14:05

اینم روش خوبیه برا کم کردن شر زن اول

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 14:04

زن اول دعوا راه انداخت ،شوهردو زنه اورا کشت
جامعه > حوادث - مهر نوشت:
مرد دو زنه پس از آشتی با همسر اولش او را به قتل رساند.
در آخرین روز سال 91 ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران از مرگ مرموز زنی در بیمارستان با خبر شدند. در ادامه تیمی از ماموران همراه بازپرس جنایی در بیمارستان حاضر شده و در بازجویی ها دریافتند بر روی بدن این زن به نام مریم آثار ضرب و جرح دیده می شود.

مسوولان بیمارستان در جریان تحقیقات مدعی شدند ، پیکر بی جان این زن از سوی همسرش به بیمارستان انتقال یافته بود.

مرد جوان با دستور بازپرس جنایی بازداشت و تحت بازجویی قرار گرفت. او با اعتراف به درگیری با همسرش اظهار داشت: مدتی قبل با زن جوانی به نام نرگس آشنا شده و او را به عقد خود درآوردم. وقتی همسر اولم از این ازدواج مطلع شد ، داد و فریاد راه انداخت. من هم برای اینکه مریم آرام شود خانه را ترک کردم. در این مدت پیش نرگس بودم تا اینکه دوباره با مریم آشتی کرده و به خانه بازگشتم.امروز دوباره بر سر ازدواج دوم من با هم درگیر شدیم که در یک لحظه کنترلم را از دست داده و او را مورد ضرب و شتم قرار دادم. وقتی به خودم آمدم همسرم روی زمین افتاده بود. سریع مریم را به بیمارستان رساندم که پزشکان اعلام کردند جان باخته است.

متهم پس از اعتراف به این جنایت با قرار قانونی روانه زندان شد.

موفرفری چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 13:39

خانم دکتر با این طرز تفکرش مادر ٢ تا پسر بچه است به نوعی داره دو تا مرد آینده بار میاره. مردهایی که زیر دست مادری بزرگ شدند که جایی به مخالفان زن دوم آنچنان میتازد که مادر حسنا نمیتازد! یعنی چند همسری را به نوعی تایید میکند و معنای این کار اینه که حق و ارزشی برای بانوان قائل نیست. بعد توقع ما اینه که مردها احترام بگذارند به حق و حقوق زنان، کجا یاد گرفته اند؟؟از مادران این چنینی!
آنجاهایی هم که از زنان اول با دلسوزی و عصبانیت میگه به این علته که با زنان دوم داستان نسبتی نداشته، اگر داشت مطمننا چماق به سر زنان اول میکوبید.
اینو بزارین کنار ان فرهنگی که پسرها هر کاری بکنند، یک " پسره دیگه " میشنویم.
خوب تو بزرگسالی هم هر کاری میخواهد میکنه و میگن " مرده دیگه، مردها اینجورین" .
چه معجونی تربیت میکنیم برای نسل دیگه حالا بماند که دخترهامون هم جور دیگه ای با طرز تفکر غلط دیگه ای بزرگ میشند.

البته دور از جون همه شما گلهاااااا

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 13:13

نه بچه ها.این عکس یک خواننده ترکه.سرچ کنید معلومه

الهه چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 12:53

بانو این واقعا عکس حسنا است؟؟

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 11:58

میگم این بابا خیلی حالش بده.تناقض در همه چیزش مشخصه.در پستاش ،در طرز حرف زدنش.کر کر خندست.اینقدر دلم باز میشه میرم کامنتشو میخونم و در عجبم از انسانهایی که اینهمه تناقض رو میبینن و باز هم نمیفهمن.دو شخصیتیه.

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 11:02

تا قبل این حرفا از دکی آشپز خوشم می اومد.وبلاگ آشپزیش رو هر هفته سر میزدم
اما حالا می بینم که چه چهره متفاوتی داره.

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:45

بچه ها خانواده پسر هر چی هم بی وجدان باشن.همسر پسرک هم جز خاطرات پسرشون هست و ناموس اونا
ببین حسنا چی بوده که حاضر نشدن قبولش کنن.خانواده هایی دیدم که اومدن به عروس گفتن برو ازدواج کن.حتی با اصرار.تازه خانواده پسرک هم گدا نبودن که.

قورباغه سبز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:39

یزدانی

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:36

یهو ناراحت شدم واسه پسره
اونجا که تو قبر جا نمیشده
حس بدیه
درست میگی نباید آرزوی مرگ کنم.آرزو میکن که صاحب وجدان بشه
ممنون قورباغه سبز برای یاداوری

مهسا چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:36

خوب باید یه جا تایید شن ، باید یه سری تاییدشون کنه ، تو دنیای واقعی که خیلی ها تاییدشون نمی کنن، حداقل اینجا کاراشونو توجیح کنند.

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:34

این وبلاگ نویسا گدای کامنت هستن
خصوصا اونایی که عقده یی تر هستن

مهسا چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:33

منم دلم برای پسرک خیلی سوخت ، حسنا حتی به خانواده اون هم رحم نکرد.
جالبه تو مراسم 3 و 7 اینا راهش دادن ، بااین که حال خانواده خیلی خیلی بد بود .
تا روز 40 ادم یکم اروم می شه ،چرا اونموقع راهش ندادن .
حتما یه کاری کرده بود دیگه ،

قورباغه سبز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:33

یزدانی عزیزم
بیچاره پسرک
اما دلیل نمیشه که واسه حسنا آرزوی مرگ کنیم.
حسنا یه شخصیت مجازی هست که یه سری کارهاش با عقل و موازین اخلاقی ما جور در نمیاد. تو دنیای واقعی خیلیا هستن که کارهایی کردن صد برابر بدتر از حسنا اما دلیل نمیشه واسشون آرزوی مرگ کنیم. بیایین کمتر احساساتی بشیم.

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:30

قورباغه سبز بیا کنار مراقب باش

قورباغه سبز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:29

دوستان این دکتر آشپز قبلا هم خودش رو نشون داده بود. دفعه اولش نبود این جوری میکنه. از این نمونه ها بین نویسندگان وبلاگ زیاده. خودتون رو ناراحت نکنین.
یکیشون بود 2-3 قسمت یه ماجرایی رو نوشته بود قسمت اصلی و آخرش رو رمزی کرد. بعد که بهش اعتراض میکردن میگفت دلم خواسته اینجوری بنویسم. وقتی هم میگفتی خوب از اول اعلام میکردی آخرش رمزیه که نخونیم حواله میکرد به ضربدر قرمز و اینکه هر جور دلم بخواد مینویسم. به کسی هم مربوط نیست.
یه مدت بعد اومده بود میگفت چرا کامنتا کمه. چرا میخونید کامنت نمیذارید و ...
یکی هک نبود بهش بگه خوب خواننده ها هم دلشون نخواسته کامنت بذارن. مگه همه باید مطابق میل شما رفتار کنن؟؟؟

مهسا چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:26

من از همسرم روال شکایت رو پرسیدم .
گفتش مثلا تو شاکی از فلانی هستی ، می ری شکایت می کنی ، اول می ری دادسرا پیش دادیار ، بعد بازپرس ، بعد اگه حل نشد می ری دادگاه.
این روال تا برسه به بازپرس تو شهرای بزرگی مثل تهران حداقل 5 6 ماه زمان می گیره ، شاید وکیل بتونه یکم زودترش کنه .
بعدم پزشکی قانونی فقط میزان ضربه و جراحت رو مشخص می کنه ، نمی گه کی زده .
فکر کنم اینارو یه وکیلم گفته بود.

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:25

چقدر دردناک بود داستان تصادف
طفلی مامان پسرک
حسنا،کاش توام با پسرک مرده بودی

مهسا چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:24

من که فقط لبشو دیدم همین ، قیافشو ندیدم
نمی دونم .

قورباغه سبز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:21

حسنا به هیچ وجه نمیتونه انتقالی بگیره بره شمال. تو این چند تا برگ که در مورد عقدش هست نوشته که چقدر همشهریهاش تو کارشون فضولی کردن و چقدر فک و فامیل خاله زنک داره. وقتی با پسرک عقد بوده و اون اومده خونشون موندگار شده (که کار غیر اخلاقی هم نکرده) چقدر پشت سرشون حرف زدن چه برسه به وقتی که بفهمن زن دوم شده. واویلا میشه.

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:20

مهسا جون یعنی حسنا اینقدر زشت و بد هیکله؟
چه پیرمرد بی سلیقه یی

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 10:17

آلوئه جونم
من خودم دکترم
یعنی آمپول زنم بهم میگن دکی
والا عزیزم تو سردخونه می مونه
چونکه یه متهم هم تو ماشین بوده
شاید چیز خورش کرده باشه یا اشنکه دعواشون شده باشه

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 09:45

خدایا من در عجبم از این دکتر.اصلا اهل سبزی پاک کردن نیست ها.اصلا.فقط نمیدونم چرا دم به دقیقه تو کامنت دونی حسناست.عزیزم بیچاره ایناز.بنده خدا خیلی مودبانه نظرش رو گفته بود.ایناز بیا کنار.مراقب خودت باش.بیا کنار.

گلریز به الوئه چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 09:33

دوست عزیز تا زمانی که جنازه رو تحویل بگیرن تو بیمارستان میمونه.اما اگر ایشون چند تا دندش و دستش شکسته پس ضربه خیلی شدید بوده ولی با اینحال چون نمیدونم چه جوری بردنش تو سردخونه نمیشه نظر داد.و بردنش توسط کارکنان باز هم بستگش به اون کارکنان داره که ریسک مرگ، زمین خوردن ،زمین خوردن وخیلی چیزای دیگه مریض رو قبول کنن.چون پدرشون رو در میارن اگه اتفاقی برای مریض بیفته

مهسا چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 09:27

دختر جعلی جون لباش شبیه نیست.
http://banoohastam1.blogsky.com/

یه دانشجو چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 09:22

کدوم عکس دختر جعلی جون؟

یزدانی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 09:12

آینار 324353466 تا لایک نثار روح پر فتوحت
پیش ساخته قلابی دیگه کیه؟غربتی هم هست.کولی هم که هست.چاله میدونی هم که هست
بانویی اونجا منظورم این بود که هر جا یه وبلاگ تهوع اور رو باز میکنم می بینم اولین لیست دوستانش حسنا رو داره .
یه سوال از بانو دارم
اگه اینجا بده خاله زنکه خیلی پیفه اوفه چرا اینهمه بازتاب داره؟
چرا بعد از پست حسنا همه میان اینجا؟ میان تا دروغ های حسنا کارشناسی بشه؟خوب برو خونه ت
یه ضربدر قرمز اون بالا هست که حضرت سلطان حسنا اونو پیدا کرده.اونو بزن برو لالا مادر من.

آلوئه چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 04:37

تصادف کردند. پسرک در جا مرده بود. حسنا را بردند بستری کردند. سه تا دنده و دستش شکسته بود. بالطبع سرو کله اش هم کمی آسیب دیده بود و چک آپ کامل و عکس گرفتن و گچ گرفتن و ... لازم بود.
زنگ زدند مامان و بابا هم آمدند. بخاطر بی قرار به حسنا آرام بخش می زدند.
یکی از دکترها مسئول اطلاع رسانی به حسنا شد.
بهش گفتند.
مامان و بابا ناگهان ناپدید شدند و خواهر حسنا پدیدار شد.
بعد یواشکی هماهنگ کردند رفتند سردخانه بیمارستان
حسنا پسرک را در آغوش گرفت و ...

اینجا دکتر زیاد داریم ( سبزی فروشها به کارشون برسن ) دکترهای خودمون، داستان همچین یه کمی؟؟

مرده ای که در دم بعد از تصادف مرگش تایید شده، تا چند روز سردخونه بیمارستان می مونه؟ مخصوصا که تصادف با کوه بود و طرف مقابلی هم وجود نداره.

یک روز چند ساعت است که تصادف کنی، مامان بابا بیان تهران، کارهای بستری و درمان حسنا شروع بشه. مامان بابا و همه فک و فامیل غیب بشن و حسنا بمونه و خواهر.

کادر بیمارستان یهو دیوونه بشن و یک بیمار تصادفی که شرایط خودش هم حاد هست بفرستند سردخونه بیمارستان بالا سر جنازه !!

یکی بیاد به من بگه اشتباه می کنم.

دختر جعلی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 02:37

بانو
این عکس چقد شبیه حسناست
خودشه؟
همونه که به سوگند داده بود؟

دختر جعلی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 02:30

تازه اون نصف پول پیش که می گی بابام داده بود
به عنوان کادو داده بود.
کادو هم نصفش مال تو بود. نصفش مال شوهرت.
پس در واقع یک چهارم پول رهن مال تو بود. سه چهارم مال پسرک بود و به عنوان ارث بین تو و مادر پدرش باید تقسیم می شد که چون قرارداد خونه به اسم جنابعالی بود بالا کشیدی.

دختر جعلی چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 02:20

حسنا بچه گول می زنی؟

میگه اون چیزی را که قانونی ارث بود و سهم من می شد بخشیدم، اما سر پول خونه که می شه می گه لازم داشتم بهشون ندادم

اونی که حقت بود می گرفتی، سهم ارث اونها را هم بالا نمی کشیدی.

مامانت وام گرفته واسه تو جهیزیه خریده چه ربطی داره؟ می گه مامان وام گرفته بود دیگه نمی شد بگم به من هم پول بدید!

مگه سرکار نمی رفتی؟ مگه به قول خودت مردهای همکار تو با این پول خانواده اداره نمی کنند؟ تو نمی تونستی یه خونه واسه خودت اجاره کنی؟

پسرک وام گرفته بود بابات ضامنش بود. تا اینجاش درست. پسرک که مرد از ماترکش بدهیهاش پرداخت می شه. مخصوصا اگر بدهی به بانک و دولتی باشه. خیلی راحت با یه نامه بانک به دادگاه، اول بدهی متوفی تسویه می شه و ما بقی تقسیم می شه بین وراث.

ما رو گرفتی؟
بابام قسطهای پسرک را می داد چون ضامن بود!!!!!

از همه مهم تر این که در شروع خاطراتت نوشتی پول پیش خونه را ندادم و دیگه از این همه فداکاری خانوادگیتون چیزی ننوشته بودی که بابا و مامانت قرض های پسرک را می دادند و تو هم زمین پسرک را بخشیدی به مامان باباش.

فقط نوشته بودی پول پیش را بالا کشیدم چون به اسم من بود و نتونستند ازم بگیرند. بعد که اعتراضها و کامنتها را دیدی ( همونها که حذف می کنی از جمله کامنت خودم ) داستان را عوض کردی و می گی همه چیز را بهشون بخشیدم اما اونی که حقشون بود ازشون گرفتم !!!

حقت را می گرفتی و حقشون را می دادی که بهتر بود. دیگه از مراسم سالگرد هم بیرونت نمی کردند که این عروس نبود، عفریته بود ما داشتیم

یه وکیل چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 00:45

دوستایی که بهتون برخورده ، مگه ریگی به کفشتونه !!!
قبلا هم گفتم تو یه رابطه ، زن و مرد باید هر 2 وارد شن که شکل بگیره.
هیچوقت رابطه ای که شکل می گیره یه طرفه نیست

وکیل عزیز
این صحبتی بود که با خانم استاد هم داشتیم.
بله افراد دیگه ای هم تو این موضوع دخیل هستند. ولی ما فعلا داریم با یکی از افرادی که تو این مساله دخیل هستند یعنی زن دوم صحبت می کنیم.

ضمن این که به قول خودتون برای هر خیانتی دو نفر لازمه. تنهایی که نمی شه خیانت کرد. اگر حسنا پا نمی داد که همسر جان خودش با خودش ازدواج نمی کرد. طرف صحبت ما فعلا حسناست.

همسر هم انشاله وبلاگ بزنه می ریم باهاش صحبت می کنیم.
خوش سر و زبون هم هست یه خورده سرمون را گول می ماله

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 00:11

خانوم ایناز اگر اینجارو میخونی به نظرم حتی ارزش نداره یک بار دیگه به اون وبلاگ سر بزنی چون در نهایت دوتا فحش نصیبت میشه.یادمه یک بار بنده خدایی براش کامنت گذاشته بود دیدم بدو بدو اومده تو وبلاگ حسنا(اصلا اهل بحث های سبزی پاک کنی نیست!!!!!) مثل یک کسی که میاد رضایت یک نفر رو جلب کنه که حسنا یکی برام کامنت گذاشته منم جوابش رو دادم اینم لینکشه بدو برو ببین و حال کن.نمیدونم حسنا بعدا در عوضش چی بهش داد
من اون موقع خواننده وبلاگ حسنا بودم.دیدم برای اونی که کامنت گذاشته نوشته ببین من با شوهرم مشکلی ندارم اگه تو با شوهرت مشکلی داری دو دستس بچسبش .یعنی اوج و نهایت شعورش رو نمایان کرد.اینو گفتم تا بدونی با این جور ادمی طرف هستی شما.

یه وکیل چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 00:01

افرین به همه تون که حسابی وارد هستین.

گلریز چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 00:00

خب ما هم میدونیم دید مردها چه جوریه.مگه ماها نمیدونیم.ببین وقتی ما زنها به خودمون رحم نمیکنیم چه برسه به مردها.من از مردها طرفداری نمیکنم .اونا مقصر اصلی هستم.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:55

دوستم این اشپز عزیز ما اصلا طرز حرف زدنش شبیه چاله میدونیهاست.بنده خدا ایناز با اسم وبلاگش اومده براش کامنت گذاشته،نزدیک بود قورتش بده.طرز حرف زدنش خیلی بده.جالتر از اون یکیه که براش کامنت گذاشته.انگار هرکی میره نظر میده از اینجا رفته اونجا.همه عالم و ادم با حسنا موافقن جز ماهایی که اینجا هستیم.اخه ادم چه قدر میتونه کوته فکر باشه.

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:54

گلریزموافقم خودش نیست

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:51

تو اصلا شبیه یه وکیل ما نیستی؟؟؟؟؟/

گلریززززززززز
عزیزم

تو اصلا شبیه وکیل ما نیستی. دستات را از زیر در نشون بده ببینم

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:49

دکترچینی چه خودشوباهوش واستثنا میدونه هیچکس نمیگه ماست من ترشه

دکتر سبزی فروش !
ماشاله به کولی گفته برو کنار من هستم

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:47

این خانوم واقعا بیماره تووبلاگش یه چیزمینویسه یه جای دیگه یه چیزدیگه انگاربیماری جلب توجه داره دکترچینی

مثل بچه 5 ساله ها هم بدو بدو می آد میگه حسنا خوب گفتم؟
از اون اخلاقهای گند چغولی کردن و ........

یاد بعضی همکلاسیهای دبستانی افتادم و اخلاقهای چندشی که داشتند.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:44

یه وکیل منظورت کدوم تلاشه؟؟منظورت از این کامنت چی بود؟

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:43

شعور خانوم دکتر رو:

سروناز ۱:٠٩ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢
تا قبل از دیدن این تناقض احترام زیادی برای شما قائل بودم و برای همین فکر می کردم به کامنت منطقی مودبانه ی من جواب منطقی مودبانه بدید. اما خوب ظاهرا از کوزه همان برون تراود که در اوست.
در هر حال برای امثال من و آیناز جواب منطقی نداشتید. «ضربدر قرمز» مال زمانیه که آدم دیگه جوابی نداره و البته از لحاظ جواب نداشتن، دیگه درکتون می کنم.
بای.

پاسخ: ضربدر قرمز جانم. سبزیهات پلاسید. چادر دور گردن یادت نرهمغرور
تکتم - ۱٩/٦/۱۳٩٢ - ٢:٥٢ ‎ب.ظ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سروناز ٢:٢۳ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢
سبزی پاک کردن؟؟؟؟ این وبلاگ که اصلا کلش در مورد آشپزیه!
می رم همون کاری رو می کنم که تو هر روز می کنی دکتر! ادبیاتت واقعا برازنده ی یه دکتره!

پاسخ: چادرت باز شد. کوتاهه ! ببند دور کمرت قهقهه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


پیش ساخته ساز غربتی ۳:۱٩ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢
خوش به حالت از این خواننده های چارقدی و سبزی پاککن داری.
وب منو دیدی، مردم میان دردو ودل می کنند با هم. اصلا" به من محل نمی ذارن.
برم به حسنا فحش بدم خوبه یا بزنمش یا اینکه قربونش برم؟؟؟؟؟؟؟؟
چی واسش می نویسی که برات از این نظرهای گهربار می ذارن.
ببین دنیام چقدر کوچیک شده به چه چیزایی حسودی می کنم!!!!!!!

پاسخ: خوب میدونی آشپزی به سبزی پاک کردن ربط داره. نودوپنج درصد خواننده ای من باهوشند و میفهمند دکتری که وبلاگ آشپزی داره اینقدر کار داره که به حرفهای سبزی پاک کردنی نرسه. اما همه جا استثناءاتی پیدا میشه که اینقدر گرم و محو اون بحثهای دور بساط سبزی شدن که غیر اون نمیتونن فکر کنن این توانایی جدا کردن مباحث کاملا به آی کیو ربط داره!
حالا فردا بیا بخون ببین همه اونایی که از دیروز ده بار به من گفتن دیگه اینجا نمیان دماغشون لای در مونده !
تکتم - ۱٩/٦/۱۳٩٢ - ۱٠:٥۱ ‎ب.ظ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آیناز ۳:٤۸ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢
ببخشیددکترولی فکرکنم سبزی پاک کردن جزشغل شریف شما باشه من ازکسی نمیترسم بخاطرهمین باادرس میام مثل اینکه توبیماری نه دکتر،من فکرمیکنم دکترها خیلی باشخصیت ترازاین حرفهاباشن من هرچی ادب رعایت میکنم توبی ادبیت وبه رخم میکشی بی ادب بودن کاری نداره این خوب بودنه که واسی امثال توخیلی سخته

پاسخ: قهقهه

این دکتر بدجور علایم بیماری نشون می ده !

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:42

اون وقتی باعلی صیغه کرددخترنبودمیگه چون پدرنداشتم نیازی به اذن نبودمادرم هم میدونه من دوس پسردارم اما نمیدونه صیغه کردم بقول خودش دوساله داره خانواده شومیپیچونه با به توربطی نداره من کجامیرم

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:39

سلام بچه ها من اومد مهیا اولین نزدیکی بقول خودش بایه مردداشت که میگه اشتباه بودتو17سالگی بودشراره ازجنس هوومیگفت رامین 200تومن داده عاقدماروعقدکرد

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:34

اتفاقا من خوب از تفکر مردها باخبرم. البته تعمیم به کل نمی دم. ولی برای همون درصد زیاد فکر می کنم راه زندگیم رو درست دارم می رم.
مشکل من با اصل حرف شما نیست اصلا. که من خودم بارها برای مهیا کامنت گذاشتم. همه مدل. و سرزنشش کردم. حرف شما تا این جاش درست. اما همین بقیه ش رو هم جور دیگه ای هم می شه گفت. این طوری احساس کردم تمام کارهایی که نباید بکنم رو نباید بکنم که یه وقت نکنه مردی منو نخواد.
من به خاطر اخلاق و وجدان و شخصیت خودم این کارها رو نمی کنم. می خواد مردی خوشش بیاد می خواد بدش بیاد.
و متاسفانه به خاطر وجود آدم هایی مثل مهیا و حسنا و... و وجود افکار کثیف تو ذهن آقایون، من با وجود مجرد بودنم الان چند سالی هست که کلا حلقه تو دستم می کنم. می خوام عمق بدبینی منو متوجه بشید. این جا هیچ کس منو نمی شناسه و مثل همه با اسم مستعار اومدم. اما دوستای نزدیک من از شدت بدبینی من خبر دارن. بهش هم افتخار نمی کنم. اما دلایلش برای خودم روشنه و البته غیر قابل تغییر.

مینو جان
کامنت مذکور حذف شد.
وکیل جان هم حتما از این به بعد مراعات می کنند.

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:27

سلام نارین جان

وکیل جان

به دلایلی که حتما درک می کنید چند تایی از کامنت هاتون حذف شد.
جمع خانمها حساسه. به راحتی جمع های آقایون نمی شه هر حرفی را زد.
ممنون که رعایت می کنید.

نارین سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 23:14

سلام به همه

سلام به نارین

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 22:49

موافقم.البته وبلاگش بیشتر شبیه داستان نویسیه

یه دانشجو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 22:04

مرسی گلی جون

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:57

بیماری که اونقدر مهم نیست ، اتفاقات دیگه مهمه

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:55

خب بابا خداروشکر.تا باشه سرماخوردگیاخه این که دیگه مریضی نیست برای اینه که قدر عافیت بدونی

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:53

اون که مال خیلی وقت پیش بود ، نه من شدیداسرما خوردم ، بعد ممشکلات دیگه مثل معده درد و سردرد و ...
بعدم یه سری مشکلات دیگه و کارم .

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:52

خدا بد نده.یادمه می گفتی تو بیمارستان بالا سرش بودم.بیماریش چی هست؟البته اگه دوست داری بگو

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:50

گلریز درگیر زندگی، زنم ، بیماری ، بدبختی

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:49

فکر کنم متوجه شدم.خوش اومدی

یه دانشجو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:47

ملتفتی که؟

یه دانشجو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:47

گلریز جونم جدید نیستم تا حالا هوارتا نظر گذاشتم

به اسم؟

یه دانشجو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:46

بابا این مهیا که تابلوئه قصه هست...میگه من اجازه میدم به شوهره که بره خونه مادرزنش دختره حالش خیلی خرابه..دیدین که پستاشم کوتاهن کلن چیزی برا گفتن نداره...پاسخ کامنت دادنشم مشخصه کلا در توهم بسر میبرن ایشون...

تو یکی از کامنتهاش نوشته می خوام شوهر کنم !
تا ابد که نمی شه با علی باشم

حالا موندم شوهر آینده باید بره از علی خواستگاریش کنه؟

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:44

سلام یه دانشجو.خوش اومدی.جدیدی؟یه وکیل کجا بودی؟خبری ازت نبود

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:42

یه دانشجو جان جدیدی؟

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:42

گلریز جان

یه دانشجو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:42

منم هسم

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:38

سلام یه وکیل من هستم

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:34

چرا وقتی من می ام هیچکس نیست؟

یه وکیل سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:30

سلام به همگی
خوبید ؟
یه چند روزه از حسنا خبر ندارم ، زندگی نمی گذره

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:02

یزدانی

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:01

یزدانی جان دلیلش اینه که اینا دنبال امثال خودشون می گردن. برای همین هم کافیه یه وبلاگ زن دوم پیدا کنی. در عرض چند دقیقه می تونی از طریق لینک ها بیست سی تا وبلاگ شبیه به هم پیدا کنی که از شدت تنهایی با هم حرف می زنن و قربون صدقه ی هم می رن. خودشون هم می دونن کارشون غلطه و تایید نمی شن. می گردن دنبال یکی عین خودشون که یه ذره تایید بگیرن. تقصیری هم ندارن. زن دوم بودن هر چقدر اولش اعتماد به نفس کاذب می ده، بعدش این قدر تنهایی داره که اعتماد به نفسشون رو خورد و خاکشیر می کنه.

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 21:00

به دلایل امنیتی نمیتونم به شماها بگم که به مامانم میگم کجا هستم
اصن یه وضی به توان 10000
بزارین اینطوری حدس بزنیم
به مامانم میگم
با سفیر نیکاراگوئه قرار شام دارم بعدش نیت روزه داریم و تا سحر بیداریم و نماز شب و غیره
یا اینکه به مامانم میگم
انجمن زنان بیدار باش کلاس شبانه دارن از ساعت 12 الی تا وقتی کارمون تموم بشه
یا اینکه به مامانم میگم
دوستم یوهوهاهاها میبینه تو خواب میرم پیشش میخابم خوب لالا کنه
یا اینکه به مامانم میگم
بابا نه اینکه فوت شده شبا میاد به خوابم واسم قصه بزبز قندی تعریف میکنه
یا اینکه سر راست به مامان میگم به تو چه
این اخری بیشتر با ذائقه جور در میاد چون مشخصه حسابی حرفه یی و پاچه پاره ست

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:42

میدونین چی اذیتم میکنه
نفر اول لینک دوستان
چقدر این حسنا زیر شاخه داره
کلا شبکه ه*رمیه
چقدر زاد و ولد داره لامصب
چقدر هر جا اسم زن دوم که میاد پای حسنا در میان ست

منظورت چیه یزدانی جان؟

پریناز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:40

از بعضی آدما باید پرسید: فازت چیه؟؟!!!ساقیت کیه؟؟!!
اینم از اوناست..

پریناز جان
آدرس وبلاگ گلناز را اگه مشکلی نیست برام بذار. یا عمومی
یا پیغام خصوصی
ممنون

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:37

مریم داستانش یعنی ... ست؟
یعنی دختر واسه این و اون؟
حالم بد شد بچه ها

مرسده سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:36

به نظر من این وبلاگی که معرفی کردید خیالپردازیه
اینجوری که این دختر نوشته
از صبح پامیشه میره تو اون خونه مخفی تا 12 شب
پسره هم از وقتی از کارش تعطیل میشه مستقیم میاد اونجا تا 12 شب
خونواده دختره و همسر پسره هم کلا انگار وجود خارجی ندارن و نمیگن شما ها کجا میرین؟!!!

واقعی نیست به نظرم داستانپردازی یه دختر جوونه که میخواد جلب توجه کنه

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:32

اون فقط یه سال از من کوچکتره
ولی چقدر احمقه
منو بیاد داستان مورچه و چای خشک میندازه
فقط یه کامنت تو تاییدی هاش داره بعدش گفته دوستان پرسیدن دوستان گفتن
معلومه حسابی فش خورده
خدا دقیقا کجا نشستی؟؟؟

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:32

به نظر من اذن پدر برای دختر باید وجود داشته باشه. خیلی از دخترها (نمی گم همه) از عقل مطلقا بهره ای نبردن!

پریناز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:27

صیغه ی دختر بستگی به مرجع تقلید طرف داره..یه سری از مراجع اذن پدر رو اجباری میدونن یه سری هم شرط احتیاط میدونن و میگن بهتره که رعایت بشه و یک سری دیگه هم معتقد هستن که برای دختری که بالغ و مستقل هست نیازی به اجازه ی پدر نیست...

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:15

می گه پدرش فوت کرده. همون داستان همیشگی.

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:13

یعنی بعضیا داغوننا
صیغه دختر که کلا مطروده؟یا من اشتباه میکنم؟

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:04

وبلاگ یک دختر 22 ساله که رفته یواشکی صیغه شده.منظور من به کامنتی بود که اون دختر جوون داده.

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:04

مهیای زندگی پنهانی... یه چیزی تو مایه های ارغوانه تو زمانه. زندگی مخفیانه. البته فرقش اینه که شوهر ایشون متاهل تشریف دارن. یعنی ایشون زن پنهانی یه مرد متاهل شده به دور از چشم خونواده ی خودش حتی. خونه دارن می رن شام می خورن اون جا...
هیچ نظر مخالفی رو هم تایید نمی کنه کلا. چه مودبانه چه توهین آمیز. هر چی مخالفت باشه کلا تایید نمی شه.

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 20:00

بچه ها وبلاگ کیه؟

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 19:34

گلریز جان از نظر خودشون خیلی هم طبیعیه!!!!!

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 19:20

http://hamechimamooli.blogfa.com/comments/?blogid=hamechimamooli&postid=30&timezone=12600


مغز ادم سوت میکشه به خدا.یعنی اوضاع تا این حد خرابه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 18:47

پریود هوشمندت رو قربون

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 18:35

این سمر با زبون خوش بهش گفته تو جرات زنگ زدن به پدرشوهر رو نداری و اگه زنگ بزنی به ضررت می شه.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 18:02

خوش بگذره عزیزم.

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:55

سلام گلریز من دارم میرم بیرون گردی تاشب دوستان یه ماچ یه بغل

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:53

واسی حسنا دکتردکتره فرقی نداره دکتری فهم نداره

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:52

سلام.من اومدم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:41

حسنا دکترا و تخصص تغذیه ربطی به روانپزشکی و روانشناسی نداره ها. بعد از این سعی کن تو جواب کامنت ها بیبشتر دقت کنی

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:32

ممنون

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:28

بانو جان خوندم پست هاش رو ، ولی یه قسمتش رو خواستم دوباره بخونم .
بازم اگه امکانش هست دوباره قرار بدید.
می خواید میل بذارم و ادرسش رو برام میل کنید ؟

خاتون سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:18

نمونه ای از راهکارهای خواننده های حسنا:


سولماز ۱٠:٢٤ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢
میدونی چیه حسنا...گاهی کمی بدحنسی لازمه....کمی اذیت کنی!لازمه....این روزگار خوبی زیاد خریدار نداره...هر چی بیشتر خوب باشی میگن نمیفهمه احمقه بزن تو سرش صداش در نمیاد...اما کافیه که کمی بدحنس باشی....همه مراقبن تا اذیتت نکنن ....
زیاد خوب نباش....زیاد مظلوم نباش....میگه برو لابی برا چی میری؟ داد و بیداد کن جوابش رو بده.....
تو زیادی خوبی و این عیب بزرگ تو هست

پاسخ: سولماز جون چی بگم افسوس این روزگار که دیگه بد روزگار و زمونه ای شده . من هم خوب نیستم حسن نظرت رو میرسونه خوبی از خودته ماچ ولی رسیدم به مرحله ای که حس کردم ملاحظه کردنهام داره تبدیل به وظیفه میشه و امر رو مشتبه میکنه حتما نقطه ضعف یا وظیفه ای دارم

مگه وظیفه ات 6 نبود

وظیفه داری دیگه. از اول هم که بهت گفته بودند.

روزایی که پریود بودی هم نمی اومد که دقیقا و عملا بهت بگن وظیفه ات چیه

من جای تو بودم مرتب قرص می خوردم که هر روز بیاد و بیشتر کاسبی کنم.


روزای پریودت دست ما هم اومده

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:15

ادم بعضی نظرات رو که می خونه ، نمی دونه چی بگه ؟
مثلا
*خدا رو شکر که اینقدر عاقلی و تصمیم های درست میگیری...
*ما منتظر حرکتهای بعدی هستیم
*عزیزم اون قسمت تو خاکی ترمز کردی و اونو ترسوندی خیلی هیجان انگیز بود
*تو هم حق آرامش داری همین جوری ادامه بده
*کاری که با داداش خانم اول کردی به جا بود و عاقلانه. بعضی وقتا و برای برخی آدما باید فریاد بکشی تا بدونن تو هم دهانی واسه واکردن داری
*من تقریبا خاموشم وبتو با علاقه و با دقت میخونم بهت افرین میگم اینبار بسیار با درایت رفتار کردی و حرفاتو به کرسی نشوندی . مامانم میگه نجابت زیادی نجاست میاره این بار خوب حالی خانم اولی کردی
*بلاخره بقیه باید بفهمن که هرکسی حق و حقوقی داره و همه موظفن به این حقوق احترام بزارن.
*من عاشق این اخلاق خانمانه و صبورتم ولی یه جاهای این میشه حماقت میشه ظلم به خودت اونم باید مثل بهار جشمش بترسه و سرجاش بشینه
*گاهی باید آدم بد باشه... باید تلخ باشه... باید اخم کنه... باید همه چیو به هم بزنه....
همه پستایی که تا امروز نوشتی رو خوندم... تو خیلی خانومی... خیلی جاها کوتاه اومدی... خیلی جاها سکوت کردی و فقط تو خودت غصه خوردی و تنهایی اشک ریختی...
اما هیچ کدوم اینا باعث نشد زندگیت آروم بشه...
خانوم اولی تو تمام این مدت هرروز و هرروز اذیتت کرد و هیچ وقت ساکت ننشست...
اون هر روز گستاخ تر شد و تو هرروز آرومتر...
من اصلا معتقد نیستم که اگه یه جایی کم آوردی باید جدابشی...
اتفاقا برعکس! باید بجنگی برای زندگیت! برای دوست داشتنت! برای عشقت!... حسنا تو زندگی سختی داشتی... حالا که همسرت رو دوس داری و اونم تورو دوس داره دو دستی زندگیتو بچسب... نذار کسی به هم بزنتش! حتی اگه خانوم اول باشه...
ببین همسرت 50 درصد متعلق به توئه! نذار اون 50درصدو ازت بگیرن... خانوم اول از روز اول اشتباه کرد که اجازه ازداج مجدد داد! حالا که داده باید تا تهش بره... من کاری ندارم که تو و همسرت هم اشتباه کردین! شما هردو گول حرفاشو خوردین که کاری نداره و اینا!
*یه وقتایی با هر کسی دقیقا باید مثل خودش رفتار کرد.....
خدا خیلی بزرگه حسنا جان و بدون خیلی دوستت داره که اینقدر سخت امتحان میشی....
الهی یه روز به همین زودی بیاد که مشکلاتتون حل بشه و به همه خواسته هات برسی
*میدونی چیه حسنا...گاهی کمی بدحنسی لازمه....کمی اذیت کنی!لازمه....این روزگار خوبی زیاد خریدار نداره...هر چی بیشتر خوب باشی میگن نمیفهمه احمقه بزن تو سرش صداش در نمیاد...اما کافیه که کمی بدحنس باشی....همه مراقبن تا اذیتت نکنن ....
زیاد خوب نباش....زیاد مظلوم نباش....میگه برو لابی برا چی میری؟ داد و بیداد کن جوابش رو بده.....
تو زیادی خوبی و این عیب بزرگ تو هست


خدایا حسناها وامثالش رو به شوهران این افراد که انقدر حسنا رو دوست دارن و تحسینش می کنن ، ببخش .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 17:14

کتم ( دکتر آشپز ) ۱٠:٤۳ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢
دیدی اومدن سراغم؟ یعنی اصلا پیش بینی های من ردخور نداره خنده

حسناااااااااااااااااااا
باز بابا تب داره. دعا کن فقط سرماخوردگی باشه گریه

پاسخ: تکتم جون درست پیش بینی کرده بودی ماچ. واقعا نمیدونم چطور هست که بعضیها هنوز هم کاربرد ضربدر قرمز بالای وبلاگ رو نفهمیدند . بالاخره دکتر بودن این مزایا رو هم داره آدمهای مشکل دار رو زود تشخیص میدی و عکس العملهاشون رو هم میتونی بفهمینیشخندچشمک حتما تکتم جون امید خدا چیزی نیست . حتما دعا میکنم . چشم . الهی سلامت باشند

خیلی طبیعیه حسنا جون

ما سراغ دروغگوها و احمقها می ریم و توی وبلاگمون در موردشون می نویسیم

سردسته احمقها و دروغگوها تویی. لازم به پیش بینی هم نیست. هر کی اینجا نقد می شه لنگه خودته.

راستی این هفته پریود بودی حرفی از همسر نبود؟

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:55

سمر٢:٥٩ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱۸ شهریور ۱۳٩٢

من خواننده ی خاموشتم و مدت هاست می خونمت...
خوبی حسنا جونم؟؟؟؟ خوشحالم که بهت خوش گذشته.
به نظر منم کار رو به پدرشوهرت نکش. چون اونا مسلما خانم اولی رو ترجیح می دن و بهت می گن تو باید از این زندگی بری بیرون. چون قبلا هم مادرشوهرت هی می خواست دلسردت کنه. یادته؟


پاسخ:سمر جون ممنون از همراهیت برای تو هم خوشی باشه . من کار رو به پدر شوهرم نکشیدم حرفهام هم با پدر شوهر در این مورد نبود . به یک مورد دیگه مربوط میشد که از پدر شوهر خواستم راهنمایی کنه و اگر میتونه همراهم باشه که خوشبختانه قبول کرد

حسنا بانو-۱٩/٦/۱۳٩٢-۱٢:٥٩ ‎ب.ظ

همون پدر شوهری که تا پارسال که حسنا شروع به نوشتن کرد ( دو سال بعد از ازدواجش ) حاضر نبود تلفنی با حسنا حرف بزنه.

کار هم که از تلفن خانوم اولی به بابا شروع شد و همسر گفت به من ربطی نداره و هیچی به خانوم خانوما نمی گم و بابا هم گفت برو امضا کن تمامش کن.
بعد کمک پدرشوهر را طلبیدیم ولی اصلا به زندگی ما مربوط نمی شه. می خواستم ویندوز نصب کنم که خدا را شکر پدر شوهر قبول کرد همراهی کنه

اصلا هم به زندگیمون مربوط نمی شد

واسه همین نمی خواستم مادرشوهر و همسر بفهمند. آخه نصب ویندوز خیلی سریه.

خاتون سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:53

این بخشی از پاسخ کامنت فرشته زن دوم به یکی از خواننده هاشه:
تو از کجا میدونی از زندگی اولش کم میذاره؟؟؟ از کجا میدونی اونها آزار و اذیت میشن؟؟؟
اینها همه اش قضاوت اشتباه شماست...
من که از نزدیک تو این زندگی ام مبیبینم که اونها در آرامش و آسایش زندگی میکنن...
اگر کسی داره تحمل میکنه و سختی داره من هستم...
من هم که قبول کردم و پای عشقم وایسادم...
همسر من از زندگیش کم نمیذاره

******
تاکید میکنه من که از نزدیک تو این زندگی هستم میدونم که اینطور نیست
این دقیقا لفظ حسناست
من که از نزدیک تو این زندگیم میدونم مثلا ....
همین کامنت پایین که مهسا گذاشته و حسنا به آیناز جواب داده:
توجه داشته باش که بین این زندگی هستم و خیلی مسائل رو میدونم
یه مقدار لفظو عوض کرده جدیدا

این خانوم خانوما خیلی راحت و خوشبخته. حسنا تو این زندگی هست و می بینه. اما خودش نمی فهمه.

فرشته هم که اصلا معلوم نیست چی می گه. از یه طرف می گه خانوم اولی راضیه و خودش به همسرش گفته هر وقت خواستی با کسی باشی برو صیغه کن. از اونطرف می گه نباید بفهمه. من دارم سختی می کشم که اون نفهمه !!


کجای اون قرآنی که اجازه صیغه و کثافتکاری به هرزه ها داده

نوشته دروغ بگید

سر دیگران کلاه بذارید

یواشکی هر غلطی خواستید بکنید.

مگه نه این که شوهره و فرشته دارن مخفی کاری می کنند و به اون زن دروغ می گن و سرش کلاه می ذارن.

اون آیه کثافتکاری را که همتون از حفظید. لطف کنید این آیه مربوط به دروغ و خیانت را هم بذارید ما روشن بشیم

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:49

داروگ۳:٤٤ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱۸ شهریور ۱۳٩٢

میدونی کی رنگ خوشبختی و آرامشو میبینی؟
فقط وقتی که برگردی به شمال و این شهر شلوغ و با همه وابستگیهات و خاطرات بدش فراموش کنی.


پاسخ:من تا حالا دوبار تقاضا دادم برای انتقال . یکی قبلا و یکی هم همین اواخر . هر دو بار رد شد . نه برای این که تخصص خاصی باشه و وجود من چقدر اینجا مهم باشه . برای این که پذیرش نیروی جدید ندارند و پرسنل بومی شون تکمیل هست اگر میشد که تا حالا با سر رفته بودم شمال

حسنا بانو-۱٩/٦/۱۳٩٢-۱:٠۳ ‎ب.ظ


مگه پدرش رئیس بانک نبوده ، خوب 3 سوته تو بانک استخدامش می کنن .

از قوانین بانکها اطلاع ندارم

اما انتقالی به شهرهای خوش آب و هوا سخته.

حسنا با این اوضاع بی ریختش می خواد بره شمال بگه چی؟

مگه یه روز دو روزه که بتونه ماجرای زن دوم بودن و شوهرش و زندگیش را مخفی کنه. یه چیزی می گه که یه چیزی گفته باشه

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:48

تازه وارد
سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:39
نفس وحسنا چه نوشابه ی واسی هم ازطرف خدابازمیکنن خدالعنتتون کنه که چندتاخانواده روازهم پاشوندین تازه اولشه اگه خدابخوادازظالم بگذره پس بین ظالم مظلوم چه فرقی میمونه حتما خداواستون خوبی خیری میخوادمغزجلبکی

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
دقیقا با دوربین های مادون قرمز نگاه ویژه یی به شما دو تا داره.

دقیقا با دوربین های مادون قرمز نگاه ویژه یی به شما دو تا داره.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:47

قربونت برم آیناز جون

کسی که همین چند ماه پیش نوشته همسر روزایی که پریود هستم نمی آد و بهم سر نمی زنه همسر را خوب شناخته

راس می گه !!

بعد میگه همسر نمی خواست زن بگیره. خانوم اولی مجبورش کرد.

همسری که دو روز که تو پریودی می ندازدت دور و کاری بهت نداره ....

حالا گیرم که اینطور باشه بی نام جون

گفتنش .... بگذریم

امضا: حسنابانو هستم همسر دوم

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:46

قسمتی از کامنت فاطمه
اما حالا... نمیشه بگه برو و طلاق بگیر... مگه الکیه؟!!

جواب حسنا
برای طلاق گرفتن هم میدونم . همینطوره الکی نیست . اگر میشد اگر میتونستم تا حالا رفته بودم

همونایی که می گن خانوم خانوما طلاق بگیره بره

همونایی که توهم ورشون داشته که حسنا خیلی ناز و مهربون و خانومه ... می شه بگید اگه حرف طلاق باشه کی باید طلاق بگیره؟

حسنا که بچه نداره. خونه خراب کن بوده و دومی. کار داره. جوونه. شرایط زندگی بعدی واسش فراهمه. عمر و جوونی اش را نذاشته پای یه مرد هرزه. پول و کاسبی اش را هم که کرده.

الان حسنا شرایطش واسه طلاق فراهم تره یا خانوم خانوما؟

اونایی که می آن تز می دن چرا نمی ره.

حالا حسنا کارش به جایی رسیده که می گه همسر انتخاب کنه. جرات داری زنگ بزن به خانواده همسرت و بگو همسر انتخاب کنه. یه انتخابی نشونت بدن دو تا انتخاب از بغلش در بیاد.

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:39

نفس وحسنا چه نوشابه ی واسی هم ازطرف خدابازمیکنن خدالعنتتون کنه که چندتاخانواده روازهم پاشوندین تازه اولشه اگه خدابخوادازظالم بگذره پس بین ظالم مظلوم چه فرقی میمونه حتما خداواستون خوبی خیری میخوادمغزجلبکی

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:38

آیناز ٦:٤٤ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢

سلام حسنای عزیزشایدامروزازمن برنجی اما من میخوام خیلی چیزها روبهت بگم باهم حرف بزنیم حسنای عزیزاینکه خانوم اولی دراوج بیماری بزرگترین اشتباه زندگیشوکردقبول اینکه شماهم اشتباه کردین قبولین کردین قبول اما فکرنمیکنی این وسط کسی که بزرگترین ضربه روبه همسراولش وشمازده همسرتون هست حسنای عزیز این وامروزمینویسم اما چندسال دیگه بهش میرسی همسرت وقتی تواوج بیماری زنش حاضربه ازدواج مجددشده پس نمیتونه یه تگیه گاه خوب برای توعزیزباشه وهمیشه نگاه یک پدرومادرنگران جلوی روی توهست عزیزجان این همسرنمیتونه برای توخوشبختی بیاره وقتی چندسال دیگه تواون جذابیت واسش نداشتی وخودش هم پابه سن گذاشت تازه متوجه میشی که بزرگترین نعمت خدا که جوانی بودچقدربی خودازدست دادی بازهم ببخش اگررنجیدی
دوستانی اینجاداری که نمیخوام بهشون جسارت بشه اما بهتره دو رونباشن که تووبلاگشون ازهووبودن وزن دوم بودن بد بنویسن بعدبیان اینجا به خانوم اولی توهین کنن
شما نبایداجازه بدی به خانوم اول توهین بشه
حسنای عزیزالان که تواوج جوانی وشادابی هستی ازاین زندگی برو
چرابایدواست مهم باشه درنبودتوچی تواین خانواده میگذاره
توبرودنبال خوشبختیت
باارزوی خوشبختی شما عزیز


پاسخ:سلام آیناز جون قبل از این که در مورد خودم حرفی بزنم اجازه بده ازت خواهش کنم در مورد دوستانم صحبتی نشه . نمیخواستم این کامنت رو به این دلیل تایید کنم و میخواستم بیام برات بنویسم که چرا تایید نکردم ولی ترجیح دادم که تایید کنم و توضیح بدم . اگر نظر شخصی من رو بخوای به شخصه به خودم اجازه نمیدم در مورد دیگران نظر بدم . اون هم فقط با توجه به متنی که توی وبلاگشون شاید باشه و یا کامنتی که این جا نوشته میشه . بهتر هست همه ما رعایت کنیم در مورد دیگران اینطور صحبت نکنیم . اگر قرار بر این باشه فکر میکنم خودم باید بهتر تشخیص بدم . من وبلاگ دوستانم رو میخونم و کامنتها شون در اینجا رو هم میخونم و اگر اجازه بدید که در مورد دوستهام خودم تصمیم بگیرم و حرفی در اینجا نباشه ممنون میشم .

حسنا بانو - ۱٩/٦/۱۳٩٢ - ٢:٠٢ ‎ب.ظ


پاسخ:برا توهین به خانوم اولی هم همینطوره . من همیشه از دوستان خواهش کردم رعایت کنند و خودم هم همیشه این کار رو کردم . نمیگم اصلا مواردی نبوده . اگر بوده اشتباه من بوده و قبول دارم . ای کاش همه یاد بگیرند که در کل توهین کردن کار ناشایستی هست علی الخصوص کسانی که تصور و توهم دارند که این اجازه رو دارند هر چه در دهان و ذهن کنند نثار زن دوم کنند . وقتی فرهنگ صحبت کردن درست باشه مشکلات پیش نمیاد هم در مورد زن اول و هم در مورد زن دوم .

حسنا بانو - ۱٩/٦/۱۳٩٢ - ٢:٠٤ ‎ب.ظ


پاسخ:و اما در مورد کامنت و این که برای خودم نوشتی برای همسر گفتی . من هیچوقت اشتباه همسر رو در این مقواله نادیده نگرفتم و دفاع بیجا نکردم ولی توجه داشته باش که بین این زندگی هستم و خیلی مسائل رو میدونم . اگر میگم همسر هم مثل خانوم اولی و مثل من اشتباهات خودش رو داشت ، یعنی اون هم اشتباهاتی داشت . در همون حد که من و خانوم اولی اشتباه داشتیم .ولی این که بزرگترین ضربه رو زده باشه قبول ندارم . قبول نداشتن هم به دلایل دفاع بیمورد نیست برای این هست که میبینم و شرایط رو میدونم . من همسر رو خیلی بهتر میشناسم و مطمئن باش من خیلی بیشتر و دقیق تر به این مساله تکیه گاه بودن فکر کردم و منطقی و با توجه به اخلاق و روحیه همسر هم فکر کردم نه همینطور الکی و احساسی . امیدوارم برای خودت هم شادی و آرامش و خوشبختی باشه . در تمام مراحل زندگی

حسنا بانو - ۱٩/٦/۱۳٩٢ - ٢:٠۸ ‎ب.ظ

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:35

نفس\من و بهترین مرد دنیا ۸:٠۸ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ شهریور ۱۳٩٢

سلام حسنا جااااانمرسیدن بخیرررر....خدا رو صد هزار مرتبه شکر که سفر خوبی داشتی و به سلامت برگشتیدتا باشه از این سفرهای دو نفره و ایشالا تا سال دیگه سه نفرهبه نظرم خیلی کار خوووبی کردی به برادر اون خانوم زنگ زدیخوشمان امد... باید متوجه بشه که قرار نیست هر کاری که دلش می خواد بدون فکر انجام بده و تو همش سکوت کنی... افرین حسناااا جونممن که دلم روشنه که همه چیز خوب و درست پیش میره... خدا هست...زندگی هست...نگرانی وجود ندارهامیدوارم خاص ترین نگاه خداوند روی تو و زندگیت باشه بانوی خوش قلب دوست داشتنی


پاسخ:سلام نفس جون ممنون ازت دلم برات خیلی تنگ شده برای تو هم همیشه شادی باشه و سلامتی و خوشبختی و سفرهای خوب میگم دو نفره راحت تر میریم ها چی بگم نفس جون . تو که میدونی چه مشکلات دیگه هم بود و هست . امیدوارم خداقل بابا این وسط ارامش داشته باشه و تلفن به بابا تموم بشه نگاه خاص خدا و همه خوبیها برای تو هم باشه . تو خودت خوب و خوش قلب هستی که من رو خوب میبینی این هم اختصاصی برای مامان مهربونت بهشون سلام برسون

حسنا بانو - ۱٩/٦/۱۳٩٢ - ٢:٢٥ ‎ب.ظ

نفس جوون تو فکرشم

مامانت یه راهی بلد نیست من یه شمبول طلا بزام موندگار شم؟

دو برابر هم ارث می بره وای خداااااااااااااا چه شود. بهار و خانوم خانوما را با سر می زنم زمین.

لنگه باباش هرزه هم بشه. چه شود
به مامان خیلی سلام برسون

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:28

منم حلیم دوست ندارم ، یعنی شوهرم سرم هوو میاره ؟

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:24

گلریز گلریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزقرارنیست بدبخت بشی بیشترتصمیمات انسان دست خودشه خداراه های زیادمیزاره توبایدراه درست وانتخاب کنی مطمئنن درستش وانتخاب میکنی دخترخوشبخت میشی

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:23

بچه های همگی لایکک
یزدانی خیلی باحال بود ، هدفون تو گوشش بوده

بانو جان می شه پست های زمانی رو بذاری که در مورد پسرک نوشته

این اواخر بود. مگه نخوندی؟

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:22

یزدانی همچین انرژی میدیها باحال بود

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:21

البته ترجیح میدم که تو دسته بدبختها باشم اگه قراره رو اشیونه یکی دیگه خوشبخت بشم

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:20

گلریز جون
خوش به حالتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:18

علت مرگ پسرک مشخص شد
پسرک هدفون در گوش
تریلی 18 چرخ از پشت نعره زنان
بوووووووووووففففففففففففففففففففففففف
تصادف
دیشششششششششششششششش
زخمی شدن پسرکککککککککککککک
بوف داف بوففففففففففففففف
مرگ پسرک
بیچاره پسرک
طفلی پسرک
وای پسرک
حسنای سرخور
ولی آغایی که شما باشین پسرک زنده ست اون بدلش بوده
اینا ترفندهای جدید وبلاگیه تازه بلت شدم
از پست مرده یی که زنده شد

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:13

یزدانی خدا خفت نکنه.بعدشم من حلیم دوست دارم یعنی خوشبخت میشم؟؟؟

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:11

بدبخت دکتردیشب داشت باگوشیش واسی حسنا کامنت میزاشت که حسنا چرانشستی چندنفری اومدن واسم کامنت گذاشتن دیدی بهت گفتم حال توهم بیا حالشون وبگیرباشه حسنا متاسفم واسی یه زن چهل ساله تااین اندازه شعورداره وبی ادبانه جواب میده

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:11

در راستای استفاده از هدفون درون ماشین اوففففففف مدلش رو برم هی
به پدر جانمان گفتیم بابایی ما درون ماشین هدفون بگذاریم و برانیم انوقت چه؟
گفت تا اون روم بالا نیومده جامه ها بدرید و نعره هایتان رو بزنین و یا شیخ حسنا گویان به سمت بیابان های کالاهاری متواری شوید
کماکان اصن یه وضی

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:08

یادتون رفت دکترسوزنی ازچین اورده همین مونده بودمردم باسوزن وزن کم کنن پس ورزش مال چی؟نمیدونم

اسم و فامیلش را هم توی وبلاگش نوشته

بچه های مشهد برید مطبش یه کم بخندید دلتون واشه

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:08

ای بسوزه پدر این نون و حلیم تازه که دست همه خوشبختهای وبلاگی نون و حلیم تازه ست
آغا من حلیم دوست ندارم
پس بنابراین نتیجه میگیریم که بهتره ازدواج نکنم چون خوشبخت نمیشم
آدم خوشبخت باید حلیم و نون تازه جز مورد علاقه هاش باشه
کماکان اصن یه وضی

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:02

ای بی نام چرا مینویسی؟؟مگه تو مشکل داری؟؟؟الان میگم دکتری که خودش اشپز و سبزی هم پاک میکنه ولی با این حال برای تحقیر دیگران بهشون لفظ سبزی پاک کن میده بیاد و معاینت کنه.اخه میدونی سبزی پاک کردن فقط مختص زنهای نفهمه اخه مادران ما و مادران مادران ما همشون دکتر و مهندس بودن و تو و.ز.ا.ر.ت ا.م.و.ر خ.ا.رج.ه کار میکردن و چون سبزی پاک میکردن (ببخشید)ادمهای بدی بودن.
ای بینام تو خیای مشکل داری خیلی زیاد اگه بس نکنی میدم دکتری که برای خرید قالب شیرینی اعلامیه میزنه و میگه پولللششششش مهم نیست اما وقتی یک بنده خدایی بهش میگه برام رژیم بده هزینش هم میدم ،پست میزنه و اون بنده خدارو له میکنه معاینت کنه ها.

خیلی هم عصبانیه
انگار امروز با حسنا آشنا شده

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 16:00

دوستان عزیزم
خصوصا عزیز دل بی نام
اعصاب خودت رو خرد نکن
خدا کنه بچه یی که دنیا میاد به مادرش هیچ شباهتی نداشته باشه و حداقل انسان باشه
ما همچنان به آینده این دنیا و دستهای قدرتمند خدا خوش بین هستیم

بچه به مامان باباش می ره دیگه عزیزم

در این مورد خاص به هر کدوم بره فاجعه است

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:57

نمیدونم این دکترچراشغل شریف سبزی پاک کنی که فقط مختص شغل خودش میدونه وجزی ازشغلشه به این واون نسبت میده زنی دیوانه

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:54

توروخداباعصبانیت ننویسن که باعث میشه دکترسوزنی ودوستش شادی مرگ بشن باآرامش اما سوزداربنویسن قرارنیست حرص بخوریم قراره کاری بکنیم حسنا در رمان خونه خوشبختی توهم زا شوببنده وبره پی کارش

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:54

میترسیده با توجه به مریضیش و مشکلاتی که داره ، یکی بتونه آویزون همسر بشه و خودشو بهش وصل کنه و پاچه ورمالیده هم باشه و زندگیشون رو نابود کنه .



الان نیست!

نه پاچه ورمالیده است و نه دنبال نابود کردن زندگیش !!!!!!

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:52

من دیگه مطمئن شدم حسنا داره رمان مینویسه کسی که اززندگیش بنویسه یک ذره شک به جونش میندازه شایدیکی بااین داستانی که داره میگه بشناسدش بدبختی کاری کردخیلی ها مثل من به شوهرشون شک کنن نکنه حسنا هووی من باشه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:49

لباس ورزشی پوشیده بود . گفتم تو با این لباس اینجا چیکار میکنی؟ گفت کی گفته من اینجام؟ دارم تو باشگاه ورزش میکنم . گفتم حیف اون کارت عضویت که خانوم اولی روز پدر بهت کادو داد به جای ورزش کردنته؟ میترسی یه خورده به خودت حرکت بدی؟ گفت زن ما رو ببین به جای خوش آمد گویی چه حرفا میزنه من نیاز به ورزش ندارم مادرزادی خوش تیپم . داشتم فکر میکردم مشکل توهمش قدیمیه چیز تازه ای نیست ، که همسر گفت تازه کجاشو دیدی؟ فردا صبح راس ساعت 5 میخوام برم کوه با حلیم و نون تازه . یادت نره بیدار باشی که ساعت 5 تو همین کوه حسنا ام میخوای با پله بیام بالا که دروغ نگفته باشم و کوه نوردی حساب بشه ؟



بانو تو رو خدا این پست ها را نذار. خودش کثافت کاریهاش را قایم کرده شما دیگه دوباره نذار

آدم حالش به هم می خوره از هر چی زندگیه !!

کصافططااااااااااااااااااااااااا

بالاخره بذارم یا نذارم

چرا اینقدر عصبانی هستی عزیز ؟

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:47

اه حالم بد شد.مرتیکه تن ل.ش

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:44

مدتها بود از این ناپرهیزی ها نمیکرد علی الخصوصی در تاریخ خاص که حسابش بیشتر دست خودش بود تا من (خنثی) یک روز هم اشتباه نمیکرد و همیشه فکر میکردم حواسش هست اون روزها نیاد و عصبی میشدم .




همین یه جمله واسه اوج خفت حسنا و چاق و لاغر و دکتر مهندسی که ازش دفاع می کنند بسه.

مرسده سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:42

بچه ها یه چیزی بگم؟
شوهر حسنا پیرمرد نیست ها! 45 سالشه

حسنا 30
مردک 45
خانوم خانوما 42

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:27

همسر یک ساعتی در باشگاه حسنا بود و رفت با خودم فکر میکردم ای خانوم اولی شما که انقدر ساده نبودی . نمیدونستی این همسر جنبه نداره که چند روز میدون رو خالی کردی گفتی برو پیش حسنا ؟ حسنا بانو هم که چند روزه خوش اخلاق شده بود و باعث ذوق زده شدن همسر که این حسناست یا همزادش چرا غر نمیزنه دعوا نمیکنهمژه در هر صورت منتظرم ببینم بالاخره تا چند ساعت دیگه میاد کوه یا نه




خاک بر سر مردی که به بهانه کوه و باشگاه بره هرزگی

خاک بر سر زنی که می دونه به چه بهانه ای و واسه چی می آن سروقتش !!

جهت خوشحالی استاد چاق اول پیرمردک را مورد لطف قرار دادم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:24

نه اونا نه اینا فکر نکردن تو سن بالا بچه دار شدن خطرات دیگه ای هم داره؟



جهت اطلاع شما

بارداری تو سن بالا خطرناکه

بخاطر این که تخمک و اسپرم دیگه سلامت و کیفیت اولیه را ندارند

فقط سن زن مهم نیست. شوهر پیرمرد تو هم اگه توله پس بندازه همونقد احتمال منگول شدنش می ره که یه زن چهل ساله بچه دار بشه.

فکر نکن خودت جوونی بچه دار بشی حله.

اسپرمهای اون پیرمرد هرزه الان دیگه ناقصصصصصصه یه توله ناقص می ذاره رو دستت

تا دیگه نگی مامان بابای همسر منتظر نوه پسری هستند!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:20

الان هم برای داشتن نوه پسری جانفشانی میکنن (خنده)



بهار لولوی سر خرمنه؟ که برای داشتن نوه پسری جانفشانی می کنند؟

منظورت توله ایه که می خوای پس بندازی؟

تا وقتی احمقهایی مثل حسنا باشند که دختر را نوه و آدم حساب نکنند وضع ما همینه.

حالا چاق و لاغر و دکتر و مهندسی که می رید براش کف می زنید

شما هم اینقدر احمقید؟

دختر نوه نیست؟

حتما باید پسر زایید؟

خودت هم آدم نیستی دیگه؟ یا می گی من زن نیستم ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:16

اون دکتره را که ولش کنید

اینا یه مشت ندید بدیدن

عکس یه قالب گذاشته تو وبلاگش نوشته این قالب را کجا دارند به من آدرس بدید

قیمتش هم مهم نیست

آخه بدبخت گدا

قالب سی تومن چهل تومن نهایت صد تومن دویست تومن

واسه قالب که دیگه آدم نمی گه قیمتش واسم مهم نیست

قیمتش مگه چقد هست که حالا مهم باشه یا نباشه

بذارید خوش باشه

خودش وبلاگ آشپزی داره به کامنت گذاراش می گه سبزی پاک می کنید

بی شعور بی فرهنگ

آش می پزی با قرص و شربت می پزی ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:12

می گه من اس ام اس هایی که خانوم اولی برام می فرسته نمی خونم !!!

اما یقه همسر را می گیرم که اس ام اس هایی که خانوم خانوماش براش فرستاده باید نشونم بدی !!

دروغگوی خودفروش !

این هفته کاسبی کساده؟ چقد کار کردی؟ چند تا نیم ساعت اومده؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:08

در اصل بهار تنها نوه پسری خانواده ست و برای همین شدیدا دردونه شده و اصلا هم لوس نیست (دروغگوساکت )




حسنا بهار را معرفی می کند !

اون که تو پرانتز هست شکلکهای پرشین بلاگ هست که بلاگ اسکای نمی خونه!

با تمسخر می گه که بهار لوسه

زنیکه گنده لش که خودت را انداختی به پیرمرد همسن بابات. به بهار حسودیت می شه


مرسی بانو جون

این پست قدیمیها را می ذاری آدم یادش می آد این زنیکه چطور نرم نرم اراجیفش را به خوردمون داد

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 15:05

خیلی جالبه که یک ادم شخصیتش اینجوریه که یک کاری میکنه و بهد بدو بدو میاد و به اون یکی میگه دیدی این کارو کردم.به به حالا تاییدم .یادمه قبلا که وبلاگ حسنارو می خوندم یک بار دیگه این رفتارو دیدم که یه بنده خدایی بهش اعتراض کرده بود اون وقت اون خانوم به بدترین شکل ممکن جواب داده بود و بهد دوان دوان اومده بود گزارش داده بود.
توجه طلبی؟؟حس رضایت؟؟نمیدونم والله.میگم بهتر این ادما سردر وبلاگشون بزنن لطفا اونایی که مخالفن نیان و فقط اونایی که عاشقم هستن بیان و برام گل بذارن.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 14:51

اره مینو خوندم.وحشتناکه.احتمالا اگر طرف دم دستش بود کشیده رو خورده بود بیخیال بابا

میدونی چی جالبه.اونایی که میان اینجا و کامنت مخالف حسنا میذارن هیچ کدوم جرات ندارن اسم وبلاگشون رو بذارن،انگار مخالفت با حضرت بانو یک ترسی داره.انگار از واکنش های بد دیگران میترسن.اینو گفتم قابل توجه اونایی که میان میگن ما اسم وبلاگ نمیذاریم از ترس ازار.شما لطفا برو اول دوستای خودتو جمع کن

مینو سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 14:42

توجه شما رو به کامنت دونی تکتم جلب می کنم! ببینید لفظ خانوم دکتر رو وقتی اون روشون بالا بیاد!

به استاد جان سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 14:29

اونی که برای اولین بار اسم چاق رو به روت اورد من بودم که در هیچ کامنتی هم اسم برا خودم نذاشتم و صرفا نوشتم"به استاد جان یا خانومه چاق سابق"
پس اینکه پا میشی اینجا میای و میگی من فکر می کردم اینجا محل تبادل نظره و شماها چاق بودنه منو به روم اوردین و ... باید بگم تنها کسی که چاق بودنتو به روت اورد من بودم پس درست نیس به خاطره یه نفر کل وبلاگ رو مورد قضاوته خودت قرار بدی...این از این
این حرکت امثال شما که میرین در وبلاگ امثال حسنا نظرات وزین میزارین هم خودش اهرمی هست در جهت رواج دو زنی بودن و ریختن قبح این مساله و ظاهرن هم که تحصیلکرده مملکتی پس نگو که اینن حرف من صحیح نیست چرا که بهتر از هر کسی میدونی که چنین روشهای زیرپوستی خیلی بیشتر از روشهای مستقیم جواب میده اینم از این!
دلیل ارشادت هم همونی بود که بالا گفتم که البته متاسفانه یه عده ارشاد پذیر نیستن و از هر دری وارد میشن و به هر دری میزنن تا اون تصوری که از شخصیت یک نفر برا خودشون ساختن به هم نریزه(تصور یک حسنای مهربون و خوش قلب!!) و شما هم قضیه خیانت مردان و مردان خیانتکارو هی وسط میکشی و با این مساله هی میخای تقصیرات زنان دوم رو کمتر نشون بدی و زن اول و دوم رو در یک سطح میبینی و هر دو رو ابزار
بله خیانت مرد هم به پلیدی خیانته زنه و هیچکس منکرش نیست
اینکه تو کجا میری و چ کامنتی میزاری به خودت مربوطه و از اول هم با همین گاردگیری پاتو گذاشتی تو این وبلاگ که با تکرار این مساله که فقط مرد خیانتکار مقصره حسنا رو بیگناه جلوه بدی و در کامنتهات حتی یه اشاره کوچیک به این مساله نکردی که زن دوم هم در این میان تقصیری متوجهش هست و مساله رو صرفن ربط دادی به فرهنگ جامعه!! در صورتیکه خانومه محترم شاید تغییر فرهنگ جامعه قرن ها زمان بخاد ولی هر کسی میتونه با رعایت اخلاقیات در بهتر شدنه جامعه و حتی ساختنه فرهنگ جامعه کمک کنه و خراب نشدن رو زندگیه دیگران هم میتونه کی از همین نکات اخلاقی باشه!
و ختم کلام منم اینه
تا زمانیکه از روی تعصب و کور کورانه میخای از یه نفر حمایت کنی و قربون صدقش بری هیچوقت هم گنجایش و ظرفیت پذیرش حقیقت رو نخاهی داشت
من تقریبا در همه کامنتام حداقل یه جزیی از حرفای تو رو عنوان کردم که قبول دارم ولی تعصب و لجاجت چنان چشم تو روو کور کرده و هرگز نمیخای قبول کنی که در این بازی کثیف زندگیه مثلثی زنه دوم هم به اندازه مرد خیانتکار تقصیر داره و شریک جرمه البته در مورد قصه حسنا چون گاهن دیده شده که نادرست بودنه رفتارهای زن اول مرد رو سوق میده به سمت هرزه های خیابونی!!!
فک میکنم تنها کسی که برداشت داشته باشه از کامنت گذاران این وبلاگ مبنی بر پر نفرت بودن از همه آدمها تو باشی نه کس دیگه و من نمیدونم شما این فکر و توهم رو که کامنتگذاران اینجا از همه دنیا ناراضین رو از کجات دراوردی
پیروز باشی!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:52

بانو جان الهه ام

ترمه سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:41

لایییییییییییییییییییییییکککککککککککک پریناز

از وب مهتاب سادات سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:21

نکنید این کارُ اگه مینویسی دروغ هم هست برای سرگرمی مینویسی بنویس ولی با احساسات کسی بازی نکن ... از خدا بترس از قیامت ُ و موقع حساب و کتاب بترس که اونجا بدجور لو میری ... ..من خب خیالم راحت شد که همه چی دروغ بوده و نمرده ولی بدجوری ضربه خوردم ... رفتم وبشُ نوشتم کار خیلی بدی کردی با احساسات پاک یه عده که واقعا دوستت داشتن بازی کردی نترسیدی از عاقبتت؟ نترسیدی از نبخشیده شدن؟

پست آخر مهتاب رو بخونید ( به خصوص طرفدارهای سینه چاک حسنا!) ببینید چقدر راحت میشه سالها آدمها رو با دروغگویی سر کار کذاشت!
http://zanechandom.blogsky.com/

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:19

جالب ترازهمه اینه که کامنت گذارهای حسنا فقط تشویقش میکنن دست وماچ وبغل هست راهکاری براش ندارن اگه کسی راهکاری براش بفرسته یاحذف میشه یابایدبره ازخانوم خانوما بپرسه حالابگردپیداکن توناکجاآبادحسنا خانوم خانوما رو

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:18

پریناز عزیز واقعا به کامنت گذارها هیچی نمیشه گفت.من خودم اینجا مینویسم برای اینکه افرادی که میرن اون وبلاگ رو میخونن از دید مخالف ها هم به این قضیه نگاه کنن.این خیلی خوب نیست که همیشه از ظر موافق یک داستان رو بخونی.چون خیلی از واقعیت ها دیده نمیشه

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:17

اصلا صحبت دندون نیست
صحبت مشغله فکریه
یعنی بدبخت اینقدر تنها و بی کس و کاره دندون بهار هم جز اهم زندگیشه
اصن یه وضی

پریناز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:13

درسته گلریز جان
به نظر من هم ایرادی به کامنت گذارها نیست. چون بالاخره بنا رو به صحت گفته ها گذاشتن... اما اگر حسنا صادق بود شاید خیلی به نفعش میبود توی زندگی حقیقیش چون هستن افرادی که تجره ی مشابهی دارن و یا تجربه های چندین ساله ی زندگی های مشترک و میتونستن کمکش کنن و راهکار بدن..در نهایت به نفع خودش بود

پریناز جان
بسیار متشکر از کامنت قبلی. مثل همیشه عالی بود.

برای همین هست که می گم هر چند روز یه بار دلم خیلی براش می سوزه. چون وسط یک داستان سراسر تناقض گم شدیم. یه روزایی با توجه به بعضی کارها و حرفهاش دلم می خواد داد بزنم آخه آدم روان پریش معلوم الحال ... چی می خوای از جون اون زن و زندگیش که نمی کشی کنار.
یه روزایی می گم خب این درمانده معلوم الحال .... اگر می فهمید که این کار را با خودش و زندگیش نمی کرد. بعد دلم براش می سوزه و می گم کاش می فهمید که راههای بهتری هم برای زندگی کردن هست.

در مورد این که چرا نمی شه راهکار داد به شددددددددت موافقم. دروغهاش و تناقضاتش باعث می شه.

از یک طرف همه عاشقشند و حتی برادر هوو در جهت اهداف حسنا گام برمی داره.
از اون طرف همه باهاش سرناسازگاری دارند و حتی شوهرش می گه من حرفی به خانوم خانوما نمی زنم و هر کاری دوست داره می تونه بکنه. یعنی حتی شوهره هم زبونش کوتاهه که بگه رضایت خودت بود و امکان 6 نداری و هزار تا دلیل دیگه؟

به منصوره سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:13

منصوره جون قبل اینکه خیلی به فکر دندونای بهار باشی یک فکری به حال دندونای خودت بکن.به نظرم دوتای جلویی یکم رو هم دیگه است.باید ارتودنسی کنی.اینجوری بیشتر هم به گوشواره هات میاد.

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:12

واییییی
این پست مرده یی که زنده شد چقدر جالب بود

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:09

جالبتر اینه که حسنا اصلااااااا اینجارو نمیخونه اما از تک تک اصطلاحاتی که ما اینجا براش استفاده میکنیم خبر داره و در جواب به دوستاش به کار میبره.
عزیزممممممم.

پریناز به نظر من هم اونایی که براش کامنت میذارن دوستش ندارن.مطمئن باش تو دنیای واقعی اصلا قبولش ندارن.یک خیل عظیمی از اونایی هم که براش کامنت میذارن جوون هستن و احساساتی.پس خیلی نمیشه بهشون ایراد گرفت.

پریناز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 13:03

میدونی بانو اظهار نظر کردن درباره ی وضعیت حسنا کار بسیار سخت و دشواری هست ایشون دارن عمومی وبلاگ نویسی میکنن و خواننده ها راهکار میدن و همدلی میکنن در حالیکه این خانم باهاشون صادق نیست و عمدتا راهکارها به درد این فرد نخواهد خورد..خواننده ای که برای حسنا نظر میگذاره و راهکار میده مطمئننا بنا رو به صحت حرف های این فرد میگذاره و خب قاعدتا وقتی راهکار میده در نظر میگیره که خانوم اول بیمار و توانایی رابطه نداره و نداشته و یه رابطه ی خواهر و برادری با همسرش داره و بیماریش هم ناعلاج هست و زمین گیر هست و حسنا هم دختری هست که به اصرار و التماس و زجه های ملتماسنه ی خانوم اول انتخاب شده و خب شرایطش به این صورته..خواننده با این بنا نظر میده و دیگه توجه نمیکنه که چنین بیماری ناعلاجی وجود نداره و خانوم اول هم از منی که بیست و اندی سال از ایشون کوچیکتر هستم اکتیو تر هستن و مثل اسپند رو آتیش از این خونه به اون خونه دنبال حسنا داد و هوار و آبرو ریزی میکنن و حالا خانوم حسنا و یا هرکی که هست اومده یه سناریوی موجه بسازه که متمایز بشه و خیلی بازخورد بدی در پی نداشته باشه و متاسفانه بد سناریو رو انتخاب کرده و مجبوره پشت سرش هی دروغ ببافه...ایشون اومدن چشمش رو درست کنن زدن کورش کردن..متاسفانه تک به تک تناقضات نوشته های این فرد اینجا بیان شده توی کامنت دونی های قبلی و خیلی خیلی ایشون راجع به بدیهی ترین مسائل دروغ میگن و من اصلا اعتمادی به ایشون ندارم و معنتقدم که راهکار دادن به این فرد و همدلی کردن خیلی بی فایده است چون ایشون کلمه ای رو راست و صادقانه ننوشته اما چرا اگر ایشون صادقانه نوشته بود..میدونم که اگر صادقانه مینوشت..اگر مینوشت که با همسرش رابطه ی پنهانی داشته و همسر اول بیمار نیست و مابقی قضایا بازخورد بدی داشت..توهین میشنید..سرزنش میشد..از لینک شدن توی وبلاگ های پر بازدید زنان متاهلی که زندگی نرمالی دارند محروم میشد اما به جا شاید در بین همه ی اون بازخوردهای بد راهکارهای درستی هم دریافت میکرد..شاید زندگی حسنا راه حلش برون رفت نیست...ایشون دروغ زیاد میگن متاسفانه و تشخیص حقیقت سخت هست و این سخت میکنه راهکار دادن رو و بی فایده...فردی که برای حسنا نطر میگذاره میگه برو و با خانوم اول فلان کن و بهمان کن و تعجب میکنه که خانوم اولی که خودش با التماس حسنا رو کشون کشون وارد این زندگی کرده اینهمه زبانش درازه و مردک داستان هم اینهمه زبانش کوتاه..خواننده تعجب میکنه و از حسنا میخواد که حقش رو مطالبه کنه و حسنا هم نقش صبور و بی دست و پای داستان و سازش پذیر رو بر عهده میگیره و خواننده رو دست به سر میکنه درحالیکه خواننده نمیدونه که ایشون نمیتونن چون بعضی از داستان ها هست که خب خواننده نمیدونه ..حالا حسنا یه ماجرای خیالی سه شب چهار شب مسخره هم بست و صحبت با برادر خانوم اولی که خب خیلی مضحک هم بود ..به هر حال دروغ دروغ میاره..خشت اول رو کج گذاشته این خانوم..این خونه تا ثریا کج میره..درک درستی از شرایط این خانوم نیست..مثلا برای مثال عسل تقریبا نوشت که چه شده و چه گذشته..عسل بازخورد بدی شاید گرفته باشه اون اوائل..من نمیخوندمش و نمیدونم اما الان با توجه به نوشته هاش من میگم زندگی عسل راهش برون رفت نیست..ایشون باید خیلی خیلی از رفتارهای خودش و همسرش رو اصلاح کنه اما باید بمونه و سعی کنه اون زندگی و روحیه ی خودش و همسرش رو درست کنه حالا اینکه در گذشته چه ها کرده و چه طور همسر اول همسرش رو بیرون کرده و یا نکرده و یا هرچه که اتفاق افتاده دردی رو دوا نمیکنه و راه حل ایشون ساختنه اما درباره ی حسنا نه..نه میشه گفت راه حلش برون رفته و نه میشه گفت موندن..من دوستی دارم که ایشون سه-چهار سال از من بزرگتر هستن ..آشنایی ما هم یکجور همسایه بودن و آشنایی مادرهامونه در واقع..ایشون امروز یکی از شعبه های آرایشگاه مادرشون رو مدیریت میکنن و خب در آمد خیلی خوبی هم دارن تا به حال ازدواج نکرده اما ایشون پنهانی صیغه ی یک مرد حالا به قول حسنا سرشناس هستن...مرد حدودا چهل و هفت- هشت ساله است اما این مردا گرگ بارون دیده ان و توی دسته ی خانوم هایی که همسر دوم هستن و ..خانم های مجرد بسیاری هم میتونن باشن و هستن که تجربه ی ازدواج نداشتن و تنها حالا بنا به دلایای به لقمه همچین حاضر و آماده رو دوست دارن یا بنا به دلایل دیگه ..البته که بگم این خانوم ها هم میتونن گلیم خودشون رو بکشن بیرون و از پس مرد بر بیان..همین دوست من وقتی ماهیانه اش کمی دیر میشه با وجود درآمد خیلی خوبی که داره اما این /اقا رو میشوره و میندازه رو طناب تا خشک بشه و هزارجوره تهدیدش میکنه که اگه فلان نشه به زنت میگم بهمان نشه به زنت میگم..اما این آقایون هم همونطور که گفتم گرگ بارون دیده ان..همسر حسنا اگر یک درصد بگیم این خانوم راست میگه البته جدا از سناریوی بیماری همسر اول که اصلا نباید به داستان اضافه میکرد و .. که خب خیلی دروغ ناشیانه ای هست و خب بنده خدا اومد چشمش رو درست کنه و راه توهین رو ببنده که زد کورش هم کرد و نشست اما اگر یک درصد احتمال بدیم که کمی از حرف های حسنا درست باشه باید بگم این آقایون گرگ خونه و ماشین به نام کسی نمیزنن..خیلی زرنگاش نتونستن بگیرن باقی که دیگه جای خود دارن و این خوب قسمت بد داستانه..سناریوی کشوندن بهار به دادگاه اونقدر مسخزه و پر از تناقض بود و دوستان خیلی بهتر ناممکن بودن این سناریو رو توضیح دادن و خب این خودش نشون میده که طرف حسنا اگر یک درصد احتمال بدیم که این خانوم راجع به همسر دوم بودنش حداقل درست گفته از اون مردهایی هست که به راحتی نمیشه ازش کند بنابراین گفتن اینکه یه چیزی بگیر و از این زندگی بیا بیرون شاید واقعا برای این خانوم امکان پذیر نیست...آقایونی که توی این داستانا هستن با وجود داشتن بچه های نوجوان و ..از من وشما و حسنا واردترن و حواسشون جمع تره..شاید اگر حسنا واقعیت رو نوشته بود میشد راهکار داد..ایشون یک پسر بیست و اندی ساله نیستن که هورمون و ..سر پر شوری بهش داده باشه و تا آخر یک عسق آتشین بایسته..ایشون یک مرد چهل و اندی ساله هستند و با یک عمر تجربه ی زندگی و سر و کار داشتن با زن های متعدد که ایشون رو دیگه کارکشته کرده و دم به تله نخوهند داد..در نهایت بله..زن اول ..زن دوم..بچه ها..همه قربانی هستن هرکدوم به یک نوعی..اما واقعا درباره ی این فرد نمیشه نظر داد چون ایشون خیلی کم صادق هستن و خیلی هم اصرار میکنن بر دروغگویی و همین داستان رو سخت میکنه..به هر حال بچه ای هم که کار زشتی انجام میده حداقل یک نگاه سرزش وار از پرد و مادرش دریافت میکنه..به نظر من حسنا اگر صادقانه مینوشت و تحمل بعضی از عکس العمل های تند رو داشت..بالاخره هستن خانوم هایی که تجربه ی خیانت رو داشتن و همین یه مقدار احساسیشون میکنه درباره ی این موضوع اما در نهایت شاید میشد کمک کرد شاید تجربه ی مشابهی به کمکش می اومد و راهکار های درست و درمان تری گفته میشد و خانوم های با تجربه تر دز زندگی متاهلی میتونستن کمک کنن ولی وقتی خواننده هم داره دروغ میخونه نمیشه کمکی کرد و یا چیزی رو درست کرد که حداقل بعدها بهای کمتری این خانوم بپردازه و بتونه گلیم خودش رو از آب بکشه بیرون..

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:57

مینو جان این دخترک اون دخترک نیست .این دخترک اسمشو تغییر داده که با اون یکی اشتباه نشه.عجب اسمی هم

مینو به غازغوزک خان بالا برره ای سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:54

حالا که این قدر زنان مطلقه ای که می رن زن دوم می شن رو توجیه می کنی، ضمن جواب به سوالات گلریز یه سوال دیگه رو هم جواب بده:
حسنا خودش تو همون پست های اول نوشته بود که موقعیت هایی برای ازدواج داشته. ولی یا زن مرده بودند (موقعیتی دقیق مثل حسنا) و یا بچه داشتن. ولی من نمی خواستم!!!
بعد رفته هوار شده رو زندگی دیگرون. حالا پیدا کنید پرتقال فروش را! اگر ممکنه اینو برای من توضیح بده. اینا عین نوشته ی خود حسناست. اون از بی خواستگاری نمرده بود که!
ضمن این که همون طور که گلریز هم نوشت، گناه اون زنی که نشسته داره زندگیشو می کنه چیه که باید بعد از بیست سال زندگی بهش خیانت بشه؟ و آیا خودت حاضری یه زن مطلقه هووی خودت بشه؟ دلت هم براش می سوزه؟؟؟
همین ها رو جواب بدی ممنون می شم.

یه مامان سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:52 http://fekr-mosbat.blogfa.com

میشه به منم رمز بدین؟
واقعا چرا بعضی ها تو دنیای مجازی واقعیت زندگیشون رو یه جور دیگه نشون میدن؟

یزدانی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:48

دخترکم
نظرت متین و قابل احترام
هر کس به نوبه خودش نباید مراقبه شخصی از خودش داشته باشه؟
هر کس که آواره شد باید آویزون زندگی دیگران بشه؟
برای فرونشاندن عقده های حقارتش زندگی دیگران رو خراب کنه؟
عزیزم کم نیستن زنانی که با سیلی صورت خودشون رو سرخ میکنن و جلوی نامرد کمر خم نمیکنن
این خانوم طبق قراردادی وارد زندگی شده و الان متعهد به اون نیست.مشکل اینجاست.عزیزم حسنا که زندگی خودش رو با دستان خودش خراب کرده .اما نووجونی هم هست که سلامت روانیش در خطره.بخاطر خودخواهیهای یه زن که خودش هم معترفه اینجاست که میتونم بگم زن دوم هستم.خودت رو هم قبول نداری حسنا خانم از دیگران چه توقع؟
یه صحبت کوچک هم با استاد عزیزم و ممنون برای کامنتهای خوبش
استاد جان مردا مزدور و مزور و خیانت کار
ولی عزیزم به این نکته توجه کن
هم جنس من کنترل روی خودش داشته باشه امثال پیرمرد سراغ هیچ همسری نمیرن.نمیتونن برن.راهشون بسته ست
حسنا نماینده تمام زنان خیانتکار در جامعه ست
مشکل اینجاست که یه زن (حسنا)،سخنگوی یه خانواده ست که هیچگونه ناطقی برای دفاع از خودشون ندارن(بهار و مادر و همسر و حتی خانواده همسر و صد البته خانواده حسنا)
چطور یک طرفه به قاضی بریم وقتی متهم غایب هست و دفاعی از خودش نداره
حسنا اونجور مینویسه که دیگران باورش کنن و تایید بشه
از حسنا میشه تعبییر خوبی داشت
حسنا همانند یه خبرگزاری محلی و یه سویه نگر هست
آیا میشه به همچین خبرگزاری استناد کرد؟

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:33

این یک بخش از پست خود حسناست.بعد از همون اول کل قرار ها گذاشته شده بود.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:32

همسر تایید میکنه و میگه بودم .گفتن همان و خانوم اولی ناراحت میشه که مگه قرار نبود حسنا رو وارد زندگی ما نکنی چرا بردیش ویلا ؟همسر میگه ویلا نبودیم و حتی ثابت میکنه که هتل بودیم و همه دروغهایی که گفته لو میده ولی خانوم اولی قبول نمیکنه و بیشتر ناراحت میشه .
وقتی میگم هر چی میکشیم از دست همسر میکشیم درسته . از اول باید مطمئن میشد که خانوم اولی کاملا شرط چند ماه نگفتن رو قبول کرده . همسر ادعا داشت مطمئن بوده و خانوم اولی بهانه میگیره . از اون بدتر لازم نبود یکی یکی دروغهایی که گفته رو کنه تا باعث آزار خانوم اولی بشه و با اون حال مریضش ناراحت بشه و تمام ماههای گذشته رو به یاد بیاره که همسر کجا بوده .

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:24

خداروشکر که این دختر اینقدر فهمیده است

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:24

یک حسنا بانو هستم

چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲ ۱۴:۵۶


الهام جون من هم همین رومیگم . تو همیشه دیگران رو دوست داشتی بدون این که انتظار داشته باشی دوستت داشته باشند . این دیگران که میگم شامل حال همسرت نمیشه . الهام جون تو به اندازه کافی در حق عروس جدید خوبی کردی و به جایش بدی دیدی . نمیگم تو هم باید بدی میکردی . نه . اصلا این کار درست نیست . تو بهترین کار رو کردی که همیشه خوب بودی. الان هم خوب هستی . من میگم به زندگی خودت برس . تو مسئول دل خودت هستی بدون این که دل دیگران رو بشکنی . مسئول زندگی خودت هستی بدون این که به زندگی دیگران کار داشته باشی و مشکل ایجاد کنی . همسرت از روی عشق با تو هست و نه هیچ چیز دیگه . هیچ وقت نه ترحم بوده نه دلسوزی . این رو بدون . زندگی ات رو بکن . قدر خودت و خوبیهای خودت رو بدون . بذار دیگران هم قدر بدونند . قدرتمام خوبیهات رو . بذار دیگران هم تو رو دوست داشته باشند . تو بهشون این فرصت رو بده . تو با محبت بیجا کردن و زیاد به فکر دیگران بودن فرصت دوست داشته شدن رو ازخودت گرفتی و فقط به خودت فرصت دادی محبت یک طرف داشته باشی . در تمام طول زندگی همینطور بوده . عروس جدید آدم خوب . قبلا هر کاری کرده میگیم هیچ . همین الان تو به زندگی خودت برس . تو کار نداشته باش به مشکل دیگران . من هم همین مشکل رو داشتم خیلی شدید تر . باور کن بدتر . ولی مدتی هست به خودم گفتم من نمیتونم همیشه دایه مهربانتر از مادر باشم . من فقط میتونم برای دیگران بد نباشم و اذیت نکنم . نمیتونم مثل یک مادر به فکر زندگی دیگران باشم . کاری که تو داری میکنی . تو نه مادر عروس جدید هستی و نه وکیل و وصی مشکلاتش . اطمینان داشته باش اون هم خودش رو وکیل وصی یک دونه از مشکلات تو ندونسته و نمیدونه . پس معتدل باش . تعادل داشته باش . به عروس جدید بدی نکن ولی ضامن کار و زندگی و شوهر داشتن و بچه داشتن و نداشتن اون نباش .




یک حسنا بانو هستم

چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲ ۱۴:۵۷


اطمینان داشته باش اون هم خودش رو وکیل وصی یک دونه از مشکلات تو ندونسته و نمیدونه . پس معتدل باش . تعادل داشته باش . به عروس جدید بدی نکن ولی ضامن کار و زندگی و شوهر داشتن و بچه داشتن و نداشتن اون نباش . خانواده تو خودت هستی و شوهرت . این رو بدون . شوهرت خودش مرد به این بزرگی عقل هم داره میدونه 5 تا بچه داره . لزومی نداره تو هر ثانیه تکرار کنی که تو بچه نداری و اون 5 تا داره . که چی ؟ منظورت از این تکرار چیه ؟ یک بار به خودت جواب بده . نه به من . ببین توی ذهن خودت چه منظوری داری . تو اطمینان داشته باش اونها خودشون هم عقل دارند و میتونند و بلد هستند که تماس بگیرند بگند بیا . اگر تو دیدی شش ماه بود و نرفت و هر چقدرگفتند یک بار هم نرفت بچه ها رو ببینه بعد بیا بگو این کار تو درست نیست . لزومی نداره هر وقت که همسرت هست بگی برو بچه داری زن داری مسئولیت داری . که چی ؟ ببخشید به تو چه ربطی داره ؟ ایشون وقتی خودش تو رو گرفت و بعد رفت عروس جدید رو گرفت باید فکر میکرد . حتما فکر کرده و خودش هم میدونه. پس سرت به کار و زندگی و آرامش خودت باشه . اینطوری بیشتر هم دوست داشته میشی . از طرف همه . به بقیه مردم فرصت بده خوبیهات رو ببینند . خوبی زیاد باعث میشه خوبیها دیده نشه و قدر شناخته نشه .



پاسخ:
متشکرم بابت راهنمایی های ارزشمندت. حتما سعی می کنم که اینکار رو بکنم.




یک حسنا بانو هستم

چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲ ۱۵:۰


الهام جون یک بار هم نگو دست من نیست . یک بار هم رویه رو عوض کن . خودت رو فراموش نکن تا دیگران هم تو رو فراموش نکنند . تو کمبودی نداری . خوب هستی . خوبی کردی . پس صبر کن دیگران خوبیهات رو ببینند . اطمینان داشته باش شوهرت دوست داره . من برای بقیه گفتم . منظورم به شوهرت نبود . بشین و صبر کن اونها محبتشون رو نشون بدند . همیشه یک طرف نباش که چیزی به دست نمیاری و خسته میشی از محبت کردن و محبت ندیدن

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:22

جواب الهام

حسنای عزیزم هیچگاه حتی برای یکبار هم شانه ای نبوده است تا سر بر روی آن بگذارم و های های گریه بکنم. هیچوقت دستی نبوده است که مرا نوازش دهد و آغوشی نبوده است که مرا در بر گیرد. از وقتی که به یاد دارم نه دست پرمهر پدر بر سرم بوده است و نه آغوش گرم مادر مرا در خود فشرده است. من بزرگ شدم بدون اینکه بتوانم معنای واقعی عاطفه و محبت را درک نمایم. اگر دوست داشتنی از جانب اطرافیان بود بیشتر از روی ترحم و دلسوزی بود. من بزرگ شدم با خلا دوست داشتن و این خلا مرا سوق داد به سوی عشق ورزیدن به دیگران، دوست داشتن بی حد و اندازه دیگران بجز خودم. دست من نیست که همیشه به فکر دیگران هستم، خودم را فراموش کرده ام چون هیچگاه کسی مرا دوست نداشته است. این کمبود را من جبران می کنم با دوست داشتن اطرافیان.

مهسا سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:19

بچه ها کامنت های حسنا رو خوندید که برای الهام گذاشته ، همون که چند وقت پیش بانو ادرس وبش رو گذاشته بود.


یک حسنا بانو هستم

چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۲ ۹:۵۴


الهام جون امیدوارم که خدا به زودی به مادر پدرش صبر بده . غم خیلی بزرگیه . میتونم ازت بخوام به زندگی خودت کار داشته باشی نه دیگران ؟ باور کن جدی میگم . فکر نمیکنی زیاد از حد به مشکلات و زندگی عروس جدید فکر میکنی؟ دلسوزی به جای خود درست نکردن مشکل برای عروس جدید و بچه ها به جای خود . توی تمام این سالها تو نشون دادی که این کار رو کردی . در حالی این کار رو کردی که دیگران ذره ای به فکر نبودند ملاحظه تو رو هم بکنند . الان برای خودت زندگی کن . الهام جون باور کن به تو ربط نداره به همسرت بگی بیاد نیاد عروس جدید گناه داره نداره بچه داره نداره . حتی نگهداری از بچه ها هم کار درستی نیست. خودش میدونه و بچه ها و مشکلاتش و زندگیش . حتما دوست داشته توانایی رو داشته 5 تا بچه آورده . به نظر من برو و با همسرت برگرد . خواهر شوهر غم بزرگی داره ولی حضور برادرش نمیتونه کمکی باشه . میتونید بعد چهلم ازش بخواین بیاد خونه شما مدتی باشه .

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:18

نمیدونم والا شایدهم رابطه داشته باشن شایدهم حسنا ازهمه شون یه اتو داره اینها اینطوری دو رو چندروهستن
ازحسنا مثل چی مترسن

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:15

دخترک جان خیلی زشته که میای اینجا از یک وبلگ کامنت میذاری بعد میگی نمیخوام موجب ازار نویسنده رو فراهم کنم.شما فکر میکنی کامنت گذارها اینجا اینقدر بیکارن که برن تو این وبلاگها کامنت بذارن و اذیتشون کنن؟؟؟عزیزم مطمئن باش این طور نیست.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:07

ببین تازه وارد نمیشه در مورد کامن گذارها یک نظر قطعی داد جون مطمئنا اونها در دنیای خارج از وب با هم دوستن و شاید چیزهایی رو میدونن که ما نمیدونیم.اما تقصیر ما نیست چون ما بر اساس چیزهایی که هست و نوشته شده نظر میدیم.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:05

همه عصبانی میشن.تو این وضعیت ادم به خودشم اطمینان نداره

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:05

گلریز عزیز یکی مثل تو مجرداما باشعورویکی هم مثل خانوم دکترمتاهل ودارای دوفرزندولی بی درک حیف که قرارشدبه کسی بی ادبی نکنیم

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 12:02

گلریز لایک ،من که اگه شوهرم پیشم بایه جنس مونث حرف بزنه بخنده خون شومیکنم توشیشه اینوجدی میگم من بهش ازهمون اول گفتم درمورداین چیزها ادم فوق العاده بی جنبه ای هستم

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:59

عزیزم زن های اول و یا زنهایی که شوهرانشون بهشون خیانت کردن و نمیرن به دلیل اینه که میخوان خانوادشون رو حفظ کنن.بچه و خانواده خیلی مهمه.بعد از 10 سال،20 سال مگه رفتن به همین راحتیه؟؟مثل اینه که تو بخوای پدرت رو طلاق بدی.بعد این همه سال رفتن خیلی خیلی سخته.و از طرف دیگه بچه این وسط نابود میشه.برای همینه که خیلی ها ترجیح میدن بمونن.مگه هیلاری ک.ی.ل.ین.ت.و.ن کم قدرت داشت و پول اما برای اینکه خانوادش نابود نشه همسرش رو بخشید.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:52

دخترک عزیز تو مجردی منم مجردم.ایشالله ازدواج خیلی خوبی بکنی و خوشبخت بشی.(جدی و از ته ته دلم گفتم).اگر خدای نکرده خدای نکرده زبونم لال یک وقتی بعد 20 سال زندگیت یک بفهمی شوهرت خیانت کرده و بری با دختر حرف بزنی و بفهمی که یک دختر تنها بوده و اواره و بدبخت ،اون موقع هم دلت میسوزه؟؟؟خداوکیلی چه احساسی یدا میکنی؟؟حتی یک لحظه هم احساست اجازه میده که به شرایط اون دختر فکر کنی؟؟؟توجیهاتش رو میپذیری؟؟؟

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:49

بعد به نظرت تو جمع ما مطلقه نیست؟؟؟؟؟یکی از دوستان همین جا شرح زندگیشو گفته بود که در سن پایین طلاق گرفته بود اما به ادامه تحصیلش ادامه داد و بالاخره با یک مرد هم سطح خودش و مجرد ازدواج کرد.شما یک جوری حرف میزنی انگار ما هممون از شدت خوشی داریم میترکیم.

قورباغه سبز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:48

لایک به گلریز

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:46

در نهایت دوست عزیز من قبلا هم گفتم این اتفاق ممکنه برای هرکسی پیش بیاد حتی برای من.اما نمیام وبلاگ بزنم کارمو توجیه کنم و طرفدار جمع کنم بلکهمیرم یک گوشه خونم از شرمندگی و ساکت میشم.

قورباغه سبز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:45

برگ دوم خاطرات حسنا واقعا جالبه. میگه قبول نکرده با همسر حرف بزنه چون حوصله دردسر نداشته.
"قبول نکردم حوصله درد سر نداشتم اما بعد همدیگه رو دیدیم با هم حرف زدیم ."
عزیز من اگه قبول نکردی پس چطوری باهاش حرف زدی. خودت قبول کردی باهاش حرف بزنی دیگه. بلاخره مشخص کن حوصله دردسر داشتی یا نداشتی؟ اگه نداشتی پس چطوری سختیهای این مدل زندگی رو به جون خریدی؟
دوستان حسنا شخصیتی داره که مسوولیت کار ها و تصمیمات خودش رو نمیخواد به عهده بگیره.

گلریز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:44

بعد عزیزم زن و بچه مردم باید تاوان تنهایی من رو پس بدن؟؟؟دوست من هم یک دختر مطلقه است اما این مشکلاتی که شما میگید رو نداره.هرکس هرجور که به خودش نگاه میکنه جامعه بهش نگاه میکنن.

یک سوال دیگه اگر من تنها هستم زن و بچه مردم باید تاوانش رو بدن؟؟

یک مساله دیگه اینه که عزیزم وقتی من خانواده خوب دارم،از لحاظ مالی تامین هستم ،خیلی شرایط های دیگه برای ازدواج برای من وجود داره.چطوریه که دخترهای ما اگر یک مرد مطلقه بات یک بچه بیاد خواستگاریشون ناراحت میشن اینو به خودشون توهین میدونن اما اگه برن زن یک مرد زن دار پولدار بشن از تنهایی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به دخترک سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 11:40

من بعضی وقتها فکر میکنم اشتباه میکنم اما شما چی،شما بعضی موقعها فکر میکنید که دارید در مورد حسنا اشتباه میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

غازغوزک خان بالا برره ای (دخترک سابق) سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 10:57

البته الان بین کامنت ها دیدم ظاهرا شخصی همنام با من برای حسنا کامنت میگذاره. لازم به ذکره که من اوشون نیستم!!
چقدر اسم دخترک زیاده. باید یه اسمی برای خودم انتخاب کنم که هیچکس تا به حالا انتخابش نکرده باشه.غازغوزک خان بالا برره ای!!!

قورباغه سبز سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 10:45

من هم مثل استاد فکر میکنم شوهر حسنا صد در صد مقصره اماااا بر خلاف استاد فکر میکنم.خود حسنا هم صد در صد مقصره و اینکه شوهر حسنا مقصره دلیل نمیشه که بریم واسه حسنا هوراااا بکشیم و احسنت بگیم.
من میتونم اینو قبول کنم که استاد به هر دلیلی از حسنا خوشش بیاد و قبولش داشته باشه اما زن دوم بودن حسنا رو چطوری قبول داره وقتی این همه از خیانت و زن دوم بدش میاد؟

دخترک سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 10:28

بانو جان یک جایی توی وبلاگ همسران اول خواندم که کامنت گذاری به خانم یاس و گل مریم نوشته بودند:
"اگه از عهده تنهایی بر میای چرا طلاق نمیگیری ؟ چرا به شخصیت خودت که داره تو اون خونه له میشه احترام نمیذاری؟
به نظر من ساختن با همچین مردی به جز له شدن شخصیت خود ادم و ضعف زنونه هیچ چیزی نیست
می ترسی که فرار کنی از مصیبت و بیای توی اجتماع و نتونی از عهده خودت برآی؟
ببین عزیزم فقط یه جواب دارم
برای همه
که تا توی موقعیتی قرار نگیری و تا مشکل بر تو چیره نشه نمی تونی عکس العملتو پیش بینی کنی...نمی تونی قضاوت کنی در مورد تصمیم گیریها ....
اول جدا شو
بعد آواره شو
بعد دیگران رو راهنمایی کنید
لطفا"
ختم کلام.

دخترک سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 10:27

ضمنا بانو نمیدونم شما متاهل هستید یا خیر اما اگر متاهل باشید قطعا متن زیر رو بیشتر از منه مجرد درک خواهید کرد, این مطلب رو بدون ذکر منبع از وبلاگی که روزی اتفاقی پیداش کردم اینجا درج می کنم تا موجبات آزار نویسنده فراهم نشه و قصدم بیشتر یک جور یادآوریست.
" ...... بگویم که من از همه بیشتر از خودم میترسم وقتی در جمعی باشم که بدانند مطلقه هستم . نمیتوانم شیطنت کنم . نمیتوانم آنطور که میخواهم لباس بپوشم . آنطور که میخواهم آرایش کنم . آنطور که میخواهم برقصم و آنطور که میخواهم رفتار کنم ! این بیماری من است ! ضعف من است . ترس من است نه آنها ! گفتم چقدر غبطه میخورم به حال آنهایی که با شهامت عنوان کردند جدا شده اند و حتی در مهمانی با هم کلی رقصیدند و دوست هم شدند !
یکی از پسرها گفت : سحر ! از کی اینقدر کمر باریک شدی ؟!
وقتی که حس کنم مطلقه نیستم این حرف را با زبان درازی جواب خواهم داد ! و وقتی حس کنم مطلقه هستم خون خونم را میخورد که چرا باید این حرف را بشنوم !
وقتی که حس کنم مطلقه نیستم با همه شان میرقصم . با شیطنت وسط رقص زن و شوهرها میروم از بینشان میگذرم از هم جدایشان میکنم هویشان میکنم و وقتی بدانند مطلقه هستم دلم میخواهد بنشینم روی صندلی و نگاهشان کنم ..."

این نوشته خود بخوبی گویای روی زشت جامعه برای زنان مطلقه است. واقعیتی که موجود است. شاید یکی از دلایلی که حسنا و امثال حسنا راضی به هر گونه ازدواجی می شوند و یا حتی به نسخه تجویزی شما یعنی بیرون آمدن از آن زندگی, عمل نمی کنند یک علتش همین باشد. همین ترس از مطلقه بودن و همین ترس جامعه از زنان مطلقه.

دخترک سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 10:27

سلام.
آداب یک مباحثه:
الف ) شخص خود را واجد ومالک حقیقت ودانای به حقائق نداند . کسی که دستخوش خودشیفتگی و عُجبِ فکری است و خود را عالم به همه ی حقائق یا ، لاأقل حقائق مهم وضروری ، میداند و ، بالطّبع ، اهل جزم و جمود است دست به کاری، در جهتِ تقرّب به حقیقت ، نمی زند ، چون حقیقت را در نزد خود حاضر واین کار را تحصیل حاصل میداند.
ب) شخص خواستار و جوینده ی حقیقت باشد . نیازی به گفتن نیست که صِرفِ اینکه فاقد چیزی باشیم برای حرکت در جهت تحصیل آن چیز کفایت نمی کند، باید طالب آن هم باشیم .
ج) شخص بیطرف و ، در نتیجه ، مُنصِف باشد. کسی که ، از آغاز کار ، نسبت به پاره ای از آراء و عقائد پیشداوری منفی دارد و یا نسبت به پاره ای دیگر تعصّب دارد وطبعاً ، نمیتواند با موافقان آراء وعقائد دسته ی اول و مخالفان آراء و عقائد دسته ی دوم مدارا ورزد وجانب انصاف را رعایت کند ، نمیتواند به حقیقت نزدیکتر شود ، چون خس وخاشاک را در چشم دیگری میبیند و چوب را در چشم خود نمیبیند : کوچکترین نقطه ی ضعف را در مدّعیات وادلّه ی مخالفان خود میبیند وبزرگترین نقطه ی ضعف را در مدّعیات وادلّه ی موافقان خود نمیبیند.
د ) شخص باور داشته باشد که تافته ی جدابافته ای نیست و ، بنابراین ، درست همان طور که خودش چه بسا به حقیقتی برسد، دیگران نیز چه بسا به حقائقی رسیده باشند و ، درست همان طور که دیگران چه بسا به خطاهایی دچار شوند ، خودش نیز چه بسا به خطایی دچار شده باشد.
غرض از درج مطلب بالا این سوال از همه بود که آیا هر کدوم از ما , همه یا حتی یکی از موارد بالا رو رعایت می کنیم؟ آیا پشت همه این کامنت ها و نوشته ها واقعا در جستجوی حقیقت هستیم یا بدنبال تایید باورهای قبلی خودمون؟ تا حالا شده با خودتون فکر کنید شاید برای حتی یک درصد هم من در تشخیص بعضی مسائل اشتباه می کنم؟ اتفاقی که برای هر انسانی میفته.

یه دروغگوی دیگه مثل حسنا لو رفت! سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 09:16

دوستان پست آخر مهتاب سادات رو بخونین که در مورد 2نفردیگه از شیاد های اینترنتی نوشته!
کسانی که امپال خوانندگان حسنا را فریب داده و با احساساتشان بازی کرده و در دل به آنها خندیده اند!!
این همه کامنت اینجا میخواد بگه بابا یه کم با هوش و درایت باشین .چقدر ساده لوحی آخه؟؟
هر چند که عاقلان را اشارتی کافیست و نیاز به اینهمه اثبات نیست
http://zanechandom.blogsky.com/

ترمه سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 08:45

آفرین یزدانی
خیلی بامزه بود .
مکالمه توماشین با هدفون .

تازه وارد سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 08:09

چاقی عیب نیست عیب کارهای دیگه هست که دراین وبلاگ داریم درموردش حرف میزنیم استاداستادناراحت نشو اتفاقاادمهای چاق مهربانتر هستن البته توهین به خانومهای لاغرومتوسط نشه که خودم لاغرم

گلریز به استاد جان سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 08:02

استاد جان منم چاقممممممممم.به کسی هم مربوط نیست.

شادی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 07:00

راستی بانو جون
تو که نوشتنت خوبه. منو بگو، بعضی وقتها خودم از نوشته خودم خنده ام می گیره. مخصوصا بعضی کامنتها رو وقتی می ذارم که یه بچه ازم آویزونه و خودم هم نمی فهمم چی می نویسم

شادی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 06:54

خیلی وقتها زنهای دوم و یا طرفدارانشون وقتی می خوان مخالفت کنن به ما می گن که چرا فقط زن دومو مقصر می دونین، اون مرد هم مقصره که خیانت کرده

نمی دونم چه طوری می شه یک بار برای همیشه بهشون تفهیم کرد که اگه ما با حسنا مخالفیم، این معنیو نمی ده که شوهرشو قبول داریم. در نامرد و هوسران بودن شوهر حسنا و امثالش هیچ شکی نیست. ولی فعلا به اونها دسترسی نداریم

ضمن اینکه انتظار ما از جنس خودمون بیشتره

شادی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 06:50

آلوئه جان
من هم مثل استاد و مرسده عزیز فکر می کنم
کاملا متوجه هستم منظور شما چیه. ولی اون برداشت انسانی و متمدانه که شما از ازدواج و زندگی زناشوئی داری در جامعه ما که متاسفانه قوانین عصرحجری مثل چندهمسری در اون رسمیه، جایی نداره
زن در جامعه ما باید قوی و مستقل باشه، برای اینکه بعید نیست که شوهرش به همراه یک زن بی وجدان همه زندگیش.و غارت کنن و دستش به هیچ جا بند نباشه و برای پس گرفتن حداقل حقوق خودش، سالها در دادگاهها سرگردان باشه

شادی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 06:40

یه چیزی هم مدتیه که می خوام بگم
احساس می کنم به خاطر حس عدم اطمینانی که متاسفانه به خاطر عدم صداقت تعدادی از وبلاگ نویسها و نظر دهنده ها به وجود اومده، خیلی سخت می تونیم به هم اعتماد کنیم
ولی فراموش نکنیم که همه مردم دروغگو نیستن. کسانی هم پیدا می شن که به جز حقیقت نمی گن و هدفشون جلب توچه و عقده گشائی نیست، بلکه می خوان فقط کمکی کرده باشن
به احتمال زیاد براتون اتفاق افتاده که وقتی کاملا صداقت داشتین، با بدبینی دیگران مواجه شدین، حس خیلی بدیه و ممکنه باعث دلسرد شدن کسانی بشه که می تونن بهمون برای رسیدن به هدفمون کمک کنن

به همین خاطر من با تمام اتفاقاتی که ماه گذشته افتاد، می خوام مثل قبل بنا رو بر راست بودن هر حرف یا نوشته ای بذارم مگه اینکه دروغ بودنش برام ثابت بشه و یا منطقم بهم بگه که یه جای کار می لنگه
مطمئنا با تجربه های جدید می تونم زودتر دروغها رو زودتر تشخیص بدم

شادی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 06:33

خوبی این وبلاگ اینه که در فضایی دور از توهین و حرفهای رکیک با خیانت و چندهمسری مخالفت می شه
من فکر می کنم اگه دوستان با آرامش و درک بیشتر به بحث و ابراز عقیده خودشون در برابر بقیه کامنت گذارها بپردازن خیلی بهتره
به عنوان مثال خانوم چاق یا همون استاد جان کامنتهای خوبی می ذاشت

شادی سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 06:22

من هم دلم برای حسنا می سوزه ولی بیشتر از اون برای خانوم اولی و بهار
حداقل حسنا در بدبختی خودش نقش مستقیم داشته و این زندگی انتخاب خودش بوده. الان هم می تونه اشتباه خودشو جبران کنه، ولی اون دو تا چی؟

مرسده سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 02:33

آلوئه جان
من در مورد مردها و زنهایی که با خیانت شریک زندگیشون مواجه میشن گفتم نه همه

آلوئه سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 02:07

استاد و مرسده عزیز،

می شه برای من توضیح بدید؟ من متوجه نشدم.
طبیعت زن و مرد این هست که در کنار هم آرامش می گیرند و باید با هم زندگی کنند.

هر زن هر قدر هم قوی و تحصیلکرده و دارای درآمد و مستقل و ... باشه بی نیاز از مرد نیست و بالعکس.

چرا فکر می کنید اگر زنان مستقل و شاغل و ... باشند می تونند جدا از مردها و بی نیاز از اونها زندگی کنند.

سالم زندگی کردن اینقدر برای مردها سخته که زنها باید درس بخونن و کار کنن و قوی بشن و مستقل بشن و قید مردها را بزنند؟
این که باز می شه خدمات دادن به مردها. یعنی تا زمانی که من تازه و جوان و تحریک کننده و ... هستم من را می خواد و بعد هم وقتی نخواست باید قوی باشم و برم دنبال کارم؟
نفر بعدی بیاد؟

گلریز جان

توی پستت جواب دادم.

آلوئه جان

مرسده سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 02:05

موفرفری جون شوخی کردم خواهر
هر چه میخواهد دل تنگت بگو

من شمالیم ولی لهجه شمالی شهر به شهر تفاوتهایی داره ، شهر های نزدیک به هم تفاوت لهجه شون کمه ولی مثلا رشت با بابل اصلا شبیه نیست کاملا کلماتشون فرق میکنه

اگه میخوای با حسنا حرف بزنی باید مازندرانی یاد بگیری فکر کنم آملی باشه
موفق باشی خواخر جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.