.

.

.

.

برای گلریز در مورد کامنت هیاپ


توی وبلاگ قبلی نفس برای من کامنت می ذاشت که هکت می کنم و فلان ...

یه روز هم اومد کامنت گذاشت که این وبلاگ هک شده و من مدیر وبلاگم. آخه احمق، اگه مدیر وبلاگی چرا توی کامنت می نویسی؟ راست می گی پست بذار بگو وبلاگ را هک کردم

من هم در کمال خونسردی کامنتهاش را پاک می کردم چون نمی خواستم خواننده ها نسبت به فضایی که توش هستند حس بد یا ناامنی داشته باشند. من خودم هم می رم وبلاگی که فحش و نفرین تایید می کنه ناراحت می شم و می گم برای آرامش خواننده ها مدیر وبلاگ نباید این فحشها را تایید کنه. ( ولی خب بعضی ها سوالها را قورت می دن که نشون بدن خیلی آررررررره ! )

قبل از بستن وبلاگ در آخرین پست، من ای میلهای نفس را گذاشتم و به خواننده هام گفتم این را هم ببینید و هر وقت اومد سراغتون بدونید که الکی می گه و کاری بهش نداشته باشید می ره دنبال کارش.

یه شب دوستان داشتند کامنت می ذاشتند و دیر وقت شب بود. اتفاقا نفس هم بود و هی می گفت صفحه کامنتها را ریفرش نکنید من دارم هک می کنم ( همزمان من و چند تا دوستان هم آنلاین بودیم و مشغول کامنت گذاشتن و جواب دادن و ... ) و بچه ها مسخره اش کردند و نفس عصبانی شد.

مدت طولانی بود که شده بود مسخره دست دوستان! و هی می گفت هک می کنم و ...


یکی از دوستان کامنت گذاشت و بلافاصله بعدش خصوصی داد ( پرشن بلاگ بودم اونموقع ) که من کامنتم را با دو تا اسم فرستادم و کامنت با فلان اسم را حذف کن. کسانی که آنلاین بودند هر دو را دیده بودند از جمله نفس.


همین حالا هم بارها پیش اومده دوستانی کامنت می ذارن و با اسم دیگه ای و می گن دیگه نمی خوان با اسم قبلی باشند چون لینک داده بودند به وبلاگشون یا کسی می شناخته یا ...


یا شده از من بخوان کامنتشون را حذف کنم.


حتی توی وبلاگ خود حسنا هستند کسانی که کامنت می ذارن و اسم نداره ( یا اسم دیگه ای داره )و می گن خودت که می دونی کی هستم. این چیز جدیدی توی وبلاگ نویسی نیست و من نمی دونم چرا اینقد به نظر حسنا و نفس عجیب اومده !!!!!!!!

حالا حسنا فکر می کنه چه کشفی کردند خودش و دوستش!!!


نفس که عصبانی بود از این که نتونسته کاری کنه، این را کرده پیراهن عثمان و مدام تکرار می کنه که یک کامنت داشتند با دو اسم که یکیش حذف شده !!


حسنایی که توی پستهاش دنبال وکیل بود و می گفت کار را دارم دنبال می کنم و فردا نویسنده و کامنترها را کت بسته می برند او...ی...ن و از این چرندیات. چرا این حرفها و دروغهای خودش را نمی گه؟

نفس که می گفت هک کردم و هکش به این شکل بود که برای ما کامنت می ذاشت چرا این حرفهای خنده دار خودشون یادشون رفته؟ هکری که به قسمت نظرگذاشتن دست یافته و می تونه نظر بذاره اون هم در کامنت دونی باز الان همه کسانی که در وبلاگها نظر می ذارن وبلاگ را هک کرده اند و خودشون خبر ندارند


حسنایی که سوگند مثل خواهرش بود چرا دیگه یک کلمه از خواهرش نمی نویسه؟ حالا که گند حرفهاش دراومد و خواهرش همه چیز را لو داد خواهره توی سی سی یو مومیایی شده؟


این همه خواننده شاهد حرفهای خود حسنا بودند و حرفهایی که در مورد وکیل زد و توی وبلاگش می گفت وکیل معرفی کنید ( خودمون وکیل داریم می خوام از بین دوستان وکیل بگیرم هاهاهاها .... )

آخه کدوم احمقی می آد از بین کامنتهاش وکیل می گیره که حسنا دومیش باشه؟ اینقدر دروغ و حرفهای احمقانه می زنه و همه هم مدارک و شواهدش هست حالا می گه یکی از دوستان من !!! مچشون را گرفته که یک کامنت با دو اسم داشتند هاهاهاهاها ......


تو برو فکری به حال خواهرت بکن که همه دروغهات را لو داد.


خلاصه این که این همه تناقض و دروغ و مسخره بازی خودش را ول کرده و می گه اینها یه بار یه کامنت داشتند با دو تا اسم که یکیش حذف شد و بعد نتیجه گرفتند که من برای خودم کامنت می ذارم. یعنی آخــــــــر منطق و نتیجه گیری


این هم فایل موضوع نفس.



برای نفس هم متاسفم. ما داشتیم کم کم ضایع شدنش را فراموش می کردیم که حسنا یادآوری کرد که نفس را بیارید وسط، دست از سر من بردارید.


نفس تو وقتی حسنا گیر کرده بود، زنگ می زدی بهش تا 4 صبح دلداریش می دادی. حسنااینطوری زیرپوستی خرابت می کنه


راستی اگر مساله حسنا مهم نبود که لازم نبود نفس تا 4 صبح تلفنی دلداریش بده که گریه نکن.

سوگند طفلکی راست می گفت زنگ می زنه گریه و التماس. آخه من چی کار کنم وقتی زنگ می زنه ضجه می زنه.

چون دوست خودت ( نفس ) هم تایید کرد که تا 4 صبح تلفنی باهات حرف می زنه و دلداریت می ده.

زمانی بود که دروغهات رو شده بود. یادته که



من یک پستی داشتم به نام کاندیدای مستقل. حالا اون را هم می ذارم. توی اون پست گفتم نه زن اولم و نه زن دوم. من درباره دروغگوها می نویسم.


حالا حسنا کشف کرده که من درباره زنهای اول هم حرف زدم!!

من اساسنامه ای برای وبلاگم ندارم که در مورد چی می نویسم. دلم خواسته نوشتم. مثل این که حسنا خیلی دردش اومده مخصوصا اون قسمتی که پای "همسران اول" هم اومد وسط و دست حسنا بدجوری رو شد و ضایع شد.


جرات داری لینک اون نوشته ها را بذار و بگو این نوشته ها همه دروغه. برید بخونید اما دروغه.

نه این که وقتی خواننده هات می پرسن در مورد چی حرف می زنی، ندیده رد کنی و با چند تا شکلک خرشون کنی




اون خانمی هم که نوشته کامنت دونی را باز گذاشتند که آمار وبلاگ بره بالا

1- اولا کامنت ربطی به آمار وبلاگ نداره!! مگه کامنت ها جزو آمار بازدید است

2- آماربازدیدهای وبلاگ مربوط به تعداد دفعاتی است که اون وبلاگ باز شده یا تعداد صفحاتی که از وبلاگ بازدید شده. که با هر بار ریفرش کردن صفحه یا رفتن به پیج های مختلف این عدد افزایش پیدا می کنه.

3- آمار بازدید کنندگان بر اساس آی پی هست. با توجه به این که هر بار شما مودم را خاموش کنی یا ارتباطت قطع بشه آی پی دیگه ای می گیری پس هر آی پی جدید هم یک بازدید جدید و فرد جدید محسوب می شه که با وضعیت اینترنت ایران و قطع و وصلی های مداوم و ... حتی تعداد بازدیدکننده ها هم اعتباری بهشون نیست
استفاده از فیلتر شکن و تغییر آی پی هم باعث می شه باز این بازدیدها و آمارها بایاس خیلی زیادی داشته باشه !

4- کامنت های حذف شده توی آمار چی محاسبه می شه که شما می گی کامنت های حذف شده آمار را می بره بالا؟ من متوجه نشدم!


من کامنت ها را باز می ذارم چون نمی رسم دونه دونه کامنت ها را جواب بدم. گاهی ممکنه نرسم یک روز بیام وبلاگ و ... اینطوری دوستان سوالات همدیگه را جواب می دن و غیره.

بارها شده من اومدم دیدم کسی سوال کرده و چند تا کامنت بعد یکی جوابش را داده.


و این که وبلاگ من مطلبی نیست که مربوط به خودم باشه و نیاز به حضور خودم داشته باشه. دوستان دیگه هم می تونند نظرشون را بگن و اشتباهات من یا دیگری را یادآوری کنند نقد کنند صحبت کنند. ماهیت وبلاگ طوری هست که می شه کامنت دونیش را باز گذاشت.
حالا اگر بقیه مشکل دارند ( و دردشون اومده ) به خودشون مربوطه.


من ذوق آمار ندارم. چون تو زندگی حقیقی ام اینقدر چیزها دارم که بهشون ذوق کنم که نیازی نباشه واسه آمار وبلاگم عکسم را عمومی بذارم توی وبلاگم.


اونهایی که ذوق آمار وبلاگ دارند کسای دیگه هستند. اشتباه گرفتی






نظرات 302 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 16:16

حسنا نوشت بابا آمد کار اداری داشتیم

مامان می آید کار اداری دارم

به همسر نگفتم کار مخفی دارم



خواننده ها یکی درمیون کامنت گذاشتند حامله ای؟؟
موندم بین رابطه این حرفها و نتیجه گیریهای تماشاچیان فارسی وان!!

مرسده سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 14:03

گلریز جون اگر در اداره ای سیستم اتوماسیون اداری پیاده شده باشه
کلیه کامپیوتر های کارکنان که شبکه باشند ، از طریق مدیریت و یا مسئول شبکه در هر لحظه قابل رصد کردن هستند

با توجه به اینکه الان کمتر اداره ای پیدا میشه که کامپیوترهاش شبکه نباشن ، پس حسنا مطمئنا از طریق لپ تاپ شخصیش در ساغات اداری میاد نت
اما اینکه کارش چه جوریه که هیچکی نیست بهش بگه خانوم شما تو ساعت اداری چرا داری کار شخصی انجام میدی ؟! این جای سواله!
احتمالا ایشون مسئول پرونده های راکد واحد بایگانی هستند که تمام ساعات اداری سرشون تو کامپیوتر شخصیشونه!
خداییش حسنا جون بیا این اداره عجیب و غربت رو معرفی کن که برای هیج کار نکردن هم حقوق میدن هم ارباب رجوع ها شیتیل میدن

رئیسی که خونه خالی جور می کنه
تو این چیزا هم راه می آد.

از اونور همسر از خجالتش در می آد.

به اضاف پول پرست سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 13:40

بر خلاف چیزی که تو وبت نشون میدی بسار مادی و پول پرستی!
این از زن دوم یه پیرمرد پولدار شدنت خوب معلوم دیگه
ولی خوب یه وقتایی از دهنت می پره و ذات اصلی تو لو میدی !
مثلا اینکه راجع به شتیل و رشوه و پول حرام نگرفتن باچه افسوس و حسرتی حرف میزنی!! ار آیکون های افسوست معلومه:
-----------

کمی از کارم بگم .کارم طوریه که ارباب رجوع دائم ندارم مگر اینکه برای پیگیری باشن و یا تکمیل پرونده .از طرف شرکتها هستن دولتی و خصوصی .مربوط به مالیات نیست. ذهنتون اونوری نره زبان گاهی میتونم کاری که نشدنیه ، با گرفتن شیتیل شدنی کنمنیشخند . تا حالا نکردم چون بابا ازم قول گرفته هیچ وقت چنین نونی رو نخورم و انقدر مامان بابا از درد و مرض و سرطان و حناق گرفتن و عواقب گفتن که اگر روزی بخوام اینکارو بکنم ، حرفها از یادم نمیره . گاهی پیش میاد که برای تشکر یا خوشحالی، هدیه ای بیارن . بین همکارها چند نفری داریم که شیتیل های خوشگلی میگیرن و تا حالا درد و کوفت و مرضی هم به جونشون نیفتاده افسوس

کسی که سهم ارث والدین پسرک را نداد دیگه معلومه چی کاره است.

توی همون اولین پست ها می گه چون قرارداد اجاره به اسم خودم بود سهمشون از پول پیش خونه را بهشون ندادم. (پدر و مادر از فرزندشون ارث می برند )

پول پیش را نصفش را پسرک داده بود که مال خودش بود.
نصفش را پدر حسنا داده بود کادوی ازدواجشون که بالطبع نصف این کادو مال پسرک می شه و نصفش برای حسنا.
یک چهارم پول پیش خونه مال حسنا بود اما تمامش را برداشت چون اون خانواده دستشون به جایی بند نبود.



عاشق همسر نبودم
باهاش رابطه قبلی نداشتم
خواستگاری که زنش مرده بود ( شرایط خود حسنا ) یا زنش را طلاق داده بود رد می کردم


اما زن همسر شدم.
علتش؟
چون خیلی دوست داشتم شوهرم یه زن دیگه و یه بچه داشته باشه. آرزوم بود

به حسنا این بانوووووی! نجیببببببب! سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 13:34

من نمیفهمم چرا به زنهای دیگه تو محل کار اینقدر نخ نمیدن؟؟!چرا زنهای نجیب دیگه مخض شیطنت اوونهم در حالی که متاهل و متعهد هستند از یه مرد عوضی تو محل کار شماره نمیگیرند؟؟!!

شما زنهای دوم واقعا خیلی نا نجیبید.مار خوردین افعی شدین که میتونین راحت بیاین تو یه زندگی دیگه ..حسنای بی نجابت...
------------
حسنا:
بین مراجعین آدمهایی هستن که سر و گوششون میجنبه و تا میبینن پرونده دست یک خانومه بدشون نمیاد خوش زبونی و خوشمزگی و رد و بدل کردن تلفنی و پیشنهاد مسافرتی و تعارف کردن کلبه درویشی در شمال برای رفع خستگی و از این قبیل داشته باشن .
چند بار قبل از ازدواج محض کنجکاوی و یا شاید شیطنت ، شماره تلفن رو گرفتم و دیدم هنوز آشنا نشده ، پیشنهادات دیگه هم در لعابی از خیر اندیشی مطرح شد . مثلا کلید خدمت شما برای استراحت در فلان جا هیچ کس هم نیست مزاحمتون بشه یا یک سفر فلان جا مهمان ما باشین تعجب توی ذهن آدم این سوال میاد که گیرم تعطیلات هم اومد و رفت و هیچکی مزاحم هم نبود و سفر هم گذشت بعدا چطور باید این لطف رو جبران کرد ؟مسلما کار به پیگیری مجدد کارهای شرکت مربوطه ختم نمیشهسبز خوبه من و چند تا همکارام در اون بین کاره ای نیستیم اگر جای رئیس ها بودیم چه پیشنهادات ناب تری میشد.
دروغ چرا دو بار هم بعد از ازدواج شماره رو گرفتم ولی زنگ نزدم
یکی روی کارتش شماره موبایل نوشت و گفت این شماره شخصی منه باعث افتخارمه تماس بگیرین و ابراز خوشحالی میکرد که از آسنایی با من خوشحال میشه .

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 13:21

بانو جان در هرصورت اگر حسنا با لپ تاپ خودش هم بره باز هم به این شبکه وصل میشه دیگه؟؟

نه عزیزم
می تونه از اینترنت شخصی خودش استفاده کنه.

ولی مساله این هست که اداره خونه خاله نیست که لپ تاپت را باز کنی بشینی کامنت بازی
یا اون بار می گفت با موبایل جواب می دم. کدوم کارمندی می تونه بشینه توی یک روز اداری صدتا کامنت مفصل جواب بده؟ یعنی حسنا صبح می ره می گه سلام و بعد موبایل به دست می شینه به کامننت نوشتن؟
البته ایشون که رئیسش واسش خونه خالی جور می کنه شرایطش فرق داره. این را می دونم.

رئیس حسنا دوست خانوادگی همسرش است و قبل از ازدواج حسنا و همسر شرایط خلوت را براشون جور می کرده و حتی بعد از اون هم مریم جون و این آقا در سرگرم کردن خانوم اولی برای این که حسنا و همسر برن سفر ( چیزی که خانم اولی گفته بود جزو شرایط و این که حسنا حق هیچ چیز از جمله سفر یا بچه نداره )

به هر حال این آقا باهاش راه می آد. اما همکارهای دیگه هم هستند.

نون حروم خوردن فقط به شیتیل نیست.
زندگی زنی را دزدیدن یعنی نون حروم خوردن
تو اداره دویست تا کامنت نوشتن یعنی نون حروم خوردن

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 12:14

اکی بانو جان.راستی شام خوشمزه بود؟

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 12:11

اره رفتم وبلاگشو دیدم هست.چه قدر ناراحت شدم فکر کردم واقعا بهش توهین کردن.مرسی پریناز

پریناز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 12:08

لطفا کسی پای صحرای عزیز رو به این مسائل باز نکنه..
صحرا فوق العاده آدم صادق و دوست داشتنی هست..
در ضمن خانومی که میگی وبلاگشو حذف کرد..عجب آدمایی هستیدااااا...واقعا در وبلاگشو تخته کرد و رفت؟؟!!!پس چرا من دارم پست جدید صحرا جان رو الان میبینم؟؟...ایشون خودشون نوشتن که این پست رو موقت گذاشتن و بعد از اینکه خونده شد بر خواهند داشت چون نمیخوان وارد این بازی ها بشن و الان هم پست جدید گذاشتن و طبق گفته ی خودشون پست قبل رو برداشتن ..وبلاگشون هم سر جاش هست..لطفا پای وبلاگ ایشون رو به این مسائل باز نکنید..ایشون فوق العاده آدم صادقی هستند و برای انحراف بحث های کامنت دونی به افراد دیگه متوسل بشید و لطفا پای وبلاگ ایشون رو به اینجور داستانا باز نکنید..ایشون خودشون هم همینو میخواستن..

پریناز جان

سلام. اگر می خواهید صحبتی از صحرا در این وبلاگ نشه هیچ کامنتی در این مورد جواب ندهید.
متشکرم

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 12:06

بالا برره ای به نظرت یکم حرفت غیر منطقی نیست.این خانوم حرف دل مارو زدهخ بعد ما بریم بهش توهین کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

صحرا خودش برای من پیغام گذاشته و توضیح داده
لطفا به این جور کامنتها جواب ندید.
ممنون

مهم این هست که خواننده ها و وبلاگ نویس ها کم کم دارند اون روی حسنا رامی بینند و می شناسند.

شکرریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:58

اوکی
مرسی عزیزم

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:57

بعد عزیزم اگر نگران یک کارمند جز باشه خیلی راه هست برای اینکه دسترسی رو محدود کنه و ساده ترین راهش پسورد گذاشتن رو کامپیوتره.یا اینکه بروزر رو یک جوری تنظیم کنه که هیستوری رو سیو نکنه.یا در نهایت میتونه اخر وقت همشو پاک کنه.اینا ساده ترین کارهاست.

کامپیوترهای ادارات همه شبکه است و چه با اینترنت، چه بی اینترنت
همه اش قابل کنترل است.
منتها نمی آن وبلاگ حسنا را رصد کنند.
اینقدر کار دارند که حسنا توش گم باشه.
بیشتر هم به مسایل ام..نی. تی حساسند.
مامان جمعه آمد بابا شنبه رفت همسر من را بغل کرد مادرشوهر حسودی کرد را کاری ندارند.

حسنا فکر کرده اونها هم از این که همسر بوسش کنه دردشون می آد؟

غازغوزک خان بالا برره ای سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:56

قورباغه جان تغییر سبک اسم که صورت گرفته! اما اینکه کیانی بر وزن یزدانی میشه یک اشتباه و تشابه به صورت ناخودآگاهه که رخ میده و باعث شک برانگیز بودنه!
مینو فرزندم...مسئله اینه که من فقط یک حرف میزنم و اونو شما تعابیر مختلف می کنید. حرف من اینه که بانو یک وقتی یک حدسیاتی راجع به سوگند و همسران اول و حسنا زد و با هک وبلاگ اتاق فکر تونست صحت حدسیاتش رو مشخص کنه و در معرض دیدگان همه قراره بده!! اما حرف من اینه که دیگه این دلیل نمیشه که همیشه هم حدسیات شما درست باشه. اینو با اطمینان 100 درصدی می گم که هشو وجود خارجی داره. و با نفس یکنفر نیستند. و شما و بانو بیجهت و بی اساس تهمت می زنید و اگر یکبار در مورد اون همسران اول و اجازه رضایت حسنا درست حدس زدید دلیل بر این نمیشه که باقی چیزها درست باشه. ضمن اینکه یک نکته هم خدمت بانو می گم. بانو شما و خیلی های دیگه از شما می دونید که من بخاطر دلایل زیادی که یکیش رفتار نامناسب همسران اول بود دل خوشی از اونها نداشتم. اما بانوی عزیز شما و دوستانتون با شور کردن بیش از حد این آش باعث شدید همسران اول ازهم پاشیده بشه که در واقع خود شما بزرگترین ضربه رو به بدنه این مبارزین زدید!!!! همسران اول اگرچه با کپی پیست کردن مقالات از سایتهای دیگه راهش رو در مبارزه با خیانت پیش می برد اما شاید میشد با مساعدت و همکاری دوستانی چون شما به جاهای بهتری برسه. یا مثلا همین وبلاگی که لینکش رو اخر همین پست گذاشتید، معلوم نیست بنده خدا رو چقدر بهش توهین کردید و خواننده های اینجا چقدر بد و بیراه گفتن که طرف در وبلاگش رو بست و تخته کرد. به نظرت بانو اینا حق مجازی یک عده آدم نیست که شما و دوستاتون اینطوری دارید ضایع می کنید؟؟

من بارها گفتم نفس را نمی شناسم. چه برسه به هشو که تقریبا جز عده معدودی از زنان دوم تا حالا کسی را ندیدم که هشو را بشناسه یا حتی کامنتی از هشو جایی ندیدم جز 2-3 تا از وبلاگهای زنان دوم.

این که عده ای گفتند هشو و نفس یکی هستند از وبلاگ ما نبود. از جای دیگری این صحبت مطرح شده.

این که گفتم نفس را دیدی یا نه
برای این بود که گفتی هشو را دیدم
اما وقتی نفس را ندیدی چطور می تونی تایید کنی نفس همان هشو نیست؟

هر بار کامنت می ذاری برای ما می نویسی که بترسید اگر یک درصد یک درصد اشتباه کرده باشید و دائم این را تکرار می کنی.
دفعه قبل بهت گفتم بترس اگر یک درصد یک درصد اشتباه کنی در مورد کیانی و یزدانی.
کیانی و یزدانی تا جایی که من می بینم یکی نیستند. اما برفرض هم که یکی باشند به کسی لطمه ای زده اند؟ مشکلی ایجاد کرده اند؟

الان هم بهت می گم بترس از این که یک درصد یک درصد اشتباه کرده باشی در مورد صحرا و این که وبلاگش را بسته و ...
وبلاگش را هم که نبسته.
به نظر خودت زود قضاوت نکردی؟

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:48

در ضمن عزیزم این ربطی به سازمان س.ی.ا نداره.تو اکثر ادارت د.و.ل.ت.ی ورود به سایت های ممنوعه مثل سایتهای پ.و.ر.ن.و کنترل میشه

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:45

عزیزم منم نگفتم این کارو میکنن.گفتم اگر ایشون واقعا نگرانیشون اینه چون اکثر ادارت یک سرور مرکزی دارن از اون طریق اگر اگر اگر بخوان کسی رو رصد کنن میان و رصد میکنن نه اینکه کامپیوتر رو روشن کنن و توشو بگردن که میشه به راحتی پاکسازیش کرد و برگردوندن اطلاعاتشم خیلی زمان بره

شکرریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:41

گلریز جان
طرف توی سازمان سیا که کار نمیکنه!
توی ادارات رصد کردن اینترنت کار هر کسی نیست و هر کارمند جزئی بهش دسترسی نداره ولی ور رفتن با کامپیوتر یه کارمند و سر درآوردن از کارهاش واسه هر کسی امکان داره
چرا اینقدر پلیسی می کنید ماجرا رو
اینجوری آدم به مچ گیری های منطقی تون هم شک می کنه

ما صحبتی از رصد کردن دیگری یا رفتن سرکامپیوتر دیگران نکردیم

بیشتر حرف از این بود که حسنا چطور در ساعت اداری صد و خورده ای کامنت را در یک روز جواب می ده.

از روزی که دوستان تذکر دادند تعداد تاییدی ها را کم کرده و بین روزهای مختلف پخشش می کنه.

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:12

بانو یک سوال دارم. ردگیری وبسایتهایی که شما میری به کامپیوتره یا به اینترنتی که استفاده میکنی ؟؟؟تا جایی که من میدونم در محل کار از طریق اینترنتتون که شمارو پیگیریمیکنند وگرنه که کامپیوتر اداره رو که میشه تا حدی پاک سازی کرد.یا مثلا فکر کرده بعد کار یکی میاد کامپیوترشو روشن میکنه جستجوش میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟فکر کنم اگه بخوان کسی رو رصد کنن از طریق اینترنتش این کارو میکنن.اینو گفتم حسنا جون که اگه نمی دونستی بیشتر مراقب باشی عزیزم.

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 11:08

حسنا مرموز می شود!
راستی تا این قوم یأجوج مأجوج نریختن سرت که آآآآآآآی دیدید این تو محل کار وبلاگ بازی میکنه و قضیه لپ تاپ و خرابی و اینا دروغ بوده یه توضیح هم بده که بعضی آدما گاهی اگه به بعضی های دیگه برنخوره می تونن لپ تاپ ببرن محل کار !!!
یا شاید یه چیز دیگه

پاسخ: شیدا جون حتما بعضی ها تا حالا ندیدند که میشه لپ تاپ برد محل کار به نظر من لزومی نداره برای آدمهایی که فراتر از نوک بینی خودشون رو نمیبینند توضیحی داده بشه چون انقدر محو تماشای نوک بینی شون هستند که متوجه نمیشند

بعد از یک ماه
شیدا خانم از خواب بیدار شدند خیر باشه!

حسنا هم اصلا توضیح نداد

مینو سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:39

غازغوزک نازم (چه تعارضی داره واقعا)... الان یه سوال مهم پیش اومده برای من:
تو چرا این قدر سنگ نفس یا همون هشو رو به سینه می زنی؟؟؟؟ اصلا به فرض که یکی نباشن. این وسط چی به تو می رسه؟؟؟ به قول حسنا چرا این قدر به سر و صورتت می زنی؟؟؟
ای شیطوووووون! بگو. راحت باش. خودشی؟

هشو جز با دو سه تا زن دوم ارتباطی نداره.
البته غازغوزک می گه از وبلاگ دیگه هشو ایشون را می شناسه.
اینم فکریه

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:38

بالا برره ای الان منم میتونم بگم منم همسر اول رو از نزدیک دیدم خودش گفته حسنا به زور اومده زن شوهرم شده.به نظرت منطقیه؟

قورباغه سبز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:32

به غازغوزک خان بالا برره ای
خخخخخخخ اگه تغییر سبک نوشتاری کاری نداره تغییر سبک اسم که ازونم راحت تره. اگه کیانی و یزدانی یه نفر بودن به راحتی اون یه نفر میتونست دو تا اسم با دو تا سبک متفاوت واسه خودش دست و پا کنه.

کیانی سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:31

من با این غازغازک که خودشم معتقده بالا برره ایه هیچ حرفی ندارم ولی اینکه وبلاگ هشو قبل وبلاگ نفس متولد شده دلیل نمیشه که نفس و هشو یکی نباشن. بعدشم چه یکی باشن چه نباشن در اصل قضیه تفاوتی نمیکنه و نمیتونه توجیه کننده بی اخلاق بودنه نفس و شوهر دزد بودنش باشه!

غازغوزک خان بالابرره ای سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:08

کیانی خره گاوه منه!!! خخخ. فکر می کنم اینجوری بهتر حالیت میشه تا دفعه بعدی یاد بگیری عین آدم حرف بزنی. دوما تغییر سبک نوشتار مگه کاری داره؟؟! سوما بانو من نفس رو ندیدم اما بانو اولا هشو اون وبلاگی که شماها ازش دارید تنها وبلاگش نیست که شماها تنها استنادتون اونه. دوما اون موقعی که بنده ایشونو رویت کردم حتی نفس در عالم مجازی کلا و رسما موجود نبود. حتی شما هم اون موقع توی این دنیای مجازی به دنیا نیومده بودی!!! دلایل زیاد دیگه ای هم برای اثبات این دارم که قطعا در مورد یکی نبودن هشو و نفس کافیه!!!

حالا از کجا می دونی من به دنیا نیومده بودم.
شاید من هم جای دیگه می نوشتم و تو خبر نداری

باز یه چیزی پیدا کردی غر بزنی.
اصلا نفس و هشو سه نفر هستند. دست از سر ما بردار.

گلریز سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 07:45

سلام.میگم اینقد نوشته هاش تابلو ضایع است که ادم نمیدونه چی بگه.

خاتون سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:48

بانو نکنه آخر هفته ها دنبال پیگیری پرونده این وبلاگه؟

دنبال همون پرونده ای است که کل خانواده شوهر گفتند به ما چه
و حتی خود شوهر
حالا مامان بابا را کشیده وسط و می خواد نشون بده بهشون حسنا کیه و چیه.
کاری می کنه چشمای خانواده شوهر از وقاحتش 7 تا بشه.

دقت کنید این همون حسناییه که با داشتن سابقه ازدواج و 28 سال سن، اصـــــــــــلا نمی دونست زن دوم بودن چیز عجیبی است و فکر می کرد می شه همه با هم در آرامش زندگی کنیم

اینقدر این حسنا ساده بود
اما الان چنان گرگی شده که می خواد روی جناب سرهنگ را کم کنه تا بفهمند پسرشون چه عروسی واسشون آورده

یک عمر عروس نجیب و خانوم داشتند
یه مدت هم عروس گرگ ببینند خیلی خوش به حالشون نشه

خاتون سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:47

هیاااپ واقعا فک کرده میشینی میتایپی بانووو؟؟؟
اونوقت میگن کامنت گذاراش باسوادن
اگه وبلاگ قبلیو میخوندی میفهمیدی روش کپی کردنو
والا ما بی سوادا هم میدونیم دیگه
البته ما که نه
همه یک نفریم
من بانو هستم

اون گفت تایپ می کنند و خیلی وقت دارند

حسنا هم جواب داده آره خیلی پروقتند

حسنا خبر داره ما تایپ نمی کنیم. اما اینقدر مکار و سیاس هست، بهش نمی گه تایپ نمی کنند و راهش اینه.
یه چیزی یاد بگیره که بد نیست

اما حسنا براش فقط مهمه مشتریهاش حفظ بشن.

در صورتی که درستش این بود که بهش بگه کپی نمی کنند. چون در اصل کار ما هم که تغییر ایجاد نمی شد ولی اون یه چیزی یاد می گرفت.

اما حسنا هر چی خواننده هاش نادان تر باشند خوشحال تره.

و تازه تایید هم می کنه بانو خیلی پروفته!!

حسنا یک لینک صدتایی کنار وبلاگش داره و وقتی کسی ازش می خواد لینکش کنه می گه من باید همه وبلاگ را بخونم تا لینک کنم و وبلاگهایی را لینک می کنم که کل آرشیو را بخونم.

که دو حالت داره
حسنا طبق معمول برای نگه داشتن مشتری دروغ می گه. چون اگه به طرف بگه لینکت نمی کنم و ازت خوشم نمی آد طرف می ره.

یا واقعا اینقدر پروقته که آرشیو صد تا وبلاگ را می خونه.

خانمی (هلن ) اینترنتی فال می گیره و ایشون لینکش کردند
یه مدت هم که دنبال جادو جنبل واسه خانوم اولی بود
یادتونه که یه پست مفصل نوشت درباره اش

خاتون سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:44

واای باانو من چقد پرتم
بهونه این هفته اومدن مامان شد
واقعا آخر هفته ها چی میکنههه

یه چیزی هم هست. الان که مامان و بابا اومدن برای امضا و نهایی کردن کار دیگه مساله بنگاه رفتن و مشتری دیدن تمام شده.
شاید این هفته دیگه به سلامتی با مامان برن پارک قدم بزنند.
این جمعه دیگه کاری نداره.
سند زده می شه

خونه را یواشکی فروخت.
ماشین که مال همسر هست نمی تونست یواشکی بفروشه بهش گفت.
حالا اگه همسر یاری کنه و بذاره این فروش بره و بعد معامله بعدی انجام بشه و ....

اووووووووووووو مامانهای نی نی سایت چقدر باید صبر کنند تا معامله دروغین حسنا گرگه تمام بشه و بعد بهشون بگه خونه را فروختم یکی دیگه خریدم.

کم کم باید اون قسمتهای مربوط به سرهنگ و همسر و اینها را ازش فراموش کنید.
وگرنه اون قسمتی که بابا می گه برو امضا کن و سرهنگ می گه من دخالت نمی کنم و خانم اولی ناراحته زنگ می زنه به بابا و ... اینها باید از قصه خارج بشه.

داره مسیر داستانش را عوض می کنه.


خب چیزی را که آدم نمی خواد بنویسه، از اصل نمی نویسه.

نارین سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:43

بانو این خخخخخخخخ رو بلاک نکنیا
من کلی باهاش می خندم

خخخخخخخخخخخخخخخخ

ترانه 15 سال دارم سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:30

هیاپ کجایی که پدرم دراومد پرت و پلاهای حسنا را تایپ کردم

برگ صد و سی و ششم - هفته قبل
نویسنده: حسنا بانو - ٢٥ شهریور ۱۳٩٢
هفته قبل برای من مصادف بود با خیلی جریانهاهیپنوتیزم . خدا رو شکر نهایتش به حس خوبم ختم شد و الان فقط یک مشکل هست که اون هم حل میشه مژه. سه روز اول هفته که طبق معمول این چند مدت . از مزایای پیشنهاد خدا پسندانه من به همسر برای این که روزهایی که هست ماشین نیارم و من رو ببره بیاره ، این هست که مجبور میشه طوری تنظیم کنه که بیاد دنبال من با هم برگردیم خونه و دیرتر نمیرسهزبان . البته من هم باید بیشتر منتظر بشم تا بیاد و به قول آقای همکار دو تا کار بیشتر انجام میدی حقوقت حروم نمیشه .

نمیدونم چرا آقای همکار زحمات زیاد من رو تو اداره نمیبینه متفکر.خصوصا در امر وبلاگ نویسی نیشخند مژه . ولی دور از شوخی من همیشه کارم رو به موقع انجام میدم . مواقعی هم که همسر دیرتر میاد توفیق اجباری نصیب میشه که بیشتر به کارم برسم .

چهارشنبه بابا قرار بود برای کاری صبح بیاد تهران و شب برگرده .میشه گفت به دلایلی روز خوبی نبود . همسر میدونست بابا اومده و من هم مرخصی گرفتم . سوال کرد که چه کاری داره . میدونستم . ولی گفتم نمیدونم بابا گفته کار اداری داره ابرو. برای این مرخصی گرفتم که یک روز هم که هست کنارش باشم و با هم باشیم . چند بار هم تلفن زد و صحبت کرد . فکر کرد بعد از ظهر خونه هستیم که نبودیم . میخواست بیاد خونه بابا رو ببینه و بعد بره که بابا گفت ما دیرتر میریم خونه. به اومدن شما نمیرسیم .

کنجکاوی همسر تمام بشو نبود چند بار از من سوال کرد چه کاری اداری بود که تا حالا تموم نشده ؟ من هم یک چیز الکی گفتم تا بچه کنجکاو نمونهچشم . گفتم تازه کار اداری هم تموم شده الان در حال گردش هستیم . عیب داره؟

وقتی برگشتیم خونه هم خسته بودم هم کلافه افسوس . میشه گفت تلخ شده بودم . بابا باید برمیگشت . چیزی به رفتنش نمونده بود حرفی زدم که خیلی ناراحت شد ناراحت . وقتی گفتم ، پشیمون شدم ولی خوب حرف رو زده بودم . بابا با دلخوری رفت و من هم انقدر ناراحت بودم فقط نشستم به اشک ریختن . از مواقعی بود که دلم گرفته بود .بیشتر از همه از ناراحت کردن بابا . گریه

بر خلاف همیشه که وقتی همسر خونه خانوم اولی هست ، هیچوقت زنگ نمیزدم و اس ام اس هم نمیدادم ، برای همسر اس دادم نوشتم فردا صبح میخوام برم بهشت زهرا . خواستم بدونی نگران نشی . جواب نوشت این وقت شب تازه یادت افتاده فردا بری بهشت زهرا ؟ چرا امروز نگفتی ؟ گفتم الان تصمیم گرفتم چون برای فردا برنامه ای ندارم . مگه همسر ول کرد ؟خنثی من نمیدونم چطور تند و تند اس میفرستاد و خانوم اولی حواسش کجا بود . من جواب اس ها رو ندادم . فقط در جواب اس ام اسی که نوشت خودم میبرمت ، نوشتم تو وقت نمیکنی . در نهایت گفت که با مریم جون زنگ بزنم و با هم بریم . من هم نوشتم حوصله هیچکی رو ندارم . دلم میخواد تنها برم و میرم . دیگه هم به من اس نده موبایل رو خاموش میکنم . نوشت بیخود میکنی. جوابش رو ندادم . توی دلم گفتم انقدر بنویس تا خسته بشیآخ

بابا توی راه که زنگ نزد . ماشین نیاورده بود و با سواری رفت . من هم زنگ نزدم گفتم خسته هست شاید خوابیده . وقتی رسید مامان زنگ زد و گفت رسیده و من فهمیدم بابا ناراحت بوده که خودش خبر نداده ناراحت. دوباره نشستم گریه کردم . شب هم اصلا نتونستم خوب بخوابم . صبح زود راه افتادم و گل خریدم و رفتم . خیلی وقت بود نرفته بودم . مثل همیشه نشستم به شستن سنگ قبر و گل گذاشتن و گریه کردن .

همسر تا از خونه رفت بیرون ، اومد رو اعصاب من . زنگ زد و شروع کرد دعوا کردن که وقتی گفتم نه ، چرا رفتی آخ.باورش نمیشد رفته باشم . عصبانی بود داد و بیداد کرد . انقدر داد زد و دعوا کرد که اعصاب منو به هم ریخت . من هم جوابش رو ندادم . حالم خوب نبود فقط گریه میکردم. بس نمیکرد تا من هم تحملم رو از دست دادم داد زدم دست از سرم بردار الهی من بمیرم برم تو قبر بخوابم آرامش بگیرم . برای همیشه از شر تو راحت بشم . گفتم دیگه جواب تلفنت رو نمیدم هر کاری دلت میخواد بکن .اوه

گذاشتم رو سکوت و توی کیفم جواب ندادم . نشستم زار زار گریه کردن و درد دل کردن نگران. یک دفعه به خودم اومدم دیدم تمام حرفهام رو زدم . از همه چیز تعریف کردم . انگار که دارم با خودش حرف میزنم . بیشتر گریه ام گرفت .گفتم آخه تو کجایی. اصلا صدای منو میشنوی؟ اصلا منو میبینی ؟یا همه اینها دروغه و من فقط دل خوش کردم به این سنگ قبر که بیام بشینم کنارش و حرف بزنم و درد دل کنم و اشک بریزم ناراحت...بگذریم از این حرفها

رفتم تو ماشین حالم خوب نبود سرم گیج میرفت و ضعف کرده بودم . با خودم فکر کردم من الان اومدم اینجا انقدر راحت حرف زدم و از همه چیز و همه جا تعریف کردم و درد دل کردم بعد وقتی همسر حی و حاضر هست و میتونم خیلی راحت تر باهاش حرف بزنم این کار رو نمیکنم و انقدر احساس راحتی نمیکنمافسوس . داشتم با خودم فکر میکردم چرا من اینطوری شدم ؟ چرا خودم رو عادت نمیدم که از همه حرفهام درد دلهام احساسم برای همسر بگم ؟ چشمگوشی رو در آوردم دیدم همسر بعد از این که زنگ زده و دیده جواب ندادم ، از خجالت من در اومده و اس ام اس نوشته . تا تونسته بود دعوا کرده بود و برای من خط و نشون کشیده بود . با خوندنشون خنده ام گرفتزبان .گفتم تو رو خدا ببین همین الان تو ذهنم داشتم در مورد مهربونی باهاش فکر میکردم . ببین چی نوشته . طلبکاره چرا وقتی گفته نرو ، اومدم .بازنده

بهش زنگ زدم . اس ام اس در جلسه هستم اومد . کمی گذشت اس داد نوشت خوبی ؟ گفتم خوبم فهمیدم جلسه هستی بعد به من زنگ بزن .بس که خسته بودم تو ماشین خوابیدم . همسر که زنگ زد بیدار شدم . گفت دلت خنک شد منو حرص دادی حرف گوش نکردی رفتی ؟ گفتم تو بیشتر دلت خنک شد . زنگ زدی داد زدی دعوا کردی اس ام اس فرستادی . الان حتما حالت خوبه خنثی. واقعا هم حالش خوب بود خشم و انرژی اش تخلیه شده بود . گفت نگرانت شدم . چرا اینطوری میکنی چرا یک دفعه بلند میشی میری ؟ گفتم نمیدونم دلم خواست بیام فرصت خوبی بود . دلم نمیخواست تو زنگ بزنی دعوا کنی. من وقتی میام اینجا به حد کافی ناراحت هستم . طاقت هیچی رو ندارم . تو هیچوقت درک نمیکنی . دوباره گریه کردم . همسر هم بس کرد و خوب حرف زد . گفت زود برگرد مواظب باش یواش بیا و از این قبیل .اوه

تو راه دوباره زنگ زد حرف زدیم . بهش گفتم من اشتباه کردم که یک دفعه ای تصمیم گرفتم و اومدم ولی تو هم اشتباه کردی این برخورد رو کردی .تو باید یاد بگیری هر چی میگی همون نباشه . خندید گفت یاد گرفتم استاد . درس بعدی رو بگو . گفتم باشه مسخره کنهیپنوتیزم .گفت هر چی من میگم همونه .تا حالا آقا بالا سر نشنیدی ؟ گفتم بله من تو زندگی یک آقا بالا سر کم داشتم که به حول و قوه الهی رسیدهخنثی . خندید گفت برو خدا رو شکر کن

گفتم حالا که خوشحالی میخندی احساس آقا بالا سری هم بهت دست داده ، یک خبری بهت بدم بعدا نگی چرا نگفتی . گفت بگو . گفتم میخوام ماشینمو بفروشم عوض کنممژه . در اصل من قصد عوض کردن ندارم و پولش رو برای کاری لازم دارم ولی به همسر نگفتم .چون اگر میگفتم باید میگفتم برای چی و نمیشد بگم ابرو. گفت صبر کن یکی دو ماه دیگه الان حوصله ندارم . گفتم به حوصله تو چه ربطی داره ؟ من میخوام ماشین خودمو بفروشم تو حوصله نداری ؟متفکر ببین بهت خبر میدم هم اینطوری میکنی . بیزحمت شنبه برام یک آگهی بزن تو روزنامه . یا هر کاری میخوای بکنی بکن که زود فروش بره . میخواست منو قانع کنه که فعلا نفروش و خوبه و ولش کن و بذار بعدا . من هم اصرار کردم میخوام بفروشم . گفت پس صبر کن بین دوست و اشناها سوال کنم ببینم اگر کسی میخواد . گفتم هر آشنایی پیدا میکنی حواست باشه من پولم رو نقد میخوام تخفیف هم نمیدم ابله .

گفت عجب خوش معامله ای هستی . گفتم بله تو که خبر داری چه ماشین سرحالیه . اصلا به هر کی خواستی بگی ،بگو دست یک خانوم دکتری بوده صبح به صبح میرفته مطب عصر هم میومده . مطبش هم کوچه بالایی خونه بوده نیشخند. خط نیفتاده . گفت چشم میرم میگم دست یک خانوم دکتری بوده صد بار باهاش رفته شمال و برگشته .تصادف هم نکرده خنده. گفتم کدوم تصادف تو سر مال میزنی ؟ ماشین تصادفی به اون میگن که بدنه داغون شده باشه یا چپ کرده باشه . مال من که در حد تو رفتن و چراغ شکستن و خط افتادن بوده .ابله تازه هر بار درستش کردم . خودت که میدونی سالم سالمه زبان

رسیدم خونه کمی استراحت کردم رفتم ورزش . اصلا انرژی نداشتماوه . مربی گفت ببین کی میخواست قهرمان بشه . با این وضع مسابقه باشگاهی بین بچه های همین جا هم نمیبری . گفتم تو بلد نیستی درست تمرین بدی . اصلا من باید برم یک مربی دیگه بگیرم به من اعتماد به نفس بده ابله. گفت روز اول دست راست و چپ بلد نبودی الان من بلد نیستم . گفتم خلاصه خودت میدونی یا من تو مسابقه همه رو میبرم یا مربی عوض میکنم . هر کاری خودت میدونی بکن . شده بری داور بخری هم بخرنیشخند .بیخود نیست این فدراسیون ها گرفتار شدند هر روز باید مربی بیارن .الان درکشون میکنم . مرده بودیم از خنده . گفت همین مونده من برم به خاطر تو پول بدم داور بخرمخنده . گفتم پول آبروت رو میدی . به خاطر ابروی خودت مجبوری . همه میگن این مربی بدی داشت اینطوری بازی کرد .

برای جمعه برادر شوهر دوباره برنامه خرید کردن و بردن داشت .چون خواهر شوهر نبود و قرار بود با مادر شوهر بره ، گفته بودم که من هم میام ببینم نی نی خانوم چقدر بزرگ شده . اعتراف میکنم میخواستم ببینم با تعریف های خواهر شوهر جور در میاد یا نهابرو . صبح مادر شوهر زنگ زد گفت پدر شوهر گفته حالا که بعد ناهار میرین به حسنا بگو ناهار بیاد اینجا . یک لحظه تو ذهنم اومد بگم پدر شوهر گفته یا شما هم میگید ؟ ولی نگفتم . تشکر کردم گفتم تو خونه کار دارم بعد از ناهار میام . شما فقط بگید چه ساعتی بیام . برادر شوهر رفته بود خرید. گفت بیاد خونه ببینم کی راه میفته بهت خبر میدم .

برادر شوهر تماس گرفت گفت چرا ناهارنیومدی شنیدم دعوت جناب سرهنگو رد کردی . گفتم حالا اون بماند ابله بگو ساعت چند باید راه بیفتی . گفت من خودم میام دنبالت ماشین بهار اینجاست . گفتم نه من خودم میام با ماشین بهار نمیام.قرار شد یک ساعت قبلش تماس بگیره .

تماس گرفت رفتم . سر راه شیرینی هم خریدم . نرفتم بالا . زنگ زدم گفتم که وسایل رو بیاره و من پایین هستم. سری اول خریدها رو که آورد بذاره تو ماشین گفت بابا گفته به حسنا بگو بیاد بالا کارش دارم . رفتم بالا . پدر شوهر گفت بیا بریم اونور بشین کارت دارم . مادر شوهر هم رفت آماده بشه . گفت چرا امروز گفتم ناهار بیا اینجا نیومدی؟ گفتم امروز که اصلا فرصت نداشتم به کارهای خونه میرسیدم ولی از این به بعد هم ترجیح میدم اگر رفت و آمدی باشه تنهایی نیام اینجا . هر وقت همسر فرصت داشت ، با هم میایمخنثی . ولی شما هر وقت دلتون خواست تشریف بیارید خونه من . قدمتون روی چشم . از اون جا که من گاهی تلخ میشم یک چیزهایی میگم ، یک حرفی هم به پدر شوهر گفته بودم که به روی من نیاورده بود خنثی. گفت ناهار که نیومدی . اون چه حرفی بود اون روز زدی ؟ گفتم من حرف بدی نزدم . به نظر خودم واقعیت بود ابرو.گفت نظرت اشتباهه . کمی حرف زدیم و باز هم من از نظر خودم بصورت کامل برنگشتم .

راه افتادیم رفتیم . مادر شوهر طبق معمول گله داشت که بدعادتشون کرده کارش شده خرید کردن و رسیدگی به اینها .....یعنی حرف رو انقدر پیش برد که به اصل مطلب رسید . که برای چندمین بار به بچه دار نشدن جاری اشاره کنه خنثی

برادر شوهر هم که عادت داره . احتمالا هر روز میشنوه فقط لبخند به لب گوش میکنه . در کل صبر و اعصاب خوبی داره زبان. انقدر هم راه دور بود که خدا میدونه . فکر کردم برادر شوهر بنده خدا هر هفته یا ده روز یک بار چطور این همه راه میاد براشون وسیله بیارهاوه . اصلا زیر بار نمیره که همون هزینه رو بده خودشون خرید کنن . از حق نگذریم خواهر شوهر هم همیشه داره همراهش میره . یکی از شهرای اطراف کرج . تازه وسط خود اون شهره هم نبود باز یک مسافتی دورتر از شهر . شوهرش هم خونه بود در رو باز کرد اصلا بیرون نیومدخنثی . برادر شوهر وسایل رو گذاشت اونور در و مادر شوهر هم تا تونست غر زد که پسر من با این شخصیت ببین کارش به کجا رسیده . برادر شوهر گفت مامان شما چند بار دیگه هم همین حرف رو گفتی . مادر شوهر گفت صد بار بگم کمه .

رفتیم تو . برادر شوهر که نمیره تو . آقاهه ممنوع کرده . همیشه تو ماشین میشینه . رفتیم نشستیم . مادر شوهر به آقاهه گفت وسایل رو بیاره تو .تا اون موقع تکون نخورده بود . فکر میکنم انتظار داشت ما ببریم هیپنوتیزم. بیخود نیست خواهر شوهر میگفت هر بار میبرم خودم جابجا میکنم . با این که دل خوشی از خواهر شوهر ندارم ولی بنده خدا خیلی زحمت میکشه ابرو.

خوبه با ما خودمونی نشده بود. مادر شوهر هم به شوهرش گفته بود بره وسایل رو برداره . وگرنه حتما به من میگفت بلند شو برو تو اشپزخونه وسایل رو بذار تو یخچال فریزر و کابینت هیپنوتیزم. بیچاره خواهر شوهر این یک مورد رو حق داره . مادر شوهر براش پیراهن نخی گشاد برده بود برای شوهرش هم تیشرت و برای بچه ها هم لباس تو خونه . من تو ماشین دیدم اتفاقا خوشگل و با سلیقه هم خریده بود . داد بهشون . موقعی که رفتیم جعبه شیرینی که برده بودم دستم بود دادم دست خانومه . گذاشت یک گوشه رو زمین . مادر شوهر هم اینها رو داد ،گذاشت رو جعبه شیرینی . اصلا باز نکرد ببینه خوبه بده اندازه هست، نیست .خنثی

هیچی هم برامون نیاورد که بخوریم . این در حالی بود که بین خرید های برادر شوهر انواع میوه ها هم بود . بحث خوردن نبود . اگر میاورد هم که نمینشستیم به خوردن . در کل ما رو مهمان حساب نکرد بودخنثی . مادر شوهر گفت یه لیوان اب برای من بیار تو راه تشنه شدم .بلند نشد . به یکی از بچه هاش گفت برو یه لیوان آب بیار . تازه اون موقع گفت چایی میذاشتم . مادر شوهر گفت چایی نمیخواد بگو همین یه لیوان آب ، خنک باشه .خانومه از همونجا گفت از تو یخچال بیارهیپنوتیزم

ولی با همه اینها خدا رو شکر حال و روزش خوب بود . از آخرین باری که دیده بودمش هم خودش تپلی تر شده بود هم این که نی نی خانوم قلنبه تر شده بود . عزیزم که بزرگ شده قلب. مادر شوهر بین حرفهاش سوال کرد زیاد تکون میخوره یا کم گفت نمیدونم حواسم نیست .

شوهرش هم که وسایل رو گذاشت اشپزخونه اومد نشست لام تا کام حرف نزد سرش به تلویزیون بود . ما هم زود بلند شدیم رفتیم .در کل زیاد ننشستیم .

تا رفتیم تو ماشین ، مادر شوهر دوباره حرف داشت . گله داشت اوه. این که انقدر به اینها رسیدی اینو بخر اونو بخر برای خانوم جهیزیه درست کن دکتر ببر بیار خرید بکن بیار . فکر کرده ما نوکرشیم . بلند نمیشه یه لیوان آب بده دست آدم . نه ما رو آدم حساب میکنه نه خواهرتو آدم حساب میکنه نه خودتو آدم حساب میکنه . دونه دونه نام میبردهیپنوتیزم . برادر شوهر گفت . من چیکار کنم به خاطر بچه خودم این کارها رو میکنم من که مسئول رفتار اینا نیستم . به من چه آداب معاشرت بلد نیستندخنثی. مادر شوهر گفت بلدن. به تو و دور و بریهات که میرسن یادشون میره . بس که تو بهشون رو دادی . برادر شوهر هم دوباره طبق معمول سکوت کرد لبخند زد . فقط گفت مامان اینا رو هم قبلا گفته بودی . همین حرف باعث شد مادر شوهر بیشتر هم بگه دوباره تکرار کنه زبان .

همسر خونه پدر مادر خانوم اولی بود . برادر شوهر گفت زنگ زده . معلوم شد بعد ناهار رفته بوده همون واحدی که همیشه برای بازدید میره . به برادر شوهر گفته بود سر راه بیاین اینجا . مادر شوهر مخالفت کرد گفت خسته میشم . برادر شوهر گفت ما که باید این راه رو بریم . وسط راه یک کم میخوایم راه رو کج کنیم بریم اونوری . بالاخره رفتیم . توی آلاچق با صفاش نشستیم لبخند همسر خودش بود و اون دو نفر که همیشه اونجا هستند . چای و شکلات و میوه آوردند که به موقع بود و مزه داد .مخصوصا گردو تازه و هلوی تازه چیده شده اش خوشمزه مادر شوهر یک سری هم برای همسر تعریف کرد و ازخانومه گله کرد زبان .

بعد از تموم شدن تعریف کارهای خانومه ، به همسر گفت یک روز هم میری خونه پدر و مادر خانوم اولی بلند میشی میای اینجا با خودت نمیاریشون ؟ همسر گفت من گفتم با هم بیایم . نیومدند . اونجا راحت تر بودند . مادر شوهر گفت اون نیومد زنگ زدی دومی بیاد ببینیش . بد نیست که هیپنوتیزم. همسر گفت چه ربطی داره گفتم سر راه بیاین یک کم بشینید استراحت کنید . مگه من حسنا رو نمیبینم که بخوام اینجا ببینم ؟ مادر شوهر گفت مثل این که هر چی ببینی برات کمه هیپنوتیزم. خوبه یواش گفت اون دو تا نشنیدند . انگار همسر برای دیدن من گفته بود . خوب شد به من زنگ نزد به برادر شوهر زنگ زده بود گفته بود بیاید . چشممادر شوهر با این حرفها بیشتر به آدم اعتماد به نفس میده . باید به مادر شوهر میگفتم دست شما درد نکنه از این که فکر میکنید همسر تا این حد مشتاق دیدار من هست .نیشخندبه من گفت پدر شوهر بهت گفت ناهار بیا خونه ما ، نیومدی گفتی کار دارم . الان حرف اومدن اینجا شد نگفتی کار دارم . گفتم خوب صبح کار داشتم الان که کار نداشتم زبان. در کل از روزهایی بود که مادر شوهر پر از گله بود .

من هر وقت میرم اونجا یک قسمتی هست حتما باید بریم ببینم . خیلی دوست دارم نیشخند. همسر هم میدونه به من گفت بلند شو بریم نشونت برم . رفتیم تو اون یکی محوطه من هم اون قسمتی که دوست دارم دیدم خیالم راحت شد همه چیز سر جای خودش هست مژه . بعد راه افتادیم . همسر هم همزمان با ما راه افتاد بره دنبال خانوم اولی و بهار .

این هفته یک خوشحالی خیلی بزرگ دارمقلب . این که مامان امشب میاد و چند روزی پیش من هستبغلماچ . برای اون حرف ، زنگ زدم به بابا معذرت خواهی کردم از دلش در آوردم ولی هنوز هم ناراحت هستم که چرا گفتم افسوس . مامان هم به خاطر من میاد چون یک کاری دارم همسر نمیدونه باید با مامانم بریم انجام بدیم .زبان

خاتون سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 01:06

واای خدا این چی بوود نوشته بوود حسنااا
مردم تا تموم شد، بعضی خط هاشو میپریدم
بابا اومد برای کاری نمیگم کار چی بود
حرفی زدم به بابا، ناراحت شد نمیگم حرف چی بود
مامان میاد برای کاری، نمیگم کار چیه
میخوام ماشینمو بفروشم برای چیزی، نمیگم چیه
پدرشوهر حرفی زد ناراحت شدم، نمیگم چی گفت
و و و
اونوقت ریزترین جمله ها بین خودشو شوهرشو مینویسه
چرا این کامنت گذارا و خواننده ها به خودشون نمیاان
ای خدااا

دفت کنید که این 5 شنبه جمعه به بهانه بودن مامان جیم می شیم

خیلی بامزه برای آخر هفته هاش بهانه پیدا می کنه.

شمال رفتن و اومدن واسه اینا مثل رفتن به اتاق بغلی هست تو خونه ما. البته من گاهی ده روز هم می شه اتاق بغلی نمی رم

هفته بعد فیوز برقشون می پره
حسنا تمام آخر هفته را با شمع و یوگا و مدتیشن می گذرونه

دختر جعلی سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 00:52

نقل از کامنتی در وبلاگ صحرا:


دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:19
ادامه پستت را دیدم و خیلی‌ خوشحال شدم. برای زیبا. و به امید اینکه شک خیلی‌ از زیباهای دیگه توی این ایران لعنتی اشتباه باشه.
میدونم که این کامنت ربطی‌ به این پست نداره. میدونم که در جایی‌ نیستم که به توی باید و نباید بگم. میدونم که در جای قضاوت نیستم. اما بعد از این تنش و بحرانی که داشتی شاید بهتره فکر کنی‌ لیست وب‌های این قبیل زنان- که میدونی مقصود‌م کیاند- را از وبت حذف کنی‌. وب تو بازدید کننده زیاد داره و از اینجا به وب خیلی‌‌های دیگه سر زده می‌شه. وقاحت چیزی نیست که ارزش تکثیر داشته باشه و توی از همین صفحه داری غیر مستقیم به خونده شدن مطالب این سری زنان کمک میکنی‌ که مثل قارچ این روز‌ها در حال تکثیرند. خیلی‌ از حرمتها توی این جامه خراب از بین رفته. تنها کاری که ما از دستمون بر میاد از بین نبردن بیشتره. لا اقلّ توی این دنیای مجازی.
پاسخ:
تصمیم گرفتم توی یه میان پست بنویسم در این مورد.

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:48

بانو چه قد شام می خوری اخه.بیا دیگه

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:45

شراره کم رنگ شد
پری خیلی وقته نمیاد
حسناپررو ترشد
مهیاتازه تازه است وقیحه
نفس ازترسش عمومی نمینویسه بدبتختی هاشوبااستاد
کفتر که بدبختی اززندگیش میباره کم رنگ شد

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:32

وای اون شراره پاره پاره که کارش بیسته من همیشه از خنده روده بر میشم اونجا که میرم

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:31

اقا این صاحابه کلبه خوشبختی!!!خخخخخخخ... پست گذاشته .دیروز که ما اینجا نوشتیم خونوادش طردش کردن و هیچکیو نداره زودی بهش برخورده رفته ست گذاشته که با نه نه و شوهر دزدیش رفتن پارک و وسطی بازی کردن!!!!! تابلــــــــــــــــــــو میزاشتی دو روز بگذره بعد! حالا از این به بعد میخاد روزانه بنویسه و بگه که خیلی دور و برش شلوغه!!

ببخشیدا وسط بحثه وبلاگ صحرا بود ولی ناچار شدم بگم...برگردین دوستان سره بحث اصلی این یه پیام بازرگانی از نوع خنده بازاریش بود که بازیگرشم کفتره!!

پیام بازرگانیش خوب بود.

قورباغه سبز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:24

کسی از شراره ها خبر دلره؟
چرا دوتاشون با هم بستن رفتن؟

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:22

چقدر صحرا قشنگ نوشته در مورد چند همسری
این یه جمله اش تمام و کمال و بی نقص اصل موضوعو عنوان میکنه:
"از نظر من تعدد زوجات بی احترامی به زن محسوب می شه. حتی زنی که همسر دوم محسوب می شه."

یکی از دوستان زحمت کشید پیغام گذاشت. من فکر کردم شاید پست خصوصیه. اما چون عمومی بود و وبلاگ صحرا حدود 2000 بازدید در روز داره لینک دادم.

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:19

سلام
این وبلاگی که معرفی کردی نشون میده خیلی از خواننده های حسنا نظر و عقیده شون کاملا مخالف چنین زندگی هایی هست ، حسنا خودش هم میدونه که مورد تایید هیچکس نیست ، فقط خودشو میزنه به اون راه
واسم جالب بود که در مورد حسنا من هم دقیقا در شرایط این خانوم قرار گرفتم ، یعنی باورم شده بود که حسنا راست گفته که اون موقع دیدگاه درستی نداشتم و اشتباه کردم این ازدواج رو انجام دادم و الان متوجه شدم که " نوع " این زندگی اشتباهه ! ، حتی میگفت من دارم میرم جلسه که بگم میخوام از این زندگی بیرون بیام!
ولی بعدش که دیدم خیلی هم از سه شب چهار شب راضی و خرمه و بعد از اون هم مرتب در جواب خواننده هاش که میگفتن چرا از این زندگی مشکلدار بیرون نمیای؟ ، میگفت بالاخره هر زندگی مشکلاتی داره و ....

اون موقع بود که فهمیدم توبه گرگ مرگه ! و خیلی زودباور بودم که فکر میکردم ممکنه کسی که قبلا به راحتی یکی از اصول اولیه اخلاقی رو زیر پا گذاشته ، یهو متحول بشه و " بنیان فکریش " عوض شده باشه
از اون موقع بود که دیگه وبلاگش رو نخوندم

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 23:10

الان اینقدر دیر شام میپزی شوهرت طلاقت نده

هوو لازم شدم

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 22:54

در ضمن هیچ کامنتیم اونجا نذاشتمااا اروم رفتم اروم برگشتم..فردا یکی بره با اسم من اونور کامنت بزاره بمن مرباط! نی.

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 22:51

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانوووووووو خــــــــــــانوم؟!!! من کی به شما فحش بستم؟؟ خعلی بدی
رفتم اون وبلاگه رو خوندم صحرا مثل هیچکسو...قبول دارم حرفاشو اونجایی که نوشته کامنتای حسنا این اواخر رنگش عوض شده...راس میگه حسنای یک سال پیش حسنای الان نیست اصلن...منظورم اینه که اولشو یه طوری شرو کرد و چن وقته داره یواش یواش هویت واقعیشو نشون میده. حتی اسم وبلاگشم که میبنی چن وقتیه عوض کرده
...
دیگه نمیگم خر!! خو حرصم میگیره

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 22:47

سلام من اومدم

منم فعلا هستم
و البته گشنه
شاید باید برم دنبال غذا
هیاب الان می آد می گه چرا دیر شام می خورین

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 21:41

غازغوزک حالت خرابه هاا من یزدانی نیستم! همین کامنت احمقانت نشون میده که چقد خری!!! خخخخخخ

ببین اگر لغت "خر" را بلاک کنم کلمه هایی مثل خرم، خراب یا ... هم دیگه پذیرفته نمی شه و کامنت گذار ها به مشکل برمی خورند.

من هم دیدم که اشتباه کرده. اما منتظرم خودش بگه چرا این نتیجه را گرفته. به قول خودش یک درصد احتمال بده که شاید اشتباه می کنه و اینقدر قاطع ؟؟

ادبیات و طرز نوشتن یزدانی با کیانی خیلی فرق داره.
یزدانی جنبه طنز حرفهاش بیشتره
کیانی هم که راحت فحش را می بنده به ما
دختر خوب کمتر فحش بده


حالا بالابرره ای چطور این اشتباه را کرده نمی دونم.

مینو دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 21:34

واااااااااااای بانو کشفت از یواشکی های حسنا بی نظیرهههههههههههههههههه!
یعنی اگر پیشت بودم ها از دیدن این همه تحلیل دقیق محکم فشارت می دادم! این قدر فشارت می دادم تا ریقت درآد!
یعنی اطرافیان تو جراتتتتتتتتتتت نمی کنن بهت دروغ بگن یا پنهان کاری کنن!
یه دونه ای به خدا
پته شو ریختی رو آب! برنامه های یواشکیش رو لو دادی که!
حسنااااااااااااااا! بیچارههههههههههه!

حالا مجبوره مسیر داستان را عوض کنه.

از تابستون که ما شروع کردیم به نوشتن یه ماقوت داده به خورد خواننده ها و یه سفر شمال برای نمایش همسر.

دیگه بقیه اش بعدا می گم و تمام شد می گم و .... است.
مونده چطوری بگه که ضایع نشه می بینه هر مدلی بگه وضعش خرابه.

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 21:28

بانو جان
فکر کنم این جور که داستان داره پیش میره جناب سرهنگ هم تجدید فراش مجدد میکنه زن دوم میگیره
قرار های سیکرت میره با حسنا
یا هم قدم میزنن درد دل میکنن
جناب سرهنگ میگه من چیم از پسرم کم تر
پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر

جناب سرهنگ هم خوشش اومده
این همون جناب سرهنگی بود که تلفن حسنا جواب نمیداد حالا بیا ببین تو پارک با هم قرار می گذارن

هنوزم تحویلش نمی گیره غنچه جان

حسنا ازش یه چیزی خواسته بود که دست رد به سینه اش زد
حسنا هم قهر کرده بود

اون قسمت را سانسور کرده
حالا می گه نهار دعوتم کرد که یه چیزی را از دلم دربیاره
خب چه چیزی را؟
یادش رفته که بگه

حالا چون ما گفتیم نوبت تو بود بری خونه خانم حامله را جارو کنی
کلی با طول و تفصیل نوشته که ما فقط نشستیم نگاه کردیم.
چه فرقی بین جسنا و خواهر شوهر هست که از حسنا رودربایسی داشتند و بهش نگفتند غذاها را تو یخچال بذار و مرتب کن؟

اگه از اون بخوان از تو هم می خوان.
مخصوصا اگر خبر داشته باشند زن دوم هستی و شرایطت چطوره که راحت تر ازت هرچیزی می خوان.

مگه برادر شوهره نبود که گفته بود حسنا به ما تخمک بده.
برادرشوهرت که این فکرها را در موردت کرده دیگه بقیه که جای خود دارد.

اون آقایی که ایشون تعریف فرموده بودند، که اینها را راه نمی ده برن تو زنش را مثل موزه تماشا کنند.
هر دفعه هم یکی بره !

غنچه جان ابهامی هست بنویس
در پست بعدی مفصل توضیح می ده

یه وکیل دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 20:41

سلام به همگی
غازغوزک خان ازت یه سوال دارم ، جواب می دی ؟

غازغوزک خان بالابرره ای. دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 20:19

کیانی بر وزن یزدانی!!! خخخخخ. می بینی ناخوداگاه چه سوتی های باحالی میدی؟

یعنی چی؟
کیانی بر وزن یزدانی.

غازغوزک خان بالابرره ای دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 20:17

ضمنا محض اطلاع بانوان محترم و بانو خانوم باید عرض کنم که هشو وجود خارجی داره و بنده دیدمشون. البته خیلی خیلی قبل ها و قبل از اینکه این بنده خدا رو به نفس بچسبونید و از اولین وبلاگش. اون موقع که هنوز نفسی در این دنیای مجازی وجود نداشت. بانو خانوم این از همون مواردیه که بهت گفتم اگر یک درصد هم خطا کرده باشی و به اشتباه تهمت زده باشی و یه عده رو هم با حرفات گمراه کرده باشی باید پاسخگوی این دنیا و اون دنیا باشی. وای بر شما که اینقدر راحت دین و دنیای خودتون رو بخاطر یک دنیای مجازی می بازید.

فقط یه سوال
نفس را هم دیدی؟

قورباغه سبز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:57

پست جدید حسنا رو اینجا بخونید:
من دیروز رفتم یه جایی که نمیتونم بگم دنبال کاری که دو ماه پیش گفتم پیگیرشم، بعدش بابا زنگ زد در مورد کاری که هفته پیش گفتم پیگیری کرد.
فردا هم میخوام به یه کاری رسیدگی کنم که اگه درست شد تا سه هفته دیگه بهتون میگم چی بود.
راستی یه چیزی بود که شش ماه پیش درگیرش بودمو نمیتونم بگم چی بود، میخواستم بگم هنوزم پیگیرشم

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:56

هشو اگه وجود خارجی داشته باشه
طبق وبلاگش یه دختر 20 ساله است که آقایی رو دوست داره که زن و بچه داره و تو استرالیا ! زندگی میکنه
این هم اینجا واسه خودش

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:36

کمند خانم خوش آمدی

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:34

ساره
دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:33
اول پست حسنا با بحث 3 شب چهار شب شروع شد که به قول امید در من و تو کسی شک نکنه حالا هر دفعه تو هر پست اینو به ی شکلی می گه که همه ملکه ذهنشون بشه که مردک سه شب هست شک نکنید ی وقت ها. بانو جون این اواخر گیر دادی به مدل ماشینش بهش برخورد می خواد عوضش کنه. گیر دادی به روز جمعه اومد گفت جمعه کجا بوده. بالاخره من مطمئنم ی کاری می کنی این تا سال بعد می یاد شیرینی دفاع دکتراش رو هم می ده. حالا ببین کی گفتم



عالی بود

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:31

گلریز جان
این که یک مرد 50 ساله دختر 30 ساله گیرش اومده اینجوری رفتار میکنه غر هاش تحمل میکنه ...این چیز ها نیست
پول داشته باش دختر 18 ساله هم باهات هست
خود مرد های پولدار هم خوب می دونن
مگر اینکه پول زیادی همسر نداشته باشه اون وقت میشه این حرف زد

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:29

چقدردلگیرمیشم وقتی میبینم یامیشنوم یه مرد دله زن باوفای خودشو بازنی مثل حسنا یکی میدونه
بعدبراشون یکجور هدیه میخره چقدراون لحظه واسی بهارسنگین بود

انگشتر که خوبه
حسنا می گفت به من یه خونه داد، به اون هم یه خونه داد.
فرقی نذاشته. خانوم اولی نمی فهمه !!!

آخه زنیکه تو از راه رسیدی، حاصل 20 سال زندگیش را بالا می کشی و بعد از 20 سال که اون زن گفته بخاطر زندگیم و آینده ام یه خونه به نامم کن و بعد برو غلط زیادیت را بکن ( همون رضایتی که حسنا ازش حرف می زنه ) و حسنا هم گفته حالا که بهش خونه دادی یکی هم به نام من کن ....

بعد از 20 سال خونه به اون زن داده و حسنا می گه عدالت !!!

یادتونه حسنا رفته بود خونه مادرشوهر و خواهر شوهره بهش گفته بود یه چیزایی به نام خانم اولی هست و حسنا داشت آتیش می گرفت و می گفت من خبر نداشتم تازه فهمیدم. ولی خب مهم نیست

از بعد از اون ماجرا اختلافات شدت گرفت و این مسائل هفته دیگه بهتون می گم
ماه دیگه بهتون می گم

تا قبل از اون خانم اولی هرچی می گفت و هر کار می کرد حسنا براش مهم نبود
بهش می گفتند زنگ تفریح
بهش می گفت تو که بلدی طلاق بگیر برو یکی دیگه پیدا کن

هر چی بهش می گفتند براش اصلا مهم نبود

اما از بعد از اون ماجرا که حرف مسائل مالی شد حسنا شروع کرده به تلافی کردن و خودش را نشون دادن
حالا هم که نقشه های پنهانی دور از چشم شوهر می کشه

الان می آد می گه دیدم خونه ام را لازم ندارم فروختم دادم محک

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:29

گلریز جان
انقدر دختر ها جوون تر از حسنا هم هستند که به خاطر پول حاضرن همه کار بکنن
مثل شن تو ساحل ریخته شده این مدل دختر ها هم هستند

مرد ها فقط زبون مهر و محبت بلدن یک بار غر بزنی شاید چیزی نگن دفعه دوم همچین به روزگارت میارن که غر که چه عرض کنم بیشتر اوقات باید ببینی و سکوت کنی به خصوص در زندگی زناشویی
حالا دوست دختر دوست پسر خیلی فرق داره رابطه ها ولی در زندگی زن و شوهز احترام و آرامش حرف اول میزنه

این طوری نیست هر چی به ذهنت رسید به زبون بیاری و سر شوهرت بخوری اونم به روی خودش نیاره بیاد ماچ بوست کنه
نه عزیزم این حرفا فقط تو فیلم ها و داستاناس

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:24

نارین جان

این که گفتی حساسیت داره به زیور آلات
در یکی از پست های حسنا همون عید بود در فرودگاه بهار انگشتری در دستان حسنا میبیند
کپی برابر اصل انگشتری که مادرش دارد

در نتیجه حسنا جان هیچ حساسیتی به زیور آلات ندارد

کمند دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 19:13

سلام تازه اینجا تو جستجو دیدم

چی سرچ کردی به ما رسیدی؟

خانومای خوشگل؟
دخترای خوب؟


خوش اومدی

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 18:15

نارین جون اگه حسنا به حلقه حساسیت داشت حتمن تو اون برگش مینوشت که من چون حساسیت دارم حلقه نمیزنم برا همین اون اقاهه فک کرد مجردم! حداقل چیزی در این مورد ننوشته

آدم متاهل به وجنات و رفتارش مشخصه.
به حلقه نیست.
نمی گم حلقه بی تاثیره.
ببخشید این حرف را می زنم. الان باز یه دیوونه ای می آد می گه به همنوعت گفتی سوسک.

ولی یه جایی خوندم یه تحقیقی شده بود که همونطور که حیوانها از بوی بدن حیوان دیگه می فهمند که آماده جفت گیری است و ... این رفتار در انسانها هم دیده می شه و انسانهای مجرد به راحتی همدیگه را تشخیص می دن.

نمی خوام بگم سوتفاهم واشتباه و ... در این رفتار نیست. خود من هم گاهی ممکنه متاهل یا مجرد را اشتباه گرفتم. ولی اکثر مواقع متاهل بودن فرد را حس می کنم. چه خانم و چه آقا.
شاید انرژی خاصی می فرستند.
شاید هورمون خاصی است
شاید بوی خاصی است
نمی دونم. به هر حال زنی که دنبال جفت گیری ( به معنای علمی اون ) باشه به نظرم مشخصه.

ببخشید من در این زمینه تخصصی ندارم و از نوشتن این کامنت کمی تردید دارم. دوستانی که در این زمینه اطلاعات دارند خوشحال می شم اگر اشتباه من اونقدر فاحش هست که لازمه پاک بشه، بهم بگن تا این جواب را پاک کنم.

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 18:12

مهسا جون اون کامنتو من به هشو نفس داده بودم! که تو جوابشم نوشتم شما همیشه سوالاتو با فرضیه جواب میدی؟! اونم زد پستو رمزی کرد!!

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 18:04

وای اره مرسده منم اون پستو یادمه. بانو کاره خیلی خوبی میکنی پستای قبلی رو میزاری به نظرم هر سه روز یه بار تو اون یکی وبلاگت پستای قبلی رو بزار که اینجا ند بشه اینجوری چشم و گوش خاننده های حسنا هم که میان اینجا باز میشه...مظورم اینه که خودشون میتونن قضاوت کنن و با بچه ها وارد بحث بشیم

غازغوزک خان بالابرره ای دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:40

سلام. میشه ازتون بخوام لینک سایتی که عکس اون خانوم شبیه حسنا که در اون یکی وبلاگ قرار دادید اینجا بنویسید؟
یکی در کامنت های قبلی گفته بودن که عکس مربوط به یک خواننده ترک هست. میدونم این خواننده رو نمیشناسید به صرف شبیه بودنش عکسش رو قرار دادید اما لطفا ادرس سایتی که این عکس رو ازش کپی کردید معرفی کنید. ( محض کنجکاوی خودم)

از یوتیوب بود.
یک ویدئو بود من اتفاقی عکس را که دیدم شبیه حسنا بود فقط عکس را سیو کردم.
آهنگش یادم نیست که سرچ کنم پیداش کنم. یه آهنگ ایرانی بود. اگه اتفاقی بهش برخوردم می ذارم.

نارین دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:40

مامان و باباش نمی کنن هردو باهم بیان و برن
بده اینطوریا

فکر کن نذاشت شوهره باباهه را ببینه
می ترسید لو بده.
بالاخره باباهه به مکاری حسنا نیست و اگر حرف می زدن و همسر می گفت صبح کار اداری چطور بود و ... یه سوتی می داد کار حسنا خراب می شد.

الکی می گه مرخصی گرفتم کنار بابا باشم.
کار اداری بابا در تهران چیست؟
چه کار اداری است که ساکنین مازندران می آن تهران انجام می دن؟

حضور بابا و حسنا هر دو الزامی بود. مربوط به اون نصفه خونه بود که با ارث پسرک خریده بود.

واسه همین نذاشت همسر بابا را ببینه که مبادا بابا سوتی بده.

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:38

اول هفته بابا برای ی کار اداری اومد آخر هفته مامان برای یک کار اداری می هواد بیاد

مگه جلسه پارسال نبود. خانوم اولی یه سری شروط غیرممکن گذاشت.
این بود جواب 200 تا کامنتی که پرسیدند جلسه چی شد.
فرقشون در تعداد بوس و بغلها بود. یکی نمکش بیشتر بود یکی فلفلش.
بقیه اش آب بود و آب ... که داد به خوردشون

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:33

اول پست حسنا با بحث 3 شب چهار شب شروع شد که به قول امید در من و تو کسی شک نکنه حالا هر دفعه تو هر پست اینو به ی شکلی می گه که همه ملکه ذهنشون بشه که مردک سه شب هست شک نکنید ی وقت ها. بانو جون این اواخر گیر دادی به مدل ماشینش بهش برخورد می خواد عوضش کنه. گیر دادی به روز جمعه اومد گفت جمعه کجا بوده. بالاخره من مطمئنم ی کاری می کنی این تا سال بعد می یاد شیرینی دفاع دکتراش رو هم می ده. حالا ببین کی گفتم

من گیر ندادم. با خانوم اولی مشکل مالی پیدا کرده.
باباش هم گفت گور پدر مال دنیا
تو که به اندازه کافی گرفتی دخترم
این یکی را ازش بگذر
به همسر گفت جواب داد به من ربطی نداره
رفت تو پارک یواشکی به سرهنگ گفت دست رد به سینه اش زد واسه همین دعوت نهارش را قبول نکرد.

اون برنامه قبلی جور نشد و همسر یاری نکرد. متوسل شده به اموال دیگران. خون پسرک و ماشین همسر و ....

اون خونه ای که مامان باباش با پول ارث بالا کشیده از پسرک خریده بودند شریکی است


حالا بابا این هفته اومد نصف کار را رو به راه کرد
هفته بعد هم بقیه اش را مامان قراره بیاد انجام بده

وقتی همسر به خانوم خانوما می گه می رم باشگاه و کله سحر می آد سروقت حسنا ( البته روزهایی که پریود نباشه)

زن و شوهر به هم می آن. برای اهدافشون دروغهای مشابه می گن. یکی برای 6 و یکی برای پول.

مهم اینه که هدف دارند
حسنا هم بهش می گه می رم باشگاه و می ره پارک دم پدرشوهر را ببینه که اونم بیخود سرهننننننننگ نشده که
گول ناز و عشوه های این مکار را بخوره. زد در ک... گفت پسرم را خر کردی، من که دیگه خر نمی شم. همون یکی بسه

الان هم دو تا فکر داره
یکی قصد حاملگی داره که چون به همکارهاش نگفته متاهله می خواد مرخصی طولانی بگیره ( از وقتی شکمش اومد بالا )
رئیس هم که کار جور کنه، حاملگی که دیگه جای خود داره
همکاری صددرصد از ماه چهارم حسنا بره مرخصی

دومیش هم با نی نی بره خارج یه سر به نان او یور بیزنس بزنه
یه کم فحش بهشون بده

می تونه جفتش را هم با هم انجام بده. تا آذر که نی نی بیاد حامله می شه و بعد هم دیگه مرخصی و سفر با نی نی و خلاصه برنامه ای داریم مفصصصصصل



فقط اگه این خانوم اولی بفهمه که می شه در آرامش زندگیش را دو دستی بده به من
خیلی خوبه

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:23

احتمالا 3 4 ماهشه ، حالا چرا اینا تو کشور خودشون بچه دار نشدن ، پولشون نمی رسید و اینجا ارزون تر بود ؟

نارین دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:21

بازم خودش اعتراف کرد ساعت اداری وب چک میکنه

نارین دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:20

به نظرتون این نی نیه چند ماهشه؟

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:08

بچه ها من درست دیدم کامنت دونی حسنا صفرشد
چرا پاکشون کرد؟

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 17:01

تحمل ناراحتی پدرش رو نداره اما وقتی باباش گفته با این مرتیکه ازذواج نکن گفت نه بابااااااااااااااااااا اینو می خوام.این پول داره

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:59

خبببب حسنای مهربان و چسبنده پست جدید گذاشتن.روش جدید جلب ترحمش هم اینه که اول با پسرک شروع میکنه که کلی برای خودش دلسوزی جمع کنه.الان سیل کامنت ها روانه میشه که وتی حسنای مهربون بمیرم برات با این غم بزرگت.

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:48

بانو عکس رو که گذاشتی رو وبسایت یک لحظه احساس کردم که دستام داره میره ظرف صورتم که خودمو بزنم و سر به بیابون بذارم.پس بگو چون شبیه حسناست این احساس بهم دست داده بود.لامصب لعبتی.

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:44

عزیزم مردک 50 ساله رفته دختر 30 ساله گرفته.اونم فقط برای 6.می خواستی قربون صدقش نره.اینهمه خرجش کرده

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:43

کلا این عکسی که از کامنتها گذاشتی خودش گویای همه چیز هست.چه قدر بی شرم به خدا که باز هم با این همه ابرو ریزی میاد و مینویسه

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:38

هیچ مردی نیست که از،غرغروخوشش بیاد
بعدش بیادبوس ،بغل کنه
اینا همش توهمات حسنا هست چون دوست داره داشته باشه اما نداره درحسرتش هست

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:35

یه سوال ؟
چرانفس خودشو نخودهرآش میکنه بخصوص آشی که واسی حسناباشه
شددوتاسوال؟
چرادوستای حسنا مثلادکترآشپز انقدرسرحسنا حساسن
من که میگم یه ترسی ازحسنا دارن
انگار حسنا اینار یه جورایی زیرسلطه ی خودش گرفته

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:32

با مو فرفری جون موافقم. اینها چهره واقعی همدیگه رو در زندگیه واقعی مشاهده می کنن نه در همین نیم ساعتی که آقا می یاد صرفا برای بوس کردن بغل کردن و...اینها اصلا نمی تونن درک کنن که زندگی واقعی ققط بوس و بغل و مسائل مربوط به اون نیست. فکر می کنید مردها در یک زندگی کامل می تونن یکی مثل حسنا با این شخصیت غرغرو و جبغ جبغو و پرحرف و پر توقع رو تحمل کنن؟ حسنا فقط غر بزنه اون بیاد بوسش کنه حسنا غر بزنه اون قربون صدقه ش بره ؟..حسنا اگه یک روز کامل با این مردک زیر یک سقف زندگی کنه فردا ش یک کدومشون باید خون بهای اون یکی رو بده. من فکر می کنم اینها با بیرون کردن زن اول قبر خودشون رو با دستاشون می کنن. باید به حسنا که می گه باید همسر انتخاب کنه و همیشه می گه با رفتنش دیگه زندگی همسر و خانم اولی از هم پاشیده می شه بگم با رفتن تو هیچ مشکلی در زندگی اون دوتا پیش نمی یاد چون اون مردک هزارتا راه برای خالی کردنش پیدا می کنه ولی با رفتن خانم اولی فاتحه زندگی زنی مثل تو (که تعریفش از عشق همسر بهش همین بوس و بغل و چرب زبونی اون مردک هست ) با یک مردک هو س باز خونده س.

نارین دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:25

اون عکس واقعی حسنا نیست
اما شبیه حسناست

نارین دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:25

سلام
اول درباره حلقه بگم خب بعضیا حساسیت دارن به انواع زیورالات.مثه خودم پس دلیل قطعی نیس
ببخشید اینو میگما اما برای نقد کردن انصاف رعایت بشه
دوم کسی که مطلقه است اگه نگاه خودش به خودش خوب باشه دیگران نمی تونن بهش نگاه بد داشته باشن.این به نظرم یه قانون کلی هست.اگه ادم از خودش خوشش بیاد بقیه هم خوششون میاد چون باطنشون رو همونی که هست نشون میدن.خب فک میکنم درباره جنبه منفی هم این قانون صدق میکنه.اینو برای اون کسانی میگم که میگن جامعه پر گرگ هست.کسی که خودشو خوب بدونه بقیه هم خوب میدونن و کسی که بد بدونه بقیه هم طرز فکرشون مسلما بد هست
سوم نفس که هیچی.چند سال دیگه خودش متوجه می شه چیکار کرده.الان شور جوونی داره و هیچ حرف منطقی نمی پذیره و هرجا هم که کم میاره میگه من بخشیدم و بزرگواری خوشو نشون میده که کاملا شخصیتش شناخته شده است

اوپس دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:14

چرا یکی جواب منو نمیده ؟؟؟
اون عکس عکس واقعی حسناست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بانو جون میشه جواب بدی ؟؟؟

نارین:

اون عکس واقعی حسنا نیست
اما شبیه حسناست

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:01

مینا ۱٢:٤٤ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٩ امرداد ۱۳٩٢

یه سوال. شمام زن دومی؟


پاسخ:فرض اول: هستم ؛ خب که چی؟
فرض دوم: نیستم ؛ خب که چی؟
فرض سوم: مجردم؛ خب که چی؟
شما همه جا یهویی سوال میکنین؟

هشو - ٩/٥/۱۳٩٢ - ٥:٥۸ ‎ب.ظ

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 16:00

من زن دومی که سرزندگی دیگران هوارمیشه باوجدان باشه پیدانکردم همه شون ازدم دنبال جلب توجه کمبوداتی هستن که داشتن ودارن وبازمیبینن به اون چیزی که میخواستن میلیونها سال فاصله دارن

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:55

ممنون بانوبابت جواب
نفس وامثالش شکست خوردن موقعی متوجه میشن که سنی ازشون گذشت وکسی دیگه کنارشون نیست
اونوقت افسرده ومنزوی میشن اینا الان اینطوری دم دارن
دارن واسی یه بغل خودشون ومیکشن اما ازدرون داغونن
اگه کسی تودنیای واقعی اینا روقبول داشت که نمیومدن اینجا بساط پهن کنن واززندگی که درحسرتش هستن بگن اونا چیزی ومینویسن که بهش نیازدارن وبهش نرسیدن

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:54

منم از عسل خرده ندارم

با وجدان

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:52

مرسده جان
حسنا دچار یک بیماری به اسم
لعبت پنداری

فکر میکنه خیلی لعبت و دلبر
نیست تو دنیای واقعی کسی محلش نمیده تو دنیای مجازی حسرتش ها می نویسه

لعبت پنداری

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:51

موفرفری جون دقیقا!

این حرفیه که عسل هم در وبلاگش توضیح داده بود و الان هم اخلاقهای بد آرش باعث مشکلات در زندگیشونه
گفته بود اگه من وارد زندگی آرش و سحر نمیشدم احتمال اینکه جدا نمیشدند و به زندگیشون ادامه میدادن خیلی زیاد بود

در واقع بین این دومی های ولاگ نویس عسل تنها کسیه که راست میگه و دنبال چاخان کردن و گول زدن خواننده هاش نیست

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:49

نفس بی خیال ارزش حرف زدن نداره

وسط امتحان ها پست نوشته بود من نمی نونم بیام امتحان دارم بعد یک وبلاگ بهش گیر داده بود
یک هو وسط امتحان ها گفت دیشب عقد کردیم هشو شاهد
بعد هشو یعنی خود نفس خودشون کشتن که به همه بگن مهمونی جشن عقد بوده

بعد من نمی دونم این چه درسی که تمومی نداره نفس همش دانشجو

بی خیال اون بچه دوشخصیتی بگذارید با دنیای خیالیش خوش باشه

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:47

برادر شوهر خارجی خارج میزده!!
حالا این چرا رفته موقع آمدن آن خوسبیده؟ مثلا بگه زیبای خفته که میگن منم. دلبری میکنه هااااا.

مو فرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:44

حالا اینها هم اگر زندگی نصفه نیمه نداشتند و مثل عسل با آرش ٢٤ ساعت با هم بودند، میدیدن که باز بهترین مرد دنیا و شوشو همون غر هایی را که سابقا میزد را باز تکرار میکنه. منتها با شوشو نیم ساعت در هفته بودن میشه زندگی در کلبه خوشبختی!

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:40

راستی بچه ها یادتونه برادرشوهر وقتی تازه از خارج اومده بود و اولین بار بود حسنا رو میدید
رفته بود تو اتاقی که حسنا دراز کشیده بود سعی کرده بود بغلش کنه؟
معاوم نیست به چه عنوانی حسنا رو بهش معرفی کرده بودند که فکر کرده بود ....!!!

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:39

دقت کردین آدمهایی از این دست یک وقاحت و دریدگی خاصی دارند، یعنی اگر وقیح و دریده نباشند که پاشون را تو زندگی مردم نمیگذارند. به عقیده من هر زندگی یکسری مشکلات خاصی داره که گاهی قابل حل نیست و دو طرف ممکنه باهم سعی کنند تا بهتر بشه و یا بر عکس لج کنند و بدتر بشه ولی هر دوطرف هر مشکلی را که عنوان میکنند با همسرشون دارند، با نفر بعد هم توی زندگیشون همون مشکل را پیدا میکنند. چون این آدمها خودشون را با اخلاقیاتشون به یک زندگی دیگه میبرند و همون مشکل دوباره شکل میگیره.
منو درک نمیکنه، باهاش آرامش ندارم، مهربون نیست و ...... با صد نفر دیگه هم باشی بازم درکت نمیکنند مهربون نیستند و آرامش نداری.

کاش مملکت ما به جای اینهمه ناجی ج-ن-س-ی ناجی اقتصادی داشت.

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:20

کیانی ممنونم ، من پرسیده بودم ، نمی دونی چی می خونه؟
یعنی حاضر شده زن یه مرد که انقدر راحت یه زندگی رو ول کرده بشه ؟ بچه ها که به مادرشون نیاز دارند!
عجب ، ای کاش دروغ باشه .

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:14

یکی تو کامنتا از نفس پرسیده بود که کیه و ایا زنه دومه و اینا...فک کنم مهسا پرسیده بود. اره نفس یه دانشگاهی دانشجوئه و عاشق یکی از استاداش میشه که ان استاده دو تا هم پسر داره. بعد میشینه زیره پاشو باهاش رفیق میشه و یه کاری میکنه که زنه رو طلاق بده و بیاد نفسو بگیره. اون طور که نفس(به قول یه وبلاگی مونواکسید!) میگه ظاهرن پسراشم زنه اول رو ول کردن و گ رو مادر خودشون میدونن!! همین مونوکسید میگفتش که زنه اول اومده دیدنش گفته باشه من قبول میکنم بیا زنه دومه شوهرم شو و در عوض من طلاق نگیرم و فلان ولی این گمونوکسید قبول نکرده و گفته نه باس طلاق بگیری. بیچاره زنه میگفته من و شوهرم قبلنا هم با هم اختلاف داشتیم ولی حل میشد و زندگیمون جریان داشت ولی از وقتی س و کله تو پیدا شده شوهرم میخاد منو بطلاقه

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 15:09

سلام مهیاجونم من واقعا ازتوهینایی که بهت شد ناراحت شدم واقعا برای بی ادبیشون متاسفم.خیلی از راهنماییت ممنونم منو عشقم باهم صیغه کردیم البته بودیما ولی کسی نمیدونست
دیشب هم دعوتمون کردن خونشون.شب هم اجازه خواستن از مامانم که بمونم.وایییییییییی خیلی رویایی بود همه چیز.......قراره عید قربان جشن عقدکنون بگیریمخیلی دوست دارم شما و علی آقا هم توجشن ما باشین...بهم بگو اگه مقدوره براتون خوشحال میشم...ما گرمساریم

پاسخ:
سلام فریده جونم.
خدا رو هزار مرتبه شکر که به مراد دلت رسیدی.
ارزو میکنم همیشه و همه جا کنار هم خوشبخت باشین گلم...
مرسی از لطفت خوشگل خانوم...
بابت توهینا هم ناراحت نباش...توهین ناحق برمیگرده به صاحبش

مهیا به بقیه مشاوره هم می ده .

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:58

حسنا مگه نمیگی با رضایته خانوم خانوم اومدی؟ خب؟ پس اگه اینطوره و خانوم خانوما تو رو گرفته برا مردک پس چرا از فامیل خودت و همکارات قایم کردی زن دوم بودنتو؟ چرا خاهر شوهرات تو رو قایمت میکنن از شوهراشون؟میتونن بگن عروسمون به دلیل بیماریش خودش زن گرفته برا داداشمون. پس جمع کن بساطتو و همه مث یه عده معدودی احمق نیستن

اگر دلیل موجه داشت که به اونها هم می گفت این دلیلش را.

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:50

غنچه جان، کاملا باهات موافقم. مگه میشه مشکلی تو زندگی پیش بیاد آنهم از این دست و آدم نگرده ببینه تو اینترنت! آنهم برای دختری به سن بهار که جوون این نسله. حسنا جان تو که مال نسل پیشی ٢٤/٧ تو اینترنتی ولی بهار اهلش نیست، دختر عمه اش هم نمیخونه اصلا هیچکی نمیخونه جز زخم خورده ها سطح پایین و جوجوک و نی نی های پوشک پر کن نی نی سایت و این بانوی هویت محرز شده و صد البته ما.

دختر خاله را بگو که لپ تاپ یه هفته زیر دستش بوده !

مگه می شه این چیزها را از دختر خاله مخفی کرد (البته در حد سواد حسنا صحبت می کنیم که بلد نیست ویندوز نصب کنه)

این بوس هم برای نی نی های پوشک پر کن

اوپس دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:48

بچه ها اون عکس تو وبلاگ کناری واقعا عکس خود حسناست ؟؟؟؟؟؟!!

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:30

حالا حمل بر خود تعریفی نشه اینجا که کسی منو نمیشناسه منم از زیبایی بی بهره نستم و اخلاقمم طبق گفته خیلیا همه پسنده و اینکه منم تو یه محیطی هستم که دور و برم پره پسر مجرد و مرده پس چرا تا حالا حتی یه نفرم همچین تقاضاهایی جرات نکرده ازم بکنه و شماره و اینا رد و بدل نشده؟ اصلن مگه تو محیط کار دولتی کسی (حالا یا ارباب رجوع یا کارمند) جرات میکنه شماره بده و بگیره.ببین چقدر این چس چس وضعش خراب و وخیمه و چقدر قیافه و رفتارشش به خرابا میخوره که تو محل کار اونم کار دولتی ارباب رجوع به خودش جرات میده به این شماره بده یا دعوتش کنه خونه خالی!!

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:06

اخه یکی اومده بود از اینکه یک زن تنها تو این جامعه در معرض خطره صحبت میکرد ،خوبه الان این هارو هم بخونه.من نمیگم حسنا به عنوان یک زن مجرد حق نداشته شیطونی کنه،بیشتر منظورم به اون خانوم که بدونه تو این جامعه زیاد هم زنهای تنها در معرض خطر نیستن.مثل بقیه باهاشون رفتار میشه

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:03

شوهرش تو دوبی اهمیت نمیده با حسنا میره استخر مختلط چون اونجا خیلی های دیگه هم خانوم بلند میکنند
ولی تو ایران سخت میگیره چون نمیخواد جلب توجه بشه و تابلو بشه
همین!
غیرتی هم در کار نیست ! چون حسنا رو همسر حساب نمیکنه
اون معشوقه هست

راستی بچه ها و/ی/س/ک/ی خوردن تو بار و رقصیدن در حالت پاتیلی شدید و گریه کردن در آغوش هم رو یادتون رفت!!!

والا ما که تا حالا ندیدیم زن و شوهر درست و حسابی خودشونو قاطی اروپایی های مستی که ف/ا/ح/ش/ه بلند میکنند و قبل از بردن به هتل تو بار مست میکنند و میرقصن بکنند!!!
مگر اینکه مرده زن همراهشو در حد همون ف/ا/ح/ش/ه ها بدونه

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 14:03

زبون چربش غنچه جان ببین توهمین کامنتها چطوری طرف میپیچونه حتما تومحیط کارش هم همینطوره

پیغامت را خوندم عزیزم.

نه این نیست. همینطوریه.
اونی که گفتی هم من نبستم.

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 13:59

عد مدتی درباره برادرش و شرایطش گفت که شماره اون رو به من بده و با هم آشنا بشیم

یعنی چجوری با مرد ها رفتار میکنی که جرات کنن بهت شماره بدن
چرا این مشکلات برای ما ها به وجود نمیاد فقط تویی که همه مرد ها بهش نظر دارن

آهان یادم رفته بود خیلی خوشگلیییییییییییییییییی

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 13:53

کیانی
دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 08:43
حسنا تو این پست گذشتش که از کارش گفته نوشته: بار هم آقایی کارش مرتب به ما میفتاد و شده بود عضو ثابت مراجعین . بعد مدتی درباره برادرش و شرایطش گفت که شماره اون رو به من بده و با هم آشنا بشیم و چون دید من حرف نزدم و عکس العملی ندارم ، به فکرش رسید سوال کنه ببخشید یادم رفت سوال کنم شما مجردین دیگه ؟
خب یعنی این زنه حلقه اینا دستش نمی کنه؟؟!! معمولن وقتی کسی بخاد زیرپوستی بفهمه یه نفر مجرده یا متاهل دست چپ طرف رو یه دید میزنه ببینه حلقه داره یا نه...من که روشم اینه


زنی که حلقه نمی ندازه سر کارش چه معنی میده
بعد اونم اون شوهر که شکاک و مشکل روحی حاد داره و حسنا فکر میکنه از عشق زیاده
همسر نمگذاره زنش بره استخر زنونه بعد بهش اجازه میده بره سر کار اونم سر کاری که ارباب رجوع زیاد داره
بعد به حسنا هم در گیر نمیده چرا حلقه دستت نیست
عجب !

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 13:52

مو فرفری
دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:11
نفسک دست نیافتنی، اگر کسی به دزدی و آدم ربایی و تجاوز به عنف معترضه و تلاش برای براندازی و از بین بردن این جنایات انجام میده لزوما همه اینها را تجربه نکرده ولی آنی که سنگ دزد و آدم ربا و متجاوز را به سینه میزنه و تحمل اعتراض دیگران را نداره، در وجودش همه اینها را داره. تو در یک نبرد نابرابر و غیر عادلانه به حساب فندق تو کله ات برنده شدی و وهم برت داشته که چیزی هستی و مابقی زخم خورده هستند و روانپریش!
مامان دکتر را گفتی دو شخصیتی هستی یا شاید هنوز انقدر کوچولو هستی که فکر میکنه دوست خیلی خیلی واست خوبه.
باز کن دهنتو مامان ، نخوری میدهم هشو بخوره .هواپیما داره میاد اااااااا. نفس بخوره!
دانشگاه ها داره باز میشه، کتابت را جلد کن، برچسب بزن روش با مال هشو قاطی نشه.
تو فکر کن یک درصد یکی تو دانشگاه درس بده تو خواننده ها! پس دروغ هاتو ببر تو زنگ ناهار با هشو تقسیم کن، نصف ان بگه نصف تو.

هزار تا لایک موفرفری

هزار تا لایک به لایک شما

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 13:48

موفرفری
دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 09:58
حسنا اسم عطری که میگیره و مریضی خانم خانمها را نمیگه میترسه شناسایی بشه ولی از جناب سرهنگی حرف میزنه و تعداد دخترها و پسراش را میگه که یکی از پسراش عزبه، ان یکی هم یک عروس خارجی داره که خانمش ایران نیست و با یک رحم اجاره ای منتظر بچه است و آن یکی دو تا داره و خیلی هم آدم مهم موفقیه و ما دردناک شدیم از وقتی فهمیدیم؛ که تازه همسر اول این شازده بیماره و دومی جوانه.
اینها تا اینجا یادم بود ولی فکر کنم بازم مشخصه داده باشه، خوب از این همه خواننده یکی میتونسته بشناسه مرد مسنی را با این مشخصات و خانواده! چند تا جناب سرهنگ هست با این مختصات!!اینهم تو دنیا به این کوچکی! مردی اگر زن دوم بگیره و زن اولش بفهمه و کار به پدر و مادر و خواهر برادر بکشه بدونید که همه فامیل میفهمند که هیچ در سطح کشوری همه آگاه میشند. ولی حسنا اینها را تو وبلاگش میگه، اسم عطرش را نمیگه! بیماری آن خانم را نمیگه!!


موفرفری جان وقتی همه وبلاگ توهمات خودش ترسی از شناسایی نداره
آدم پیش خودش میترسه نکنه فامیل نزدیکی فامیل دوری دوستی آشنایی همسایه ما رو بشناسه
یک بار یکی بهش گفته بود نمیترسی بهار اینجا بخونه حسنا نوشته بود بهار وبلاگ نمی خونه
اونم این وبلاگ که فقط کافیه تو گوگل سرچ کنی زن دوم وبلاگ حسنا میاد
بعد بهار وبلاگ نمی خونه همه فامیل دوست آشناهاشونم وبلاگ نمی خونن

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 13:35

افتخار دویستمین کامنت مال من شد

مال من شد.

شماها که وجود خارجی ندارین. من دارم واسه خودم می نویسم.

200 میش را هم نوشتم به سلامتی

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:46

بانولطفاجواب خصوصی من وبده

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:17

من که رفتم ربش اکثر پستهاش رمزی بود ، کامنتم کامل نیومد.

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:16

آهای زخم خورندگان سطح پایین تا کی می خواهید نفس بکشید و هوا را مسموم کنید برای زخم زنندگان من نگفتم ها اینو الان نفس جون گفت:پوزخند

جوابی که موفرفری در مورد این که هر کس با پدیده ای مبارزه کنه الزاما اون را تجربه نکرده بخون.

خیلی قشنگ براش نوشته.

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:15

جریان نفس چیه ؟ اونم زن دومه ؟
من که اکثر پستاش رمزی بود

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:14

هشو کیست؟ دوست خیالی نفس.

مو فرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:11

نفسک دست نیافتنی، اگر کسی به دزدی و آدم ربایی و تجاوز به عنف معترضه و تلاش برای براندازی و از بین بردن این جنایات انجام میده لزوما همه اینها را تجربه نکرده ولی آنی که سنگ دزد و آدم ربا و متجاوز را به سینه میزنه و تحمل اعتراض دیگران را نداره، در وجودش همه اینها را داره. تو در یک نبرد نابرابر و غیر عادلانه به حساب فندق تو کله ات برنده شدی و وهم برت داشته که چیزی هستی و مابقی زخم خورده هستند و روانپریش!
مامان دکتر را گفتی دو شخصیتی هستی یا شاید هنوز انقدر کوچولو هستی که فکر میکنه دوست خیلی خیلی واست خوبه.
باز کن دهنتو مامان ، نخوری میدهم هشو بخوره .هواپیما داره میاد اااااااا. نفس بخوره!
دانشگاه ها داره باز میشه، کتابت را جلد کن، برچسب بزن روش با مال هشو قاطی نشه.
تو فکر کن یک درصد یکی تو دانشگاه درس بده تو خواننده ها! پس دروغ هاتو ببر تو زنگ ناهار با هشو تقسیم کن، نصف ان بگه نصف تو.

دانشگاه ها داره باز میشه، کتابت را جلد کن، برچسب بزن روش با مال هشو قاطی نشه.

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:06

ببخشید شب های دگر

شب های "دیگه "

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 12:05

توبه کردم که دگر می نخورم به جز از امشب و فردا شب و فردای دگر

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:57

با این جواب کامنتهایی که میده اگر یک درصد هم شک داشتم الان مطمئنم که ما با یک خرم سلطان طرف هستیم

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:56

بچه ها شما می دونید این زنای دوم ، مثل نفس یا مهیا یا عسل یا ... چی خوندن ؟خیلی دوست دارم بدونم، کدوم دانشگاه و چه رشته ای داشتن ؟

ساره دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:56

بانو نفس نذر کرده دیگه نیاد اینجا طفلکی قبل از باز شدن دانشگاهش هم می گفت نمی یاد اینجا رو بخونه آخه اون باارزش آخه اون دست نیافتنی اینجا چیکار دارهولی تجربه می گه چه دانشگاه باز باشه چه نشه چه شوهر کنه چه نکنه چه مسافرت هاوایی باشه چه نباشه چه فردا امتحان داشته باشه چه نداشته باشه همین جا پلاسه

آره.
نوشته "دیگه" نمی آم.

مرسده دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:47

وای بانو حالا میخوای چیکار کنی؟ نفس پروفسور شناساییت کرده
البته نترسیا !! کاریت نداره
نفس جون دیگه اون کوچولوی پرخاشگر نیست ، بخشیدتت

خب چی بگه بنده خدا؟
بگه ضایع شدم رفت.
حسنا هم که برای نجات خودش به هر چیزی متوسل می شه. حتی آبروی نفس

نفس حالا که اینجایی، راستی هشو چطوره؟ سلامش برسون

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:44

چرا ای کیو بعضی ادما از جلبکم کمتره ؟

تعادل در نظام خلقت

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:34

این کامنتو از کجا اوردی؟؟خیلی روش زیاده به خدا.بالفرض هم که بانو خیانت دیده باشه این کارهای زشت توروتوجیه میکنه.خدا کنه ادم خیانت ببینه تا خیانت بکنه.الان که دیده دستش به هیچ جا بند نیست برای اینکه بگه من بانو رو ول کردم چون بخشیدمششششششششششششششششششششششششششششششش.اخی.
با همین رفتاراته که خانوم اولی رو داغون میکنی.حتما تو زندگیت هم همینقدر دروغگو و وقیح هستس که اون زن بیچاره هم نمیتونه از پست بر بیاد .صداش رو در میاری .خجالت بکش یکم.یکم از خدا شرم کن.

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 11:34

اها موفرفری جان پس منظوره چس چس بانو از اینکه نوشته "من علنی هستمممم!!!!" اینه که حتی در محیط کار هم همکاراش نمیدونن حتی شوهر داره(به غیر از رییس البته)
نمردیمو موندیم معنی علنییییی رو هم فهمیدیم..این چس بانو یا نمیدونه علنی یعنی چی یا اصلن تا حالا زنه علنی ندیده!! همه دور و بری هاشم مث خودش دوم و صیغه ای و اضافی بودن

رهگذر دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 10:32

دارم به این فکر میکنم اگر این بانوانی که زن دوم هستند هوو همدیگر میشدند چی میشد! مثلا نفس و حسنا و مهیا میشدند هووهای همدیگه!! مرد هوس باز هم که از قدرت خدا کم نیست!لا اقل تعدادشون کمتر از خانم های بد کاره نیست!!
الان همه این خانم ها با زن های معمولی طرفند و به خیال خودشون سوار بر اسب مراد میتازند.همه هم قبول دارند که زن دوم شدن وقاحت خاصی لازم دارد.که همسرهای اول عمرا اگر این چنین وقاحتی داشته باشند. جالب میشد اگر با امثال خود طرف میشدند! آنوقت لابد به جای خواندن"خانم اولی اومد جیغ و داد کرد و رفت" با برنامه هایی به مراتب شرورانه تر مواجه میشدیم.

حسنا یادشون می داد در آرامش زندگی کنند و هر کس زندگی خودش را داشته باشه

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 10:09

باز دم یارو گرم پرسیده شما متاهلید، حسنا که سرا پا گوش شرایط بوده و داشته حساب کتاب میکرده ببینه میتونه چی کار کنه.
داستان به هپپیلی اور افتر میرسه یا نه.

گلریز دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 10:08

تازه محل قبولی بهار رو هم یک جورایی گفته بود.که اگر درست گفته باشه خیلی راحت میشه به گوشش رسوند

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 10:06

کیانی جان، حسنا احتمالا جایی کار میکنه که همسرش را میشناسند بنابراین از آنجایی که نمیتونه به همکاراش بگه همسرش کیه هیچی نگفته باشه و همچین تیپ مجردی میره سرکار! برای همین هم سر ماجرای شتیل بهش پیشنهاد سفر و اقامت مجانی میدهند، اگر میدونستند متاهله که خوب میگفتند کلید در خدمت شما با خانواده مهمان ما باشید.
خوب شوهر مریم جون هم ریسشه فکر کنم، این راز را تو سینه نگه داشتند دسته جمعی!

موفرفری دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 09:58

حسنا اسم عطری که میگیره و مریضی خانم خانمها را نمیگه میترسه شناسایی بشه ولی از جناب سرهنگی حرف میزنه و تعداد دخترها و پسراش را میگه که یکی از پسراش عزبه، ان یکی هم یک عروس خارجی داره که خانمش ایران نیست و با یک رحم اجاره ای منتظر بچه است و آن یکی دو تا داره و خیلی هم آدم مهم موفقیه و ما دردناک شدیم از وقتی فهمیدیم؛ که تازه همسر اول این شازده بیماره و دومی جوانه.
اینها تا اینجا یادم بود ولی فکر کنم بازم مشخصه داده باشه، خوب از این همه خواننده یکی میتونسته بشناسه مرد مسنی را با این مشخصات و خانواده! چند تا جناب سرهنگ هست با این مختصات!!اینهم تو دنیا به این کوچکی! مردی اگر زن دوم بگیره و زن اولش بفهمه و کار به پدر و مادر و خواهر برادر بکشه بدونید که همه فامیل میفهمند که هیچ در سطح کشوری همه آگاه میشند. ولی حسنا اینها را تو وبلاگش میگه، اسم عطرش را نمیگه! بیماری آن خانم را نمیگه!!

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 08:43

حسنا تو این پست گذشتش که از کارش گفته نوشته: بار هم آقایی کارش مرتب به ما میفتاد و شده بود عضو ثابت مراجعین . بعد مدتی درباره برادرش و شرایطش گفت که شماره اون رو به من بده و با هم آشنا بشیم و چون دید من حرف نزدم و عکس العملی ندارم ، به فکرش رسید سوال کنه ببخشید یادم رفت سوال کنم شما مجردین دیگه ؟
خب یعنی این زنه حلقه اینا دستش نمی کنه؟؟!! معمولن وقتی کسی بخاد زیرپوستی بفهمه یه نفر مجرده یا متاهل دست چپ طرف رو یه دید میزنه ببینه حلقه داره یا نه...من که روشم اینه

کسی خبر نداره حسنا متاهله.
خودش می دونه و شوهرش و رئیس کار جور کنش

البته در پست بعدی یهو همسر می ره محل کار حسنا و با هم جلوی همکارها ماچ و بوسه ردوبدل می کنند و نهار می خورند و ...

حسنا خیلی دوست داره همسر جلوی بقیه ببوسدش و مرتب هم این را تکرار می کنه که برادرشوهر نشسته بود من قهر کرده بودم همسر بغلم کرد بوسم کرد

و من صحنه تهوع آور و خجالت آور مردپیر هرزه ای را می بینم که داره یه فا... را می بوسه.

کیانی دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 08:36

بانو جوون من یه کامنتی نوشته بودم هر چی میفرستادم نمیومد . بعد گفتم یه کامنت خالی بفرستم بینم اصلن کامنته میره یا نه اینم نمیره...که دیدم کامنتم اومد ولی بازم اون یکی روهر چی میفرستادم نمیومد

صوفیا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 08:31 http://dokhtareloos.persianblog.com

منم میخوام حسنا رو ببینم

توی لینکهای کناری
وبلاگ حسنا بانو

تازه وارد دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 00:08

شب همه دوستان وبانو خوش
شب بخیر

صبح به خیر

غنچه دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 00:04

بای نارین جان

منم رفتم شب همگی و بانو خوش

صبح غنچه به خیر

نارین یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:56

شبتون بخیر دوستان
بای همگی

صبح زیبای شهریورتون بخیر

غنچه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:53

بانو جان رفتی

فردا صبح دوباره میان ساعت کامنت ها رو باهات چک میکنن

شما دیر وقت کامنت گذاشتی
معلومه شوهرت دوست نداره

غنچه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:52

شب دوستان یه وکیل گلریز خوش

غنچه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:51

حسنا وقتی میگه برو جواب جوجوک بخون

رسمن داره میگه حوصله ات ندارم

خواننده محترم براش ماچ بوس و بغل میفرسته

حالا درسته خودشون به خواب زدن ولی وقتی میپیچونت نباید از خواب بیدار شی یک تلنگری ناراحتی ... انقدر این داستان هیجان انگیز ناک به قول یزدانی

البته در مورد سوالهایی که به نفعش نیست این مدلی برخورد می کنه.
وگرنه که برای کامنتی دوبرابر کامنت نذر داره که بنویسه.

اگر هم سوالی باشه که بهش بربخوره نذرش تا هفت الی ده برابر است. و البته در این جواب همه چیز مشاهده می شه الا جواب سوالت

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:50

نارین جان منم برا خودم یه پا اشپزم ، سالها تنها زندگی کردم
شب همگی خوش منم رفتم بچه ها

شب بخیر وکیل آشپز

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:48

ما رفتیم بخوابیم.شب همگی خوش دوستان.بانو جونم

صبحت بخیر عزیزم
با آن که گفته بودی
دیشب خدانگهدار

غنچه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:47

بانو عاشقتم
اگه می خوای بیشتر بدونی جوابی که برای جوجوک نوشتم بخون ( از حسنا یاد گرفتم )

سوژه دادی دستمون

برای یک پست بیش از ده بار سوال کردند که ما نفهمیدیم چی می گی توضیح بده
و عین ده بار را پیچونده

راستی
منم عاشششختم

نارین یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:36

به به
می بینم یه وکیل هم افتاده تو خط آشپزی

مگه وکیلا از دکترا چی کم دارن؟

نارین کم پیدایی. فکر نکنی نفهمیدم جیم می زنی

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:36

اینو محض اطلاع کسایی گذاشتم اینجا که میان و میگن یک زن مطلقه خیلی وضعش وخیمه تو جامعه و همه گرگن میخوان ازش سو استفاده کنن.(به نظر من کار حسنا هیچ ایرادی نداره.جدا میگم).اما همونطورکه میبینیم به عنوان یک زن مطلقه خیلی هم وضعش بد نبوده.اگر یک زن میخواد هیچ کس بهش نزدیک نشه خیلی به راحتی میتونه این کار رو بکنه.خودم هم یک زنم و این رو میدونم.اینقدر نیاید بگید جامعه گرگ داره و از این حرفها.

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:33

چند بار قبل از ازدواج محض کنجکاوی و یا شاید شیطنت ، شماره تلفن رو گرفتم و دیدم هنوز آشنا نشده ، پیشنهادات دیگه هم در لعابی از خیر اندیشی مطرح شد .

و البته چند بار هم بعد از ازدواج
ادامه متن را بخون.

در خلاصه مطلب نوشته نمی گیرم
اما در متن مفصلا شرح می ده که می گیره

مثل همه حرفهاش که ابسترکت و اکستندش متفاوته
در یک جمله می گه وااااااای تو رو خدا به خانوم اولی چیزی نگید من ناراحت می شم
در متن چنان خودش از خجالتش در می آد که آدم شرمنده می شه

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:27

هنر بزرگ حسنا اینه که همه چیز رو در پرده‌ای از ابهام مینویسه. مثلا مینویسه که ارباب رجوع برام یک عطر خوشبو و معروف آورد! حتا مارک عطر رو هم نمیگه چی‌ هست. خوب بگو مثلا عطر دیور، چه میدونم ژیوانشی. قضاوت راجع به معروف بودنش رو بذار به عهده خواننده. نه تنها در این مسائل کوچک و جزئ پنهان کاری میکنه، نمیگه که با پدر شوهره چه حرفی‌ داشته، قیمت اجاره‌ رحم رو هم حتا برملا نمیکنه. بابا شاید از این راه یکی‌ مظنه دستش بیاد، کلاه سرش نره. حسنا کلا آدم مرموز و پنهان کاریه ولی‌ طوری مینویسه که وانمود کنه تمام زندگیش رو بر دایره ریخته و همه میدونند تؤ اون خونه و خانواده چی‌ می‌گذره.

جیران

هنر که زیاد داره جیران جان

این هم یکی از هنرهاشه. توی پستش هیچی نمی نویسه و دائم وعده سرخرمن می ده.

پارسال دو ماه خواننده ها را گذاشت سرکار تا بهار کنکور بده می خوام جلسه بذارم می خوام فلان کنم می خوام بهمان کنم

بعد از کنکور وقتی پرسیدند جلسه چی شد گفت یه سری شرایطی خانوم اولی گذاشته که قابل اجرا نیست. همین!

جلسه امسال هم که تازه است. احتمالا حضور ذهن دارید در موردش
سه روز پرکاری همسر
چهار روز هم دورکاری همسر

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:15

بانو با همه اره با منم اره ، مگه می شه نداشته باشی .
خود گفتی که ...کردی ، پس چه جوری و بااین اطمینان می گی؟

وکیل این کارا اعصاب میخواد
ندارم

ولش کن.

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:14

اومد نیومد داره؟ خخخخ تو معرکه هستی‌ بانو، دارم از خنده روده بر میشم. تو اگر نبودی من از دست این حسنا و شیدا تنهائی‌ این ور آب هی‌ حرص میخوردم که چرا هیچ کس نمیفهمه. تو در سخت‌ترین لحظه‌ها هم خم به ابرو نمیاری. خیلی‌ با حالی‌.

جیران

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:14

http://drashpaz.persianblog.ir/post/127

شبیه شله زرد هست ولی جای برنج ، نشاسته داره.
من تاحالا نشنیده بودم .

یعنی دیگه طرز تهیه ماقوت نبود
فقط تو همین یه وبلاگ بود؟

فکر نکنی نفهمیدم منظورت را

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:11

بانو پیامم رسید؟
ماقوت چیه؟

ماقوت چیز مهمی نیست . اگه می خوای بیشتر بدونی جوابی که برای جوجوک نوشتم بخون ( از حسنا یاد گرفتم )

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:09

ماقوت؟ نه نه اون رو باید حق کپی‌ رایت از دکی آشپز بگیری. من که به عمرم نه ماغوت خوردم نه شنیده و نه دیدم. ماغوت دانلود نکنیا، با پلیس فتا طرفی‌.

جیران

من که اینقد پرونده دارم دیگه عمرا از این خطاها کنم

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:06

عکس حسنا همسر کش رو من هم دیدم.... یاد این شعر افتادم: زن باید خوشگل باشه، سفید وو کمی‌ چاق

جیران

خوشت اومد؟

فردا تو خوابی ما باید جواب سیما و هیپ هاپ و غیره را بدیم که چرا فلان ساعت با فلانی حرف زدید و ...

توی نوشتن کامنت ها رعایت کن
مخصوصا ساعتش خیلی مهمه. اومد نیومد داره

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 23:01

ای بانوی مجنون،
پیدا کن به از لیلی نکویی. که لیلی گرچه در چشم تؤ حوریست، به هر عضوی ز حسن وی قصوریست. اگر هم میخواهی‌ دیوانه وار فایل دانلود کنی‌، سعی‌ کن فایل سجاده باشه یا سفره افطاری ماه رمضون جانم.

ماقوت

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:58

اره خوندمش
لبای این ادمک شبیه لبای پروتزیه.

بلاگ اسکای به روزه

واسمون داف آورده

غنچه یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:50

بانو جان دوستان عزیز
می دونم ربطی به بحث های ما نداره ولی چون هم وطن هستیم میگم

یک هفته از فاجعه تصادف بزرگراه تهران قم می گذره هفته پیش این موقع همه اونا بودن کنار عزیزانشون

امیدوارم خدا به همه شون آمورزیده کنه و به بازماندگان صبر عطا کنه

خدا رحمتشون کنه.

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:41

گلریز عزیز،

کسی‌ که بلوف وکیل و پلیس فتا رو بیاد، حتما چیزی تؤ مایه‌های دستگاه دانلود اتوماتیک هم به ذهنش می‌رسه دیگه. حالا دستگاه نه، حتما میگه نرم افزار اتوماتیک دانلود، برنامه أی‌ که هر ۱۵ دقیقه یک بار (به عنوان مثل)، یک فایل رو دانلود میکنه. این آدم‌ها اصل رو فراموش کردند (زن دوم گرفتن / یا زن دوم شدن) و به فرع می‌‌پردازند.

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:30

دستگاه دانلود اتوماتیک رو خوب اومدی

یه عکس خوشگل گذاشتم اونور
برو ببین
تمام قد
حسنا همسر کش

[ بدون نام ] یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:26

بانو،

تو که معلومه دستگاه دانلود اتوماتیک روو کامپیوتر شخصی‌ خودت کار گذاشتی، خودت برای خودت داری اون فایل هارو دانلود میکنی‌. فکر میکنی‌ من نمیفهمم؟ ؛)

جیران

مخصوصا فایل لیلی را
دیوانه وار دانلود می کنم

هاردم دردش اومده
بس که لیلی لیلی کردم

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:24

من که به این جنگل،امیدی ندارم.هر روز به تعداد حیوانات وحشی اون اضافه میشه.نگاه می کنی طرف میخواد خونتو بریزه چه برسه به اینکه سهوا یه تذکری هم بدی

وکیل
چهرا عصبانی هستی؟

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:21

یک وکیل عزیز،

گمان مبر که فقط مردم ایران انسان هایی ساده و زود باورند. چه کسی‌ مخاطب این سریال‌های فویتون آمریکایی است؟ مردم عادی در آمریکا. فکر میکنی‌ در آمریکا یا کانادا چند زن در روز مورد تجاوز قرار میگیرند؟ تصور میکنی‌ چه تعداد گزارش میشه؟ خیلی‌ هم به مردم ایران بدبین نباش. بانو داره به نوبهٔ خود با این فرهنگ جا افتادن زن دوم مبارزه میکنه. آگاه کردن انسان‌ها زمان میبره، کار یک روز و دو روز نیست، دلسرد نشو.

جیران

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:13

بانو حداقل جواب سوالاتم رو برام میل کن .
چرا جواب نمی دید؟

وکیل جان

جواب دادم.
توی همون کامنتی که سوال کرده بودی.

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:13

مرسی یه وکیل.

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:08

اگه مادری که حضانت طفل باهاش هست ، دیوانه بشه ، یا شوهر کنه ، حق حضانت با پدر خواهد بود .
اگر مادر فوت کنه ،حضانت طفل با پدر خواهد بود و اگر پدرش هم فوت کرده باشه حضانت با قیم می شه.
اگه سلامت جسمی و روانی طفل به دلیل عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی پدر یا مادر به خط بیفته ، دادگاه برای حضانت طفل دوباره تصمیم می گیره.
اعتیاد و فساد اخلاقی و سو استفاده از طفل و ضرب و جرح هم می تونه حضانت رو از مادر بگیره و به پدر بده و برعکس .

اگه جواب سوالتو نگرفتی دوباره بپرس ، شاید من بد متوجه شده باشم.

جیران یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:07

بانو در مورد این که تو یک نفر هستی‌ که تمام کامنت هارو میذ‌اری، می‌خواستم بگم که در وبلاگ‌های قبلیت، کنار کامنت ها، عکس پرچم کشوری که از اون کامنت می‌ذاشتیم هم دیده میشد. میدونم که با استفاده از فیلتر شکن یا بسته به نوع ارتباط اینترنتی اگر از ایران هم وصل شی‌ به اینترنت، گاهی پرچم آمریکا دیده میشه، ولی‌ دیگه پرچم کانادا و اتحادیه اروّپا یا سایر کشور‌ها که قابل تقلید نیست. این افراد حتا چشمشون رو بر پرچم‌ها هم بسته بودند؟ یا این قدر نادان هستند و در داستان‌های بی‌ سر و ته روزمرگی غرق که اصلا کاربرد پرچم رو نمیدانند.

جیران

من 300 بار فایل لیلی را دانلود کردم
جنون لیلی دارم

مجنون لیلی بی خبر
در کوچه های در به در

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 22:00

(ایکون بغل) خیلی این جواب اخریت باحال بود.زنیکه هی میره برای خودش کامنت میذاره جواب میده یکی رو هم که استخدام کرده براش با اسم های مختلف کامنت میذاره فکر کرده ملت همه بلا نسبت احمق تشریف دارن

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:53

یه وکیل حق حضانت فرزند از سوی پدرش قابل پس گرفتنه؟

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:46

نمیدونم چی بگم.

من یه چیزی می خوام بگم.
به اونی که می گه شما 10 نفرید.

1- ما دو نفریم.
جهت کم شدن درد شما اصلا یه نفریم.
حالا که چی؟
با خود تو که دائم اینجا ولویی
به اضافه حسنا جون
حداقل سه نفریم


2- یه نگاه به لینکهای کنار این وبلاگ بکن
فایل "نفس" از دیشب تا حالا 64 بار دانلود شده.
فایل "حسنا نوشت" حدود 200 بار
فایل اول لیلی 313 بار و ....
بقیه را هم برو ببین.

این فایلها همه تکراری هست و کسانی که وبلاگ قبلی ما را خوندند این فایلها را دانلود نمی کنند چون قبلا در جریان بودند.
این دانلودها را کسانی که بعدا به ما رسیدند دانلود کردند.

ولی من همچنان یک نفرم.
راضی به درد شما نیستم
درد نکش

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:41

موضوع اینه که یه مشت احمق حرفهاشو باور می کنن.
کم مردم احمق هست دوروبرمون ، اره اینجا جهان سومی هاست ، مردم نمیخوان فکر کنن .

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:22

کاملا معلومه داستان نویسیه.

تازه وارد یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:17

من هم فکرمیکنم داستان نویسه
مگه میشه هرروزخانواده روپیچوند ورفت پی عشقش ؟
خوب یه روز دو روز نه دیگه دوسال خانواده خبرنداشته باشن این باعقل جوردرنمیاد

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:10

روابط مردم تو کشورهای جهان اول تعریف شده و بر اساس منطق.به سریالهاشون هم نگاه کنی کاملا مشخصه.دختره 10 سال با یکی دوسته خیلی راحت به طرفش میگه نمیتونم ادامه بدم و جدا میشن،میدونید چرا چون یاد گرفتن برای خودشون ارزش قائل بشن و همیشه اول خودشون رو قرار بدن.ای کاش این چیزهارو دخترای ما هم یاد بگیرن

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:07

یه وکیل نمیشه جلوی همه رو گرفت.اگر تو یک کشور جهان اول بودیم شاید اینقدر دخترامون صدمه نمی خوردن اما اینجا نمی دونن که خودشون رو نابود می کنن.و ناراحت کننده تر اینه که دختر های ساده بدترین ضربه رو می خورن.اونایی که پاک تر و نجیب ترن بدتر ضربه می خورن.اما یک سری ها مار خوردن و افعی شدن.

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 21:02

بچه ها این دختره وبلاگش کاملا دروغه.داستان مینویسه یا به یک منطور دیگه این وبلاگ رو زده.ذره های از کلماتش راست نیست.از تک تک جمله هاش میشه اینو فهمید.صحبتهاش هم اصلا به یک دختر 20-22 ساله نمیخوره.

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 20:27

ازین به بعد اینهارو که ببینم ، به لگد هم من می زنم ، بیشتر بیفتن تو چاه . و بعد گریه و التماس که یکی کمکشون کنه .

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 20:25

وقیحیش ناشی از احمقیشه و احمقیش ناشی از بی تجربگ و بچگی ، اگه خانواده اش جمعش می کردن ، صیغه نمی شد.
به من ربطی نداره ، من زندگی خودم رو دارم ، به من چه زندگی فلانی داغونه ، یا فلانی سر زنش هوو اورده .
دیگه فقط می بینم و بی توجه رد می شم ، چرا دیگه ناراحت یاعصبانی بشم ؟ چرا باهاشون حرف بزنم ؟

تازه وارد یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 20:22

دیدی جناب وکیل این مهیا خیلی وقیحه شما میگفتین بچه است
اگرهم بچه هست ازاون پررو هاشه
معلومه خانواده ش حریفش نیستن

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 20:12

متاسفانه این افراد نمی خوان که بفهمن ، حالال هر چقدر هم که تلاش کنیم .
نظر من اینکه دیگه بذارید ، خود مردم تجربه کنند.
طرفدارای حسنا هوو دار شن ، امثال مهیا به زندگی یواشکی ادامه بدن واحساس خوشحالی و افتخار کنند.
بلاخره روزی می رسه که حسنا، نتیجه کارهاشو می بینه ، چه خوب چه بد .

یه وکیل یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 20:08

سلام
خوبید؟
هر روز کلی نظر ، پست جدید ، من یکی دیگه حال خوندن ندارم .
بانو جان جواب من چی شد ؟من منتظرم

گلریز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:58

حالم به هم میخوره وقتی سر یک مرد دعوا میکنن.

نارین یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:51

بیچاره بچه

خدا به دور کنه این بلا رو از سر همه

کیانی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:37

یه کامنت میدم ولی نمیادش...چرااااااااااا

تازه وارد یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:28

اخه کیانی جان عشق دیگه برای خیلی ها دیگه اون معنی مقدس ونمیده
الان هرهوسی پاش یه کلمه نوشته عشق
چقدر رنج اوره که یه بچه بی گناه بیادبازیچه ی یه مرد هو...س..باز ویه زن ....بشه که باهاش بنای خرابی که ساختن محکم ترکنن

کیانی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:26

شما می خوای آمار وبلاگ بره بالا کامنت خالی می فرستی
فکر نکنی هیاپ نفهمیده

تازه وارد یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:22

بهتره همه مون انرژی خودمون وحفظ کنیم برای بعداین
اخه حسنا جزشغل خودش بنگاه کاریابی هم توپستش زده میدونین که حسنا اصلااینجا رونمیخونه بخاطر همین میخوادهرروزپست بزنه
معلوم نیست چقدردرآینده میخوادسوتی بده ودروغ بنویسه

کیانی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:19

یه استغفراله! فاطمه نامی اومده برا وبلاگ حسنا کامنتای عجیب غریب گذاشته...اون وسط مسطاش برگشته گفته شما دوتاتون(یعنی حسنا و شوهرش) گوله خاونمه اولو خوردین!!!!!!!! جل الخالق...این مردم چقدر احمقن به خداااا احمق برا توصیفه اینا خیلی کمه!!! بعدم اخرین کامنتشم اینه :
و در آخر یه پیشنهاد برات دارم.... ببین همه مردااااااااااا دوس دارن از عشقشون بچه ای داشته باشن... اینکه تو عشق همسرت هستی که توش شکی نیس... برای تلطیف ماجرا و کم شدن این استرس ها، زیرپوستی زیر گوش همسرت بگو که منتظری تا جو یه کم آروم بشه و تشنجا کم بشه تا بچه دار شی!!!! و حتمااااااااااا بازم یه جور که متوجه نشه تأکید کن که این یه رازه زن و شوهریه و تا وقتی باردار نشدی نمیخوای کسی بدونه که مثلا یه وقت از دهنش در نره!!! بهش بگو که به نظرت بهترین پدر دنیاست و دوس داری یه بچه دیگه هم همچین پدریو تجربه کنه! و یه کم حرفای اینجوری دیگه....فک میکنم حتما روی همسرت تأثیر داره و باعث میشه که حواسش بیشتر بهت باشه...

اون جمله ای که نوشته : «در اینکه تو عشق همسرتی شکی نیست!!!!» به قول یکی از بچه ها خخخخخخخخخخخخخخخ.... اره عشقشه ! عشقشه که نصفه شبی میفرستتش تو لابیه هتل تا با خانوم خانوماش بتونه راحت صوبت کنه....وای بخدا این ادمای امثاله اینی که این پیامو گذاشته خیلی خیلی احمقن و وقاحت رو به درجه اعلی رسوندن(شرمم اومد اسمشو بیارم...حیفه اسم فاطمه که رو خودش گذاشته...ینی استغفراله!!!خدا بدور!!)

اون خودش دومین همسر شوهرش هست و شوهرش یک بچه دیگه هم داره.
حسنا را هم شبیه خودش می بینه و فکر می کنه به حسنا ظلم شده.

همین یه دونه کامنت کافیه تا بفهمیم با کی طرفیم

حسنا هم که تا یه ماه پیش داشت به شوهره تیکه می نداخت که عرضه نداری من را حامله کنی و مرد نیستی و ....
حالا نقششون برعکس شده و این شوهره هست که در 50 سالگی می خواد زنگوله پای تابوت درست کنه.

با اون موقعیت اجتماعی نوزاد به بغل مطب دکتر کودکان
آخر آبروریزی

چقد دکتره دردش می آد

کیانی یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 19:07

بچه هااااااااااااا من از زندگی حسنا دردم اومده اووووووووووووف شدم ...کسی بروفن نداره؟؟!!
این مردک هر چی که هست حالا یا تحصیلکرده یا نکرده یا پولدار یا فقیر و خلاصه هر چی که هست یه چیز بیشتر نیست : یه زن بازه خیانتکار ... وحسنا هم شریکشه! همین و بس

اولشه
عادت می کنی

تازه وارد یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 18:47

چقدرحس بدی وقتی پست های قبل حسنا میاداینجا ادم بهش بخاطرساده لوح بودنش که چقدراون چندوقت سرکاربودحالش بدمیشه الان من حس بدی دارم

حس خیانت در اعتماد حس بسیار بدی هست

همون حسی که حسنا داشت وقتی فهمید سوگند به اعتمادش خیانت کرده و اسرارش را لو داده.

اما به این فکر نمی کنه که خیانت به اعتماد خانوم خانوما چقدر سخته. مرتب تکرار می کنه کاش می فهمید می شه در کنار هم در آرامش زندگی کرد!

زندگی طرف را دزدیده می گه چرا نمی ذاره با هم در آرامش زندگی کنیم

موفرفری یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 17:13

راستی، این بابای حسنا از انهاستاااا. دخترش چند سال تو تهران تنها زندگی میکرد و کار میکرد یادش نبود بگه تو تنهایی و جمع کن بیا همینجا پیش خودمون. حسنا انتقالی بگیر بیا شمال!آخ، یادم نبود حسنا کارش استثنایه، تکه، اوستاست اصلا کسی جاشو نمیگیره. دنیا دیگه مثل تو نداره ، نداره و نمیتونه بیاره. نکنه دلاور هسته ای هستی!
الان که شوهر کرده یادش آمده که بشینه بگه باید پیش دختر من هم بیای آنهم در جمع خانوادگی، مامانش هم که میگه حسنا را نباید تنها بزاری.بابای حسنا، میاد شما خودت را اذیت نکن و مامانی حسنا شما هم نباید دخترت را تنها میگذاشتی.

قورباغه سبز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 17:11

ممنون حسنا جون از توضیحاتت.
من قبلا پیچونده شدن تو پستات و کامنتات دیده بودم اما متاسفانه یاد نگرفتم. آخه استعداد ندارم متاسفانه.

موفرفری یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:59

ملت بیکار باید برن تو چند صد تا کامنت بگردند ببیند به جوجوک چی جواب داده!
کلا دیفالت جواب حسنا به خوانندگان بوس و بغله و گاهی به خانم اول توهین نکنیده.
من بروم لالا، خواب جوجوک میبینم امشب.

موفرفری یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:52

کامنتهای حسنا را میخونم دهانم همینجور وااااااااااااز میمونه.

حسنا لنگ شماره تلفن سوگندی؟ یعنی نداشتی پس چطور ضجه میزدی. شماره اش را میخواهی بدهم بهت یا اگر شماره خواهرش میخواهی خانم دکتر را میگم. تعارف نکن.
مارو چی فرض کردین آخه، دیگه هیچکی سوگند خبر نداره حتا همان لیلی که براش بسته از ایران پست کرده بود نمیدونه سوگند کیه کجاست، من کیم.

حسنابانوهستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:40

قورباغه جون سلام

حسنا بانو هستم یک زن دوم.
کامنتهایی که خواننده ها از من پرسیدن چه خبره و از چی حرف می زنی و من پیچوندمشون را اینجا گذاشتم براتون.
یاد بگیرید من چطوری می پیچونم.

یه مدت هی می پرسیدن بیماری خانم اولی چیه. پیچوندم و پیچوندم و حواله دادم به برگ اول و سوم و دوازدهم ... تا بالاخره فهمیدن هر کی فارسی وان می بینه پای ابهاماتش هم می شینه.

بعد اومدن هی می پرسیدن این ابهامات توی وبلاگت چیه و درباره کی و چی حرف می زنی
بازم خفه شون کردم

گفتم بخونی یاد بگیری روش پیچاندن خواننده های ساده دل را

این کامنتها نمونه ای از پیچوندن های حسناست.

وقتی جلو چشم خودمون اینطوری دروغ می گه و می پیچونه
از خانوم اولی که اصلا نیست و خبر نداره راست می گه؟

زهی خیال باطل

حسنا بانو هستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:37

پست حس خوب:

نیلو٧:٠٥ ‎ق.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
پستات شبیه کتاب های آگاتا کریستی شده من که یک کلمه هم سر در نیاوردم نگران ببین یه وبلاگ خوب بود مثل بچه آدم می خوندیم اونم این طوری شدافسوس

پاسخ:نیلو جون تو جواب جوجوک خلاصه اش رو توضیح دادم . دوباره مینویسم چشمماچ
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٢:٤٤ ‎ب.ظ

قورباغه سبز یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:35

چی شده؟
چرا اینجا تبدیل شده به کامنت دونی حسنا؟

حسنا بانو هستم زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:32

مامان پارسا٧:۳٦ ‎ق.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
حسنا جون من که سر در نمی آرم قضیه چیه از بس که با سانسور حرف می زنی. اما گویا بعضی ها با تو مشکل دارن. جواب حرفت نباشه : به درک که دارن" من که حال و حوصله سر زدن به وب این جور آدم هایی رو ندارم امااااا مطمئنم بقیه هم مثل من تو رو از نوشته هات حرفات خوب شناختن. و این شناخت کم کم بوجود اومده و با این حرفا و تهمت ها هم از بین نمیره....می گن: شنونده باید عاقل باشه که احمدلله ما عاقلیم.....دیگه دربارشون حرف نزن....تو هر اتفاقی هم یه تجربه وجود داره....برای تو هم تو این اتفاقها یه چیز خوب بوده.....چشمکماچ

پاسخ:عزیزم تو جواب جوجوک نوشتم ماچ به خدا مساله شناخت خواننده ها نیست . میدونم همه به من لطف دارند فقط از این که چرا تهمت زدند تعجب کردم .شما که گل هستید بغلماچ پارسا رو ببوسماچ
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-۳:۳۱ ‎ب.ظ


وقتی موضوع به این سادگی و واضحی که توی نت با یه سرچ ساده جلو چشم همتون هست در موردش دروغ می گم و پنهان کاری می کنم و ....
در مورد زندگیم بهتون راست بگم
چقد شماها ساده اید.
واسه همینه که بهتون می گم خانم اولی امکان 6 نداره
واسه همینه که بهتون می گم خودش اومده بود خواستگاری و التماس

شما جلو چشمتون را نمی بینید. دروغهای زندگی من که سهله
دوستون دارم مامان پارسا
مامان نی نی
مامان گلی
مامان زری

حسنا بانو هستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:28

پست حس خوب:

سحر./.٩:۱٩ ‎ق.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
حسنا جون من خواننده خاموشت هستم و اولین باره فکر کنم که کامنت میگذارم، از این قضایای اخیر زیاد مطلع نیستم که چی شده بود، اما واقعا توی دنیای مجازی عکس نشون دادی به کسی؟ به نظرم نباید این کار رو میکردی، خصوصا که موضوع وبت چیزی هست که خیلی ها خبر ندارن از جمله محل کارت، ریسک بزرگی کردی، حالا اون طرف به بقیه نشون داده؟ اگه اینطوره به فتا شکایت کن، سالهای اخیر و به خاطر سواستفاده های زیاد خیلی روی پخش عکسهای شخصی مردم حساس هستند و پیگیری میکنن.

پاسخ:سحر جون ممنون از همراهیت ماچ بله متاسفانه عکسم رو هم دیده بود و ظاهرا بقیه هم دیدند که دوست به ظاهر مومنشون توی پستش به عکس من اشاره میکرد .خنثی میدونم اشتباه کردم . افسوس
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٤:۱٢ ‎ب.ظ

[ بدون نام ] یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:27

پست حس خوب:

http://kenta2.blogfa.com/

مادر٩:٢۸ ‎ق.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
من بازم نفهمیدم جریان چیه ولی میدونم ازت بدگویی کردن
بازم میگم که مهم اونیه که خودت و خودت بهتر از هر کی میشناسیش اون حسنایی که تو ازش از دلش از کردارش از عقایدش اطلاع داری رو شاید هیچکی مثل خودت نتونه بشناسه پس خوبیهات رو بیشتر کن عشقت رو عمیقتر کن خوب خواهی برای دیگران رو بیشتر کن و .....بیخیال همه انرژیهای منفی شو که از حسد و بدخواهی به سمتت میاد
خدا به هممون کمک کنه

پاسخ:مادر جون تو جواب جوجوک خلاصه اش رو نوشتم ماچ ممنون از دونه دونه حرفهات . چشم حتما . یک دنیا ممنونبغلماچ
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٤:۱۳ ‎ب.ظ

حسنا بانو هستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:24

نفیسه۱۱:٥۸ ‎ق.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
حسنا جان سلام... عیدت مبارک!
من اصلا ازین پستای آخرت سر در نیاوردم! مدتی هست خاموش میخونمت... گاهی باهات گریه کردم و گاهی هم تحسینت کردم و گاهی هم از رفتارت خوشم نیومده !! ( ببخشید ) ولی هرکس عقیده ای و رفتاری داری دیگه ... برام خیلی خنده داره که عده ای تو این فضای مجازی هم نمیتونن آدم باشن!! میبینم دو سه پُسته داری از دستشون مینالی! خواستم مراتب بهت و حیرت و تعجب و شگفتی و دهان باز خودم رو اعلام کنم :))
شما غم نخور... خودت باش !
خدا کمکت میکنه...

پاسخ:سلام نفیسه جون عید شما هم مبارک باشه با شادی و سلامتیبغلماچ ممنون از همراهیت . خدا خیلی کمک کرد . واقعا وقتی کامنتهاشون رو میخوندم از ته دل خدا رو شکر میکردم قلب. البته بعد از تعجب اولیه زبان
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٤:٤٧ ‎ب.ظ

حسنا بانو هستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:22

سوال و جواب۱:٤٤ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
شما چرا زنگ میزدین به سوگند گریه زاری میکردین؟
اینو میشه جواب بدین؟
اگه حرف دروغه و بی اساسیه همش باید دروغ باشه
نمیشه اون قسمتی که به شما مربوط میشه رو قبول نداشته باشین
اما از بقیه متن به نفع خودتون استفاده کنین

پاسخ:چه اسمی هم برای خودت گذاشتی . سوال و جواب . گویا شما وظیفه داری سوال کنی من هم حتما باید جوابت رو بدم . جالبه شماها نه اسم دارید نه ایمیل دارید نه آدرس دارید متفکر از این گذشته . شما اگر شماره تلفن سوگند رو داری بیزحمت بیا به من هم بگو . اگر من شماره اش رو داشتم زنگ میزدم حالش رو میپرسیدم . خودش برای من نوشت مریض هست و بعد هم خبری نداشتم . اگر شماره داشتم زنگ میزدم که چطور شد خوب هستی یا نه . در کل جویای سلامتی اش میشدم . اگر هم میخواستم چیزی بگم و سوالی بپرسم اول از همه سوال میکردم که چرا این تهمت ها و چرا این دروغ بستن ها و اتاق فکر رو ایجاد کردید . نه این که گریه کنم ابرو در حال حاضر هم خواهر سوگند برای من مینویسه که چطور هست . اون هم من مزاحمش نمیشم خودش زحمت کشید کامنت گذاشت و من هم از اوضاح احوال سوگند پرسیدم . این تلفن رو شما از کجا در اوردید خدا داند . کامنتهای دیگه هم گذاشته بودی که نشان دهنده نوع ادبیاتت بود . زیادی هم مشت به سینه کوفته بودی و به سر و وصرت خودت زده بودی تایید نشد . بیزحمت قبل کامنت نوشتن یک لیوان آب خنک بخولبخندر . با اسم خودت هم کامنت بنویس . اگر هم نمیتونی که مش
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٢:٢٦ ‎ب.ظ

پاسخ: اگر هم نمیتونی که مشکل خودت هست . برای من یک کلیک تمام میشه
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٢:٢٦ ‎ب.ظ

حسنا بانو هستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:21

حس خوب:

http://www.manonafasiim.mahtarin.com/

فافا۳:۱۸ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
من که متوجه نشدم اخرم قضیه چیهخمیازه
اما به نظرم خصوصی کنی بهتره ها
شاد باشی عزیزمبغل

پاسخ:فافا جون تو جواب جوجوک یک توضیح کوتاه دادم . تو هم شاد باشیبغلماچ
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٢:۱۳ ‎ب.ظ

حسنا بانو هستم یک زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:20

پست حس خوب:

ماه کوجولو۳:٢٢ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
وای حسنا.من اصلا نوفهمم اینجا جه خبره.نمیشه همه جیز رو بکی

پاسخ:ماه کوچولو جون تو جواب جوجوک بصورت مختصر توضیح دادم . تو خوب هستی؟بغلماچ این روزها همیشه به یادت هستم . خیلی مراقب خودت باش . منتظر نی نی جون هم هستیمقلب
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٢:۱٢ ‎ب.ظ

این کامنت ها مال یک ماه بعد از شروع وبلاگ بانو و این حرفهاست. از اون موقع که حسنا آرشیو را برداشت و ... و یک ماه هست این جماعت نمی فهمن حسنا چی می گه و هی می گن چه خبره.
کامنتهای حس خوب مبربوط به اواخر مرداد است و اینا هنوز دارن گیج می زنن و حسنا مدل بیماری خانوم اولی جوابشون را می ده.

حسنا بانو هستم زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:17

فاطمه۳:٤٧ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
عیدت مبارک....
من که هیچی نفهمیدم.... من خنگم عایا؟؟؟ نیشخند
انقدی فهمیدم که دست دروغگوها رو شده...
و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین... لبخند

پاسخ:فاطمه جون عید شما هم مبارک باشه شاد و سلامت باشیبغلماچ دور از جون اصلا اینطور نیستماچ من واضح ننوشتم و فقط اونها که جریان رو میدونستند متوجه شدند . یک توضیح کوتاه هم تو جواب جوجوک نوشتم .
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-٢:۱۱ ‎ب.ظ


من واضح ننوشتم مبادا کسی بفهمه چه خبره.
تو اولین کسی نیستی که نفهمیدی
یه نگاه به کامنت ها بنداز

نارین یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:16

حسنا بانو زدن تو کار خیر و اشتغال زایی

زن دوم هستم حسناااااااااا یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:13

شهرزاد٤:٢۳ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
حسنا جان چند وقته به وبلاگت سر میزنم اما دیگه روال قبلی تغییر کرده متوجه میشم یه عده اذیتت میکنن اما چون نمیدونم جریان چیه یه جورایی این نوشته هات برام گنگ هستن یا برای ما هم تعریف کن بدونیم چی شده یا اینکه روال قبلی رو ادامه بده و محلشون نذار کلاً انگار که نیستن

پاسخ:شهرزاد جون حق داری مرتب شده این حرفها افسوس جریان رو که خلاصه اش رو تو جواب جوجوک نوشتم . باز هم روزانه هام رو مینویسم چشمماچ
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-۱:٥۸ ‎ب.ظ

حسنا بانو زن دوم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:12

سارا٥:۱٤ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
حسنای عزیزم. من تازه خواننده وبلاگت شدم و از این ماجرا هیچ سر در نمیارم. فقط میتونم بگم که صداقت تو کاملا واضحه و هیچ‌جای این وبلاگ احساس نکردم که دروغ بگی یا خودتو توجیه کنی. تو به هیچ‌کس بدهکار نیستی و نیازی نیست تلاش کنی تا چیزی رو توضیح بدی ولی اگه نمی‌تونی و اذیتت میکنه یه‌بار بگو و خلاص.

پاسخ:سارا جون ممنون از همراهیتماچ حسن نظرت رو میرسونه . باور کن اصلا نیازی به توضیح دادن ندارم فقط برام سوال شده بود که چرا این کار رو کردند سوال
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-۱:٥٥ ‎ب.ظ

حسنا بانو هستم یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 16:10

niki۸:٥۳ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٢٠ امرداد ۱۳٩٢
والا الان باید ماموران سی آی ای بیاند این پست رو رمزگشایی کنند!!!!!!!!!!!والا من که چیزی نفهمیدم.بابا شما وبلاگنویسها بین خودتون یک چیزهایی هست.لااقل لینک بدید ما بدونیم درباره چی حرف می زنید.کلافهمنتظرهیپنوتیزم

پاسخ:نیکی جون توی جواب جوجوک نوشتم که جریان کلی چی بوده زبانماچبغل از ایمیلت هم ممنون اتفاقا فکر میکنم بد نیست یک بار توی همین وبلاگ در این موردها هم نوشته بشه
حسنا بانو-٢۱/٥/۱۳٩٢-۱٢:٢۳ ‎ب.ظ


نیکی جان برو برگ سوم میان برگ دهم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.