.

.

.

.

برگ سی و دوم - توضیح

حسنا در برگ سی و دوم وبلاگ مرحومش توضیحاتی در مورد زندگیش می ده. این پست را این جا می گذارم. چون به شرایط پیش اومده اخیر خیلی مرتبط هست.


 

نویسنده: حسنا بانو - ۱٧ امرداد ۱۳٩۱


این روزها دست و دلم به نوشتن نمیره. شاید برای حجم زیاد کارهایی هست که بعد از مرخصی روی سرم ریخته و شاید برای نگرانی ها و دغدغه ها ای که پیش اومده


خوشبختانه سفر ما تا اخرین لحظه اش خوب بود. خوب بودن میتونه معانی مختلفی داشته باشه . در شرایطی به این سفر رفتم که برای اولین بار برایم مهم نبود  جای خوبی هست یا نه .  برایم مهم بود که این سفر با آرامش تموم بشه .


خوشحال بودم که  حرفهامون رو زدیم و خیلی چیزها رو فهمیدم و این که  در کنار همسر لحظات خوبی داشتیم . خوب بودن لزوما به معنای رمانتیک بودن یا پیدا کردن راهی برای حل مشکلات  نیست  به معنای درک متقابل از خوبی های همدیگه هست که ایجاد شده بود و این سفر رو برای من تبدیل به یکی از بهترین مسافرتها و بهترین روزها کرد.


خیلی از دوستان در مورد حرفهای من و همسر سوال کرده بودن . با عرض معذرت برایم سخته که بیام و همه حرفها رو بگم .گاهی اوقات وقتی از نتیجه حرف زدن راضی هستیم به این معنا هست که به نتیجه مشترکی میرسیم و یا مشکلی رو حل میکنیم یا به آینده امیدوار میشیم . گاهی به این معنا هست که علامت سوال ها از بین میره حتی اگر راهی برای حل مشکلات  پیدانشه . در مورد ما ، معنای دوم صدق میکرد . حرفهای من و همسر به این معنا نبود که چون فهمیدیم موضوع از چه قرار بوده، حتما میتونیم راهی برای درست کردن اوضاع درست  کنیم . حتی بین حرفها به این نتیجه رسیدیم که شاید نتونیم راهی پیدا کنیم . بی دلیل نبود که تمام ساعت هایی که توی دیسکو بودیم هر دو به نوعی آشفته بودیم و گریه میکردیم .  گریه ها رقصیدن ها نوشیدن ها و  بوسه ها از سر غم و یا شاید دلتنگی بود 


رمانتیک عاشقانه ننننننننننننننه ....


همسر بین حرفهاش  توضیح داد که تمام این مدت متوجه سیاست بازیها میشده سیاست بازیهای  را  متوجه میشه و به روی خودش نمیاورده تا من فکر نکنم در حقم ظلم میشه و سعی میکرده اوضاع رو برای من عادی جلوه بده یا بهانه بیاره و بگه نمیتونم و اوضاع اینطور شده یا چاره ندارم یا زبون بازی کنه تا من ساکت بشم .


بهتر بود که  میگفت . نمیدونم چرا فکر کرده بود بهتره من حرص بخورم و از اوضاع ناراضی باشم تا  مستقیم بیاد و بگه حق داری و حقیقت رومیفهمم . خودش که میگفت برای این بود که امید داشته اوضاع رو درست کنه . از موارد دیگه  که برایم سوال شده بود  و از بین رفت این بود که زندگی همسر و خانوم اولی  به این زیبایی که به نظر میرسید ، نبوده. نمیخوام بگم همدیگه رو دوست ندارن یا همیشه مشکل داشتن


ابدا اینطور نیست .  تمام خوبیها و قربون صدقه رفتن ها و وجهه ای که جلوی فامیل و دوستها داشتن و زن و شوهر مثال زدنی بودن‌، راست بوده و راست هست . هیچوقت نذاشتن دیگران متوجه مشکلاتشون بشن  و بین خودشون بوده . نه پس مثل تو وسط خیابون از ماشین بپره بیرون و ... تو جلسه بگه تعداد شبهایی که به قول پرپری با من می ری فضا را اعلام عمومی کن . نظر شخصی من هم اینه که بهتره زن و شوهر مشکلاتشون رو به دیگران  منتقل نکنن و دلیلی نداره دیگران و حتی خانواده ها بدونن دو نفر مشکل دارن . به طور کل من فکر میکنم داشتن مشکل در زندگی هر زوجی امری کاملا طبیعیه .

 چیزی که در این بین وجود داره این بود که  فهمیدم  متاسفانه خانوم اولی تا وقتی  اوضاع مطابق میلش باشه ، خیلی خوبه و توانایی این رو داره که روزی هزار بار قربون صدقه همسر بره  و بسیار خوش اخلاق و  همسر دوست باشه .  وقتی ناراحت باشه توانایی خشونت و داد و فریاد و زد و خورد و شکستن شیشه ها  و وسایل خونه و گوشی موبایل و تلفن و آینه و حتی تلویزیون  و  کارهایی از این قبیل ، داره


مگه بزه که سرش را بندازه پایین و بذاره شما دو تا هر بلایی می خواهید سر زندگیش بیارید؟

تو هم وقتی به مراد دلت رفتار نمی کنند اون روی خودت را نشون می دی و بارها نشون دادی. عصبانی شدن هم یکی از واکنشهای انسان هست. اگر عصبانی نمی شد جای تعجب داشت که چرا اینقدر منفعل و احمق است.


در تمام موارد  بعد از کوتاه اومدن همسر همه چیز به حالت اول برمیگرده. این موارد به اومدن من مربوط نمیشه و در طول زندگیشون بوده و در حال حاضر هم تغییری نکرده .با وجود اینها وقتی آتش خشم خانوم اولی فروکش میکرده  ، زندگی خوب میشده و اخلاقهای خوبش رو نشون میداده  . بیجهت نیست که بهار هم در رفتارهاش خشونت رو بلده  . دوستانی که حدس زده بودین کاملا درست میگفتین . بچه تا این موارد رو نبینه نمیتونه انجام بده  . مخصوصا بچه ای که هنوز پاش به اجتماع  باز نشه و در حیطه خانواده و دوستان و فامیل هست .

 مدرسه بخشی از اجتماع نیست؟ حالا که اینقدر قشنگ روانشناسی می کنی و رفتارهای بهار و مامانش را به هم ربط می دی (بدون در نظر گرفتن نقش بابای هرزه اش ) ، بگو چه عاملی باعث شده که تو خودت را به پول بفروشی؟ مامانت چیکار کرده که تو برای 6 حاضر به این ازدواج شدی؟.


برای نمونه مواقعی بوده که با من تماس میگرفت و از قول همسر حرفی رو میگفت مثلا همین مورد که بارها میگفت من به همسر میگم بیشتر  بیاد پیشت و  خودش قبول نمیکنه . ظاهرا همسر مخالفت میکرده که نگو من نمیرم ولی دلیل نداره  این حرف رو بزنی  ناراحتش کنی . خانوم اولی  همیشه اصرار داشته باید با من هماهنگ باشی و باید  این حرفها رو تایید کنی تا حسنا حد و حدودش رو بدونه .

 خب قرارشون بوده. همسرش هست. خانم اولی به تو گفته که تو نقش همسر نداری. فقط برای تامین 6 هستی. با شوهرش در این مورد صحبت کرده و قول و قرار گذاشته. این شما دو تا هستید که زدید زیرش.


 همسر هم  نمیخواسته پشت سر بیاد به من بگه جریان چی بوده و در این بین مجبور بوده به غرها و اوقات تلخی های من هم گوش بده و حقیقت رو نگه . چند باری که مخالفت کرده و خانوم اولی رو از این کارها منع کرده منجر به دعوا و شکستن و پرت کردن و تهدید به خودکشی و این قبیل شده که با کوتاه اومدن همسر ، تموم شده  .


در این مورد که چرا اجازه داد و اصرار داشت همسر زن بگیره ، قبلا توضیح دادم . چرا همه هزار بار این سوال رو تکرار میکنین ؟ من توی فکر خانوم اولی هستم که جواب  چرا رو بدم  ؟ من میتونم شنیده ها و دیده های خودم رو بگم نه بیشتر .  فکر میکنم  خانوم اولی خیلی نگران بوده  کسی بتونه با توجه به شرایط مریضیش  قاپ همسر رو بدزده و میخواسته با اجازه خودش باشه و تحت کنترل و نظر خودش .


 قرار بوده همسر هیچوقت اجازه نده که زندگیشون مورد تهدید و خراب شدن قرار بگیره . در حال حاضر خانوم اولی ادعا داره همسر ظرفیت اجازه دادن نداشته و کاری کرده که زندگیشون خراب بشه .  حق من رو به عنوان کسی که اجازه داده وارد این زندگی بشم در حد دیدارهای ساعتی در طول هفته میدونسته


 در این مورد باهات صحبت کرد و گفت فقط 6.  همسر هر روز هفته و 24 ساعت که 6 نمی خواد. هفته ای دو سه ساعته. از اول هم بهت گفته بودند. تو و همسر هستید که دارید می زنید زیر قول و قرارها. اون هم حق داره قرارداد را فسخ کنه و بگه برو دنبال زندگیت. قرارداد ما هفته ای چند ساعت برای 6  بود. ما هیچ مشکلی نداشتیم جز زیاده خواهی همسرم. 


 و از همسر انتظار داشته در اجرا سیاست ها همراهیش کنه . به بیان ساده تر فکر میکرده میتونه منتی بر سر همسر بگذاره که چنین اجازه ای داده و در کنار اون تمام موارد رو علنا  و با سیاست کنترل کنه . رسیدن به این نتیجه که همسر عاشق شده 


مثل این که مردی بره فاح...خونه و عاشق زنی بشه که باهاش رابطه داره. فرق رابطه تو  اون زن این است که شما معامله کلی کردید و اون زن معامله جزیی می کنه. 

مردی که عاشق زنی بشه که فقط برای تامین 6 بوده، باید خودش را کنترل کنه و برگرده به زندگیش. اگر ظرفیت این رابطه را نداشته به خودش مربوطه.

من شرمم می آد که دارم اینطور می نویسم. تو یک انسانی و نباید شان انسانی خودت را اینطور زیر سوال می بردی. ولی الان زندگی آدمهای دیگه ای هم مطرح هست که تو باعث خراب شدنش شدی. اشتباه بزرگی از طرف هر دوتون ( تو و همسر) بوده. خانوم اولی مشخص کرده که یک کسی را می خواد برای 6 و تو هم قبول کردی. قرار نبوده وارد زندگیش بشی. اصل ماجرا از نظر انسانی خیلی زیرسوال هست که تو قبول کردی برای 6 وارد زندگیشون بشی. ولی به هر حال قبول کردی. اگر بیشتر از قرارداد بری اسمش می شه خیانت.

 تو داری می گی همسر عاشق من شده. مثل این که همسر عاشق خدمتکار یا پرستار خانم اولی بشه. در اینصورت مگه خیانت نیست؟

در مورد تو هم فرقی نداره. قرارداد شما چیز دیگه ای بوده و اگر همسر عاشقت هم شده باشه، نباید خیانت کنه و باید جدا بشه و بره.


البته اگر به این منظور قبول کردی که من جوونم و سیاست بلدم و ... بالاخره مرده را می کشم طرف خودم. بذار اول اسمش 6 باشه، درستش می کنم. یعنی از اول به قصد خیانت و تجاوز وارد اون زندگی شدی.

در هر دو حال کارت اشتباه بوده و تویی که باید این اشتباه را جبران کنی. اون خانوم از اول شرایطش را مشخص کرده.


 و زندگی خوبی با من داره و با توجه به مخالفت من ، قصد بچه دار شدن داره 


 تو که گفتی این فقط یه شوخی بود که با خواهر شوهرها کردم که اوضاع را بسنجم !! حالا می گی همسر بچه می خواد . آخه مردها از زنخودشون هم بچه به زور می خوان. کی از یه زن موقت و واسه هوس بچه می خواد. اونم سر پیری . ما را گرفتی حسنا 


خانوم اولی رو عصبانی کرده و به همسر میگه زندگیمون مورد تهدیده  و باید حسنا رو طلاق بدی  . و وقتی همسر گفته طلاق نمیدم حرف یا من یا حسنا رو پیش کشیده . خانوم اولی همیشه به همسر میگفته مراقب باشه تا من بچه دار نشم و دلیلش این بوده که بهار نابود میشه و تحمل نداره . در این مورد نیازی نبود همسر خودش رو به زحمت بندازه چون خودم به حد کافی مراقب بودم و بچه نمیخواستم . زمانی که خواهر شوهر ها و مادر شوهر خبر بردن که  حسنا مایل نیست ولی همسر  بچه میخواد و بد جور عاشق حسنا شده ، زمینه برای شروع یک دعوا بر سر موضوع بچه هم فراهم میشه . این موضوع به اضافه موضوعات دیگه که خانوم اولی یک به یک مطرح میکنه  تبدیل به این اوقات تلخی ها شده و اصرار داره یا من یا حسنا و به تازگی میگه یا من و بهار و یا حسنا و بهار هم میگه اگر مامانم رو ول کنی من رو نمیبینی . این موضوع رو خود همسر به من نگفت از جای دیگه شنیدم و از همسر هم سوال نکردم راست هست یا نه .


در مورد مسائل مالی  تا به حال فکر میکردم خانوم اولی امتیازات مالی نمیگیره  ولی خبر دار شدم وقتی که اصرار به زن گرفتن همسر داشته و وقتی که با من صحبت کرده و  قرار بر این شده که همسر من رو عقدکنه ، خواسته موردی به نامش باشه 


گفتی که از عقد خبر نداشت و بعد از فهمیدن عقد حالش بد شد. اینجا می گی شرط عقد گذاشته!! کدومش درسته؟

درستش اینطوریه حسنا خانوم، 

از رابطه یواشکی خبر نداشت و وقتی فهمید که همسر و رئیس تو دست به یکی کردن و واسه همسر خونه خالی و شرایط جور می کنند و وقتی فهمید اون هفته ای که همسر به اسم ماموریت سرکار گذاشته بودش با جنابعالی شمال تشریف داشته، فهمید چه گندی به زندگیش زدی و بخواد نخواد تو تورت را پهن کردی.

شرط عقدتون را گذاشت گرفتن آفیس و خونه ... چون می دونست بدون اون شرط هم یه زن بیوه ندید بدید که بوی پول به مشامش رسیده، شوهر هرزه اش را مجبور به عقد یواشکی می کنه. پس اقلا یه امتیاز گرفت که زنیکه از راه نرسیده زندگیش را غارت نکنه.

دیدی دروغ گفتی از عقد خبر نداشت! 

از رابطه یواشکی قبل از عقد خبر نداشت 


و این علاوه بر خونه بوده که همسر خودش خواسته به نامش کنه تا مثلا مساوات برقرار باشه بعد از بیست سال زندگی یه خونه بهش داده که با حسنای از راه رسیده یکی بشه و اسمش بشه مساوات !!!   و به هر کدوم یک خونه داده باشه. به نظر من کار هوشمندانه و شاید بشه گفت عاقلانه ای بوده . چون به من ربط نداره  در این مورد فکر یا کنجکاوی نمیکنم و برایم مهم نیست . فقط هی می گم شنیدم و خواهر شوهر گفت ومنبع موثق گفت و ....  شاید  من هم در این شرایط بودم تمام امتیازات مالی رو وسط نمیگذاشتم تا دیگری که از راه برسه بهره ای ببره . همسر هم آدم ساده یا گول خور نیست . مردها در این موارد کاری نمیکنن که به ضررشون تموم بشه و همسر هم مستثنی نبوده و اختیار چیزهایی که لازمه دست خودش هست .نباشه هم برای من مهم نیست این جمله می گه دارم می میرم از این درد !!    و هیچ وقت به خودم اجازه حرف زدن و یا فکر کردن به این موارد رو نمیدم .


 اینها رو نگفتم تا یک به یک بیام و توضیح بدم یا مسئول حرف و کارها و زندگی دیگران باشم . برای این توضیح دادم چون بعضی از دوستان عزیز سوال کرده بودند و باید اضافه کنم که خیلی از موارد هم در بین صحبتها  در مورد خودمون و در مورد خانوم اولی  بود که من ننوشتم و حقیقتش نمیخوام بیشتر از این هم بنویسم .اگر موردی مبهم بود دلیل بر مبهم بودنش نیست دلیل بر این هست که من توضیح نمیدم


اتفاقهایی  در نبود ما افتاده که در حال حاضر من رو تبدیل به حسنا عصبانی کرده و  بعدا در موردشون مینویسم .  این مطلب رو برای توضیح نوشتم  و   به زودی مطلب  جدیدی مینویسم و میخوام از حال و هوای خودم و روزانه هایم بگم

نظرات 65 + ارسال نظر
گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 08:06

داستانهای حسنا و دوستان.
داستان جدید رو خوندید؟؟بچه ها خدا کنه خانوم اولی طلاق بگیره خودشو از دست این کثافتها نجات بده.بنده خدا گناه داره.از اول هم خانوم میدونست که شوهر هرزه اش پول خوبی بابات 6 میده ،برا همین بی حرفی خونه رو به اسم خانوم اولی کرد.حرف بابا چیه؟؟اگه اون مهم بود که نمیرفت برا 6 خودشو بفروشه.با این کار در حقیقت خودشو لیمو شیرین کرد و خانوم اولی رو بد جلوه داد.مرتیکه.یکی نیست به این دختره بگه برو از این زندگی بیرون.

گلریز جان
پرت و پلا می نویسه.
مرتیکه دلش پیش .... این هرزه گیره. نمی خواد بذاره به مرحله انتخاب برسه. می خواد صدای این را خفه کنه. وگرنه مثل سگ از زنش می ترسه.

جرات نداره طلاقش بده. اون حرف را هم نزده. حسنا می خواد نرم نرم خواننده ها را واسه کثافت کاریهاش آماده کنه.

پدر و مادر همسر هم پشت خانوم اولی هستند.
آبروی خانواده شون هم پشتشه.
هیچ کس آبروش را نمی ذاره، هرزه ها را بچسبه

یسنا جمعه 12 مهر 1392 ساعت 23:41

آن یکی وبلاگ چی شد؟من تازه مشتاقانه داشتم می خوندم

عزیزم هست.
بالای همین صفحه روی برگ بیست و هشتم کلیک کن

پریناز جمعه 12 مهر 1392 ساعت 22:48

سلام بانو
تا من نبودم این دو هفته حسنا جوون مهریه ی زن اول رو داد و از سرنوشت ماشین با امنیت بالاش هم اطلاعی در دست نیست (حالا تا داستان جدید بسازه وقت میبره هولش نکنید) و پولاشم جمع و جور کرد و یه هفته ای خونه ی مد نظرش رو هم پیدا کرد و حالا هم داره اسباب کشی میکنه...ازت راضی ام حسنا ژول ورن..دور دنیا در هشتاد روز رو اگه حسنا مینوشت قضیه به دور دنیا در یه نصفه روز کشیده میشد..خدا رحمت کنه ژول ورن طفلی رو..نموند که حسنا رو ببینه..
این کامنته هست که یکی از بچه ها اینجا گذاشته که طرف از ملت خواسته که حسنا رو بدون قضاوت بخونن..یعنی واقعا این کلمه ی قضاوت روی اعصابمه..قضاوت نکنید..خودش نوشته من این وبلاگو خوندم و حسنا جوون خیلی خواستنیه و خوب و ماهه..ماچ ماچ.. اونوقت از دیگران میخواد قضاوت نکنن حسنا جونش رو..شما الان خودت قضاوت کردی متوجه شدی خیلی ماه و خواستنی و ماچ ماچ و ایناست ایرادی نداره؟؟کسی غیر از این قضاوت کنه ایراد داره؟؟!!..ماها گیاهیم مگه؟؟!!اسطوخودوسیم؟؟!!..یه سری داستانا دست خود آدما نیست..شما یه متنی رو میخونی طرف نوشته سلام بچه ها من شش تا پا دارم و دو تا سر..خودتم نخوای متاسفانه مغزت میخواد و تجزیه و تحلیل میکنه..حسنا جون اینهمه در لفافه راجع به این وباگ نوشته و حاضر نشده در جواب یکی از کامنت ها که ازش پرسیده چه خبره و فلان و بهمان لینک این وبلاگو بذاره اونوقت نصف خواننده هاش با سرچ و این داستانا این وبلاگو پیدا کردن..فقط یه گیاه هست که کسی رو قضاوت و تجزیه و تحلیل نمیکنه..نصفه شبی یه غریبه ای با لباس خونی بیاد دم در خونتون یه چاقو هم دستش باشه درو باز میکنید و ولکام درینکم براش میارید؟؟..درسته که ممکنه قاتل و..نباشه و مثلا فلان باشه اما شما قاعدتا در رو باز نمیکنید ..منتها یکی حسنا جونو قضاوت کرده قبلا و به این نتیجه رسیده که طرف خیلی ماه و ماچ ماچ و ایناست یکی هم به نتیجه ی عکسش میرسه...ای عزیزان قضاوت نکننده ی غیر خاله زنک به قاعده بازی کنید رفقا..ای عاشقان کامنت..دیدید یه سری از وبلاگ نویسا کامنتشون که کم میشه یاغی میشن..قشنگ دیدم..قهر میکنن رمزی مینویسن که ملت براشون کامنت بذارن تروخدا تروخدا تروخدا رمزتو به منم بده..تروخداااااا... بعد ملت کلی التماس میکنن تا طرف گوشه چشمی میندازه و رمزو میده که یهو فغان ملت به هوا میره و بعد از یه سال متوجه میشن یارو عکسای یکی دیگه رو میدزدیده میذاشته..ای افتخار کنندگان به آمار وبلاگ..کف روی آب....خداییش این دنیای مجازی ارزش این داستانو رو نداره..رو بازی کنید..سوگند چند ماه رفیق جون جونی حسنا بود و به گفته ی خودش قبل از اینکه اینجا دفترچه ی
آرزوهای حسنا که همون وبلاگه کذاییشه نقد بشه سوگند خودجوش حسنا رو لو داد که حسنا بهش گفته بود که دروغ میگه و اول با یارو دوست شده و بعد زن اول رو مجبور به رضایت کردن.. اونوقت نه که خیلی ام آدم قابل اعتمادی بود دیگه فقط خواجه حافظ شیرازی از این قضیه رابطه ی پنهانی حسنا و یارو که مثلا شوهرشه مطلع نشد..اونوقت تا حسنا پرید بهش که من فقط اینو به تو گفته بودم یهو کاسه کوزشو جمع کرد و د بدو به سمت سی سی یو و آی سی یو...حالا این رفتارا مثالای دیگه هم داره توی این دنیای مجازی..خلاصه که رو بازی کنید عزیزان..چهار تا کامنت و یه آمار وبلاگ ارزش اینهمه داستانا رو نداره..و اینکه مرسی بانو که آرشیو حسنا جوونو گذاشتی..من آرشیوش رو نخونده بودم..الان یه قسمتی رو خوندم نوشته بود خانوم اول وقت عصبانیت هرچی دم دستش باشه میشکونه حتی تلویزیون..حسنا جوون مطمئنی این خانوم اول همونیه که بیماری ناعلاج داره طفلی؟؟حالا این قضیه ی بیمار بودن خانوم اول رو که همه متوجه شدن خالی بستی و اینا..بیماری قلبی و فشار خون و ... که باعث شده هیچچچچچ رابطه ای با همسرش نداشته باشه برای سالها اما تکلیفتو با خودت روشن کن..سناریو رو بد انتخاب کردی ژول ورن حتی به خودت زحمت ندادی با یه پزشک مشورت کنی اما این قضیه ی شکستن وسایلو اینا رو دیگه جایی نگو..یه جایی هم یه اظهار فضلی راجع به بهار کردی که طفلی به مادرش برده اینطوری پرخاش گر و وحشی شده..اینم دیگه نگو..چون اونوقت منم باید از تو بپرسم خب حسنا جوون که اینقدر قضایا رو ریشه یابی میکنی و متوجه ای که توحش بهار از مادرش نشات میگیره شما به کی رفتی ژول ورن که هم خصیصه ی دروغ گویی رو ازش به ارث بردی هم به قول خودت طرف با زنش هیچ مشکلی نداشت به جز رابطه ی ج/نسی اونوقت همه اینو میدونستن و رئیس اون اداره ی کذایی تورو به طرف معرفی کرد که مشکلشو حل و فصل کنی...جدی تورور معرفی کرد؟؟؟جدی؟؟.شما به کی رفتی عزیزم؟؟..این قسمت معرفی رو هم حذف کن چون خیلی یه جورییه..البته که خودت آرشیو رو برداشتی که کم کم داستانو عوض کنی..اما بازم گفتم بگم که یه موقع از چشمت دور نمونه...اون به دادگاه کشیدن بهار و کتک خوردنت از بهار که خیلی خالی بندی ناشیانه ای بود اما بذار بمونه..خیلی فان بود..بعد این قسمت مش.روب و مستی و دیسکو و گریه و اینا رو از وبلاگ شیدا برداشتی یا خودت تنهایی نوشتی؟؟..اینارم دیگه نگو...شخصیتی که تو از مثلا همسرت ساختی که اونقدر سرشناسسسسسسسسه که اگه بگی همه میشناسنش و دردشون میگیره به قول خودت (همه یعنی حسنا و جناب سرهنگ و سوپری محله)..نباید با سناریوی دیسکو و رقص و مشرو/ب و گریه و ..جلو بری..نمیدونم چه حکمتیه این مردای دو زنه همه دارن به پهنای صورت اشک میریزن..این از این.. اون از شیدا که سیاوش صبح یه ساعت.. ظهر یه ساعت.. بعدازظهر یه ساعت.. و شبم پشت پنجره ی خونه ی شیدا اینا یا سازش به پهنای صورت اشک میریخت ...الانم که داری به امید خدا اسباب کشی میکنی حسنا جوون..موفق باشی ژول ورن..اما الان فعلا ناچارا اسباب کشی کذایی راه انداختی و مثلا نیستی و اینا.. حداقل برو رو بقیه ی داستان قشنگ فکر کن..دیگه ایشالا اثاثیه ی کذاییتم میچینی فقط این دفترچه ی آرزوهاتو تا چهاردهم به روز نکن چون من درگیرم این چند روزه حسنا جووون..میدونم اینجا رو نمیخونی..خیالت راحت..دیگه برو بخواب که دیر وقته..

پریناز اگر چه دیر به دیر می آیی،
ولی جبران می کنی نبودن هات را

غیبتت موجهه

نیک جمعه 12 مهر 1392 ساعت 20:50

انیکی وب چی شده؟؟؟چرا اینجوری شد؟؟

هستش
لینک بالا کلیک کنید.

[ بدون نام ] جمعه 12 مهر 1392 ساعت 19:03

مسخره است به خدا.از یک ور نوشته بهار روش نمیشه به دوستاش بگه باباش خونه نیست پس همسرو به این بهانه می کشوندن اونجا از یک ور دیگه همسر گفته خیلی واضح برای داماد آینده ام وضعیتو شرح می دم و هیج خجالت هم نداره!!!
راست می گن دروغگو کم حافظه میشه!
یه بار می نویسه شرط گذاشتن بچه دار نشم یک بار میگه خانوم اول گفته چه اشکال داره بهار تنهاست!!!(دختر 20 ساله یک خواهر یا برادر 1 ماهه میخواد تنهاییش پرشه بره باهاش گردش؟؟؟) یه بار می گه فهمید بچه میخوام غوغا راه انداخت!!
اصولا یک داستان یکجاش اساسی می لنگه کی باور می کنه زنی بره سراغ دختر 28 ساله برای شوهرش و دلش خوش باشه طرف بچه دار نمیشه؟؟؟ هر کسی عقلش این قدر خر خورده باشه حداقل میره سراغ زنی که مطمئنه بچه دار نمیشه یا از این که شوهرش بچه دار نمیشه خیالش جمعه. حسنا جمع کن این داستان نویسی تو. دیگه ر. اعتمادی هم این قدر مزخرف بلغور نمی کرد.

همسر شب خواستگاری بهار، نی نی به بغل می ره برای معرفی خانواده اش به خانواده داماد.

اینم نی نی هست. شازده من از زن دومم.

نی نی سلام کن به عمو

خانواده خواستگار

مهسا جمعه 12 مهر 1392 ساعت 15:56

الان یه وبی رو باز کردم ، اینو توش نوشته بود .
شب داشتم وبگردی میکردم که یهو محو خوندن وب http://hosnabanoo1.persianblog.ir/ ( حسنا بانو، زن دوم) شدم، خیلی جالب بود دلم نمی اومد از پاش بلند شم و برم بخوابم !!! شخصیتشو خیلی دوست دارم ینی واقعا هم خواستنیه ... لطفا دوستانی که قصد کردن بخونن وبشو بدون پیش داوری و قضاوت اینکارو بکنن، ممنون!

طرف بی خوابی زده به سرش
توهم می زنه.

سحر جمعه 12 مهر 1392 ساعت 15:44

این حسنای خاک بر سر منطقش منو کشته هرکی میگه چرا زن دوم شدی میگه اونا اومدن سراغ من.. گیرم که راست می گی ولی مگه دست و پا تو بسته بودند به زور مجبورت کردند؟
گیرم که اونا دنبال یکی میگشتند برا 6 تو چرا شأن و شخصیت نداشته ات رو نشون دادی چشمت به پول افتاد قبول کردی؟ حالا بکش همین قبول کردنت باعث شده جلو همه اون خانواده خوار و حقیر باشی آدم حسابت نکنند

منم که بی اراده. خانم اولی گفت دنبال یکی واسه 6 می گردیم، گفتم باشه.
الان می گه خونه را پس بده، گفتم باشه.

مدیونید اگر باور نکنید که حسنا فقط و فقط به قصد رضایت خانوم اولی نفس می کشه و زندگی می کنه.

سحر جمعه 12 مهر 1392 ساعت 11:14

بانو جان، این کلمه ی تابو را توی متن نوشته ای مشکل ایجاد نمی شه؟ همون 6 را می ذاشتی به جاش خب.

اقدام شد

یزدانی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:59

همزادم کجایی؟

شهلا چه بی وفایی
شهلای من کجایی

ساره پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:55

شاید ی دلیل دیگه برای اینکه مردک حواسش به تاریخ هست این باشه که می ترسه حسنا یواشکی بخواد نی نی دار بشه و صداش رو در نیاره و ...

شایدم.
چون مردک به شدت از خانوم اولی حساب می بره و می ترسه حسنا سرش را کلاه بذاره و بچه دار بشه.

time keeper پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:54

حسنا موضوع 3 شب 4 شب را روشن نکردی برامون.

همسر سه شب با شما مشغوله، 4 شب پیوسته، اون هم شبهای خوش آخر هفته می ره استراحت

حالا بزنه و پریود تو شنبه شروع بشه

گیر دادی ها !
حالا حسنا یه دروغی گفت. ولش کنید بنده خدا را

دختر جعلی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:47

ما تاریخ مال خودمون را هم یادمون می ره!
مردک اینقدر براش مهمه که ...
حسنا می گه سالها بدون رابطه بوده

حسنا جون بگو بیش از توان خانوم اولی میخواست. اونم بهش گفت پول که داری، برو بخر.
خانوم اولی بیماری نداره فقط از پس مردک برنمی اومده.

ساره پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:44

مردک همیشه حواسش به تاریخ هست...خدایا چقدر چندش آورن این دوتا

کیانی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 18:26

اینجام بانوووووو....وااااااای منو یادته؟؟
بانو جون هر هفته باید پرزنت و ترجمه و کوفت و زهرمار بدم فقط میرسم روزی یه بار بیام و پستات و اگه وقت شد کامنتا رو بخونم برم

درس بخون عزیزم. درس بخون.
هر چی مامان نی نی سایته ریخته تو وبلاگ حسنا
هر چی دانشجوئه اینجاست. تقسیم وظایف کردید

آیناز پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:57

فکر شو بکنین هرچی هم همسر خوب مونده باشه کرم جوانی وشب وروز و دور چشم استفاده کنه باز سنش درسته
تابچه به دنیا بیادمیشه 46یا 47
وای بچه وقتی 10سالش باشه باباش نیم قرن واندی زندگی کرده
چقدر وحشتناکتراینکه
میخوادبا این سنش بره بچه رو ببره واسی واکسن
تو بهداشت میگن
شما بابا بزرگشی
اونوقت همسر سرخ وسفید میشه میگه نه من باباشم

شب عروسی بهار را بگو،
خانوم اولی که به بچه دست نمی زنه.
حسنا که اجازه نداره بره عروسی.
برادر عروس که نمی شه نباشه.

همسر نی نی به بغل، عروس و داماد را دست به دست می کنه

آیناز پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:47

زهی خیال باطل
حسنا فقط دریک صورت میتونه نصف اموال مردک وبگیری
به قول بانو یک پسر کاکل به سر بیاری

امروزتو وبلاگ شراره خوندم میگفت باورم نمیشه این پیروپاتال شوهرمنه چقدر پیرشده تازه یادش اومده چقدر زن اولش ودوست داره

خوب حسنا جان توکه شوهرت باز پیرتره یعنی واقعا خجالت نمیکشه که یه نوزاد بغل کنه بره خیابون
نگو همسرمیخواد
بگوخودم میخوام بخاطراینکه جای پامومحکم کنم
میخوام یه موجود کوچیک وبی گناه وبردارم سپربلای خودم
کنم
مثل چهار ماه یواشکی موندن رابطه ت با اون مردک
اگه حامله هم باشی مطمئنن سرو صداشو درنمیاری
میدونی اگه خانوم اولی بفهمه پدرت بازم مجبور ه بیاد شخصا مثل خونه رو که پس داد بچه رو هم یکاری بکنه
مگه غیرازاینه که تو وکالت طلاق که گرفتی حضانت بچه یا بچه ها هم باخودته
حسنا خودت داری سرخودت بلا میاری
مثل شراره که الان نه راه پس داره بایه بچه نه راه پیش
ومیگه شوهرش دیگه واسی اون نمیاد
فقط هرچند وقت یه بارمیاد بچه شو میبینه ومیره
اینده توهم همینه

نینا پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:42

در بین اون برگ هایی که موقع عقد مردم فرت فرت بدون خوندن امضا میکنن نوشته " نصف اموالی که مرد پس از ازدواج با زن به دست میاره به زن تعلق میگیره."
نه اینکه یه شبه یهو همه چی نصف نصف

وقتی دو تا زن باشه چطور می شه؟
اینجا را چطوری می نویسند.

اگه نصف اموال مرد مال زنش بشه
وقتی دو تا زن داره که هیچی برای خودش نمی مونه
اگه سه تا زن داشته باشه چطور می شه؟

گلریز پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:33

وقاحت رو از این جواب ببینید. 2 ساله اومده رو خونه مردم خونه ساخته اون وقت نصف اموال رو هم می خواد

آخه موضوع حسنا اصلا ازدواج نبوده.
از اول هم بهش گفتند فقط برای 6. به زندگیمون هم کاری نداشته باش.

حالا مدعی نصف امواله !!

گلریز پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:32

ماری٥:٠٢ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۸ مهر ۱۳٩٢
کلا ایشون حرف زور زدن، ولی این حرف إز نظر من درست نیست که أینا أموال همسره. زن و شوهر شریک زندکی هم هستن و إز نظر من نصف أموالی که مرد داره مال زنشه. ما خانومها اکه خودمون رو دست آدم حساب نکنیم که خیلی بده.

پاسخ:ماری جون اگر این قانون نصف اموال مرد مال زنش هست باشه که من هم باید بیام بگم حساب کنیم چقدر مربوط به من میشه . در کل من فکر میکنم ما خانومها باید عزت نفس بیشتری داشته باشیم و مستقل تر از این چیزها باشیم که اینطوری به حساب و کتاب برسیم

بله .
ما خانمها باید اینقدر عزت نفس داشته باشیم که بیان بهمون بگن دنبال یکی می گردیم برای 6. بگیم تا حالا کجا بودید، اتفاقا ما هم دنبال یکی می گشتیم برای 6.

آیناز پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 17:31

فکرمیکنم خدایا چرا خانوم اولی اینطور میکنه ؟ باز چه برنامه ای داره؟ یک روز میاد با اصرار به همسر میگه زن بگیر یک مدت با سیاست پدر آدم رو در میاره و دوباره یک روز میاد با اصرار میگه طلاقش بده ؟ نمیتونم بفهمم چرا آخ چرا با خودم حرف نمیزنه و مشکلش رو نمیگه ؟ فقط برای چهار تا حرف ؟ فقط برای اینکه به غلط به این نتیجه رسیده همسر به من علاقه مند شده و بچه میخواد ؟ یعنی قبلا به این چیزها فکر نکرده بود . فکر کرده بود میتونه زندگی و احساس ما رو کنترل کنه ؟


پس یکی ازشرایط خانوم اولی بچه دارنشدنه حسنا هست
مردک بچه نمیخواد
حسنا میخواد


(یعنی قبلا به این چیزها فکر نکرده بود . فکر کرده بود میتونه زندگی و احساس ما رو کنترل کنه ؟)

حسنا جان خانوم اولی فکر کرده بودشرطش هم گذاشته بود تو فکر وخیالات کردی برای ثروت اون مردک

پیش ساخته ساز غربتی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 16:48

چرا آمار بازدید کنار وبلاگت نیست؟

حذف کردم از چشم بد در امان باشیم

آیناز پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 16:19

مریم جون دیدزندگیش توخطره
سیاست به خرج داد
حسنا رو اویزون اون مردک وزندگیش کرد
الان هم شده منبع موثق

آره.
به برادر شوهر هم خبر می رسونه.
مریم نیوز اجنسی

جالب این هست که از حسنا هم به خانوم اولی خبر می بره.
آتیش بیار معرکه است

خاتون پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 15:34

یه نفرم تو کامنتا نوشته میخوام حرف بد بزنم به خانم اول که بی غیرته اونده برا شوهرش زن گرفته
حسنا هم بوسو بغل تشکر کرده که حرف بد نزده
چقققد آیکیو اینا پایینه آخههه

حسنا:

خواهش می کنم به خانوم اولی حرف بد نزنید. من خودم یک تنه از خجالت کل خاندان همسر برمی آم

خاتون پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 15:32

ساعت هایی که توی دیسکو بودیم هر دو به نوعی آشفته بودیم و گریه میکردیم .  گریه ها رقصیدن ها نوشیدن ها و  بوسه ها از سر غم و یا شاید دلتنگی بود 

ای خدااا

مردک 50 ساله

خاتون پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 15:29

تو کامنتا حسنا حتی یکی خوابشو دیده
چققدر تو ذهن و روحشون رفته

قبلا دلم به حال حسنا و زندگی رقت بارش می سوخت.
الان دلم به حال خواننده ها و این همه نفهمیشون می سوزه.

باورم نمی شه کسی این همه ....

یزدانی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 14:37

هی وای من
یعنی ببین این حسنا چی بوده که آقای همکار به یکی دیگه واسه 6 معرفیش کرده
یعنی نخ داده بوده قبلن
مردا جرات چنین کارایی ندارن مگه چراغ سبز چشمک بزنه

همزادت کجاست؟

راحله چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 23:46

بانو این برگ 32 تیر خلاص زد به تمام دروغهایی که حسنا یک سال بافته است.
یکسال برای ملت می نوشت دارم تکلیفم را مشخص می کنم نگو نمی خواهد خانه را پس بدهد.
معلوم نیست 6 با مردک خ ی انت کا ر را ساعتی چند ح س ا ب کرده است که یک خانه می خواست.

شرط عقد را دیدی؟

بعد می گه خانم خانما از عقد خبر نداشت. شرط عقد گذاشته بود و از عقد خبر نداشت؟

خانم خانما از رابطه پنهانی خبر نداشت. وقتی فهمید کارش به بیمارستان کشید و ... بعدش خودش را جمع کرد و دید باید برای نجات زندگیش از دست این عفریته یه کاری کنه. این شد که از شوهرش امتیازاتی گرفت.

به قول ندا جون، مگه می شه خانمه خودش از شوهرش خواهش کنه که برو زن بگیر و خودش بگرد دنبال مورد و خودش بره خواستگاری، بعد بگه حالا باید بهم امتیازاتی بدی واسه زن گرفتن؟؟؟

جالب این که مردک این موضوع را از حسنا قایم کرده بود که مبادا حسنا بگه من هم املاک بیشتری می خوام.
حسنا بردش دیسکو، اینقد داد به خوردش تا مست شد، نشست زیر زبونش را کشید

راحله چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 23:41

آخ آخ
جسنا قصه ات لو دادیم عوضش کردی
همسر امد آما نه بغل کرد نه بوس نه یک خانه جدید داد.

می بینم قصه فارسی وانت را عوض کردی
البته تو که آینقدر پررو هستی که الان این کامنت را می خوانی یک پست جدید درمیزان خر بودن همسر می نویسی.

هر چی دلت می خواهد بنویس ولی همه عالم وآدم می دانند که مرد ه و س باز که به زن و بچه اول خودش رحم نمی کند در برابر کارگر جج ن سی اش صد برابر پست تر و خودخواه تر است.
تو به این مردک عو ض ی می گی همسر ولی آن تو را به چشم سوراخ های متعدد می بیند متاسفم که خودت را اینقدر بی ارزش کردی.

اصل قصه، بچه دار شدن حسناست.

یه کاکل به سر
.... طلا می خواد واسمون بیاره

همه ارث مرتیکه را بکشه بالا

نینا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:57

اقاجان چیزی که اشتباس صورت مسئله هست صورت مسئله هم که اشتباه باشه دیگه ...
البته میشه صورت مسئله رو با کمک پررویی درست کرد
میگی نه؟؟ نگا کن!!

نینا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:52

ندا۳:٥٢ ‎ب.ظ - شنبه، ٦ مهر ۱۳٩٢
حسنا خانوم من آرشیو وبلاگتو جای دیگه ای خوندم و دیدم قدیم و الان خلی تناقض داره . و مثلا اونجا متوجه شدم شما قرار بوده فقط برای کاری که خانوم اولی بخاطر بیماریش نمیتونسته انجام بده همسرتون باهاتون ازدواج کرده چون گفتین که زندگی خوبی داشتن که زبانزد بوده.اون وبلاگ میگه شرط خانوم اول این بوده که خونه رو پس بدی و حالا بعد مدتی راضی شدی که شرطو انجام بدی
میشه اینا رو توضیح بدی. ممنون

البته اول باید ببینم کامنتمو تائید میکنی اصلا؟


پاسخ:ندا جون اگر قرار باشه ارشیوی وجود داشته باشه قاعدتا باید در وبلاگ خودم باشهلبخند . پست کمی تغییر رو بخونی علت رو نوشتم و بعد هم اشاره کردم که یک آدم معلوم الحال دقیقا روزی که آرشیو رو برداشتم چه کرد .گفت چون عمومی بود من سیو کردم میبرم جای دیگه میذارم . برای این موارد هم قبلا بصورت کامل توضیح داده بودم . اگر شما نخوندی که دلیل نمیشه تناقض باشه و یا هر چه دیگران بر اساس مشکلات روحی و توهمات خودشون بیان میکنند درست باشه . زندگی من رو خودم بهتر از همه میدونم یا دیگران ؟اگر اون وبلاگ این رو گفته و اگر شما دقیقا همین رو اونجا خوندی ، باید بگم من که میدونم شرطی نبوده حالا دیگران هر چه گفتند حتما شب خواب دیدند و صبح اومدن نوشتند . جریان زندگی و روزمره های من همین هست که خودم مینویسم . ماچ
حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩٢-٢:۳۳ ‎ب.ظ

حسنا جان
آشنا فقط می تونست نوشته های پارسالت را بخونه؟
نوشته های امسال را سوادش نمی کشه بخونه که رمزدار نمی کنی؟

بگو می خواستم دلایل شرم آور ازدواجم و شرط و شروطها را قایم کنم و یه قصه جدید بسازم.

نینا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:47

اگه برا حسنا کامنت بزارید بدون شکلک حتما تو جواب 2تاشکلک میگیرید
و اگه شما یه شکلک بزارید چهار تا شکلک میگیرید
همینطوری با تصاعد تعداد شکلکا زیادوزیادتز میشه

به کامنت بذار واسش ازش بپرس چرا زن دوم شدی. تهش هم یادت باشه حتما دو تا ماچ و سه تا بغل بذاری
می گه ایمیل بده واست بنویسم

ببین می گه خانم اولی اومد گفت دنبال یکی می گردیم برای 6
می گه وقتی پریود بودم همسر نمی اومد بهم سر بزنه
یا می خواد یه مشت دروغ تحویل بده

آیناز چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:09

اره بانو یادمه
همون جایی که طوری باحسنا برخوردکردکه حسنا نه فکر پسرک وکرد نه خانوم اولی
انگار توزندگیش نبودن
رفت توفضا
خوب این معلوم همسر هرزش هیچ کمبودی نداشت این حسنابودکه کمبوداحساس میکرد
مگه میشه مردی این همه سال 6نداشته باشه بعد بیاداین ادا ها روازخودش دربیاره
میخواد بااین حرفش چی وبرسونه
که همسرش دوسش داشت بخاطره ش وایسادمگه میخواستن عروسی بگیرن که همسرش بهش دست نزنه میشه؟
نه حسنا جان
یه چیز دیگه هم هست انقدر تو رو تشنه نگه داشت
تاخودش موقع 6سیراب بشه
چون خودش هیچ کسری ازلحاظ 6نداشت
تو داشتی
توداشتی میمردی که همه چیزو در اون لحظه یادت رفت
پسرکی که اون همه ادعا کردی دوسش داشتی
تو حتی انقدر تشنه 6بودی که متاهل بودن شوهر هرزه ت یادت رفت

همون سفری که یواشکی رفته بودند. به قول دکتر تکتم الماسی سفر قبل از عقد بود.

اگر بعد از عقد بود که 5 روز نمی ره شمال بیخ گوش مامانش و باباش، یه سر نزنه بهشون.
اون موقع هنوز کسی خبر نداشت حسنا شبها کجا می خوابه

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 22:00

چطوری میتونم پستای سابق حسنا که الان پاک کرد رو بخونم??
شما جایی داریشون??

بالای همین صفحه لینکش هست.

آیناز چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 19:52

به ساره جان
اره دیگه چون توقهر هست اگه حرف حسنا راست باشه

وااااااااا

یادتون نیست حسنا می گفت اوایل فقط شیطنت می کرد و تا مدتها با هم نخوابیدیم !!

بعد دیگه سفر شمال را ترتیب داد و اونجا اولین بار ...

اگر راست بگه و داستان همین باشه که به خوردمون داده

مردی که هیییییییچ رابطه ای با همسرش نداره
چند سال هم هست امکان 6 ندارند
فقط و فقط برای 6 می ره زن می گیره
روزهایی که زن پریود هست حتی بهش سر نمی زنه ( برگ یازدهم )
زن هم بیوه 28 ساله است

بعد از عقد می شینن همدیگه را نگاه می کنند؟ همچین می گه فقط شیطنت می کرد انگار دختر 13 ساله و پسر 18 ساله رسیدن به هم و ...

حسنا جان جواب دکتر تکتم را ندادی. اون دفعه که مخفیانه رفتید شمال (برگ پنجم) چرا به مامان بابا سر نزدید؟ همون موقع ها بود که رابطه یواشکی بود و داشتی رو مخ مردک کار می کردی؟

ساره چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 19:33

آیناز جون پس با این حساب فکر کنم مردک از الان شروع کرده به سوراخ کردن دیوار خونه برادر شوهر

اگه این کار را بکنه "نان آو یور بیزنس" می آد حسابش را می رسه

آذر بچه به دنیا می آد دیگه همین روزا سر و کله اش پیدا می شه

آیناز چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 18:50

حسنا فقط میتونه فکر بچه روبکنه اونم تو مغزش مثل این دنیای مجازی که میاد کلی حرف مفت میزنه
وخودش رسما گفته که اینجا تنها جایی که راحت تونستم بگم زن دوم هستم
پس مغزش هم تنها جایی که میتونه فقط فکر بچه دارشدن و بکنه
درکل بچه دار شدن برای حسنا یه رویا هست چون این بچه درا نشدن یکی ازشرط های خانوم اولی
اگه میتونست تاحالا این اقدام وکرده بود
در ضمن زنی که حامله بشه اینو خانومهای متاهل بچه دار بهتر میدونن دوران حاملگی راه 6 خواهد بست
وبعدازایمان هم تایه مدت اینطوره
بعد همسر گرامی حسنا چیکار باید بکنه
دیوار خونه رو تواین مدت بزنه سوارخ کنه

ساره چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 17:55

ماری: کلا ایشون حرف زور زدن، ولی این حرف إز نظر من درست نیست که أینا أموال همسره. زن و شوهر شریک زندکی هم هستن و إز نظر من نصف أموالی که مرد داره مال زنشه. ما خانومها اکه خودمون رو دست آدم حساب نکنیم که خیلی بده.
حسنا: ماری جون ماچاگر این قانون نصف اموال مرد مال زنش هست باشه که من هم باید بیام بگم حساب کنیم چقدر مربوط به من میشه . در کل من فکر میکنم ما خانومها باید عزت نفس بیشتری داشته باشیم و مستقل تر از این چیزها باشیم که اینطوری به حساب و کتاب برسیم لبخند
ساره: حسنا که همسر به اون معنی که شما فکرش رو می کنید نیست ایشون به خاطر امر 6 وارد این زندگی شده به خاطر همین زبونش کوتاهه و حتی جرات نداره ی همچین چیزی رو به زبون بیاره یا مطرح کنه این بحث و سخنرانی از استقلال و عزت نفس و.. همه کشکه. ایشون باسیاست تر از اونی هست که آدم فکرش رو می کنه .برای اموال مردک هم نقشه داره نمی بینی هول بچه دار شدنه؟

حسنا چه پروروئه !

سهم چی؟ خوبه از روز اول بهت گفتند کارت چیه و حد و حدودت چقدره!

جالبه می گه آرشیو را بستم که آشنا اینجا را نخونه.

آشنا از تابستون به بعد را دیگه نمی خونه؟

فقط اونجایی که دلیل ازدواجت را و شرط و شروطی که الان داری زیر پا می ذاری و مخفی می کنی را می تونست بخونه؟

بیتا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 16:42

یارو زن صیغه می کنه، رفیقش میگه: مبارکه ازدواج کردی؟
یارو میگه: نه بابا،‌دائمی نیست. از این اعتباریاس!

والله اعتباریهای این دوره زمونه مدعی ترند !

سابی چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 15:49 http://for4love.blogfa.com

نه ماقوت نه
اون که به رنکینگ میگفت رنگینک
بعد یکی اومده بود نوشته بود رنگینک اونیه که تو تو سفره افطارت گذاشتی رنکینگ یه چیز دیگه س
الانم یادم افتاد خندیدم
چه با اعتماد به نفس میگفت من برام رنگینک مهم نیست خخخخخخ ههههه

موفرفری چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:53

حسنا جوری تعریف میکنه که کلیه توپها در زمین خانم اول باشه، حتا همسر را هم میگذاره کنار. تو ماجرای خانه خانم اول چه اهرم فشاری داشته تا حسنا را وادار به این کار کنه؟ جز زنگ زدن به پدرش آنهم گاه و بیگاه و به خود حسنا که خوب شماره اش را مگه نمیشد بلاک کرد.
این که اهرم قانونی نیست فقط روانی بوده البته اینطور که حسنا میگه ولی از عوامل پشت صحنه هیچ حرفی نمیزنه. مسلما خانم اول دست تنها نبوده. بعد هم مگه همسر مشترکشون اینجوریه که نتونه یک چیز دیگه به اسمش کنه و به خانم اول میگه خانه را برگردون. خوب خودت اگر بخواهی میتونی بکنی.
ولی در کل دلم برای همشون سوخت چون بازیچه دست مردک قهرو شدند.بانو! چطور با این کنار آمدی تو آخه؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:37

هاله ۱٢:٢۱ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۸ مهر ۱۳٩٢
میگم حسنا جون حالا که شما این کار رو مطابق میل خانوم اول انجام دادی ، چی شده که وبلاگی که مثلا از طرف خانوم اول جواب میده و هر چی لیاقت خودشه نثاردیگران می کنه الان ساکت نشسته و نطر نمیده؟

پاسخ: هاله جون نمیدونم ابرو من وقتم رو برای اونها تلف نمیکنم که ببینم چه کاری میکنه . تو همین کامنتها چند نفر نوشتند برام . اینطور که به نظر میاد در توهماتش غرق هست . خدا شفای عاجل عنایت کنه . آدم چی بگه لبخند
حسنا بانو - ۱٠/٧/۱۳٩٢ - ۳:٢۸ ‎ب.ظ

هاله جون ما این همه براتون توضیح دادیم گویا یاسین ....

قضیه خونه برمی گرده به آمدن خواهرشوهرها به خونه حسنا. پارسال.

بعد از این که از خونه حسنا رفتند به خانم اولی گفتند چه نشستی که این کارگری که واسه 6 شوهرت استخدام کرده بودی دم درآورده!

بچه می خواد و توی خونه همسر هم زندگی می کنه. ( تا قبل از اون آدرسش مخفی بود و بهانه اش هم این بود که بهار می آد کتکش می زنه )

خانم اولی ته موضوع را درآورد دید به! خواهرشوهرها راست می گن.

بعد از کنکور دخترش یک جلسه گذاشت و گفت حسنا باید خونه را پس بده !

حسنا دائم می گفت کنکور بهار تمام بشه می خوام برم تکلیفم را مشخص کنم.

بعد از جلسه بهش گفتند چی شد؟ گفت خانم اولی یه سری شروط گذاشت که غیرممکنه.

جالب این که حسنا درخواست جلسه داده بود و می خواست تکلیفش را مشخص کنه خانم اولی شرط چی گذاشت؟ تو رفته بودی بگی که من با این شرایط نمی خوام زندگی کنم و طلاق می خوام. اون چرا شرط گذاشت؟

چون اصل قضیه دروغ بود و درخواست جلسه بعد از کنکور بهار از طرف خانم اولی و برای یادآوری وظایف و حد و حدود حسنا بود. حسنا هیچ چیز در مورد اون جلسه نگفت جز این که خانم اولی بهم چنگ زد و موهام را کشید و ... انگار بچه های مهد کودک دعواشون شده !

یکسال گذشت و حسنا زیر بار این موضوع نرفت. خانم اولی جلسه بعدی را گذاشت و این بار حسنا باباش را هم آورد که کمکی باشه که فایده نداشت.

خانم اولی این دفعه شرط بخشیدن مهریه را هم بهش اضافه کرد تا بهش حالی کنه یه من ماست چقد کره داره.

حسنا رفت مهریه را بخشید و خیلی هم ذوق داره که این مساله قابلیت حاشا کردن و دور زدن داره ! یعنی عملا هیچ کاری نکرد و فکر کرد خانم اولی خنگه !

زیر بار پی دادن خونه هم نمی رفت و خانم اولی زنگ زد به باباش که اگر خونه را پس ندی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.

بابا به حسنا گفت ( چرا کاری را که باید اون اول انجام می دادی ندادی؟ )

متوجه این جمله که هستی پریا؟ اول یعنی کی؟ چرا می گه از اول؟ چون این موضوع مال قبل هست. اما حسنا حالا الکی یه دروغ مسخره درآورده که خانم اولی اومد مهریه اش را از من بگیره.

تعجب می کنم اینقدر نفهم هستید و ساده ! آخه حرف از این مسخره تر نبود که حسنا بگه و شماها باور کنید؟

القصه حسنا در حین نوشتن مراحل پس دادن خونه می گه مدارک خانم اولی خونه من بود و نیازی به گرفتنش نبود. اصل کارت ملی و شناسنامه خانم اولی خونه حسنا چی می خواد؟

توی همون جلسه بهش دادند گفتند برو خونه شون را پس بده. این مدارک از اون روز دستش بوده و دست دست می کرده. باباش هم گفت که باید همون اول می رفتی امضا می کردی و ...

شیرفهم شد؟

موفرفری چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 14:28

حسنا جان تو که به حرف خانم اولی انقدر گوش میدی، میگی گفت بیا، زن همسرم شو و به همه هم میگی خودش خواست، خودش گفت؛ تو هم که نه نمیتونستی بگی چون اصرار کرد و با بابا حرف زد و .....
حالا چرا دیگه به حرفش گوش نمیدی؟ مگه نمیگه برو، زن همسر نباش، حالا که اصرار بر رفتنت داره حتما هم با بابات حرف زده خوب تو هم که نه نمیتونی بگی هنوز ،پس چرا نمیری؟
چون تو جهیدی تو این زندگی نه اینکه خانم اول هولت داده باشه توش.
باتلاق که نیست عزیز من.

آخه اگه من برم زندگیش به هم می ریزه. بخاطر خودش هست که نمی رم

ندا چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 09:06

مگه حسنا نمیگفت خانوم اولی خودش به همسر اصرار میکرد که برو زن بگیر و خودجوش رفت محضر رضایت داد و مدام پیگیری میکرد برای همسرش زن پیدا کنه.
حالا چطور شد که همسر تو دیسکو اعتراف کرده خانوم اولی در مقابل اجازه دادن برای ازدواج شوهرش با حسنا یک سری شروط مالی گذاشته؟مگه میشه کسی خودش اصرار کنه در مقابل شرط هم بذاره؟
یعنی گقته من ازت تمنا میکنم برو زن بگیر ولی باید خونه و دفتر کارت رو به نامم کنی؟
این مدل اصرار تا حالا ندیده بودیم که به لطف حسنا دیدیم!

به نکته قشنگی اشاره کردی ندا جان!

شنونده باید عاقل باشه

khaton divaneh چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 07:44 http://khatondivaneh.persianblog.ir

man be yek asl iman daram,

age BA shoma khianat mikonand, hatman BE shoma ham khiyanat mikonand..

نسترن چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 02:22

چقدر زن قابل ترحمی هستی فقط همین رو می تونم بهت بگم

قابل ترحم تر از کسی که بهش می گن ما مشکلی نداریم جز این که یکی را می خواهیم برای 6
قبول می کنه خونه بگیری و 6 طرف را تامین کنه

حالا اومدن خونه را ازش گرفتن و 6 هنوز گردنشه

طفلی داره مجانی کار می کنه.
تازه یه خونه هم رهن کرده برای مکان ! پول اون را هم خودش می ده

سابی چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 02:15 http://for4love.blogfa.com

بچه ها میدونید از چند روز قبل که وبلاگ بانو را شناختم به یه چیزی خیلی خندیدم
قضیه رنگینک

وای یعنی محشر بود
اتفاقهایی در نبود ما افتاده که در حال حاضر من رو تبدیل به حسنا عصبانی کرده
این خود سوم شخص پنداریش منو کشته

ماقوت را می گی؟

گلریز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 21:54

سلام عزیزم.منم دلم برات تنگ شده بود.

یزدانی سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 21:18

خدایی میشینه همه رو قضاوت میکنه
خواهر شوهرا فضول
همسر اول دیونه روانپریش
همسر مترسک سر جالیز
بهار خل و چل
برادر شوهر فردین و کاراکتر هر جا لازم بود بیا تو
خودت چی حسنا؟
بانو جونم
فسفریها مهما هستن؟اینارو بخونیم دیگه پاس شدیم ایشاالله؟

پیش بینی هاش منو کشته!

تا حالا که می گفت من اگه برم خانوم اولی زندگیش به هم می ریزه. واسه همینه که طلاق نمی گیرم.

تازگی این هم بهش اضافه کرده که خانوم اولی هر حرکت دیگه ای بکنه ضررش متوجه خودش خواهد شد.

یزدانی جان شما خدمتکار واسه خونه ات بیاری بعد شوهرت بگه عاشقش شدم اسمش مگه نمی شه خیانت و کثافت و هرزگی؟

خانوم اولی طبق گفته خود حسنا ( بدون یک کلام کم و زیاد ) به حسنا گفته ما توی 6 مشکل داریم و کسی را می خواهیم برای 6. شرطش هم این هست که هیچ دخالتی تو زندگی ما نکنی و فقط هفته ای چند ساعت ( توی همین پست واضح نوشته که هفته ای چند ساعت ) در خدمت همسرم باشی.

حالا حسنا می گه حقوق مساوی می خوام. بچه می خوام. 3 شب 4 شب می خوام و ... این یعنی شما دو نفر ( همسر کثافت و هرزه ) و حسنا زدند زیر قول و قرار.

یزدانی سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:39

خدایی حسنا باید بشینه از تو این وبلاگ پست های خودش رو دوره کنه
تو امتحان میاد
بانو جون درسام زیاده ...دلم واستون تنگ میشه

از نفس یاد بگیر. ببین از اول مهر دیگه نشسته سر درساش

آیناز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:19

حسنا یه سوتی دیگه؟برادر شوهراولی مگه خونه مجردی داره؟

مهسا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:16

برادر شوهر اولی که خونه نداره ، خونه باباشه.
این چه جوری رفته خونه برادر شوهر اولی؟

آیناز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:16

بردارشوهراولی مگه خونه داره؟
اون مگه خونه مادرشوهر نیست؟

شاید خونه اجاره کرده جدا شده.

آیناز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:15

حسنا تو چه انتظار ی ازهمسر داشتی اینکه بیاد واست خونه بخره؟
یا انتظار داشتی خانوم اولی خونه رو بهت پس بده ؟
تو ازکجا میدونی همسر باهمه قهر کرده بازم منبع موثق بهت اطلاع داده ؟
نکنه مریم جونو میگی
که میخواست شوهر خودش درامان بمونه قالبت کردبه یکی دیگه تاشرت بخوابه
شدی بلای اسمونی واسی یه خانواده دیگه

تا حالا به این دلیل همکاری صمیمانه مریم جون فکر نکرده بودم

مهسا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:11

بچه ها یه سوال
مگه برادرشوهر اوله همونی نبود که خارجه ؟
اومده ایران داره بچه دار می شه؟

به نظرم آره.
چطور؟

مهسا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:04

بانو جان این روزا درگیر دانشگاه هستم و درس ها ، خونه رهن کردن که پول دور ریختنه !!!

برای حسنا سرمایه گذاریه.

یه ترفنده برای رسیدن به مدارج عالی تر

آیناز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 20:02

مرسی بانو

تازه واردیاهمون آیناز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 19:57

باشه بانوعوض کردم اسم خودمو اتفاقا تصمیم داشتم عوض کنم

چه اسم خوشگلی هم گذاشتی

مهسا سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 19:41

من فکر نکنم به این سرعت بشه این روزا خونه خرید .
اونایی هم که به اندازه کافی پول دارن، به این سرعت خونه نمی خرن ، تو چند هفته نمی شه خونه خرید
اونم تو محله های بالای شهر و با پول حسنا که فکر نکنم بیش از 500 میلیون باشه .

مهسا خانوم گل عاشق شدی حواست پرت شده ؟

عزیزم خونه نخریده. رهن کرده

نارین سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 19:37

این دکتر همون دکتره است؟

نارین خانم از اینورا. ناپیداها دارن کم کم پیدا می شن

این دکتر که داره دروغای حسنا را لو می ده.

گلریز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 18:48

یا حسنا واقعا اصلا همسر رو نمیشناخته که در این صورت خیلی ارزش خودش رو به عنوان یک انسان و یک زن اورده پایین که رفته زن کسی شده که همسر اولش گفته فقط برای 6 میخوام یکی رو استخدام کنم
یا اینکه همسر رو از اول می شناخته و به زن اول خیانت کردن که در هر دو صورت اصلا به عنوان یک انسان نمیشه ازش اسم برد.

جالبه با افتخار میاد مینویسه برای اینکه مساوات برقرار بشه چوننننننننن به اسم من یک خونه کرده به اسم اون زن هم یک خونه کرده.جالبه.مساوات رو هم فهمیدیم یعنی چی

شما که اینقدر از خونواده خوب و فهمیده ای هستی که مثل بهار ادم پرخاشگری از اب در نیومدی و به حرف بابات گوش میکنی و حق مردم رو بی سر و صدا میخوری به جاب داد و بیداد کردن،اینقدر خوبی که میری زن مردم میشی برا 6 ،بگو به مادرت یادت بده که مساوات با یک زن 20 ساله یعنی چی..

کجا بودی گلریز دلم تنگ شده بود

دقیقا

در هر دو حالت رفتارش بسیار تعجب برانگیزه!

مگه می شه شما شاغل باشی

خونه و ماشین و زندگی داشته باشی

جوون و سالم باشی

یکی بیاد بگه من هفته ای چند ساعت یکی را می خوام برای 6 همسرم و شما هم قبول کنی؟

اینقدر خودت را تحقیر کنی که روزهای پریود حس بی مصرف بودن کنی که همسر کذایی اون هفته بهت سر نمی زنه چون کاربرد نداری

دکتر تکتم الماسی سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 16:01

حسنا در ورق پنجم که ماجرای شمال یواشکی رفتنش را می نویسه حتی به مامانش اینا سر نمی زنه.

در صورتی که دفعات دیگه بارها همسر حسنا را گذاشته و رفته ویلا یا ... و ویلای همسر نزدیک شهر حسنا ایناست.

حسنا تا اونجا رفته بود اما به مامانش اینا سر نزد. همسر هم همراهش بود و اگر شوهرش بود مورد خوبی برای نمایش بود.

اما چون یواشکی رفته بودند و قبل از علنی کردن رابطه بود حتی روش نشد با همسرش یه سر بره خونشون.

5 روز موند شمال اما پیش مامان باباش نرفت. اونوقت میگه عقد بودیم

هرزه خونه خراب کن

خیر مقدم دکتر.

تغییر موضع دادین به سلامتی

گلریز سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 15:00

چه قدر وقتی دستشون رو میشه عصبانی میشن میان اینجا فحاشی میکنن بعد بیست سال به خانم اولی یک خونه داده که با هووش برابر بشه. مرتیکه میدونه دخترش با این کار نابود میشه بازم بچه میخواد. اه اه.

خصوصیت را خوندم. دیدی چطور شد؟ الان چادرش را می بنده به کمرش و می آد سراغمون

شهره سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:51

چه قشنگ خانوم اولی رو کرد یه دیوونه ی روانیه ناسازگار و زیاده خواه که مثل بچه ها داد و بیداد و قهر میکنه و همیشه همسر جلوش کوتاه اومده که پررو شده
بهار رو هم توجیه کرد که به مادرش رفته که انقدر پرخاشگر و دیوونست
حسنا جان ما فهمیدیم که اونها لیاقت همسر رو نداشتند و همسر تو دست اون دیوها اسیره و تو لیاقت همسر و مهربونیهاش رو داری
خدا به هم ببخشتتون
چه خوب هم مثل شیدا از زبون مادر شوهر و خواهر شوهر عشق بی حد و حصر همسر جان رو به خودت تشریح کردی که قشنگ خواننده ها شیرفهم بشن که همسر عاشق توئه و زندگی با خانوم اولی رو فقط ناچارن تحمل میکنه

تازه وارد سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:05

بی نام دردش اومد
دروغ های حسنا رومیشه

پشت در نشسته بود.
نذاشت جوهر پست خشک بشه.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 14:02

خیلی بیشعوری اندازه یه حیوان شعور نداری فقط همین میتونم بگم

شما که اینقد مشتاقانه ما را دنبال می کنی دیگه چرا؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.