.

.

.

.

138

ببخشید که نوشتن این پست طول کشید و وقت نکردم زودتر بنویسم . چون قول داده بودم امشب  مینویسم  ، نشستم  بقیه اش رو هم نوشتم . این دفعه از شکلک ها هم  بین نوشته ها استفاده نکردم .


همسر جمعه ( جمعه قبل ) فهمید . بهتر هست بگم خانوم اولی روز جمعه به همسر گفت . جمعه  خونه مادر شوهر بودند .خانوم اولی  گفته بود و پدر شوهر هم تایید کرده بود . برادر شوهر دوم روز جمعه  خرید کرده بود ببره برای اون خانومه . اینطور که خودش گفت بعد از ناهار با بهار رفته بودند خونه خواهر شوهر و دختر عمه بهار رو برداشته بودند و رفته بودند .  وقتی  خانوم اولی جریان رو گفته بود که خودش و همسر و مادر شوهر پدر شوهر بودند .


من و مامان صبح جمعه رفتیم بیرون تا من خریدهام رو انجام بدم .   برگشتیم و آماده کردن غذا و ناهار خوردن  . مامان  خوابیده بود من هم تو اشپزخونه به کارهای ریزه خورده خودم میرسیدم که همسر اومد . صدای در شنیدم رفتم بیرون از اشپزخونه .تا منو دید شروع کرد داد زدن .به حدی عصبانی بود که یادش رفته بود مامان هم هست بازوم رو گرفت تو دستش از لج محکم گرفته بود فشار میداد تکون میداد داد میزد . دستم  درد گرفت .گفتم  دستمو ول کن کنده شد .  گفت بشکنه این دستت هر غلطی دلت میخواد میکنی . با اجازه کی رفتی این خونه رو به نام خانوم اولی کردی .


واقعا شانس آوردم مامان بود . طفلک از سر و صدای همسر از خواب پرید. اومد دید  همینطور داد میزنه منو تکون میده گفت  چه خبره؟ چرا داد میزنی دستشو میکشی ؟ دست حسنا بشکنه ؟


همسر ساکت شد سلام کرد و گفت ببخشید اصلا حواسم نبود شما اینجا هستین . مامان گفت مگه میشه حواست نباشه ؟ فراموشی گرفتی ؟ وقتی میدونی من اینجا هستم با حسنا  اینطوری میکنی نباشم چیکار میکنی؟   همسر حرف نزد ولی از چپ چپ نگاه کردنش به من معلوم بود که اگر مامان نبود دوست داشت همینطور فریاد بکشه با من دعوا کنه .


از شدت ناراحتی تپش قلب گرفتم حس میکردم قلبم داره منفجر میشه اصلا نمیتونستم حرف بزنم  . مامان با همسر حرف زد . همسر بین حرفهاش خودش به مامان گفت که ظهر خونه  مامان باباش بودن و  خانوم اولی جریان رو گفته و پدر شوهر هم گفته حسنا خودش موضوع رو گفت و گفت میخوام خونه رو به نام بزنم . مامان هم همه جریان رو گفت  که بابا از من خواسته و خانوم اولی تلفن زده و چه حرفهایی گفته   . گفت  خانوم اولی صبر کرده تو جمع خانوادگی مطرح کنه ؟همسر گفت خانوم اولی به من گفت  دو سه بار بیشتر به بابای حسنا زنگ نزدم  فوری بهشون برخورده خواستن خونه رو بدن به من .یک بار هم که خودت خبر داشتی حسنا بهت گفته بود به باباش زنگ زدم .دیگه نگفته بود که بعد از اون دوباره زنگ زده بود به بابا چه حرفها زده بود .  جالب بود همسر میگفت پدر شوهر هم گفته حسنا به من گفت همسر  متوجه نشه و چون بابا از من خواسته این کار رو میکنم  و راضی هستم و ... همه حرفهای من . البته حرفهایی که همسر میگفت من به پدر شوهر گفتم ،همه رو درست گفت . ولی پدر شوهر   یک قسمت از حرفهای من رو که در مورد تلفن های خانوم اولی بود قشنگ حذف کرده بود


مامان گفت بله حسنا همه اینها رو  گفته . راجع به  تلفنهای خانوم اولی هم گفته چطور پدر شما اینها رو نگفت ؟ همسر گفت  اینها رو نگفت. مامان حرفهای خانوم اولی به بابا بعد از این که من به همسر گفته بودم  خانوم اولی به بابا زنگ زده ، رو هم گفت . این که مخصوصا با دخترتون نقشه کشیدید و ....غیره .  همسر از اینها هم خبر نداشت . گفت اینها رو هم نگفت


مامان گفت  پس چی رو  به تو گفتن ؟  چطوره بگیم بابای حسنا به خانوم اولی زنگ زده خواهش کرده تو رو خدا بیا به جای مهریه خونه حسنا رو بگیر .خوبه ؟ شما فرض کن اصرار از طرف ما بوده  . بابای حسنا زنگ زد به خانوم اولی اصرار که  تو رو خدا بیا خونه حسنا رو بگیر .


خانوم اولی  چطور میتونه هر حرفی که به ضررشه نگه ؟همسر گفت  من قبول نکردم که فقط دو سه بار بوده به خودش هم گفتم . مامان گفت  از قول من برو به خانوم اولی بگو تمام مدت با موبایل خودت تماس میگرفتی . پرینت موبایلت رو بگیر .خودت لیست رو نگاه کن بشمار .  مدت مکالمه رو هم یک نگاهی بکن بعد بهانه بیار . به هیچکی هم نشون نده فقط خودت تنهایی نگاه کن  کافیه .چطور خانوم اولی تعریف نکرد  که زنگ زد گفت شما مخصوصا  به همسر خبر دادید که نذاره  و نقشه میکشید؟


همسر گفت من اینها رو  گفتم که بدونم  جریان چیه .خودم میدونم حتما بیشتر زنگ زده . چیزی که شنیدم برای شما تعریف کردم .فقط نقل قول کردم .  تایید که نکردم فقط میخواستم بگم چی شنیدم .از شما هم بشنوم . به من حق بدین ناراحت باشم .من باید بدونم چی شده یا نه ؟ من که نگفتم چون خانوم اولی اینطوری گفته حتما راست گفته  . حق دارم بدونم چی گذشته .حسنا بلند میشه میره با بابای من حرف میزنه قرار مدار میذاره میره کار دفتر خونه انجام میده سند به نام میزنه  . اون روز مرخصی گرفته بود به من گفت بابا اومده تهران کار اداری داره . یک کلمه نگفت چه کاری . رو به من گفت ازت سوال کردم چه کار اداری ، چرا حرف بیخود تحویل من دادی؟  جواب ندادم .  همسر به مامان گفت من نباید ناراحت باشم ؟نباید بدونم تو زندگی من چی میگذره ؟شما جای من بودید چیکار میکردید ؟


مامان گفت تو خودت اگر آدم عاقل هستی حرف من رو شنیدی حرف خانوم اولی رو هم شنیدی . برو فکر کن ببین جریان چی بوده . تو زندگیت چی میگذره . تو اگر حواست به زندگیت بود لازم نبود بیای از دیگران بپرسی چی شده چی گذشته . همسر جواب نداد 


شروع کرد تلفن زدن . خانوم اولی موبایلش رو جواب نداد . خونه پدر شوهر رو گرفت به مامانش گفت چرا خانوم اولی موبایلش رو جواب نمیده ؟ گوشی رو بده  کار دارم . خانوم اولی که گرفت گفت  دوباره دارم ازت سوال میکنم چند بار زنگ زدی به پدر حسنا  ؟ چه حرفهایی زدی ؟ از اول دقیقا بگو چی گفتی چی شنیدی . احتمالا خانوم اولی گفت حسنا پرت کرده چون  همسر یک دفعه داد زد گفت آره  الان حسنا منو پر کرده. تو جواب منو بده . باز هم نمیدونم خانوم اولی از اون طرف چی میگفت همسر مرتب میگفت جواب سوال منو بده . خانوم اولی  هم تلفن رو قطع کرد .


همسر دوباره تماس گرفت مادر شوهر برداشت هر چقدر گفت گوشی رو بده به خانوم اولی ، نگرفت .  نمیدونم مادر شوهر چی میگفت . همسر اصرار داشت گفت گوشی رو بده فقط یک چیزی بهش میگم دیگه کاری ندارم . بالاخره هم خانوم اولی گوشی رو گرفت. واقعا نمیدونم چطور به فکر همسر رسیده بود این حرف رو بزنه . گفت هر بار که به  پدر حسنا زنگ زدی صدای مکالمه تون رو ضبط کرده فایلهاش بود. همه رو گوش کردم . قشنگ فهمیدم چی گفتی چی شنیدی  . میخواستم خودت رو راست باشی بگی که نگفتی . چند تا از جمله هایی که مامان گفته بود که خانوم اولی این رو گفته اون رو گفته هم براش تکرار کرد . گفت تو اینها رو نگفته بودی ؟   باز خانوم اولی از اونطرف حرف میزد نمیدونستم چی میگه .  همسر گفت عادت تو همینه . هر کاری میکنی میگی خوب کردم .  بهتره  همون کاری که گفتم  بکنی . هیچ راهی  برای راست و ریست کردن کارت باقی نمونده . دوباره خانوم اولی گوشی رو قطع کرد .

من و مامان  تعجب کرده بودیم . مامان گفت ما کی صدای خانوم اولی رو ضبط کرده بودیم ؟ بگه بیار گوش کنم چی میگی؟ میگی دروغ گفتم ؟ همسر گفت نمیگه . میخواستم مطمئن بشم که شدم .  خودش تایید کرد که گفته .


به این نتیجه رسیدم که خانوم اولی واقعا  نمیدونسته چی بگه و هیچ برنامه ای نداشته برای این که چطوری بگه . فقط تنها کاری که کرده از حمایت مادر شوهر و  پدر شوهر در حذف کردن قسمتی از جریان ، و خونه اونها بودن برای گفتن این جریان استفاده کرده . من موندم چطور پیش خودش فکر نکرد که ما هم بالاخره میگیم چی شده  و اصلا با عقل جور در نمیاد که با دوسه بار زنگ زدن و  حرف نیشداری نگفتن بابای من بیاد اصرار کنه بگه خونه رو بده بهش که این حرفها رو نشنویم . شاید هم پیش خودش فکر کرده بود هر چی گفتیم میگه حسنا و باباش دروغ میگن اینطوری نبوده . من نگفتم .شاید فکر کرده که میتونه از پدر شوهر بخواد  تایید کنه و در آخر ما یک چیزی هم بدهکار بشیم . من که هر فکری کردم به نتیجه نرسیدم که چطور اینطوری گفته . شاید اگر همسر جریان ضبط کردن صدا رو نمیگفت همچنان میگفت که همچین چیزی نبوده .


همسر همچنان عصبانی بود . پیله کرد به من گفت تمام این حرفها کار تو رو نمیپوشونه . تو با اجازه کی  بلند شدی رفتی خونه به نام زدی ؟ کی به تو اجازه داده بود خود سر باشی . تو بدون خبر دادن به من رفتی همچین کاری کردی ؟  من گفتم به خودم بود صد سال دیگه زیر بار حرف زور خانوم اولی نمیرفتم . اگر بابا از من نخواسته بود این کار رو نمیکردم . گفت بابات الان بگه برو خودتو بنداز تو چاه میندازی ؟ گفتم بابا هیچوقت بدون دلیل  این حرف رو به من نمیزنه .  رو به مامان گفت شما انتظار دارین من هیچی به حسنا نگم بشینم نگاهش کنم بگم دستت درد نکنه  یواشکی از من رفتی خونه رو به نام زدی ؟ گفتم اون موقع که بهت گفتم  خانوم اولی به بابا زنگ میزنه در مورد خونه من  و مهریه خودش میگه باید به فکر  میفتادی. نگفتی حریفش نمیشم حرف گوش نمیکنه ؟ خوب نتیجه این میشه . آدم میگه تو که هیچ کاری جز این که گوش نمیکنه حریف نمیشم بلد نیستی .


سر من داد زد گفت جواب نداری بدی حرف دیگه پیش میکشی ؟  میخواستی من بهت مدیون باشم ؟ گفتم  تو تمام روزهایی که من توی این زندگی اذیت شدم بهم مدیون هستی .   بخوای نخوای ثانیه ثانیه  روزهایی که اذیت شدم به من مدیونی .  از نظر مالی هیچی مدیون نیستی .حتی یک ریال  . خودت بهتر میدونی من هیچوقت ازت چیزی نخواستم الان هم نمیخوام .  چیزی رو مدیون من هستی  که نمیتونی جبران کنی .  اشکم هم در اومده بود قلبم هم همینطور میزد  . حس میکردم الانه که سکته کنم .گفت حرفو عوض نکن . گفتم حرف من همینه . گفتی مدیون من هم جوابت رو دادم . گفت لازم نکرده جواب بدی . جواب داری برای این که یواشکی رفتی خونه رو به نام زدی جواب بده .


خانوم اولی به همسر گفته بود که من گفتم حسنا تو همون خونه بمونه گفته نه میخوام برم . در حالی که اول بابا گفت حسنا میخواد بره .  مامان گفت که بابا به خانوم اولی گفته زودتر موضوع رو به تو  بگه چون حسنا میخواد اسباب کشی کنه . خانوم اولی هم گفته برای همسر فرقی نمیکنه  و بعد از اون گفته که تو همین خونه بمونه .  باز هم مامان بود به همسر گفت حسنا خونه لازم نداره و خونه رهن کرده   تا بعدا  که مستاجر خونه خودش رفت بره تو خونه خودش زندگی کنه .

همسر به مامان که روش نمیشد رو به من دعوا  رو شروع کرد . گفت تو خونه گرفتی ؟  تایید من رو که شنید و این که گفتم خونه گرفتم و پولش رو هم از مبلغ رهن خونه خودم و فروش ماشین جور کردم ،  به انفجار رسید . انقدر داد زد اصلا ملاحظه مامان رو هم نمیکرد . گفت چی میخواستی ثابت کنی ؟ میخواستی بگی من هیچی نیستم عرضه ندارم برات خونه بگیرم . صفرم ؟ تو گفتی میخوام ماشینمو بفروشم عوض کنم پولشو برداشتی این کار رو کردی ؟  میخواستی به همه ثابت کنی من هیچ کاری برات نمیکنم ؟ یک ذره به من اعتماد نداشتی ؟ خجالت نمیکشی . یک کلمه نگفتی برای چی ماشین میفروشی  ......  یک عالم داد و بیداد کرد. انقدر گریه ام گرفته بود و قلبم میزد و بیحال شده بودم نمیتونستم جوابش رو بدم . اگر مامان نبود واقعا یا من سکته کرده بودم یا همسر .

مامان بهش گفت داد نزنه و عصبانی نشه و این چه اخلاقی هست که فوری داد میزنه همسر عصبانی بود گفت دارم میترکم دارم از عصبانیت میمیرم  .من چیکار کنم ؟ منم آدمم . مامان گفت  تو اراده کنی میتونی بهترین خونه رو برای حسنا بگیری . اصلا احتیاجی نبود ماشین بفروشه و پول رهن خونه خودش رو  برداره . هیچکی فکر نمیکنه تو نمیتونی برای حسنا کاری بکنی. نمیتونی براش خونه بگیری . همه میدونن تو میتونی خونه بگیری بهترین خونه رو هم بگیری . همسر گفت پس برای چی باید بره این کار رو بکنه.هر کاری میکنه نشون بده من اینجا هیچکاره ام ؟شما چرا انقدر حمایتش میکنید ؟   مامان گفت برای این که  فردا پس فردا  تلفن و تلفن کاری و پیغام دادن شروع شد بتونیم بگیم دخترمون مستقله  خودش خونه گرفته . برای این که هر روز نشنویم دخترمون محتاج یک دونه خونه بوده که شوهرش به نامش کرده . نشنویم که  برای پول زندگی میکنه . بتونیم بگیم دخترمون به خاطر دل خودشه که تو این زندگی مونده نه خونه و پول . همسر گفت به کسی چه مربوطه که  این حرفها رو بزنه . مامان گفت اگر به کسی مربوط نبود که این همه حرفها چیه ؟ همسر گفت  همه  حرفها حرف بیخوده . مامان گفت حرف بیخود باید صد بار گفته بشه ؟ به جون همین حسنا  اگر به خاطر دلش نبود. اگر دلش تو این زندگی نمیموند  من و باباش نمیذاشتیم یک ثانیه بمونه .بدبختی ما دل حسناست وابستگی حسنا ست .تو خودت دختر داری میدونی آدم جون دخترشو قسم میخوره یعنی چی  .چند بار من و باباش به خودمون گفته باشیم عجب غلطی کردیم از اول گذاشتیم اینطوری ازدواج کنه خوبه ؟


همسر جواب مامان رو نداد .  ساکت شد ولی رو به من گفت همه این حرفها باعث نمیشه من  کار تو یادم بره . من هم جواب ندادم .از کنجکاوی هم نمیدونست چیکار کنه . از مامان در مورد خونه گرفتن من سوال  کرد . مامان گفت که من  بار اول با بابا رفتم و بعد هم دوتایی با مامان  رفتیم و در کل همه جریان خونه گرفتن رو توضیح داد .  همسر هم بس که داد زده بود و عصبانی شده بود معلوم بود حالش خوب نیست .  با این حال بس نمیکرد .باز هم گله داشت باز هم حرف میزد . من اصلا جوابش رو ندادم . مامان باهاش صحبت کرد . بالاخره هم خودش بس کرد . گفت یک طرف سرم تیر میکشه دارم میمیرم . آخر از دست اینا سکته میکنم  هر دو تا راحت میشن . تو دلم گفتم تو ما رو سکته نده نترس خودت هیچی نمیشی .


سرش رو گرفته بود تو دستش و معلوم بود که واقعا  درد داره . من هم خودم داشتم میمردم . قلبم اصلا آروم نمیشد . حال نداشتم بلند بشم . مامان بلند شد رفت  براش مسکن آورد . خورد و رفت تو اتاق دراز کشید خدا رو شکر به خاطر سر درد صداش قطع شد . من هم رو مبل دراز کشیدم فقط نفس عمیق میکشیدم و سعی میکردم به هیچی فکر نکنم تا نپش قلب دست از سرم برداره .


مادر شوهر تماس گرفت . همسر عصبانی بود گفت من دکتر نیستم اومدن من فایده نداره . خانوم اولی حالش  بد شده باید بره بیمارستان . خودم دارم میمیرم . چند بار هم تماس گرفتند .همسر  باز هم نرفت و همون حرفها رو زد .مامان رفت بهش گفت برو ببین چی شده . گفت نمیرم . به برادر شوهر اول زنگ زد  با اون هم داد و بیداد کرد . در کل از همه  طلبکار بود . میخواست بره خونه برادر شوهر . اون هم تنها نبود دوست دخترش اونجا بود . دیدم همسر داد میزنه این دختره همیشه اونجاست یک دفعه برو باهاش ازدواج کن تمومش کن تکلیف همه رو روشن کن . نمیدونستم تکلیف همه به ازدواج کردن برادر شوهر چه ربطی داشت . تازه اگر ازدواج کرده بود که همسر نمیتونست قهر بره اونجا .گویا برادر شوهر اختیار خونه خودش هم نداره .  به برادر شوهر گفت  هر وقت  رفت به من زنگ بزن میخوام بیام اونجا .آدم یه روز میخواد بیاد خونه تو هیچکی رو نبینه نمیتونه .


من بلند شدم رفتم دم در اتاق گفتم درو میبندم . حوصله شنیدن صدای تو رو ندارم . گفت هیچی بهت نگفتم ملاحظه مامانت رو کردم . من حساب تو رو میرسم  . گفتم برام مهم نیست.  درو بستم رفتم بیرون  . مامان هم طفلک حال نداشت . با این حال بلند شد رفت تو اتاق با همسر حرف میزدند . بابا هم تلفن زد باهاش حرف زد . به همسر گفته بود که من از حسنا خواستم و در کل  یک سری هم بابا باهاش حرف زد .


کمی  آتش بس بود . مادر شوهر به موبایل من زنگ زد.من جواب ندادم .  مامان برداشت .گفت بیمارستان هستیم هر چی میگم همسر نمیاد . مامان گفت من بهش گفتم نیومد  .  برادر شوهر اول زنگ زد که دوستش رفته و همسر بلند شد رفت خونه برادرش .


 تازه داشت آرامش برقرار میشد که برادر شوهر دوم زنگ زد به من . گفت حسنا شما دوتا چیکار کردین ؟ گفتم خودت که حتما میدونی تو رو خدا دوباره نگو .از گفته های برادر شوهر فهمیدم که مادر شوهر زنگ زده خبر داده و  وقتی رسیدن تهران برادر شوهر به بهار گفته و رفتند بیمارستان .  گفتم خانوم اولی چطور بود؟ گفت میشد مرخص بشه ولی بهتر بود بیمارستان بمونه .تلفنش رو ازش گرفتم  بهش گفتم به هیچ وجه با هیچکی تماس نگیره استراحت کنه . مرخص میشد  دوباره حرف و دعوا میشد  بدتر بود . فهمیدم همسر هم نرفته بیمارستان سر بزنه و مستقیم رفته خونه برادر شوهر اول . با بهار هم دعوا کرده که دخالت  نکنه  . از دست پدر شوهر هم دلخور  هست و گله کرده که چرا پدر شوهر بهش خبر نداده . در کل همسر رفته بود تو مود قهر . با همه قهر بود . 


برادر شوهر انقدر حرف زد که خسته شدم . بین حرفهاش گفت تو چرا به من نگفتی ؟ گفتم برای چی باید میگفتم اگر میگفتم که فوری میرفتی به همسر خبر میداد ی. گفت باید هم خبر میدادم بابا کار خوبی  نکرد که به همسر نگفت .گفت خانوم اولی هم تا من خونه بودم هیچی نگفت .صبر کرد من برم بعدا گفت .  گفتم  احتمالا به خاطر این بوده که جلوی بهار نمیخواسته بگه   نه که بخواد شما بری بعدا بگه . حالا چه فرقی میکنه .


با خانوم اولی هم تو بیمارستان حرف زده بود .  در کل برادر شوهر  به موضعی رسیده بود که فکر میکرد حتما باید با همه و ساعتها در  مورد این موضوع صحبت کنه . گفتم الان مشکلی نیست هم من راضی هستم از این که خونه رو دادم هم خانوم اولی از این که خونه رو گرفته . همسر چرا باید ناراضی باشه ؟ گفت این چه حرفیه میزنی . تو خودت این حرفو قبول داری ؟ گفتم بله  . وقتی خودش نمیتونه هیچ کاری بکنه وقتی مدیریتی نداره وقتی صورت مساله پاک میکنه چه توقعی داره ؟ من بهش گفتم خانوم اولی زنگ زده به بابا گفته . هیچ کاری نکرد .


گفت حتما فکر نمیکرد انقدر جدی باشه .  تو دوباره میگفتی . گفتم دوباره میگفتم دوباره خانوم اولی زنگ میزد به بابا . بابا از اون ور میگفت رفتی گفتی خانوم اولی تماس گرفته  میگه نقشه میکشید  .چرا گفتی . همسر از اینور میگفت  حرف گوش نمیده . من چیکار میکردم ؟ الان از من طلبکاره ؟ من یک اشتباهی کردم  بهش نگفتم .اشتباهم رو قبول دارم .  خانوم اولی که خونه من رو بابت مهریه میخواست عیب نداره ؟ زورگویی از این بیشتر ؟


 برادر شوهر گفت  مادر شوهر براش تعریف کرده که همسر به محض شنیدن خیلی عصبانی شده . یک سری هم خونه اونها داد و بیداد کرده و با خانوم اولی دعوا کرده که چرا این کار رو کردی . برادر شوهر گفت  مامان گفت  انقدر عصبانی بود که ترسیدم روش به باباش هم باز بشه دعوا کنه حرفی بزنه. خدا رو شکر  همسر تا اون مرحله پیش نرفته و فقط از پدر شوهرگله کرده . البته اینطور که به نظر میاد پدر شوهر هم از اول سعی در ساده جلوه دادن موضوع داشته . برادر شوهر گفت که به خانوم اولی گفته خونه رو برگردون از بابای حسنا هم معذرت خواهی کن . خانوم اولی هم قبول نکرده  گفته نمیکنم . برادر شوهر که میگفت همسر گفته حالا که مهریه  گرفتی برو طلاقت هم  بگیر . در هر حال  برادر شوهر نقل قول میکرد خودش که اونجا نبود . از تعریفهای مامانش  به من میگفت . معلوم نیست این حرف رو اینطوری گفته یا نه و یا در چه شرایط عصبانیت همچین حرفی زده . بعد هم که بلند شده اومده خونه من و یک سر ی هم که تو خونه من دعوا بود .  


 وقتی همسر زنگ زده به خانوم اولی  گفته صدات رو شنیدم و اینها رو گفتی، خانوم اولی فکر کرده واقعا  بابا این کار رو کرده .احتمالا خانوم اولی هم در ناراحتی بوده که اصلا شک نکرده شاید همسر داره یک دستی میزنه . برادر شوهر گفت من دارم از فضولی میمیرم . ایمیل کن  من هم گوش کنم . واقعا تو اون وضعیت دل خوشی داشت  .  فکر کرده بود همچین فایلی وجود داره . گفتم از برادر عزیزت بگیر . خوبه خودش هم به فضولی خودش اعتراف کرد . من فایل صدای ضبط شده ام کجا بود تا به این مشتاق شنیدن ایمیل کنم .


همسر که رفت مامان زنگ زد  به بابا گفت همسر اینطوری گفته که بابای حسنا صدا رو ضبط کرده . بابا انقدر ناراحت شد میخواست دوباره  زنگ بزنه به همسر بگه من کی چنین کاری کردم برای چی  گفتی . مامان نذاشت زنگ بزنه گفت بعدا بهش میگیم . الان یک فکر دیگه هم به هزار تا فکر بابا اضافه شده که چرا همسر چنین حرفی رو زده .


همسر شب شروع کرد اس ام اس نوشتن و گله کردن . من هم براش جواب نوشتم .  تو اس ام اس بازی بهتر تونستیم با هم حرف بزنیم . من هم شلوغش نکردم گفتم  میدونم اشتباه کردم ولی در عین حال براش نوشتم که چرا این کار رو کردم و حتی گفتم خودم هم دلم نمیخواست زیر بار حرف زور برم ولی الان هم که این  تصمیم رو گرفتم اصلا ناراحت و پشیمون نیستم . میتونستم این کار رو نکنم . معذرت هم خواستم و بهش حق دادم که درک میکنم چقدر ناراحت هست که بیخبر همه این کارها انجام شده  .  بعد از چند بار  معذرت و این که درک میکنم و  حق دادن به همسر دوسه تا گله هم گذاشتم بین حرفهام  که خودش هم  همچین بدون تقصیر و قربانی  نیست این وسط . در هر حال باز هم زنگ نزد و مرتب اس ام اس نوشتیم .


حالم  خوب نبود لرز کرده بودم  . تپش قلب هم خوب بشو نبود . میگرفت و ول میکرد .  همینطور یواشکی اشک ریختم  .  بلند  نشدم به مامان بگم خوب نیستم . مامان به حد کافی استرس گذرونده بود .  شنبه خانوم اولی مرخص شد رفت خونه .مادر شوهر تماس گرفته بود به مامان  که خانوم اولی میخواست مرخص بشه همسر نیومد بیمارستان تا حالا اینطوری نکرده بود چرا شما بهش نگفتید و حسنا نگفته .  مامان هم دوباره گفته بود که ما بهش گفتیم خودش نرفت . شنبه انقدر حالم بد بود که پشیمون شدم چرا رفتم سر کار .  فقط سردم بود بغض داشتم دلم میخواست بشینم یک گوشه گریه کنم . برگشتم خونه هم خوب نبود یک گوشه دراز کشیدم . از شدت سرما رفتم سراغ لباس زمستونی ژاکت برداشتم پوشیدم رفتم زیر پتو .


خونه جدید رو که گرفتم  موقع صحبت کردن با صاحب خونه گفتم که شوهرم در حال حاضر نیست و مسافرت کاری رفته و من خودم خونه رو میگیرم  و قرار داد رو به نام من بنویسیم .  مامان هم که همراهم بود . اتفاقا شناسنامه رو هم  دید که مجرد نیستم  .   برای خونه باید بعدا بنویسم . هم جریان پیدا کردن خونه و  هم خود صاحب خونه رو . من پول رو در دو قسمت دادم چون پول ماشین یک دفعه به دستم نرسید  . صاحب خونه یک بار   گفت تا اون موقع  که پرداخت کامل بشه شوهرتون هم میاد ؟خوشحال میشم ایشونو زودتر  ببینم  . گفتم بله حتما میاد . برای همین بود  که اگر خانوم اولی زودتر نمیگفت ، من بالاخره باید به همسر میگفتم  و خوشم نمیومد دوباره بهانه بیارم که نیومده .  شنبه میخواستم تماس بگیرم که بگم بقیه پول آماده هست  . قبل از اون به همسر اس ام اس دادم . مامان همه جریان خونه روبرای همسر تعریف کرده بود .  براش نوشتم میخوام به صاحب خونه زنگ بزنم . هر وقتی رو تعیین کرد میای؟ یا برم دوباره بهانه بیارم که مسافرت هستی و برنگشتی . جواب نوشت خیلی رو داری . همه  کارها رو کردی الان میگی میای یا بهانه بیارم ؟ گفتم من به اندازه کافی کارهام رو توضیح دادم اشتباهی هم داشتم قبول کردم این خودت هستی که هنوز اشتباه خودت رو قبول نکردی . الان چیکار کنم . میای یا نه ؟نوشت ساعتش رو برام اس ام اس کن  حرف الکی هم نزن .


تماس گرفتم برای یکشنبه بعد از ظهر قرار شد بریم . براش آدرس رو نوشتم و گفتم من سر ساعت اونجا هستم . نوشت لازم نکرده خودت بری میام دنبالت   .یکشنبه تب و بدن درد هم گرفته بودم  . وقت نماز و ناهار رفتم تو نماز خونه دراز کشیدم موقع بلند شدن انگار تمام استخوانهام درد میکرد قدرت بلند شدن نداشتم . یکی از خانومهای همکار گفت تو بلند شو برو خونه برای چی اومدی سر کار . معلومه حالت خوب نیست . گفتم اصلا حوصله خونه موندن نداشتم .


همسر اومد و فقط جواب سلام داد .  قهر بود و قیافه گرفته بود . من هم اصلا حالم خوب نبود . خدا رو شکر کردم قهره حرف نمیزنه .آقا و خانوم صاحبخونه  با هم اومده بودند . خوشبختانه جلوی اونها قیافه نگرفت و  طبق معمول  همیشه برخورد خوبی داشت و گفت که ببخشید من مسافرت بودم خدمت نرسیدم . از اونجا هم رفتیم باز یک کلمه حرف نزد . منو رسوند دم خونه . میخواستم پیاده بشم گفت . فعلا میخوام تنها باشم  خونه برادرم هستم  .گفتم هر طور راحتی .گفت  دوباره کار احمقانه ازت سر نزنه  . هر کاری بود اس ام اس بزن . گفتم قبل از این که بگی همین کار رو کردم . برای خونه بهت خبر دادم . گفت خسته نباشی به موقع خبر دادی . خسته نباشی رو با یک لحنی گفت که یک عالم گله توش بود . یک لحظه از حرفش و لحنش خنده ام گرفت . خوب شد نخندیدم  فکر میکرد مسخره اش میکنم دوباره شروع به سخنرانی میکرد .


رفتم  خونه اصلا جون نداشتم . برای این که نرم تو اتاق و پیش مامان باشم پتو برداشتم رو مبل دراز کشیدم . تب و لرزم بدتر شده بود . به مامان گفتم یک پتو دیگه بهم بده . مامان  هم هر چی بهم رسیدگی کرد خوب نشدم .  خود درمانی کردم مسکن و تب بر خوردم . هیچی هم نمیتونستم قورت بدم حس میکردم  یک چیزی راه مری رو گرفته اون وسط نه میاد بالا نه میره پایین . مامان گفت بریم دکتر گفتم نه خوب میشم .  نفهمیدم از خستگی و تب و  لرزکی خوابم برد .مامان بیدارم کرد سوپ بخورم . نتونستم و دوباره خوابیدم . اصلا حوصله نداشتم بلند بشم برم سر جام بخوابم .


دوشنبه صبح تبم بهتر بود ولی هنوز لرز داشتم  و بدنم درد میکرد . طوری شده بود که میخواستم انگشتهام رو خم کنم درد میگرفت . 

مامان اصرار داشت برم دکتر و من هم مقاومت میکردم  . رفتم سر کار و به مامان میگفتم خوبم ولی خوب نبودم .احتمالا فشارم هم پایین بود چون ضعف میکردم  . رفتم خونه دیدم وسایل اشپزخونه و دکوری ها جمع شده . مامان  گفت خیلی مرتب و خوب بسته بندی کردند . خودش هم روی همه  کارتن ها لیست وسایل توش رو نوشته بود که کاملا معلوم بشه چی کجا هست .


شام خوردم و نشستم یک سری وسایل کمدم رو جمع کردم .  یخ کرده بودم . نمیدونم این چه لرزی بود که تموم نمیشد .  سه شنبه بهتر بودم کمتر لرز داشتم تب هم نداشتم . ولی شب دوباره لرز کردم . وسایل کمدها هم جمع شده بود . نمیدونستم چطوری از مامان تشکر کنم که انقدر زحمت کشید . خودش که میگه من کاری نکردم همه رو کارگرها جمع کردند .من فقط بالا سرشون بودم .ولی در هر حال این کار رو خودم میخواستم بکنم  باید صبر میکردم هر بار آخر هفته و معلوم نبود کارگر میومد یا نه و گرفتاری بود .


پنجشنبه  حالم واقعا بهتر بود . همسر همچنان قهر بود و خونه برادر شوهر .  اس ام زد که میاد  خونه . با برادر شوهر دوم اومدن .  برادر شوهر گفت وسایلتو جمع کردی ؟ واقعا میخوای بری ؟ گفتم بله پس چیکار کنم همینجا بمونم ؟ همسر   رفت تو اتاق منو صدا کرد . گفت خیالت راحت شد خونه گرفتی به همه نشون دادی بلدی مستقلی پول داری ؟  میخواستی جار بزنی که من هیچ کاری برات نمیکنم ؟ گفتم نیازی به جار زدن نیست مگر این که خودت رفته باشی جار زده باشی  . فقط مامان و بابام میدونن که من چطوری خونه گرفتم .


یک پاکت داد دستم توش دو تا چک بود . اندازه پول رهن خونه خودم . البته تو دو تا تاریخ بود چکهاش .سویچ  و مدارک ماشین خودش رو هم داد .  گفت تا وقتی پول ماشینت رو حساب کنم و ماشین بخری این ماشین دستت باشه .  تعجب کردم . همسر باشه و از ماشین جونش اینطوری بگذره ؟ گفتم  تو که خودت بیشتر ماشین لازم دار ی. گفت فعلا لازم ندارم .


برای خونه هم گفت میخواستم بهت بگم وسایل  جمع نکنی ولی نشد . خانوم اولی قبول نکرد خونه رو برگردونه .با خودم فکر میکردم اگر میخواست برگردونه که با این همه حرف و حدیث و اصرار ، نمیگرفت . ولی چیزی نگفتم . به جای اون گفتم من از این که دارم میرم خونه جدید خوشحالم .  اگر خانوم اولی هم با داشتن این خونه آرامش داره ، خوشحال میشم که آرامش داشته باشه .


گفت خانوم اولی اگر این کارها رو نمیکرد الان هم حرف گوش میکرد خونه رو برمیگردوند آرامش داشت . دیگه بهش نمیگم  خونه رو پس بده هر کاری لازم باشه میکنم . گفتم مثلا چه کاری ؟ گفت باید برای تو توضیح بدم ؟ گفتم نه فقط بدون من نه ناراحت هستم نه پشیمون . گفت  تو اصلا خبر داری اینجا متری چنده ؟ یا فقط تشریف بردی دفترخونه به نام زدی . گفتم بله خبر دارم  دقیقا قیمت خونه چقدره . که چی . من اگر میخواستم حساب کتاب کنم که این کار رو نمیکردم . گفت بسه دیگه بیشتر حرف نزن دوباره عصبانی میشم .


گفت  که اسباب کشی باشه برای اخر هفته بعد . که کارگر بیاره و خودش هم بالا سرشون باشه  .رفتیم بیرون  از مامان هم خیلی تشکر کرد که پیش من مونده و برای بستن وسایل هم بالا سر کارگرها بوده و زحمت کشیده .  کمی که گذشت  اژانس گرفتند و رفتند.


برای امروز (الان که ساعت از دوازده گذشته و شده شنبه ) دختر  خاله ام دعوتمون کرده بود .مامان به همسر گفته بود  که  میریم خونه دختر خاله . همسر صبح اس ام اس زد سوال کرد که ساعت چند میریم خونه دختر خاله ؟ براش نوشتم . به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که بنویسه اون هم میاد و گفت که برم خونه برادر شوهر دنبالش .  آخر اس ام اس هم نوشته بود بعد از مهمونی برمیگردم همینجا . انگار من ازش خواسته بودم بیاد و یا ازش سوال کرده بودم بعد از مهمونی کجا میری . در هر حال رفتم دنبالش و رفتیم خونه دختر خاله .


اونجا هم خوش اخلاق بود مثل همیشه . ولی با من  زیاد حرف نزد . مگر وقتی که مجبور میشد . برگشتن گفت میاد خونه و بعدا میره . اومدیم خونه . یک سری وسایل و مدارک و در کل وسایل  همسر بود که باید خودش جمع میکرد . بود و اونها رو جمع کرد . داشت وسایلش رو جمع میکرد دوباره  صدا کرد . رفتم   گفت دیشب فکر کردم  ماشین فقط  دستت نباشه .  به نامت میکنم مال خودت باشه . این دفعه خیلی بیشتر تعجب کردم . گفتم چطور شده هر روز به یک نتیجه تازه  میرسی ؟ اگر فکر میکنی باید جبران کنی  من اصلا به این موضوع فکر نمیکنم . گفت  تو اصلا فکر  هم  میکنی ؟  گفتم من بهت گفتم  چی رو میدون من هستی . اون چیزی که مدیون هستی مالی نیست نیازی نیست از این حاتم بخشی ها بکنی . من لازم ندارم . گفت  زیاد حرف نزنی اون چیزی که میگی مدیونت هستم هم جبران میکنم . گفتم چطوری ؟ زمانو به عقب برمیگردونی ؟ گفت از این به بعد جبران میکنم . گفتم بله از قهر کردن رفتن خونه برادرت معلومه . گفت تو تشریفتو ببر خونه جدید نیومدم حرف بزن. گفتم ببین من از این حرفها زیاد شنیدم اصلا  هم نمیفهمم که چه فرقی میکنه تو  چرا باید تا من خونه جدید نرفتم بری خونه برادرت باشی . گفت تو هنوز جواب این کاری که کردی رو ندادی . از من  بازجویی میکنی ؟ گفتم نه که تو هم جواب میدی .  گفت من نباید به تو جواب پس بدم . کار تو هم یادم نرفته .


حرف نزدم . همسر  شام موند و بعد رفت . چقدر نوشتم . خسته شدم . برای خونه و بقیه چیزها بعدا مینویسم .  معذرت میخوام که طولانی شد .

نظرات 155 + ارسال نظر
گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:37

شما اگه پدر شوهر باشی حاضری خونه چندین صد میلیونی پسرت رو ببری به اسم عروست بکنی؟؟؟و باز هم همچنان ازش طرفداری کنی؟؟حسنا جان الان که داری اینجارو میخونی حداقل دفعه های بعد این قضیه رو هم پوشش بده.نمیدونم چه جوری اما یک جوری نشون بده که پدر شوهر ذات خراب خانوم اولی رو فهمید و با رویی شرمسار و سیاه به اغوش تو بازگشت

اونقدر بهش اطمینان داشته که این کار را کرده.
معلوم می شه که پشت صحنه یه خبرهای دیگه ای بوده.

وگرنه پدره هیچوقت بدون اطلاع دادن به پسرش، اون هم فقط چون حسنا خواهش کرد !!!، این کار را نمی کنه.

مگه دیوانه است عقلش را بده دست حسنا!
زنی که برای 6 و پول زندگیشون را سه ساله جهنم کرده .

مسلما پدر شوهر هم به خانم خانما اعتماد داشته که این کار را کرده و هم این که یواشکی به پسرش خبر داده و اون هم گفته بهتر!
من که نمی تونم این زندگی را جمع کنم. شما برام یه جوری درستش کنید.

البته ما نباید این حرفها را اینجا بنویسیم. حسنا می فهمه موضوع چیه.
بذار در خیال خام این که همسر عاشقش شده و می خواد مازراتی به نامش کنه بمونه

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:34

آره بانو جان غنچه هستم

آخه غنچه ما ایرانی بود.
این غنچه خارجکی شده

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:32

ساره جان

دقیقن میاد مینویسه صاحب خونه آشنای بابا بود

بعد فهمید که من به زور زن دومم کردن از دست این خانم اولی دلش برام سوخت گفت حسنا تو فقط بگو خونه چجوری می خوای

پولم ندادی ندادی بسه انقدر از دست خانم اولی کشیدی بیا این خونه جواب همه محبت های تو
تویی که به خاطر ۶ یک مرد حاضر شدی زن دوم بشی و زنش به زور تو رو عقد شوهرش کرد پاداشت بیشتر از این حرفاست

بیا حسنا هر خونه تو هر محله که می خوای بگو همون به نامنت می زنم

دیدی نفس جواب کامنتتون را داد؟

یه روز بعدش در مورد کروکی و آدرس و اینا ... کامنت اصلاحیه زد

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:26

غنچه جان نوشتم که جزئیات بیشتر رو خود حسنا می یاد تعریف می کنه خوب تب و لرز شامل جزئیات می شد. مهم نتیجه بود که همون بود که پیش بینی کردم. اصلا پیش بینی پست های بعدی حسنا کار سختی نیست. اینطور که حسنا داره پست مینویسه همه می تونن بگن در نهایت داستان حسنا به کجا می رسه.

روش نمی شه بگه طلاقش داد.
اما یه مدت ولش می کنه می آد ور دل حسنا
یهوی یه کاکل به سر هم ناخونده می آد وسط قصه

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:24

گفت که برم خونه برادر شوهر دنبالش در هر حال رفتم دنبالش و رفتیم خونه دختر خاله .


با کدوم ماشین رفتی دنبالشششش ؟!؟؟!؟

مگه ماشین نفروخته بودی !؟!؟ همون دو قسمت بود خودت دو تا خط بالاتر نوشتی

جریان چیه
قضیه دروغگو کم حافظه میشه

روز قبلش مامانش زنگ زده بود که حسنا ماشین می خواد
بی ماشین که نمی شه بریم خونه دختر خاله اش آبروش می ره.

شب مردک اومد ماشین را گذاشت واسشون و رفت.

مامان سلیطه برای این کارها اومده. مدیریت اسباب کشی سمت اسمی اش است. اومده داماد ادب کنه.

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:21

غنچه جان حالا شما که گفتی صاحبخونه مرد بود احتمالا در پست بعدی که می خواد ماجرای صاحبخونه رو بنویسه می گه یارو زن بود و اتفاقا شمالی هم بود و آشنا هم دراومد و ...از این دسته اراجیف

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:18

خیلی جالبه میگه خود خانوم اولی منو برده تو این زندگی.یعنی خانوم اولی اومده حسنا رو به زور کشیده تو این زندگی.حسنا اصلا دلش نمیخواست.مدونید اگر فکر کنید خودش دلش میخواست.فقط چون خانوم اولی اجازه داده بود و با زور و تهدید خانوم اولی اومده زن دوم شده

جالب تر این که برای این که راضی به عقدشون بشه از همسر خونه و آفیس گرفته.
این همسر زاهد عابد که راضی به ازدواج نبود و با التماس خانم اولی راضی شد، نگفت من چرا باید برای کاری که دوست ندارم بکنم و تو داری مجبورم می کنی، امتیاز بهت بدم؟

جالب تر این که خانم اولی بعدش آلزایمر گرفت یادش رفت خودش رفته خواستگاری حسنا

اون قسمتی که حسنا و مردک یواشکی رفته بودند شمال و یک هفته موندند و هنوز خانم اولی خبر نداشت، حتی یه سر به مامانش اینا هم نزدند.
اگر راست بود و عقد بودند و همه خبر داشتند که یه سر این عتیقه را می برد نشون می داد.
الان یه نصفه روز که گیر بیاره شوهره را می بره شمال که بگه هست و من شوهر دارم.
یک هفته شمال بودند یه تک پا تا خونشون نرفت؟

چون حتی خانواده خودش هم خبر نداشتند.
دیگه بعد از ماجرای رابطه یواشکیش با پسر همسایه که گندش درآمده بود و مامانش اینا اومدن جمع کردند و خونه را عوض کرد و ...

می خواست این یکی را وقتی به ثمر نشست خبر بده که زیاد پی به مسائل اخلاقیش نبرند

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:18

ساره تو یک کامنت گفت پست بعدی حسنا چی میشه

فقط ساره جان اشاره به مریض شدن و تب و لرز نکرده بودی
حسنا برای اینکه مظلومیت بیشتر نشون بده از مریض شدن نوشته

داستانی که ساره نوشته بود هزار برابر از این پست حسنا منطقی تر

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:15

بانو جان ببخشید تو این مدت نیستم

همیشه به یادتم

مرسی عزیزم
پس غنچه خودمونی.

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:15

بانو جون مگه اوندفعه یادت نیست یکی براش کامنت گذاشته بود ازش پرسید چی شد زن دوم شدی نوشته بود به خاطر اجازه خانم اولی، من که مطمئنم جوابش چیزی تو همین مایه هاس به احتمال زیاد

آخه برام سواله توی این ایمیل چی می نویسه.
خب اگه راسته که علنی بنویس
چطور شده یهو شد یه راز

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:10

برای خونه باید بعدا بنویسم . هم جریان پیدا کردن خونه و هم خود صاحب خونه رو . من پول رو در دو قسمت دادم چون پول ماشین یک دفعه به دستم نرسید .


چقدر یاد کامنت های خودم میوفتم
جرات نداره چیزی راجع به خونه بنویسه
اون موقع که تو کامنت براش نوشتیم چطوری در عرض کم تر از یگ هفته خونه ، ماشین اوکی شد
دید جواب منطقی نداره چند نفر هستن که مثل کبک سرشون تو برف نیست هر چی تو بگی باور کنن مچتو می گیرن

حالا نوشته بعدن میگم

نوشته پول ماشینم کامل به دستم نرسید خونه تو دو قسط دادم
عجب
چقدر این صاحبخونه مهربون
احیانن حسنا جان ایشونم هم از شما خوشش اومده
کلن همه مردها عاشق چشم آبروت هستن همه جوره باهات راه میان

راستی به نفس تو تلفن نگفتی تو دو تا قسط پرداخت می کنی نفس هم اشاره نکرد

نمیردیم خونه خریدن تو بالاشهر تهران فهمیدیم
بزرگ تر تو همون محله دلخواه
در دو قسط دوستان عزیز با یک عدد صاحب خونه مهربان شما می توانبد به راحتی صاحب خونه شوید

حسنا مجری برنامه کودک بشی بهتر نیست ؟!؟!
بچه ها بهتر حرفات باور می کنن

غنچه جان همه اش دروغه.
خانم اولی خونه و ماشین و مهریه حسنا را پس گرفت.

مردک هم فعلا براش یه خونه رهن کرده و گفته هر جا خواستی بری با ماشین من برو.

جفتشون الان مثل ... تو گل موندن.
حسنا که همه سرمایه سه سال کارش برباد رفت.

مردک هم مثل سگ از زنش می ترسه. شاید سرمایه کارش مال خانومش بوده که اینطور توی مسائل مالی تابعش است

ghonche دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:00

مادر شوهر تماس گرفته بود به مامان که خانوم اولی میخواست مرخص بشه همسر نیومد بیمارستان تا حالا اینطوری نکرده بود چرا شما بهش نگفتید و حسنا نگفته .


مادر شوهر احیانن شماره همسر نداشته به پسرش زنگ بزنه
حتمن باید مثل این سریال های ایرانی که آب می بندن به سریال کشش بدن
باید زنگ میزده به مادر حسنا !!!
حسنا در مورد ملاقات های خانوادگی کم نوشتی
کلن چند هم دیگر دیدن که بهم زنگ هم می زنن

غنچه خودمونی؟ یا جدید؟

مادر شوهر به مامان حسنا برای چی زنگ بزنه؟ به خود حسنا محل نمی ذارن، زنگ بزنن به مامانش؟

دو سال تمام که تحویلش نمی گرفتند که حتی تلفنی هم باهاش حرف نمی زدند.
دیدن این خیلی پرروئه و نمی ره. گفتن بذار بریم خونش و بیاد خونمون راضیش کنیم بره از زندگیمون. گند زندگیمون را برداشته.

هر بار دیدنش بهش گفتند برو. محل نذاشت.
الان هم بهش گفتند دیگه اینورا نیا و روی نحست را نمی خوایم ببینیم.
حالا می گه من نمی خوام بهشون آدرس بدم

انگار آدرس محل عیش پسرشون را بخوان پیدا کنند سخته.

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:00

بانو جان خیلی کثیف.خیلی.هی میگه با واکنش مثبتی از طرف من مواجه نمیشه .خب اخه اگه خانوم اول زنگ بزنه به پدرت و باز هم بهش بگه که تو چه کارهایی کردی حتما بابات ایندفعه میگه حق دخترمه خوب کرده نه؟؟اصلا دیگه نمیدونه چه جوری داستان رو جمع کنه.توجه کردی کامنتهای انتقادی که توش انتقاد درست و حسابی شده رو تایید نمیکنه یا میگه نیومده یا میگه توش توهین بود ،سوال از زندگیم بود ال بود بل بود.
بعد هم به طرف میتوپه و میگه تو کم صبری به من توهین کردی به زنهای دیگه توهین کردی .من موندم از اینهمه مکر

اگر علت پس دادن خونه همان باشه، که این علت همچنان برقراره.
خانم اولی و بابا حی و حاضرند
امکان تماس هم که همیشه هست

دل بابا هم که همان دل است

مگه به خاطر دل بابا انجام نداده بود؟؟؟


با باباش قهر و دعوا کرده و به اون گفته دیگه واسه ابروی تو و حرف تو ارزشی قائل نیستم.
غافل از این که خانم اولی دیگه نمی ذاره چیزی به اسم حسنا بشه که بعد بخواد پس بده یا نده.

مهرگان بانو دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:48

مهرگان بانو
دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:47
مهرگان بانو ۸:٠٦ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
اوووووه حسنا جان با عرض شرمندگی من حس می کنم اگه این ماشین رو هم بگیره قطعا بعد از مدت خیلی کوتاهی مجددا تلفن ها برای بازپس گیری ماشین به نفع خودشون شروع میشه دوباره تعجب

پاسخ: مهرگان بانو جونماچ بهتر هست که این بار تلفنها شروع نشه چون متاسفانه از طرف من هیچ واکنش مثبتی دریافت نمیکنه و مشخص میشه که این پروسه زنگ زدن و اذیت کردن نمیتونه ادامه داشته باشه نگران
حسنا بانو - ۱٥/٧/۱۳٩٢ - ۱۱:٥۱ ‎ق.ظ



اگه باز زنگ بزنه به بابا و بگه سوراخ دخترت را به ماشین فروختید چی؟
اگه اون دفعه زده این دفعه هم می زنه.
واکنش مثبت تو را نمی خواد خرررررررراب خونه خراب کن

حسنا با بابا اتمام حجت کرده و با هم قهرند.
حسنا به بابا گفت هر چی این سه سال کار کرده بودم هدر دادی.

بگو مگو کردند و بابا ساکش را برداشت رفت شمال. ( چهارشنبه عصر )
الان هم با حسنا قهره.

برای همین مادره اومده ببینه می تونه یه کاری کنه.
دو هفته است نشسته تو خونه حسنا منتظر اسباب کشی.
چطور بابا اون سری که برای جلسه اومده بودند یک ماه موندن و هیچ کاری نداشتند. الان یهو بابا خیلی کار داره و مامان هم اومده اسباب کشی و ....

باباهه قهر کرده. مامانه هم اومده کمک که اوضاع را جمع کنند.

حسنا هم گفته این دفعه دیگه هر چی کار کنم پس نمی دم. سه ساله دارم هفته ای سه ساعت کار می کنم همه را ازم گرفتند

[ بدون نام ] دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:34

راستی باز این حسنا از بس دروغ گفت قاطی کرد. یکبار نوشت ماشینو زمان کارمندیش کرده با قسط که لابد ایران خودرویی یا سایپا یا از این دسته....یکبار دیگه نوشت ماشینو همسر براش خریده و امنیتش بالاست ولی بازم به دلایل درد نیومدن نمی گه چیه..
بلاخره کدومش؟

برای همین آرشیو را برداشته. کل داستان را عوض کنه.

ماشین را مردک براش خریده بود که خانم خانما هم پس گرفت.
فروختم و رهن دادم و ... هم دروغه.

الان هم مردک دستش به جایی بند نیست و مثل سگ از زنش می ترسه. از خیر خدمات حسنا هم نمی تونه بگذره. اینه که به حسنا گفته حالا هر وقت کاری داشتی این را می دم سوار شی،

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:34

دقیقا دو تا چیز رو تازه یاد گرفته یکی اینکه دیگه نه راجع به بیماری خانم اولی و نه راجع به علت اومدنش سوالی رو عمومی جواب نمی ده و باید طرف حتما آدرس بزاره تا خانم بهش جواب بده البته خصوصی تا امکان تحریف وجود داشته باشه. ی چیز دیگه هم که تازه یاد گرفته این هست که کامنت های انتقادی رو تایید نمی کنه می گه نرسیده. واقعا شگفت انگیزی حسنا. همون قدر که خانم اولی بی سیاست هست تو سیاست داری بووووخووودا

ساره برو یه کامنت با ایمیل بذار بگو چی شد زن دوم شدی.
یه کم بخندیم به دروغهاش.
خوبه آرشیوش هست و دروغهاش همه هست

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:29

مرسی عزیزم تو خوبی؟
نه خیلی زرنگه.یک سیاستمدار به تمام معناست

یزدانی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:27

سلام گلریز جون
خوبی؟
مارمولک نیست
بقیه یه تخته شون کمه
خانوم داره سفارشی مینویسه
حالا قراره غول و چراغ جادو هم بیاره تو وبلاگش

یزدانی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:25

حسنا خیلی بی شخصیتی
تا زنهایی مثه تو نفس میکشن بقیه باید با احتیاط زندگی کنن
روز طلاق ممنوع مبارک

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:25

خیلی باحاله.خانوم خانوما هرکی براش کامنت میذاره تایید نمیکنه صبر میکنه بعد که بهش اعتراض میکنن سریع برای خوب جلوه دان خودش شروع میکنه به گفتن اینکه تو ادم بی صبری هستی واه واه واه پیف پیف پیف.من خوبم.مردم ببینید من به کامن گذارها چه قدر با ادب جواب میدم.به به.چه چه
خیلی مارمولکه.خیلی

خیلی خیلی مکار و کثیف است.

امیدوارم خانم اولی با حوصله و درایت بقیه مسیرش را بره.
فعلا که حتی ماشین زیر پاش را هم ازش گرفت.

دلش خوشه که مهریه بخشیده شده را می تونم دوباره ادعا کنم و بگیرم.

یزدانی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:22

کیانی جووونم
لااقل وقتی من نیستم شما باش تا شبهه ایجاد بشه... همزادم
دوقلوی بهم چسبیده که نیستم
من و تو یه نفریم ...شاید یه روح در دو بدن یا دو روح در یه بدن
چه روح در روحی شد

و البته همه شما یک روح هستید در بدنی به نام بانو.

بانو یه نفری می نویسه کامنت میذاره می خنده گریه می کنه بوس می کنه گل می فرسته

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 12:19

یک دختر ۱۱:٠٧ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
و دوباره نظر من تایید نشد شما که حتی یک نوشته مخالف رو لایق تایید نمیبینید یا خیلی تند جواب میدید خیلی غیر قابل باور هست خانوم اولی همه کاری میکنه و شما فرشته وار رفتار میکنید وقتی حتی اینجا که یک مجموعه کوچک بی اسیب هست توان تحمل ندارید تو زندگی واقعی بعیدتر از این حرف هاست
مهم طلاق دادن یا ندادن نیست یک روز خدا نخوادجبران کنه همسر و غیر همسر که کسی نیستن بهرحال من بی احترامی نکردم خدانگهدار برای همیشه
حسنا: دختر جون شما که صبر و طاقت نداری و اصلا به این فکر نمیکنی که بین این همه کامنت شاید کامنت شما نرسیده باشه و میای اینطوری مینویسی ، دیگه چی میشه بهت گفت ؟ واقعا نمیدونم کی تند جواب دادم ؟ شما خودت یک هزارم من صبر نداری و برای یک کامنت اینطوری مینویسی بعد جوابهای من رو در جواب مخالف ها تند میبینی ؟ باید بگم متاسفانه نوع نگاهت و حتی نوع دریافت معانی کلماتی که میخونی دچار مشکل هست و باید روی این مشکل خودت کار کنی برای کامنتت باید بگم من از زندگی خودم مینویسم و جریانی که اتفاق افتاده و مسائلی که میگذرونم یا پشت سر گذاشتم . اگر برداشت شما از خوندن این مسائل این هست که خانوم اولی کار خوبی انجام نداده ، من مقصر نیستم .من فرشته وار رفتار نمیکنم ولی همیشه سعی میکنم به رفتار خودم فکر کنم و بعد عمل کنم و تصمیم بگیرم . اشتباهات بسیار زیادی هم داشتم و دارم . خوشبختانه اینجا جایی هست که آدمها میتونند خودشون رو نشون بدن . مثلا شما به عنوان یک دختر با این که مطمئن نیستی ایا کامنتت رسیده بود یا نه میای و این برخورد رو میکنی .
خدا نگهدار شما هم باشه و امیدوارم در زندگی ات معقول تر از این رفتار کنی و زندگی برات همیشه روزهای خوب داشته باشه چون مشخص هست که طاقت کمی داری و زود و بی جهت بر اشفته میشی
ساره: آره دختر جون شما نوع نگاهت به قضیه اشتباه است ی کم به کامنتهای طرفداراش نگاه کن یاد بگیر چطوری نگاه کنی اگه نگاهت اونطوری باشه و البته با بوس و بغل کنارش اون درسته. می گم حسنا ماشاءالله اینقدر قلمت پیچیده س که هر کسی نمی تونه ازش برداشتی رو بکنه که باید بکنه می گم ی وبلاگ درست کن این پستات رو به زبون عامیانه تر بنویس بلکه همه بفهمن و اینقدر مزاحم نشن. الان رفرنسی چیزی معرفی می کنی دختر جون بره بیشتر کار کنه این مشکلشو حل کنه؟راستی دختر جون شما اگه وقت مطالعه ندارید لطفا نرید بمونید از حسنا جان از مامان و بابا درس زیاد یاد می گیرید. به شخصه هر دفعه وبلاگش رو باز می کنم ی چیزی ازش یاد می گیرم چیزایی که فقط مختص حسناست و سایر زنان دومی اینکه چطوری می شه برن تو ی زندگی و چه ترفندهایی به کار ببرن برای نابودی کردن ی زندگی

باباش هم باهاش قهر کرد ولش کرد رفت. اینقدر از دستش به ذله اومدن.

یه وقیح پرورویی هست دومی نداره.

اون روز که باباش اومد به زور بردش محضر گفت این را امضا کن من را راحت کن و بعد هم دعواشون شد و رفت.

الکی می گه من به بابا گفتم هوا سرده تقصیر شماست پالتو نیاوردم.
بابا گفت حسنا من خواستم بارت زیاد نشه گفتم نیار.
بابا رفت و من نشستم به گریه کردن که چرا با بابا تند حرف زدم

خانم اولی زنگ زد باباش را شیرفهم کرد که اگه خونه را پس ندن چی کار می کنه. حسنا که حیا را خورده آبرو را قورت داده. گفت مهم نیست بیاد شمال به هر کی می خواد بگه. باباهه گفت دیگه ایندفعه خودم باید وارد عمل بشم. پاشد اومد خونه را پس داد و دعواشون شد و رفت.

حسنا خونه پس بده نبود. حالا هم می گه واسه دل بابا. واسه دعوا با بابا بود.
حتی پنج شنبه جمعه که تعطیله و می تونست کمکش بره دو تا خونه ببینه یا ... ولش کرد و رفت. نصف روز هم نموند.

مامانه هم الان باباهه را دو هفته است ول کرده به امان خدا اومده مدیر کل اسباب کشی حسنا شده.

حسنا مواظب باش یکی زرنگتر از خودت نره کمک مامان برای خدمت رسانی به بابا. خیلی وقته ولش کردید به امان خدا.

امممممممممممممم دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 10:51

واقعاً خانوم اول زن باعرضه و با جنمی هست که تونسته روی حسنا رو کم کنه. دمش گرمممم. من منظورم این بود که مردک داره برای حسنا فیلم بازی میکنه و دستش با خانوم اول توی یه کاسه هست یا اینکه برعکسه؟

مردک هم ار توبره می خوره و هم از آخور.

هم آبروش و زندگیش و بچه اش و موقعیت اجتماعیش و خانواده اش و ... ( می بینی که چقدر رشته اتصال به خانم اولی داره ) را می خواد حفظ کنه.

هم می خواد هرزگیش را بکنه ( تنها رشته اتصال به حسنا )

تا جایی که بتونه مقاومت می کنه و سعی می کنه دو طرف را راضی نگه داره و وعده وعید بده.

اما خانم اولی که دیگه گول وعده وعید نمی خوره و سفت چسبیده و تا آخرش هم می ره.

حسنا هم مجبوره به وعده ها دل خوش کنه ببینه آیا می تونه مردک را از اونها جدا کنه یا نه.

پای انتخاب که برسه مردک چاره ای نداره جز این که پا بذاره روی هرزگی ...

کیانی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 00:16

یزدانی جونم

پریناز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 23:29

واااااااااااااای چقدر نوشتم..
من دیگه برم بخوابم که چشمام باز نمیشه..
شب به خیر

مرسی از تحلیل سیاسی هفته.
جامع و کامل !

از مامان گندم خبر نداری کجاست و چه می کنه؟
آدرس پرپری را می خواستم ازش بگیرم

پریناز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 23:26

سلام بانو
منم اومدم..
اوووووف این پست جدید حسناست؟؟!!!
وای بانو من الان باید برم واسه یه کامنت طولانی..
دوستان ازتون عاجزانه خواهش میکنم هر بار یکی گوشه ی کار رو بگیره و یه خلاصه ای از کل داستان های تخیلی حسنا بنویسه و بذاره تو کامنت دونی..اینطور که معلومه حسنا اومد مهریه ی زن اول رو داد و همسر هم نمیدونست و بعد یهو فهمید و خشم مورچه گرفتش و فغان سر داد و خیر بر شر پیروز شد و ماهیت همسر اول بر همگان آشکار شد و همه ی اموالش رو یه حسنا بخشید و از حسنا صاحب میلیون ها بچه شد(در قسمت های آینده) و همسر اولم هم در فلاکت و انزوا و تنهایی بر اثر اون بیماری مجهوله که داره با بهار جان سپرد (در قسمت های خیلی آینده تر) و اینا..ببینید بچه ها دروغ گویی واقعا چیزی نیستش که مثلا کسی نداشته باشه..همه دروغ گفتیم و شنیدیم و ..اما دروغ داریم تا دروغ..دروغ شاخدار..دروغ بی خطر.. هزار جوره دیگه...کم نبودن وبلاگ هایی که خوندیم طرف یهو نوشته مرده و خواهرش مثلا اومده براش ختم قرآن مجازی گرفته و یه سری هم شرکت کردن و بعد دیدیم سر کار بودیم..گفته فلان بیماری رو داره و دیدیم سر کار بودیم..عکس های خصوصی دیگران رو برداشته و گذاشته به جای عکس های خودش و به هزار شکل دردسر درست کرده برای صاحبان واقعی اون عکس ها..فکر نمیکنم هیچ کدوم از ما دوست داشته باشیم که کسی عکس های خانوادگی که توی اف بی گذاشتیم رو به هر صورتی برداره و توی وبلاگش منتشر کنه..فکر نمیکنم کسی دوست داشته باشه که عکس بچه ی سه سالش رو بردارن و بذارن توی وبلاگشون و بگن این بچه ی منه و تصادف کرده و مرده و با تحریک احساسات ملت و پر سوز و گداز نوشتن از فقدان فرزند خیالی اجناس دسته دومشون رو بفروشن شبیه مامان گندم و یهو کاشف به عمل بیاد و صاحب عکس ها پیدا بشه و مابقی قضایا.. دروغ بنویسید..داستان سرایی بکنید.. اما خواهش میکنم جایی که پای بازی با احساسات ملت میاد وسط دروغ نگید..حسنا برای من صرفا آدمیه که داره داستان نویسی میکنه فکر میکنم خیلی دوستان به حسناو یا هرچیزی که اسمش هست لطف دارن که نقدش میکنن...داستانی نوشته شده بر پایه ی اینکه زنی بیمار بوده..اگر اشتباه نکنم در ایتدای دهه ی چهل زندگیش..این زن بر اثر این بیماری سالها بوده که به گفته ی حسنا هیچچچچچچچچچچچچ نوع رابطه ای با همسرش نداشته و رابطشون در حد سلام و علیک بوده..این زن به وقت عصبانیت به گفته ی حسنا شیشه ی تلویزیون رو هم میشکنه و اونقدر از توانایی بدنی بالایی برخوردار هست که به گفته ی خود حسنا فرزندش بهار که یکبار حسنا رو کتک زده اون هم به اون شیوه.. نتونسته دست های مادرش رو بگیره که مادرش.. پدرش رو کتک نزنه..داستان بسیار ساده است از حسنا بپرسید بیماری همسر اول چی هست؟؟!! که با توجه به چنین شرایطی ایشون توانایی رابطه ی جن/سی رو نداشتن و به همین دلیل برای همسرشون زن گرفتن....هیچ کس اینجا قرار نیس حسنا رو بشناسه کسی هم وقت این رو نداره که بره بیفته دنیال هویت واقعی حسنای خیال پرداز...دنیای مجازی اونقدر هم جدی نیست که آدم شال و کلاه کنه بره بیفته دنیال یه آدم مجازی توی دنیای واقعی..حالا امثال حسنا که این دنیای مجازی رو خیلی جدی میگیرن و راه به راه اظهار فضل میکنن که دردتون اومد یا به سر و صورتتون نزنید اینا آدمای عجیبین..اینجا اسمش روشه..بهش میگن دنیای مجازی..اگر آدمی خودش زندگیش جوری هست که اونقدر منزویه که این دنیای مجازی پناه گاهشه و اینقدر براش جدییه که ممکنه تصور کنه کسی با خوندن توهماتش به سر و صورت میکویه اون مشکل از خودشه..مگرنه دنیای واقعی هرکس پر از دغدغه و مشکلات و این داستانا هست که کسی نخواد برای یه هویت مجازی به سر و صورتش بکوبه.قرار نیست دست حسنا یا هرچی که اسمش هست رو بگیریم بیاریم بگیم ببینید ببینید دروغ میگه..قرار هم نیست حسنا بیاد و بگه سلام بچه من یه ساله دروغ گفتم ها ها ها...با یه پزشک مشورت کنید و خیلی راحت متوجه بشید که چنین بیماری که حسنا از نام بردنش امتناع میکنه اصلا وجود نداره قبلتر هم که ازش پرسیده شد فرمود خانوم اول بیماری قلبی و فشار خون داره و سه نقطه..بارها بیشتر از هزار بار اینجا گفته شد که بیماری قلبی منع رابطه ی ج/نسی نداره و گفته ی حسنا که همسرش و زنش هیچچچچ گونه رابطه ای نداشته و ندارن صرفا تخیلات ذهنی حسنا هست..پس با توجه به غلط بودن این قضیه پس اساس داستان زیر سوال میره..همسر اول به خواستگاری حسنا نرفته بلکه در خوشبینانه ترین حالت داستان به کلی متفاوت میشه..پس قسمت های خانوم اول به بیمارستان رفت و شب هم موند و همسر برای ترخیص خانوم اول به بیمارستان مراجعه نکرد و خانوم اول رو ول کرد و مادر شوهر به مادر من زنگ زد و گفت همسر چرا برای ترخیص نمیاد و این داستانا به کل دروغه..آدم ها دروغ میگن برای جلب تحسین و توجه و احترام دیگران..آدم ها دروغ میگن برای مواجه نشدن با حقیقت تلخی راجع به خودشون..آدم ها دروغ میگن برای مجبور نشدن به اعتراف به اشتباه .. تازه اینا در خوشبینانه ترین حالته که شما شبیه به من بنا رو به داستان نویسی نگذارید و حداقل قبول کنید که طرف راجع به همسر دوم بودنش راست گفته..اصل داستان اگر حسنا حداقل راجع به همسر دوم بودنش راست گفته باشه خیلی سادست..ماها که تو سواحل تورمانبی زندگی نمیکنیم...دیالوگ هایی که مادر حسنا میگه رو روش حساب نکنید..ضبط صدا و یه دستی و پرینت و اینا قسمت طنز قضیه ست.. مادر حسنا صرفا داره جواب کامنت گذارای این وبلاگ رو میده طفلی..اصل داستان اینه..مردک با همسر اول هماهنگه و در جریان کامل پس گرفتن خونه و ماشین از حسنا بود و هست و البته قرار بود حسنا یک سال پیش اقدام کنه برای پس دادن زندگی مردم... توی همون جلسه ی کذایی بعد از کنکور بهار که در جواب ملت گفت یه سری شروط گذاشته شده که قابل اجرا نیست..شروط همینا بوده...منتها حسنا همه چیز رو وارونه مینویسه.... مردک بسیار آدم شارلاتانی تشریف داره و متاسفانه داره حسنا رو هم دور میزنه..دیگه حسناست دیگه..شما خیلی جدی نگیرید..

حوا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 21:42

سلام
همیشه وقتی حسنا بانو سرچ می کردم حسنا اولین وبلاگ بود الان چرا اصلا تو صفحه اول نیست؟؟

وبلاگ خود حسنا توی پرشن بلاگ؟
هست.

شیوا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 19:38

سلام بانو جان .
اولا دستت درد نکنه که یه کم ابروی این زن دروغگوی خانمان بر هم زن رو می بری .

دوما ایا این خانوم مو مشکی لباس مشکی در پست حسنا باردار می شود عکس خودشه ؟

مشابهش است.
همین شکلیه.

نارین یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 18:22

بقیه اش که دروغه
فک کنم این چند روز داشت رمانی فیلم رمانتیک می دید خواست این صحنه هم تو نوشته هاش باشه

نارین نصف کامننت را می نویسی، می ری فرداش می آیی بقیه اش رامی نویسی

مریم یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 16:41

حالا که خانه و ماشین پس دادی حسنا دردت نمی آید؟
می گویم حسنا اینقدر به سر وصورتت نزن تو هم مثل خانم اولی پیر شدی و همسر فقط س و راخ جوان دوست دارد.
منتها خانم اولی زن اول و آبرو آن مردک است اما تو باعث آبروریزی مادر شوهر پدرشوهر و خواهر شوهرها هستی.
به نظرم با احترام راحت را بکشی و بروی بهتر از این است وایسی و هر روز تحقییر شوی و خانواده همسرت به زبان بی زبانی بهت بگویند برو گمشو زن زیادی آویزان.

الان می آد یه داستان توهمی جور می کنه که همسر خانم اولی و بهار را ول کرده اومده نشسته با من زندگی می کنه و همه چیز خوش و خرم است.

توهمات این خانه خراب کن ادامه دارد.
خوشم می آد که خونه و ماشین و مهریه اش را ازش گرفت.

نعیمه یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 15:45

اگر حسنا بابت دروغ گفتن همسر به خانم اولی متعجب و ناراحت شده است. چرا خودش حقبقت را به برادر شوهر حقیقت نگفت.
پدر ومادر حسنا و این مردک دعوا زرگری راه انداختند شاهدش هم همین تایید دروغ همسر توسط حسناست.

حسنا سر این مردک کلاه می گذارد این مردک سر حسنا را کلاه می گذارد زندگی که اساسش برمبنای منفعت وکلک است آخر وعاقبت بهتر از این هم ندارد.

مردک لیاقت زندگی با عشق و صداقت نداشت.

لیاقتش حسنا است و کلکهاش و ....

سارا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 14:18

خصوصی من رسید بانو جان؟

یکی دیگه می نویسه.
کاری نداره که.

( همین بود نه؟ )

نگار یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 14:05

الان مامان به بابا زنگ نمی زند.
کجایی که باز حسنا پول و ماشین تیغ زد بهش بگو برگرداند تا دوباره به دختر فروشی متهم نشویم

این اتفاق نیفتاده. وگرنه خانم اولی همون تهدیدهای قبلی را تکرار می کرد. اگر اون دفعه تونسته و تهدیدهاش جواب داده پس باز هم می ده.

تهدیدش هم گفتن این موضوع به فک و فامیل حسناست. برای همین حسنا هم در جوابش گفته بود به بابات می گم. در حالی که حسنای احمق فکر نمی کنه که خانم اولی کاری نکرده که گفتنش باعث بی آبرویی خانواده اش بشه.

بگذریم.
حسنا چیزی نگرفته و فعلا با وعده وعید دلخوشه. چون خانم اولی نمی ذاره دیگه این چیزی بگیره.

خونه و ماشین و مهریه اش را پس گرفت.
الان یه خونه براش رهن کردند و تمام!
ماشین هم دروغه. مردک بهش گفته هر وقت خواستی این هست سوار شو.
جرات داره ماشین بده به حسنا!

مینو یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:59

حسنا: امروز غذا خوردم.
خوانندگان: به به! آفرین! چقدر خوب و باتدبیر! تو خیلی صبوری آفرین! بوس بغل

حسنا: امروز عطسه کردم.
خوانندگان: واااااای خدا! باورمون نمی شه آدمی با چنین عطسه ای وجود داشته باشه! بوس بغل

حسنا: امروز به همسر گفتم پشت سر خانوم اولی خل دیوونه ی روانی مریض حرف نزن.
خوانندگان: وای خدااااا اصلا کفمون برید! تو دیگه کی هستی؟! واااااای به به! بوس بغل

حسنا: امروز یکی رو کشتم.
خوانندگان: به به! آفرین! چقدر خوب و باتدبیر! تو خیلی ماهی آفرین! بوس بغل

حسنا: می خوام همه تونو بندازم تو چاه.
خوانندگان: به به! آفرین! چقدر خوب و باتدبیر! تو خیلی ماهی آفرین! بوس بغل

حسنا: همه تون خرید، گاو منید.
خوانندگان: به به! آفرین! چقدر خوب و باتدبیر! تو خیلی ماهی آفرین! بوس بغل

و...

نگار یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:59

خانم اولی خوب دست کارگر ج ن س ی مثل حسنا را خوانده است.
می داند زنهایی مثل حسنا باید انگیزه داشته باشند تا حاضر شوند سر یک خانه زندگی دیگر آوار شوند.
خوب اگر تمام دارایی همسر به نام خانم اولی و بهار باشد دیگر همسر پولی ندارد که بتواند حسنا را راضی نگه دارد.
یک سال دوسال هر شب پیش حسنا بماند بعد از یک مدت همین فامیل حسنا بهش می گویند این پیر مرد چی هست آویزان خودت کردی و باید خرجش را بدهی.
این هست همسر الان به خاطر قدرتش هم که شده است خانم اولی و بهار را ول نمی کند.

خانم اولی خیلی عالی داره عمل می کنه.
چون مردک بی عرضه است. اگه این مرد عرضه داشت زندگیش اینطور نمی شد. جرات نداره به خانوم اولی بگه تو !

کسی که از ته دلش زندگی نکنه همینه.
حسنا دنبال مال مردک هست و وانمود می کنه دوستش داره اما خود مردک می دونه موضوع چیه.
مردک دنبال عشق و حال با حسناست و حسنا هم خبر داره اما به روی خودش نمی آره.

دکتر تکتم یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:58

بانو

شاید ما هم بودیم بدتر از این می شدیم.

مردک که فقط وعده وعید می ده و یه جو عرضه نداره.
خانم اولی که مثل شیر بالا سر زندگیش هست و حسابی داره از خجالت حسنا در می آد. خونه و ماشین را ازش پس گرفت.
پدر و مادر حسنا که دائم غر می زنند این چه زندگی بود درست کردی واسمون. حتی باباهه اومد خونه خانم اولی را داد و قهر کرد رفت. یه روز هم پیش حسنا نموند. در صورتی که 5 شنبه جمعه بود و آخر هفته. همین که مطمئن شد حسنا رفته محضر و خونه را پس داده راهش را کشید رفت شمال.
چون از حسنا ناراحت است. از آبروش می ترسه. خانم اولی تهدیدشون کرده که آبروتون را می برم اگر حرفم را گوش نکنید.
بابای حسنا باهش قهر کرد و حسنا به روی خودش نمی آره.

خانواده شوهر که ازش متنفرند.

شوهره هم که می گه از جات تکون نخور. حتی استخر زنونه هم نرو.
حسناست و آقای رئیس کار جورکن و مریم جون و مربی ورزشش و سوپری محل.

کل آدمهایی که حسنا باهاشون تعامل داره اینهان.

دردش خیلی زیاده

دکتر جان ،

حرفهای خودم را تحویل خودم می دی

گلریز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:52

چرا الان مادرش بهش نمیگه حسنا پول رهن رو نگیر؟؟ماشین رو پس بده؟؟؟مگه نگفت من میخوام بگم دخترم مستقله؟؟
اینجوری مستقله؟؟؟؟؟؟؟؟

گلریز عزیزم حسنا خونه را از اول با پول همسر رهن کرده.
دروغ می گه رهن خونه خودم و پول ماشین و اون داستانها ...

اگه حسنا این همه دنبال استقلال بود چرا زفت زن دوم شد؟
دلیلش برای این که زن دوم این مردک شد چیه؟

ساناز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:51

حسنا

اگر همسر همه اموالش را بده به خانم اولی و طلاقش بده، حاضری از صفر باهاش شروع کنی؟

سوالهای سخت سخت می پرسی ساناز

گلریز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:48

الان پدر فرهیخته این خانوم کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا الان نمیاد به حسنا بگه اینقدر این مردک رو تیغ نزن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باباهه باهاش قهره.
از همون محضر که برگشتند ساکش را برداشت رفت شمال.
چهارشنبه عصر رفت. در حالی که 5 شنبه جمعه تعطیله و همسر هم پیش خانم اولی هست و حتی یک اس ام اس هم به حسنا نمی تونست بزنه. باباهه می تونست بمونه یه روز پیش دخترش.

الان مامانه دو هفته است شوهرش را ول کرده اومده ور دل حسنا که بشه مدیر اسباب کشی؟

یه دروغایی می گه مرغ پخته بشنوه قهقهه می زنه

باباهه وقتی مطمئن شد حسنا خونه را پس داده و دیگه آبروش ( بخاطر تهدیدهای خانم اولی ) توی ماز ندران در خطر نیست، گذاشت رفت.

از حسنا هم ناراحت بود که یکساله این ماجرا را کش داده ... حسنا هم باهاش جر و بحث کرده بود.

گلریز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:46

بانو واقعا برای من جای سواله.چرا هیچ کس یک لحظه از خودش نمی پرسه که چرا پدر شوهر مادر شوهر از زن اول طرفداری میکنن؟؟؟؟؟براشون عجیب نیست که این دو نفر از یک زن بدجنس و ناتو ظالم و پول شوهر بالا کش طرفداری میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به خدا اینتا اصلا فکر نمیکنن.

اگه حسنا اینقدر ماهه چطور اونا متوجه نشدند؟
فقط همسر هست که متوجه ماه بودن حسناست؟ اون هم بخاطر سوراخ!!

پدر مادر پسرک که حتی مراسم ختم شوهرش راه نمی دنش
پدر مادر همسر که اینطوری
چطوریه که فقط خواننده ها متوجه قلب پاک حسنا هستند و اونهایی که باهاش زندگی می کنند و از نزدیک می شناسنش ازش فرار می کنند؟

راحله یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:39

حسنا برجسته ترین ویژگی آدمی که دنبال سوراخ تو است خودخواهی است.
کسی که با خودخواهی برای یک سوراخ نو این جوری از آبرو وحیثیت خودش گذشته است عمرا از آسایش و راحتی خودش را بگذرد و ماشین را به تو بدهد.
بدجور این وسط گیر کردی بالاخره این خواننده های فارسی وان آنقدر بهت فشار آوردند که تو باید یک خانه جدید بگیری که نشستی فکر کردی گفتی خوب همسر که پول نداشته مهریه نا چیز خانم اولی را بدهد بزار بگم ماشین و چک مدت دار داده است تا خواننده های فارسی وان خفه خون بگیرند.

بدبخت این مردک اگر اهل زندگی بود که پای تو را وسط این زندگی نمی کشید بزار یک 10 سال دیکگر سوراخ تو هم کهنه شد می بینی جه جوری پرتت می کند تو آشغالی

گلریز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 13:00

میدونی چی ناراحت کننده است.از اینکه وقتی میبینم این تعداد ادم حالا 400،500 هرچند تا ادم اینقدر کامنتهای زشت میدن.میدونی خیلی دردناکه که حتی زنهای ما هم برای هم جنس خودشون ارزش قائل نیستن.میگن اگه من جای مرده بودم میرفتم زن اول رو طلاق میدادم.یعنی زن رو در هر صورت یک وسیله یک چیز بی ارزش میدونن که هر زمان که مرد بخوان طلاقش میدن اون وقت این ادمها با این طرز برخورد میگن خانوم اولی کار زشتی کرده.مطمئنا اگر خودشون جای خانوم اولی بودن میرفتن اداره حسنا و ابرو شو میبردن.
جالب تر از همهع اینه که حسنا اصلا برا پول نیومده اما رو هوا پول رهن و ماشین احتمالی رو زد.راستی کسی به بابای حسنا خبر نداده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟الان باباش چرا نیست که بهش بگه پولهارو پس بده.داستان جالبیه.
میدونید جالب تر از همه اینه پدر شوهر مادر شوهر پشت زن اول هستن که این حسنا خانوم با تمام وجود سعی میکنه زن بد و پول پرستی نشونش بده اما از این حسنای زالو که زیر زیرکی همه چیز رو صاحب میشه خوششون نمیاد.مردم چرا اصلا فکر نمیکنن؟؟؟

گلریز جان،

من واقعا در شعور و درک اینا موندم.
درصد زیادیشون که زن دوم هستند و خودشون را جای حسنا تصور می کنند. بعضی هاشون شرایطشون فرق داره اما همچنان خودشون را تاسطح حسنا پایین می کشند.
مثلا یک خانمی هست همسرش جدا شده و این خانم زن دوم اون آقاست. هر اتفاقی برای حسنا می افته خودش را می ذاره جای حسنا و فکر می کنه ... آخه خانم عزیز تو خودت را در سطح حسنا می بینی؟

اصل موضوع را هم یادشون رفته که حسنا کیه و از کجا اومده.

ولی این را بدون که حسنا دروغ می گه.
خانم اولی همه چیز را پس گرفت و همسر هم الان فقط داره وعده وعید می ده.
مثلا تعارف زده که حالا ماشین برات می خرم. فعلا تا بخرم هر وقت خواستی جایی بری ماشین من را ببر و ...

خونه هم براش رهن کرده تا ببینه چی می شه.

مردک بدجایی گیر کرده. نه می تونه از سوراخ بگذره و نه از آبرو و زندگی و بچه اش.

خانم اولی خوب داره ادبشون می کنه.

مریم م یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:59

بانو فکر میکنم هرچی که از اموال همسر مونده به نام خانوم اولی یا بهاره.برای همین خانم اولی با گرفتن این خونه و ماشین خیالش راحت شد وگرنه اونم می دونست که شوهرش می تونه بره یه خونه دیگه بخره واسه حسنا
تو این داستان جدیدشم حضور مامان صرفا برای اینه که مثل شیدا حرفا رو از زبون یکی دیگه بزنه.
مثلا اینکه یه جوری بگه شوهر میتونه براش خونه بخره یا اینکه به ما بفهمونه همسر پیش خانوم اولی هم نمی ره و خانوم اولی بیمارستانه.
همسر خونه ی برادر شوهره ولی همچنان مادر شوهر پدرشوهر زنگ می زنن مامان حسنا همسرو بفرسته پیش خانوم اولی!؟؟

پدرشوهر مادرشوهر حتی به حسنا هم محل نمی ذارن، چه برسه به مامان حسنا.

نقش مامان هم دقیقا همون بود. گفتن حرفهای مورد نظر حسنا از زبان مامان جون.

شوهره هم هیچ غلطی نمی تونه بکنه. چون شدیدا بی عرضه است.
اموالش هم احتمالا یه سرش به خانم اولی می رسه که اینقدر از خانم اولی حساب می بره.

برادرهای شوهره همه آسمون جلند. چطور این یکی اینقدر خوش فکر و پولدار شد؟ سرمایه اصلی از جای دیگه است.
وگرنه جفت برادرهاش را هم می برد با خودش کار کنند. اگه کار از خودش بود و سرمایه از خودش بود برادرهاش را بی نصیب نمی ذاشت که با تدریس خصوصی خرجشون را دربیارن.

آیناز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:57

بی نام تو چقدر بیکاری که میای اینجا
خو نیا مگه کسی واست دعوت نامه میده میای اینجا
کامنت دونی باز دیدی ذوق کردی
که یه چیزی نوشته باشی

آیناز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:53

حسنا جان همسر بهت گفت بچه دار شو یکسال میام پیشت وایمیسم
حسنا ازاین همه دروغ دست بردار
چطور تویه قسمت خانوم اولی راضی بود واسی بهار خواهر وبرادربیاری حالا چی شد
تنش زیاد میشه
اخه ادم ،بشر ،انسان تو چرا انقدر دروغ میبافی
من موند این خواننده هات چرا انقدرازمغز معیوب هستن
یعنی فکر نمیکنن مینویسن
یعنی برای اونا گذشته ی ادما مهم نیست
فقط به حالا نگاه میکنن که این طوری فکر میکنن مینویسن
اصلا چیزی به اسم فکر دارن؟
یا میترسن حسنا رمزی کنه بهشون رمزنده؟
میخوان اخرسریالشو بدونن
حسنا تو چقدر بدبختی که خواننده هات ای کیو دارن درحد جلبک
خداییش تو تنهاییت موقعی که به لپ تاپت چسبیدی داری دروغ مینویسی چقدر به این کامنت گذارهات میخندی

حسناست و این خواننده های جلبکی.
با کسی که حق رفت و آمد نداره.
دوست و آشنا که ممنوعه.
ورزش باید خصوصی باشه مبادا کسی را ببینی و نتونی خودت را کنترل کنی.
فک و فامیل خودش که از زندگیش و زن دوم بودنش خبر ندارند و رفت و آمدی نمی کنه که مبادا بفهمند.
فک و فامیل شوهره که اصلا آدم حسابش نمی کنند.

حسناست و سوپری سرکوچه و مریم جون و شوهرش.
مربی ورزشش هم هست.

[ بدون نام ] یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:51

هنوز ادامه میدی
بابا دست بردار
به کار و زندگیت برس زن
اون وقت یکی میاد زن دوم شوهرت میشه میای گریه می کنی میزنی تو سرت

اگه دنبال کار می گردی و مثل حسنا در راه رضای خدا کار می کنی
برات مشتری خوب سراغ دارم. ثواب دنیا و آخرت را هم می بری.
6 در راه خدا


مردک هرزه است و دنبال کسی برای 6 می گرده
زندگیشون هم عالیه و مشکلی ندارند. فقط مشکل 6 دارند.
آدرس بدم خدمتتون؟

خدا را چه دیدی. تو نیتت خیره و در راه خدا می ری، تو به هوای پول نمی ری اما شاید مردک خودش مازراتیش را داد بهت.
تو با نیت خیر برو جلو. خدا راهت را روشن می کنه

فاطمه جون یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:24

فاطمه ٢:٠٢ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۱٤ مهر ۱۳٩٢
جذبه همسریت تو حلقم قهقهه
یعنی مرده قهر کردن مردا م... قهقههقهقهه
حسنا گلم مواظب خودت باش...
به نظرم یه دستی همسری به خانوم اول، میتونه آرامشو برات بیاره... چون شاید بترسه که از این به بعد همه مکالماتش ضبط میشه...
مادرشوهرتم هرچی زنگید که شوهر نمیاد و اینا1 بگو به من چه! مگه من مریض بودم به شما خبر دادم و ازین حرفا... اگرم گفت تو بهش بگو! بگو منم زنشم... به هرکی سپردین به همسر بگه به خانوم اول سربزنه، بگین اسم منم بیاره... شوخی
گلم فقطططططططططططططططط مواظب خودت باش...
ماشین همسریت هم مبارکت باشه... نیشخند بزن داغونش کن نوش جونت... نیشخند


پاسخ: فاطمه جون جالب اینجا ست که اس ام اس رو جزء قهر حساب نمیکنه و فکر میکنه هر بار اس ام اس مینویسه من هم باید جواب بدم و بهش گزارش بدم هیپنوتیزم برای مادر شوهر که دقیقا همین رو میگم و یاد آوری میکنم که به من ارتباطی نداره و با خودش صحبت کنند . اونها هم از این ناراحت هستند که همسر باهاشون حرف نمیزنه و حتی خونه شون هم نرفته ولی باید بدونند که این مشکل رو من بوجود نیاوردم که ازم سوال کنند یا انتظاری داشته باشند شرمنده ممنون ازت تو هم مراقب خودت باش همیشه در شادی و خوشبختی باشیبغلماچ ماشین هم ترجیح میدم مراقبش باشم چون میدونم همسر چقدر دوستش داره خط روش بیفته دچار افسردگی میشه بچه ابله
حسنا بانو - ۱٤/٧/۱۳٩٢ - ۱٢:٤٤ ‎ب.ظ


تو بهش خبر ندادی، پدرش هم بهش خبر نداد. فرق تو و پدرش چی هست تو این ماجرا؟
سرهنگ تو را کت بسته برد محضر برای امضا؟ به اون چه که تو چه کثافتی هستی؟
مادرش هم که اصلا خبر نداشت.
حالا با پدر و مادرش قهره و باسوراخ آشتی؟

مردی که پدر و مادرش، دخترش، خانومش و زندگی 20 ساله اش را برای 6 و سوراخ بده، لیافتش حسناست و بس.
لیاقتت همینه که بخاطر سوراخ بخوانت.
تف به روی این مرد زیادیه. حرومش نمی کنم.

فاطمه جان
اون مردک کسی را ول نکرده. نمی تونه هم ولشون کنه.

فقط از خیر این خانم خیر که در راه خدا 6 می کنه نمی تونه بگذره. اینجا گیر کرده. اگه این گیرش رد شه، مشکلش حل می شه.

اممممممممممممممم یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:21

شاخ دراوردم اون کامنتای وقیحانه و بسیار زشت رو توی وبلاگت دیدم. خوشحالم که پاکشون کردی. راستی این مردک داره واسه کی زیر و رو میکشه. اولی یا دومی یا هردو؟

منظورتون را از سوال متوجه نشدم.

گلریز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:10

بی نام الان دروغهای یک ادم رو دارن بر ملا میکنن ادم بیماری نه؟؟؟اما شماها که میرید اونجا به به چه چه میکنید و اصلا هم فکر نمیکنید که این خانوم داره دروغ میگه،تازه کامنت هم میدید که زن اول رو طلاق بده اصلا ادمهای بیماری نیستید.خدا شفاتون بده

نمی دونم برای خواهر و مادر خودشون هم از این تزها می دن؟
یکی بیاد رو زندگی مادرشون خراب شه و بگه بیا مسالمت آمیز زندگیت را با من قسمت کن

گلریز یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 12:09

الان حسنا خیلی خوشحاله.ماشینه رو گرفته ول بکنش هم نیست.یکی بهش گفته همسر گناه داره ماشین نداره میگه میتونه بره برا خودش بخره.
توجه کنید اصلا برای پول نیومده.فقط نمیدونم چرا ماشین رو چسبیده ول نمیکنه.اخه اگه تو می خواستی نشون بدی ادم خوبه ای الان چرا چسبیدی به این وسیله ها و پس بدش نیستس.فکر کنم یک فصل دیگه کتک از بهار می خوای نه؟

کسی که پول رهن خونه را چک می ده و نقد نداره، ماشین بره بخره؟
با چی؟

اصلا ماشین به حسنا نداده. دروغ حسناست.
ماشین قبلی حسنا را همسرش خریده بود و اون هم جزو اموالی بود که خانم اولی گفته بود باید پس بده.

خونه و ماشین و مهریه حسنا را ازش پس گرفته. شوهره هم هیچ کاری نمی تونه بکنه. فقط به حسنا وعده و وعید می ده.

یه خونه براش رهن کرده تا ببینه چیکار می تونه بکنه

میون دو تا دلبر
من دو دلم کدوم ور

... یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 11:52

من نه تو رو میشناسم و نه حسنا رو

نمیدونم کدومتون راست میگید

اما اینو میدونم که تو آدم مریض و بسیار بیکاری هستی که نشستی وبلاگ یکی دیگه رو کپی میکنی و تحلیل میکنی

برات متاسفم که انقدر ذهنت بیماره

[ بدون نام ] یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:36

واقعا این سعیده که کامنتو گذاشته چه احمقیه.."بذار مشکل رو خودشون حل کنند و تو رو قربانی نکنند"
احمق جان مشکل خود حسناست چطوری می تونند بدون بیرون کردن این زالوی بی وجدان مشکلو حل کنند؟؟؟؟؟؟؟ وگرنه زندگی اونا قبل از حسنا که مشکلی نداشته و تازه زبانزد همه هم بودن.

اتفاقا خانم اولی خیلی خوب داره مشکل را حل می کنه.

خونه و ماشین حسنا را پس گرفت. مجبورش کرد بره مهریه اش را هم ببخشه.

حسنا برای این که کم نیاره می گه همسر استون مارتینش را گذاشته زیر پای من.

همسر جرات نداره نفس بکشه.
یه خونه رهن کرده برای حسنا تا ببینه چه گلی تو سرش بگیره با این غلط زیادی که کرده

سارا یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:26

سارا۳:٠٥ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
این عصبانیت کاملا قابل تصور بود و حق هم داشت
هرچند که خودشم این وسط اشتباهاتی داشته باشه
باز خدا رو شکر مامانتون بودن و تونستن جو رو آروم کنن
راسی ایشالا که قرار نیست آدرس و تلفن خونه جدید رو خانوم اولی داشته باشن
و ایشالا تو خونه جدید آرامش داشته باشی
قلبگل


پاسخ:سارا جون همینطور که میگی شانس آوردم مامان بود . اگر نبود که خیلی بدتر دعوا میکرد اوه نه خوشبختانه قرار نیست کسی آدرس داشته باشه و امیدوارم از این طریق کمی آرامش برقرار بشه پلک ممنون ازت . برای تو هم همیشه ارامش و خوشی باشه بغلماچ
حسنا بانو-۱۳/٧/۱۳٩٢-٩:۳٦ ‎ب.ظ

مثل موش کور قراره باز بره تو سوراخ!

خانم اولی که حسنا را مجبور کرد خونه و ماشین پس بده و مهریه اش را ببخشه، بلد نیست یه بار دنبال شوهرش بره ببینه واسه 6 کجا می ره.

فکر می کردم حسنا خیلی خواننده هاش را احمق فرض کرده، اما وقتی کامنت هاتون را می خونم می بینم خیلی هم اشتباه نکرده

مامان غازغازک یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:25

می دانم چرا تو این قصه وقتی ماجرا به ضرر حسنا خانم اولی می رود بیمارستان؟
اما آنجایی که تو جلسه حسنا کتک می زند بیمارستان نیاز ندارد؟
انگار بیمارستان محلی است که حسنا خانم اولی را به آنجا می فرستد تا همسر فرصت معامله با حسنا را پیدا کند. و حسنا را از بازنده به قهرمان داستان تبدیل کند

اتفاقا این بار که اصلا موضوعی نبوده که خانم اولی ناراحت بشه می گه رفت بیمارستان و فلان و بهمان شد.
این همون خانم اولی هست که در دعواهای قبلی شیشه تلویزیون می شکستا !!
حالا واسه این جنگ زرگری که شوهره راه انداخته می ره بیمارستان

ولی حسنا از درد نمی تونه تکون بخوره و همچنان می ره اداره.
فرق زن خوب و بد را می بینید؟
زن مستقل و زن بدبخت وابسته دیونه روان پریش!

فرقهاش مشخصه یا حسنا بیشتر توضیح بده؟

رهگذر یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:20

واقعا این زنهای دوم نمیفهمند؟ یا خودشون رو میزنند به نفهمی!!!البته که رد پای منافع شخصی و هرزگی به شدت پیداست!!
تا قبل صیغه شدن هزار جور اطوار میریزند و هزار عمل غیر شرعی و غیر اخلاقی انجام میدهند.وگرنه، اگر کرم نریزند کدام مرد متاهلی نگاه به زنی که سرش تو کار خودشه و پا نمیده میاندازه؟ و بعدش همه میشوند مریم مقدس!!خلاف شرع که نکردیم!اگه اون همسرشه منم همسرشم!خدا ما رو قبول داره!حق و حقوق من چی میشه این وسط! عدالت؟!! بچه من بابا میخواد! بچه من ارث و میراث میخواد! خودم 6 میخوام :)) !
از همه مسخره تر دلیل حسناست!تا اینجا که من فهمیدم این حسنای بیچاره سرش تو لاک خودش بوده.یهو خانم خانما مثل بلای آسمانی نازل شده و حسنا را مجبور کرده که تو رو به شرفت بیا زن دوم شوهر من شو!اگه تو بیای هر چی دارم با تو نصف میکنم.تو که اینقدر پاک و مقدسی فقط بیا زن دوم شوهر من شو.
بعد هم یهو بنده خدا دیوانه شده و همه حرفهاشو پس گرفته و نمیخواد در کنار این فرشته معصوم به خوبی و خوشی زندگی کنه!! و هی داره این طفل معصوم رو میچزونه!
البته حسنای مظلوم که تنها نمیمونه! یه شوهر داره که مثل شیر مواظبشه و میگه گور پدر زنم!بیا این ماشین عروسکم مال تو! تو فقط ....!!!

واله من فکر می کردم بقیه هم می فهمند و حالا همینطوری یه چیزی می گن. اما بعضی کامنتها می گه سطح درک بعضی ها از کرک فرش هم کمتره !!

با اون همه التماس خانم اولی شوهرش را راضی می کنه که باید زن بگیری
بعد می ره حسنا و پدرش را می بینه و خواهش التماس که اونا قبول کنند
بعد می ره به همسر می گه حالا باید برای عقدتون به من باج بدی و خونه و آفیس ازش می گیره ( جالبه که خودش پیشنهاد داده و پی گیری کرده اما شرط هم می ذاره )
بعد یهو فراموشی می گیره !!
چهار ماه بعد که بهش می گن ما با هم هستیم حالش بد می شه و کارش به بیمارستان می کشه و ....

حسنا یه کم همچین تو داستان زیادی دست نبردی؟

الان هم خانم اولی با قدرت تمام داره حسنا را پرت می کنه بیرون.
خونه و ماشینش را ازش گرفت.
مهریه را هم مجبور کرد بره ببخشه.

شوهره هم که فقط قول می ده. یه خونه رهن کرده واسه حسنا تا ببینه چی می شه.
یه مازراتی خیالی هم زیر پای حسناست

پلیس راهوار تهران بزرگ امروز اعلام کرد :
خانمهای کارمند اگه دیدید یکی از خانمهای همکارتون امروز با مازراتی اومد سرکار بدونید از کجا آب می خوره. هوای شوهرهاتون را داشته باشید و ارتباطتون را باهاش قطع کنید. سوژه مورد نظر است

مونترالی یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:20

مونترالی٤:۳۱ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
حسنا جون شنیدی که میگن " عدو شود سبب خیر " ؟ حکایت کار تو است . میخوای برات پیش بینی کنم چه افتاقی در آینده خواهد افتاد ؟ با این جریانات همسر میخواد هم خانم اولی رو تنبیه کنه و هم قدرت بودن خودش رو ثابت کنه. بخاطر همین از این به بعد میاد باتو زندگی میکنه ودرصورت خیلی ضروری به خانم اولی زنگ میزنه یا میره تصمیم داره اونقدر این کار رو بکنه تاخانم اولی از موضع خودش پایین بیاد و خونه رو برگردونه اما اونها هم بیکار نمی شینند واگرخانم اولی به بهانه های بیماری نتونه همسر رو بکشونه از طریق دخترش اقدام میکنه و از موضع اون واردمیشه درهرحال این جمله ایی که همسرت گفته لحظه های از دست رفته رو ازاین به بعد جبران میکنم فقط هدفش اینه و تازه داره دستگیرش میشه که تو چه جورشخصی هستی وناراحت از اینکه چرا اینقدراذیت شدی ویاچقدرمظلوم واقع شدی. وقتی به خانوم اولی گفته اگرمهرت روگرفتی پس طلاقت روهم بگیریعنی کاملا شمشیرش رو از رو بسته . دیگه اینکه چقدر تیغش ببره به مکروحیله همسر اولی برمیگیرده که چکار کنه. درهرحال امیدوارم هرجا هستی فقط سالم وخوش باشی که اینهابزرگترین ثروت است . درضمن اگر اسباب کشی کمک میخوای من حاضرم بیام ک


پاسخ:مونترالی جون ممنون ازت بغلماچ همینطور که میگی گاها عدو هم سبب خیر میشه ابرو البته در مورد خودمون امیدوارم برای همه ما خیر باشه و این تنش ها کمتر بشه . برای این موارد هم همسر قبلا به من گفته بود تو بچه دار شو من قول میدم بیام یک سال باهات زندگی کنم . ولی الان و تو این شرایط اگر این کارها رو بکنه و چنین تصمیمی بگیره که دوباره مشکلات و تنش و اعتراضها بیشترمیشه اوه امیدوارم از این راه وارد نشه چون خانوم اولی هم مسلما نمیشینه نگاهش کنه و لجبازی بدتر میشه افسوس ممنون ازت بغلماچ برای خودت هم سلامتی و خوشی و خوشبختی باشه . قلب برای اسباب کشی هم ممنون شرمنده میکنی ماچ
حسنا بانو-۱٤/٧/۱۳٩٢-۱٢:٥۱ ‎ق.ظ



همسر بیاد یه سال پیش تو برای چی؟
مگه تو را برای رفع مشکل 6 نگرفته بود؟ حامله باشی که به دردش نمی خوری.

به نظرت نامردی نکردید؟
جفتتون.
خانوم اولی را گول زدید که برای 6 است
بعد اینقدر عذابش دادید و دروغ و پنهانکاری کردید و ... تا ذره ذره عصبی و آشفته اش کنید. حالا که شده یک زن آشفته و عصبی از بی وفایی ها و خیانت و دروغ همسرش، می خواهی زندگیش را ازش بگیری؟

قرارتون این بود ؟؟
برگرد یه بار به روزایی که سعی می کردید راضیش کنید و دروغها و قولهایی که همسر داد بهش تا به زور وارد زندگیشون بشی فکرکن.
تو هم توی این همه ظلم و خیانت شریکی حسنا.
نگو همسر عاشقم شده.
همسر حق نداشته عاشق بشه وقتی زن و زندگی داشته.
به نظرت جالبه بابات بره عاشق یه دختر بیست ساله بشه و مامانت هم در آرامش باهاشون زندگی کنه؟

شوهر خواهرت چطور؟


بخشی از پازل زندگیت را نبین.
کل صحنه را که نگاه کنی کاملا ظلم و گناهی که تو و همسر به اون زن و زندگیش کردید آشکاره.

خیری در زندگی که با ظلم به دست بیاد نیست.

برای این موارد هم همسر قبلا به من گفته بود تو بچه دار شو من قول میدم بیام یک سال باهات زندگی کنم .

سعیده یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 10:12

سعیده-ق٤:٥٥ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
حسنا جون عزیزم یه پیشنهاد خواهرانه برات دارم اگه می تونی با خانواده ات هم در میون بذار.پیشنهاد "از دسترس خارج شدن" هم خودت هم تا حدودی همسر و خانواده.
خانه جدید که رفتی تا چند ماه آدرسش رو حتی به برادر شوهر هات هم نده قضیه بهار و کتک کاریش که یادته؟الان با این وضعیت دوباره مادرشوهر و پدرشوهرت و خواهر شوهرت میان به تو که بیا و کوتاه بیا و خانوم اولی گناه داره... بذار ندونن کجایی تا فعلا سعی کنن مشکل رو خودشون حل کنن و تورو قربانی نکنن باز.
موبایل خودت و پدرتون رو موقتی خاموش کن و با یه سیم کارت دیگه فقط با فامیل خودت در تماس باش حتی به برادرشوهرات هم ندی بهتره!! خانم اولی از این به بعد ممکنه باز به پدرت زنگ بزنه و به خاطر ضبط صدا و هر چیز مزخرفی دری وری بگه،بذار حرمت پدرت رو بیش از این نشکنه و دستت تو حنا بمونه.
احتمال زیاد میدم که شوهرت تا مدتی نخواد بره پیش خانوم اولی( تو مانعش نشو) در این صورت سیل پیام ها و تماس های خانواده شوهرت و خود خانوم اولی به سوی تو آغاز میشه!!! بیخود اعصابت رو بیش از این مستهلک نکن و به خودت رحم کن و نه شماره خونه جدید رو بده نه موبایل. بذار مشکل رو از طریق خودشون و پسر


پاسخ:سعیده جون ممنون از پیشنهاد خواهرانه ات بغلماچ اتفاقا همین کار رو میکنیم و قرار هست آدرس رو ندونند . همینطور که میگی باز هم میخوان بیان و سر در بیارن که چه خبر هست و چه خبر نیست و من کجا هستم و چکار میکنم و خونه چطوری هست و .. هزار تا از این حرفها شرمنده برای تلفن ها حقیقتش موبایل ها رو عوض کنیم خانوم اولی میتونه خونه مامان و بابا زنگ بزنه و حتی محل کار بابا . خنثی اگر همسر جنین تصمیمی بگیره که میدونم تنش بیشتر میشه و احتمالا من هم مورد اتهام قرار میگیرم که حتما من ازش خوواستم یا باعث شدم نگران شماره خونه جدید رو که نمیدم . برای موبایل هم به همسر میگم که یک خط دیگه بگیرم . اینطوری تنها راه ، محل کار هست که میتونن تماس بگیرند خنثی کامنتت نصفه اومده . ممنون از همه حرفهات و راهنمایی هات بغل
حسنا بانو-۱٤/٧/۱۳٩٢-۱:۱۱ ‎ق.ظ

سعیده جون زندگی با این خفت و مدل مثل موش کور برای چی؟
که شاید مردک بمیره و یه چیزی به حسنا ارث برسه؟

خانم اولی هم اصلا نمی تونه یه بار دنبال مردک بیاد ببینه کجا می ره برای 6 !!

ماشاله همتون فرا تیزهوشید با این راه حلها

شایدم شوهره هم می خواد مثل دزدها مخفیانه بیاد و از پشت بوم همسایه بپره تو حیاط اون یکی همسایه تا برسه به خونه حسنا

فقر و حریص بودن چه کارها که نمی کنه

مامان غازغازک یکشنبه 14 مهر 1392 ساعت 09:50

نذر 6 حسنا تمام شد؟
این همه نوشت که جواب بدهد که همسر پول نیم ساعت را می دهد

من برای پول نیامدم
رابطه ای هم با همسر نداشتم

خانم اولی اومد التماس کرد منم برای خوشحال کردن خانم اولی قبول کردم.

راحله شنبه 13 مهر 1392 ساعت 23:19

این جور که بوش می آید همسر همین یک ماشین و چند تا چک برای خرید 6 تو دست داشته است که رو کرد.
حالا که منبع مالی بزینس حسنا تامین شد فعلا حسنا برای امر خطیری که استخدام شده است سرویس می دهد.
کارگر جنسی و این همه توجه هه هه باز که دماغت داراز شد حسنا فکر در دیوار همسایه ها باش بابا همه جا سوراخ کرد

راحله جان همسر اختیار هیچ چیز را ندارد.
اینها را هم یواشکی داده بود که خواهرهای همسر به خانم اولی خبر دادند و بعد از یکسال تلاش همه را پس گرفت.

هم ماشین حسنا را از زیر پاش کشید
هم خونه را ازش پس گرفت
هم مجبورش کرد بره مهریه اش را ببخشه.

الان حسناست و یه خونه که همسر رهن کرده و یه عالمه وعده وعید که درستش می کنم. صبر کن

حسنا می دونه که همسر هیچ کاره و بی عرضه است که جرات نمی کنه بچه دار بشه. تمام تردید حسنا در این مورد است. چون تنها راه باقی مانده است ولی از عدم همکاری همسر می ترسه.

ماشین و این حرفها هم خیالات حسناست که بگه کم نیاوردم.
شوهره گفته حالا هر جا خواستی بری ماشین من هست می دم برو. غصه نخور. خونه هم که برات رهن کردم. درستش می کنم و این حرفها ...
عملا حسنا فعلا بازنده است شدید !!

مینو شنبه 13 مهر 1392 ساعت 22:22

بانو جون هی می خوام هیچی نگم نمی شه...
می گی همسر وضعش از تو هم بدتره. خوب معلومه سه تا زن رو اداره کردن می دونی یعنی چی؟
راستی تو هم یه کم از همسر بکّــــــن وضعت خوب شه.

این کامنت هم برای خالی نبودن عریضه.

مینو من تازگی ها به این فکر می کنم که از اموال همسر هیچی نصیب من نمی شه.

توی عقد نامه خانم اولی نوشته نصف اموال همسر مال اون هست.
توی عقد نامه حسنا هم که نوشته.

اینطوری دیگه نه چیزی به من می رسه نه به خود بی نواش!!

من اشتباه کردم همسر سوم شدم.

دانشجوهای حقوق می شه روی این موضوع کار کنید بگید قانون چه تدبیری برای این قسمت اندیشیده !!

آیناز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 22:00

بانوی اول حالانوبتی هم که باشه نوبت ماشین هست ازش بگیر
حسنا همسر که تو مهریه بانوی اول مونده بود حالا چی شد دوتا چک ازکجا یه هویی اومد
عجب !
حسنا راستی نگفتی خونه متری چند؟

آخه همسری که ماشین عروسکی داره که بعضی ها تو تهران دارند، واسه پول پیش خونه چک مدت دار می ده؟

یعنی 100-200 تومن نقد تو حسابش نداره

این که وضعش از من بدتره.

آیناز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:56

بعید هم نیست بیماری بانوی اول وبگیره
مکافات عمل میگن همین جاست دیگه
بقول بانو حسنا ارزشش وداره این همه درد اونم تو سی سالگی

شاید ما هم بودیم بدتر از این می شدیم.

مردک که فقط وعده وعید می ده و یه جو عرضه نداره.
خانم اولی که مثل شیر بالا سر زندگیش هست و حسابی داره از خجالت حسنا در می آد. خونه و ماشین را ازش پس گرفت.
پدر و مادر حسنا که دائم غر می زنند این چه زندگی بود درست کردی واسمون. حتی باباهه اومد خونه خانم اولی را داد و قهر کرد رفت. یه روز هم پیش حسنا نموند. در صورتی که 5 شنبه جمعه بود و آخر هفته. همین که مطمئن شد حسنا رفته محضر و خونه را پس داده راهش را کشید رفت شمال.
چون از حسنا ناراحت است. از آبروش می ترسه. خانم اولی تهدیدشون کرده که آبروتون را می برم اگر حرفم را گوش نکنید.
بابای حسنا باهش قهر کرد و حسنا به روی خودش نمی آره.

خانواده شوهر که ازش متنفرند.

شوهره هم که می گه از جات تکون نخور. حتی استخر زنونه هم نرو.
حسناست و آقای رئیس کار جورکن و مریم جون و مربی ورزشش و سوپری محل.

کل آدمهایی که حسنا باهاشون تعامل داره اینهان.

دردش خیلی زیاده

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:52

باشه بانو جونم

رهگذر شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:50

میگم این حسنا یه وقت از اون بیماریهای خانم خانما نگیره؟ تپش قلب و ضعف و تب و لرز و درد و ....اونوقت باید خودش با پای خودش بره خاستگاری نفر سوم!!!

حسنا یه عفریته ای است دومی نداره.
ولی خوشم می آد خانم اولی با متانت و نجابت داره با عفریته گریهاش برخورد می کنه. شیک و تمیز نشسته سرجاش و پدر شوهر مادرشوهر هم پشتش و ...

آزاده شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:45 http://azadeh002.blogfa.com

سلام
من اصلا تا حالا وبلاگ شما رو نخوندم
نمی دونم کی به اسم من براتون کامنت گذاشته
به خدا من نبودم
حاضرم قم بخورم
الان آدرس شما رو از روی وبگذر دیدم و اومدم ببینم چه خبره دیدم به اسم من براتون کامنت گذاشتن جل الخالق چه بیکارهایی پیدا میشوند
ببخشید
اما به خدا من برای شما کامنت نگذاشتم خانم

؟

آیناز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:45

بـــــــــــــــــــــــــــــــه آزاده
به موقعش باآدرس وبلاگ میایم
بانو خودش میدونه ما کی هستیم نیازی نیست با آدرس بیایم اینجا بخوایم تبلیغ وبلاگ خودمون و بکنیم

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:40

ازاده من وبلاگ ندارم
درست کنم ادرس رو برات می ذارم

به من هم آدرسش را بده

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:38

خودم ٤:۱٢ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢با وجودی که کمتر پیش میاد در مورد یک آقا بگم حق داره،
با وجودی که اصلندش دلم برای همسرتون نسوخت!
اما در این مورد کاملا بهش حق میدم که ناراحت باشه. بهش حق نمیدم که چنین شیوه ایی برای زندگیش اتخاذ کرده ولی اگه من بودم همسر اول رو طلاق می دادم، صرفنظر از اینکه اولیه یا دومی رفتارش زشته...
پاسخ: خودم جون من هم کمی بهش حق میدم که ناراحت باشه . بالاخره خبری بود و کاری انجام شده بود که با شنیدنش میشه گفت شوک شد ولی در این بین کمی هم باید به عملکرد خودش نگاه کنه
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ۱٠:۱۳ ‎ب.ظ

خودت جان ، خوبه وقتی همسرت سرت هوو اورد ، یکی به هووت بگه که تورو ازین زندگی بندازه بیرون ؟

شوک کجا بود. همسر در جریان کامل این موضوع بود.

به حسنا گفت خونه را پس بده، بعدا یه خونه دیگه بهت می دم.

اینا همه فیلمه حسناست. شوهره می دونست.
مگه می شه این همه خانم اولی زنگ می زد به باباش و حسنا غر می زد به همسر که بگو زنگ نزنه، یک کلمه نمی گفت این زن من به بابای تو چی می گه؟

ازاده شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:36 http://azadeh002.blogfa.com/

خیلی جالبه!!!!
اگه شماها اینقدر رک هستین وواقعا قصد شفاف سازی دارین چرا هیچکدومتون باآدرس وبلاگتون نیستین؟اینقدر میترسین؟
خجالت داره والا

من دو تا وبلاگ دارم.
آدرسش را هم که داری.

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:36

نیلوک ٤:٠٦ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر
۱۳٩٢آخ بزنه بعد از اسباب کشی , همسر کلاً وسایلش رو جمع کنه بیاد پیشت برای همیشه بمونه ... آخر هفته ها هم بره بهار رو ببینه .
و مثل تمام آدم هایی که از هم جدا زندگی می کنن با خانم اولی رفتار کنه
پاسخ: نیلوک جون این کار رو بکنه که نفر اول من متهم میشم که حتما به همسر یاد دادم بعد هم حتما میگن تو که خودت سه روز چهار روز گفتی الان چرا رفتی
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ۱٠:۱٠ ‎ب.ظ


نیلوک جون به هووی خودت این پیشنهاد رو بده ، نظرت چیه ؟

مردک حتی جرات نداره بیاد پیش حسنا
می ره پیش برادرش.

البته حسنا که ماشاله دروغگوی بزرگ!!!
هفته بعد می نویسه همسر اومده و دیگه نمی ره.
هر کاریش می کنم نمی ره.

ولی همسر اصلا نیامده و 3شب 4 شب هم دروغی بیش نیست.
توی اون جلسه فقط قرار شد حسنا بره اموالشون را پس بده که داد. به همین دلیل هم مدارک خانم اولی خونه حسنا بود.
مگه دیوانه است که اصل کارت ملی و شناسنامه و .. را بذاره خونه حسنا

کیانی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:33

منظورم از اینکه گفتم جفتشون شمالین این نبود که به شمالی ها توهین کنم.منظورم این بود که احتمالن چون هم ولایتیشه داره باهاش هم زاد پنداری میکنه!!! واقعا نمیتونم دلیل دیگه ای پیدا کنم برا این طرز کامنت گذاشتنه مهرسا. و نمیتونم قبول کنم یه نفر تا این حد.....بگذریم. من خودم شوهر خالم شمالیه و بچه های خالم هم که خیلی دوسشون دارم حسابی شمالی بار اومدنو ساکن شمالن

میچکا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:23

درسته حسنا شمالیه
اما همه شمالیها اینجور نیستن
یعنی توی همین تهران مثل حسنا پیدا نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟
اینجور قضاوت نکنید
بد و خوب همه جا هست
حسنا نمونه بد ذات شمالیه
از همون تیره و تبار معروف که توی کامنت قبلی گفتم
همه رو با یه چوب نرونید
انگار که من توی تهران یا هر شهر دیگه ای نمونه حسنا رو ببینم و بگم زنهای تهرانی ال و بل هستن
این درست نیست
حساب حسنا و امثال حسنا اهل هر جایی که باشن جداست و به قول خودش معلوم الحالن
از یه رو سپی چه توقعی میره ؟؟؟؟
کلاه شرعی واسه این جور موقعها خوبه دیگه

آیناز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 21:21

اینجا چه خبره چرا انقدر حرفهای مستهجل زده میشه
لطفا رعایت کنید
خواهشن دروغهای حسنا رو بکشین بیرون فحاشی نکنید
فحاشی کردن بقیه خوانندهای وبلاگ بانو رو زده میکنه
وزحمت های بانو وبقیه بچه هارو هدر میده
لطفا بچه ها اسم مناسب برای خودتون بذارید
لطفا ازکلمه شهرستانی استفاده نکنید
همه جا بدوخوب هست

ممنون از توضیحت.
حذف شد عزیزم

نارین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:57

کیانی عزیز
هر ادم بدی شمالی نیست که
تو بین خودمون هم شمالی هست عزیز

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:47

فندق خانوم ٢:٢۳ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
الهی بمیرم باز مریض شدی؟ تورو خدا خودتو تقویت کن.
عزیزه دلم کاش به نامه همسر میزدی خونرو.میترسم الان همسر بره طلاقش بده و اون زنه باز مزاحمت شه.
بهتره به پدر شوهرتم دیگه اعتماد نکنی و رفت و آمدتو محدود کنی چون از اون خانوم همش حمایت میکنه.مواظبه خودت باش و از همسر دلجویی کن گناه داره
پاسخ: فندق حانوم جون خدا نکنه دور از جون نازنینت برای خونه هم به خودم بود که در نهایت میخواستم کاری بکنم به خود همسر برمیگردوندم ولی نشد امیدوارم هرگز اینطور نشه . در کل توجه به شناختی که از همسر دارم هیچ وقت این کار رو نمیکنه . اگر هم چیزی گفته حتما عصبانی بوده برای مادر شوهر پدر شوهر هم که تا حالا صحبت مستقیمی در این مورد نکردند و اینطور که شنیدم از قهر کردن همسر و این که نه حرف زده نه خونه شون رفته دلخور هستند
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ٩:۱٥ ‎ب.ظ

اخه چرا انقدر دروغ می گی حسنا
کدوم مرد 50 ساله ای زنش و دخترش به خاطر یه کارگر جنسی ول می کنه و پیششون نمی ره .
داغون ترین مردام برای همسر و مادر فرزنداشون ارزش زیادی قائل هستن ، زنی که حداقل 20 سال باهاش زندگی کرده رو به خاطر یه کاگر جنسی اویزون دنبال پول ، ول نمی کنه و البته همون نیم ساعت هارو می اد و6 می کنه و می ره

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:43

حسنا : مادر شوهر حتما فکر کرده بود ما مسئول اومدن و نیومدن همسر هستیم . در کل پدر شوهر و مادر شوهر دز این جریان سعی داشتند موضوع رو خیلی ساده جلوه بدند . انگار که چیزی نشده


مادر شوهر زنگ برنه به مامان حسنا برای چی؟
اونا اصلا حسنا را آدم حساب نمی کنند که حالا بخوان زنگ بزنن به مامانش

اینها توهمات یک زن دیوانه است

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:40

نجمه ٢:۱٢ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
قبلا هم بهت گفتم همسرت خیلی دوستت داره. خانوم اولی خودش رو از چشم انداخت (فکر میکنم قصدش واقعا گرفتن خونه نبوده بهانه ای بوده تا اعصاب و آرامشت رو بهم بریزه فکر نمی کرده که راضی بشی بعد که دیده راضی شدی اومده و گرفته)
تو فکر برادرشوهر اولیم که این چند روز که همسرت اونجاست دوست دخترش رو چی کار کرده

پاسخ: نجمه جون همینطور که میگی خانوم اولی بیشترین قصدش بهانه گرفتن و اذیت کردن بود تا آخرش هم رفت احتمالا دوست دخترش رو باید بیرون از خونه ببینه
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ٩:٠۳ ‎بعدازظهر

افرین به خانم اولی که هم تورو و هم همسر رو سر جاتون نشوند
کاملا خانم اولی از چشم همه بخصوص مادرشوهر و پدرشوهر افتاد

مگه جرم کرده که دوست دخترش را بیرون خونه ببینه.

دوست دخترش را می بره خونش.
شمایی که باید یواشکی و قایمکی بیان خدمتتون!

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:36

الهام(منو) ٢:۱٠ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢اینم بگم یه کم جنبه خوبشو نگاه کنیم جدا از همه اینا برو حالشو ببر تنوع خوبی شد هم خونه رو عوض کردی و هم ماشین رو
حالا دیگهمونده روحیه ات رو عوض کنی و یکم معقولانه تر و درست تر و قاطع تر با همه برخورد کنی
درست میشه :)))
پاسخ: الهام جون این هم هست هم خونه عوض شد هم ماشین ممنون ازت امیدوارم همینطور باشه و من روحیه ام رو هم عوض کنم . همیشه شاد باشی
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ٩:٠٠ ‎ب.ظ

هم پول خونه و گرفت هم ماشین
همگی خسته نباشید ، بخصوص همسر

مینو شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:35

ساره جان منظور از «همه» خواننده های وبلاگشن!

مینو
خوبی؟ سرحالی؟

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 20:14

مریم و همسری ۱:٤٩ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢

حسنای عزیز سلام
میدونی فکر میکنم خانوم اولی با این کار بی نهایت بی نهایت خودشو پیش همه بی ارزش کرد و تو فقط با ارزش تر از قبل شدی بغل
همسرت هم خیلی دوستت داره واقعا کاملا آشکاره که خیلی خیلی دوست داره
شاید این موضوع یه تکونه خیلی بزرگ برای همسر باشه که امیدوارم همینطورم باشه
برات بهترینارو از خدا میخوام
مراقب خودت باش
ساره: یعنی چی خانم اولی پیش همه بی ارزش شد اگه "همه " فقط همسره که در تمام جلساتی که طی این دو سال حسنا گذاشته تکلیفش رو مشخص کنه خانم اولی رفتارش مثل دیوونه ها بوده ولی بعد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده نه تنها از ارزشش کم نشد که زیادتر هم شد مردک مثل قبل از خانم اولی حساب می برد و می بره. اگه منظور از همه خانواده مردک هستند که تا جایی که حسنا تعریف کرد همه پشت خانم اولی بودن و هستن حالا حسنا ارزشش پیش کی رفت بالا؟ پیش ذهن متوهمش ارزشش رفت بالا. خانواده مردک که سایه رو با تیر می زنن.

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:46

سارا ۱:٠۸ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
حسنا جان از لحن نوشته هات برداشت کردم این که همسر نرفته بیمارستان و ازین که به خانم اولی گفته طلاقت میدم یه جوررایی قند تو دلت آب شد، البته که این احساس تو طبیعیه چون اون یک رقیبه، ولی خب ...
همش میگم چطور یه مرد حرف زنشو برای تجدید فراش از هوا میگیره! خیلی همسرت بیوفا و بی احساسه خیلی...البته رفای خیلی بدتری در موردش صدق یکنه به همینا اما بسنده میکنم

پاسخ: سارا جون اشتباه میکنی . اتفاقا اصلا هم قند تو دلم آب نشد .چون من همون حسنا هستم که تو این مدت که توی این زندگی بودم بارها و بارها با این که میدونستم بهانه هست ولی به همسر گفتم بلند شو برو . این بار تنها حسی که بود تعجب بود . از این که بارها تماس گرفتند و نرفت . و تنها تفاوتی که رفتار من داشت که نرفتم دخالت کنم بهش بگم بلند شو برو . همسر هم حرف خانوم اولی رو برای تجدید فراش رو هوا نگرفته . من قبلا توضیح داده بودم در این مورد . این صفاتی هم که گفتید در مورد همسر صدق نمیکنه . نه بی وفا هست و نه بی احساس . رفتارهای بدتری هم در موردش صدق نمیکنه . همشر اشتباهاتی داشته و داره ولی اینها نیست که شما میگید .
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ۸:٢۳ ‎ب.ظ


مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:42

هلن ۱:۳٩ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢حسنا جون به شوهرت بگو نوشدارو نمیخوام. این ماشینتم بگیر مال خودت
همینت مونده که فردا پس فردا بهار با ماشین باباش ببینتت دوباره واست حرف و حدیث در بیاد.
بگو واست بخره یه ماشین خوب .
پاسخ: هلن جون اصلا نه نیازی به این ماشین بود و نه این که برام ماشین بخره . خودش خواست این کار رو بکنه . من که بهش نگفتم . نیازی هم نیست بهار من رو بصورت اتفاقی ببینه تا متوجه این موضوع بشه . همین الان هم احتمالا میدونند چون برادر شوهر ها از این موضوع ماشین خبر دارند
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ۸:۳٧ ‎ب.ظ


اخی ناز بشی تو که ماشین نخواستی فقط با سر قبول کردی ، تو اصلا نمی خواستیا ، اصلا

راحله شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:37

مادر حسنا با حسنا برای به اصطلاح فهمیدن شوهر حسنا برنامه ریزی داشتند برای همین تا همسر فهمید مادر آنجا خبردار وایساده بود و هندوانه زیر بغل مردیکه می داد که تو بهترش را می توانی برای حسنا بگیری.(البته و صد البته همسر می دانست چون تمام جلسات قبلی برای همین تشکیل شد همسر اگر نمی خواست خانه را پس بگیرد اصلا این جلسات برگزار نمی شد. حسنا هر چی عقده از سگ محلی این مردک تو دلت مانده بنویس این خواننده های احمق فارسی وان به خدا اشکل تر از این حرفها هستند. هر چی بنویسی باور می کنند)
آخی حسنا تو که نوشتی ما شاکی شدیم که همسر دروغ گفت بابا صدای خانم اولی را ضبط کرده است پس چرا خودت با همسر همدست شدی و به برادر شوهر هم دروغ گفتی؟ دروغگو کم حافظه هست نه؟

” برادر شوهر گفت من دارم از فضولی میمیرم . ایمیل کن من هم گوش کنم . واقعا تو اون وضعیت دل خوشی داشت . فکر کرده بود همچین فایلی وجود داره . گفتم از برادر عزیزت بگیر”

این برنامه خودشون بوده.

برنامه بین حسنا و همسر و مامان باباش بوده.
خانوم اولی گفت باید خونه را پس بده. یکساله که حسنا داره از زیرش در می ره.
بالاخره همسر بهش گفت تو بیا پس بده بهش، من خودم برات یکی دیگه می خرم.
همسر مثلا سر حسنا شیره مالیده.
حسنا و مامان باباش هم دارن سعی می کنند کمتر تو این معامله ضرر کنند.

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:30

من دلم برای خانم اولی و بهار می سوزه
سروکله زدن با یه شوهر هوس باز و یه زن پول دوست زالو صفت واقعا سخته
ای کاش حسنا بفهمه ، پول همه چیز نیست ، انسانیت مهمه .
واقعا باعث شرم منه که تو همجنس منی و انقدر پست و حقیر ، اویزون پولی ، کارگر جنسی هستی، ای کاش خانواده ات بهت فهم و انسانیت یاد می دادن ، که حداقل برای بدنت ارزش قائل باشی .
ولی مامان بابات ، بهت فقط پول دوستی رو یاد دادن .

راحله شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:18

بدبخت این مادر شوهر حسنا چی می کشد از دست این پسرهای دله بی آبروش. بی خود نیست مادر بدبخت از دست این پسرهای بی فکرش با این زنهای و معشوقه های دست n ام شان شاکی هست.

کیانی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:13

واااای خدا من به تازگی خواننده مهرسا مستقل شده بودم
با دیدنه این کامنتش ازش متنفر شدم....اه اه چندشم شد
دیگه نمیرم وبلاگش...متاسفم واقعا برا امثال مهرسا....فک کنم با حسنا هم شهری یا هم استانی هم باشه...جفتشون شمالین

همه شون اصل موضوع را ول کردند که حسنا رو سرزندگی طرف خراب شده !!

حالا که اون خانم داره با متجاوز زندگیش می جنگه، اینا می گن چه وحشیه !!
هر چند با متانت و قاطعیت داره می ره جلو و حسنا سعی داره وحشی نشونش بده.
مرتب هم می گه تو رو خدا به خانم اولی چیزی نگید که من ناراحت می شم

مهسا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:13

ای بابا ، باز حسنا داستان دروغ نوشت ...
چقدرم طولانی می نویسه ،چقدر بی کاره که انقدر می نویسه ، 500 تا نظرم تایید می کنه ، خوب شغلش 6 هست دیگه ، نیم ساعت کار همسر رو می کنه و پولشو می گیره .

حسنا اصلا معلوم نیست که اینجارو می خونیا ، اصلا ، من تو نظرات قبلیم نوشته بودم ، برادرشوهر اولی کدومه ، قشنگ به این نکته اشاره کردی ، که برادر شوهر اولی اون مجرد هست تو تهران که خونه داره .
برادر شوهر دومی اونیه که منتظر بچه اش هست و بعش برمیگرده .
ممنون که توضیح دادی

مارال شنبه 13 مهر 1392 ساعت 19:05

برادرهای حسنا هم مثل خودش جنس حرفه ای پسند هستند
آن که رفته از اروپا که همه می دانیم دخترها از 15 سالگی اهلش هستند را گیر آورده است
این آخری هم یک دوست دختر دارد که روزهای تعطیل پدر و مادرش نمی گویند تا دیر وقت کجایی و چی کار می کنی؟

کلا خانوادگی به 6 حریص هستند و اصلا فکر نمیکنند اینی که باهاش هستند اصل و نسب اش چی هست فکر سوراخ دریاب

حسنا وانمود می کنه باهاش خوبند.

اونها حسنا را در حد معشوقه برادرشون می بینند. باهاش حرف می زنند یه حالی ببرند. یادته که اون یکی می خواست بغلش کنه و ازش تخمک خواسته بود و ...
حسنا را جدی نگرفتند که

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 18:53

به غیر از برادر های مردک بقیه افراد خانواده پشت خانوم اولی هستم.مطمونا هیچ پدر و مادری بد بچشون رو نمیخوان.پس امکان نداره که خانوم اولی ادم بدی باشه . پدر شوهر و مادر شوهر پشتش واستن.البته حسنا جون لطفا هفته بعد نیا این قضیه رو هم ماست مالی نکن.
این ادم منفوره.چون همه میدونن به زور خودشو چسبونده.همه به هر زبونی می خوان از شر این زنک خلاص بشن نمیشه.یعنی خیلی خجالت داره مادر ادم بیاد جلو شوهری که برا 6 ادمو استخدام کرده از ادم دفاع کنه.

برادرهاش پشت خانم اولی را خالی نکردند.

اون مجرده که اصلا مردک را آدم حساب نمی کنه و حسنا را در حد دوست دختر مردک می بینه.

این یکی هم وضع مالیش بده، به هوای این که برادره بهش برسه الکی می شینه وردل حسنا.

حتی همین برادرها هم حسنا را در حد معشوقه می بینند.

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 18:43

ظاهرا اونی که سر و صورتش رو این روزها بدجوری داره خونی می کنه خود حسناست. خونه بی زبون رو مجبور شد دو دستی تحویل بده. بعدش بره ماشینش رو هم بفروشه که مثلا ی جایی رو اجاره کنه بعد هم هنوز نمی دونه آیا بالاخره خانم اولی اجازه می ده بمونه یا نه . اونوقت از حرص خانم اولی مجبوره فقط بیاد اینجا و سر و صورتشو خونی کنه و بگه خانم اولی دیوونس و چند نفر بیان بهش فحش بدن این دلش خنک شه بعد بگه دیگه خانم اولی جواب مثبتی از من دریافت نخواهد کرد جلو خانم اولی که نمی تونه ی همچین حرفی رو بزنه.

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 18:08

چیزی که برام جالبه این هست که هم حسنا هم مردک دور از چشم خانم اولی حرف مفت زیاد می زنن ولی در مقام عمل همیشه در برابر خانم اولی فقط باید بگن چشم..همین حسنا الان در جواب همه کامنت ها می گه دیگه اگه خانم اولی هر بهانه ای که بیاره پاسخ مثبت نمی گیره . قبلا هم همینطوری می گفت می گفت دیگه به خانم اولی و بهار فکر نمی کنه و فقط به خودش فکر می کنه ولی باز ی جورایی مجبور شد کاری رو بکنه یا بکنن که خانم اولی گفته بود در آینده هم وضع همین هست .حالا هی حسنا بیاد قمپوز در کنه که من ال نمی کنم مردک بل نمی کنه . حسنا جان تا خانم اولی نخواد تو با اون مردک هیچوقت رنگ آرامش رو نمی بینید که نمی بینید هم. زبون مردک همیشه در برابر خانم اولی به خاطر این ازدواج که دوتایی بهش تحمیل کردید کوتاهه . مردک از زن اولش بگذره از بچه ش که به خاطر تو نمی گذره که. والله ما تا حالا بهتر از تو مردک رو شناختیم تو تا صد سال دیگه باز باید بگی مردک قول داد همه چی رو جبران کنه.

ساره جون
مردک مثل سگ از خانم اولی می ترسه.

الان از ترس اون جرات نمی کنه بیاد پیش حسنا بمونه.
سریع می آد کارش را می کنه و می ره.

البته در پست بعدی مردک در خانه حسنا مقیم می شه تا بگه اینطور نیست.

[ بدون نام ] شنبه 13 مهر 1392 ساعت 17:54

بدبخت غربتی پول پرست از دهات آمده تهران هنوز قاعده قانون این جماعتی که همسر آ ش غ ا ل ش جزوش هست را نمی داند

مرده هرزه است و تا آخرین لحظه هم سعی می کنه حسنا را برای امرخطیر هرزگیش نگه داره.
حسنا هم خوب می دونه اگر پای انتخاب باشه کی انتخاب می شه.

هر دوشون دارن سعی می کنند به اون مرحله نرسه.
مردک به هوای لذت و هرزگی
حسنا به هوای پول

اما خانم اولی داره موضوع را به سمت انتخاب می کشونه. خانواده مردک هرزه هم که پشتش هستند.

یکسال دیگه هم اینطوری وقت و عمرت را هدر دادی حسنا.
آخرش که چی؟
الان بری یکسال جلوتری برای شکار بعدی.

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 17:54

میگه اگه بگم ماشین شوهرم چیه مردم میان اینجا میزنن به سر و صورتشون.
اخه تو خجالت هم میکشی.فکر کردی همه مثل تو هستن که تا چشمشون به ماشین مردک افتاد و دوتا کشور خارجی به گوشت خورد سریع رفتی چسبیدی؟؟؟
نه عزیزم ماها تو خونه بابامون همه اینارو داریم.مثل تو نیستیم که اب از دهنمون راه بیفته.حتی اگر هم نداشتیم خداروشکر اینقدر خوب تربیت شدیم که یاد بگیریم رو پای خودمون واستیم و چشم و دلمون سیر باشه.یاد گرفتیم که شرف چیه که به خاطرسوار یک ماشین گرون قیمت شدن و دیسکو و مسافرت خارجه خودمون رو نفروشیم.
خدا پسرک رو بیامرزه.تصور میکنم داره تورو میبینه و از خجالت اب میشه

گلریز جان آدمی که صد تومن نقد تو حسابش نداره ماشینش چیه؟

جدی نگیرش.
توهمات حسنا دروغگو است

مارال شنبه 13 مهر 1392 ساعت 17:51

این حسنا چی فکر کرده است اگر شوهرش آنی که می گوید باشد که صبح های جمعه می رود جلسه...
عمرآ ماشینش را به کسی بدهد

مگه می شه خودش با تاکسی بره اینور اونور و ماشینش را بده این زنک ببره اداره !!

زن و بجه و پدر مادرش بهش می خندن که اینقدر بی عرضه است که ماشین زیرپاش را هم ازش گرفتند

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 17:31

احیاناً خاطرتون هست که می گفت باید ببینه عکس العمل همسر چی هست آیا منطقی عمل می کنه یا نه . نهایت داستان باید طوری نوشته می شد که نشون بده مردک ی مرد منطقی هست چیزی که باعث می شه حسنا هیچوقت به جدایی فکر نکنه .همه خواننده هاش بهش گفتن که مردک حتما ناراحت و عصبانی می شه حتی ی چندتایی گفتن اگه مردک عصبانی نشه قضیه بو داره اینکه نشون می ده از اول در جریان بوده اینه که اومد قصه رو اینطوری تعریف کرد که همسر خیلی خیلی خیلی عصبانی شد و داد و بیداد راه انداخت تا همه رو توجیه کنه همسر اصلا از قضیه چیزی نمی دونسته. در مورد برخورد منطقی مردک هم باید ی چیزی می نوشت که طرفداراش نیان دوباره به حسنا جان گیر بدن. دوستان اینور نیان بگن که حسنا داره مفت مفت سرویس می ده. به خاطر این مساله اومد گفت مردک ماشینشو داد ( خودش با تاکسی کرایه ای بره قرداد با کارفرما امضاء کنه و...)پول رهن خونه رو داد ...عجبا.

جالبه که خونه ای که حسنا می تونست بده اجاره و پولش را بگیره داده بود رهن.
البته حسنا کلا برای شادی دل دیگران به دنیا اومده و زندگی می کنه. برای شادی و رضایت خانم اولی زن همسر شد.

برای راحتی مستاجرش خونه را بهش رهن کامل داد.
الان با این که خونه اش را خودش لازم داشت اما از مستاجر نخواست که بلند شه و خودش بره بشینه.

برای رضایت و شادی همه تلاش می کنه. خدا خیرش بده.

همسر هم که کشته مرده حسناست خونه می ده ماشین می ده چک می ده ( همه را هم یواشکی، حتی دور از چشم برادرهاش )

اما مثل سگ از خانوم اولی می ترسه. حتی الان که مثلا در قهر هست می ترسه بیاد پیش حسنا.
رفته خونه برادرش قایم شده مردک ترسو.
هر روز می آد سریع کارش را می کنه و می ره.

حسنا می گه اومده بود مدارکش را برداره.
خونه زندگی خودش و آفیسش را ول کرده، مدارکش را می ذاره خونه حسنا

مثل مدارک خانم اولی که خونه حسنا بود و نیازی نبود که بهش بگه بیار

کلا خونه حسنا گاوصندوقه

پیش ساخته ساز غربتی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 16:43

امیر ۱٢:٤٩ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
حسنا متوجه شدی همسر چقدر دوست داره گل
دیگه نمایی وبم چرا؟گل

پاسخ: امیر آقا حالا دوتا چک داده و از ماشین جونش گذشته ها . شما آقایون همیشه هوای همدیگه رو دارید زبانبازنده چشم حتما میام ببخشید فرصت نشد لبخند
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ٥:۱٠ ‎ب.ظ


حسنا جان قرار بود دیگه دو دو تا چهار تا نکنی.
اون همه عشق بهت داده، می گی فقط یه ماشین؟

میچکا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 16:37

من خودم مازندرانی ام
حسنا مایه ننگ مازندرانیهاست
قبول دارید که بد و خوب همه جا هست ...
حدس اینکه حسنا مال کدوم شهره سخت نیست
یه بار هم بهش گفتم کجاییه اما کامنتم رو تایید نکرد
من دوستان خیلی خوب و نجیبی از این شهر که اسمش رو نمیارم دارم بسیار اصیل و خانواده دار
اما بعضی زنان این شهر تاکید میکنم بعضی هاشون در استان ما معروفن به صفاتی که حسنا داره
بسیار بسیار پول پرست سلیطه و ح ش ر ی
حتی براشون ضرب المثل به زبون محلی هم ساختن
خدارو شکر که دوستانی که من از این شهر دارم از نوع نجیب و دقیقا" نقطه مقابل حسنا هستن
باز هم میگم حسنا مایه ننگ هم استانی هامه

اهل کدوم دیاری
کجا تو خونه داری ؟

بهین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 16:28


خدایی دروغهای حسنا رو باور کردین
حیوونکی تب و لرز کزده بود چه جوری این داستان رو سر هم کنه
مرغ پخته به حرف میاد با این اراجیف
خیلی مفلوک و قابل ترحمه این حسنا
صدقه خورو گدا صفته
میخواد مثلا" بگه خیلی مناعت طبع داره اما دم خروسپیداست
هر چی میخواد ماست مالی کنه بیشتر گندش در میاد

هووووووووم
خیلی گناه داره که اینقدر برای بقا تلاش می کنه

نیک شنبه 13 مهر 1392 ساعت 16:11

نکته.......قرارداد را به اسم خودش تنظیم کرده پول رهن را از مردک گرفته پس فرداتقی به توقی خورد پولهای خودش است دیگه

حسنا وقتی 20 سالش بود و مثلا بی تجربه بود قرارداد خونه اش با پسرک را به نام خودش نوشته بود و پول اون مرحوم را بالاکشید و سهم مامان باباش رانداد.

اینجا که دیگه ماشاله گرگ بارون دیده شده.

نارین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 16:07

به ناشناس
حق دارید
اما خودتون ببینید
کسی که این توهین ها رو کرده از بچه های قدیمی اینجا نیست
ما هم تذکر دادیم
بانو بیاد خودش مدیریت میکنه

نارین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 16:06

به خواننده وبلاگ حسنا
بانو باید حق الناس رو رعایت کنه اما حسنا چی؟
اون نباید رعایت کنه با دروغایی که از اول گفت؟

طرف ناراحته که حسنا دروغ می گه.
تقصیر من چیه که دروغ می گه

نا شناس شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:59

حسنا هر چقدرم که دروغگو باشه اما ارزش یه تار موی گندیدش از شما آدمای بی نزاکت و بی ادب و بی فرهنگ خیلی خیلی بیشتره
واقعا متاسفم
این چه جور نقدیه
لایق کمترین ها هم نیستید
بانو من در مورد شما تصور دیگه ای داشتم
شما باید مدیریت کنید
شما مسئولید

کامنتهای مشکل دار حذف می شه

اما تار موی گندیده سگ ارزشش بیشتره از کسی که خونه زندگی از هم بپاشه و آرامش و اعتماد دیگران را ازشون بگیره.

مارال شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:53

به خواننده وبلاگ حسنا
عزیزم شما باید بری یقه آنی را که دروغ می گوید بگیری ما هدفمان این است که دروغگو را که باعث انحراف دخترهای فقییر می شود رسوا کنیم.
مردهای ه ر زه مثل شوهر حسنا منتظرند تا ترتیب یک دختر خام را بدهند امروز نسل جوان تو وب دنبال جوابهایشان می گردند باید یکی به آنها هشدار دهد که اینها دروغ است.

دنبال قصه زن دوم هستی بلند شو برو کهریزک ببین آخر عاقبت ظالم چیست. نه بشین فارسی وانت را ببین.
شاید شما بی کار بی هدف باشی که برات خواندن ه ر زه گری تفریح باشد اما ما نگران زن وبچه و دخترهای بی گناهی هستیم که امثال حسنا براشان دام پهن کردند.
چند تا دختر و بچه مثل شراره و بچه اش نابود شود؟

نارین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:51

به خواننده وبلاگ حسنا
به جز اون دروغی که گفتین بازم دروغ گفت
یعنی دروغ دیگه ای نبود؟
قضیه دادگاه یادتون رفت؟
این فقط یکیش بود
حسنا مجبوره قصشو عوض کنه فقط برای اینکه جواب ماها رو بده
معمولا هم قصه هفته بعدش توسط بچه های اینجا لو میره
حسنا از اول دروغ میگفت و ما دروغگوش نکردیم

همه قصه دروغه، اصل و پایه قصه دروغه
طرف می گه شما باعث شدید حسنا دروغ بگه !!!

یعنی الان خانوم اولی رفت خواستگاری حسنا، شرط عقد هم گذاشت برای شوهرش که خونه و آفیس به نامش کنه، بعد یهو فراموشی گرفت یادش رفت؟

این نکته را هر کس برای من حل کنه من خونه و آفیس به نامش می کنم

نارین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:45

لطفا ادب رو رعایت کنید
ما اینجا جمع نشدیم فحش بدیم
جمع شدیم تناقضات رو بگیم که بفهمن بدون هیچ توهینی

دکتر تکتم شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:45

تولد ۱۱:٢۸ ‎ق.ظ - شنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩٢
من از خواننده های قدیم و معمولن ساکتت هستم اگر یادت باشه ...
حسنا؟
تاحالا شده پیش خودت فکر کنی ای کاش هیچوقت وارد زندگیشون نمیشدی ؟
این خانواده ای ک تو داری می نویسی خانواده همسرت اصلن هیچ مرجع اخلاقی ایی ندارن ک بهش پایبند باشن :(
هرچقدرم تو سعی کنی کوتاه بیای رابطه ی همسر و همسراولش درست نمیشه ! اصن همین اندازه ک شمارو گرفته نشون میده ک دیگه زندگی اولش براش تموم شدس و تمام این دست وپازدن های خانوم اولی بخاطر زندگی از دست رفتس ... ک جبرانم نخواهد شد :(

پاسخ: تولد جون ممنون از همراهیت ماچ بله یادم هست لبخند من بارها و بارها با خودم فکر کردم . نه تنها یک بار . این که چرا صرفا به خاطر این که خانوم اولی خودش خواسته و رضایت داده فکر کردم هر کدوم میتونیم زندگی خودمون رو داشته باشیم ، این انتخاب اشتباه رو انجام دادم . اگر خانوم اولی خودش نمیخواست و موضوع رو مطرح نمیکرد یا حداقل در حد یک تعارف نگه میداشت ، هیچوقت این اتفاق نمیفتاد . متاسفانه یک اشتباه سه طرفه بودنگران
حسنا بانو - ۱۳/٧/۱۳٩٢ - ٤:٢٧ ‎ب.ظ



واسه پول که نبود
عاشق هم نبودی
رابطه یواشکی هم نداشتی

فقط در راه رضای خدا و دل خانوم اولی بود که قبول کردی !

فدای دل پاکت که اینقدر جان برکفی

ممنونم از حضور گرمتون دکتر.
بابا بهتر شدند؟ عملشون موفقیت آمیز بود؟

خواننده وبلاگ حسنا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:38

بانو ازت نمی گذرم
ازت گله دارم ...
خیلی هم زیاد.

با نوشتن اون وبلاگ نذاشتی بفهمیم ماجرای شیدا و سیاوش بعداز طلاق شیدا چی شد.
الان شیدا مطلقه است و سیاوش هم زن مرده و شب و رزو پیش هم. چطور می شه که با هم نباشند. تو باعث شدی شیدا بقیه داستان را برامون نگه.

با نوشتن این وبلاگ هم باعث شدی حسنا داستانش را عوض کنه. صبح تا شب داره فکر می کنه و جواب برای کامنتهای شما جور می کنه.

تو مدیونی
مدیون من و همه خواننده های حسنا.

حسنا دیگه اگر طلاق هم بگیره به ما نمی گه و ادامه داستانش را طور دیگه ای می نویسه.

من می دونم که هیچ مردی ماشین زیرپاش و آبروی اجتماعیش و وسیله کارش ( به هر حال برای یک بیزنس من زشت هست که تاکسی بگیره بره برای قرار کاری ) را نمی ده به زنی که روزهای پریودش هم بهش سر نمی زده.

حسنا پارسال راست می نوشت. فقط یک دروغ گنده گفت اون هم چون دید همه به زنهای دوم بد و بیراه می گید. الکی گفت خانم اولی اومد خواستگاری من.

اما بقیه اش راست می نوشت. می گفت همسر فقط من را برای 6 گرفته و روزهای پریود به من سر نمی زنه.

از پارسال تا امسال انقلاب که نشده.
این همون همسره. حسنا را برای لذت می خواد.

خانم اولی هم زندگی و آبروی همسر است.
مگه عقلش کم شده که ماشینش را بده به حسنا؟ جواب مادر و پدر و دختر و همسرش را چی بده؟
نمی گن لندهور ماشینت را دادی به یک سوراخ !

اون جرات نداره از این غلطهای زیادی بکنه.
اما حسنا بخاطر وبلاگ شما داره دروغ می نویسه.


از این که باعث شدی حسنا دروغ بگه از خدا بترس
بترس که یک بنده خدا را منحرف کردی
مدیون ما هستی ومی دونی که حق الناس یعنی چی.

من که نمی بخشم.

یعنی بگی یه کلمه فهمیدم
نفهمیدم

منطقت منو کشته

نارین شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:34

اون اولش که نوشت دستمو گرفت تکونم داد عین فیلما و رمانا بود

حسنا هنوز خیلی از سوالا رو جواب ندادیا

بقیه اش عین واقعیت بود یعنی؟

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:16

"به این نتیجه رسیدم که خانوم اولی واقعا نمیدونسته چی بگه و هیچ برنامه ای نداشته برای این که چطوری بگه . فقط تنها کاری که کرده از حمایت مادر شوهر و پدر شوهر در حذف کردن قسمتی از جریان ، و خونه اونها بودن برای گفتن این جریان استفاده کرده ."
و اما تو با پدر و مادرت کاملا برنامه داشتید برای این اقدامی که کردید. مادر گرام شما خط رو هم به مردک داد :" مامان بهش گفت داد نزنه و عصبانی نشه مامان گفت تو اراده کنی میتونی بهترین خونه رو برای حسنا بگیری . اصلا احتیاجی نبود ماشین بفروشه و پول رهن خونه خودش رو برداره . هیچکی فکر نمیکنه تو نمیتونی برای حسنا کاری بکنی. نمیتونی براش خونه بگیری . همه میدونن تو میتونی خونه بگیری بهترین خونه رو هم بگیری ".

ساره جان

خانم اولی که واسه پول و زندگی دیگران نقشه نکشیده که نیاز به برنامه داشته باشه. یکسال هست که داره می گه خونمون را پس بده و تو هی دست دست کردی و از زیرش فرار کردی. آخرش هم مجبور شدی بهش بدی.

حسنا جان اینجا را می خونی، بهت بگم، همسر تو رامی خواد چون براش لذت و هرزگیش مهمه. اما تا زمانی که آبرو و زندگی اصلیش در خطر نباشه.

وقتی پای انتخاب باشه تویی که شوت می شی بیرون.
خودت را نجات بده قبل از این که دیر بشه.

مردک تمام سعیش را می کنه نگهت داره، اما روزی که ....

[ بدون نام ] شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:12

حسنا زن دوم شده تا ثابت کنه مستقله شاهدشم مامانش...نویسنده وبلاگ فانی خیلی راست نوشت مامان و بابام گفتن زن داره که داره تا کی خرجتو بدیم اگه تامینت می کنه برو صیغش شو و زودی هم بچه پس بنداز که بیخ ریشش بند شی. یا فرشته که خیلی واضح می نویسه زن دوم شده مرده پول میوه و شورت و بلوز بچه هاشو بده. اینا همشون کثیفن ولی این حسنا با دروغگوییش حال به هم زنه.

شما فهمیدی حسنا چرا زن این مردک شد؟

برای رضایت و دل خوشی خانم اولی؟ چون خانم اولی گفت و همسر گفت من 6 لازم دارم حسنا هم گفت باشه ؟؟

در راه رضای خدا قربت الی اله زن مردک می شوم

[ بدون نام ] شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:07

اس دادن که مسخره است جانم. اگه خونش همون خیابونه خب می تونه بگه رفتم پلاک فلان...دیگه نوشتن داره؟

فکر می کنم آدرس بنگاه را داده.

البته شرکت معاملات املاک و مستغلات نفس دات کام
همراه با کروکی و نقشه و گوگل مپ

[ بدون نام ] شنبه 13 مهر 1392 ساعت 15:04

از یک طرف ننه حسنا به دامادش می گه تو اگه اراده کنی بهترین خونه ها رو می تونی براش بخری خب اگه یارو این همه پولداره چرا پول رهنو که از نصف نصف قیمتم کمتره چک تاریخ دار می کشه؟؟؟؟ بعد این حسنا وسط دعوا و تپش قلب و اینا به این نکته هم توجه میکنه!!!!!

اینا همش خیالات حسناست.حسنا یک زن دومه. صیغه و اینا تمام خیالاتشه و انتقامی که تو ذهنش از زن و بچه اون مرد می گیره.

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:54

"برادر شوهر که میگفت همسر گفته حالا که مهریه گرفتی برو طلاقت هم بگیر . در هر حال برادر شوهر نقل قول میکرد خودش که اونجا نبود . از تعریفهای مامانش به من میگفت . معلوم نیست این حرف رو اینطوری گفته یا نه و یا در چه شرایط عصبانیت همچین حرفی زده . "
وقتی برادر شوهر این حرف رو زد قند تو دلت آب شد دیگه حسنا فقط ای کاش برادرشوهر بود اونجا می فهمیدی جدی جدی می گفت یا در حالت عصبانیت این حرف رو می زد.
خیلی باید نادان تشریف داشته باشی که حتی فکرش رو بکنی که اون مردک به خاطر تو دست از زن و بچه ش بکشه با توجه به اینکه پشت خانم اولی به خانواده شوهرش حسابی گرمه مگر اینکه تو بخوای تو پست دیگه داستان بنویسی که به ماها ثابت کنی به خاطر تو این کار رو هم می کنه. فعلا که از وقتی وبلاگ بانو راه افتاده فقط داری تو داستانات جواب خوانندگان این وبلاگ رو می دی

آرزویی که حسنا به گور می بره.

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:38

مامان هم طفلک حال نداشت . با این حال بلند شد رفت تو اتاق با همسر حرف میزدند . بابا هم تلفن زد باهاش حرف زد . به همسر گفته بود که من از حسنا خواستم و در کل یک سری هم بابا باهاش حرف زد .



مامان دیگه چرا حال نداشت؟
رفت تو اتاق نشست بیخ گوش همسر که مبادا نکته ای جا بیفته و یکی زنگ بزنه شما خبردار نشید؟
که بهش یاد بده دقیقا به کی چه حرفی بزنه و چطوری موضوع را جمع کنه؟

همسر که خبر داشت و این یه نمایشنامه واسه خانم اولی بود که نویسنده اش تو و بابا و مامانت بودید و بازیگرش هم مردک هرزه بی دست و پا !

مامان و بابات هم یه لحظه میدون را خالی نمی کردند که مبادا بازیگره نقشش را بد بازی کنه. تمام مدت بالاسرش بودند.

آره.
من هم فکر کردم نقشه مشترک است و این یه دعوای زرگری بود این وسط که یعنی مثلا بعله!

الان هم رفته خونه برادره که به خانم اولی بگه مثلا با هر دو قهرم و ... از ترس خانم اولی این سناریو نوشته شد.
یکساله دارن سر می دوننش.
اونم تهدیدشون کرد توی مازندران آبروتون را می برم. دیگه مجبور شدند یه نقشه بریزن

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:35

میخواست بره خونه برادر شوهر . اون هم تنها نبود دوست دخترش اونجا بود . دیدم همسر داد میزنه این دختره همیشه اونجاست یک دفعه برو باهاش ازدواج کن تمومش کن تکلیف همه رو روشن کن . نمیدونستم تکلیف همه به ازدواج کردن برادر شوهر چه ربطی داشت . تازه اگر ازدواج کرده بود که همسر نمیتونست قهر بره اونجا .گویا برادر شوهر اختیار خونه خودش هم نداره . به برادر شوهر گفت هر وقت رفت به من زنگ بزن میخوام بیام اونجا .آدم یه روز میخواد بیاد خونه تو هیچکی رو نبینه نمیتونه .



حتی به اون دختره هم روش نشده بگه چه گندی زده و تو کی هستی؟ چه کار شرم آوری کرده این مردک بی عرضه که از همه باید قایم کنه

یه بار که دختره بود حسنا هم رفته بود اونجا.

فکر می کنه حسنا دوست دختر و معشوقه و ... جدی که نمی گیرند اینطور زنها را

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:31

مادر شوهر تماس گرفته بود به مامان که خانوم اولی میخواست مرخص بشه همسر نیومد بیمارستان تا حالا اینطوری نکرده بود چرا شما بهش نگفتید و حسنا نگفته .


انگار فک و فامیلشونه
زنگ زده به مادر کارگر جنسی پسرش می گه زنش مریض بوده و ...
حسنا اون خانواده محل سگت نمی ذارن ، خیالاتی شدی می گی مادر همسر زنگ زده به مامانم گله کرده

پارسال می گفت حتی تلفنی حاضر نیستند باهام حرف بزنند.
امسال کارشون به جایی رسیده زنگ می زنند با مامان حسنا درد ودل

موفرفری شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:17

الان مدتهاست نفس میدونه حسنا تو همون خیابآن خانه گرفته ولی همسر نمیدونه؟
حالا برای اسبآب کشی دراز این ور خیابان به آنطرف حسنا چند کامیون خبر میکند و داستان سرایی میکند برایمان!
کلمات رکیک ممنوع، لطفا!

موفرفری جان،

ممنون از تذکرت.
در مورد آدرس فکر کنم آدرس بنگاه منظورشه.

نفس هم یه کامنت گذاشت و اشکالاتی که گفتید رفع کرد. دیدی که؟ کروکی کشید و ...

می گه دانشگاه می رم اینجا را نمی خونم. حسنا هم اعصابش نمی کشه اینجا را بخونه.

دستشون درد نکنه که علیرغم کار زیادی که دارند زحمت می کشند و کامنتهای اینجا را می خونن و مو به مو در پست و کامنت بعدی جواب می دن.

موفرفری شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:14

کلیه حرفهای مادر حسنا خطاب به نکات کامنت گذاران این وبلاگ بوده، همین چند نفر اینجا اصلا همین یک نفر بانو.
خوب همسر ماشین را داد، چک داد و به نام هم میزنه ماشین را خوب حسنا چرا قبول میکنی؟ که دوباره مثلث حسنا -بابا -خانم اول تشکیل بشه!

اگر خانم اولی زور گفته و بابا را مجبور کرده که باز هم می تونه همون برنامه را پیاده کنه.

همسر حتی جرات نکرد جلوی برادرهاش به حسنا چک بده. ماشین هم که توهمه.
قرار بوده حسنا خونه را بده و همسر هم براش یه جا اجاره کنه تا بعد.

مگه می شه مردک با هزار تا کار و دو تا زن و دو تا زندگی که باید بهش برسه و قرارهای کاری و ... 50 سال سن، بیفتی دنبال تاکسی و لامبورگینی اش را بده حسنا

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:13

قورباغه سبز عزیز فلسفه اومدن حسنا به این زندگی فقط به خاطر پول بوده . از داستانش کاملا مشخص بود که داشت دق می کرد خونه رو مجبور شده بده . منتظر فرصت بود و هست که خسارت از دست رفته ش رو جبران کنه این اولین قدم بود قدم های دیگه گاماس گاماس.

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:09

"گفتم من بهت گفتم چی رو میدون من هستی . اون چیزی که مدیون هستی مالی نیست نیازی نیست از این حاتم بخشی ها بکنی . من لازم ندارم . گفت زیاد حرف نزنی اون چیزی که میگی مدیونت هستم هم جبران میکنم "
نمی دونم حسنا چه اصراری داری بگی همسر سه شب با تو هست خوب نیست قبول کن بگو که نیست اینجا هم داری التماسش می کنی بیاد سهمیه تو بهت بده.اگه به قول خودت می یومد و تازه این اواخر که همه چی گل و بلبل شده بود چی رو مدیون تو بود که حالا داره قول میده جبران کنه؟ مردک هنوز هم فقط سر می زنه برای اون امر خطیر .

ساره جان کسی که برای 6 زن گرفته سه شب اول هفته می ره پیش زنش و 4 شب بقیه را که اتفاقا آخر هفته هم جزوش هست می ره پیش خانم خانما که امکان 6 نداره؟

این دروغ را حسنا یهویی گفت چون هیچ چیزی در مورد جلسه نمی تونست بنویسه و مونده بود چی بگه.
تحت فشار تصمیمات جلسه هم بود و دقت کافی نکرد که داره چی می گه.

قورباغه سبز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:08

حسنا که مثل بچه های خوب بلند شد رفت خونه رو زد به اسم خانم اولی و میخواست کسی بهش نگه واسه پول و خونه و اینا زن دوم شده. چی شد که تا همسر دو تا چک به مبلغ رهن خونه بهش داد تو هوا قاپیدش؟ یه تعارفم نکرد تازه میگه چکش تاریخ داره مال همین امروز نیست. ؟!

همسر حسنا را گول زده. بهش گفته برو به نامش کن تا دیگه بهانه نگیره، خودم یکی دیگه برات می خرم.

مشکل اینجاست که بخواد خونه بخره یا از اموالش به نام حسنا کنه خانم اولی می فهمه.
مجبوره خورد خورد بدزده تا شاید بشه یه کاری بکنه.

فعلا حسنا رفت اجاره نشینی برای این که مردک جرات نداره دست بزنه به اموالش. همه چیز تحت کنترل خانم خانماست

بهار شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:03

دوستان می دانم که حقارت حسنا که این جوری عزت نفس زن را لگدمال کرده است آدم را نارحت می کند ولی از شما خواهش می کنم کلماتی که لایق دار دسته آدمهایی که بزینس 6 می کنند را در اینجا با .. یا ناقص بنویسید.

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 14:02

جان؟ فکرش رو نمی کردی مردک بیاد خونه دخترخاله؟ولی من فکرش رو می کردم... چی؟ خوش اخلاق شده بود رفتنی ی سر هم اومد خونه؟ خوب این که معلوم بود برای چی اومد. مردک اگه نمی یومد به تو سر بزنه جای تعجب داشت راستی تو چرا تعجب کردی؟ ی هفته بود بهش سرویس نداده بودی می فهمی این برای مردک یعنی چی..:خنده

مامان زنگ زده بود به همسر گفته بود که می رویم خونه دخترخاله.

به مامان چه؟
به همسر چه؟

بگو زنگ زدیم گفتیم یواشکی بیا اونجا نشونت بدیم که نگن این شوهری که تو کردی کجاست که هیچوقت نیست.
بیا که شک نکنند من زن دوم هستم

ساره شنبه 13 مهر 1392 ساعت 13:37

این پست حسنا عجب داستان پلیسی جنایی تخیلی بود ها. من قبل از حسنا نوشتم که قراره چی بیاد بگه خوب درست هم از آب دراومد اول مردک یکم داد و بیداد کرد بعد اومد چسبید به حسنا اینو کاملا می شد قبل از اینکه حسنا توضیح بده پیش بینی کرد. چیزی که حسنا همیشه در داستان هاش رعایت می کنه و اصول ثابت تمام داستان هایی هست که به خورد مخاطب میده اینه که زمین بره به آسمون بچسبه آخر داستان همه چی به نفع حسنا تموم می شه و بس . همیشه حسنا قهرمان داستان هست و تمام.

همسر هم بسیار با شخصیت و خوب است.

بی عرضگی های همسر هم کاملا ماست مالی می شود.
حسنا هم که پری مهربون و فرشته قصه ها.

خانوم اولی که دیگه حرفش را نزنم بهتره ... فقط تو رو خدا راجع بهش بد نگید من ناراحت می شم

بهار شنبه 13 مهر 1392 ساعت 13:35

خاموش این مردک ع و ض ی این پولها از راه فرار مالیاتی در آورده است برای همین هم خرج ... می کند.
پولی که پاک و حلال باشد آرامش خوشبختی می آورد نه یک چنین زندگی نابسامانی.

اگر قانون آنجا درست حسابی اجرا می شد آن آدم باید الان تو زندان بود نه مشغول ... خری.

آره والاه آدم باید تو سر صورتش هم بزند وقتی مال حرم خورها مثل شما راست راست تو این مملکت می چرخند بزینس 6 می کنند و جوانها نمی توانند ازدواج کنند.

بهار جان،
پول آنچنانی نیست.
کسی که پول رهن یه خونه را نقد نداره که دیگه پولدار نیست.

حسنا خیلی ندیده است

هفته ای دیگه حسنا می آد می گه جفت چکها را نقد کردم. مال آخر هفته بود. یک پنت هاوس هم واسم خریده. لامبورگینی را هم دوست نداشتم انداختم سطل آشغال

بهتون ثابت می کنم همسر پولداره هر چند پول رهن خونه نداره

نینا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 12:49

وقتی خونه رو به نام زد رفت دعوا که من خونه رو دادم حالا باید برام ماشین بگیری و برام خونه رهن کنی برا همینم همسر با خانم اولی دعواشون شد و حال خانوم اولی بد شد و بعد همسر با حسنا دعوا کرد که ای دیگه بس کن مامان اومد و گفت بیا این خونه رو داده میدونی خونه اینجا متری چنده؟؟ حالا حداقل ماشینو بهش بده و یه خونه براش رهن کن این بود که دعوا بالا گرفت و همسر با همه قهر کرد اما نهایتا گویا فعلا تونسته پول رهن خونه رو بگیره

برنامه بین خودشون بود. همسر هم کاملا در جریان بود.

یزدانی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 12:24

وای ضبط کردن مکالمات تو حلق اف بی آی
بچه ها بیاین یه فکری کنیم به حسنا ایده بدیم واسه پست های بعدی
ببخشید جی کی رولینگ ایرانی

آره.
این را یکی توی پست قبلی بهش پیشنهاد داده بود.

یزدانی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 12:21

بچه ها خیلی ساده هستین
ذهن معیوب حسنا داستان پردازی میکنه شما باور میکنین
خب وقتی همسر و جد و آبادش نیستن دروغ که حناق نیست و کنتور هم نمیندازه
همسر اومد گفت یعنی من پشمم؟
یعنی همسر نمیدونست تو این چند وقت
از قضا مادرت هم پیشت بود که کتک هم نخوری فقط قلبت اوف اوفی بشه تالاب و تولوپش بزنه بالا
....
اصل داستان اینه
حسنا ترتیبی داد که همسر خون بپا کنه که نکرد و حسنا آویزون تیرش به سنگ خورد
میدونی چرا؟چون یه پای قضیه خود همسر بود...
تو دیگه حتی به درد 6 هم نمیخوری متاسفم واست

دروغ می گه یزدانی جان.

این تلفنهایی که خانم اولی به بابای حسنا می زد که همسر کامل در جریان بود، بالاخره می پرسه خانم خانما به بابات چی می گه. یا از خود خانم خانما می پرسه با بابای حسنا چیکار داری.

الکی می گه نمی دونست.

امممممممممممممم شنبه 13 مهر 1392 ساعت 12:21

بانو راستشو بخوای من نمیدونم حسنا راست میگه دروغ میگه اصلاً کیه چیه. ولی از یه چیز تقریباً مطمئنم که درصد بالایی از مردها تو جامعه امروز ما هرزه هستن و توی این ماجرا هم مقصر اول از همه اون همکار و زن عوضیش مریم خانوم هستن که .... کشی شوهر مردم رو میکنن. بعد هم اون مردیه که بعد از 20 سال زندگی مشترک میره دنبال هوس. در صورتیکه میتونست غرایز کثیفشو به روشهای دیگه ای مهار کنه.
من از یه چیز خیلی تعجب میکنم که چطور دوست چندین و چند ساله یه خونواده میاد برای شوهر دوستش ..... کشی میکنه. خیلی خونواده ها رو دیدم که بخاطر انتخاب نادرست دوست و رفت و آمدهای زیاده از حد و صمیمی شدن های بیجا کارشون به جدایی رسیده. من به شخصه فکر میکنم گذشته از تموم کثیفیهای آدمها و جامعه، خودمون هم باید مراقب افرادی که باهاشون رفت و آمد میکنیم باشیم و هر آدم بی خانواده ای رو تو حریم خونه مون راه ندیم.

رفتارهای رئیس حسنا و زنش از آدمهای باشخصیت بعیده!!

یزدانی شنبه 13 مهر 1392 ساعت 12:17

جوک داستان میدونین کجاست؟
اونجا که همسر به برادر شوهر میگه
اون دختر که همیشه اونجاست برو باهاش ازدواج کن
خونه رو گند برداشته
.
.
.
همسر کمی هارت و پورت کرد اما تو اونجاهاش عروسی بود که خونه رو از چنگ حسنا کشیده بیرون
واسه همین دوباره سناریوی بیمارستان و تلفن و قهر به خونه برادر شوهر رو کشید وسط
.
.
.
حسنا دیگه دستت رو شده یه پروژه دیگه رو دست بگیر

کاملا مشخصه دعوا رزگریه

راحله شنبه 13 مهر 1392 ساعت 12:14

حسنا شوهرت خیلی ه ر زه است
برای 6 با تو براش مهم نیست خونه متری چند است ولی چون س و ر ا خ خانم اولی کهنه و قدیمی شده است قیمت خانه مهم است.
ای خدا این آ ش غ ا ل ها چرا باید بتوانند پول یا مفت مردم غارت کنند و با هاش این جوری ظلم کنند.

دروغ می گه.
همسر که ضرر نکرده که خونه به نام خانم اولی شده. خونه را که نفروختند یا نبخشیدند به غریبه.

نهایتش این هست که از این جیب همسر رفته اون جیبش.
اون یکی جیبش بهتر هم هست. بالاخره مادر دخترش است. همسر و آبروش هست. راه دوری که نرفته که می گه قیمتش چنده !!

حسنا یه جوری نوشته انگار خانم خانما دشمن خونی و چندین ساله همسر است.

راحله شنبه 13 مهر 1392 ساعت 11:32

حسنا یادت تو پست قبل بهت گفتم آن قدر پر رو هستی که دوباره می آیی می نویسی همسر را خر کردی.
خوب بالاخره ماشین جان همسر را که تو پستهای قبل باهاش پز می دادی جایزه گرفتی خانه هم برات گرفت. مهریه خانم اولی را دادی و امروز فرداست که دست به سرش کنی وهمسر 6 دانگ به نام خودت بزنی.
من یک دختر مجردم وقتی کث ا ف ت ک اری مرد متاهل را با این وصعیتی که تو می نویسی می خوانم حالم از هر چی مرد ا ی ر ا ن ی به هم می خورد. مردی که زن 20 ساله اش را ول کرده است و دنبال 6 با تو راه افتاده است.
یادت باشد این چیزهایی که می نویسی باعث تنفر دخترهای جوان از مردها می شود کاری که تو می کنی مساوی با هزار جور اختلاف و بدبینی تو نسل جوان امروز ما.

قسمت بعدی حریم سلطان هفته بعد...
برو ببینم تو بیشتر می توانی مردم ما را بدبخت کنی یا فارسی وان و جم تی وی. خدا لعنت کند که به خاطر عقده و بیماری عدم توجه با سرنوشت این همه آدم این جوری بازی می کنی

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 11:25

یکی براش کامنت گذاشته با این کار شخصیت تو و خانوادت کوبیده شد تو صورت اونا.اخه بنده خدا تو اگر خانوادت شخصیت داشت نمیذاشت بری زن دوم بشی.اگر شخصیت داشت وقتی همه دارن با زبون بی زبونی از مادر شوهر و پدرشوهر و خواهرشوهر بهت میگن گمشو از زندگی برو بیرون بابای فرهیختت میزد تو دهنت تورو میکشید بیرون نه اینکه راه و چاه بهت یاد بده.راستی مامانتم خوب تربیتت کرده از طرز سخن گفتنش معلومه8 خوب مامانیه.باریکلا.
الان خوشحالی نه؟؟؟اخی پول که گرفتی ماشین مدل بالاتر هم که گرفتی خونه هم برات میخره.الان تو فرشته مهربونی کاری کردی که حتی از بچش هم بدش اومده.نفرین به تو و کسی که تورو زاییده که بری رو خونه مردم خونشون رو بخوری.نفرین به تو که زندگی و اینده بچه مردم رو خراب کردی.خجالت هم نمیکشی.میری گند میزنی میای اینجا تعریف میکنی.در عجبم از این مردم که میان و تاییدش میکنن.

چه شخصیت والایی!

یکی بیاد بگه من برای 6 دنبال کسی می گردم و شما بگی من هستم!!

[ بدون نام ] شنبه 13 مهر 1392 ساعت 11:20

ما که حالیمون نشد. به نفس میگه تو همون خیابون خونه گرفتم بزرگتر جادار تر ال تر ...بعد می گه برای همسر آدرس خونه رو نوشتم که بیاد!
خب اگه خونت تو همون جای قبلیه که آدرس نوشتن نمی خواد آی کیو!!!! دوباره دروغگو کم حافظه می شود!

بنگاه را می گه.

اون کامنتهای نفس هم الکی بود.
می بینی که سوتی می ده. بعد که بچه ها اینجا بهش می گن خراب کردی، کامنت تکمیلی و ترمیمی می ذاره که سوتیش را ترمیم کنه

قورباغه سبز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 11:16

دوستان الان جواب سوالاتون رو گرفتین؟ فهمیدین چرا حسنا زن دوم همسر شده؟
"مامان گفت برای این که فردا پس فردا تلفن و تلفن کاری و پیغام دادن شروع شد بتونیم بگیم دخترمون مستقله خودش خونه گرفته . برای این که هر روز نشنویم دخترمون محتاج یک دونه خونه بوده که شوهرش به نامش کرده . نشنویم که برای پول زندگی میکنه . بتونیم بگیم دخترمون به خاطر دل خودشه که تو این زندگی مونده نه خونه و پول ."
ممنون حسنا جان که کامل توضیح دادی

آیناز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 11:15

اه حالم ازاین همه دروغ بهم خورد
قابل توجه دوستان خونه ی همسر اونقدر هم بزرگ نبودکه دردمون بیادازحرفاش معلومه که یه اتاق خواب داشت
اونجایی که تصمیم گرفت تو اتاق نره چون مادرش خواب بود اوتوی حال درازکشید
راستی حسنا خونی متری چقدر بود که بانوی اول ازت گرفت؟
راستی ماشین همسرهر.ز.ه چی هست ؟
دروغ گو خط به خط نوشته هات یه دروغ داره ؟
توکه نیاز مالی نداری عاشق همسر هم نیستی واسی چی موندی؟
خو برو

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:35

واقعا نمیدونم چطور به فکر همسر رسیده بود این حرف رو بزنه . گفت هر بار که به پدر حسنا زنگ زدی صدای مکالمه تون رو ضبط کرده فایلهاش بود. همه رو گوش کردم .


پیشنهاد یکی از خواننده هات بود حسنا قلوه!
کامنت های پست قبل را نگاه کن. یکی بهت گفت اگه صداش را ضبط می کردی می تونستی به همسرت بگی گوش کنه.
تو هم از این نکته در داستان استفاده کردی.
دم خواننده ها گرم که کمک می کنند در دروغ پردازی

اره پونه جان.
یکی به خود حسنا گفته بود که صداش را ضبط کنید. حسنا هم چون این برنامه را با همسر نوشته بودند برای مثلا ترساندن خانم اولی این قسمت را هم به سناریو اضافه کردند.

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:32

من موندم چطور پیش خودش فکر نکرد که ما هم بالاخره میگیم چی شده و اصلا با عقل جور در نمیاد که با دوسه بار زنگ زدن و حرف نیشداری نگفتن بابای من بیاد اصرار کنه بگه خونه رو بده بهش که این حرفها رو نشنویم .


نعععععععععععععععع
اصصصصصصلا با عقل جور در نمی آد.
اون ماجرای عقد و عروسی شما و خواستگاری و ... خیلی با عقل جور در می آد.

ما عقل نداریم. باید هر چی حسنا می گه باور کنیم.

مخصوصا این خواستگاری و در از پاشنه در آوردن و التماس مامان بابا را کردن که اجازه بدید دخترتون زن شوهر من بشه و برای بهار هم یک همبازی و سرگرمی بیاره که بهار خیلی تنهاست.
بعد هم به همسر بگه اگر میخواهی حسنا را عقد کنی ( برگ 32 ) خونه و آفیس به نامم کن.
همه این مراحل طی می شه و یهو خانوم اولی آلزایمر می گیره و یادش می ره ........ تا 4 ماه بعد که خبر ناگهانی را می شنوه و کارش به بیمارستان می کشه

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:28

من و مامان تعجب کرده بودیم . مامان گفت ما کی صدای خانوم اولی رو ضبط کرده بودیم ؟


آخیییییییییی
نه این که اصلا ندیده بودی همسر دروغ بگه واسه همین تعجب کردی.
نه این که دستش ... جای تو نبود و با گوشی قربون صدقه زنش نمی رفت ( دوران رابطه یواشکی را نمی گما. همینطوری یه چیزی می گم )
نه که یه مسافرت که می رید سه شبانه روز همسر جلو چشمات دروغ به خورد خانم اولی نمی ده...
اصلا ندیده بودی دروغ بگه، شاخ در آوردی


خانم اولی هم چون تا حالا دروغهای مردک هرزه را نشنیده، زود بارو کرد

بمیرم برای تو و مامان که اینقدر ساده هستید و تا حالا نه دروغ گفتید و نه دیدید که همسر دروغ می گه.

فدای دلهای پاک تو و مامان

نیک شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:25

پونه دمت گرررررم

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:24

پرینت موبایلت رو بگیر .خودت لیست رو نگاه کن بشمار . مدت مکالمه رو هم یک نگاهی بکن بعد بهانه بیار .

همسر می دونست خانم اولی به بابای حسنا زنگ می زنه. نیاز به پرینت نبود. دعوای حسنا و خانم اولی و تلفن به برادرش و ... که همسر و خانم اولی توی هتل بودند هم جلوی همسر انجام شده.
لازم به پرینت و مدت مکالمه نیست. بالاخره همسر یه کلمه پرسیده این زنگ می زنه به بابات چی می گه ؟

مامانه هم چه استاده در پرینت و مدت مکالمه و ...

حسنا به مامانت رفتی توی مکاری و رندی

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:21

چرا اینقدر رو موضوع تلفن ها و بی اطلاعی همسر از این تلفنها مانور می ده؟
همسر که کاملا در جریان بود. حتی جلوی خودش زنگ زده بود به برادر خانوم اولی و گفته بود به بابات زنگ می زنم.

بالاخره همسر پرسیده این تلفنها که می گی چی هست و خانوم اولی چیکار با بابات داره !!!!!!!!!

همسر در جریان کامل بود. حسنا خفه خون بگیری که اینقد مکاری

بله. نقشه با آگاهی کامل همسر طراحی شده بود.

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:18

ولی پدر شوهر یک قسمت از حرفهای من رو که در مورد تلفن های خانوم اولی بود قشنگ حذف کرده بود


مگه تو که این همه دروغ می گی و نصف قصه را خوردی چی شده؟
تو که رابطه یواشکی و در فشار گذاشتن خانوم اولی و گول زدنش و ... همه را حذف کردی و می گی یه زن سر پیری واسه شوهرش عروس آورده و اصرار داره بچه هم بیار بهار از تنهایی در بیاد.

این همه تو قایم می کنی و دروغ می گی اشکال نداره؟

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:17

بله که رسید.پول رهن رو گرفت.ماشین رو گرفت.بچه هم میاره.گرگی در لباس گوسفند که میگن همینه.
شوهر اینقدر تورو دوست داره که خونه متری خداتومنیشو میده به تو حق ازحمه 6 اصلا هم نمیگه میدونی متری چنده اما برای خانم اصلی چون دیگه براش فایده ای نداره میپرسه میدونی متری چنده.بالفرض هم که همه حرفهات راست باشه نشون دهنده پستی هرچه بیشتر همسرت و تو و خانوادته.اگر خانوادت درست و حسابی بودن که دخترشون رو نمیدادن برا 6 به مرتیکه 50 ساله

گلریز جان اینا توهمات حسناست.

اینطور که حسنا می نویسه نیست.
متن را بخون. اون جمله یکی از ناهماهنگ ترین جمله ها در متن است.
فقط خواسته به زور بچپوندش وسط متن.

نیک شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:15

اون چیزی هم که همسر بهش بدهکار طعم لذیذ مادر بودن و بر خورداری از یک پسر کاکل زری میراث خور است

به همین خیال باش حسنا مکار.

به قول خودت اگه حامله بشی سونامی می شه.
مگر این که مثل خودت که یواشکی هستی و جایی جرات نمی کنی و روت نمی شه بگی زن دوم هستم،
یواشکی هم حامله بشی و قایمش کنی تا وقتی که به دنیا بیاد.

البته اگر بتونی مردک را راضی کنی. چون به قول ساره اینقدر حواسش به پریود تو هست برای این هست که نگرانه سرش کلاه بذاری و زندگیش را با سونامی از بین ببری.

پونه شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:14

گفت خانوم اولی صبر کرده تو جمع خانوادگی مطرح کنه ؟


نه این که همسرش یه جلسه گذاشت مهمون از شرق و غرب دعوت کرد که شبهای 6 را اعلام کنه. خانوم اولی از شوهرش یاد گرفته واسه کارهاش جلسه خانوادگی بذاره
چطوره شما واسه شبهای 6 تون جلسه خانوادگی بین شهری و بین المللی ( برادر خارجی هم بود ) می ذارید.
اون جلسه مگه فقط و فقط واسه تقسیم 6 نبود؟

نیک شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:13

یعنی تو این پست دقیقا به اهداف پیش بینی شده اش رسیده هاادم چی بگه؟؟؟؟

میم نون شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:10

به نظز من حرفاش راسته ولی از دیدگاه خودش به قضیه نگاه میکنه.می خواد بگه که ادم خوبیه ولی ته دلش همون مثل بقیه زن دومی ها هست.بیچاره اولی
ایشاالله اه و نفرینش دامن این زنیکه خراب رو بگیره

آمین.

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:10

میدونی ما هممون زنیم.روشها و زرنگیهای زنانه رو خوب بلدیم.خوب میدونیم چه جوری میشه یک نفر رو با خاک یکسان کرد.تعارف که نداریم.اینکه خودت رو خوب نشون بدی و مظلوم و با این راه یک انسان دیگه رو بدجنس و بد نشون بدی خیلی راه عجیب غریبی نیست.مردها احمق تر از این حرفها هستم و خیلی راحت فریب این راه ها رو میخورن.هرزه هم باشن و محتاج 6 که دیگه واویلا

گلریز جان زندگی 20 ساله و آبرو و اعتبار شوخی بردار نیست.

حسنا همه سعی اش این هست که به انتخاب نرسه. چون می دونه که اگر به اون مرحله برسه بایدبره و مطمئنا خانم اولی انتخاب خواهد شد.

مردک هم سعیش همینه که حسنا را کجدار و مریز نگه داره. بالاخره وسیله تفریح و لذتش هست. تا جایی که بتونه سعی می کنه نگهش داره.

ماهیستا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:09

مامان گفت مگه میشه حواست نباشه ؟ فراموشی گرفتی ؟


فراموشی مخصوص خانم اولی است که می آد خواستگاری و اصرار و ... جواب بله که میگیره یهو یادش می ره

ماهیستا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 10:06

گلریز جان
کجای حرفاش راسته که این یکی دروغه؟

حسنا که پول لازم نبوده، چرا خونه اش را رهن کامل داده بود؟ که قصه درست دربیاد؟

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:57

ما که اخرش نفهمیدیم چه جوری با رهن یک خونه کوچولو تو محله متوسط و پول یک ماشین قراضه( پرادوو که نبوده)تونسته بره تو یک محله بالای شهری یک حونه بزرگ اجاره کنه؟

کلا داره دروغ می گه.
خونه جدید را مردک براش رهن کرده.
از اول هم مردک در جریان بوده

گلریز شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:55

بانو جان.خیلی ادم بیخودیه به خدا.خجالت هم نمیکشه.اره حتما برگشته به زن اولش گفته طلاق بگیر برو.هرچند به نظر من از دست ادمهایی مثل تبار شماها باید طلاق بگیره بره.خیلی جالبه.مادر شوهر همه پشت خانوم اولی هستن.مگه میشه یک زن بد باشه بعد پدر و مادر شوهرش پشتش باشن.شما باور میکنید که پدر و مادر ه از پسرشون بکنن بدن به یک زن بدجنس بداخلاق ؟؟؟؟؟الان اینارو که نوشتم هفته بعد میره دلیل میاره براش.میگه اره زنه سر پرد شوهر مادر شوهر رو هم کلاه گذاشته.
اخ اخ همسر اینقدر حسنا رو دوست داره که ماشین عزیزتر از جوونشم میده بهش.اخ اخ از دست این خانوم اولی بی شعور.

ماهیستا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:55

حسنا خونه خودت را چرا دادی رهن کامل؟
تو کهاون موقع پول لازم نبودی.

هیچ آدم عاقلی هم خونه اش را نمی ده رهن کامل، وقتی می تونه اجاره بگیره؟

ماهیستا شنبه 13 مهر 1392 ساعت 09:48

گفت تو اصلا خبر داری اینجا متری چنده ؟

جوک هفته !!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.