.

.

.

.

مجبور بودم. می‌فهمی؟ مجبور بودم


 وقتی کامنت گذاران به حسنا می گفتند چرا خونه را به خانم اولی پس دادی، با خودم می گفتم خب مجبور بود، اینها چرا نمی فهمند؟ 

توی ذهنم دنبال این جوک می گشتم که قبلا شنیده بودم اما یادم نمی اومد. فقط یادم بود که آخرش طرف می گفت "مجبور بودم، مجبور، می فهمی؟" و خنده ام می گرفت.

مخصوصا این که حسنا تکرار می کرد "به خاطر دل بابا" و بیشتر خنده ام می گرفت.


تا این که گفتم بذار سرچ کنم شاید جوکش را پیدا کنم. جالب این که دیدم این جوک سوای مساله مجبور بودن، چقدر با شرایط داستان نویسی حسنا جوره ! واقعا اگر وسط دریا هم یک درخت بذاره، هیچکدوم از کامنت گذاران نمی پرسن این درخت این وسط چی می خواد. فقط می گن آفرین، چه شجاع، چه فهمیده، چه زرنگ ... از درخت رفتی بالا؟



یک برادر آبادانی داشته تعریف می‌کرده: «ولک پیرمرد و دریا رو خوندی یه بار همچی چیزی برای خود مو اتفاق افتاد. آغا رفتیم دریا یه نهنگ شکار کردیم این هوا. بعد داشتیم بر می‌گشتیم که یک کوسه افتاد دنبال‌مون. آغا ما برو کوسه بیا. ما برو، کوسه بیا. کوسه دهن باز کرد و ها نصفه نهنگ رو خورد. اما باز هم ما برو، کوسه بیا. باز کوسه دهن باز کرد نصفه دیگه نهنگ رو هم خورد. ما هم پارو تندتر زدیم اما کوسه ول کن نبود. ما برو، کوسه بیا. کوسه دهن باز کرد نصفه قایق رو خورد. اما با همون قایق نصفه مو در رفتیم. دیدوم دوباره کوسه دهن باز کرد. ولک مو رو می‌گی از یک درخت رفتوم بالا

شنونده بر اساس استدلال منطقی پرسید: «داش خوب درخت وسط دریا کجا بود؟»

برادر آبادانی چهره مظومانه و طلب‌کاری گرفت و گفت: «مجبور بودم. می‌فهمی؟ مجبور بودم


البته این جک را باید با لهجه بخوانید. این جک در واقع ستایشی از رئالیسم جادویی است و این که قصه‌گویی بر واقعیت اولویت دارد. اگر شما قصه را خوب روایت کنید مهم نیست که واقعیت را بنویسد یا افسانه را. خواننده در داستان آنچنان غرق می‌شود که فرصت نمی‌کند بپرسد: «درخت وسط دریا هست؟»


این مطلب را از اینجا کپی کردم.



این هم لینک چند سری کامنت ! فایلهاش تو اون یکی وبلاگ هست.

برگ چهاردهم - دعوا

برگ بیست و سوم - یک دعوای دیگه 

برگ بیست و چهارم - درگیری

برگ بیست و هفتم - پیتزا



1- لینک بهتر است یا فایلهای کامنتها؟

2- ویژگی خاص پیتزا داوود چیه؟ دوست دارم بدونم. اگر رفتید یا می دونید لطفا بگید.

3- منتظر نظرات و پیشنهادات شما برای بهتر کردن برنامه هستم. اما وقت برنامه را نمی تونیم بیشتر کینم.

نظرات 557 + ارسال نظر
شبنم شنبه 18 آبان 1392 ساعت 17:25

حسنا یا شقایق!!!!! مسئله این است
اون سوپراستارو عاااااااااالی اومده شقایق جون

سوپر استار

گلریز شنبه 18 آبان 1392 ساعت 16:20

کلا حسنا سیاست قشنگی داره. یکی به اسم علیرضا براش کامنت گذاشته بعد خانوم در جوابش نوشته خانوم علیرضا. همیشه به هر کامنت یک جواب خاص میده و طرف رو محکوم میکنه و دیگه جوابهای اون شخص رو تایید نمیکنه. برای خود من هم چند بار اتفتق افتاد که اصلا من چیز دیگه ای پرسیده بودم اما خانوم چیز دیگه ای جواب داد و دیگه جوابهای من رو تایید نکرد
راستی حسنا جووووووون تو که اینقد به حق الناس معتقدی به حقی که خانوم اولی و بهار و خواهر شوهر و مادر شوهر و پدر شوهر به گردنت دارن که یواشکی میای تو وبلاگت ازشون بدگویی میکنن هم واقفی دیگه؟؟؟اگه به حرفه که تو هم همون کارهارو میکنی عین ما منتها تو با زرنگی و با زبان عفیفه ای اما ماها رو راست

سمیرا شنبه 18 آبان 1392 ساعت 15:45

شقایق (حسنا) از کی تا حالا وقتی آمار وبلاگ 60 درصد افت می کند آدمها سوپر استار می شود؟

به جای اینکه دل به این مردک نیم ساعتی و یک صفحه مجازی خوش کنی برو پیش خانوادت و خودت را از این زتدگی نکبتی نجات بده

حسنا موقعی که با پسرک عقد بود می گفت فامیلم حرف می زنند و هزار تا مشکل داشت واسه رفت و آمد با شوهرش.

یهو فامیلشون اینقدر بی حیا و بی همه چیز شدند، که می گن چه خوب! زن دوم شدی! خیلی کار جالب و قشنگیه

مارال شنبه 18 آبان 1392 ساعت 15:33

مارال۱۱:٠۸ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٢ آبان ۱۳٩٢
حسنا جون سلام
خواستم بدونم الان از فامیل خودتون، غیر از مامان بابا و شوهر خواهرا
کسی دیگه میدونه شما زن دومید؟
اگر آره، واکنششون چی بود؟
مرسیبغل


پاسخ:سلام مارال جون . بله خیلیها میدونند . واکنششون در برابر من که چیزی نبوده و صحبتی نکردند . اگر هم پشت سر واکنش یا فکری دارند و یا داشتند که به من یا خانواده ام بروز ندادند ابرو
حسنا بانو-۱۸/۸/۱۳٩٢-۱۱:٤٥ ‎ق.ظ

هیچی،

گفتند یادمون باشه از دفعه بعد با هووت دعوت کنیم مهمونی. چرا زودتر نگفتی که اون خانم را هم دعوت کنیم

سالسا شنبه 18 آبان 1392 ساعت 15:14

سالسا٧:٤٥ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱۳ آبان ۱۳٩٢
skin care منم میرم حسنا.کلینیک مهرگان. ولی اونجا میگن مراقبت مراقب پوست یه چیز دیگه س؟


پاسخ:سالسا جون کلینیکی که من میرم دقیقا همین واژه skin care رو به کار میبرند برای این کار . لبخند من توی متن نوشتم مراقبت پوست و خود skin care رو ننوشتم . منظور از کارهایی هست که درمانی نیست و مراقبت محسوب میشه و نگهداری . حالا تو مهرگان اسم دیگه میذارن دیگه نمیدونم
حسنا بانو-۱۸/۸/۱۳٩٢-۱۱:٤٠ ‎ق.ظ

حسنا جان شما نوشتی "مراقب پوست"
که اسم فاعل است یعنی کسی که مراقب پوست است.

با "مراقبت" فرق داره.

چاره اش هم این بود که بیایی بگی ببخشید اشتباه تایپی کردم و تمام. همه ما از این اشتباهات می کنیم. اما تو چون لجباز و دیوانه ای، سفت چسبیدی به لغت غلطی که نوشتی و به زور می گی همینه که هست

آیناز شنبه 18 آبان 1392 ساعت 14:48

شقایق (حسنا) دقیقا همون حرفی وزد که اینجا خیلی ها میان میزنن
که خوب شد بانو چشم وگوش مارو باز کرد ما دروغهای حسنا رو فهمیدیم
حسناهم خواست تلافی کنه
بااسم شقایق اومد واسی خودش کامنت گذاشت ازنوشته هات پیداست حسنا که خودت هستی که داری یه مهر تایید به نوشته هات میزنی
یه مهر باطل شد به وبلاگ بانو
ممنون که اینجا رومیخونی
حسنا جون
حسنا به قول بچه ها دلم من هم واست خیلی سوخت
اخه یعنی انقدر واسی جلب توجه بال بال میزنی

خیلی جالب هم می گن مهم نیست به ما دروغ بگی و ما را احمق فرض کنی. مگه می شه یه آدم به کسی بگه مهم نیست بهم دروغ بگو؟؟

از پست دروغین باخبر شدن همسر ( اوایل مهر) تا الان حسنا هیچی از دعوای بین خودش و مردک و خانم اولی ننوشته. یه بار با ماجرای یه قل دوقل بازی کردن مردک سرگرمشون کرد
یه بار هم یه داستان خنده دار در مورد اسباب کشی نوشت
پست آخر هم که رئوس مطالب بود. حتی پارگرافها به هم مربوط نبود و از این شاخه به اون شاخه می پرید.

الان دو ماه هست که مونده چی بگه؟ از کجای خراب کاریهاش بگه؟
دوره ضمن خدمت هم که تمام شد، پیشنهاد دیگه ای برای طولانی کردن غیبت و وقت کشی دارید بگید.

می خواید بار لپتاپم را ببرم شمال ویندوز نصب کنند؟

مینو شنبه 18 آبان 1392 ساعت 14:37

رویا مامان آرزو ٧:۱٢ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٧ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا خانم
من هم از اولین خوانندهای وبلاکت بودم ولی خاموش.امیدوارم که هم شما وهم خانم اولی به اون آرامشی که میخواین برسین حالا چه در کنار همسر وچه بدون اون .بعضی وقتا یه پیشامدهایی پیش میاد واتفاقاتی تو زندگی مشترک پیش میاد که آدما فکر میکنن که مصیبت وبلاست ولی چه بسا با گذشت زمان میبینیم که صلاح وارامش فکری و روحیمان در همان بود در حالی که ما در آن زمان عجز وناله میکردیم به درگاه خدا که چرت همچین مصیبتی بر سر ما نازل شده در حالی که رحمت بوده وبه صلاحمان ،خداوند انشاالله همه ما رو در رسیدن به سر منزل مقصود یاری کنه .

پاسخ: سلام رویا جون ممنون از همراهیت بغلماچ همینطور که میگی واقعا فرق نداره آرامش از چه طریقی باشه . حداقل برای من یک نفر که فرق نداره افسوس برای دعات باید بگم الهی آمین . امیدوارم همینطور باشه و خدا خودش راهگشای ما باشه . همیشه در شادی و سلامتی و خوشبختی باشی


مامان‌رویا واقعا دلت می خواد همچین صلاح و آرامش فکری و روحی برای خودت پیش بیاد و یه خیر مطلق از نوع حسنا عین بختک از وسط آسمون بیفته تو زندگیت؟ اگه اینو خیر می دونی خدا خیرت بده!
کار از طرفداری و «اشکالی نداره» و «حالا دیگه شده» رسیده به این جا که باید خانم خانما بابت وجود نازنین حسنا سجده ی شکر به جا بیاره! ای حسنا! ای موهبت! ای نعمت الهی!
گاهی خودمو می ذارم جای حسنا... وقتی ببینم ازم طرفداری می کنن خوب خوشم می آد، اما وقتی بهم بگن وجود تو توی زندگی هووت خیره (!!!!!!!!) واقعا خنده م می گیره. حسنا تو هم حال می کنی با این کامنتا ها! روزت ساخته می شه با این همه جوک.

الان خواننده روشن ها و کامنت گذارهای همیشگی کجا رفتند که این همه خواننده بی نام و نشان خاموش یادشون افتاده اعلام وجود کنند؟

نسیم شنبه 18 آبان 1392 ساعت 14:28

ساره جان آنچه که مسلم هست این زنهای دوم چیزی که فراوان دارند پر رویی و لجبازی هست. حالا هی برای خودش کامنت بگذارد این کلک حسنا نخ نما شده است.
شادی چی فکر کردی کسی که از یک صفحه اینترنتی با این همه سماجت و لجاجت دل نمی کند. چه ما حرف بزنیم چه نزنیم به لجبازی خودش ادامه می دهد.
همه ما راههای دیگر را هم امتحان نکردیم اما زبان خوش را به حساب احمق بودنمان گذاشت و هر روز یک دروغ به دروغهای شاخ دارش اضافه کرد.

حسنا اگه بره به لیست کامنتهای تایید نشده اش یه نگاهی بکنه، من را پیدا می کنه.

من اقلا بیست تا کامنت تایید نشده تو وبلاگ حسنا دارم

البته خیلی اهل کامنت نیستم. اونم واسه یه دروغگوی شیادی مث حسنا. اما وقتی خیلی لجم می گرفت که ببخشید، دور از جون شما، الاغ فرضم کرده، گاهی یه کامنتی می ذاشتم که حسنا جون اگه می شه یه توضیحی بدین من را روشن کنید ... که متاسفانه همشون در انبار کامنتهای تایید نشده، خاک می خوره

ساره شنبه 18 آبان 1392 ساعت 13:07

یعنی اینکه ببخشید خیلی از کامنت ها مونده که جواب ندادم همون حدود 30 تا تا بعد از ظهر دیروز اون هم بعد از این همه غیبت بود؟حسنا جان 30 تا یعنی خیلی؟معلومه که خیلی تعجب کردی از کم شدن تعداد کامنت هات.تو پست بعدی اومدی ی هیجانی ایجاد کردی که ی جوری همه بیان حاضر بزنن و وانمود کنی که هنوز خواننده های خودتو داری . اون ها چقدر نادونن که بازی تو رو می خورن.یعنی الان معلومه خیلی دردت اومده از این اتفاق که همه دروغهات اینجا رو شده من که شک دارم این کامنت رو خودت برای خودت نذاشته باشی

شقایق ۱۱:٠۱ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱۳ آبان ۱۳٩٢سلام حسنا جون
من تازه نوشته هات رو خوندم . بطور کاملا اتفاقی ارشیو مطالبت را توی یک وبی که خیلی ازت بد گفته بود خوندم با اینکه با عینک بدبینی شروع به خوندن کردم اما کاملا باورت کردم و نوشته هات به دلم نشست. اصلا مهم نیست که هرانچه می نویسی حقیقت محض باشه ولی نوشتن و خوانده شدن به ادم قدرت و ارامش میده. قلم شیوایی داری برات ارزوی موفقیت دارم و لطفا خود سانسوری نکن. شاید اگر نوع نگارش غرض ورزانه اون وب نبود من هیچ وقت مطالبت را نمی خوندم و کنجکاو نمی شدم.حالا همش به وب خودت سر می زنم. فکر کنم مثل یک سوپراستار در دنیای مجازی معروفت کرد. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد... فقط خواستم اینو بدونی
پاسخ: سلام شقایق جون ممنون از همراهیت حسن نظرت رو میرسونه . در این که عدو سبب خیر میشود هیچ شکی نیست . امیدوارم که همیشه برات خوبی و خوشی باشه و روزهای پر از آرامش

من عاشق این جمله شقایق (حسنا) جون شدم


اصلا مهم نیست که هرانچه می نویسی حقیقت محض باشه

خاتون شنبه 18 آبان 1392 ساعت 11:46

مارال۱۱:٠۸ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٢ آبان ۱۳٩٢
حسنا جون سلام
خواستم بدونم الان از فامیل خودتون، غیر از مامان بابا و شوهر خواهرا
کسی دیگه میدونه شما زن دومید؟
اگر آره، واکنششون چی بود؟
مرسیبغل
پاسخ:سلام مارال جون . بله خیلیها میدونند . واکنششون در برابر من که چیزی نبوده و صحبتی نکردند . اگر هم پشت سر واکنش یا فکری دارند و یا داشتند که به من یا خانواده ام بروز ندادند ابرو
حسنا بانو-۱۸/۸/۱۳٩٢-۱۱:٤٥ ‎ق.ظ

مخصوصا خیلی خوشحال شدند که پارسال حسنا بهشون گفته بود زن اول طلاق گرفته و امسال گفته بهتون دروغ گفتم

یزدانی شنبه 18 آبان 1392 ساعت 11:00

الان یه متن خوندم راجع به زنیکه های دومی
چقدر منفورین شما

الهه شنبه 18 آبان 1392 ساعت 09:59

بانو
داشتم بعد کامنت شادی به این فکر میکردم که از وقتی تو این وب رو زدی همه زن دومی ها یکی پس از دیگری ماستها رو کیسه کردن و یا کلا تعطیلا یا فقط واسه خالی نبودن عریضه و این که کاملا نگن کم آوردیم یه دمی تکون میدن یعنی وب هنوز نمرده حتا حسنا که به جای ماهی 20 تا پست هر 10 روز مینویسه یعنی ماهی 3 تا پست! اونم آبکی و برای صرفا جهت اطلاع! و بقیه:
پری
شراره
کبوتر
نفس
...
بانویی

چی بنویسن الهه جون،
یه مدت از بدیهای زن اول نوشتن و بعد هم که همشون به حمد الهی عقد کردند و حامله شدن و سقط کردند. زنهای اول هم که همشون طلاق گرفتن رفتن. الان دیگه از کدوم قسمت توهماتشون بنویسن؟

فقط مونده حسنا که مردک حاضر نیست زن اول را طلاق بده و زن اول هم حاضر نیست راهش بده تو خونه. فعلا در به در و درگیرند. اینم یکی دو هفته بعد یه دروغی سر هم می کنه زندگی را شیرین می کنه

الهه شنبه 18 آبان 1392 ساعت 09:22

عزیزم این بیماری نیست که شادی جان
این نشون دهنده بیدار بودن وجدان و آنست بودنت با خودته است ولی این حس گناه و گلتی فیلینگ رو باید از خودت دور کنی
خسنا موجودی که منم دلم براش میسوزه ..حتی با همه پررو بودن دلم واسه کبوتر و شراره و .....هم میسوزه
اینا خیلی قابل ترحمند..حالا یکی با دریدگی و وقاحت جواب دادن یکی با بوس و بغل و پنهان شدن در خوشبختی دروغینش..ولی همه شون ترسیدهو منزوی و بدبختند.
ولی اگه امثال این وبلاگها -بانو-نباشند که اینها همینطور به دروغهای شاخدار نوشتنشون ادامه میدن و دخترهای جون ساده دل و مستضعف رو گول میزنند.بخصوص اگه سن اون دختر از 30 بالاتر باشه و امید به ازدواج با پسر رو از دست بده.
اینکه گفتی شاید تنها دلخوشیش این وبلاگه و دوستهای مجازیش این اصلا بهانه خوبی نیست.نمیشه
دیگران را آتش بزنیم که خودمون احساس گرما کنیم!!!!
مینوته درد دلش رو تو دفتر خاطراتش بنویسه!
میتونه دست از سر این خانواده برداره و وبلاگ بزنه و از یه سری آدم دلسوز کمک بخواد و اینطوری از طرف کلی همسر اول تشویق هم میشه و محبت واقعی دریافت میکنه...
اینو مطمئن باش که حسنا مکارررر تر سیاست مدارررررر تر از اینه که با خوندن وبلاگ ما عصبانیتش رو سر اونا خالی کنه چون میدونه با یه تیپا پرت میشه بیرون از اون زندگی که اصلا حقش نیست و زیادی و اضافیه اونجا!!
ولی گفتم ما نمیتونیم واسه گرم شدن خودمون آتیش به زندگی مردم بزنیم.
پس از نظرمن شما از همه سالمتری
شادی مهربون

من وقتی می خوام یه سوسک را هم بکشم دلم براش می سوزه و گاهی سعی می کنم زیر سیلی رد کنم.

باور کن شده سوسک را میگیرم و از خونه پرت می کنم بیرون ولی می گم حالا نکشم، گناه داره.

ولی به هرحال برای داشتن زندگی سالم و تمیز مجبوریم گاهی سوسکها را بکشیم و گاهی حرفهای تند بزنیم.

من کاملا لجبازی حسنا را با وبلاگ خودمون می بینم. توی جواب کامنتهاش مشخصه که از عمد و به لج داره یه چیزهایی را وارونه تر از وارونه های قبلیش نشون می ده. مشخصه که این وبلاگ یکی از داراییهای مهم عاطفی حسناست.

قورباغه سبز شنبه 18 آبان 1392 ساعت 09:01

شادی عزیزم.
چه قلب مهربونی داری.
نوشتی که شاید حسنا یه زن تنهاست که تنها دلخوشی زندگیش همین وبلاگه. منم باهات موافقم امکانش زیاده. اما محتوای وبلاگش چی؟ آیا چون من نوعی یه زن تنها هستم و تنها دلخوشیم وبلاگمه اجازه دارم هر چی خواستم و هر جور خواستم بنویسم. دروغ بنویسم. جوری بنویسم که احساسات خواننده های وبلاگمو به بازی بگیرم؟ و ...
در مورد اینکه شاید این وبلاگ و کامنتای تو باعث بشه حسنا به ضرر خانم اول و بهار انجام بده من نمیتونم اصلا قبول کنم.
هر کسی مسوول اعمال و رفتار خودشه. اگر هزار نفر بیان به من بگن اگر دزدی کنی اشکال نداره ومنم برم دزدی منی که رفتم دزدی کردم مسوولم. اون هزار نفر دزدی نکردن.
اگر همه دنیا به حسنا گفته بودن بیا زن دوم بشو اشکال نداره الان باز هم خود حسنا مسوول زن دوم شدنش هست.
حسنا فکر داره عقل داره خودش باید خوب و بد و صحیح و غلط کارهاش رو تشخیص بده.
اگر بخواد به خاطر مثلا لجبازی با خواننده های این وبلاگ به خانم اول و بهار ضد حال بزنه مسوولیتش گردن خودشه نه ماها.

دقیقا قورباغه جون

چه لزومی داره این همه دروغ سر هم کنه. بنویسه اما درست بنویسه.

شادی شنبه 18 آبان 1392 ساعت 07:36

بانو جون
باهات احساس نزدیکی می کنم و راحت می تونم حرف دلمو بزنم اون هم درحالی که باهمدیگه فرق داریم، تو نکته سنج، باهوش و قاطع هستی ولی من، نه
چیزی که خطاب به حسنا گفتم، شاید به نظر شوخی بیاد ولی واقعیتیه که مدت زیادیه ذهنمو مشغول کرده، با خودم فکر می کنم شاید حسنا به عنوان یک زن تنها که دلخوشی اش همین وبلاگ و دوستان مجازیه، با حرفهای من نوعی احساس دلشکستگی و طردشدگی بیشتری می کنه و همین باعث می شه در زندگی واقعی اش، به جای اینکه عاقلانه تصمیم بگیره و درست رفتار کنه، عکس العمل منفی نشون بده و به ضرر خودش و خانوم اولی و بهار رفتار کنه
با خودم می گم شاید ما با این روشهای مخالفتمون، نتیجه عکس می گیریم و زنهای دوم مثل حسنا رو به انتقام جوئی از جامعه و زنهای اول می کشونیم
از خودم راضی نیستم بانو مدام در ذهنم دنبال راهی می گردم که بتونم با رواج دروغ و خیانت و بی اخلاقی مبارزه کنم، بدون اینکه به اشخاص آسیب بزنم. حتی اگه اون شخص یک زن دوم وبلاگ نویس باشه که واقعیتها رو وارونه جلوه بده، باز هم یک انسانه

فکر کنم حالم خیلی بده، توی این وبلاگ دکتر زیاد داریم. بیماری من درمانی داره خانوم دکترها؟

شادی جان،
من هم گاهی مثل شما فکر می کنم. یکی دوبار هم توی کامنتها نوشتم که گاهی دلم براش می سوزه.

ولی شادی جان، من این وبلاگ را برای حسنا نمی نویسم. حسنا که از زندگی خودش، حرف پدر و مادرش، نصیحت مادرشوهر و دوست و آشناش به نتیجه نرسه، با وبلاگ ما به چیزی نمی رسه. این مسلم و واضح هست که هر کس در زندگی واقعی حسنا باشه، تنها حرفش بهش این هست که از این زندگی برو بیرون و هم خودت را نجات بده و هم دیگری را آزار نده.

ما از دروغهای حسنا حرف می زنیم. اول از همه از درغگویی و رواجش توی وبلاگستان و این که خوبه کمی چشمهامون را باز کنیم.

بعد مساله زن دوم و خیانت و دروغهایی که حسنا در مورد زندگی رویاییش می نویسه.

تجربه ام را از وبلاگ "پندارهای آرایه" مربوط به هشت سال پیش نوشتم، اما پاکش کردم.

دلم می خواست اینقدر قدرت داشتیم که بدون ضربه زدن به حسنا (از همون ضربه های کلامی و احساسی که منظور شماست) می تونستیم این کار را انجام بدیم.

اما شادی جان نمی شه. همه ما انسانیم و با محدودیتهای انسانی زندگی می کنیم. هیچکدوم فرشته و تمام و کمال نیستیم. منم دلم نمی خواد دل حسنا را بشکنیم و سعی هم کردم نشکنم. اما صحبت کردن در مورد دروغها و اشتباهاتش گرچه سخته، ولی راه دیگه ای هم هست؟

ما برای همدیگه می نویسیم.
که چشمهای خودمون را باز کنیم.
که اگر کسی حسنا را باور کرده و خدای نکرده می خواد این مسیر را بره هشیار باشه.
که اگر کسی جای خانم اولی هست، بدونه اینطرف ماجرا چه خبره،

می دونم که برات سخته،
مخصوصا که تو خیلی خوش قلبی

حسنا یک زندگی را داغون کرده، یک زن و دخترش را تا همیشه دلشکسته کرده، با وقاحت تمام می گه به من چه! خودشون یه فکری به حال زندگیشون بکنند.
اگر با منطق خودش نگاه کنیم، به ما چه ! یه وبلاگ مهم تره یا یه زندگی؟
نهایتش این هست که وبلاگش را رمزی کنه و بره برای نفس و کبوتر و مشابهین خودش بنویسه.

مینو شنبه 18 آبان 1392 ساعت 01:49

مارال جان من بودم اینو تو وبلاگم نمی نوشتم اقلا. خیلی مسخره ست واقعا. نهایت بی فرهنگیه.

مینو جون من اگر بودم دروغهای بعدی را نمی نوشتم که با اصل زندگیم جور نباشه.

آدمی که کنار جوب آب ماشین بشوره و به سوپر تلفنی ذوق کنه و آدرس مانتو فروشی از خواننده هاش می گیره،

یهو امسال وضعیت اقتصادی اجتماعیشون اینقدر تغییر کرد که اگه زمینه شغلی همسر را بگه می شناسیدش
از ماشینشون یه چندتایی توی تهران هست. عروسک هست اما خیلی تک نیست (بهتون تخفیف دادم )

اگر اسم رشته ورزشی اش را بگه حسنا شناسایی می شه، این دیگه از اون حرفهاست

مارال پ شنبه 18 آبان 1392 ساعت 01:27

دنیا به سرعت برق باد تو مسیر پیشرفت است.
مردم دنیا به جای ماشین و قایق شخصی دارند بشقاب پرنده برای تردد می خرند آن وقت حسنا سیرک تو وبلاگستان فارسی راه انداخته است و لامبوگینی لب جوب می شورد.
http://www.newtechshow.com/#!YOUFLY-by-ENTECHO/zoom/c23jz/image1wia

??? جمعه 17 آبان 1392 ساعت 23:25

ما که رفتیم تو کار لیست کله پوکها.

سلام
لیست کله پوکها دیگه چیه؟

موفرفری جمعه 17 آبان 1392 ساعت 15:37

بانو ، الان این شخص مشکل دار همان اشخاص معلوم الحالند! بلاخره یکنفره یا چند نفر!
حالا خواننده آدرس و ایمیل و اسم گذاشتند که ما هستیم. خوب الان تدبیرت چیه حسنا؟ نکنه میخواهی ایمیل بزنی بگی معلوم الحال آمده قائم شین یا کامنت معلوم الحال را نپذیرید یا با سلاح سرد سر وبلاگ میاستی و رد مشکلدار میکنی؟
یا شاید هم میخواهی با نفس رد گیری کنید. ماشالله تو خوانده هات هم همه جوره هست از پلیس فتا، وکیل، هکر، بافنده، معلوم الحال، دکتر آشپز، ای پی فیندر، متخصص اعمال عفیفه، خبیثه، زنان اول، زنان دوم، زنان سوم، اخ از این زنان سوم که چه میکنند!

موفرفری جمعه 17 آبان 1392 ساعت 15:17

بانوووووووو
"از وبلاگ مهتاب سادات می ترسیدی؟"


انگار در دنیای واقعی کسی را نداره حسنا

موفرفری جمعه 17 آبان 1392 ساعت 15:09

این مریم جان شنود زنده است که حسنا کار گذاشته. کدام زنی حاضره با دوستی رفت و آمد کند که و آب به آسیاب هووش میریزه؟ چرا خانم اولی با این مریم جون هنوز دوسته؟ مریم جون اینجا مریم جون اونجا، مریم جون همه جا!
از خانه خواهر شوهر به مادر شوهر، از پای حرف بهار تا خانم اول، عجب عجوبه ای! همه جا هست مریم جون، کلا پای ثابت کلیه مباحث خانواده همسر مریم جوونه، خودش کار نداره، خانواده نداره! مریم جون هم شاید هشویی بیش نیست، چه بدونیم!

بعضی جاها که دیگه روش نمی شه می گه از یه منبع موثق شنیدم.

کیه که اخبار اتاق خواب خانم اولی را هم داره؟
از زیر زبون مردک می کشه، الکی می گه منبع موثق.
نصفش هم توهمات و آرزوهای خودشه.
کدوم منبع موثق؟

غیر از مریم جون، کی هست که با هر دو رابطه داشته باشه؟
خانم اولی دیوانه است با این زن دوستی کنه؟
اگر مریم جون وجود خارجی داشته باشه، خانم اولی محاله باهاش دوست باشه. کما اینکه تو دعوای پارسال هم گفته بود

ورق سی و هفتم:
ظاهرا خانوم اولی همه رو محکوم و متهم کرده حتی مریم جون و آقای همکار رو که چرا زودتر بهش نگفتن و به عنوان یک دوست نیومدن بگن که مراقب باش حسنا زندگی ات رو نابود میکنه.


راستی کارتون زبل خان را شما هم یادتونه؟

سمیرا جمعه 17 آبان 1392 ساعت 01:52

از ماست بر ماست.
این حسنا مثل بولدز افتاده به جان زندگی مردم. آن وقت بعضی زنها برای خانه خراب کن ماچ بغل می کذاریم.

راحله جمعه 17 آبان 1392 ساعت 01:47

مریم جان =خانم آقای رئیس
همان آقای رییسی که نمی دانم تو اداره چی چی معشوقه جور می کندوبلاگ ماچ و بغل .. به راه می کند.
ای وای بقیه اش نمی گم عفیفه بخواند ناراحت می شود بقیه اش هم برید تو کامنت دونی حسنا بخوانید دست گرفتار..

پریناز جمعه 17 آبان 1392 ساعت 01:31

ملت ساه دلن به خدا..
آدرس وبلاگ بذارید..
اینو بذارید..
اونو بذارید..
فصل جدید اسکولینگ جماعت خواننده کلید خورد..

بعد هم می آد تهدیدشون می کنه که دیگه در موردش حرف نزنید من جواب نمی دم

لالا جمعه 17 آبان 1392 ساعت 01:24

راستی گفتم خانم رییس امشب عفیفه خوابش نمی بره.حتما با این رده شغلی! اشنا نیست. قبل از این که اون و امثالش به این اصطلاح گیر بدن باید بگم من بی تربیت نیستم خانم رییس یعنی کسی که مسئول خانه عفافه و برای مردا خانم جور می کنه این با توصیفات حسنا از مریم جون جور درمیاد اصلا این لغتو از سیمین دانشور یاد گرفتم اونم که بی تربیت نیست..

لالا جمعه 17 آبان 1392 ساعت 01:20

جالبه این قدر جون جون به ناف مریم جوووون! می بنده، شوهرشم که از بالای اون داره با این حال وقتی ازش نقل قول می کنه می گه راست و دروغشو نمی دونم! مگه مریم جون به این گلی ماهی خانمی(شما بخونید خانم رییسی البته در صورت وجود) دروغم می گه؟؟

راستی اگر حرفای حسنا راسته این خانم اول چه باحاله...برای کسی که واسش هوو جور کرده حرفای بین خودش و شوهرشو می گه عروسی پسرشم می ره...از بس حسنا دروغ می گه آدم سرگیجه می گیره

حسنا یه داستانی سرهم کرده که اصلا هیچی توش درست نیست.
معلوم نیست چی به چیه و کی به کیه

پریناز جمعه 17 آبان 1392 ساعت 01:17

چقدر واقعا این حسنا مودبه .اصن یه اسطوره ای محسوب میشه توی وبلاگستان فارسی.
ملت چقدر ساده دلن...
طرف میگه وای حسنا خیلی مودبه چون در جواب کامنت ماچ من برام ماچ به علاوه ی دو تا بغل گذاشته...
نمیدونم این وبلاگ نویسا چه کار کردن با شماها که طرف که در جواب کامنت ماچتون بهتون فحش نمیده خیلی براتون محیر العقوله؟؟؟..جایی هم بوده که ماچ گذاشتید و فحش گرفتید؟؟اگه هست بگیداااا
حسنا جون از بین کامنتای فراووووونی که در نقدش داشته هر پستی دو تا رو گزینشی تایید کرده اون دوتا رو هم همچین چادر به کمر بسته جواب داده..
این آی پی هم داستانی شده ها..شده وسیله ی ارعاب خواننده ها توسط بانوان عزیز دوم..بابا ساده دلا من حاضرم داوطلب شم بانو آی پی من رو بذاره و هرکدومتون به نوبت برید توی میلیون ها برنامه ای که برای این کارساخته شده از روی آی پی من تمرینی آدرس و فلان و بهمان خونمون رو دربیارید ..اصن بیاید من شمارمو هم بدم بهتون که همچین دسترسی راحت باشه..وی چت و کیک و اینستاگرامم بدم خدمتتون باهم بیشتر در تماس باشیم..خب عدش چی؟؟!!...چی فکر کردید آخه؟؟!!! طرف یه ساله ملتو گذاشته سر کار تا یکی همچین ملو بهش میگه خالی نبند چادر دور کمرش میبنده و آی پی طرف رو میزنه توی برنامه ای که نصب کرده که فلان خیابونو میشناسی؟؟!...فلانت میکنم ..بهمانت میکنم..جسنا برو این فیلما رو واسه یکی بازی کن که باورش شه..نه واسه ماها آخه..
من اگه روزانه نویس بودم که آدرس وبلاگمو میذاشتم حسنا خالی بند..منتها مشکل داستان اینه که من وبلاگم تخصصیه..ها ها ها..نه دروغ گفتم..یه لحظه جو عفیفه منو گرفت...واسه بانو آدرسشو گذاشتم حسنا جووون..فقط و فقط راجع به حیوان خانگیمه عزیزم..اگر علاقه داری به مبحث حیوانات واست بذارم عزیزم...والا تو که لینک خرید و فروش کفش دسته دوم به شزط اینکه فقط دو بار پوشیدمش رفتم تا سر کوچه ام گذاشتی...بیا و لینک وبلاگ منم بذار..آی پیمم بهت میدم برو باهاش تمرین کن..سرگرم شی..کم ملتو بذاری سرکار

سوالهای ساده ای مثل این را جواب نمی ده

1- وقتی حسنا می رفت دنبال کارهای نقل و انتقال سند و شهرداری و دارایی و ... آقای همکار به شوهر شکاک و بدبین حسنا نگفت که زنت هر روز مرخصیه و در به در؟
شوهره وقتی زنگ می زد نمی فهمید که حسنا تو فضای اداره نیست ( کاملا از صدای اطراف و حتی سکوت اطراف می شه فهمید طرف جای همیشگی هست یا نه )

2- مدارک خانم اولی ( که برای انتقال سند بالطبع مدارک شوخی نیست و شامل اصل کارت ملی و ... می شه ) خونه حسنا چی می خواست که می گه مدارک خونه من بود و لازم نبود ازش بگیرم ؟

و سوالهایی شبیه این.

اما وقتی می گیم نمی شه یه روزه اسباب کشی کرد، یک کامنت در این مورد تایید می کنه و 4 تا دروغ هم سرهم بندی می کنه و جواب می ده که بگه مخالفین را هم جواب دادم.

آی پیمم می دم باهاش تمرین کن

آیناز جمعه 17 آبان 1392 ساعت 00:48

حسنایی که همیشه صدتا صدتا کامنت جواب میداد دیروز فقط وقت کرد بقول خودش پنج تا کامنت جواب بده

یا دیگه کامنتی نبود که جنابعالی جواب بدی
که شروع به سرشماری کردی؟

?? جمعه 17 آبان 1392 ساعت 00:42

حسنا پشت این وبلاگ آدمهایی هستند اصلا تو و آن نفس کله پوک به مغزتان نمی رسد کی هستند. بی خودی تلاش نکن الان داریم باهات مدارا می کنیم هنوز آن روی ما را ندیدی.
تو یک زن نادانی که برق پول اینجوری تو را به خاک سیاه نشانده است و یک خانواده را از هم پاشیده است

گلریز جمعه 17 آبان 1392 ساعت 00:39

اره تو یکی از پستهای کپی پیست شده اخیرش تو کامنتها ذکر کرده. بعدا برو ببین. یک بدبختی بهش گفته که چرا به خانم های چادری توهین کردی دیگه نمیام وبلاگت. اونم چادرش بسته کمرش برگشته گفته لدفا منو تهدید نکنو از این حرفا. بعد تو کامنت بعدی عذرخواهی کرده

خیلی با خودش درگیره

مث بچه هایی که تو دعوا زورشون نرسیده بعد می رن یه جا هی خودشون را می زنن به در و دیوار و با خودشون غرغر می کنند، عفیفه هم پستهای بی ربط می ذاره و خودش با خودش غرغر می کنه

هنوز ذهنش درگیر خرابکاری ای است که کرد. خواست دفاع کنه، از اونطرف گفت من در انتخاب همسرم دقت کردم، همسرم "اونکاره" نیست.

خب پس شوهر حسنا اونکاره است و حسنا هم اسباب "اونکاره" شدن !!

کل وبلاگ عفیفه غیبت خانواده شوهرش بود، یهو از پست ما به بعد جهت وبلاگ عوض شد به غرغر آشکار و پنهان به ما

راستی عفیفه خیلی دوست داشتی 20 تا کامنت بگیری، صفحه اول کامنتهات (همون جا که گفتی شوهرت مثل شوهر حسنا وضعش خراب نیست ) بیشتر از 300 بار دانلد شده.
ببین چقد خواننده داری

??? جمعه 17 آبان 1392 ساعت 00:32

ای حسنا دستت درد نکند آن آدرس ایمیل و وبلاگ دوستات را جمع کن لازممان می شود
چه لیست جالبی برای تحقیق کردن می شود.
باورم نمی شود زنهایی که به اینترنت دسترسی دارند تا این نادان و بی فکر باشند واطلاعات شخصی شان به کسی می دهند که زندگی یک زن دیگر را به جهنم تبدیل کرده است

اون سری که کپی کارت ملی می خواستن بدن.
کامنت می ذاشتن که تو رو خدا بگو چی لازمه بفرستیم

بعد هم اومد نوشت دیگه راجع به اون موضوع حرف نزنید، کامنت هم بذارید تایید نمی کنم.

محترمانه گفت خفه. به شما چه که من چی گفتم و حالا زدم زیرش

سحر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 23:11

"اینها رو مریم جون برام گفت راست و دروغش رو نمیدونم "
حرفهای بین خواهرشوهرها و همسر رو مریم جون از کجا می دونه؟

خواهر شوهرها اینقدر ساده هستند که بیان حرفهاشون را با مردک، برای زنی که برای برادرشون زن پیدا کرده بگن؟
اون هم حرفهای مربوط به این موضوع را؟

اینها توهمات حسناست که از قول مریم جون می نویسه.
دلش می خواست مردک اینطور با خواهرهاش حرف زده باشه

سحر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 23:06

"همسر بعدا به من گفت که وقتی برای بازدید رفته بودن نتونستن جلوی کنجکاویشون رو بگیرن و سوال کرده بودن و همسر هم گفته بود که خانوم اولی هم خبر داره و با اجازه و اطلاع بوده و میگفت توضیح بیشتری هم ندادم چون بیشتر از این به اینها مربوط نیست ."
چه توضیح بیشتری می خواستی بده؟ نکنه دوست داشتی کارگرها هم بدونند که دلیل اصلی ازدواجت چی بوده؟

لازم نبوده توضیح بیشتر بده سحر جون. از کارهای جلفی که حسنا تعریف می کنه میزان جنتلمن بودن مردک مشخصه.
جلوی کارگر و سرایدار لقمه بذاری دهن معشوقه جوونت !

شما فقط صحنه را مجسم کن، ببین چقدر یه مرد می تونه سبک باشه !

سحر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 23:02

"تمام عصبانیتش هم سر من خالی میکنه به خانوم اول یکه میرسه فقط ساکته و گوش میکنه"
چقدر تو مظلومی!! نشد یک بار با همسر دعواش بشه حسودی جذبه خانم اولی رو نکنه. تا قبل از این دعوای اخیر مدام تکرار میکرد که با اون رفتارش خوبه به من که می رسه اینجوریه. حواسش نیست که با هر کسی اندازه شخصیت خودش باید برخورد کرد.

سحر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:57

[همسر گفت] ".به بابا مامانم هم گفتم که از این به بعد خونه فامیلهام هم میریم"
به بابا مامان چه ربطی داره؟ کسر شانت بود که بگی واسه نشون دادن تو به فامیل ها باید از خانمش اجازه بگیره، پای بابا مامان رو وسط می کشی؟ یا موضوع اینه که اگه خانمش هم راضی بشه بابا مامان حاضر به دیدنت و پذیرشت نیستند؟

آرزوهاش را نوشته عزیزم.
فامیل باید دعوت کنه که بری. کدوم فامیلی زن دوم را دعوت می کنه؟
می گه آقای فلانی این هفته با حسنا بیا
هفته بعد با خانم اولی؟

عروسی دوستشون ( مریم جون ) نتونستن برن. خونه فامیل؟؟؟

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:15

من تازه فهمیدم چی شد
یزدانی ، احتمالا حسنا ای پی رو با whois چک می کنه .
اونجام یه اسم و ادرس و شماره تلفن هست که مال شرکتی هست که ازش اینترنت گرفتی نه خود اون فرد.
حسنا مادر باز سوتی دادی

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:10

اگر قبل از عقد پشیمون میشد که صد در صد از طرفمن تموم شده بود و امکان نداشت وار د این زندگی بشمنگران امیدوارم که طوری بشه که بودن من باعث اذیت شدن خانوم اولی نباشه و بدونه که من نمیخوام هیچ مشکلی برای خودش و زندگی اش بوجود بیارم . برای نبودنش هم عادت کردم مهم نیست از اول هم میدونستم که فقط میتونم چند روز توی هفته داشته باشمشلبخند

حسنا اصلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مشکلی براشون بوجود نیاوردیا اصلااااااااااااااااااااااااااا
همسر که میاد ش... میکشه پایین کارشو می کنه و می ره
راستی چه حسی داره کارگر جنسی بودن ؟ نیومدن همسر موقع پریود؟
یه اشاره کن تو پست بعدی تا جوابو بگیریم مچرکم

تو که می گی یواشکی عقد کردیم. قبل کدوم عقد؟
کسی که 4 ماه بعد از خواستگاری سراغ از عروس نگرفته، حتما پشیمون شده بود. وگرنه اون 4 ماه نه سراغ تو را گرفت و نه مورد جدید معرفی کرد؟

دیدی قصه ات راست نیست

گلریز پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:10

خیلی ادم کثیفیه. خیلی. خدا ازش نگذره.

یزدانی پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:07

"پاسخ: بزنن تا از زبان شما گفته بشه . در ضمن یک بار به شوهرت یا همون که با اسم محمد مینویشت هر که بود گفتم شما با آدرس ای پی که داری زیاد هم دور از دسترس نیستی . خیابان امام خمینی که میدونی کجاست با شماره تلفنی که با 762 شروع میشه . این رو گفتم تا بدونی درست نیست فکر کنی چون آدرس نمیگذاری میتونی هر حرفی رو بزنی . اگر بیام بنویسم که جمعه و شنبه چطوری بوده یا همسر چه کاری کرده چی میخوای بگی ؟ حتما میای میگی در کل یادش رفته خانوم اولی و بهار هم هستن و جکم صادر میکنی . لطفا تا همه چیز رو نمیدونی قضاوت نکن . این یک توصیه بود برای من فرق نداره . خودم که میدونم چه خبره ولی تو با این طرز فکر به جایی نمیرسی "
بانو لدفن ترجمه کن اینجا چی گفت

من فقط فهمیدم که همسر جمعه و شنبه کارهای خوب کرده و حسنا ازش راضی بوده

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:06

سوگند۳:٢٧ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٢ شهریور ۱۳٩۱
حسنا جون نوشتن جواب برای سارا بیش از فکر کردن برای زندگیت داره ازت نیرو میگیره . بی خیالش شو. دلیت به درد اینجا میخوره دیگه
پاسخ:سوگند جون درست میگی جواب نمیدم بغل باز هم کامنت نوشته بود گفتم چه فایده داره من بگم اون بگه اولش رو خوندم و بعد بیخیال شدم و دعا کردم خدا خودش کمکش کنه. حتما یک مشکلی داره که فکر میکنه راه حل کردنش حرف زدن توی این وبلاگهمغرور
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٤:٢٦ ‎ب.

این هم سوگند خانم
راستی کامنت زیر مال منه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:04

مریم مامی امیرحسین۱:٠٥ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٢ شهریور ۱۳٩۱
ممنونم حسنا جون....منتظر ماجراهای جدید زندگیت هستم...اگر خرید میری بنویس چون جذاب تربن موضوع برای منه کشف های جدید..اگر جاهای خاصی داری رو کن ...در ضمن منم میتونم برات مراکز خرید خاص بگم....دو تا کشف ... سو پر برجهای دوقولوی فرمانیه به نام سو پر فرمان...سو پر ولنجک تو بلوار بهزادی زعفرانیه
و یه مرکز خرید لباس یه نام پارس بوستان پاسداران گلستان نهم کنار پیتزا مورانو ...با شوهر رفتنش حال میده یعنی جزو تفریحات منه حوصلت سر رفت برو....
پاسخ:مریم جون ممنون ازتبغلماچ حتما جای خاصی پیدا کردم رو میکنمزبان ممنون از اینکه این مراکز رو بهم گفتینیشخندماچ
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٤:۱٧ ‎ب.ظ


اینم برای علاقه دوستان گذاشتم
حسنا تو که بالاشهر می شینی اینجاهارو بلد نیستی ؟
اها یادم رفت که با فروش ماشین و پیش خونه ات یه خونه بزرگگگگگ تو بالا شهر اونور رود اجاره کردی

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 22:00

ببین نیای بگی که همسر من تو زندگی با هسر اول کمبود داشته من براش کم نمیذارم بالاخره هر کسی برای غلطایی که میکنه باید یه توجیه بیاره دیگه . درسته ؟ همسرت که نمیومد بگه همسر من خوب . همه چیز تموم . وفادار راستش رو بخواین من آدم هوسبازی هستم همسرم دلم رو زدن . میدونی که همسر اول هم اوایل زندگیش حس تو رو داشته اگر میدونست همسرش همچین نامردیه اصلا باهاش ازدواج نمیکرد .
برام مهم نیس این مطلب عمومی بشه یانه . برام مهمه اون آدمی که اینقدر خودش رو منطقی میدونه این مطالب رو بخونه به من جواب نده به خود خود خودش جواب بده ولی حقیقته حقیقت رو .
پاسخ:اگر هم دقیق خونده باشی هیچ وقت نیومدم بگم من براش کم نمیذارم و کمبود داشته . اصلا چنین حرفی نبود .روز اول هم همسر یک کلمه ، حتی یک کلمه از خانوم اولی حرفی نزد .منظورم حرفی که گویای گله باشه و برعکس بین حرفهاش گفت که دوسش داره و زندگی خوبی دارن و به هیچ وجه نمیخواد زندگی اش با خانوم اولی به هم بخورده . بر عکس همینطور که میگی هم ازخوب بودنش گفت هم وفادار بودنش . اگر هوسبازی هم بود راههای دیگری هم بود که برای آدمی توی شرایط همسر خیلی راحت تر از یک ازدواج علنی بود . خواهش میکنم به همسر توهین هم نکن . من که اطمینان دارم این کلماتی که میگی نیست ولی گفتنش هم از طرف شما که نمیشناسیش درست نیست . من به شما جواب میدم تا بدونی جریان چی بوده . اصلا وبلاگ رو خونده بودی و جریان رو متوجه بودی یا نه ؟ یک مطلب دیگه هم هست که بارها گفتم و خیلی از دوستان توجه ندارن . گفته بودم دارم از روزمره هایم مینویسم نه مشکلات پس خواهش میکنم این مسائل رو مطرح نکنید . عزیزم حسن میکنم شما هم جزء اونهایی بودی که همه مطالب رو نخوندی
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٩:۳٤ ‎ق.ظ

حسنا داری خودتو گول می زنی یا مارو؟ تکلیفمونو معلوم کن خوب

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:58

از همسرت بر میاد چون سابقش رو هم داره میگم . آرزو میکنم این مسائل به جایی برسه که همسرت دست به دامان همسر سوم بشه البته وقتی دیگه بچه داشته باشی و یه ده سالی رو هم تلف این آقا کرده باشی اون وقت شرایطت باهمسر اول مساوی میشه . البته بگم یه خانم منطقی تر، جوان تر و همه چیز تموم تر از شما باشه ها چون اونطوری که من فهمیدم همسرتون بد سلیقه هم نیستن . خلاصه اون وقت بیا و بگو اگه آدم منطقی باشه اینجور و اگه بی منطق باشه زنگ میزنه به همه کس و از زندگی بر باد رفته اش دفاع میکنم
بی صبرانه منتظر و آرزومن اون روز تو زندگی شما هستم
پاسخ:متوجه نمیشم منظورت از سابقه داشتن چیه ؟ اگر همسر میخواست که میتونست به دور از چشم خانوم اولی بره و زن بگیره دلیل نداشت که علنا این کار رو بکنه . اگر من هم ده سال دیگه با وجود بچه بیام و به همسر بگم برو زن بگیر و من رضایت میدم و اصرار داشته باشم ، بله میشه این احتمال رو داد که همسر سومی هم بیاد . نمیدونم چطور میتونی جنین آرزویی بکنی .احتمالا یا متوجه نشدی که موضوع چی بوده و یا فکر میکنی مورد زندگی ما اینطور بوده که من زیر پای همسر نشستم و عشق و عاشقی بوده اومده من رو گرفته .
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٩:٢٩ ‎ق.ظ

حسنا یعنی تو با همسر رابطه نداشتی قبل ازدواج ؟؟؟؟ عشق و اشقی که نبوده از همون اول دنبال پولش بودی

منظور از سابقه داشتن
همان چیزی است که عفیفه جان گفتن. به زبان دیگر یعنی"اینکاره" بودن

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:56

پاسخ:اون موقع حرف از مشکلات زندگیشون نبود خود خانوم اولی هم گفت ما مشکلی نداریم و من خودم راضی هستم که زن بگیره و اصلا حرف این چیزها نبود که خانوم اولی طلاق بگیره یا مشکلی باشه و یا خانوم اولی براش زیادی شده باشه . حتی همین الان هم به هیچ وجه قصد نداره زندگیش با خانوم اولی به هم بخوره . من اگر جای خانوم اولی بودم بههیچ وجه این وسوسه ذهنی رو برای شوهرم فراهم نمیکردم که برو زن بگیر یا برم اجازه بدم یا کسانی رو بهش معرفی کنم یا اصرار داشته باشم که مشکلی نیست و برو زن بگیر . حتی خانوم اولی با خود من هم حرف زد هیچ نشانی از نارضایتی توی حرف و رفتارش ندیدم . الان هم پشیمون شده بارها گفتم من حق میدم و دلیل نداره آدم یک حرفی میزنه تا آخر بهش بگن میخواستی نگی و میخواستی قبول نکنی . ولی باید کمی توجه داشته باشه که پای زندگی و احساس و من هم درمیون هست و آدمها که اسباب بازی نیستن یک روز بگن بیا و یک روز بگن برو . باید یک تعادلی وجود داشته باشه . اگر من به زور و با بدجنسی وارد زندگیشون میشدم صد در صد حق داشت ولی وقتی راضی بود و اومدم و نظرش برگشته باید کمی با انصاف بیشتری به زندگی من نگاه کنه
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٩:٢٧ ‎ق.ظ

سحر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:27

من تازه فهمیدم منظور حسنا از بغل کردنی که دم به دقیقه اتفاق میافته چیه. میگه همسر برای بغل کردن اومده بعد صورت حسنا درگیر شده.
من موندم این رو واسه چی نوشته دقیقا. حالا صورتت آزاد بود باهاش می خواستی صفحه وبلاگ رو ببندی؟

سحر پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:22

من ذهنم درگیر این جمله بود "دوتا دستها و صورتم هم درگیر بود" که رسیدم به جمله بعدی که بانو بولد کزده و دیگه کامل هنگ کردم. این بی حیایی ها چیه دیگه.

سحر جان کسی که توی وبلاگش می نویسه وقتی پریود هستم شوهرم بهم سر نمی زنه و خونه نمی آد .... شما دیگه تا آخرش بخون.
متاسفانه عفیفه خانم خیلی عفیف تشریف دارند و ما را بی حیا می دونند.

شادی پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:12

حسنا جون من یک جزء خیلی کوچیک از اون یک نفر مشکل دارم که می گی
و حق هم داری که بهم می گی مشکل دار. بارها و بارها به خودم گفتم شادی تو دردت چیه؟ تو که داری زندگیتو می کنی و نه شوهرت اونکاره است و نه تو آدمی هستی که بهش اجازه بدی از اون کارها بکنه، بیخیال شو و به درس و زندگیت برس
ولی نتونستم حسنا، مشکل من اینه که نمی تونم بی عدالتی و رفتن جامعه و مردمم به سمت بی اخلاقی رو ببینم و ساکت باشم
اینه که میام و می نویسم و بعدش هم عذاب وجدان می گیرم. شاید باور نکنی ولی مشکل بعدی من اینه که از اینکه به خاطر مخالفت با چندهمسری و خیانت و از هم پاشیدن خانواده ها، راجع به حسنا و همسرش حرف می زنم و مثلا به همسر حسنا می گم مرد هوسران، ناراحتم
ترجیح می دادم بتونم بدون اینکه دل یک انسان دیگه رو (حتی اگه یک زن دوم باشه که اصرار به نوشتن وبلاگ داشته باشه و به تاثیر کارش روی جوانها اهمیت نده) بشکنم، بتونم خشم خودمو از بی عدالتی و دروغ و خیانت نشون بدم
دوست داشتم مجبور نشم به یک مرد (حتی همسر که اصلا معلوم نیست وجود خارجی داشته باشه و دقیقا همونی باشه که توصیف شده) بگم هوسران و پست

بهتر بود اگه زنهایی مثل من می تونستیم دغدغه ها و مخالفتهامونو به گوش مسئولین و قانونگزارها برسونیم و نتیجه بگیریم

پس بالاخره خودت را معرفی کردی
ای معلوم الحال
ای مشکل دار
ای کسی که بهت حرجی نیست

سه چهار ماهه که حسنا دنبالت می گرده چرا صدات در نمی آد

شادی پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 20:00

مرسی که پستشو گذاشتین

حالا فهمیدم چرا بانو می گه اون مشکل داره من نیستم برای اینکه نمی رم توی وبلاگهای دیگه کامنت بذارم

حسنا جون می خوای به خواننده هات القا کنی که فقط یک نفر (اونهم یه آدم مشکل دار) باهات مخالفه؟ یعنی بانو و همه اونهایی که در این وبلاگ و حاهای دیگه باهات مخالفت می کنن، همه و همه یک نفرن؟

اگه راست می گی آدرس وبلاگ این یه نفرو به خواننده هات بده، تو که نتونستی حریفش بشی، شاید خواننده هات بتونن مشکلشو حل کنن و قانعش کنن که دیگه مزاحم تو و بقیه نشه

دو روزه این پست را هوا کرده، شما هنوز نرفتی آدرس بدی؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:37

برای شادی


برگ صد و چھل و دوم - خواھش از خوانندگان عزیز
نویسنده: حسنا بانو - ١٥ آبان ١٣٩٢
دوستان عزیزم و خوانندگان وبلاگ من . میخواستم از ھمه شما ، چه اونھا که بصورت خاموش این وبلاگ رو میخونند و
چه اونھا که زحمت میکشند و کامنت مینویسند ، یک خواھشی داشته باشم .
اگر براتون زحمتی نیست و اگر دوست دارید با نوشتن یک کامنت یک اعلام حضور بفرمایید . از ھمه خواھش میکنم
کامنتشون ھمراه با آدرس باشه . اگر وبلاگ دارید که آدرس وبلاگ و اگر ھم ندارید ، ایمیل .
خواھش میکنم کامنت خصوصی ننویسید و عمومی باشه . اطلاع دارم شخص مشکل داری ھست که ظاھرا ھیچ کار
و زندگی نداره و بصورت دقیقه ای اینجا رو نگاه میکنه تا ببینه کی با آدرس وبلاگش کامنت میذاره تا بره وبلاگش و کامنت
بنویسه و مزاحمت ایجاد کنه ولی با ھمه اینھا میخوام خواھش کنم اگر دوست دارید و صلاح میدونید کامنتتون ھمراه با
آدرس باشه .
اگر ھم دوست ندارید اعلام حضور کنید که صلاح خودتون ھست و خدای نکرده اجباری در کار نیست . از ھمه شما
ممنون ھستم . دلیل این خواھشم رو ھم حتما توضیح خواھم داد . این پست رو چند روز میگذارم تا ھر کی دوست
داشت برام بنویسه .
پ.ن . ببخشید از کامنتھای پست قبل خیلی مونده که حواب ندادم . چند روزی گرفتار کار اداره و یک کلاس آموزشی از
طرف محل کار بودم و نشد که به وبلاگ برسم . الان میرم و تا جایی که فرصت بشه جواب میدم .

شادی پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:23

حسنا پست جدید گذاشته؟ دیگه اینجا نمی ذارین پستهاشو؟ باید بریم وبلاگ خودش بخونیم؟

گلریز پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:19

وقتی حسنا پاچه میگیرد.
با این جوابهاش خودش رو بدجور ضایع کرد. بنده خدا

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:09

سارا۱۱:٠٠ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱
میشه بگی من به چی شما حسادت میکنم ؟!نه بگو خجالت نکش نمیخوام بیشتر از این بگم اخه من به چی شما باید حسادت کنم نو چی داری که من ندارم بشین فکر کن بعد داشته هاتو به رخم بکش به منم بگو
پاسخ:اگر درست جواب کامنت من رو میخوندی مورد حسادت رو نوشته بودم . منظور من در حال حاضر همون یک مورد بود . قطعا موارد دیگر هم وجود داره که من نام نبرده بودم . با خوندن این نظرات روز به روز بیشتر به خودم و اخلاقم و روحیاتم مطمئن میشم . امیدوارم روزی هم خدا نظر لطفی بهت بندازه و هر مشکلی داری حل کنه خودت که نمیخوای مشکلاتت رو حل کنی .
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٩:٠٧ ‎ق.ظ

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:08

سارا۱٠:٢٥ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱
باکمال پررویی داری بهم جسارت میکنی اون شب محمد بود تازمانی که تو خونم بود خودش بود من نظرخودمو دوستمو گفتم و ترجیح میدم دیگه وقتمو اینجا هدر ندم شما هم بهتر بری زبون ادب رو یاد بگیری نمیخواد زبون لاتین به من یاد بدی و اونقدر تهدید نکنی تارومون بهم بیشتر باز نشده منم یکی مثل خودتم به وقتش خودمو نشون میدم
پاسخ:اگر زحمت بکشی و وقتت رو اینجا هدر ندی که لطف بزرگی هم به من کردی هم به دیگر دوستان که از دست حرفهای تو صداشون در اومده و توی خصوصی ها مینویسن این سارا چی میگه . من هم نخواستم به تو زبان لاتین یاد بدم خوب شد نوشته بودم خودت هر زبانی راحت هستی بگو اگر بلد نباشم میرم از قسمت ترجمه گوگل استفاده میکنم برات مینویسم شاید با اون زبان راحت تر باشی . اگر به زبان ادب بود که بارها محترمانه ازت خواسته بودم خیلی از موارد رو رعایت کنی که متاسفانه یا نخوندی یا متوجه نشدی
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٩:٠٥ ‎ق.ظ

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:08

سارا۱٠:۱٧ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱
من هم بلدم مثل تو ادرس بزارم مثل تو شماره تلفن بزارم اینو هیچوقت یادت نره به قران قسم بلدم به روح مامانم قسم ادرس ای پی تو دارم خیلی راحت حتی ادرس شهر و خیابون واول شماره تلفنتون به خدا قسم جدی گفتم اینو یکی از خواننده های وبلاگت دادبهم به خدا قسم. میخوای باور کن میخوای نکن فکرنکن هرچی میگی هیچی نمیگم چون میترسم نه من هالو نیستم که بترسم دشتستونیم به وقتش میشناسیم اگه بخوای توهین کنی تهدید کنی و هرچی از دهنت در بیاد بگی فکر نکن با هالو طرفی و به همین راحتی میای و تهدید میکنی خودت گفتی دنیای اینترنت اونقدرا هم بی در و پیکر نیست یادت باشه نه فقط برای تو برای من و امثال من هم بی درو پیکر نیست من خودم زن دوم بودم ولی مثل تو اینقدر از نظرات و عقیده های مردم به نفع خودم استفاده نکردم حتی زمانی که یه زن بیسواد کولی بهم تهمت بست و پاشو خوردوحسابی هم خورد و ندونست از کجا خورده والان هم حالم خیلی خوبه جواب حرفاتو دادم تا دیگه اینقدر جسارت و تهدید نکنی تصوراتت از من و افکار من فقط زاییده ذهن خودتو امثال خودته
پاسخ:سارا خانوم خدا مادرت رو رحمت کنه . خوشحال میشم به جای یاد کردن از روح مامان خدا بیامرزت و قسم به مقدسات ، این کار رو بکنی و هر گونه اطلاعاتی که خواننده وبلاگم بهت داده بیای بگی من هم تایید میکنم همه ببینن اگر هم اشتباه بود خودم درستش رو میگذارم تا فکر نکنی مشکلی دارم . آی پی من مشخصه مثل تو نیستم که یک ایمیل هم جرات نداری بنویسی . من تهدید نمیکنم چیزی رو میدونم میگم این که از این . به علاوه دوستانی هستند توی همین دنیای وبلاگ اسم واقعی من ، محل کارم ، محل زندگی ام و حتی شما ره تلفن من رو دارند . میخوای بگم کدومشون هستن که راحت تر بری سوال کنی؟ بر حسب اتفاق تصورات تو از من هست که زاییده ذهن خودته
حسنا بانو-۱٢/٦/۱۳٩۱-٩:٠۳ ‎ق.ظ

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:06

سارا٢:٥٦ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱
اینکه نظرات وبلاگت فعاله یعنی اینکه خودت میخوای که بیان و کامنت بزارن درغیر اینصورت غیر فعالش میکردی حالا اینجا ممکنه هرکسی بیاد و نظر خودشو بگه ولی من تعجبم اینجاست حسنا خانم که شما چرا با افرادی که تو کامنتهاشون از خانوم اول حتی بخوان کوچکترین اظهار نظری کنن گفتم اظهار نظر نه طرفداری به شما برمیخوره و باتندی جوابشو میدین تو همین کامنتها من وخیلیهای دیگه میبینیم که یه سری افراد هم میان واز خانوم اول بد میگن یا به نوعی تیکه میپرونن ولی شما به خوبی جوابشونو میدی و هیچ مخالفتی هم باهاشون نمیکنی و اتفاقا باهاشون موافقی و این موافقت خیلی واضحه ولی در مقابل افرادی که حتی حتی با احترام برات یه کامنت مخالف نظرت میزارن خیلی زود جبهه میگیری و ازشون میخوای نیان اینجا و اینجا رو نخونن تعجبراستش من با خیلیها از خواننده های وبلاگت در ارتباطم و اونا هم همین نظرو دارن ولی تو کامنتهاشون رعایت میکنن که شما نخوای بهشون تیکه بندازی که خوب نیان اینجا و ونخونین گریه
پاسخ:بله من نظرات رو غیر فعال نکردم . چرا باید این کار رو بکنم و خودم رو از نظرهای خوب و سازنده محروم کنم ؟ فقط به این دلیل که بعضی ها جنبه ندارن ؟یا بعضی های دیگر هر چه دوست دارند میگن ؟ برای یک بی نماز که در مسجد رو نمیبندن . میبندن ؟ چطور شد یک دفعه رفتی توی فاز دفاع از خانوم اولی ؟ گویا فراموش کردی شما بودی که در بدی گفتن از ایشون کامنت میگذاشتی و بارها مجبور شدم کامنتت رو تایید نکنم . بصورت جدی توصیه میکنم یا مشکل خودت رو بگو و یا یک فکری به حال خودت بکن . نکنه خدای نکرده حس حسادت داری که همسر این مدت پیش من هست ؟ یا فکر میکنی خانوم اولی رو ول کرده چسبیده به من ؟ اگر بعد ها تعریف کنم که این روزها چه روزهایی بوده که من از مشکلاتم نمیگفتم چی میخوای بگی ؟ میای میگی فکر میکردم خانوم اولی نشسته و داره شما رو نگاه میکنه ؟ اصلا تو میدونی چرا و چطور همسر پیش من مونده ؟ معلومه که نمیدونی و تا وقتی که صلاح ندونم هم نمیگم . خیلی از دوستان میدونن چرا و در جریان هستن و اگر اینجا ننوشتم هم دلیل دارم . خواننده های عزیز وبلاگ من هم که با شما در ارتباط هستن که نه آدرس ایمیل داری و نه وبلاگ ، بهتر هست خودشون تشریف بیارن حرف
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:۳۸ ‎ب.ظ
پاسخ: بزنن تا از زبان شما گفته بشه . در ضمن یک بار به شوهرت یا همون که با اسم محمد مینویشت هر که بود گفتم شما با آدرس ای پی که داری زیاد هم دور از دسترس نیستی . خیابان امام خمینی که میدونی کجاست با شماره تلفنی که با 762 شروع میشه . این رو گفتم تا بدونی درست نیست فکر کنی چون آدرس نمیگذاری میتونی هر حرفی رو بزنی . اگر بیام بنویسم که جمعه و شنبه چطوری بوده یا همسر چه کاری کرده چی میخوای بگی ؟ حتما میای میگی در کل یادش رفته خانوم اولی و بهار هم هستن و جکم صادر میکنی . لطفا تا همه چیز رو نمیدونی قضاوت نکن . این یک توصیه بود برای من فرق نداره . خودم که میدونم چه خبره ولی تو با این طرز فکر به جایی نمیرسی
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:۳۸ ‎ب.ظ

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:05

سارا۱٢:۱٠ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱
خوندن اینجا هم بار منفی داره . هم مثبت برای زخم خورده ها بار مثبتش خیلی بیشتره
پاسخ:برای شما یک نفر که زیادی بار منفی داشته چون معمولا چیزی رو نمیخونی هر چیزی که توی ذهنت هست میگی
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:٢٦ ‎ب.


حسنا شدیدا قاطی می کنه ، حسنایی اب سرد ، که انقدر تجویز می کنی

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:04

سارا۱٢:٠٤ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱
برای من مهم نیست کامنتمو تایید کنی یانه این نظر شخصی منه هرچه بیشتر وبلاگتو میخونم بیشتر احساس میکنم که اینهایی که نوشتی واقعیت زندگی نیست و شاید داستان باشه .شما میای یه جا از خودت مینویسی و خیلیها میان وتاییدت میکنن اکثرا هم زن های دوم هستنداز طرفی هم خیلیها مخالف کامنتهای تایید شده خواننده های موافقت.ولی از اونجا که من هم زن هستم هم زن دوم بودم باورم نمیشه که یه مردی که همسر دوم گرفته باشه بخواد اینجوری رفتار کنه وهمسر اولش ساکت بشینه و هیچی نگه از برگ اول اینجا با هیجان شروع میشه ولی به اخراش که میرسی با روزمرگیها ادامه پیدا میکنه من هرگز باورم نمیشه که خانم اول شوهرت تا این اندازه نسبت به حظور همسر پیش شما سکوت اختیار کنه همین جاست که این نوشته ها رو بیشتر شبیه داستان میکنه یا جسارتا اگه واقعا این چیزایی که اینجا نوشته میشه اگرم واقعیت زندگیت باشه خیلیهاش قلم گرفته میشه واگرم داستان باشه بازم یه جاهای داستانت اشکال داره کدوم خانم اولی که اینقدر در مقابل زن دوم اروم بشینه فقط در یه صورت که حرفهای شما جسارتا دروغ باشه و اونی که همسرو با زور و سیاست نگه داشته شما باشید و نه اون و همسر هم از اون مردهایی که
پاسخ:سارا جون یک فکری به حال خودت بکن مثل اینکه دوست داری مرتب تکرار مکررات کنی و یک چیزی رو هزار بار بهت بگن یا یادت میره یا اصلا گوش نمیکنی . یعنی فکر کردی من بیکار هستم که هر بار یک چیز رو برات بگم و تکرار کنم و باز حرف خودت رو بزنی ؟ قبل از هر چیز صد بار گفتم پست روزمره مینویسم این حرفها رو نزن . گوش کردی؟ هزار بار گفتم خانوم اولی هم ساکت نیست من اینجا نمیگم چی شده . گوش کردی ؟ اصلا فارسی متوجه میشی ؟ میخوای یک زبون خارجی معرفی کن به اون زبون بنویسم . بلد هم نباشم از گوگول ترنسلیت استفاده میکنم به این امید که تو حرف من رو متوجه بشی . چه دلیلی داره من قلم نگیرم و همه چیز زندگی رو بیام بگم ؟ بله توضیح نمیدم که این روزها خانوم اولی چی گفته و چی شده و از این قبیل . شما مشکلی داری ؟ مثل اینکه داری ثابت میکنی اونی که به اسم شوهرت مینوشت هم خودت بودی یا اون بار که گفتی دوستم اومده اینها رو گفته
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:٢٥ ‎ب.ظ

همش داستانه عزیزم

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:01

سارا۱٠:٥٦ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٠ شهریور ۱۳٩۱
وقتی خودمو جای خانوم اولی میزارم اگر به جاش بودم حتما طلاق میگرفتم چون میدونم وجود همسر دیگه تو انحصار یه کسی دیگه هست و دیگه دوست داشتن در کار نیست
پاسخ:خوب شد که تو به جای خانوم اولی نیستی هزار بار گفتم دوست ندارم در مورد طلاق خانوم اولی حرف بزنی اگر گوش کردی
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:۱٤ ‎ب.ظ


چرا نمی فهمی اخه ، طلاق گرفتن خانم اولی یعنی بیچاره شدن من

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 19:00

سارا٩:٤۸ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٠ شهریور ۱۳٩۱
دارم جدا میشم ولی اگه یه روز بخوام ازدواج مجدد کنم حتی اگه بدترین بیماریها رو داشته باشم هرگز اجازه نمیدم شوهرم بره ازدواج کنه مشخصه که شوهرت خانوم اولشو به کلی فراموش کرده واقعا که وبلاگت ایینه عبرته برای همه ما زن ها که حتی در بدتریت شرایط اجازه ندیم شوهرامون ازدواج دوم کنند که اخرش بشه مثل داستان حسنا و زن اول بکلی فراموش بشه
پاسخ:خوب شد قرار بود وقتی روزمره مینویسم حرف حاشیه زده نشه . شما اجالتا جدا بشو و زن دوم نباش بعد من رو آینه عبرت قرار بده . به علاوه سارا جون شما از کجا خبر داری زن اول فراموش شده ؟ خبر از غیب رسیده ؟ یا زن داداش و شوهر و دوستان گفتن ؟
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:٠٩ ‎ب.ظ

حسنا بی اعصاب می شود

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 18:58

بیتا۸:۳٤ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٠ شهریور ۱۳٩۱
نه گفتم که این مسئله اصلا ربطی به ازدواجت نداشت. تو یه جایی از پستت نوشته بودی خواستگار زیاد داشتی. ولی نمی خواستی زن مرده یا مطلقه باشن. من سوالم این بود که تو که این تجربه رو داشتی چرا آدما رو با این دید قضاوت کردی؟ مسئله ی دست دوم شدن بعد از ازدواج اول یه دید احمقانه ست تو جامعه ی ما. انتظار داشتم کسی که خودش این درد کشیده حداقل این دید رو نداشته باشه. یا شایدم من اشتباه برداشت کردم منظورت؟
پاسخ:بیتا جون بعد ا زاون هم توضیح داده بودم که اشتباه میکردم . این فکر رو داشتم و اشتباه میکردم آخرش هم که دیدی برخلاف فکرم شدناراحت
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:٠۸ ‎ب.ظ


حسنایی کی توضیح دادی ؟

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 18:57

زن اول٥:٤٩ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٠ شهریور ۱۳٩۱
چی واست داشت زن دوم شدن؟ زن اولی که اجازه داده تنها دلیلش بی علاقگی به شوهرشه . همین و بس. اونم دیر یا زود میره دنبال زندگی اصلیش. لابدم تا الان به خاطر بچه هاش مونده . یا میخوای بگی نازا بوده و دلیلش این بوده؟ همتون کثافتین .چه علنی هاتون و چه مخفی هاتون .
پاسخ:برای من که متاسفانه چیزی نداشت و نمیدونم شما ندیده و نشناخته چطور توی ذهن خانوم اولی هم رفتی تشخیص هم دادی بی علاقه بوده . اگر هم وبلاگ رو خونده باشی میبینی که نازا هم نبوده بچه هم داره و اونی که بچه نداره من هستم . این فحش هم که نوشتی نشونه ادب نداشتن خودت بود و نه به من ربط داره و نه به اونهایی که گفتی .شامل حال ما که نمیشه . بهتر نیست به جای نشون دادن نوع تربیتت بری و مشکل خودت رو حل کنی ؟ چرا فکر میکنی با این حرفها مشکلت حل میشه ؟ اگر دوباره حرفی بزنی اطمینان داشته باش تایید نمیشه .
حسنا بانو-۱۱/٦/۱۳٩۱-٧:٠۳ ‎ب.ظ


حسنایی جدا برات هیچی نداشت ، جز اینکه پیرتر شدی و دیگه نمی تون از بدنت استفاده ی قبل رو کنی

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 18:52

یک وقت بهتون بر نخوره ها
پاسخ:سحر جون به من بر نمیخوره ولی تعجب میکنم . چون وقتی میگم دوستان عزیز من روزمره مینویسم خواهش میکنم در مورد مشکلات صحبت نشه و گویا این حرف من هیچ حساب میشه . حتما دلیلی دارم حتما مشکلی دارم که دلم میخواد فقط از روزمره های خودم و همسر بگم. شاید دوست نداشته باشم از مسائل دیگه صحبت کنم


من : مشکلات شامل روزمره نیست یا روزمره شامل مشکلات نیست

مهسا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 18:51

سحربانو۱٢:٤٤ ‎ق.ظ - جمعه، ۱٠ شهریور ۱۳٩۱
این ارامش نشان از همینیه که گفتم.اینکه میخواین اون بس کنه این که اروم دربارش میحرفین اینکه همسرتون اونجا باشه به شدت خانوم اول لااقلش اینه واکنش ندارین همه و همه از ارامش خیالیه که احساس میکنید همسرتون بیشتر رو به شما جذبهمتفکر تو چند تا کامنت دیدم خیلیا گفتن چرا خانوم اول این کارارو میکنه و کاملا حق رو با شما دادن البته من در جایگاهی نیستم اصلانم نمیخوام حقی و به کسی بدم یا ندم ته حرفام میخوام این و بگم که اون زن احساس کرده اون حمایتی که شما دارین الان دیگه متوجه اون نیست این ارامش از اینکه همسر الان روحش پیش شماست و اون نداره واسه همین یکم احساس میکنم داره در حقش ناحقی میشه چون کاراش طبیعیه و اونقدر بد جلوه نیست. تو یک پستتونم دیدم نوشتین اگر همسرتون بعد شمام بره یک زن دیگه بگیره شما خیلی ناراحت میشین و این حرفا.با این حرفتون بیشتر به این حس رسیدم که به خانوم اول حقه بیشتری بدم واسه کاراش.
پاسخ:این که آروم حرف میزنم دلیل بر اینه که دلم نمیخواد تند حرف بزنم یا خدای نکرده با بی انصافی صحبت کنم . روز اول هم میدونستم که همسر خانوم اولی رو داره و الان هم دلیلی نداره واکنش نشون بدم همسر اونجا بره یا آشتی کنن .من که آلزایمر ندارم یادم بره خانوم اولی سالهاست که زنشه و من تازه اومدم . ولی این ناحقی که ازش نام میبری من ایجاد نکردم و اصلا نمیدونم بر چه اساسی اینطور قضاوت میشه که روح همسر کاملا پیش منه . بله من گفتم اجازه نمیدوم بره زن دیگری بگیره تا بعد برای خودم و دیگران مشکل پیش بیاد .خانوم اولی خودش خواست که همسر زن بگیره تعجب میکنم این وجه رو فراموش کردین . همونطور که بارها گفتم مثل همه انسانها اون هم میتونه حرفی بزنه و بعد پشیمون بشه، به همون نسبت هم میگم که اگر نمیخواست من صد سال دیگه وارد این زندگی نمیشدم . پس در این بین بهتره تعادل وجود داشته و هر دو به سهم خودمون درک کنیم که هیچکدوم مقصر اصلی نیستیم و بهتره قبول کنیم نوع زندگی ما همین هست .
حسنا بانو-۱٠/٦/۱۳٩۱-۱٠:٠٩ ‎ق.ظ

نارین پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 16:22

همیشه میگفتم نباشم و یا میرم طور دیگه ای حرف میزد و زبون قربون صدقه اش به راه بود و میگفت بمیری هم ولت نمیکنم اما اون بار گفت نبودی که نبودی .


همیشه یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟/

چرا این زنا انقد زود به گریه می افتن؟انقد ضعیفن یا حربه اس؟
خواهرشوهری که وضع خوبی نداره و وابسته به همسره تو خارج زندگی می کنه؟

نارین پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 14:30

شاید هم میخواد ببینه هنوز خواننده داره یا نه

مگه نگفته خیییییییییییییلی از کامنتها مونده جواب ندادم
تو باز می گی خواننده ؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 13:43

مهزاد۸:٥٧ ‎ق.ظ - شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩۱

ای جونه دلممممممممم حسنا خانمه مهربونماچ
ایشالا که همیشه صورت و دو تا دستاتون اینجوری درگیر باشهچشمکنیشخند


پاسخ:عزیزم ممنون ازتبغلماچ من هم در نهایت پررویی امیدوارم دست و صورتم درگیر باشه
ای عفیفه جون جات خالی کاش بودی اینو برامون ترجمه می کردی.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 12:03

یه سوال ! خانمی که بیست سال زندگی مشترک داشته و فرزندهم داره ممکنه یک دفعه توانایی انجام هرنوع رابطه ای رو از دست بده که حسنا میگه همسر فقط با من رابطه داره ؟یا میخواد روی هوسبازی مردک و بی وجدانی خودش درپوش بذاره؟

حسنا گفت برید از خانم اولی بپرسید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 11:54

حسنا اگه خواننده هاش کم شده یه دلیلش نوع جواب دادنش به کامنتهاس که شخصیت واقعیش رو روکرده اگه ازش تعریف کنی و دس و هورا بفرستی ذوق میکنه اما اگه حتی از رو دلسوزی و با لحن مهربون و بااحترام هم ازش انتقادکنیم بسیار طلبکارمآبانه و پرمدعا جواب میده و آدم رو متهم به بی ادبی هم میکنه این آدم بااین روحیه حق به جانب و خودخواه اصلا گناه خودش رو قبول نداره که هیچ ، همه دنیا رو به خودش بدهکار هم میدونه و مسلمابا لجن مال کردن شخصیت خانم اولی مظلوم نمایی میکنه. زندگی خانم باشخصیت و باوقاری رو اینطور نابود کرده حالا با یه مشت دروغ خودش رو توجیه میکنه که یه عده هم بیان تائیدش کنن .آخه چندتا دخترمجرد،مطلقه یا بیوه رو میشناسید که خانواده دار باشه و زندگیش رو آوار زندگی یکی دیگه درس کنه و پدر بی غیرتش هم نزنه تو دهنش

برای من سواله که با این لحن تند و پرخاشگرانه و توهین آمیز جواب می ده، بعد همه می گن مودبه!

نصف کامنتهای انتقادی که تایید نمی شه.
یکی دوتا را هم که تایید می کنه، چنان توهین آمیز و با حرص جواب میده که آدم می مونه این همه عصبانیت برای چیه؟

گلریز پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 11:06

بانو متوجه شدی عفیفه خواسته با اون متن پر از منطق احمقانه اش که از یک مغز معیوب تراوش میکنه به تو تلنگ بزنه دیگه. تلنگر رو گرفتی؟؟؟؟؟
خانوم اول هرکس میاد تو وبلاگش تظر میذاره یک بار کاملا میشورتش بعد معذرت خواهی میکنه. اینقدر ذهنش درگیر زن دومه که همه چیو به شکل زن دوم میبینه. خدا شفا عنایت فرماید

متوجه نشدم گلریز.
چرا تلنگر؟
مگه چیزی گفته؟
کی خواننده ها را می شوره و بعد عذر می خواد؟

مینو پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 02:15

به نظر من می خواد زمان بخره. این پست رو گذاشته، ذهن ها تا چند روز منحرف می شه و جواب کامنت ها می شه تشکر و بوس و بغل و نوید فرداها برای توضیح. تازه با این کار چند تا نشون می زنه.
کلاس و شلوغی هم بهانه ست. اوضاع قاراشمیشه و نمی دونه جواب کامنت ها رو چی بنویسه. داغونه. داغون.

راستی ما که نمی بینیم اونایی که آدرس ندارن ایمیل گذاشتن یا نه. حسنا باز می خوای کامنت بذاری و از خودت تشکر کنی و آبرو بخری؟
عفیفه! هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستند. اگه راست می گی و دوست خوبی هستی یه هفت هشت ده تا کامنت بذار و بگو حسناجون من وبلاگ ندارم، آدرس ایمیل گذاشتم. از دلش دربیار که به مردک گفتی این کاره. تازه نزدیک بود همه این جا رو پیدا کنن با اون پستت.
بی محلی کردنشم ببخش. حسناست دیگه. بیشتر از این نمی شه ازش توقع داشت.

آیناز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 23:40

حسنا تازه ما ازدربند ازاد شدیم
این دفعه میخوای با شاهد مارو ببری زندان که میگی با ادرس بیاین
یا میخوای بگی چون ما باادرس نمیایم بانو واسی خودش کامنت میزاره
مطمئن باش بیشتر بچه های اینجا وبلاگ دارن نیازی هم نیست ما خودمونو برای تو ثابت کنیم همین که دروغ هاتو ثابت میکنیم کافی

آیناز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 23:29

اغا به ما میگه مشکل دار

حسنا تومیخوای سر شماری واسی وبلاگت راه بندازی چرا ما رو بهونه میکنی

من واقعا ربطش ونمیدونم چی میشه بیشتر توضیح بدی حسنا جون

پ.ن. توخوبی حسنا جون

تو چرا به خودت گرفتی؟ شاید با عفیفه باشه.

گفت یه نفر اینجا را می خونه برای بقیه کامنت می ذاره.
من که تا حالا این کار را نکردم. پس با من نبود

گلریز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 23:20

حسنا جون میخواد رمزی بنویسه چون چاخان هاش داره زیاد میشه ابروش رو نمیتونه جمع کنه.حسنا جون شما که لپ تاپت همراتونه همه جا خب 2 ساعت وقت میذاشتی کامنتهارو جواب میدادی.یعنی اینقدرررررررررررررررر کارت زیاد بوده.ای کلک .تو که 24 ساعته تو وقت اداری پلاس بودی تو اینترنت چطور شده که الان نمیای.خب داستانی سرهم کردی یکی ازت اتو گرفته تورو جلوی بازرس ضایع کرده تو هم وقت اداری دیگه کامنت جواب نمیدی.قطعات پازل رو خوب میچینی

کسی که تو دنیای مجازی اینقدر مکار و خودشیفته است
تو دنیای حقیقی ببین دیگه چیه.

چنان از بالا و متکبرانه به خواننده های بدبختش نگاه می کنه. همه چیز را بعدا می گم، آدرستون را بذارید بعدا می گم و ....

خیلی هم لجباز و پررو است.
کسی که در مقابل یه وبلاگ اینطور لجباز و پررو است، خونه می بخشه به کسی و از زندگی کسی می ره بیرون.

اتفاقا این روفتارهاش نشون می ده که واقعیت وجودیش چی هست.

پریناز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 22:53

یزدانی

هیچی دیگه بوس و بغلا کم شده حسنا یاس فلسفی گرفته..این یه حالتی هستش که خیلی از وبلاگ نویسا تجربش میکنن..به چشم دیدما طرف تا کامنتاش کم میشه یهو رمزی مینویسه یا یه جور مبهمی صحبت میکنه که خاموش و روشن کامنت بذارن خواننده هاشو سرشماری کنه..مورد هم داشتیم طرف هر دو هفته یه بار تهدید کرده به بستن وبلاگ که خواننده ها بریزن به التماس که وای نه نبندددددد تروخدا تروخدااا....اون آمار کنار وبلاگ واسه خیلی از وبلاگ نویسا از جونشون هم مهمتره..طرف کل زندگیش تو همین وبلاگش خلاصه شده.... یه سری ژانگولر بازی درمیارن تا ملت بریزن تو کامنت دونی واسشون کامنت بذارن اینا خیالشون جمع شه که هنوز خونده میشن...الان حسنا واقعا از لحاظ روحی به این قضیه نیاز داره بهروز خالی بند..درکش کنید..

دفعه قبل یادته پریناز،
کلی ملت را گذاشت سرکار که یک برنامه ای چیدم برای رمزی کردن
هفته بعد اعلام می کنم
خواننده ها هم خواهش و التماس که بگو مدارکمون را به چه آدرسی پست کنیم.
هفته بعد نوشت، لطفا دیگه در مورد رمز حرف نزنید

شیرین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:44

یزدانی جان درمورد میثمک باهات موافقم . طفلی خیلی عقده داره .

وآدرس مهتاب سادات :

www.zanechandom.blogsky.com

مرسده چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:42

اون نفس که با مهتاب دوسته و براش وقت دکتر میگیره و اینا یه نفس دیگه است!

یزدانی جان مهتاب سادات آدم بدی نیست ، بی غل و غش و مهربونه ،
فقط در مقابل رامین بیش از حد خودشو دست کم گرفته ، همین !
اون پستهای چندشش هم از روی شوخی و ایناست

یزدانی چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:30

هر کی به من بخنده سوسک بشه
مهتاب سادات دیگه کیه؟
شما که از میثمک گفتین رفتم پیداش کردم و چند تا پستش رو خوندم همچنین کامنتا
چقدر نجسه
یه پست داشت که خیلی زشت بود...خجالت کشیدم
حس میکنم ذهن خودش همینو میخاد یا اینکه همینکاره ست
هر چند دوزار هم ریخت نداره

نارین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 21:07

غنچه
چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:41
فکر کنم اون جوبی که حسنا ماشینش می شوره آب زلالم داره و همسر هم مشتری هر هفته اش
همون جوبی که نفس داشت علی می دید افتاد توش
این همون جوبی که تو کوچه شون همشون خونه دارن

حسنا جان شما برو همون ماشین عروسک تو جوب بشور



اخرش بود

غنچه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:54

بانو عزیز
ممنون به خاطر دید روشنی که به همه مون دادی در مورد دنیای مجازی

ممنون از شرکا

غنچه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:47

البته یک گزینه دیگری هم هست خواسته یکم هیجان به خواننده ها بده
خواننده ها بترسن نکنه رمز بشه
هر دو ماه یک بار از این کار ها میکنه

غنچه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:45

حسنا جان شما که بانو عزیز ما رو میشناسی
پس بی خود رمزی نکن
فکر کنم فهمیدی منظورم چیه

غنچه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:43

حسنا می خواهد ببینه بننده های سریال چند نفرن
میانگین کامنت ها از دو ماه پیش کمتر شده می خواهدخواننده خاموش و غیر خاموش بشناسه

غنچه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:41

فکر کنم اون جوبی که حسنا ماشینش می شوره آب زلالم داره و همسر هم مشتری هر هفته اش
همون جوبی که نفس داشت علی می دید افتاد توش
این همون جوبی که تو کوچه شون همشون خونه دارن

حسنا جان شما برو همون ماشین عروسک تو جوب بشور

غنچه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:38

من از وبلاگ بانو این جمله یاد گرفتم
هر چیزی که در دنیا مجازی نوشته می شود و با عقل جور در نمیاد باور نکنید

حالا می خواهد حسنا باشه می خواهد مهتاب عشق اول زن چندم باشه می خواهد ایکس باشه ایگرگ باشه هر کی می خواهد باشه

من اگه وبلاگی بخوانم که با عقلم جور در نیاد باور نمی کنم
یک آدمی که حسرت های زندگی واقعی شو در دنیای مجازی می نویسه

حسنا بانو زن دومی چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:18

به نظر من حسنا دو تا ویژگی رو با هم داره
1- هوش اجتماعی EQبالا/سیاست و زبون بازی در حد اعلا
2-هوش IQ پایین و سطح فرهتگ و همینطور سواد پایین در حدی که به عنوان یه وبلاگ نویس حتی نمیدونه رنکینگ یعنی چی!

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 20:04

ایناز این نفس با نفس نخود اش فرق داره فکر کنم
این به بار دیگه هم پارسال به مهتاب ادرس دکتر داده بود .سنش از نفس ما بیشتره

این نفس و عسل اسمهای مد روز وبلاگی شدن!

مهسا چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:59

سلاممممم
من اومدم بانو ، بچه ها

حسنا جون مادر من فقط 1 بار برای خواننده هات کامنت گذاشتم ، اونم برا خیلی وقت پیش بود ، ماشاالله دلی داری شدید
حالا میخوای بازم براشون کامنت بذارم

آیناز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:56

اره نخود اش خودشه اخه هرجا رگه ی از زن دوم هست این نفس اونجا حتما حضور داره
بخاطرهمین بهش گفتم نخود اش
اره
بامهتاب حرف زد مهتاب م گفت هنوز صدای دلنشین نخود اش تو گوشم هست چه صدایی
واسش کلی دعا کرد که خداهرچی میخواد به نخود اش بده و خوشبختش کنه انگار بهش چیزی داده

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:50

آهان نخود اش نفسه؟
مهتاب با نفس حرف زده؟؟

مهتاب چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:49

بچه ها منظور مهتاب سادات اینه که من نمیدونم زن اولم چون ائل با من ازدواج کرده یا وقتی بلاخره با یه زن دیگه ازدواج کنه چون قضیه منو بهش نمیگه زن دوم حساب میشم..؟

آیناز اصلا نفهمیدم کامنتت رو .نخود یعنی کی؟

شیرین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:47

خانوماشما واقعا فکر می کنین زنهایی که می رن وب میثمک نمی دونن اون چقدر هیز و فاسده ؟ اونا خودشون هم دارن از شوخی های اون لذت می برن !
میثمک و نفس و بقیه دوستان تو زندگی واقعی شانسی ندارن . کسی حتی نگاهشون نمی کنه . واسه همین اونجا خودشونو تخلیه میکنن

آیناز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:40

لیلا جان این چه سوالی ازحسنا کردی؟
حسنا کجای داستانشو راست گفته تا بخواد خونه رو راست بگه ؟
هرچی میگه تو درست برعکسش کن

آیناز چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:28

فعلا که مهتاب صدای نخود اش وازتو گوشی شنیده داره بال درمیاره
نمیگم نخود اش کی بعد میره به میثمک میگه میثمک هم تریپ
بچه مثبت برمیداره مثل خاله زنک ها میگه دشمناهات محل نکن خودشون بیخیالت میشن
اخه بدبخت مادشمنت نیستم این میثمک دشمنته که داره باهات حال میکنه تو خودتو زدی به نفهمی واسش عکس دونفره میفرستی

اول میثمک میگه علی ومیشناسه باهاش اب هویج خورده
بعد جالبش اینه که نخود اش میگه میثمک اون عکس دونفره من وعلی ودیدی قد وحال کردی چقدر تفاهم داریم
اخه اگه میثمک تو وشوهرت ودیده بود دیگه نیازی به عکس دونفره فرستادن نبود
واقعا من موندم پیش خودت چی فکر میکنی اینا رو مینویسی

مرسده چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:19

ببخشید کلمه " قصد " تو خط سوم کامنت پایین اضافه است!

مرسده چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:18

شوهر مهتاب قبلا یه نامزد داشته و به هم زده ( ماشالا بچه اکتیوه ! با مهتاب فکر کنم تو 22 سالگی عقد کرده ! قبلش هم با یکی دیگه عقد بود و به هم خورده بود! )
برای عقدشون شناسنامه المثنی برده!!! یعنی از روز اول قصد مهتاب رو برای زندگی نمیخواست !
و مهتاب هم میدونه که هیچوقت اینها زندگی علنی نخواهند داشت و حتی پارسال پسره میخواست بره خواستگاری کسی !!! و مهتاب هم میگفت من رلم نمیاد زندگیشو به پای من بذاره ! اون جوونه و مادرش آرزو داره و ...
خلاصه واسه این حرفهاست که میگه من نمیدونم زن چندم رامینم !!
کلا من مهتاب رو هیچ جوری درک نمیکنم!

مرسده چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:12

سلام
آخرین پست وبلاگ عسل بهاری رو خوندم ...
هنوز قلبم مچاله است

خاتون چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:10

تا من هستم هیچکی نیست
الان میرم بیرون شب برمیگیردم انقده کامنت هست وقت نمیکنم بخونم
بانو و شرکا رسیدگی کنن لفطا

شیرین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 19:05

. به نظر من هم مهتاب سادات زن دومه .

. بانو جان , مطالب وبلاگ عسل که پیشنهاد کردی ، عالی بود .

. میثمک و نفس / نیلگون خیلی به هم میان !

. حسنا رو عاصی کردی بانو ! دستت درد نکنه !

خاتون چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 17:59

اگر فهمیدن کامنترهاش فقط برای خودش بود میگفت خصوصی بگذارید
نه اینکه تاکید کنه خصوصی نباشن
و اگر علتو میگفت شاید خیلیا دیگه اعلام وجود نمیکردن
اما الان ملت کنجکاون نکنه رمزی کنه
نکنه بخواد جایزه بده
بریم خودمونو معرفی کنیم
حالا بانو جان ما هم باید خودمونو معرفی کنیم؟

ساره چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 16:01

دید تعداد کامنت هاش کم شده خواسته ی هیجانی ایجاد کنه دوباره که همه فکر کنن می خواد رمزی کنه بیان کامنت بذارن این هم روی تعدادش مانور بده حالا تا بعد چی پیش بیاد

نارین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 15:59

در مورد وبلاگ عسل
میخوام بگم ما توهین نکردیم
هرچی هست واقعا از دل متنهای حسنا بیرون اومده نه بیشتر
تو کامنتهای عفیفه خاتون هم نوشتم پشت صحنه کلمات حسنا زشتی است و این زشتی رو ما می بینیم و به زبان می اریم ولی حسنا این زشتی رو می بینه و تو کلمات زیبا پنهان میکنه
اگه ما توهین کردیم وبلاگ زن دومی های وبلاگ نویس چیکارکرده؟(قصد توهین به اونا ندارم اما خب می تونید برید و ادبیات این دو وبلاگ رو مقایسه کنید)
حسنا رو نقد کردیم اما حسنا تایید نکرد.حسنا فقط کامنتایی رو تایید میکرد که به نفعش باشه.تا اعتراض بلند شد شروع کرده به تایید این کامنت ها و البته جوابی که خودتون می بینید.
پس ما جایی میخواستیم برای نقد این وبلاگ

نارین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 15:49

نیلگون نفسه؟

لیلا چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 15:47

لیلا ۸:۳۱ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۱٢ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جون
من از اولین خواننده هات بوده ام البته تا حدودی خاموش
یه سوال دارم که خیلی برام مهم شده!
خونه ای که گفتی به نام خانم اولی زدی واقعا مال خودت بوده یا مال ایشون بوده؟

پاسخ: سلام لیلا جون ممنون از همراهیت بغلماچ خونه مال خودم بود . همسر به نام من کرده بود . اگر خونه مال خانوم اولی بود چه لزومی داشت انقدر اصرار کنه و بگه بیا بده به من ابرو
حسنا بانو - ۱٥/۸/۱۳٩٢ - ۳:٠٤ ‎ب.ظ

انتظار داشتی بعد از سه تا پست و این همه نفش فرشته مهربان را بازی کردن، بگه لیلا جون خونه مال خودش بود، خالی کردم؟

این سوال را چرا پرسیدید؟

خاتون چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 15:25

حسنا یعنی میخواد طرفداراشو به رخ همه بکشه؟

دیدی که گفت بعدا می گم.
همه چیز را به صورت مرموز و نصفه نیمه می گه.

یه ورزشی می رم اسمش را نمی گم
یه باشگاهی می رم اسمش را نمی گم
(شما بری دم باشگاه دنبال دوستت راحت پیداش نمی کنی. اینقدر رفت و آمد و تعداد آدمها و کلاسها و ساعتها تو باشگاههای ورزشی شلوغه که حتی بدونی دنبال کی هستی و چه ساعتی باید بری، بازم پیدا کردنش راحت نیست. حسنا می ترسه بگه مجبور بشه توضیحات بعدش را هم بده. توضیحاتی که بلد نیست و از عهده اش برنمی آد )

یه ماشینی دارم اسمش را نمی گم ( چون تنها عروسکی هست که با آب جوب شسته میشه و زود شناساییش می کنید)

زمینه شغلی ( نه خود شغل ) همسر را نمی گم ( چون تعداد کسانی که کنار خیابون ماشین می شورن کمه. اگه زمنیه کاری همسر را بدونید سریع بین اونها پیداش می کنید )

نیلگون چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 15:00

از کامنت های پست قبل خیلی مونده که جواب ندادم

تو که تا صبح یکشنبه همه را جواب دادی. شصت تا بیشتر نبود.

این چند تایی هم که مونده
حسنا خوبی؟
حسنا کجایی؟
بقیه سریال چی شد؟
حسنا چرا نمی نویسی؟
حسنا بیا
حسنا جون جهت دیش را تغییر بدیم؟ چرا تی وی ما دیگه نشون نمی ده؟


این خیییییییییلی هم جواب کامنتهای ما بود که گفتیم از پنج شنبه تا یکشنبه شصت تا کامنت گرفتی هاهاهاها ....

سه روزه ننوشته و خودش را قایم کرده که بقیه بیان بگن کجایی و چی شد.

نیلگون چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 14:55

نارین
تو که وبلاگ داری
آدرس بده بهش ببینیم دردش چیه

خب تو هم که داری
بهترین مرد دنیا

نارین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 14:54

خانم لیدا
برای کامنت خصوصی باید تماس با من رو بزنین
اینجا چون تاییدی نیست کامنتتون نشون داده میشه

نیلگون ( به یاد نفس و میثمک ) چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 14:54

شبا تو اداره حسنا کلاس برگزار می شه

یعنی هر بار با یه ایده جدید می آد برای غیبتهاش!

از نصب ویندوز در مازندران بگیر .... تا کلاس آموزشی اداره

بهانه بعدی را هر کی حدس زد جایزه داره

نارین چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 14:54

سلام سلام
من اومدم
میگم حسنا چرا ادرس خواننده ها رو میخواد؟وا
میخواد بگه خودم برا خودم کامنت نمیزنم؟
اینجا رو نمیخونی دیگه حسنا جون؟
ههههههه

می خواد ببینه اگه امکانش هست خصوصی و رمز دار کنه شاید!

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 14:31

حسنا از کما در اومد، فکر کنم این دفعه دیگه یه وکیل جدید کار کشته گرفته که اشخاص مشکل دار و معلوم الحال ( به قول حسنا) رو شناسایی کنه

همه مون را داد*گا... هی می کنه

lida چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 12:34

salam banoo
man ta hala hich vaght comment nazashtam.
mamnon misham age in comment ham khososi bemone
man hameye weblog hayee k asal link karde mikhonam va hala ye chizi baram soal shode,
webloge mahtab hast eshghe aval zane chandom...
be nazaram mahtab ham zane dovomi sighee chizie...
aslan in dastani ke mige ba aghl jor dar nemiad
ye joraee zehnamo mashghol karde... be nazaram manteghi negah kunim dalile aslie penhani bodane rabetashon ye chize dg ast.
akhei sabok shodam

حالا این را خصوصی کنم یا بذارم بمونه؟

اون وبلاگ خود اسمش سوال برانگیزه. عشق اول زن چندم یعنی چی؟
مگه مهتاب تنها زن رامین نیست؟ چرا می گه زن چندم؟ آیا زن دیگه ای این وسط هست که گفته نشده؟ اون دروغی که مهتاب همیشه ازش حرف می زنه و می گه یه دروغی بهتون گفتم که بعدا راستش را می گم چی هست؟

عسل بهاری! سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 22:46 http://bahar-e-asal.blogsky.com/1392/08

زنان دوم از آنچه در ایینه می بینید به شما نزذیکترند(قسمت آخر)

بسیار جالب بود
به دوستانی که این کامنت را می بینند توصیه می کنم به این وبلاگ سر بزنید.

راحله سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 21:36

آخی چقدر خوب شد این خانه عفاف حسنا تعطیل شد

موقته. رفتن هالیدی

آیناز سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 20:50

اره گلریز جون فقط 22سال

بچه ها فکر کنم 123
اومد حسنا رو جمع کرد
که پیداش نیست

ازچند حالت خارج نیست
یا همون به شوهرم بگم وبلاگ دارم که همه میدونیم دروغه که هرگزحسنا به شوهرش نخواهد گفت

تاحالاننوشته

یا یه مدت میخواد خاموشی بزنه تا ببینه بانو این وبلاگ وجمع میکنه یانه

یااینکه مریضی های واسترس وفشارش زده بالا و پایین که میخواد بگه حالم خوب نیست سرما خوردم
مردک اومد واسم سوپ درست کرد بغلم کرد داغ شدم الان خوبه خوبم

گلریز سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 20:11

ایناز جان فقط ٢٢ سالچه باحال
بانو جدی جدی حسنا نیست نگرانش شدم. هرچند برگرده دروغ پشت دروغ اما واقعا معلوم نیست داره چی میکشه

آیناز سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:58

پسرم وشوهرم 22سال باهم تفاوت سنی دارن اصلا همدیگر ودرک نمیکنن

البته اینم توجه داشته باشین

بچه حسنا واسی مردک که بچه حساب نمیشه نوه اش هست
معمولا پدر بزرگ ها نوه هاشونو خیلی خوب درک میکنن ومهربون هستن

حسنا دیگه گفتن سن ازدواج بالا رفته نه دیگه انقدر که میگی الان سن ازدواج بالا رفته مشکلی پیش نمیادواسی بچه دارشدن

ساره سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:58

گلریز جان اگه حسنا ی آدم بدبخت بیچاره بی کس و کار بود جای دلسوزی داشت. من اصلا آدم سنگدلی نیستم ولی هیچوقت دلم براش نمی سوزه. من می گم هر بدبختی که داره سرش می یاد خودش مقصره. این آدم قصد کرده بجنگه و کوتاه نیاد. قصد کرده ی چیزهایی رو از این زندگی بگیره که اصلا حقش نیست. خوب جنگیدن همیشه سبب فرسایش جسم و روح می شه.حسنا ی آدم دست و پا چلفتی بی کس و کار نیست.حق طلاق هم که داره خوب بره و این حقارت ها رو تحمل نکنه. آدم تنها زندگی کنه ولی عزت و غرورش رو حفظ کنه والله شرف داره به این نوع زندگی انگلی و سراسر تحقیر.اینکه الان درگیر چه بدبختی هست، بدبخت که هست ولی من فکر می کنم فعلا درگیر بدبخت کردن هست نمی تونه تمرکز کنه رو وبلاگ سرش شلوغ پلوغه.واقعا من هم می گم خدا هیچ کس رو اینقدر بدبخت نکنه که بخواد تو ی زندگی دیگه که حقش نیست دنبال خوشبختی بگرده

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:34

بچه هایی که با پدرانشون حدودا 30 سال اختلاف سن دارن در دوران نوجوانی معتقدن که افکارشون توسط والدین درک نمیشه حالا فرزندحسنا اگرهمین امروزمتولد بشه در سن 20 سالگی به پیرمردی 70 ساله میگه پدر!پدری که الان نسبت به بهار اینقدر بی تفاوت هست وای به حال فرزندحسنا

غنچه سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:32

آخه آدمی که لب جوب ماشین بشوره آدم مشهور و باکلاس حساب میشه ؟
نه حسنا جان خودمونیم اگه یکی ببینی که داری ماشینش لب جوب میشوره و مزاحمت برای دیگران درست کرده و ظاهر خیابون بهم ریخته تو بهش میگی آدم بافرهنگ ؟

حسنا جان کارواش برای این جور جاها ساختن بافرهنگ میری اونجا ماشین در اختیار کارگرهای قرار میدی خیلی هم هزینه سنگینی نداره آدم هایی با درآمد های کم هم می توانند از کارواش استفاده کنند
در نهایت هم یک انعامی به کارگر ها هر چقدر خواستی میدی

لب جوب این حرفا دیگه فکر کنم از رده و فرهنگ شهر نشینی منسوخ شده

غنچه سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:27

بانو جان یک وبلاگ زدی که حسنا در تمامی مکان ها و زمان ها یاد ماست

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:15

حسنا این پست آخر رو که کاملا مشخصه برعکس نوشته و کارمردک وابسته به تائیدبرادرخانوم اول هست متاسفانه مردک تو این سالها ازحمایت خانوم خانوما و خانوادش بیش ازحدظرفیتش برخوردار بوده و این باعث شده ازکیسه خلیفه حاتم بخشی کنه ازنفوذخانواده اونا و ثروتش تا تونسته سودبرده و نهایتاهم به اعتمادهمسرش خیانت کرده حالا فکرکنید چندسال دیگه که سن و سال مردک ظاهرش رو تحت تاثیرقرارمبده حسنا میخوادچطور از اون پرستاری کنه! مردی که تا چندسال آینده پدربزرگ میشه و قطعا ظاهرش با سن و سال حدودا 60 سالش تطبیق پیدا میکنه

گلریز سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 18:10

الان که پست قبلی رو خوندم در مورد بچه احساس کردم چه قدر بدبخته. دلم سوخت براش. الان هم معلوم نیست درگیر چه بدبختیشه که خبری ازش نیست. هرچند میاد و دوباره دروغ مینویسه ولی خدا هیچ کسو به بدبختی این ادم دچار نکنه

گلریز جان،

نوشته مردک بهم گفت "حسنا بچه می خواهی؟"

متاهلها به این دیالوگ دقت کنید. کدوم مردی به زنش می گه بچه می خوای؟ اونم با این حالت دلسوزانه و مشفقانه. انگار می گه حالا اگه خیلی اون گردن بند را دلت می خواد برات بخرم!

بچه خواستن و بچه داشتن یک تصمیم مشترکه. یه نیاز و علاقه خاص از هر دو طرف را می طلبه.

هیچ زنی به شوهرش نمی گه "بچه می خوای؟" انگار می خوادب گه اگه گشنه ای شام را زودتر بیارم

هیچ مردی هم به زنش نمی گه " بچه می خوای؟". حالا اگه خیلی دلت می خواد گناه داری، یه کاری واست بکنم.

این دیالوگ کاملا واضحه که مردک بچه نمی خواسته و نمی خواد. فقط دلش سوخته. به فکر رفته و باخودش گفته چقدر گناه داره که من این زن را اسیر خودم کردم و نمی تونه بچه داشته باشه. یه لحظه دلش سوخته. بعد هم گفته بیا برات سگ و گربه بخرم سرگرم شو.

موضوع اصلا تصمیم گیری برای بچه دارشدن نبوده. یک کم دلسوزی مردک برای بیچارگی حسنا بوده

یزدانی سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 17:01

من دیگه هیچی اینجا نمینویسم
چون یه روزی ممکنه حسنا به مردک بگه بیاد اینجارو بخونه
اونوقت می بینه من چقدر بهش گفتم مردک پیرمرد هوسباز شیاد و از این حرفا
اونوقت از اونجاییکه شغل مهمی داره و همه میشناسنش زودی منو پیدا میکنه و میندازم زندان
بعدش تو زندان منو میکشن
مامانم بهم گفته وای به حال اگه زنده نیایی خونه، میکشمت

اممممممممممممممممم سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 16:58

ما خونه بزرگ نداریم. اصن خونه نداریم. اجاره میشینیم. شوهرمم کارخونه دار نیست . ماشینمونم عروسک نیست. اما تا حالا یادم نمیاد کنار جوب ماشین شسته باشیم. نه من نه همسر. حتی اگه مجانی بشورن. حتی اگه یه پولی هم بهمون بدن اینکارو نمیکنیم./ مگه از پشت کوه اومده این حسنا؟ این جواد بازیا چیه درمیاره؟ شوهرشو نگو دیگه که عقلشو داده دست این زن بی عقل. واقعاً هرچی میگذره بیشتر پی میبرم به بی اصل و نسب بودن مردک. یه آدم بی فرهنگ بوده که از قبل خانوم خانوما به یه نیمچه دارایی رسیده و حالا انقدر ندید بدیده که حتی نمیدونه آدمای رده متوسط هم این جوات بازیا رو نمیکنن چه برسه به آدمای پولدار....عوض اینکه افسار زنشو بگیره و دوتا رفتار اجتماعی بهش یاد بده خودشم دنباله روش شده

گفت نیمه عمرت ای امممممم فناست
زان که کارواش در کنار جوی هاست

ساره سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 15:24

"بهناز جون من این رو گفتم ببینم همسر چی میگه . منظورم این نبود که صد در صد منتظر اجازه بهار هستم توی این شرایط خودم آمادگی ندارم اگر شرایط رو مناسب میدیدم برای ناراحت نشدن بهار یک فکر دیگه میکردم نه که اصلا بچه ای نباشه "
حسنا بانو - ۱۳/٦/۱۳٩۱ - ۱٢:۱٠ ‎ب.ظ

می خواستی بسنجی ببینی مردک تا چه اندازه پایه س برای خیانت به قول و قراری که با خانم اولی داشتید؟ ( پذیرفته بودی که بچه دار نشی ) .نی نی برای بهار می آوردی بعد برای ناراحت نشدن بهار می شه بگی چه فکری داشتی؟ تو این پست( ورق 39 ) برای مردک چه خوب فیلم اومدی

برای ناراحت شدن بهار یه فکر دیگه می کردم؟

چه فکری؟ آی پد می خریدی یا می بردیش سفر و ماساژس می دادی؟

قورباغه سبز سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 13:12

بچه ها یه چیزی بگم بخندین. من قبلنا وبلاگ حسنا رو میخوندم. یه سری هم به کامنتا میزدم اما تا قبل از وبلاگ بانو اصلا اون ماچ و بوس و بغل و برات آرزوی شادی دارم و حسن نظرتو میرسونه و ... رو اصلا متوجهش نبودم. حالا که دارم کامنتای پستای خیلی قدیمی رو میخونم میبینم که از قدیم الایام اینا وجود داشته.
حالا موندم که چرا من اصلا متوجه این تکرار ها نبودم؟!؟

منم الان که پستهای قدیمی را می بینم بسی مشعوف می شم! با دید بازتری می خونم

غنچه سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 11:42

میگم حسنا جان می خوای وبلاگ مارو به همسر بگو
اونم به جمع ما اضافه شه
یک یار برای خودت جور کن به نیابت از خودت

پریناز کامنت قبل گفته حسنا از جملات دین و زندگی استفاده میکنه والله اون زمانی که من دیپلم گرفتم کتابی به اسم دین زندگی نبود معارف داشتیم

نکنه حسنا معلم دینی !
آخه حسنا از من بزرگ تر بعد چجوری جملات دین زندگی بلد ؟

می گم اگه حسنا رفته خو یه خبر بده ما هم کرکره را بکشیم پایین

این چه وعضیه آخه؟

چرا مسئولین رسیدگی نمی کنند؟

غنچه سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 11:35

بانو

یزدانی سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 10:52

پریناز خانوم الان حرف زشت زدی
حسنا کینه ت رو به دل گرفت
پس شامل زمانها و مکانها میشی
کف دست راستت رو الان نگاه کن
یوهاهاها دیگه داری ناپدید میشی این از زمانها
حالا زیر پای چپ ت رو نگاه کن و همزمان پای راست رو هم بالا ببر
دیدی خوردی زمین؟اینم مکانها
دیدی لطفا حرف بد نزن که نمیتونم مثالهای وحشتناک تری بگم

مرسده سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 10:25

سلام
غنچه جون دیروز خیلیییی غمگین بودم آخه همیشه وبلاگ فاطمه ( مامان گلی ) رو میخوندم ، نمیدونی پسرش چقدر ناز بود ، همیشه غصه شو میخوردم ،
دیروز که فهمیدم بچه اش بعد 4 سال درد و رنج برگشته پیش خدا خیلی گریه کردم
بعد ظهر اومدم اینجا رو میخوندم دیدم بانو جان در جواب یکی از بچه ها گفته مامان گلی و مامان پری از نی نی سایت ....
یهو دوباره یاد مامان گلی و غم بزرگش افتادم ، باز بغضم گرفت!
امروز اتفاقا پیش خودم گفتم بانو بنده خدا که خبر از وجود فاطمه با اسم مستعار مامان گلی نداشت! من به بانو اعتراض کردم!!
ببخشید بانو جان دیروز خیلی ناراحت بودم

خواهش می کنم عزیزم. من نی نی سایت نمی رم و اسامی را نمی شناسم. کاملا اتفاقی بود

قورباغه سبز سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 08:22

آخ جون دوباره همون قالب قدیمی.
صبح زیبای بانو و دوستان بخیر.

صبح سرد شما هم به خیر

عفیفه خاتون سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 00:33

حسنا کامنت عفیفه را حذف کرد که کسی متوجه نشه عفیفه به شوهر حسنا گفته "اینکاره"

چون اگر کسی کامنت را می خوند و بعد می رفت سراغ پست و از پست می رسید به بقیه ماجرا ....

اما یواشکی و بی سرو صدا، عفیفه خاتون را به لینک دوستانش اضافه کرد.
حسنا جون شما که تا دم در اومدی، یه تک پا می اومدی تو، دو تا کامنت هم جواب می دادی

http://mbabakhani.blogfa.com/

24 مهر فراخوان می زنه که بیایید از من سوال کنید. این وبلاگ کپی پیست هیچی نداره. چرا هیچی نمی گید.

تا 11 آبان خبری نیست.

یهو از 11 آبان سیل سوالات سرازیر می شه.

بس که گفتید این وبلاگ هیچی نداره و یک جمله هم از خودش نیست !

حالا هم خودش سوال می کنه هم خودش جواب می ده. قانع شدید؟ یا باز می خواید بهونه بگیرید؟

راستی

ممنون که وبلاگم را معروف کردید.

ورق 38 سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 00:13

حسنا: داخل ماشین رو با جارو و پاک کننده تمیز میکنم .

جاروی کثیف کننده هم داریم؟

ندیدی تا حالا؟ یه جاروهایی هست دکمه روشن را که می زنی خاک می ده بیرون

پریناز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:39

بانو دیدی حسنا وقت بد و بیراه کردنم خالی میبنده:)))
نوشته: اگر کسی بهم توهین کنه حرفی بهش خواهم زد که شامل همه ی مکان ها و زمان ها بشه..:)))))))))))
من این جمله ی همه ی مکان ها و زمان ها رو قشنگ تو دین و زندگی سوم دبیرستان یادمه..
الان من به حسنا بگم: اخمخ.. چی میشه یعنی؟؟؟!!
اخمخ..اخمخ..اخمخ...خخخخخخخ
پانزده هزار میلیون سال دیگه چی به سرم میاد یعنی؟؟!!1
همه ی مکان ها و زمان ها؟؟
همه ی مکان ها؟؟!!
اصن اینجور وبلاگ نویسا رو نمیفهمم..اینا وبلاگ از جونشون هم براشون مهمتره....طرف یه ساله ملتو گذاشته سر کار ژست پیامبری هم برداشته..وبلاگ در این حد براش جدییه که احساس پیامبری کرده؟؟!!!
حرفی بهتان خواهم زد که در همه ی مکان ها و زمان ها شما را نیم سوز کند..:)))
ما نیم سوز خدایی هستیم حسنا همین که با تو شدیم هفتاد و پنج میلیون نفر واسه همه ی مکان ها و زمانهامون کافییه..
این حسنائه کلا توهم داره..
تا الان از بیماری همسر اول تا خواستگاری همسر اول تا ماجرای کتک خوردن از بهار تا به نام زدن خونه..همش دروغ بوده..
خیلی دوست دارم بدونم حسنا راست هم گفته؟؟!!
آغا این شخصیت حسنا توهمه همش..اصن وجود خارجی نداره..
دیگه همسره رو هم انداخت وسط داستان...
موجودیت خودش زیر سواله یکی دیگه رو هم کشون کشون به داستان اضافه کرد..
خب همسرخرزوخان مجازیت درباره ی وبلاگنویسی چی گفت حسنا؟؟ایده ی خاصی نداشت؟؟!!
تو راست میگی حسنا..نه که خیلی آدم صادقی هستی..همه جوره اعتمادمو جلب کردی..
همه جووووووره..

من عاشق این جمله همه مکانها و زمانها شدم
چطور پارسال بهش دقت نکرده بودم
یکسال این جمله خاک خورده

گلریز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:33

بانو دلم برات تنگ شده.

دریا دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:25 http://qapdarya.blogfa.com

سلام .....
خدابگم چه تون کنه
مردم ازخنده با این کامنتها....
بانو پیداکردن وب شیدا روخوب اومدی ازاروپااااااا
لایک بانو

این حرفها را نزن
الان نفس می آد می خوردت

نارین دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:07

عزیزم همسرش رفته
این فقط داره حفظ ابرو میکنه به قول خودش
یه جا بالاخره کم میاره

دیده ام تقویم را امشب قمر در عقرب است

نارین دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:06

سلام سلام
بانو جون مشتریای دایمی نشدن چون همشون میخواستن برم کامنت بدم ولی من دوس دارم مخفی بخونم
کامنتاتون خیلی باحال بود
این که میخواد به همسر بگه به نظرم میخواد وبلاگو ببنده چون دیگه نمی کشه بخواد دروغ بگه و جواب ماهارو بده
احتمالا میخواد بزرگترشو بیاره سرما دعوا

گلریز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:04

بچه ها حسنایی که تند تند از تو اداره جواب کامنت میداد چطور شده که الان حناق گرفته؟؟؟چه جوریه که دیگه کامنت تایید نمیکنه. یعنی این لامصب مردک مگه چه قدر کار داره هر روز
خنده دار نیست که حسنا یک دفعه اینقدر سرش شلوغ شده؟؟؟؟حسنا جون بازم تا ٥ صبح برا نفس گریه میکنی؟؟

خودش به کنار، تکلیف ما را روشن کنه

بریم

منتظر باشیم؟

آیناز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 21:30

یزدانی دیدی ساعت چند واسی دوستش کامنت گذاشت
1:03دقیقه که میشه شب
مگه نمیگفت مردک اونجاست ازتو بغل مردک داشت کامنت میزاشت واسی دوستش

حسنا ببین مردک ولت کردنه معلوم بود
برای اولین بار دلم برات سوخت
همیشه میخوای خودتو خوشبخت واروم نشون بدی اما یه جوری میشه که لو میری وهمیشه هم خودت باعث میشی

یزدانی دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 21:01

به جون حسن نظر حسنا
همین قسمتش رو که کار برادر خانوم اولی افتاده به همسر رو تو یه وبلاگ دیگه خوندم اما یه جور دیگه
یعنی همشون از رو دست هم مینویسن و هیجان تولید میکنن
اسم اون وبلاگ رو هم که گفتم حسنا کامنت گذاشت رو نمیگم چون قشنگ دیگه دستمون رو میخونه اونجا کامنت نمیزاره
من بعد اگه واسه چند روزی پیداش نشد خودم بهتون میگم کی برگشته...
کامنت گزارها رو برم
چقدر واسش نسخه پیچیدن بره آزمایش بده کم خون نباشه
بابا اون کم خون نیست شما برین تست سنجش هوش بدین

آیناز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:56

اخر حسنا
پیش حسنا سیکرت میمونه

به خورشیدهم نمیگه

مامی امیر حسین حسین هم تو خماری بمونه

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:52

یزدانی جان
حسنا بانو شرکا

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:50

مرسده جان ان شالله خدا بهشون آرامش بده
ولی عزیزم ما که هیچ وقت به مامی های نی نی سایت چیزی نگفتیم
فقط یک خورشید خانم بود که اونم نوشته بود می خواهد بدونه آخر حسنا چی میشه

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:48

چقدر خوب بود یک دختر وبلاگ داشت که بیوه یا مطلقه هست و شرایط اقتصادی ایده آل هم نداره ولی وقتی که یک مرد متاهل پولدار بهش پیشنهاد میده دست رد به سینه اون آدم میزنه و رو پاش خودش می ایسته
خودش به پول نمی فروشه
ای کاش به جای این همه وبلاگ زن دوم که همشون به خاطر پول خودشون فر ختند از این وبلاگ ها بود

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:45

آخیش ممنون بانو جان

یزدانی دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:42

آغا قبول نیست
همش داره از رو دست ما مینویسه
یهو اسم وبلاگش رو بزاره حسنا بانو و شرکا

جمله شما ایهام داره. من یک کاما بهش اضافه می کنم

بشه حسنا

بانو

و شرکا که شما باشید

حسنا، بانو و شرکا

یزدانی دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:41

چقدر این حسنا دورو و منافقه
تا کامنت گذاشتن که به همسر بگو کار برادر خانوم اولی رو راه بندازه رفت تو جبهه مخالف که "کار همسر تبدیل به وظیفه شده ... یا امیدوارم لجبازی نکنه و اینا"
حالا اگه میگفتن ولش کن مگه وظیفه شه بهش بگو اصلا انجام نده میرفت تو اون یکی نقابش که وای نه من نمیتونم خبیث باشم و همسر رو به جون خودم قسم دادم انجام بده
تو رو خدا کم رنگ عوض کن بوقلمون هم کم آورد

آیناز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:36

اخیش دستت دردنکنه بانو جون چی بودآخه اون قالب

یعنی باید امیدوارباشیم که همین چند وقتیهاست که حسنا جمع کنه بره
معلومه حسنا وقتی پای شوهرشو پیش کشید

یعنی میخوادبره

یه جور گودبای نت هستش

بیچاره اون کسایی که میخواستن اخر حسنا رو بدونن

چطور میمونن تو آمپــــــــــــــــــــــــــاس شدید

بهار دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:17

تا گفتم مریم جون دیگه ادم حسابش نمی کنه سریع عروسی پسرش شد و ......

الان نوبت باباشه که برگرده به قصه.
بهار و مریم جون برگشتند.

مینو دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 20:03

وااااای بانو ما رو با اون قالب گذاشتی تو آمپاس که قدر این قالب رو بدونیم.
کاش یاهو هم این قدر زود به فیدبک ها جواب می داد. یاهوی بی تربیت!

هوووم
یاهو خیلی بده

یزدانی دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 18:57

بانو جونم
قالب قبلی خوب بود
واضح تر بود
برای ما شمایل وبلاگ مهم نیست
این پستها و کامنتهاست که ارزشمنده
پاپ آپ بودنش هم یه امتیاز بود
حال خودش امتیاز بندی داره درسته جالبه ولی همین میتونه بهانه بشه برای سفیه هان عاقل نما که دارن به خودشون امتیاز میدن و تبانی میکنن
اینطوری یه حالت تنبلی هم بین بچه ها بوجود میاد که خودشون کامنت نزارن و حرف دیگران رو تایید کنین
پیشاپیش برای تمامی زحماتی که میکشی ممنون و خدا قوت ویژه

خدا قوت یزدانی

!!! دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:53

متاسفم من هفته پیش آدرس چن وبلاگ رو که نویسنده شون خانم بودند و اتفاقا قلم خوبی هم داشتن رو اینجا گذاشتم با این عنوان که زنان دومی دیگه رو هم بشناسید و ... در صورتیکه به هیچ عنوان اینطور نبود و من فقط کثافت کاری کردم . بعد اون شب اومدم معذرت خواهی که دیدم بانو آی پی منو بسته و دیگه نشد کامنت بذارم . این تغییر قالب باعث سعادت شد :) از اون خانمها هم معذرت خواستم .نمیدونم بخشیدن یا نه ولی امیدوارم .
من فقط یه شیطنت کثیف کردم در عین اینکه خودم هم مخالف دومی ها و هرز بازیهای شوهراشون هستم . اصن نمیدونم چرااینکارو کردم . ببخشید.

چی بگم؟
درست یادم نیست موضوع چی بوده.
من سهم خودم را بخشیدم.

آیناز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:52

واسی چی باید اینو !!!
ببخشیمش
چیکارکرد

ساره دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:48

بانو جون به نظر من هم خیلی سخت شده خوندن کامنت بچه ها

سختش کردم که هر کی خوب کار کنه، پاس بشه

گلریز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:42

چررا باید تورو ببخشیم؟؟26523

!!! دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:34

من رو ببخشید بچه ها و بانو

مینو دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:21

بانو جون من می تونم فیدبک بدم؟
اون قالب قبلی بهتر بود. درسته که می شه این جا به کامنت ها مثبت و منفی داد، اما این که پاپ آپ نیست خیلی سخته. دیگه نمی شه راحت کامنت های جدید رو دید. مخصوصا این که کامنت های جدید می آن پایین تر. این جا هم که کامنت ها به صورت بحثه، خیلی مهمه. بچه ها معمولا همون لحظه یا نهایتا چند ساعت بعد کامنت ها رو می بینن. مثبت و منفی این جا چندان کاربرد نداره.
دیشب آخر شب دیدم سورت کامنت ها رو عوض کردی و از قدیم به جدید شده، اما باز اون قابل تحمل تر بود تا این.

خانم فارسی را پاس بدار

سورت دیگه چیه؟

مرسده دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 15:57

سلام
من همچنان هستم و میخونم
امروز خیلی ناراحتم از صبح که خبر پرپر شدن علیرضا کوچولو ( یه طفل معصوم سی پی ) رو تو نی نی سایت خوندم کلی گریه کردم و الان هم سر درد دارم
بانو خواهش میکنم از مامانهای نی نی سایت اسم نبر ! اسم مامان علیرضا تو نی نی سایت " مامان گلی " بود

خدا بهشون صبر بده.
چشم عزیزم

*********** دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 15:26

بانو جان این زن دوم ها چقدر هم برای هم نوشابه باز میکنن خیلی کارشون قشنگه برای همدیگه شادی وعشق و6 متنوع تر وبهتر هم آرزو میکنن خجالت هم یه زمانی چیز خوبی بود؟

خیلی با مزه است که حسنا عقلش را داده دست نفس.

گفتیم خونه کوچیکه. زود نفس اومد کامنت گذاشت که سر کوچه باغ ماست؟ اونور رودخونه؟ خیلی بزرگ و دلگشاست

گفتیم اصل ثروت و سرمایه اشون مال خانم اولیه. سریع نوشت برادر خانم اولی محتاج مردکه! نفس هم اومد کامنت تایید بر دروغ گذاشت.

هر چیزی که نفس روش فوکوس می کنه، دروغترین قسمت ماجراست

شهره دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 14:04

تمام شخصیتی که حسنا از بهار ساخت که بقول دوستان انگار کودکستانیه با باباش میره گردش و تفریح ولی یه چیز دیگه که بیشتر از این بانمک بود اون داستان مسافرت عیدشون بود که بهار مادر عزیزش رو به حسنای خار چشمش فروخت و پا شد با حسنا رفت مسافرت آخرشم دید حسنا چه فرشته ایه و رو یه تخت هم باهاش خوابید
یعنی هرچی به این قسمت داستان فکر میکنم میبینم داستانهای هری پاتر قسمت تخیلیش کمتر از داستانهای حسناست.
آخه کی پا میشه با معشوقه باباش میره مسافرت و از مادرشم مخفی میکنه

کلا داستانهایی که راجع به بهار می نویسه بی نهایت ساختگی و مصنوعی است.
تصادف بهار را یادته؟

آیناز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 12:57

سلام بانو قالب قبلی خیلی بهتر بود این سخته

سخته؟
مگه می خوام امتحان بگیرم

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 11:48

حسنا جان از هر کامنتی که خوشت اومد لایک بزن
هر کدوم هم نخواستی دیس لایک کن

این قالب قابلیت لایک داره

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 11:44

قالب جدید مبارک بانو جان

سخت عادت ندارم

هوووم
به نظرم بعد از ورژن جدید یاهو
شکل جدید این وبلاگ بیشترین دیس لایک عالم را بگیره

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 11:42

لالا جان عالی بود
میگه یک روز اومدم خونه دیدم چشم همسر اشکیه.بهم گفت حسنا چرا بهم نگفتی این قدر دلت پره؟باید وبلاگتو می خوندم تا می فهمیدم؟مردم بهت نزدیکترند تا منی که برات می میرن..

عالی بود عالی

این قسمت را باید با همکاری شیدا بنویسه.
از روی همون قسمتی که سیاوش خواب نما شد و از فراز تپه ای در اروپا، وبلاگ شیدا را به طور خودجوش کشف کرد و جامه بر تن درید و شبانه راه فرودگاه در پیش گرفت و برگشت ایران که بگه شیدا، چرا به خودم نگفتی؟ باید توی وبلاگت بخونم که دوستم داری؟

فکر کنم سیاوش فکر می کرده شیدا هم نذر 6 داره که باهاش ....

******** دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 10:54

ما یه روز نیومدیم اینجا چقدر همه چی عوض شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دنیا همینه
غفلت کنی، جا موندی

گلریز دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 10:33

جووون عفیفه خیلی قالب جدید سخته البته شاید چون جدید برامون اینجوریه

عفیفه حسابی خراب کرد. خوشم می آد اینا گند می زنن به خودشون و شخصیتشون و وبلاگشون، بخاطر حسنا.
حسنا کامنتشون را پاک می کنه و اصلا به روی خودش نمی آره که همچین آدمی را می شناخته

کی بشه نفس را سکه یه پول کنه

سحر دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 03:48

شادی جان
اشاره خوبی کردی به اون خاطره دادگاه. یادم هست وقتی اون نوشته رو خوندم تا 2 روز حالم خوش نبود.همه اش فکر می کردم این چه پدریه که اجازه می ده کسی به دخترش بگه که هر مردی اجازه داره چهار تا زن بگیره و این حق هست. همه اش ذهنم درگیر این بود که بهار چه احساسی داره از اینکه این واقعیت جایگاه زن در جامعه ایرانی تو سن 18 سالگی و به این شکل کوبیده شده توی صورتش. خدا رو صدها هزار بار شکر کردم که بابای من با اینکه وضع مالی اش تعریفی نداشت و به قول حسنا امکانات همسر حسنا رو نداشت، همیشه طوری با من برخورد می کرد که من هیچ وقت توی دوران بحرانی نوجوانی احساس سرخوردگی نکردم از زن بودنم. از دختر بودنم. هیچ وقت این حس بد باهام نبود که من حقوق کمتری دارم تو جامعه از برادرم. هر چند کم کم با دیدن نمونه های این چنینی فهمیدم که قوانین ظالمانه ای وجود داره اما خدا رو شکر که پدر و مادرم هیچ وقت نگذاشتند تو چنین سنی اعتماد به نفس م صدمه ببینه از این بابت. حسنا جان همسرت پول شاید داشته باشه، اما شعور رو شک دارم.

سحر جان، توهمات حسنا بود. جدی نگیر

شادی دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 03:09

جمعه با یک زن کانادائی حرف می زدم که پسرش با بچه های من هم مدرسه ایه
الان هم دوباره بارداره. گفت که وقتی پسرشو حامله بوده شوهرش یک بار روش دست بلند کرده، شوهرش مهاجره اهل جامائیکا. یک مرد خیلی قد بلند و هیکلش تقریبا دوبرابر خانمه است
گفت همون موقع سریع به پلیس زنگ زدم، اومدن بردنش و خلاصه مرده رو طوری ادب کرده بودن که می گفت همون دفعه آخرین بارش بود که با من و پسرمون بدرفتاری کرد
می گفت وقتی برگشت از من دلخور بود که حالا یه بار عصبانی شده و یه کاری کرده، چرا به پلیس زنگ زدم و من بهش گفتم الان هنوز بچه مون توی شکم منه، تو کتکش زدی، وقتی یک مادر حامله رو می زنی انگار که بچه اش رو هم زدی، اگه این کارو نمی کردم فردا که بچه به دنیا بیاد چه رفتاری باهاش می کنی

قانون ما به این محکمی پشت ما و بچه هامون نیست. ولی خودمون که می تونیم از هم جنس خودمون حمایت کنیم. وقتی با خودخواهی و بی وجدانی باعث شکستن یک زن و از هم پاشیدن یک خانواده می شیم، درواقع داریم تیشه به ریشه خودمون می زنیم
وقتی خودمون به همدیگه رحم نمی کنیم، چه انتظاری از قانون می تونیم داشته باشیم. درحالی که اگه با هم باشیم و درست رفتار کنیم، قانونگزار هم حامی ما می شه
به قول بانو، ما همه توی یک کشتی نشستیم
اگه باد بکاریم، طوفان درو می کنیم و خودمون هم در امان نمی مونیم

شادی دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 02:52

بچه ها، کلی خندیدم به کامنتهاتون
محاله حسنا وبلاگشو به شوهرش نشون بده، ولی فکرشو بکنین اگه اینکارو می کرد، چقدر خوب می شد. بعد شوهره اینجا رو پیدا می کرد و ما هم می تونستیم باهاش حرف بزنیم
چرا فقط امیر باید حق داشته باشه با حسنا ارتباط برقرار کنه؟ من هم خیلی دلم می خواد بتونم با شوهر حسنا حرف بزنم و بهش بگم (اگه واقعا همون مردی باشه که حسنا وصفش کرده) از نظر من، به عنوان یک زن ایرانی و یک مادر، یک خائن پست و یک نامرد هوسرانه و دلم خیلی برای بهار طفلکی می سوزه که همچین موجود خودخواه و هوسبازی شده باباش
مهم نیست چقدر پول داشته باشه و چقدر خودشو باکلاس بدونه، اگه در یک کشور پیشرفته زندگی می کرد، قانون خوب حقشو می ذاشت کف دستش. اونجا دیگه قاضی به بچه نوجوانش نمی گفت بابات حق داره 4 تا زن بگیره و تو حق نداری کوچکترین اعتراضی کنی
و بهش بگم که اگه ما اینجا می نویسیم از روی بیکاری نیست، برای اینه که امیدواریم صدامون به جائی برسه تا شاید در کشور خودمون هم اونقدر سلامتی روحی و آرامش مادرها و بچه ها مهم باشه که آدمهای خودخواه و بی وجدانی مثل مردهای خائن و زنهای دوم نتونن تهدیدی برای آرامش و سلامت خانواده ها باشن

یه خورزو خان جدید اضافه می شه.
شوهر سوگند کم بود، شوهر این یکی هم به جمع وبلاگ خوانها می پیونده.
بعد هم مثل شوهر سوگند که گفته اینترنت برات بده و حق نداری بری وبلاگت، شوهر حسنا هم می گه عزیزم، من دوست ندارم تو روح پاکت با این حرفها آلوده بشه. لپ تاپ را می ندازه توی سطل زباله و حسنا را می بره اتاق عفیفه

مینو دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 01:53

وقتی هم بخونه تعجب می کنه می گه حسنا من این قدر خوبم؟ اشک تو چشماش جمع می شه می گه: من خوب نیستم. تو منو خوب می بینی. حسن نظرت رو می رسونه.

یه دختر دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 01:52

لا لا عاشقتم
مینو جان حتی شک هم نمیکنه، چه بسا که تا حالا چند باری هم خودشو خانم اول و بهار خوندن
اما چون شباهتی با زندگیشون نداشته حتی شک هم نکردن !!!

مینو دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 01:49

مردک بخونه عمرا تشخیص بده این وبلاگ مال زندگی خودشه.

یه دختر دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 01:45

واسه همتون مسواک باشه و بوس و لالا
خدایا منو بخور راحت شم
یعنی کامنتا رو میخونم نمیدونم بخندم یا گریه کنم !!!
میخواد پس فردا بیا بگه به همسر گفتم ، اومد خوند گفت عالیه کاره خوبی میکنی،که تهشم به ما بگه دیدین هم چیز رو صادقانه نوشتم،واسه همین جرأت کردم بهش آدرس بدم !!!!!!

خدایا منو بخور.
آیکون اون که داره موهاش را می کنه تو مسنجر

لالا دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 01:37

من فکر نمی کنم حسنا دیگه بیشتر از این بتونه از رو دست ما بنویسه.احتمالا همین طوری یکی خط در میون دو خط از در و همسایه می نویسه که به مذاق بینندگان فارسی وان خوش نمیاد. اونا دوست دارن گیس و گیس کشی دوهوو رو ببین.بعدشم یا میاد می گه آشنا وبلاگمو پیدا کرده یا میگه یک روز اومدم خونه دیدم چشم همسر اشکیه.بهم گفت حسنا چرا بهم نگفتی این قدر دلت پره؟باید وبلاگتو می خوندم تا می فهمیدم؟مردم بهت نزدیکترند تا منی که برات می میرن...بعدش دیگه وبلاگ نمی نویسه.البته یک سناریوی تکراری هم هست می تونه از رو دست رها بنویسه.قضیه رو تا نی نی دار شدن کش بده بعدشم بگه گرچه "نشستن بچه" تمام وقت دارم ولی وقت نمی کنم بیام!
نشستن بچه چیه؟ همون بی بی سیتر معروف خودمون دیگه

نشستن بچه

" نشسته بچه" به نظرم درست تره
ادبیاتی ها یاری کنید

لالا دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 01:28

چه جالب یکی از کارگرهای کارخونه آقا نیست که یک دستی به ماشین ایشون بکشه؟؟؟ والا تا ما دیدیم ماشین رییس روسا همونجا شسته میشه. محله های بالاشهر به قول حسنام سرایدار دارند که معمولا انعام بهش می دن همون ماشین همسایگانو می شوره.....

لب جوب ماشین چند صد میلیونی رو می شورند. من بیشتر راننده تاکسی ها رو دیدم ماشینو لب جوب می شورن!

آبش تمیزه لالا جون

مینو دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:25

غنچه جان اون نظرسنجی از آقایون رو بگو. وااااااااای

اون را مخفی کرده.
قرار نیست که رمز وبلاگ را بده.
آدرس می ده می گه برو بخون

راحله دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:23

باز جسنا دستگاه کامنت نویسی را اشانتیون ماچ و بغل لو داد

سحر دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:20

مرسی بانو، وسط کارم ذهنم مشغول شده بود. خب چرا مثل آدمیزاد نمی گه "اگه نتونم بگم" می گه "اگه قرار باشه نگم"
بعد هم چرا نتونی بگی حسنا عزیز؟ مگه چیزایی که نوشتی مشکلی داره؟

خواهش می کنم عزیزم

غنچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:19

چند وقت پیش هی می گفتیم وبلاگ هر کی بخوانه می فهمه کی به کیه ...حسنا جان هم جوابمون داد گفت می خواهم به همسر بگم
ای شیطون جواب همه کامنت های ما رو میدی یا

بعد اون وقت آقای همسر احیانن کامنت های امیر با تو رو ببینن که دیگه هیچی
به فکر خودت نیستی به فکر امیر باش جوون کار به جاهای باریک نکشه
والله دیگه همسری که استخر زنون اجازه نمیده کامنت های امیر اجازه بده

اتفاقا من هم به همین فکر کردم
که مگه می شه به کسی که استخر و دوست و کلاس و فامیل و ... همه چیز را قدغن کرده، وبلاگ نشون داد.

حسنا جون، خوبه که وبلاگ ما را می خونی. این وبلاگ خیلی به تو کمک کرده. این هم یه کمک دیگه.
طبق نظر دوستان به مردک نگی بهتره. اونطوری خون و خون ریزی راه می افته.
بی خیالش شو

سحر دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:10

بانو جان من این جمله رو 20 بار خوندم و نفهمیدم یعنی چی
"مضافا این که حتما به همسر در یک فرصت مناسب در مورد این وبلاگ خواهم گفت و دوست ندارم برای همیشه اینجا مخفی بمونه . یا اگر قرار باشه که هرگز نگم دیگه نمینویسم "
می گه می خوام بگم اما اگه هرگز نگم دیگه نمی نویسم. یعنی چی؟ من چرا نمی فهمم؟؟

خب آره دیگه عزیزم.
می گه یا به همسر می گم
یا اگر ببینم نمی تونم بگم، دیگه نمی نویسم.

سپیدار دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:02

اینکه حسنا نگرانی ای از بابت اینکه بهار اتفاقی وبلاگش رو پیدا کنه نداره و اصلا احتمال نمیده که از آشناهای خودش یا همسر کسی وبلاگش را پیدا کنه.

آهان !

نارین دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 00:01

بانو
وبلاگمو هیچ کس نداره خواننده هامم گذری اند فقط ثبت خاطراته یوهو نپره است

گذریها مشتری نشدند؟
موندنی نشدند؟

مینو یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 23:42

آخه بانو جون باید با پنبه سرشو برید. همه ش می گفت نه من با خانوم اولی فرق دارم و من زنگ نمی زنم. منم این طوری بهش گفتم به مادرشوهر نگو چون طرف تو رو نمی گیره (می خواستم بگم خودت هم می دونی جرات نداری زنگ بزنی. به ضرر خودت می شه. منت نذار).
اونم تایید کرد و با بوس و بغل جواب داد.
اوووووه موضوع مال خیلی وقت پیشه. به نظر من باید حسنا رو این طوری گذاشت تو آمپاس. نمی گیره که داری بد می گی بهش. حسنا جون سلام. ببخشید دیگه. این جا مثل کلیساست. آدم ویرش می گیره اعتراف کنه.



در ملا عام اعتراف نکن دخترم.
فقط پیش کشیش

سپیدار یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 23:36

این که میخواد همسر را در جریان وبلاگش بذاره،احیانا ربطی به موضوعی که درمورد بهار مطرح شد نداره؟ که چطوریاست که این خانم از اینکه یک آشنایی وبلاگش رو ببینه نمیترسه؟
نمیدونم چه ربطی ممکنه داشته باشه.اما به نظرم قضیه کمی معطر هستش!

چه موضوعی درباره بهار مطرح شده؟

مینو یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 23:32

حسنا و نرم افزار ویرایش؟؟؟؟
اون اصلا نمی دونه فایند به چه درد می خوره! کنترل اف رو نمی شناسه. یادتونه براش کامنت گذاشته بودن که من کامنت قبلیمو چطوری پیدا کنم، جواب داده بود دیگه مجبوری همه رو دونه دونه ببینی؟
منم تا حالا با همون آی پی خودم دویست تا کامنت براش گذاشتم. یه بار یهش با بوس و بغل یه واقعینی رو گفتم: گفتم به مادرشوهر اینا نگو وگرنه اونا مسلما خانوم اولی رو ترجیح می دن و به ضررت می شه. تایید کرد و با بوس و بغل جواب داد. قبلش با همون آی پی چندین کامنت مخالف داده بودم. اصلا این چیرها رو نمی دونه که.

پس تو هم آب به آسیاب دشمن ریختی.
خودت را لو دادی

پریناز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 23:17

حسنا برای خودش زیاد کامت مینویسه شما جدی نگیریدیش..
دیدید یه سری هستن از کامنت گذارای حسنا..همشون نه..بعضی هاشون.. بی نام و نشان.. که یه جور عجیبی ان..آدم اصن میمونه وقتی کامنتاشونو میخونه...
یه جوری کامنت میذارن فقط در تایید حسنا که انگار از خود حسنا هم طلبکارترن..حسنا به آرامش دعوتشون میکنه...
اینا غریبه نیستن..اینا همون حسنان:))
به زبون راحته قضیه..فک کن دو هفته به خودت بپیجی که یه دروغی دربیاری که شامل همه ی مکان ها و زمان هاااا بشه..
دو هفته بعدش هم کامنتای ملتو پاک کنی و در ازای هر یکی.. دو تا قربون صدقه ی محیر العقول برای خودت بنویسی و خودت خودت رو ماچ کنی..
به زبون راحته هااا...
یه دختره تو کلاس ما بود سوم راهنمایی این همینجور بود..از اول سال گفته بود من از دوست پسرم باردارم..پنج ماه گذشته بود همچین نی قلیون میرفت و می اومد و ماها هم منتظر موعد زایمان..هر روزم یه داستانی داشت با دوست پسره..ذهنش عجیب خلاق بود... اصرارم داشت رو این قضیه...قشنگ تو نقش فرو رفته بود..درنمی اومد دیگه....آخرش خواستنش دفتر به زور از نقش کشیدنش بیرون..خیلی سخت بود..چشماش قد تعلبکی شده بود از اشک.....اینو گفتم که بدونید خیلی انتظار نداشته باشید طرف راحت از نقشش بکشه بیرون...فعلا که همسر هم داره میاد..یعنی من عاشق این همسرهای مجازی هستم..سناریوهای همیشه تکرااااااارررر..هرجا می یان وسط باید متتظر یه تراژدی بود..

فک کن دو هفته به خودت بپیجی که یه دروغی دربیاری که شامل همه ی مکان ها و زمان هاااا بشه..

کاش حسنا باهامون قهر نبود، باز می نوشت. مثل قدیما ...
بعد شماها نقدش می کردید می خندیدیم.

الان دیگه حال نمی ده. خیلی بد می نویسه بی معرفت

الهه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 23:05

بانویی
ما پیش شما درس پس میدیم استاد...

ومن زنی دراستانه فصلی سرد یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:58

سلام وبلاگ من توپرشین هست من نمیتونم ویرایش کنم
کسی فهمید به من یادبدید

برو از حسنا بپرس عزیز

آیناز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:34

نارین جون من هم همین کارو کردم دیدم نه نمیشه ویرایش کرد
مگراینکه بقول الهه خودش کامنت گذاشته خودش هم جواب داده

وای حسنا دروغ هات دیگه داره ازحد میگذره
نگو که ازیه برنامه ی خاصی واسی ویرایش تو پرشین بلاگ استفاده میکنی

که باورم نمیشه
مجبوری دیگه حسنا مجبوری دروغ بگی چون ازاولش نهال و کج کاشتی تااخرش بایدکج بره

اون شنبه کامنت داده
حسنا یکشنبه جواب داده

مگر این که بگه شنبه کامنت را اصلاح کردم و خودم مجدد کپی اش کردم
یکشنبه جواب بهش دادم
غیرممکن نیست. اما باورش همچین !!

یعنی الان سیکرت اینتلیجنس سرویس می تونه از بین شماها نیرو بگیره

نارین یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:24

همون قضیه خودش کامنت میده خودش جواب میده هست احتمالا

نارین یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:23

من تو پرشین بلاگ وبلاگ دارم
الان رفتم نگاه کردم دیدم امکان ویرایش کامنت نیست
چه جوریاس؟

اول بگو چه جوریاس که تو وبلاگ داری و بدون آدرس می آیی

الهه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:16

به نظر من اینکه حسنا داره میگه میخوام به همسر بگم موضوع وبلاگ رو و بعد اگه اون موافق نبود دیگه نمینویسم واسه اینه که کم کم داره فضا رو آماده میکنه که اگه خواست وبلاگ رو که دیگه دروغهاش نخ نما شده ببنده و به قول طغرل کسی هم شک نکنه!
خیلیییییییییی زرنگی حسنا!

این کامنت کلی نکته توش نهفته بود

آیناز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:02

ویراش =ویرایش

آیناز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:02

مگه میشه تو پرشین بلاگ ویراش کرد؟

گلریز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 22:00

حسنا اینقدر خوبه که برای خانوم اولی هم که الان ارامش نداره غصه میخوره. عجب حسنایی این حسنا.

بعد همش به ما کنایه می زنه که از چی ناراحتین؟ قلبتون سیاهه نمی تونید خوشی دیگران را ببینید!

من الان موندم واسه خوشی حسنا خوشحال باشم
یا واسه ناراحتی خانم اولی ناراحت باشم

مامان رقیه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 20:42

مامان رقیه ٦:٥٥ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ آبان ۱۳٩٢
سلام خانومی خوبی؟ کلا الان تو رفت واومد بودین دیگه:D خدا رو شکر که خیلی تلفن بارون نشدین مثل دفعات قبل الان ینی آقای همسر کلا قهرن با خانوم اولی؟ خوب فرزندم بگو شغل شوهرتوچی میشه مگه؟نگو که تو کل ایران یه دونه از اون شغلا هس تا بگی ما میفهمیم کیه مث ر....یا شاید .... خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ روی ماهتو میبوسم .مراقب خودت باش که دباره کارت به ضعف نرسه:)

پاسخ: سلام رقیه جون ممنون ازت بغلماچ قبل از هر چیزی من یک عذر خواهی بکنم . اون هم اینکه چون تو متن کامنتت اسم خاص آورده بودی مجبور شدم عوض کنم و نقطه چینش کنم زبان


چطوری کامنت را ویرایش کرده؟ توی بقیه کامنت ها هم دست می بره؟

مامان رقیه جان،

آدمی که ماشینش را با آب جوب کنار خیابون می شوره که ر.. و ... نیست!

عزیزم شماها زیادی باورش کردید

اتفاقا داشتم از کلاس برمی گشتم دیدم یه آقایی با سطل و پاچه ها بالا داره استون مارتین می شوره!
نگو عروسک حسنا بود، حیف شد یه عکس ننداختم واسه وبلاگ

عزیزم شما برگ 38 را بخون.

راحله یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 20:18

چقدر خوب همسر هم می بیند حسنا تو این سیرکی که راه انداخته است چه طوری نقش سوپر استار دلقک برای همسر دایالوگ کرده است

محاله آدرس وبلاگش را به همسر بده
چون همسر اگر یک اپسیلون هوش داشته باشد، به وبلاگ ما می رسد.

بقیه اش را هم بگم؟ یا بذاریم حسنا داستان پردازی کنه؟

راحله یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 20:15

حسنا می خواهد از خانه عفاف مجازی اش برای همسر پرده برداری کند.
چه شود چه فیلمی برای این قسمت برای آن کامنترهای ساده دل بازی می کند.
این حسنا مکار دست هر چی آدم دغل را از پشت بسته است

موضوع جالب می شه.

حیف شد حسنا دیگه اون حسنای قبلی نیست.
دیگه باهاش حال نمی کنم

ساره یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 20:06

"مضافا این که حتما به همسر در یک فرصت مناسب در مورد این وبلاگ خواهم گفت و دوست ندارم برای همیشه اینجا مخفی بمونه . یا اگر قرار باشه که هرگز نگم دیگه نمینویسم "
ننوشتن رو کوتاه بیایید چون قرار نیست منصرف بشه. هر چی فکر می کنم نمی دونم چرا در پاسخ به کامنت گفته که حتما راجع به این وبلاگ به مردک می گه . حسنا هیچ حرفی رو بدون نقشه نمی زنهفقط می دونم تا چند هفته دیگه می یاد می گه به مردک گفتم مردک خیلی خوشش اومد و بغلم کرد بوسم کرد و کلی هم تو بغلم گریه کرد و اصلا اونطور که فکر می کردم براش مهم نبود و آسمون هم به زمین نرسید بعدش باید منتظر کامنت های کذایی مردک هم در وبلاگ حسنا باشیم . راستی حسنا جان به مردک در فرصت مناسب می گه عکس لبخند و دندونهات رو هم گذاشتی همه مستفیذ شن؟

مبلغی هم برای کامنترهای محترم در نظر می گیره

عفیفه که پست نوشته دوبرابر بهش می دن.
راستی عفیفه چرا کامنت نذاشت واسه پست جدید؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.