.

.

.

.

فردا تو می آیی .....

به میمنت و مبارکی حسنا بانو یک زن دوم از سفر برگشتند.

پست سفرنامه را بعد از اینکه حسنا بانو یک زن دوم، سفرنامه شان را نوشتند، رو می کنیم.

یکی از دوستان زحمت کشیدند یک پست سفرنامه نوشتند، لینکش را گذاشتند، که من ترجیحا با مشورت خودشون گذاشتم برای بعد.


کامنتهای این پست را هم تایید نمی کنم، که حسنا خط نگیره ازتون. 

شما کامنت  بگذارید، بعد یهو همه را تایید می کنیم و حالشو می بریم 


فعلا یه کم بخندیم به مسافرت یواشکی حسنا بانو یک زن دوم.

لابی خوش گذشت؟ دیگه شال هم لازم نبود سرت کنی، حسابی دلبر کشون راه انداختی 


ممنون از همه پیامهای خصوصی و کامنتهای عمومیتون تو این مدت.

thank-you-010.gif

حسابی استراحت کردم و کلی هم از دریافت پیامهاتون خوشحال شدم.

ببخشید که نشد جواب بدم.


تولدت مبارک دوست گلم.  م. عزیز 


هستی جان، ممنون از لطفت. دریافت شد.


دوستانی که  با کامنتهاتون یه دستی زدید، یه دستی ها گرفت. مرسی 


Gracias Nube de Word en diferentes idiomas photo

نظرات 290 + ارسال نظر
شهره جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 04:22

بانو جان سلام.اومدم حاضری بزنم چون خیلی وقته دیگه کامنت نمیذارم اما خاموش میخونمتون
چیزی که من رو از خاموشی درآورد پست آخر حسنا بود که واقعا آخر مسخره بازیه.حسنا جان شما خودت خری فکر میکنی همه خرند؟
سه بار تا حالا پست سرشماری گذاشتی بعد الان در نهایت معصومیت نشسته بودی رمز میدادی یدفعه دیدی چندتا خانوم بی ادب برات با چند اسم مختلف کامنت گذاشتند پشیمون شدی از رمز دادن؟
نزدیک به 500نفر رو مچل خودت کردی اون وقت بخاظر چندنفر کلا در پستت رو تخته کردی که کسی نخونه؟هی اومدی گفتی میخوام رمز یدم ایمیلتون فلان و بسار نباشه و دقت میکنم حالا میگی به همه میخواستم رمز بدم؟خب اصلا این چه رمزی نوشتنی بود که حالا پشیمون شدی؟
از اول تا آخر نوشته خانوم محترم فکر کردی من دقت نمیکنم بعد خودشم گفته آره اتفاقا دقت نمیکردم تصادفا دیدم بالاخره شما فیلتر برای رمز دادن داری یا نه؟اگر نداری نهایتا به همون یه نفر رمز رو نده و اگر فیلتر داری پس چرا الکی هی سرشماری میکنی و میگی به همه رمز میدم
خلاصه خیلی حرکت جالبی بود برای خوانندگانی که خودشون رو به کوچه علی چپ زدند.
گوسفند نباشید لطفا

نیلو جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 03:36

بانو جان کی مینویسی پس

منتظرم قر و قمیش های خانوم تمام بشه
فکر کرده ما هم مردکیم که به خاطر .... زندگیمون را به فاک فنا بدیم. هی واسمون عشوه خرکی می آد. جمع کن خودتو زنیکه دیوونه روان پریش

اون یکی سوالت نه.

خاتون جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 02:45

ا اومدی بانو بلاخره
امروز نبودی گفتم شاید اولیو دستگیر کردن
هر لحظه منتظر بودم زنگ در بیاد بیان منم ببرم
آخه میدونی ک حسنا همه جا آدم داره

شهره جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 01:36

حسنا جون در ضمن لازم نیست خودت و نفس در نقش بادمجون دور قابچین برای خودت کامنت بذارید و کارت رو تایید کنی که بقیه هم دهنشون رو ببندند و اعتراض نکنند.
میخواستی مردم رو بپیچونی و بهشون رمز ندی حداقل از اول میگفتی.نه اینکه بهانه به این مسخرگی بیاری.

اگر تو داشتی بدون وسواس و بررسی رمز رو میدادی پس باید احتمال دادن رمز به هرکسی رو میدادی حتی کسانی که باورت ندارند.الآنم که مچ یک نفر رو گرفتی نهایتا به همون یک نفر رمز رو نده.
اصلا همه کسانی که رمز میدن این بررسی رو میکنند که مبادا به کسی که نمیخوان رمز ندند.حالا چی شد تو تا به یه دشمن فرضی برخوردی که با دوتا اسم ازت رمز خواسته انقدر پشیمون شدی از رمز دادن؟
کار اون شخص چه ربطی به بقیه داره؟
تو که ماشالله میدونی نصف فضای مجازی مخالف خودت و دروغهاتند اون وقت انقدر غافلگیر شدی که یک نفر با دوتا اسم برات کامنت گذاشته؟!

بهتر بود صادقانه(چیزی که تو باهاش خیلی نامانوسی) به خواننده ها میگفتی من ندید بدید دوتا کشور رفتم مسافرت نمیتونم چیزی از سفرهام نگم.ولی نمیخوام از ترس بانو و شرکا غیر رمزی بنویسم که بخونند و مچم رو بگیرند.پست سفرنامه رو فقط میخوام برای چندتا دوست و آشنا بنویسم که نگفته از دنیا نرم.اینجوری لازم به سرهم کردن این داستان آبدوغ خیاری هم نبود خانوم دروغگو

خط آخر کامنت قبلیت را حذف می کنم، می ذارمش بعد از این. جمله آخر مورد داشت. اگر خواستی خصوصی بگو تا برات توضیح بدم

مرسده پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 22:36

سلاااام!
بانو باز کی جیگر حسنا ناله رو خون کرده؟
یه پست بالا بلند نوشته فقط ناله کرده و به سینه کوفته!

سلام مرسده جان،

مثل دیوانه ها دائم با یک دشمن فرضی در حال جنگه.

یه نفر همیشه بهت بدو بیراه می گفته و حالا ازت پس ورد خواسته، خب بهش نده. چه ربطی داره به بقیه؟

اون 1500 نفری که یک ماه پیش اعلام جانفشانی در راه حسنا کردند، همشون کششششششششک و کامنتهاشون هم پشششششم ؟

چون یه نفر یه جایی به تو بد گفته؟ به اون بدبختهای جان نثار چه ربطی داره؟

حسنا، خــــــــــــــر خودتی.
این بازیها چیه در می آری؟

البته یه عده دیگه هم ...... هستند. اونایی که بعد از این می خوان کامنت بذارن و قربونت برن که مسخره شون کردی و ....

گفتم که اگه بهشون بگی صدای الاغ دربیارید هم درمی ارن.


وبلاگ تو یه چیزی را به من خیلی خوب نشون داد. متاسفانه آدمهای احمق خیلی خیلی زیادتر از اونی هستند که من فکر می کردم. باورم نمی شه یکی اینطوری بشینه بگه من را احمق فرض کنید و گولم بزنید.

fandogh پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 20:19

بانو، چرا از روشی که یاد دادی، نمیشه رمزشو پیدا کرد؟

نارین پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 20:05

خانم اجازه
منم تو بند راه میدین؟
فقط بذارین تو مرخصی باشم

هنوز تکلیف ما و فتا روشن نشده، حسنا یک مچ گیری دیگه کرده!!

- الو سلام حسنا بانو هستم یک زن دوم.

- به به حسنا خانوووووووووم مودب و مهربون. آوازه خوش قلبی و موزماری شما به شرکت ما هم رسیده. سعادتی نصیب ما شده با حسنا فرنگی تلفنی صحبت کنیم. امر بفرمایید.

- (حسنا با عشوه خرکی، از اونا که واسه امیر دلها تو وبلاگش می آد) من دو تا کامنت توی وبلاگم دارم که میخواستم چک کنید ببینید صاحب آی پی های این دو تا کامنت کی هست.

- به روی چشم. آی پی ها را بفرمایید.

- *****
- گوشی دستتون باشه من برم دفترم را نگاه کنم ببینم این آی پی مال کیه. قطع نکنید من الان می آم.

- بله نگاه کردم دوتا آی پی هاش مال دشمن فرضی است.

- برای شما هم خوشی باشه و شادی. برم که امشب پریودم تمام شده، بعد از یه هفته مردک می خواد بیاد.

موفرفری پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 17:54

دوباره دبه کرد, یقین پست ابدوخیاری نوشته که به توصیه دوستان از رمز دادن معذوریم را پیشه کرده.
خشک و تر سوختند باهم, ای بابااااااا!
حالا چی نوشته؟! به دیدار عزیزم مادر جاری رفتیم و صحبت هایی کردیم که نمیتونم اینجا بگم, جاهایی رفتیم که نمیتونم بگم.
چندین نان اف یور بیزنس به سیستر این لا حواله کردم و ایضا خانم اول! بهار ولی درک کرده موهبت حضور من را در این زندگی, زنگ زد حال آیپدم را پرسید.
نی نی خانوم هم زنگ زد و برام خوند یک دهان, زن عامو زن عامو زن عامو ووووووووووووو.
دقت کردن حسنا همیشه یک جوری القا میکنه به خوانندگان که همسر موس موس و حسنا بی محلی و بی تفاوتی! تو سفر هم همینطوره,
-حسنا بشین کنارم!
-نیخاااام, شات د هل آپ!
-حسنا عاشقتم
پشت به همسر رو به پنجره و اگین شات د هل آپ.

انگار خودش شعور نداره
دوستان توصیه کردن

اگه این همه انگلیسی بلد بود که اصلا برنمی گشت. همونجا درخواست پناهندگی می داد می موند

فقط نان اویوربیزنس

نینا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 17:48

حسنا الان موقعش نرسیده همون فحشهایی که برای تمام زمانها و مکانها هست به افراد خاطی بدی و بزاری عبرت برای ایندگان بشه؟؟؟
اخه کی تونسته این بچه رو اینقد اذیت کنه اینجا که برفه و سرما ولی اگه کسی امکانشو داره بره یه تیتاب بخره بده دست حسنا جون مهربون قصه بلکه اروم شه
یه چیزایی راجع به ای پی و شرکتهای اینترنتی شنیده اما نفهمیده چین و چکار میکنن

وای خیلی بامزه است. زنگ زده گفته این آی پی ها را برای من چک کنید، اونا هم گفتن چشم قربان اطاعت !!

مهسا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 17:33

یعنی امکان نداره که یه شرکت این اطلاعات رو به سادگی به هر کسی بدن ولی باز با یکی از دوستانم که متخصص در این زمینه ها هست چک کردم و این هم جواب دوستمه .
me: ye soal mishe beporsam?
MF: bepors
me: ye sherkat ke be adam internet mide
me: etelaate ip ro be har kasi ke bahash tamas migire mide?
MF: be har kasi na
me: ke masalan 2 ipiye motefavet male che kasae hastan
MF: faghat ba hokme maraje'e ghanoni
me: mamnoonam
MF: kh

مهسا جان

حسنا می دونه چه احمقهایی واسش کامنت می ذارن که این پرت و پلاها را به خوردشون می ده.

خاتون پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 16:07

بانو بیا لاشه این پست رمزیشو بریز اینجا، خیالشو راحت کن انقد نره رمز بده خسته شه دخترمون، از انجام کارای واجبش جا بمونه
به خواننده هاش بگیم بیان اینجا
ببین چه خوبیم حسنا، زحمتو هم از رو دوشت میخوایم برداریم
حالا هی به ما بگو معلوم الحال

خاتون پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 16:05

با شرکت مربوطه تماس گرفته که ببینه هر دو آی پی مال یه کااربرهه؟؟یا من اشتباه متوجه شدم؟
بعد شرکت هم عاشق چشمو ابروش شده، مثل همه
اطلاعات خصوصیشو داده به ملت؟؟

انگار شهر هرته

گوشی را برداری الووووو حسنا بانو هستم یک زن دوم

این آی پی مال پری است یا زری؟

همه ما اینترنت داریم و شماره تلفن این شرکتها را هم داریم. هر کی باورش شده زنگ بزنه آی پی بده بپرسه آقا استفاده کننده این ای پی ایا با اون یکی ای پی یکیه یا متفاوت، ببینه چی بهش می گن

آی پی ها و اطلاعات برای اونها سیو می شه. در صورتی که مراجع قضایی درخواست رسمی بدن، می رن رکوردهاشون را چک می کنند و در نامه محرمانه جواب می دن.

اینطور نیست که هر کی گوشی را بگیره دستش اونا هم بگن صبر کن برم چک کنم بهت بگم کی ساعت چند با کدوم آی پی از شرکت ما .......

گوشی دستت باشه الان می آما
قطع نکنی. به خورده طول می کشه

حسنااااااااااا باورم نمی شه اینقدر احمق باشی

خاتون پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 16:01

ای خدااااا
بازم حسنا پست گذاشته اونم چه پستی
باز یه دشمن فرضیییییی
خسته نشدی تو آخهههه؟؟؟
اگه این دشمن فرضی نبود چی میکردییی
عذر خوااهیی؟؟؟
دوس داارم لهشش کنننم

شش ماهه یا داره فحش می ده
یا به سر و سینه اش می زنه
یا از قول حافط به ملت بد و بیراه می گه
یا سرشماری می کنه و آمار اطلاعات می گیره
یا با دشمن فرضی گفتگوی فرضی داره

خدا ازت نگذره مردک که این دختره را گرفتی گوشه خونه اسیر کردی هفته ای دو ساعت می آیی و می ری، روانیش کردی ...

آیناز پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 15:27

بازچی شد؟
بازم که حسناجان شاکی هستن
بچه ها ازبس شمابه هم تبریک گفتین بازم این بچه قاط زدکه دیگه رمزی ننویسه

ساره پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 14:22

واقعا این حسنا خودش ی نگاه به پست هایی که می نویسه نمی ندازه.؟ چرا رسماً تعطیل نمی کنه بره. تو هر پستش پر از توهین و غر زدن و نصیحت و ...اخیرا حافظ رو ول کرده شده قران خون . این یکی دیگه از اون دسته خائن هاست که برای توجیه خودش پای مقدسات رو هم وسط بکشه آخه تو اگه قران می خوندی و بهش عمل می کردی زندگی ی زن بیمار و ی طفل بی گناه رو به خاطر خودخواهی هات سیاه نمی کردی. خوب عزیز من بهتر نیست دهنتو ببندی هیچی نگی. واقعا این طرفداراش بهشون برنمی خوره از این همه بی احترامی و بی ادبی؟..... بانو من که نفهمیدم چرا پست زده که دیگه رمز نمی دم . اصلا نفهمیدم چی داره می گه ولی از اول مطمئن بودم آخر این پست رمزی داستان بشه . برات نوشته بودم.

سارا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:32

بانو جوووووونم
عاااااااااااشقتمممممممممم
حسنا رسما گفت غلط کردممممم
یعنی به غلط کردن افتاده اونم بدجوووووووووووور
اخیلی با هوش و باتدبیری بانو
چطور این عفریته رو به این حال و روز انداختی..من اگه جای تو بودم و با علمی که داشتی زود قاطی میکردم و بهش اجازه نوشتن نمیدادم و هر جا مینوشت هکش میکردم و درشو میبستم
اما تو با حوصله کاری کردی که اینجوری به دست و پا افتاده و دیوانه شده
دمت گرم عزیزم.....
لایکککککککککککک
ببخش اشکلک نمیذارم با تبلتم ...
چیه حسنا...فکر کردی ماها تبلت نداریم و فقط تو و عفیفه خاتون تبلت دارین.
هاهاها...

بهار ٢ پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:00

ولی حسنا جدی برو خودت رو درمان کن. می دونم اینجا رو می خونی. این همه در نقش قربانی فرو رفتن و مظلوم نمایی. کردن به همه ثابت کرده که مشکل حاد روحی روانی داری. ممکنه تظاهر به زینب ستم کش بودن یکی دوبار کارت رو راه بندازه اما زندگیت این جوری به فنا می ره

بهار ٢ پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 12:51

دوباره حسنابانوووووووو پست نوشت و به سر وصورت کوفت که اییییین همه مورد ظلم واقع شده. از ش رمز گرفتن با ٢ تا اسم. وایییی حسنا جانم چقدر که تو ماهی و همه ی انساغن های روی زمین بد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 12:14

اقا انقدراین مهرسارو نفرین کردین که داره سرش هوومیاد
بانوجان میگن زمین گرده یادنیاگرده چی گردبودکه مهرساانقدرزودچیزشد
اما ازاون جایی که مهرساهیچکس وقضاوت نمیکنه
فقط منتظره خانومه یکباره دیگه اس بده میخوادبشورتش
خخخخخخخخخخخخخخ
مهرساجان یکبارهم که شده بچش ببین چه مزه ای داره که واسی دیگران نسخه مپیچی
حتی شده یکطرفه ازهمجنست بخورببین دیگران چی میگن

مهسا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 12:09

بانو من بافتنی بلد نیستم
راستی می ذارن تو زندان لپ تاپ بیاریم ؟
اینترنتشون پرسرعته یا نه ؟ مبین من بیارم ؟

من بدون لپ تاپم هیج جا نمیرم

مهسا جان منم اولین بارمه می رم زندان خبر ندارم.

بافتنی هم فقط زیر و رو بلدم. ولی می دونم که بقیه اش ترکیبی از همینه و یادش گرفتنش آسونه. تو میل و کاموا بیار، یاد گرفتنش با من

گلریز پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 11:44

سلام بچه ها من هستم. اما راستش دارم درس میخونم و حقیقتا اعصاب سروکله زدن با این جماعت رو ندارم. اما من هنوز با شماها هستم منتها کم فعالیت تر

موفرفری پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 11:39

ملت یک چیزی شون میشه, طرف آمده کامنت گذاشته
"نفس جان پسرات را ببوس"
نفس سیبیل را ماچ کن! تو خواننده ای آیا؟
اینجاست که باید گفت آمدی زیارت یا که چشم چرونی!

موفرفری پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 11:35

شش ماه بعد؛

اسم بند را میگذارند بند معلوم الحال های دارای فروخفته گی حاد!
حسنا هم همچنان فراخوان قلاب بافی ,بافتنی و اعتراض به هندوانه میگذاره و میشماره و میشماره!

و البته چون دل مهربونی داره با عروسک سبزی بار میکنه میآره بند که زندانیان محترم از سبزی پاک کنی محروم نمونند همینجور که دور همند, چون دلشون تنگ میشه واسه کارشون!
آدم سبزی پاک کن باشه, شرف داره به کسی که پاک کننده کاسه زندگی دیگرانه!

آدم سبزی پاک کن باشه, شرف داره به کسی که پاک کننده کاسه زندگی دیگرانه!

lida پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 04:07

من پیانو میزنم!!!! البته اگه یه کیبورد هم باشه کارتونو راه میندازم! فقط منو شادی رو فکر کنم پلیس اینترپل باید دستگیر کنه
دلم آب شد! وسط کار هی سر میزنم میام ببینم بانو نوشتی یا نه! شانس آوردم کسی شس کار کسی فارسی بلد نیست!!!! وگرنه بغل دستیم میگفت تو داری کار میکنی یا سرک کشیدن تو زندگی یه بانوی مردم دار و مودب

وای چه خوب. پس مشکل مینو حله
فقط خدا کنه شما را بیارن زندان ما. اگه همون خارج زندانیتون کنن، خیلی غریب و تنها می شید شاید فقط عزیزم جاری بتونه بیاد بهتون سر بزنه

مینو پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:54

بچه ها کسی از گلریز خبر داره؟ چرا نیستش؟
همه خوابن. اونم الان که هنوز اول شبه. چرا؟

گلریز خصوصی برام گذاشته بود. هستش
بچه داره درس می خونه. اون یکی هم که سر به راهه، شما نمی ذارینشاااااا

* پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:44

خوب من دیگه برم بچه ها. فعلا خدافظ.

منظورم از جانان توی اون بیت، خدا بود.

شب به خیر

مینو پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:40

راست می گی ها... پیانو نمی دن بهم.
همون بسکتبال خوبه با پسته و تخمه ی نمکی خشک.

خشک

مینو پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:28

منم پیانو یاد می گیرم. البته باید خیلی زندون مجهز و خوبی باشه که این همه امکانات بهمون بده. بعد می شینم همه ی کتاب هایی که حسرت خوندنشون به دلم مونده می خونم. فیلم می بینم. رقصیدن هم ایده ی خیلی خوبیه. بدنم خیلی قفل کرده. ورزش هم هست. هم فاله هم تماشا.
چه زندونی بشه این زندون!

خیلی زندان باحالیه. آدرسشو بلدی مینو یا از حسنا بپرسم؟

ببین من امکانات خاصی نخواستم. دو تا کلاف کاموا و یه توپ بسکتبال نشد امکانات.
تویی که پیانو می خوای، خرجت واسه زندانبان بالاست

* پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:18

در خصوص اون بیته: سرچش کردم تو گوگل و دیدم یه مدلش اینه که غم عالم پشم است.
اما ظاهرا شاعرش معلوم نیست و از این پشت کامیونی هاست. خیلی از این شعرهایی که تو اس ام اس ها رد و بدل می شه وزنشون داغونه. اگر شاعرش رو بشناسی خوبه و درستش رو واسه این و اون می فرستی. ولی خوب اونایی که وزنشون داغونه رو آدم نمی تونه بفرسته دیگه.
حافظ هم که فقط در سیطره ی حسناست. ما هم مجبوریم از این بیت های پشت کامیونی استفاده کنیم.
به جان خودم از وقتی حسنا بند کرده به حافظ، با حافظ بد شدم. نمی دونم چرا دیگه رغبت نمی کنم بخونم شعر این بیچاره رو. اونم قله ی ادبیات رو... بیچاره حافظ! فقط واسه توجیه زن دوم بودن ازش استفاده نشده بود که شد. تنش رو تو گور می لرزونند بعد 7 قرن.

پشت کامیون از دل مردم برخاسته. اشعار مردمیه

شعر حافظ واسه ما سنگینه. اونو بذار به عهده حسنا بانو.

این بیت را واسه خانم اولی می نویسم:
زمهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نفش جور و نشان ستم نخواهد ماند

حسنا را هم ول می کنیم با سنگ و کلوخش خوش باشه

مینو پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:10

آره فاطمه بود. یهو غیب شد. اصلا نگفت: حسنا منو سر کار گذاشتی؟ دیگه پیگیری نمی کنی؟
می گم نکنه خودش بود!
بانو زندون خوش می گذره با پسته و تخمه و وسطی و بستکتبال. تازه من عاشق بسکتبال هم هستم. چه عالی می شه.

بافتنی می بافیم.
یه سایت می زنیم واسه خودمون.
آشپزی و شیرینی پزی می کنیم.
من براتون آواز می خونم.
کدومتون بلدید ساز بزنید؟
اگه یکی را پیدا کنیم به من نجاری یاد بده، به یکی از آرزوهام می رسم.
می رقصیم.
من وقت پیدا می کنم زبان عربی واسپانیایی را یاد بگیرم.
هیچ کس دیگه نه امتحان داره، نه تز داره، نه پروژه داره.
فیلم می بینیم.
بازی می کنیم. بازی می کنیم. بازی می کنیم. بازی می کنیم .

یه عالمه وقت داریم واسه دل خودمون ........ وای زندان نگو، بهشت !!!

شماها واسه زندانتون چه برنامه ای دارین؟

مینو پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 02:04

آخ جون زندون بانو و شرکا... منم هستم. ای ول.

بخوای نخوای هستی. جرمت سنگینه. دلبخواهی که نیست

فقط نفهمیدم پرونده اون فاطمه به کجا کشید؟ اسمش فاطمه بود؟ با حسنا می رفتن فتا و ....

* پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 01:54

بانو جووووووونم
شعر درسته از نظر مضمون و کاملا بجا استفاده کردی؛ اما یه صامتش اضافیه تو مصرع اول و ایراد وزنی داره.
یاد اون زمان ها افتادم که از دست پلیس فتا و پیگیری های حسنا و وکیل سوگند از پشت میله ها کامنت می ذاشتیم. از تو سلول ها و بندهامون.
این که ادبیات خونده باشم باعث شناساییم می شه؟ اگر فکر می کنی می شه کامنتم رو تایید نکن. تایید هم کردی، کردی. مهم نیست. به قول خودت:
ما که رسوای جهانیم...

آخه اصلش فکر کنم اینه

ما که رسوای جهانیم غم عالم پشم است ...

حالا سخت نگیر دیگه
من گفتم رعایت ادب و کلاس را بکنم، از حسنا عقب نمونیم

ولی ایول! الحق که دکتری

غنچه پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 00:51

سلام به بانو عزیز و دوستان عزیزم

بانو جان من هر روز میام چک میکنم ولی چون پست جدید نیست نکته بازگو نمیکنم

یک نفر چند تا کامنت پائین تر نوشته بود دلیل نگه داشتن حسنا از این وبلاگ و داشتن طرفدار و تائید کننده چیه که انقدر پافشاری به داشتن این وبلاگ و داستان نویسی اش داره

از دیدگاه من اگر به پست های نخستین سال 91 نگاه کنیم همون اوایل قلم تلخی داشت ولی با گذشت زمان آرام آرام در این پوست و شخصیت خیالی که برای خودش درست کرده رفته و بیشتر در دنیای مجازی زندگی میکنه تا در دنیای واقعی
یادم یک بار یک نفر میگفت هر کسی که بیشتر در دنیای مجازی هست در دنیای واقعی تنها تر

این وبلاگ این خواننده ها تنها دارائی و دوستان او هستند

امیدوارم همیشه همه آدم ها شاد باشند و خوشبخت حالا فرقی نداره به هر راهی چه مجازی چه واقعی و هر کی می خواهد باشد ولی همیشه این باید یادمون باشه که هیچ وقت اشتباه نکنیم و زندگی دیگران را به پاس خودخواهی خودمون به آب آتیش نزنیم دریغا طبیعت هیچ وقت شوخی بردار نیست و قانون کارما همیشه هست

سلام غنچه جان،
ممنون که سر می زنی.

مرسی برای این کامنت قشنگت. مثل همیشه با استدلال و منطق و بسیار متین و به جا.

امیدوارم هیچ کس شادی و خوشبختیش را به قیمت غمگین کردن دیگری به دست نیاره

الهه پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 00:32

چه زندون باحالی بشه زندون ما و چه بندی بشه بند ما معلوم الحالها!!

خیلی هم خوش میگذره تازشم اونجوری از نزدیک با هم اختلاط میکنیم! حقیقی و بی واسطه رو در رو
(بانو /الهه / شادی/ غنچه/ ایناز / پریناز /گلریز /مینو پزدانی/ مهسا/ نارین /ساره/ خاتون/ لیدا/ یاسمین/ قورباغه سبز /عسل بهاری ..کسی از هم بندی ها جا مونده خودش بگه!...یادمه یه بار بند 64 ها رو شمردم 20 تا بودیم!!)

وسطی و آب میوه و 3 کیلو تخمه نمکی نمدار!!

صفا سیتی بشه بند ما واسه خودش

اجازه بانو شرکا رو یه حضور هم غیاب کردم برات!!

بیکاری و بی شوهریه دیگه! شما شرکای نا باب رو اضافه کن

می گم ما چرا تخمه نمدار بخوریم. حسنا می خواد مدت زمان را کش بیاره، تخمه اش راحت نشکنه.
ما پسته خندان می خوریم که سریع شکسته می شه

الهه چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 23:32

شادی جان خوبی؟
دسته گلهات خوبند؟

شادی جواب بده.
باز توی وبلاگ من دیدارها تازه شد و سواستفاده شروع شد

میترا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:56

هنوز تصمیم دارید فقط در مورد حسنا بنویسید؟ آخه مطالب بقیه را کجای دلمون بذاریم؟ حتی اگه دروغ هم نگویند انواع اختلالات شخصیتی و روانی و عقده ها و تفکرات خودخواهانه و ناقصشان را به نمایش گذاشته اند.
راستی از کامنتها فهمیدم که شما بودی که در مورد شیدا می نوشتی. یکبار نشستم از اول تا آخرش خوندم. واقعا عالی بود. با خودم می گفتم چقدر دوست دارم نویسنده را بشناسم اما وبلاگ ناپدید شد. خوشحالم که شما را دوباره پیدا کردم.

دیگه اومدی وبلاگستان پارسی سعی کن دریا دل باشی .....

آخه خیلی انرژی می گیره. این وبلاگ را هم بسته بودم. اما شیطونه گولم زد گفت بیا یه پست سفر هم واسه حسنا و مردک بذار

"فردا با هم می ریم سفر
از همه دنیا بی خبر
ماه منی ماه عسل ..... "

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:53

بچه ها من برم شوهرمو بخوابونم بیام
اگه نیومدم بدونید خودمم خوابم برده

نفس نگفت از چه پستونکی برای علی استفاده می کنه ؟

منم دیگه می رم. شب همه خوش.

مارک پستونک را که لو نمی ده

ولی تو غصه نخور. آهنگ گنجیشک لالا هم خوبه. من تعریفش را زیاد شنیدم.

میترا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:48

بانوووو ای داننده وب و ای شکافنده وبلاگ، نکنه علم غیب داری؟

دوره جرم شناسی دیدم
با گرایش روابط پنهانی

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:45







برای بانوی عزیزم

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:40

بانو وب رایا هم برای حسناست؟

نبشناسم
قبلا یکی از بچه ها یه اشاره ای کرد

فکر کنم حسنا ماجرای ازدواجش را از نگاه همکارهاش اونجا می نوشت

آیناز چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:39

بانو من که نه بسکتبال بلدم نه والیبال چیکارکنم؟من خاله بازی میکنم هرکس دوست داره بیاداین طرف
من ولوندین من شوهردارم بچه دارم تازه کمپوت هم دوس ندارم

وسطی اختراع شده برای افرادی مثل شما
بجای کمپوت هم آب میوه بخور.

نمی تونی از زیرش در بری. آب میوه می خوری. وسطی بازی می کنیم. مرد و مردونه تا آخرش وایساااااااا.

بچه هات می آن ملاقات می بیننت.

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:39

آخیشش

باز مث اونموقع ها یه کم خودمون را تحویل بگیریم

مینو چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:38

این برای بانو که الان آنلاینه فکر کنم.

مینووووووو

میترا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:29

سلام بانو جان خوشحالم که برگشتی. هر روز برای پست جدید به اینجا سر می زنم.
راستی فانی آخرش چی شد ؟ مردک کامل ترکش کرد؟ مدتها بود که محلش نمی داد. خوبه ج... خونه مجازی عسل خانم داره تعطیل میشه.

سلام میترا جان

فانی رفته جای دیگه می نویسه. چی بگم والا .......

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:28

بستکبالم می شه بازی کنیم
تازه می شه یواشکی تخته هم بازی کرد

چرا یواشکی مهسا ؟

دیگه وقتی زندانیم یه جرم دیگه هم روش. چه فرقی می کنه

ما که رسوای جهانیم غم عالم هیچ است
طبل پنهان چه زنی، طشت من از بام افتاد

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:18

بعد نی نی به دنیا می اد ، مردک براش یه تک پوش خریده و بهار از ذوق خواهر یا برادر دار شدن داره گریه میکنه (البته بچه پسره )
بعد برادر خانم اولی می اد بیمارستان عیادت حسنا و کلی بچه رو بغل می کنه و بعد هم مامان باباش و خواهراش می ان پیشش و همسر می گه این خونه ای که داری کوچیکه برامون و می رن یه خونه ی بزرگتر از بزرگتر از بزرگی می خرن و سیسمونیشم سفارش می ده جاری براشون بفرسته
بعد حسنا بلد نیست پوشک عوض کنه ، مردک پوشک بچه روعوض می کنه
خانم اولی بد بیتربیت وبی ... هم به راه راست هدایت می شه و می اد از حسنا به خاطر این همه اذیتی که کردتش حلالیت می طلبه و با بهار عاشق حسنا می شن
ما معلوم الحال هام تو زندان داریم والیبال بازی می کنیم و موز و کمپوت می خوریم

نمی شه بسکتبال بازی کنیم؟ من بیشتر دوست دارم

الهه چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:12

هستم بانویی

نه الهه جان

من فقط نمی رسم مثل قبل به همه کامنتها جواب بدم. پیغام را می خونم می گم بعد جواب می دم. بعدش یادم می ره. کامنتها هم همینطور.

یه کمی نامرتب و نامنظمه. اگه زودتر این پست سفر را بنویسم ...

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 22:07

فکر کن حسنا باردار باشه
بعد هی می گه خانم اولی دعوا کرد ، بهار گریه کرد و مردک همش پیش منه و همش صبح ها حلیم میگیره و همش داره اشپزی می کنه و قربون صدقه ی بچه می ره و من همش ویار دارم و همسر برام هیچی کم نمی ذاره و برادر خانو اولی که عاشق نی نی ام شده و اومده سونو همراه ما و مادرشوهر داره بر انی نی ام سیسمونی درست می کنه

9 ماه اینجوری سر کار می ذاره ملت رو و ملت می ان هی خانم اولی رو فحش می دن

اینم9 ماه اینده راستی اصلا احساس نکنید حسنا ماشین نداره و با سواری رفته شمال ها ، اصلا ، حسنا حوصله رانندگی نداره

برادر خانوم اولی که عاشق نی نی ام شده

مهسا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 21:37

جرات نداره. اگه حسنا حامله بشه، خانم اولی فلان جای مردک را می کنه کراوات آویزون گردنش
لایک بانو

مهسا خصوصیت را گرفتم. صبر کن

مهسا خیلی باحال می شه مثل اون رها بود نه ماه گذاشتشون سرکار که حامله ام. بعد هم عکس گذاشت و ...

فقط حسنا باید حواسش را جمع کنه عکس از اینترنت نگیره. عکس یکی از نی نی های فامیل نفس را بگیره.
نه راستی اونا شکل نفس هستن. باید یه نی نی شمالی بگیره که شبیه خودش باشه بهمون قالب کنه

ساره چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 21:21

سلام به بانوی عزیز
می گم آخه این دیگه چه مصیبتی بود که دامن حسنا رو گرفت؟مردک و خدمات رسانی به مردک کم بود حالا پدر شوهر هم اضافه شد. از این به بعد دیگه بیشتر از قبل سرش شلوغ پلوغه. دارید دیگه حسنا خیلی آدم مهمی تو قبیله مردک هست یعنی شده . ی قبیله هست و ی عروس مهربون و خوش قلب مثل حسنا.این یعنی اینکه خیلی سرش شلوغه .این ها همه به کنار اگه کارش تو محل کارش رو کاملا بی خیال بشید از این طرف هم کارش در اومده حسابی. یعنی به شدت این روزها داره اضافه کاری می ده ها. فشار کارش زیاد شده. می گم خدایی نکرده ی طوریش نشه تکلیف مردک چی می شه اونوقت؟ امیدوارم نفس رسیدگی کنه ی کمکی برسونه حسنا دست تنها نمی رسه واقعا .ده روز رفت وقت گذاشت به مغزش فشار اورد ی چیز نوشت ، ی ماه هم باید وقت بذازه به همه رمز بده، ی ماه هم باید تایید کنه. راسته از دیار فرنگ ی سوغاتی توپ هم اورده برای طرفداراش؟ دیگه خوشبختیش بزودی کامل می شه و باز هم سرش شلوغ تر از شلوغ .البته می گه هنوز شک داره آورده نیاورده . بزارید مطمئن که شد حتما می گه برامون

سلام به ساره ی گل

نه از اون سوغاتیها نیاورده.

جرات نداره. اگه حسنا حامله بشه، خانم اولی فلان جای مردک را می کنه کراوات آویزون گردنش

الهه چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 21:15

big announcement
-------------------------------------------
این یعنی پیروزی ما ...

اینکه وبلاگستون آوبزونها شده خونه ارواح!
یه سری به لینکدونی عسل خانمی بزنیدمی بینید خودتون.3 تا حالت واسه اکثرشون پیش اومده
1-دیگه نمینویسند و بستند و رفتند.مهیا /فانی/ساناز/99ساله(که تا دید دروغهاش حتی در مورد سوادش رو شده سریع حذف کرد و داره نفسهای آخر میکشه)/شیدا/و...چند تا دیگه که الان خاطرم نیست
2-سالی ماهی یه بار مینویسند برای خالی نبودن عریضه و اینکه بگن هنوز نمردند.مثل پری/کبوتر/هنگامه و و ....
3-رمزی کردند و تو پستو ها و تاریک خونه ها شون که به سیاهی قلب سرنوشتشون است پنهان شدند و از اون سوراخ موشها واسه موشهای کثیفی مثل خودشون مینویسند ...مثل حسنا/نفس(با اونهمه ادعا و هایپری و هیجان شدید دیده شدنش!)/فرشته/ و بازم خیلی های دیگه که اسم نمیارم...
این که ببخشید مثل سگ از نوشتن میترسند!


باورت میشه بانویی از روزی که با شیدا شروع کردی تو چند ماه(تابستان و پاییز) بساط دروغگویی و فریبکاری چندین ساله شون به فنا رفت؟؟!

واقعا بهت و به بقیه کامنترهای ثابت اینجا و همینطور خواننده های حتی خاموش-- این مبارزه و پیروزی وبلاگی-- رو تبریک میگم

دم بر و بچه های وبلاگ بانو و شرکا گرمممممممممم

دم بر و بچه های دانشکده حقوق گرم! بریم پانتومیم بعدی

باورت می شه وقتی جواب شادی را می نوشتم داشتم فکر می کردم الهه کجاست، پیداش نیست؟

شادی چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 18:16

بانو جان
منتظر پست جدید و رو شدن دروغهای جدید هستیم

با اینحال فکر می کنم به هدف اصلی خودمون رسیدیم. از این بابت باید به همه دوستان مخصوصا به بانوی باهوش تبریک گفت

برای من همین کافیه که دیگه حسنا علنا به زن ایرانی و به طور کلی به انسانیت توهین نمی کنه و مجبوره رمزی بنویسه

اهمیتی برام نداره که برای اون یه عده نامعلوم الحال که رمزشو دارن و مثل خودشن، چقدر دروغ و توجیه سر هم می کنه و چقدر به زندگی پر از خیانت، دروغ و ظلمش می نازه

شادییییییی
خیلی ماهی

نیلو چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 17:29

حسنا جان شما دیگه چرا وبلاگ معلوم الحالها میخونی آخه شما که مجهول الحالی دیگه چرا اینجا خوندی رمزی نوشتی. یعنی حتی خودتم اینجا میخونی دیگه فکر کن کیه که نخونه. حالا چرا رمزی نوشتی؟ که لو نری خب عزیزم چرا آدم حرفی بزنه که نگران لو رفتنش باشه

شما فکر کردی خدایی نیست اینطور به حسنا تهمت می بندی و می گی اینجا را می خونه؟

یاسمین چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 16:44

سلام بانو جون
خیلى خوشحالم که این اویزونه رمزى نوشته
بره چرت و پرتهاش رو به خورده احمقهایى مثل خودش بده
من این رو نتیجه زحمتهاى تو و همه بچه هایى که این مدت اینجا نوشتند میدونم

از روزی که دروغهاش رو شد کلا قاط زد

بخاطر لجباز و پررو بودنش هست که نمی ره. من فقط می گم خدا به داااااد خانم اولی برسه با این زالویی که افتاده به جون زندگیش !

دریا چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 16:11

سلام ........خوبید.....
خوشحالم که دوباره هستی بانوجان .....بانونه ..بااین کاری که توکاری باس گفت شاه بانو............
خدابگم چیکارت کنه این نمه نمه اسمال اقا روخوب اومدی
پست جدیدبنویس ........

سلام

مرسی دریا جون

می نویسم. یه کم صبر کن. من خودم آدم عجولی هستم. شما دیگه هولم نکنید

اممممممممممممممم چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 14:27

ای بابا . بانو جان ما منتظریم ها.
عاشق اون تیکه اسمال آقا شدم واقعاً .
لعنت به انسان دروغگو و از خدا بیخبر مثل حسنای به قول دوستمون نا معلوم الحال

این شعر ماااااااال خود حسناست. پتنت حسنا داره

اوایل که آویزون شده بود و به زور به مردک می گفت عقدم کن
میخوام بیام درخونتون
حرف بزنم با نَنَتون
بگم شدم عاشق پسرتون
میخوام بشم من عروستون بابا(هی)
میخوام بیام زنت بشم
نگو نه(هی) نگو نمیشه(هی)

و حالا هم که داره ذوق مرگ می شه از این که دعوا انداخته بود بین زن و شوهر و مصرف تخمه را پایین آورده بود ( شکستن یک کیلو تخمه آفتابگردون نمدار پیش شرط 6 با حسناست) و می گه تازه فهمیدم شوهر داشتن یعنی چی !!

حالا نمه نمه شدی تو شوهرم
اسمال آقا آره تویی تاج سرم

قورباغه سبز چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 08:23

سلام بانو
منتظر اون پست سفرنامه و کامنت دوستان هستیم.
خوشحالم که حسنا پستش رو رمزی کرد.
به شخصه نه دلم میخواد رمز حسنا رو داشته باشم نه دلم میخواد بدونم چی نوشته. اما دوست دارم اون پستی رو که بانو قولش رو داده بود رو بخونم

قورباغه سبز عزیز سلام.

هدف ما این بود که حسنا ننویسه که در شش ماه اخیر کاملا مشخصه که به هدفمون رسیدیم. این دفعه دیگه از ترس دروغهای تابلوش رمزی نوشت. فعلا بذار کارش تمام بشه، تا براش تعریف کنم چه سفری رفته بود. خودش هم لازم داره این سفرنامه را بخونه

شادی چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 00:24

خوبی بانو؟
یادش بخیر، شبها میومدم اینجا و بعضی وقتها می دیدم یکی هنوز بیداره، خوشحال می شدم

پس دوستمون رفته بود سفر خارج و حالا برگشته
مامان نی نی خانوم هم اومد دخترشو دید

چرا من اینقدر بدبین شدم بانو؟ دیگه بعضیها اگه بگن ماست سفیده، باور نمی کنم

راستی سفرنامه مصور خیالی نوشتن که کاری نداره، دختر 8 ساله من دیشب با همکلاسیش داشتن به قول خودشون شو اند تل (show and tell) برای مدرسه آماده می کردن. نمی دونی چقدر راحت از اینترنت هر اطلاعاتی می خواستن در می آوردن و پرینت می گرفتن
من همینطور نگاهشون می کردم و به زمانی که خودم تو سن اونها بودم فکر می کردم

سلام

شما خوبی؟
چه خبرها؟ اره یادش بخیر

شبهای زمستون بلنده باید دور هم بشینیم تخمه آفتابگردون نم دار بخوریم ما شبهای تابستون و پاییز با هم بودیم.

اگه بدونی چه دروغهایی سر هم کرده. حالا می نویسم

آیناز سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 21:47

اره بابا این مردک بااون طلبه یکی هستن یه جورمریضی داره مثل ارضاروح وروان هرچنداگه فحش باشه فقط بهش توجه بشه کافی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 15:46

نیک هستم

اگه دوست داشتی بذار

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 15:44

من هی میام اینجا که نرم اونور زودتر بیا بنویس دیگه
هرچند دوستان میگت رمزی شده.
بااااانو رو عشق است

نازی سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 12:53

عزیز بیا پست خصوصی حسنارو رو کنیم بخندیم کصافط رمز نداد بهمون بیاااااااااااااااااااااااااااااا

سفرنامه اصلی مونده. صبر کن.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 11:39

بعدا

رایا جون سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 10:39

بانو جون بالاخره بعده ١ سال حسنا نوشت اونم رمزی
فکر میکنی چه دروغایی نوشته این بار!!!

نوبت پست ما هم می شه. صبر کن.

lida سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 05:54

خوب حالا حسنا چی نوشته؟؟؟!!!

دروغ

یه رهگذر سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 02:42

من یه سوال دارم! واقعا این همه آدم به اینجا سر می‌زنن که ببینن فلان خانم تو وبلاگش چه دروغی میگه بشینن تحلیل کنن بخندن؟ خدایی اینا و شما اینقدر بیکارین؟ اگر زنان دوم به اسم زن گند می‌زنن شما هم با این رفتارتون دارین همون کار رو می‌کنید که............. بذارین فکر کنیم دیگه دوران خاله زنک بازی‌ها و غیبت کردنا و مسخره کردنا سر اومده! گور پدر هرکی‌ دروغ میگه شما چرا وقتت رو می‌کشی؟ برام عجیبه، حرفم خواهرانه بود، موفق باشید!

شما تا اونور و اینور را نخونده باشی که نمی دونی چه خبره.
پس متاسفانه شما هم همراهید.

دنیا بر اساس تعاملات انسانهاست. مگه می شه بگی دوره ارتباط سر اومده. این ارتباط می تونه غیبت، صحبت، دروغ، محبت، انتقاد، همفکری، مشورت، یا ... هر شکل دیگه ای داشته باشه.

وقتی ایران با امریکا و چند قدرت برتر دنیا در مورد برنامه هسته ای ایران مذاکره می کنند، کسی می گه دوران فضولی سراومده؟ وقتی خبرش تو دنیا پخش می شه می گی چه خاله زنک؟ وقتی نقد و بررسی می شه می گی غیبت نکنید؟

همه این ارتباطات در سطح خرد و کلان و در زمینه های مختلف زندگی وجود داشته و داره و خواهد داشت.

یه زمانی دم در می نشستند از احوالات اهل محل باخبر می شدند. یه زمانی با تلفن از احوالات یک شهر و کشور، حالا هم با اینترنت از همه دنیا. فقط امکانات و شکل ارتباط عوض شده. ارتباط سر جای خودش هست.

مثال هسته ای فقط به خاطر برنامه تعلیق و اثر یکی از تصویرهای ایرنا روی ذهنم بود. حواسم اونجاست. کمی تا قسمتی فاصله اش زیاده با موضوع ما ....

ممنون از کامنت

خواننده سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 02:11

دوستان یک سئوال.وبلاگ 99 ساله بسته شده؟

نمی دونم.

بها سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 01:34

نوشت .... به قول ابی معجزه کن بانو .....

مهسا دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 22:55

بانو حوصله مون سر رفت
پس کی می نویسه

نوشت

مرسده دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 20:46

حسنا از دست تو و خانوم اولی چی میکشه !!
به قول خودش چون بگذرد که جگر خون شود !

تو زندگی انگلی مجازیشو بهش کوفت کردی ، خانوم اولی هم زندگی انگلی واقعیشو !! معلوم الحالها !

آخه چرا انقدر معلوم الحال هستین شماها ؟؟ یه کم از حسنا جون یاد بگیرین ! نامعلوم الحاله ! تکلیفش با هیچی معلوم نیست ! نه مرام مشخصی داره نه اخلاق و انسانیت معلومی داره ! باد به هر جهت که بوزه و هر طرف که منفعت بیشتری داشته باشه ، همون طرفیه !

مرسده خانوم چرا پشت سر حسنای مودب مهربون خوش قلب حرف می زنی؟

وبلاگ بانو که حسنا اصلا از وجودش خبر نداره بعد از شش ماه یاد یاس و وبلاگ همسران اول افتاده و در مورد اتفاقات سال گذشته حرف می زنه

چرا فکر کردی خانوم اولی تو زندگی حسنا عددیه؟ مردک به خانم اولی گفته دیگه نمی خوام خونه را پس بدی خودم یه بهترش را برای حسنا می خرم. بزرگتر از بزرگ فقط باید بیایی به پابوس حسنا و ازش معذرت خواهی کنی

4 ماهه مردک زن و زندگیش را ول کرده و دربست در خدمت حسناست، شما هنوز باور نکردید حسنا شوووووووووهر داره (باز یاد شعر اسمال آقا افتادم حالا نمه نمه شدی تو شوهرم ...)

مرسده دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 20:19

سلام بانو
میگم حسنا هنوز از آمپاس درنیومده؟

سلام مرسده ی عزیز مرسی که دو تا کامنت گذاشتی.
من از یکیش سواستفاده کنم برای جواب دادن خصوصی ها و ...

سپیدار جان قبلا که می رفتم یادمه این کار را کرده بود.
اما امروز چک کردم خیر. نبود. ببخشید که فراموش کرده بودم جواب بدم.

تینا جان. ممنون از خصوصیت. من خوب نمی شناسم. اما در موردشون یک کمی متفاوت با شما فکر می کنم. شاید چون نمی شناسم!

دوست عزیز (اسمتون را نمی نویسم مشکلی پیش نیاد‌) بیتا توی پستش واضح نوشته " چیزی شبیه زندگی دارم" وبلاگ سحر است و "حسین" پسرش هست. سحر یک ماهی هست که وبلاگش را بسته. http://sf22761.blogfa.com/

بی تا هم که لینک جدیدش تو وبلاگ حسنا هست.

برخورد بی تا جالبه. مرگ برای همسایه خوبه. حسنا زن دوم بشه ایرادی نداره. خانم اولی بره بمیره ...

رایا جون دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 13:30

سلام بانو جون
خوبی خانوم
خواننده مدتها خاموشت بودم
کارت حرف نداشت
خیلی عالی بساط این زن های دروغگو و از خدا بی خبر رو جمع و جو کردی
واقعا افرین داره
کبوتر که در افق محو شد
نفس بیچاره مجبور به کوچ اجیاری و خفه شدن شد
حسنا هم هم که ترکید و مجبور به رمزی شد و سالی یه بار پست میذاره
افرین بانو
افرین

سلام رایا جون

مرسی که همراه مایی.

کبوتر هر وقت یه تلنگر بهش می زنی، هول هولی می آد سه تا پست می ذاره، آهنگ وبلاگش را عوض می کنه، دوباره می ره تو کما تا تلنگر بعدی

سپیدار دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 13:17

بانو بازگشت شکوهمندانه شما را تهنیت میگویم.
میدانیید الان حسنا در چه حالیه؟ منتظره! و هر لحظه یه سری به اینجا میزنه تا ببینه چه خبره.و لحظه ها رو میکشه تا بالاخره یه خبری بشه!بنده خدا جرات نداره سرش رو بیرون بیاره.چون ممکنه مشت محکمی بخوره.
اما واقعا برام خنده داره.که یک زن دوم(این کلمه بسیار تحقیر آمیز است و نمیدانم چرا عده ای با افتخار عنوانش میکنند!!) اینطور با چنگ و دندان از یک وبلاگ محافظت میکنه.ممکنه دلیلی جز عقده های فروخفته داشته باشه؟واقعا یک وبلاگ و عده ای هوادار چه ارزشی داره که این زن اینهمه خودش را به زحمت میاندازه؟اینهمه دروغ،اینهمه فریب،اینهمه شرح هرزگیها برای جلب توجه بیشتر،اینهمه مظلوم نمایی،....

ممنون. همراهی شکوهمندانه شما هم تبریک

اما واقعا برام خنده داره.که یک زن دوم(این کلمه بسیار تحقیر آمیز است و نمیدانم چرا عده ای با افتخار عنوانش میکنند!!) اینطور با چنگ و دندان از یک وبلاگ محافظت میکنه

حسنا الان شده بزرگ خاندان مردک!

بهشون گفته مزاحمها! معلوم الحالها! شماره و آدرس خونه ام را نمی دم بهتون.

اونا هم بی غیرت و بی رگ و ... اصلا براشون مهم نیست که حسنا اینطور گفته.

به مردک گفتن تو رو خدا حسنا را بیار (ما که نمی دونیم جا و مکانش کجاست ) سرهنگ می خواد پروستات عمل کنه گفته می خوام وقتی چشمام را بعد عمل باز می کنم، اولین نفر عروس گلم حسنا را ببینم

یه هفته است حسنا در خونه اش را بسته رفته خونه مادرشوهر و بیمارستان و ....

خانم اولی؟؟؟ شما چرا اینقدر از درگذشتگان حرف می زنید

شادی یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 21:12

سلام بانو
سلام بچه ها

فکر نمی کردم برگشته باشین، خوشحال شدم دیدمتون

سلاااااااااااام
چرا اینقدر دیر اومدی. دلمون برات تنگ شده بود

نارین یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 12:58

سلام بانو خوبی
اره دیه دانشجوها حساب نمیشن
فقط من حوصلم سر رفته چرا کاری نمی کنه

دیه ! موضوع جنایی شد

تو حالا درس نخونا. بعد می افتی می گی تقصیر حسناست که زن دوم شده. هر کس هر مشکلی داره می ندازه گردن زن دوم شدن حسنا مجبور می شه برای تو هم یک سلسله پست بنویسه و یه بار دیگه سرشماری کنه.

نازنین یکشنبه 29 دی 1392 ساعت 01:30

بانو رو عشق است. کجایی بابا رخ بنما

نازنین را عشق است

منتظر حسنا بانو یک زن دوم هستیم زبون باز کنه
"بگشای لب که قند فراوانم آرزوست"

هر پستی از سه تا ممیزی رد می شه و سه هفته پردازش می شه، آخرش خروجی ........ هی نفس !

سارا شنبه 28 دی 1392 ساعت 20:58

بانو جون میخوام یه وبلاگ درست کنم
پیشنهاد شما چیه؟
بلاگفا؟پرژن بلاگ؟
بلاگ اسکای؟یا ....

من با پرشن بیشتر حال می کنم
یادت نره آدرس بدی

مستانه شنبه 28 دی 1392 ساعت 01:39

سلام من 99 ساله را خوندم. اما اینکه میگین شغلش رو دروغ میگه این که راست میگه!
یه جا میگه عروسی در شان پزشک .... یه جا هم خطاب به خانم اولی میگه ما هردومون تحصیل کرده ایم خانم مهندس.
یعنی این پزشکه اون مهندس.
چه هووهای تحصیلکرده ای

تحصیلات از پیش شرطهای زن دوم شدن است.
حالا خدا پدر این یکی را بیامرزه، یه لیسانس هم داده دست زن اول.
بقیه که فقططط خودشون تحصیلات عااااااااالیه دارن

نسیم شنبه 28 دی 1392 ساعت 01:07

این زن دومی ها خدای توهم هستند نشستن می نویسند آی رفقتیم زدیم یک زندگی داغون کردیم بعد یک وبلاگ باز شده است ملت می گویند چرا می گذارید یک مرد عوضی به زندگی زن وبچه اش گند بزند و همدستش می شوید.
از قرار معلوم خودشان برای خودشان با فی ل تر شکن کامنت می گذارند فکر می کنند اینجا هم فقط یک نفر هست به این عمل زشت غیر انسانی اعتراض می کند.
خوشم می آیند انقدر احمق هستند که خودشان با دست خودشان دستگاه کامنت نویسی خودکار را لو می دهند

عسل بهاری! شنبه 28 دی 1392 ساعت 00:59

کی موی من و آتیش زد؟!
بانـــــــــــــــــــــو!!بازگشت شما را تبریک و تهنیت عرض می کنیم!!حیف حافظ دم دستت نیست ببینم فحش جدیدی واسه بازگشتت سروده یا نه(از حسنا درخواست می کنم رسیدگی کنه..لطفا حتمن توش کلمه بازگشت و برگشتن و اینا باشه!!)

غربتی رو خودت معرفی کردی بانـو!!دوست دوست من، دوست منه!!!

به به عسل خانوم!
خوبی شما؟

حسنا سرش شلوغه فعلا، مزاحمش نشو در فرصت مناسب می آد فحش هاش را می نویسه.

شیرین شنبه 28 دی 1392 ساعت 00:33

یعنی من عاشق این جواب دندون شکنت شدم:

من دیدم تو استت نوشته بود یک گاو هم امروز از اینجا رد شده
نگو شاخهای شما را دیده گزارش داده

الهه جمعه 27 دی 1392 ساعت 22:50

بانو خصوصی ام رسید؟

بععععععله

[ بدون نام ] جمعه 27 دی 1392 ساعت 21:55

آخه عقلم خوب چیزیه از یک ایمیل چجوری می خواهد بفهمه کی کیه
کم مونده بگه سایز دور کمر و سوتین و ... بفرستید ببینم کی چه شکلی هر کی هم سایز دور کمرش با دور باسنش نخوره بهش رمز نمیدهم
از این خواننده هاش دور از عقل نیست برای اینکه از حسنا وان عقب نیوفتند یک متر دستشون بگیرند سایزشون بدن .

مینو جمعه 27 دی 1392 ساعت 20:30

آرام عزیز
جمله بندی آرام سارا با فرشته مو نمی زنه! نوع علامت گذاشتنش، روش نوشتن فعل ها، اون دو تیکه ی آخر که همیشه از پست می کَّنه میاد پایین. فقط نمی دونم هدفش از این یه پست عمومی که نوشت چی بود. وبلاگش عین زندون قزلحصار بود. یه پست گذاشت که اقلا یه پنجره باز شه آدمیزاد دیگه ای بتونه سرک بکشه اون تو. بلکه یه کم خواننده هاش زیاد شه.

الهه جمعه 27 دی 1392 ساعت 19:14

ممنونم آیناز جان

واسه خصوصی مرسی

آرام جمعه 27 دی 1392 ساعت 19:04

عفیفه رفته دوره آموزشی
وبلاگ شفای درون نوشته کار دارم نمی رسم بیام.

حرمسرا (آرام سارا‌) پست عمومی گذاشته جمله ها همون جمله های فرشته است.

واقعا عفیفه همون مریم باباخانیه؟ حرمسرا همون فرشته؟

آیناز جمعه 27 دی 1392 ساعت 16:51

بانوکجایی؟یه خبری ازخودت بده
نگرانت هستم

سلام آیناز جوون

کارم زیاده. نمی رسم به کامنت ها. چون بعضی را تایید می کنم و بعضی را نه خیلی قاطی پاتی شده.

شادی و عسل بهاری کجان؟

عسل تازگیها تو وبلاگ پیش ساخته می پره. ستون پنجمی شده آیا؟

پیش ساخته هم یه سری پست در مورد قاط زدنش نوشته یاد ماجرای حسنا و مردک و آقای همه کار و مکان و زمان جور کردن ... افتادم

مهم:
نظر الهه را دیدم. درست می گه. فکر کنم اینطور بهتره.

یه خانم پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 21:40

ینی خدایی چه انگیزه قوی داری که هر چند دقیقه یه کامنت میذاری؟؟؟من که شاخام دراومده به خدا

من دیدم تو استت نوشته بود یک گاو هم امروز از اینجا رد شده

نگو شاخهای شما را دیده گزارش داده

یه خانم پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 21:35

خدا شفات بده
کاملا معلومه کامنتارو خودت نوشتی بعدم عین منگلا به خودت جواب دادی

نینا پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 21:26

جشن هالوین، عید پاک، کریسمس، چهارشنبه سوری، عید نوروز، سیزده به در، ولنتاین، جشن مهرگان، اسپندگان، سالگرد ازدواج، سالروز تولد و...
همه و همه در فصل جدید خاطرات حسنا بانو
برای مشاهده لطفا ایمیل 1234 یاهوتون رو ارسال کنید اگه همین الان تماس بگیرید پکیج استثنایی رموز حسنا بانو هم به شما تعلق میگیره

همیشه زن اول پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 13:35

سلام بانو جان ..سلام دوستان بعد از مدتها اینجا رو باز کردم دیدم ای جاااااااااااااااااااااااانم اینجا باز به روز شده
خیلی خوشحالم دور هم جمع شدید
درسته من بیشتر خاموش بودم اما واقعا لذت می برم از اینکه بیام اینجا سوتی های حسنی و دوستاشو بخونم و بخندم

سلام خانوم همیشه اول

ممنون. منم خوشحالم که شما دوستان را دوباره می بینم.

یک دوست پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 07:52

بانو حسنا که پست جدید گذاشته. چرا نمی نویسی شما؟
hosnabanoo1.persianblog.ir/post/256/

این مقدمه در جواب مقدمات ما بود

الان نوبت حسناست که بنویسه

بهین چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 19:35

الهه جان حرص نخور
این 99 ساله هم مزخرف میگه
یه جا گفته برام عروسی بگیره در شان یه پزشک
یه جا دیگه گفته نا سلامتی هر دومون ( خودش و همسر اول علی )مهندسیم
راست میگن دروغگو درغش یادش میره

آیناز چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 15:21

الهه جان هرچی بگم جای شوهرت پیشت خالی نباشه بازم هست ولی ازاین فرصت بهترین استفاده هاروبکن واسی خودت سرگرمی جورکن که بقول بانو شاد باشی

ولش کن این زن ها اویزونو بخصوص شوهرت هم نیست بهتره که نخونیشون،خوندنشون میره رو اعصابت ورو روحیت تاثیربدمیزاره خانوم دکترمهربون ولکن این دکترهایی که معلوم نیست ازکدوم زیرزمین مدرک دکتری گرفتن حالا میگن دکتر
بیخیال لیاقت شون این مردهای هرزه هست که تمام عمرشونو به فنابدن
یه سری ساخته میشن برای تلف کردن عمر
که این اویزونهاهم جزءشون هستن
-----------------------------
حسناجان این سرشماری جدیدیکماه طول میکشه دیگه نه؟
-----------------------------
بانوبذاریه چیزبگم هم شما بخندی هم بچه ها
یه وبلاگی رفته بودم چندروزپیش طرف میگفت اگه رمزمیخواین شماره تلفن بدین که براتون اس کنم
یعنی ملت انقدرنخودمغزن که شماره شونو میخوان واسی یه رمزبدن

حسنا هم یه زمانی تو فکر شماره ملی و سند خونه بود واسه رمز دادن. یادته که؟

خاتون چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 14:30

به نظر منم فقط اسمش رمزی نوشتنه
ولی به همه رمز میده
پس اونهمه سرشماری کرد، که به عده ای رمز بده
حالا میگه یادم رفت کیا بودن، دوباره ایمیل بدین
اونایی که باز ایمیل میدن واقعا ....
چی بگه آدم

اداره آمار اینقدر سرشماری نمی کنه که حسنا می کنه

غنچه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:42

و یک موضوعی که امروز ذهن من درگیر کرده
چرا نویسنده حسنا از کلمات عربی زیاد استفاده میکنه کلماتی که در محاوره زیاد استفاده نمیشود ولی در وبلاگ این خانم پیوسته باز گو می شود
همانند :
حرجی نیست یا معلوم الحال

یادم چند سال پیش که برنامه بفرمائید شام بود و ایرانی های مقیم انگلیس از کلمات انگلسی استفاده میکردند مورد نکوهش خیلی از پارسی گویان اصیل شد و یک مطلبی در روزنامه همشهری نوشته شد که اگر سعدی و یا مولانا را به کشور های دیگر پیوند می دهید همه ایرانی ها در همه جای دنیا خواهان ایرانی شماردن انها بودند
ولی در برنامه تلوزیونی که شنوده و بیننده های بی شماری ایرانی دارند از کلمات انگلیسی استفاده می شود و کم کم کلمات انگلیسی به جای کلمات پارسی نهادینه میشود

و این ما خود ایرانی ها هستیم که فرنگ و هویت ملی مون میفروشیم

و این استفاده از واژگان عربی به جای فارسی در زمان قاجار خیلی گسترش داشت که بحث طولانی اینجا نمی گنجد

فقط یک خواهش به عنوان یک ایرانی و هم وطن به یک ایرانی و هموطنم دارم
هویت و گنجینه بزرگ زبان پارسی را به اندک واژگان دیگر زبان ها نفروشیم
فکر نکنیم اگر به جای واژگان پارسی از واژه زبان دیگر استفاده کنیم به سواد خودمون ارج داده ایم
ما بازمانده این زبان هستیم و باید این سپرده را به درستی به نسل پس از خودمان بدهیم
باتشکر

غنچه جون

حسنا خیلی هم ادعای کمالات و ادبیات دانیش می شه. هر جا هم کم می آره به سر و سنگ متوسل می شه. رگه هایی از خشونت در کمالاتش دیده می شه

غنچه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:21

سلام به بانو و عزیز و دوستان نازنینم

فقط یک سوال از حسنا جان دارم چون می دونم دیر گاهی است که از بامداد تا شامگاه تا مادامی که خوابشان ببره به وبلاگ بانو می آیند تا مشکلات فروخفته ما معلوم الحال ها را مشاهده کند و افسوس به حال ما بخوزند که حرجی به همانند ما نیست
حسنا جان وبلاگت هم که پرشین بلاگ هست فردید من این است چرا رمزی ما که مشکلی با پست های رمزی نداریم

اگر چه یک گمان میشود کرد که از روی یک وبلاگ دیگر نوشته شده باشد برای همین حسنا جان رمزی میکند تا دچار فیل...ترینگ نگردد تا بانی وبلاگ از ازش شکایت نکند چون رمزی داشتن وبلاگ برای بانو و ما امری است عادی و مشکلی با وبلاگ های رمزی نداریم خودش هم این را می داند پس دلیل رمزی کردن چیزی دیگری است .

نارین چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 11:37

سلام

من سر درسم هستم فقط امتحانا هنو شروع نشده
خوبی؟
حسنا پست سفرنامه رو میخواد رمزی بنویسه و باز سرشماری

سلام
شما برو درست را بخون. دانشجوها در سرشماری محسوب نمی شن

نگار چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 05:43

اگر قرار باشه رمز در اختیار همگان قرار بگیره باز هم نقش رسانه خواهد داشت و خصوصی نخواهد بود.
از دختر چهارده ساله تا زن فلان ساله ومرد فلان ساله نوشتۀ تو رو خواهند خواند و الگوی کج و معوجی حاکم بر اذهان خواهد شد که تاثیر اجتماعیش همین الان هم در جامعه مشهود است.اگر تو مسئول نیستی ,من هم مسئول نیستم
حتمآ از کرۀ مریخ کسی باید مسئول اعمال و کج رفتاریهای زمینیان باشه.نه جانم .تا زن ها به خودشون و حقوق زنان دیگه احترام نگذارند قصۀ کانون خانواده ها همین خواهد بود که نمونه اش در زندگی تو دیده میشه.
ما از خوشبختی نه تو و نه دیگری ناراحت نمیشیم اگر اجازه بدهید و فرصت که دیگران زندگی طبیعی خودشون رو در کانون خودشون داشته باشند.به این میگن:داشتن تربیت خانوادگی و داشتن شعور اجتماعی.
رنج تو ورود دیگران به وبلاگت و تحلیل رفتارت هست؟فکر نمی کنی رنج ناقابلیست در مقابل رنج ورود به حریم زنی دیگر؟به هر ترتیب از این زرنگ بازیهات چیزی عایدت نخواهد شد جز پیج در پیچ های بی انتها و تاثیر نامطلوب اجتماعی.
نامطلوب که جار زدن ندارد.در خود فرو رفتن دارد و ...
مسئول شو.بالغ شو.به اثرات در افشانیهات بیاندیش و خودت و روش انتخابیت که روش ما منش ماست.

نگار چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 05:20

حسنا باور کن که حساب کتاب کردن ها و احساس زرنگی کردن هات خیلی مضحک و خنده داره.
سواد داشتن هم بد چیزی نیست.به جای این زبل بازیهای مهدکودکیت به سوادت بیفزا.

یک:وبلاگ یک رسانه است که در اختیار عموم است و در دراز مدت بر اذهان اثر میگذاره و مسبب تغییراتی در عقاید و رفتار جمعی میشه.

دو: به وبلاگی که با رمز و برای عدۀ معدود و دوستانی محدود نوشته میشه وبلاگ شخصی گویند و از حالت عمومی و رسانه ای در آن صورت خارج خواهد شد.

حالا سوال اینجاست:این چه رمزیست که در اختیار همگان قرار خواهد گرفت؟به گفتۀ خودت هر کسی خواست میتونه ایمیل بنویسه و رمز رو دریافت کنه.

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 03:22

میدونم قراره از لجن آویزون دیگه ای صحبت نشه ولی این عفریته واقعا نوشته که پزشکه؟؟
بهم قول داد بعد از تولد بچه همه چیزو درست میکنه میاد خواستگاری. یه جشن عروسی میگیره در شان یه پزشک

شان یه پزشک یعنی آویزونی یه مرد پست مزخرفه؟
من نمیدونم این آویزونها چه اصراری دارندبگن ما تحصیلکرده و خانواده دار و مستقل و همه چی تمومیم!
اینکه خاک توسری بدتریه که!!!! یعنی با همه این محسنات یه مرد مجرد و بدون تعهد پیدا نشده که حتی در ازای اینا باهاتون ازدواج کنه
به خدا واسه خودتون بدتره گفتن این جوک ها از سطح سواد و خانواده و تحصیلاتتون.یعنی کلا تف سر بالاست
در شان یه پزشک

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 03:06

ممنون خاتون جان
اره تخمه آفتاب گردون نمدار که راحت شکسته نمی شه

خاتون چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 02:49

چرا هنوز لامپ اینجا روشنه؟
الهه جان انشالله به زودیی شوهرت میاد

من و الهه نشستیم حرف می زنیم
بفرمایید تخمه

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 02:42

بانو ایمیل قبلیم نرسید؟ در مورد سریال بود

چرا حواسم پرت شد
رفتم سرچ کنم ببینم سری جدیدش چی هست

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 02:30

سریال ذهنهای جنایتکار رو میدیدم
پلیشی و جنایی با تم روانشناسی بود
فکر کنم خوشت بیاد
criminal mind

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 02:17

فعلا که اون زبانی که درموردش پرسیدم بودم ازت تا همون مرداد مرعلوم نمیشه اون کشور بریم یا نه ! واسه همین فعلا تمرکزم رو باید بذارم رو همین انگلیسی که واسه pr لااقل نخواد 4-5 هزار دلار جریمه شو نده شوشو...

ساعت پرواز 4 است و من بیدار...مرسی بانو
چه حس نزدیکی بهت دارم(گور پدر حسنا ها....)

یه سریال پلیسی پیدا کردم، الان یادم افتاد، برم یکیش را ببینم

حسنا را هم بی خیال. پرونده سفرش را ببندیم بریم دنبال زندگیمون.
به قول تو گور پدر حسنا و حسناها ....

مارال چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 02:09

خدا به داد بنده های خدایی که گیر این آدم سمج لجباز افتادند برسد الهی چی می کشند از دست این ...

تو جلسات قبلی خانم اولی بهش می گفت "تو سگ کی باشی که اسم دختر من را می آری و ... "

الان خانم اولی اس ام اس مودبانه می فرسته.

هفته بعد هم می گه خانم اولی اومد به پابوس و گریه و التماس که منو ببخش. من هم بهش گفتم من شما را دوست دارم. من بهار را دوست دارم ( عین همین دیالوگ را به بهار گفته بود که من تو و مامانت را دوست دارم )، اصلا راضی به ناراحتی شما نیستم. این زندگی مشکلاتی داره که برای هر دوی ما هست. بوسیدمش و رفت ...

این آخرین نفر هست که حسنا باید در داستانش وارد کنه و دیگه همه چیز عالی می شه.
الان مادرشوهر پدرشوهر که کلا حسنا شده عروس رسمیشون، همه جا با هم برن، مسافرت، بیمارستان و ...
اون یکی هم که مریض و پیر و غرغرو هست، بمونه گوشه خونه با پرستارش.
شوهره هم که دربست مال حسنا شده.
فقط مونده حلالیت خواستن خانم اولی از حسنا

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:59

نفس چی بکشه بانو جان.کلا چند ماه بود که پیش هم بودیم دقبقا 5 ماه و 5 روز! یعنی تو فکر کن از زمان عقد تا حالا که 3 سال میشه تو هر سال 2 هفته همو دیدیم تا امسال که کلا 5 ماه با هم زیر یه سقف بودیم....

یاد این افتادم که بهم گفتی تو شانزدهم..
فعلا که احوالم دو تا چشم ورم کرده از اشک است

چه خوب که الان تو هستی ..همین الان ...

من همین الان هستم که بهت بگم شش ماه در چشم به هم زدنی می گذره.
ورزش کن، کلاس برو، برقص، مهمونی برو، شاد باش ... تا وقتی رفتی پیشش شاد و سرحال باشی، نه خسته و افسرده.

راستی زبان هم بخون. تنبل خانوووووووووم

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:57

به قول معروف ببین با کیا شدیم 75 میلیون.کلی باید انرژی بزاریم که س ل ی ط ه ،شوهر مردم مال مردمه.این همه مجرد.تو از اونا یکی رو بپسند روش کار کن،بلکه خر شد گرفتت.حداقل اونجوری تو یکی رو خر کردی اما با دومی شدنت خر شدی.چون انواع حرکاتی که یه هرزه روش نمیشه با زنش داشته باشه رو، روی تو پیاده میکنه....تو هم توهم جذابیت جنسی برت میداره ...

شش ماه پیش یه نصفه روز دزدکی رفت شهرستان، خانم اولی پدر جفتشون را درآورد که رفته بودند مسافرت. آبرویی ازشون برد توی هتل و فامیل، که حسنا به غلط کردن افتاد.
حالا یهو اینا رفتن سفر خارجه دست در دست و خوش و خندان، خانم اولی هم دو تا اس ام اس مودبانه فرستاده که حسنا هم جواب مودبانه داده.

به قول بچه ها یادش رفته که بهش گفته بود مث سگ پرتت می کنم بیرون و هر چی فحش هرزه و فاح... و فلان بود جلوی پدر خودش و سرهنگ و بقیه بهش گفته.
حالا می خواد بگه یعنی دیگه کسی چیزی به من نمی گه و من را دیگه تن فروش نمی دونن. حتی خانم اولی !!

احتمالا اس ام اس خوشامد بوده حسنا جون

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:46

دوستان یکی که ایمیل 4567 داره بره رمز بگیره کپی کنه.ایمیل 1234 جواب نمیده
بعدم اون پاراگراف قرمز اول از همه شامل حال کسایی میشه که شوهر و زندگی هم جنس خودشونو میدزدن.حسنی شرایط و وصف حال تعیین میکنی یه نگاه به اوضاع خراب خودتم بنداز...دیگه یه مشت خضعبلاتت که معلوم الحالا رو میخندونه،این همه طاقچه بالا گذاشتن نداره .آدم اگه آدم باشه متن دیگرانو کپی نمیکنه.فقط می افته دنبال شوهر دیگران.به کپی هم راضی نمیشه.اصلشو اغفال میکنه و مثل زالو میچسبه بهش

الهه چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:31

میدونم الان به حسنا این کامنت مربوط نمیشه .ولی من الان حالم خیلی گرفته است ..همسرم رفت و احتمالا تا مرداد دیگه نمیبینمش....بانوییییی

مرداد که فقط شش ماه مونده. ای بابا ......
بذار نفس بکشه بنده خدا

شیرین چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:26

یه سوال دیگه هم همیشه تو ذهنم میمونه

این زنایی که میرن وبلاگش هی به به و چه چه میکنن( البته به غیر از نفس و امثلهم..) پیش خودشون چی فکر میکنن؟؟؟؟اینایی که میگن خانم اولی بده و بد جنسه و به شوهرش خوب نرسیده و ...... واقعا اینا چه فکری میکنن؟؟؟؟؟ یعنی خودشون دوست دارن یه کسی مثل حسنا بیاد تو زندگیشون؟
یا اصلا کسی پرسیده ببینه این مردک خودش به اون خانم به اندازه کافی میرسیده ؟ باهاش خوب بوده؟؟؟

این خانم اول که این کلکسیون امراز را از منزل پدرش نیاورده بالاخره تو خونه مردک بوده که مبتلا به این مسایل شده، الان وظیفه مردک هست که بهش برسه ! چون شریک زندگیشه ! یعنی شریک خوبی و بدی ، بیماری و خوشی هر دو !!
این خانم شاید نصف بیشتره مشکلش روحی باشه (اگه واقعا بیماری وجود داشته) که نمیخواد با مردک داشته باشه و گر نه سوراخ را که هر زنی داره!!

اگر هم خانم اولی را دوست نداره یا اخلاقش خوب نیست یا هر چیزه دیگه ای ، چطور بعد 20 سال تازه یادش افتاده؟؟؟؟

من نمیدونم چرا هرزگی یک مرد را به حساب نیازش یا کمبودش در زندگی مشترکش میزارن؟

سه ساله با این کثافتکاریهاش خون به دل مامان باباش و دخترش و زنش کرده، حالا می گه با من حرف نزنید گرفتارم!! بابام می خواد پروستات عمل کنه.

الان دیگه باباش مهم شده، مردک معلوم الحال خراب

مرسده چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:13

خیلی مسخره ای حسنا ! مثلا میخوای تو پست رمزی چی بگی؟
شناختی که من از تو دارم انقدر دروغ گفتی و انقدر از اینکه یکی تو رو بشناسه و دروغهات رو بشه میترسی که غیر ممکنه تو اون پست عکس شخصی بذاری ! حتی از گل تو باغچه خونه عزیزم جاری فرضی ! هم عکس نخواهی گذاشت !
4 تا عکس از جاهای دیدنی یه کشور آپلود کردن و گذاشتن که دیگه نیازی به رمزی کردن نداره جانم !
به خدا اگه تو آدرس دقیق خونه جاری فرضیت رو بدی هم ما باور نمیکنیم راست گفته باشی !
راحت باش ! بدون رمز همچنان خالی ببند ! کنتور که نمیندازه ! والا !

یه دختر چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:09

باسلام و خیرمقدم خدمت بانو
این رمز بازی صرفا" جهته وقت کشیه!

با سلام و خیر مقدم.
یعنی من موندم تو رو و وقاحت این آدم !!

خدایا به خانم اولی صبر جمیل و اجر جزیل عنایت بفرمااااااااااا

تو دلایل خواستگاری خانم اولی از خودش، می گه آخه می ترسید یکی بیاد زندگیش را به هم بریزه. گفت خودم یکی را پیدا می کنم که خوب باشه. دیگه منو دید گفت این خوبه. خونه خراب کن نیست

شیرین چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:08

من دیگه به سراغ وبلاگش نمیرم ! همین که از ترسش خزعبلاتشو با رمز بنویسه کافیه !!

ولی یه سوال همیشه در ذهن من میمونه که چطور این خانم با داشتن انواع واقسام شعور درونی و بیرونی تربیت خانوادگی و داشتن خانواده حمایتگر ، شغل رسمی و درامد کافی و استلال لازم برای داشتن خانه و زندگی مستقل در تهران

و از همه مهم تر بدون اشنایی قبلی و بدون پیشینه عاطفی یا عاشقی با مردک

حاضر به این ازدواج شده؟؟؟؟؟

اگر از قبل با مردک آشنا شده بود و بهش علاقه پیدا کرده بود، کل این داستان خیلی قابل باورتر بود

شما از رضای خدا غافل شدی شیرین خانم.

در راه رضای خدا و فقط برای حل مشکل 6 این خانواده

شیرین چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 00:43

ما هم که همگی با هم معلوم الحال اصلا همه دنیا معلوم الحال!
فقط حسنا خوووووووووووووووووبه

پس شما هم داری در خلاف جهت اتوبان می ری، عجباااااااا

شیرین چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 00:42

شعور درونی و اجتماعی !!! تربیت خانواذگی؟!؟؟
یعنی حسنا جون با داشتو این موارد علاوه بر بقیه کمالاتی دارن! رفتن زنه مرک شدن ؟؟!؟!؟

شعور بیرونی هم داره تازه

بهار سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 23:57

نکته جالب این پستش هم این بود همیشه بعد از برگشتن از شمال چند تا پست از خاطرات شمالش مینوشت اما این دفعه اصلا نگفت ننه بابام سگ بودن شغال بودن ! همش دروغه محضههه

دفعه قبل هم که گفت من و همسر و مامان باباش می ریم شمال و
بهار و عموش و مامانش هم با هم می رن شمال ... باز هیچی از سفر ننوشت.
چون می دونست دروغهای مسخره اش رو می شه.

مدتهاست مامان بابای حسنا باهاش قهرند. از همون ماحرای خونه بگیر تا الان.

مامانش اومد سه هفته موند بلکه بتونه یه کاری کنه حسنا خونه را خالی نکنه، موفق نشد مردک را راضی کنه که یه کاری کنه خانم اولی اجازه بده حسنا تو همون خونه بمونه.

خنده دارش هم این بود که حسنا می گفت اومده کمک واسه اسباب کشی. سه هفته تمام موند و درست سر اسباب کشی گذاشت رفت

اونها هم باهاش شکرآب شدند. فکر می کنند پولی که حسنا گرفته به خدماتی که ارائه می ده نمی صرفه.

راحله سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 23:30

اخی از دست این زن بی شخصیت که برای س ک س استخدام شده است راحت شدیم این زن ا تو چه خانواده هایی بزرگ شده است که به برده کشی ج ن سی با داشتن کار وتحصیلات جواب مثبت می دهند

قراره شده نیازهای جنسی اون خانواده را ازای رفع نیازهای مادی خودش، جواب بده.
مبادله پایاپای با یک مردک هرزه بی سرو پا

سحر سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 23:18

جسنا جون چطور شده که اون موقع که شما خانومی می کردی و جواب خانوم اولی را نمی دادی، ایشون بی تربیت بودن و برات می نوشتن که مثل سگ می خواد بندازت بیرون، الان که زبونتم دراز شده با ادب شدن؟ اون بنده خدا از اول با ادب بود، شما اون مظلوم نمایی می کردی.

سارا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:35

رمزی کجا بود بابا
این چه رمزیه که هر کی هم بهش بگه، رمز!!!! بهش نه نمیگه
کلا کم آورده ولی چون خیلی پررو تشریف داره اینجوری میخواد دل خودشو خوش کنه و به خودش دلداری بده که سنگرو حفظ کرده همچنان

رو که نیست، سنگ پای قزوینه!

فکر کن واسه یه وبلاگ که اینطوری خودش را به کشتن می ده، واسه تصاحب زندگی خانوم اولی چه سماجت و وقاحتی داره !!
خدا به دور نگه داره همه زندگیها را از شر شیاطینی مث حسنا

آیناز سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:16

ای بابا حسنا برای یکبارهم که شده به دروغ هایی که گفتی فک کن مگه نگفتی شمااهل سوغاتی نیستی بعدبه کامنت گذارهات میگی بعدازتعطیلات ژانویه حراج خوب بودواسی سوغاتی مناسب بود
عجبااین زن چراتعادل اخلاقی نداره؟
بانو همش تقصیرشماست که تودهنش انداختین که بعدازژانویه حراج میشه
اخ حسناحسنا اگه بانووبچه های اینجا بهت همینه وهم نمیگفتن تو چی واسی حراج گفتن داشتی
میخوای رمزی بنویسی به سلامتی دروغهاتو واسی همونایی بگو که برات به به چه چه میزنن بدبخت اونایی که میخوان باالتماس ازش رمزبگیرن
حسنا قضیه این رمزی کردن نشه مثل قبل بگی رمزی مینویسم بعدسرشماری راه انداختی نکنه بازم میخوای سرشماری راه بندازی
بانو و بچه ها به همتون تبریک میگم که بالاخره حسنا رو مجبور کردین رمزی بنویسه بوس واسی همتون
بازم تبــــــــــــــــــــــــــــریک

خاتون سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:12

اِ
این که باز چیزی ننوشت، قثط سرشماری کرد

می گم تو مرکز آمار ایران کار نمی کنه عایا

یه دوست سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 22:11

ببین بانو چیکار کردی حالا حسنا میخواد رمزی بنویسه که مبادا دروغهاشو رو رو کنی. مثله اینکه حسابی ازت میترسه. بانو جون تو که این همه به حسنا چیز یاد دادی لطف میکنی یه ۴ تا کلمه جدید روانشناسی بهش یاد بدی دیگه به خدا حالمون بهم میخوره اینقدر که تکرار میکنه مشکلات فروخفته درونی یا حداقل ۴ تا کتاب بهش معرفی کن بخونه شاید یه ۲ تا چیز جدید یاد گرفت

دلیل رمزی نوشتن چیه راستی؟

مهسا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 21:49

بانو من دلم برا حسنا می سوزه
اخه یه ادم چقدر می تونه خودشو بدبخت کنه و زندگی رو انتخاب کنه که توش بویی از ارامش و شادی و زیبایی نیست.
حتی همسرشم بهش اعتمادی نداره
خیلی سخته که حتی همسر ادم بهش اعتمادی نداشته باشه ، خیلی سخته که ادم ارامش هم نداشته باشه .
از هیچکس و هیچ جا تایید نشده و فقط این نیاز رو تو وبش بتونه برطرف کنه
و وب تنها جایی باشه که از نظر روانی کمی ارضاش می کنه و رضایت جمع می کنه
دیوانه کننده است که ادم رو فقط برای پایین تنه اش بخوان
این زندگی فشار عصبی داره ،خدا این زندگی رو نصیب دشمن ادمم نکنه

دیدی که با چه افتخاری هم ماجرای ازدواجش را تعریف می کنه. گفتن ما هیییییییچ مشکلی نداریم فقط یکی را می خوایم برای 6 !!!!!

نیلو سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 21:46

آهان گرفتم جریان چیه...

کیانی سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 21:42

باشه اخه حسنا که دیگه چیزی ازش نمونده بخایم تمرکز کنیم

هووووم

کیانی سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 21:10

این نفس احتمالن منشی گروهی چیزیه...توی دانشگاه های مادر(من جمله علوم پزشمی شیراز که خودم دانشجو بودم) چون اساتید فرصته تصحیح برگه رو ندارن برگه ها توسط منشی و کارشناسای گروه تصحیح میشه. این نفس هم یه چهار تا برگه دادن دستش تصحیح کنه توهم زده استاده و تدریس میکنه!!!!
بانــــــــــــــــــــــــــو جــــــــــــــــون

قرار شد دست از سر نفس بردارید.
تمرکز کنید روی حسنا که سوکس شده

ساره سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 20:17

بانو جون فکر نکنم تصمیم گرفته باشه از این به بعد رمزی بنویسه اگه اینطوری بود که خیلی خوب می شد ولی من فکر می کنم فقط پست سفرنامه ش رو می خواد رمزی بنویسه . حسنا نمی تونه رمزی بنویسه و این کار رو نمی کنه. رمزی نوشتن این پست هم به خاطر ترسش از این وبلاگ هست . می ترسه بچه های اینجا با کامنت هایی که تایید نکردی سفرنامه ش رو به گند بکشن . من که می گم رمز دادن این پست حسنا هم خودش ی داستان می شه اگه نشد

نیلو سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 19:57

بانو جون چرا کامنت من نیستش؟

بعضی کامنتها را گذاشتم بعد تایید کنم.
هر کدوم مورد داره فعلا مونده در صف انتظار.
جاش محفوظه

مهسا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 19:44

واییی این 99 ساله دیگه چیهههههههههههههههه
سرم درد گرفت

قراره دیگه اینجا از بقیه شون چیزی نگیم.
ولی خب گاهی خیلی حرص درآر می شن. می فهمم

مریم م سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 19:43

سلام بانو
بانو تو که انقدر ریز بینی به من بگو این بن بست 99 ساله راسته یا دروغ؟خیلی رفته رو اعصاب و روان من!یعنی واقع انقدر بی شرفن این و اون مردک؟

جزییات را شاید دروغ بگه. اما کلی راست می گه. به نظر من که خیلی هم دلش می خواد تو اون زندگی بمونه. این که می گه دوست دارم برم الکی می گه.

مهسا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 19:31

حسنا نوشته "بالاخره جواب دادن به کامنتهای قبلی تموم شد و من فرصت کردم بیام بنویسم"
ولی پست این بار متفاوت رو ساعت 10:57:00 GMT منتشر کرده ولی اخرین کامنت رو که از قبل بوده ساعت ۳:٢٥ ‎ب.ظ
جواب داده
خوب این یعنی پستش رو قبل از جواب دادن به کامنت ها نوشته ، خوب چرا می گی که جواب دادن کامنت ها تموم شد و من تازه نوشتم
اصلا دلیل نوشتن این جمله چیه ؟

خب ساعت یازده گرینویچه
که می شه دو و نیم ایران
اگر پرشن بلاگ ساعتش را اصلاح نکرده باشه (یادمه ساعتش مشکل داشت) این یکساعت شاید مال همونه.

مهسا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 19:01

یه خانم که احساس و قلمت رو دوست داشت۸:۳۱ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٩ دی ۱۳٩٢
سلام...یه مدتیه که کلا چرت [ااین اولین و تنها لغتیست که میتونم بگم]مینویسی...یا تهدید و توهین میبینی...یا تو بیطرف و مظلوم ماجرایی...باشه، باش...دیگه دنبال کردن "قلم"ت برام معنایی نداره...هم مجیز گویان و هم توهین کنندگانت در دنیای خودشان "گیر کرده اند".
میتونستی کامنتدونی رو ببندی و مثل خیلیها با ایمیل ارتباط برقرار کنی...متاسفانه خودت بحران آفرینی میکنی و بعد خواندن هر کامنت خلاف نظر و احساست، نارحتیت رو توی پست عنوان میکنی...دیگه دنبال نمیکنم توشته هات رو...خوش باشی.

پاسخ:سلام خانم عزیز. ببخشید شما هنوز شروع به نوشتن نکرده ، از کلماتی استفاده میکنید که آدم نمیدونه چی بگه خنثی خوب حتما از من هم به عنوان صاحب این وبلاگ انتظار دارید که حرفی نزنم . اگر بگم یعنی این که قلم قبل رو ندارم و احساس قبل رو ندارم . چرا ؟ چون حتما موظف هستم بشینم یک گوشه و سکوت کنم و هر خواننده ای هر حرفی دوست داشت به من بگه . هر چند شما نوشتی که نوشته های من رو دنبال نمیکنی ولی چون نوشتی ، جواب رو مینویسم شاید برای دیدن جوابت اومدی . شما اختیار دار هستی که تشریف بیاری اینجا و همراه من باشی و یا اگر دوست نداری اینجا نیای . ولی عزیزم موضوعی هست که وقتی یک نفر از زندگی خودش مینویسه ، دیگران اختیار دار نیستند که بخوان بیان اذیت کنند و توهین کنند و هر چه دوست دارند بگند . صاحب وبلاگ هم موظف نیست همیشه سکوت کنه و حرفهاشون رو ندیده بگیره . اگر قرار باشه آدم از احساسش توی وبلاگش بگه باید از این حس های بد هم بگه . در واقع این سلیقه و اختیار شخصی هر آدمی هست که روزمره نویسی میکنه یا در مورد زندگی خودش میگه و چیز عجیبی نیست .
حسنا بانو-٢٢/۱٠/۱۳٩٢-٦:٤٧ ‎ب.ظ

پاسخ:من که روبات نیستم و با قصه که تعریف نمیکنم . نمیشه از من انتظار داشته باشید که همیشه یک جور باشم . من هم آدمی هستم با تمام حس های مثبت و منفی و خوبیها و بدیهای زندگی . این که من ناراحتیم رو توی پست عنوان کردم به خاطر خوندن یک کامنت نبود . مساله ای بود که فراتر از این حرفها بود . در هر حال باز هم فکر میکنم به عنوان یک آدم حق دارم گاهی از افرادی که بیجهت میخوان تهمت بزنن ، توهین کنن ، دروغ ببندند ، دنبال دشمن فرضی بگردند و ... خیلی از قبیل ، گله کنم . برای شما هم خوشی باشه و شادی ماچ
حسنا بانو-٢٢/۱٠/۱۳٩٢-٦:٤٧ ‎ب.ظ

اخی حسنا چه خوب و مظلوم و خانمه نازی حسنا نازی

سارا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:46

جونم بانووووووووو:-*این بیچاره رو به چه روزیش انداختی
دمت گرم:-*
این بابا رسما دیگه قاطی کرده و کم اورده
میگه مزی مینویسه اما به همه هم پس رو میده
یعنی من که از خنده روده بر شدم با این کاری که میخواد کنه

ما هم بارها بهش گفتیم تبلیغاتت برای جفت پا پریدن وسط زندگی دیگران و سو استفاده از حاصل یک عمر زندگی و انگلی زندگی کردن را رمزی بنویس. پس بالاخره رفت تو گوشش.

یاسین ما در گوش ... فرو رفت !

ترمه سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:41

سلاااااااام بانوجونم .حالت خوبه ؟خوشحالم که اومدى؟دلم براى نکته گویى هات تنگ شده بود و همچنین براى همه بچه هاى گل اینجا. باورتون میشه حسنائه مى خواد سفرنامشو رمزى بنویسه هورااااااااااااااااااااااااااااا کارمون درسسسسسسسته !

سلام ترمه جون.
دل من هم برای شما و همه دوستان تنگ شده بود.
عالی شد.

ندا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:29

جرات نکرد بنویسه این عفریته!
آخ جون الان معلوم میشه که این وبلاگ چقدر حال این لاشخورا رو گرفته

بعد از شش ماه به در و دیوار زدن، بالاخره ... فهم شد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:24

بانو کاش رونمیکردی که از سفرش خبر داری و دوستی هم پست سفرنامه نوشته اونجوری حسنا زودتر از اینها و به صورت عمومی سفرنامه مینوشت و الان شما هم پست اون دوست میذاشتین. از این به بعد لطفا از قبل بهش اعلام نکنید می خواهید چه کار کنید

من نمی خواستم دیگه چیزی بنویسم.
اما خصوصی ها و پیامهایی بود که گفتم بذار این پست را هم بنویسم.

حسنا به تاریخ پیوست. قرار نیست که ما تا ابد راجع به یک انگل که با چسبیدن به زندگی دیگران ارتزاق می کنه وبلاگ بنویسیم

نیلو سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:20

دلم براش سوخت!!!! بیچاره از ترسش می خواد سفرنامه رو ایمیل کنه واسه خواننده هاش..... از چی میترسه؟؟؟!!! به این فکر نکرده که یه عده از خواننده هاش مثل داستان وبلگش رو دنبال میکنن و اصلا قبولش ندارن و حتی اینجا رو هم میخونن و چه بسا پست سفرنامه اینجا بذارن؟

مهسا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:16

samane ۱:۱۸ ‎ب.ظ - شنبه، ٢۱ دی ۱۳٩٢
خیر نبینه اون خانمی که با عقده ای بازیاش کاری کــرد که دیگـه ماهی یه بار اونم کوتاه پُست بذاری قهر

پاسخ: سمانه جونبغلماچ مطمئن باش اون آدم خیر ندیده چون اگر تو زندگی خودش خیری دیده بود که انقدر مشکلات فرو خفته درونی پیدا نمیکرد . در هر حال مهم نیست . به اون بنده خدا حرجی نیست . ننوشتن من هم به دلیل کمبود وقت و مسائل دیگه هست عزیزم نه حرفهای بی اهمیت یک معلوم الحالپلک
حسنا بانو - ٢٤/۱٠/۱۳٩٢ - ۳:۱۸ ‎ب.ظ



خوب این یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی حسنا یه جای کارش می لنگه
و گرنه کسی که حسابش پاکه از محاسبه چه باکه

یهو حسنا دچار کمبود وقت شد
از هفته ای هفت پست، رسیده به ماهی یک پست. چققققققققققد سرش شلوغ شده.
نه این که خونه اش بزرگتر از بزرگه، تا از اینور خونه بره اونور خونه کلی وقت می گیره. نمی رسه بنویسه.

وگرنه چیز دیگه ای که عوض نشده

ساره سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:08

حسنا رسیده نرسیده ح ر ا س ت محل کارش خواستنش. یکی رفته براش زده. یعنی اون کدوم فروخفته و معلوم الحالی بوده که به خودش جرات داده بره برای حسنا بزنه. قراره تو ی پست دیگه برای اون هم از این قرمز ها که برای ما نوشت بنویسه ای بابا حسنا جان ی سوال ، یعنی همه معلوم الحال و فروخفته. . تو به این خوبی و به این ماهی با اون سطح شعور و تربیت خانوادگی اونوقت اون از خواهرشوهر ها و مادرشوهر و خانوم اولی و بهار . اون از خانواده شوهر اولت که نمی خوان ریختت رو ببینن. این از دنیای مجازی و ما فرو خفته ها. اون از همکار هات تو محل کار . من که این همه معلوم الحال یک جا به عمرم ندیدم که ی خانم ماه مثل حسنا رو دور کرده باشن. آخی حسنای بیچاره و مظلوم خیلی دلم سوخت

حکایت معلوم الحالی حسنا
ماجرای دیوانه ای است که از تیمارستان گریخته بود و در خلاف جهت اتوبان، تخته گاز رانندگی می کرد. در همان حال شنید که رادیو می گوید «دیوانه ای فرار کرده و در اتوبان، خلاف جهت، مشغول رانندگی است». بلافاصله با تعجب گفت نگو یکی، بگو یه عالمه !!! ببین چقد دیوانه !!!

مهسا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 18:00

حسنا جونننننننننن نوشت

سو استفاده از کامنت خبری مهسا !

ببخشید من کامنتها را قاطی تایید می کنم. چون بعضی هاش باید باشه برای بعد. فعلا تایید نشه بهتره.

ساره سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 17:43

یا خدا حسنا دوباره تصمیم گرفته سرشماری کنه. بانو قرمزش رو خوندی از اون اول تا آخر به سر و سینه ش کوبیده که هر کی ال کنه بل کنه شعور و تربیت خانوادگی نداره.این همه وقت گرفت که فکر کنه چی بنویسه گند نزنه نتونست تمرکز کنه. اومد گفت رمزی می نویسم .نمی دونم قرص هاش رو یعنی دیگه مصرف نمی کنه این آدم ؟خداییش هر کدوم از پست هاش رو بخونید یا داره توهین می کنه یا درس اخلاق می ده .الان داره سفرنامه می نویسه عمومی نه ها خصوصی می خواد بنویسه .رمز بده. به کیا رمز بده؟ به همه اون کسایی که برن ی بار دیگه خودشون رو معرفی کنن یا یکم التماس کنن تا بلکه حسنا بانو ی نگاهی بهشون بندازه واقعا متاسفم برای اینهایی که برای بار ان ام می رن التماس حسنا. راستی این حسنا مسائل خصوصی و اتاق خواب و تو هم پیچیدن هاش با مردک رو عمومی می نویسه و رمزی نمی کنه چجور چجوره که پست " حسنا به فرنگ می رود " رو رمزی می نویسه؟ غیر از این هست که داستان سفرش اگه عمومی نوشته بشه گندش در می یاد؟؟

مراسم تخمه خورون ......... وای هیچیش اندازه اون خنده دار نبود که می گفت تخمه میوه می آرم به مردک می گم اول اینا رو بخور، بعد 6

تا بیشتر نگهش دارم خونه

فکر کن مردک بدبخت، هول بوده بره خونه که خانومش دعواش نکنه و نفهمه کجا بوده و چه گندی می زده، اینم یک کیلو تخمه آفتاب گردون نمدار که راحت شکسته نمی شه می ذاشته جلوش، می گفته این را تمام کن تا .....

آیناز سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 16:16

حسناجان یه جایی دیدم تو یکی ازوبلاگ هادوستت مهرساجون مستقل میدونی چی نوشته بود
نوشته مستانه جون اگه مابه پولداربودن فکرمیکردیم الان اویزون یکی بودیم نه این که بخوایم بریم سرکارومستقل باشیم
این اویزون بودنش فقط میتونه یه معنی بده
بگه مثل زن های دوم اویزون باشیم
وگرنه این همه زن خونه داریعنی اویزون شوهراشون هستن که تو خونه نشستن یااینکه اگه یه روزی خودش نره سرکاریعنی اویزون شوهرشه یا وظیفه ی شوهرشه که خرج زن وزندگیشو بکشه
درست منظور مهرساتو امثال تو بودین حالا مهرسابیادخودش ریزریزکنه بگه من منظورم حسنا امثال حسنانیست اون که سرکارمیره نیازی به پول نداشت فقط نذرداشت که زن یه مردپول داربشه

آیناز جون
حسنا کلی خواستگار داشت که بعضی هاشون زنشون مرده بود و حسنا دوست نداشت زن کسی بشه که زنش مرده (چراش را دیگه از حسنا نپرسید، برید از اون خانوم مرده تو قبر بپرسید )، بعضی هاشون زنشون را طلاق داده بودند که باز حسنا زن اونها هم نمی شد، اونهایی هم که مجرد بودند حسنا تشخیص داده بود که به هوای خونه 40 متری ارثی و پول خون پسرک اومده بودند.

بعد یهو سرو کله خانم اولی به عنوان خواستگار برای شازده دوماد ، همسر مزخرفش، پیدا شد. این از اون مواردی بود که حسنا تشخیص داد خوبه. چون هم زنش خدا را شکر زنده بود و هم به هوای اموال حسنا نیامده بود

ارتباط و آشنایی قبلی که نبوده
مردک و خانم اولی هم تایید کردند که ما هیچ مشکلی نداریم جز 6، اونهم بخاطر بیماری خانم اولی. یعنی خانم اولی زنی نبوده که نخواد با همسرش ارتباط داشته باشه یا سردمزاج باشه یا ...

کسی که زن این مرد می شه، به نظرتون واسه چی هست؟

مرسده سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 15:43

سلام بانو
خوبی؟
میگم خوشم میاد تا اومدی حسنا دوباره رفت تو آمپاس لالمونی گرفت

سلام
تو خوبی؟

سمر سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 12:50 http://misswho.blogsky.com/1392/05

عزیزم من نمی دونم چرا کامنت هام ثبت نمیشه. همش اعلام می کنم خواننده پروپاقرصتم ولی از پستی که گفتی اعلام کنیم نتونستم کامنت بذارم.

طاقت ندارم معشوقه قبلی نامزدم را ببینم. هرچی فحش آب نکشیده بود به بنده خدا دادم که چرا نامزدم قبلا تو را دوست داشته !
مرگ برای همسایه خوبه. حسنای عزیزم تو زندگی زن دیگه را خراب کن. من خیلی دوستت دارم.

نصف کامنترهاش بری تو وبلاگشون همینند.

اگه شوهرشون به زن همسایه سلام کنه تا یه هفته باهاش قهر و دعوا دارند. اما حسنا یه چیز دیگه است. کاش یکی از این حسناها بره تو زندگیشون، اینقدر که آرزوش را دارند

مینو سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 11:53

شیرین جان نفسو ولش کن! اون اصلا ارزش فکر کردن نداره! بی خیال! حسنا رو بچسب که بدجوری تو آمپاسه! می گه عجب گیری افتادیم! اون آیکون کندن مو کجاست؟ بلاگ اسکای؟!

موهاش را قبلا کنده. شش ماهه داره می زنه به در و دیوار. مویی نمونده

قورباغه سبز سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 09:33

سلام بانو جان.
کجایی؟ باز که اینجا رفت رو اسکرین سیور.

سکوت سرشار از ناگفته هاست

می آم دیگه. صبر کن.
راستی سلام

مهسا دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 20:53

حسنایی مادر یه چیزی بنویس حوصله مون سر رفت
امتحانم امروز تموم شد ، 2 هفته ای تعطیلم
بنویس که اینجاییم

می نویسه صبر داشته باش. یه هفته است داره فکر می کنه چیکار کنه

ط¬ظˆط§ظ†ظ‡ دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 19:44

به گمانم حسنا نقل مکان کرده و دیگه تو وب قبلیش نمی نویسه
باشد که رستگار شویم همه ما منتظران ضایع شدن حسنا بانو !!!!!!!!!

ضایع شدن بیشتر از این هم می خوای؟

سانا دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 18:09

اخ چه دلم خنک شد که رویا زنگ زده به مامان اویزون خانم! بن بست 99 ساله کِرم کون بدبخت! اون زمان که لنگش را زیر علی بالا میداد و تا دسته میرفت توش از پشت خنجر زدن نبود اما حالا که رویا داره از زندگیش دفاع میکنه خنجر زدن :)))))))))))))

خواننده های وبلاگ می گن دوست ندارند راجع به بقیه تو این وبلاگ نوشته بشه.
البته اینا که تمامی ندارند. هر روز یکی سردر می آره ....

غنچه دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 13:32

نفس نوشته روح بانو شاد و یادش گرامی

این بچه کی می خواهد خودش درمان کنه کاریش هم نداشته باشیم خودش ما رو صدا میکنه یک حالی ازش بگیریم
چند بار باید حالت آخه بگیریم بچه
یک بار بهت محل گذاشتیم تا صبح داشتی کامنت دونی یک تنه می چرخوندی مثل پیرزن ها همه رو نفرین میکردی

به جای اینکه تو وبلاگ ها چرخ بزنی یکم پشت در اتاق اساتید دانشگاه های متعدد وایسا شاید یک علی نامی با دو تا بچه پیداش شد که تو رو به زن و زندگی و آینده و آبروش ترجیح بده رویا هات به واقعیت تبدیل شه

برو برو نفس جان تو فقط و باید حواست به حسنا باشه با پرچم اسپانیا برات کامنت بگذاره تو هم تائید کنی

به جای اینکه تو وبلاگ ها چرخ بزنی یکم پشت در اتاق اساتید دانشگاه های متعدد وایسا شاید یک علی نامی با دو تا بچه پیداش شد که تو رو به زن و زندگی و آینده و آبروش ترجیح بده رویا هات به واقعیت تبدیل شه

بهار ٢ دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 11:26

بانو گلی خیلی خوشحالم که برگشتی. خیلییی می دوستیمت

نظر به اینکه یه بهار دیگه هم اینجا نظر می ذاره من از این به بعد با اسم "بهار ٢" نظر می ذارم

بهار جان من هم از همراهی شما خوشحالم.
باشه شما بهار 2 باش.

شیرین دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 01:00

من از چند روز پیش تا حالا تو فکره نفس جووونمم!!

این قدر این دختر متین! با حیاا! با شخصیت!! مایه دار!!!! ا تحصیلکرده!خانواده داااار!
فقط نمیدونم چطور با این همه کمالات عاشق یه مردی با با 2 فروند کودک خردسال شده!!!! یعنی یکی پیدا نشده این عزیزه دلو بگیره با این همه کمالات؟؟آیااا

شیرین یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 23:53

بله!!
من امشب هم در خدمت شما هستم

الان اومدم یه پست بخونم برم سراغ بقیه درسم!

گاهی وسط وب گردی برای رفع خستگی نگاهی به جزوه و کتابهات بکن

سحر یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 23:38

حسنا رفته اسپانیا، به جا اینکه از زارا و مانگو که اونجا حراج های زیاد و قیمت های پایین باور نکردنی دارند خرید کنه رفته از اچ اند ام خرید کرده. پارسال همین موقع مانگو تو اسپانیا همه چی اش رو زیر ده بیست یورو زده بود، اچ اند ام جنس های بنجل اش را بیست یورو. یاد بگیر امکانات را درست مصرف کنی عزیز دل بهار و همه خاندان.
در ضمن مدیونی اگه تو خود پست اصلی که قولشو دادی دونه دونه مارک ها رو ردیف نکنی.

خاتون یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 23:04

من ظهر کامنت گذاشتم
بلاگ اسکای هم کامنت میخوره؟

نه خاتون جان.
فقط کامنتهای احوالپرسی را تایید می کنم.
بقیه باشه بعدا
کامنت شما محفوظه جانم

غنچه یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 20:55

پارسال وبلاگ همسران اول با کبوتر دعواشون شد
زندگی کبوتر عسل شد

امسال هم از وقتی که بانو جان وبلاگ زده مادرشوهری که خونه اش راهش نمیداد و شوهرش روش نمیشد تو هتل های شمال به عنوان زن خودش معرفیش کنه خانم اولی سر یک رو ز دو روز مسافرت اطراق تهران حسنا و مردک تیر بارون میکرد

حالا حسنا جانم از کبوتر یاد گرفت

حسنا هم همش دیگه مینویسه خونه مادر شوهر دعوت بودم بیمارستان رفتم زود تر از خانم اولی جاری تو این همه سال یک بار برای خانم اولی بهار دعوتنامه نداده بود یعنی برای هیچ کس نفرستاده بود فقط برای من اونم دو بار یک بار که حال نداشتم این سری هم سر رو کم کردن بانو و شرکا به قول یزدانی خودمون رفتم اروپا ولی فعلن نمیگم کجا تا کلی عکس و اطلاعاتم بره بالا یک وقت سوتی نشه فقط بدانید و آگاه باشید من سال 2014 اروپا بودم

باشه حسنا تو اروپا بودی

قبل ماجرای اسباب کشی، وقتی رفتن مسافرت یواشکی، طبق معمول همیشه ...
نصف شب مردک فرستادش لابی که چی؟ که بتونه به زنش قول بده که تاریخ مصرف حسنا رو به پایانه، بهش بگه می دونه حسنا واسه چی اومده زنش شده و حواسش هست که زیادی بهش نده بخوره، رو دل کنه و .... می خواست از این حرفها پشت سر حسنا به زنش بزنه.

وگرنه که ترسی از قربون صدفه رفتن زنه نداشت. قبلا هم وقتی دستش تو یقه حسنا بود قربون اون می رفت. جلوی خود حسنا بارها اون را ناز و نوازش کرده ... این بار مورد متفاوت بود که طرف را فرستاد لابی.

مردک یکی هست از حسنا زرنگتر.
راستی حسنا چکها پاس شد؟ مردی که واسه پول پیش خونه اش چک مدت دار می ده، یعنی حتی پول رهن یه خونه را واسه حسنا نداشت اما همسر اولش مستخدم و پرستار 24 ساعته داره

غنچه یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 20:45

سلام به بانو عزیزم

چقدر خوب شد اومدی دلم برات تنگ شده بود
خدا رو شکر الهه بهم خبر داد خودمو رسوندم

سلام بر غنچه ی نازنین

خوش اومدی خانم. منم دلم برای همه تنگ شده بود

خاتون یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 16:25

حسنا هنوز فقط کامنتای تا 5 دی رو تایید کرده
یعنی اندازه بیست روز کامنت تایید نشده داره
هنوز شماااله یعنیی؟؟

داره قر و قمیش می آد ببینه چیکار می تونه بکنه

یاسمین یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 13:54

سلام بانو جون
رسیدن به خیر
واى اینجا چه خبر ، من دیر خبر دار شدم :
اویزونها به صف ، تو دنیاى مجازى هم دیگه ارامش ندارین

سلام یاسمین بانو
رسیدن شما به خیر
دیر نشده خانم. ما همه تازه اومدیم.
فعلا داریم احوالپرسی می کنیم.

شیرین یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 12:41

سلام
امتحانم بد نبود
فردا یه امتحان دیگه دارم و دیگه فعلا خلاااااااااااااص

خب خدا را شکر. پس شب بیداریها و وبلاگ خوانی ها نتیجه داد

[ بدون نام ] یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 01:40

آدرس اون یکی وبلاگ حسنای هرزه رو میشه بدید لطفا؟؟؟؟ کنجکاو شدم

شیرین به ایناز یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 00:27

این نفس جان رسم ندارن دوران نامزدی همش خونه مادر شوهر باشه اینا فقط رسم دران خودشونو بکنن تو زندگی یکی دیگه
این حجب و حیاش منو داغون کرده !

شیرین یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 00:24

سلام چطوری بانو ؟
اومدم حاضری بزنم

سلام.
خوبی؟
امتحان خوب شد؟

آیناز شنبه 21 دی 1392 ساعت 21:54

نفس جان این هم بخاطرتو فقط برای دوست عزیز حسناکه نیاززیادی به توجه داره گفتیم گناه داری هرزگاهی یه توجه ای بهت نشه

نفس تو وبلاگ میثمک یادمه گفته بودکه علی جونش ساعت یازده بقول بانو پستونک تو دهن میخوابه اما خودش کلی باید اینطرف اونطرف بشه تابخوابه
تویکی ازپست هاش هم گفته بودکه نمیخوادعروسی بگیره چون علی جونش نمیخوادبادوتابچه لباس دومادی بپوشه
الان میگه دوران عقدیعنی همون نامزدی ماعادت نداریم تودوران عقدهرشب هرشب کنارهم بمونیم
معلومه که داری ازبیخ دروغ میبافی عزیزدل حسنا رنگینک
یعنی الان علی جونش به این نتیجه رسیدن که باید باوجوددوتابچه لباس دومادی بپوشن ایا؟

مهسا شنبه 21 دی 1392 ساعت 18:20

الهام(منو)۱٢:۳٢ ‎ق.ظ - شنبه، ۳٠ آذر ۱۳٩٢
می دونی حسنا ادم باید شرایط بوجود اومده رو بپذیرن حالا بدتر اینکه خودشون بوجودش اورده باشن ! حالا اگه دیگران نمی پذیرن تو نباید خودتو بیش از حد درگیر کنی و مدام به این فکرکنی که بعد هر مسافرت و یا کار شما ممکنه چی پیش بیاد و یا لجبازی کردن و یا نکردن دیگری ممکنه به چه چیزایی منجربشه ! چون به تو ربطی نداره هر چه که بشه خودشون میدونن .
تو کاملا باید خودتو کنار بکشی هر چقدر که بخوان تو رو قاطی مسایل کنن ! خودت رو هم نگران و ناراحت این چیزا نکن ! متاسفم که باید بگم زندگی خودت و حال خودت از همه چیز مهم تره :(
بذار بهت خوش بگذره و این روزای عمرتو برا این چیزا از دست نده فقط سعی کن تو این مسافرت بهت خوش بگذره و اگه هم قراره چیزی پیش بیاد بزار به موقش فکر چاره کن ! ادمای دیگه زندانبان نیستن و تو هم زندانی نیستی که بخوای بترسی و یا نگران باشی !
باید این رویه تهدید و دخالت و فشار و... این چیزا عوض بشه .
حالا که دیگران نمی خوان آرامشی به رابطه هاتون برگرده مسئولیت با خودشونه نه تو .
برای خواهرشوهر و اینا هم لطفا تو کاسه داغ تر از آش نشو !!! که به همسر بگی خودت تنها و برو و اینا !!! بذار قهر بمونن !

پاسخ:الهام جون ممنون ازتبغلماچ همینطوره که میگی . تو شرایطی که بوجود اومده من تقصیر و یا دخالتی نداشتم و همینطور که میگی من زندانی نیستم تا کسی برام تصمیم بگیره چطور زندگی کنم و یا کجا برم و نرم ،ولی خوب گاهی هم نا خود آگاه آدم اذیت میشه . البته من تمام سعی خودم رو کردم که منفی نباشم ولی خوب گاهی هم نمیشه . من که خودم رو قاطی نکردم و صحبتی نکردم و نمیکنم ولی ته دلم دوست ندارم اوضاع اینطوری باشه و امیدوارم که واقعا ختم به خیر بشه شرمنده برای خواهر شوهر که اصلا و ابدا هیچی به همسر نگفتم خودت تنها برو و اینها . جالب بود خواهر شوهر طلبکار هم بود که چرا تو بهش نمیگی . انگار به من مربوط بود و یا خیلی مظلومانه عمل کرده بودند و اصلا تو زندگی ما تنش ایجاد نکرده بودند که من این کار رو بکنم اوه
حسنا بانو-٢۱/۱٠/۱۳٩٢-۱:٠۸ ‎ب.ظ


حسنا تو واقعا در شرایط به وجود اومده تقصیر و دخالتی نداشتی هااااااااا اصلااااااااااااااااااااا
یعنی مدیونی اگه فکر کنی این همه اتفاق و بدبختی ناشی از توئه هااااااااا
حسنا تا کی خودتو می خوای به احمقیت برنی

مهسا شنبه 21 دی 1392 ساعت 18:16

ماهک ٩:۱۱ ‎ق.ظ - شنبه، ۳٠ آذر ۱۳٩٢
سفربه سلامت و خوشی خانومی. اما حسنا جون یه چیز رو بد جور دوست دارم ببینم . و اون اینه که یه بار بیام ویه پست ازت ببینم که حسابی توش نوشتی این خانوم اولی رو گوشمالی دادی و سرجاش نشوندی . یه بار برای همیشه. به خدا خیلی مظلوم گیرت اورده.

پاسخ: ماهک جون ممنون ازت . همیشه سلامت و خوش باشیبغلماچ خانوم اولی من رو گوشمالی نده ، اعتراض کردن من پیشکشمزبان ولی قضیه مظلوم بودن نیست و یا خدا نکرده ظالم بودن طرف مقابل . این هست که اگر قرار بر واکنش باشه که زندگی میشه جنگ و اول از همه اعصاب خود آدم داغون میشه . البته قبول دارم که تو خیلی از چیزها هم نباید سکوت کرد و گاهی هم لازم میشه آدم نشون بده که اگر ساکت هست دلیل داشتن نقطه ضعف نیستخنثی
حسنا بانو - ٢۱/۱٠/۱۳٩٢ - ۱:٢٠ ‎ب.ظ


بعضی ها عجب رویی دارننن انشاالله یه حسنا گیر همین ماهک بیاد

قسمت شما بشه ماهک جون

[ بدون نام ] شنبه 21 دی 1392 ساعت 17:13

مادر٥:٢۳ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٢۸ آذر ۱۳٩٢
سفر بیخطر و انشاله که خوش بکذره
براشون صنایع دستی ایران رو ببر حتما دوست دارن حسنا جون
دلم برا جاری میسوزه طفلی کاش زودتر جور بشه و نی نیش رو ببینه
حسنا برا ما سوغاتی جی قراره بیاری ،،،،،،فک کن مثلا صنایع دستی فرانسه بیاری عالی میشهلبخند
پاسخ:مادر جون ممنون ازت بغلماچ خوشبختانه سوغاتیهایی که بردم رو دوست داشتند . جاری هم اومد و دوباره برگشت طفلک بیشتر بیتابی دخترش رو میکنهناراحت سوغاتی هم مینویسم جریانش رونیشخند خبرهای خوب آورده باشم قبوله ؟چشمک


احتمالا ماحصل یه خیانت شرعی رو بارداره!

سمیه شنبه 21 دی 1392 ساعت 15:44

ما میایم اینجا تا از دروغای حسنا خبردار شیم و بهش بخندیم. اسم وبلاگم همینه. دوستان این قدر منحرف نشین و بحث بقیه رو وسط نکشین الکی الکی همه خواننده دار شن

عجبا شنبه 21 دی 1392 ساعت 14:25

فقط ازت خوشم میاد که دستشوو خوندی اچمزش کردیی نمیادد پست بذاره. یه مشت خزعبلات تحویله خوانندهاش میده. تا بره فکر کنه ببینه چی میتونه بنویسه که دتونتونییی مچ بگیری فقط عاششششقتم بانویه زیبا

نارین شنبه 21 دی 1392 ساعت 13:30

سلام بانو جون
خوبی؟
این کامنت فقط جهت اعلام حضور بود

امتحان دارم

سلام نارین خانم گل
تو برو سر درست.

در یک ترم گذشته حسنا چیزی تحویل خواننده هاش نداده که این دو هفته ای بخواد بده.
احتمالا سرشماری بعدی در راهه.
این دفعه همتون سایز کفشهاتون را بنویسید. اگر دوست داشتید عمومی بگید، اگر شماره کفشتون خاصه و ترس از شناخته شدن دارید یا می ترسید معلوم الحالها بیان وبلاگتون، می تونید خصوصی بگید.
بعد یک پست شایدم سلسله پستهایی گذاشتم و دلیلش را توضیح می دم.

ایشاله برای همتون خوشی و سلامتی باشه

یزدانی شنبه 21 دی 1392 ساعت 12:19

حسنا از اسپانیا برگشت
خدا بگم چیکارت کنه بانو رفتی تعطیلات نشد بهش یاداوری کنم آخر سریال عقاب سرخ اونجا چطوری تموم میشه
یه کم بهش زبان یاد بدم طفلی اینجا رو میخونه کم نیاره
رودریگو آندیانو آماندو سکرتاریو

عزیز فا ... یک زبان بین المللی دارند که همه جا کار میکنه. از لابی هتل تا حتی برای برادرشوهرشون. هر کس ببیندشون در نگاه اول می فهمه اوضاع از چه قراره

ندا شنبه 21 دی 1392 ساعت 01:56

قبلنا از حسنا بدم میومد ولی جدیدا خیلی نفرت دارم ازش کاش یه آدرسی چیزی ازش رو میکردی اقلا یه فصل کتک مفصل میزدمش.اینا مشکل فروخته یه معلومالحاله حسنا جان اصلا چرا بزنمت؟یه جنازه رو کسی نمیزنه.یعنی تو تقاص پس نمیدی؟یعنی خدا داغ رو دلت نمیزاره واسه داغ دل بهار و خانوم اولی؟
ولی بیشتر از همه اینا از کامنترهای حسنا بدم میاد از اون مهرسای عقده ای که وقتی بهش میگی ایشالا یه حسنا نصیبت بشه حرف از محکم بودن میزنه حرف از جدی نگرفتن دنیای مجازی.فرهنگت منو کشته.نفرین نمیکنم ولی از ته ته دلم دعا میکنم واسه همه اون احمقایی که واسه حسنا بوس و بغل میفرستن موقعیت خانوم اولی نصیبشون بشه و عزیزی شبیه حسنا که خیلی عاشقشن بیاد تو زندگیشون.

من رفتم یکی دو تا کامنت بخونم
رسیدم به کامنت آ ... که گفته بود برو سفر و تا می تونی اولی را حرص بده و به جهنم و ..... باور کن دیگه نتونستم کامنت ها را بخونم.
واقعا از خوندنش ناراحت شدم و کامنتها را بستم

آیناز جمعه 20 دی 1392 ساعت 21:33

موفرفری جان
حسنا جان فرمودندکه ماجایی میریم اصلاسوغاتی واسی کسی نمیاریم توخانواده مون مثلامامان بابا جایی میرن سوغاتی نمیارن واسی کسی خواهرهاومن هم همین کارو میکنیم
مگه حسناجان توهمیشه دوست نداشتی مردک بهت بچسبه باهاش بری شمال چی شدیهواینجوری شدکه تنهارفتی ازبس به مردک سرویس دادی سرویس شدی داری فرارمیکنی

مامان و بابا که تنها سفرشون از شمال به تهرانه
خواهرهاش هم که وقتی می خوان برن سفر می آن هتل حسنا

کسی جایی نرفته و نمی ره تو این خانواده.
راه دورشون تهرانه

این همه حسنا ذوق داره، تو کل قبیله شون، این یکی هست که با خراب شدن سر زندگی یه زن دیگه، داره از حاصل یه عمر زندگی اون زن استفاده می بره و ذوق مرگ می شه.

کسی جایی نرفته که سوغاتی بیاره
الان می آد می گه رفتم شمال مامان و بابا را نشد ببینم هنوز از تعطیلات ژانویه برنگشته بودند.
خواهر بزرگه هم تازه از اسکی از کوههای آلپ برگشته بود و خسته بود فقط یه ساعت دیدمش ... تا شما باشید دیگه نگید راه دور خانواده حسنا تهرانه

خاتون جمعه 20 دی 1392 ساعت 19:51

بچه ها اگه وب زن دوم جدیدی میبینید، نیازی نیست بیاید اینجا بگید
باید بگذارید از بی خواننده بودن بمیرند
الان این 99 ساله که انقد تو کامنتا اسمشو میارید، منو ترغیب کرد برم بخونم
درحالیکه اگه اصلا نمیگفتید من نمیشناختم
وب بانو خیلی خواننده داره
تو حرفاتون حواستون رو بدید چی میگید
الان سرم داره از ناراحتی بعد خوندن این زن دوم میترکه
اصلا فرض کنید همشون مردن، اسم کسی بجز حسنا رو نیارید
تبلیغ نکنید
بانو شماهم لطفا تایید نکن

جالبه که طلبکار هم هستند. مرددند زن اول را ببخشند یا نه !!

مهسا جمعه 20 دی 1392 ساعت 19:47

من فردا امتجان دارمممممممممممممممممممممم
برام دعا کنید
من به 10 راضیم

برات دعا می کنم 12 بگیری

شیرین جمعه 20 دی 1392 ساعت 16:47

بانو این 99 ساله بد جوری رفتع رو اعصاب من!!!!!! بی حیایی هم حدی داره! خودشو به زور داره میکنه تو زندگی طرف!!!! من نمیدونم اینا خانواده دارن آیا؟؟؟؟ چرا پدر مادراشون هیچی بهشون نمیگن؟؟؟؟؟؟

مگه بقیه با دعوتنامه قبلی اومدن که این یکی به زور داره می ره؟

البته به جز بانووووووووو حسنا که خانوم اولی یک سال دنبالش بود و خواستگاری پشت خواستگاری تا بالاخره حسنا قبول کرد و ایشون فراموش کرد.

من فکر کنم اینقدر که بله گفتن حسنا طول کشید اون زن از غصه این که عروس خانم بله را نمی گه دچار حواس پرتی شد

موفرفری جمعه 20 دی 1392 ساعت 15:26

مینو جان رفته برای دل بابا, سوغاتی ها هم ببره تا بهار با قیچی نرسیده!
یک مقدار هم مدیتیشن کنار دریا جهت تمرکز در نوشتن سفرنامه. لازمه دیگه, رمان نویسان همینجوری دست به قلم نمیبرند فرتیییی مثل ما معلوم الحال ها!

من موندم تو این همه پیشرفت بهار و پسرفت خانم اولی.

خانم اولی خودش می آد خواستگاری حسنا و التماس ... الان وضعش این شده که شوهرش بهش می گه باید بری پابوس حسنا تا ببخشمت و بیام خونه

بهار اولش که فهمید زد حسنا را لت و پار کرد و دستش را شکست، حالا باهاش می ره سفر، روی یه تخت می خوابه و ... الان هم که مثل خانمای مودب می گه بابا جون سه هفته با حسنا جون رفتی سفر، بیا خونه مامان بزرگ من ببینمت دلم برات تنگ شده. شب یلدا هم با من نبودی اصلا مهم نیست. مهم حسنا جونه که دلش شاد باشه. بابای مدیون منی اگر حسنا را ناراحت کنی

مادر و دختر در جهت خلاف هم با سرعت نور پیش می رن

الان هم مردک بهش نگفته که حسنا رفته شمال. وگرنه بهار باباش را راه نمی داد خونه و می گفت حتما باید با حسنا جون بری شمال که تنها نباشه. باباهه الکی بهش گفته حسنا جون خونه است داره استراحت می کنه که بهار قبول کرده بابا را ببینه

مینو جمعه 20 دی 1392 ساعت 14:21

موفرفری
این چقدر سوتی می ده! این پست گزارش مصورش رو هم موکول کرده به زمان بی زمانی.

موفرفری جمعه 20 دی 1392 ساعت 08:47

من یکروز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم حسنا پستیده آن چه پستی.
کامنت یکی از خواننده هاش را که فینگلیش نوشته بود برای اینکه راحتتر و فراگیر باشه به فارسی نوشته بود و پستی کرده بود برای خودش!
کامنتر محترم نوشته بود که حسنا جان من همونم که در آلمان بایک مرد زن دار رابطه دارم (یا داشتم) و تو به من گفتی زود بیا بیرون از آن رابطه (توصیه حسنا سریع سریع بیا بیرون، آبی گرم نمیشه) و ..
حالا خواهرم یا (دوستم) با یکی دوسته که به بچهاش تعرض میکنه و ما را تهدید میکنه و ما فرار کنیم (با بچههای دوستش یا خواهرش) بیایم ایران، وکیل بگیریم نگیریم حسنا چه کنیم؟؟؟؟؟
پلیس آلمان هم بوق، پدوفایل هم در تعقیب و حسنا هم هراسان دنبال راه حل. یادمه چند نفری هم براش نوشتند اینها دروغه و باور نکن و حسنا با مظلومیت به جای بوس و بغل جواب داده بود دروغه یعنی!! ا(گر دروغه بگین سرشماری را آغاز کنم از اول بشمارمتون)
بعد هم نامرد پست را برداشت، نگذاشت من بخندم دوباره و فرا موش کنم این مشکلات فرو خفته ام را.
بعد که دیدم پست که غیبش زد، هیچکی هم حرفش را نزد گفتم شاید خواب دیدم، چه بدونم

گر دروغه بگین سرشماری را آغاز کنم از اول بشمارمتون

زهرا جمعه 20 دی 1392 ساعت 02:46

دوستان من میگم فعلن هیچی نگیم، دست حسنا بانو ایده ندین، بذارین یه پست جدید بذاره بعد تحلیلش کنیم، الان اون منتظره کامنت های ما و تحلیل های ماست، همه رو جمع و جور کنه بعدش دروغاش رو بی اشکال بنویسه. راستی آخرش حسنا رو حداقل میتونیم نویسنده خوبی برای رمان های خیانت بکنیم، هر چند لحن نوشتنش خیلی بده، ولی چون دروغاش رو تحلیل میکنیم می‌تونه کمک ما موثر باشه D:

زهرا جان،
من کامنت هایی که درباره سفر هست تایید نمی کنم.

نم نم عزیز، می شه با من تماس بگیری؟
کامنتت را به دلایلی برداشتم.

نگار جمعه 20 دی 1392 ساعت 02:16

مردهای جوان می اومدن خواستگاری، اما من زن کسی نمی شدم که زنش مرده باشه (!!! ) ولی زن کسی می شدم که زنش زنده باشه !!!

سلام بر بانوی گرامی,
بازگشت هوشمندانۀ دلاورانۀ حسناکشانۀ شما را ارج می نهیم

ممنون نگار جان،
من هم بازگشت شما دوستان را ارج می نهم

[ بدون نام ] جمعه 20 دی 1392 ساعت 01:48

مرسی بانو موضوع سقط خوندم و خیلی تعجب کردم مگه این مردک دیونه است که بچه بخواد تو این سن و با وجود بهار که بزرگه؟ عجیبه واقعا! مثلا از حسنا می خواد بچه بیاره که چی بشه؟؟؟؟

این همه خانمها سقط می کنند من نشنیدم شوهری مرخصی بگیره بشینه تو خونه واسه خانمش شام و نهار درست کنه که سقط کرده. می تونستن از بیرون غذا بگیرن، پرستار بگیره، مادر حسنا بیاد پیشش ....

اما خیلی مسخره است که یک مرد 50 ساله کار و زندگی و خانه و خانواده را ول کرده، اومده خونه حسنا آشپزی می کنه و لباس می شوره
که چی؟
طرف سقط دروغی کرده !!!!!!

این پست سقط از اون درسهاست که کلی نکته کنکوری توش داره. هر چی از نکاتش می گم، می بینم اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران

سحر پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 22:46

به نظرتون حسنا این بار هم بار و دیسکو رفته؟ اونم تو ماه صفر؟ ایشون چادر نماز و مقید بودنش داخل ایران می مونه. پاش که اونور می رسه، استخر مختلط و دیسکو تو ماه رمضونش به راهه.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 14:54

حسنا جون شما که بعد از سال نو یکی دو روز بیشتر اونجا نبودی چطور حراجهای خیلی خوب بعد از سال نو دیدی؟ بماند که هفته اول بعد از سال نو تخفیف هنوز اونقدر زیاد نیست که بشه بهش گفت حراج خیلی خوب. هر چی به آخر ژانویه نزدیک میشه تخفیف میره بالا. در ضمن با این وضع ریال مقابل یورو اصلا تو همون حراجهای هفته اول ژانویه خرید به هیچ وجه به صرفه نیست خیلی گرونتر از ایران میشه حالا او آخرای ژانویه فرق داره یعنی دو سه هفته دیگه.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 14:52

بهانه هم برای طلاق زن اول و ازدواج با دومی جور شد به عروس دامادهایی که بعد از ۱۸ دی ازدواج کنند وام مسکن بیشتری می دهند.
از آقا حسن انتظار حرکتهای جناب بگم بگم نداشتتیم.

هرزگی و نامردی بهانه نمی خواد.
زنت که پیر شد و شلوارت که دو تا شد، می ری یه جوونش را می گیری و حاصل یه عمر زندگیش را می بری با زن جدید عشق و صفا می کنی

یک احمقی هم مثل آ ... می آد کامنت می ذاره برات که برو خوش بگذرون بذار خانم اولی حرص بخور به جهنم !!!!!!!!!!!!

آ ... جان لینک شدن وبلاگت را در وبلاگ حسنا بانو یک زن دوم (بقیه دو تا زن دوم هستند انگار!! ) تبریک میگم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 14:45

حسنا قبلا سقط کرده؟ چرا؟ خانم اولی و بقیه هم فهمیدن که حامله بوده و سقط کرده؟ شما میدونید؟

شما در جریان نیستی؟
برادر خانم اولی کم مونده بود مراسم ختم برای بچه سقط شده حسنا بگیره، بس که ناراحت شد. می خواست بره بیمارستان عیادت هووی خواهرش

این آقای همه کار می بینی راه به راه مکان جور می کرد واسه حسنا و مردک، تلقن دایورت می کرد که حسنا و مردک دور از چشم خانم اولی برن مسافرت و خانم اولی فکر کنه حسنا سرکاره!! و خلاصه تو نامردی و جا..کشی کم نذاشت، سر سقط حسنا یک دفعه قدرتش را از دست داد و رئیس گواهی دکتر را قبول نمی کرد که حسنا سقط کرده و می گفت تو می خوای سرکار نیایی!!!!
نه که حسنا از عید تا حالا دو ماه نرفته مرخصی، اون دو روز سقط را قبول نمی کرد .... البته آخرش اون هم عاشق حسنا شده بود و راه به راه زنگ می زد احوال خونریزی و دل دردش را می پرسید

بگذریم
برو این لینک را بخون حالشو ببر.
راستی برادر شوهر هم تو این مریضی به مراد دلش رسید و معشوقه برادر را در آغوش کشید

آقا اصلا پستی بود این پست سقط

http://web.archive.org/web/20130530014915/http://hosnabanoo1.persianblog.ir/post/85/

الهه پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 14:42

حسنا جان با خبر های خوب بچه دار شدنش برگشته

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 14:32

اه بانو همش تقصیر توست...حسنا قرار بود بهمون عکس نشون بده.اگه تو بذاری...آروم بشین سرجات دیگه.شرط میبندم تو دبستان اسمت همش تو لیست بدها رو تخته سیاه کلاس بود.چرا همش ساز مخالف میزنی؟نکنه واقعا چش نداری ببینی سفر خارجه ی بعضیا رو.

حسنا ننه راحت باش.یه پست جدید که این همه فسفر سوزوندن نداره.بگو ببینم کجاها رفتی؟این خارج که میگن چه شکلیه؟لابی هتل چی هست؟بردنیه یا خوردنی؟توش غیر تو هم کسی زن دوم بود؟اگه بود مثل تو مشکلات فرو خفته ی خانوادگی هم داشت؟معلوم الحال چی،مثل ماها؟چی ؟بد نگات میکردن معلوم الحالاش؟همه شوهرا و دوست پسراشونو دو دستی چسبیده بودن؟حتی از اونم بدتر؟با زنجیر و طناب بسته بودن که نکنه بیان سمت تو ؟خاک بر سرشون.هیچکی مثل خانوم اولی درک نکرد و نمیکنه که هوو مثل فرشته ی نگهبان میمونه،و این تقصیر تو نیست که غبغبو دندونای خرگوشیت هر مردی رو تحریک میکنه.تو دلگیر نشو .بالاخره یه روزی همه میفهمن.هر چند امیدوارم دیر نشه.در آخر امیدوارم برای تو هم شادی و خوشی و سلامتیو ....باشه

در آخر امیدوارم برای تو هم شادی و خوشی و سلامتیو ....باشه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 13:00

چه تابلو اومده میگه من سه شنبه برگشتم یعنی که بانو لاف زده میدونه من کی برگشتم. آخه مگه کسی ازت پرسیده کی برگشتی بانو اینکه رو کردی سفرنامه داری و کامنتهای سفر رو بعدا تایید میکنی حسنا حسابی ترسیده و بعید میدونم سفرنامه بنویسه.

ندا پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 10:42

یا خدا این 99 ساله دیگه چه آشغالیه!
ای خدا خسته شدم من نه شوهر دارم نه دوست پسر ولی میترسم بهم خیانت کنن!اصن از ترس این لاشخورا نمیتونم ازدواج کنم فکر کن داری با شوهرت تلفنی حرف میزنی و اون دستش تو یقه یه زن دیگه باشه ای خداااااااااا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 10:22

این بود تعریف مصور حسنا؟!!!دلش واسه شمال پر کشیده؟سر کارشه خوابش میاد و...!!!

شیرین به خواننده فهیم! پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 03:47

عزیزه دله من این خانم 99 ساله مشکلش این چیز ها نیست که! ایشان همانند لاشخور بالا سره زندگیه یه بیچاره وایساده داره بال بال مبزنه بلکه د تر فاتحه زندگی مشترک طرف خونده بشه، ایشون زود تر ته مانده ها را تناول کنند!!!
وگرنه این بکارت بهونه شه

شیرین پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 03:42

ما در حالی که چشمانمان از بی خوابی همه چیز را مبهم میبیند، با قلبی آکنده از اندوه میرویم که بخوابیم از 10 فصل امتحان 5 تاشو خوندیم!!! بسمون شد دیگه:-D
ما که نمیخوایم مثل نفس جان مدرس دانشگاه بشیم که انستیتو هم که نداریم!!!

پاسی
برو بخواب

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 03:27

مرسی بانو. آرشیو دیدم. این عکسی که تو ورق 13 گذاشته خودشه؟

اونو دیدی حسنا رو دیدی.
می گی نه از سوگند بپرس

شیرین پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 01:57

به به ! میبینم که اومدی
با این وبلاگت منم خونه خراب کردی:))
نیم ساعت کتاب دستمه 1 ساعت میام وبلاگ میخونم
فردا ساعت 12 امتحان دارم

از بس قهوه خوردم داره جونم بالا میاد ولی خوابم نپریده !!

وبلاگ و فیلم و ... مث قهوه عمل می کنه
کتاب و جزوه و ... مث قرص خواب، مخصوصا اگه شب امتحان باشه !

راستی خصوصی رسید. ممنون از لطفت.

خواننده فهیم پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 01:47

"لعنت به این بکارت و به این افکار پوسیده"
این بن بست 99 ساله اگه تنها مشکلش این بکارتشه بهش آدرس 4 تا دکتر بدیم بره دوخت و دوز بلکه از زندگی یارو بکشه بیرون!
چرت و پرت هم حدی داره !

شیرین پنج‌شنبه 19 دی 1392 ساعت 00:09

کجایی پس من شدیدا دارم درس میخونم !!!! ولی منتظرم بیای نظرات بچه ها تایید کنی من یکم دلم شاد شه !!

برو درست را بخون عزیز،

منم امشب کارم زیاده. فقط کامنتها را تایید کردم. نرسیدم جواب بدم.
این وبلاگ آخر ما را خونه خراب می کنه

مهسا چهارشنبه 18 دی 1392 ساعت 19:32

بانو بیا یه وب بزنیم به خانم ها سکسولوژی یاد بدیم بلکه خیانت ها کمتر شد و ازین اتفاقا کمتر افتاد

مهسا جان

خانوم اولی 45 ساله است حسنا 30 ساله

برای هر مرد کثیفی حسنا جذابیتش بیشتر از خانوم اولی است. مگر این که شعور داشته باشه و جذابیت را فقط در پایین تنه نبینه.

باید یک وب بزنیم به هرزه ها انسانیت آموزش بدیم. قرار نیست هر کس پیر شد با یک جدید عوضش کنند.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.