.

.

.

.

عذر خواهی


نویسنده: حسنا بانو - ۳ بهمن ۱۳٩٢

گاهی  اوقات عذرخواهی کردن سخت ترین کار میشه مخصوصا که آدم  خودش دلش نخواد یک کاری رو بکنه ولی به دلایلی مجبور بشه .درست مثل شرایطی که من همین الان دارم . افسوس


روزی که پست نوشتی گفتی می خوام رمزی بنویسم و هر کس رمز می خواد فقط ایمیل بذاره تا بهش رمز بدم کاملا معلوم بود داری دروغ می گی. همونروز نقشه ات را کشیده بودی. این فیملها را هم برای عمه ات بیا و مردک !!


اگر میدونستم نوشتن پست رمزی انقدر درد سر داره اصلا این کار رو نمیکردم . یا اصلا پست رو نمینوشتم و یا این که رمزی اش نمیکردمخنثی . 

چرا نمی دونستی؟ مگه از اسفند پارسال تا الان سه بار بار سرشماری نکردی؟  مگه همین سرشماری آخر 1500 تا کامنت قربونت برم فدات بشم نگرفتی؟ یا واقعی بود و 1500 تا کامنت داشتی و آدرس، یا محصول مشترک خودت و دوستات بود. 

پس خبر داشتی که چند تا درخواست رمز می گیری.

گفتی به همه رمز می دم. خیلی هم تاکید داشتی به هممممممه رمز می دم. فقط آدرس بذارید قسمت کامنت که من راحت باشم.


دردسر خاصی هم نداشته. رمز را در قسمت جواب کامنتها کپی پیست می کردی.  به قول خودت می رفت به ایمیلشون. کار سختی نبود وقت چندانی هم نمی گرفت. یادت نره تو همون حسنایی که 400 تا کامنت را مشروح جواب می دادی. پس کپی پیست کردن یه رمز برای 1000 تا کامنت در مقابل نوشتن 400 تا جواب چیزی نیست 

خب این پارگراف هم که پرت و پلا بود .


در هر حال . من نوشتم که برام ادرسهاتون رو بگذارید و رمز رو براتون میفرستم. همین قصد رو هم داشتم و اول که شروع  به رمز دادن کردم رمز رو برای خیلی ها ارسال کردم . حتی اونهایی که فقط یک ایمیل بود . برای وبلاگ دارها هم تا حدودی رفتم وبلاگهاشون و رمز رو دادم  و اصلا نگاه نکردم که ببینم چه کسی هست . با خودم گفتم خواننده ای هست که همراهم بوده و محبت داشته و دوست داره این پست من رو هم بخونه .ابرو


به کی رمز دادی؟ چرا دروغ میگی؟ پست رمز دارت چند تا کامنت داشت؟ سی تا. با حساب تکراری ها، کلا به بیست نفر هم رمز ندادی. از 1500 نفر جان نثار، سه روز لفتش دادی و به 20 نفر رمز دادی. سه روووووووووووووز طول کشید برای 20 نفر رمز فرستادن !!


این پارگراف هم که دروغ بود.


ولی شما خودتون رو بگذارید به جای من . وقتی من میام میگم فقط دوست ندارم این پست عمومی باشه و  مساله خاص یا مطلب خاصی توش نیست ، چرا باید یک عده گریبان بدرند؟ سوالاین کلمه گریبان دریدن واقعا وصف حال هست  و توهین محسوب نمیشه . البته برای بعضیها .چون کاری که انجام میدن این فعل رو در ذهن آدم میاره خنثی.


این یعنی چی؟ گریبان بدرند؟ کی و کجا گریبان درید؟ واقعا این جمله را معنی کن. 

تو گفتی پست خاصی نیست و به همه هم رمز می دم. به قول خودت دیگه گریبان دریدن نداره. هر کس در هر درجه ای از حماقت هم که باشه، می دونه وقتی درخواست رمز می ده نباید گریبان بدره. پس کسی نیامده فحش بده، بگه رمز بده.

این پارگراف کلا بی معنی بود. هیچ ربطی بین جمله هاش  نبود. فقط چند تا کلمه بی ربط را گذاشتی کنار هم !!


من اول به آی پی ها و یا حتی ایمیلها توجه نکردم. فقط نگاه کردم ببینم ایمیل رو درست نوشته باشند . چون تعداد کامنتها هم زیاد بود . جریا ن از اونجا شروع شد که کمی حافظه ام کار کردابرو . وقتی آدم میبینه یک نفر با  اسم  مختلف و تو زمان مختلف میاد کامنت میذاره قربون صدقه میره و همون ایمیل رو گذاشته ، باید پیش خودش چی فکر کنه ؟تعجب من نمیدونم این چه هوش سرشاری بود که همون ایمیل رو بنویسه و بعد متن و اسمش رو عوض کنه ؟ خوب با همون اسم قبلی مینوشت .آدم نمیگه من که دارم رمز رو ارسال میکنم چه دلیلی داره اینها اینطوری کنن ؟ به غیر از این هست که گویا طرف مربوطه به خودش هم شک داره ؟ یا کم حافظه هست نمیدونه کدوم یکی از اسمهاش رو بگه خنثی


دقت کردم ایمیلها اشتباه نباشه. ایمیل کی اشتباه نباشه؟ حالا اگه ایمیل اشتباه بود می خوای درستش کنی؟ از کجا می خوای بفهمی اشتباهه یا درست؟ 

قاعدتا باید رمز را کپی می کردی در جواب کامنتها و تمام. بعد هر کس می گفت بهش نرسیده دوباره کامنت و آدرس می ذاشت و بهش می دادی. ایمیل اگر هم اشتباه باشه که نمی تونی درستش کنی. از کجا می خوای بدونی درستش چیه؟ فرض که طرف یه حرفی را کم یا زیاد گذاشته، مگه تو ایمیل همه مردم را حفظی 


 حافظه ام کار کرد یعنی چی؟ تو آی پی 1500 نفر را حفظی؟ اصلا مگه می شه؟ حافظه اصلا در این مورد معنی نداره. برو از این کلاهها سر مردک بذار که بتونی نیم ساعت بیشتر نگهش داری. بعد از 6 جیم نشه.


یه نفر بر فرض همچین کاری کرده. به بقیه چه ربطی داشت؟ یکی به تو فحش داده و رمز خواسته. خب بهش رمز نمی دادی. تمام.


بیشتر دقت کردم و این بار به ای پی ها . متاسفانه مواردی رو دیدم که تعجب کردم . وقتی خانومی که عادت داره همیشه بیاد اینجا و با کلماتی که شایسته تربیت خانوادگی اش  هست برای من بنویسه و هر چه در دهان داره و از پدر و مادرش یاد گرفته  اینجا بیان کنه و حتی انقدر معروف باشه که تو وبلاگهای دیگه هم آثار هنری اش دیده بشه میاد و برای من حسنا جون مینویسه و خواننده ات هستم ، آدم پیش خودش چه فکری میکنه  ؟ تعجببه غیر از این که حداقل انقدر آب و تاب نمیدادی و یک کلمه میگفتی رمر میخوای و تمام میکردی . من که رمز رو در هر حال میفرستادم براتخنثی

باز هم وقتی کسی که همیشه میاد توهین میکنه و الان با همون مشخصات اومده کامنت گذاشته و ادرس وبلاگ  و سخن از دوستی میگه ، آدم باید چیکار کنه ؟تعجب خدا شاهده  چند بار ای پی رو نگاه کردم . چند بار به خودم گفتم نه اشتباه شده این نیست . چک کردم  گفتم ای پی ها عوض میشه همیشه عدد ثابت نیست ولی رقمهای اولش که نباید عوض بشه سوال. با خودم فکر کردم اصلا این آدم چی پیش خودش فکر کرده که با ای پی ثابت خودش اومده ؟ شاید فکر کرده  حسنا که بین این همه کامنت حواسش نیست . البته تا یک مقطعی حواسم هم نبودو دلیلی نمیدیدم چک کنم . میشه گفت یک قسمتی رو درست فکر کرده بود . انقدر شک داشتم که این یک مورد رو نتونستم  به عقل خودم اعتماد کنم با شرکت مربوطه تماس گرفتم و تایید کردند که بله هر دو مال یک کاربر هست  و اینجا بود که تعجب کردمتعجب . این آدم همون آدمه ؟ یعنی فکر کرده من چون ادرس وبلاگ دیدم میرم رمز رو میدم ؟ البته  این رو هم درست  فکر کرده بود چون اگر من قبل از اون دقیق نمیشدم هیچوقت نمیفهمیدم و رمز رو براش نوشته بودم .خنثی


تا یه مقطعی حواسم نبود و رمز دادم !!! به بیست نفر رمز دادی. اونم سه روز فکر کردی. به کسی رمز ندادی. دروغهات را ببر تحویل اون مرتیکه آشغال هوسران بده . موزمار ذروغگو. 


هیچ شرکتی تلفنی که هیچ، حضوری هم  به هیچ احد الناسی مشخصات مشترکینش را نمی ده. هیچ نوع مشخصه و اطلاعاتی. فقط با حکم رسمی از مراجع قضایی به شکل محرمانه در اختیار اونها می ذاره. مگه شهر هرته زنگ بزنی بگی الو این ای پی ها مال یک نفره؟ اونها هم بگن بله خانم حسنایی. اگر امر دیگه ای هست بفرمایید در خدمت باشیم ... در حد یک بله و خیر هم جوابت را نمی دن. فکر کردی اعتبار شرکت و امنیت و آرامش مشترکینشون را به یک عشوه خرکی حسنا پشت تلفن می فروشند. برو این فیملها را واسه همونی بازی کن که نفهمه و خر می شه 


قبل نوشتن این چرندیات، گوشی را می گرفتی دستت به یکی از این شرکتها زنگ می زدی، اقلا این پرت و پلاها را ردیف نمی کردی اینجا. 


جا داره اینجا به اون خانوم بگم . خانوم عزیز فکر نمیکردم خودت هم یک وبلاگ نویس باشی و بیای اینطوری توهین کنی . ای کاش آدرس وبلاگت رو اینطوری لو نمیدادی . حداقل دلم نمیسوخت برای اون بچه بیگناهی که شما باید تربیتش کنی و اصول اخلاقی و زندگی اجتماعی رو بهش یاد بدی . برات متاسفم . خیلی زیاد .انقدر که شما رو لایق ترحم و دلسوزی میدونم تا سرزنش . افسوسخدا بهت کمک کنه که این ذات و اخلاقت رو اصلاح کنی . حداقل به خاطر این که مادر هستی  خدا بهت کمک کنه  وگرنه از خودت که گذشته .

و... چی بگم از این موارد .


خدا به تو کمک کنه با این همه کثافت و نجاست که توش غرق شدی .... 


 شما جای من بودید چه فکری میکردید؟ برای همین هست که باید بگم عذر خواهی کار سختی میشهناراحت . عذر خواهی از این که تو دلم موند به خیلی ها رمز رو بدم و این کار رو نکردم . عذر خواهی به این دلیل که علی رغم میل باطنی ام مجبور شدم سخت ترین کار رو انجام بدم و اون این بود که  خشک و تر با هم بسوزند . صد البته این ضرب المثل هست و  نداشتن رمز من مساله مهمی نیست و اصلا پست مهمی نبود . من تو این وبلاگ در مورد مسائل شخصی تر هم گفتم و عمومی هم بوده رمزی روش نبوده . حتی این پست من هم میتونست عمومی باشه .حداقل اونهایی که خوندن میدونن من مورد خاصی توش ننوشته بودم و فقط تعریفهای معمولی بود . حتی به این موضوع که رمز رو دارم ارسال  میکنم هم اشاره کرده بودم .بازنده


اون خانم مشکل داشت بهش رمز نمی دادی. چه ربطی به بقیه داشت؟ خودت هم می دونستی و می دونی که یه عده مخالف تو و کثافتکاریهات هستن. چه ربطی داره به 1500 نفری که اعلام جان برکفی کرده بودند در پستهای سرشماری قبلی؟ 


واقعا باید بگم متاسفم و باید بگم که این عذر خواهی خیلی برام سخت بود ناراحت. از همه اونهایی که دلم میخواست رمز رو براشون بفرستم  و نشد . حتی به فکرم رسید یک قستمهایی از پست رو بردارم و بقیه اش رو عمومی کنم و بگم بفرمایید این بود اون تعریفی ها و انقدر مهم نبود که شما این کار رو بکنیدابرو .با چند نفر از دوستان هم مشورت کردم که عمومی اش کنم  و گفتند نه این کار رو نکن .اگر یک مطلب خیلی سکرتی بود باز یک چیزی .آخه برای یک پست مسافرت آدم اینطوری میکنه ؟ باعث میشه من رمز دادن رو متوقف کنم و تعحب کنم ازاین آدمها و بعد هم متاسف بشم برای این که به خیلی ها که باید رمز میدادم ،ندادم و خودم اول از همه ناراحت بشم؟


به قول خودت اگر موضوع خیلی خاص بود یه چیزی.

خواستم نصفش را بردارم بقیه اش را عمومی کنم دوستان گفتند نکن.

چرا؟

خیلی سکرت بود؟

خیلی خاص بود؟ بگو ترسیدم از دروغهایی که نوشتم  و می دونستم لو می ره. وگرنه سفرنامه که چیز خاصی نیست. تو داستان تخمه خوردن و میوه خوردنت را برای طولانی کردن 6 نوشتی، ماجرای پریود بودنت و نیامدن مردک در دوران پریودت را نوشتی،  نوشتی واسه تامین 6 قبول کردی زن مردی بشی که به گفته خودش همه چیز زندگیش عالی بوده و فقط 6 می خواسته، ماجرای ماشین شستنت را کنار جوب آب نوشتی ... دیگه از این حرفها که خصوصیتر یا خنده دارتر نبوده. 


باز هم داری دروغ می گی. این دروغها را چطوری تو این پست بهم بافتی؟


 نمیدونم چرا بعضی ها عادت کردند به بد بودن . عادت کردند به نقشه کشیدن . عادت کردند به دو رو بودن . حداقل اینجا خویشتن داری میکردید . خنثیمن که در هر حال داشتم رمز رو ارسال میکردم چه نیازی بود که این کار رو بکنید ؟ چه نیازی هست که فکر میکنید همیشه تو زندگیتون باید دلتون تیره و تار باشه ؟ چه نیازی هست که خودتون هم از ذات خودتون شرمسار و گریزان هستید که اینطور عمل میکنید و حرف میزنید ؟سوال


اونی که عادت داره به بد بودن و نقشه کشیدن و سیاس بودن و دروغگویی تویی.

با همین نقشه ها یه زندگی را به باد دادی. وبلاگ نوشتن و دروغ گفتن  و بازی در آوردن سر خواننده هات که کاری نداره. 

خیلی سالوس و مکاری.


بگذریم از کسانی که باز فکر کرده بودند کامنتها زیاد هست و ای پی ها هم زیاد . کی به کی هست با یک کامنت توهین میکنیم با یکی دیگه ایمیل میذاریم تعجب. این در حالی هست که من  همه کامنتها رو دونه دونه و با دقت بررسی نکردم . ببینید اگر وقت بذارم همه رو ببینم چه مواردی  دیده میشه آخ. ترجیح هم میدم این کار رو نکنم چون اول از همه متاسف میشم . متاسف برای همه اونهایی که اینطور هستند . ای کاش بدونید برای من فرقی نداره و حتی برای دیگران . زندگی من و بد خوبش تغییری نمیکنه . این شما هستید که این ذات زشتی که دارید ، این خوی زشتی رو دارید ،  باید تمام عمر همراه خودتون داشته باشید . به جای شما بودم قبل از هر چیز یک فکری به حال خودم میکردم ولی حیف که دوست دارید خودتون رو به خواب بزنید .خنثی


آره. تو واجبه قبل از هر چیزی فکری به حال خودت و زندگی نکبتت بکنی. زدی زندگی یه زن و دخترش را داغون کردی اومدی اینجا ما را نصیحت می کنی.

بذار بهت بگم. الان جوونی و به اون مرتیکه آشغال حال می دی. ولت نمی کنه. 

ده سال دیگه می شه چهل سالت. مرتیکه می شه شصت سالش و از تک و تا می افته. دیگه تخمه افتابگردون که هیچ، پسته خندان هم نمی تونه نگهش داره تو  خونه عفاف حسنا. اون موقع است که می فهمی چه گندی زدی به زندگیت. 

به جای نصیحت کردن بقیه، یه فکری به حال گنداب  زندگی خودت بکن.

الان تو می خوای بچه تربیت کنی؟ وقتی ازت می پرسه چی شد زن بابا م شدی، می خوای بگی بابات دنبال یکی می گشت واسه ... و من داوطلب شدم؟ کمک جنسی بدم، کمک نقدی بگیرم؟ به جای این که به فکر بچه های مردم باشی، به این فکر کن که اگر بچه ای در کار باشه، چطور می شه تربیتش کرد، وقتی خانه از پای بست ویران است 


 من دوباره  و به زودی پست جدید مینویسم وعمومی  از روزمره هام  که حضرات  خودشون رو بیش از این  اسپند روی آتش نکنند . مجددا از دوستان عزیز هم عذر خواهی میکنم  و باز  هم تکرار میکنم این عذر خواهی خیلی سخت بود . خیلیناراحت. سعی میکنم دیگه از این موارد نباشه و یک مطلبی یا نوشته نشه یا این که عمومی باشه . تا این مشکلات هم پیش نیاد .اوه


پست جدید می نویسم براتون. عزیزم قربونش برم فداش بشم جاری ( اینقدر به طرز مسخره ای قربون صدقه جاری غیرهمزبونی که هیچی ازش نمی فهمیدی رفتی، که حتی دوستات هم مسخره ات می کردن سالوس )  می آد و برادرشوهر را رد می کنیم بره. یه دوماه با این فیلم هندی سرکارید. نی نی خانم واکسن زد، پی پی کرد، عزیزم جاری عطسه کرد ....


مردک هم 4 ماه هست زندگیش را ول کرده چسبیده به حسنا. هیییییچ فامیلی هم ندارن بگن این مرتیکه کجاست؟ نه خانواده خانم اولی می پرسن شوهرت کو؟ نه عمه ای عمویی خاله ای دایی .... اینا کلا کسی را ندارن بگن این مرتیکه کجاست که نه تو عزا هست و نه تو عروسی؟ هیچ کس نمی ره خونشون مهمونی که ببینه زن مریضش را تنها ول کرده و خودش افتاده پشت سر یه عفریته خونه خراب کن. عروسی دعوت می شه، با حسنا فرار می کنه می ره شهرستان ( مسافرت قبلی)، شب یلدا می شه با حسنا در می ره خارج. فکر کنم برای عید چون مناسبت مهم تری هست بلیط کره ماه بگیره و با حسنا برن کره ماه که برای عید پیش خانواده اش نباشه. 


اگه مردک پیش تو هست پس چرا 5شنبه تمام مدت در حال پست نوشتن و کامنت تایید کردن و رسیدگی به وبلاگت بودی؟ 

خونه اون زنش که نمی ره، کجا می ره که بعضی شبا می شینی می گی من امشب تنهام .... هر شب هرشب کجا می ره؟ نکنه زن سومی درک کاره؟ دلیلی نداره پاشه بره خونه مادرش یا برادرش یا ... هر مردی شب می آد خونه اش میخوابه. 


اون ماجرای خونه فروختن که از بیخ دروغ بود. محال ممکنه یه زنی بره دنبال کارهای دارایی  شهرداری و ... و خونه بفروشه و شوهرش نفهمه که زنش داره یه کارهایی می کنه ... دل بابا هم که مسخره ترین دلیل عالم بود. دل بابا الان کجاست؟ خانم اولی شماره تلفن بابا را گم کرده که دیگه بهش زنگ نمی زنه؟ الان که شوهرش کلا ولش کرده و اومده پیش تو، یه زنگ به بابات نمی زنه بگه بیایید این فاحشه را از تهران جمع کنید ببرید تا نیامدم آبروتون را توی آمل وبابل نبردم؟ 

البته خانم اولی فراموشی دوره ای داره. همونطور که تو را خواستگاری کرد و بعدش فراموش کرد، الان هم شماره بابا را فراموش کرده. 


حسنا، درستش اینه

خانم اولی از خونه اش پرتت کرده بیرون. بابات هم باهات قهره و مدتهاست که شمال نرفتی. این قصه ها هم که می گی دروغه. مرتیکه هم پیش تو نیست. گاهی که عبور مجازه می آد کارش را می کنه و می ره. طبق همون قرار همیشگی.

سفرنامه ات هم باشه طلبت تا برات بگم اصلش چی بود. 


خداوند انسان رو با  صفت شتاب داشتن و عجول بودن آفرید .  نمیدونم چه اصراری هست که بعضیها یاد گرفتند برای بد بودن و برای ذات و خوی بد داشتن شتاب بیشتری داشته باشند و از یکدیگر پیشی بگیرند افسوس. باور کنید خوبیها هم در دنیا هستخنثی من معمولا گاهی میخوام قرآن بخونم معنیش رو میخونم . در سوره یونس  نوشته شده :و اگر خدا براى مردم به همان شتاب که آنان در کار خیر مى‏طلبند در رساندن بلا به آنها شتاب مى‏نمود قطعا اجلشان فرا میرسید  پس کسانى را که به دیدار ما امید ندارند در طغیانشان رها میکنیم تا سرگردان بمانند .


این آیه هیییییییچ ربطی به جمله تو نداشت. بعد از اون هیچ ربطی به موضوع رمز دادن نداشت.

قبل از نوشتن این پست قرصهات را خورده بودی؟ تو شیشه هم مصرف می کنی؟

اینا چیه نوشتی؟ 


جا داره خواهش کنم از همه اونها که خودشون رو به خواب زدند که توجه داشته باشند که در زندگی همیشه و همیشه به دیدار خدا امید داشته باشند و نگذارند که در طغیان خودشون رها و سرگردان بشن . یا بشه در کل بهشون توصیه کرد به وجود خدا  و قضاوت الهی ایمان داشته باشند. البته اگر میخ آهنین برود در سنگخنثی از حافظ چه خبر؟



می خواستم از نفس بپرسم دوشنبه شب تا صبح توی وبلاگ ما چیکار می کرد؟ چیزی گم کرده بود دنبالش می گشت؟  

جریان از اونجا شروع شد که کمی حافظه ام کار کرد و دیدم آی پی نفس دائم توی استت ما تکرار می شه. گاهی فاصله هاش به کمتر از نیم ساعت می رسه. این شد که گوشی را برداشتم و زنگ زدم شرکت مربوطه و پرسیدم آقا این آی پی نفسه؟ اونام هم گفتن بله و دیگه اینطوری شد که من مجبور شدم کاری را که نمی خواستم بکنم. 


این عکس را هم ببین. تازه یک بار هم 4:25 صبح اومده بود که دیگه تو عکس جا نشد. بس که زیاد اومده  بود نتونستم اون را جا بدم .... البته کار هر شبشه. ولی گفتم یه نمونه بهت نشون بدم،  چون سر موضوع سفرنامه خیلی کمکت کرد و زحمت کشید، جایزه خوش خدمتی بهش بدی.

آی دی وبلاگ نفس را که می شناسی؟  
                 598958































اینم یه قسمت کوچیکی از فعالیت دیشبش 










نظرات 60 + ارسال نظر
مهسا شریفی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 19:11

این همه آمارگیری و وعده الکی که میخوام پست مصور بذارم. همین بود؟؟؟؟؟؟
واقعا این فکر کرده مردم خرن؟ بعدشم برداشته یه پست بیخودی گذاشته که همه یادشون بره.
دیوونه است انگار

دیوانگی حسنا سرجای خودش،

من توی حماقت این ببعی ها موندم

نارین شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 19:01

یادمه گفته بود که همسر به نت دسترسی نداره و وب اینا نمیاد
بعد الان میگه وب شرکت و ایمیل و پیج و ...
خو چطور یه همچین ادمی دخترش یه سرچ نمیزنه زن دوم؟
راس میگن دروغگو کم حافظه اس

تو صفحه اسمش را نیار همسر می بینه که مردک یه دختر 20 ساله داره؟

یا مردک همه چیز را بسته و فقط راه اد کردن را باز گذاشته که مبادا کیسی از دستش بپره؟

همسر نمی دونه که می تونه این خانم را بلاک کنه؟ علت این که همسر بلاکش نمی کنه چیه؟

اون خانم اگر شغل مردک را بدونه و به همه اطلاعاتش دسترسی داشته باشه، از هرزگی مردک و زن دوم بودن تو ... هم خبر داره
البته احتمالا می دونه و برای همین می خواد برنامه ای که حسنا سر مردک پیاده کرده، سرش پیاده کنه

حسنا راههای نفوذ را یادش بده. بهش بگو قلق مردک چیه

مهسا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 18:39

من که نمیتونم بیام مثل تو بیمارستان باشم یا پشت در اتاق عمل وایستم . مگه تو نگفتی شوهر خواهرت امروز میخواد بیاد اونجا؟ میخوای منم بیام؟
(معلومه خوب باید مخفیت کنن دست گل داداششونه )

گفت تو هیچ احساسی به خانواده من نداری . گویا همسر دچار فراموشی مقطعی شده .(احتمالا تو اینارو به مردک گفتی و اینجا برعکس می نویسی ) گفتم مگه خانواده تو نسبت به من احساسی دارند؟ مخصوصا خواهرهات . گفت به خواهرهام چیکار داری بابا تو رو دوست داره . هر چند تو دلم گفتم تو اینطور فکر کن و تو گفتی من باور کردم (هنوز سر ماجرای خونه ازش دلگیری )، ولی به خود همسر گفتم خدا خیرشون بده انشالله سلامت باشن . من تنها کاری که میتونم براشون بکنم اینه که دعا کنم سلامت باشن سایه شون بالا سر خانواده .(حسنا خدا تو قران گفته دورو نباشید )

چرا نمی تونه بره بیمارستان؟
واسه نی نی خانم که حسنا همه کاره بود، الان یهو دیگه نمی تونه بره؟

فهمید چقدر دروغهاش سر تولد نی نی خانم مسخره بود، حالا نوشته من نمی تونم بیام

مهسا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 18:32

به جای خود پاسپورت صفحه اول و ویزا اخیر و مهر ورود خروج رو کپی گرفتم و اصلش رو نبردم که باز نگه قبلا چرا گزارش ندادی و مثل این که بار اولت نیست .
(ببین دیگه چقدر اقای همکار هواتو داشته مگه با اونم بعلهههههههههه )

همسر رو هم احضار کرده بود با هم رفتیم از اون هم سوال جواب کرد .
(شما تا به حال ازین همسر بی کار تر ادم دیدین ، تازه ادم معروف و مهمی هست و اگه اسمشو بگه همه می شناسنش پس اگه فرد مهمی هست چرا اقای اسمشو نبر نشناختش )


همسر که صداش در اومد که مگه من هم کارمندشون هستم من چرا باید بیام پیش خودشون چی فکر کردن .
(چه همسر مزخرف و ماستی ، حالم بهم خورد )

در کل میخواست اذیت کنه وگرنه لزومی نداشت بگه همسر بره . خلاصه همسر غرهاش رو به من زد با آقاهه خوب حرف زد.
هر چند شغل همسر نوشته شده اونجا (دقیقا کجا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ) و اصلا لزومی نداشت سوال کنه . ولی باز هم سوال کرد و همسر هم بصورت حضوری سرش رو گرم کرد در مورد کارش براش توضیح داد و این که اونجا هم دقیقا چه کسانی رو ملاقات کرده (اخی بابا نوئل رو دیده ) . البته برای گرم شدن سر آقاهه گفت و به حرف گرفتش وگرنه نمیگفت هم مهم نبود .(یعنی اصلاااااااااااااااااااااااااااااا مهم نبودا ، اصلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا )

مهسا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 18:26

خانوم ب هم یکی دیگه از همکاران هست که مرتب چشم تو چشم هستیم و به ظاهر خیلی هم با من خوبه .
(اخی اونم معلوم الحال ازاب در اومد )
از من بزرگتره و هنوز هم ازدواج نکرده (دقت کردید چقدر رو این مسئله تاکید داره )
و به شدت فکر میکنه که من خیر سرم عجب شانس و اقبال بلندی داشتم(یعنی همکاراش نمی دونن که حسنا زن دومه) و چه مورد اکازیونی برای ازدواج گیرم اومده و صد در صد لایق این مورد اکازیون هم نیستم (تو این یکی اشتباه می کنی ، اون مردک لایق تویی ج... هست).

حالا جریانات خانوم ب که بخوام بگم طولانی میشه و بماند . من هم که میدونم این بنده خدا دچار توهم شده (اخییییییییییییی) و اگر از زندگی ما خبر داشته باشه دیگه انقدر فکر و خیال نمیکنه که چرا من شانس دارم اون نداره.(خوب بگو زن دومی)


یادتونه حسنا تو یکی ازکامنت های من گفت خیلی ها می دونن من زن دومم و اسمون به زمین نرسید و منطقی برخورد کردن

ولی نه از فامیلش کسی می دونه و نه کسی تو محل کارش
و متاسفانه هیچ دوستی هم نداره که باهاش در ارتباط باشه ، تو این مدتی که زندگیشو می نویسه، 1 بار ننوشت رفتم خونه دوستم یا با دوستام رفتیم بیرون.

همش اویزون اقای جا جور کن هست و همش خونه مریم جونننننننننن

راستی از عروسمریم جون چه خبر؟
همون که عروسیشون رو تو پارکینگ خونه گرفتن

مهسا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 18:20

یعنی برنامه داشتیم به خدا . تا اونجا پیش رفت که از شغل جاری و برادر شوهر و این که جاری مسلمون شده یا نه و ملیت داره و ... همه چیز رو سوال داشت .

حسنا در مورد خودت چه فکری کردی ؟
شاید فکر کردی ادوارد ***اسنو***دنی
تو ایران جز به شغل های حساس به چیزهای دیگه گیر نمی دن اونقدر
اونهایی هم که خیلی حساسن ممنوع الخروجشون می کنن که نتونن هیچ کاری کنن و گرنه این چرندیاتی که نوشتی کلا خیلی چرندههههههههههههههه

نوشته ملیت داره؟

هر آدمی ملیت داره

اونی که اکتسابیه، تابعیته حسنا جون

واااااااااااای حسنا یه رحمی به دل ما کن اینقدر می خندیم دل درد می گیریم

ترمه شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 18:02

خانم ب فهمیده همسر چه خانم بازیه گفته منم آویزونش بشم .چرا که نه!

آخه گفتی

شیرین شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 16:46

یه همکار داره که به این مرد پیره 2 زنه حسادت میکنه؟؟؟؟!!!!!

این حسنا به شدت مشکل روانی داره!!!! آخه این مرتیکه که تو تفالشو از یه زندگی دیگه کشیدی بیرون حسودی داره؟؟
کلا توهم زده حسنا جون!!

همکارهاش که خبر ندارند موضوع چیه و حسنا یواشکی و با همکاریهای آقای جا ... به زور خودش را به این زندگی چسبونده.

فکر کردی اونا می دونن حسنا زن دومه؟ می دونن به قول خودش چطور شد که وارد این زندگی شد؟

[ بدون نام ] شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:57

حسنا جون مادر الهی همسر(مردک) بمیره برات که کامنتهات از روزی 400 تا به 40 تا کاهش پیدا کرده!
روز به رو از تعداد ببعی ها داره کم میشه؟ فهمیدن تو چوپان دروغ گویی؟بمیره برات آقای .. کش و همسر خ باز!

رایا جون شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:48

والا به خدا
ما برای استعلاجی باید چندبار بدوییم
تازه اقای همکارم نداریم همش هوامونو داشته باشه شوهر پولدار برامون جور کنه
خلاصه بالا شهریمون کنه
خونه بزرگ بخریم
دوستای باکلاس مثل نفس برامون پیدا بشه
خخخخخخ

الهه شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:41

کاربرد تخمه را براش توضیح بده و بگو که مصرف تخمه تو خونه شما چقدر بالاست

ذیگه تا آخر عمر اسم تخمه که بیاد من خنده ام میگیره!!

رایا جون شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:29

باز به کفتر ی سیخی خورد
و وبلاگش پر از شادی های عروسی و عشقولانه شد
حسنا هم که بهش ایرادی وارد نیست
تمام دخترای مجرد بزگتر از حسنا به شوهرش حسودی میکنن
بانو بیا دست به دست هم بدیم این اداره اینارو پیدا کنیم
برای خودش اروپایی هست

یکی از آرزوهای من استخدام شدن در اداره ای هست که تلفنش را روی موبایل من دایورت می کنند و صبح تا ظهر وبلاگ می نویسیم و ظهر تا عصر کامنت جواب می دیم.
ماهی سه چهار روز مرخصی می ریم.
اضافه بر اون مرخصی ها، سالی دو ماه هم مرخصی بلند مدت می ریم.

رئیس نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل
تنها کارش اینه که بساط عیش و نوش حسنا را جور کنه

سیمین خانم،
ببخشید کامنتتون را تایید نکردم.

نینا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:18

چرا این خانوم های الف و ب ته اسمشون جون ندارند؟؟؟
نکنه تعداد جون گفتن های حسنا تموم شده

الهه شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:04

اینجوری که دوستهای حسنا بهش تیکه میاندازن و مسخره اش میکنند و بدبختی اش رو تو سرش میزنند به ما معلوم احال ها(به معنی خوشحال !!) نیست دیگه!

یک دختر ۱٢:٤٦ ‎ب.ظ - شنبه، ٥ بهمن ۱۳٩٢
..همیشه هر جایی هم ادم خوب هست هم بد..یکی میشه مثل الف خوب یکی میشه مثل ب بد...یکی خوب بودنو انتخاب میکنه یکی بد بودنو ...درست مثل اینجا که یه عده هستن چشم ندارن ..والله چی بگم آخه خوشبختیم نداری که بهشون حسودی کنن!!!!والله خدا شاهده من شده خیلی موقع ها به حالت گریه کنم ..به خاطر این همه اعصاب خردی که تو زندگیت داری


-----
مستقیم بهش گفته اینقدر بدبختیییییی که من به حالت گریه میکنم!! اونوقت از تو سر و سینه زدن ماها میگه در حسودبه خوشبختی اش!!

شادی جان



وای این کامنت خداااست

سحر شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 13:49

حسنا یه چند وقته ننوشته قلمش افتضاح شده. بعد از سه چهار پاراگراف دیگه حوصله ام سر رفت. مخصوصا اون فحش "عمه" رو که خوندم حرصم هم گرفت و دیگه ادامه ندادم. چون از فحش هایی هست که فکر می کنم توهین به زن حساب می شه و شدیدا روش حساسیت دارم مثل فحش های خواهر و مادر که هر کی جلو من استفاده کنه یه تودهنی کلامی بهش می زنم.
یه نکته دیگه که برام جالب بود حماقت حسنا توی مسائل 30ا30 هست. اینکه فرق حساسیت امنیتی سفر به لب نان و اسپانیا رو نمی دونه و در مورد کیس همکارش مرتب تکرار می کنه که می خواستن اذیت کنن. خدا عاقبت ما رو به خیر کنه با این جمعیت سوپر باهوش و سوپر مهربون.

قاطی کرده.
گییییج می زنه. برای همین تمرکز نداره و خوب نمی تونه بنویسه.
این پست را هم نوشت که موضوع را از رمز ندادن و سرکار گذاشتن ببعی ها منحرف کنه.

ساره شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 13:29

می گه تنها چیزی که به عقلم رسید این بود که خودم رو به گیجی و خنگی بزنم. یاد پست لیلی افتادم که راجع به حسنا نوشته بود و همه فهمیده بودن منظور کی هست جز حسنا

[ بدون نام ] شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 12:38

حسنا با یک پست متوهم دیگه به روزه....دوستان انگار دعاهاتون جواب داد،خانوم ب ورژن جدید هووی حسنا در راهه.
حسنا من با هیچ جای قصه ی این بارت کاری ندارم اما به من بگو ببینم تو با شوهر نصفه نیمت جایی دعوت شی و تو وبت نگی؟امسال یکی از همکارای ما از حج برگشت زحمت کشید متاهلا رو با خانومشون یا شوهرشون دعوت کرد مام رفتیم.تو رستوران خانوم ب اول تا آخر سر میز ما بود.
این الان یعنی چی؟تو که گفتی متاهلا رو دعوت کرد.از اون ور ب که مجرد بود. هم زیر میزی رد شد اومد تو....الان میخواستی یه جوری بگی من با مردک جایی دعوت شدیم و زنو شوهر به حساب اومدیم ؟یا عنوان کنی خانوم ب و همسر یه جا حضورن به هم رسیدن تا قصت دنباله دار شه یا میخواستی بگی منم مثل معلوم الحالا شوهر دارم ولی وقتی یکی داره چششو در میاره گریبان نمیدرمو استقبال میکنم از رفتارش و بهش میگم برای تو هم شادی و خوشی و سلامتی باشهجمع کن گندت بزنه.قبلا بهتر قصه میگفتی.خواب زده شدم با قصه این بارت.میرم گنجشک لا لا گوش کنم،بهتر جواب میده
راستی خیلی روده درازی.این بار بر عکس همیشه تهوع گرفتم دیگه تا آخر نخوندم.

کسی هم بره خبر بده اینقدر احمق نیست که بیاد به بقیه بگه من رفتم.
حسنا اصلا نمی دونه کی خبر داده. فقط زیر آب خودش و جا کش را به سلامتی زدن.
الکی نوشته یه دختر بزرگ مجرده که به من حسودی می کنه و ....

حسنای پست دروغگو! حسودی نیست ولی درست و انسانی هم نیست که حسنا بخاطر قر و قمیش و خدمات خارج از عرفی که به جاکش و ... می ده سالی سه ماه بره مرخصی و بقیه اش هم تو اداره مشغول وبلاگش باشه

بعدش هم همکارهات که نمی دونن زن دومی. تو بهشون بگو چه شکری خوردی، ببین دیگه کسی نگات می کنه؟

بهش بگو مسافرت که می ری شوهرت می فرستدت لابی تا با خانومش حرف بزنه.

بگو وقتی پریودی شوهر نداری

کاربرد تخمه را براش توضیح بده و بگو که مصرف تخمه تو خونه شما چقدر بالاست

حوصله ات نمی شه بگی، آدرس وبلاگت را بده بیاد فیض ببره،
واقعیت زندگیت را ببینه

راههای خراب کردن زندگی دیگران را هم که استادی، یادش بده.
رگ خواب مردک هم که دستته، بهش بگو با چی وچطور خرش کردی ( از همونا که به ما گفتی )
بخیل نباش. دانشت را گسترش بده، بذار بقیه هم فیض ببرند

راحله شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 12:21

باز که این حسنا قاطی کرد از جنگ دعواهاش با خانم اولی و خانواده همسر نمی تواند بنویسد نشسته دشمن فرضی تو وب درست کرده است.
خدایا همه خانواده ها را از شر هر چی دیوانه مثل حسنا ست دور کن

راحله جان
خصوصی: نه

میترا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 12:21

اینها تمام ادب ظاهریشون به این دلیله که با کمبودهای روانی که دارند خودشونو برنده احساس می کنند. آدم قلدری که کسی را زده یا اومده مال کسی را تصاحب کرده خیالش راحته، قربانیه که این وسط جلز و ولز می کنه. حالا همین بانوانی که زن اول را وحشی و بی ادب و بی کلاس می دونند که چرا نیامده شوهر و زندگیشو دو دستی در دستمال تقدیم این بانوان محترم کنه، بعدترها اگر همین مرد با خانم همسایه متاهلی که از نظر سنی هم تناسبی ندارند احوالپرسی کنه آسمون به زمین میاد و اینها خوی وحشی و ذات کثیفشون را نشون می دند.
از قدیم گفتند که کافر همه را به کیش خود پندارد.

قورباغه سبز شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 09:21

گفتم حالا که صفحه کامنتا بازه تا آخرشو بخونم ببینم دیگه چی گیرم میاد که فهمیدم حسنای مهربان اصلا و اصولا واسه چی پست مینویسه. اینم دلیلش از زبان خود خانم حسنا. "آدم میاد فقط برای خوشحال کردن دوستانش پست مینویسه و در اصل میخواد لبخند به لب خواننده های عزیزش بیاد."
حسنا تو زندگیش هر کار میکنه فقط و فقط برای خوشحال کردن دیگرانه. مدیونید اگه فکر کنید نیت دیگه ای داشته باشه.
همونطور که با همسر ازدواج کرد تا لبخند رو به لبای خانم اول و بهار بیاره اینجا هم پست مینویسه تا لبخند و به لبای خواننده ها بیاره.
من از همین جا اعلام میکنم که در مورد من یکی موفق شد و من الان کلی لبخند به لبم اومد و حسابی از این پست و کامنتهای مربوطه خندیدم.

من از همین جا اعلام میکنم که در مورد من یکی موفق شد و من الان کلی لبخند به لبم اومد و حسابی از این پست و کامنتهای مربوطه خندیدم.

من کارم از لبخند پذشته، قهقهه می زنم

یک خبرنگار شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 09:11

سلام، برگشتت مبارک
من معمولا کامنت نمی زارم، خیلی وبلاگارو می خونم اما اگر خیلی احساسی نشم و یا فکر نکنم که یه راهنمایی واجبه کامنتی نمیزارم
اینبار نتونستم، نتونستم نگم که تو فوق العاده ای دختر. کاشکی بیشتر می شناختمت، تو اگه تو شغل منم بودی بد نبود و خوب می تونستی پته این مدیرا و ... با سند و مدرک بریزی رو آب.

سلام. ممنون که با ما هستید

قورباغه سبز شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 09:08

هی من میخوام نرم اون ور نمیشه. از سر کنجکاوی رفتم کامنتای حسنا رو بخونم که یه کامنت محشر دیدم.....
یه نفر بنده خدا تو آتیش بقیه سووووخته و رمز گیرش نیومده

آخه مگه ارث پدریه یا یارانه هست یا اسرار ناسا هست که وقتی گیرشون نمیاد احساس میکنن به آتیش بقیه سوختن.
من واقعا نمیتونم فکر کنم یه آدم نرمال همچین چیزی رو بنویسه.
اما سر صبحی باعث انبساط خاطر شد.
بچه ها منو وسوسه نکنید برم اونور

و اون 1500 تا کامنت یک ماه پیش
تبدیل شد به سی نفر رمز نگرفته (که اعلام کردند وجود و سلامتی حسنا براشون مهمه و این که سرکارشون گذاشته اصلا عیبی نداره بع بع بع ) و بیست نفر رمز گرفته.

1450 تاشون هم در آرامش دران لبخند می زنن که حسنا براشون می نویسه کلا کسی نظری نداره. نه رمز گرفته و نه رمز نگرفته.

نفس بدو شروع کن کامنت نوشتن که کامنتهای پست عذرخواهی خیلی ناجوره ...... فقط سی تا؟

شادی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 02:50

راستی با خوندن این پست حسنا، یه بار دیگه دلم براش سوخت
حتما خیلی تنهاست و به این وبلاگ و دنیای مجازی احتیاج داره که برای حفظش اینطور دست و پا می زنه

کاش متوجه بشه که فایده ای نداره و هرقدر تلاش کنه نمی تونی چیزیو که ذاتا زشت و ناپسنده، خوب و یا حتی عادی جلوه بده

کاش شهامت و اعتماد به نفس پیدا می کرد و از اون زندگی که حق زن اول و بچه شه بیرون می اومد و سرشو بالا می گرفت و زندگی تازه و قشنگی برای خودش درست می کرد

شادی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 02:46

الهه جون
توی پست قبل حالمو پرسیدی وقت نکردم جواب بدم
خوبم عزیز دلم، بچه ها هم خوبن و با مدرسه و مهد مشغولن
جای شوهرت خالی نباشه، ایشالا به زودی زود کارهات درست بشه و بری پیشش

شادی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 02:44

مرسی بانو جان، دوست نداشتم برم وبلاگ حسنا، چقدر خوب که این پستشو اینجا گذاشتی

شاید زیاد کامنت نذارم، یه خورده گرفتارم ولی می خونمتون و کلی می خندم با کامنتها، مخصوصا تخمه آفتابگردان نمدار

سحرم شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 02:35

بانو جون مثل همیشه عالیییی واقعا دمت گرم
خدای من حسنا زبون دراز به چه روزی افتاده بدبخت چه دست و پایی میزنه نفس های آخرشه هزیون میگه

کامنت میترا هم آخر خنده است

حسنا قبلا نفس های آخرش را کشیده و سوسک شده رفته.

الان هم به زور می خواد بگه خوبم.
خودش می دونه چه گندی به وبلاگش زده.

دقت کنی می بینی که شش ماهه که تمام حضور خانم اولی در وبلاگ حسنا ختم شده به چند اس ام اس مودبانه.

راحت زندگیش را داد به حسنا و رفت.
وبلاگش هم الان شده عاشقانه های و من و شوهرم

خانم اولی و بهاری توش نیستند. نه تو وبلاگ و بالطبع نه تو زندگی حسنا.

فقط من الان موندم بقیه فامیل مردک (بالاخره هر آدمی عمو خاله عموزاده ... فک و فامیل داره ) نمی گن چرا ما رو عروسی دعوت نکردی؟ گله نمی کنن که عروسی مردک و حسنا بی سر و صدا برگزار شده و فامیل را دعوت نکردند؟

نگار شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 01:43

بانو جانم فرمودی :این پاراگراف کلآ بی معنی بود .
سوال اینجاست که کدوم پاراگرافش معنا و مفهوم داشت؟
کلآ یا داره نفرین ناله می کنه و یا مدل های دیگه.در سطح کودکستان.این چی بود این نوشت واقعآ؟!

بانو نامعلوم الحال قصۀ مارو دیوونه کردی .
آه ایزد بانو رحم کن بر آن مسکین

بنده فعلآ بروم دامن کشان

شیرین شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 01:18

میدونین من از چیه حسنا بدم میاد

نه به خاطر چرت پرت ها و دروغ گفتنش یا حتی اویزون شدنش به مردک،،، نه

از این بدم میاد که به زوووووور میخواد بگه من خوبم!! از اینکه میاد بگه من با ادبم! خانوادم با غرهنگ و تحصیل کرده هستن!!!!

آخه این کمپانی حسن و کمال نتونسته یه مرد مجرد پیدا کنه؟؟؟؟؟!!!
آخه مگه میشه آدم این همه کمالات داشته باشه تو شهر به تون بزرگی نتونه یکی را در حد خودش و خانوادش پیدا کنه؟؟؟؟!!!

شیرین شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 01:09

به به میبینم که حسنا جانمان باز در و گوهر ریختن!!!

باید یه کتاب بنویسه در رابطه با علم ای پی!!!! با نفس بنویسه بهتره چون اون استاده و با سوااااااد!!!!!!

من اصلا کنجکاو نبودم ببینم چی نوشته و اصلا به نظرم بهتر که رمز نمیده به کسی به غیر از 4 تا مثل خودش! همون دوست و رفیقاش بخونن بسه واسشون

سابینا شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 00:39 http://for4love.blogfa.com

عالی، دستتون درد نکنه بانو و بقیه دوستان
این حسنا دل قلوه بد جوری دست و پاشو گم کرده، مدت هاس دیگه نمیتونه عرض اندام کنه، یک مدت کوتاه بابت نبود بانو خوشحال شد ولی الان باز با کله رفت تو دیوار

یزدانی جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 22:46

سلاملیکم
بنده حافظم
چو نیکو آی پی مارو هم که لو دادی فرزندم
هر شب دمی با حسنا مشاعره داریم با مشارکت نفس
این زنک پول مارو هم نمیدهد من باب رساندن اشعار نغز و نثرهای بلیغ...رمز هم نمیدهد سگ مرام؟حتی بر مریدان؟شنیدستی که نفس را هم مغموم همی یابیم اندراحوالات شیخ حسنا
افسوس و بل صد حیف ازیرا که حسنا واقعی رو همینجا خوانیم و بس...
از ما خبر گرفتی همی رساندیم
از سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی چه خبر؟
این نکته بخوان تا رستگار شوی
هنگام پست نوشتن مواد نامرغوب نزن...بسی وهمناک در پست سوتی میدهی یا شیخ حسنا
اندکی بعد مدعی پیامبری خواهی شد با سخنان گهربار که همانا پیامبران بشیر و نذیرن
کسی فال نخواهد که خواب مرا بربود
هان فراموش کردندی...این شرکت پی پی مصب خدمات اشتراکی ما چرا تلفنی جواب مارا که همی حافظ باشیم نمیدهد؟بسیار صدایمان هم لوند ست ...
هر که دانست فردا شب فال بگیرد خود را به سرعت خواهم رسانید
باز هم فراموشم شد
چه کسی گریبان خود درید؟برنامه امشب سینماهای تهران
گریبان دریدن کجا زنجموره های یاوه گویان کوجا(تتلویی خوانده شود)

ببخشید من زیر آخرین کامنت این توضیح را بدم. کامنت های شما عزیزان خودش گویاست و بسیار عالی. دیگه لزومی نمی بینم برای هر کامنت جواب بنویسم. چون کامنت شما خطاب به من نیست. بخشی از همراهی شما عزیزان به عنوان مشترکین و صاحبان وبلاگه.
اگر مورد خاصی باشه جواب می دم. بقیه را تایید می کنم و بسیار تشکر می کنم از همتون

شیوا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 22:03

اینها دونه دونه دارن راهشونو می کشن از پرشین بلاگ می رن که مثلا مطالب رمزیشون لو نره ! کفتر هم داره مقدمه می چینه ، گفته اینجا حس خوبی بهم نمی ده مال روزهای ناله و انتظار بوده ، واسه روزهای عروسی باید یه وبلاگ دیگه ثبت کنه حتما

الهه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 21:41

بانو جان این وبلاگ طلا مال کیه؟
چرا زیر همه آی پی ها هست

اون استت برای وبلاگ طلاست. نشون می ده از چه لینکها و صفحه هایی وارد وبلاگ طلا شدن.

یکیش هم نفس خانم هست که از مدیریت وبلاگش وارد وبلاگ طلا شده.

طلا را هم نمی شناسم. کبوتر لینکش کرده

یه دوست جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 21:38

حسنا از ترس اینکه مبادا دروغهاش در رابطه با سفر خیالیش رو بشه تصمیم گرفت دیگه رمز نده. به نظر من از اول هم برنامه اش همین بود یه پست رمز دار الکی بنویسه بعد بیاد بگه به خاطر یه عده معلوم الحال نمیتوم رمز بدم این اصلا به کسی رمز نداده. چه مسافرت رفته باشه چه نرفته باشه خودش خوب میدونه چه زندگی نکبتی داره. حسنا جان هیچکدام از ما ها معلوم الحال نیستیم همه هم خدا رو شکر سر خونه و زندگی خودمون هستیم و نکبت سر تا پامون رو نگرفته این تو هستی که گریبان میدری برای یه وبلاگ. دلم به حال خانوم اولی میسوزه که یه زن پست افتاده رو زندگیش. حسنا پاشو از دروازه تهران بیرون نذاشته برای حسنا تهران همون اروپا حساب میشه.

رایا جون جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 20:55

سلام بانو جونم
ببین چی کردی که حسنا به این فلاکت افتادهه
هی میاد درستش کنه هی خرابتر میکنه
حسنا و نفس عزیز که اینجا رو هی رصد میکنید خواستم بلند و واضخ بهتون اعلام کنم
پدر من رییس یکی از این شرکت هاست امروز که دروغ بزرگ حسنا رو خوندم ازش سوال کردم
و حالا با تاکید میگم حسنای کم عقل و کم خرد هیچ مشخصاتی از مشتریان با تلفن به شخص خاصی گفته نمیشه اینو تو کله پوکت فرو کن
اما در شرایط خاص با داشتن دستور قضایی اون هم به مقام قضایی گفته میشه نه به شخص احمقی مثل تو
در غیر این صورن میشه از اون شرکت شکایت کرد و درشو بست
لطفا از این به بعد با نفس جون که شوهرشو با پستونک خوابونده و با تو نقشه دروغگویی میکشه .. عاقلانه تر نقشه دروغ بکشید
متشکرم از طنز امروزت حسنای دروغگو

نازی جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 19:51

بانو جان از کجا فهمیدی که این آی پی نفسه؟ممنون میشم بگی.
بعدشم نفس خانوم اگه نترسیدی که بانو میتونه پستای رمزیتو رو کنه چرا در رفتی تو بلاگ اسکای؟ها؟
نفس تو جوا یکی نوشته بود من مثل شما آویزون نیستم خونه ی مادرشوهرم ما وقتی عقدیم خانوادمون رسم داریم که هفته 1بار اونم با دعوت میریم خونه مادرشوهر!!!!براش نوشتم آره از رسم رسوماتتون معلومه که چقدر بافرهنگین که دختر میدین به 1پیرمرد زن وبچه دار!!!!!!انقدر خورد تو پرش تایید نکرد!!!

اگر این لینک را باز کنی (توی استت طلا بود که حالا چون چند روز گذشته، رد شده)
http://s5.picofile.com/file/8110496468/http_tala66_persianblog_ir.htm.html

شماره 13 آی پی نفس است 198.23.189.196

همونطور که می بینی نشون می ده که از مدیریت وبلاگی به شماره آی دی 598985 وارد وبلاگ طلا شده.

آی دی 598985 برای وبلاگ نفس هست. این یعنی نفس از مدیریت وبلاگش وارد وبلاگ طلا شده و اون آی پی برای نفس هست.

مگر این که مدیریت وبلاگ نفس دست کس دیگه ای باشه

یاسمین جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 18:50

لایک براى کامنت میترا

[ بدون نام ] جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 17:40

نفس خنگول پست اولش رو در ادامه مطلب گذاشته رمزی هم نیست !
اونقدر زر و زور کرده و دمش رو گذاشته رو کولش و ددددد در رو رفته بلاگ اسکای

مریمی جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 16:14

خوشحالم دوباره مینویسید.

آیناز جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 16:09

نفس داری بادوتابچه ی بزرگ لباس عروس میپوشی مگه قرارنبودعلی جونو درک کنی که بااین سنش ودوتابچه کت وشلواردامادی نپوشه
تو واقعانرمالی ؟
یکبارمیگی ماعقدکردیم دیگه عروسی لازم نیست
یکبارمیگی مابه دوران عقدمیگیم نامزدی هرکس میره خونه ی خودش
یکبارمیگی علی عادت داره شب هابخوابه من دیرمیخوابم اون خوابه تو
تو وبلاگ میثمک پلاسی
یکبارمیگی انقدرسرت شلوغه کارهای شرکت وانستیتوسرت کلی کارریخته نمی تونی پست جدیدبذاری وبری به وبلاگ دوستات سربزنی
خوب همه اینابه کنارشب نصفه شب تووبلاگی که به توربطی نداره چیکارمیکنی بازم شب شدتو به قول بچه ها قرص نارنجیت یادت رفت بخوری
نصفه شبی تووبلاگ بانوچی میخوای واسی دوست خونه خراب کنت

یاسمین جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 15:26

بانو جون مثل همیشه خودت حق مطلب رو ادا کردى ومن چیزى ندارم که اضافه کنم جز اینکه خدا لعنت کنه هرچى آدم دروغگو ، خودخواه و سواستفاده کن و پر ادعا رو.

مرسده جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 15:17

سلام بانو و شرکای عزیز
یعنی غش کردم از خنده با این پست حسنا!
بانو! میگم این حسنا و نفس چرا انقدر خنگن؟؟ اینهمه آموزش دادی گفتی داستان آی پی چیه و چه جوریه، باز اومده میگه نشستم همه رو چک کردم کشف کردم که دو تا آی پی هست که ٤ تا عددش شبیه همه!!
وااااااااایییی! باورم نمیشه هنوز کسی مثل حسنا باشه که ندونه دیگران نمیتونن تشخیص بدن آدرس ایمیل یه نفر دیگه درست نوشته شده یا نه!!
این دیگه آخر جوک بود!
نفس مدرس دانشگاه رو بگو! دوباره حسنا با طناب پوسیده نفس رفت تو چاه، خودشو مسخره دنیای مجازی کرد!

شهره جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 14:33

حسنا یه پست بی سر و ته نوشته فقط برای دست به سر کردن ملت.سریع هم تو لاک مظلومیت و ستمدیدگی رفته که کسی چیزی بهش نگه.
با این پستی که نوشت چندروز تو کما میره بعدشم میاد یه پست عادی از در و دیوار و فداش بشم جاری و سوپر و پلیس محل میذاره دوباره گوسفندان دورش بع بع میکنند.
انگار نه انگار سه بار سرشماری شدند و آخرم آدم حساب نشدند

غنچه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 14:30

اگر حسنا مسافت به اروپا رفته بود برای اینکه روی همه ما ها کم کنه انلاین به قول خودش مصور هر جا میرفت دم به دقیقه عکس می گرفت آپلود میکرد تو وبلاگش
نه اینکه بیاد بنویسه اینجا شکلک نداره
حالا هم توش مونده می خواهد به شکلی که نه سیخ بسوزه نه کباب جمعش کنه

[ بدون نام ] جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 14:26

با عرض پوزش یاد این جک افتادم

تو که نمی تونی ... بخوری ... می خوری که .... می خوری

می خوای دروغ بگی در حدی بگو که بتونی از پسش بر بیای

غنچه جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 14:24

حسنا جان قبول کن که مسافرت اروپا شما دروغ بیش نبود و از ترس اینکه بانو و شرکا دستت رو کنند در حال مردم فریبی هستی همسان همه حرف های همیشه هست.
چون ترسیدی این ها همه نشانه های ترس تو در تک تک جملاتت نمایان است
خوب عزیز من چرا یک همچین دروغ گفتی که حالا بخوای این هم آسمون ریسمون بهم ببافی

گلریز جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 14:23

نمیدونم چی بگم والله. فقط امیدوارم این وسط بهار بتونه زندگی خودش رو نجات بده. خیلی شرایط بدی داره این بچه که بی گناه قربانی تصمیمات نادرست دیگران شده

یک خبرنگار جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 13:15

ًسلام
من همچنان از خواننده هات باقی موندم، معمولا نظر نمیزارم، کلا هر وبلاگی و می خونم نه واسه سرگرمی بلکه واسه اینکه جهان بینیم بالاتر بره و چیزی یاد بگیرم هست، کم پیش میاد درخواست رمز کنم یا نظر بزارم به جز مواقعی که تحت تاثیر عمیق قرار میگیرم حالا یا احساسی یا در حد راهنمایی و حس همدردی که فکر کنم لازمه
الان از اون موقع ها بود که نتونستم جلوی خودمو بگیرم، خداییش کارت دست مریزاد داره، نو اگه شغلت مثل من بود زیرو بم ای مدیرا و غلطاشونو میکشیدی بیرون و حتما جهانی میشدی،
بهت از صمیم قلب تبریک میگم، کاشکی بیشتر ازت میدونستم

سپیدار جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 13:02

:)))) بانو جان والله من نه سر پیازم و نه ته پیاز.اما از لوله شدن حسنا و نفس خیلی حال کردم! مخصوصا نفس که خیلی ادعای علم و دانشش میشه!
حسنا که با شرکتهای مربوطه هم سر و سری داره،نمیشد ازشون میخواست دونه دونه آی پی ها رو براش چک کنند تا خسته نشه؟اونا هم خوشحال میشن خوش خدمتی برای خانم انجام بدن!

[ بدون نام ] جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:39

گیریم که اون همشو دروغ میگه چه سودی عاید شما میشه

خاتون جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:34

عااالیی بوود
چقد قشنگ جواب هر پاراگرافو دادی

همیشه زن اول جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:19

نفس که کار همیشگیش همینه بانو جان میره این وبلاگ اون وبلاگ با اسامی مختلف زر زر می کنه تا بلکه یکی بهش توجه کنه
زیاد جدی نگیرش بیچاره اگه نرمال بود این موقع شب مثل همه آدمای نرمال کپه مرگش رو میزاشت میخوابید نه واسه یه وبلاگ و دنیای مجازی اینقدر به قول حسناجونش به سینه می کوبید ببینه چی به چیه یا چه خبره !

جالب اینجاست این بشر هیچی بارش نیست و وقتی یکی بهش کامنت میده میگه با فیلتر شکن بیا و اسم عوض کن تا حداقل شناخته نشی در حالیکه من همیشه با اسم خودم عسل بهش کامنت میدم باز برمیگرده میگه چرا با یک اسم میای و یک مشت دری وری دیگه
جالب تر اینه که هی شعار علم آی پی علم آی پیش منو کشته اونوقت میره یه آی پی گوشه نظرات وبلاگش رو برمیداره میزاره بعد می نویسه آبادان و ....
حتی یه بار یه آی پی الکی نوشته بود بعد آدرس و خیابون و کوچه و اول شماره تلفن از خودش در آورده بود

که بگه من تا این حد باسوادم !
ازم بترسین !
مغز جلبکی تر از این دختره بازم خودشه !
خیال کرده بدست آوردن مشخصات کسی همینجوریه !
فقط مثل طبل تو خالی زر زر می کنه و هیچی بارش نیست
یقین داشته باشید یه بیسواده و دیگر هیچ

مهسا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:13

حسنا جونننننن هم اگه یه کم عقل تو سرش بود ، همه جا با فری گیت نمیرفت
حسنایی فیلترشکن های بهتر هم هستنا

نفس هم که معلوم الحاله ، حرجی بهش نیست بانو
بیخیالش ، بذار خداوند در طغیان رهایش کند تا سرگردان باقی بماند .
باید به وجود خدا و قضاوت الهی ایمان داشته باشیم ، البته میخ اهنین در سنگ نمی ره بانو جونم

ببین نفس چه بدبختی هست که با وجود مادر دکتر و خانواده ی فرهیخته و خودش هم که استاد ، اویزون یه مردت متاهله با 2 تا بچه
ببین دیگه این چقدر بدبخته
حداقل حسنا بیوه بود و این همه کثافت کاری می کرد

دریا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:10

این پست رمزی حسناست ؟
چی رومیخواسته رمزی بگه ؟ این چی داره ؟غیرازهمون شر ورهای همیشگی .....

شیوا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 11:43

مرسی عالی بود

میترا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 11:27

ای طغیانگران، ای بدذاتهای عجول! با حسنای مهربان و با ادب و با شعور و دارای تربیت خانوادگی ما چه کار دارید؟ هان؟ همان که دارای سجاده های فراوان رنگی است که با چادر نمازهایش ست شده، همان که نهایت شعور و تربیت خودش و خانواده اش به زن دوم شدن رسید. همان که برخلاف شما خسیسها از نعماتی که در جسم او به ودیعه نهاده ایم برای نیازمندان انفاق می کند و تو چه می دانی انفاق چیست؟ همانا شما را به عذابی سخت وعده می دهم تا دیگر حریم یک وبلاگ را به رسمیت بشناسید. حالا اگر حریم یک خانواده رعایت نشد اشکالی ندارد. ای کسانی که ایمان آورده اید با بلغور چند کلمه عربی خیانت و ظلم به زنی دیگر و فرزندانش بخشیده خواهد شد فقط با جانمازهای تکراری به ساحت مقدس ما توهین نکنید. و در این نکته ها است برای کسانی که تفکر می کنند.

خدای حسنا
سوره 6

کیانی جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 11:24

بانو؟طلا کیه؟!

lida جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 10:43

حالا شدی بانوی همیشگیمون.
قربونت برم که دست این آویزونا رو رو میکنی!

دریا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 10:12

سلام خانومی .......
خسته تباشی

مینا جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 09:46

بانو جان اون استرالیایه منم .نشد دیگه آی پی منو لو دادی اینجا .حالا هفته دیگه می خوام بیام ایران یه راست باید بیام زندان ور دله شما تخمه نم کشیده بخورم. حسنا همین امروز حکم جلب منو گرفته حتما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.