.

.

.

.

حسنا بانو هستم یک دروغگوی درمانده

دوستان عزیز سلام.

ببخشید که نرسیدم کامنتهای پست قبل را کامل جواب بدم. خوشختانه دوستان لطف می کنند و اگر سوالی در کامنتی هست جواب می دن. از همه دوستانی که با کامنتهاشون در اداره وبلاگ کمک می کنند متشکرم.

این پست را پریناز جان زحمت اصلی اش را کشیدند. من فقط عکسها را اضافه کردم. لالا جون هم به نکته ی ظریف تاریخ عکسها اشاره کردند که جای تامل داره. 

کامنتهای پست قبل را که در مورد پست آشپزی حسناست از دست ندین. 

دوست جدیدی به جمع معلوم الحالها اضافه شده که بهشون خوش آمد می گم. مشکلتون در مورد تخمه حل شد؟ من عاشق اون کامنت تخمه هستم. همه وبلاگ حسنا یکطرف، اون کامنتش یکطرف نیشخند

مطالب پررنگ بالا هیچ ربطی به دکتر شریعتی، حافظ، سعدی و بزرگان ادب و هنر و فلسفه و تاریخ و .... نداره. از خودم نوشتم  و اما پست امروز:


من اینروزا اصلا وقت ندارم دم عیدی هستش و من هم فرضا کارمند دولت... خب بریم سراغ پست آشپزی..من امروز میخوام یک سری غذاهای کم کالری و یک سری غذاای کالری دار رو بهتون معرفی کنم... شیطان

کیک آجری.. 

خب از اونجایی که من کارمند دولت هستم و زمانم هم محدود هست معمولا سعی میکنم از فر و ماکروفر استفاده نکنم و ترجیح میدم آجر رو داغ کنم..خیلی خوبه..آجر رو میگذارم روی گاز برقیم که با برق کار میکنه...دارید شماها؟؟!!..احتمالا ندارید..عیبی نداره..شما اولی ها هی کبریت بزنید تا جونتون دربیاد مژه....میدونید بذارید تو فر ده دقیقه ای آمادست اما شما نذارید چون شاغلید پاره آجر رو بذارید رو گار و تابه ی نچسب رو هم حسابی روغن مالی کنید..چاره ای نیست دیگه..روغنه دیگه...و مواد کیک رو بریزید..مواد کیکم که بلدید دیگه..فکر کن یادت میاد...یادتم نیومد اینهمه وبلاگ ریخته برو سرچ کنچشمک...همونو که بلدید بریزید و دو-سه لایه دم کنی و دستمال و پیژامه ها و عرق گیرای مندرس فرزندان و همسر و دوستان همسرتون رو که دیگه نمیشه تو قرار کاری استفاده کنن رو بپیچید دور تابه و تابه و پاره آجر و گار و همه رو فشار بدیداد زبان ...خوب فشار بده خواهرم که درز نداشته باشه یه وقت...فشار بده پفش خوابید..دیگه یک و دو صبح حداکثر کیکتون آروم آروم پف میکنه و میتونید دم کنی ها رو باز کنید و کیکتون رو میل کنید..حالا من دو سه تا آجر دیگه هم دارم چون شاغلم و ادارمون حراست و نگهبان داره..گازمم برقییه..خیلی خوبه..رو یه آجر کیکه..رو اون یکی خورش..رو بعدی آبگوشت...البته من همه دار و ندارم برقی هستش اما یه روش بهتون یاد میدم که از یکی از دوستان یاد گرفتم؟؟من چون شاغلم یه وقتایی یه تیکه چوب میذارم بین دو تا سنگ اونقدر میسبام که جرقه میزنه میشه آتیش..حسابی صفا میکنم..خورش ها و آبگوشت ها رو هم بذارید رو آجر و دیگه کاری بهش نداشته باشید تا هفتاد و دوساعت بعد که دیگه کم کم جا میافته و میتونید میل کنید.. چشمک


 



دومین غذای کم کالری که میخوام بهتون بعد از خورش و دو دیس برنج و آبگوشت  زبان معرفی کنم ترشی هست با مرغ و ماهی و املت و خورش و ایناخوشمزه... والا منو اگه ولم کنن رو نون هم ترشی میزنم میخورم منتها ولم نمیکنن... 

من این عکس ها رو وقعیتش با دوربین حرفه ای عکاسیم گرفتم که خیلی جالبه و نمیگم چیه .. اما راستش به امکانات شماها که توی زندگی فکر کردم گفتم ممکنه با این حد از رزولوشن غریبی کنید این شد که دستم رو انداختم و اون 1100 چراغ قوه دارم رو از تو کشو بیرون اوردم و براتون یک سری عکس دو میلیمتر در دو میلیمتر تهیه کردم از گوشه ی درون مواد غذایی...بعد جالبه که بدونید ساعت عکس ها میگن من همه رو براتون تو ساعت اداری گرفتم..بگذریم دنیا دو روزه..داشتم ترشی و مرغ و ماهی بهتون یاد میدادم..هیچی دیگه اون مرغ وماهی رو ترشی بزن روش بذار توی فر ...سانتیگراد مانتیگراد هم از من نپرسید...پول میدید بهم مگه؟؟!!..220 درجه سانتیگراد فر من 350 درجه ی سانتیگراد فر شماست..ولم کنین..من نمیدونم دیگه..بندازید تو فر بخورید بره شرش رو بکنید.. نیشخند


چهارشنبه سی بهمن ساعت 11:58 محل: آبدارخانه اداره

 

چهارشنبه سی بهمن ساعت 11:59 محل: آبدارخانه اداره


دوشنبه 5 اسفند ساعت 13:04 دقیقه این مرغ را تو اداره داشتم آماده می کردم 

 

دیگه چون به شما قول پست آشپزی داده بودم، مرغ و ماهی و مخلفات را بردم اداره و همونجا مشغول شدم. گوشی سونی اریکسون هم دم دستم بود و عکس انداختم باهاش. گوشی خانم ب بود. خودم با آی پد عکس می گیرم 


داشتم براتون میگفتم که چون کارمند دولت و شاغل هستم شیطان بعد از اینکه صبح ها مودمم و لپ تاپم رو میزنم زیر بغلم و میرم اداره .. به سختی از حراست رد میشم و مجابشون میکنم که ملیت دارم و چندین و چند ایستگاه بازرسی بدنی رو پشت سر میذارم تا به ساختمون اداره میرسم که توش آقای همکار و اخیرا خانوم ب و کلی ارباب رجوع کاملا مرد چشمک داره که بهم زیر میزی لباس زیر دستگاه سری ویکتوریا ( من علاقه ی خاصی دارم که کلمه به کلمه بوسیله ی گوگل کلمات و جملات انگلیسی رو ترجمه کنم..واقعا هم که امیدوارم دوستان وبلاگ نویس این رویه رو ادامه بدن و به جای وازه های نامانوسی مثل اسکین کیر از رفتم مراقب پوست استفاده کنن) 

و دیگه عطرای گرون گرون که بهتون نمیگم و تعارف شمال و ویلا و اینانیشخند میدن بهم..منم البته به نون حلال حسااااسم و جوابم همیشه به زیر میزی ها همینه:نوووووچ..القصه که تا از نگهبانی و حراست و ایستگاه ها بازجویی بدنی رد میشم و میرسم به خانم ب و آقای همکار .. سه چهار تا گاز پیکنیکی رو آتیش میکنیم با اقای همکار و خانوم ب که خیلی بی تربیت هست و به مرد متاهل گیر میده و قابلمه ها رو میندازیم روشون و آجرا رو هم اونطرف و صفااااا میکنیم برای خودمون...من اداره خیلی دوست دارم...سوالی اگر دارید درباره ی مرغ و ماهی و ترشی و اینا برید سرچ کنید...همسر هم که سر این غذا ادا درمیاره من چند بار تودهنی میکوبم توی دهنش.. درست میشه.. شیطان


  

 


املت و پیاز داغ و خورش کرفس و خورش بادمجون و لازانیا و ماکارانی و پیراشکی و سایر غذاهای کم کالری هم اگر تیغه ی غذاساز داشتید که هیچی بگیرید دستتون بقیه ش یادتون میاید اگر هم ندارید برید یه فلانی جونی ماچ پیدا کنید و تو فهرست وبلاگش بگردید و یاد بگیرید..حتما بگردیدا..یاد بگیرید ..سرسری نگیرید ....فن و فوت کوزه گریش اون تیغه ی غذاسارش هست.. 


همبرگر 

برای همبرگر ازتون خواهش میکنم که از گوشت گوساله استفاده کنید..من خودم استفاده میکنم..دیگه برای بقیش چاره ای ندارید..از این روغن جامدا هست حلبای 16 کیلویی..از اونا تهیه کنید تقریبا 12 کیلوش رو بریزید تو تابتون و زیرش رو ملایم روشن کنید و صبور باشید که بعید میدونم شماها صبور باشید...گوشتا رو هم بندازید توش که قشنگ مغز پخت شه...دیگه مجبورید..دو سه لایه پنیر هم بندازید روش و اشهدتون رو هم بخونید.. به امید خدا شب چهار نفره میخوابید.. صبح تک نفره بلند میشید..خنده 

البته نمیدونم شماها سابقه ی بیماری خاصی دارید یا نه..من که به جز تهوع و سرگیجه و تب و لرز و تنگی نفس و لرزش و گرفتگی عضلات و قلب و اینا که دو سه ساله باهامه مشکل خاص دیگه ای ندارم و خوردم و هیچیم نشد اما همسر که خورد یه مدت سمت راست بدنش بی حس بود که اونم درست شد و چیز خاصی نبود.. ابله


 این عکس را هم چهارشنبه 19 تیر ساعت 00:03 نیمه شب گرفتم

همسر اومده بود برای امر خیر و گفتم صبر کن همبرگر درست کنم، تو آب روغن سرخ کنم، بخوریم و نصف شب بشه، بعد اسمشو نیار ابله . آخه اون شب تخمه هامون تموم شده بود  چشمک 


اون نقطه ی قرمز رو میبنید گوشه ی عکس که سر چنگال به سمتشه؟؟اون درون ژله ی سورپرایزه...اینم برید یاد بگیرید..دستورها و مدل های متنوعی داره تو اینترنت..حتما یادتون باشه که یاد بگیرید و تنبلی نکنید نیشخند


                                                         

پیراشکی 

دستورش که تو اینترنت فراااااااونه...برید از تو فهرست وبلاگ های آشپزی پیدا کنید..میدونید چی سرچ کنید؟؟؟؟..باید سرچ کنید: پیراشکی تا به نتیجه برسید..هیچی پیراشکی های خود آدم نمیشه..خوشمزه خواهر زاده هام خیلی پیراشکی دوست دارن و قربونشون برمقلب  دوستدار پیراشکی های خاله ان..همسر هم اون وسط مسطا نخاله بازی درمیاره...نیشخند همسر خیلی حسوووده..اینا همه از عشقه..همیشه بهم میگه یه وقت نبینم بری استخر زنونه تو ایران..مدیونه منی اگه بری...آخه شماها که تجربه ندارید ایشالا خدا قسمتتون کنه اما تو خاااااارج مردا اصلا کاری به کار آدم ندارن..اما استخر زنونه های ایران من رفتم چند باری..دیدم کار به کارم دارن....چشمک چه میدونم والا از این حساسیت ها به اون بهار بدبخت نداره که.. اما من تا میرم خونه ی خواهرام که هرکدوم سه-چهار تا بچه دارن طفلکییا و شب وامونده و خسته میخوابن.. همسر میگه یه موقع خواهرات سر و گردنتو نبیننا..خوشم نمیاد..چه میشه کرد همه ی زندگی ها مشکل دارن.. 


تیرامیسو 
تیرامیسو خیلی دوست دارم..نیشخندخوشمزه اصلش که کرمش هست برید از یه خراب شده ای یاد بگیرید..وقتی یاد گرفتید برگردونید روش رو هم کرم بزنید..دنیا دو روزه..یه جوری زندگی کنید و از ودیعه های الهیتون استفاده کنید که بتونید بعدها پاسخ گو باشید و شزمنده نشید..یه بسته پودر آماده هم بخرید بذارید دم دستتون.. 


خامه زده شده رو با رنگ خوراکی قاطی کردم و با قاشق ریختم به جای ماسورهابله



اون جسم قرمزی هست که تو عکسه..اون مرباست..کار خودمه..دستور و اینا نداره..مرباست دیگه..اونم دیب دمینیه؟؟..گلابییه؟؟چیه؟؟..اونم کار همسره.. نیشخند

این عکس را 27 دی 90 گرفتم و به اسم مربای امسال می ذارم براتون.

هر چی عکس تو موبایلم پیدا کردم چپوندم تو این پست ابله



این عکس را هم 26 مهر 92 ساعت 8:58 دقیقه گرفتم

همون روز جمعه ای که اسباب کشی داشتیم، همسر هوس کمپوت درست کردن کرده بود


بهتون نگفتم..خانوم اول و بهار شش ماه پیش طی سانحه ای کشته شدن..این از این..دیگه از من نپرسید..همسرم اومده پیش من بغلماچ و اگر اسمشو بهتون بگم..همه میشناسیدش..همسر هم چند وقتی هست دیگه گلابی و اینا میخره..کمپوت گلابی میگیره..لیته میندازه قهقهه ... مربا درست میکنه..خیلی خوبه..خیلی خوش میگذره.. 

کوفته 

کوفته رو خوب یاد بگیرید..اینو مریم جون به من یاد داده..همون که شوهرش آقای همکاره  نیشخند و دو - سه سال پیش منو شوهرم داد و ویلا جور میکرد برامون و اینا و دو -سه هفته پیش همسر رو بازجویی کرد ببینه اصن ما کی هستیم؟؟ملیت داریم؟؟از کجا اومدیم؟؟ 

کوفته رو تو اداره بودم..خانوم ب هم یه سر کار رو گرفت خنده ..دیگه چرخ گوشت رو اوردیم و نشستیم سر حوصله سه بار چرخ کردیم گوشتارو تا چسبناک بشه..خانوم ب هم اونطرف لپه ها را پخت تا له شد..برنج هم ایرانی..شماها برنج ایرانی خوردید تا حالا؟؟!!بعید میدونم خورده باشید..بخورید خیلی خوبه..آقای همکارم یه سفره پهن کرد روی میز و سبزی ها رو هم پهن کردیم اون وسط تا خشک شه..مریم جون گفته که بهتون بگم آرد نخود چی نریزید..دیگه ادویه هاش رو هم که ریختیم..خانوم ب آستیناشو زد بالا با آقای همکار نشستن به ورز دادن...دم عیدی هم هست و ارباب رجوع ها هم زیاااد ولی چه میشه کرد؟؟!!..دیگه ورز دادن تا چسبنده شه..خانوم ب رو نمیدونم باهاش چه کار کنم..چشم امید همه ی این اداره به همسره..یه همسره و یه ادااااره...این از من..اون از خانوم ب..بقیه خانوم ها رو هم که دیگه خدا میدونه و آقای همکار...بگذریم دنیا دو روزه...نیشخند دیگه ورز دادن و اینا تا چسبناک شد و با خانوم ب نشستیم گلوله کردیم و گردو و آلو و زرشک و این داستانا رو هم زدیم..باز اینم مراقب باشید درز نداشته باشه..البته چون شماها تازه کار هستید و به عمرتون کوفته نخوردید..ریز ریز بردارید..کوفته عرضه میخاد بعید میدونم شماها داشته باشید... ابله

بگذریم ..دیگه سسش رو هم معمولا آقای همکار درست میکنه و قشنگ سر حوصله میذاریم توی سه چهار تا قابلمه میپزه..باز بهتون بگما اگر عرضه ندارید موادتون رو کم بذاریدا...دیگه کوفتمون رو هم بار گذاشتیم و با آقای همکار فریز کردیم و من لپ تاپ و مودمم رو زدم زیر بغلم و چراغارو خاموش کردم و شیز گاز رو هم چک کردم و از حراست و بازجویی های بدنی به سختی گذشتم و راه افادم سمت خونه...دیگه چاره ای نیست... 



فسنجون: 

این فسنجون رو همین چند روز پیش که مامان قلب اینجا بودن درست کردن و من هم عکس گرفتم براتون..منتها تاریخ عکس واسه دو سال پیشه...نیشخندنکتش هم اینه که میخواستم امتحانتون کنم...من این فسنجون رو دو سال پیش درست کردم گذاشتم فریزر چون شاغلم و کارمند دولتم..هر چند وقت یه بار یه تیکه ازش رو میکنم میندازم تو قابلمه میخوریم با همسر..این اولین فسنجون آشناییمون هست..همون موقع که همسر می اومد شمال و اینا و حالا بماند...چشمکمیدونید خانوم اول اومد خواستگاری من و التماس و زاری و اینا که تو باید زن شوهر من بشی. ..بگید خب؟؟!!...بعد یهو رفت برای ماه ها ...بعد یهو اومد و افتاد بیمارستان و ماشن و خونه رو از همسر گرفت و همسر رو چنگ و زخم و زیلی کرد و فرستاد خونه ی من..نمیدونم چشه والا ؟؟؟!!..خدا شفاش بده  ابله ...به هر حال همه ی زندگی ها مشکل دارن..فن و فوت کوزه گری این فسنجون هم اینه که شما گردوهاش رو چهار بار چرخ کنید...دیگه گوشتای کوفتتون رو که ده بیست بار چرخ کردید بشینید با همکارا ساعت ده- یازده صبح گردوهاتونم چرخ کنید که دیگه واسه دوازده غذا آماده باشه کارمندا گرسنه نرن خونه..یه عطر و بویی هم داره تا دم حراست میره... زبان 


این عکس را 6 اسفند 1390 گرفتم و فکر می کردم این بار که مامان اینجا بوده گرفتم. چشم همسر روشن ... نیشخند هر دوتا خانمش مشکل حافظه دارند ....  ساعت 13:41 دقیقه روز شنبه با آقای همه کار و خانم ب مشغول تهیه فسنجون بودیم. ... چشمک 

                                                                 



املت قلبی

سه شنبه سی مهر 92 حسنا از صبح تا عصر 109 تا کامنت جواب می ده و ساعت 12:30 هم املت قلبی درست می کنه و در جوار همکاران نوش جان می کنند. عاشق اداره حسنا که بودم، الان دیگه مجنون شیفته این اداره شدم .... 



دوشنبه 20 آبان هم بهتون الکی گفتم داریم با همسر و مادرشوهر پدرشوهر می ریم شمال. بهار و خانوم اولی هم دیگه به همسر و مادرشوهر پدرشوهر نسبتی ندارند و کاری بهشون ندارند. اونا خودشون می رن. یادتونه که بعد هم دیگه هییییییچ حرفی از این سفر نزدم. الکی گفتم دارم می رم و تمام چشمک. داستان از این قرار بود که مردک و خانواده اش برای تعطیلات آخر هفته رفتند شمال. من هم که مامان بابا باهام قهر بودن نشستم تو خونه. فردا صبحش هم که روز تعطیل بود نشستم به شامی درست کردن و فریز کردنش. اینم عکسش که 21 آبان ساعت ده و نیم صبح من مشغول شامی درست کردن بودم نیشخند


راستی 

لطفا حتما حتما ورزش کنید..خب؟؟

نظرات 254 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 18:44

بانو می شه من یک چیزی اینجا بنویسم؟ اگه بی ربط بود با بقیه کامنت ها پاک کن.
خواستم خطاب به شکیبا بنویسم که اول گفته کامنت گذارهای اینجا روانین، و تو کامنت بعدی اش گفته عقل و شعور ندارن.

شکیبا خانم
من زیر پرچم کسی سینه نمی زنم. بانو رو نمی شناسم. زندگی اش رو هم نمی دونم. شما می گی هم شکست خورده هست و خیانت دیده، و هم خیانت کار. من این اطلاعات رو ندارم. فردا روزی هم اگه مشخص بشه این هایی که می گی واقعیت داره، چیزی از موضع من این وسط عوض نمیشه، چرا؟ چون حرفی که من اینجا می زنم راجع به بانو نیست که بخواد برخلافش ثابت شه. حرف من دروغگو بودن حسنا ست. باز هم تکرار می کنم. فایلی که حسنا نوشته دو هفته پیش گرفتم مال دو سال پیش هست، با گوشی سونی اریکسون. و دهها مثال مشابه رو خودم، شخصا و بدون واسطه دیدم و متوجه شدم. حالا شما ندیدی. متوجه نشدی. عیب نداره. من هم تا چند ماه پیش ندیده بودم.

شما می گی من روانیم که زندگی حسنا رو بدون اینکه ببیتم نقد می کنم. اما عزیز دل، مگه حسنا الان دو سال نیست که می نویسه، مگه راجع به خیلی چیزها توضیح نداده؟ حتما باید برم بصری ببینم تا بتونم نظر بدم؟ چرا؟ مگه تعاریف و توضیحاتی که حسنا داده قابل استناد نیست؟شما که می گی راسته و قابل استناد، پس چرا منی که دارم دو ساله می خونمش نمی تونم نظر بدم؟

کاش اینجا رو بخونی. کاش حسنا نظر من رو تایید می کرد تو کامنتدونی اش. به هر حال. خواستم بدونی این طور حرف زدن درست نیست. من هم می تونم بگم: شکیبا! از بازی زنان دوم مکار بکش بیرون. بدون زیر علم کی داری سینه می زنی.

شما می گی من روانیم که زندگی حسنا رو بدون اینکه ببیتم نقد می کنم
اما هر کس ندیده، مجیز زندگی حسنا را بگه خوبه! اون دیگه روانی نیست

اداره ای که سر ظهر مرغ و ماهی و ترشی می ذارن تو فرش !! مگر تو ی عکسهای حسنا نبود؟ مگه تاریخش همین دو هفته پیش نبود؟ چهارشنبه سی بهمن.
مگر حسنا نیست که می گه پنج شنبه ها دارم می رم سرکار به جای سه ماه مرخصی که تو سال گرفتم.

خب این اداره گل و بلبل که می شه سه ماه نری و یهو شبانه روزی بری و مرغ و ماهی هم سرخ کنی، کجاست؟ شما بیا علم را بگیر دستت، جواب ما را هم بده. سینه که سهله، برات قمه بزنیم.

اینجا هم کسی برای بانو چیزی نمی نویسه. هر کس نظرات شخصی خودش را در مورد وبلاگ "حسنا بانو یک زن دوم" می نویسند.

... سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 18:12

از ساعت یک کسی اینجا نظر نذاشته؟ عجیبه نکنه ایراد از براوزر منه؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 16:57

آخ که چه رویی داری تو حسناآآآآآخ....به سنگ پا گفته زکی..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 16:54

بانو. مکار درمانده پست جدید آپ کرده....کجایی پس؟یه مکالمه تخیلی هم با بهارو خانوم اولی داشته که در این بین تلاش کرده بگه من تمام مزایا من جمله ماشین عروسک رو دارم و خانوم اولی مفلوک شد چون همسر همه چیزو پس گرفت ازش من جمله شغل داداشش.

میشه لطفا کامنتت را ببری پست جدید. مرسی

خاتون سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 16:39

هیچ کدوم از کامنترهاش نگفتن چرا تاریخ عکس ها مال قبلاً هستند؟
چه جوابی حسنا آماده کرده؟

تاریخ گذشته اش هیچ
این که دو هفته پیش سر ظهر تو اداره مرغ و ماهی درست می کرده !!

یک زن(نسیم) سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 16:28

بانو کجایی حسنا. یک پست گذاشته وای عجب پستی

خصوصیت رسید. ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 16:00

جواب به نگار
به دلیل مشکلات زیاد جامعه امروزی خیلی از دخترها و خانوم های جوان امکان ازدواج موفق رو ندارند و اما قبل از خوندن وب حسنا هرگز به خودشون اجازه زن دوم شدن رو نمیدن .اما وقتی دنیای مجازی مثلا گل و بلبل حسنا رو خوندن میبینن زیادم بد نیست بعد از یه مدت خانوم اولی کلا دیگه نیست و خودشون میشن همسر اول و مسافرت و یه عالمه چیزای خوب رویایی که نمیدونن فقط ممکنه در حد یه نوشته باشه .بعد دیگه نمیترسن که زن دوم بشن و ممکنه پیشنهاد دهنده اینبار همسر .برادر و یا شوهر خواهر یکی از ماها باشه .
ما مینویسیم تا نزاریم بهار ها و خانوم اولی ها ی تنها و خیانت دیده هر روز بیشتر بشن .
مینویسیم تا دخترهای ساده بخونن و بدونن که دروغه .قبل از اینکه برن تو این زندگی ها و اون موقع بفهمند که فقط کمبود های روانی حسنا بود و این زندگی فقط سراب بود هم خودشونو بدبخت کردند هم زن و بچه اول اون مرد رو .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 14:57

مریم(خاموش بودم) ۱:۳٦ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱۳ اسفند ۱۳٩٢
دوستم مهرسا تو وبلاگش نوشته خوندن جایی که حس خوب نمیده و دوسش نداری بیماری روانیه...حالا همون در مورد مزاحمای شمام صدق میکنه

+پستت عااااااااااااااااالی بود حسنا بانو.سریع پرینت گرفتم تازه یدونه هم به همکارم دادم...دستت درد نکنه

پاسخ: مریم جون ممنون ازت بغلماچ پست من که چیزی نبود فقط تعریف کردم که ایده داده باشم هر کی دوست داره درست کنه . امیدوارم دوست داشته باشی . واقعا من نمیدونم چه حکایتی هست که بعضیها دوست دارند هر ثانیه جایی که ناراحتشون میکنه رو بخونند .خنثی
حسنا بانو - ۱۳/۱٢/۱۳٩٢ - ۳:۳٢ ‎ب.ظ


دوستت مهرسا از هموناییه که ببینه دارن به یه بچه تجاوز می کنند چشمش را می بنده و می ره که ناراحت نشه.
دوستت مهرسا از اوناست که فقط به فکر خوشی خودشه و فکر نمی کنه هممون سوار یه کشتی هستیم.

نرگس2 سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 14:42

افروز ۱:٠۸ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱۳ اسفند ۱۳٩٢
راست می گی! باورم نمی شه تعجب
واقعا اینا جواب خدا رو چطوری می خوان بدن؟! تجسس کردن در کار دیگران، عیب جویی، تمسخر... اینا کم گناهه تو دین ما؟!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ: چی بگم افروز جون ماچ. شاید اصلا حواسشون نیست که روزی میرسه که باید خدای خودشون رو ملاقات کنند و جوابی هم بدن . در هر حال مشکل روحی خودشون رو بیشتر میکنند و بار گناه خودشون رو هم بیشتر خنثی

فک کن اون دنیا بیان مارو بکش بکش ببرن جهنم بگیم بابا آخه چرا؟؟ بگن شما جزو ملعونین کامنت گذار هستید مگر نمیدانستید حسنا یکی از معجزات خلقت بوده؟
من:
مامورین جهنم:
حسنا::بدجنس
حوا:
آتش جهنم:

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 14:01

در مورد 2 تا کامنت سمانه اولا بانو دقیق و کامل توضیح داد که ذلیل کیه!! مراجعه کن این پایین هست

در مورد افغانستان و پاکستن که گفتی هم مخواستم بگم که اتفاقا احتمالا جد و آباد مردک از اونجا ها میان !چون اونجاست که تا 4 تا زن عقدی می شه گرفت هر کدوم بهر کاری !! تو اروپا اگه بخواهی قانونی و رسمی از این شکر ها نوش جان کنی چوب تو استینت میکنند سمانه خانوم!!!

شکوفه سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 13:54 http://khosoosi.blog.ir

الان داره چقدر حرص میخوره که پست عکسدار گذاشته و آدمهایی که امروزی هستن و از تکنولوژی سردرمیارن دروغهاشو برملا کردن... فکر کنم دوست داره به قبل برگرده و هیچکدوم از اون عکسهای میکروسکوپیش رو نذاره.. اما دیگه دیره... با اینکه جای آپلود عکسهارو از پرشین بلاگ عوض کرد و برد یه جا دیگه .. اما اینجاست که میگن رو سیاهی به زغال میمونه

سحر سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 12:11

در ادامه پاسخ به نگار
در دروغگویی این ادم همین بس که من شخصا فایل ها رو از وبلاگ خودش مستقیم سیو کردم (نه از اینجا) و تاریخ گرفته شدن عکس ها رو دیدم. عکس مال دو سال پیش بود و حسنا می گفت مامانم دو هفته پیش پخته. بعد الان تو کامنت ها دیدم نوشته بانو روان پریش ه و فایل سازی کرده. (حسنا جون شما فایل ساخته شده توسط بانو رو گذاشته بودی وبلاگت؟)
با همین دروغ ها کاری کرده که خانم ها میان به خانم اولی می گن ذلیل (باز تو کامنتهاش هست). بعد حسنا می گه وای تو رو خدا نگین. خانم اولی ذلیل نیست. کامنتر ها خانم اولی رو از کجا می شناسن که فحشش می دن؟ حسنا اینجور نوشته و القا کرده دیگه. به قول بانو منظور حسنا اینه که شما نگین، من خودم بلدم چطور ذلیل جلوه اش بدم.

hasti سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 12:06

عجبا.من تازه مطالبتو میخونم.چرا اینقدر به حسنا گیر میدی؟
این تاریخ عکسا از کجا دراوردی؟

عکس را سیو کن
رایت کلیک کن و اطلاعات مربوط به عکس را ببین.
اطلاعات فایل خودت نه، عکس.

سحر سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:59

نگار خانم
احتمالا بانو خودش هم براتون جواب بنویسه و دلایل خودش رو بگه که چرا وقت می ذاره. اما من شخصا وقت برای خوندن و کامنت گذاشتن می گذارم و دلیل خودم رو می خوام بگم.
شاید مطالب حسنا به خودی خود ارزشی نداره. روزانه های یک زن دوم هست(همین زن دوم بودن به خودی خود رقت انگیزه). اما وقتی اهمیت زیادی پیدا می کنه که می بینی همین زن دوم روزانه 200/300 تا کامنت قربونت برم، فدات شم می گیره. تعداد قابل توجهی کامنت می گیره که ما که زن اولیم، زندگی مون از تو بدتره. زن های ساده میان وبلاگش، حسرت مسافرت و خونه بزرگتر از بزرگ و ماشین و قربون صدقه همسر حسنا رو می خورند.
در حالی که حسنا واقعیت زندگی ش رو پنهان کرده. حتی وقتی همسرش بهش می گه خفه شو، یه جوری تعریف می کنه که انگار دارند کل کل عاشقانه می کنند و این به چشم خانم های ساده دل نمیاد. من شخصا بارها و بارها دیدم که براش می نویسند که قدر همسرت رو بدون. شوهر من با اینکه تنها زنشم، اینقدر به من توجه نداره و فلان. دروغگویی این آدم باید برملا بشه.

سحر جان، کامنت شما اینقدر گویا و شیوا هست که من به خودم اجازه ندم چیزی بهش اضافه کنم. ممنون که لطف کردید

هلی سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:58

افروز ٧:٢٠ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱۳ اسفند ۱۳٩٢
حسنا جان، خواهش می کنم ازت یک تیکه کد رو به وبلاگت اضافه کن که نتونن مطالبت رو کپی کنن! نتونن عکس هات رو بردارن!
اضافه کردنش خیلی راحته. از تو اینترنت برای وبلاگ های پرشین دانلود می کنی، به قسمت کد وبلاگ تو صفحه مدیریت مرکزی پرشین اضافه می کنی.
بقیه اگه می خوان مسخره کنن، حداقل مطالب رو خودشون تایپ کنن!

پاسخ: افروز جون ماچمن اون کد رو اضافه کردم و راست کلیک کار نمیکنه ولی آدمی که مشکل روحی داشته باشه و هنوز فرهنگ استفاده از اینترنت رو یاد نگرفته باشه هر کاری میکنه ابرو دیگه وقتی از شدت درگیری ذهن و روان به فایل سازی روی میاره تو بدون چقدر مشکلات داره .خنثی
حسنا بانو - ۱۳/۱٢/۱۳٩٢ - ۱٠:۱۸ ‎ق.ظ


هنوز داره آب میریزه رو سوحتگی های مسافرتش به توالتهای اسپانیا. حسنا ناکار نشی، بره یکی دیگه را بگیره برای 6. بدجور سوخته؟

افروز خانم
به جای نوشتن این کامنت، بد نبود اول یه کلیک راست می زدی ببینی اصلا فعال هست، بعد داستان بنویسی.

هلی سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:56

سمانه ۱:٥٠ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱٢ اسفند ۱۳٩٢
به جونِ خودم این نفرتی که این خانم عقده ای روان پریش نسبت بهت داره خانوم اولی ذلیل نداره



خانم اولی ذلیل

سمانه خانم
* ذلیل اونیه که می ترسه آدرس خونه اش را به پدر و مادر شوهرش بده

* ذلیل اونیه که می برنش سفر و به همه کارمندهای هتل می سپرن که این زن ... است و اگر خانمم زنگ زد نگید من ... آوردم هتل. بگین تنهام.

* ذلیل اونیه که شوهرش شب تو کشور دیگه ای اون را می ذاره هتل و می ره خونه خواهرش، که شوهر خواهره نفهمه مردک با .... اومده سفر.

* ذلیل اونیه که وقتی خانوم خانوما رفت حکم تخلیه خونه اش را گرفت، مردک برگشت بهش گفت من هیچ کاری نمی تونم برات بکنم. باید خونه را خالی کنی (اگر خانم خانما را دوست نداره و این کارش را هم درست نمی دونست و نمی خواست خانم خانما حسنا را اذیت کنه، طلاقش می داد. پس بدون که دوستش داره و حسنا اینجا فقط وسیله 6 است و چه ذلتی از این بیشتر)

* ذلیل اونیه که پدر و مادرش دو سال بعد از ازدواجش، تو خونه ی واسطه ازدواجش (آقای همه کار) ، پدر شوهر مادرشوهرش را می بینند. اون هم برای صحبت در مورد این که دخترتون را جمع کنید.

* ذلیل اونیه که یکسال و نیم بعد از ازدواجش برای اولین بار خواهرشوهر و مادرشوهر می آن خونه اش، بدون حتی یک جعبه شکلات و حرفشون اینه: جمع کن این هیکل نحست را از زندگی ما.

* ذلیل اونیه که هیچ وقت هیچ کس تو خانواده شوهرش به رسمیت نشناختش و به قول خودش حتی پدر مادر شوهرش حاضر نبودن تلفنی باهاش حرف بزنند.

* ذلیل اونیه که به فک و فامیل خودش روش نشه بگه چه ازدواجی کرده و هر بار برای این که بدون شوهرش می بیننش باید یه قصه سر هم کنه.

* ذلیل اونیه که بخاطر روابط ناجورش توی آپارتمان قبلی که بوده، همسایه ها از ساختمون بیرونش می کنند.

* ذلیل اونیه که برای دیدن پدرشوهرش باید ساعتی که اون می ره پارک یواشکی بره پارک جلوش را بگیره و التماس کنه یه کاری کنید من را از این خونه بیرون نکنند و از اون بدتر این که پدرشوهره بهش بگه برو خدا روزیت را جای دیگه بده !

* ذلیل اونیه که وسط 6 موبایل مردک زنگ بخوره و مردک در حالی که با این مشغوله جلوی چشمش قربون صدقه زنش می ره !!
.
.
.
برو آرشیو حسنا را بخون تا بدونی ذلیل کیه.


خانم اولی هم نشسته سر زندگیش با عزت و احترام. خانواده شوهرش هم مثل دخترشون دوستش دارن و باهاش رفت و آمد دارند. بین فامیل و اقوام هم سربلند زندگی می کنه. نه زندگی کسی را خراب کرده، نه دزدی کرده، نه کمک جنسی می ده در ازای دریافت کمک نقدی ... انگل زندگی دیگران نیست و سالم و با عزت زندگی می کنه.

شیما سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:55

من از بانو ممنونم
خیلی هم ممنونم
اگر بانو نبود من فکر میکردم همه جا رو لجن گرفته
اونایی که میفتن به جون زندگی مردم و مثل موریانه ریشه زندگی رو میزنند
بعد جار میزنند که ایهاالناس ما خوشبختیم دست قدرت خدا بالای سرمون نیست میزنیم از پایه ویرون میکنیم روح و روان یک خانواده رو ِ،می تازونیم هیچ کس هم قادر نیست جلومونو بگیره عزت و احتراممون روز روز بالاتر هم میره راه خوشبختی یعنی این
هرکاره علنی هم هستیم
تازه من مجردم و با خوندن حسنا-قبل از اینکه بانو رسواش کنه- از آینده ترسیدم و عطای ازدواج با مرد هوس باز ایرانی رو به لقاش بخشیدم
چه برسه به خانوم های متاهل...
نشون دادن بنیان خانواده اینقدر سست اینقدر بی حرمت چیزیه که این هـــــــرکاره ها دنبالشن
که بقیه را هم به این راه بکشند
هرچی نباشه تربیت نسل بعد از همین اینترنت و دنیای مجازی تاثیر میگیره
یعنی فرضا اگر من روزی 40سالم بشه باید نگران دختران 20ساله ای بشم که با این طرز فکر بزرگ شدن که میشه به زندگی دیگران تجاوز کرد شرعی هم هست؟؟؟
بتازون حسنا ولی بدون دست بالای دست بسیار است

نگار سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:36

من زیاد وبلاگ حسنا رو نخوندم و راست و دروغش پای خودشه اما یه سوال خیلی گنده برام پیش اومد با رسیدن به وبلاگ شما که اینکه شما انقدر بیکاری که می شینی مو به مو مطالب حسنا رو می خونی بعد وقت میذاری اینجا می نویسی؟؟ بر فرض همه مطالبش صد در صد دروغ خب اون آدم چه ارزشی می تونه داشته باشه که شما وقتت و برای همچین آدمی تلف می کنی؟فقط ازت خواهش می کنم جواب سوال و بده که من انقدر متعجب نباشم

شیما سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 11:35

بانو خیلی قشنگ گفتی
مشاور از سازمان ملل

الهه سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 10:50

کامنتم؟

الهه جان دیروز صحبت دوستان از تکتم و رفتارهای مجازیش شروع شد تا رسید به اخلاق در پزشکی و بعد مشکلات بیمه و سیاستهای شرکتهای بیمه ای و قیمت ارز و ... یکساعت دیرتر اومده بودم احتمالا باید یه مشاور از سازمان ملل دعوت می کردیم کامنتها را جواب بده

مرتب کردن کامنتها شب وقت زیادی ازم گرفت.

نمی خواستم امروز هم کامنترها برن سراغ یه موضوع نامرتبط و جدید و دوباره تا شب در این مورد با هم بحث و گفتگو کنند و سر از نا کجا آباد دربیارن.
چون بعدش تصمیم گرفتن برای این که کدوم را حذف کنم و کدوم را نه. خیلی سخت می شه. گاهی یک کامنت کاملا مناسب فضای وبلاگه، اما به خاطر بحثهای مربوطه یه جمله ای توش هست که باید حذف بشه. هم برای حذفش دو دل می شم و هم با بودن اون جمله نامناسب مجبور می شم حذف کنم.

به طور کلی هم برام سخته که صحبت ها و نظرات دوستان را حذف کنم. به هر حال زحمت کشیدین، فکر کردین، تایپ کردین و لطف کردین ما را با نظراتتون آشنا کردین و حذفش درست نیست

اما برای این که یکنواختی موضوع حفظ بشه، خوندن کامنتها برای خاموشها و مخصوصا تازه واردهایی که بعدها می خوان اینجا را بخونن راحت تر باشه، مجبور می شم غیرمرتبط ها را حذف کنم.

یک نفر یک کامنت نامرتبط با موضوع وبلاگ می ذاره و بقیه هم با بحث و گفتگو دنبالش را می گیرن و ...

دو تا کامنت اخیر شما و شادی، مخصوصا کامنت آخر شادی را دوست داشتم بمونه. اما متاسفانه یکی می آد یه سر اشتباهی از رشته را می گیره و تا شب می کشه و می ره و مسیر کامنتها عوض می شه.
ببخشید که باید این کار را می کردم

مرسده سه‌شنبه 13 اسفند 1392 ساعت 00:11

سلام
بانو مهندس بودنت که تابلو بود! سر وبلاگ پیش ساخته ساز سوتی داده بودی

ایران نبودنت هم از اول مشکوک بود وگرنه فکر میکنی اگه ایران بودی با اون وکیل دم کلفتی که حسنا از دوستاش آدرس گرفت تا حالا نمیتونست تو رو شامل همه مکانها و زمانها بکنه ؟

راستی ! یادم افتاد که نمیخواست وکیل خونوادگیشون رو درگیر این موضوع پیش پا افتاده که روح و روانشو مختل کرده بکنه

اما نی نی رو لو نداده بودی ؟!

حالا جدی "مقیم" شدی به سلامتی؟( به قول حسنا !! )
چه با حرص هم نوشته این جمله رو !
بانو ملیت داری اونجا؟؟

شادی دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 23:41

بانو جون

می خوام یه خسته نباشی درست و حسابی بهت بگم
واقعا اگه تو و بچه های اینجا نبودین من از زنهای هموطن خودم ناامید می شدم

همیشه خوشحال و سلامت و موفق باشی


الان داری جایی می ری؟
موضوع خداحافظی و حلالیت و ایناست؟ *3

شیما دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 23:38

هاهاها
بانو والا شما و دوستان اینقدر خوش صحبت و انرژتیک هستین که آدم به وجد میاد وسوسه میشه افطار کنه
بهتر که پاک کردی مایه ننگ هرچی پزشکِ

نرگس2 دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 23:35

چرا اسم حسنا رو برای خودش انتخاب کرده؟اسم عربی مثل تکه کلاماش؟
خواسته بگه من پسندیده هستم؟
نیک رفتارم؟
حسنات دارم؟
حسنه میکنم؟
با حسنات میدم بیا و ببین؟
حسن سلیقه رو؟
حسنی مبارک شوهر عمم بود؟
حسن زیاد دیدم؟
حسن کیه اصن؟
چرا اسم مردم رو خراب میکنییی تو که میخواستی بساط آشپزی راه بندازی لااقل میذاشتی
نوشابه هستم یک عدد همسر دوم (رژیمی)

عشقیا بانو میدونستی؟

مونا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 22:47 http://aref-mona.blogfa.com

من اولین باره به وبلاگتون میام
خیلی خوشحالم که شما رو پیدا کردم
انقدر تو این پست خندیدم که حد نداره خیلی باحالید
با اجازه لینکتون کردم

سلام
خوش آمدید. لطف می کنید.

ببخشید که ما لینک دوست و آشنا نداریم که شما را بذاریم تو لیست. اینقدر حسنا سرمون را شلوغ کرده که دیگه به لینک نمی رسیم.

سارینا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 22:13

حالا که معلوم شد که صد در صد حسنا کارمند یا شاغل نیست به نظرتون چرا هر روز فقط در یه ساعاتی09-2 ظهر) کامنت جواب میده؟؟

عصر و غروب هم جواب می ده.

ولی بیشترش صبحه

پریناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 21:22

خب رقیه جان حالا که از طرفدارای پر و پا قرصه اینجا هستی بیا بشین اینجا ببینم حسنا دیگه چی ها رو دروغ گفته بهمون ..تا اینجای کار که مشخص شد حسنا شاغل نیست و همه ی دیالوگ های نوشته شده با آقای همکار و خانوم ب و ..توهم بودن...اجازه ی همسر اول هم که قبلا ثابت شد که دروغ بوده و اجازه ای در کار نبوده..داستان نی نی و اینا هم که پر از تناقضه و دروغه....مهریه ی همسر اول و این داستانا هم که حسنا جوون راه افتاد و رفت پرت کرد توی صورت همسر اول به عنوان جوک سال انتخاب شد...خب به وبلاگستان فارسی تبریک میگم واقعا...و همچنین به این دوستمون حسنا یا حالا هرچی که اسمش هست برای سرکار گذاشتن اینهمه آدم..کم کاری نیست..اما واقعا خیلی غیر قابل هضمه واسم که یکی واسه چاخان پاخان اینهمه بدبختی و توهین و تحقیر رو تحمل کنه و بدتر یک سال و اندی اینهمه زمان بذاره و صبح تا شب بشینه پای وبلاگ نویسی و تایید کامنت!!!!!واسه چاخان پاخان!!!!!!!!!!
حسنا تو جونتو در راه چاخان پاخان گذاشتی..
بعدم حسنا جان بعله همه دو تا دکترا دستشون هست..البته من دستم نیستا...از بابت من خیالت راحت باشه...اما خانوم های هم سن و سال شما درسشون رو خوندن....زندگیشون رو ساختن..معلومه که هم سن و سالای شما دکتراشون رو هم گرفتن...دورنمای درست و درمانی هم از آیندشون دارن...شما هم اگه به جای این یک سال و اندی که اینهمه زمان صرف کردی و به خودت پیچیدی و داستان های تخیلی تحویل ملت دادی و آبروریزی راه انداختی یه کاری رو شروع کرده بودی الان چقدر جلو بودی...آخه اینم شد زندگی؟؟!!..از صبح یه سری توهم رو میریزی تو وبلاگت و میری تو نقش حسنا تا شب؟؟که چی؟؟تا کی دروغ؟؟حالا چهارتا آدم ساده دل رو هم سرکار گذاشتی خب بعدش چی؟؟ا
بابا ملت آبرو دارن..طرف دروغ ملویی که میگه وقتی ضایع میشه شبانه سینه خیز از مرزهای زمینی کشور خارج میشه...تو اما خداروشکر آبرو و حیثیت و همه چی رو بوسیدی گذاشتی کنار که هیچ آنلاین طلبت رو هم مطالبه می کنی ازمون

..طرف دروغ ملویی که میگه وقتی ضایع میشه شبانه سینه خیز از مرزهای زمینی کشور خارج میشه...

شیما دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 20:57

نازی بانو
من آخرین بار که برات کامنت گذاشتم با اسم نازنین بود در وب شیدا
چشم
فقط بگین فحش از نوع تکتم ندن دوستان به دانشجویان با اخلاق این مرز و بوم

این همه وقت روزه گرفتی عجب افطاری داشتی امروز

کامنتهای تکتم را حذف کردم

نرگس2 دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 20:55

یه چیزی تعریف کنم؟
یکی از آشناهای نزدیک وکیله میگه چند روز پیش یه زنی میاد پیشش و میگه من با هفت نفر همزمان هستم هیچکدومم خبر ندارن حالا حامله ام میخوام کمکم کنید چون نمیدونم بچه از کیه که بچه رو بندازم گردنش تا عقدم کنه تازه بچه رو هم میخوام چون ازم 5 میلیون میخوانش .خانم وکیل هم میگه با داد و بیداد بیرونش کردم بعد برمیگرده به من میگه صداتو بیار پایین من آبرو دارم
ویییی مامان چه عجایبی پیدا میشه

مهصا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 20:50

بانوووووووووووووو


صداشو بلند کردم شما قر بده تا من بیام

الهه دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 20:43

بانو بیا دیگه

یکربعی هست اومدم الهه جان

مث این مامانا که هفت هشت تا بچه شر را گذاشتن خونه و رفتن

وقتی برگشتن نمی دونن از کجا شروع کنن به مرتب کردن

همینطور مات دارم به صفحه نگاه می کنم

چیکار کنم با این بازار شام و این کامنتها

گلریز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 20:39

من یک سوال واضح از خواننده های حسنا دارم. اینکه عکسهای دو سال قبل رو به اسم عکس های جدید بهتون نشون میده اصلا براتون جای سوال و تعجب نداره؟؟؟ ازش پرسیدین که چرا اینکارو میکنه؟؟؟

این که روزایی که بهتون گفته دارم می رم مسافرت و تو جاده ام مشغول شامی فریزر کردن بوده اصلا براشون جای سوال و تعجب نداره؟؟؟

یک سوال دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 20:19

تازه اگر مسئله جاری هم درست باشه که من بازم میگم این جاری تو شهرستانه اومده تهران واسه بچه بقیه اش دروغه یادتونه حسنا رو میفرستادند واسه رسیدگی به اون خانومه که رحم اجاره داده بود و...
حسنا در ویلا .
حسنا در هتل
حسنا در دبی
حسنا در اروپا
حسنا در شمال
حسنا کنار جوب آب وماشین شستن .
حسنا ورانندگی در جاده
حسنا در خرید
حسنا در پذیرایی از همکارای مردک
حسنا وکتلت فریزری واسه قوم وخویش هاش یا درست تر اینه فک وفامیل خانوم خانومها
حسناهمه کاره
حسنادر زندگی مردک هیچ کاره
فقط یک پرستار سوءاستفاده گر شیاد.

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 19:38

داخل پرانتزیاش پازازیت منه....



ندا۱۱:۳۱ ‎ق.ظ - شنبه، ۱٠ اسفند ۱۳٩٢
آدم از طرز تفکر بعضی ها واقعا متعجب و متاسف میشه! من از خواننده های خاموشت هستم حسنا جان و کم پیش اومده کامنت بذارم (کلا هم کم میام وبت و خبر از هیچ جا ندارم)اما وقتی بعضی از این نظراتو می بینم نمی تونم سکوت کنم! خب آخه بنده خدا دنیا به این بزرگی و زیبایی چرا همیشه فقط بدی ها و کاستی ها رو می بینی؟ یعنی واقعا هیچ نکته ی مثبتی تو این نوشته ها نبود که گیر دادین به عکس غذاها؟ مگه اینجا وب آشپزی یا تحریک اشتهاست!! به جای اینکه نگاه کنه به این هم نکات ظریف آشپزی (منظورش همون رجوع کنین به وبلاگ رویا جون،تکتم جون رژیمیشو گذاشته،تو همه ی سایتای آشپزی هست و جملات مشابه حسنا در این پسته)و تجربیات نویسندش(چگونه با دروغ گویی و پوشیدن لباس بره با ذات گرگ مقام چهارده وبلاگ فارسی را از آن خود کنیم) دنبال بهانه های بنی اسراییلیه واسه ابراز وجود و ایرادگرفتن! چرا خودتو آزار میدی دوست من؟ چرا اینقدر سیاه و منفی؟ واقعا این همه بغض از کجا میاد و چرا باید بیاد؟ (تو باغی عزیز؟منشا چرا مخاطبطه و دروغگویی و توهماتش)به خدا فقط به خودت آسیب میزنی!
اگر بخوام از حسی که بعد از خوندن کامنتای بعضی از این دوستان بهم دست داد بگم ساعت ها حرف دارم! (حالا اگه بفهمی دوستت حسنا چقد سر کارت گذاشته تا قیامت حرف میزنی یه بند)اصلا انگار به دنیا اومدن واسه پراکندن انرژی منفی... اگه انتقاده من هم به این طرز نگاهتون نقد دارم! به این بدبینی و کج سلیقگی هایی که با انتشارش حال آدم رو بد می کنید! لااقل به خودتون رحم کنید!
حسنا جان شما که کارمندی چطور و کی وقت میکنی این همه هنرمندی از خودت خلق کنی؟ واقعا دست مریزاد و ممنون از مه(خوب عزیزم نشون میدی اونقدرام کم هوش نیستی حداقل این یه مورد برات سوال شد،منتها حسنا جون خوب کارشو بلده که تو هم شدی موافقش)

پاسخ:ندا جون ممنون از همراهیت بغلماچ من که هنری ندارم (جز به هم زدن زندگی های مشترک،دروغ گویی،اغفال مردان پولدار،حسادت به هم جنسان سر تر از خودم و یکی دو قلم خصوصیات مورد نیاز دیگه برای تکمیل کلکسیون بدذاتیم)ولی در کل اشپزی رو دوست دارم و در حد خودم سعی میکنم که براش وقت بذارم و انجام بدم(و اینقدر بخورم تا بترکم،یعنی بترکم به معنای واقعی کلمه ها،از همسر بپرس در جریانه.....). به عبارت ساده تر اینها برمیگرده به غذا دوست بودنم نیشخند حالا این حرفها که اینجا میگن به کنار(من خیلیاشو که شامل بدو بیراه و کلی مچ گیریه رو تایید نمیکنم که چون توهایی که کم سر میزنن و در جریان نیستن همچنان دوستم داشته باشن،دیگه بقیه هم که فهمیدن چاره ای نبود و از دست من خارج بود). این که من اسم از دوستان هنرمند ببرم و بعضی ها از شدت مشکلات روحی برن وبلاگشون و مزاحمت ایجاد کنند دیگه مساله ای هست که آدم رو به فکر میبره اینها اصلا از نعمت تفکر که خداوند در وجود ما به ودیعه گذاشته استفاده میکنند یا نه ابرو این صحبتها و این کارها نه به من ضرری میزنه و نه به دیگر دوستان (فقط من مجبور شدم کل آرشیومو غیر قابل دسترسی کنم،بیفتم به دستو پای تا نفس مصنوعی نجاتم بده که اونم کارساز نیست،خودمو بزنم به بیخیالی و خیلی مشکلات دیگه که باعث شد هر چی درد و مرض برا خانوم اولی ،کامنترام خواسته بودن بریزه تو جون خودم،)فقط مشکلات روحی خودشون و آسیبهای روحیشون رو بیشتر میکنه و همونطور که ابتدای پست مجبور شدم بنویسم ، گرسنگی فکرشون رو بیشتر میکنه (اینو تازه یاد گرفتم،باحاله نه؟اینقدر تکرارش میکنم تا عق بزنین،درست مثل معلوم الحال و فرو خفته و امثالهم....چون اینا و اشعار بی ارتباط با موضوعی که میذارم منو تحصیلکرده و با سوات جلوه میده،یه جوری که انگار خیلی حالیمه)شرمنده ای کاش به فکر خودشون و سلامت روحشون باشند
حسنا بانو-۱٠/۱٢/۱۳٩٢-٢:٤۳ ‎ب.ظ
بیدار۱۱:٠۸ ‎ق.ظ -

شیما دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 19:32

OOPS
مثل اینکه من دیگه روشن شدم امروز خاموشم نمیشم
یادم آمد منم توی یکسالی که این حسنا مثلا خانوم رو میخوندم
یکبار براش کامنت گذاشتم که تو چه جوری اینقدر صبوری مگه میشه و فلان و اصلا برای چی این همه تحمل, خوب البته اون موقع ها اینقدر رفته بود توی نقشش که من ناخودآگاه فکر میکردم به قول بانو اسلحه روی شقیقه ی این طفل 14ساله بوده که یا بمیر یا زن دوم بشو
اما وقتی به ماجرایی که برای خانواده خودمون پیش آمده بود بیشتر فکر کردم...فهمیدم اصلا امکان نداره
پدر من هم اون زمان با خانومی صحبت کرده بود که شما بیا و پرستاری مادر منو بکن..که خانوم با زرنگی خودش رو نزدیک کرد و بله ..مادر من که رابطه معمولی با پدرم داشت زمین رو به آسمون دوخت وقتی فهمید... بعدها گندش درآمد که معتاده و رفت پی کارش
در هر حال اصلا دلم نمیخواد به سال های پیش فکر کنم اصلا
اون خانوم معتاد بود حسنا تو چه نیازی داری به پول شوهر مردم؟ تو که مثلا کارمندی به ادعای خودت؟ واقعا آه زن و یک دختر جوون می ارزه؟
اگر طرفدارانش در نزدیک خودشون پیرشدن زن و بچه ی خیانت دیده ای رو دیده بودن بازم میتونستند ازش تقدیر و تشکر کنند؟ امیدوارم که هرگز نبینند و لمس نکنند این درد رو اما عاقل بشن یه روزی...
فقط جمع کن این بساط شیطانی رو... وجه دین اسلام رو شما از خدا بی خبرها خراب می کنید... فقط کودن ها میتونند قبول کنند اسلام ظلم به دیگری رو روا می دونه حالا به هر اسمی ... من اصلا از زمانی که تو رو خوندم میخوام با یک سنی معتقد 12امامی ازدواج کنم که هرگز به اسم دین به من ظلم نکنه که حرام بدونه صیغه و ازدواج مجدد رو بر مرد متاهل
حالم گرفت اه...

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 19:21

خو هیچی
حرفشو نزنیم
الان بقیه با جارو دنبالمون میکنن

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 19:17

وای نارین
ببین ازیکی حرف میزنی بعدمیگین دیگه حرفشو نزنیم بریم سراصل مطلب که حسناست
خوب وقتی میگی عفیفه من حتماحرفی دارم بگم امامیترسم بقیه منو دعواکنن

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 19:13

راستی از عفیفه چه خبر؟
کامنتای منو نصفه تایید میکرد که بگه حق با اونه

یاسمین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 19:06

سلام به همگى
بچه ها من اونقدر که از خواننده ها و اونهایى که حسنا رو تأیید میکنند متحیر هستم که از خودش و اون زندگى خجالت اورش نه ، اخه من میخوام بدونم یک نفر نمیاد بهش بگه خانم با ادب و راستگو که بیشتر از یک سال است با صداقت تمام زندگى گذشته و حالت رو برامون تعریف میکردى ، تمام اون جنجالها به یکباره حل شد ؟ خانم اول از صفحه روزگار محو شد؟ اینقدر خواننده هاش رو احمق فرض کرده ؟ با کمال پر رویى میگه میخواستم یک چیزى در مورد بهار بگم ولى نمیگم .
حالا ما دشمنش ، اونهایى که دوستهاى جون جونیش هستند و رفتند بهش رأى دادند نمیخوان بدونند زندگیش چى شده ؟ یعنى میشه یک نفر نیاد و سؤالى بپرسه ؟ا
میگم حسنا اون نوشته هاى زن دوم کنار وبلاگت رو پاک کن ،خواننده هاى مهربون و قدیمیت هم اصلا به روى خودشون نمیارن که چه زندگى درخشانى داشتى ، ارشیو هم که پروندى ، تو هم مثل صدها زن عادى از زندگى عادیت بنویس .

دقیقا !!

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 18:57

با لالا موافقم

مهصا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 18:39

سلام دوستان
می خواستم چند تا نکته رو با اجازه ی بانو بگم
- دوستان میشه هر کدوم برای خودتون یه اسمی بذارید ، مطمئنا اسم های خیلی وجود داره ، الان نصف کامنت های بی نامه .
فکر نکنم یه اسم اون بالا نوشتن وقت خیلی زیادی بگیره

- چند ماه پیش من برای اکثر کامنت گذارا حسنا یه کامنت دادم ، که با واکنش شدید دوستانش مواجه شدیم ، از جمله عفیفه خاتون .
من از وب حسنا و دوستانش یاد گرفتم که خیلی ها ارزش اینو ندارن که بخوای در موردشو حرف بزنی ، از جمله تکتم ، غربتی و ...
ارزششو ندارن ، بیخودی به این ادم ها ارزش ندید .
بقول معروف این ها عددی نبودند ما انهارا به توان رساندیم

- یه نکته ی خیلی مهم اینکه کامنتر های وب حسنا ، 3 دسته اند ، افرادی که نمی فهمن ، افرادی که نمی خوان بفهمن و افرادی که می فهمن و باهاش مخالفن .

افرادی مثل عفیفه ، نفس ، تکتم و ... ، نمی خوان که بفهمن ، واقعیت رو می دونن ولی به خاطر منفعتشون نمی خوان که کاری کنن ویا حرفی بزنن .
این افراد هم تاوان کارشون رو می دن ، دنیا خیلی قانونمنده، تو نمی تونی طرفدار یه دزد باشی و اخرش عاقبت به خیر شی .
می گن ما که دزدی نکردیم، ولی نمی دونن که حمایت از یه دزد خودش یه دزدیه

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 18:12

بی نام جون با این متن تامل برانگیزت راجع به جهان سوم یاد این اس ام اس افتادم که چند وقت پیش داشتم:
جهان سوم جاییست که در آن به جای واژه ی ایمیل از پست الکترونیکی استفاده میشود.
که هم پست.....
و هم الکترونیک .....
واژه های انگلیسیست.....
آره اینجوریاست که اینجوری ایم و الان باید اینجا جمع شیم که به یه عده بفهمونیم دروغ زشته،زن حرمت داره،نهاد خانواده مقدسه،پس به احترامشون پامو از مرزهای تعیین شده ی اخلاقی فراتر نزاریم.

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 18:12

این کامنت رکسانا در مورد بانو حیلی حسنا رو سوزونده!
داری آتیش میگیره از حسودی!
حالا هی زبونش رو نشون بده

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:47

این جغرافیا نیست که جهان سومی بودن را تعیین می‌کند. آدم‌ها هستندکه آن را می سازند
جهان سوم جا نیست، شخص است. جهان سوم منم. جهان سوم تویی. جهان سوم طرز تفکر ماست … نه آن مرزهایی که داخلش زندگی می‌کنیم ،
جهان سوم جاییست که مردمش جهان سومی فکر می کنند

فاطیما دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:46

من همیشه اول برای خانوم dunsten که زبان کودک رو کشف کرد و کار منو خیلی خیلی راحت کرد دعا میکنم بعد برای شماها. اول بانو ، بانوی باهوش ، بعد پریناز، لالا، نارین و کلهم کامنت گذاران باشعور و "با ادب" اینجا () که بدجوری دست حسنا رو روکردن.
بذارید این گلها رو به همه ی شما تقدیم کنم :

اول که بانو شروع کرد از حسنا نوشتن باورم نمیشد که بتونه از عهده ی این کار بربیاد. از بس که نوشته های حسنا به نظرم بی نقص میومد () اما خیلی خیلی دست مریزاد!! امیدوارم زودتر مقاومتش بشکنه و دست از دروغ گفتنهاش برداره و از دنیای مجازی محو بشه!
هر چند من و بچم ازش نمیگذیم. من برای اینکه بخاطر وبلاگ این خانوم استرسی که بهم وارد شد بیماری رماتیسمم شدیدتر شد و بچم که بخاطر مریضی من نمیتونه شیرمو بخوره. حسنا فکر نکن فقط با یک خانوم اولی و بهار طرفی، خیلی به امثال من بدهکار هستی که فکر و روانشون رو بهم ریختی.

متشکرم
انشاله همیشه خانواده تون در آرامش و شادی باشه
این هم برای کوچولو

یک زن(نسیم) دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:40

آرشیو حسنا جون برنگشته!!!!!هنوز خودم سر زدم فقط پست آشپزی می آید بالا

شیما دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:37

اصلا دلم نمیخواد کامنتهای این خانوم و غربتی رو بخونم
در شان یک خانم متاهل نیست به هیچ وجه
بیشتر شبیه تفریحات زیر 20 سال و نوجوان هاست نه یک خانوم متاهل و متعهد
فقط چون توهین کرد به بانو و دوستان اینجا و فرمودند اینجا هرکاره ها هستند, کافیه نگاهی به تمام کامنت های پست های آشپزی خودشون و پست های وبلاگ غربتی بکنند کملا معنی هرکاره دستشون میاد شرم آوره
از آشنا به اخلاقیاتی چون این خانـمـــــــ انتظار بیشتر از این نمیره

پیش ساخته ساز غربتی۳:٥٩ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٦ اسفند ۱۳٩٢
چه جوری دلت اومد اینو بخوری؟؟؟
از جای غریبه نظر می ذارم، نیای دوباره گیر بدی.

پاسخ:دلم نیومد پسر خواهرشوهرم مهمونمون بود اگر نمیخوردم داغش به دلم میموند !!!!
تو نظر بذار با آی پی جهنم بذار ! داشتم دلواپس میشدم ناپدید!
تکتم-٦/۱٢/۱۳٩٢-۱٠:٤٠ ‎ب.ظ

پیش ساخته ساز غربتی۱٢:۳۳ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٢٤ بهمن ۱۳٩٢
سوپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
خودش به اندازه کافی گویاست

پاسخ:عزیزمی

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:32

مهساجانم
به جمع ماخوش اومدی

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:28

آیناز جان آرشیو چی؟ برگشته؟

مهسا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:25

سلام.مدتهاست خوانندتونم،اما خاموش...
خیلی دوستتون دارم برای اینکه دارین ذهن خیلیا رو روشن میکنین،مشکل فقظ حسنا و مردک نیستن...مشکل حسنا ها و مردک ها هستن که اینقدر راحت دارن اسم انسان و انسانیت رو مخدوش میکنن...
وقتی وب های زنان اول و زنان دوم رو میخونم انگار قلبم فشرده میشه.
برای زنان اول ناراحت و گاهی خشمگین میشم چون من هم یک زنم...درک میکنم اون زن روستایی رو که یک بار بهم گفت وقتی همسرم که خودم اجازه داده بودم به خاطر بچه دوباره ازدواج کنه به حجله رفت تا صبح روی پشت بام گریستم...
باید زن باشی تا درک کنی درد دارد اینکه همراه زندگیت چون ویتامین6خونش پایین آمده سالها همراهیت را نادیده گرفته است...
باید زن باشی...
زن بودن هم معنای ماده بودن نیست،همانطور که مرد بودن مترادف نر بودن نیست...
متاسفم برای حسنا و حسناهایی که بیشتر ماده اند تا زن...
زن بودن قداست دارد،حرمت دارد،زن حس میکند...احساس دارد.
احساسش به او اجازه نمیدهد نقش یک سوراخ را بازی کند...
اما ماده بودن هر چیزی را میپزیرد...
نشسته بر مزار من
زنی که مثل گندم است
که با تمام خوبیش
نشان جرم مردم است
خمیده گرچه همچو کوه
زنی اگرچه با شکوه
میان برف و باد و برگ
شبیه یک توهم است
نشان جرم مردم است
اما هماره بر زبان
حکایت قدیمی
زن و گناه و گندم است...

ممنون از لطفتون

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:24

الان جریان اون به حسنا مربوطه که داریم ازش صحبت میکنیم ما اگر در مورد حسنا و کارش نظر میدیم به خاطر اینه که در واقع بی اخلاقی رو داریم محکوم میکنیم و کار اون یکی هم بی اخلاقیه و چون اون هم به وبلاگ حسنا رفت و امد داره و نقل قولهایی ازش شده در موردش صحبت میشه، مطمین باشید اینجا کسی بیراهه نمیره ما خودمون گاهی میزنیم شانه جاده بعد دوباره میایم تو لاین

لالا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:21

اسمم جا افتاد

لالا

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 17:21

خب می بینم که به سلامتی اینجا تبدیل شده وبلاگی در مورد تکتم...چقدر حسنا خوشحاله که همه توجهات از رو شدن دستش شیفت شده به تکتم!
تکتم اگر بی ادبه اگه با مردا زیادی خودمونی میشه اگه مطبش خالیه غذاهاش بی ریخته اگه ....همه اینا برای خودش بده. من صاحب این وبلاگ نیستم ولی یک کمی دارید خارج از مسیر میشید.
رقیه جون تلاش شما هم برای منحرف کردن موضوع ستودنیه. ولی جه ما یک نفر باشیم که نیستیم چه صدها نفر حرف ما درسته و دروغگوییهای حسنا رو مشخص کردیم. تعداد ما تغییری در واقعیت نمیده. شما به عنوان مشتری وفادار حسنا اول راجع به دروغاش ازش بپرسید بعد تشریف بیارید اینجا سرشماری!
راستی حسنا هنوزم کامنت جواب میده؟ فکر کنم واجب شد از این به بعد به سنگ پا بگیم حسنا بانو حق مطلب بهتر ادا میشه.

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 16:01

سیندرلاجان
خانوم دکتردوتاوبلاگ دارن یکی هم مال بچه هاشه
اونجااززندگی شخصیش مینویسه
که تو وبلاگ اشپزیش زیرعکس پسرش ادرسو گذاشته

سیندرلا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:58

من برای اولین بار رفتم وبلاگ دکتر تکتم !!!
به جز دستور آشپزی که چیز دیگه ای نمی بینم نوشته شده باشه !!!

پس اینایی که شما میگید کجا نوشته شده ؟؟

شکوفه دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:56 http://khosoosi.blog.ir

دهنتون سرویس چقدر قسمت کیک آجری و خوب نوشتین انقدر خندیدم خاب از سرم پرید... دمتون گرم

نرگس2 دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:50

شعور و فرهنگ چه در گفتار چه در رفتار ربطی به تحصیلات دانشگاهی نداره که اگه اینجور بود تمام اجداد ما دور ازجون باید بی شعور میشدند چون اون زمان نه تحصیلات بود نه وسیله ی ارتباط جمعی
همه ی اینها بستگی به محیط خانه و خانواده داره .پدر و مادر صالح و صد البته ذات هرکس که بلاخره مخفی نمیمونه و سرباز میکنه .
کاری با اخلاق همسرش نداشته باشید عیبه آخه کدوم مردی خوش اخلاقه غیراز پدر خود آدم یا برادرش
در زندگی واقعی همه ی مردا پاش بیفته کج خلق و یک دنده و لج بازن جا داشته باشه تا مرز یک بچه ناز و ادا دارن
شکمشون سیر باشه یه مرد آروم و رویایی تبدیل میشن
به فرعیات گیر بدید فکر میکنن ما حرف کم آوردیم و چسبیدیم به اسم و رسم طرف و به قول خودشون حسادت میکنیم .ریشه مشکل داره
از همه معذرت میخوام

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:14

برخلاف یه زن و بی نام که میگن حسنا باشه تا ما بخندیم
من دوست دارم هرچه زودتر از این دنیای وبلاگ نویسی بره تابیشتر حرمت خانواده رو نشکنه.
قدیمیا یادشونه که چندین نفر با خوندن وب حسنا میخواستن زن دوم بشن.چندین نفر آرزوی مرگ خانم خانما رو کرده بودن.
دوست دارم همه بدونن این زن چه اعجوبه ای هست.
بدونن که خانواده حرمت داره و نباید لگد مالش کرد.نباید قبح عملی رو جلوی چشمای بچه ها از بین برد.
خنده و شادی ما به این که اینا از دست برن نمی ارزه.
ولی وقتی حسنا بره من یکی بیشتر خوشحال میشم که دیگه کسی نمی گه دزدی که مودبه ادم خوبیه.اون موقع شادی بیشتر از این خنده و شوخیا می ارزه

شکوفه دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:13 http://khosoosi.blog.ir

عاشقتونم.. خیلی خوب نوشته بودین.. خیلی هم خووب خانوم مارپلی درآوردین.. یعنی از وقتی که گذاشتین کمال تشکر را دارم..
کلی هم خندیدم

ممنون

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 15:03

آره یک زن(نسیم)عزیز...اگه بره من دلم بد جوری براش لک میزنه....همیشه هم گفتم عاشق هم زدن لجنشم...حضورش هر چه بیشتر ،خنده و تفریحات سالم مام با کیفیت تر

کیانی دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:58

منم یه بار خیلی وقت پیشا بهتون گفتم. به نظرم حسنا کارگر خانوم خانوما هستش. یا نهایتن همون پرستارش که با مردک ریختن رو هم. همین
به نظرم میتونه واقعیت داشته باشه این قضیه

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:57

دکتر آشپز هم که باشی, همه فامیل هم که به آشپزی خوبت یقین داشته باشند , بهترین غذاها را هم که بلد باشی ....واییییییییییییییی که چقدر منم منم میکنی دکتر جان

کشتی ما رو خانوم دکتر! بابا یه پزشک عمومی با یه مطب تو بلوار حافظ با روزی 10 تا مریض که اینقدر دکترم دکترم نداره!
خوبه فلوشیپ جراحی مغز و اعصاب نگرفتی شما!
شغلم پزشکه هم نیست خانوم باسواد شما یا پزشکی یا شغلتون پزشکیه! نه که شغلم پزشکه! خانوم دکتررررررررررررررررر

کشتی ما رو بسکه کارگرم کارگرم کردی به خدا! اونوقت وااسه عروسی کارگرت 50 تومن هدیه میدی؟؟

یه کم متانت و خضوع یاد بگیری بدم نیست!

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:48

فوران عشق....فوق العاده بود....مرسی
فراموش نکنید غذا را در چهار بشقاب با یک قاشق سرو کنید. فوت کوزه گریشه. با تشکر از حسنا جوونم و این فوتاش

کسی نپرسه چرا همسرم ظهر خونه است که با همین ی دونه قاشقی که تو خونه داریم پشت دستش را داغ می کنم که بفهمه با کی طرفه

یک زن(نسیم) دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:46

سر ظهر مریضم خوابم برد خواب دیدم حسنا دیگر وبلاگ نمی نویسد از خواب که پریدم دعا کردم فقط کابوس باشد خدا این منبع شادمانی را از ما نگیرد آن وقت کجا این قدر دروغ های بامزه بشنویم. تا به حال به چنین روزی فکر کرده اید

مونا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:43

خانم اولی کارگرش را اخیرا قرض داده بود به پدرشوهر که عمل کرده بود برداشت آزادی است از زمانی که حسنا را برای پرستاری از مامان مریم جون یه مدت قرض دادن به اونا

حسنا عادت داره قرض داده بشه. یه بار هم قرضش دادن به برادر جاری که مواظب سگ و گربه هاش باشه تا اون بره سفر.
به طور کلی هم قرضش دادن به مردک برای رفع نیازهای ...
هر کس هر جا کم می آره می آن سراغ حسنا. عزیزم حسنا

برداشت آزادی است از زمانی که حسنا را برای پرستاری از مامان مریم جون یه مدت قرض دادن به اونا

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:37

پرشین بلاگ درست شده و عکسهای همه وبلاگها هست. فقط حسنا مشکل داره ؟؟؟؟؟

دو تا تاریخ عوض کردن این همه دست دست نداره حسنا. سریع عوض کن بذار سرجاش دیگه

فوران عشق دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:26 http://drashpaz.persianblog.ir/post/180/

دکتر تکتم جوابیه ای شامل موارد زیر منتشر کرد:

1- حسنا بهم گفته سریع پست جدید برنم که کامنتهای پست قبل به فراموشی سپرده بشه

2- کی بود گفت مطب من منطقه پرت شهر است و مریض ندارم. همه صف کشیدن دم مطب برای استفاده از متد لاغری در یک هفته برای عید

3- کی گفت شوهر من بداخلاقه و من مشکل خانوادگی دارم؟ شوهرم نهار هم درست می کنه. عاشقمه. عزیزم غربتی هم بیجا کرد همچین چیزایی تو وبلاگش منتشر می کنه.

4- دلم خواسته از مشکلات ماهانه ام نوشتم. به کوری چشم شما تو این پست تکرارش کردم تا تاریخش دست همه بیاد. مخصوصا کسانی که دعوت می کنم مشهد بدونن بی موقع نیان

فراموش نکنید غذا را در چهار بشقاب با یک قاشق سرو کنید. فوت کوزه گریشه. با تشکر از حسنا جوونم و این فوتاش

کسی نپرسه چرا همسرم ظهر خونه است که با همین ی دونه قاشقی که تو خونه داریم پشت دستش را داغ می کنم که بفهمه با کی طرفه

نبووووووود !

مامان رقیه بیا جلو

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:14

این گرسنگی جسمی و فکری رو هم باید باهم داشته باشن....مگه نه پرستار حسنا؟بگو.دخترم....میدونه منتها الان هنگ کرده یه مدت بعد که نفس مصنوعیبهش رسید بهتون میگه.....
این تیکه نفس مصنوعی فوق العاده بود...خوشم اومد آفرین

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 14:11

یه سوال عزیز باهات تا حدود زیادی موافقم....یادتونه یه بار میخواست بره خرید گفت مردک لیست خرید خونه خانم خانمارو هم داد که خرید کنم؟کلا داشت میرفت بیرون یا بیرون بود که مردک گفت خرید کن واسه خونم.آره دقیقا خود خودشه...کلفتی پرستاری خدمی ....یه همچین چیزایی...
دیروز داشتم فکر میکردم کی میاد زن دوم شه؟شما یه مورد خونواده با آلرو با وضع مالی نرمال رو به بالا بهم نشون بده باورم شه.حتی اون عسل شیرین عسل تلخ هم رو نکرد به باباش دوستیش با آرشو و فقط خونوادش میدونستن طلاق گرفته.شده دختری با این شرایط و با توافق خانواده ازدواج کنه اما مورد حسنا و شراره پاره پاره واقعا مربوط به گروه خاصی از خانوادهاست که دچار گرسنگی جسمی و گرسنگی فکری انددرست گفتم دیگه؟گرسنگی فکری بود پرستار حسنا؟

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 13:39

این مامان رقیه از کدوم قوطی عطاری در اومد؟

سیندرلا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 13:34

من هم وبلاگ دارم.
یه وبلاگ روزانه نویسی و عاشقانه هام با همسرم.
ولی با یه اسم دیگه و بدون آدرس وبلاگم ، اینجا کامنت می ذارم . ولی اکثراااا خاموش میخونم.

خب ممکنه آدم دوست نداشته باشه آدرسشو در این جور رسواگری ها و افشاگری های یه وبلاگ پر بازدید بذاره . چه اشکالی داره ؟؟

حوصله اینکه یکی بیاد وبلاگمو بگه چرا اینجوری گفتی چرا اونجوری گفتی و ..... رو ندارم !!

نیلو دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 13:33

مامان رقیه واقعا نمیدونستی میشه وبلاگ نداشت اما اومد وبلاگ خوند و حتی نظر هم داد باور کن میشه. میخوای به یکی که میدونی وبلاگ نداره بگو جلو چشمت امتحان کنه مطمئن بشی برا وبلاگ خوندن و نظر دادن پای وبلاگ نیازی نیست خودت وبلاگ داشته باشی عزیزم اگه حسنا هم به نظرت کار درستی کرده و کلا کاراش درسته تو هم برو یه حسنا واسه شوهرت پیدا کن

یک سوال دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 13:22

این رقیه بانو با این کامنتش آمار این پست را برد بالا .چون همه اومدن حضورغیاب زدن دم عیدی با این همه کار

بانو تیک بزن ببین شاگرد فراری کلاست کیه .

سحر دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 12:41

مامان رقیه جان
من وبلاگ ندارم، داشتم هم آدرسش را اینجا نمی گذاشتم. حوصله طرفدارهای زنان دوم را ندارم که بخواهند بیاند وبلاگم و در مزایای چندهمسری و ادب و معرفت زنان دوم برام بنویسند. فقط خواستم بگم که من به شخصه تا حالا فقط با همین اسم کامنت گذاشته ام. حداقل من یکی نه بانوام، نه بانو من است. شما هم مختاری این را باور کنی یا حرفهای حسنا را باور کنی.
فقط لطفا ازش بپرس چرا عکس فسنجان دو سال پیش را به عنوان عکس فسنجانی که دو هفته پیش مامانش پخته قالب کرده؟ عکس را هم با گوشی گرفته و کسی نمیاد ساعت و تاریخ گوشی اش را اشتباه تنظیم کنه. اگر دوربین بود باز راهی داشت که بگه تاریخ دوربین اشتباهه. اما این...

یه سوال هم من دارم سحر.
اگه ممکنه آدرس اون اداره ای که سر ظهر ماهی ترشی می ذارن تو فر و مرغ مارینیت می کنن به من بده. من عاااشششق اون اداره ام

سارینا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 12:40

مامان رقی خوشم اومد ازت خیلی تیززززی!!
میدونی انجت روز 3000-4000 بازدید داره اومدی تبلیغ؟؟

ای کلک !

دوستان نه وبلاگش برین نه ج بدین!!
برو مامان جان دنبال نی نی ات /موتظبم باش بابای نی نی از این هوو مهربووونها واست دست و پا نکنه!!
اگر گفت پرستار بگیریم واسه بچه ات سفت واستا بگو نه!!

برو مامان جان دنبال نی نی ات /موتظبم باش بابای نی نی از این هوو مهربووونها واست دست و پا نکنه!!
اگر گفت پرستار بگیریم واسه بچه ات سفت واستا بگو نه

ساره دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 12:08

حسنا تو جواب رکسانا گفته نمی دونسته که بانو گفتن بچه هم دارن......بله رکسانا خانم شما داری اشتباه می کنی حسنا راست می گه بانو هیچ وقت راجع به این مساله صحبت نکرده . همونطور که همگی مستحضر هستید اطلاعات این وبلاگ رو حسنا حتی بهتر از ما می دونه نه اینکه بیچاره صبح تا شب تو این وبلاگ در حال چرخ زدن هست( اروپا رفته نشسته وبلاگ بانو رو رصد می کنه :نیشخند: ) خلاصه اطلاعاتش کامل کامله...
بیچاره عملا تو جواب دادن به رکسانا کم اورده می گه همه یکی ی دونه از این دکترا دستشون هست . البته شاید مدرک دکترای تکتم و سیما و ان و...با اون سطح شعور، از اون کاغذ پاره ها باشه که راحت با پول می شه خریدشون ولی به واقع صحبت از اینکه مدرک دکترای بانو هم از اون دست هست دقیقا مثل این می مونه که داره از شدت حسادت خودش رو خونین و مالین می کنه..دیدید بعضی وقت ها بعضی آدم ها که ادبیات صحبتشون سطح سوادشون همچین شبیه حسناست وقتی زور می زنن که یکم با ادبیات درست حرف بزنن که مثلا بگن ی چیزی بارشون هست خیلی مسخره و خنده دار به نظر می رسه ، حسنا وقتی با اون ادبیات و سطح سواد اشعار زیبای حافظ و سعدی و سخنان شریعتی رو به طرز وحشتناک کاملا بی ریط لابلای حرفاش می گنجونه وقتی آدم می خواد نوشته هاش بخونه سخن این بزرگان دقیقا مثل ی وصله ناجور تو متن به نظر می رسه .لااقل از نظر من که اینطور به نظر می رسه. حسنا خانم ادبیات 6 داشتن کجا و راه به راه استناد به اشعار حافظ و سعدی کجا

حسنا راست می گه بانو هیچ وقت راجع به این مساله صحبت نکرده . همونطور که همگی مستحضر هستید اطلاعات این وبلاگ رو حسنا حتی بهتر از ما می دونه نه اینکه بیچاره صبح تا شب تو این وبلاگ در حال چرخ زدن هست

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 12:05


من که نمیرم
ولی خب هیچ کدوم از این کامنتراش واقعا متوجه نمیشن که یه چی فرق کرده؟

یک زن(نسیم) دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 12:00

مامان رقیه
خدا رحم کند به آن بچه ای که شما بزرگش می کنی با این همه فراست محض اطلاع شما من جدید به این دوستان اضافه شدم از دوستان سابق حسنا خانم هستم احتمالا فراخور تحصیلاتم هم آنقدر درک دارم که به راهنمایی شما محتاج نباشم
در ضمن در زندگی بادمجان دور قاب چین هیچ بنده ای را نکرده ام چه برسد یک زن دوم مستأصل که با دروغ جامعه را به انحراف می کشد. اگر آدرس ایمیل می خواهی بیا بگو آدرس ایمیل دانشگاهی ام را برایت می گذارم نه از این آدرس های پنج ریالی یاهو و جی میل. فکر نمی کردم کسی با خواندن این پست از حسنا حمایت کند برایت متاسفم در ضمن داشتن وبلاگی پر از..... چندان کار سختی نیست به خدا تو دیگه آخر فراستی حسنا خودش از خجالت عکس ها را پاک کرد. بابا تو دیگه کی هستی؟

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:58

نارین جان بگن ارشیو کو
میگه ایمیل بده
واست بفرستم
من نه میرم وبلاگش نه راهش میدم وبلاگم نارین جون

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:56

یه سوال جان
اگه حسناعلنی بودتاحالایه بچه ی بیگناه ودرگیرکرده بودکه بقول خودشون جای پاسفت میکرد

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:55

مامان رقیه
ما وبلاگ داریم
ولی
فقط بین خودمون هست این وبلاگا
نیازی هم نمی بینیم که همه جا منتشرش کنیم
غریبه توش راه نمیدیم

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:54

کاش یکی از این کامنتراش می پرسید ارشیو کو؟

اگه بپرسن یه نفرین نامه جدید می نویسه

این دفعه هم حتما سخنانی از هگل می ذاره وسطش
بهتر که چیزی نگن. خسته شدیم اینقد ناله کرد و به سرو سینه زد

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:53

سلام
ارشیو وبلاگ رو برداشته
برین مطالب قدیمی رو بزنین سه یا 4 صفحه بیشتر عقب نمیره

یک سوال دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:53

من هستم ولی خسته ام رقیه خانم حال ندارم با شما بحث کنم .
به وبلاگتون نمیام ولی شما همه کامنت گذاراتون وبلاگ دارن ؟شاید کار ما با موضوع این وبلاگ فرق داشته باشه بیخود که آدم وبلاگش را در گیر موضوع غیر کاری نمی کنه که .
آیناز جان اون موضوع شرط و شروطی که خانوم خانومها واسه حسناگذاشت بچه نباشه فکر کنم منظورش این وبده که پرستاری بیارین که بچه نداشته باشه که بتونه بدون نگرانی جمعش کنه نه خیال بافی حسنا که میگه شرط کرده بچه دار نشین .

آوا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:50

خاموش میخونم ولی عاشقتم تنها وبلاگیه که دپرس میام شاد میرم اون پاره آجرت باهال بود زنیکه بی سر و پا مردم خر گیر آورده این حسناهه هی میره یه دری وری از حافظ و سعدی پیدا میکنه مثلا با کلاس جواب مخالفارو بده

ممنون که با مایی

ایشاله همیشه دلت شاد باشه و دپرس نباشی

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:47

مامان رقیه جون، قدرتی خدا چه آدم توانمندی خلق کرده که با 100 جور ادبیات و لحن مختلف کامنت می ذاره.

ماشاله به این خانم که می تونه 100 مدل بنویسه و تبارک اله احسن الحالقین

خودمان از خودمان خوشمان آمد

والا به قرعان !! اگه من بتونم صد مدل مختلف بنویسم ایول دارم

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:44

دوستان
خواهش میکنم برای حتی دیدن وبلاگ مامان رقیه نریدوبلاگش
اگه بخوادجواب بگیره ازهمین جامیگیره

گلریز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:43

رقیه خانوم الان شما وبلاگ داری ادم موجهی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:42

مامان رقیه جان
لزومی نداره وبلاگ منی که ربطی به زن دوم بودن نداره اینجابیارم که واسم یه جورتبلیغ حساب بشه
شماالان مثلاباادرس اومدی بگی شجاعی یایه جورتبلیغ وجمع کردن بازدیدکننده است
کدومش؟

این رقیه اینقدر ساده است. اون زمان که حسنا می گفت می خوام ماشینم را بفروشم خونه رهن کنم براش کامنت گذاشته بود ماشینت چیه؟ ما دنبال یه پرایدیم !

می خواست آنلاین از خراسان به تهران از شارلاتانی مث حسنا ماشین بخره!

این همه حسنا بدبخت خودش را زده بود کشته بود که بگه من پولدارم و مردک برام فلان خریده و بهمان خریده، رقیه بهش می گفت پراید داری؟

فرض کنیم حسنا راست می گه. خب رقیه جون تو اگه یه ذره می تونستی دو تا جمله را به هم ربط بدی و نتیجه بگیری که باید می فهمیدی حسنا پراید نداره و پول پراید دست دوم برای رهن خونه بزرگتر از بزرگ در شمال شهر تهران دردی دوا نمی کنه. رهن خونه تو تهران متوسط متری 3 تومنه. ده تومان پراید فقط 3 متر خونه را بزرگتر می کنه!! حسنا می گه می خوام بفروشم که خونم خیییییییلی بزرگ بشه. بزرگتر از بزرگ که می دونی یعنی چی؟ یه واحد اندازه گیری جدیده
الان اون ذهن خلاق تو که فهمیده من و صد تا کامنتر اینجا یه نفریم این را چطور تحلیل کرد که رفتی گفتی حسنا اگر پراید داری بفرست بیاد بیرجند مشتری داره

مامان رقیه دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:36 http://pooyaye-maman.niniweblog.com

به نظر من متن وبلاگو نظرات همه از یه ذهن برخواسته
179 نظر یکیش آدرس نداره!!!! قدرت خدا.....

یک سوال دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:28

به رها جان
ناهنجاری ها از تربیت خانوادگی شروع میشه
... جان چرا شما فکر میکنید خانواده ها نمیتونن کنترل که اصلا کلمه خوبی نیست بکار میبرین تربیت کنند تا خود بچه ها بتونن خودشون تو جامعه خود کنترل باشند .والدین حسنا حتما نتونستن تربیت خوبی بکنند که حسنا زاییده یک خانواده ناتوان بوده .این ممکنه واسه یک خانواده فقیر ومتوسط وثروتمند اتفاق بیفته .ناهنجاری بستگی به اصالت خانواده ها داره نه به سطح مالی شون .بله حسنا بعد یک شکست وطلاق از پسرک دنبال کار سر از اینجا در آورده اون آقای همکار هم که به مردک معرفی اش کرده احتمالا واسه پرستاری بوده نه صیغه و...بعدا رابطه تو برخوردها بوجود اومده .این یک احتماله ولی قوی .چون به قول آیناز جان به موضوع وماجراهابیشتر نزدیکه تا رویاهای حسنا

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:27

رکسانا ۱:٢٧ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳٩٢
در مورد بانو وحرفهایی که میزنید وبهش نسبت میدید
ایشون یه خانوم مهندس خوشحال و خوشبخته که با همسر ش و پسر کوچولوی خرد سالش در اروپا زندگی میکنه , برای فان و تفریح وبلاگهای زنان دوم رو نقد میکنه.
چرا فکر میکنید الزاما هر کسی از یه جیزی میگه یا بدش میاد حتما سرش اومده؟؟
آخه این چه مدل استنباط و مغالطه ای است.بانو مطمئنا دوست نداره از خودش بگه و از زندگی اش و حتی از اینکه در ایران به عنوان یه خانوم مهندس اونم تو رشته مردونه ای مثل رشته ای که اون تحصیل کرده چقدرررر موفق بوده و در کجا کار میکرده.
ممیدونم ممکنه این کامنت رو تایید نکنید و یا فکر کنید واقعیت نداره(اولین کسی که خوشحال میه بانو است البته !)

ولی خوهش میکن تایید کنید و به من جواب بدید
ضمننا اینکه ایمیل خواننده هاتون رو گرو کشی میکنید اصلا جالب نیست
حق انسانی و اخلاقی اونهام هست که وقتی اینهمه حرف بد به کسی میزنید بذارید صدای مخالف هم شنیده بشه

پاسخ: رکسانا جون والله من موندم این رو تایید کنم یا نکنم . اگر ایمیل میگذاشتی که بیشتر به نفع همون خانومی بود که شما میفرمایید . در ضمن ایمیل گذاشتن گرو کشی محسوب نمیشه . آدم اگر جواب سوالش رو بخواد ایمیلش رو هم میگذاره اگر قصد دیگه ای داشته باشه که مثل شما ناراحت میشه میگه چرا ایمیل خواستیزبان در ضمن ما کی گفتیم ایشون شوهری هم داشته و یا شوهری هم داره که خوشبخت باشه یا نباشه و یا مشکلی براش پیش بیاد . نمیدونستم گفتن بچه هم دارن. چه جالب خوش خبر بودیپلک. من خبر نداشتم به سلامتی اروپا هم رفتند و به سلامتی مقیم شدن .انشالله همین روزها بچه دوم هم بیاد دور از ذهن نیست زبان والله اینطور که شما نوشتی اولین کسی که ناراحت میشه همون شخص مورد نظر هست شما دوستش بودی یا دشمن؟ معنی فان رو هم متوجه شدیم . در ضمن بهشون بر نخوره تحصیلاتش رو کامل نگفتیزبان باید میگفتی خانم دکتر مهندس پلکماشالله شنیدم همه یک دونه دکترا در دست دارند . ای داد بیداد ای داد بیداد نمیدونم چند بار باید بگم ما کجاییم و ملامتکر بیکار کجا . عزیزم دفعه بعد بهتر هست اگر مشکلی نداری ایمیلت رو بنویسی وگرنه اگر کامنتتون رو ندیدید دلخور نشید .
حسنا بانو - ۱٢/۱٢/۱۳٩٢ - ۱۱:٤۳ ‎ق.ظ

پاسخ: . اون خانوم که هیچ ، خودشون استاد توهین و نسبت دادن حرف زشت هستند( و من تعجب میکنم کدوم حرف من به نظرتون زشت اومده در حالی که توهین های ایشون به نظرتون حکیمانه میاد . البته اولین چیزی که زیر سوال میره در این مواقع ، شان گوینده هست که خوب مشکل خودشون هست ) ولی برای شما آرزو میکنم که زندگیتون خوب باشه و در آرامش باشید

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:21

....جان
ماتاجایی که رفته اروپامطمئنیم که رفته
اماچراتوهتل شب سال نوتنهابوده واسی همه سواله
مگه میشه این همه مدت مردک زن وبچه شو ول کنه بره پیش خواهرش بعدباچندتااس همه چیزسرو تهش هم بیاد

حسنارفته اروپاحسنارفته کیش اما فقط بعنوان یک پرستار
بقیه ش توهماتشه که تخیل قوی داره که خیلی ازدوروغ هایی که میگه یادش میمونه

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 11:01

یک سوال عزیز این داستانهایی که گفتی احتمال واقعی بودنش ممکنه نباشه اینقدر دروغ گفته شده که هیچ چیز رو نمیشه درست حدس زد بهتره جوری کامنت بدیم و صحبت کنیم که خودمون زیر سوال نریم، پیش بینی ها یا حدس زدنها بهتره کاملا مستدل باشن

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 10:52

قورباغه سبز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 10:19

عاشقنونم با این پست آشپزی.
ساعت گرفتن عکس ها خیلی با حال بود. شایدم ساعت موبایلشو با ساعت آمریکا تنظیم میکنه.
با این اوصاف خوب معلومه که حسنا نمیتونه از این زندگی بره بیرون. شاغل که نیست. از مردک هم که نتونست خونه و ماشین بکنه. پس کجا بره. هر چقدر هم که تحقیر بشه و نه میتونه بره نه میتونه امیدی به اصلاح وضعیت داشته باشه.
تنها راهی که به ذهنش رسیده اینه که تو تخیلاتش یه زندگی از دید خودش ایده آل بسازه و تو وبلاگش منتشر کنه.

سی بهمن همین دو هفته پیش سر ظهر تو اداره ماهی ترشی درست می کرده اونوقت پنج شنبه اش نوشته بود من اومدم اداره جبران مرخصی هایی که رفتم !!!

از فروردین تا دی سه ماه رفت مرخصی حالا با 4 تا پنج شنبه می خواد جبران کنه

رها دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 10:13

بانو جان انصافا شما بگو پدرمادرهای ما ایا صددرصد روی ما کنترل دارن که والدین حسنا داشته باشن
دوستان اینجا گاهی اونقدر جوگیرمیشن که یادشون میره موضوع حسناست ونه خانواده اش این روش درستی برای مبارزه با ناهنجاری نیست وقتی خودمون هنجارهارو رعایت نمیکنیم....
گاهی وقتها فکرمیکنم مازنها اوقندر غرق درخاله زنکیها میشیم که یادمون میره واسه چی اینجا جمع شدیم



حسنا با سی سال سن دیگه پدر مادرش کاری نمی تونن بکنند. هر کاری می خواستند بکنن موقع تربیتش باید می کردند

یک زن(نسیم) دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 10:09

وای جان عکس ها را برداشته چه قدر جالب این موفقیت را به کارآگاه لالا و پریناز جون تبریک میگویم

یک سوال دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 09:50

اون ماجرای لابی هتل ویواشکی حرف زدن مردک با خانمش وبا موهای حسنا بازی میکرد وقربون زنش میشد .
حسنا واقعا بی شرف بودی که در کارت سوءاستفاده میکنی یا میکردی حالا خانوم فهمیده دمت رو گذاشتی رو کولت رفتی

یک سوال دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 09:35

آینازجان
من هم حرف آیناز جون را قبول دارم چون یادمه در همسران دخترک که همه میدونیم حسناست با یاس بحث میکرد که اینجاهم میومد .اونجا یادمه میگفت حالا یک زن از خودگذشتگی میکنه میره پرستار خانم مریض میشه واون را جمع میکنه گناه کرده که زن دوم شده .مگه زن دومها همه بدند واز این حرفها که هر کی حوصله داره بره عین کامنتش را پیدا کنه بیاره .یادمه بچه ها هم اونجا خیلی حالش را گرفتند خودش هم به اسم حرف حساب وکفتر واین چیزا از دخترک دفاع میکرد .
آیناز دقیقا هیمنه اون اونو بردن واسه پرستاری اروپا چون خانوم خانوم ها نمیتونسته اونجا از پس رخت شستن وساک بستن و..بر بیاد خوب یکی باید ساک وکیف وداروهاش را که کلکسیون درد ومرض هست حمل کنه خدا شفاش بده واز دست این پرستار نامرد نجاتش بده که از موقعیت خودش پاشو از گلیمش جلوتر گذاشته .
حالا اگه بیایم دوباره قصه شو مرور کنیم وساعتهای کارش در منزل خانم خانوم ها میشه مطمئن مطمئن شد .حتما مادرش هم که از شمال اومده داشته با او کمک میکرده تو اسباب کشی خونه خانم خانمها .
پرستاری پدر شوهر که خانوم خانومها فرستاده وحسنا هم ناراحت بود حرص میخورد حتما خودش رو فرستاده بوده بعد میگه مادر شوهر دعوتم کردن وتیکه میانداختند .اونا احتمالا خبر هم ندارن .گهگاه که با این دهن به دهن میشن واسه غر زدن به اینه که کارت را درست انجام بده وخوب پرستاری کن و...اینم خیالبافی میکنه تو وبلاگش

حسنا الان دیگه کار نمی کنه. پرستار اون خانم هم نیست. قبلا یه شغل بخور و نمیر داشته که بعد از شغل جدیدش (تامین 6 مردک ) شغل قبلی را گذاشته کنار. اگر پرستار بود که نمی رسید روزی 200-100 کامنت جواب بده.

گلریز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 09:34

خدایا واقعا عکس هارو برداشته؟؟؟؟چه قدر ضایع است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!چه قدر راحت دروغ می گه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اون دکتر تکتم که همیشه منتظر که پاچه بگیره الان بازم از دوست دروغ گوش دفاع میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بانو الان دکتر تکتم میاد گازم میگیره.کمک کمک.خنده دارترین قسمت اینه که تو کتمنت گفته من ادرس سایت بانو رو یادم رفته

خب بگو من نمی رم اونجا را بخونم. دوست ندارم یا ... مسخره است بگی آدرسش یادم رفته

دوستان مشهدی آیا گوگل تو مشهد فیلتره

ساره دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 08:33

با این افتضاحی که بالا اورده فکر کنم دیگه حتی مشاوره نفس و عفیفه و تکتم هم جوابگو نباشه، باید ی بند کیک آجر حسنا پخت آماده کنه اونم با دمکنی. هی کیک آجر بپزه هی بزنه به سر و صورت و سینه ش خلاصه اینکه مصرف آجر و کیک آجر این روزها خیلی بالاست.

دمکنی نداشت که گفت من دستمال گذاشتم.

پریناز هم می گه پیژامه عرق گیر کهنه گذاشته

ساره دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 08:24

حسنا با زبون خوش سرش رو ننداخت پایین بره. مطمئنم ی روز اونطور که لیاقتش هست مفتضح می شه و بی سرو صدا خودش رو گم و گور می کنه.... بعله هیچوقت ماه برای همیشه پشت ابر نمی مونه حسنا خانم. قسمت حسنا هم این هست که خودش با دستای خودش خودش رو رسوا کنه چه در دنیای مجازی چه در دنیای واقعی.

آیناز دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 08:08

قیافه ی حسناالان دقیقااین شکلی
قیافه دکترهمیشه عصبی
قیافه ی نفس
قیافه ی کامنترهای موافق حسنا
--------------------------------------------------------
کله ی سحربیدارشدم هرچی فک کردم نظرم عوض نشدبانوجان
حسناپرستاره خونگی خانوم خانوماست
مگه خونه ی خانوم خانوما حراست داره؟آیا
منظورازخانوم ب کارگرخانوم خانوماست؟آیا
-----------------------------------------------------------
برم یه دوردیگه بخوابم شایدنظرم عوض شد

یک زن(نسیم) دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 07:03

سلام
الان دیدم فقط پست آشپزی اش مانده وای حسنا چه قدر خیط شده کاش دوستانش نفس و جنابn نزدیکش باشند و کمی دلداریش بدهند شاید هم بروند خصوصی یک کم به خودشان بخندند به خدا گناه دارد این دروغ گو الان به افسردگی دچار شده شاید بهتر است از مامان نفس جون کمک پزشکی بگیرد بده چند تا آمپول تقویتی براش تزریق کند چون با این روال فکر نمی کنم شغل مامان جون نفس هم چیزی بیشتر از آمپول زن باشد.

مینو دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:36

آخه حسنا از دست شماها کجا بره؟؟؟؟
این آیکون کندن مو کجاست؟؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:28

باید تاریخ کامنتاشم عوض کنه.....

پستها را قایم میکنه که راحت تر بتونه دروغ ببافه.

اگر کامنترهاش سوال کنند یه نفرین نامه می نویسه و به سر و سینه می زنه و بعد هم یه مصرع از حافظ با یک مصرع از سعدی قاطی می کنه و ... تمام

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:28

بانو یه پست بذار جریان حذف رو اعلام کن ببعی ها نمیگیرن جریان چیه احتمالا بهشون میگه پشت بند اختلال تو نمایش عکسها از طرف پرشین بلاگ آرشیوم هم پریده و هیچیشو ندارم

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:25

بانو جون اینجا تازه داره ساعت 12 میشه. هستیم دور هم. خب اگه آرشیو پاک کنه که تاریخ پستاش بخواد عوض کنه همه پستاش که بانو آرشیو کرده از قبل

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:25

فکر نمیکرد همه بیدار باشن اینجا...خبر نداشت اینجا هیچکی خواب به چشش نمیاد از سر شوق

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:23

دقیقا بانویی

نیلو دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:20

lمرسی بانو جون ولی چرا آخه؟ موضوع چیه؟

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:20

حسنا حواسش نبوده بچه های اینجا 24 ساعته رصدش میکنن
حالا هی نفس بگه همه کامنترای اینجا یه نفرن و اونم بانوس

وحدت در کثرت

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:18

چقد مکاره...تصمیم گرفته تاریخ پستارو عوض کنه.از پس فتوشاپ بر نیومد خاک بر سر...حسنا اینقدر گنگ توضیح داده بودم؟ایمیل میکردی برام خودم واست فتوشاپ میکردم...ایمیلمم که داری.....4567....هم یاهوشو دارم هم جی میل

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:17

حسنا ارشیو مطالبش رو کلا حذف کرده

حسنا داره آجر به سینه می کوبه و آرشیو پاک می کنه، شماها چی می گین که نمی خوابین. ساعت دو و نیم صبح است. بخوابید دیگه. اینقد سر و صدا می کنید نمی ذارید تمرکز کنه رو کارش.

فردا صبح هم میخواد پاشه بره اداره کوفته درست کنه و شامی فریزر کنه ... کلی کار داره

نیلو دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:14

بچه ها حسنا چیو پاک کرده؟ اصلا نمیخوام برم وبلاگش. میشه لطف کنید بگید چیو پاک کرده. اگه این پسن آشپزیو حذف کرده که یعنی فهمیده دستش رو شده

عزیزم آرشیو اخیر وبلاگش را. همه پستها را برداشت جز دو سه تای آخر را.

لالا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:11

راستش من هیچ مشکلی ندارم با این که حسنا بره جای دیگه و دروغاشو به عنوان تنها همسر یک مرد بنویسه یا رمزی کنه...اینطوری نمی تونه دیگه جو رو آلوده کنه و کثافتکاری تبلیغ کنه. ولی این یک آبروریزی برای وبلاگستان که وبلاگ یک شیاد خالی بند یک سالی وبلاگ برتر شد و خیلی ها بهش رای دادند.جدای از زن دوم بودنش هیچکدوم از جیزایی که می نوشت برای من هیچ وقت قابل باور نبود حتی داستان مردن شوهر اولش هم کاملا قصه وار به نظرم می اومد.
در مورد اون سوالی که بینام ازم پرسیده بله فکر کنم عنوان وبلاگش همچین چیزی بود. گاهی فکر می کنم که بین اون و حسنا شباهت خیلی وجود داره خصوصا که ملودی عادت شد هرکار مد می شد اونم انجام میداد از بچه دار شدن تا طلاق و ازدواج مجدد. بعید نیست دیده وبلاگ زنای دوم مد شده دیگه حوصله نداشته برای بار دوم طلاق بگیره و بار سوم خودشو شوهر بده این بار به یک مرد زن دار، اینه که اومده کلا یک وبلاگ زن دوم زده.خدا می دونه...

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:09

تا الان دیدن
کامنتراشو خودش با همین وبلاگ جلو میرن

... دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:06

دقیقا بخاطر سوتی هایی مثل گلابی دست ساز همسر که تاریخ عکسش مال روز اسباب کشی بود پستهاشو حذف کرده چون میدونه اگر بقیه کامنترهاش اینا رو ببینن و مطابقت بدن همه چیز رو میشه

نارین دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 02:04

ای بابا
همرو پاک کرد که
نمیخواد بفهمیم که چه روزی رفته مسافرت اشپزی کنه؟
اینطوری بدتر داره نشون میده که حق با بانوست نه خودش که

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:56

واا چرا حسنا پاک کرده همه نوشته هاشو! حسنا هم شد مثل ملودی، به سلامتی‌! سر کار بودم این یک سال

به سلامتی‌! سر کار بودم این یک سال

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:56

بانو هر پستی از آرشیوش باز میکنم همین پست آشپزی میاد بالا.....گ ....گیجه گرفت کفتار خدا...چیکارش کردین؟؟؟

مینو دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:53

ای بابا! آرشیوش ترکید یعنی؟؟؟

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:49

بانو دستت درد نکنه، حسنا داره نفسای آخرو می زنه
دیگه حسابی قاطی کرده

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:45

اوا خاک عالم....نسیب نبود نصیب بود....نفسی خوشگلم اشتباه لپی بود....ما از اوناش نیستیم

دیگه توسل و توکل به نفس هم جواب نمی ده. هر برنامه ای نفس براش ریخت، گندش بیشتر از پیش دراومد. فعلا پستها را حذف کرد. 4 تا الکیش را گذاشته بمونه.

یواش یواش روند داستان را عوض می کنه و می گه من زن دوم نبودم. اشتباهی عوضی شده

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:43

اما تو بانویی مقام دوم نسیبت میشه به خاطر همکاری سری با شف پریناز...همش هم تو پست قبل میگفتی خوب الان منظورش از پست آشپزی چیه مثلا؟همرو که ارجاع داده به وبلاگ فلانی و بهمانی....اینقدر گفتی و گفتی تا خودت یه دلیل با پریناز واسه این پستش پیدا کردین که حسابی روغن انداخته و جا افتاده....نوش جون حسنا

مینو دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:43

ناشناس جان میان یه وقتایی. یه سری ها بعد از سوال کردن و لینک ها رو دیدن، متوجه استدلال های ما می شن و قبول می کنن. یه سری ها هم نه. از اون یه سری ها هم نه، یه عده می افتن به گیس و گیس کشی و یه عده هم چند تا نصیحت مادرانه می کنن و می رن. سری دوم ها اکثرا خودشون یا زن دومن یا می خوان زن دوم بشن. گاهی هم از حسنا تمام قد دفاع می کنن، بعد دست حسنا رو می گیرن میارن که حسنا ازشون راضی باشه. هرازچندگاهی از این کامنت ها داریم. نفس و حسنا و تکتم هم که خواننده های ثابت و خاموشن دیگه.
کلا همه دور همیم.

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:39

ملعون یه پست داد هوا که ذهنا از دروغگوییش منحرف شه.نمیدونست آخر با همین پست آشپزی بانو و دوستان بیشتر گند قسمت چشمگیری از دروغا و توهمات قبلیشو در میارن.پریناز جون فوق العاده تبریک میگم بهت. و تو رو شایسته ی مقام اول سرآشپز در وبلاگستان فارسی میدونم.حالا بگو چرا
چون حسابی عرق جبین ریختی و بدون این که ته دیگو چرب کنی جوری لجن حسنا رو هم زدی که نه تنها ته نگرفت بلکه حسابی کاراملی شد.فکر کن....اونم بدون یه قطره روغن.ایول داری آبجی....فوت کوزه گریت چی بود حالا؟؟پنج گرم کره زدی با یه کم آبجوش تا خودش با آب بپزه و بعد بخار شدن آب کم کم با کره سرخ شه؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:32

لالا جان، این ملودی که میگی همون ملودی اتفاق های روزانه بود؟ یا کسی دیگه؟

[ بدون نام ] دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:28

دکتر اشپز مطب طب سوزنی داره یه جای دور افتاده که اصلا معروفم نیست ..تازه کشف کردم که خودمم خیلی سال پیش یه بار رفتم پیشش.. منو بگو هی فکرم شده بود اینکه چطوری با اینکه دکتره دو تا بچه داره اینهمه واسه اشپزی وقت داره تازه یاد مطب خالیش افتادم نکته رو گرفتم

لالا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:22

جدی حسنا عکساشو پاک کرد؟ لابد میخواد بگه تاریخ سازی! و دوربین سازی! کردیم و معلوم الحال هستیم با عقده فروخفته! خب اگر ما دروغ میگیم تو چرا عکسا رو پاک کردی؟
برای شما دروغگوها که کاری نداره. بذار عکسات باشه بعد بنویس هر روز جهت تفریح عادت داری تاریخ گوشیت رو دستکاری کنی! از رضایت خانم اول و جریانات ازدواجت عجیب تر نیست که!
یادش بخیر یک وبلاگری بود عین حسنا دروغگو هیچ رقمه از رو نمی رفت.گندش دراومد عکسی که به عنوان بچه اش گذاشته دزدیه...پست بعدیشو اومد(با یک فونت جدید و درشت تر) نوشت که آره من شوهر نویسنده این وبلاگم و بهش اجازه نمیدم عکس پسرمونو بذاره تو وبلاگش از بس شماها بهش فشار اوردین مجبور شد عکس بدزده.الانم وبلاگشو ازش گرفتم چون شما دارین مسخره اش می کنیم نمیخوام اذیت بشه دیگه نمیذارم وبلاگ بنویسه مگر اینکه دست از سرش بردارین...بعد این خوانندهای دور از جون گوسفند...تند تند کامنت می ذاشتن نه آقای دکتر ترو خدا ملودی جون رو دعوا نکن ما اشتباه کردیم ازش عکس خواستیم غلط کردیم تروخدا ما رو ببخش!!!بذار دوباره برگرده...بعد آقای دکتر لطف کرد اجازه داد خانم برگرده اما به شرطی که یک کلمه علیهش در وبلاگای دیگه نوشته نشه وگرنه ایشون شکایت می کنند! چنین و چنان...خلاصه اون خانم بازم نوشت اما دیگه آخرش اون قدری در دروغاش گم شد که طی یک داستان هندی مفصل (اگه بذارمش این نصفه شبی اون قدر میخندین که همسایه ها زنگ می زنن 110) از آقای دکتر جدا شد و همه دروغگویی ها رو تقصیر آقای دکتر انداخت که مجبورش می کرده......
ببخشید طولانی شد ولی خواستم حسنا رو راهنمایی کنم از این سناریو ها هم میتونه بنویسه! یا دوباره کمرش بگیره خودشو بستری کنه بیمارستان یکی از اطرفیانشو بفرسته یک دفعه زیر ماشین یک مدت عزادار بشه خلاصه یک کاری کنه یک کم بقیه دلشون براش بسوزه و اذهان رو منحرف کنه...ببینم چکار می کنی حسنا!

ناشناس دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:06

البته منظورم پست های قبلی بود

ناشناس دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 01:03

سلام خیلی وقته اینجا را میخوانم و موافق حسنا هم نیستم ولی چون دیدم نظرات مخالف نیست میخواستم بدونم واقعا این دوستان حسنا اینجا نظر نمیذارند تا بفهمهم جوابشون چیست

mina دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 00:55

سلام بر همه
من تا حالا اینجا کامنت نزاشته بودم اما خیلی خندیدم این بست ( کیبوردم عربی هست شرمنده) رو خوندم ، خیلی ! روحم شاد شد ، کفتم حتمن بست بزارم که بکم میخونم حرفاتون رو ، بعضی وبلاک ها رو دنبال میکنم ، و متاسف میشم . بدر (pedar ) من هم بعد از سی سال زندکی با مامانم ، یه خانوم منشی باهاش دوست شد و از مادرم جدا شدن ، الان هم دو تا بجه دارن ، به بجه ها کاری ندارم جون اونا بیکناه هستن ، اما از اون زن هرکز نمیکزرم و امیدوارم کارما زندکیش رو اسفالت کنه ، نه برای خودم برای خواهر کوجیکم که موقع عشق و عاشقی ها ١٩ سالش بود و هنوز از این مساله ناراحته ، با اینکه ما سالها هست که ازشون دورادور خبر داریم و هیج ارتباطی نداریم با بدرم . که احمق بود و هوسباز که همه ما رو کزاشت و رفت دنبال اون زن ، متاسفم برای همه زنانی که از همسران دوم حمایت میکنن ، جون اون طرف یه خانواده هست با زخم های عمیق که هیجوقت خوب نمیشن ... هیجوقت . اون خانوم هم که با اینکه میدونست یه خانواده هستن این طرف هیج اهمیتی نداد و با اینکه خیلی هم مذهبی هست ( تو کمرش بخوره ) ! خدا رو شکر میکنم که ما همه تو زندکی در حد خودمون موفق هستیم و احتیاجی به هیجکس نداریم !
بهر حال هر جه کنی کاشت ، همان بدروی

ندا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 23:52

وای چقدر خندیدم!!!!!!
یعنی حسنا و خواننده هاش هنوز خجالت نکشیدن؟

lida یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 23:13

وای!!!
سلام
پرینااااااااز! عاشقتم
خدا نگم چیکارت کنه!!!!!!
مردم از خنده

سحرم یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 22:20

واقعا عالییی بود مردیم از خنده دستتون درد نکنه پریناز جون کارت عالی بود مرسی

لالاجون ممنون از نکته سنجی ات و کامنتای قشنگت

بانوی باهوش و تحلیلگر خودمون که همیشه عالیه
من بانو دوصت دارم

بی نام جون کامنتات خیلی قشنگه تو رو خدا یه اسم برا خودت بذار

سارا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 22:18

حسنا ، ما دیگه خجالت میکشیم اینقدر دروغ به عنوان یه همجنس از تو شنیدیم..
تو خودت خجالت نمیکشی این همه دروغ میگی

مرسده یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 22:09

سلام
پرینااااااااز! عاشقتم !

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 21:42

شادی جان
من باهمه ی صبرم سعی کردم که پست اشپزی وبخونم
یهو دیدم باباصبرایوب میخواد که شرمنده حسناجان من یکی اون صبرونداشتم

هی حالاگیربدین به تکتم وقتی باجارودنبالتون کردمتوجه میشین من چی میگم چی کشیدم

من کاملاباحرف بانو درموروبلاگ غربتی و زن های داخل وبلاگش موافقم ودیگه هیچ جای حرفی نذاشتی بانوجان

شیوا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 21:31

ریز ریز شدم از خنده عالــــــــــــــی بود. حالا باز تو دعوا بعدی مجبوره بگه که :"تو لیاقت نداری من هم کار بیرون بکنم هم کار خونه"

ریز ریز شدم از خنده

پریناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 21:05

بانو همچین با قرمز تیتر زدی فسنجون پریناز اضافه شد:)))))) که امر بهم محبت شد که جزمم رو عزم کنم وبلاگ آشپزی بزنم...متو تو این وضعیت نذارید.
..............................
نسیم عزیز من وبلاگ به اونصورت که بنویسم و ..ندارم..فتوبلاگ دارم یا بهتره بگم داشتم که عکس هاش متعلق به حیوان خانگیم هست اما سرویس وبلاگ نویسی که ازش برای وبلاگم استفاده میکردم فیل هست ..از بانو پرس و جو کردم و ایشالا یه کم سرم خلوت بشه و حوصلش رو داشته باشم منتقلش میکنم به پرشین بلاگ و دوباره راهش میندازم و ادرسش رو اینجا میگذارم..:)

پتنت خودت را داره
حسنا چی فکر کرده

پریناز جان برای پست مرسی. خیلی خیلی لطف کردی. تو این شلوغی دم عید و هزار تا کار ...
برنامه امروز هم امیدوارم عالی شده باشه

یک زن(نسیم) یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 20:52

الان سرماخورده مریض با حال بد روی کاناپه خوابیده ام دختر کوچولوم ایپدش را آورد. گفت مامان برو بانو را بخوان حالت بهتر می شه می خندی ،یعنی حتی جوجو کوچولوی من هم بانو را می شناسه به هر حال ممنون از این پست و همه دوستان خوبم بوس نمی کنم سرماخوردم فقط دوستتان دارم من و جوجو هایم دوستتان داریم

انشاله که زودتر خوب بشین.
فرشته کوچولو را ببوس

پریناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 20:45

سلام دوستان
مرسی از همتون:
و بانوی عزیز به خاطر عکس ها و لالای نکته بین...امیدوارم که این پست حداقل تونسته باشه لبخند رو به لبتون بیاره:*:*:*:)

سمیرا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 20:30

حسنا با شواهد .مستندات این پست کلا اعتبار قصه تش را زیر سوال برد به گمانم الان آجر به دست بر سر سینه اش می کوبد.
حالا حسنا استخدام شدن برای.. که این همه دروغ گفتن احتیاج ندارد مهم این است که به اشتباه خودت پی ببری و خانواده ات را از این حقارت نجات دهی
پدر و مادر بی گناهت چرا باید بابت پول پرستی تو اینقدر خوار و ذلیل بشوند

اون آجرهای که گفت تو آشپزخونه دارم

دریا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 20:24

سلام به همگی ....
بانوجان میخونم....خوشحالم که هستی وبقیه دوستان هم هستن......
پرینازعزیز............

شادی یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 20:12

بانو جون

همون موقع که حسنا تاکید کرد جاری نمیاد و اگه بچه دیرتر به دنیا نمی اومد هم نمی تونست بیاد، من مطمئن شدم قضیه نی نی خانوم دروغ محضه
همه مردم بلیطهاشونو گرفته بودن و برنامه تعطیلاتشون از چند ماه قبل معلوم بود، ولی جاری اگه بچه های این وبلاگ یادآوری نمی کردن حواسش نبود برای کریسمس بره پیش شوهر و بچه اش

کارمند بودن حسنا هم که از اول با جواب دادن به کامنتها در وقت اداری زیر سوال بود و با این عکسها دیگه ثابت شد اون هم واقعیت نداره

به قول تو تنها چیزی که دروغ نیست همون زن دوم بودنشه، اون هم معلوم نیست هنوز هم باشه و از اون زندگی بیرون رانده نشده باشه

فقط من موندم چرا باید حسنا اینقدر دروغ سر هم کنه، چه نفعی از این کار می بره؟ خیلی دوست دارم بدونم چی باعث میشه همچین رفتاری از یه نفر سر بزنه

همین پستی که گفتم 109 تا کامنت در یک روز جواب داده، هر کامنت 2 دقیقه طول بکشه می شه 3 ساعت و چهل دقیقه. کدوم اداره ای می شه سه ساعت و چهل دقیقه سرت را بکنی تو لپ تاپ شخصیت و اقای ریئس و خانم الف و ب و پ و ت ... سکوت کنند که تمرکز تو به هم نخوره در کامنت جواب دادن

شادی یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 19:47

هلیا جون
سال نو تو هم پیشاپیش مبارک
هرجا هستی خوش باشی، ولی اگه برگردی همه خوشحال می شیم

راستی من برای این وبلاگ هیچ کاری نکردم. همه زحمتها رو بانوی عزیز و بقیه دوستان می کشن. وقت آزادم خیلی کمه، همین پست آشپزی حسنا شاید روی هم سه خطشو هم نخوندم. به وبلاگ خودش هم که توی 6 ماه اخیر شاید سه یا چهار بار سر زدم
برای همینه که نمی تونم درمورد نوشته های خودش و خواننده هاش نظری بدم و هر چیزی ازشون می دونم از همین وبلاگه
درزمینه کامپیوتر و اینترنت هم اطلاعاتم کمه و نمی تونم کمکی کنم

زحمتهای این وبلاگ را همه دوستان عزیز و کامنترهای محترم می کشند.
زحمت اصلی هم که به عهده حسنا جوون هست که مواد اولیه می رسونه ما فقط ورز می دیم

... یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 19:33

خجالت نمیکشه این خانم دکتر متاهل؟ واقعا که دکتر تکتم و دار و دسته که اینجا رو اصلا اصلا نمی خونین، بهتره بری خودتو تو هفت تا سوراخ قایم کنی، زن شوهر دار به یه مرد غریبه میگه بیا پیشم برات قیمه و قورمه درست کنم؟ نه فکر کنم منظورت اینه بابت اومدنت از خوشحالی خودتو قیمه و قورمه میکنی،گندش رو در آوردین، جریان چیه که همتون سرازیر شدین تو وبلاگ غربتی و هر کدوم یه جور عشوه میاین؟ حسنا از یه طرف ، دکتر از یه طرف ،دکتر مملکتی؟ متاهلی؟ متعدی ؟ کسی که تعهد داره تو دنیای مجازی هم تعهدش رو نشون میده، فکر میکنی شوهرت بفهمه اینجوری به یه مرد دیگه نخ میدی چکار کنه؟ اون همسر مهربونی که تکیه گاه تو اون بچه هاته، خجالت بکشین

یک زن(نسیم) یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 19:32

چند روز نبودم چقدر فعالید شما والا به خدا مردم از خنده پریناز اگر وبلاگ داری لطفا ادرس بده

راحله یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 19:25

حسنا خجالت نمیکشی این همه دروغ می گویی باز که با عکسهات مشکلات فرو خفته ات را نمایان کردی. نمی خواهی نگران مشکلات روحی روانینت باشی؟ تو که استاد در گفتن این جملات هستی

به جای این کارها توجه نمیکنه که باید اول به خویشتن خویش یک نگاهی بندازه و مشکلات فکر و روح اشفته خودش رو حل کنه

راحله یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 19:20

حسنا خجالت نمیکشی این همه دروغ می گویی باز که با عکسهات مشکلات فرخفته ات را نمایان کردی

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 19:00

مرسی بینام جون.تو هم مثل من بی نامی که.البته من اسم دارم اما ترجیح میدم بینام برم بیام.خانوم آخری هستم.بانو در جریانه.آره اتفاقا منم به مامانم توصیه ای رو که مامانت بهت کرده رو ،میکنم



بانو داشتم یه کم نرمش میکردم اگه این نی نی گولیمون بذاره و بخوابه.یهو دیدم هیچی بهتر از چرخیدن تو کامنتدونی اینجا نیست.یهو یادم اومد بیام یه روش به حسنا یاد بدم که کمتر آبروش بره واسه عکسا.با عکس فسنجون شروع میکنیم.حسنا دقت کن.میگردی یه عکس از اون زمانی که گفتی مامانت فسنجون پخته پیدا میکنی.مهم نیست چی.فقط مال بعد از ظهر باشه زمانش چون تو شاغلی و صبح عملا نمیتونی تو آشپز خونه باشی و تاریخشم مال همون دور و برا باید باشه که منظورت بوده.بعد این عکس رو به اضافه ی عکس فسنجونت تو فتوشاپ باز میکنی و به روش معمول و کاربردیه لایه به لایه...عکس فسنجونو کامل پیست میکنی رو عکسی که زمانو تاریخش با حرفات همخونی داره.بقیه عکساتم به عمین روش گند زدایی میکنی تا بیشتر از این بوش در نیومده.برای توضیحات بیشتر هم که این همه وبلاگ نویس زحمت کشیدن و تو وبلاگشون نوشتن . برو بخون و هر کدوم رو خواستی حتما درست کن.اگر تو درست کردن سوتی های متنوع و وافرت تنبل هستی از الان یادت باشه که درست کنی.چشمک
حیف که سرم شلوغه یه ور این وبو هم من میگرفتم میچرخوندم میدیدین چه باکیفیت تر از باکیفیت میشه.گاهی وقتا ایده های باحالی از حرفای حسنا به ذهنم میرسه منتها همش با موبایلم و امکان ویرایش حرفاش به سختی ممکن میشه و زمان بره واسه همین واقعا استعدادام شکوفا نشده اینجا.در هر حال مرسی از بانو و دوستان که ما رو میخندونن.امیدوارم براشون شادی و خوشی و سلامتی باشه.بغلبوسقلبگل

سارینا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 18:19

طوعه ٢:۳٢ ‎ب.ظ - شنبه، ۱٠ اسفند ۱۳٩٢
ممنون حسنا خانوم. :)
یکی از دوستان ما از این سایت dizisangi.ir دو تا قابلمه سنگی خریده و راضی هست ازشون. خرید اینترنتی بوده.
کامنت ها رو فرصت نکردم بخونم، چون پرسیده بودی و یادم بود گفتم، شاید بقیه هم راهنمیی کرده باشند :)

پاسخ: طوعه جون بغلماچ ممنون ازت . وای دقیقا همین رو میخواستم نمیدونم چطور تشکر کنم .ماچ تماس هم گرفتم و گفتند میفرستنقلب یکی دیگه از دوستان هم زحمت کشیده بود گفته بود . ولی تو یک وبسایتی بود که خانومی نوشته بود میخواد دیگ سنگی خودش رو بفروشه و دقیقا یکی از همین مدلها بود . نوشته بود تا حالا استفاده نکرده من هم تو دلم اومد نکنه یک بار هم شده استفاده ای کرده باشه . ممنون از این راهنمایی و آدرس

-----
از دیگ سنگی استفاده شده بدت میاد از مرد اشتراکی 22 سال استفاده شده و هم اکنون هم مشترک بین دو زن چی؟؟

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 18:03

""در ضمن حسنا جون یادت نره که اینجام یه وب مثل وب تو و در کنار تو میتونه با آرامش به فعالیتش ادامه بده من نمیفهمم چرادلت میخواد جو رو متشنج کنی.متاسفانه بیشترین آسیب رو هم به خودت میزنی. در حالی که خیلی راحت میتونین در کمال آرامش کنار هم فعالیت کنین. و نکته دیگه هم این که دوتا عکس و مطلب قابل این حرفا نیست چون(( اصلشو ازت نگرفتن)). و تنها کپیشو استفاده کردن.در حالی که بعضیا این کارو با زندگی و آینده ی یه خانواده میکنن.فکر کن برای مثال یک نفر بیاد شوهر شما رو اغفال کنه ببره برا خودش زندگی درست کنه و...."" آفرین خوشم آمد مامانم همیشه میگه حرف رو باید نگه داری به وقتش بزنی تحمل وبلاگ مخالف رو نداره اونوقت میگه خانوم خانوما چرا از من تجلیل نمیکنه !!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 17:32

واقعاااااااااااا دستتون درد نکنه، خیلی جالب بود.
این حسنا خودش تو وبلاگ خودش تبلیغ شما رو می کنه بانو، همینطور که من خودم از این طریق با شما آشنا شدم.
یه نگاه به تعداد کامنت ها و لایک های پستش بکنیم متوجه میشیم که چه قدر از کامنتر هاش متوجه دروغ هاش شدند.
این ها هم برای بانو

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 17:09

نیلوفر بانو ٧:۳۸ ‎ب.ظ - شنبه، ۱٠ اسفند ۱۳٩٢
حسنا جان الان بالای مطالبت دیدم چی نوشتی ، خوب یعنی خواننده های تو میرن وبلاگ تکتم توهین میکنن که چرا غذای رژیمی گذاشته ؟!!! متفکر

من 1 بار چند ماه پیش از اینترنت یه تصویر ذخیره کردم که هیچ لوگویی نداشت و از یه انجمن هم گرفتم گذاشتم تو سایتم ایشون منو شست گذاشت افتاب ! اما من چیزی بهش نگفتم و عکس رو تغییر دادم ... به هر حال ... لبخند

به نظرم میتونی ip افراد مزاحم وبلاگ ایشون رو با ip کامنت گذارهای خودت تطبیق بدی ببینی دقیقا کیا اینکارو کردن ، اینجوری بقیه هم متهم نمیشن ! چشمک

پاسخ: نیلوفر جون ماچ من نگفتم خواننده هام این کار رو میکنند . صحبت از آدمی هست که میره این کار رو میکنه و به جای این کارها توجه نمیکنه که باید اول به خویشتن خویش یک نگاهی بندازه و مشکلات فکر و روح اشفته خودش رو حل کنه . برای این که غذای رژیمی گذاشته حرفی نمیزنند . برای این که چرا به وبلاگ من میاد رفته و توهین کرده . خنثی عزیزم شما یک عکس از یک انجمن برداشتی که لوگویی هم نداشت . به نظرم به جای اینطور صحبت کردن، میتونست خیلی آروم و مودبانه بیاد و بهت بگه و شما هم عکس رو برمیداشتی . در این مورد که نوشتم با آدمی طرف هستیم که میگه هر مطلب و نوشته و ... هر چیزی که توی اینترنت عمومی باشه میشه برداشت و کپی کرد و جای دیگه گذاشت و توهین هم کرد حتی عقیده داره اگر عکس یک نفر باشه باز هم چون عمومی بوده دلم خواسته بردارم.حتی در ذهن پریشان خودش فکر میکنه میشه رفت رمز هم گرفت و نوشته های خصوصی مردم رو هم عمومی کرد . این کار رو هم در مورد بعضی از دوستان انجام داده و برای خودش عیب هم نمیدونه .وقتی این رو میگه دیگه چه انتظاری میشه ازش داشت ابرو باید به حال و روزش دلسوزی کرد
حسنا بانو - ۱۱/۱٢/۱۳٩٢ - ۱۱:۱٠ ‎ق.ظ

پاسخ: فکر کن برای مثال یک نفر بیاد تمام مطالب وبسایت شما رو کپی کنه ببره جای دیگه بگه چون عمومی بوده دلم خواسته این کار رو بکنم خنثیمتاسفانه کارهایی میکنه که واقعا نشان از یک پریشان احوالی خاص داره و واقعا باید به حالش دلسوزوند .حسنا بانو - ۱۱/۱٢/۱۳٩٢ - ۱۱:۱٠ ‎ق.ظ




واااااای تو رو خدا ببینین چقد آتیش گرفته ....فلفل بزن تندیش بیشتر شه بانو.فوق العاده بود پستتون.من که ریسه رفتم از خنده.هیچ وقت به ذهن معیوبش خطور نمیکرد اینجوری نقد شه این پست.


در ضمن حسنا جون یادت نره که اینجام یه وبه مثل وب تو و در کنار تو میتونه با آرامش به فعالیتش ادامه بده من نمیفهمم چرادلت میخواد جو رو متشنج کنی.متاسفانه بیشترین آسیب رو هم به خودت میزنی[پلک] در حالی که خیلی راحت میتونین در کمال آرامش کنار هم فعالیت کنین. و نکته دیگه هم این که دوتا عکس و مطلب قابل این حرفا نیست چون اصلشو ازت نگرفتن. و تنها کپیشو استفاده کردن.در حالی که بعضیا این کارو با زندگی و آینده ی یه خانواده میکنن.فکر کن برای مثال یک نفر بیاد شوهر شما رو اغفال کنه ببره برا خودش زندگی درست کنه و به دروغ به هر کی از راه میرسه بگه چون مشکل 6 داشتن من اینجا با تمام سوراخام در خدمت همسرشم چون مردک محروم بوده برای رضای خدا دلم خواسته این کار رو بکنم خنثی متاسفانه چیزایی رو با حرفات نغض میکنی که واقعا نشان از یک پریشان احوالی خاص داره و واقعا باید به حالت دلسوزوند .




اینم برا بانو ی گل و پریناز جون برای این حرکت زیباشون

ممنون

من هم هر چی می گم بذاره در آرامش کنار هم وبلاگمون را بنویسیم نمی دونم چرا متوجه نیست. اینطوری بیشتر آرامش خودش به هم می خوره

الهه یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 16:36

دوستان منظور من از چیزی که برای دکتر تکتم نوشتم این نیست که خانوم اول اجازه داده! من 100 %%%%%%%
مطمئنم اجازه ای در کار نبوده و اگر بوده هم با زور بوده( در اصل تفنگ را روی شقیقه خانوم اولی گذاشته بودند برای اجازه دادن ! نه حسنا برای بله گفتن!)

من فقط میگم حتی اگر خودش به اجبار هم رضایت داده باز هم از دل خونش بوده (مثل لیلای مهرجویی) و چرا حسنا نخوابونده تو گوش مردک که چنین چیزی رو خواسته؟

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 16:06

اخ اخ نارین

نگو خاطره نگو که داغم تازه میشه
همچین بدوبدوازوبلاگش اومده بیرون دیگه پشت سرم وهم نگاه نکردم

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:53

هلیاجان خوش باشی عزیزم

این سیناطب ازکجااومدماروکردسوژه

احتمالاپیام بازرگانی

دیگه مجبورم بافیلی بیام عکس فسنجون وببینم

مامان غازغازک یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:45

بانو جان
مرکز ابن سینا دیده هر چی برای حسنا پیغام می گذارد تائید نمی کند بنده خدا اینجا پیغام گذاشته است چون می داند حسنا و رفقاش می آیند این تفسیر الضایع را می خوانند

صبا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:44

من کاری به اجازه خانوم خانما ندارم هر چند مطمئنم دروغه ولی چرا حسنا وقتی به عنوان یه زن دوم ازش خواستگاری میشه نباید ناراحت بشه و باکمال میل قبول می کنه ؟ چرا از توهینی که بهش شده ناراحت نشده؟ حتی می اد وبلاگ می زنه و می گه فقط و فقط به چه دلیلی ازش خواستگاری شده

یکی از آشناهامون که مدیر یه شرکته می گفت یکی از مشتریای شرکتشون از منشی شرکتش خواستگاری کرده منشیه خیلی بهش برخورده و به اون مردک گفته: چه خطایی از من سرزده که شما همچین فکری در مورد من کردید.

دوست خودم هم توی یه شرکتی کار می کرد مدیر عامل شرکت که متاهل بود ازش خواستگاری کرد دوستم خیلی بهش برخورد و قبول نکرد دوستم تو موقعیتی که خیلی از نظر مالی مشکل داشت کارش رو از دست داد ولی حاضر نشد همچین ننگی رو قبول کنه حسنایی که به قول خودش کار دولتی داشت خونه داشت حمایت خانواده و خیلی چیزای دیگه چرا قبول کرد زن دوم بشه؟

حسنا بعد از مزگ پسرک تنها مونده بوده تهران و تامین مخارج زندگیش براش سخت بوده. اول داستان الکی اضافه کرد که کارمند هستم که نگید بخاطر مخارج زندگیت زن مردک شدی.

هفت هشت ماه اول وبلاگ نویسی اش هیچوقت مستقیم نگفت که مردک پولداره ( با اشل حسنا) یا ... می ترسید خواننده هاش را از دست بده و چهره مهربونی که از خودش به نمایش گذاشته بود خراب بشه. بعد که مطمئن شد خواننده ها دیگه باورش کردند و گولش را خوردند کم کم شروع کرد به گشودن عقده های درونی خویشتن خویش
یه بار گفت با ماشین رفتم اتوبان گاز دادم، موهامو پریشون کردم .... یکی ازش پرسید ماشینت چیه؟
گفت نمی گم. اونوقت می خواهید بگید بخاطر پول زن مردک شدی.

حالا اینقدرم ندیده بود که فکر می کرد 206 اتومات، اونم به اسم کس دیگه، آخر ماشینه چند هفته بعدش تو وبلاگ کبوتر گفت 206 اتومات داره.

خدا را شکر اون هم جزو اموال مردک بود و سر مهریه خانم اولی مصادره شد. حالا حسنا مونده و مردک و دسته چک بی محل و اتوبوسهای بی آر تی

اون روز تو اتوبوس خوابش برده بود، خواب دیده بود تو ماشین خودش کنار خبابون خوابش برده

هلیا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:38

من اینجا میخوام از همگی تشکر کنم:
بانو پریناز لالا آیناز مهصا مینو و چندین وچند فقره بی نام و شادی و همگی که وقت میذارین تا دست این .... رو کنین.
من دیگه اینجا کامنت نمیذارم
واسه همین از فرصت استفاده میکنم سال نو رو به همگی تبریک میگم
امیدوارم تو سال جدید خیلی خیلی شاد و موفق باشین
وامیدوارم تو سال جدید امثال حسنا یه کمی بخودشون بیان.
از آشنایی باهمتون خوشوقتم...
HAPPY NEW YEAR TO YOU ALL!
BYE
هلیا

هلیا جان ممنون از همراهیت.
سال نوی شما هم مبارک. برای شما هم شادی و سلامتی باشه

برو اعتیادت که درمان شد بیا دوباره مواد خوب بذاریم دم دستت

مامان غازغازک یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:34

حسنا و نفس دست به گریبان نشوید که باز هم ضایع شدید و دروغهایتان لو رفت
حسنای معلوم الحال دست بالای دست بسیار است

خویشتن خویش

افرا(سپیدار) یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 15:08

سلام.
دم همتون گرم بچه ها
عکسا باز نمیشه که توی یکی از جواب ها خوندم مشکل از سایته.
منتظر می مونم.

سلام

سحر یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:57

بانو جان
کامنت را نصفه گذاشتم چون خیلی طولانی بود. فقط اون تیکه که مربوط بود را گذاشتم. از بقیه کامنت هم حدس زدم که نفهمیده. حتی اولش نوشته بودم که این حسنا از بس ذهنش درگیر اینجاست هر کسی هر حرفی می زنه ربطش می ده به اینجا. اما شک کردم که نفهمیده باشه و پاک کردم. گفتم کامنتم را سوالی بذارم.

حسنا یه اشتباهی کرد عکسش را گذاشت توی وبلاگش. حالا هم می ترسه از طریق همون عکس لو بره. برای همین سعی می کنه داستان زندگیش را اینقدر وارونه بنویسه که اگر آشنایی خوند نفهمه. مثلا قضیه کارمند بودنش

که خدا را شکر دیگه با این عکسها بازنشسته شد. حالا راحت بشینه تو خونه ماهی و مرغ ترشی بزنه و بذاره تو فر، فسنجون بار بذاره و ...

داستان نی نی خانم هم دروغ محضه. راست و دروغ را با هم قاطی کرده. این خانم مگه اردوگاه کار اجباریه که مرخصی نداره. بچه اش 4 ماهش شد و اون فقط 4 روز تعطیلات عید اومد بچه را دید.

یکسال و نیمه که برادرشوهر ایرانه و میگه کارش محفوظه اونم با این بحران بیکاری و ...

کلا هر چیزی که عمومی مونده ، دروغ محضه

حسنا جون گفتی می خوای وبلاگ را به مردک معرفی کنی. فکر نمی کنی وقتشه مردک را با امیر و غربتی و تکتم و غیره آشنا کنی؟
عفیفه کم پیداست. به راه راست هدایت شده یا املت بلده درست کنه و نیازی به این پست شما نداشت؟

سیناطب یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:52 http://www.sina-teb.ir

"هوالشافی"
مرکز پزشکی سیناطب با مدرن ترین روش ارائه خدمات درمانی و با بیش از سه سال سابقه فعالیت، شما را به بازدید از کلینیک های مجازی خود دعوت می نماید.
(کلینیک های مجازی سردرد، آلرژی، دیابت، پوست و مو، بیماری های گوارشی، زنان،بیماری های روحی، روانی و......)
www.sina-teb.ir

این قدر حسنا گفت خدا شفاتون بده، اینام فهمیدن ما دکتر لازمیم

لالا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:48

الهه جان تز اینا "خانم اول اجازه داده دندش نرم" برای کسی که منطق سرش بشه خودش یک جور آنتی تزه چون به راحتی میشه گفت اگر اجازه خانم اول این قدر مهم بوده که تو وارد زندگیش بشی حالا که اجازه نمی ده گورتو گم کن برودندت نرم میخواستی از اول قبول نکنی که بیای تو زندگیش. بعدش هرکس به ما اجازه داد با زندگیش رفتار ناهنجاری رو انجام بدیم آیا ما صرف اجازه باعث میشه ما اخلاقیات خودمونو زیر پا بذاریم و دست به رفتار ناهنجاری بزنیم؟ یک مثال هست در مطالعات فلسفه این که والدینی به معلم میگن حق داری بچه امونو اگر لازم بود تنبیه بدنی کنی آیا این اجازه مجوزیه برای انجام یک رفتار ناهنجار توسط معلم؟

در پایان از همه دوستان خواهش می کنم برای دوستان حسنا کامنت نذارید و در مورد کار و زمینه خانوادگی افراد مطلقا نظر ندین.شرط بلاغ گفته شده اگر کسی میخواد مزخرفات حسنا رو باور کنه به خودش مربوطه.

... یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:45

خانم دکتر به کی گفته بیا پیشم قیمه اوریجینال میدم؟

یه دوست وبلاگی داره
پیش ساخته ساز غربتی

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:20

این حسنا یک پست آشپزی هم که می نویسه، باعث آبروریزیش میشه.
دیگه باید در ویلاگ رو تخته کنه بره

لیلی یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:11

فقط عکسها باز نمیشن

درست می شه. اشکال از پرشن بلاگه. صبر کن.

لیلی یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 14:02


وااااااااای خدا مردم از خنده. یعنی رسما دل درد گرفتم. این متن عالی بود چقدر دقیق و همراه با نکته سنجی نوشته شده. دست مریزاد

کار پریناز جوونه

نارین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 13:53

تکتم رو بی خیال بابا
حسنا رو بچسبین
الان غش و ضعف کرده اه اه
همسر نره سرش هوو بیاره به دلیل بیماری
-----------------------
آیناز جون خاطره بد داری از تکتما

یک خبرنگار یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 13:36

عالی بود، خداقوت

خبرنگار عزیز، با اجازتون من این توضیح را اینجا بذارم.

دوستان عزیز،

هیچکدوم از ما کامل نیستیم. هر کس اشکال و ایراداتی داره و همینطور به قول حسنا بانو هر زندگی ای یه مشکلاتی داره.

این که تکتم دیر ازدواج کرده یا سن شوهرش بالاست یا شوهرش بد اخلاقه یا ... فکر نمی کنم درست باشه که اینجا مطرح بشه و به ما ربطی داشته باشه.

در مورد شغلش هم درست نیست که اینطور صحبت می کنید. اگر هم حرف نامربوطی می زنه می شه محترمانه و با منطق جوابش را داد.

زندگی کدوم ما پرفکت هست که برای تکتم نیست؟ می شه بدون اشاره به این موارد هم با تکتم حرف زد.

تکتم یه آدم هست مثل صدها نفر دیگه که داره از کار و زندگیش وبلاگ می نویسه. خوبیهایی داره، بدیهایی هم داره. این که شما وبلاگش را بخونی و درد و دلهاش را بکوبی تو سرش، فکر نمی کنم کار اخلاقی ای باشه.

اصلا قصدم مصالحه یا ... با این آدم نیست. . یک کلمه از حرفهایی را که در جواب کامنت دیروز ریحانه (پست قبلی) خطاب به تکتم نوشتم نمی خوام پس بگیرم. با این حال فکر می کنم کامنتهای این پست نیاز به بازنگری داره.

من اصلا نمی دونم ریحانه کی هست و آیا واقعا از کامنترهای اینجاست که برای دکتر تکتم هم کامنت گذاشته یا نه. کامنتی توی وبلاگم بود و در حد خودش جواب دادم.

تکتم خانم، برعکس شما که با کوچکترین انتقادی، عصبانی می شید و توی کامنتهاتون هم مشخصه، من وقتی عصبانی باشم نمی نویسم. شما بانوی عصبی و عصبانی حداقل توی وبلاگ نمی بینید.

ممنونم از همه دوستان خوبی که رعایت می کنند و وارد این بازیهای بچگانه نمی شن. کمی صبورتر و آروم تر بنویسید.

امیدوارم دوستان گلم منظورم را متوجه شده باشند و از من دلخور نشن

به شمیم یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 13:12

شمیم عزیز متاسفم
این فقط ه دستی بود که زدم به تکتم که معلوم بشه لحظه به لحظه اینجا رو میخونه و یه سال نسیت که آدرس رو گم کرده!

ولی واقعا امیدوارم که--واقعا هم-- شما جز ما و معلوم الحالهای خوشبخت باشی عزیز

لیلا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 13:06

الهه
شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 22:29
الان داشتم فیلم لیلای مهرجویی رو میدیدم .
برای بار سوم و بعد 10 سال.
اولین دفعه که دیده بودم اشک تو چشمهام جمع شد..ولی اون موقع اصلا به قضیه زن دوم به این دید نگاه نمیکردم که امشب .(میدونم اکثریت دیدینش )
زن و شوهری که واقعا عاشق همند و زندگی شاعرانه و عاشقانه ای دارند .بعد یه دفعه تراژدی شروع میشه لیلا نازاست و خانواده شوهر و مادر شوهر به شدت دنبال وارث دار شدن از تنها پسرشون !خود مرد راضی نیست ولی در نهایت با اصرارهای مادرشوهر لیلا قبول میکنه و --اجازه میده-- که بره زن بگیره .در تمام مدت مرد میگه اگر تو نخوای انن اتفاق نمی افته ولی لیلا میگه تو حقته که بجه خودت رو بزرگ کنی حتی در جریان دونه دونه خواستگاریهای مرد هست خودش ...خودش حلقه رو میخره آدرش مزون لباس عروس میده و خواهر شوهر ها رو مجبور میکنه که بیان عروسی شب عروسی حتی تمام خونه رو آماده میکنه و میشوره و میسابه حتی تخت خواب عروس و دوماد!
ولی وقتی صدای هلهله و اومدن عروس میاد حالش کم کم دگرگون میشه و نهایتا شب که فقط عروس و دوماد موندن و لبلا به قدری حلش بد میشه که با چادر نصف شب میدود تو خیابان و از اون خونه میره..
و دیگه هرگز با رضا حرف نمیزنه ...........و به خواهرش میگه با اینکه دوستش دارم ولی مثل یه عزیز از دست رفته است برام کسی که مرده.در این بین زن دوم هم طلاق میگیره و به شرط گرفتن خونه و ماشین و پول!! از زندگی مرد میره بیرو ن .صحنه اخر فیلم که دختر رضا 3 سالشه و هنوز لیلا نتونسته یه کلمه هم تو تمام این 4 سال با هاش حرف بزنه و زبونش بند اومده و در روزه سکوت به سر میبره..

این جرئیات رو نوشتم که با دقت به این فیلم توجه کنیم و ربطش به حسنا. زنی که نازا ست و دلیلش خیلیییی با مردی که در 50 سالگی س ک س از زنش میخواد و دنبال خوش گذرونی فرق داره ولی در نهایت حتی با اجازه دادن خودش هم نمیتونه تحمل کنه و واسه همیشه داغون میشه و دیگه حرف نمی زنه..بعد اونهمه عشق و تازه با رضایت خودش
ایا حسنا این فیلم رو ندیده/ایا نمیتونه تصور کنه چه درد و رنجی به اون زن بعد 20 سال زندگی میاد؟ حتی اگررررر! خودش به زور و اجبار رضایت داده باشه
جز اینه که برای تامین س کس اومده و حاضر شده بمونه؟
یه با ر خودش رو گذاشته جای اون زن؟
وجدان نداره؟
اجبار و غم اون زن رو درک نمیکنه؟
کاش لااقل مثل این زن دوم پول رو که میگرفت میرفت

الهه یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 13:05

خانوم دکتر تکتم عزیز

من به عنوان یه همکار که در رشته شما تحصیل کرده و ناخوداگاه الفتی با این قشر داره برای تمام بحثهای پیش اومده درباره شما و حسنا بانو متاسفم.
من جدیدا با وبلاگتون آشنا شدم.از خیلی از غذاها خوشم اومد و حتی از شیرینکاریهای بچه هاتون بخصوص دخترتون کلی خندیده ام.شما یک پزشک هستین ویک مادر و یه همسر اونم از نوع اول..

به نظرمن
در شان یک مادر و یک زن و یک همسر و یک تحصیلکرده این نیست که برای بالا بردن امار وبلاگش(که پایین هم نیست) با حسنا بانو نامی دست به یکی کنه

شما دارین خودتون رو و جه کاری و حتی هنریتون رو برای یک زن دوم که استثنا هم هست چون با ادب ساختگی و مهربونی قلابی مردم رو فریب و چهره خیانت رو با بزک دروغ زیبا میکنه در یه مرتبه قرار میگیرید و این تاسف آوره

میدونم اینجا رو میخونید و من اینو صادقانه برای شخص شما نوشتم..

اگر هم میخواهید _اجازه دادن خانوم اولی رو --باگفتن چشمش کور مثل عفیفه خاتون و اینکه تقصیر حسنا نیست جواب بدید ازتون میخوامم کامنت لیلا که در پست قبل گذاشتم و اینجا کپی میکنم رو بخونید-

الهه جان، ممنون از این که آروم و منطقی نوشتی

ولی اجازه ای در کار نبوده. کدوم اجازه و خواستگاری که طرف فراموش می کنه و اصلا از شوهرش نمی پرسه من برای تو رفتم خواستگاری، رضایت عروس و باباش را گرفتم، چی شد؟؟؟ مگه می شه یهو یادش بره سراغ بقیه اش را بگیره؟

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:56

این که بانو رونمیشناخت یهو چی شد؟
راستی...............
یادم رفت بگم
تکتم رو غربتی خیلی غیرتی
بهش بگین غربتی کبابتون میکنه
میدونین تاحالاچندبار
تکتم
به غربتی
گفت
بیاپیشم مشهدواست غذای خوشمزه درست کنم
حیف الان حال ندارم برم نوشته هاش ودربیارم

دکترجان بالاغیرتن خودت بگو چندباردعوت نامه ی مجازی واسی غربتی فرستادی؟

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:52

شمیم جان سالمی؟
من واقعانگرانتم
این دکتروقتی عصبی میشه حالش خیلی بدمیشه ها
تو روخدامراقب خودتون باشین

تکتم یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:52

ili ۱٢:۱٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳٩٢
شنیدم شوهر خیلی بداخلاقی دارین
غربتی میکفت
واسه همینه با مخالفا اینجوری حرف میزنین ؟؟ابرو

پاسخ: میبینم که بانو باز از شدت عصبانیت نوچه هاش رو با یه شایعه جدید مسلح کرده. هرچی شما بگیدبیش از این لیاقت جواب ندارید ! جواب به این سوال رو برای یکساعت باقی میذارم و بعد پاک می کنم.
حرفهای بانو را به غربتی نسبت ندهید

توجه توجه یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:50 http://http:/

کتر تکتم ساعت: 10:47 امروز درجواب شمیم اعلام میکنه ادرس وبلاگ بانو نداره و اینجارو نمیخونه
بلافاصله بعد از افشاگری ((به دکتر تکتم هاپو))) در ساعت 12:25 که شمیم از بچهای خودمونه و ((اومد تا اسم وبلاگمون رو واسخ خواننده هات تبلیغ کنه!!)), کامنت شمیم حذف میشه ...
سوزنی تو که ادرس نداشتی!!!! اینجا رو نمیخوندی که ....ثابت کردی الان یه سر در حال کردنREFRESH کردن صفحه ای..نکنه جا بمونی
باتشکر:گرسنه فروخفته:هلیا

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:45

مینوجان
خیالت راحت
مرغ من یک بیشترنداره
حسناپرستارخانوم خانوماست
مگه تاحالانشده کسی پرستارش وباخودش ببره اروپا
مردک اینو به بهانه پرستاری خانوم خانوما برده
گذاشتش توهتلی جایی خودش باخانوم خانوما رفت صفاسیتی
اینم موندتو خونه یاهتل یاهرچی

روح خانوم خانوماهم ازهرزگی مردک خبرنداره
همه ی حرفهاش چاخانه
اونجایی هم میگفت کارگراوردم کارگرمیداددستم من میچیدم
تو کابینت خوب اینم جزی ازکارگره های اون خونه است دیگه
مگه نمیشه خانوم خانوما خونه شو عوض کنه این توهم زدگفت من خونه روعوض کردم
این خطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینم نشون*
من روحرفم هستم اصلاهم فکرشونکنن امشب بخوابم فرداکله ی سحری حرف عوض بشه

مرغ من یک پا داره

مهسا شریفی یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:39

دستتون درد نکنه بچه ها. من که البته دیگه بیخیال حسنا شدم چون واقعا دلم براش میسوزه. مطمئنم که یه مدت صیغه مردک بوده و الان پرتش کردن بیرون و داره توهماتش رو مینویسه.
دوستتون دارم.

... یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:29

اینا انگار سرشون تو یه آخوره و از یه توبره میخورن، حالا حسنا استاد دکتره یا دکتر استاد حسنا همشون از اصطلاحات عین هم استفاده میکنن

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:18

وبلاگ ما یک سال پیش واسه شما دعوت نامه فرستاد دکتر جان؟
ما که تازه چند ماهه اومدیم یه سال هم نیست

یاسمین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 12:14

n ٥:٠٧ ‎ب.ظ - شنبه، ۱٠ اسفند ۱۳٩٢
لینک زیر تا حدی دلایل ازدواج های ایرانی و دلیل اینکه به طلاق نمی رسه در حالی که شکست خورده و دو نفر دچار افسردگی شدند و حتی راهشون جدا شده اما هنوز ادامه میدند.قصه دخترانی که اول ازدواج التماس پسر رو میکنند مجیز مادر شوهر رو می گند و بعد از ازدواج و اوردن اولین بچه مادرشوهر میشه لولو خورخوره و عفریته و جادوگر.پسری که تربیت کرده خوبه و به درد میخوره اما خودش و شوهرش و سایر بچه هاش به تناوب دشمن درجه یک اون زن میشند.بعد هم زنان دیگه ای که درجامعه می تونند دل شوهر رو بدزدند دله و کارگر و غیره میشند.مشکلات زندگیمون رو از چشم معشوقه ها و زنهای دوم نبینیم.به خودمون نگاهی کنیم و راهی که داریم میریم.http://khers69.wordpress.com/2014/02/28/kamranhoma/
*گر هما با درایت و پختگی افسار امور را دستش بگیرد و عاشق پخمه‌اش را هدایت کند و این دوران سخت اولیه بگذرد، مشکلات کامران حل می‌شود. بعد از این دوران بحرانی اولیه، اتفاقن امثال کامران مشکل چندانی برای ادامه رابطه ندارند. چون ادامه رابطه بیشتر حیطه مقررات است و مقررات چیزی است که کامران خوب بلد است.*این داستان بسیاری از ادواج های اول غم انگیز در ایران هست.


باز هم رفتى رو منبر ، راستش رو بگو ، با این استدلالهایى که دارى به غیر از یک معشوقه و یا مردى هرزه میتونى جانور دیگه اى هم باشى؟
پس به حسنا جونت بگو بهار ٩٣ منتظر هوو باشه چون چشم دیدن خانواده شوهرش رو نداره .
یک انسان هم اینقدر بیشعور میشه ؟

اونی که هنوزم پیش خانواده همسر عزیزه و احترام داره خانوم اولیه.
اونی که توی ماجرای خونه خالی کردن حسنا، حمایت پدرشوهر را داشت خانوم اولیه.
اونی که تا دو سال بعد ازدواجش خانواده شوهر حتی یک تلفن هم بهش نزده بودند و ندیده بودنش حسناست.
اونی که الان از چپ و راست پیغام می گیره که پات را از زندگی ما بکش بیرون و برو دنبال کارت حسناست.
اونی که سر ماجرای خالی کردن خونه، پدر شوهر حتی حاضر نشد ببیندش و خودش پاشد رفت اون ساعتی که می دونست پیرمرد می آد پارک، ببیندش و التماسش را کنه که بیرونش نکنند حسناست.

ان عزیز، این که یک پیرمرد با یه دختر جوان همخوابه بشه و ولش نکنه اسمش ازدواج نیست.

تو را هم اگر بدن دست یه پیرمرد هفتاد ساله ولت نمی کنه (هفتاد سالت که نیست ؟؟! ) معنیش این نیست که زن اون پیرمرد بد هست یا پیرمرده 50 سال زندگی کرده تازه فهمیده افسردگی داره و زنش را نمی خواسته. معنیش اینه که تو برای 6 بهتری و دیگر هیچ.

عزیزم ان +بغل خیلی کوتاه فکری.
اگر مردک از 6 با حسنا لذت می بره معنیش این نیست که ازدواج اولش اشتباه بوده و زنش را نمی خواد و ....

این مردی که زنش را نمی خواد و حسنا هم مهریه اش را داده، چرا زنش را طلاق نمی ده؟ یه کمکی به حسنا بکن داستانش را هپی اند کنه. خانوم اولی را طلاق بدین و شکم حسنا را بیارین بالا، بعد هم بشین از این نظریات صد تا یه غاز بده ....

هیچ کس هم دروغگویی را از فضایل اخلاقی نمی دونه. می خواد زن بگیره، زنش را نمی خواد، حسنا سرویسهای بهتری ارائه می ده، چرا دزدکی؟ حسنا دروغ گفته، دزدی کرده و اینها از رذایل اخلاقی در همه جوامع و همه زمانها و مکانهاست (مث آیه های خود حسنا شد)

هیچ قبیله ای توی دنیا نمی گه دزدی و دروغ خوب و پسندیده است. حسنا دزد است و دروغگو. می خواست شوهر کنه، چرا یواشکی؟ چرا پنهانی؟ چرا دزدکی؟

دو نمونه کار از دکی سوزنی که بعد از ((لجاره)) امروز مارو با واژه جدید ((هر کاره)) آشنا کرد:

شمیم ۱٠:٤٧ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳٩٢
می گم این وبلاگ بانو همسر سوم رو دیدی دکتر جان...چه سوالی ؟..حتما دیدی دیگه......چه ادم های خل و چلی و بیکااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااری پیدا می شن تو این دنیا.
پاسخ: تقریبا یکسال پیش اومدن و دعوتم کردن برم بخونم. رفتم و باهاشون دعوام شد. دیگه هم نرفتم. راستش آدرسشو گم کردم. اما خبر رسیده که همچنان بر سر و سینه می کوبند نیشخند
طهورا ٩:۳٦ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳٩٢
دست مریزاد بانو خوشمزه
راستی دوست عصبانی ما چطوره؟! ... ما کلا کتک خورمون ملسه بانو ... چشمک
پاسخ: عاشقتم. یه کم بهترم. خوب دیگه زنانگی همش که کدبانوگری و مادری نیست دیگه , یه هاپو شدن ماهیانه هم نمکشه عینکپلک
تکتم - ۱۱/۱٢/۱۳٩٢ - ۱۱:۱٧ ‎ق.ظ

سحر یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:58

راستی بانو فکر می کنم تو تاریخ ها یه اشکالی هست، مثلا خورش فسنجون زمستان 90 هست که می شه 1 سال از ازدواجشون می گذشت. خانم اولی هم فهمیده بود و دم حسنا رو هم خوب چیده بود. که چند ماه بعدش هم حسنا وبلاگ زد. اما شما نوشتین که اون موقع می رفتیم شمال. اون واسه زمستان 89 بوده.
واسه پیوستگی مطالب هم باید بگم که واسه اون آش شله قلم کاری که حسنا درست کرده این بهترین حالتشه. تنها چیزی که به نظرم می رسه اینه که همه قسمت ها تایتل داشته باشه. واسه بعضی ها گذاشتین، مثل املت قلبی و فسنجون و.... اما مثلا زید تایتل همبرگر توضیح ژله سورپرایز هست، یا مربا و کمپوت هم همینطور اون وسط هستند. به نظرم همه تایتل ها گذاشته بشه بهتر می شه.
دیگه مقدمه و تئوری و نتیجه گیری (مواد لازم و طرز تهیه و غذای آماده سرو) هم نداره. یه سره از نتایج شروع کرده. ما هم مجبوریم رو همون نوت بنویسیم.

مرسی سحر جان

در مورد اشکال متن، منظورم این بود که نوشته های من و عکسها، یکنواختی متن پریناز را خراب کرده. فکر می کنم متن پریناز به تنهایی قشنگ تر می شد.

در مورد فسنجون نگاه کردم. این که شما می گین تو متن قبلی بود. بعدش پریناز برای فسنجون مطلب نوشت و این اشکال دیگه توش نیست. البته یه اشاره ای کرده که فسنجون آشنایی است ...

یک سناریو نویس یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:44

اداره حسنا یک کشتی هست روی آب به نام تایتانیک که هیچ کس نداره مثلش را فقط حسنا داره وحسنا هم
ملکه دزدان دریایی
آبدارچی چیه وااا

مینو یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:41

یه چیزی بگم بخندین. من الان داشتم یه متنی رو از تو ایمیلم کپی می کردم. بعد ریختم تو یه صفحه ی نوت پد و بعد از کات کردنش یادم رفت کپی کنم توی ورد. فکر کنید عنوان کامل یه مقاله ی علمی پژوهشی بود با مشخصات مجله. بعد رفتم اون ور کامنت نوشتن. یه دونه شکلک کپی کردم که بذارم تو متن و خلاصه انجام دادم.
بعدش رفتم تو متن ورد، بدون فکر پیست کردم. به جای عنوان مقاله فکر می کنید چی اومد تو متن:
[نیشخند]
کرکر خنده ست! دیشب کم خندیدم به این پست، الان هم اضافه شد. مخصوصا با این فسنجون.
به جان خودم من همون اول که تو اداره خیلی کامنت جواب نمی داد به این شدت، گفتم این سر کار نمی ره و همه ش چاخانه! ای حسنای شیطون!

بهین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:33

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مردم از خنده
دست همه دوستای گل باهوشم درد نکنه
خوب زدین تو پرش
عجب اداره ای داره حسنا
ای جان
نکنه آبدارچیه

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:31

سحرجان
مطمئنن حسنانفهمیدطرف تکتمه
وگرنه یکباردیگه این بنده خداشسته میشد
حتمااون دفعه تابستون بودگذاشت توافتاب

آره تابستون بود این دعوا

حسناااا جان دستم به غبغت واسه ناهار مهمون داریم , تکلیف این آجر مارو روشن کن, من 1/20 اجر اره کنم بذارم زیر قابلمه غذا 3 ساعته حاضر میشه؟

عجبا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:30

باز شماها از اصطلاحات روشنفکر عصر حاضر استفاده کردید که داره از سطحی بودن جامعه رنج میبره..وره رو راه دکتر شر یعتی و حافظ لسان الغیب و یونگ و فروید و اریکسون و پیاژه وووو شده.تقلید میکنید و به سخره گرفته ایدش. با تو هستم ایناز

سحر یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:26

یک بنده خدایی ترکش های رفتار متمدنانه تکتم بهش خورده و رفته برای حسنا نوشته:
"حسنا جان الان بالای مطالبت دیدم چی نوشتی ، خوب یعنی خواننده های تو میرن وبلاگ تکتم توهین میکنن که چرا غذای رژیمی گذاشته ؟!!! متفکر
من 1 بار چند ماه پیش از اینترنت یه تصویر ذخیره کردم که هیچ لوگویی نداشت و از یه انجمن هم گرفتم گذاشتم تو سایتم ایشون منو شست گذاشت افتاب ! اما من چیزی بهش نگفتم و عکس رو تغییر دادم ... به هر حال ... "
بعد حسنا میگه :
"عزیزم شما یک عکس از یک انجمن برداشتی که لوگویی هم نداشت . به نظرم به جای اینطور صحبت کردن، میتونست خیلی آروم و مودبانه بیاد و بهت بگه و شما هم عکس رو برمیداشتی "
منظورش اینه که تکتم بی ادبانه رفتار می کنه؟
به نظرتون حسنا متوچه شده که داره این انتقاد رو به تکتم جان می کنه که رفتار زن هایی که خود تکتم اشاره کرده و به ما می بنده رو نداشته باشه؟ بعید می دونم. چون بعدش کلی داد سخن داده که ایشون عکس من رو گذاشته وبلاگش، رمز نفس هم گرفته و مطالبش رو عمومی کرده.

شما کامنت را نصفه گذاشتی سحر جان. اگر کامل بخونی کامل مشخصه که حسنا نفهمیده نیلوفر چی داره می گه.

داستان عکس خودش را باز براش توضیح داده. حسنا چون خیلی تحت فشار هست گیراییش اومده پایین. فقط می خواد حرفهاش را بزنه، نمی فهمه طرف مقابل چی می گه.

تا می گن عکس، می گه من عکسم را عمومی گذاشته بودم، اینا نمی فهمن عکس عمومی خصوصیه

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:23

عجباجان
لطف داری
من که اصلابهت پیشنهادنمیکنم بری
----------------------------------------
فروخته گرسنه

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:19 http://www.kamshin.blogfa.com/

آخرین پست کامشین درمورد زندگی کثیف و عاقبت چندهمسریه ... با چشم خودش دیده .برای حسنا کامنت می ذاره توله ات را کی پس می ندازی حسنای مهربون

کامشین اصلا نفهمیده اشکال اون زندگی از تعدد زوجات و تاثیرش روی زندگی بچه هاست. فکر می کنه اون مرده پولدار بوده و حالا خوب شد که بچه هاش پولدار نیستن و بدبخت شدن

خوشحاله که تحقیری که در کودکی شده داره جبران می شه. مرد پولدار محله، بهترین خونه محله، کسی جرات نداشت چیزی بهش بگه، حتی بابا مامانها در مقابلش از بچه هاشون دفاع نمی کردند، آخ جووون بدبخت شده.

عقده های کودکیشه. حتی یک اپسیلون هم فکر نکرده که چند همسری و ... این عاقبتشه. روزی سه بار هم اگر قربون حسنا نره، شب خوابش نمی بره.

عجبا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:19

از دست تو ایناز چقدر دوس داشتنیی... نه میرم نه حوصلشو دارم رفیقشم از اینجا خوندم و پیداش کردم شاید من دو سه بار وبلاگ حسنا رفتم.. از اینجا دنبالش میکنم.. جایی که حقیقت است..

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:15

نه عجباجان
جدیدنیستن این تکتم جان
دوست حموم وگلستون حسناهستن
ازخیلی قدیمابودن

عجباجان مواظب خودت باش پرش به پرت بگیره قورتت میده
فقط کافی بگی حسنا

عجبا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:13

اخه یه کی بود با نام شریف ان..یکی هم داشت موش میدوووند به اسم شغالیه...یکی هم که معرف حضور تمام اساتید دانشگاها ست که همون رفیقه قدیمیمونه نفسه بیخرد. پس این تکتم دکتر جدیده..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.