.

.

.

.

155-2

کامنتهای پست قبل را از دست ندین


خب دیگه روزهای آخر سال شد و امسال هم مثل برق و باد گذشت... مژه

راستش بانو چند روز قبل کتلت ها و شامی رو توی اداره سرخ کرده بودم و برای کارمندا املت قلبی بار گذاشته بودم cook و راه افتاده بودم به سمت خونه..همینطور که میروندم سرم رو تکیه داده بودم به صندلی و هدفون موبایل اپلم رو که دو تا سیم کارت میخوره...حتی سه تا....اونم همزمان...خدا شاهده.. رو چپونده بودم توی گوشیم..دیگه شما خودتون در جریانید ماهایی که ماشین های (....) سواریم که خاص هستند و لبریز اختیار* ( Fool opshion) ... نمایندگی ضبط و اینا رو تقبل نمیکنه و من خودم براش ضبط سی دی خوری خریدم که رادیو هم داره..جالبه نه؟؟ ..ولی خب کیفیت سیستم پخش ماشین های (...) کجا کیفیت هدفون گوشی کجا....هدفون خیلی خوبه..هدفون خیلی دوست دارم... گفته بودم بهتون که توی جاده های شمال همونطور که ماشین میرونم هدفون رو میذارم توی گوشم و صداش رو بلند میکنم و صفا میکنم....musicراستش خیلی پیش اومده که بوق تریلی ها رو نشنوم و اجبارا برم زیرشون که خب به دلیل امنیت بالای ماشینم از اونطرف در اومدم و به خیر گذشته...نیشخند کائناته دیگه..خلاصه همینطور که هدفورن رو چپونده بودم توی گوشم و سرم رو تکیه داده بودم به صندلی و گلوله گلوله اشک میریختم براتون و به آهنگ سندی گوش میدادم..اونجایی که میگه.. 

حسنا حسنا وربپری 
یه کلید قلابی نشون میدی به هر کسی 
میگی بهش که تو بنز آبی داری 

نه با تاکسی میری نه با اتوبوس شهرداری

جای کجاآباد میگی تو جردن خونه داری

حسنا حسنا ور بپری silly
یه حال و هوای خاصی هم گرفته بودم...یهو دیدم بین اونهمه ماشین و عابر و ازدحام و وسط ترافیک بعد از ظهر و دم عید و ... آقا پلیسه گلوله های اشک ها یcrying من رو دید و بهم پیله کرد..منم اخه تو چشمم..جونتون دراومد؟؟.. البته بگما خودمم راضی نیستم..اما کائناته دیگه..آقا پلیسه با دست اشاره کرد و منم زدم کنار.. .worried آقا پلیسه بهم نزدیک شد و گفت:خانوم یه غم خاصی تو چشاته..دلت خوش نیست؟؟؟!!..منم گفتم بعله دلم خوش نیست..آقا پلیسه هم گفت :خیلی جالبه چون من اصن فکر نمیکردم انسان هایی که ماشین (...) سوار هستند دست و پا هم داشته باشند و دستشویی هم برند.. 

البته بانو شما من رو نمیفهمید..زیرا تا (...) سوار نباشید نمیتونید من رو درک کنید..البته که شماها اولی هستید و حرجی بهتون نیست..گفتم اولی و یاد خانوم اول و بهار و کائنات افتادم..nail biting والا بانو جون من مادر نیستم..ولی مادری کردن های دور و بری هام رو دیدم....دیدم آقا پلیسه و بقال سر کوچه چه طور مادری میکنن واسه بچه هاشون.....نمیدونم همسر دیگه باید چه میکرد واسه آرامش بهار؟؟؟.raised eyebrows.همه کار کرده واسه آرامش این طفل معصوم...از صیغه بگیر تا دادگاه و شهربازی..البته من اینجا گفتم صیغه ای هستم یه موقع امر بهتون محبت نشه..من عقدی هستم. و حق طلاق هم دارم...داستانم هم به این صورت بود که راستش من در خانه ی پدرم امکانات بسیار جالب و خوبی داشتم تا اینکه یکروز دوشنبه خوابیده بودم توی خونه که تلفن زنگ زد و من گوشی رو برداشتم و دیدم خانوم اوله..on the phone بهم گفت :عزیزم من و شوهرم زندگیمون خیلی خوبه منتها یک نفر رو میخوایم برای (....).!!! هستی شما؟؟..من هم واقعیتش خیلی جا خوردم از این پیشنهاد و گفتم :باشه پس شما آدرستون رو اس ام اس کنید بعلاوه ی یک شارژ 5000 تومانی  تا من یه دوش بگیرم و لباس بپوشم و بیام..دیگه رفتم خونه ی خانوم اول و شبش هم کتلت هامو سرخ کردم و شامی هام رو هم فریز کردم که فردا با همسر بزنیم به جاده..دیگه چند ماهی خوب بود که یهو خانوم اول فهمید...افتاد بیمارستان و دفتر و خونه و ..رو از همسر گرفت و همسر رو هم کتک مفصلی رد و فرستاد خونه ی من...میبینید کائناتو؟؟؟..البته من حق طلاق هم دارم فرضا...والا بانو جون تو سال نود و دو که خانوم اول خونه و ماشین زیر پام رو گرفت fight اما دیگه سال نود و سه نمیذارم اینطوری بشه. اینبار اگه خانوم اول زنگ بزنه به بابا و بهانه ی تیغه ی غذاساز و دیگ های مسیم رو که خدا شاهده خودم از اینترنت خریدم رو گرفت و کائنات خر تو خر شد من هم تماس میگیرم با پدرش و آبروش رو میبرم..به این صورت که حتما به پدرش میگم: سلام آقای فلانی..حسنا هستم همون که با دامادتون رابطه داره 

حال کردید چه آبرویی رفت از خانوم اول؟؟ silly
بعله تصمیم دارم تو سال نود و سه آبروش رو ببرم منتها الان تو بی آر تی ام و دارم میرسم به ایستگاه بعدی و باید پیاده شم..ایشالا فردا صبح دوباره سرم رو تکیه میدم به صندلی تا پست بعدی بیاد و براتون از نحوه ی پس گرفتن اموال توسط همسر day dreaming و یه جریانی که نمیگم بهتون و یه قضیه ای که بعدا بهتون میگم و یه آدمی که نام نمیبرم بنویسم..


* اشتباه عمدی است.

نظرات 121 + ارسال نظر
سحرم شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 12:55

میگه مشکلی با همسر ندارم!!
حسنا تو که دقیقا نمیگی اوضاع از چه قراره کسی که همسرش عاشقش باشه مشکل مالی هم نداشته باشه زن دوم سوگلی هم باشه زن اولم که کلا ناک اوت شده باشه چطوره که دلت اینقدر پره؟چطوره سر یه بحث الکی با شوهر عاشقت دستات میلرزه کمرت تیر میکشه اشکات سرازیر میشن ؟ اگه عشق واقعی تو یه زندگی باشه زن هرچی از هوو و خواهرشوهر و مادر شوهر ببینه و بشنوه چنان پشتش به شوهرش قرصه که عین خیالش نیست اتفاقا مشکل اصلی حسنا شوهر عوضیشه حسنا جان اگر تو سر از آسایشگاه روانی در نیاوردی این خط _ اینم نشون

دقیقا سحر جان،

اگر حسنا خیالش از زندگیش و شوهرش راحت بود، خانم اولی هرکاری می خواد بکنه و هر حرفی می خواد بزنه. زندگیش را می کرد و اصلا حرفهاشون را نمی شنید و کارهاشون را نمی دید که بخواد خوشش بیاد یا بدش بیاد.

گوشیش را هم خاموش می کرد. آدرس و شماره دیگه ای هم که طبق گفته خودش ازش ندارند.

حسنا نگرانه و مضطرب. سرگردونه. می خواد ببینه آخرش مردک و خانمش چه تصمیمی براش می گیرند.

وگرنه کسی که زندگیش اینقدر خوبه چرا دائم اشکش دم مشکشه و در حال زار زدنه؟ واسه فشارخون خانم اولی گریه می کنه یا واسه مشکلات بهار؟

مردک اصلا حسنا و روح و روانش براش مهم نیست. آدمی که روح روان شریک 20 و چند ساله و همراه زندگیش براش مهم نباشه، فکر می کنی براش سلامت شریک جنسی سه ساله اش اهمیت داره؟

وقتی حسنا بهش می گه خانوم اولی داره از خونه بیرونم می کنه، یه کاری کن، بهش میگه من کاری نمی تونم بکنم. به همین راحتی !!

حتی سعی نکرد حسنا را دلداری بده، حتی سعی نکرد آرومش کنه. اگر حسنا براش اهمیت داشت و اون زن هم یکسال دنبال خالی کردن خونه بود و حسنا یکسال بود که داشت عذاب می کشید (توی پست 35 آرشیو به شکل مبهمی اشاره می کنه که ازش خواستن خونه را خالی کنه) مردک برای آرامش حسنا هم که شده یک کاری می کرد.

تو این مدت می تونست یه خونه دیگه برای حسنا تهیه کنه و نذاره به قول موفرفری جون این دو تا زن 24/7 از خجالت هم دربیان و اینقدر با هم دعوا کنند که آخرش حسنا مجبور شد بره به پدرشوهر رو بندازه که یه کاری کن. اونم که طرف خانوم اولی را گرفت.

مردک ذره ای مرد نیست. نر است.

یک سوال شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 12:55

کامنت قبلی هم از من بود .

[ بدون نام ] شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 12:55

بانو این احتمال هم زیاده که حسنا دختر بیوه نگهبان یا سرایدارساختمان مردک هست همون ها که لباس دارن یا ندارنکه بامادرش میره کمک خانوم خانومها واین ماجراها اتفاق افتاده .

یکی از دوستان هم قبلا در این مورد تذکر دادند. بهتره حدس و گمان ننویسیم. اگر موردی با توجه به نوشته های خودش هست بنویسیم ولی این که بخوایم هر بار یه حدسی بزنیم و یکی بگه حتما باباش راننده مردک است و اون یکی بگه نه شاید مستاجر خانوم خانوما بودن ... از اعتبار نوشته هامون کم می کنه.

ممنون می شم رعایت کنید.

یک سوال شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 12:50

حسنا یک زن بیوه ای است که مدت کمی تجربه زناشویی داشته والان پرستار یا کارگر پاره وقت در خاونه خانم خانومها ست وبا موضوعات اون زندگی در گیره بر عکس نظر بهار خانوم با مردک هم سر وسر داره وخانوم خانومها فهمیده دم حسنا را گذاشته رو کولش بیرونش انداخته .الان تو خونه اجاره ای خودش که زندگی میکنه گهگاه مردک بهش سری میزنه و... ولی چون مردک شخصیت در پیتی خودش را نشون خانوم خانومها داده همه چی مصادره شده ومردک نمیتونه جولان بده .طلاق عاطفی هم داره تو خونشون اتفاق میافته برخلاف قبلا که همه چیز خوب بود تو زندگیشون از بالای این بیوه زن خود خواه که حسادت به اون زندگی باعثش شده .
خانواده مردک هم دارن دست وپا میزنن مردک را ادم کنن وناز خانوم خانومها را به جانشنا خریدند تا آبروشون نره تو فامیل .
یک احمق ببینید چه به روز یک زندگی میاره .بعضی کس ها را نباید بهشون کمک کرد جنبه ندارن .

بهار شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 11:38

دقیقا معلومه که حسنا تو خونه خانوم اول دایمی کار میکنه و مردک یه ادمی هست که حسنا دوست داشته یواشکی زنش بشه و این ارزو رو هیچ وقت جرات نکرده حتی به زبون بیاره و فقط میتونه توی وبلاگ ساعت هایی که خانوم اول خونه نیست یا کاری نداره میاد مینویسه خانوم اولم سالم سالمه .و خیلی هم شیک و با کلاس همونطور که خود حسنا گفته . احتمالا یه بچه کوچیک هم دارن که حسنا بیشتر برای نگهداری بچه باهاشون میره مسافرت و همه این دعواها و گفت و گو هاش با همسر کارای خانوم اولی و شوهرشه که میبینه و خودشو جای خانوم اولی میزاره . و گرنه عمرا که با این تاریخ و ساعت و سفر ها کارمند نیست . چون یه کارمند دولتی انقدر ازادی نداره .به خاطر محیط بسته کاری نمی تونه با ماشین مدل بالا بره سر کار و .....اگر زن دوم همسر هم بود انقدر با صراحت و راحت اینجا نمیتونست بنویسه چون خیلی اتفاقات خاص تو زندگیش هست که سریع ممکنه لو بره . و همچین بهاری که این توصیف میکنه اصلا نمی تونه وجود خارجی داشته باشه باباش 7 روز هفته خونه نیاد بعد با کمال بی غیرتی پا شه سال تحویل مامانشو تنها بزاره و بچسبه به باباش برن سفر .
حسنا اینجا از تخیلاتش به عنوان جای خانوم اولی بودن مینویسه و خوشحاله که این همه ادم باورش کردن و همراهیش میکنن .

آیناز شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 11:24

نسیم جان
امثال حسناچون دوست دارن مرکزتوجه باشن اینطورمیگن که همه بهشون علاقه نشون میدن
الان من برم بیرون سرمو وعینه رادارآواکس بگردونم همه ازکوچیک وبزرگ بهم توجه میکنن کافی یه چراغ سبزی هم نشون بدم دیگه تموم شد
وقتی سرکسی تو کارش باشه مطمئن باش کسی کاری به کارش نداره
بقول خوده شما ماهم داریم تواین مملکت زندگی میکنیم

آیناز جان
همه مردها عاشق حسنان از پلیس و بقال و رئیس (به اون آقایی که این شوهر را براش جور کرده می گه رئیس ) و برادر جاری و برادر شوهرها و ... برو تا حتی برسی به برادر خانم اولی که می خواست برای سقط بیاد عیادت هووی خواهرش !! خواهره اونور داشت ضجه می زد و خودش و تیکه پاره می کرد از دست این هوو، برادره زنگ زده بود اجازه بدید من بیام عیادت حسنا

و همه زنهای دور و برش هم یه جور مشکل اصولی دارند. بی عیب و نقصشون حسناست. از خانم همکار خیالی بگیر تا مادرشوهر و خواهر شوهرها و .... حتی جاری و سردسته مشکلدارها هم که خانم اولی است. جسمی و روحی مجموعه مشکلات است.

الهه شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 11:02

بانو هستی؟

بله الهه خانم.

سایه شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 10:46

بانو من وبلاگ حسنا و وبلاگ شما رو از اول خوندم میخوای ازم امتحان بگیریاما اعتراف میکنم اون اوایل که وبلاگ حسنا رو میخوندم دلم براش میسوخت و در پستی که از مرگه شوهرش گذاشت نیمچه اشکی هم ریختم

باشه حتما. پست بعد سوالها را می ذارم

یک زن(نسیم) شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 08:52

من فکر کنم منظورش کیلو برای زعفران بوده چون زن عموی من هم در اوایل ازدواج رفته بود سوپر گفته بود اقا نیم کیلو زعفران می خواهم جناب فروشنده ان قدر متعجب شده بود که این سوتی زن عمو تا مدت ها باعث خنده بود

... شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 07:36

بانو چرا وبلاگ اینجوری شده؟ دیروز کام، نتها رو تاییدی کردی و بعد هم حجم اون چیزی که تایید شده خیلی پایینه، اتفاقی افتاده؟

صحبت در مورد پست آخر تمام شده و بیشتر نکاتش گفته شده. برای همین تعداد کامنتها کم است.

اگر غیرتاییدی بذارم یه موضوعی یکی مطرح می کنه و بقیه هم شروع می کنند بحث کردن. یهو می بینی راجع به اون موضوع 40-30 تا کامنت هست که تصمیم برای پاک کردن نگه داشتنشون خیلی راحت نیست.

اگر کامنت ها را ببندم بحث و گفتگوی مستقیم پیش نمی آد.

فرشته شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 04:30

سلام.شما واقعا همسر سوم هستین؟یا اینم طنزه؟

همسر سوم نیستم.

نرگس2 شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 01:37

تکتم هم عجب حرف کلیدی زدها
ما هم اول شال سفارش میدیم برامون از مشهد زعفران میفرستن که تا آخر سال بمونه دلیلش هم مهمونی های پشت هم ایام عیده چه ربطی به فصل زعفران چیدن داره
بعدش میاد درباره ی کارگر با حسنا حرف میزنه؟ یکم خویشتن دار باش عزیزم ایشون خودشون کارگرن دقیقأ هم از همون خالی بندا .نکنه تیکه انداختی؟
حسنا چهل چاخان

اینو به غربتی گفته.

نارین شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 00:53

من فرضو گذاشتم به کارمند بودنش ولی اصلا حواسم به غذاها نبود

شما با فرض اشتباه می خوای نتیجه درست بگیری؟

نرگس2 شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 00:49

معلومه حسنا سریال یوزارسیف رو تازگیا نگاه میکنه اونم بصورت دقیق چون داره با یوزارسیف همزاد پنداری میکنه که گمون کرده آنخماهو کائن اعظم اینو داره جذب میکنه
عزیزم انقد نرو تو متن فیلم بعد فردا توهم برت نداره میای یه پست میزاری : جاتون خالی دیشب رفتم یه سر معراج ...

یک زن(نسیم) شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 00:41

سلام
من در عجبم این دوستان خانم وبلاگ نویس حسنا هم خصوصیاتی بسیار مشابه خودش دارند. چطور ممکن است حسنا و دوستان این همه عشاق پاک دامن جنس مخالف داشته باشند یکی از خانم های طرفدارش الان. که وبلاگش را بخوانی میبینی فقط درمورد این که چقدر مرکز توجه بوده نوشته جالب این که چقدر خصوصیات اخلاقی این افراد به هم نزدیک است به خدا ما هم در همین مملکت بزرگ شدیم.چقدر رویا بافی مثلا چی را اثبات می کنند من نمی دانم

رها شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 00:21

تکتم ( دکتر آشپز)
پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 13:10


با قرار موافقم! قیمه بپزم ؟!
پاسخ:
باشه بپز، منم کفشای کتونی مو می پوشم، اولین اصل دعوا، آمادگی برای فراره

رها شنبه 17 اسفند 1392 ساعت 00:20

تکتم ( دکتر آشپز)
پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:08


هرچی دلت میخواد دعوام کن میخوام در ادامه خاطره "سارای" عزیز یه چی بگم :
از این قپی های روستایی ها من یه خاطره دارم . کارگری داشتیم که زن باغبان باغمون بود. این زن بی نهایت پرحرف و خالی بند بود. معروفترین خالی ای که بست این بود که یه روز حرف زعفران در غذا بود اینم برگشت و گفت : آره زعفران غذا رو خیلی خوشمزه می کنه من تو همه غذاهام زعفران میزنم . من همیشه اول سال ( فصل زعفران پاییزه !) چند کیلو زعفران میخرم برای تا اخر سال
پاسخ:
دیگه دعوا بهت کارگر نیست. باید یه قرار بذاریم همدیگرو مورد ضرب و شتم قرار بدیم.

شاید منظورش سال کشاورزی بوده.

دکتر جان، دیگه خانم کشاورز که فصل زعفران را اشتباه نمی گیره !

آیناز جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 23:11

نارین جان
احتمالاحسناجان گفتن که همسرشون چیکاره هستن ومیتونن هرجایی اقامت داشته باشن
وبرای منتقلی هم مشکلی ندارن اماترجیح میدن تهران باشن
اگه بره شمال بگن توکه گفتی شوهرت مشکل انتقال کارش به شمال نداشت چی شدکه نمیتونه بیاد
یک سال ودروغ بگه
دوسال ودروغ بگه
دیگه همه ی عمرشو که نمیتونه مثل اینجاهمه رومیبنده به دروغ ببنده به دروغ

آیناز جان اگه شمال برو بود اونوقت که شوهرش مرد می رفت.
اونوقت که تو ساختمون مشکل پیدا کرد و ... می رفت.
الان که طعمه مورد نظر پیدا شده، ول کنه بره شمال؟

سایه جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 22:24

با این پست حسنا نوع بیماری خانم اولی مشخص شد ایشون کم شنوا یا ناشنوا هستن چون هر چی مردک گفته اموالت رو بالا می کشم نشنیده'



بیماریهاش که یکی دوتا نیست سایه جان.
اون اوایل را بخون، سه خط ردیف می کرد از قند و چربی و فشارخون و اوره و ... آخرش هم می نوشت و چند تای دیگه

نیلو جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 21:59

مرسی بانو از توضیحات شیوا جون همکارت خیلی خوب این معشوقه ها توصیف کرده متاسفانه همینه
یکی برا حسنا نوشته بچه بیاری بازم مشکلات بیشتر میشه و... جواب داده من چرا تاوان اشتباهات دیگران رو بدم؟ پس معلومه حسنا از مادر شدن و بچه دار شدن فقط منظورش رسیدن به خواسته های خودش و از روی خودخواهیه و دلش حتی برا بچه خودش نمیسوزه که باید یه پدر نصفه نیمه داشته باشه و با کلی دردسر و کمبود بزرگ بشه. به فرض که حسنا از بچه دار شدن اصلا دنیال محکم کردن جاش و یا رسیدن به مال و اموال مردک نباشه اما خودش خوب میدونه اگه بچه بیاد اون بچه مثل بچه های دیگه نیست و همیشه پدر نداره و خیلی وقتها معنی واقعی خانواده نمیفهمه و اذیت میشه و درگیر اختلافات و مشکلات این خانواده بهم ریخته هم میشه. حسنا قطعا اینا میدونه اما با خودخواهی میگه من چرا تاوان بدم یعنی میخواد بچه ای بیاره با وجود اینکه میدونه اون بچه آرامش نخواهد داشت

نارین جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 20:27

شیوا جون احتمالا اون همکارت که پرسید چرا سراغ یه زن با خانواده نرفتی با خانواده همسر حسنا نسبتی داره
نه که همسر حسنا سراغ زنی با کمالات و زیبا و خانواده دار و ... هست به خاطر همون میگم احیانا با هم فامیلن

نارین جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 20:18

شاید یکی از دلایلی که حسنا انتقالی بگیره بره شمال به این دلیله که دیگه جلوی فامیل بهانه داره که همسرش کارش تهرانه و نمی تونه هر روز شمال باشه و اگر هم همسر به دلیلی که می دونید بیاد شمال خب یه اعلام وجودی هم میشه که همسرم کنارمه

نارین جان انتقالی از کجا؟

اداره ای که توش سر ظهر ماهی ترشی درست می کنند و صبح تا عصر کامنت جواب می دن و عصر هم پست جدید می نویسن و ؟؟؟؟؟؟

حسنا از جاش تکون نمی خوره. می دونه بره شمال مردک یه زن دیگه صیغه می کنه و حسنا را کم کم می ذاره کنار.

نارین جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 20:16

والا بانویی

حسنا دختر شایسته سال ۲۰۱۴ جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 19:50

بخدا من با این سنم که مجرد هم هستم فکر نمیکنم هما مردا دنبالم باشن از فکو فامیل تا پلیکی

البته بگما قیافه من کجا قیافه حسنا کجا، می‌بینید توروخدا کفر گفتم حسنا به این خوشگلی‌ اونقدر که بردار خانوم اول هم عاشقش شده

یعنی‌ واقعا با عقل جور در میاد یه برادر خواهرشو بفروشه به حسنا، البته شاید خانواده ما به روشنفکریه بعضیا نباشن، اما خداییش جور در میاد؟

شادی جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 19:12

اتفاقا هر چی بی خانواده تر بهتر !

حق با این مرد هرزه است اینجور مردها معشوقه رو برای زندگی نمی خوان که نجابت و خانواده و تحصیلات براشون مهم باشه

اصلا کسی که نجابت و خانواده سالم داشته باشه، مگه حاضره زن دوم یا معشوقه بشه که اینجور مردها بخوان یا نه؟ به نظر من سوال اون یکی همکار شیوا جون خیلی بیجا بوده که انتظار داشته معشوقه طرف، یک زن باکمالات باشه

شادی جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 19:00

بانو جون
خواهش می کنم عزیزم، می فهمم بعضی وقتها مجبور میشی برخلاف میل خودت کامنتها رو حذف کنی

الهه جون هم که قهر نکرده، دیدم اومده

پریناز جون، عاشقتم خیلی خلاقیت داری

مینو جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 16:57

شیوا؟؟؟ داشتیم؟؟؟ اینم شد نظریه در مورد حسنا؟ امکانات حسنا رو نادیده گرفتی مثل این که!
یه بار یکی براش کامنت گذاشته بود که حالا که مردک بر اساس اسم، خواستگار می پرونه یا قبول می کنه، ملاک چی بوده برای انتخاب تو؟
و ایشون کلی خودشو زیبا، خانواده دار، تحصیلکرده، شاغل و... دونسته بود. من هم که نمی دونستم زن دوم شدن خانواده ی خیلی خوب و می خواد و تحصیلات. البته گفتم که... چون امکانات حسنا فرق می کنه، ایشون به خاطر همممممممممممه ی کمالاتش زن دوم شد! کم کم کار به جایی می کشه که بنویسه: من چون خیلی خاص بودم زن دوم شدم و این افتخار نصیب هرکسی نمی شه. دلتون بسوووووزه!

شیوا جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:57

چند روز پیش تو محیط کار بین دو تا از همکارهای مرد شرکت بعد از ساعت اداری تو پارتیشن بغلی صحبتی در جریان بود ! نمی دونستن منم موندم اضافه کاری فکر کرده بودن تو بخش تنها هستن و با توجه به خالی بودن شرکت و سکوت نسبی من همه صحبتهاشونو مو به مو می شنیدم
گویا یکیشون به خانمش خیانت می کرد و معضوقه داشت ! اون یکی می گفت این زنه که با معیارهای تو زمین تا آسمون فرق داره ! تو همیشه طرفدار خانمهای تحصیل کرده، با وقار، خانواده دار و متشخص بودی ، آخه این چیه؟؟؟؟
مرده جواب داد اون معیارها واسه زنمه ، این معشوقه ام هست ، سوادش برام مهم نیست ، خانواده اش هم اهمیتی نداره اتفاقا هر چی بی خانواده تر بهتر ! خانواده واسه زن صیغه ای دست و پا گیر میشه! و تازه نکته اصلی صحبتهاش اینجا بود که فرمودند معشوقه باید عین یه فا..ح..شه لباس بپوشه ، سیگار بکشه و حرف بزنه. من تو زندگیم زنی که محترم و مایه آبروداری باشه دارم ، حالا اینی که زاپاسه باید چیزهایی داشته باشه که ما مردها واسه خودمون دوست داریم ولی تو جامعه آبروریزیه ، فقط واسه خودمون خوبه !
این بود نگاه یک مرد هرزه از شرکت ما به مقوله چند همسری و مزایای زنهای هرزه فقط من نمی دونم پس چرا این دومیها انقدر اندر فواید خودشون داد سخن می دن؟

شیوا جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:49

میریم که داشته باشیم سناریو جدید مردک پولدار می شود !
مثلا می خواست بگه اصلا این جوری نیست که مرتیکه گداست و پول تو جیبی از خانم خانما دریافت می کنه ، می خواد بگه از اول مال خودش بوده و حالا هم پس گرفته و برادر خانم خانما رو هم اخراج کرده حالا من پیشنهاد می کنم در پست خالی برادر خانم خانما ، برادر خودشو مشغول به کار کنه که طفلکی انقدر سختی نکشه

در پست خالی برادر خانم خانما ، برادر خودشو مشغول به کار کنه که طفلکی انقدر سختی نکشه

نیلو جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:22

معلومه حسنا چشه؟ میاد میگه سالهایی با مردکم همه از هم بدتره و گریه زاری میکنه خواننده هاش میان میگن خوب جدا شو میگه نه مشکل حاد نداریم. این مسائل جانبی چیه که همه زندگیش با مردک رو کوفتش کرده و براش مرثیه مینویسه؟ اومد ترحم جلب کنه تا مثل قبل خواننده هاش جمع بشن اما حالا که خوانندهاش میگن چکار کن میگه نه مسئله جدی نیست بانو جون من این قضیه وکالت اینا هم سر درنیاوردم حسنا چی میخواد بگه؟

نیلو جان شعور و وجدان که نباشه جان در عذابه. مشکلش حادتر از اونه که بتونه درکش کنه.

می گه مردک از خانوم اولی وکالت داشته و خانوم اولی اصلا موقع وکالت دادن متوجه نشده داره وکالت می ده !!!

تو این شش ماه هم مردک چند بار بهش گفته با وکالت می رم اموالت را به نام خودم می کنم باز هم خانوم اولی کاملا نشنیده گرفته !!! نه این که شوهر مهربون و وفادار و فهمیده ای داره، از اون نظر فکر کرده شوخی می کنه باهاش

حالا هم مردک با وکالتنامه رفته اموال خانم اولی را تمام کمال کرده به نام خودش که در ادامه داستان بده به حسنا و کاکل به سرش

سحر جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:18

حسنا با این چیزایی که تا حالا گفتی فقط یه راه می مونه واسه جمع کردن موضوع. ابن که بیای بگی همسر یک کلاهبردار درجه یک هست که با یه حقه ای از خانمش وکالت گرفته که طرف نفهمیده. بعد هم با رشوه و همدستی با محضردار اموال رو به نام زده. راه دیگه ای نداره. اما آخر متن حتما اشاره کن که هر کسی یه ایرادی داره و همه زندگی ها مشکلاتی داره. مهم اینه که تو و همسر مشکل حاد ندارین و همسر هم بابای خیلی خوبیه.

برای همین گفت چند بار بهش گفته و خانم اولی نادیده گرفته، که بعد به مردک نگید کلاهبردار و ... در کمال صراحت و روشنی و راستگویی این کار را کرده. چند بار هم گفته و خانم اولی نشنیده گرفته.

خانم اولی خیلی خنگ و گیجه.
مردک خیانت نکرده و خانم اولی خودش براش زن گرفته
مردک اموال را یواشکی و دزدکی منتقل نکرده، بکله بهش گفته و اون توجه نکرده

کلا مردک مظهر نیکی و صداقت و زهد و پارسایی هست. اونی که مشکل داره خانم اولی است که گیج و فراموش کار و عصبی و ... است.

سحر جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:08

من برای یک کار اداری که خودم نمی تونستم برم وکالت دادم به همسرم، اولا که توی محضر صدبار بهم توضیح دادند و پرسیدند مطمئنی که می خوای این کار رو بکنی (توش دسترسی به حساب های بانکی هم بود و انقدر تکرار کرد که خنده ام گرفته بود می خواستم بگم آقا این حساب هایی که اینجا نوشتیم سرجمع 2 میلیون توش نیست). با همون وکالتنامه هم همسرم رفته بود دانشگاه مدارکم رو بگیره بهش نمی دادن، با خواهش و تمنا و جواب دادن کلی سوال که کجاست و چرا خودش نمیاد و فلان، مدارک رو داده بودن بهش.
حالا حسنا می گه همسر با وکالتنامه اموال میلیاردی جا به جا کرده. خانم اولی هم که کلا یادش رفته بوده اون مراحل وکالتنامه دادن رو و فکر می کرد همسر الکی می گه.
حسنا جون اون بیماری فراموشی رو حتما باید تو لیست بیماری های خانم اولی میاوردی، هم قضیه فراموش کردن خواستگاری حل می شد، هم تو این موارد می تونستی ازش استفاده کنی.

... جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 12:27

من نمیدونم این پی نوشت قانون جذب کی اضافه شد به آخرین پست حسنا بانو جان بیا یه ضمیمه هم در مورد قانون جذب بده

... جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 11:20

من بابت این پستهاش دچار تعارض شخصیتی شدم

میشا جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 11:04

دانشگاهم 3هفته یه ماه شروع شده دیگه کم وقت میکنم بیام نت هه این پست جدیده خیلی باحاله من دیشب این پستو نخوندم پستای قبلی روخوندم الان خوندم بسی خندیدم

الهه جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 10:10

در مورد اراجیف حسنا در مورد اینکه مردک گفته اموال رو به نام خودش زده با وکالت و اینها فقط اینو بگم که به گفته خودش:


همون آدم که خبر آورده گفت که خانوم اولی گفته الکی میگه

دقیقا ((الکی میگه))

الهه جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 10:07

بانویی هستم

جواب دادم

یک زن(نسیم) جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 09:19

من یک سوال بپرسم بانو بعدا پاک کن این عففیه همان کسی است که وبلاگ روانشناسی دارد من اینجاخواندم مریم خانی چ

می گن

ندا جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 02:00

خدایا بانو چقدر خوب طنز مینویسی!!
از سوژه ای به بیمزگی حسنا چه پستای بانمکی در میاری.
اونجای آهنگه میگه کلید قلابی نشون میدی به هر خری بهتر عمق قضیه رو نشون میداد کاش عوض نمیکردی.

پریناز این پست را نوشته

نارین جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 01:44

هیچ وقت کامنتای حسنا رو به جز اینجا نمی خونم.چون به نظرم خوندنش اعصاب پولادین میخواد.هم به خاظر جواب دادنش هم به خاطر کامنتراش
حالا خودش رو میشه درک کرد که چرا این مدلی هست ولی کامنتراشو هیچ جوره درک نمی کنم

نارین جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 01:35

امیدوارم همتون امتحاناتتون رو خوب بدین
مهصا دم عیدی بی خیال امتحان شین ما که اکثر کلاسامو تعطیل شده شماها تازه میخواین امتحان بدین؟
ولی موفق باشین همتون

18 اسفند می خواد امتحان چی بده؟ ما هم قول دادیم براش دعا کنیم.
ولش کن بیا دعا نکنیم.
چه وقت امتحان دادنه؟

خاتون جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 01:16

چشم دیگه گردن شما نمیندازم
گردن حسنا.نه نه
گردن خانم اولی.اصلا هرچی میکشیم از دست اونه.باید خانم اولی متوجه شه که با اینکار خواستگاری براى شوهرش مارو هم تو دردسر انداخته.کاش به عواقب کارهاش فک میکرد متاسفانه
واه واه
مگه نه حسنا جون؟؟

واقعاناااااااااا
اصلا فکر نکرده بودم که ریشه این مشکل از همون جلسات خواستگاریه

میشا جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:43

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
من اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووومدم
میبنم که حسنا خانوم بازم گل کاشته اما همش به لطف بانو پژمرده شدن بانو پروژه ی عکسا روخوب مومدی حال کردم.

اومدی زیر و روی پرونده همه را درآوردی یهو غیب شدی؟
کجا رفتی ؟
خوش آمدی

یک زن(نسیم) جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:36

ای وای آن شاالله همه امتحانی ها موفق باشند ما که از هفت دولت آزادیم هورا

انشاله

خاتون جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:30

انشالله که موفقی مهصا جون
منم موفق میشم

انشاله

یک زن(نسیم) جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:18

مهصا من ویژه برات دعا می کنم عزیزم

مهصا جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:12

منم 1 شنبه امتحان دارم ، از الان همگی دست به دعا شید که خوب بدم امتحانو
همش تقصیر بانوئه نمی ذاره ما درس بخونیم

تو تا یکشنبه مرخصی. برو وبلاگ نیا

خاتون جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:05

بانوو مینا راس میگه
به جان خودم من خیلی از روز اینجام.اگه اینجا نبود من درس میخوندم
پس حالا چون درس نخوندم باید همتون برای امتحان دکترای فردای من دعا کنید ک ببخشمتون
قبول؟

من برات دعا می کنم.
اما از این به بعد سعی کن مشکلاتت را گردن دیگران ننداری

سایه جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 00:01

بانو من قبلا بی نام کامنت میذاشتم تصمیم گرفتم از این به بعد ملیت داشته باشم دیگه عزممو جمع کردم و اسمم رو نوشتم که مامان رقیه امر بهش محبت نشه که ما وجود خارجی نداریم

پس به خویشتن خویش برگشتی

سحرم پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 23:52

راستی مامی امیر حسین چه بلایی سرش اومد چرا دیگه نیست ترورش کردند دارو دسته حسنا؟
البته ان هم خیلی خوب تیکه میندازه بعید نمیدونم رسالت اصلیش قهوه ای کردن حسناست با این اسمی هم که برا خودش گذاشته!

وبلاگش را هم دیگه نمی نویسه. سرش شلوغه حتما
خیلی بامزه به حسنا پز می داد و حال حسنا را موقع پز دادن می گرفت

مهصا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 23:48

رمسیس ٩:٢۱ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ۱٤ اسفند ۱۳٩٢
حسنا جان ،همه ما الان میدونیم شما تحت چه شرایطی ازدواج کردین
و خوب چند نفر همزمان باهم تصمیم اشتباه گرفتند
ولی یک مشکلی وجود داره ، اونم اینکه ، عزیزم تو الان داری خیلی آسیب میبینی، این همه سختی ، این همه ناراحتی
مگه یک آدم چند بار قرار زندگی کنه؟
اگر واقعا از زندگیت راضی بودی و خانم اول پیله میکردند که باید بری، میشد نتیجه گرفت که مگه شما بازیچه دست ایشون هستی
ولی من حرفم اینکه ، شما الان به غیر از مشکلات معمولی همه زن و شوهر ها ، مشکلات اضافه ای دارین و شرایطی که حق هیچ زنی نیست
چرا فکر میکنی که اگر از این زندگی بری ، بازیچه هستی؟
از وابستگی ، تنهایی نترس، شما جوونی و میتونی همسر مناسب و شرایت زندگی بهتری کنار فرزندت تجربه کنی


پاسخ: رمسیس جون ماچمساله اینجا هست که مشکلات معمولی بین زن و شوهر تو زندگی ما اونقدر حاد نیست و قسمت عمده ای از اون برمیگرده به مسائل جانبی . وگرنه اگر مشکل بین خودمون دوتا در اون حد حاد بود که من اول به مشکل خودم فکر میکردم و بعد به این که دیگران دارن اذیت میکنن و میخوان مشکلات خودشون رو سر من هوار کنند خنثی من فکر نمیکنم که اگر برم بازیچه هستم عزیزم . من دارم میگم خانوم اولی نباید فکر کنه که زندگی دیگران رو میتونه بازیچه دست خودش قرار بده . اگر هم برم مطمئنا با دستور کسی نمیرم که اون حس بازیچه بودن بهم دست بده چون اگر این کار رو بکنم تمام عمر فکر میکنم به خودم و تصمیمم بدهکار هستم و این خودم نبودم که تصمیم گرفتم . نمیدونم تونستم درست منظورم رو توضیح بدم یا نه ابرو در هر صورت من به تنها چیزی که فکر نمیکنم زندگی دیگه ای هست اصلا این موضوع من رو ناراحت میکنه و در نظر نمیگیرم .
حسنا بانو - ۱٥/۱٢/۱۳٩٢ - ٢:۳۸ ‎ب.ظ


حسنام خود درگیری داره ها تو اصلا مشکلی نداره ، مشکلاتت فقط مشکلات جانبی ان ، اونام تقصیر بقیه ان نه تقصیر تو
همش تقصیر خانم اولیه که این همه مشکل درست نمی کنه اصلا نمی فهمه تو چقدر به فکرشی و اگه ازین زندگی بری ،زندگیش داغون می شه

مهصا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 23:36

حسنا حتی نمی تونه با تور بره سفر حسنا این یه توهینه بهت ، یعنی بهت کمترین اعتمادی نداره

حالا اگه شوهر آدم به هر دلیلی هم مجبور باشه و نتونه سال تحویل خونه باشه و بدونه که زنش تنهاست حتما می گه برو پیش خانواده ام. بابای نی نی هم که هست برای حسنا آب قند و گل گاوزبون درست کنه. چرا نمی ره پیش اونا؟

نه این که همه این رفتن آمدنها دروغ محضه !

سایه پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 23:01

وای حوصلم سر رفته بود رفتم کامنتهای این اویزون رو بخونم سردرد گرفتم این دیوونه ها دیگه از کجا اومدن!یه میترا نامی کامنت گذاشته چرا خانم اولی قدر دست گلی مثل شما رو نمیدونه بعد این خل مشنگ در جواب گفته نه عزیزم خیلی هم دست گل نیستم!پناه بر خدا رو که نیست سنگ پاست!!!!!

منظورش اینه که تاج گلم

سایه پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 22:52

وای حوصلم سر رفته بود رفتم کامنتهای این اویزون رو بخونم سردرد گرفتم این دیوونه ها دیگه از کجا اومدن!یه میترا نامی کامنت گذاشته چرا خانم اولی قدر دست گلی مثل شما رو نمیدونه بعد این خل مشنگ در جواب گفته نه عزیزم خیلی هم دست گل نیستم!پناه بر خدا رو که نیست سنگ پاست!!!!!

من همیشه می گم از حسنا عجیب تر، کامنترهاشن!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 21:54

یک حسنا بانو هستم ۱:۱٥ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ۱٥ اسفند ۱۳٩٢
آمین نیشخند من که عاشق گیس گلابتون شیطون هستم دیوار راست رو بالا بره نیشخند هر چند همسر که پز دختر داشتنش رو میده و کیگه دختر دارم و یک طوری میگه که آدم حس میکنه داره میگه پسر نیاری طلاق قهقهه

پاسخ: همسر خونش رو دیده تورو طلاق بده ! آممممممممممممماااااااااااا ....

... پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 21:13

یک مامان عزیز الان رفتم اون وبلاگ رو دیدم، چه چرندیاتی، واقعا خجالت آوره ، مردها همین دلگرمی ها رو کم دارن، بانو یه کاری هم واسه این وبلاگه بکن که فکر کنم واجب تر از حسناست

لالا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 21:12

راستی حسنا تا حالا پاش به محضر خورده که بدونه وکالت دادن چطوریه خصوصا از نوع بلاعزلش..میگه خانم اول نمی دونسته وکالت داده فکر می کرده همسر الکی می گه! جالبه پس حتی همسر بهش گفته تو به من وکالت تام دادی (یعنی قضیه فراموشی کنسله)ولی خانم اول جدی نگرفته!!!!!!انگار جک شنیده اونم از مردی که(اگر گفته های حسنا رو باور کنیم)به قدری مصممه که 6 ماهه زن بیمارشو ول کرده به امون خدا.شما تهدید همچین مردی رو جدی نمی گیرید؟ راستی همسر یک تختش کمه در حالی که زنش یادش رفته وکالت تام بهش داده به جای اینکه از وکالتش مستقیم استفاده کنه اول به خانم یادآوری می کنه (هر خری می دونه همچین تهدیدی مساوی است با ابطال وکالت)
برای وکالت اینطوری نیست کاغذ بگذارن جلوت امضا کنی خصوصا اگر بین زن و شوهر باشه شیرفهمت می کنند که داری چی رو امضا می کنی خیلی از محضر ها حتی میخوان یکی دیگه از فامیل های خانم مثل پدر و برادر هم حاضر باشند و ببینند داره چه کاری انجام میشه و با میل و رضایت خانم امضا می کنه.

خانم اول برای جلسه ای که توش مردک گفت: همه شما می دونید من برای چی زن دوم گرفتم. از امروز هم 3 شب می رم پیش حسنا و 4 شب خونه خودم.

برای همچین جلسه مهم و سخنرانی حیاتی ای همراه برادرش شرکت کرد و توی تمام حلسات برادرش همراهش بوده. برای وکالت گیرم خودش حواسش نبوده، فرض کنیم حسنا و مردک اینقدر شکنجه روانیش دادن و اینقدر عذابش دادند که تمرکز کافی نداشته باشه، برادرش مطمئنا می دونه و حواسش بهش هست.

دوم این که لالا جان بالای برگه وکالتنامه گنده می نویسه وکالتنــــــــــــــــــامه

مرسده پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 21:10

سلام
پریناز خدا نکشدت دختر!

خوبی مرسده؟

یک مامان پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 21:05

سلام بانو جان. مدت زیادی نیست میخونمت ولی با حسنا یکسالی هست اشنا شدم.ما هم زخم خورده ی زن دوم هستیم. پدرم بعد از سی سال زندگی مشترک ازدواج کرد. البته برای تنبیه مادرم. بماند چه خفت وخواری برای ما درست کرد. من هیچ وقت خودم را قاطی نکردم چون از اه و نفرین واهمه دارم ول خواهرام از خجالت زن دوم در اومدند. جالبیش اینه که اون خانم بیشتر به مادرم حسادت میکنه. مطمئنا زنان دوم تظاهر به خوشبختی میکنند. مادرم طلاق قانونی نگرفت ولی از نظر عاطفی خیلی وقته از هم جدا شدند و هیچ رابطه ی زناشویی ندارند. پدرم با این کارش روح و شخصیت ما را کشت. باعث شد جلو شوهرهامون سر شکسته بشیم و به اونها اعتماد نداشته باشیم.من و خواهرام هیچ وقت یک موی سفید مادرمون را با اون زن عوض نمیکنیم هرچند میدونیم مادرم مقصر بوده.ازدواج مجدد وسیله ی تنبیه و جوابگویی به اشتباه نیست . در این صورت همه باید چندین همسر داشته باشند.
روزها میام و بلاگ زنهای دوم را میخونم دلم میخواهد ببینم اونها تو دنیای کثیف خودشون چطور دست و پا میزنند. البته اونها که به این راحتی از رو نمیرند. تازه دیدم یک کامنتی هم برای چند تایشون اومده که بیاند به این ادرس سر بزنید . براشون انجمن هم گذاشتند تا از این عمل زیباشون حمایت کنندو توجیه قانونی و شرعی داشته باشند. شاید خودتون دیده باشید ولی من ادرس را میگذارمhttp://chandhamsari.mihanblog.com/

ممنون مامان جان،
وبلاگ معرفی می کنید توی کامنت خصوصی بذارید. باعث انحراف صحبتها می شه.

لالا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 21:03

این نوشته اخیر سنگ پا در مورد تنظیم سند به قدری چرته که اگر کسی خواننده این وبلاگ نباشه و در جریان صحبتهای ما نباشه بعید میدونم اصلا سر در بیاره که حسنا چی نوشته. این کامنتها که در مورد جزییات ازش می پرسند هم خودش برای خودش میگذاره تا فرصتی فراهم کنه بگه اموال به زور از خانم اول گرفته شده به جز یک وجب خونه متعلق به حسنا البته برای همینم هست قهر سرجاشه!
از اون ور میگه خانم اول می ترسه به بابام زنگ بزنه اگه حرفای تو راست باشه شوهرش ولش کرده، مال و اموالشو که ازش گرفتی، کسانشو از کار بیکار کردی، اومدی جلوی خواستگارای دخترشم خودنمایی کردی...اون دیگه چرا باید از تو بترسه؟ مگه دیگه چیزیم مونده که بخواد از دست بده؟

واقعا درست می گید لالاجان،

الان این زن چی داره از دست بده که حسنا اینطور می گه؟

یک زن(نسیم) پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 20:32

شادی راست می گوید پدر م وکالت نامه داشت که ماشین برادر جان که در خارج کشور است را بفروشد تقریبا هفت خوان رستم را طی کرد آخر هم مصادف با آمدن برادر جان شد و امضای خود برادر جان این که بایک ورق بروی اموال کسی را بالا بکشی کمی نا معقول است خوب احتمالا اصل سند دست خانم اول بوده خوب آقا چطور رفته و گفته من آمدم با این کاغذ خانمم را از هستی ساقط کتم
حسنا وکیل می شود والا البته از کسی که 206 اش به چشم پلیس همچون پورشه است و با هلیکوپتر میرود شمال خوب بعید نیست با یک ورق تمام اموال را برگرداند

نسیم جان
الان حسنا ماشین نداره. 206 ماشین قبلیش بود که خانم اولی ازش پس گرفت.

والا اون دفعه می گفت مدارک خانم اولی دست من بود ( فکر کن شناسنامه و کارت ملی و ... خانم اولی دست حسنا بود )، بعید نیست سندهاش را هم داده باشه حسنا براش نگه داره.

یکی از کامنترها هم نگفت چطور ممکنه مدارک شخصی خانم اولی - اونم اینقدر شخصی یعنی کارت ملی و شناسنامه - دست تو بود

500 تا کامنت داشت که به به! چه چه! رفتی خونه را به نام خانم اولی کردی

به خدا باید به عقل کامنترهاش شک کرد

شادی پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 20:08

اصلاح میشه:
نه از وکالتنامه و خرید و فروش وکالتی چیزی می دونی

بانوئی خوبی؟
من این هفته با مارچ بریک گرفتار شدم، مدرسه ها تعطیله و بچه ها خونه ان. نی نی هم یه خورده سرماخورده است و اونو هم خونه نگه داشتم
داره از سر و کول من بالا می ره و نمی تونم بفهمم چی می خونم و چی تایپ می کنم. الان هم با اجازه تون می خوام ببرمشون سینما
تا بعد

سلام. ممنون

ببخشید مجبور شدم اون کامنت را حذف کنم. الهه که قهر کرد باهامون.

نی نی را خیلی ببوس. دستاش را که دیدم خیلی بامزه و تپلیه.
نترس سرما نمی خوری ازش

شادی پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 20:02

سلام بانو جان و فروخفته های عزیز

حسنا جان
چرا این سلسله دروغ بافیهارو تموم نمی کنی تا کمتر رسوا بشی

از چیزهائی که نوشتی معلومه تا حالا نه سندی به نامت خورده و نه پات به دفتر اسناد رسمی باز شده و نه از وکالتنامه و خرید و فروش وکالتی چیزی نمی دونی

فقط با یک برگه وکالتنامه نمی تونی ملکی رو بخری یا بفروشی عزیز دلم باید اصل سند و بنچاق و کلی مدرک دیگه از شهرداری و ... جور کنی. سیب زمینی و پیاز که معامله نمی کنی

البته شاید چون امکانات شما خاصه، راه به راه خونه و دفتر و کارخونه بین همدیگه جابجا می کنین. هزینه انتقال سند هم برای شماها چیزی نیست که بخواین اهمیتی بهش بدین، پس راحت باشین

شادی جان، محضرها از معامله با وکالتنامه فرار می کنند و بسیار در موردش محتاطند، چون حوصله دردسر ندارند.

خانم اولی هم وقتی خیانت شوهرش را دید که اموالش را نمی ریزه زیر دستش. مطمئنا حواسش به وکالتنامه و بقیه موارد بوده.

تازه جالبه می گه تهدید هم کرده، اون گوش نکرد بعد انجام داد. آدم عاقل بی وفایی شوهرش را دیده باشه، خیانتش را دیده باشه، بعد مردک بیاد تهدید کنه بگه با وکالتی که دارم می رم غلط زیادی بعدی را هم می کنم و زنه باز اعتماد کنه و اقدامی نکنه؟

اگر وکالت قابل فسخ بوده که حتما فسخ کرده
اگرم بلاعزل بوده، سریع اموالش را به نام برادرش می کنه یا حتی به نام دخترش. دیوانه است بذار برای انگلی مث حسنا

سارا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 19:04

حسنا اونقدر بع بعی دیده تو وبلاگش که فکر کرده خانوم خانما هم از اون قماشه
میگه تو این هییری ویری یادش رفته بوده وکالت نامشو فسخ کنه
این حرفش خدااااا بود

یکی از بچه ها چند شب پیش حرف رویا را زد. نویسنده وبلاگ خود کرده را تدبیر نیست.

اونم شوهرش همچین که شلوارش دوتا شد به رویا خیانت کرد. در حالی که رویا 17 سال از شوهرش جوان تر هم هست. سالم هم هست و از این قصه هایی که حسنا می سازه هم نداشت.

رویا 5-34 ساله و شوهرش بالای 50 بود. اتفاقا با زن یکی از کارگرهاش رابطه داشت. زنه خودش را آویزون کرده بود که کمک نقدی دریافت کنه.

رویا علیرغم همه فشارهای روانی که روش بود، سریع وکیل گرفت که کاراش را درست پیش ببره. البته رویا وکالت طلاق از شوهرش داشت و تونست سریع جدا بشه.

خانم اولی هم مطمئنا وکیل داره و حمایت و راهنماییهای برادرش را داره.

مینا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 18:01

سلام به همگی
من اکثرا خاموش بودم و یکی دوبار با اسم ناشناس کامنت گذاشتم
اومدم بگم فردا کنکور دکترا دارم، بچه ها دعا کنید مجاز بشم
تقصیر وبلاگ بانو هستش، انقدر که جذابه نذاشت من وقت کافی داشته باشم واسه خوندن پس لطفا هگی واسم دعــــــــــــــــــا کنید
مرسی

الان مث حسنا یه پست می زنم برات کائنات را دعوت می کنم که دکترا قبول بشی خوبه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 17:59

سلام بانو

مدت ها است خاموش می خونم ولی چون حسنا مظلوم می خواد خانم اول رو فردی جلوه بده که نه شوهر براش مهمه و نه دختر بلکه با کلکسیون امراض کشف شده و کشف نشده فقط پول براش مهمه مجبور شدم از حسنا سوال بپرسم .

از خانم اولی وکالت داشت !!!!!!!!!!!!!!

1 - اموال برای خانم اولی بوده از ابتدا و همسر ( بر اساس توصیفات و تعاریف حسنا این نر ) با سرمایه خانم اولی کار و کاسبی راه انداخته . ( حسنا دروغت لو رفت که ، خانم اولی پس ثروتمند بوده )

2 - همسر ( بر اساس توصیفات و تعاریف حسنا این نر )اموال و به اسم خانم اولی کرده ولی وکالت گرفته که هر وقت خواست به اسم خودش برگردونه . ( حسنا بازم دروغ لو رفت که ، خانم اولی با این کار نشون داده ثروت براش ذره ای ارزش نداره و مهم نیست و به خواست خانم اولی این اموال به اسم خانم اول زده نشده بوده بلکه همسر خودش خواسته و این کار رو انجام داده )


حسنا چون اینجا رو می خونی بهت پیشنهاد می دم دیگه جواب هیچ کامنتی رو ندی ، آخه دروغ هات و فراموش کردی .

بی نام جان هر چیزی تا قبل از این خیانت مردک بوده

محااااااااااله ممکنه که بعدش ادامه داشته باشه. مهم ترین اعتمادت که بهش خیانت شد مگر عقلت را در اثر شوک از دست بدی که در بقیه موارد باز هم به اون آدم اعتماد کنی

حسنا دردش اومده که گفتیم اموال مال خانم اولی هست و مردک وابسته و محتاج خانوم اولی و برادرشه. این قصه را سر هم کرده.

مردک با این همه مال و منال چرا خواهر برادراش هشتشون گرو نهشون است؟ حسنا یه دروغ هم واسه این قسمت جور کن. منتظریم

صبا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 17:38

حسنا اینقدر از رویاهات ننویس
حسنا یه جوری در مورد یه مرد پنچاه ساله می نویسه آدم فکر می کنه داره در مورد یه بچه پنج ساله حرف می زنه والا پسر بچه ده ساله هم نه مثل مردک حرف می زنه و نه مثل مردک رفتار می کنه.
مرد پنجاه ساله با دخترش که ۲۰ ساله ش می ره شهربازی حتما شب هم قبل از خواب براش قصه می خونه حسنا فقط مونده بگه مردک با بهار و دختر عمه بهار و دوستای بهار عمو زنجیر باف بازی کرد.

شبا می ره پیشش می خوابه

نازنین پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 17:17

عزیزانم حالا دیگه هی نگین همسرچیزی نداره،دیدین که همسرمن همه چیوبرگردوندسرجاش.سرجاش ودقت کنین!!!ینی ازاولم مال خودش بوده.حالاسوال پیش میادکه اگه ازاول مال خودش بوده چطوریهوهمش بنام خانوم اولی شد؟یاازعلاقه زیادهمشوزده بنامش،یاازترس.ویاهمون مورد اصلی که همش ازاولم مال خانووووم بوده.حسنا جان بازم...آبم قطعه

توی متن یه اشاره مبهمی می کنه بعد بسته به نظرات بچه های اینجا می شینه دروغش را پردازش می کنه.

خانم اولی اینقدر از حق و حقوقش سر در می آره و اینقدر هم قدرت داره که حتی تو را مجبور کرد مهریه ات را هم ببخشی و از خونه هم شوتت کرد بیرون و ماشین را هم از زیر پات کشید بیرون. اونوقت فکر می کنی اینقدر نمی فهمه که بره وکالت نامه اش را فسخ کنه

حتی اگر مردک از خانم اولی وکالت بلاعزل هم داشت خانم اولی یه ذره احساس خطر می کرد سریع اموالش را به نام بردادرش می کرد. مردک از برادر خانم اولی که وکالت نداشت.

حسنا جان قبل از این که چرندیاتت را بنویسی یه کم فکر کن.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 17:09

سعیده-ق ٩:٢٤ ‎ق.ظ - پنجشنبه، ۱٥ اسفند ۱۳٩٢
بخش سوم:
راستی یه جایی از متن رو خوب نفهمیدم !! اونجایی که نوشته بودی
"کار خوبی کردم که هرچی داده بودم برگردوندم سر جای اولش"
راجع به کس هست؟
خانم اولی یا داداشش؟ هرچی داده بودم، منظورش پست و مقامه؟
چون قائدتا مال و اموال که به نام زده نمیشه...

پاسخ: هم در مورد خانوم اولی و هم برادرش . جریان برادر خانوم اولی که یک جریان کاری هست و در مورد خود خانوم اولی هم با وکالتی که داشت این کار رو کرد . متاسفانه بین همه دغدغه ها خانوم اولی حواسش به این مورد نبود . تهدید های همسر رو هم ندیده گرفت سر این جریان و فکر کرد الکی میگه حتماو موقع تنظیم اسناد چنین وکالتی نبوده . البته باز هم همون آدم که خبر آورده گفت که خانوم اولی گفته الکی میگه خنثی هیچ کاری نمیتونه بکنه . و همسر هم بیشتر ثابت کرد که میتونه این کار رو بکنه و کرداوهجریان این قضیه که مفصل هست و ... گفتنش هم درست نیست . متاسفانه من رو هم در این مورد مقصر میدونه در حالی که من اصلا خبر نداشتم . اصلا فکر نمیکنه یک نگاهی به دور رو بر خودش بندازه ببینه کی از اطراف خودش خبر آورده که ایشون خیلی به داشتن اینها مطمئن هست و .... چی بگم آخه شرمنده این مساله البته شامل خونه ای که زندگی میکنه نمیشه و مربوط به موارد دیگه هست .

متاسفانه بین همه دغدغه ها خانوم اولی حواسش به این مورد نبود .


واقعا هم متاسفانه داره همچین شوهر کثیفی داشتن!!
تو مث زالو چسبیدی به شوهر خائن اون زن و مجبوره واقعا حواسش به همه چی باشه که از دست شما دو تا خائن به سلامت در بره. خودت هم می دونی که متاسفانه داره

1- اون زن اگر یه زمانی هم به شوهرش اعتماد داشته و وکالتی داده که بتونه با سرمایه اش براش کار کنه وقتی فهمید شوهرش به مهم ترین تعهدش که زناشوییشون باشه خیانت کرده منتظر نمی مونه تا به تعهد مالیش هم خیانت کنه و می ره وکالتش را (اگر وکالتی هم درکار باشه) فسخ می کنه.

آدم عاقل از یه سوراخ دوبار گزیده نمی شه.

وقتی تو اومدی تو زندگیش فهمید که یه عمر اعتماد بی جا به یه آدم بی خودکرده. کسی هم که تونست تو را از خونه اش شوت کنه بیرون اینقدر بلد هست که بره وکالتش را هم باطل کنه.

2- نیا بگو وکالت بلاعزل بود که با این جمله ای که الان گفتی هماهنگ نیست. گفتی حواسش به وکالت نبوده. منظورت این هست که اگر حواسش بود می تونست کاری بکنه.

هیچ احمقی هم نمی ره وکالت تمام اموالش را بده به کس دیگه.

3- حتی اگر دروغت را باور کنیم و مثلا وکالت بلاعزل داده باشه

وکالت نامه یه خط نیست که جا بیفته آدم نبینه. یک متن بلند بالاست و کلی هم توضیح داره که توش می نویسه دقیقا تا چه حد و حدودی وکیل هستی. کارمند دفترخونه هم کاملا برات توضیح می ده که هر برگه چی هست که داری امضا می کنی.

جهت اطلاع شما من یک وکالت برای حساب بانکی به خواهرم دادم بانک نذاشت دست به حساب بزنه ( مث حساب شما تریلیاردی نبود یه حساب معمولی) تا یکبار حضورا رفتم بانک و یک نامه هم توی بانک امضا کردم که این وکالت نامه واقعا مال من هست!!

4- برای انتقال اموال هم از هر صد تا دفترخونه یکیشون ممکنه ممکنه وکالت نامه را قبول کنند. . اینطور نیست که یه برگه بگیری دستت بری بگی وکالت دارم هر چی مال و اموال فلانیه بزنید به نام بهمانی. اینقدر کلاهبرداری زیاد شده که تمام مدارک استعلام میشه و صد بار چک می شه و با صد نفر تماس می گیرند.

این مورد هم باز برای شخص خودم و برای یک وکالت معمولی پیش اومده. کارخونه و آفیس جا به جا نمی کردیم مث شما.

خواستم فقط بدونی که می گن دروغ حناق نیست که خفه ات کنه.

ولی این دروغهایی که تو می گی واقعا از حناق بدتره و یه روز بالاخره خفه ات می کنه.

سوینچ پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 16:46

سوینچ ٢:٤٦ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ۱٥ اسفند ۱۳٩٢
عزیزم زندگی همه ماها سراسر رنج و سختی است و اما برای یک هدف سختی میکشیم شما هم به هدفت فکر کن که برای چی داری سختی میکشی با این دید لذت بهتری از زندگی میبری


شما هم به هدفت فکر کن

هدف حسنا دقیقا چیه اونوقت ؟

یک زن(نسیم) پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 16:34

حسنا نه به عرفان ربط دارد نه عقلانیت الان دوسال است می پرسد چه کار کنم اگر یک بار بخواهم شعر با ربطی برایش بگوئیم همین یک بیت است
آن کس که نداندو نخواهد که بداند. حیف است چنین جانوری زنده بماند

می گه من با مردک مشکلی ندارم. مشکل خانم اولی هست که نمی فهمه اولا نباید طلاق بگیره چون مال و اموال را با خودش می بره (قبلا که خبر نداشت اموال به نامش هست یه سره می گفت هر کس ناراحته بره ) در ثانی مردک را تحویل حسنا بده و اجازه بده حسنا بچه بیاره.

سوالش این هست که اینا را چطوری به خانم اولی تفهیم کنم

نازنین پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 14:14

آه ه ه ه،تکتممممم جوووون به حسنا تذکرداده مراقب باشه یهو از اون اتفاققق خوبا نیفته.حسنا جونم ظاهرااینروزادرگیر همینه
نمیدونه بچه بیاره میتونه بیشتر بمونه یانه؟؟!!لطفا پاسخ بدین کمکش کنین برای ادامه داستان

شاید منظورش اینه که مواظب باش مردک زن دیگه ای نگیره

یک سوال پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 13:57

حسنا تکلیف عیدت (پیک نوروزی)
صد مرتبه بنویس توی بررسی ومرور زندگیم کدام بهتر بود :
عشق یا ثروت؟
علم یا ثروت؟
وجدان یا ثروت؟
انسانیت یا ثروت؟
محبوب نزد خلق وخدایا ثروت؟
سلامتی جسم وجان یاثروت؟
سنگ قبر ارزان که روی آن بنویسند زن ومادر فداکار؟ یا سنگ قبری گران قیمت که روی آن بنویسند زنی عفریته خانمان بر انداز؟
آرامش بی ثروت یا رفاه با ذلت؟

یک سوال پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 13:41

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

کجا بودی؟ شاعر شدی

یک سوال پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 13:38

ای شده مغرور به مال و منال

حاصل این دهر بود بر زوال

مدعی عشق و وصالی به رب

خانه ی دل گشته خراب از شرف

عمر خودت صرف نمودی به جنگ

تا که بیاری جهان را به چنگ

آبروی خویش ببردی به هیچ

آخرتی هست ندانستی هیچ

بخل وحسد ، حرص و طمع پایدار

کرده ترا غافل از کردگار

کاسه ی دل خالی کن از هرشرار

چاره ای هرگز نبود جز فرار

خالی وتطهیر نما ،کن اناب

بخل وحسد را زدلت کن عتاب

نارین پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:56


بالاخره یه جا اسمون به زمین رسید تو کامنتای حسنا
دو روز دیگه این کامنت حذف می شه

نرگس2 پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:51

پست آجر نشان:
اون بالاها شما که نرفتین فرمانیه بلدین کجاست؟ من با عروسکم میرم .اگه یه وقت ژیان تون تا اونجا شما رو کشید یه خونه هست بزرگتر از بزرگ سر خیابون ..نگم بهتره از سردرش یه آجر کمه اون آجر منه تا چشتون درآد
حالا نمیگم چجوری رفتم با ناز و ادا و اشارات ابرو دست به دست کائنات دادم برای جذب کارگرای ساختمونی تا اون آجر رو بدن به من نمیگما اصن
نکه من یخ استخر میشکنم تا ظرفارو بشورم با آجر رو گاز برقی مانور میدم بیاو ببین .مردک که میرسه خونه میگه به به بانو چه کردی کل ساختمون بوی آجر پیچیده
بماند که کارگرا میخواستن بهم زیر میزی بدن بعد شماره دادن ولی زنگ نزدم .یه وقت فکر نکنین مثل شما از اون پایین ماینا آجر پیدا کردما. نووووچ آجرمن خودش داستان داره تاریخ تولید و انقضا داره
حافظ میگه:
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند !

جشنواره کامنتهای حسنا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:29

هیات داوران پس از بررسی کلیه کامنتهای رسیده نظر خود را به شرح زیر اعلام می کند.

تیغه طلایی غذاساز به مقام اول گند زدن به حسنا:
سرکار خانم ان تعلق می گیره که گفت حسنا رفته اروپا گل و باغچه زندگی جاری را آب بده تا اونا برن تعطیلات سال نو.

تیغه نقره ای غذاساز به مقام دوم گند زدن به حسنا، سرکار خانم نفس که مسافرت حسنا را ماموریت تهیه و ارسال عکس از توالتهای اسپانیا توصیف کرد.

تیغه برنز غذاساز به سرکار خانم الهه، مقام سوم این جشنواره که وظیفه حسنا بانو را شارژ کردن مردک برای رفتن سر "زندگیش" اعلام کرد.

این داوران ضمن تبریک به خانم حسنا برای داشتن نقش شارژر "زندگی" مردک و مشخص شدن حیطه وظایفش، لازم دانست از سرکار خانم مامی امیرحسین پیشکسوت گند زدن به حسنا بانو تقدیر و تشکر به عمل بیاورد.

دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود

سحر پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:20

من منتظر این نوع کامنت و جوابش بودم:
"حسنا الان دیدم تو کامنتا نوشتی سال تحویل رو شمال نمیری، خب چرا؟ توام با خانوادت برو مسافرت، نکنه چون همسر نیست نمیری؟ ول کن، برو باهاشون، عوض اینکه تنها بشینی و اشک بریزی کنار خانواده و خواهرزاده ها خوش میگذره بهت
کامنتای خصوصیم هم نمیدونم رسید یا نه؟

پاسخ: آنیل جون ممنون ازت رسید جوابش رو هم برات نوشتم بغلماچ برای رفتن هم نمیدونم واقعا . حقیقتش بیشتر دلم تنهایی میخواد و حوصله ندارم .مضافا این که بعد یک روز برادر شوهر یکی از خواهرهام هم هست و فقط خودشون نیستند . البته مساله ای نیست که همسر نباشه چون میگم با دخترش رفته مسافرت ولی خوب آخه خوصله هم ندارم . شمال میرفتم فرق میکرد اوضاع تا دسته جمعی مسافرت "


.......................................

بهونه الکی. خواهر حسنا آبرو داره جلو خانواده شوهرش. حسنا هم بخواد خواهره راضی نمی شه که بیاد.
اگه اینطوریه که حسنا می گه،خوب بگن دیگه به برادر شوهر خواهر هم. آسمون به زمین نمی رسه که. در ثانی، اگه برادرشوهر خواهر نمی دونه، مادرشوهرش هم بعید می دونم بدونه که حسنا این همه تاکید می کنه گفتیم بهشون و اونا هم کلی ذوق کردن از زن دوم بودن من و آسمون به زمین نرسید.
"حسنا خانم یک زن دوم"، اگر هم گفته باشی آبروی خودت و خواهرت و کل خانواده ات رو بردی، دیگه انتظار داری زمین و اسمون هم واکنش نشون بدن به شاهکاری که کردی؟

خب اونها هم می گن تو را هم با دخترش می برد. اونوقت حسنا می خواد بگه آخه خانوم اولی اجازه نمی داد؟

سحر پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:18

من منتظر این نوع کامنت و جوابش بودم:
"حسنا الان دیدم تو کامنتا نوشتی سال تحویل رو شمال نمیری، خب چرا؟ توام با خانوادت برو مسافرت، نکنه چون همسر نیست نمیری؟ ول کن، برو باهاشون، عوض اینکه تنها بشینی و اشک بریزی کنار خانواده و خواهرزاده ها خوش میگذره بهت
کامنتای خصوصیم هم نمیدونم رسید یا نه؟

پاسخ: آنیل جون ممنون ازت رسید جوابش رو هم برات نوشتم بغلماچ برای رفتن هم نمیدونم واقعا . حقیقتش بیشتر دلم تنهایی میخواد و حوصله ندارم .مضافا این که بعد یک روز برادر شوهر یکی از خواهرهام هم هست و فقط خودشون نیستند . البته مساله ای نیست که همسر نباشه چون میگم با دخترش رفته مسافرت ولی خوب آخه خوصله هم ندارم . شمال میرفتم فرق میکرد اوضاع تا دسته جمعی مسافرت "
بهونه الکی. خواهر حسنا آبرو داره جلو خانواده شوهرش. حسنا هم بخواد خواهره راضی نمی شه که بیاد.
اگه اینطوریه که حسنا می گه،خوب بگن دیگه به برادر شوهر خواهر هم. آسمون به زمین نمی رسه که. در ثانی، اگه برادرشوهر خواهر نمی دونه، مادرشوهرش هم بعید می دونم بدونه که حسنا این همه تاکید می کنه گفتیم بهشون و اونا هم کلی ذوق کردن از زن دوم بودن من و آسمون به زمین نرسید.
"حسنا خانم یک زن دوم"، اگر هم گفته باشی آبروی خودت و خواهرت و کل خانواده ات رو بردی، دیگه انتظار داری زمین و اسمون هم واکنش نشون بدن به شاهکاری که کردی؟

حتی شوهر خواهرهاش هم نمی دونن حسنا زن دوم هست. مگه ندیدی وقتی دو ساعت مردک را می بره شمال چه ذوقی می کنه که اونها مردک را دیدن.

به قول خودش تمام سال تحویلها را تنها بوده برای این که دیگه عید و سال تحویل چیزی نیست که بگه مردک سر کار هست.
بقیه مواقع با دروغهای شیش و هشت خیال می کنه گولشون زده

البته همه می فهمند. دیگه بعد از سه سال از مدل زندگیش و رفتن آمدنش می فهمند. احمق که نیستند.
به روش نمی آرن

سحر پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:08

حالا جدای از نظری که الهه در مورد چندهمسری داره، حسنا از خوندن این کامنت احساس نکرده بهش توهین شده؟ اومده به حسنا می گه تو شارژش می کنی که سرزنده تر بره سراغ "زندگیش". این وسط حسنا جزو زندگی نیست و لولو سر خرمنه؟ به نظرم جا داشت حسنا از اون کامنت های چهار صفحه ای برای الهه هم بنویسه.

قورباغه سبز پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 12:02

وای خدا کامنت خانم الهه عالی بود.
با این استدلال چه خوبه که هر زن یا شوهری یه نفر زاپاس هم تو زندگیش ذاشته باشه که باعث آرامشش باشه و با انرژی و آرامش بیشتری بره سراغ زندگی اصلیش. با این حساب لابد بنیان زندگی مشترک هک مستحکم تر میشه.

آخر عقل و درایتند این کامنترهاش خدا یکی از این شارژرها نصیب خانم الهه کنه

سیمین پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 11:46

میگم از اون برادر کوچیکه همسر که دوست دختر داشت خیلی وقته خبری نیست؟!!!!!

همونیه که امسال می خواد باهاشون بره سفر.

مردک از همه بزرگتره

بعد این دوست دختری است

بعد بابای نی نی خیالی نی نی امسال دست و پاش را بسته نمی تونه باهاشون بره.

پارسال هم دوست دخترش را تنها گذاشت برای عید. هیچی نمی گه طرف؟ اونو می ذاره خودش می ره سفر؟ خب رابطه اونها خیلی نزدیکه چطور عید که می شه ولش می کنه می ره خوشگذرونی؟

بیچاره بهار هم هر سال عید با دو تا مرد گنده می ره مسافرت.

یاسمین پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 10:18

عالى بود و حقیقت محض :

نیک پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 08:04

سلاااااااام دمتون گرم.عاشقتونم

شادی پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 06:40

عاااااااااااااااااااااالی بود

بانو جون، بچه ها، چقدر شما خلاقین
این آهنگ سندی از کحا به ذهنتون رسید؟

کار پریناز خانومه دیگه

مینا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 04:07

مرسی از همگی . هم پست ها قشنگند و هم کامنت ها.من هر روز میام و می خونم ولی چون کیبورد فارسی ندارم خیلی سخته کامنت گذاشتن. دوستون دارم

مرسی از شما که همراهی

فانوسک پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 04:02

خیلی خوب بود این متن
دست همه دست اندرکاران درد نکنه!


رفتم کامنت های حسنا را ببینم اولیش را خوندم ادامه ندادم! واقعا چه فکری می کنه این ها رو می نویسه؟ خواننده هاش چه فکری می کنن این کامنت ها را می نویسن؟


----------------------------
الهه٤:٥۱ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱۳ اسفند ۱۳٩٢
سلام عزیزم شرایطط و کامل درک میکنم میدونی اون خانوم که شما رو مقصر میدونه وقتی قدرت و میدونه که تو توی زندگی شوهرش نباشی اونوقت میفهمه اون آرامشی که داشته مدیون شما بوده اخه همسرت آرامش روحی و روانیش و با شما تامین میکنه و خیلی سرزنده تر سراغ زندگیش میره امیدوارم این خانوم وقتی متوجه این قضیه نشه که دیر شده باشه.بعدم عزیزم تو جوونی و خیلی فرصت داری تازه از نظر روانشناسی و علمی عاشقانه ترین عشقها سختیش سه سال برو مقالش و تو نت بخون جالبه.خلاصه عزیزم سخت نگیر اول و دوم مفهومی نداره آدم باید آدم باشه.دوست دارم

پاسخ:سلام الهه جونبغلماچ ممنون ازت من هم دوستت دارم . حقیقتش اینطور هم نیست که ارامش روحی روانیش رو با من تامین کنه چون ما هم مثل همه زندگیها گاهی اوقات مشکلات خاص خودمون رو داریم . ولی این قضیه هم هست که انقدر با اعتماد به نفس میگه نباشی هیچی نمیشه مشکلات زندگی ما هم حل میشه که آدم تعجب میکنه و به فکر میفته که بره تا خانوم اولی ببینه واقعا مشکلاتش حل که نمیشه هیچ ، بدتر هم میشه . یعنی در کل زندگی من رو بازیچه دست خودش میدونه خنثی
حسنا بانو-۱٤/۱٢/۱۳٩٢-۱٠:٤۱ ‎ق.ظ

--------------------------------------------------------


وقتی از این زندگی بری خانوم اول قدرت رو می دونه؟

حسنا تو نگران اعتماد به نفس خانوم خانوما نباش، به خودت و حرف هات یه نگاه بکن! می خوای بری که ببینه زندگیش بدتر میشه؟

انقدر با اعتماد به نفس میگه نباشی هیچی نمیشه مشکلات زندگی ما هم حل میشه که آدم تعجب میکنه و به فکر میفته که بره تا خانوم اولی ببینه واقعا مشکلاتش حل که نمیشه هیچ ، بدتر هم میشه .


از بس بچه ها بهت گفتن قرصهات را درست بخور و کامنترهای خودت هم دائم می گن برو روانشناس و روانکاو

تو کامنتها نوشته بودی من درمان دارویی را نپذیرفتم. عزیزم اگر درمان دارویی و تشخیص دکترت را عمل نکنی مجبور می شی درمان زنجیری را قبول کنی.

این حرفهایی که تو می زنی کاملا واضح هست که از نظر عقلی رو به زوالی و اگر حرفهای دکتر را گوش نکنی خطرناک می شه برات

م پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 03:52

مهاجر جان... این جا با ادبیات خود حسنا صحبت شده و از اصطلاحات اون استفاده شده.

مهاجر پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 03:40

بانو جان "امر بهش مشتبه شد " درسته نه "امر بهش محبت شد"!

حسنا می گه امر بهشون محبت شده

یا می گه عزمم را جمع کردم

همسر عزمش را جمع کرد ... باید بیشتر با حسنا آشنا بشی واسه تقویت زبانت خوبه

نرگس2 پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 02:40

آخ اگه شما گذاشتین این حسنای بیچاره یه شب با خیال راحت مایو دوتیکه ی مردک رو بغل کنه بخوابه چقد از دستتون حرص بخوره؟؟؟ تا میگه ف همه میرن فرحزاد و میان

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 02:25

من هم تماس میگیرم با پدرش و آبروش رو میبرم..به این صورت که حتما به پدرش میگم : سلام آقای فلانی...من حسنا هستم.یه زن دوم. اینجا دومین جاییه که به راحتی تونستم بگم زن دوم هستم.از قضا هووی دختر شمام و از صدقه سری توجهی که تو تربیت دخترتون به خرج دادینو زورگو بارش آوردین کلی فحش و لگد از دخترو نوتون خوردم.ولی از رو نمیرم که...چرا نمیخوان در کمال آرامش کنار هم زندگی کنیم و برای هم مشکل رست نکنیم؟واقعا چرا؟...عرض به خدمتتون دومین جایی هم که با خاک یکسان شدم و در واقع اولین جایی بود که راحت تونستم بگم زن دومم وبلاگم بود.حالا آدرس میدم بخونین تا ببینین چه بدبختی میکشم تا به یه جماعتی حالی کنم که خیلی راحت میشه از پشت خنجر زد ریا کار بود دروغ گو بودن راحته و خیلی استعدادای دیگه.حالا ایشاللا میرسم خدمتتون باهم بیشتر آشنا میشیم.راستی تا یادم نرفته بگم ....
گاو نه حاج آقا...گاو نه ...زحمتتون میشه.به هر حال هزینه های زندگی این روزا بالاست.از همون گوسفندایی که آقازادتون دفعه پیش تو فرودگاه سر بریدن جلو پام،کفایت میکنه .بعله بعله بگین حسنا گفت از دفعه قبلی باشه.بگین خودشون میدونن.یک بره با ترشی انبه ای از توش در آوردیم با خانوم ب و آقای همکار که نگو....عکساشو میذارم تو وبم.آدرس وبو هم میدم خدمتتون تا سرگرم شین.منتها حواستون باشه تو گوگل سرچش نکنین که یه وبای ناجور دیگه ای بالا پایین وبم پیدا میشه که ویروسین و نبااید روش کلیک کرد.چقد حرف زدما....وقت عالی متعالی....حالا حضورن میرسم خدمتتون ،یک دل نه صد دل عاشقم میشین اما متاسفانه همه خواهرام متاهلن...شرمنده.براتون کیک آجری هم میارم.سه روز چیزی نخورین تا بهتون بچسبه.از الان برم دست به کار شم که تا 75 ساعت دیگه به احتساب 3 ساعت زمان برای طی کردن مسیر خونتون ،آماده شه.

سیب پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 01:59

میثمک

سیب پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 01:59

سلام بر همه برو بچ
برین تو وبلاگ میثمک به وب بانو رای بدین دوستان

عزیزم یه سر بلاگ میثمک دست نفس بانو و بهترین مرد عالمه

تا زنان دوم هستن انتظار داری تیغه طلایی غذا ساز را بدن به ما

نازنین پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 01:05

خدایاشکرت،خدایامرسی!!!
دمتون گرم،گل کاشتین

نرگس2 پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 00:54

به به خیلی هم عالی
این اثر طنز(برگرفته از داستان های تخیلی راستکی بوخودااا)
کار کدوم خانومی بود؟ دستش درد نکنه
مامان رقیه بیا تحویل بگیر

پریناز خانم گل

مهصا پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 00:28

سیمین جان اگه بخواییم بریم قانونو عوض کنیم میدونی باید چی کار کنیم ؟
باید کلی تبلیغات کنیم ، پارتی بتراشیم ،تو انتخابات شرکت کنیم نماینده مجلس بشیم . تازه اگه صلاحیتمونو رد نکنن

بعد اگه نماینده شدیم برای تغییر قانون طرح بدیم و مجلس بررسی کنه و بفرسته شورای نگهبان ، اگه شورای نگهبان دید اوکه و با اسلام مخالفتی نداره تاییدش کنه و برو تا اخر

که اخر هم عوض نمی کنن و اگرم عوض کنن می شه طرح حمایت از خانواده سال 90

یک زن(نسیم) پنج‌شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 00:05

سیمین جان
من هم چند وقت پیش به این جا امدم وهمین سوالات را پرسیدم البته ان وقت ها از حسنا خوشم می امد و به نظرم کار بانو درست نبود اما خوب که دقت کردم کسانی را دیدم که از حسنا الگو می گرفتند و به نوعی مرادشان شده بود فقط به نوعی در اخر هر کامنتی می نوشت وای من اشتباه کردم
همین کامنت اخیر نکات مثبت زن دوم بودن
داشتن ماشبن عالی
داشتن شوهری که قربان وصدقه ات می رود
سفر اروپا
نکات منفی
گریه ام می اید چون همسرم رفته سفر سال تحویل نیست اما من تازه از سفر اروپا امدم تازه دل پلیس اتیش گرفت ماشینم رادید
قضاوت با شما نتیجه این پست چیست برای یک دختر جوان

نسیم جان

وبلاگ حسنا می گه مرد لیاقت نداره یه عمر به پاش بشینی، مریض بشی پیر بشی یا ... ، ول می کنه می ره دنبال یکی که بهتر سرویس بده. این درس اول

درس دوم: حالا که درس اول را خوب یاد گرفتید، پس چرا باید به پای یک پسر جوان که هیچی نداره بسوزی و بسازی و زندگی درست کنی و حتی سرمایه پدریت را بدی دستش که آخرش ببره کیفش را با یکی دیگه بکنه

پس به جای این که زن یه پسر جوون بشید که وقتی شلوارش دو تا شد و شما هم پا به سن گذاشتید ولتون کنه، برید سراغ یه پیرمرد که دو تا شلوار داره.

اگر توصیفی که حسنا از زندگی خودش و زندگی خانم اولی می کنه را نگاه کنیم، نتیجه ای که می گیریم اینه.

آیناز چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:54

بله درسته مینو جان

بدی ماادمها میدونی چی عزیزم فکرمیکنیم چون تو این دنیای مجازی دیده نمیشیم میتونیم راحت دروغ بگیم
حسنا هیچ وقت فکرشو نمیکردکه بادروغهاش رسوامیشه
چون فکرمیکنه دیده نمیشه هرچیزی میتونه بنویسه

ویه قانون مسخره واسی خودش وضع کرده هرکس دوست نداره نخونه
دیگه نمفهمه مسئله دوست داشتن ونداشتن نیست
واجتماع فقط دنیای واقعی حساب نمیاد
اجتماع ومحیط بدمیتونه همین دنیای مجازی هم باشه
وقتی حسنااینطورمینویسه میتونه به اندازه یه دوست ناباب تو زندگی واقعی خیلی هاتاثیر بدبذاره

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:48

سیمین جان ما اونو نمی تونیم تغییر بدیم. اما این یکی از دستمون برمیاد.

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:42

ای وای دوباره سیمین بودم!!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:41

حرفهای شما همه اش درسته حرف من اینه که باید به قانون اعتراض کرد.همه جای دنیا قوانین در جهت رشد دادن مردمه متاسفانه اینجا برعکسه.تا قانون درست نشه هیچ مشکلی حل نمیشه.وگرنه حسنا یه چیزیه تو مایه های شراره همونقدر حال به هم زن و حقیر.شما فکر میکنید مثلا تو فرانسه زن اویزون پیدا نمیشه؟چرا اما اونجا زن اول میتونه پدر اون مرد هرزه رو دربیاره اینجا برعکس هرزگی رو قانونی کردن!!!من میگم اصلا به چه حقی یه مرد باید بتونه با دوتا یا بیشتر زن ازدواج کنه؟توجه داشته باشید که حسنا که هیچی این اقای باشخصیت اگه اراده کنه سومی رو هم همین فردا میتونه بگیره.

چه پدری؟

مگه رئیس جمهور فرانسه که خیانت کرد چی شد؟ زنش/ پارتنرش جمع کرد رفت. همین.

قضیه نصف کردن مال و اموال هم مثل مهریه ما هزار راه در رو داره. هیچ جای دنیا حلوا خیرات نمی کنند. فقط اونجا زنها زرنگتر شدند و به حقوقشون آگاهترند سعی می کنند کمتر سرشون کلاه بره.

ضمن این که خسارت ضرر روحی و جسمی را با پول نمی شه داد

عجبا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:22

خیلی قشنگ بود افرین بانو مرسی...
حالا تگلیف چیه من یک پی کی قراضه دارم...میگما این سرمایه دارا عجب غرقی کردن اینجا رو... شگفتا

ممنون. کار پریناز است

شما فقط حواست باشه پی کی را کارواش کنار جوب نبری. کنار جوب فقط مخصوص عروسکه

مینو چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:16

آیناز جون عاقبت آدم دروغگو همینه. باید رسوا بشه. چون دروغ هاشو داره جااااااااار می زنه و یه عالمه طرفدار سینه چاک ساده لوح جمع کرده دور خودش. اونم از راه کثافتکاری و به گند کشیدن یه زندگی دیگه. چرا باید یه وبلاگ زن دوم باید رتبه ی برتر بشه؟ این یعنی زنگ خطر... آبروی ما زن ها با این رای دادن به وبلاگ نویس ها رفت به خدا! معلوم نیست با خودمون چندچندیم!

مینو چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:12

بانو کار شما بود یا پریناز؟؟؟؟
معـــــــــــــــرکه بود.

آیناز چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:08

اون موقعی که بانو شروع کرده بودبه انتقادازحسنا
حسناازگل وبلبل زندگیش مینوشت اینکه همیشه تو بغل همسرداره نازو نوازش میشه
کدوم زنی که ازنوازش همسرش بدش بیاد
وقتی دخترهای ماحسنا رومیخوندن خیلی هاشون حسرت عشق مردک به حسنارومیخوردن
که زن دوم بود بدنیست هیچ بلکه میشه عاشقانه ترزندگی کرد
حسناداشت میشدیک بت
ومعلوم نیست تاحالاچندنفرتوسط وبلاگ حسنازندگیشون به نابودی کشیده شد
هدف وبلاگ بانو فقط اینه
که دخترهای وزنهای بیوه ومطلقه مابه سمت چندهمسری نرن
الان ونبینین که حسنا خودشو مظلوم کردتو این پست که بمیرم بهتره ازاین زندگی

وای آیناز جون دلت می آد؟

حسنا که همیشه گفته این کار نکنند. اصلا خوب نیست

سارا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:06

حسنای هدفون به گوش اونم وسط جاده رو فراموش کرده بودم
اون حرفشم اخر کرکر خنده و بلاهتش بود//

یادته کنار جوب ماشین می شست. شما فقط این همه مال و منال و عروسک را تصور کنید کنار جوب آب و لنگ به دست

مهصا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 23:01

دوست من باید جلو رفت وقدم برداشت ، نمی شه که دست رو دست گذاشت و بگیم ، ما که کاری نمی تونیم بکنیم ، بلاخره باید از یه جایی شروع کرد یا نه ؟


با من اکنون چه نشستنها ، خاموشیها
با تو اکنون چه فراموشیهاست

چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد

من اگر ما نشوم ، تنهایم
تو اگر ما نشوی ،خویشتنی

از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند

من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن دون اویزد ؟

اگه شما دوست داری بشینی و این غرق شدن رو نگاه کنی ، خوب مسئله ای نیست ، بنشین و ببین .
ولی من نمی تونم پرت شدن ادما تو چاه رو ببینم و ساکت بمونم نمی تونم شاید این غرق شدن باشم ، چون اخرش این مشکلات گریبان منم می گیره و منم غرق می کنه .

یک زن(نسیم) چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:57

سیمین عزیز
حسنا طلاق بگیرد یا نه مشکل ما نیست مشکل ما تبلیغات وسیعی است که این خانم راه انداخته مشکل کا زنان و دختران ساده لوحی هستند که با خواندن پست های او به خطا میروند مشکل ما نوشته های دروغ ایشان است وگرنه. خصومتی درمیان نیست و بارکج به منزل نمی رسد و حسنا دیر یا زود تقاص پس میدهد اما در راه خود. فکر چند نفر را مسموم می گند مسله این است

مهصا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:55

من الان داشتم یه متن می نوشتم که چه عواملی باعث می شه ، یه زن، زن دوم بشه .

برای همه باید یک حکم داد ، طرف چه رئیس جمهور باشه ، چه یه خدمتکار ساده ، در برابر قانون همه باید یکی باشند ، به شرظی که قانون اخلاقی ودرست نوشته شده باشه و پاداش و مجازاتش هم درست باشه .

قانون وقتی درست نوشته بشه ، در برابر قانون درست همه باید مسئول و برابر باشند .

دوست من وقتی قانونی در جامعه بر خلاف قوانین اخلاقی هست ، انسان باید بر اساس قوانین اخلاقی اش جلو بره .
مطمئنن انسانی که فهم و شعور و انسانیت داره دزدی نمی کنه

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:51

سیمین.بودم راستی!!! یادم رفت اسممو بنویسم ببین این مملکت 75 میلیون نفر جمعیت داره مگه با نصیحت میشه همه چیزو.کنترل کرد؟حتی اگه به فرض محال حسنا هم به خاطر نوشت
های این وبلاگ طلاق بگیره هیچ.مشکلی حل نمیشه

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:48

مهسا جان اخه برا همه که نمیشه یه حکم داد بگیم.100% جامعه بدون حتی یه استثنا باید یه چیزی رو قبول داشته باشن. این حرف.شما.مثل اینه که بگیم دزدی ازاده اما لطفا خودتون شعور داشته. باشید دزدی نکنید!!!میشه همچین چیزی؟

آیناز چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:47

قانون چندهمسری مال موقعی بودکه زیادتو دوران جاهلیت جنگ میشدبخاطراینکه زنان بی سرپرست نباشن اینکارانجام میشدحالامن زیادواردجریان دین وقانون نمشم که سری درازداره

خوشبختانه ماالان نه جنگی باکسی داریم نه اینکه جنس مذکرکم داریم

همین قان و ن هم ماادمانوشتیم خوب ،میتونه بدهم باشه که این چندهمسری به طرزوحشتناکی داره به جامعه ضررمیرسونه

مهصا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:36

سیمین عزیز ،متاسفانه قانون ها خیلی طرف خانم ها نیست ، ولی چرا خود خانم ها پشتیبان هم نیستند ؟
دوستان هم باید هدفشون رو به سمت حسنا ها و نفس ها و کبوتر ها ببرن .

حالا من یه سوال از شما دارم ، شما فکر کن تو جامعه ای مثل ایران چند همسری ازاد و قانونیه و هیچ حمایتی از خانم ها نمی شه و مرد هم به شدت هیز و ... هست ؟
وقتی خانم ها زیر بار چند همسری نرند ، خانم ها زن دوم نشند ، خانم ها زن صیغه ای نشند ، قانون می خواد چی کار کنه ؟ مرد هیز می خواد چی کار کنه ؟
به زور بره زن دوم بگیره ؟
به زور و با اسلحه رو شقیقه زن رو وادار کنه صیغه اش بشه ؟

اگه فرهنگ بین ما خانم ها بالا بره ، برای خودمون ، روحمون ، بدنمون ، شخصیتمون ، انسانیتمون ارزش قائل بشیم ، دیگه کی زن دوم میشه ؟

ما زن ها باید از خودمون شروع کنیم .

سیمین چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:21

من یه سوالی دارم چرا شما که اینقدر دم از حقوق زنان میزنید هیچگونه اشاره ای به اون قانون ماقبل تاریخی که به مرد اجازه چند همسری میده نمیکنید؟به نطر من امثال حسنا و نفس و کبوتر و... درسته که ادمهای پست فطرتین اما این 50%,قضیه است. وقتی مرتیکه میخواسته زن بگیره حالا حسنا نبوده یکی دیگه ... باید به اون
قانون اعتراض کرد نه اینکه همه جمع بشیم برا. له . کردن یه ادم مریض بدبخت.حسنا از نوشته هاش معلومه چقدر ای کیوش پایینه اخه این بیچاره که زدن نداره!!!

سیمین جان هیچ قانونی برای شکستن دلها برای آزار روحی برای از بین بردن اعتماد و برای کشتن روح یک آدم مجازاتی تعیین نکرده.

صحبت ما از اخلاق و انسانیت هست.

قانون نمی تونه کسی را وادار کنه انسان باشه

فرض کن عقد قانونی نبود صیغه می کرد. صیغه قانونی نبود دوست می شد.

مگه حسنا روز اول عقد بوده؟ اول این خیانت با چیز دیگه ای شروع شده و از روز اول اسمش خیانت بوده. چه با عقد چه بی عقد.

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:14

وای خدا یکی بیاد منو از رو زمین جمع کنه مثل همیشه پستت عالی بود انشاالله همیشه دلت شاد باشه

کار پرینازه

صبا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 22:05


سحرم چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 21:59


شیرین چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 21:49

صدای مارا از تاکسی میشنوید!!! حیف ما از اون عروسکا که حسنا داره نداریم وگرنه الان سوار تاکسی نبودم!!
راستی حسنا جون ادارتون استخدام نداره؟

من برای دیدن اداره شون یکساله دارم فریاد می زنم و جامه می درم

شما از راه نرسیده می خوای استخدام بشی؟ کوکو خوب درست می کنی یا شامی؟

مهصا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 21:45

تقدیم به بانوی عزیز و دوستان دوست داشتنی

مهصا چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 21:45

هرگز کوتاه نیا، هرگز کوتاه نیا، هرگز، هرگز، هرگز!

در مورد هیچ چیز، کوچک یا بزرگ، مهم یا بی اهمیت، هرگز تسلیم نشو مگر در کمال شرافت و از روی خیر خواهی.

هرگز در مقابل زور تسلیم نشو، هرگز در مقابل اقتدار و برتری ظاهری دشمن تسلیم نشو.

- سر ویلسون چرچیل

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.