مساله ای که دوست داشتم بگم این بود که باز هم مربوط به جریانهای قبل و بعد از نوشتن پست قبل میشه . حقیقتش اون اس ام اس بازی دو طرفه که به گفته خیلی ها در واقع یک جنگ اعصاب دو طرفه هم برای من و هم برای خانوم اولی بود. بعد از همه حرفها به این نتیجه رسیدم من تو این شرایطی که دارم باید تصمیم گیریهام رو کمتر کنم و ارامش رو بیشتر . چون واقعا تو شرایطی بودم( شاید بشه گفت هستم ) که اون افسردگی اصلا اجازه درست فکر کردن و درست تصمیم گرفتن رو به من نمیداد . این رو تجربه ثابت کرد و کارهایی که کردم . من جمله همون جواب دادن اس ام اس ها و نیاز به این که من باید حتما برای خانوم اولی توضیح بدم و مرتب بگم اشتباه میکنه و مرتب شرایط رو توضیح بدم و یا مرتب چیزهایی رو یاد آوری کنم که یادش نره خودش هم این وسط بوده و کسی براش تصمیم گیری نکرده .
من نمیتونم ادعا کنم که یک روزه از این روبه اون رو شدم و افسردگی ام خوب شد . نه .من هنوز هم اون مشکل رو دارم ولی سعی خودم رو کردم که دامنه اش رو محدود تر کنم و آرامشم رو بیشتر و فکرها و کارهای مثبت رو بیشتر . در این بین تصمیم الکی هم نگیرم . در هیچ موردی تصمیم نگیرم نه این که فقط این مسائل . یا اگر تصمیمی هم میگیرم به تنهایی نباشه و اجراش هم به تنهایی نباشه . در هر حال تو اون اس ام اس ها برای خانوم اولی نوشته بودم که اگر فکر میکنه مشکل این زندگی فقط من هستم و اگر ادعا داره که با رفتن من همه چیز حل میشه و زندگیشون خوب و خوش میشه و هیچ مشکلی نیست ، من میرم . البته خلاصه اش این بود . حتی در مورد مسائل مالی هم براش یک بار نوشته بودم که من اون خونه روبه شما هدیه دادم (بعد از یکسال کشمکش و دعوا و مامان بیا، بابا برو، حناب سرهنگ را توی پارک پیدا کن که تو رو خدا یه کاری کن خانم اولی من را از خونه شوت نکنه بیرون، سرویسهای چپ و راست و اضافه به مردک هم فایده ای نداشت و می گفت باید خونه ی خانمم را خالی کنیم بهش برگردونیم. منم دیدم هیچ راهی جواب نداد تصمیم گرفتم خونه خودت را بهت هدیه بدم. ) . این حرف من خیلی خانوم اولی رو حساس و عصبی کرده بود . چند بار برای من در این مورد با عصبانیت جوابهای تند نوشت و من هم جواب ندادم . یک بار نوشت مگه تو از خونه بابات آورده بودی؟ درست یا غلط ، سکوت نکردم و براش نوشتم نه از خونه بابام نیاورده بودم. همسر اون خونه رو از مال شخصی خودش به من داد (تنها مال شخصی مردک اون خونه بود که داد به شما؟ اولا در زندگی مشترک مال شخصی معنی نداره. هر چیزی تو اون زندگی بوده متعلق به خانم اولی و همسرش است، مگر اموالی که از قبل داشتند مث خانم اولی که پدرش بهش مال و اموال داده و مربوط به زندگی مشترکشون نیست.
در ثانی کسی که اینقد مال شخصی ریخته زیر دست و پاش که ته مونده اش که بعد از خودش و زنش و دخترش، می رسه به معشوقه اش یه آپارتمانه، خیلی ریلکس خونه را خالی می کرد می داد به خانوم خانوماش و معشوقه را می برد اون یکی آپارتمان! لازم به این همه کشمکش نبود. مال شخصی درکار نبود حسنا جون. یا واقعا خونه به نام خانم اولی بود و حکم تخلیه برات گرفت یا رفت مهریه اش را گذاشت اجرا و یه ذره مال و منالی که مردک از زندگی مشترکشون بالا کشیده بود برای هرزگیش، از جمله خونه و ماشین که دست تو بود و به نام مردک، ازتون گرفت) . شما هم در جریان بودید .ولی فراموش نکنید که من وقتی ازدواج کردم به خاطر محبت پدر و مادرم هم خونه داشتم و هم ماشین و احتیاجی هم نداشتم (کلی هم خواستگار داشتم. تنها احتیاجم انجام کار خیر 6 بود که خدا را شکر اینقدر نذر کردم و دعا کردم تا خدا شما را سرراهم گذاشت که من را فقط و فقط برای 6 خواستید و گفتید هیچ مشکلی ندارید جز 6. منم که هیچ نیازی نداشتم، نه عاطفی، نه روحی روانی، نه خدای نکرده مالی. هفت هشت میلیون پول پیش خونه شوهر قبلی ام را بالا کشیده بودم و داشتم شاهانه باهاش زندگی می کردم! من اصلا محتاج نبودم. خودم هم که کارمند لگن گذاری خونه آقای همه کار و مریم جون بودم، رفیق شفیق مردک که این نون را گذاشت تو دامن شوهرت.
خانم اولی جون! خواننده هام را گول می زنم، شما که دیگه جریان را بهتر می دونی من کی ام و از کجا اومدم!) . چیزی که خیلی ها موقع ازدواج نداشند و مسلما چنین چیزی رو از خونه پدرشون نیاوردند . البته این اصلا مهم نیست و هیچکی وظیفه نداره از خونه پدرش خونه و جهیزیه و ماشین و همه چیز رو با هم بیاره فقط خواستم توضیح بدم که اگر بحث آوردن از خونه پدری باشه میشه در مقام مقایسه هم بر اومد . زنیکه تو چی خودت را با اون خانم مقایسه می کنی؟ می دونم این حرفها را نگفتی. ولی خیلی احمقی که توی دلت از این مقایسه ها می کنی. اون زن و همراه بیست ساله مردک است. یک عمر با هم زندگی کردند. دختر خانم و نجیب و سالمی بوده که در بیست سالگی با این مردک زندگیش را شروع کرده و ساخته. مث تو که از زیر دست و پای پسرهای همسایه جمعش نکردن!! و بهش بگن دنبال یکی برای 6 هستیم !!!!! از این به بعد خودت را با کسانی که مشابهتی باهاشون داری مقایسه کن. همونایی که کارشون ....
خوب طبیعی بود این حرف من خیلی بیشتر ناراحتش کرد و تند تر حرف زد . یک جا نوشت منظورت منم که از خونه بابام نیاوردم ؟ (آخه آدمی که عصبانیه و می خواد خرخره تو را بجوئه، می شینی مذاکره می کنه با تو و در جوابت می نویسه منظورت من هستم که نیاوردم؟
این دیالوگ مال کسی هست که نشسته در این مورد گفتگو می کنه با تو. مثلا دوستی، نفر سومی ... اما طرف دعوا در این حالت!! اگر وجود داشته باشه !!! برمی گرده بهت می گه تو سگ کی باشی که تکلیف مال و اموال و خونه زندگی ما را تعیین کنی که از کجا اومده یا نیامده !
هیچوقت برنمی گرده بهت اس ام اس بزنه، حسنا جون منظورت کی بود؟ من؟ )
نوشتم فقط منظورم این بود که وقتی میگم اون خونه رو هدیه دادم یعنی مال شخصی من بود و دلم خواست این کار رو بکنم . برخلاف فکر شما اصلا هم ناراحت نیستم. اگر هم میگم برای این هست که شما میگید من مخصوصا دادم که مظلوم نمایی کنم و خواستم توضیح بدم که مظلوم نمایی به روشهای دیگه هم میشه . بعد هم که شما حرف از خونه بابات آوردی رو زدید ، خواستم توضیح بدم که حرفتون اشتباهه و بهتره که اصلا این قضیه رو نگید چون اگر اینطوری هم نگاه کنیم باز هم حق به جانب من میشه و قرار باشه مقایسه کنیم باز هم حرفتون به خودتون برمیگرده نه من . در هر حال اون حرفها گذشت .
(حسنا جون این مذاکرات اگر هم قرار بود باشه مال زمان تخلیه خونه بود. بعد از شش ماه اومدی فحش و فحش کاریهای شش ماه قبلت را تبدیل کردی به جملات کریمه و رحیمه بخشش و نیکوکاری و ... تقدیم خواننده ها می کنی؟ عادت داری یکسال بعد ماجرای پارسال را تعریف کنی. خیلی مسائل بعد از اون پیش اومده. البته کارت درسته. الان اگر بگی در کدام مرحله از فضاحت زندگیت هستی که می شه مسخره نفس و تکتم و عفیفه و شریفه. فعلا موضوع شش ماه پیش را بگو تا بعد سال دیگه ماجرای عید امسال را می گی.
خانم اولی هم می دونه مساله مظلوم نمایی در کار نیست. خونه ای که با زور قانون و حکم دادگاه تخلیه اش کنند دیگه مظلوم نمایی چی؟ فقط آدم دلش برای بدبختی تو می سوزه تو این زندگی که شدی وسیله عیش و نوش مردک و داره نهایت سواستفاده را ازت می کنه. زن و زندگی و آینده و اعتبارش هم سرجاشه که حتی شوهر خواهرش هم خبر نداره ایشون یک شریک جنسی دارند)
این بار هم بعد از این که نوشتم میرم ، دیگه نگفتم خونه رو هدیه دادم . فقط نوشتم در مورد خونه که دیدین چکار کردم . ماشین رو هم به خود همسر برمیگردونم ( چون یکی از حرفهایی که خانوم اولی خیلی روش تاکید داشت قضیه ماشین بود و این که من به تلافی از همسر گرفتم. در حالی که اگر هم تلافی باشه قیمت خونه که بیشتر از قیمت ماشین بود ) . گفتم حق طلاق هم که با بخشیدن مهریه هست هیچ چیز دیگه ای هم نمیخوام .راحت طلاق میگیرم . اگر مشکل من هستم که مشکل شما هم حل میشیه بشینید با خوبی و خوشی زندگیتون رو بکنید .انگار نه انگار که حسنا ای هم بوده. زندگی شما هم هیچ مشکلی نداشته و نداره و فقط هم مشکل حسنا بوده که خودتون خواستید بیاد . من هم میرم دنبال زندگی خودم . ولی این وسط یک شرط دارم . از زمانی که طلاق گرفتم تا سه ماه بهتون فرصت میدم . تو اون مدت نه سراغی از همسر میگیرم و نه به هیچ عنوان جوابش رو میدم و نه میذارم (نمی ذارم سراغ بگیره یعنی چی؟ مگه آدم می تونه جلوی اعمال دیگران را بگیره؟ یعنی وقتی اون می خواد از مریم جون بپرسه، حسنا صیغه کسی دیگه شده یا هنوز دنبال شوهر می گرده، تو می خوای بری پشت تلفن دهنش را ببندی؟ یه کم واضح بنویس آدم چطور می تونه مانع بشه دیگران سراغش را بگیرن یا نگیرن. دوست دارم یاد بگیرم نذارم کسی سراغم را بگیره ) سراغی از من بگیره . ولی بعد سه ماه اولین باری که همسر سراغی از من بگیره و یا بخواد با من حتی حرف بزنه و یا آشتی کنه ، این من هستم که تصمیم میگیرم قبول کنم یا نکنم و فقط نظر خودم مهم هست و نه نظر هیچ آدم دیگه ای (بیچاره خانم اولی معنی این جمله را نفهیمده. خب هر کسی وقتی ازش خواستگاری می شه نهایت خودش هست که تصمیم می گیره که بله یا خیر! این شرط الان یعنی چی؟ وقتی مردک به تو بگه دنبال یکی برای 6 هستیم (همون جمله قصار خواستگاری قبلی ) خب تویی که باید بگی باشه یا نباشه. کی باید بگه؟ مگه دفعه اول که گفت یکی را برای 6 می خوام و مشکلی با زنم ندارم، کسی به جای شما جواب بله داد؟) . شما اگر خیلی اعتماد به نفس دارید که من براش مهم نیستم و این وسط فقط مشکل هستم و نباشم همه چیز خوب میشه و خوشبختتی میاد سراغتون ، زندگیتون رو بکنید . من هم خوشحال میشم.
خانوم اولی یک روز جوابم رو نداد . اون هم وقتی هر دقیقه یک جوابی داشت برای تک تک حرفهای من بنویسه . بعد برای من نوشت خیلی زرنگی اگر راست میگی دو سال محلش نذار و جوابش رو نده . حالا نمیدونم این عدد دوسال از کجا اومده بود . نوشتم ببخشید این من هستم که شرط میذارم نه شما . همون که گفتم فکرهاتون رو بکنید و به من خبر بدین . دیگه جوابی و یا اس ام اسی از خانوم اولی نیومد . (این چرت و پرتها چیه نوشتی حسنا؟ خانم اولی چیکار داره که بگه دو ماه سراغ مردک را بگیری یا دو سال؟ واسه چی مردک بیاد دنبالت؟ تو برو من تضمین می کنم مردک صد سال دیگه هم اسمت را نیاره مردک اگر دنبال زندگی و بچه و همراه و ... باشه که بیست ساله خونه زندگی داره. تو را برای 6 گرفته، شد دردسر. وقتی بری می ره دنبال یه بی دردسرش. یکی که پولش را که گذاشت کنار تخت و رفت، براش شاخ نشه. تو عادت داری زندگی خراب کنی و برای مشتریهات شاخ بشی. پسره بدبخت که تو آپارتمانتون بود را هم کاری به سرش آوردی که آخر همسایه ها ازت خواستن خالی کنی )
البته من به خواهرم و مامانم هم گفتم که چنین حرفی زدم و خواهرم هم نظرش این بود که من باز یواشکی از همسر با خانوم اولی شرط و قرار میذارم و... خلاصه خیلی حرفها زد .بیشتر حرفش هم این بود تو واقعا میخوای طلاق بگیری برو طلاق بگیر یواشکی قول و قرار گذاشتن با خانوم اولی چیه . اون یکی خواهرم هم که اهل شوخی هست و میگفت الان اس ام اس میزنه برو . گفتم چه بهتر . مگه چی میشه ؟ من خودم خواستم .میرم . اتفاقا بهتر هم میشه اینطوری میفهمم واقعا من رو دوست داشت یا نداشت . اگر سراغم نیومد که بهم ثابت میشه کار درستی کردم اگر هم اومد که خوب اوضاع فرق میکنه . کسی که بخواد به همین راحتی بره (اون آدم قبلا یه بار خودش را نشون داده. وقتی به یک زندگی بیست و چند ساله خیانت کرد.
نکنه فکر کردی آس مردها را تور کردی ) بهتره همین الان خودش رو نشون بده . در هرحال این حرفها بینمون بود .
بعد از نوشتن پست قبل دوست عزیزی که اسمش رو گفته ننویسم و فقط مینویسم خانوم ت برام کامنت گذاشت .این توضیح رو هم بدم که ایشون خانومی هستند که شرایط زندگیشون کاملا نرمال هست و اصلا ربطی به زن دوم نداره و ایران هم زندگی نمیکنند (ملیت داره؟ یه سوگند جدید پیدا کردی ) . ازش اجازه گرفتم قسمتهایی از کامنتهاش و ایمیلهاش رو بذارم اینجا . جا داره باز هم ازش تشکر کنم به خاطر دونه دونه حرفهاش که واقعا برام راهنمایی بود و تلنگر . یک قسمت از کامنتی که برام گذاشت بود این بود :رنگ فونت رو تغییر میدم که معلوم بشه .
برگردیم سر برخوردهای کلی تو با مشکلات زندگی (شامل همسر، خانم اولی، خانواده ت ). علیرغم تمام سختیهایی که داری تحمل می کنی، فکر نمی کنی آدم وابسته ای هستی؟ روابط عاطفی و انسانی البته که جای خودشون محترمن. اما آیا برخورد تو با زندگی برخوردیه که از یک آدم بالغ و مستقل و باهوش و کارآمد انتظار میره؟ واضحا خانم اولی در نظر تو کسیه که تو باید بهش حساب پس بدی (حتی اگه اینو انکار کنی رفتارت داره نشون میده که میخوای اون رو ساکت/راضی کنی) --> رابطه ی بالغ شماتتگر و کودک توبیخ شده همسر که این وسط نقش کیسه بوکس رو داره و هرموقع مشکلی پیش میاد تهدید به طلاق می شه (باهات قهر می کنم ها) --> رابطه کودک/کودک اما اینکه چطور همسر این نقش رو قبول کرده خودش بحث دیگه ایه. حسنا مدام باهاش جر و بحث میکنه، با خانم اولش مخفیانه صحبت میکنه و حتی خونه ای که اون بهش داده رو بدون خبر دادن بهش به همسر اول واگذار میکنه. هفته ای یکبار یا هر دو هفته یک بار هم میره شمال پیش پدر و مادرش و به نظر میرسه که همسر رو اصلا به حساب نمیاره.
حرف پ را جا انداختی. خانم الف و ب را قبلا معرفی کردی، الان نوبت پ بود. شاید چون خیلی به کلمات عربی علاقمندی، پ را دوست نداری
خانم ت عزیز،
ورودتون را به جرگه دوستان خیالی حسنا خوشامد می گم. گویا حسنا این حرفها را از قول مشاورش می نویسه و توی خیالاتش شما را کرده دوست خارج نشین عزیزش.
اگر وبلاگ حسنا را خونده بودی می دونستی که حسنا بدون اطلاع مردک تا سوپر سر کوچه نمی تونه بره. وقتی می ره گل سفارش بده برای سالگرد خیانت مردک، ده بار بهش زنگ می زنه کجایی و چیکار می کنی. شما که در توهمات حسنا ایران نیستی از معامله املاک و اجاره کردن خونه خبر نداری. آدمی که نتونه تا گل فروشی بره و برگرده، چطور می ره دارایی و مالیات و شهرداری و ثبت اسناد و .... هراز جای دیگه برای فروش خونه وشوهرش اصلا خبردار نمی شه که این زن صبح تا عصر توی ادارات می چرخه؟ چطور می ره بنگاه و خونه می بینه و اجاره می کنه و شوهره اصلا تا موقع قرارداد اجاره خبر دار نمی شه که زنش داره دنبال خونه می گرده؟
مدارک اولیه که برای سند زدن لازم هست شامل کارت ملی و شناسنامه می شه که حسنا می گه مدارک خانم اولی خونه من بود !!!! آخه کدوم هوویی کارت ملی و شناسنامه اش اتفاقی و بیخودی خونه معشوقه شوهرش هست ؟
من برای خانوم ت نوشتم که علاوه بر اینها برای خانوم اولی هم اس ام اس فرستادم و چنین پیشنهادی کردم برای طلاق گرفتن . ایشون از من خواست که ایمیل بنویسم و من هم نوشتم و خانوم ت عزیزم هم زحمت کشید و برام خیلی چیزها رو نوشت . باز هم قسمتهایی از ایمیلش در این رابطه این بود :
متاسفانه بدون اطلاع همسرت که شریک زندگیته - با این خانم وارد مذاکره میشی و خونه ای رو که همسرت برای تو خریده بودی رو بدون اطلاع همسرت به نام اون خانم می کنی. به این امید که شاید اون متوجه بشه که شما به خاطر پول این زندگی رو شروع نکردی
این قسمتها از خودته حسنا جون، مال مشاور نیست. کسی بیاد به تو بگه من زن و زندگیم نمونه است و فقط یکی را می خوام برای 6. زندگیم هم زبانزد خاص و عامه (مهم نیست راست گفته یا دروغ، مهم اینه که به تو اینطور گفتن) و تنها مشکلمون 6 است. دنبال یکی برای 6 میگردیم، تو به چه امیدی به این آدم بله می گی؟ اون که گفته دنبال محبت، زندگی، همراه، بچه، ... نیست. پس تو بله گفتی که مشکل زندگی اونا حل بشه؟ فقط همین؟ یعنی فکر کردی حالا که من می تونم 6 داشته باشم تا نقص این زندگی برطرف بشه، یا علی! یه بار نگفتی دلیلت برای بله گفتن چی بود؟ می دونستی مهر و محبت و عاطفه و زندگی در کار نیست، بالاخره برای یه چیزی گفتی باشه. نذر که نداشتی.
.این کار یعنی شما به تحریکهای اون جواب مثبت دادی و همسر خودت رو وارد تصمیم گیری مهم زندگیت نکردی متاسفانه .به زبان دیگه شما اعلام کردی که همسرت صلاحیت دونستن حقیقت - در زمانی که باید - رو نداشته و به اون خانم چراغ سبز نشون دادی که میتونه یه بازی پنهانی با شما رو شروع کنه و پیش ببره و به نتیجه برسونه
با تمام احترامی که برای پدر خیرخواه و دلسوز شما قایلم، شما یک بار دیگه عنان کارزندگیتون رو به دست دو نفر غیر از خودت و همسرت سپردی (یه دوست و یه دشمن) متاسفانه همسرت رو هم در مقابل عمل انجام شده قرار دادی و فرصت اعتراض رو ازش گرفتی به نظرمن این کارت بیش از هرچیز دیگه ای خطرناک بود و می تونست همسرت رو کاملا دلسرد کنه چون شما ثابت کردی که میتونی اون رو دور بزنی و اصلا به حساب نیاری. و این مغایر با اصول اساسی زندگی مشترکه
مردک حسنا را دور زد و موقع تخلیه خونه گفت من کاری نمی تونم بکنم. تصمیم همونیه که خانمم بگیره.
حالا ببین تو در اصل چی میخواستی و در عمل چه نتیجه ای گرفتی ) و شما همین جا باید بفهمی کهراههایی که انتخاب می کنی اشتباهن چون جواب برعکس میدن( تو میخواستی به همه ثابت کنی پول برات معیار نبوده. اما خانم اولی حالا یه انگ دیگه بهت میزنه ومیگه مظلوم نمایی می کنی. فردا هم یکی دیگه پس فردا هم به همین منوال
تو فراموش کردی که خانم اولی داره با تو "دشمنی" می کنه و این حرفهاش تمومی نخواهد داشت. چرا؟چون قلب هیچ زنی - حتی اگه فرشته باشه - قبول نمی کنه که همسرش یه زوج دیگه داشته باشه.
این جمله دقیقا به خود تو هم برمی گرده حسنا. لازم نبود دشمنی را بولد کنی و بگی مختص خانم اولی است. تو هم با اون دشمنی می کنی و مث هر زن دیگه ای دلت می خواد شوهرت اون را ول کنه و تو را بچسبه!
همچین هم این جمله ها را نوشتی انگار دفعه اولته تو عمرت می شنوی.
گفتی وقتی با مردک آشنا شدی تحت درمان بودی و افسردگی داشتی و ... بالاخره همون مشاور هم، اون روز بهت گفته که هیچ زنی دوست نداره شوهرش را شریک بشه. خودت قبلا شوهر داشتی و می دونی زندگی مشترک یعنی چی. یه طوری می گی دوستم اینا را ایمیل کرده انگار دوستت نتایج آخرین تحقیقات دانشمندان را برات ایمیل کرده.
هیچ زنی (از جمله حسنا) تحمل زندگی و محبت همسرش با دیگری را نداره، مگر این که قصدش زندگی مشترک نباشه و پول یا امکانات یا تامین خرجی و ... هدفش باشه (مث حسنا).
هرکی بگه قبول می کنه (حسنا دائم میگه من از اول می دونستم دارم وارد زندگی مشترک یه نفر دیگه می شم و کاش خانم اولی یاد بگیره در آرامش کنار من زندگی کنه ا!!) دروغ گفته. چون این خلاف غرایز یک زنه
پس حسنا جان قبول کن تو هرچقدر هم به این خانم یا دخترش حسن نیت نشون بدی (خانم ت اینجا داره می گه حسنا تو زن نیستی و حسادت به شریک شدن شوهرت با دیگری نداری؟ فقط حسن نیت نشون می دی و عاشق فداکاری برای اونهایی؟ خانم ت در جمله بالا می گه هیچ زنی نمی تونه شوهرش را شریک بشه، جمله بعدی می گه تو هم شریک می شی و هم حسن نیت داری و دوستشون داری؟)، فایده ای نداره. اونهاهیچ وقت قدردان گذشت تو نخواهند بود و هیچ وقت نمیتونی روشون حساب کنی .حالا بعد این قضایا باید بهت ثابت میشد که کارهای این خانم تمومی نداره . و وارد مذاکره شدن باهاش بی نتیجه س. اون حتی اگه ته قلبش هم بدونه شما نیت بدی نداری، هیچ وقت اینو به روت نمیاره. اون میخواد زندگی شما به هم بخوره حسنا جان. پس چشمات رو بازکن و ببین با کی داری وارد مذاکره میشی .پیامی که شما با این کارهات به خانم اولی داری میرسونی اینه:
حرفهای "تو" بیشتر از نظر همسرم برام مهمه.
ارزش خواسته ی "تو" بیشتر از اهمیت زندگی مشترک ماست.
زندگی شماها مهمتر از زندگی منه.
شما "میتونی" اونقدر با توهین و تحقیر و .. من رو تحت فشار بذاری که من وادار به کارهای سخت بشم.
شما در عمل "میتونی" من رو وادار کنی وارد بازیهای خطرناک بشم و سر زندگیم با شما شرط بذارم
...خب حالا یه بار خونه رو دادی رفت و دیدی که اون خانم ساکت نشد. تشکر که هیچ، بساط توهینش هم همچنان به پاست!
حالا میخوای همسرت رو هم بدی بره؟! خودت چی حسنا؟!! خودت چی این وسط؟!!!!حالا فکر میکنی بعد 3 ماه چی میشه؟ فرض می کنم همسرت برگرده پیش تو و تو هم شرط بذاری و .....فکر میکنی این خانم ساکت میشه؟! یا میگه آره شما درست می گفتی؟!! نه! تو فقط یه ضربه ی خیلی محکم به پایه های زندگیت و اعتماد بین خودت و همسرت زدی .هیچ کس هم دلیل کار شما رو درست نخواهد فهمید و ازت تشکر نخواهد کرد! اگه هم کسی بفهمه این کار اونقدر خامه که کسی بهت حق نخواهد داد. دلیل اولش اینه که تو از همسرت پنهان کردی. دلیل بعدی اینه که مردم برای کسی که برای خودش ارزش قایل نیست احترام قایل نمیشن.
این شرایطی که بر تو میگذره منصفانه نیست و تو خودت هم داری به خودت ظلم می کنی.اما حسنا، این بار این بازی خیلی خطرناک تره و این کار تو خیلی "زشت تر" از اونیه که همسرت بعدا بتونه ببخشدت. یعنی اگه تا حالا دوستت داشته، همین کارهات تو رو از چشمش میندازه و بهش احساس ناامنی میده. چون تو اجازه میدی سایه ی بدخواهانه ی یه نفر سوم تو زندگیتون باشه همه ش.
همه ی اینها یعنی تو برای خودت، همسرت و زندگیتون احترام قایل نیستی.این بازی ها با اون خانم رو تمومش کن تا دیر نشده.خودت سکان زندگیت رو در دستت بگیرو
به خودت حق بده خوشحال و خوشبخت باشی!
به همسرت هم اجازه بده خودش انتخاب کنه .به عقل و شعورش توهین نکن اینقدر! تو لازم نیست به اون کمک کنی که دوباره فکر کنه و برگرده پیش خانم اولش! اونا دو تا آدم بالغ و عاقلن و مشکلاتشون رو خودشون باید حل کنن! چرا متوجه نیستی؟ اون خانم نسبتی جز دشمن با تو نداره! اون دوست تو نیست و نمیشه هرگز. (اما حسنا نسبت به اونها حسن نیت داره!! پس حسنا یا زن نیست که می تونه نسبت به شریک زندگی شوهرش، حسن نیت داشته باشه، یا هدف دیگه ای داره و این زندگی را زندگی مشترک نمی بینه و هدفش چیز دیگه ای است. همین که سقفی بالا سرش باشه و یکی خرجیش را بده ... خدا را چه دیدی شاید یه روزی هم خانم اولی مرد حسنا راحت شد )
اون خانم باید شما رو به رسمیت بشناسه و بفهمه که شما حق زندگی داری. اما این کارهای زیرزیرکی تو، این فرصت رو به اون نمیده که اینا رو بفهمه. تو داری پیامهای متناقض به اون خانم می رسونی (بدون اینکه بخوای )
زندگیت هم همین جوری اداره می کنی: به توهین و تحریک اون خانم جواب میدی. دهن به دهنش میشی و زندگیت از حضور اون زن (که مقدماتش رو خودت فراهم می کنی)تاثیر می گیره.
گرچه قصدت اینه که اون بفهمه اشتباه کرده. اما خودت رو گول میزنی - یا زیادی خوش بینی و نمیتونی واقعیت رو ببینی.میخوای واقعا به خودت کمک کنی حسنا؟
اگه اون خانم دوباره اس ام اس زد جوابی نده. یا بگو صلاح این دونستی که اول با همسرت مشورت کنی. یا بگو شما مشکلت رو خودت با شوهرت حل کن من رو وسط نیار. اگه گفت مشکل شمایی، بگو: " خیلی متاسفم که اینطوره ولی شما باید قبلا این فکرا رو میکردی و الان دیگه از دست من کاری برنمیاد متاسفانه. من تا اینجا هم بیشتر از چیزی که لازم بوده با شما راه اومدم و گذشت کردم، ولی این بازی همین جا تموم میشه و اگه شما یکبار دیگه برای من مزاحمت ایجاد کنی مجبور میشم ازتون شکایت کنم".
اگه به محل کارت زنگ زد
خانم ت عزیز حسنا سرکار نمی ره. کسی که آخر سالی این دو تا پست بلند بالا را نوشته، روزی دویست تا کامنت از صبح تا ظهر جواب می ده، عکس آشپزی گذاشته تاریخ عکس ظهر چهارشنبه ساعت 12 ظهر محل اداره، ماهی و مرغ ترشی زده که بذاره تو فر و همون روز هم نوشته اینقدر کارمون تو اداره زیاده من اضافه کار هم می آم و ... کارش کجا بود. حسنا واسه تامین مخارج زندگیش به این زندگی انگلی محتاجه و با اردنگی از در بیرونش کنند، با سر از پنجره می آد تو ! شما نگران طلاق حسنا نباش
، واکنش درست و محکم نشون بده که اون بفهمه تو جدی هستی. شکایت کن. اون حق ایجاد مزاحمت برای تو رو نداره.خط تلفنت رو عوض کن و از ادامه ی این بازیها هم برای همیشه صرف نظر کن. اگه شکی به نظر همسرت راجع به زندگیتون داری، با خودش صحبت کن ( نه با این و اون) .ببین حرف دلش چیه.. چی میخواد.. یه وقت مناسب پیدا کن که هر دوتون آروم باشین. ازش بخواه راحت و روراست باشه باهات. بپرس برنامه هاش چیه و تو چطور میتونی همراهش باشی.
اون رو تو بوته آزمایش نذار حسنا جان. زیر سوالش نبر. این توهین به اونه. مطمئنم خودت میتونی حس کنی همسرت داره راست میگه یا داره برای خوشامد تو میگه. به حرفهاش گوش بده . روشون فکر کن. اگه سوال داشتی، باز از خودش بپرس.
مشاور عزیز،
حسنا با مردک صحبت می کنه. اون جواب نمی ده. مردها در شرایط معمولی هم حوصله صحبت و گفتگو و توضیح ندارند، چه برسه به این مورد خاص که از اونور زن اولت حرف بزنه، از این ور زن دومت، از اونطرف هم مادر و خواهرت غر بزنن که این آبروریزی چیه. حسنا بارها بهش گفت فکری به حال من بکن دارن از خونه بیرونم می کنند، گفت من کاری ندارم.
اون مرد با حسنا حرف نمی زنه، کاری به کارش و مشکلاتش نداره، به درددلهاش گوش نمی کنه. اون وقتی می آد پیش حسنا به قول دوستان یه قر عربی ازش می خواد و کمی تخمه و 6 و ... می ره. حسنا که زن رسمی و واقعی اون مردک نیست که بخوان بشینن پیش هم حرف بزنن و مشکلات زندگیشون را رفع کنند و ... اون یک پیرمرد با اختلاف یک نسل از حسناست، حرف حسنا و نیاز حسنا را نمی فهمه. تا حرف بزنه، بهش می گه خفه ! چی می خوای دیگه؟ سقف که بالا سرته، خرجت هم که می دم، اون ماهواره را بزن پرشن تی وی یه قر بده ببینم ... هر جا می رم حرف این زندگی نکبتیه. طلاقت می دم راحت شم !!
بذار اون بفهمه که نظرش برات مهمه
مساله اینه که نظر حسنا برای اون مهم نیست
مشاور جان، این راهنمایی که شما کردی مال زن و مردی هست که زندگی مشترک دارند. هم کفو و هم شان و هماهنگ هستن. یک زن سی ساله و یک مرد 50 ساله که اصل زندگی واحساس و فکرش جای دیگه درگیر هست، چه چیز مشترکی دارند؟ اون مرد فرسنگها فاصله داره از حسنا. زندگی خودش را داره و حسنا براش مث ماشینش و لپ تاپش و ... است. رابطه احساسی باهاش نداره. هیچ چیز مشترک باهاش نداره.
حرفهایی که شما می زنی درسته، اما برای زن و مردی که همسن و سالند. هم پیشینه اند، یک مسیر مشترک را دارند طی می کنند. این مرد مسیری را که بیست سال پیش رفته، حسنا می خواد امروز بره ... اون حس مشترک و زندگی مشترک و اهداف مشترک و ... همه را با زن دیگه ای قبلا ساخته !
یادت باشه که آخر آخرش این خانم میخواد تو کلا حذف بشی. اصلا هم براش احساس تو و همسرت وزندگی شما دوتا هیچگونه ارزش و اهمیتی نداره.حالا سر فرصت با خودت بشین فکر کن ببین همسرت رو دوست داری؟ اون تو رو دوست داره ؟ اگه هر دو جواب مثبته، دشمنانت رو از زندگیت حذف کن و به فکر خودت باش وقتی که همه به فکر خودشونن.باشه؟
عزیزم هیچ وقت برای جبران اشتباه دیر نیست. اگه صلاح میدونی قضیه رو همینجا به همسرت بگو وازش معذرت خواهی کن و بگو متوجه اشتباهت شدی و شرمنده ای و دیگه تکرار نمی کنی. نذار خبر از بقیه بهش برسه.
البته خانوم ت عزیزم در مورد مسائل دیگه هم با من صحبت کرد من جمله علت اجازه دادن خانوم اولی و این که اون اوائل چی گذشته و اصلا چطور شده این کار رو کرده و سوالهای دیگه که من اونها رو براشون توضیح دادم . ایشون علاوه بر همه اینها عقیده داشتند که هیچ زنی نمیتونه این موضوع رو قبول کنه حتی اگر خودش اجازه داده باشه . من هم دقیقا تایید کردم که درک میکنم . ولی خوب من هم در این جریان و تصمیم اشتباه دیگران مقصر نیشتم . بعد از همه این حرفها براش نوشتم که حتما خودم به همسر میگم و واقعا متوجه شدم که این کار من یعنی هیچ حساب کردن همسر و من این حق رو نداشتم که سر خود چنین پیشنهادی رو بکنم و اصلا نباید چنین حرفی میزدم و چنین تصمیمی میگرفتم و حتما به همسر خواهم گفت . به علاوه نوشتم که برای خانوم اولی هم نامه ای مینویسم اون هم نه یواشکی به خود همسر هم میگم و نشون میدم تا بخونه و همه حرفهام رو مینویسم و توضیح میدم که این جنگ اعصاب فایده نداره و این همه حرفهای من و حرفهای آخر من هست . باز هم خانوم ت عزیز برام نوشت که :
حسنا جان عزیزم تو هنوز هم دوست دارى همه رو قانع کنى و براشون توضیح بدى. هنوز دوست دارى به خانم اولى که اینقدر به شما توهین کرده نامه بنویسى.. فکر نمیکنى با این کارها قدر و ارزش خودت رو پیش اونا پایین میارى؟ !چرا باید همه چى رو شما توضیح بدى؟! چرا همیشه فکر میکنى شما بدهکارى؟!!
عزیزم، شما هم به اندازه ى خودت زجر کشیدى تو این مدت .. یلدت باشه توضیح اضافى براى طرف مقابلت 'حق' ایجاد میکنه....به نظر من برخورد شما با خانم اولى همیشه از موضع ضعف بوده و همیت باعث شده اون پیشروى کنه و به اصطلاح جرى تر بشه. شما باید یه جا علامت ایست رو 'قاطعانه' نشون بدى. چون اینطور که مشخصه طرفت اهل مذاکره و صحبت و .. نیست.
تمام زیربناى این مسایل برمیگرده به علتى که اون خانم به همسرش اصرار کرده ازدواج مجدد کنه. من بازهم معتقدم اگه همسر شما از زندگى اولش کاملا راضى بود حاضر به ازدواج نمیشد (حتى اگه یه نفر زورش میکر ). دقیقا به همین دلیل ما هم می گیم حسنا دروغ می گه و پنهانی با مردک رابطه داشته. مخصوصا اون ماجرای خواستگاری و فراموشی 4 ماه خانم اول، کاملا نشون می ده رابطه مردک و حسنا پنهانی بوده و خانم اولی هم وقتی فهمید خیلی دیر بود. چهار ماه از صیغه یا عقد حسنا می گذشت (روابط قبلش بماند) . هیچ زنی همچین کاری نمی کنه و حسنا دروغ میگه. حتی اگر زنی دنبال شریک جنسی برای شوهرش باشه، یه زن بیوه محتاج هم سن و سال شوهرش را برای صیغه شاید شاید شاید .... تا بی نهایت باید بگم شاید، قبول کنه. اما بری خواستگاری یه دختر 28 ساله برای شوهرت !!! مشاور جان، کاش به حسنا می گفتی ما گناه داریم، اینقدر ما را گاگول فرض نکنه. به خدا هممون تحصیلکرده ایم
به قول شما شاید اون خانم -بعد از مشکلاتى که بینشون بود (حسنا جون، اون خانم دورغ گفت، مردک چرا دیگه دروغ گفت ؟ مگه مردک بهت نگفت ماهیچ مشکلی نداریم الا 6؟ مگه نمی گی مدتها معاشرت داشتیم و رفت و آمد کردم و مذاکره کردم باهاش؟ تمام این مدت دروغ گفت؟ مریم جون که آمار تختخواب خانم اولی را برات می آورد نفهمیده بود اینا کلللللللللللی مشکل دارند؟ مامان بابای مردک که خانم اولی را به قول خودت مث دخترشون دوست دارند و باهاش راحتند نفهمیده بودن؟ عجیبه!! مشکلات به این حاددددی بین زن و شوهر باشه و این همه رفیق شفیق و آدم نزدیک تو زندگیشون باشن و هیچکدوم نفهمن!!
جالبه که مردک هم اصلا دلش نمی خواد خانم اولی را طلاق بده. کاش این را هم از قول خانم ت روشن کنی. تو که ماهی و 6 هم عالیه و خانومی و خوشگلی و خیریه اهدای خونه هم داری و ... تو را می فهمم چرا نمی خواد طلاق بده. اما اون را چرا ول نمی کنه بره؟ مهریه اش را هم که تو دادی. زن مریض، دیوانه، دشمن حسنا جون، پر رو ... هزینه اس ام اسهاش هم بالاست و یه سره داره به تو اس ام اس می ده. ردش کنه بره. بیچاره مردک که قانون دستش را بسته و مجبوره این زن شیطان صفت را تحمل کنه ) - خواسته ثابت کنه که خیلى خیرخواه و باگذشته! اما یادش رفته که داره پاى زندگى یه نفر دیگه (شما) رو هم وسط میکشه و حق نداره یه بازى رو با احساسات و عمر و سرنوشت مردم شروع کنه و هروقت دلش خواست سوت پایان بازى رو بزنه و انتظار داشته باشه همه چى دست نخورده سرجاى اولش برگرده.
به قول شما جریانات خیلى پیچیده هست و درک میکنم که بعضى وقتها میتونه چقدر آزار دهنده باشه ....حسنا جان اکه از من میشنوى ارتباطت رو با خانم اولى قطع کن و براى خودت جنگ اعصاب درست نکن. این خانم نه ادب درست حسابى داره نه تسلط روى اعصابش. مسلما شرایط زندگى اونهم سخته اما شما مسوؤلش 'نیستى ' و در حال حاضر 'هیچ کمکى' از دست شما برنمیاد.
هر کمک/توضیح/تلاش/گذشت از جانب شما براى اون همه ش یه چیزه: 'نمک به زخمش'....پس براى خاطر آرامش خودت و حتى اون خانم، (و البته همسرت ) کلا دور ارتباطت با ایشون یا صلح و سازش و .. خط بکش و پاى خبرچین ها رو هم ببر. مطمئن باش بعد یه مدت آرامش بیشترى خواهى داشت
این شد که من تصمیم گرفتم خودم قبل از این که از دیگران بشنوه این موضوع روبه همسر بگم . این کار رو هم کردم به همسر گفتم که چه اس ام اسی فرستادم و چه پیشنهادی دادم به خانوم اولی برای طلاق گرفتنم. دور از ذهن نبود که همسر عصبانی بشه . میدونستم از شنیدن این حرف خوشحال نمیشه و حتما واکنش نشون میده ولی نمیدونستم تا این حد . یعنی انقدر عصبانی شد که حد نداشت. همسر تا میتونست داد زد (اونی که روی اعصابش مسلط نیست مردکه!! نه خانم اولی. صبر می کرد جمله تو تموم بشه. آدم تو خونه نشسته داره حرف می زنه، دیگه داد و بیداد برای چی؟ این چیزا را می گی حالم بد می شه از تصور این که چینین مردهایی هم هستن تا این حد احمق، تا این حد بی شعور ، تا این حد کثیف .... حسنا این دروغایی که در مورد مردک و برادرش می گی خیلی چهر ه شون را پیش ما خراب میکنی. مردهای چندش و احمقی هستند ) تا میتونست دعوا کرد تا میتونست من رو متهم کرد. دقیقا همون واکنشی رو نشون داد که خانوم ت میگفت . یعنی من مونده بودم چرا خودم اصلا نتونسته بودم رو این قضیه فکر کنم و جوانبش رو بسنجم . چرا قدرت تصمیم گیری و تجزیه تحلیل مسائل من انقدر کم شده نهایت قدرت تصمیم گیری و تجزیه تحلیلت را زمانی که برای 6 ازت خواستگاری شد به کار بردی. ذخیره اش تمام شد، بس که تصمیم خوبی گرفتی و قشنگ تحلیل کردی
همسر من رو متهم میکرد به این که زندگیمون اصلا برام مهم نیست اصلا اون رو دوست ندارم .کارهای مخفیانه میکنم. اصلا زندگیمون رو زندگی نمیدونم . همیشه گفتم طلاق طلاق . دوباره بحث خونه رو پیش کشید که بهش نگفتم و اون کار رو کردم (حسنا صدبار هم بگی خونه، من صد و یکبار می گم دروغ نگو). تنهایی تصمیم میگیرم . هیچی رو نمیبینم . اگر واقعا دوستش ندارم لازم نیست که این کارها رو بکنم و بهتره بهش بگم و دوست داشتن و تلاش همسر رو برای درست کردن اوضاع زندگیمون نمیبینم و....... همینطور با داد و فریاد حرف میزد و دعوا میکرد . من جوابش رو ندادم خودم از اول گفته بودم که اشتباه کردم خودم از اول براش توضیح داده بودم که چرا این کار رو کردم. خودم بهش گفته بودم که بهش حق میدم اگر ناراحت میشه و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم .
اوضاع احوال روحی من اصلا اجازه اینهمه دعوا و حرف و بحث و ناراحتی رو نمیداد . میدونم مشکل از اعصاب من بود و نه دعوا . شاید خیلی ها بدتر از این هم دعوا کنن و باز هم حالشون بد نشه . من هم واقعا تازگی اینطور دچار ضعف اعصاب شدم و حس میکنم طاقتم روز به روز کمتر هم میشه وگرنه قبلا روزهای خیلی بدتر از این رو تحمل کردم و بدنم اینطوری واکنش نشون نداده بود و انقدر اذیت نشده بودم . در هر حال با کمر دردی که دقیقا معلوم شده کی به سراغم میاد شروع شد . سر درد حالت تهوع و سرگیجه و ضعف هم بهش اضافه شد و واقعا حالم بد بود . هر چقدر گفتم حالم خوب نیست بس نمیکرد . گفت تو هیچیت نیست تازگی یاد گرفتی تا آدم میخواد دو کلمه حرف بزنه بگی ای کمرم آی سرم آی دلم و همه اینها رو هم با داد و بیداد میگفت . خوبه خودش میدید که حالم خوب نیست . اگر هم فکر میکرد که الکی میگم و هیچیم نیست انقدر حالم بد شد که خودش به این نتیجه رسید دارم از حال میرم . به حدی بد بودم که اصلا نمیتونستم تکون بخورم یا حرفی بزنم . تپش قلب هم اومده بود رو مشکلات قبلی و کارم به بیمارستان کشید . همسر هم دید واقعا دارم میمیرم حرف نزد و تازه نگران حال من شده بود .
افت فشار پیدا کرده بودم و بقیه موارد هم که بماند . باز هم دست خانوم (این یه قلم هم برای اونا که می گن حسنا فقط با مردها مراورده داره ) دکتر اورژانس درد نکنه . همسر هم که به خاطر دعوا اعصاب راحتی نداشت انقدر تو کار دکتر دخالت کرد که دکتر گفت من خودم میدونم چیکار کنم چی خوبه چی بده چه دارویی باید استفاده کرد . اگه شما خودتون دکتر بودین چرا مریضو آوردین اینجا ؟ تو خونه نگه میداشتین خوبش میکردین . بعد هم بهش گفت که بیرون باشه .اعتراف میکنم که دلم خنک شد
من که همیشه تا مجبور نباشم از دارو و درمان و تزریق و سرم و..... همه اینها فراری هستم ، مشکل دیگه ای هم به مشکلاتم اضافه شده بود و حس میکردم از ترس، بیشتر دارم از حال میرم .بهتر که شدم گفت همسر میتونه بیاد . اومد دیگه حرف نزد فقط نشست و مهربون شده بود و ابراز نگرانی میکرد به خاطر حال من و تازه شده بود همون شیرین زبون قبلی . سرمم که تموم شد و حالم بهتر شد مرخص شدم . تو راه دوباره بهش گفتم که میدونم اشتباه کردم . باز هم خیلی با هم حرف زدیم . شاید از معدود بارهایی بود که مطابق معمول تو پیله خودم نموندم و بهش تمام حسم رو گفتم . تمام نگرانیهام رو این که هم نگران زندگی خودمون هستم هم آینده و هم نگران زندگی خودش و خانوم اولی و بهار و ... همه چیز . یعنی این من بودم که لاینقطع حرف میزدم و میگفتم که شاید تقصیر هیچ کدوم از ما نباشه و حتی تو و تقصیر از این نوع زندگی و این شرایط هست و بس که هر کدوم از ما سه تا به خاطر انتخابهامون تو بوجود آوردنش نقش داشتیم . خونه هم رفتیم حرفهای من تموم نشده بود و همینطور داشتم میگفتم . همسر هم ساکت بود بیشتر و خیلی کمتر حرف زد ولی دیگه با عصبانیت و جبهه گیری صحبت نکرد .
همون بیمارستان که بودیم همسر زنگ زده بود به برادر شوهر خبر داده بود که من خوب نیستم و بیمارستان هستیم . ظاهرا برادر شوهر گفته بود که بیاد و همسر گفته بود نه . اون هم به مامانش گفته بود که حسنا خوب نیست و مادر شوهر هم که اصلا نمیدونست چی شده و چی نشده. لازم دید به من زنگ بزنه . البته نه اون شب . بعدا زنگ زد . گفت که شنیدم حالت خوب نبوده و چی شده بوده . گفتم زیاد مهم نبود فشارم افتاده بود . نمیدونستم دیگه باید دونه دونه مشکلاتم روبرای مادر شوهر بگم و این که دقیقا چی شده بوده و حالم چطور بوده . مادر شوهر شروع کرد از این که برای یک فشار افتادن محبورش میکنی تو رو ببره بیمارستان همه رو خبر دار میکنی برادر شوهر نگران شده بود میخواست بیاد بیمارستان . فکر نکردی من چطوری بچه کوچیکو نگه دارم.( گویا من به برادر شوهر زنگ زده بودم که بچه کوچیک رو بذار برای مادرت و زود بیا بیمارستان پیش من ) موفرفری جان، متوجه شدی که چرا بچه را نذاشتن پیش مادرشوهر وقتی می رفتن بهشت زهرا؟ سوال دیگه ای داری، بگو پست بعدی جواب می ده . خانوم اولی مریضه تو اصلا فکر نمیکنی حالش بد بشه کی هست ؟همسر رو پیش خودت نگه داشتی و ناز میکنی . اون دفعه حالش بد بود تو خونه ما زنگ زدم بیاد نذاشتی بیاد . (انگار یادش رفته بود که اون دفعه همسر تازه جریان خونه رو فهمیده بود و تو اوج عصبانیت بود . خودش نرفت و مامانم هم بود و گفت که بره ) در هر حال مادر شوهر هر چه دوست داشت گفت . انگار خودش دکتر بوده و بالا سر من و دقیقا میدونسته که خوب بودم و الکی رفتم بیمارستان .
اصلا تو حال روحی درستی نبودم و با شنیدن همه اون حرفها دوباره دستهام شروع کرده بود لرزیدن و اشکم هم سرازیر شد و صدام هم میلرزید . نتونستم ساکت باشم . گفتم من همیشه اگر هم مریض میشدم تنها بودم .هیچ وقت نخواستم که بیاد هیچ وقت اصرار و ناز الکی نکردم هیچوقت هیچکی به این فکر نکرد که حسنا بمیره یا بمونه مهمه . همیشه رعایت کردم . همیشه تنها بودم . همیشه وقتهایی که یک ساعت هم پیش من نیومده زنگ میزدن و میگفتن خانوم اولی خوب نیست در حالی که تا قبلش خوب بود، نگفتم نرو . با این که خیلی وقتها میدونستم واقعا بهانه هست . همیشه ساکت بودم . اون دفعه هم اصلا به من ربط نداشت که بگم همسر نره . هیچوقت به خودم این اجازه رو ندادم . حرفهای شما بمونه بین من و شما و خدا واقعا پیش خدا امانت باشه که اینطوری میگید . وقتی یک موضوعی رو نمیدونید اینطوری قضاوت میکنید و دل آدم رو میشکنید . انقدر گریه ام گرفته بود که بیشتر نمیتونستم حرف بزنم. مادر شوهر هم یک چیزی طلبکار شده بود گفت من که چیزی بهت نگفتم تا آدم گله میکنه میزنی زیر گریه . یک کلمه بگو مریض بودم . مگه خودت نگفتی هیچی نبود فشارم افتاده بود . آدم رعایت هم بکنه مریضی خودش رو بزرگ جلوه نده و شلوغش نکنه اینطوری میگن .
گفتم یک کلمه مریض بودم خیلی هم حالم بد بود وگرنه من خودم از دکتر و بیمارستان فراری هستم . من به برادر شوهر خبر ندادم . اصلا هم نمیدونستم همسر زنگ زده گفته . مردک برای چی وقتی معشوقه اش را برده اورژانس زنگ می زنه به برادرش؟ جدی من هم نمی فهمم! ابه پسرتون بگید چرا زنگ زد . هیچوقت هم به همسر نگفتم که پیش من بمونه یا بره یا نره ویا به خانوم اولی رسیدگی نکنه . اگر هم وظیفه ای داشته که کوتاهی کرده به خودش مربوطه . من تا جایی که ببینم کوتاهی کرده همیشه بهش میگم و ازش میخوام حواسش باشه . خدا باید شاهد باشه که هست بقیه اش رو هم میسپرم به خدا الان هم حالم خوب نیست . نمیتونم حرف بزنم و خداحافظی کردم
انقدر ضعیف شده بودم و بیحال و دستهام میلرزید و بی اختیار اشکم میومد که همسر هم به خاطر جواب دادن به مامانش شاخ و شونه نکشید . یعنی من بهش گفتم ببین میخوای به من بگی چرا جواب دادم باید بگم خوب کاری کردم اجازه نمیدم مامانت با این حرفهاش حال من رو از اینی که هست بدتر کنه تو اگر واقعا نمیتونی اوضاع رو کنترل کنی بهتره از من هم توقع نداشته باشی جواب ندم .من باید برم تو قبر بخوابم اینا راحت بشن ؟ همسر یا فکر کرد دوباره حالم بد میشه و یا واقعا به این نتیجه رسید که مامانش اشتباه کرده ، چیزی نگفت . ولی خودش رو هم از تک و تا ننداخت و ادعا داشت که مامانش که چیزی نگفته و منظوری نداشته و من حساس شدم و بیخودی میلرزم و چرا خودم روبرای هر حرفی ناراحت میکنم و آروم باشم و بس کنم و اصلا صحبت رو برد طرف دیگه و این که من رو بغل کنه و از زبونش استفاده کنه من نلرزم و حرص نخورم و گریه نکنم ....... در هر حال انقدر موضوع حرف مامانش رو کوچولو نشون داد که واقعا خودم هم کم مونده بود به این نتیجه برسم لابد من مشکلی دارم که سر هر حرفی عصبی میشم و مادر شوهر عزیز و دسته گل اصلا منظوری نداره . خلاصه من هم دیدم همسر خودش متوجه شده و فقط نمیخواد خودش رو از تک و تا بندازه حرفی نزدم.
این بود که مادر شوهر هم بهشت زهرا همراه ما نیومد. از اون شب که گفتم و دعوا کردیم و حالم بد شد هم همینطور ضعف داشتم ولی با همه اینها خوشحال بودم و اعصابم راحت تر بود که حرفهام رو زدم . با خودم فکر کردم شاید لازم بود این تلنگر. برای خاطر تمام این حرفها برای تمام این جریانها و برای این که من از یک جهت دیگه به این قضیه نگاه کنم
نمیدونم چطوری از خانوم ت عزیزم تشکر کنم برای تمام حرفهاش . از این که به من گفت که من مسئول توضیح دادن نیستم . من نباید کسی رو اذیت کنم و تو حرفهاش هم برای من نوشته بود که شاخ و شونه کشیدن برای خانوم اولی اصلا کار درست و انسانی نیست ولی این که من خودم رو بدهکار بدونم هم نیست .
این همه روانکاو و مشاور و دکتر می ری این را بهت نگفته بودن؟ خانم ت از اون سر دنیا ایمیل زد گفت؟ این حرفها عین عین عین حرفهای مشاورت بوده. گفته حسنا جون یه گ ...ی خوردی، دیگه اینقدر همش نزن. بشین سر زندگیت، مردک اگر تو را بتونه نگه می داره، نتونه هم که هیچ. با جنگ و دعوا با اون خانم هم به جایی نمی رسی.
این زندگی ما فقط به دست من به این روز نیفتاده . اگر فقط من بودم حتما سعی در جبران کار خودم میکردم ولی من همه سختی هایی که لازم بود از طرف خودم بکشم رو کشیدم و دلیل نداره بار مشکلات و سختی های دیگران رو که تقصیری هم توش ندارم به دوش بکشم
علاوه بر اون من این وظیفه اخلاقی وجدانی رو دارم که کسی رو اذیت نکنم ولی مسئول این هم نیستم که کسی خودش بخواد خودش رو اذیت کنه و مشکلات خودش رو بیشتر کنه . من باید یاد بگیرم عاقلانه رفتار کنم . زندگی خودم رو داشته باشم . سختی اگر دارم تحمل کنم یا رفعش کنم و درعین حال مشکلی برای دیگران هم پیش نیارم . باید قبول کنم زندگی این هست . متاسفانه این هست . من میدونم این نوع زندگی ، زندگی خوبی نیست . اصلا تایید نمیکنم ولی وقتی وسط این زندگی هستیم نباید اوضاع رو بدتر ازاین کرد .
برای همین دوست دارم سال جدید سالی باشه که زندگی بهتری رو به خودم هدیه بدم . آرامش بیشتری رو و شادی بیشتری رو و این دلیل بر این نیست که بخوام علیه دیگران خدای نکرده کاری انجام بدم . یکی از گله های همسر به من تو اوج دعوا این بود که زندگی ما برای تو هیچ ارزشی نداره هیچ وقت ندیدم به خاطر من به خاطر زندگیمون بجنگی فقط یاد گرفتی یک گوشه بشینی و به من بگی همه چیز رو درست کن . اون موقع که حرفی نزدم بعدا بهش گفتم من اصلا نمیخوام برای زندگی بجنگم . من با جنگ این زندگی رو شروع نکردم (آره تو با جنگ شروع نکردی، با نامردی و دزدکی این زندگی را شروع کردی. ) که برای نگه داشتنش مجبور باشم بجنگم . زندگیمون اگر درست باشه و مشکلی نباشه ،نیاز به جنگیدن براش نیست. ولی گله ات رو قبول دارم من نباید برای درست شدن اوضاع زندگی فقط از تو توقع داشته باشم و بخوام که تو معجزه کنی اون هم تو شرایط این زندگی که فقط تو مسئول بوجود اومدن این شرایط نبودی . برای همین به سهم خودم اونطور که باید وشاید زندگی میکنم و همونقدر که باید و شاید به زندگیمون فکر میکنم .
یک بار دوست عزیزی که خودش هم شرایط من رو داشت ( داره ) و همه میرفتن براش حرفهایی مینوشتن که آدم تعجب میکرد ، به من گفت اینها اگر جای ما بودند تا حالا سر زن اول رو زده بودند . واقعا راست میگفت . من تعجب میکنم از همه اونهایی که واقعا فکر میکنند این که من زندگی خودم رو بکنم اذیت کردن خانوم اولی هست . خانوم اولی به اشتباه یا درست یا هر چیزی ، خودش در بوجود اومدن این مشکلاتش نقش داشته و بدون تقصیر نبوده . من خانوم اولی و یا همسر رو نمیشناختم که برم بهش بگم شما بیا اجازه بده شوهرت زن بگیره و من رو بگیره . خودش این تصمیم روبرای زندگیش گفرفت و فکر کرد خیلی میتونه محتاط عمل کنه و خیلی میتونه اعتماد به نفس داشته باشه که با زندگی یک نفر دیگه بازی کنه (برگرد همون پارگراف بالا را بخون که نوشتم دورغ می گی برای 6 و ... کسی زن 28 ساله واسه شوهر 50 ساله اش عقد نمی کنه !!.)
در حالی که همیشه هم اینطور نمیشه . همیشه هم آدم نمیتونه از این که اون چیزی که تو ذهنش بوده و نشده ، ناراحت باشه و انتظار داشته باشه تاوان همه مشکلات رو یک نفر دیگه به تنهایی بده . من به سهم خودم اشتباه خودم رو داشتم تاوانش رو هم دادم و دارم میدم . همین مشکلاتی که همیشه تو زندگی من هست . من این حق رو دارم که با مشکلاتم بسازم و یا حلشون کنم و یا اصلا بگم نه من این مشکلات رو نمیخوام . ولی این حق رو ندارم که مشکلات خودم رو بر سر دیگران هوار کنم و باعث اذیت کردن کسی بشم که نقشی تو مشکلاتی که خودم برای خودم بوجود اوردم ، نداره
حالا بگذریم در این مقوله انقدر حرف زیاد هست که بعدا مفصل در موردش میگم . برای نامه نوشتن هم باز به خانوم ت عزیز گفتم که من بالاخره این کار رو خواهم کرد . به نظر خودم شاید یک جور خداحافظی باشه و آخرین توضیح و یا شاید بهتر بشه گفت اتمام حجت برای خانوم اولی نوشتم ودادم پیک ببره دم در خونه اش و تحویل بده . البته به همسر هم گفتم که این کار رو میکنم و به خودش هم نشون دادم که بخونه . برای خانوم اولی یک شعر نوشتم . و بعد از اون دقیقا براش توضیح دادم که منظورم از کلمه های برده شده در اون و این که چرا این شعر رو نوشتم چی بوده . در مورد پاکی دامان و گوهر وجدان و طاعت شیطان و معنی انسان و مرد پیمان و مقصد چوپان و حتی در مورد سینه پریشان و کرده سلمان و ربطش به اوضاع و احوال ما از اول تا حالا و مواردی که ربط داشت ، نوشتم .
در آخر هم براش نوشتم از شما جوابی برای شرطم نگرفتم برای همین این نامه رو نوشتم که آخرین حرفم باشه . توضیح دادم که شماره هاش رو توی گوشیم بلاک کردم و دیگه نه تماسی ازش دریافت میکنم و نه اس ام اسی و هیچوقت هم اجازه نخواهم داد که تلفنی به محل کارم بشه (دقیقا می شه بگی چطوری؟ خب می دونم اصلا محل کاری نداری. ولی واسه محل کار ما راهنمایی کن، آدم چطوری می تونه نذاره تلفن به محل کارش بشه؟ همه شماره های شهر را بلاک می کنن تو اداره شما؟ به خاطر حسنا بانو یک زن دوم ) و یا حتی پدر و مادر و خانواده من مسئول شنیدن حرفهای ایشون در مورد زندگی ما باشند . اگر این اتفاق بیفته من هم این حق رو به خودم میدم که دقیقا عکس العمل مناسب رو داشته باشم ( بعد می خوای چطوری عکس العمل نشون بدی؟ وقتی زنگ زدی دقیقا می خوای چی بگی؟ بگی من معشوقه شوهر این خانم هستم، بهش بگید از زندگیمون بره بیرون؟ .... حسنا این ابهامات را برای ما روشن کن. این پست که فقط تکرار مکررات و چرند و پرند بود.) و فکر میکنم از اول هم اگر همین کار رو کرده بودم شاید به نفع همه ما و حتی خود ایشون بود .
واقعا هم شماره ها رو بلاک کردم . مگر این که با یک خط دیگه تماس بگیره که خوب بلاک کردن اون هم کاری نداره . دلیل این کار رو هم که به اندازه کافی و لازم توی پست توضیح دادم .
و اما مطلب دیگه ای که خانوم ت عزیزم گفته بود در مورد اخلاق من برای توضیح دادن بود . و حتی در مورد وبلاگ و نحوه مدیریت اون که واقعا گل گفته بود من حتما توصیه ایشون رو دیگر دوستان رو که تا حالا به من گفتند رو در مورد مدیریت این وبلاگ ،گوش میکنم و فکر میکنم که در واقع این من هستم که باید یاد بگیرم با هر آدمی باید چه برخورد مناسبی داشت و همه آدمها متاسفانه مثل هم نیستند و در شرایط نرمال روحی و زندگی به سر نمیبرند و مسلما نوع برخورد مناسب خودشون رو لازم دارند . اینطوری به نفع خودشون هم هست و اگر درایت داشته باشند از من تشکر هم میکنند که اجازه ندادم بیش از این روان خودشون رو آشفته کنند اون هم به خاطر کسی که نمیشناسند . به قول این شعر : تو چون کرکس به مشتی استخوان دلبستگی داری . بنازم همت والای باز و بی نیازیها . به میدانی که میبندند پای شهسواران را . تو طفل هرزه پو باید کنی این ترکتازیها .
لازمه من هم لغتها را توضیح بدم یا یکی را بگم خودت دیگه بقیه اش را سرچ می کنی پیدا می کنی؟
کرکس یا لاشخور از مردار تغذیه می کنه. زنی که می ره می شینه بالا سر یه زندگی که از هم بپاشونه و از ته مونده هاش بتونه ارتزاق کنه
شعری که برای خانوم اولی نوشتم رو میذارم ادامه مطلب . برای تبریک سال نو هم جداگانه مینویسم
بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است
کس ندیدیم که انکار کند وجدان را حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است
کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود نفس شیطان دگر و طاعت شیطان دگر است
کس نگفته است و نگوید که دد و دیو شوید نقش انسان دگر و معنی انسان دگر است
کس نیامد که ستاید ستم و تفرقه را سخن از عدل دگر ، قصه احسان دگر است
هر که دیدیم به خدمت کمری بست به عهد مرد پیمان دگر و بستن پیمان دگر است
هر که دیدیم به حفظ گله از گرگان بود قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است
هر که دیدیم به هم ریخته احوالی داشت موی افشان دگر و سینه پریشان دگر است
هر که دیدیم دم از طاعت سلمانی زد نام سلمان دگر و کرده سلمان دگر است
این پست جهت سرگرمی و خلاصه ای بود از مذاکرات حسنا و مشاورش جهت حفط این زندگی. اس ام اس بازی و به خانم اولی گفتم و مردک داره خودش را می کشه برای من و .... چاشنی پست بود. منتظر افاضات رعنا خانم ( دو تا پست هست با هم آشنا شدیم، قبلا نبود)، جسیکا (کجا رفتی جسیکا جون؟)، الف، ب، ت، ج، .... تا ان هستم. ایمیل مشاوره ای پذیرفته می شود. لامصب ایران مشاور خوب نداره که، این دوستان که ساکن ایران نیستن و تخصصشون هم مشاوره نیست بهتر راهنمایی می کنن. خوب شد ایمیل زداااااااااااا زندگیم داشت از دستم می رفت
از قسمت بعد دیگه خانم اولی و بهار کلا از داستان حذف می شن. از سال آینده داستان یک زندگی عادی را می خونید. مردک صبح می ره سرکار و شب می آد خونه. حسنا هم ماهی می بره اداره برای نهار همکارهاش درست می کنه و کمپوت گلابی براشو درست می کنه. بچه دار می شن. مهمونی می رن. فک و فامیل می آن. هر کس هم بپرسه خانم اولی چی شد و کجاست جواب حسنا اینه که من هیچ خبری ندارم و کاری هم بهشون ندارم، من و مردک داریم زندگیمون را می کنیم و من سوال نمی کنم چرا نمی ره اونجا. شاید مرده باشه خبر ندارم .
عنوان وبلاگ هم عوض می شه. "حسنا بانو، ملکه دربار مردک".
خدا رو شکر مثل اینکه حسنا هم مثل خانم اولی همه مریضی هارو باهم گرفته سوراخ هم که بسته بشه دکان حسنا هم بسته میشود
به سلامتی حسنا بانو حامله است رژیم ام بی کلسیم گرفتند که همسر پسردار شود فک کنید مردک 50 ساله شوهر. من 40 سالشه نا نداره :دی حسنا به همسر چی میدی اکسیر شنگولیش چیه؟ :دی
خب به سلامتی استارت حاملگیش هم زد...رژیم کلسیم فری که زنگوله پای تابوت برای همسرش بیاره....وقتی آدم همش خالی ببنده نیازی نیست خودشو ببنده به خرما و کنجد که پسر بیاره...همینطوری با تایپ چندتا دکمه کیبرد هم می تونستی یک دو جین پسر بیاری...
چقدر لب و لوچه حسنا توی عکسی که گذاشتین زشته . لب خیلی گشادی داره . آخرین دندوناش توی عکس مشخصه ! حسنا برو جراحی زیبایی واقعا لب زشتی داری
این حسنا کدوم سوراخی خزیده چرا پیداش نیست ؟ امور خیرش هنوز تموم نشده ؟ در نبود همسر چه امور خیری از دستش بر میومده که در طول سال انجام نداده یک مرتبه موقع سفر مردک رفته تو کار خیر و این حرفا و ...
بانو جان زدی دروغ سازش را ترکوندی!
هستم ولی خسته ام
سلام به همگی
خوشحالم که دوبارهکرکره اینجا رو بالا کشیدی بانو جان.
من دیگه واقعا حوصله حسنا و وبلاگشو ندارم اما ظاهرا تنها بهانه حضور بانو و دوستای دیگه در این وبلاگه
کاش میشد این وبلاگ برقرار باشه و منحصر به حسنا نباشه
قدیما یک زمانی بود که مثلا فیلم یا برنامه ای در حال پخش قطع میشد و بعد از چند دقیقه عکس یک گل با موزیک لایت برامون میگذاشتند و صدایی در بک گراند بود که میگفت توجه شما را تا دقایق دیگر به ادامه برنامه جلب میکنیم.
و این یعنی آن پشت مشتها خراب کاری شده و یک عده دارند کار میکنند تا مشکل را رفع و رجوع کنند. آهنگم می گذاشتند تا سرمون گرم بشه.
پست آخر حسنا حکم همان کار را داره!
اتفاقا آهنگ هم گذاشته
پارسال از 27 اسفند تا 1 اردیبهشت "هفت" تا پست برامون نوشت. دروغ سازش خوب کار می کرد.
امروز 23 فروردینه. دریغ از یه پست. همش می آد می گه هستم ولی خسته ام
خیلی پررررررووووو و مکاره ! خدا نصیب گرگ بیابون نکنه این زن را
من کشته مرده اون یک جمله ام که خاوم تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت میگه زن اول ادب درست حسابی نداره.یعنی مکارتر از این دختر ندیدم.اروم اروم هرچیزی که تو ذهنشه به خورد ببعی ها میده
عقده های دل خودش را از زبان یکی دیگه می گه. به قول ندا اون جمله که می گه خانم اولی دشمن تو هست ! یا این که می گه بی ادبه! به اعصابش مسلط نیست ...
خانم ت از راه دور و با رادار قوی، آدمی را که تا حالا نه یک خط نوشته ازش دیده و نه باهاش حرف زده و ... تشخیص داد بی ادبه
اما حسنایی که دو سال نوشته هاش را می خونیم، اگر راجع بهش حرف بزنیم قضاوت کردیم! جنایت کردیم !
آها مرسی بانو جان ، پس خانم زن بابای امروزی خانم محترمی هستن طبق انتظاری که می رفت. عذر می خوام ازشون که فکر کردم زن دوم هستن.مرسی
بنظرم هیچ روانشناسی زنی رو به موندن تو همچین زندگیی و دشمن خواندن زن اول ترغیب نمیکنه!
ندا جان،
وقتی حسنا با این اوضاع درام روحی روانی و شرایط زندگیش بره پیش یه روانشناس فکر می کنی چی بهش می گه؟
روانشناس می بینه که حسنا یه زن سی ساله با سابقه دو ازدواج و شرایط بد خانوادگی و ... جلوش نشسته که نه راه پیش داره، نه راه پس.
می دونه که هیییییییچ مردی زنی با شرایط حسنا را به همسری قبول نمی کنه (مخصوصا به خاطر ازدواج دومش که زن دوم یک پیرمرد شده به منظور دریافت کمک نقدی در ازای کمک جنسی )
حسنا اگر طلاق بگیره، تنها راه امرار معاشش این هست که خراب بشه سر یه زندگی دیگه.
اون مشاور چی بهش بگه؟
بگه طلاق بگیر کجا برو؟
بهش گفته بشین سرجات و حرف زیادی هم نزن.
فکر این که خانم اولی یا خانواده مردک تو را به رسمیت بشناسن یا اون زن طلاق بگیره و زندگیش را بده به تو یا .... همه را از ذهنت بیرون کن.
یه غلط بیجا کردی، زیاد همش نزن. به اون زن کاری نداشته باش. توهم "در آرامش در کنار هم زندگی کنیم" را هم از مغز فندقیت بنداز بیرون و خفه خون بگیر که شاید بتونی تو این زندگی دوام بیاری.
حسنا مشکل روحی روانی داره، مشکل تامین زندگی هم داره. از این زندگی بره کجا؟ چیکار کنه؟ به نظرت با رفتنش مشکلاتش حل می شه؟ کسی که در 5-24 سالگی به خاطر مشکلات اخلاقی از خونه اش بیرونش می کنند، فکر می کنی الان طلاق بگیره می خواد مثل آدم سالم و با شخصیت کار کنه و زندگی کنه و به دیگران کاری نداشته باشه؟
حسنا یه بیمار روحی است که یه زندگی را به هم ریخته، یه زن بی عزت نفس و بی غرور و بی شخصیت که برای تامین 6 یک مرد به راحتی و خوشحالی !! قبول کرده که زنش بشه. حالا این آدم بی شخصیت بیمار طلاق بگیره، می ره زندگیهای دیگه را به هم می ریزه.
متخصصین سلامتی به کسانی که بدن سالم دارن توصیه می کنند ورزش کنند. اگر کسی با قلب بیمار و مشکلات تنفسی و ... بره پیششون هم می گن توی تمرینات دو میدانی شرکت کن؟ یا بهش می گن از پله آروم برو بالا؟ طلاق برای حسنا مث این هست که به یک بیماری قلبی بگی برو تمرین دو.
حسنا اگر یک زن سالم و قوی (از نظر روحی ) بود مطمئنا حتی اگر به اشتباه وارد این زندگی شده بود، راهش را می کشید و می رفت. ولی از یک زن بیمار ضعیف ناتوان درمانده که خودش را در ازای سقفی و لقمه نونی می فروشه به مردی همسن پدرش، چه انتظاری می شه داشت؟
کسی که خانواده اش بعد از مرگ همسرش ولش کردند تهران و رفتند و خونه آقای همه کار، پرستاری مادر اون را می کرد، نشون می ده که خانواده حامی و فهمیده و پشتیبانی هم نداره.
من فکر می کنم این صحبتها حرفهای مشاور هست که به حسنا گفته (به استثنا جملاتی که خودش برای تخلیه عقده هاش اضافه کرده مثل خانم اولی دشمن تو هست و ... ). مشاور با توجه به تواناییها و ظرفیت روحی مراجع کمکش می کنه. حسنا شرایط جدا شدن نداره. جدا شدن توانایی می خواد.
ﻛﺎﺵ ﺭﻣﺰ ﺑﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺭا ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻲ! ﺭﻓﻴﻖ ﺣﺴﻨﺎ اﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻴﺪﻳﺪﻱ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮ ﺗﺮ اﺯ ﺣﺴﻨﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﻭاﻱ اﺯ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎ و ﭼﺎﺧﺎﻧﻬﺎﻱ ﺑﻴﺘﺎ اﻣﺎﻥ اﻣاﻥ اﺯ اﻳﻨﻬﻤﻪ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﻨﺪﻱ
سلام بانو جان و دوستای گل
سال جدید به شادی و خوشی برای همه به آخر برسه
احتمالأ غیبت حسنا رفتن به سیزده بدر از 14 فروردین به بعد باشه و مردک دمر رو چمناااااا افتاده
شاید فردا رو روز زن اعلام کرده و سرش حسابی شلوغه داره تخمه تفت میده و آجر بور میکنه
از عید چی بگه که پر از بود از قلاب بافی و روتختی و پرده و کوسن دوزی ....لم دادن و کتاب خوندن و باغچه پروری
مردک با خانم اصلی و دختر یکی یدونه به گردش و خوشگذرونی حسنا به آب دادن گلها
حسنا بابا جان زود بیا دیگه
بسه دیگه تعطیلات و اتفاقای خوب و خیرت!
ما حوصله مون سر رفته اینجا
اوا جان وقتی با چیزی به دلایل منطقی مخالفی دیگر هیچ بهانه ای پدیرفته نیست. اگر بخواهیم برای اعمال خلاف هرکس تبصره و توجیه قایل بشیم دیگه سنگروی سنگبند نمیشه. چون همه خیانتکارها و حتی قتلها برای اعمالشان دلیل و توجیهی دارند.
اخلاق همین جا معنی پیدا میکنه.
ای بابا دوستان حسنا قبل از ازدواج با مردک و دوستی با پسرک بابائه رو می پیچوند و میرفت با پسرک گشت و گذار خودش نوشته بود حتی کلاسهای دانشگاه رو می پیچونده او از اول اینکاره بوده بعد هم اون فضاحت پسر همسایه ! خونه قبلیش به نظرتون میخواسته برگرده شهرشون که چی بشه حدااقل تهران کسی اونو نمیشناخته و بااااااااااااااااااااااااااااااااید یه شوهر واسه خودش دست و پا می کرده حالا به هر قیمتی که شده چه کسی بهتر از مردک 50 ساله هوس باز
در مورد پری بلنده هم که بهتره هیچی نگیم چون حالم ازش بهم میخوره .خاک بر سر نشسته یه مشت چیز شعر نوشته بگه قدیسه روزگاره یکی نیست بهش بگه اون موقع که در یک محیط اداری دل از مرد متاهل بردی و روی زندگی یه زن دیگه آوار شدی و رفتی خونه خالی یادت نبود باید مراقب دین و ایمان مسخره ات باشی اونوقت نشستی برای ملت نسخه می پیچی و میگی مراقب باشید دخترای خردسالتون روی پای یه مرد غریبه نشینن !!! چون حالی به حولی میشه ! بروووووووووووووو جمعش کن ! خاک بر سر لجنت کنند که فقط به درد یه عده مثل خودت میخوری
به نظرتون حسنا رو کسی مجبور کرده بوده تنها تهران بمونه و زندگی کنه ؟! چرا خودتون رو به خواب زدید ؟
نرگس جون خوشحالم جواب شما رو خوندم خوشحالم که هنوز انسانیت و اخلاقیات و وجدان در وجود بعضی آدمها زنده هست آخه چطور میشه آدم اینقدر خودخواه باشه که آرامش و آبروی خانواده خودش و یه زن بی گناه دیگه رو فدای هوسبازی خودش بکنه و یه عده آدم بی وجدان تر هم(مثل این خانم ت یا بقیه کامنتر هاش ) تشویقش کنن
این همسر چه بی شعوره میگه حسنا تو برای این زندگی نمیجنگی!!
این حسنای بدبخت که لت و پار شد هرچی خدمات جنسی مختلف داشت برای خر کردنش به کار برد حتی شده بود تو اداره!! هم غذا بپزه که مردک مجبور نشه دستپخت مراقب و پرستار خانم اولی رو بخوره عکسشم که گذاشته بودطفلک حالا اینا هیچی از بس واسه همسر تو این سه سال کادو به مناسبتهای ربط دار و بی ربط خریده بود که دیگه واسه سالگرد ازدواج نمیدونست چی بگیره اینا جنگیدن نیست واسه موندن تو اون زندگی و شیر کردن مردک به نادیده گرفتن یه زندگی 20 ساله؟ اینا جنگیدن نیست تا مردک یه ذره به شکمت گیر بده بدویی بری ورزشکار شی؟سر از مراقب پوست!! دربیاری ؟اگه نمخاست بجنگه که بمونه همون موقع که شروع کردی به ایراد گیری میفهمید چه گهی هستی و واسه چی میخایش میذاشت میرفت اما چون از اول میدونست وایساد جنگید که جاشو زنهای خیابونی نگیرن
حسنا از بس واسه موندن تو این زندگی، نکبت به جون خرید و از هیچ مکر و حیله و مظلوم نمایی واسه مردک و بی حیایی و دریدگی واسه خواهر شوهر و مادر شوهر و خانم اولی فرو گذار نکرد که دچار انواع و اقسام بیماریهای عصبی و روانی شده حالاس که فردا پس فردا هم ام اس بگیره بدبخت... جنگیدن نیست اینا؟ حالا این مردک احمق از وبلاگ بانو و مچ گیری هاش از حسنا خبر نداره نمیدونه که اونم چه فشاری بهش وارد میکنه الحق که حسنا اسوه سنگ پای قزوینه :به قول بانو از در بندازنش بیرون از پنجره میاد تو
سلام خانما و احیانا آقایون محترم من خیلی به حسنا فکر میکنم گاهیم میگم اگه داستانش واقعیت داشته باشه (همینجا بگم من خودم با چند همسری بسیار مخالفم که نریزین سرم!) بعد از پسرک خیلی تنها بوده اونم دور از خانواده اونم تو تهران من هم بعد از ازدواجم با اینکه خانواده ام تهرانن خیلی تنهایی کشیدم و اومدم دیدم شوهرم یه آدمه خاله زنکه که هنوز تحت سلطه پدر مادرشه .......با این حال حتی اگه جدام بشم هیچ روزی به فکر خراب کردن آشیون یه زن دیگه حتی مریض و علیل هم باشه نمیوفتم ...ولی بعضی آدما ظرفیت ندارن مثل حسنا شاید از تنهایی فشار غریضه جنسی و در نهایت پول مردک که وسوسه اش کرده ولی خوب بازم اشتباه کرده طمع کرده... نمیدونم قضاوت نمیکنم حتی شاید کل قصه اش دروغه و سر کاریم همینقدر میدونم تنهایی بد دردیه ... دلا خو نکن به تنهایی که از تنها بلا خیزد....
بی نام جان اون کامنت من نذاشتم اون کامنت یه پری نامی (که البته بعید نیست به قول دوستان خود اجنه باشه) براش گذاشته بود منم کپی کردم اینجا اخر پیام هم خودم چند خطی نوشتم گویا شما کامل نخوندین متنو
منم با خوندن پیام اون خانم هنوز تو شوکم براش دعا کردم نسخه ای که برای دیگری پیچید خدا براش بپیچه و همچین نسخی هم برای این پری اجنه
سلام بانو جون و بروبچ
منم درگیر کارای خیرم سرم خیلی شلوغه
چقدر بی ملاحظه این شما .اخه دیگه چقدر بد بینی .حسنا جون حامله ست و انقدر هم ویارش بد و سخته که تو عید همش درگیر این دکتر و اون دکتر و ازمایش و اینا بوده و همش باید در حالت استراحت مطلق باشه .به خاطر این بوده که نتونسته بیاد بنویسه همسر به خاطر تو راهیش مدیونش کرده بود دست به کیبورد ببره .
بی نام جان ! پری بلنده خودش برای خودش کامنت میزاره و جواب میده تا عقده هاش خالی شه درست مثل حسنا و نفس وقتی ببینند هوا پسه یه کامنت میزارن عقده هاشون رو خالی می کنند مهم نیست طرف مورد نظر وجود حقیقی داشته باشه مهم این هست به نوعی عرض اندام کنند ما کم نمیاریم و پخی هستیم !
بهت قول میدم نصف کامنت های حسنا خودش برای خودش می نویسه و جواب میده
این حسنا چقدر پر رو هست. الان تمام موتورهای جستجو گند دروغهای حسنا را ثبت کردند باز هم دست از چرت پرت گفتن بر نمی دارد بدبخت خانم اولی گیر عجب آویزان کنه ای افتاده است
تمام آرشیوش را برداشته به حز دو پست آخر.
کم کم اون نوشته کنار وبلاگ هم حذف می شه و همون دروغی که به فک و فامیلش گفته به خورد خواننده هاش هم می ده.
مردک یه دختر داره و زن قبلیش هم نیست !!!
کجاست؟
من خبر ندارم. نپرسیدم و نمی خوام اعصاب خودم را با این سوالها خورد کنم. منم و همسرم و دخترش ( اونم تا دو سه ماه دیگه شوهر می ده)
وا حسنا!
چرا ناشکری میکنی دختر
مگه تو این چند ماهه جز خبر خوش و خیر و اتفاقای خوب خوب! برات چیز دیگه ای هم بوده که میگی سرت گرم اتفاقات خیر بوده
بچه ها من یه سوال دارم... این وبلاگ زن بابای امروزی واسه زن دوم نیست مگه نه؟
من چند وقتی هستی می خونمش و تصورم هم این بود که با یه آقایی که یا جدا شده یا همسرش فوت شده ازدواج کرده اما تو لینکهای عسل دیدمش چند روز پیش ، شک کردم !
می خوام بدونم اگه زن دومه نخونمش دیگه
زن بابای امروزی بعد از فوت همسر اول اون آقا، باهاشون آشنا شدن و ازدواج کردن.
توی لینکهای عسل کسانی هستند که به هر دلیلی خودشون یا همسرشون ازدواج دوم داشتند. حتی اگر فوت یا طلاق و ... بوده.
وای خدای من واقعا امثال این نرگس خانم چطوری فکر میکنن؟آخه خودشون خوششون میاد یکی دیگه بیاد زندگیشون رو اینطور رو سرشون آوار کنه ؟!!! اگه این فاجعه خدایی نکرده برا زندگیشون اتفاق بیفته نظرشون نسبت به کامنت امروز خودشون به پری چیه ؟!!!
حسنا پست گذاشته و گفته خیلی خیلی سرش در مورد کارهای خیلی خیر و خوش گرم بوده، به زودی می نویسه
سه نقطه جان حسنا نوروز خیری داشته بدبخت بیچاره چیزی برای گفتن نداره میره با نفس و شرکاش همفکری کنه ببینه چی میشه به خورد بع بعی ها داد
افرین حسنا
شخصیت واقعیت رو هر چى میگذره بیشتر نشون میدى ، این اهنگى که گذاشتى جزو اهنگهاى محبوبت؟ ولى زیاد هم وصف حالت نیست اخه تو که شوهر عاقل و طلاق گرفته تور نکردى ، میگم بشین یک ترانه جدید از حال و روزت بنویس ببینم کدوم خواننده اى حاضر میشه اون رو بخونهمرد باید زن و بچه دار باشه ، زن مثل من اویزون باشه ، مرد باید ماشین عروسک داشته باشه ، زن باید مثل من اویزون باشه ، مرد باید......
سلام
خوبین؟خوشین؟سلامتین؟
می بینم حسا رفته تو کما
به نظرم بهتره هیچ اظهارنظری نکنیم تا خودش بخواد پست بنویسه نه که هی جوابای مارو بده
ابتکارت رو تو وبلاگ نویسی تحسین میکنم
ممنون.
منظورتون چیه؟
سلام بانو جان خوب و خوش هستی
تعطیلات خوش گذشت ؟
سلام عزیزم. مرسی.
اونی که گفتی پایین سمت راست بودااا..
یه نگاهی بکن. اگه نبود خصوصی بگو.
سلام بانو جان ودوستان ......
امیدوارم سال خوبی داشته باشید .......
سلام دریا جان
برای شما هم همینطور
از اول تا اخر وبلاگتو خوندم ی شبه
اول با تنفر
ولی الان این حسو ندارم
من دارم عروس میشم، با کسی ک هشت سال عاشقش بودم، دعا کن برام پری، دعا کن زن خوبی باشم.
اول ازت متنفر بودم، ولی الان نه
خیلی سخته زندگیت، خیلی
کاش شوهرت اون دیگری رو طلاق میداد، ولی گویا با این شرایط نمیشه
دعا کن من مثل تو باشم ن اون دیگری
شاید خیلیا بهت توهین کنن، اما اگه عادلانه نگاه کنیم، این زندگی حق تو هست، حق تو هست ک کاملا برای تو باشه
از ی طرف دیگه، اون دیگری هم نعمته واست! میدونی چرا؟ چون هرچی اون بیشتر اذیت میکنه، شوهرت بیشتر بهت مایل میشه
بهرحال،خدا عاقبت همه رو بخیر کنه
ی شوهر واسش پیدا کنین! والا!
این یکی از خواننده که از پری اول متفر بود با خوندنش چقدر عاشقش شد
متنفر بود این شد عاشقش بود چی میشد
بعضیا از نظر عقلی روحی کمبود اساسی دارن
حالا پری اینهمه نظرات حذف میکنه اینو چطور حذف نکرد؟؟ فبول و تایید این پیام خط بطلانیست بر همه ادعای دینداریش
شیطان پلید
آدم به عقل و شعور اینا شک می کنه
سلام به همگی
سلام به بانوجان
ایشالله سال خوبی وشروع کرده باشین
-----------------------------
راستی چراحسنادیگه نمینویسه یعنی سرش کجاگرمه؟
سلام آیناز جان.
برای شما هم همینطور
مشغول بافتن دروغهای بعدیه
سلام بر بانوى عزیز و همه دوستان معلوم الحال همدل
دلم براى همتون تنگ شده بود ، خوشحالم که دوباره اینجا میبینمتون امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه و سال نو را با انرژى و شادى اغاز کنید
سلام یاسمین جان
انشاله برای شما هم سال خوبی باشه
بانوسلام جان سلام,
خوبی؟؟خوش گذشت تعطیلات؟؟
این پست حسنا به قدری کوتاهه کوتاهه که حس خواندنش نبود, فقط آنچه نوشته بودی خوندمااااااا. حسنا فقط واسه ما مینویسه, کاری به بقیه نداره.
بانو جان اتفاقا سوال که زیاد دارم و خوشم میاد زودی جواب میده. سوالات در راهه خانم حسنا و اگر خانم ت هم کمکت کرد واسه جواب دادن من مشکلی ندارم.
به گفته یکی از کامنترها توصیه خانم ت در مورد روابط ایران و غرب صدق میکنه! کجاست این خانم ت, مشاور عالی رتبه که توصیه هاش در روابط بین الملل هم کار میکنه؟ بیا دستی به اقتصاد هم بکش ببینیم چه میکنی خانم ت !!
من که کامل نخواندم توصیه ها را؛ حالا شما که خوندید واقعا صدق میکنه
سلام موفرفری جان شما خوبی؟
معلومه که عید خوش می گذره. مخصوصا که حسنا هم نباشه و سرگرم دوختن روتختی و عکاسی و یاد گرفتن زبان اندونزیایی و ... باشه
سوالهای سخت را جواب نمی ده. می گه خودتون برید تحقیق میدانی کنید جوابها را دربیارید سوال آسونها را جواب می ده
جریان چیه ؟ اینجا هم تعطیله؟ آخرین کامنت تایید شده دیروز مال منه !!
حیات اینجا به حیات حسنا بسته است فعلا رفته تو کما
سلام بانی با هوش
کامنتم رو پیدا کردم و دیدم برام نوشتی کامنت دوم رو ت ایید نکردی
خودم یادمه؟
نه و اقعیتیش یادم نمیاد چی نوشته بودم
اگه امکان داره و باعث زحمت نیست برام بزارین
یه چیزه دیگه
متوجه کاهش آدمای تو لیست حسنا شدین؟
و اینکه لینک این کبوتره و پرنده چرنده رو پیا نکردم
اگه میشه اون هم بزراین ماشالله هزار و یک کامنت اینجاست نمیتونم پیدا کنم
مرسی
سلام فاطمه حان
در مورد یک لینک بود که گفتی نیستش. اما هستش
کبوتر هم اسم وبلاگش "کلبه خوشبختی" هست (لینکهای حسنا به ترتیب الفباست راحت می شه پیدا کرد )
سلام
مطالب خیلی خوبی دارید.
به سایت ما سر بزنید . سعی کردیم مطالب مفیدی گردآوری کنیم .
اگر به نظرتون جالب بود . لطف کنید ما رو لینک کنید .
http://www.lifeberry.ir/
ُسلام مجدد به همگی، من تو عید وبلاگ حسنا رو چک میکردم ، اما هیچی آپ نکرد، 5 روز رو که مرخصی بود، و بقیه رو هم اگه رفت سر کار اما بخاطر عید کلا حال و هوا فرق داره و همه تقریبا سرشون خلوته ، جالبه برام هیچی ننوشت و کلا بست وب رو ، بانو شما هم قبل از سال تحویل گفتی تا آخر عید هیچ پستی اینجا گذاشه نمیشه ، حسنا هماهنگ بود ؟
سلااااااااام
پارسال عید برامون دو تا پست گذاشت تو تعطیلات. تازه با مردک و بهار سفر هم بودن!
از اسپانیا با صدای بلند فریاد می زد صدای من را می شنوین؟ کلی هم وبلاگهای دوستان کامنت از خودش در می کرد. حتی یه پست کوچولو هم نوشت
اما امسال عید انگار این روتختی درست کردن خیلی وقتش را گرفت. شایدم رفته مریخ اینترنتش با زمین فرق داره، نتونست چیزی بگه.
خلاصه حسنا در هیچ حالتی وبلاگ را فراموش نمی کرد. حتی سفر و بیمارستان و .... این غیب شدن بی دلیل نیست. بذار ببینیم چه خوابی برامون دیده البته واسه ما که نه، واسه ساده لوحان درگاهش
الان می آد می گه مامان و بابا از یه طرف
خواهرها از یه طرف
خانواده مردک از یه طرف
مریم جون از اونطرف
مردک از یه طرف دیگه
منو می کشیدن و می گفتن باید عید با ما باشی. بهار هم گریه و زاری که اگر حسنا نباشه من جایی نمی رم. تمام عید بین این همه عاشقان سینه چاک در حال بدو بدو بودم. صبح با هلیکوپتر مردک می رفتم شمال پیش مامان اینا، واسه عصر برمی گشتم پیش پدرشوهر و برادرشوهر که از فراقم خواب نداشتن ...
سلااااااااام بانو جون... و سلام به همه ی بچه ها
چقدر دلم واسه این جا تنگ شده بود...
این طرف کیه که اسم منو برداشته پرت و پلا گفته؟؟؟؟؟؟
سلام
می بینم که رفتی یو اس
مینو واجب شد اسمت را عوض کنی
سلام به همه دوستان عزیزمممم و بانوی خوشگل خودم بانو عکستو عوض کردیا
امیدوارم تعطیلات خوبی رو گذرونده باشید.
بچه های می دونید چرا برادرشوهر خواهرش باهاشون می ره مسافرت ، احتمالا به این دلیله :
" شوھر خواھرم پسرخاله ماست . گفت حسنا ما میایم تھران پشتت ھستیم برو شکایت کن "
"عروسی پسر خاله ام بود که برادر شوھر خواھرم ھم میشه .
ھمسر گفت یک روزه میریم و برمیگردیم ولی بھار انقدر گریه کرده بود و بھانه گرفته بود که میترسم وقتی رفتی حال مامان بد بشه ،ھمسر گفت حسنا من میبرمشون ویلا و عصر میام عروسی و ھستم. ."
سلام مهصا خانم خوشگل خوشگلا
یکی از سینه چاکان حسنا دوست داشت عکس من را ببینه، منم عکسم را براش گذاشتم
به قول خودش که پارسال می گفت دیگه چقدر بگم ماموریته و سرکاره و ... سه ساله حسنا شوهر کرده، یه بار عید با شوهرش نرفته شمال. دیگه همه می دونن موضوع چیه. اینم روش نمی شه بره. مامان باباش هم خیلی وقته ولش کردن.
عکس فسنجون دو سال پیش را می ذاره تو وبلاگش می گه مامان هفته پیش درست کرد. فکر کنم خواب مامانش را دیده بود
قالب خاصی مدنظرم نیست
فقط به خاطر صفحه کامنتا گفتم که جداگونه باز میشه
برای ما هم جدا باز می شه دیگه
ولی اگه تو یه قالبی دوست داری که فکر می کنی خوشگله، بگو من می ذارم. فقط به خاطر تو
خودم هم از این درخته خوشم نمی آد ولی دیگه بهش عادت کردیم
سلام به همه
سال نو هم مبارک
بانو جان
حسنا خانوم درست فرمودن اجازه نمیدم کسی 3 ماه ازم سراغی بگیره
درست همانند من
به ذهن شما اجازه ندادم 3 ماه به من فکر کنین
روزبه روز حال حسنا داره بد و بدتر میشه
هیچی نفهمیدم از حرفاش
بدبخت خانوم اولی چی میکشه
سلام یزدانی گل
عید شما مبارک
یزدانی جان خانم اولی چیزی نمی کشه و داره زندگیش را می کنه. اینا هم خیالات حسناست.
خانوم اولی و شوهرش و دخترش رفتند مسافرت و عید دیدنی و ... حسنا هم به حال خودش رها کردن. مردک هم گاهی اگر نیاز داشت و حسنا پریود نبود اومد تخمه ای خورد و رفت.
سالهای قبل حسنا می رفت شمال. امسال دیگه بعد از سه سال فک و فامیل فهمیدن شوهر حسنا عاریه ای است و دیگه روش نمی شه بره دروغ سرهم کنه. خواهراش هم گفتن ما جلو شوهرهامون و فامیل آبرو داریم. نیا.
تنها فرقش اینه که حالا با فهمیدن فامیلهای حسنا در شمال آسمون کمی به زمین نزدیک شده و .... ولی هنوز به زمین نرسیده
مردی که شش ماه خونه نره و عید هم خونه نباشه، فک و فامیلش کجا می رن عید دیدنیش؟ نمی گن تو کجایی؟ با کی می ره عید دیدنی فامیلش؟ یکی نمی گه زنت چی شد؟
خانم اولی تنهایی می ره عید دیدنی؟ نمی گن شوهرت کو؟
مامان بابای خانوم اولی شش ماهه نفهمیدن داماد هرزه شون سر به نیست شده؟ عید هم نفهمیدن؟
مسافرت هم که باشی بالاخره عیدی یه افرادی واجبه حتی اگر شده تو اردیبهشت ماه بری !!
حسنا بیا دروغهای برگ 158 را ردیف کن این سوالها را هم ماست مالی کن تا یه سایت خوب واسه سیسمونی بهت معرفی کنم
سلام بر بانوی عزیز و دوستان مهربون
انشاله که تعطیلات حسابی به همتون خوش گذشته باشه و سال جدید رو با انرژی و شادی شروع کرده و ادامه بدین
سلام به شما سارا خانم گل و همه دوستان
از همه دوستانی که کامنت تبریک سال نو گذاشتند متشکرم. امیدوارم که همه سال خوبی پیش رو داشته باشیم
کامنتهایی که تایید نشده بود، تایید کردم و کامنتهای تبریک سال نو را مخفی کردم که پی گیری کامنتها برای کسانی که موضوع را دنبال می کنند راحت باشه.
سلام
امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه و سال خوبی داشته باشین
بانو جون این سایت قالبایی داره که صفحه کامنت جدا باز میشه
سلام
نارین جان قالب خاصی مد نظرت هست؟ کدومش؟
مگه قالب خودمون چه اشکالی داره؟
سلام دوستان عیدتان مبارک
لامصب وبلاگ حسنا وبلاگ زن دوم که نیست
وبلاگ مرکز مذاکرات 5 به علاوه 1 هست از داخل و خارج مشاوره آوار شدن سر زندگی مردم می دهند
این همه دکتر می رم و روانکاو می رم و مشاور دارم ... تازه یکی از خارج پیداش شد بهش گفت تو که توانایی رفتن از این زندگی را نداری، می خوای بری کجا؟ سر کی آوار بشی؟ پس بشین سرجات زیاد حرف نزن
سلام سال نو مبارک.من تازه وبلاگ حسنا و شما رو پیدا کردم. یه کامنت برای حسنا گذاشتم.ولی چون حدس میزنم تایید نکنه اینجا هم میذارم.
حسنا جان سال نو مبارک.من تازه با وبلاگت اشنا شدم.آرشیوت رو برداشته بودی و با سرچ به یه وبلاگی رسیدم با عنوان بانو هستم همسر سوم که آرشیوت رو گذاشته بود.
همه رو خوندم.خیلی جذاب نوشته بودی.کاملا معلوم بود داری یه داستانهای خیالی از خودت و شخصیتت و خانوادت میگی.چون یه خانواده درست و حسابی و یه زن با شخصیت هیچ وقت راضی به زن دوم شدن نمیشند.
ولی تو باحال همه اینها رو با خالی بندی ردیف کرده بودی[چشمک]
الآنم که همسر جانت در کنار خانوم و بچه عزیزش مسافرتند و تو هم از اینور رونده و از اونور مونده شدی و دنبال یه قصه سر هم کردنی که بعد عید هم بیای همه رو سرکار بذاری که همسر سورپرایزم کرد بردم سفر یا مامان بابا اومدند دنبالم بزور بردنم.خلاصه خیلی تابلو داری خالی میبندی.یه کم واقعی تر بنویس[پلک]
از همه باحالتر اینکه وسط تایم کاری پست میذاری و کامنت جواب میدی اما الان که اداره ها خبری نیست یه کامنتم تایید نکردی.بی صبرانه منتظر دروغهای بعد عیدت هستم[خنده]
پارسال که مردک با زنش زندگی می کرد و مثلا هواشون را داشت، حسنا و بهار را یواشکی برد سفر.
امسال که مردک دیگه اصلا زنش و زندگیش براش مهم نیستند و دنیا و آخرتش شده حسنا بانو، نمی دونم چرا بهار و حسنا را با هم نبرد سفر !!
البته الان این دو هفته مخفی شده که بیاد یه سری اراجیف و دروغ جدید سر هم کنه. بهار گفت یا حسنا خانم باید بیاد، یا من هم سفر نمی آم
یه همچین زن باباییه حسنا !! بچه هوو کشته مرده شه
میگم بیا تو سال جدید یه تصمیم جدی بگیر
رک و پوست کنده بگو چیکاره ای ؟کی هستی؟یه عکس از خودت بزار ببینیمت هان؟ تویی که میگی حسنا دروغ میگه باتو ام تو راست بگو .عکستو بزار بگو این منم چطوره؟بعدم دقیییییقا بگو مشکلت چیه؟ چیکاره حسنی؟؟؟؟؟ سرپیاز ته پیاز؟؟؟
سال خوبی برات آرزو نمیکنم ........
یا خدا !!! یعنی تو اینقد ساده لوحی که من بگم اسمم اینه و عکسم اونه، باور می کنی؟
خب اون عکس که گوشه وبلاگه عکس منه. اسمم هم گلنازه. معلم هستم. مشکل خاصی در حال حاضر ندارم. فقط نمی دونم شام چی درست کنم
تو دیگه اینجا نیا. میزان درک و فهمت به وبلاگ حسنا می خوره. برو همونجا که هر دروغی به خوردت می ده، با ذوق و شوق بخونی و حالشو ببری
راستی تو الان دقیقا کجای پیازی اونوقت؟
ﺑﺎﻧﻮ ﻋﻴﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﻙ
ﻋﻴﺪﺕ ﻃﻼ
ﻭاﺳﻪ ﻋﻴﺪی ﻣﺎ ﻟﻂﻔﺎ ﻟﻂﻔﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺭاﻡ ﺳﺎﺭا ﻳﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻳﺎ ﺳﻬﻴﻼ ﺑﻨﻮﻳﺲ ﻃﺮﻑ ﺻﺪﺗﺎ اﺳﻢ ﺩاﺭﻩ ﻓﻮﻕ اﻟﻌﺎﺩﻩ پﭘﺮﺭﻭ
ﺑﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺻﻴﻐﻪ ﻳﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﻥ ﺩاﺭ ﺷﺪﻩ ﺩﻭ ﻣﺘﺮ ﺯﺑﻮﻥ ﺩاﺭﻩ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺣﺎﻝ اﺩﻡ ﺑﻬﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ
ﻛﻼ ﻭﻗﺘﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺣﺴﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻘﻴﻪ ﺑﻨﻮﻳﺲ ﻣﺜﻞ اﻭﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﺎﻧﻲ ﻧﻮﺷﺘﻲ
ﺟﻮاﺏ ﻛﺎﻣﻨﺘﻢ ﺭا ﺑﺪﻩ ﻣﺮﺳﻲ ﻣﻴﺨﻮاﻡ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻲ ﻳﺎ ﻧﻪ
ﺧﻴﻠﻲ اﺯ اﺭاﻡ ﺳﺎﺭا ﺑﺪﻡ ﻣﻴﺎﺩ ﺣﺘﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﻫﻤﻪ ﺩﻭﻣﻲ ﻫﺎ
عزیز جان مگه من چقد وقت و انرژی دارم؟
من وبلاگ ایشون را مرتب نمی خونم.
فقط می دونم کارمند "صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران" است.
شوهر صیعه ای را هم از بین همکاران تور کرده که ساعت رفت و آمد مشخصی نداره و با هم سفر می رن و ... بهانه ها کاری است !
بالاخره هواپز خرید؟
یه مدت زنای دوم افتاده بودن رو دور سقط، بعد همه رفتن تو خط تولد و مهمونی و سالگرد و سورپرایز ... الانم دور دور کدبانو شدن و آجرپزی و هواپزیه
"مشاور جان، کاش به حسنا می گفتی ما گناه داریم، اینقدر ما را گاگول فرض نکنه. به خدا هممون تحصیلکرده ایم"
chera Hosna az roo nemire ke weblogesh ro bebande?? akhe mage ta chand vaght mishe dorough goft o digaran nafahman ke dare dorough mige.
khob ta hala hameye khanandeha bayad mifahmidan dige
az oonjaee ke aslan vazeh neminevis, o ye mozoo ro mipichooneh o harfash ba aghl joor dar nemiad o ...
omidvaram sale 93 sharesh az sare in khoonevadeh kandeh she o bere peye zendegye khodesh
تازه زندگی داره شیرین می شه. مردک که شش ماهه زنش را ول کرده، حسنا هم که اخیرا زن مردک را ول کرد.
بهار را هم چندماه بعد شوهر می ده، به خوبی و خوشی حسنا می مونه و مردک و عشق بی حد و حصرشون
من فقط یه سوال دارم
این شوهرخواهرشوهر که خبر نداره مردک زن دوم داره، خبر نداره که مردک شش ماهه خونه نرفته و خیلی خبرهای دیگه نداره، ... احتمالا امسال عید رفت توی پارک عیددیدنی مردک؟ حسنا جون این قسمت را هم یه دروغی سرهم کن و دیگه خوب و خوش برو سر زایمان و سیسمونی
اینم یکی دیگه:
از بس دروغ و چاخان سرهم کردم و کلی سوتی دادم ، همه خواننده هام پریدن ! .. الان فقط یا همونایی که فحشم میدادن موندن ، یا یه عده که از خنگیشون هنوز دوسم دارن !
یه عده که از خنگیشون هنوز دوسم دارن !
این مطالب را می خوندم درباره شراره. می بینم چقد در مورد حسنا هم درسته
رامین از عشق زیاده که با من دعوا میکنه. درسته بقیه زن و شوهرهادعوا میکنن بخاطر قهر و نفرته ولی همه فحشها و کتکهای رامین از عشق هست .از صمیم قلبش !!! .. مشتهاش پر از علاقه هست ! ای جان !قربون مشت و لگداش برم من .. پول میگیرم که همین چیزا رو تحمل کنم دیگه !.. البته پول که میگم فکر نکنین میلیارد تومن منظورمه .. نه .. همین که گشنه و تشنه نخوابم و تو سرما و گرما تو خیابون نمونم .. همین !
شراره را خبر ندارم.
ولی حسنا را چون از اول وبلاگش را خوندم، واقعا دلیل تحمل این همه تحقیر و توهین و بدبختی .... فقط داشتن سرپناه و غذاست
بعد از دو تا شوهر، جدا بشه چی کار کنه؟ تو اداره ی خیالیش فسنجون بار بذاره؟
سلام سال نو همه زنان شرافتمند و با غیرت مبارک مخصوص بانو
آدرس وب کبوتر و نارین رو بزارین برام من کور رنگی میگیرم از حسنا پیداش کنم
تا حالا وبشون رو نخوندم و از اینجا وکامنت ها در جرین عکس دستشویی گذاشتن از فرنگ برا کبورت جان بودن
بنده خدا چقدر پر پر زد با بالهای کبوتریش برا دستشوئیه
حالا بگذریم
آدرسها رو بزارین بریم بخونیم
بن بست هم که بست بیچاره رفت کجا پیش کدوم معلوم الحال خود محول الحال میدونه فقط
و دیگه اینکه از کشف جدیدم بگم
رفقا یادتونه خانم اولی رفته بود خواستگاری حسنا جان عزیز دل مادر؟
بعد اون وقت من تو حموم یه روز یادم اومد که اگه اینا همدیگرو دیده بودن در مراسم
" عزیزم بیا هووم شو"
پس چطور مشخصاتش این جوری بود واون جوری وبد واون تیپی بود واون شکلی بود
اینها که قبلا همدیگرو دیده بودن چه طور حالا حسنا تیپ وقیافش رو توصیف کرد ؟
خو بار اول بوده دیگه !
گند زدی حسنا
گند
ای خاک بر سر اون ذات پلیدت کنن
فاطمه جان کامنت دومت را تایید نکردم.
لینکش هستا!!
یادته چی نوشته بودی؟
من یه بار یه کامنت برای حسنا گذاشتم که داستان نویسیست خیلی ضعیفه و همه ماجراها تکراریه و برو کلاس داستان نویسی و....... شاید الان برای همین چنین تحول اساسی در روند داستان ایجاد کرده!!!!!!!!
به سلامتی بهار عروس بشه، حسنا زایمان کنه داستان خیلی شیرین تر هم می شه
سلام,سال نو همگی مبارک.
امیدوارم کسی در موردم فکر بد نکرده باشه من خودم متوجه شدم که زن دوم بودن یعنی بدبختی هیچوقت حاضر نمیشم تا زندگی افراد دیگه ای رو خراب کنم هنوز اونقدر پست نیستم,من از لحاظ مالی احتیاجی به کسی ندارم خدا رو شکر شغل خوبی دارم,فقط از لحاظ عاطفی تشنه محبت بودم که خودمم اعتراف کردم که از وقتی اینجا رو خوندم نظرم عوض شد.
دوستتون دارم.
حسنا واسه ماست مالی دروغاش اطلاعات مربوط به عکسهای آشپزیش را پاک کرد. عکس هست اما جزییاتش نیست
حسنا راضی به زحمت نبودیم. راهارا و رقیه و جسیکا و کامشین و .... اوضاع مغزیشون خراب تر از اونیه که لازم باشه تو کاری کنی. نگران نباش نمی فهمن دروغ می گی
اصل وبلاگ را برداشته، عکسها که جای خود دارد.
چند وقت دیگه می نویسه رفتم کمی پول ریختم به حساب خانم اولی. بیچاره درمانده چیزی نداره برای امرار معاش، مردک هم که ولش کرده و ... کل ماجرا عوض می شه. اونی که زمان پریود بی مصرف بود و کسی بهش سر نمی زد در عرض شش ماه شد ملکه دربار
لالا جان
با این جمله کاملا موافقم: عاشقی بعد از ازدواج نمی دونم چطوری می تونم با واژه توضیح بدم اما اینطوری نیست طرفو ببینی دلت بتپه، یک چیزیه از جنس یکی شدن...اون خود توئی و بالعکس...
با اینحال عاشقی رو فقط در جارجوب ازدواج نمی دونم و فکر می کنم دو نفر این حقو دارن که با هم دوست بشن و به یکی شدن برسن و بعد تصمیم بگیرن که ازدواج کنن یا نه
ازدواج فقط یک قرارداد رسمیه بین دو نفر که برای هرکدومشون تعهداتی به همراه میاره و لازمه زندگی اجتماعی انسانیه
مهسا جون
ما این روزها با فیلم فروزن زندگی می کنیم
دخترم روزی حداقل ده بار آهنگ Let it go رو میزاره و باهاش می خونه یا می رقصه
فکر کنم منظور حسنا از آن شرط کذایی سه ماه اینه که باشه من به خاطر شما میرم و سراغی هم نمی گیرم از همسر ولی بدان و آگاه باش که همسر عاشق و دلخستۀ منه و میاد سراغم و به شما ثابت میشه که من نقش تابلو رو دیوار نیستم و مشکل من نیستم که با رفتنم همه چیز آروم بشه بلکه موضوع اینه که همسر منو میخواد .نتیجتآ شمایی که میگی برو مشکل عشق همسر به من رو چه جوری میخوای از بین ببری.اگر رفتم و این ثابت شد دیگه به تصمیم شما کاری ندارم و ادامۀ چگونگی ماجرا با من خواهد بود.
خونه رو هم که هدیه داده ,دستش را با مهر و محبت تمام ! گذاشته رو شونۀ خواهر شوهر ,پدر شوهر و برادر شوهرم که رفتن سر خاک پسرک ,درس ادب و عرفان و انسانیت هم با کبوتر خیال در قالب شعر به خانم اول داده .فیلم کلآ هندی ست و آخر فیلم یک درخت خواهید دید و دو دلداده در حال دالی موشه.
دیگه آدم از زندگی مگه چی میخواد؟
مادرشوهر دو تا پسرش و شوهرش داشتند می رفتند بهشت زهرا، خودش هم با توجه به سن و سالش حتما عزیزانی در بهشت زهرا داره، اما چون واجب بود که شوهرش و پسرهاش برن سر قبر شوهر سابق حسنا، گفت شما برید حسنا را همراهی کنید و کمکش سر قبر عشقش گل پرپر کنید، من دیگه نمی آم که حسنا ناراحت نشه
این شد که پنج شنبه آخر سال و اهل قبور را به خاطر اختلافی که با حسنا داشت بی خیال شد. نه پسرهاش و نه شوهرش هم براش تره خورد نکردن.
تازه پسر لوده اش بچه اش را که تحویل خواهره داد، اومد تو ماشین کمک حسنا پشت سرخواهره جوک می گفتن و می خندیدن و مسخره اش می کردن
می بینید چقدر همه مردان خانواده همراه حسنا شدن و خواهر مادرشون را و عروس اصلی خانواده (خانوم خانوما) را کلا انداختن کنار!!
ممنون نسیم جان
عیدشماهم پیشاپیش مبارک باشه وپرازشادی وموفقیت وبرکت
---------------------
فک کنم دورسرمنظورش همون دورگردن باشه که گفته سر
امابانوواقعاباحال گفت دورسرشماهم انقدربزرگه؟
-----------------
من هم پیشاپیش سال نو رو به همه دوستانم تبریک میگم
بانو -غنچه -شادی -پریناز-مینو -گلریز-مهصا- الهه - نارین -لالا-نرگس 2-سیمین -یاسمین -مرمر-...نقطه جان -سحر-یزدانی -کیانی- سیب -وهمه ی .........کسایی که یادم نبودبگم وهمه ی کسایی که تواین وبلاگ دوستانه وصمیمانه باماهمراه هستن
سال 93برای همه سالی پرازشادی و موفقیت وبرکت همراه باسلامتی باشه
آیناز عزیز، سال نو شما هم مبارک. انشاله که سال خوبی پیش رو داشته باشی. ممنون از این که تقریبا یکسال با ما بودی و همراهیمون کردی
آیناز جون، من نمی دونم این خانمهای متاهلی که می آن وبلاگ حسنا تو مغزشون سنگه؟ آهکه؟ ...
زنی دور از جون سر قبر برادرش هم این کارها را بکنه، شوهره صداش درمی آد،چه برسه به این که شوهرت را ببری سر قبر شوهر سابقت، گل پرپر کنی و قبر بوس کنی و گله شکایت کنی از زندگیت و بگی دلم تنگ شده بیا منو ببر پیش خودت، می دونم یه روز می بینمت و به هم می رسیم و ...........
"یک کم که گذشت دستش رو انداخت دور سر من گفت کمرت درد میگیره بشین گریه کن"
دور سر شما هم اینقد بزرگه که می شه دست انداخت دور سرتون ؟
بانو جان خدا بگم چی کارت کنه مردم از خنده
غنچه جان،
شوهرت بشینه بالا سرت تا قربون صدقه عشق سابقت بری و بگی منتظر روزی هستم که به هم برسیم. این مردک که آدم نیست عشق من تویی ... بعد هم مردک بگه عزیزم بشین این حرفها را بزن، یه ذره هم بلندتر بگو من بعضی جاهاش را متوجه نمی شم
به قول بانو جان کسی که یک نفر نخواهد خودش عاقل ئ بالغ و تصمیم میگره میره
دیگه چه لزومی داره بگه اگه رفتم و اون بعد از سه ما سراغم نگرفت دیگه میرم برای همیشه ولی اگه رفتم اونم سراغم گرفت دوباره برمیگردم
در واقع داره میزان عشق مردک میسنجه دیگه این چه رفتنی یا می خوای بمون یا می خوای نمون
تو خودت به قول خودت بعد چند سال مرگ پسرک یادت نرفته با شوهرت میری سر مزارش گریه میکنی درد دل توقع داری بعد از سه ما شوهرت یادش بره تو رو
غنچه جان، حسنا بره مردک محاله بره سراغش. عشق و همسر و زندگی مشترک یه چیز دیگه است. یه مرد 50 ساله و یه زن 30 ساله مشترکاتی ندارند که.
الان هم هیچی تغییر نکرده. همه چیز مث هفت هشت ماه پیش هست. مردک پیش زن و زندگیشه، صبح به هوای حلیم خریدنی، ورزش در پارکی ... می آد سریع کارش را می کنه و می ره. یا شب یک ساعت دیرتر می ره خونه می آد با حسنا تخمه می خوره و می ره.
وگرنه که بعد از شش ماه خونه نرفتن مردک، شوهر خواهرشوهرها نمی گن برادر شما کجاست که هیچوقت خونه اش نیست؟ عید برای عید دیدنی بالاخره می رن خونه اش. اینطور نیست که چون سفر بودن بگن دیگه نمی ریم. بالاخره یه روزی حتی شده بعد تعطیلات می رن عید دیدنی. نمی گن این هرزه کجاست؟
وقتی برن عید دیدنی خواهرشوهر، می خوان تنها برن؟ امکان نداره مردک با زنش زندگی نکنه.
حالا حسنا قسمت بعد وقتی ببینه دیگه خیلی سوتی داده که می گه شوهر خواهرشوهر نمی دونه + مردک شش ماه هست خونه نرفته
این دوتا با هم اصلا جور نیست. می آد یه سری چاخان پاخان جدید سرهم می کنه.
مث شغل برادر شوهر که به زور می گفت محفوظه. یکسال و نیمه طرف ایرانه، شغلش تو فرانسه محفوظه دیگه دید خیلی حرف مسخره ای داره می زنه می گه کارش را از دست داد ولی می ره کار پیدا می کنه. راحته براش کار پیدا کردن.
آدمی که یکسال و نیمه تو ایران نشسته گوشه خونه باباش از حقوق بازنشستگی اون زندگی می کنه و نتونسته تو ایران یه کاری پیدا کنه، فرانسه پست معاون وزیر را براش خالی نگه داشتن که بره
خنده دارش هم اینه که زنش می خواد بیاد یه ماه بمونه خونه مادرشوهر و خود طرف بره !!! یک کلمه حرفش را نمی فهمند، می خواد بمونه پیش اینا که چی بشه؟
مرده که کار نداره، یه ماه دیگه هم بمونه بعدش بره کار پیدا کنه. یکسال و نیمه بیکاره، یه ماه هم روش
البته و صد البته که این قسمت داستان هم به خاطر بسیاری تنافضات دروغ محض است !!
عزیزم جاری خرداد رفت بچه اش آذر به دنیا آمد. شش ماه می موند ایران و با یک مدرک جعلی بیمارستان می گفت بچه را خودم زاییدم. می گرفت بغلش می رفت فرانسه. اونجا هم با مرخصی زایمان و ... راحت بچه اش را بزرگ می کرد. مردک لوده هم می رفت سرکار.
این همه دردسر و وکیل بازی و بچه ایران، مادرش اونجا و باباهه کارش را از دست بده و ... نداشت. کل داستان جاری دروغه. سرهنگ بیچاره سه تا پسر بیمار داره. هر کدوم به یه شکل مشکل دارن
این دختر یک روانپریشه. و واقعا احتیاج به کمک حرفه ای داره ،من که خیلی براش متاسفم. واقعا دردناک ادم خانواده ای داشته باشه که یک دختر بیوه برای فرار از تنهایی حاضر بشه فقط به خاطر تامین ٦ بره زن دوم بشه. حسنا گناهی نداره. پدر و مادر بدی داشته. کسی نبوده که اون تو زندگیش بتونه روش تکیه کنه. حسنا در تمام لحظات زندگیش در حال قانع کردن دیگران و توجیه خودشه. اصلا مدل زندگیش همینه. شخصیتش همینه. الان هم داره با تمام وجود خواننده هاش رو توجیه میکنه که چرا از این به بعد قرار مدل وبلاگ نویسیش تغییر کرده. به نظرم بسیار بدبخته و محتاج کمک. در جامعه که جایی نداره ،خانواده بی در و پیکری هم داره چون اگر داشت میتونستن جلوی اذیتهای زن اول رو بگیرن. اونها هم حسنا رو انداختن بیرون از جمع خودشون و واقعا حوصله خرابکاریهاش رو ندارن. مثلا چون برادر شوهر خواهرش امسال تو مسافرت باهاشون بود حسنا اجازه پیدا نکرد که بره.
حسنا یک دختر تنها و مریضه با مشکلات سایکوسوماتیک فراوان. این زن بسیار تحت فشار و بسیار مفلوکه. یک زنیه که هیچ جا ،جایی نداره. در جواب دادن به کامنترهاش هم اون حرص و ناراحتی پنهان در وجودش کاملا مشخصه. این دختر احتیاج به کمک جدی داره.
گلریز جان خصوصیت رسید. بی خیال عزیزم. برو تعطیلات خوش بگذرون و اصلا بهش فکر نکن.
روان پریشی و دیوانگی حسنا روز به روز بیشتر مشخص می شه. من واقعا دلم براش می سوزه که اینقدر بدبخته. نمی تونم باور کنم که آدم اینطور خودش را تحقیر کنه و بچسبه به زندگی یه نفر دیگه برای نون شب.
در جواب مریم
یک وبلاگی بود من پارسال می خواندم تو لینک های عسل خانمی و کبوتر هست
اونم زن دومم بود عقدی و دائم هم بود
زندگی خصوصی مثلثی
تو لینک های کبوتر به اسم آذین لینک شده ولی تو لینک عسل به اسم نارین خودشم
فکر کنم اسم اصلیش آذین باشه اسم مستعارش نارین باشه
من از وبلاگ کبوتر پیداش کردم
فکر کنم جدا شد با اینکه ازش خوشم نمیومد ولی همه احساسات و تنهایی که شوهرش پیش نبود و زندگی که داشت صادقانه مینوشت اونم به قول مریم سوگلی شوهرش بود و عزیز دردانه شوهرش ولی الان چی و مشکلاتی که اون موقع ها داشت
قصدم تبلیغ اون وبلاگ نبود ولی وقتی کامنت مریم خواندم یاد اون افتادم که این مدل زندگی ها خوشبختی توش نیست فقط ظاهر
بانو جان چه خوب گفتی مال و اموالی که بعد از تاریخ عقد چه مرد چه زن بدست میارند برای هر دو نفر هست برای اون زندگی مشترک ...کسی حق نداره بذل و بخشش کنه و بگه مال خودم بود
نویسنده وبلاگ حسنا نمیدونم تو چه خانواده بزرگ شدی ولی این تو مغزت فرو کن که اموال مال هر دو نفر
تو کشور ما به خاطر یک سری مسائل حق طلاق و نصف اموال با زن ها نیست ولی خوب زن ها مهریه دارند
ولی تو کشور های مرفه و پیشرفته وقتی زنی بخواهد طلاق بگیره نصف اموال برای زن میشه حتی تو خیلی از کشور ها بیشتر از نصف اموال هم شامل میشه
پس این طرز فکر کوتهی که داری برای کشور های جهان سوم و مرد سالاری زنی که تحصیل کرده باشه و اهل کتاب و مطالعه و از خانواده سطح بالا اعتقاد داره موفقیت یک مرد همیشه مدیون زنش هست و بس
و خیانت بد ترین چهره برای یک مرد هست و کسی با افتخار نمیگه همه میدونید برای چی من دو بار زن گرفتم جلوی پدرت و پدری که پا روی پا انداخته بود و نگاه میکرد خیلی دوست دارم بدونم تو چه خانواده بزرگ شدی و پدرت چه رفتاری با تو مادرت داشته که یک همچین طرز فکری داری
پس بهتر همیشه در جهت پیشرفت قدم برداریم مثل کشور های پیشرفته نه مثل کشور های جهان سومی و عقب افتاده که بوی از تکنولوژی نبردن مثل افغانستان که دو تا زن هم میگرن طرز فکرمون این باشه که مرد همه کاره هست و زن هیچ نقشی در پیشرفت مرد نداره
حسنا یه ذره شعور در مورد زندگی مشترک و خانواده نداره. آدمی که وقتی بهش گفتن یکی را برای 6 می خوایم راحت قبول می کنه یعنی اصلا معنی خانواده را نمی فهمه و از زندگی مشترک چیزی در حد جفتگیری حیوانات انتظار داره که اسم زندگی خودش را می ذاره مشترک و به مردک می گه شوهر.
اون تو را برای 6 گرفته. شوهر تعریفش فرق داره و زندگی مشترک چیز دیگه ای هست.
برای همین هم فکر می کنه اموال زندگی مشترک خانوم اولی و همسرش، متعلق به بنیاد خیریه است و به حسنا هم تعلق می گیره.
" من تعجب میکنم از همه اونهایی که واقعا فکر میکنند این که من زندگی خودم رو بکنم اذیت کردن خانوم اولی هست "
من هم تعجب می کنم از حسنا که واقعا فکر می کند این که ما اینجا کامنت بذاریم اذیت کردن حسنا هست. (نه حسنا ، تو فقط آرامش و پول خانم خانما و آبروی خانواده مردک رو بردی و چند تا مشکل دیگه به وجود آوردی همین.)
"خانوم اولی به اشتباه یا درست یا هر چیزی ، خودش در بوجود اومدن این مشکلاتش نقش داشته و بدون تقصیر نبوده . "
حسنا به اشتباه یا درست یا هر چیزی، خودش در بوجود امدن این مشکلات نقش داشته و بدون تقصیر نبوده(با دروغهایی که می گی اگه دروغ نمی نوشتی کسی کاری با تو نداشت)
". خودش این تصمیم روبرای زندگیش گفرفت و فکر کرد خیلی میتونه محتاط عمل کنه و خیلی میتونه اعتماد به نفس داشته باشه که با زندگی یک نفر دیگه بازی کنه"
خودت این تصمیم رو برای زندگیت گرفتی(و دنیای مجازیت که الان شده همه زندگیت) و فکر کردی خیلی می تونی محتاط عمل کنی (و دروغ بگی) و خیلی می تونی اعتماد به نفس داشته باشی که همه حرفهات رو بدون فکر کردن باور کنن
خودش گفت یکی را برای 6 می خوایم. هنوزم سر حرفش هست. تو هم کارت را بکن و دستمزدت را بگیر. چرا هر چند روز یه بار رم می کنی
سلام . کسی که روز چهارشنبه سوری که همه مردم شهر جشن میگیرن دنبال مهمونی و خوشگذرونی هستند یا خرید عید بیاد پست بنویسه برای دوستان مجازی اش
میشه نتیجه گرفت همه زندگیش این دنیای مجازی و وبلاگش
نوشتن یک پست حداقل حداقل چند ساعت طول میکشه و کل روز هم درگیر ذهنی اش هستی
ولی اینکه من میرم اگه همسر بعد سه ماه سراغ من گرفت نگرفت
آخر حرف بی منطق هست
معلوم که تا سه ماه میاد سراغت تازه دلتنگ تر هم میشه
از نظر روانشناسی حداقل بین سه سال طول میکشه فراموش کردن عشق
وقتی یک زن میاد تو زندگی چند ساله بهم میزنه زخمش سالیان سال باقی میمونه چه اون زن بره چه نره سایه اش هست همیشه در ذهن زن اول و مردی که خیانت کرده
مگه میشه فراموش شه
این نویسنده خیلی سطحی نگر و کوته فکر
و مشکل از اونجایی شروع میشه که اون زن میاد تو زندگی اون زن و شوهر و تمومی نداره
حرمت ها اعتماد ها محبت ها از بین میره و سالیان سال طول میکشه تا ترمیم شه
نیمگیم نمیشه میشه ترمیم کرد ولی طول میکشه نه سه ماه حداقل سه سال طول میکشه
من فقط به اون خواننده هایی که وبلاگ این نویسنده کوته فکر می خوانند و قبول دارن دهنم باز مونده
به خدا عقل شعورم خوب چیزیه یکم به خودشون بیان
یکم با عقل و درک بصیرت خودشون نوشته ها را حلاجی کنند چرا انقدر ساده و زود باور هستند
خدا عقل برای همه جا داده تا فکر کنید
غنچه جان کسی که شب سال نو میلادی تو کشور دیگه ای هست و هییییچ کاری نداره جز این که بره جشن سال نو، شوهرش رفته با خواهرش گردش و این نشسته تو هتل وبلاگ بانو را می خونه معلومه چقد بدبخت و مفلوکه
الان این حمله رو دیدم ، واقعا زیبا و پر مفهومه
از ادم ها بت نسازید
این خیانت است
هم به خودتان
هم به خودشان
خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند
و شما در اخر می شوید
سر تا پا کافر خدای خود ساخته
کاچی ۱:٢٢ ق.ظ - دوشنبه، ٢٦ اسفند ۱۳٩٢
برام مهم نیست تایید کنید یا نه !تایید نکنید هم باز شخصیت خودتونو ثابت میکنید!
ینی من بیشتر از نصفه این مطلبو خوندم دریغ از یه جمله که نشون بده شمام تقصیر دارین یا شمام کار اشتباهی کردین!
انگار که فقط همه افراد پیرامون شما اشتباه میکنن غیر شما ! :|
به قول حودتون دوره این حرفا گذشته و ملت (اقلن بعضیاشون) دیگه تره هم خورد نمیکنن برا این مقدس بازیا !که آره فقط م خوبم بقیه همه اشتباه میکنن!
بمیرم برات حسنا که فقط خل و چلایی مث زاهارا و سمانه و ... تاییدت می کنن.
به خدای مهربونی
ادب
شعور
متانت
محبت
توهین کردی؟ حسابت با کرام الکاتبینه!
حسنا اینقدر فداکار و مهربون هست که برای نجات زندگی خانم اولی وارد زندگیش شده و نذر کرده تا قیام قیامت 6 مردک را تامین کنه که اون زندگی حفظ بشه. حسنا از اون زندگی بره، اونها مشکلاتشون سر به فلک می کشه. فقط به خاطر اونها مونده.
خدا از سرتقصیراتت بگذره که به فرشته خوبیها توهین کردی
امیر ٩:۳٥ ق.ظ - یکشنبه، ٢٥ اسفند ۱۳٩٢
خواهر گلم سلام دلتنگت بودم گفتم بیام بهت سر بزنم برات شادی ارزومندم سال جدید را پیش اپیش تبریک میگویم وامیدوارم روی ماهت همیشه خندان باشد و شاد موفق و امیدوار به اینده ای خوب باشی تعطیلات برات خوش بگذره ...پی نوشتت خیلی خوب بود و حتما به اونها عمل کن و در سال جدید چشمهای همه دوستان را روشنی بخش این گل هم هدیه من برای توگلگلگل(خودت همسرت و نی نی اینده نگه دار بهش میدی)البته سال جدید
پاسخ: امیر آقا ممنون از شما . شما محبت دارید و همیشه من رو شرمنده میکنید لبخند برای شما هم امسال بهترین باشه . من برای تبریک عید حتما خدمت میرسم و همونجا مینویسم براتون زبان ممنون از این سه تا گلگل . چشم سهم گلش رو نگه میدارم برای بعدنیشخند
حسنا بانو - ٢٧/۱٢/۱۳٩٢ - ۱٢:٤٠ ب.ظ
امیر پشت سربرادرشوهر وایسا. صف را به هم نزن
حسنا برادر خانم اولی چی شد؟ خیلی مسخره بود که اینقد قربون صدقه ات می رفت. بالاخره تو مغز فندقیت رفت که حرفت احمقانه است و اون از تو بدش می آد؟
راستی خانم ت بت نگفت که خنده داره که برادر هووت عاشق تو شده و تو صف 6 است
امیر آقا 7 گل بده. شاید 5 قلو زایید. این که همه وبلاگش تخیله، بذار بچه هاش هم 5 قلو بشن، عجایبش تکمیل بشه
hosna:
شاید هم این عادت من باشه که همیشه عادت کردم وزنم رو کمتر از اون وزنی که بر اساس قد و آنالیز بدنم هست نگه دارم
انقد بش گفتین چاقی نوشته زیر وزن معمولیم
از غبغب عکست معلومه زیر وزنی
کی بود زیپ شلوارش بسته نمی شد مردک مسخره اش می کرد؟
شما زیر وزن معمول زیپ شلوارتون بسته نمی شه حسنا خانم !!
شراره خل و چل هم وبلاگش را اپ کرده! نوشته رامین سرطان داره دوباره خیال پردازی کرد
به علاوه اگر متن رو خونده باشی گفتم تو مدیریت اینجا تغییراتی بوجود میاد و دیگه به امثال شما اجازه افاضات خارج از حد خود داده نخواهد شد . چه اینجا و چه هیچ جای دیگه
این قسمت جواب کامنتش توجهمو جلب کرد
موندم چطور میخوای جای دیگه رو کنترل کنه که کسی نقدش نکنه :|
اخه بچه جون یه چی بگو بگنجه
وقتی تلفنهای کل شهر را کنترل کنه
وقتی می گه از مردک جدا می شم و نمی ذارم از کسی سراغم را بگیره، خب لابد می تونه یه کاری کنه بقیه دیگه هیچ جا حرف نزنن.
یاد اون آیه اش افتادم که شامل همه مکانها و زمانها می شد
من در عجبم خانم اولی هر چقدر مریض از حسنا مریض تر نیست از سال گذشته تا به حال که قلب درد کمر درد افت فشار و چندین بیماری دیگر دارد همین روزها باید دنبال زن سوم بگردد برای شوهرش
نسیم جان یک بیماری هست که خانم اولی داره و حسنا نداره. کلید کار همونه.
6
.۱٠:۳٤ ب.ظ - سهشنبه، ٢٧ اسفند ۱۳٩٢
بی ابرو. خونه خراب کن. گدا گشنه. بدبخت با پول خون شوهرت رفتی ماشین خریدی پزشو به خانوم اولی میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میدونی خانوم اولی تو زندگیش چی داشت که تو نداری؟؟؟؟ ابرو. شرف. وجدان. غرور. اینا چیزایی که پدر تو یادت نداده. بی اصل و نسب. خونه خراب کن. زالو. همه از تو بدشون میاد. این چه سری که فقط مردا دوست دارن؟؟ اهان سرویس خوب میدی. همون کاری که به خاطرش ازدواج کردی.
پاسخ:این کامنت رو تایید میکنم . میدونی چرا ؟ چون حتما خودت هم عزیزی داری که از این دنیا رفته باشه . پس بترس از این که در مورد دیگران اینطوری حرف بزنی . البته اگر ترسی از خدا و وجدان خودت داری . اگر نداری که هیچ . متوجه کلامت هم باش وقتی میگی پول خون . تنها پولی که از زندگی مشترک خودم و پسرک داشتم پول رهن خونه مون بود . که اون رو هم نصفش رو پدر خودم داده بود و در واقع نصف پول رهن یک خونه . حالا اگر شما میتونید با پول رهن یک خونه برید و ماشین و خونه بخرید که هنرمند هستید . من که این کار رو نکردم . حرفهای دیگه ات هم نشان از فرهنگت داشت و تربیت خانوادگیت . میخوای بقیه کامنتهات رو هم تایید کنم تا همه ببینند با چه آدمی طرف هستند ؟ عزیزم اینجا منزل پدری شما نیست که هر چه میخوای بر زبون میاری . به علاوه اگر متن رو خونده باشی گفتم تو مدیریت اینجا تغییراتی بوجود میاد و دیگه به امثال شما اجازه افاضات خارج از حد خود داده نخواهد شد . چه اینجا و چه هیچ جای دیگه . پس آخرین جواب من رو ببین . انسانیت و ادب رو یاد بگیر و بدون که دیگه اجازه این نوع صحبتها به شما و امثال شما داده نخواهد شد . کلماتی که بر زبون میاری
حسنا بانو-٢۸/۱٢/۱۳٩٢-٢:٢٤ ب.ظ
پاسخ:شامل حال من نمیشه جون میدونم که نیستم و در شان و شئونات خودت هست و بس . پس زحمت بکش از این به بعد هر وقت خواستی از این کلمات بگی برو جلوی آینه و هر چه میخواهد دل تنگت بگو . ویا تشریف ببر محفل دوستان هم شان خودت و اونجا با دوستانی که زبونت رو بهتر میدونند صحبت کن بلکه دلت باز بشه و مشکلاتت کمتر.
تعجب ما هم از همینه که تو حتی بعد از مرگ شوهرت هم هیچی نداشتی. اینقدر محتاج بودی که حتی پول پیش خونه را هم بالا کشیدی و سهم مادرپدر اون مرحوم را ندادی.
بعد یهو می گی خونه خریدم، ماشین خریدم، کار می کردم تا این که دیدم اینا نیاز به یکی برای 6 دارن و زنش شدم!!
شما که تا اون موقع حتی محتاج چند میلیون پول پیش خونه بودی، چطور یهو زندگیت متحول شد؟
اگر راست بگی و شوهرت مرده باشه، با بالاکشیدن پول پیش خونه، یه جایی برای خودت اجاره کردی و با سهمی که از حقوقش بهت می رسید روزگار می گذروندی. چون بخشی از حقوق به پدر و مادرش هم می رسید (این یکی دیگه قانونی بود و نمی شد بالا کشیدش) سهم تو کافی نبود و کارگری می کردی. تا این که زمانی که خونه مریم جون پرستار مادرش بودی، مریم جون دید داری زیرپای شوهرش می شینی، دست به کار شد و رابطه ات با مردک را جور کرد ....
به فرض هم که بهشت زهرایی وجود داشته که بعید میدونم اصلأ بهشت زهرا رفته باشه از چند سال پیش قبرها طبقاتی شده فکر نمیکنی میری درددل غیر از پسرک یکی دو نفر دیگه هم میشنون
بهشت زهرا همش خیالاته
حسنا که اینجا رو اصلأ نمیخونه اصلأ اصلأ
تا دوستان گفتن حسنا از شوهر اول طلاق گرفته داستان بهشت زهرا و آه و ناله رو نوشت (چقدر هم آبکی)
(تا حالا بهشت زهرا رفته؟؟ قبرها تو پشت زهرا هم سطح زمینه برای چسبوندن سرش روی قبر دراز کشیده؟؟دمر افتاده؟؟)
عزیزم جاری رو داره میاره ایران یه ماه بمونه
خواست بگه خانم اولی مال و اموال رو از خونه ی باباش نیاورده و هرچی داره از مردک داره
مردک سه ماه هم طاقت دوری تخمه رو نداره چون این سرویسش فرق میکنه
برادرشوهر همچنان جلف و سبک سره و خواهان حسنا
پدر شوهر جبهش رو عوض کرده
مادرشوهر فهمیده که مردک به یه الف حسنا بیشتر از خانم خانما اهمیت میده
خواهرشوهر دربرابر حسنا ذلیل شده
(از حرف زدنش در خیال با خواهر شوهر خواسته ثابت کنه که خیلی آرامش داره در صورتی که برعکس وقاحت کلامش رو نشون میده چون ما خانم ها به وجه با خونواده ی شوهر اینجوری برخورد نمیکنیم سوای شخصیت خودمون شأن مادرمون رو میبریم زیر سوال)
برادر شوهر تغییر جنسیت داده دایه ست شیر میده پوشک عوض میکنه واکسن میزنه اما کار نمیکنه و فردا پس فرداست که حامله هم بشه
بهار که کلأ حذف شده
پرده و روتختی میدوزه و قلاب بافی میکنه ایشون کمالات داره
انواع بیماری ها رو داره چوب خدا صدا نداره بزنه دوا نداره
خانم ت یکی از سینه چاکای حسنا جوننننه که بی شک با رعنا فامیله
طاعت شیطان منظور مردک و خودشه
یه جا میگه مردک بره یدونه کار رو برسونه؟؟؟؟؟ یعنی چی؟؟؟
مردک پیک موتوری شده؟؟ از بیکاری با عروسک مسافر کشی میکنه؟؟؟
مردک می بینه حسنا هست و هر چی می زنن تو سرش هیچی نمی گه. می گه ولش کن اون گوشه واسه خودش هست.
وگرنه حسنا بره، مردک می ره یه شریک جنسی دیگه پیدا می کنه. چیزی که زیاده حسناست !
بچه ها نمی دونم فیلم فروزن Frozen رو دیدید یا نه ؟
یکی از نقد های جالب که من دیدم ازین فیلم کردن این بود
The first disney movie
To teach girls that you dont need a Man to save you .
و این واقعا درس بزرگیه که باید خانم ها و زن ها یک بگیرند
شادی جان چقدر با حرفهای شما و بانو جان در مورد عشق و عاشقی در چارچوب ازدواج موافقم.
عاشقی بعد از ازدواج نمی دونم چطوری می تونم با واژه توضیح بدم اما اینطوری نیست طرفو ببینی دلت بتپه، یک چیزیه از جنس یکی شدن...اون خود توئی و بالعکس...بعدشم حسنا بوس و بغلهایی که میگه بیشتر در ادامه دعوا و فحاشی با شوهرشه که بین ماها وجود نداره وگرنه هر زن و شوهری اول صبح موقع رفتن سرکار برگشتن خونه قبل خواب همو بوس می کنند اما چون رابطه اشون واقعیه این مسائل جزو بدیهیاته براشون نه مثل حسنا که براش امتیازه. البته شوهر من به اندازه شوهر حسنا بیکار نیست که دائم خونه باشه و برام کمپوت بندازه و کف سرویس بسابه.
یک چیزیم مریم گفته من نمی فهمم. کجای کبوتر خوشبخته؟ اول زندگیتو با دوتا بچه بزرگ شروع کنی اونم پسر که هزار جور ریخت و پاش و سرکشی دارند یا از شوهرت کتک بخوری چون بهش گفتی نرو به بچه ها سربزن؟ اصلا اگر آماری از اون لینکهای بغل عسل نگاه کنید تعداد زنهایی که گفتند مرده بهشون نارو زده و ولشون کرده که خیلی بیشتر از حسناست؟ همین 99 ساله جدیدا مثلا یا یکیم بود می گفت برای این که به زنش ثابت کنه با من نبوده جلوی زنش بهم فحش داد و لگد زد بهم...اینه خوشبختی؟
به قول عسل دیگه بهترین حالتش خود عسل هست که آرش زنش را طلاق داد و یکسال بعد طلاقش اومد خواستگاری عسل. زندگیش اونی هست که تو وبلاگش می نویسه.
کبوتر و حسنا و پری و ... که دارن با اون یکی زن زندگی می کنند و اوضاعشون شدید دراماتیکه ! تازه اگر مرده زن اول را طلاق داده باشه ( بعد از کلی داد و بیداد و گیس گیس کشی و اعصاب خوردی که کبوتر داشت ) به قول لالا جون، اول زندگی مشترک دو تا پسر بزرگ از زندگی قبلی شوهرت ... هزار جور مشکل داره. از تربیت و ... بگیر تا آرامش و ...
اون هم بچه های یه زندگی مشکل دار که از زیر دست بابای خائن و جنگ و دعوا و .... جون سالم به در بردن و مطمئنا مشکلات روحی دارند و با معشوقه ی بابا کنار نمی آن
حالا همه این بحثها به کنار ، چرا حسنا کل مطلب به اون طول و درازی رو تو صفحه اول گذاشته بعد فقط شعر رو برده صفحه دوم و ادامه مطلب؟ راز مگو بود که میخواست همون اول تو دید نباشه؟ خب 9 خط شعر رو هم دنباله صفحه اول میگذاشت ، دقت کردین ، حسنا کلا نمیدونه مورد استفاده باکس ادامه مطلب برای چیه، دقیقا جایی میره ادامه مطلب که اصلا معنی نداره، ولی خب شاید این سیاسته برای اینکه تو گوگل هر کی هر جفنگی سرچ کرد تو مطالب حسنا پیدا میشه و لینک میشه به صفحه اون
با رفتن به ادامه مطلب دو بار روی صفحه کلیک شده، اینطوری آمار بازدید دوبل می شه.
می خواد آمار وبلاگش را بالا نگه داره و به قو خودش نقشه ها داره برای سال نو !
وبلاگ جدید:
"حسنا بانو هستم عشق اول و آخر مردک"
این چند روز داره تند تند پست می ذاره، خانم اولی را حذف کرد و ...
حذف مجدد آرشیو هم در راستای همین هدف انجام شد. سال نو را می خواد با وبلاگ نو شروع کنه. فعلا مشتریها حفظ بشن
بیچاره کسی که تمام زندگیش را باخته و همه هم و غمش خواننده های وبلاگشن
بانو جان دستت درد نکنه.
تمام حرف هایی که من موقع خوندن پست حسنا دوست داشتم تحویل ش بدم رو گفتی و یه طورایی من راحت شدم
واقعا خواننده هایی که از اول با حسنا بودند و هنوز موندن جای شک دارن!
برا اینکه بتونه داستان خیالی شما رو ادامه بده مجبور شد 180 درجه چهره خانوم اولی رو تغیر بده!!!! آنقدر توی ان پستش دشمن دشمن کرد که هر کی ندونه فکر میکنه خانوم اولی روی زندگی این آوار شده
حتی خوندن پست هاش از وبلاگ خودش هم برام چندش آوره. ..
باز هم ممنون بانو جان
خواهش می کنم مرمر جان
می گه خانم ت گفته هیچ زنی نمی تونه شوهرش را تقسیم کنه و اگر هم بگه دروغ گفته. (منظور اینجا فقط خانم اولی است و شامل حسنا نمی شه. حسنا می تونه در آرامش در کنار زنهای دیگه زندگی کنه )
اون خانم دشمن شماست!!!
و شما لطف بی خود به دشمنت داری
احتمالا دپرشن ماژور گرفته الان. بستریش کردن. اما به خدا روانپریش کاملا. داستان نویس قهاری هم هست. من تا حالا ندیدم مادر شوهری که از یک زن بدجنس اینقدر طرفداری کنه و جالبیت داستان اینه که فقط مردها از این خانوم طرفداری میکنن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟در مورد داشتن خونه و ماشین موقع عروسی باید بهتون بگیم شما در موقع ازدواج اولتون هیچی نداشتید بعد از تجربه یک زندگی و خوردن سر شوهرتون موفق شدید با دزدین پول پیش خونه با کمک باباتون که احتمالا اگر اونم مثل شما بی شرف باشه و دزد با وام های دزدی از بانک براتون یک خونه ٢٠ متری خیلی بزرگ در یکی از محله های پایین براتون بخره. هرچند شما هااااااااا کلا به هرنوع دزدیتون بسیار افتخار میکنید مثل شوهر دزدی خونه دزددی ،،،،،،،،،
شاید به خاطر تعطیلات و بدبختی هاش برای عید، با مردک دعواش شده و اونم سرش داد زده و کتکش زده (کسی که تو ماشین بزنه تو دهن حسنا، تو خونه کم کمش مشت و لگد می زنه دیگه) و حسنا هم دچار حمله عصبی شده بردش بیمارستان (حسنا مشکل عصبی شدید داره این از نوشته هاش و حرفهاش کاملا مشخصه و یکی از دوستان پزشک هم خصوصی به من در این مورد گفت و حتی توصیه می کرد که اذیتش نکنیم چون بیماره )
مردک حسنا را بخاطر حمله عصبی می بره بیمارستان و از اونطرف هم چون از وقت یکساعت فرار شبانه اش گذشته بوده و باید برمی گشت خونه، به برادره زنگ می زنه که تو بیا بیمارستان کارهای حسنا را بکن تا من برم خونه که خانم اولی متوجه نشه من پیش حسنا بودم و شب عیدی ناراحت نشه.
برادره هم گفته کار دارم و نمی تونم و مادرشوهر غر زده که این چه کاری بود مردک کرد اعصاب و آرامش همه را به هم ریخته و ....
حسنا هم داستان را چپه کرده می گه مردک داد زد گفت حسناااااااااااا طلاقت نمی دم. من هم ناراحت شدم که گفت طلاقت نمی دم فشارم افتاد، رفتیم بیمارستان مردک به برادرش زنگ زد خبر داد و لوده خان نگران من شده بود و می خواست بیاد بیمارستان مامانش نمی ذاشت
حسنا خدا شفات بده خیلی زندگیت داغونه و حالت خرابه
من ی دوستی داشتم که چند سال پیش بدجور با شوهرش مشکل داشت . حال شوهرش مثل حال شوهر حسنا خراب نبود ولی ی وجه تشابهی هم با شوهر حسنا داشت اینکه به شدت زنش رو کنترل می کرد و حتی اجازه نمی داد که زنش از خونه تنها بره تا مثلا ی نون بگیره اون زمان که باهاش صحبت می کردم از حرف های مشاورش برام می گفت وقتی ازش پرسیدم چطوری تو این وضعیت می ره مشاوره می گفت با مشاورش تلفنی صحبت می کنه و مشاور بهش تلفنی و یا از طریق ایمیل مشاوره می ده. کاملا واضح س که این صحبت ها صحبت مشاوره که براش ایمیل شده ولی نمی دونم چرا اینقدر تاکید داره که این حرف ی دوستی هست به نام "ت". شاید داره طبق معمول تلاش می کنه ثابت کنه که همه دوستاش ی مشت بع بعی و نهایتا زن دومی نیستن و هستن دوستانی که مثلا ی چیزی حالیشون هست و صد البته حسنا رو هم قبول دارن که نگرانش هستن و براش وقت می زادن و براش می نویسن.
جالبه که این خانم ت تا حالا هیچ اثری ازش تو وبلاگ حسنا نبود. خیلی علاقمنده به شکل مخفی کار کنه.
خانم به این مطلعی و دانشمندی بد نبود کامنت عمومی بذاره دیگران هم استفاده کنند.
تو هیچ وبلاگ دیگه ای هم اثری از ایشون نیست. به طور خاص فقط و فقط برای حسنا کار می کنه
بانو جان دست مریزاد!
من اگه زبونم لال گوش شیطون کر، خدا اون روز رو نیاره، جای حسنا بودم تا حالا دیگه ناک اَوت شده بودم! عین گربه میمونه جز جیگر زده!!! از هرجا پرتش کنی دوباره چارچنگولی فرود میاد!
نمیدونم چرا احساس میکنم خانم ت ( دوست خیالی حسنا) حتی مشاور هم نیست، ادبیاتش شبیه حسناست....
خواهش می کنم مهسان جان
این آدمها که نرمال نیستن با این حرفها ککشون هم نمی گزه. کسی که رفت سر خونه زندگی یکی آوار شد و گفت بیا در آارمش زندگیت را بده به من، حیا را خورده، آبرو را قی کرده. حسنا با اون همه تحقیر و توهین و بدبختی از اون زندگی نکبتی نمی ره، از وبلاگش بره
به نظرم چون حرفهای مشاور را با عقده های خودش مخلوط کرده، رگه هایی از حسنا توش دیده می شه. یه جاهاییش کاملا داد می زنه که حسناست
بانو جون، ببخشید بابت روده درازی امشب
فکر کنم مسری باشه و از دوستمون به من سرایت کرده
دور از جون
روده درازی حسنا در پرت و پلا نوشتنه. وگرنه حرف درست بزنی و به جا، چه اشکالی داره؟
شادی جان 20 صفحه مطلب نوشته که بگه از سال بعد خانم اولی دیگه تو قصه نیست. حسنا بانو تنها زن مردک
مردک شش ماه پیش گذاشتش کنار، حسنا هم امروز. خانم اولی تمام شد رفت
((زن دوم شدن بد نیست میشی سوگلی شوهرت,عزیز میشی,همه چیز در اختیارته))
مریم جان، دوست دارم بدونم چند سالته. خودم حدس می زنم یک دختر خیلی جوان هستی که هنوز واقعیت زندگی (به طور کلی) و واقعیتهای زندگی زناشویی رو (به طور خاص) نمی شناسی
خواهرت درست گفته، هیچ چیزی بدتر از داشتن شریک جنسی نیست
زنهای دوم عزیز نیستن، نمی دونم روی چه حسابی به این نتیجه رسیدی، با نوشته های حسنا و کبوتر؟ اگه اینطور باشه بدجوری به بیراهه رفتی دختر خوب. به نمونه های واقعی زنهای دوم در جامعه نگاه کن و قضاوت کن
حالا بگذریم که زندگی و شوهری که زنهای دوم وبلاگ نویس تعریف می کنن، دلسوزی داره نه غبطه خوردن
زندگی حسنا رو ببین. دادو بیداد کردن شوهرش به کوچکترین بهانه و اینکه حتی روش دست بلند کرده
شوهر من که هیچی، پدرم هم که با شوهر حسنا هم نسله، با اینکه همیشه دادو بیداد و پرخاشگری داشت، حتی یک بار روی ما یا مادرمون دست بلند نکرده
((وقتی امثال حسنا و کبوتر و...از عاشقانه هاشون میگم با خودم فکر میکنم هیچ زنی نمیتونه اینهمه عشق از شوهرش دریافت کنه))
مریم جان، حسنا و کبوتر اینهمه که تو فکر می کنی عشق دریافت نمی کنن مطمئن باش عشقی که از شوهرهاشون دریافت می کنن خیلی کمتر از عشقیه که یک زن عادی مثل بچه های اینجا (غنچه و آیناز و الهه و مهسا و یک زن و یاسمین و لالا و .... بقیه دوستان عزیز متاهل) از شوهرهای یکی یه دونه شون می گیرن
مساله اینه که زنی که خوشبخته و شوهری داره که فقط مال خودشه، لزومی نمی بینه وبلاگ بزنه و از عاشقانه هاش بنویسه، اون هم جائی که خانواده رد میشه
((به نظرت تنهایی بهتر نیست.وقتی زنهای دوم میتونن زن اول رو از زندگیشون بیرون کنن.))
مریم جان، زنهای دوم می تونن برای بعضی از زندگیها مشکل ایجاد کنن، فقط برای تعداد کمی از زندگیها
خیلی از زنهائی که مجرد یا مطلقه و بیوه ان، اونقدر باشخصیت و شرافتمندن که امکان نداره مزاحم زندگی یک زن دیگه بشن. بیشتر خانواده ها هم سالمن و اصلا به دخترهاشون همچین اجازه ای نمی دن
خیلی از مردها هم شریف و عاقلن و به این راحتیها گول نمی خورن و خیانت نمی کنن. مردها هم خانواده و آبرو دارن
اصلا نگران نباش و با خیال راحت به ازدواج فکر کن
مریم جان ببخشید به سوالی که از بانو پرسیده بودی جواب دادم، تقصیر بانو بود که عمومی کرد امیدوارم ناراحت نشی
شادی جان، سوالشون عمومی بود. اینجا خصوصی نداره. کامنتها هم که تاییدی نیست. خواستم حذف کنم، دیدم آدرس که نداره، فقط یک اسم "مریم" هست که اونم خاص نیست که مشکلی پیش بیاد براشون.
راستی چهارشنبه سوری مبارک
به همه اونهائی که می تونن برن جشن، حسابی خوش بگذره
جای ما رو هم که نمی تونیم بریم خالی کنین و تا می تونین خوش باشین
هورااااااااااا بالاخره تموم شد خوندن این پست
واقعا عالی نوشته بودی بانو جون، خسته نباشی
فقط به خاطر نوشته های قشنگ تو، پست حسنا رو هم خوندم، وگرنه محال بود بتونم بخونمش، از بس که روده درازه، از حالا به بعد که یه روده دراز جدید هم اضافه شده (خانم ت) وای به حالمون
جدا چطور وقت می کنه اینقدر بنویسه، مخصوصا وقتی اینهمه دروغ می گه همه اش باید حواسش باشه که سوتی نده و این خیلی وقت می بره
مرسی شادی جان
کاری که نداره شادی جان. نه فک و فامیلی، نه عیدی، نه بچه و خانواده ای و .... نشسته دروغ می نویسه. با این حال کم سوتی نمی ده
سینه ی پریشان چی میگه وسط این شعر؟
عزیزم شاعر یادش رفت اشارات ابرو رو بخاطر حسنا بچپونه تو شعرش
چقدر جفنگیاتتتتتتت
حسنا خواهش میکنم روح شاعران معاصر رو خراش نده به والله به عشوه هات نیازی ندارن
کلمه به کلمه ی پستش برام مثل کشیدن ناخن رو تخته سیاست
حسنا دقیقأ روو اعصاب من تردمیل میره
مرسی بانویی عالی بود
الان که جواب کامنت مریم را می نوشتم یادم افتاد. این آقای برادرشوهر لوده سرکار نمی ره؟ خرجش را کی می ده؟ قبلا می گفت تدریس خصوصی می کنه، الان با توجه به این که مامان بزرگ بچه را دو ساعت هم نگه نداشت که برن بهشت زهرا، گویا خودش نشسته خونه بچه داری می کنه !!
حسنا این داستان بی سروته را چطوری ساختی؟ واقعا مردهایی به این بی عرضگی و دست و پا شلی وجود دارن؟
این سرهنگ هم با این بچه بزرگ کردنش واقعا ....
پسرهاش عجیب افتضاحند!!! مردک که محتاج خانم اولی و برادر خانم اولی است. لوده خان که برای شام شبش چشمش به دست باباشه. فقط اون یکی انگار یه کم اوضاعش بهتره و می تونه خرج زندگیش را دربیاره
سلام بانو یه سوال ازت دارم ترجیح میدم نظرم عمومی نباشه ولی جوابشا بده,خیلی وقته میخونمت و به هوشت احسنت گفتم ولی بازم تردید دارم.یادمه وقتی اولین بار وبلاگ زنای دوم رو میخوندم به خاهرم گفتم زن دوم شدن بد نیست میشی سوگلی شوهرت,عزیز میشی,همه چیز در اختیارته,ولی خاهرم در جوابم گفت هیچی بدتر از شریک ج ن س ی مشترک نیست.نمیدونم ولی هنوزم قانع نشدم,وقتی امثال حسنا و کبوتر و...از عاشقانه هاشون میگم با خودم فکر میکنم هیچ زنی نمیتونه اینهمه عشق از شوهرش دریافت کنه.پس چطور میتونم به مردی بعنوان همسرم اعتماد کنم که زنی بعد چند سال پیدا شه و گند بزنه به روابطم و واسه بچه هام دایه مهربانتر از مادر بشه به نظرت تنهایی بهتر نیست.وقتی زنهای دوم میتونن زن اول رو از زندگیشون بیرون کنن.
همه مردها مثل شوهر حسنا و کبوتر و ... نیستند. شما نمی تونی بخاطر این که همسایه تون تصادف کرده، خیابون نری. روزانه هزاران نفر تصادف می کنند و میلیونها نفر تصادف نمی کنند. می شه جوانب احتباط را رعایت کرد و شدت ضربه تصادف را کمتر کرد یا حتی احتمالش را پایین آورد. اما بیرون نرفتن راه حلش نیست.
زنهای دوم مهمترین چیزی که برای یک زندگی لازم هست ندارند. آرامش !!
دوست ندارم اینجا در مورد عسل خانومی صحبت کنم، چون حداقل می تونم بگم تنها زن دومی هست که نوشته هاش می تونه به بقیه کسانی که تو این مسیر می افتن اخطار بده که ادامه ندن. این مردها اگر بلد بودن زندگی کنند و اگر مرد بودند، زندگی اولشون را درست اداره می کردند یا درست جدا می شدن و زندگی بعدی را شروع می کردند.
مردی که می ره دنبال زن دوم و صیغه و رابطه یواشکی و ... اصلا قابل اعتماد نیست. یا هوسران و بی چشم و رو هست که به زن و زندگیش خیانت می کنه یا بی دست و پا و ضعیف هست که بلد نیست تکلیف زندگی اولش را مشخص کنه و بعد بره دنبال یکی دیگه، یا هفت خطه و می خواد زن دومی را پس از مصرف دور بندازه!!
شوهر حسنا نمونه بارز یک هوسران دست و پا شلی هست که فقط به 6 خودش فکر می کنه و دیگر هیچ. کوچکترین درایت و توانایی در این مرد برای اداره زندگیش دیده نمی شه. مطمئنا تمام زندگیش هم وابسته به خانم اولی و برادر خانم اولی هست. چرا که شما می بینید برادر این مرد هم مث خودش یک لوده خاله زنک هست که یکسال و نیمه به گفته حسنا نشسته گوشه خونه پوشک بچه عوض می کنه و تا 40 و خورده ای سال سن، برای نون شبش محتاج باباشه!!
این از مردهاش،
اما از زنهای دوم. حسنا با سی سال سن و غش و ضغف و کمردرد و تپش قلب و افسردگی و ... این اعصاب قاطی پاتی که توی وبلاگش هم مشخصه، زندگیش غبطه خوردن داره؟ زن سی ساله دو برابر مادربزرگ من درد و مرض داره، از نظر مغزی هم که دیگه کلا رو به تعطیلی هست بس که تحت فشاره.
اونم زندگی عسل بانو که خودش داره واضح توی وبلاگش می نویسه.
کسی که زن دوم می شه، زندگی زن اول را خراب می کنه اما در کنارش گند می زنه به زندگی و آرامش و وجدان و آینده خودش.
مردک به حسنا گفت ببین خانم خانما هر چی مال و اموال داشت ازم گرفت بیا جدا شیم تا سه ماه خرجت رو می دم( تا سه ماه بعد از طلاق زوج موظف هست هزینه زندگی زوجه را بده) تو این سه ماه سراغت نمی یام که کسی شک نکنه بعد از سه ماه که خانم خانما و خانواده ام خیالشون راحت شد دوباره صیغه می خونیم ولی حسنا قبول نکرد بعد حسنا اومد طبق معمول داستان رو اینجوری تغییر داد
بانو خسته نباشی
ممنون عزیزم.
چهارشنبه سوری مبارک
از این حرفای بی سر و ته و عریض و طویل و بدون ربط میشه فهمید گویا خانوم اولی نسخه ش رو پیچیده و رفتنی شده..
مشخصه که خیلی تحت فشاره
مثل سرگردونا نوشته
قاطی کردن این دفعه ش یه مدل دیگه است..
این همه حرص و دق دلی ای که سر خانوم اولی خالی کرده نشون میده اوضاع به ماکزیمم بحرانش رسیده و خانوم اولی داره بدرقه ش میکنه!
بانو مگه خبر نداری برادر خانم اولی هم تو مراسم بوده ، حسنا یکمم بغل اون بوده
گلریز جان حرف همه یه طرف حرف خانم ها: الف، ب، ت، ث، ج و... یه طرف!
کلا حسنا که الان سه سال داره میره مشاوره روش تاثیری نداشته. و کلا مشاورهای ایرانی هم یک سری ادم نخود مغز هستن که اصلا نمیتونن این حرفهارو به حسنا بزنن ولی حسنا ناگهان با یک ای میل فقط با ایمیل و از راه دور متحول میشه. حسنا متحول می شود. بدبخت
خوبی گلریز خانم
مشاور وضعیت حسنا را از نزدیک دیده که این توصیه را بهش کرده گلریز حان.
منتها حسنا که نمی تونه بیاد بگه مشاور بهم توصیه کرد بدبخت تو که راهی به جایی نداری، بشین سر همین زندگی و یه کاری کن طلاقت ندن. الکی می گه دوست خوبم از اون سر دنیا به من گفت خانم اولی دشمن تو است
مشاور دیده این یه زن افسرده مریض بی کس و کار و بدون درآمد هست که محتاج این زندگیه. بهش گفته بشین سرجات حرف هم نزن شاید طلاقت ندن. کار دیگه ای هم نمی تونی بکنی.
حسنا سن و سالی نداره برای ازدواج. اما شرایطش بده. اگر طلاق بگیره دیگه یه آدم درست درمون نمی آد زنی را بگیره که سه سال برای 6 صیغه یه پیرمرد بوده و زن دوم یک زندگی. کدوم مرد سالمی همچین اعجوبه ای را می گیره؟
مخصوصا این که با توضیح دادن اون امر بهمون محبت می شه که حسنا موظفه تبدیل به حسنا توضیح دهنده بشه.
بانو یعنی نوشته های تو از خود پست حسنا جذاب تره. کلی خندیدم. آخه این هر طوری بنویسه یه چیزی از توش درمیاد.
می گم چطوره تو رو هم مثل خانم اولی نادیده بگیره و لازم نبینه همه چی رو به ماها توضیح بده.
مینو جان،
بعد از این همه دکتر می رم و روانکاو می رم و مشاور رفتم و ... درمان دارویی ندارم و ....
یهو یکی از اون سر دنیا پیدا شد با دو تا ایمیل درد زندگی حسنا را درمان کرد!!
تکلیف بعضی سوالات را هم مشخص می کنه. مثلا این که چرا مادربزرگه دو ساعت نی نی را نگه نداشت و بردن برای عمه جون، چرا خواهرهای حسنا هیچ مشورت فکری به این بشر نمی دن، از همه مهمتر تکلیف جهیزیه خانم اولی هم معلوم شد تو این پست
اما بعضی سوالات را هم کم لطفی می کنه جواب نمی ده. مثلا صدبار بهش گفتیم مدارک خانم اولی دست تو چی می خواست، خودش را زده به نشنیدن.
هر چی می گیم خانم اولی بعد از خواستگاری و اصرار برای ازدواج شوهرش چطور یهو تو را و موضوع را کلا فراموش کرد و چند ماه سراغتون را نگرفت، جواب نمی ده.
اسم بیماری خانم اولی هم که جزو اسرار دانش پزشکیه. اونو که عمرا لو بده
بانو یه تیکه شو یادت رفت بنویسی که تو جواب کامنت ها نوشته بودی. این که آدرس خونه ی خانم اولی رو حفظ بود که چاپار فرستاد اون جا؟
والا من الان بخوام بسته بفرستم خونه برادرم باید زنگ بزنم شماره پلاک را بپرسم. ایشون به قول شما چاپار فرستاده خونه هووش !!
4 شنبه سوری همه مبارک
بانو برای 4 شنبه سوری برنامه ی ویژه تو وب نداریم ؟
الان حسنا یه نارنجک می اندازه اینجا
مهصا جان چهارشنبه سوری شما و همه دوستان خوب وبلاگ مبارک.
حسنا الان می اد می گه با برادرشوهر لوده و مردک و سرهنگ رفتیم از رو آتیش پریدیم. من پریدم بغل برادرشوهر، اون از ترس داشت می مرد که مبادا بلایی سر من بیاد. خیلی نگرانم شده بود.
مادرشوهر و خواهر شوهر هم که طبق معمول چون حسنا بود نیامدن. (از این به بعد اون دو تا هم مث خانم اولی باید بمونن گوشه خونه و همه مردهای فامیل بسیج می شن برای خدمات دادن به حسنا)
یافتم یافتم حسنا در خانه کار تایپ می کند چون تایپ این همه حرف های بیربط که من در طی یک ساعت نتوانستم خواندنش را تاب بی آورم کار یک تایپیست حرفه ای است چرا من نمی توانم این پست را تمام کنم اصلا قید خواندنش را زدم
راستی چهارشنبه سوری مبارک
نسیم جان من 4 خط بهش اضافه کردم نصف روز وقتم را گرفت. الانم که می خونمش می بینم نوشته هام پر غلط انشایی هست.
نوشتن این همه مطلب (20 صفخه ورد است) و ادیتش کار هر کسی نیست باید کارمند اداره باشی و ارباب رجوع داشته باشی که بتونی اینطور وقت بذاری برای نوشتن
بانو دستت درد نکنه
-------------------------------
داره فقط دست و پا میزنه تو این زندگی بمونه.میدونه 3ماه زمان کمی برای فراموش کردن هست برای همین 3 ماه رو میگه.
شاید هم به قول بانو دو سال رو همسر گفت و این گفت 3 ماه.
یه حرف راست که از این زن بیرون نمیاد
من دیگه به زن دوم بودنش هم شک دارم
این چقدر روده درازه من که سه بار از ظهر تا حالا اومدم نتونستم پستشو کامل بخونم
این بنده خدا کلا تو توهمه
فکر میکنم سناریو " من حامله هستم " فعلا به تعویق افتاده اول باید کل خانواده از وجود حسنا خبر بشن بعد تازه حسنا حامله میشه و با سلام و صلوات و دعای فامیل شوهر راهی اتاق زایمان میشه
فعلا خانم اولی حذف شد. از سال بعد هم یه داستان دیگه را شروع می کنه و دیگه هم حرفی از زن و زندگی مردک نمی زنه. هر کس هم بپرسه می گه من دیگه خبر ندارم سوال هم نمی کنم. همسر صبح می ره سرکار شب هم می آد خونه و داریم زندگیمون را می کنیم. نمی دونم خانم اولی مرده؟ طلاقش داده؟ رفته؟ من خبر ندارم. ما داریم زندگی می کنیم
اون داستان 3 ماه و بعدش این منم که تصمیم می گیرم به این علت خیلی بی ربط جلوه می کنه چون برعکس نوشته شده
فکر کنم مرده باهاش اتمام حجت کرده که برو گورتو گم کن یک دو سالی هیچ سراغی ازم نگیر بلکه بتونم زندگیمو درست کنم منم نمیام سراغت اگر بعد 2 سال نتونستم و اومدم سراغت باشه اون وقت هرکار خواستی باهام بکن. بعد حسنا گریه کرده خودشو زده به غش که نه تو بدون من نمی تونی زندگی کنی اگه راست می گی به جای 2 سال، 3 ماه این قرارو بذاریم.
چهارشنبه سوری همه عزیزان هم مبارک.
چهارشنبه سوری شما هم مبارک لالا جان
راستش من هرچی دقت کردم معنی اون جمله را نفهمیدم که من میرم اما بعد از سه ماه اگر مردک اومد سراغم، خودم تصمیم می گیرم که بیام یا نه.
خب این یعنی چی؟ این شد شرط؟ هر کس برای هر چیزی خودش تصمیم می گیره دیگه. منظورش چیه که اگر مردک اومد سراغم تصمیم را نمی سپرم به قوه قضاییه یا شورای نگهبان؟
هیچ جوری این حرف معنی نداره و برای من قابل فهم نیست که می گه شرطم اینه که خودم تصمیم بگیرم!!
سه ماه فرصت میده که مردک فراموشش کنه
بعداگه فراموش نکرداونو دیگه حسناتصمیم میگیره
که بازم اویزون باشه یانه
بعدادعای عاقل بودن هم داره
-----------------------
بانوجان شایدمشاورش عفیفه جان باشن
میدونین که عفیفه هم موقعی که به مشکل برخورده بودرفت پیش مشاور
مشاوربهش گفت خاطرات بدت وبنویس تو کاغذبعدپاره شون کن
چندباراین کاروبکن تااین خاطرات ازیادت بره
موضوع عفیفه کاملافرق میکرد
-------------------------------
مگه حسنااززندگی خانوم خانوما رفت بیرون مگه بخوادخاطرات وفراموش کنه
اویزون بودن همچنان واسش جریان داره وسری درازداره
آیناز جون ظاهر جمله را می بینم که داره می گه وقتی مردک اومد سراغم، من تصمیم می گیرم که بیام یا نه. ولی معنیش را نمی فهمم. این الان چطور شرطیه؟
من شرطم اینه که می رم اما اگر مردک اومد سراغم، خودم تصمیم می گیرم بیام یا نه ؟؟؟؟؟
چه باحال تا من نوشتم این چطور با داشتن مادر و چندتا خواهر دائم از "دوستان" وبلاگی مشاوره میگیره یادش افتاد بگه به خواهرشام در مورد اس ام اس ها گفته ولی از آنجا که ترک عادت موجب مرضه یک پارگراف نگذشته خانم ت رو وارد داستان کرد...عجیبه اگر تا حالا مشاور رفته باشید می بینید که فوکوس کار اونا خود شما هستین و در درجه بعد اطرافیان. اگر هم توصیه بکنند در مورد خودتونه نه کسی صرفا از حرفهای شما می شناسندش. یک مشاور خوب هرگر نمیاد مثل خاله زنک به شما بگه طرف دعوای شما خل و چل و اعصاب نداره یا از روی بدجنسی به شوهرش اجازه ازدواج خیر داده... مطمئنی این خانم ت نفس و کبوتر و پری و.. نبودند؟چطور این خانم ت (با فرض صحت حرفهای حسنا) نگفته اگر کسی میخواسته تو رو بازیچه کنه تو باید نه می گفتی؟ ریشه یابی نکرده تو چرا پذیرفتی در نقش 6 در زندگی دو نفر دیگه وارد بشی؟
طبق توصیفات حسنا خانم اول چه انسان بزرگیه. تظاهر و بدجنسیش در اینه که برای شوهرش زن بگیره و بهش وکالت میده...یقین اگر میخواست خوش جنسی کنه میرفت مگان فاکس رو برای مردک می گرفت و کل اموالشو به یارو هبه می کرد.
لالا جان حسنا تلفیقی از دردها و عقده هاش را با حرفهای مشاورش قاطی کرده و به اسم خانم "ت" به خورد خواننده ها داده.
دوستاش هم دیگه محل چندانی بهش نمی ذارن. عسل خانومی دو تا پست تولد داشت، همه دوستاش عمومی و خصوصی چند بار بهش تبریک گفتن و دو سه هفته صحبت تولد عسل بود، یک جمله خشک و خالی ننوشته بود برای عسل که تولدت مبارک.
اونا هم کلا ولش کردن و فهمیدن چه عقده ای و بیماری هست این زن.
کبوتر هم که سه ماهه رفته عروسی برادرش
راستی اون هستی برگشته. همون که خانم اول شوهرش بچه دار نمی شد. اون بود که اولین بار به حسنا گفت وبلاگ بنویس.
اون خودش هم گفت اولش با شوهرش دوست شد و یه چند ماهی با هم بودن بعد دیگه وقتی خواست ببره عقدش کنه به زن اولش گفت. اون زن هم چون بچه دار نمی شد قبول کرد و علیرغم این کلی مشکل داشتند و الان هم هستی بچه دار شده.
فانی هم گفت مامانم اینا وقتی مردک را دیدن، گفتن همین که خرجت را می ده صیغه اش شو و برو و همون شبی که اومد خونمون خواستگاری، فرداش من با یک ساک لباس باهاش رفتم تهران ...
تنها کسی که اصرار داره بگه خانم اولی سر پیری یادش افتاده بود واسه شوهرش عروس بیاره و رفت خواستگاری حسنا جون، این عقده ای دیوانه است. از اون بدتر این که خانم اولی جواب بله را که از حسنا می گیره یهو دیگه یادش می ره و حسنا چهار پنج ماهی با مردک خوش و خرم زندگی می کنند و خانم اولی هم در عالم فراموشی به سر می برده و یادش رفته بود که شوهرش را خودش داماد کرده تا یهو عید ....
از کجا به کجا رسیدما .........
اون بانو ی کلمه رو خیلی واضح نوشتم اصلاحش کن
نمی شه رایا جان.
ادیت نداره.
در یک کلام کلی
حسنا چه صیغه باشه چه عقد باشه
ی موجودی به شدت مفلوک و بدبخته
چون توانایی این رو داره که هر نوع تحقیری رو تحمل کنه
واقعا کدوم دختر معقول و خانواده داری این همه توهین و بی محلی رو از اطرافیان خانواده همسر تحمل میکنه و دم نمیزنه؟ حتی تو زندگی عادی زن و شوهرا دیگه این همه توهین وجود نداره . دعوا هست اختلاف سلیقه هست اما بین زن و شوهر . نه دیگه خواهر و مادر و اره و اوره و شمسی کوره
حسنای بدبخت مجبوره خودشو از عالم و ادم پنهان کنه تا بقیه نفهمن معشوقه دومه
حسنای بدبخت هزارتا مرض تو جوونیش گرفته اما ایندر عقده داره که هنوز دست و پا میزنه تو زندگی بمونه
حسنای بدبخت اینقدر زندگیش فلاکت باره که از اون سر دنیا آدما میان راهنماییش میکنن تا بتونه با بدبختی و تلاش بسیار و حقه و مظلوم نمایی تو زندگی مرد مسنی برای سکس بمونه
چون حسنای بدبخت حتی دیگه خانوادشو نداره
اینا را که می خونم دلم براش خیلی می سوزه. واقعا درمانده است. راه برگشت هم نداره. یعنی جراتش را نداره. عزت نفسش را نداره.
آدم قوی ای نیست که طلاق بگیره و برگرده پیش پدر مادرش مث انسان زندگی کنه. از این که شوهرخواهرها و مردم در و همسایه بخوان دو تا حرف بهش بزنن می ترسه. اگر قوی بود از این که عزت نفسش و شخصیتش اینطور له بشه ناراحت می شد، نه از این که دو تا فامیل بگن حسنا دوباره بی شوهر شد.
آدم ضعیف و بدبختیه. برای همین مشاور بهش گفته دیگه اینقدر دست و پا نزن و زندگیت را بدتر نکن. بشین سر زندگیت همین که خرجت را می ده بسه. اگرم طلاقت داد بعد یه فکری به حال بدبختی بعدیت می کنیم. مشاور این آدم را حضوری دیده و می دونه که قدرت و توانایی جدایی را نداره. راهی و جایی نداره بره. از این جدا بشه، باید آویزون زندگی بعدی بشه.
الله اکبر از این انسان . هر چه بیشتر شما رو میخونم فکر میکنم مشکل شما با دو همسرى نیست و تناقض کلامتان بیشتر است.مادرى گرفتار هستم که فرصت ندارم بیش از این راهنماییتان کنم .بانو محترم یک نکته را خدمت شما عرض میکنم. جهت کار دفترخانه کپى مدارک کافى است .به هنگام امضا شخص مورد نظر میتواند اصل مدارک را بیاور .امور استعلام را هم خود دفترخانه در قبال دریافت وجه انجام میدهد .چون به تازگى تجربه داشتى خدمت شما عرض کردم .موارد زیاد دیگر هم میبینم که شما اشتباه میکنید .لطفا توجه کنید این کار شما مشکل شخصى است نه مبارزه با چند همسرى.
الله اکبر خانم
حسنا گفت مدارک خانم اولی دست من بود. نگفت کپی مدارک. ضمن این که کپی شناسنامه هووی شما دست شماست؟ شما الان کپی شناسنامه خواهرت را داری تا برسه به هوو و ...
این لینک را بخون تا ببینی
http://web.archive.org/web/20140208010554/http://hosnabanoo1.persianblog.ir/post/221/
در ضمن دفترخانه می آد دم در خونه شما برای گرفتن مدارک؟ یا شما می ری دفترخانه؟ یکسری استعلامات هست که دفترخانه انجام می ده، یه سری کارها هست که خود شخص باید انجام بده یا وکیل قانونیش،
من با بلاهت مشکل دارم نه با چند همسری!
چند همسری هم زیر شاخه ای از بلاهت است.
حسنا می گه رفتم گل سفارش بدم مردک سه بار زنگ زد کجایی!!
رفت محضر و بنگاه و خونه دید و مدارک برد و استعلام و ... هر چیزی که شما می گی، مردک یه کلمه نگفت کجایی؟
کی تا حالا اینترنتی خونه اجاره کرده که حسنا دومیش باشه؟ نه این که دو تا خونه باید بری ببینی ؟ چهار تا آژانس بسپری.
حتی توی اون مراحل خالی کردن خونه، وقتی می خواست بره پدرشوهره را ببینه، به مردک گفت می رم کلاس ورزش و یواشکی رفت پارک پدرشوهره را دید. نکنه این را هم قبول نداری و شما تازگی تجربه داشتی پدر شوهرت را توی خونه اش دیدی!!
حسنا برای دیدن پدر مردک یواشکی رفت پارک گفت می رم ورزش. اینقدر اجازه نداره از خونه بره بیرون. تو خونه نشسته بود، همه استعلامها جور شد اومد در خونه اش، یکی هم آپارتمانهای مختلف آورد دم در خونه نشون داد برای اجاره، و همه کارش را حسنا توی خونه انجام داد. هم فروش و هم اجاره جدید و ....
مردک در جریان همه این مسائل بوده. داستان دادن مهریه خانم اولی توسط حسنا هم دروغ محضه. فقط حسنا نمی خواست بگه مردک هم هیچ کمکی نکرد و همه با هم پرتم کردن بیرون.
هزار و صد تا تناقض تو حرفها و وبلاگ حسنا هست، از عکس فسنجونش بگیر تا ماهی درست کردنش تو اداره تا اون پست مسخره سفرش تا موضوع احمقانه خواستگاری خانم اولی از حسنا و فراموشی بعدش .... اصرار داری قبول داشته باشی و از این که احمق فرض می شی لذت می بری.
اما اگر من گفتم برای ثبت سند اصل مدارک خانم اولی دست حسنا نمی تونه باشه، می گی اصل نمی خواسته کپی است. تناقض داره حرفاتون!!!!
بانو جون دستت درد نکنه، خیلی خوب نوشتی.
من نمیفهمم با این همه تناقضاتی که اینجا رو میشه و این همه دلیل و منطق، چه جوری باز یک عده ای اونجوری برای حسنا کامنت "قربونت برم، فدات بشم" میزارن
یعنی اصلا قابل درک نیست!!!!! اصلا یک ثانیه هم فکر نمی کنند یعنی؟؟؟
حسنا این اخر سالى این همه روده درازى کردى که بگى من همچنان اویزون میمونم ، خوب این رو که مدتها است ما داریم میگیم احتیاج به تکرار نبود اویزون خونه خراب کن بى وجدان پول پرست ......
بانو جون من برم بساط چهار شنبه سورى رو اماده کنم با پسرهام میخوایم کوچه رو بترکونیم
یاسمین جان، این روده درازی برای این بود که خانم اولی از قصه حذف بشه. از سال بعد با یه حسنای جدید در خدمتیم، حسنا بانو ملکه دربار مردک
سرخی تو از من
زردی من از تو ...
خوش بگذره
بحث ایمان دگر و جوهر* ایمان دگر است
جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است
کس نگفته است و نگوید که دد و دیو** شوید
نقش انسان دگر و معنی انسان دگر است
هر که دیدیم به حفظ گله از گرگان*** بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است
**************************
توضیحات:
* ماده ٔ هر چیزی و گوهر. (منتهی الارب) (برهان): و ملاط وی [هرَمان مصر] از جوهری است که هیچ چیز بر وی کار نکند. (حدود العالم). || دلاور. (منتهی الارب). کنایه از مردم رشید و صاحب رشد. (برهان). || شراب. عرق، و در بیت ذیل گمان می رود ایهام بدین معنی است:
از آنرو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در این جوهر نمی گیرد.
** دیو. [ وْ ] (اِ) نوعی از شیاطین. (برهان). شیطان و ابلیس . (ناظم الاطباء). شیطان. (ترجمان القرآن). آهرمن. (فرهنگ اسدی طوسی). اهرمن:
به کار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر بفرمان دیو.
*** لابد منظور از گرگ در این جا خانم اولی خانم جون است!
رفتارش عیییییییییین دخترهای راهنماییه. نامه می دن به هم و شعر می نویسن و... .
خوب حسنا جان تو که نامه نوشتی توش هم می نوشتی: قلم در دست من مانند آب است/ خجالت می کشم خطم خراب است. یا می نوشتی: نمک بی نمکدان شوری ندارد/ دل من طاقت دوری ندارد...! قلب ملب هم که زیاد دوست داری یه قلب و یه چشم و یه زبون هم می کشیدی دور تا دور نامه.
یعنی حسنا خرااااااااااااااااااب کردی. همون دو زار آبرویی که برات مونده بود هم رفت از این حرکات بچگانه و فجیع! اون وقت بانو می گه بچه های جناب سرهنگ تو هفت هشت سالگی گیر کردن. یکی خوبه حسنا رو روانکاوی کنه بیمااااااااااااااار!
می گم حسنا تو که دیوان شعر همراه با شرحش برای خانم خانما می نویسی، بی زحمت یه سر هم به ابیات دشوار مثنوی و حافظ بزن. باور کن مثنوی پژوه ها و حافظ پژوه ها سال هاست بعضی ابیات رو نتونستن رمزگشایی کنن. تو که دستت تو کار خیره. استاد ادبیات هم که هستی. یه کاری واسه ادبیات این ممکلت بکن و از این نکبت نجاتش بده ای استاااااااااااااااااااد!!!
با گلهای پرپر سر قبر پسرک قلب درست کردم و مردک هم کنارم نشسته بود
"یک کم که گذشت دستش رو انداخت دور سر من گفت کمرت درد میگیره بشین گریه کن"
دور سر شما هم اینقد بزرگه که می شه دست انداخت دور سرتون ؟
هی وای مننننننننننن
داده پیک برده
"به نظر خودم شاید یک جور خداحافظی باشه و آخرین توضیح و یا شاید بهتر بشه گفت اتمام حجت برای خانوم اولی نوشتم ودادم پیک ببره دم در خونه اش و تحویل بده "
خدای من
حسنا زیادی سریال می بینی و رمان فهمیه رحیمی می خونی
مهصا جون، به پیک آدرس کجا را داده؟ گفته ببر خونه هووی من؟ همه تو وبلاگستان می شناسن، چطور تو نمی شناسی
می گه یه بار سه سال پیش مردک من را برد خونشون که با زنش صحبت کنم که آیا واقعا من را برای 6 می خوان یا کار دیگه ای هم باید انجام بدم (اون خواستگاری دروغین را می گما )
خب شما را یه بار با ماشین ببرن جایی برای این منظور خاص، شما تند تند شماره پلاک و کوچه خیابون یادداشت می کنید برای سه سال بعد که می خواهید براشون شعر بفرستید؟
چند نفر شما اگه بخواد یه پیک بفرسته دم خونه عمه اش، برادرش، خاله اش، عموش .... می تونه آدرس دقیق بده و لازم نیست تماس بگیره آدرس بپرسه؟ تازه خونه این افراد سالی چند بار می ریم و خوب مسلطیم به مسیر ...
الان توضیح ... جان رو دیدم که با پیک فرستاده. فکر کردم شوخی میکنه. رفتم کلمه پیک رو سرچ کردم تو متنش و دیدم نه، طرف برداشته واقعا شعر رو نوشته و به قول خودش یک تفسیر المیزان هم واسه اش اتچ کرده در مورد شعر. حتما از اصطلاحات "امر بهش محبت شده" و "عزم رو جمع کردن" و "عملکرد خواستن خدا و خرما وجود داشتن" هم استفاده کرده تو متن.
خدا شفات بده حسنا. حالت خیلی بده.
تکتم را هم از همون طریق مشهدی بودنشون پیدا کرده
بانو جون لطفا تحقیقاتت را کامل کن تا به حرفم برسی حسنا مشهدی هست
اینو یه مشهدی اصیل داره بهتون میگهگل:
سارا چرا امکانات حسنا رو در نظر نمی گیری ، ایفون حسنا ویژه است کل شاهنامه ی فردوسی رو می تونه بفرسته برا طرف تو 1 اسمس
مهصا جان ما متوجه امکانات حسنا هستیم، مشکل امکانات خانم اولی است.
کسی که رانندگی بلد نیست و اینترنت هم بلد نیست و آشپزی هم بلد نیست، به نظرت بلده با موبایل کار کنه و اس ام اس بخونه؟ اصلا گوشیش اس ام اس می گیره؟
سه نقطه جان والا اونقدر روده درازه که من که یه خواننده ام سه خط درمیون میخونم.حوصله م نمیاد خط به خط بخونم
واقعا حسنا برداشته شعر واسه هووش اس ام اس کرده؟ شرط و شروط گذاشتنش بماند. شیرین عقل که می گن همینه بخدا. حالا می خواد واسه عید هم یه شعر دیگه بنویسه.
واسه همینه همسرش انقدر حواسش هست که حسنا این رو بگو این رو نگو، اینطور بپوش، اونطور رفتار کن. آبروریزی محض هست این بشر.
اون زن یک کلمه هم با این حرف نزده. خیالاتشه .....
دقیقا همین حرفی که از طرف مشاورش اینجا نوشته. حرف زدن خانم اولی با حسنا در این موقعیت یعنی این که من باید چیزایی را برای تو توضیح بدم یا منافع مشترکی داریم بیا با هم مشکلاتمون را حل کنیم و ...
هیچ زن اولی، معشوقه و زن صیغه ای و ... شوهرش را اصلا آدم حساب نمی کنه که بخواد باهاش مذاکره کنه. شاید اولش که فهمیده زنگ زده باشه دو تا داد و بیداد و فحش و فحش کاری باهاش کرده باشه، اما بعد از سه سال که دیگه نمی شینیه با حسنا اس ام اس بازی.
وقتی تو کسی را اصلا اصلا اصلا آدم به حساب نیاری، چه اس ام اسی داری که بهش بزنی که تو برو دو سال با شوهر من حرف نزن بعد این بگه نه من سه ماه می رم یعنی هر چی من فکر می کنم نمی فهمم این عددها از کجا در اومدن و معنیشون چیه؟؟
اصلا زن دیوانه و روان پریشی مثل خانوم اولی که اونقدر سواد درست و حسابی ای نداره که حتی یه سرچ ساده هم نمیدونه چیه رو چه به شعر و شاعری که براش شعر مینوسی
اون که درک و شعور نداره که این چیزا رو بفهمه کهچرا خودتو خسته میکنی حسنا جون
خانم "ت "بود "د" بود" م" بود چی بود اسمش.اینا رو بهت نگفته
عجب بی معرفتی بوده واقعا
شعر را با تفسیر و معنی فرستاده سارا جون
خیر سارا جان، گفت کتبا نوشته و داده پیک برده به آدرس خونه خانم اول
از این همه حرف و روده درازی ای که حسنا کرده کاملا مشخصه که اوضاع اونور حسابی بهم ریخته است و حال و روزی نداره و با نوشتن داره خودشو تخلیه میکنه
یعنی اون همه بیت شعر رو تو اس ام اس نوشته؟؟؟؟
بابا حسنا آیفون هم داشته باشی گوشی هنگ میکنه چه برسه سونی اریکسون مدل دقیانوس
آحه اونطرف این اس ام اس ها یه دوست ننشسته که از تو دلخور باشه و بشینه با تو اس رد و بدل کنه.
این زده زندگی طرف را زیر و رو کرده، بعد می گه به امن اس ام اس داد گفت منظورت به جهیزیه من هست؟
اون جهیزیه داشته یا نداشته، خونه داشته یا نداشته، ... هر کاری که کرده به تو ربطی نداره زنیکه
رفته سر خونه زندگیش خراب شده، مدعی هم هست
سارا جان یک کلمه از این اس ام اس ها فرستاده نشده. فقط خیالات حسناست.
اون خانم تو جلسه که یه ردیف آدم گوش تا گوش نشستن، جواب سلام این عفریته را هم نمی ده. فقط بهش گفته تو که بلدی، شوهر من را ول کن برو خر یکی دیگه را بچسب. اینکاره و ....
می گه رفتم محضر خونه را به نامش کنم جواب سلامم را هم نداد (منظورش زمانی هست که برای حکم تخلیه خونه که از دادگاه براش اومده بود می رفته دنبال کار اداری، تو وبلاگ می گه محضر )، حالا می شینه اس ام اس بهش می ده می گه حسنا جون دیگه راجع به جهیزیه من حرف نزن
حسنا ، فرافکنی شیکی بود
بانو چرا وقتی کامنت ارسال می کنم می گه نرسیده ، وقتی صفحه رو ریفرش می کنم ، می بینم کامنتم اومده !!!
با پیک بفرست مطمئن تره
ای کاش وقتی شعری می نویسی حداقل کاملشو بنویسی
و بفهمی واقعا چی گفته
ندارم چشم من، تاب نگاه صحنه سازیها
من یکرنگ بیزارم، از این نیرنگ بازیها
زرنگی، نارفیقا! نیست این، چون باز شد دستت
رفیقان را زپا افکندن و گردن فرازیها
تو چون کرکس، به مشتی استخوان دلبستگی داری
بنازم همت والای باز و، بی نیازیها
به میدانی که می بندد پای شهسواران را
تو طفل هرزه پو، باید کنی اینترکتازیها
تو ظاهرساز و من حقگو، ندارد غیر از این حاصل
من و از کس بریدنها، تو و ناکس نوازیها
بسیار متشکرم ...
چقدر این شغر مناسب رفتار حسناست.
پروانه خانم،گفتنِ پشتی خاص مش.هد نیست، من یه آبادانی هستم که سالهاست شیراز زندگی میکنم،و هم آبادان و هم شیراز به مخده میگن پشتی ، اونی که شما میگی متکا ، بالش هست، لطفا حدسهایی نزنین که بقیه هم به ما بخندن، این روزها ماشالله اینقدر از همه گویشی تو شهرهامون در هم ساکن هستن که هر کسی میتونه از واژه ای استفاده کنه که به نظر مخصوص شهر دیگست
من این صحبت را همین جا می بندم و کامنتهای اضافی در مورد بحث لهجه و لغات شهرها را حذف می کنم که باعث سوتفاهم نشه. ممنون که درک می کنید
به نظرم این خانم ت میتونه خانم پ باشه .
اینایی که نوشته خیلی شبیه سیاستای اونه. میشناسیدش که
ت مثل تکتم
ولی تکتم بلد نیست اینجوری بنویسه و از حسنا درس سیاست می گیره
نه، تکتم نیست
حسنا شمالی نیست ولی یکی از نزدیکانش شمال زندگی می کنه سنش هم خیلی کمتر از اینی هست که می گه یه زن سی ساله برای هووش توی دعوا شعر حافظ نمی نویسه
حسنا وقتی عصبانیه برای ما معلوم الحالها برای هووش وقتی داره باهاش دعوا می کنه برای مردک سالگرد جشن عقدشون برای همه شعر حافظ می نویسه
حسنا برای آقا پلیسه و سوپر سر کوچه هم شعر حافظ بنویس دیگه
نامه کجا بود؟
پیک کجا بود؟
مشاوره بهش گفته بشین حرفات را با خانم اولی روی برگه برای خودت بنویس که یه ذره اعصابت آروم بشه. رو برگه باهاش دعوا کن ... از این راهکارها که عسل هم می گفت مشاورش بهش گفته.
اینم نشسته تو خیالش با خانم اولی دعوا کرده و خونین و مالین پرتش کرده اون گوشه
نوشته های حسنا من و یاد ترجمه های ذبیح الله منصوری میندازه .کش دادن و توضیح هات بیخود و خسته کننده
اتفاقا چند شب پیش با یکی از بچه ها حرفش بود
طرف از خودش داستان می نوشت می گفت ترجمه کتاب فلانیه و بهمانی ...
حسنا هم از خودش پرت و پلا می گه و نسبت می ده به خانم ت، مریم جون، مادرشوهر ...
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺣﺴﻨﺎ ﺷﻤﺎﻟﻲ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭاﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ اﻫﻞ ﻣﺸﻬﺪ ﻫﺴﺖ
ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭاﻧﻲ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻴﺪ ﻳﻪ ﻛﻠﻤﻪ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻪ ﺣﺴﻨﺎ ﻣﺸﻬﺪﻱ ﻫﺴﺖ اﻫﻞ ﺷﻬﺮ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺸﻬﺪ! اﮔﻪ ﺩﻗﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻟﻬﺠﻪ ﻣﺸﻬﺪﻱ ﺩاﺭﻩ. ﺧﻴﻠﻲ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺑﻌﻀﻲ اﻭﻗﺎﺕ ﻣﺸﻬﺪﻱ اﺳﻜﻲ ﻣﻴﺮﻩ
ﭘﺸﺘﻲ : ﻣﺘﻜﺎ
اﻳﻮﻥ : ﺗﺮاﺱ
و..... ﻓﻘﻄ ﻳﻪ ﻣﺸﻬﺪﻱ اﺻﻴﻞ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﻳﻪ ﻣﺸﻬﺪﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﺭا ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻛﻨﻪ! ﺭاﻩ ﭘﺪﺭ و ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮاﻥ ﻭاﺳﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻳﺮ ﺑﻪ ﺩﻳﺮ ﻣﻴﺎﻥ. اﻫﻞ ﻣﺸﻬﺪ ﻫﺴﺖ
من نه لهجه مشهدی ها را بلدم نه مازندرانی ها را.
فقط می دونم یک روده راست در شکم حسنا نیست
خب خانم ت بر اساس گفته های حسنا مسئله رو ارزیابی کرده و الحق کاملا موشکافانه و درست گفته ، اما وقتی کاربرد داره که اون گفته ها حقیقت باشن، و اگر نباشن ، به کار بستن توصیه های خانم ت به طور واقعی فاجعه بدتری به بار میاره،من اول که شعر ارسالی برای خانم اول رو سطحی خوندم به نظرم اومد که مرتبط باشه با مسائلشون اما بعد که عمیق میشی، فقط می بینی که یه نفر خواسته با کلمات ادبی و به اصطلاح بزرگ منشانه ، فحش بده، و اینم یه زرنگی و سیاست دیگه
اتفاقا هر چی هم دقت کردم با زندگی که حسنا مینویسه مرتبط نیست
حرفهای خانم ت، ترکیبی است راهنماییهای مشاور حسنا به اضافه یه سری اضافات برای گول زدن خواننده هاش.
حسنا زندگی خوبی نداره ولی از این زندگی بیرون نمی ره چون می خواد یه چیزی از خانم خانما بگیره بعد بره ولی همینطور که تا به حال همه محاسباتش اشتباه بوده این هم اشتباهه.
چرا خانم خانما باید یه چیزی به حسنا بده؟ اون مرد دیگه خیلی وقته که برای اون زن مرده . خانم خانما از مردک از نظر عاطفی طلاق گرفته این زن مردش رو از دست داده چرا باید مالش هم از دست بده؟
اون زن الان بخاطر دخترش و آینده شون هست که تو اون زندگی مونده. به قول شما مردک براش مرده، اما زن عاقل و باهوشی هست که ننشسته یه گوشه ناله و زاری و مث حسنا با غش و ضعف دنبال جلب ترحم و توجه باشه.
به نظر من که رفتارش در مقابل حسنا عااااالی است. این همه درایت و هوشیاری و اعتماد به نفس و متانت از زنی که در زندگی 20 و چند ساله خیانت دیده آفرین داره
هر بار که از ته و توهای پست حسنا، رفتارهای خانم اولی را می بینم قدرت و تواناییش را تحسین می کنم.
اول در آخرین پست سال 92
در جواب کل پست حسنا فقط میگم شرررررررم هم خوب چیزی است!
حالا شاید بازم نوشتیم. عیدانه ای چیزی
اول؟873