.

.

.

.

کبوترها همه رفتند ...

حسنا جان روز پنج شنبه 29 اسفند تمام بعد از ظهر مشغول تبریک سال نو به دوست و آشنایان وبلاگی بود. 

به تمام وبلاگهای موجود و ناموجود سر زد و عید را تبریک گفت  tongue


در آخرین پست سال 92 در وبلاگ همه ی این نویسنده ها و کلی بلاگ دیگه، حسنا تبریک سال نو می ذاره  ...

مامان فرشته ها

تکتم 1

تکتم 2

پیش ساخته ساز

خاکستر و بانو

عفیفه بانو

سلما

الین- تو مرا باختی ...

امیر دلها 

دل آرام - زندگی ارزش ...

دریا - یک لیوان عشق 

سارا عزیز- مامان سارا

عسل اینجا مدرسه نیست

عاطفه جون- ذهن زیبا

آلاله

همنفس - تو دلم مونده بگم

نیلا خاطرات یک زن

بی تا اگه لمسم کنی

مامان فرشته ها

رهامیر (حرفهای ناگفته من )

عسل شیرین ... عسل تلخ 


و در 150 کامنت تایید شده تبریک سال نو در وبلاگ حسنا هیچکدوم از افراد فوق نگفتند حسنا جان سال نو مبارک. چرا؟

چون حسنا جون در وبلاگ دیگری در خدمتشون بود و شما 150 نفر سرکار بودید، عزیزان.


تکتم، پیش ساخته، عسل خانومی، نفس، عفیفه، بیتا اگه لمسم کنی، تقریبا تمامی کامنترهای این پست (کامنتهای سفرنامه آبکی)، عسل مدرسه نیست، رهامیر حرفهای ناگفته و .... هیچکدوم عید را به حسنا تبریک نگفتند، چون از قبل به وبلاگ جدید دعوت شده بودن raised eyebrows

خطابم به اون ساده هایی هست که روزی ده بار قربون حسنا می رن. سردسته شون هم زاهارا  که از 150 تا کامنت سال نو، سی تاش مال اون بود  امیر دلها هم طفلک خبر نداره. چند بار کامنت گذاشته کجایی عشقم tongue


این ننوشتنها و عشوه خرکیها هم برای این بود که احمقها را ببره در محفل دیگری جمع کنه.

البته همشون هم احمق نیستن. بعضی هاشون خودشون هم از این دست آدمهای دروغگو چاخان پاخان هستن و براشون مهم نیست حسنا چی می گه. اونا دروغ می گن و اینهم دروغ می گه و الکی قربون صدقه هم می رن. یه سری آدم معلوم الحال مشکل دار دیگه ... خلاصه شکافتن شخصیت اونهایی که دعوت شدن به وبلاگ حسنا بانو یک 6 فروش پررو، طولانیه. افراد مختلفی را شامل می شه از ساده های بی شیله پیله تا هفت خطهایی مث خودش. بستگی داره.


به هر حال به سلامت. خوش گلدی 


679756vtql6ozj6a




شیما جون شما مشکل داری و می خوای واسه مرد 50 ساله دو زنه ماچ بفرستی، چرا از بقیه مایه می ذاری


اصلا معنی حرفهایی که می نویسید می فهمید؟ 

مردک را از طرف من ببوس rolling on the floor

حسنای معلوم الحال هم که بهش حرجی نیست، کلا زبان فارسی را نمی فهمه، نوشته باشه می بوسمش (حسنا جون باید می گفتی دست بوسن rolling on the floor)


اجالتا را با الف می نویسه بعد برای ما شعر تفسیر می کنه. بار الها شفای عاجل  d'oh



679756vtql6ozj6a


الهه بانویی پیدا شده که در بدو ظهور  و  در فاصله دو دقیقه در یک روز برای دو پست متفاوت حسنا کامنت می ذاره و قربون صدقه حسنا می ره.
1-  حسنا بین کلمات و نقطه گذاری ها ( منظورم نقطه، کاما و ... است) خیلی فاصله می ذاره. مثلا خواهرها را می نویسه
خو اهر  ها ، 
قبل و بعد از نقطه انتهای جمله، فاصله می ذاره و ... و بارها هم دوستان بهش گفتن که از نظر نوشتاری این کارش علطه.
برای این که کامنت عزیزم الهه  شناسایی نشه به طرز ناشیانه ای هیچ فاصله ای بین لغات و علامتها نذاشته 

2- شش ماه هست که حسنا می گه مردک چسبیده به من وتکون نمی خوره. طرف نوشته اگر مردک پیش تو نیست فکر کن دریانورده 

یادتونه بهش می گفتن بچه دار نشو. بچه ای که از عمه و عمو و خاله ( عید نرفت شمال چون فامیلهای شوهرخواهرش نمی دونن حسنا زن دومه !! ) و ... بخوای قایمش کنی که یکی می شه از خودت خل و چل تر و عقده ای تر.
حسنا هم دقیقا همین جواب را می داد که مث بچه هایی که باباشون ........ 

در نتیجه، نوشتن این جمله در کامنت یعنی
  •  یا الهه جان شش ماه است وبلاگ را نمی خونه که خبر نداره مردک با حسنا بهم چسبده اند و حسنا هیچوقت تنها نیست که با عقل جور نیست همچین رفیق شفیقی شش هفت ماه از وبلاگ مرادش بی خبر باشه.
  • یا حسنا جان این کامنت را خودش نوشته که بعد براتون توضیح بده که  فکر می کنه بابای بچه اش دریانورده  این دیگه سوال کردن نداره که می پرسید تو که خودت مخفی هستی و وضعیتت نامعلوم، بچه دار بشی می خوای چی کارش کنی؟
آروم آروم آماده بشین دیگه. بعضی ها باباشون دریانورده، بعضی ها هم باباشون هرزه  حسنا بچه اش را تفهیم می کنه، شما نگران نباشید. فقط دعا کنید مردک یه جوری خر بشه، بذاره حسنا بچه دار بشه. silly


3- حسنا عکس فسنجون می ذاره زوم می کنه روی ذره های گردو و می گه دسته قابلمه ام را اگر ببینید شناسایی می شم، طرف می گه اومدی مشهد بیا خونمون  عزیزم حسنا فقط گربه های فرانسوی را بلده تر وخشک کنه. دنبال کسی می  گردید برای مراقبت از حیوونهاتون در ایام تعطیل، مزاحم حسنا نشید devil

4- میبوسمت 

پنج‌شنبه 29 اسفند 1392 ساعت 17:13
سلام عفیفه جون عزیزم سال نو مبارک امیدوارم که امسال بهترین سال رو داشته باشی و در شادی و سلامتی و خیر و خوشبختی و اذامش باشی بههمراه میرزا و بچه هات و همه عزیزانت . میبوسمت و برات بهترین رو میخوام   (روی میبوسمت کلیک کنید) 
و اون میبوسمت ته کامنت خودش برای خودش 

679756vtql6ozj6a

5- به جز حسنا کی می تونست اینقدر قشنگ عزمش را برای خراب کردن این شعر جمع  () کنه؟ همون الهه خانم نوظهور هست (حسنا) که می خواد موضوع حضور الهه را عادی جلوه بده و دو دقیقه بعد از کامنت قبلیش، می ره در پست بعدی هم کامنت می ذاره که حضورش همه جانبه داشته باشه 

679756vtql6ozj6a

ماموریت الهه این بود که بگه حسنا داره تخم و ترکه  هرزه ها را گسترش می ده و این را به گوش بقیه برسونه big grin دلش نیامد بدون این دروغ وبلاگش را ترک کنه liar بعد از این که در دو کامنت ناشیانه و با عجله الهه نورسیده را معرفی می کنه و عادی جلو ه اش می ده، یهو الهه جون خواب نما می شه که حسنا رژیم کلسیم فری داره 
این که الهه از کجا فهمید حسنا رژیم کلسیم فری داره، اگر شما فهمیدید به ما هم بگید 

الهه جون با الهامات غیبی می فهمه که حسنا داره پسر دار می شه  و  به حسنا جون میگه رژیم بدون کلسیمت مبارک silly
و حسنا که انگار منتظر این یه جمله بوده یک فصل کتاب بنویسه 
خودش کامنت می ذاره، خودش هم جواب می ده.
بعد این مردکی که هنوز به شوهر خواهرش نگفته چه شکری خورده،  می خواد پسرش را بذاره تو جیبش بره خونه فک و فامیل؟

679756vtql6ozj6a

در راستای تغییر جهت داستان، حواسش هست که در جواب این کامنت ننویسه، مردک و خانوم اولی هیچ رابطه جنسی ندارند و من منحصرا برای این امر خطیر استخدام شدم tongue
حسنا یکسال و نیم تمام مرتب تکرار می کرد که خانوم اولی و مردک هیچ مشکلی نداشتند و زوج نمونه و زبانزد فامیل بودند و تنها مشکلشون بیماری نامعلوم خانوم اولی است که امکان 6 نداره ( اسمش را هم نمی گه ) و حسنا به همین منظور وارد این زندگی شده. حسنا هم هیچ کم و کسری از خانواده و تحصیلات و شغل و ثروت و سرمایه و ... نداشت. فقط وقتی فهمید این زوج مشکل 6 دارند، از شوق خدمت به خلق جامه بر تن درید  اینها را روش نشد به شما بگه، چون تصمیم گرفته داستان را عوض کنه big grin
مجددا احالتا با الف nerd  (حافظ مددی کن winking )

679756vtql6ozj6a

از همه دوستانی که برای کم کردن شر این دروغگوی متوهم بیمار از سروبلاگستان، کمک کردند متشکرم و این موفقیت را بهتون تبریک می گم.
خیلی وقته که رفته. این پست آخری را هم نوشت که بگه خانم اولی از درجه اعتبار ساقط شد و من شدم سوگلی مردک.
تو کامنتها هم الکی نوشت مردک شبها اسپرمها را می شمره  و درشتهاش را سوا می کنه ... زاویه اش را تنظیم می کنه و کلی کارهای دیگه که بچه مون پسر بشه.
رو دلش مونده بود بگه خوشبخت شدم و بره  دو پست آخرش کاملا الکی بود و فقط دلش می خواست بگه  همه چی آرومه من چقد خوشبختم 

بره مخفی بنویسه و اصول فاحشگی و خانمان براندازی را آموزش بده. اما علنی توضیح نده که چطوری با کمک 6 و ... یک زندگی بیست ساله را دچار تنش کرده. حسنا جون اول و آخرش اوضاعت خرابه. دلم برات می سوزه که اینقدر بدبختی. اون زندگی یه درخت تنومنده، دو تا شاخه اش را هم که بشکنی، ریشه و تنه اش سرجاشه. البته چاره ای هم نداری، راهی رفتی که متاسفانه بخاطر شرایط خانوادگیت و شخصیتی ات، برگشت نداره. مجبوری بمونی و تحمل کنی چون طلاق برای تو یعنی دوباره از سر. باید باز اینقدر مشتریهای جور وا جور ببینی تا بتونی یه پیرمرد دیگه را خر کنی. فقر و بیکاری و بی شخصیتی و بی خانوادگی و .... همه دست به دست هم داده و ..... شاید به قول مشاورت، صلاح اینه که توی همین زندگی بمونی. راه دیگه ای برات نیست.

حسنا همون حسناست و زندگیش خیلی خراب تر از روزی که شروع کرد به نوشتن. خانم اولی بلایی به سرش آورده که مرغهای آسمون به حالش گریه کنند. هنوزم حسنا یواشکی می ره مسافرت و توی رسپشن به عنوان فاحشه معرفی می شه و مردک می سپره که خانومم تماس گرفت بهش نگید من زن آوردم هتل !
هنوزم نه تنها خواهرهای مردک به شوهراشون نگفتن، که حتی فامیل خود حسنا هم نمی دونن این خراب شده سر یه زندگی دیگه. کما این که عید گفت نمی تونم برم شمال چون ...
هنوزم حسنا اجازه نداره بچه دار بشه و جرات نداره حتی بهش فکر کنه، چون مردک عوضی حسنا را برای 6 گرفته وگرنه دیگه سر پیری و معرکه گیری؟ 
هنوزم حسنا صبح تا شب گوشه خونه است و حق هیچ کاری را نداره. چون مردک یادش نرفته که از کجا جمعش کرده و کجا و چطور به حسنا رسیده. 
وگرنه خانم اولی که نجیب و محترم نشسته بود خونه باباش تا مردک رفت خواستگاریش و باهاش ازدواج کرد و دخترش بهار که تربیت شده همون خانوم هست، به گفته خودحسنا خیلی راحت و آزاد هستند. چون مردک بهشون اعتماد داره. 
این حسناست که مردک می شناسدش و می دونه چیکاره است و برای همین سخت تحت کنترله و همیشه هم تو خونه و بیکار و بدبخت و وابسته و خود فروش.
همه چیز مثل قبل است و به گفته خودش وقتی پریود هست مردک بهش سر نمی زنه. هنوزم  برای نیم ساعت بیشتر نگه داشتن مردک تو خونه باید هزار ترفند از رقص عربی تا مراسم تخمه خوری تا  ملق زدن انجام بده شاید بتونه نیم ساعت بیشتر نگهش داره 

نظرات 272 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 ساعت 00:02

بانو؟ چی شدین شما یهوو؟؟؟ نظرات غیر فعال هست یا شما هم با حسنا به وبلاگ جدید کوچ کردین؟؟؟ چرا چند وقته نه شما فعالید نه حسنا؟؟؟؟حتی نظرم تایید نمیشه

دریا سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 18:47

سلام .......
چرا هیشکی نمیاد اینجا چیزی شده .حسناکه داره جواب کامنتهاش رومیده ....شماهاکجایید

صبا سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 15:37

بانو خوبی ؟

ساچلی سه‌شنبه 16 اردیبهشت 1393 ساعت 10:23

سلام بانو
من خیلی اتفاقی با وبلاگت اشنا شدم و از خوانندگان همیشگی وبلاگ حسنا بودم... اره بودم چون حتی قبل تر از اشنایی با شما و خوندن مطالبت مدتی بود حس خوبی از نوشته هاش نمیگرفتم به نظرم خیلی سطحی شده بود و یه جاهای تناقض رو متوجه شده بودم.
ولی با خوندن نوشته های شما شک من هم یقین شد...
کاش بیشتر توضیح بدین که از کجا متوجه شدین ؟ شما بیرون از دنیای مجازی میشناسیش؟؟ واقعا برام جالبه این همه ملت رو سر کار گذاشته

من دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 22:35

سلام راستش منم از خواننده های حسنا بودم، اما از زمانی که با وب شما آشنا شدم کمی نسبت به حسنا بدبین شدم و بعد از یه زمانی متوجه شدم که اصلا حتی نباید کامنت هم بذارم براش (البته خیلی کم این اتفاق می افتاد منظورم کامنت گداشتنه) ضمن اینکه زمانی که گفت همه ی خواننده ها چه خاموش چه روشن و ... برام کامنت بذارن، دیگه براش چیزی ننوشتم و البته راضی هستم، فقط متوجه نشدم که کلا رفته یا رفته وب دیگه ای داره می نویسه؟
و اینکه من در مورد بیتا هم به یه تضادهایی رسیده بودم مثلا اینکه در مورد کارهای هنری و دستی اش می گفت سفارش هم قبول می کنم (اگه درست یادم مونده باشه) اما همش از خودم می پرسیدم بیتا که وکیله و حقوقش باید خوب باشه پس چرا دنبال این کارهاست برای امرار معاش؟ کلا که متوجه شدم هر جا تناقض دیدم نباید ادامه بدم به خوندن و ممنون شدم از شما بابت روشنگریتون (چون اوایل با بدبینی شما رو هم می خوندم) اما بعد از مدتی دیدم که واقعا حرف هاتون درسته و نباید وقتم رو تلف کنم برای خوندن این چیزهای بی ارزشی که می نویسن.
راستش از همه ی اینها بدتر و بدسرشت تر " پری و دارا" هست که چندین بار براش کامنت زدم که چقدر تهوع آوره و هر بار هم گفته خب نیا اینجا و نخون.
اما در مورد عسل (عسل شیرین و تلخ) فکر می کنم از همشون آدم تره و داره راست می نویسه و خودش می گه که تاوان کاری کرده سرش اومده. ممنون می شم سوال اولمو جواب بدین. می خواستم فقط بنویسم از روشنگری شما ممنونم که خیلی طولانی شد.

سلام.

توی پست آخرش گفته که وبلاگ جدیدی می نویسه.

الهه دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 ساعت 21:54

بانو حالت خوبه؟؟

ﺳﻮاﻝ یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 17:31

ﺑﺎﻧﻮ ﺳﭙﻴﺪﻩ ﺧﺎﻃﺮاﺕ ﻣﻦ ﭼﺮا ﻭﺑﺶ ﺭا ﺑﺴﺖ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﭼﺮا ﺭﻓﺖ

نمی شناسم.

شادی یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 17:17

بانوی عزیزم
هرروز میام و بهت سر می زنم به امید اینکه اومده باشی
امروز با خودم فکر کردم شاید اصلا تصمیم گرفتی وبلاگو ببندی و برای همیشه بری

این کامنتو می ذارم تا یه بار دیگه ازت تشکر کنم به خاطر همه اون چیزهائی که از تو و بقیه دوستان خوبم در این وبلاگ یاد گرفتم
و آرزو کنم همیشه شاد و موفق و سلامت باشی

شادی عزیزم،
مرسی از این همه محبتت.
امیدوارم همیشه زندگیت گرم و صمیمی و قشنگ باشه

این هم برای اون کوچولوی دست تپلی

نیک یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 13:59

چرا هیشکی نیس

افرا - سپیدار یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 10:45

شما کجایید بانو؟!

بهار شنبه 13 اردیبهشت 1393 ساعت 23:16

حسنا باردار است ، رجوع به از پیله تا پروانگی

اون پیله خودش یه تخته اش کمه

طی دعوای مفصلی "نفس و پیله" همدیگه را شستن گذاشتن کنار. الان شده دوست صمیمی حسنا و باهاش رفته سونو

[ بدون نام ] شنبه 13 اردیبهشت 1393 ساعت 14:44

پروانه که تو لینکهای وبلاگ عسل هست(از پیله تا پروانگی) نوشته از خبر بارداری حسنا و فاطیما خوشحالم!

قورباغه سبز شنبه 13 اردیبهشت 1393 ساعت 10:30

سلام بانو
چه خبر شده؟ چرا چند روزه اینجا هیچ خبری نیست؟

سلام.
تموم شد دیگه قورباغه جون

نارین پنج‌شنبه 11 اردیبهشت 1393 ساعت 22:02

سلام
خوبین؟
برای شماها هم کامنتای حسنا باز نمیشه؟

سلام
تو خوبی؟

مهصا پنج‌شنبه 11 اردیبهشت 1393 ساعت 10:56

بانویی چیزی شده ؟
نگرانتم

نه
خصوصیت هم رسید ممنون

,,,, چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 18:48

ثمینه چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 05:59

سلام بانو
دو تا سوال دارم ممنون میشم جواب بدید:
اول اینکه اون علامت گذاریها رو من درست متوجه نشدم باید مثلا بین کلمه و نقطه یا کاما یا ویرگول یا علامت تعجب، فاصله بذاریم یا اینکه بلافاصله بعد از کلمه علامتها رو هم بدون فاصله بذاریم؟ منظورم اینه که از لحاظ نگارش فارسی کدومش صحیحه؟؟
و سوال بعدی اینکه شما چطوری ته و توی عکسای آشپزی حسنا رو در آوردی؟ و متوجه شدین که تاریخ عکسها با گفته هاش نمیخونه؟ منظورم اینه که مگه میشه فهمید چه کسی هر عکسی رو در چه تاریخی انداخته؟ اگه آره پس میشه لطفا به منم یاد بدین؟؟
پیشاپیش ممنونم

سلام

بله. بلافاصله بعد از کلمه علامت را می ذاریم،
قبل از شروع کلمه بعدی یک فاصله می ذاریم.
همونطوری که خودتون توی متن همین کامنت علامتگذاری کردین.

توی properties قایل، قسمت details این مشخصات هست.

مامان غازغازک چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 01:01

از دست این زن دومی های بی عقل که مرکز تصمیم گیریشان هورمونها و جبران کمبودهای خانه پدری شان بود راحت شدیم آدم حالش به هم می خورد آرشیو وبشان را می خواند زن و این همه بی شخصیت !

بیشتر نوشته هاشون تخیل و توهمشون هست. عقده های خانه پدری + عقده های زندگی مشترکی که بهش نرسیدند.

زن اول را طلاق می دن
زایمان می کنند
هواپز می خرند

غنچه سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 17:44

سلام بانو جان و دوستان
اینکه حسنا رفته و ذهن دختر های جوان را مسموم نمیکنه که آی بیاین ببینید چه زندگی و چه شوهر عاشق پولداری دارم
همه چی آروم فقط یکم خانم اولی تو اعصاب که اونم فیتبله پیچش کردم من چقدر
واقعن جای شکرش باقی است

بگذارید از یک خاطره دوران قبل براتون بگم که فقط فقط به خاطر اینکه میدونستم آخر این برنامه های با مرد متاهل بودن جز تباهی زندگی خودم چیزی برام باقی نمونه بگم
آخر های ترم دانشگاهیم بود بعد از جدائیم رفتم برای یک کارخانه کارآموزی و کار های پایان نامه داشنگاههم
مدیر عامل کارخانه آشنای دور دائیم هم بود
خلاصه از اول نمیگم چی شد چی نشد اولش چطوری بود
فقط در این حد که مدیر عامل آمار میداد شدید
یک اس ام اس های عاشقانه برام میفرستاد
بعد کلی هم از نظر ادبی استعداد وافر داشت و متن های عاشقانه ادبی فوق العاده زیبا برای من مینوشت
دو تا بچه داشت بچه کوچکش یک ساله بود بچه بزرگ اش هم اول دبستان این طورا بود
باورم نمیشد آدمی که بچه کوچک یک ساله داره دنبال این برنامه ها
ماشین آخرین مدل زیر پاش یکی از بهترین منطقه های تهران عیان نشین میشست
به منم میگفت خونه میگرم برات هر جا که تو بگی
میدونید خیلی زبون میریخت نزدیک 14 سال و نیم هم با من اختلاف سنی داشت به من میگفت من باید انقدر رفتار خوب باشه که تو از بین پسر های جون و مجرد بازم من منتخب کنی
یکی از این اخلاق های مرد های متاهل که دختر ها را جذب میکنند همین کار هاشون چون می خواهم از بین پسر جوون ها و مجرد ها بهتر باشند خودشون یک عاشق سینه چاک رمانتیک نشون میدهند وضع مالی خوبی هم دارند خوب هم خرج می کنند دیگه یک دختر ساده خام هر لحظه ممکن بلغزه
ولی من چون میدونستم آخر همه این کار ها بدبختی ضربه روحی خوردن خودم میشه چون دیده بودم تو اطرافیان میدونستم
رفتم که رفتم پشت سرمم نگاه نکردم

برای هر دختر ممکن یک همچین تله هایی تو زندگی به وجو د بیاد بعد وبلاگ های مثل حسنا که میان از چرب زبونی و پول خرج کردن مرد های متاهل میگن هر لحظه ممکن یک دختر ساده گول بخوره و بره
این مرد های چرب زبون متاهل که نامه های عاشقانه مینویسند و خرج کلون میکنند زیاد اند
فقط باید مواظب بود تو دام نیوفتاد چون هم خودت بدبخت کردی هم زن و بچه اون آدم
یک هزینه بالایی باید بپردازی که اصلن ارزش اون همه پول و هوس نداره
آبرویی که میره دیگه هیچ وقت برنمیگرده

افسانه سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 17:36

بچه ها اگه این تکتم مشخصاته مراسمو نمیذاشتو هیچکى نمیشناختش من یکى شک میکردم اصلا باباش مرده باشه!آدم روز فوت باباش تو اینترنت ولو باشه بره کامنت بنویسه نوبره! تو فرزند ارشد کاره دیگه نداشتى؟برو دکتر خودتو نشون بده حالت از همه خرابتره!

پنج شنبه ساعت هفت غروب نشسته به کامنت نوشتن !!

یعنی اینا براشون مهمون نمی آد؟ ختم نداشتن؟ هیچ کاری نداشتن؟
رفتن مرده را دفن کردند و اومدن نشستن به وبلاگ بازی؟

رایا جون سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 17:02

https://plus.google.com/app/basic/stream/z132w1qatsqjjnakp223dr3zgwbpvn3tm

بانو جون اینجا رو دیدی
حتی تو گوگل پلاس هم از حسنا انتقاد میشه
بیچاره اینقدر از همه طرف بهش فشار میومده با روداری تمام وبلاگش رو نگه داشته
اما دیگه الان شکست خورده و به جای دیگه فرار کرده

همه جا خودش و عکسش و داستانش هست
بعد می گه همسر وبلاگ نمی خونه
بهار کامپیوتر نداره
خانم اولی هم سواد نداره

بقیه طایقه و قبیله شون هم که کلا از تمدن به دورن. از اینترنت و وبلاگ و اینا اصلا خبر ندارند، زن دوم براشون عادیه و ....

مینو سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 16:27

٩:۱٢ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٧ اردیبهشت ۱۳٩۳
حسنا جووووووووووونبغل
یه کمی دلخورهستم و ناراحت. ببخش اگه ی کم تند می نویسمکلافه
از قدیم می گن که همییشه از اون روزی باید ترسید که راه غلط جواب بده.
و من فکر می کنم امروز که تو داری وبلاگ رو به جای دیگه ای منتقل می کنی، اون روز رسیده.
من همیشه تو رو تحسین می کردم واسه اینکه هرچه قدر اون زن سردمزاج و4 تا زن کذایی توی اون وبلاگ کذایی بهت توهین می کردن اما تو بهشون لبخند می زدی و کار خودت رو ادامه می دادی، بدون اینکه ذره ای بهشون توجه کنی.
همین رفتارت اون ها بیش از قبل عصبانی می کرد و آتیش شون می زد
اما امروز که تو داری وبلاگ رو تعطیل می کنی و از اینجا می ری، اون ها جشن و سرور گرفتن. فکر می کنی وقتی که بری، اینها بیکار می شنن، نه حسنا جوونم، اون ها جریح تر می شن و سراغ یه نفر دیگه می رن تا عقده های درونی شون رو خالی کنن. جا خالی کردن تو، در مقابل چندتا موجود سردمزاج که کمبود محبت شوهر دارن، بهشون این پیام رو می رسونه، که راه غلطی که پیش گرفتن، راه خوبی هست و به بقیه زنان زحمت کش این سرزمین حمله می کنن.

*******************
به بقیه زنان زحمت کش این سرزمین حمله می کنن؟؟؟؟ یکی برای من این کلمه ی زحمت کش رو معنی کنه!!! زحمت زنان دوم چیه؟؟؟؟ همونی که بین 5 و 7 بود؟؟؟
رو در حد لالیگاااااااااااااااااااااااااا

چقدر زحمات حسنا برای شما زنان سرمزاج گرون تموم شده
همتون از این کامنت تعجب کردین

سحر سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 16:09

من واقعا دوست ندارم به کامنترها و دوست های حسنا گیر بدم. بالاخره هر کسی موضوع رو از دید خودش می بینه و تحلیل می کنه. اما یک کامنتی دیدم که جدا فهمش برام سخته. رعنای عزیز که ما چند پست پیش باهاشون آشنا شدیم تو یه قسمتی از کامنتش نوشته:

"جا خالی کردن تو، در مقابل چندتا موجود سردمزاج که کمبود محبت شوهر دارن، بهشون این پیام رو می رسونه، که راه غلطی که پیش گرفتن، راه خوبی هست و به بقیه زنان زحمت کش این سرزمین حمله می کنن."

یعنی حلاجی این همه اطلاعات تو یک جمله از توان من واقعا خارج هست. اول اینکه ایشون تشخیص داده مثلا من یک موجود سرد مزاجم و کمبود محبت شوهر دارم. خدا رو شکر هر مشکلی هم دارم، این ها جزوش نیست مطمئنا. دوم اینکه کسی که من باهاش مخالفت کردم، جزو زنان زحمت کش این سرزمین هست. من جدا ربطش رو نمی فهمم. شما بگو حسنا مهربونه، صبوره، با ادبه، یه چیزی که بشه با فکت های توی وبلاگ قبول یا رد کرد. اما "زحمت کش" رو از کجا آوردی؟ یعنی چی؟ فردا میان می گن، حسنا دانشمنده، یا اصلا فعال حقوق زنانه. یه چیزی بگین بگنجه دیگه بابا

امیر دلها هم بهش می گفت این مسافرت که رفتی نتیجه زحماتی بوده که تا حالا کشیدی

یه سری زحماتی هست شما در جریان نیستی سحر جان

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 15:17

حسنا جووووووووووونبغل
یه کمی دلخورهستم و ناراحت. ببخش اگه ی کم تند می نویسمکلافه
از قدیم می گن که همییشه از اون روزی باید ترسید که راه غلط جواب بده.
و من فکر می کنم امروز که تو داری وبلاگ رو به جای دیگه ای منتقل می کنی، اون روز رسیده.
من همیشه تو رو تحسین می کردم واسه اینکه هرچه قدر اون زن سردمزاج و4 تا زن کذایی توی اون وبلاگ کذایی بهت توهین می کردن اما تو بهشون لبخند می زدی و کار خودت رو ادامه می دادی، بدون اینکه ذره ای بهشون توجه کنی.
همین رفتارت اون ها بیش از قبل عصبانی می کرد و آتیش شون می زد
اما امروز که تو داری وبلاگ رو تعطیل می کنی و از اینجا می ری، اون ها جشن و سرور گرفتن. فکر می کنی وقتی که بری، اینها بیکار می شنن، نه حسنا جوونم، اون ها جریح تر می شن و سراغ یه نفر دیگه می رن تا عقده های درونی شون رو خالی کنن. جا خالی کردن تو، در مقابل چندتا موجود سردمزاج که کمبود محبت شوهر دارن، بهشون این پیام رو می رسونه، که راه غلطی که پیش گرفتن، راه خوبی هست و به بقیه زنان زحمت کش این سرزمین حمله می کنن.


این یعنی حسنا و خواننده هاش خیلی هاتن! اووووف

حسنا می گه من برای تامین 6 زن مردک شدم، خواننده هاش کامنت می ذارن که بانو و شرکا فکر می کنند همه زندگی زناشویی 6 است !!

این یکی می آد می نویسه بانو و شرکا سردمزاجند (نمی دونم من را کجا دید و کجا مزاجم را سنجید ) و ...

خدایا شفا

رزالین دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 18:43

خدا نسل این خانه خراب کنا رو از ریشه بکنه...........

الهه دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 18:37

داشتم الان این مقاله رو میخوندم .در مورد اینه که زنها بهتره طلاق نگیرند چون احتمال ازدواج مجدد خیلی کم میشه و به احتمال زیاد میشن معشوقه و صیغه و...
دیگه کارشناسان دارند مستقیم میگن طلاق بگیرین باید معشوقه بشین(به احتمال 80%)!!

بخشی از مقاله:
طلاق یک بحران اجتماعی است چون عوارضی بهشدت اجتماعی دارد. امروز ما در جامعهای زندگی میکنیم که متاسفانه معضلی بهنام تجرد ناخواسته دختران وجود دارد. یعنی دختران بسیار خوبی آماده ازدواج هستند، اما برایشان پسران آماده ازدواجی وجود ندارد. در چنین جامعهای یقینا آمار بالا و 35 درصدی طلاق و اضافه شدن زنان جوان مطلقه به دختران مجرد، ایجاد بحران میکند. در گذشتههای نه چندان دور، مطلقههای جوانی که فرضا 24 تا 26 سال داشتند، بالاخره بعد از مدتی صبر کردن حتما با مردی 31 یا 32 ساله ازدواج میکردند که یک یا دو بچه هم داشت. اما امروز به خاطر پدیده تجرد ناخواسته دختران، حتی مردان مطلقه 47- 48 ساله، بهراحتی میتوانند با دختران مجرد ازدواج کنند و دختران 31 -32 سال بهراحتی داوطلب ازدواج با این اشخاص هستند. طبعا مردان مطلقه هم ترجیح میدهند با دختر ازدواج کنند تا زن مطلقهای که ممکن است تجربه تلخ شکست قبلی را وارد زندگی بکند. بنابراین مطلقههای جوان ما متاسفانه جزو آمار زنانی میشوند که داوطلبان زیادی برای رابطه جنسی دارند، اما هیچ داوطلبی برای ازدواج و تشکیل زندگی ندارند.
زنان مطلقه هم نهایتا چهار تا پنج سال تمام نیازهای عاطفی و جنسی خود را سرکوب کنند اما...
http://fa.parsiteb.com/news.php?nid=11518

افرا - سپیدار دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 16:11

بابا چقدر شماها ساده این.(خودم رو هم عرض می کنم ها!)
شماها باور کردین حسا از این به بعد کلا بره یه جای دوووور بنویسه با میزان کم مخاطب؟؟؟بابا اینم یه فیلم جدیده. می خواد بگه بر خلاف اونکه شما می گفتین :(من فقط برای اینکه خودی نشون بدم و عقده ها و کمبودهام رو سرپوش بذارم تو محیط مجازی هستم وداستان زندگین دروغه) اتفاقا اصلا هم دروغ نمی گم و اصلا هم پی مخاطب نیستم واصلا هم دنبال مظلوم نمایی و جماعت سینه زن زیر علم و دسته ی خودم نیستم!
ببینید.اینم نمونش.میرم یه جا دیگه می نویسم.
حالا دوماه دیگه صداش درمیاد و کل وبلاگش عمومی میشه و آدم و عالم ادرسشو دارن.
من که باور نمی کنم حسنا برای همیشه تو کما باشه.
حسنا بدون تایید شدن از جانب ببعی ها میمیره. حسنا بدون مخاطب احمق ، مفهومی نداره.
این خط این نشون.

نرگس دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 13:45

من چرا این زنای که میان قربون صدقه زنای دوم میرنو نمیفهم توشون زنای اول هم هست
زنای اول چرااااااااااااا
به پری اجنه چندبار گفتم اگر راست میگی بزار شوهرت زن بگیره روت هوو بیاد اما تایید نمیکنه
اما من دلم روشنه میاد خوبشم میاد

سارینا دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 12:55

با توجه به اینکه دیگه وبلاگ حسنا پنهانی و کم بازدید خواهد بود دیگه حسنا برای امثال تکتم و کسانی که برای تبلیغ وبلاگ خودشون با حسنا دوست بودن و واسش کامنت میگذاشتن مهره سوخته است!!!

... دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 11:16

دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 10:09
ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺑﺎﻧﻮ 
ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻥ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺧﺼﻮﺻﻴﻢ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺷﺎﻳﺪ ﺻﻼﺡ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﻔﺮﺳﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎﻝ ﻭﺟﺪاﻧﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ و اﻳﻦ ﻳﻚ ﻗﻠﻢ ﺭا ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻴﺪ ﺑﻴﺘ. ﺎ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺒﺶ ﻫﺴﺖ و اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺭاﺯ اﻳﻦ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪﻥ ﺭا ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻴﺪ ﺑﻬﺶ ﺣﻖ ﻣﻴﺪاﺩﻳﺪ ﭘﺲ ﻟﻂﻔﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ اﺯﺵ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﮔﻨﺎﻫﺪاﺭﻩ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺵ و ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ اﺭﺯﻭﺷﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻨﻪ و ﺑﻪ ﺁﺭاﻣﺶ ﺑﺮﺳه.

بانو نویسنده این کامنت من نبودم
چرا از اسم کس دیگه ای برای کامنت استفاده میکنین؟

ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 10:11

ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻜﺘﻢ ﻟﻂﻔﺎ ﭘﺮﻭﻓﺎﻳﻞ ﻭﺑﻼﮒ ﺁﺷﭙﺰﻱ اﺵ ﺭا ﺑﺨﻮﻧﻴﺪ ﺟﺎﻧﻮﺭاﻥ ﻳﻚ ﺑﻌﺪﻱ

... دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 10:09

ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺑﺎﻧﻮ
ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻥ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺧﺼﻮﺻﻴﻢ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺷﺎﻳﺪ ﺻﻼﺡ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﻔﺮﺳﺘﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎﻝ ﻭﺟﺪاﻧﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ و اﻳﻦ ﻳﻚ ﻗﻠﻢ ﺭا ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻧﻴﺪ ﺑﻴﺘﺎ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺒﺶ ﻫﺴﺖ و اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺭاﺯ اﻳﻦ ﻧﺒﺨﺸﻴﺪﻥ ﺭا ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻴﺪ ﺑﻬﺶ ﺣﻖ ﻣﻴﺪاﺩﻳﺪ ﭘﺲ ﻟﻂﻔﺎ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ اﺯﺵ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﮔﻨﺎﻫﺪاﺭﻩ اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺵ و ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ اﺭﺯﻭﺷﻪ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻨﻪ و ﺑﻪ ﺁﺭاﻣﺶ ﺑﺮﺳﻪ.

ﺳﭙﻴﺪﻩ دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 10:03

اﺣﺘﻤﺎﻻ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﺣﺴﺎﺑﺪاﺭﻳﺶ ﺭا اﺯ ﺟﺎﻳﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﻴﺘﺎ ﺟﻮﻥ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﺣﻘﻮﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ! ﺑﻴﺘﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮﻳﻲ ﻫﻢ ﺣﺪﻱ ﺩاﺭﻩ ﺗﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﭙﻠﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺩاﺭﻱ ﻻاﻗﻞ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺣﻘﻮﻗﻲ اﺕ ﺭا ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ. اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺭا ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻪ ﺻﻴﻐﻪ اﻱ ﻫﻔﺘﻪ اﻱ ﻳﻚ ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ و ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﺑﺸﻨﺎﺳﻲ

یزدانی دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 08:56

قضیه مادر بیتا چی بوده؟
منم فکر میکنم خیلی بد باشه
نکنه فروختش؟

[ بدون نام ] دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 00:37

بانو جان، پورت بسته هم داری؟
با تبلت نشد کامنت بذارم مجبور شدم لپ تاپ رو روشن کنم

[ بدون نام ] دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 00:34

تکتم جوری تو مرگ پدرش رفتار کرد و میکنه انگار پدرش تو سالمندان بوده..
به خدا ادم خدای نکرده دایی و عموش رو هم از دست بده نمیتونه این جور ریلکس باشه و تو نت وقت بگذرونه
ادمی که خانواده و اصل و نسب داشته باشه و ذره ای هم البته احساس!! اینجوری عمل نمیکنه.قشنگ سطح و شخصیت و طبقه خانوادگیشو نشون داد
این باباش مرده تو نت واسه خودش میچرخه اونوقت حسنا از شدت ناراحتی و ریزش اشک واسه بابای این داره خودشو میکشه.
جل الخالق!!!

راحله دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 ساعت 00:31

آخی بو گند زنهای مثل حسنا که دنبال پیرمردهای تازه به دوران رسیده راه می افتند محیط گرفته بود
خجالت نمی کشند با افتخار می نویسند مردک هوسباز زن وبچه داشته است آمده گفته بیا نقش کارگر ج ن سی بازی کن این هم که ندید بدید و بی اصل نسب یک ماشین دو قرون پول دیده نفهمیده دارد چیکار می کند با افتخار این این بی شخصیتی را تو وب نوشته است

نارین یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 22:08

خدا رحمت کنه همه اسیران خاک رو
ولی باورم نمیشه یه ادم انقد راحت تمام مشخصاتش رو حتی جزییات مراسم تدفین پدرشو به همین راحتی تو محیط نت در دسترس عموم قرار بده.حالا یه محیطی مثه ف ی س ب و ک اینا بود یه چیزی که تنظیمات داره ولی وبلاگ ... .

آیناز یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 21:45

اخرش مانفهمیدیم خصوصی حسنا به دکتررسیدیانه
دکترکه روهمه چیزعادت داره تاکیدکنه اصلاهیچی نگفت

دکترجان من ازهمین جابهت تسلیت میگم اماانتظارداشتم نه به عنوان یک دکترتحصیل کرده بلکه بعنوان دخترارشدحداقل تاسوم پدرش نت وتعطیل میکردی

یک زن (نسیم) یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 20:56

به خدا این تکتم خودش معجزه خلقت است وسط ختم 70 تا کامنت را تایید کرده تازه به غربتی جواب هم داده یا این عجیبه یا ما تازه فرزند ارشد آن مرحوم هم هست
غم پدر و وبلاگ بازی عجب خلقتی دارد خدا

... یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 20:34

بانو جان یک مورد را درباره بیتا نمیدونی که برات خصوصی گذاشتم و اونم مادر بیتا هست و اینکه چرا بیتا نمیبخشدش دلیل نبخشیدنش اینی نیست که تو وبلاگش عمومی نوشته شاید یک هزارم نفرتی که از مادرش داره دلیلش اینی باشه که نوشته این یک مورد را بیتا حق داره در مورد مادر بیتا حتی تو صورت این زنی که اسم مادر را یدک میکشه هم نباید بیتا نگاه کنه. دلیلش را هم تو خصوصی هاش نوشته بود. بیتا به طرز وحشتناکی فاجعه بار از مادرش ضربه خورده و مادرش یک گناهکار به تمام معنا در رابطه با سرنوشت بیتا و غمهای اونه. بیتا این یک مورد را خیلی گناهداره و شاید بدشانس ترین ادم روی زمینه.شخصا اگر من بودم شاید حتی مادرم رو به قتل میرسوندم تا این حد این جریان بد بوده و.....

مهصا یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 19:43

یعنی شبی که پدر ادم فوت می کنه ، ادم می اد از شنا تو انتالیا صحبت می کنه

این شکلک هارو یادتونه

مهصا جان، شما هم مث نارین دل به کار نمی دیها
دقت کن چی نوشته عزیزم مهصا

رفتینگ در رودخانه های خروشان ترکیه ! ولی چون همون موقع ها کلاس نجات غریق می رفته، نترسیده

پیش ساخته هم زده تو پزش، گفته ترکیه نبود، خیلی اونورتر بود

این تیکه های زیرپوستی که به هم می ندازن، همچین آدمو قلقلک می ده

مهصا یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 19:36

دقیقا الهه ، مگه ادم با اون همه کاری میریزه رو سرش ، تازه غم و اندوه و شک اینهارو نادیده بگیر ، می تونه انقدر راحت بیاد توی وب و کامنت بنویسه و ...
در هر حال خدا پدرش رو بیامرزه ، خیلی سخته

الهه یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 19:33

خداوند پدر تکتم رو رحمت کنه..
به قول آیناز من درک نمیکنم چطور ممکنه دکتر تکتم در روز اول فوت پدرش که با اون همه درگیری کارهای عزاداری و حلوا و خرما و وسط صدای گریه و زاری و قرآن و پذیرایی از اقام و دور و نزدیک و مراسم کفن و دفن و خاکسپاری .....اونهم با مسئولیت 2 تا بچه کوچیک... بره این وبلاگ اون وبلاگ و واسه شون کامنت بزاره و تو وبلاگ غربتی از آب بازی و ترکیه وشنا و اینها بگه؟!! اونم بعد اینهمه ادعای پدر دوستی و غم از دست دادن پدر...

مهصا گل

مهصا یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 19:19

به به به به
می بینم همه انلاینند ، بانویی هم که هست
فقط گلتون کم بود که اونم اومد

[ بدون نام ] یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 19:10

banoo jan ye nazar gozashtam dar morede toktam naresid?

نه.

نارین یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 18:49

اون که اره شک خودش بین 2 و 3 بود
بابای بچه که به زبون اومد فهمید 7 سالشه :))))

یزدانی یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 18:35

ها بانو جان
اینایی که به پری وگفتی ها خیلی خوب بید
ها ما در این فکریم بریم زن المثنی شویم بس که اینها خوشبختن ولی دقیقا هنگامیکه داریم مقدمات چیده میکنیم در کسری از ثانیه پستی میزارن که کلی بدبختن و دارن گریه میکنن ما هم منصرف
بیتا بزار کمکت کنم دروغ و سوتیت باور پذیر بشه
بیتا میخواست بگه که بچه نانیسم بوده مشکل رشد داشته
7 ساله بوده و 2 ساله به نظر می اومده
بیتا درستش کن
حسنا توکه داری میخونی برو بهش بگو اصلاح کنه
اصلا نمی خواد ،نفس ورپریده یه تکونی به خودت بده

نفس: خودش اینجا نشسته چرا به من می گی دوست جووونیا ؟ خنگوللاااا (آیکون غش و ضعف یاهو )

حسنا: خدا شاهده من دوست دارم بگم. ولی تو این شرایطی که دارم باید تصمیم گیریهام را کمتر کنم و آرامش رو بیشتر + آیکون خنده موذیانه ابله که حسنا خیلی دوست داره (ر. ک. برگ 157 خط سوم)

بیتا: خودم الان طبقات را سرک کشیدم، دوربین مدار بسته هم هست، نشستم اینجا مواظبم کارمندها دست تو ... نکنن، وبلاگ هم میخونم. لازم به پیغام نیست. از این به بعد هم با من کاری داشتین به آزی بگین. وایبرم را داره

الهه یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 18:08

بانو دیگه تو خوندن عدد شش مشکل پیدا کردم!
اونجا که نوشتی : بعد از 6 ماه کم‌کم می‌گویند من به تو وابسته شدم

رو خوندم بعد سکس ماه-sex e maah- میگویند من به تو وابسته شدم!!

ﭘﺮﻱ یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 17:09

ﺑﻴﺘﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺿﻌﻴﻔﻪ اﻭﻧﻘﺪﺭ ﺿﻌﻴﻒ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻃﻼﻗﺶ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺭﻭ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﻳﺴﺘﻪ و ﺑﻪ اﻟﺘﻤﺎﺱ ﺣﺎﺟﻲ اﻓﺘﺎﺩ و ﻫﻤﺴﺮﺳﺎﺑﻖ ﺩﺳﺘﺶ ﺭا ﮔﺮﻓﺖ و اﻻﻧﻢ اﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﺯﻥ و ﺑﭽﻪ ﺩاﺭ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﻓﺘﻦ ﭘﻠﻴﻮﺭﻱ ﻳﺎ ﺩﺳﺘﻜﺸﻲ ﺑﺮاﺵ ﻳﻪ ﻛﻴﻒ و ﻛﻔﺶ ﺑﺨﺮﻩ ﻳﺎ ﻳﻪ ﺳﻔﺮﻱ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﻛﻨﻪ

موفرفری یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 17:08 http://moferfery.blogsky.com

یک دروغگو را فقط دروغگوها قبول دارند و ساپورت میکنند.

بانو کامنت بچه ها جالبند ولی جالبتر جوابهای خودته. تو آستین آماده داری.

حالا نکنه از آن یکی جنس باشی و ما برات لاو میفرستیم؟ پایه های زناشویی ما لق نزنه خدای نکرده و بشیم قربتی و دکتر تکتم.
خدا رحمت کنه پدر تکتم را.
حالا که گیر دادین به بیتا ;سحر بیتا بود آیا؟ اسم وبلاگشون و بچه هاشون (نام وبلاگی ) یکی بود و حتا قالب کفش پاشنه بلند قرمز هم همینطور, منتها سحر کمی جوانتر مینوشت!
اصلا مهم هم نیست! برم بخوابم.

نعععععععع

نگو موفرفری

بهتره اشتراک اینترنتم را همین امروز برم باطل کنم
بمونم تو وبلاگستان به زودی دیوونه می شم

موفرفری جان من کامنتهای شما را خیلی دوست دارم. ضمن این که می زنه به قلب هدف، طنز و زیبایی خاصی داره

آیناز یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 17:04

بابای دکترفوت کردبعددکترنیشش تابناگوش تو وبلاگ غربتی بازبود
بعدمیگه من خوشبختم هیچ کمبودی ندارم
نه غربتی نه حسنا نه زاهارا ،نه مرغ زردکاکولی هیچکدوم نرفتن واسی تسلیت احتمالاهمه شماره دکترتکتم الماسی ودارن
من تازه متوجه فامیلیش شدم تادیروز فک میکردم دوستان باگفتن الماسی شوخی میکنن
----------------------------------------
حسنا هست اما زندگی که ازش تعریف میکنه همش خیالات خودشه
هیچ کدوم ازدوستانش ازنفس گرفته تاغیره وغیره
ازش نه شماره ای دارن نه چیزی
میترسه
میدونه چیزهایی که مینویسه تاچیزی که تو دنیای واقعی واسش پیش میادزمین تااسمون فرق داره

حسنا بعد از گندی که توی دوستیش با سوگند بالا آورد ( به خیال خودش با یکی اون سر دنیا دوست شده بود که بتونه راحت تر گولش بزنه و دستش هم بهش نرسه که کم خطرتر باشه ) الان از خواهر خودش هم می ترسه.

حسنا در موذی گری دومی نداره


اونا شاید خصوصی گفته باشند یا تلفنی یا ... ولی کامنتی که حسنا برای بیماری پدرش گذاشت آخر سوتی بود و مشخص بود حسنا ده روزه از اونطرفها رد هم نشده.

من عاشق اون جمله ام که می گه نمی دونم خصوصیها رسید
حسنا جون، تکتم سرش شلوغه، وقت نداره. اجالتا () من جوابت را بدم.

عزیزم حسنا، خصوصی را تا نفرستی که نمی رسه

هلیا یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 16:11

احوال شما بانو خانووووم؟!
میستیم به شدت!:پوزخند
گرفتم نکته رو بانو حله حواسم هست!!

یعنی کلا این جماعت دوم همه چیشون فیکه......دوستیاشون قربون صدقه رفتنشون...اصن سرتاپاشون فیکه.....

یزدانی یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 16:00

عزیزم بانو
عزیزم بیتا اینجارو میخونه
عزیزم تکتم
عزیزم نفس
عزیزم حسنا
عزیزم جاری
عزیزم عارفه بود عفیفه بود چی چی بود
عزیزم و عزیزم های دیگه اول اینجارو میخونن سپس به سوی وبلاگ خود رهسپار می شوند
حالا نگین نگفتم
فردایی نزدیک شاهد کامنت های عزیزم مردک و برادران خواهیم بود

عزیزم یزدانی،

جالبش اینه که وقتی واسه حسنا کامنت می ذارن با طعنه می گن ما که می دونیم بانو و شرکا اینجا را می خونن

یه چیزی شنیدن بلد نیستن کجا استفاده کنند. آخه مغز نخودی، ما اگه نخونده بودیم که در موردش حرف نمی زدیم. ما که از اول هم گفتیم همه وبلاگ حسنا را خوندیم. تا حالا دیدی یه منتقد بیاد با افتخار بشینه بگه اومدم فلان فیلم را براتون نقد کنم. از افتخارات من اینه که فیلم را ندیده نقد می کنم

الهی بمیرم براشون که اینقدر سیم پیچی های مغزشون شل و وله

نارین یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 15:50

ایکون دهان باز موندن
بچه 3 ساله با 7 ساله فرق داره ها
اصفهان خودش منبع کار هست
یه چی بگو بگنجه
نمیدونم والا
چرا دروغایی میگن که باورش سخته.یا ما خیلی اتفاقا و زندگیمون ساده است یا اینا زندگیشون خیلی محیر العقوله :|
فقط میدونم اینا همشون دنبال اینن که بهشون توجه شه.همین

نارین جان

بین 2 و 3 سالش شک داشته
چرا پست را درست نمی خونی

؟؟؟؟ یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 15:41

بانو جون گفتی گیر دادید به بیتا خواستم بگم این بنده خدا هم که معلومه مثل دارو دسته ش سرش تو این وبلاگ هست ،دیگه یک جورایی حق آب و گل داره دیگه .بد هم که نشد یک حالی هم بهش دادیم . دست خالی برنگرده فکر نکنه که حواسمون به خزعبلاتش نیست. همچین الکی الکی از زنان دوم که طرفداری نمی کنه

؟؟؟؟ یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 15:06

بانو جون من یک خاطره از بیتا بگم. یادمه خانم یک جریانی رو دو بار توضیح داد در فاصله یک الی چند ماه بعد.جالبش این بود که تو ماجرای اول که شامل یک پست میشد خانم حال و روز خوبی نداشت و بچه غول تا صبح بهش اس ام اس می داد و جویای حالش بود. همون ماجرا بعد از یکی چندماه تو یک پست دیگه که نوشته شد جای بچه غول از لحاظ مکانی تغییر کرده بود ،بچه غول تا صبح کنار بیتا بود و بیتا تا صبح سر روی شونه هاش داشت اشک می ریخت. از اونجا بود که کلا به صحت نوشته هاش شک کردم. به خدا اینا و تمام دارو دسته هاشون یک مشت عقده ای مریضن که فقط نیاز به توجه دارن



مث ماجرای سقط یکی از این بنده خداها. در دو ورژن منتشر شد. اختلافاتش خیلی با مزه بود.

یک زن یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 14:45

سلام
اصولا اصفهان یکی از قطب های صنعتی ایران است که اگر از تهران موقعیت کاری بیشتر نداشته باشد کمتر هم نیست آنوقت ریس حسابداری شرکت xآمده تهران که نگهبان بشه حالا ببینید این خانم از چه موادی استفاده کرده که این طور توهم زده شاید فرم های کاریابی مال بچه کوچولوهه بوده 7 1سالش بوده این خانم در عالم توهم 7 ساله شنیده وگرنه این داستان یک چیز در مایه های داستانهای هندی است. خانم برو دکتر تو را به خدا

ﺗﻮ ﺧﻠﻮﺕ و ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭاﻗﻌﻲ ﺗﻮ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ و ﺣﺴﻨﺎ ﺻﻴﻐﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﻥ و ﺑﭽﻪ ﺩاﺭ ﺷﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻭﺟﺪاﻧﻤﻮﻥ ﻭﺭﻡ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ و ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺟﻠﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ

با اجازه تون من اینجا از خصوصی "صبورا جان" تشکر کنم.

هر دو مورد رسید عزیزم. ممنون.
در مورد دومی. علیرغم همه مسائل واقعا متاسف شدم که این مشکل پیش اومده. انشاله که هر چی خیر هست براش پیش بیاد
ولی با اون دعایی که ته خصوصیت نوشته بودی خیلی موافقم. آمین

اﮔﻪ ﻟﻤﺴﻢ ﻛﻨﻲ ﺷﺎﻳﺪ.... یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 13:11

ﺑﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺷﺸﻮﻥ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﺳﻮاﺩ اﻳﺸﻮﻥ ﮔﻴﺮ ﺑﺪﻩ! ﺭﻓﻘﺎ اﻳﺸﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻛﻪ لﻴﺴﺎﻧﺲ ﺣﻘﻮق ﺩاﺭﻧﺪ اﻣﺎ ﻳﻚ ﺳﻮاﻝ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﺳﺎﺩﻩ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺟﻮاﺏ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺑﻴﺘﺎ ﺳﻮاﺩ ﺩاﺷﺘﻦ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﺮا ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻲ و ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﺨﻮاﻱ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻮﺟﻪ و اﺣﺘﺮاﻡ ﺑﺨﺮﻱ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻬﻤﻪ ﺯﻥ ﺳﻴﻜﻞ و ﺩﻳﭙﻠﻤﻪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ اﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﺳﻌﻲ ﻛﻦ ﺭﻭﻱ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻲ ﺧﺎﻧﻤﻲ.

گیر دادین به بیتاها!

ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 12:44

ﺑﻴﺘﺎ ﭼﻪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻏﻤﻨﺎﻛﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺁﻧﻮﻗﺖ اﻳﻦ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ ﺭﺑﻂﺶ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺩﻭﻡ و ﺻﻴﻐﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﻥ و ﺑﭽﻪ ﺩاﺭ ﺷﺪﻥ و ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮﻳﻲ ﭼﻴﻪ! ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻡ ﺑﺎﻧﻮ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮ ﺭﺑﻂﺶ ﭼﻴﻪ اﮔﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻱ

کلا داستان دروغ بود. مث همه داستانهای بیتا و حسنا. به قول مامی امیرحسین، نمی دونم چرا هر چی اتفاق عجیب غریبه تو زندگی اینا پیش می آد. همشون دستی تو امور خیریه دارند، از کمک به بی بضاعتها تا تامین 6 مردان متاهل و نیازمند

کسی که لیسانس حسابداری باشه و قبلا مدیر حسابداری بوده، بچه هفت ساله اش را می ذاره مدرسه، پدرش معتادخیابونی و الکلی نیست که بچه را ببنده به کولش و ببره اینور اونور.

بچه هفت ساله به نظر بیتا 2 یا 3 ساله رسیده !! بی تا برو دکتر. هر چی هم بچه ضعیف و بیمار باشه، وقتی راه می ره و شیطونی می کنه و ظاهرا سالمه اینقدر اختلاف سن، احتمالا از نقص درک تو ناشی می شه، نه ظاهر بچه.

مدیر حسابداری بلد نبود فرم استخدام پر کنه و جلوی محل سکونت را خالی گذاشته بود؟ بدون هیچ توضیحی؟ بعد بچه هفت ساله پرید وسط مصاحبه تخصصی و گفت ما مهمانسرا هستیم؟ شاخه نبات تو هنوز نمی دونه "محل سکونت" یعنی چی،

مدیر حسابداری، اونم اصفهانی، کار توی اصفهان قحط بود بیاد دفتر حج و زیارت بشه نگهبان؟ همه درآمدش را هم بده برای سکونت؟ می موند خونه پدرش تو اصفهان بیکار، مخارجش کمتر بود. اصفهانیها عقل معاششون بهتر از اینی کار می کنه که تو قصه نوشتی. داستان بعدی را با دقت بیشتری بنویس.

ربط این داستان بی سر و ته به موضوع زنان دوم و معشوقه ها چیه؟ اگر کسی راجع به جنگ فیلم بسازه، باید بریم بهش بگیم این چیه ساختی، بیا راجع به مصاحبه های بیتا فیلم بساز؟ اگر کسی راجع به ایدز وبلاگ بنویسه باید بهش بگیم چیه سرت را کردی تو بیماریهای مردم، بیا از مصاحبه های بی تا جون حرف بزن؟ همه باید همون کاری که تو دوست داری بکنند؟

ﺳﺎﺣﻞ یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 11:37

ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻥ ﺳﻼﻡ
ﺑﻴﺘﺎ اﮔﻪ ﻟﻤﺴﻢ ﻛﻨﻲ ﻳﻚ ﭘﺴﺖ ﺟﺪﻳﺪ ﻧﻮﺷﺘﻪ و ﻧﺸﻮﻥ ﺩاﺩ ﻛﻪ ﺣﺴﻨﺎ و ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺛﺎﻧﻴﻪ اﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﺻﺪ اﻳﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﻛﻪ ﺣﺮﻑ اﻓﺴﺎﻧﻪ ﺟﺎﻥ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﺮاﺕ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻴﺘﺎ ﺟﻮﻥ! ﺷﻤﺎ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﻋﺎﻟﻴﻪ ﺩاﺭﻱ ﻧﻪ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ ﺣﻘﻮﻕ ﺩاﺭﻱ و ﺭﻓﺘﻲ ﺻﻴﻐﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﻥ ﻭﺑﭽﻪ ﺩاﺭ ﺷﺪﻱ ﺑﻪ اﺳﻢ ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﺷﻤﺎ ﺩﻳﮕﻪ ﺩاﻋﻴﻪ ﺩاﺭ ﻣﺸﻜﻼﺕ اﺟﺘﻤﺎﻉ ﻧﺒﺎﺵ بﻪ ﻗﻮﻝ اﻓﺴﺎﻧﻪ ﺟﻮﻥ ﺯﺭﺷﻚ!

بهار یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 07:56

بابا وقتی حسنا با اهنگ تردید سیاوش اشک میریزه و داغون میشه یعنی اون اهنگ حال اونو داره توصیف میکنه ، و سیاوش می خونه تنهااااااا موندی با خودت ،،، و هیچ کس دورت نیست ..... این یعنی حتی خانوادشم دیگه ولش کردن به امان خدا ،،، اما این غرور لعنتیش اجازه نمیده بیاد اینجا بگه چقدر تنها و بدبخته و هر روز حرف هایی رو میزد که مثلا کم نیاره ، تو این دنیای مجازی چرا سعی میکنه غرورشو حفظ کنه نمیدونم .

بهار جان،
اون که خیلی وقته مشخصه. مدتهاست که حتی خانواده اش هم ولش کردن. مردک هم که زندانیش کرده تو خونه و حتی اجازه یه استخر رفتن یا کلاس رفتن نداره.

جسنا توی بد منجلابی گیر کرده. ولی خب دوست داره طبق "وصف العیش، نصف العیش" با خودش تمرین خوشبختی کنه. شایدم این یه شیوه ی درمانی هست و دکترش بهش پیشنهاد کرده

من حس می کنم در برداشتم از کلمه "غرور" با دوستان اختلاف نظر دارم. چند روز پیش هم یکی دیگه از دوستان لغت غرور را جایی استفاده کرده بود که به نظرم غلط بود.

شاید من اشتباه متوجه شدم و همیشه فکر می کردم غرور داشتن یه صفت مثبت هست و غرور یعنی احترامی که شخص به خودش و شان و شخصیتش می ذاره.

برای همین فکر می کنم کاری که حسنا می کنه "غرور" ی درش نیست. حسنا اگه یه ذره غرور داشت، وقتی مردک به رسپشن هتل می گه اگر خانومم زنگ زد و پرسید با کی هست، بگید تنها اومده (عملا داره حسنا را فاح... معرفی می کنه) همونجا تاکسی می گرفتم می رفتم فرودگاه.

حسنا چنان تو این زندگی شخصیتش له شده که دیگه خودش هم اصلا نمی دونه کجای قصه است. غرور؟؟

هلیا یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 01:42

این کامنت مخاطب خصوصی داره:
حسنا
رذل دغل باز عفریته.......دوستت تکتم عزاداره.....حیووون شعورت نمیرسه یه کامنت تسلیت بدی....نشستی پای نت دونه کامنتای اراجیف نفس تایید میکنی قربون صدقه ملت میری اونوقت یه سر به دوستت نمیزنی؟؟.... اشغااال...بدو بدو سریع یه کامنت بذار..: آره من خصوصی کامنت تسلیت گذاشتم.....بدو ماله رو بردار که دوباره ر..دی.....زاهارا......زاهاااااااااااراااااااااا ..کدوم گوری موندی؟ پاشو بیا که خانومت دوباره ر..ده...پاشو!

هلیا جان،

ساده نباش عزیزم. الان حسنا باید کامنتی نذاره که ثابت کنه کامنت نذاشتن برای بیماری هم عادی بوده معلومه هنوز حسنا شناس نشدیها

وقتی برای تسلیت پیامی نذاره به بقیه می گه، من و تکتم رابطه غیر کامنتی داریم و جای دیگه تسلیتم را بعرضش رسوندم. اون ده روز دیر رسیدنم هم به این دلیله.

برای تکتم هم خصوصی آه و ناله می کنه و می گه خبر را که خوندم دیگه نفهمیدم چی شد، چشمام را که باز کردم دیدم مردک داره آب قند می ریزه تو دهنم. تکتم جان اداره مرخصی نمی دن و باید برم برای نهار امروز همه کار خورش بادمجان بار بذارم. خدا شاهده می خواستم بیام پیشت و ... خب اینطوری تکتم هم گوشهاش درازتر می شه.

اما همچنان این سوال هست که اون دوتا کامنت طولانی بعد از ده روز برای چی بود؟ اگر دوستی، چرا بعد از ده روز؟ اگر خصوصی داده بودی و اینقدر نزدیکی، کامنت عمومیت واسه چی بود؟ راستی چرا زنگ نزدی به دکتر؟ از تلفن کارتی زنگ بزن لو نمی ری

حسنا ...... برو دیگه اینقدر همش نزن

نازنین یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 00:20

ظاهراپدر دکترفوت شده

به جای مراسم رفته این وبلاگ اون وبلاگ کامنت می ذاره

[ بدون نام ] شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 21:16

حسنا اینا رو نگه چی بگه ! باید گند کاریشو یه جورایی توجیه کنه!خانم مودب و متشخص و با کمالات ! میاد توی وبش راجب دستپخت مادر شوهرش و مرغ خام اون بنده خدا و هزار چیز دیگه اش حرف میزنه و خواننده های احمق تر از خودش برمی گردن میگن خوب کردی جواب خواهر شوهر مادر شوهرتو دادی ! یکی نیست بهش بگه بی تربیت بی اصل و نسب تو که ادعای شعورت ...آسمون رو سوراخ کرده یه جوری دروغات رو به خورد گوسفندات بده که باورشون شه واقعا کمال !!! داری!
بچه دار شه ؟تو گور ببینه بچه دار شده ! اون فعلا بیماریهای روحی روانی و لرزش دست و ضعف اعصاب و درد و امراض روحیش رو درست کنه بعد به فکر تحویل یک دیوانه مثل خودش به این اجتماع باشه

حسنا سرچ کن این مصاحبه را بخون:
"با ناصر محمدخانی، از پرسپولیس تا شهلا"

سر ماجرای شهلا جاهد مادرتان چه حالی داشت؟
خیلی ناراحت بود. می‌گفت با بچه‌ام دشمنی کردند، عروسم را کشتند. می‌گفت بچه‌ام را آواره کردند.
(قابل توجه سلنا جان، عروس عروسه. اما معشوقه هیچوقت، عروس نمی شه )


شما روز اعدام حضور داشتید؟
بله، 6 صبح بود که رفتیم برای اعدام.
(شوهر حسنا هم در ورژن ضعیف ترش، وقتی خانمش حکم تخلیه خونه را از دادگاه گرفت، دقیقا مث محمدخانی، خیلی خونسرد، از زن و زندگیش دفاع کرد و گفت هر چی دادگاه بگه. )


قبول دارید افکار عمومی یک جورایی برای قاتل دلسوزی می‌کرد؟
نه، برای مظلوم‌نمایی‌هایش بود. از وقتی رفت زندان برای ما شاعر و نویسنده شد. اصلا اینطوری نبوده.
(دقیقا این مسخره بازیهایی که حسنا در وبلاگش می کنه برای جلب توجه)


فکر نمی‌کردید که شهلا مرتکب قتل شده باشد؟
اصلا یک درصد هم فکرش را نمی‌کردم. چون من بدی در حق او نکرده بودم. تازه جمع و جورش هم کردم.
(دقیقا همون حرفی که مردک در مورد حسنا خواهد زد. از زیر دست و پای مردها جمعش کردم!! البته من در مورد شهلا چیزی نمی دونم و فقط نقل قول محمدخانیه. اما حسنا که خودش اوضاعش را گفت که قبلا مشکلات اخلاقی داشته، همسایه ها بیرونش کردند و بعد هم پرستاری مادر همه کار بوده و .... )

شاید شهلا از عشق زیاد دچار جنون شده بود.
این چه عشقی بود که زندگی ما و خودش را تباه کرد؟ من که دستش را گرفتم و کمکش کردم. باید می‌رفت دنبال زندگی‌اش. از گذشته‌هایش و آسیب‌هایی که دیده بود گفت و من کمکش کردم تا سر و سامان بگیرد.
(حال می کنی جواب را حسنا؟ چنان منکر همه چیز شده که انگار در راه خدا با شهلا رابطه داشته )


واقعا خودتان را مقصر نمی‌دانید؟
به جان خودم فقط قصدم کمک بود و قصد سوءاستفاده نداشتم. به خودش هم بارها گفتم من زن و دو تا بچه دارم و زندگی‌ام را دوست دارم. می‌گفتم بهش که زحمت کشیده‌ام تا این زندگی را درست کرده‌ام.



شما در آن مدتی که با شهلا رابطه داشتید متوجه مشکلات روحی روانی‌اش نشده بودید؟
مشکل داشت. بعد از آن اتفاق متوجه شدم که مشکل دارد. او می‌خواست جلب توجه کند و با مظلوم‌نمایی خودش را تبرئه کند. بارها گفته بودم شش ماه یک سال گذشت نگویی من به تو وابسته شدم و از این حرف‌ها ... به امام زمان از همان اول بهش گفتم دو تا بچه دارم و زندگی‌ام را دوست دارم. می‌گفت می‌دانم چون جواد خیابانی آمده بود منزلتان و دیدم خانواده‌ات را. گفتم دیدی دیگر؟ پس فهمیدی که من زندگی‌ام را دوست دارم. اگر نمی‌توانی الان بگو که هر دو برویم دنبال زندگی‌مان. می‌گفت نه، من اصلا دخالت نمی‌کنم تو زندگی تو و از این حرفا. اینجوری می‌آیند و وارد زندگی مردم می‌شوند.

(جقد این جمله شبیه جمله های حسناست. هر کس زندگی خودش را داشته باشه. من دخالتی تو زندگی خانم اولی نمی کنم و ...
دارم فکر می کنم انگار همه این قصه ها را از روی هم می نویسن. اون قسمتش که می گه شهلا مشکل روحی روانی داشته ... )



خیلی از فوتبالیست‌ها شاید شرایط مشابه شما را داشته باشند.
به آنها توصیه می‌کنم اصلا گول این چیزها را نخورند. اینکه کسی بگوید تو دستم را بگیر و من به زندگی‌ات کاری ندارم و ... را اصلا باور نکنند. بعد از 6 ماه کم‌کم می‌گویند من به تو وابسته شدم، من نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم و ... بعد هم شروع می‌کنند به تهدید کردن و از این مسائل.
(لینکش را بدم خانم ب ایمیل کنه برای مردک )

[ بدون نام ] شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 17:51

در تائیدجواب افرا جون:من خواهر شوهر هستم، هم عمه دارم هم زن دائی، والا نه دیدم نه شنیدم اینهمه اختلاف و کدورت و بحث و جدل بین خانواده همسر با عروس !!!! آدم واسه خاطر راحتی و آرامش اعصاب خودشم که باشه فکر نمیکنم دنبال ایرادگرفتن و اذیت بقیه وقتش رو تلف کنه. تازه من خودم هر جا واسه تفریح قرار باشه برم دلم میخواد برادرم و خانومش هم باشن تا بیشتر خوش بگذره.مگه ادم یه ریگی به کفش خودش باشه(مثلا زن دوم باشه )که با زن برادر یا خانواده همسرش درگیر باشه که معمولا ادمهای ناآروم با هر دو طرف اختلاف دارن.بعضی افراد اصل زندگیشون مشکل داره برا اثبات خودشون و راه غلط زندگیشون همه رو آزار میدن و بیشتر از همه خودشون رو .

خانوم اولی جایگاه خوبی بین خانواده شوهرش داره و حسنا خودش هم بارها گفته بود که خیلی دوستش دارند و احترامش را دارند و ....

توی داستان هم عملا دیدیم که همه جا کنارش بودن و حمایتش کردند. وقتی عموی بهار، بهار را می آره خونه حسنا تا حسابی آبروش را پیش همسایه ها ببره و مجبور به اسباب کشی شد.

وقتی پدرشوهر نصف شب آزانس می گیره با خانوم اولی می آد دم خونه حسنا، که مردک را از تختخواب بکشن بیرون. نشون می ده که پشتشون هستن و حمایتشون می کنند. همشون.

منتها این دوستای حسنا هم مث خودش، معلوم نیست تو چه خانواده های بلبشویی زندگی می کنند که گیس گیس کشی خواهر شوهر و عروس و ... جزو تفریحاتشونه

[ بدون نام ] شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 17:29

wow
کامنت مریم و تاییده م شده؟!!
مستقیم بهش گفته تو ناراحتی روانی داری و عصبی هستی و رحم اجاره ای استفاده کن یهو بچه خل و ناقص نشه با این وضعیت روحی و روانی داغونت!

باریکلا مریم خانوم..

شادی شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 16:51

چرا حسنا قبل از اینکه وبلاگشو تعطیل کنه اینقدر اصرار داره وانمود کنه داره بچه دار میشه، اون هم با خواسته همسر؟
شاید به خاطر لجبازی بیش از حدشه، می خواد نشون بده که میشه در این نوع زندگیها باقی موند و یک زندگی عادی داشت و مثل بقیه زنها بچه دار شد
از طرفی میگه قبول داره که اشتباه کرده و به هیچ زنی وارد شدن به این نوع زندگیها رو توصیه نمی کنه و از طرف دیگه، یک زندگی رویایی توصیف می کنه، با یک همسر عاشق پیشه و یک خانم کدبانو که هیچ مشکلی ندارن به جز اطرافیان حسود و بدخواه که نمی ذارن این دو تا کبوتر عاشق زندگی کنن

حسنا جان، خسته نشدی از این همه تناقض گوئی و دوروئی؟ هیچ اتفاقی نمی افته اگه همینطور آروم و بی سروصدا بری و بیشتر از این دروغ نبافی

همه اونهائی که نوشته هاتو می خونن، مثل بانو و بچه های این وبلاگ نیستن که بدونن واقعیت چیه. به فکر اون دسته از خواننده های ساده ات هم باش که ممکنه به اشتباه بیفتن و با خودشون بگن چرا زن دوم شدن بد باشه، مگه حسنا الان یک زندگی خوب و آروم نداره؟ تازه می خواد بچه دار هم بشه، چرا ما زن دوم نشیم؟

اتفاقا کامنتها نشون می ده که از این خواننده ها کم هم نداری. نمونه اش این دوستی که نوشته: نه عزیزم واسه اونا عروس عروسه .فقط این وسط از دو به هم زنی و دعوای شما دوتا لذت میبرن و براشون سرگرمی شدین (اینها دیگه چه موجوداتی هستن خدایا؟ احتمالا سرگرمی خودشون در زندگی، دوبه هم زنی و دعوای فامیلشونه وگرنه چرا باید همچین فکری بکنن)

شادی جون، خدا را شکر این یکی هم خوشبخت شد.

کبوتر که خانم اول را طلاق داد و خانواه خودش هم باهاش آشتی کردن و کبوتر شد مدیرهماهنگیهای عروسی برادرش و الان هم اقدام کردن برای بچه دار شدن.

نفس که کلا در عرص یک هفته زندگیش کن فیکون شد. یهو خانم اول سر به نیست رفت. دو تا بچه آماده هم تحویل نفس جون داد که دیگه هیکلش به هم نریزه واسه زایمان

حسنا هم که خانم اولی را حذف به قرینه معنوی کرد (دیگه بعد اون همه مظلوم نمایی و من می گم کنار هم خوشبخت بشیم و من نمی خوام اون طلاق بگیره و .... نمی شد بگه جدا شدن )، الان هم مردک کار و زندگیش را ول کرده افتاده دنبال این که روزی چند بار پلک بزنه بچه پسر می شه و طبق گفته حسنا با دقت تمام تعداد مژه بر هم زدنهای خودش و حسنا را می شماره که بچه یه وقت دختر نشه

چقدر این زندگی شیرین و بی غم هست که تنها مشکلشون جنسیت بچه پیرمردک است.
راستی حسنا اون ترانه که گذاشتی چی می گفت؟ وقتشه که نوه دار شه و ....

شادی جان، باید آگهی بدیم برای رفع مشکل زندگیها، بیمار می پذیریم. هر مریضی اومد اینجا خدا را شکر شفا یافت و رفت. زندگیشون هم گل و بلبل شد

افرا - سپیدار شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 16:37

در مورد کامنتی که سلنا گذاشته برای حسنا عرض می کنم:
واقعا طرفدارای حسنا همشون در چند تا ویژگی با حسنا مشترک اند:
یک : سطح شعور و ادراکشون از هستی و روابط آدم ها بسیار پایینه.
دو - انگار هیچ کدوم بویی از یک زندگی نرمال و معمولی نبردن.
سه - چیزایی که می گن و استذلالایی که می یارن،بیشتر برگرفته از دنیای فیلم های زرد و چیپه(اصطلاحا عامه پسند) تا دنیای واقعی دور و برمون.
سلنا خانوم!
والا ما که مادرشوهر و خواهرشوهرمون ،لذتشون توی زندگی این چیزا نیست! ممکنه از هم دلخور بشیم یا یه مدت رفت و آمدمون کم بشه،اما کدوم آدم نرمالیه که از دعوا لذت ببره و اینکه ببینه زندگی پسرش به گند کشیده شده، باکش نباشه؟

دلخوری و مشکلات پیش می آد. این چیزی که اینا می گن از عجایبه.
خواهر شوهر و مادرشوهر بشینن به قول مادرشوهر حسنا آب شدن بچه برادر را تماشا کنند و لذت ببرند!!

یزدانی شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 15:12

چقدر جالب
با خوندن کامنت تکتم و جواب پیش ساخته و بیو تکنولوژیست
به یاد این جمله افتادم
با دشمنت، دشمنی نکن از او بد دفاع کن که ضربه ی آن بیشتر است.
حالا زیاد این توکی رو هم شاخ نکنین
جو گیر میشه میره زن المثنی میشه
ملت کار و زندگی دارن

من نفهمیدم چرا موضوع منحرف شده.
موضوع این بود که حسنا بعد از ده روز رفته به تکتم می گه واااااای بابات بیمارستانه؟ اشکام همینطور رو صورتم می آد پایین. دارم می میرم از این داغ !!

یکی نیست بگه این ده روز کجا بودی؟ تو که توی وبلاگت بودی و مشغول پست و کامنت. ده روزه که واضحا سراغی از تکتم جونت نگرفتی آخر هم با اطلاع رسانی دوستان یادت افتاد تکتمی هم هست

تکتمی که در دفاع از همسر دوم بودن حسنا و جا انداختن پروژه ی "6 در ازای پول" آبروی هر چی زن، مادر، دکتر، آشپز را برد بس که چادر بست به کمرش رفت اینور اونور گفت خوب کرده که زندگی دیگران را خراب کرده. خوب کرده .... شماها بی فرهنگید (جانور چی ؟ کنار وبلاگش یه چیزی نوشته شاخ درآوردم؟!! )

خلاصه این که موضوع تکتم نبود، حسنا و فرضت طلبی و سواستفاده از دیگران و رندی و ...

ماندانا شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 13:48

خاک بر سر این تکتم که مطمئنم اندازه یه دوره گرد هم ادب نداره واقعا" این خانم دکترههههه یا نیروی خدماتییییی

نرگس شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 10:16

سرقت ادبی؟
دکتر تحت تعقیبی

نارین شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 01:21

عزیزم این متنو چند سال پیش من از یه جا دیگه کپی کردم
خیلی از این متن برای دوست زیاد هست
ایشون هرچیزی و هرکاری که میکنن درست هست بقیه انجام میدن نادرست
کلا ادمی هستن که فقط نفع خودشون رو می بینن

مرمر شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 00:52

بچه ها این جا رو ببینید
http://sloe.persianblog.ir/
تکتم جان شما که اینقدر روی قضیه کپی برداری بدون منبع حساسی، شما دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
یادمه شاکی شده بود که چرا از وبلاگ من عکس کپی کردن بدون منبع!

[ بدون نام ] شنبه 6 اردیبهشت 1393 ساعت 00:23

من یه مدت نبودم چه خبر شده.
به همگی تبریک میگم که این آشغال دروغگو در وبلاگشا تخته کرد و رفت دیگه نمیتونست بیشتر از این دروغ بگه دستشا خوب رو کردید.
به نظرم حسنا دیگه تاریخ مصرفش تموم شده بالاخره سنش بالا رفته نمیدونم میخاد بعد از این چکار کنه

نارین جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 23:59

اه اه
چه از خود راضی و از خود متشکر
بابا جنیفر لوپز انجلینا جولی ...
اونا این همه ادعا ندارن که تو ادعا داری
چی میکشن خانوادت از دست تو
اکثر کسایی که نمی تونن موفق باشن و به هر دلیلی به هدفهاشون نمی رسن اعتماد به نفس کاذبشون میزنه بالا که ما از اونا بهتر و خوبتریم.نمونه اش همین حسنا
جواب بانو کامل و جامع بود.الان هم که داره اینا رو میخونه هی اب میاره تا خنک شه(سلام حسنا)
کامنت شیما هم که اخرش بود.اخه مغز نخودی (ببخشید ولی دیگه خیلی مدارا کردم) خانم اولی زن نیست ؟ اگه میخوای درد دیگرون رو متوجه بشی بهتره خودتو هم جای خانم اول بذاری هم جای دوم.ببین کدوم بیشتر درد می کشن.البته اگه وجدان داشته باشی

سحرم جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 23:18

"این چه قبول کردنی هست که طرف بیاد خواستگاری و بگه به عروس بگید برای دخترم، خواهر یا برادر بیاره (نقل قول حسنا جان از مریم جون از قول خانم اولی) و بعد از پدر و مادر خودش موضوع را پنهان می کنه؟"


الحق و الانصاف حرف حساب جواب نداره بانو!

آیناز جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:27

سلنا جان
یه نصیحتی هم به تومیکنم
توهم سرچ کن ببین واسی یه مرد50ساله دیرنیست بچه دارشدن؟یه سرچی بکن باشه حداقل برای بالابردن اطلاعاتت شایددراینده به دردت بخوره

آیناز جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:25

هلیاجون
حسنایه چرتی واسی خودش میگه دیگه جدی نگریش
مردک هنوزهمینو به فک فامیل وشوهری خواهرش نشون نداد
بعدبیادازش بچه داشته باشه
حسنارودل مردک مونده هی بالاش میاره هی حسنا دوباره خودشو زورفرومیکنه

اینایی هم که میبینی واسش کامنت میذارن تو زندگی خودشون طاقت ندارن دوست پسرشون به دوست شون یه نگاه بندازه وای بحال اینکه شوهرشون باشه
یه خودشیرینی دارن میکنن که ازبقیه ی داستان حسناعقب نمونن

آیناز جون، سه ماه پیش حسنا سفر بود و مردک قایمش کرده بود و خودش تنهایی می رفت پیش خواهرش و خانواده خواهره. حالا یهو مردک متحول شده و می خواد بره پسر کاکل به سرش را بهشون نشون بده

آدمی که سه ساله تو را قایم کرده که ازت بچه نخواهد خواست !!!! تاریخ مصرفت که منقضی شد ...

هلیا جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:13

آینازی....
میبینی..؟؟!!...,یعنی رسما جونورن اینا...!!!

هلیا جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:12

سلنا۱:۱٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٠ فروردین ۱۳٩۳
امسال تورو خدابیشتر به فکر جسم و روان خودت باش .دیگه ارزش خودت رو با دهن به دهن کردن با یه آدم معلوم الحال و اطرافیان حسودش پایین نیار.فکر نکن مادر شوهر خواهر شوهر اونو بیشتر از تو میخوان .نه عزیزم واسه اونا عروس عروسه .فقط این وسط از دو به هم زنی و دعوای شما دوتا لذت میبرن و براشون سرگرمی شدین.شما به هیچکدومشون اهمیت نده.برنامه زندگی خودتو داشته باش.حسنا جون بزار زندگیت یه ثمری داشته باشه.مادر شدنو امتحان کن.تو حتی میتونی خودت تنهایی بزرگش کنی البته من مطمینم با جناب همسری که شما داری بچه دار بشی بیش ازین میخوادت که بزاره شما وبچه یه لحظه ازش دور بشید

پاسخ:عزیزم ممنون ازت و چشم . امسال همین کار رو کردم و تا حالا که خوب پیش رفتم و بیشتر از هر چیزی به فکر آرامش و سلامتی بودم و در کنار اون دخیل نبودن در مشکلاتی که اصلا ریشه اش من نبوده و نیستم و عامل ایجادشون هم نبودم ابرو برای خانواده شوهر هم به این نتیجه رسیدم که واقعا همین هست و خیلی درست گفتی . براشون عروس عروسه و تازه دارم متوجه میشم که مشکلشون هم سرگرمی خاص خودشون هست و هم مساله دیگه ای که حتما براشون حل میکنم تا خیالشون راحت بشه و بساط سرگرمیشون جمعنیشخند برای بچه دار شدن هم چشم زبان قبلا که اصلا فکرش رو نمیکردم ولی الان با در نظر گرفتم همه جوانب این تصمیم رو گرفتم مخصوصا با در نظر گرفتن شرایط خاص زندگیمون
حسنا بانو-۳٠/۱/۱۳٩۳-٢:۱۱ ‎ب.ظ
----------------------------------------------------------
..........موزی رذل....

سلنا فکر کرده زندگی خانوادگی و فامیل دلقکند و مسخره بازی. می گه اونا فقط از دعوای شما لذت می برن و واسشون شدین سرگرمی

شاید جنابعالی و امثال شما از این قصه های صد تا یه غازی که حسنا سر هم می کنه لذت ببری و منتظر بقیه توهمات حسنا باشی، اما تو زندگی واقعی مادرشوهر و خواهرشوهر، زندگی پسر و برادرشون، نوه و برادرزاده شون، عروس و خانم برادرشون اسباب خنده و تفریحشون نیست.

این جناب همسری هم که شما می فرمایید، طبق فرمایشات حسنا خانم مث گاو لگد زده به بیست وچند سال زندگی و زن و زندگیش را ول کرده افتاده دنبال ..... ، شما از کجا و چطوری از راه دور نتیجه گرفتی که به حسنا و بچه اش لگد محکم تری نخواهد زد؟

آیناز جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:10

شیمایی تودیگه اخرشی

هلیاجان
مگه نمیدونی خانوم خانوماتغییرجنسیت داده اگه نداده بودکه حسنارواستخدام نمیکرد
واسی همین شیماخانوم خانوماروزن نمیدونه
غیرازاینم نمتونه باشه مگراینکه دردخانوم خانوماتغییرجنسیتش باشه که واسی شوهرش زن گرفت
به همه میگه ایمیل بدین تادردخانوم خانوما روبگم

هلیا جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:07

سلنا۱:٢٤ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٠ فروردین ۱۳٩۳
ایجوری زندگیتونم قشنگتر میشه و جای خودتو محکمتر کردی.بهتر از اینه بخوای با دهن به دهن کردن با اونا زندگیتو حفظ کنی.مهم اینه که تو نقشه شون شکستشون بدی.امیدوارم زودتر اقدام کنی و نشه یه روزی که بخوای و بخاطر سن و شرایط سختتر ازین نعمت خدادای محروم شی.سن آدم بالاتر بره حسناجون بارداری خیلی سخت میشه.برو سرچ کن این قضیه رو.بشین با همسرت حرف بزن و اگر مایل بود زود اقدام کن.این جوری هر سال داری دور باطل میزنی.برگرد خاطرات چند سال پیشتو بخون ببین تا حالا که زندگی کردی چه پیشرفتی تو زندگیت رخ داده.امیدوارم خدا راه درستو امسال به همه ی ما نشون بده.برات زیباترین آرزوها رو دارم چون خیلی بی ریاو پاکیو دست آدمهای ناجور افتادی.امیدوارم زودتر راهتو ازشون جداکنی.بای دوست عزیزمقلبماچماچ

پاسخ:بحث محکم کردن جا نیست اصلا سلنا جون . اینطوری بود که تا حالا میتونستم دو تا بچه بیارم . همیشه این نظر رو داشتم که بچه داشتن برای وقتی هست که آدم شرایط زندگی و امادگی روحی لازم رو داشته باشه و بچه رو برای وجود خودش بخواد نه مثلا رفع تنهایی یا حل کردن مشکلات و امثالهم . چون در واقع هیچ وقت آدم با این روش به هیچی نمیرسه و مشکلات بیشتر هم میشه . برای همین من زمانی این تصمیم رو گرفتم که برای وجود خودش بود و نه مسائل دیگهپلک اصلا هم قصد جنگ یا شکست و اینها رو هم ندارم و تصمی دارم زندگی خودم رو داشته باشم و ارامش و سلامتی ام برام مهم باشه و در کنار اون آزاری هم به دیگران نرسونم . دیگران هم هر کاری بکنند با بیتفاوتی از کنارشون میگذرم چون دل سوزوندن بیجا و این که آدم بخواد بیش از حد به فکر مشکلات دیگران باشه فایده که نداره هیچ ، سوء تفاهم و توقع بیجا هم ایجاد میکنه .
حسنا بانو-۳٠/۱/۱۳٩۳-٢:۱٥ ‎ب.ظ
---------------------------------------------------------
(((ینطوری بود که تا حالا میتونستم دو تا بچه بیارم)))
.................حتمااااااااااا!!!!!........ببین حسناا,یعنی حتما که میتونستی!!!!!!.......حالا خ.اولی به کنار یه نگاه به سجل!! طرفم بنداز..

آرامش و سلامتی را می شه تعریف کنی؟

طپش قلب و لرزش دست و پا و کمر درد و هزار تا کوفت و مرض دیگه در سی سالگی اسمش سلامیته؟ تو که هفته ای سه بار غش می کنی و روز دوبار حمله عصبی بهت دست می ده و از 4-23 سالگی تحت نظر روانپزشکی می شه دقیقا بگی سلامتی و آرامش را چطوری تعریف می کنی؟


این جمله ات که خداست :
این که آدم بخواد بیش از حد به فکر مشکلات دیگران باشه و کمک حالشون در تامین 6 برای شوهرشون باشه هم، حسنا امتحان کرد، فایده که نداره هیچ، سوتفاهم و توقع بیجا هم پیش اومده و خدمات زیادی را انداختن گردن حسنا

فکر مشکلات دیگران یعنی چی حسنا؟ تو خودت عین مشکلی.
مشکل اون زندگی تویی. چرا جفنگ می گی؟

آیناز جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 18:01

حسناجان
بدبخت هیاپ
وازبرق بکش ازبس کاسه لیسی کردکاسه سوراخ شدیه فکری بحالش بکن
هیاپ جان برات دعامیکنم یکی ازاین شریک ها نصیبت بشه تاخیالت راحت باشه که شوهرت باکس دیگه ی نیست
انوقت توهم واسش کاچی وسوپ ماهیچه بپزبراش ببرتاقوت بگیر
باشه خانومی

ازبس کاسه لیسی کردکاسه سوراخ شد

آیناز جان، اینا فکر کردن حسنا رفت و دیگه دستشون بهش نمی رسه. خیلی نگرانند.

حسنای واقعی، حسنای مجازی:

مرحله اول: یکسال رابطه اش با مردک (معاشرتهای قبلش که به قول خودش برای شناختن مردک بود و چهارماه صیغه یواشکی بودنش و ... اصلش بر دروغ و پنهانکاری بود.
در وبلاگستان هم یکسال اول کارش دروغگویی و پنهان کاری و ... بود.


مرحله دوم: خانم اولی فهمید و حسنا خودش را قایم کرده بود و به هیچ وجه نزدیکشون نمی شد. اس ام اس جواب نمی داد. همه چیز را حتی از مردک مخفی می کرد و سعی می کرد اصلا به روی خودش نیاره که چیزی شده یا چیزی می دونه.
مردک توی خونه خودش با اعتراضات خانم اولی روبه رو بود و خونه حسنا فقط تخمه بود و 6 و خبری از اعتراض نبود.
حسنا حتی نمی گفت که خبر داره اونطرف غوغاست یا خانم اولی اس ام اس زده یا ... با اجرای نقش "کاملا بی خبر و خوب سرویس ده"، می خواست خانم اولی را دک کنه.
اصلا از اون حرف نمی زد، اما بی نهایت سعی داشت خودش را خانم جلوه بده

اینجا هم دقیقا مدتی خودش را زد به کوچه علی چپ و به کل وجود اعتراضات و صحبتهایی که از رسواییش می شد را نادیده گرفت.
نهایت سعیش این بود که توی وبلاگ خودش را خانم و مودب و فداکار و خیر و ... جلوه بده. حرفی هم از وبلاگ ما نمی زد. کامنتی هم در این مورد اگر می گرفت اصلا تایید نمی کرد (پاک کردن اس ام اس های خانم اولی) و اصلا به روی خودش نمی آورد همچین چیزی هست


مرحله سوم: مظلوم نمایی بازی و این که سعی کنه خودش را در بین خانواده مردک جا کنه. در مقابل خانم اولی، خودش را مظلوم و قربانی جا بزنه و ...
اینجا هم وقتی دیگه همه فهمیدن و نمی شد قایم کنه، شروع کرد به مظلوم بازی. اینها انگار یادشون نیست که یه روزی به ملاقات خدای خویش می رن و امر بهشون محبت شده و خدا خودش سوسکشون می کنه و ...


مرحله چهارم:
پررو بازی و بحث و دعوا با خانم اولی
واسطه کردن پدر شوهر و التماس به برادرشوهر
اظهار محبت و مهربونی .... به عزیزم جاری، همکارهای مردک و آدمهای پرت ماجرا (درجه اول و دوم که محلش نمی ذاشتن، رفت به آدمهای درحه چندم ماحرا متوسل شده و خودش را خانم حلوه می ده، شاید یکی به دادش برسه و یه جایی ازش دفاع کنه مثلا مهمونای مردک بگن، عجب زن جوان و کدبانو (می خواستم خودم براشون آشپزی کنم) و مهربان و مظلوم و ..... گیرت اومده. خوش به حالت و ... اینطوری مردک پیش دوستاش مغرور بشه و حسنا را طلاق نده.

چون آدمهای نزدیک اصلا حسابش نمی کردند، به دورتریها متوسل شده.

اینجا هم وقتی مریدان یک به یک رفتند، هر وبلاگی گیرش می اومد می رفت و کامنت می ذاشت تا طرفدار جمع کنه. مث وبلاگ عاشقانه های قلب و تیر و ... دخترهای نوجوان وبلاگستان و رفتن به وبلاگهای عجیب و غریب کسانی که کمتر از دو سه ماه است وبلاگ حسنا را می خونند و اصلا وبلاگ اصلی را که شش ماه هست حذف کرده ندیدن
در کنارش دعوا و توهین به منتقدان و مخالفانش در جبهه دیگر ادامه داشت


مرحله پنجم هم ادعای این که من می خوام برم و من دارم میرم اما مردک نمی ذاره. من درخواست طلاق دادم، با فلان وکیل مشورت کردم، ببین شوهرت می تونه سه ماه بدون خدمات 6 من زندگی کنه، من بخاطر اون هست که موندم ... از این خزعبلات ....

من می خوام برم وبلاگ جدید، دوستان و کامنتهای پر محبتشون من را شرمنده کرده. خدا شاهده من اصلا اصراری ندارم ...


مرحله آخر: ندایی از غیب گفت حسنا این زندگی حق تو هست. کوتاه نیا. بمون و زندگیت را بکن و لذت ببر. انتظار نداشته باش خانم اولی تو را بپذیره و باهات کنار بیاد. تو باید پر رو و دریده باشی و سفت بچسبی به زندگی مردم.


یادتونه می گفت آدرس خونه ام را به مادرشوهرم ندادم؟

هلیا جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 17:58

شیمایی٢:٠٩ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۱٩ فروردین ۱۳٩۳
راستی من با حرفای خانم ت کاااملا موافقم.در ضمن قابل توجه خانمایی که این وبلاگ رو میخونن قبل از اینکه ما همسر اولی دومی دهمی دوست دختر یا هر چیز دیگه ای باشیم یک زن هستیم پس درد همنوعمون باید درد ما هم باشه!چندتا از ما خانما خودمون رو گذاشتیم جای این زن که ببینبم چه زندگی مشکلی داره؟؟اصلا میتونیم تصورش کنیم؟؟؟حسنا بانو بنظر منم دیگه بدون نظر همسرت تصمیمی نگیر هیچوقت!!نباید خونه رو به اون میبخشیدی اما حالا دیگه بهش فکر نکن از این به بعد با خودت و خدای خودت عهد کن که فقط روی خوشبختی خودت وهمسرت تمرکز کنی عزیزکم

پاسخ:عزیزم باز هم ممنون ازت ماچ همین کار رو میکنم و حتما سر تصمیم خودم هستم که بدون مشورت با همسرت و در نظر گرفتن عقیده اش کاری نکنم . اگر اشتباه میکنم اشتباهم رو میپذیرم و اگر همسر هم اشتباه کنه بهش میگم ولی دیگه این کار رو نمیکنم که فکر کنم برای بهتر شدن اوضاع کاری بکنم که از دید همسر مخفی باشه خنثی امیدوارم برای همه ما خیر باشه عزیزم برای هر سه ما . یا بهتر بگم برای هر چهار تای ما . شرایط زندگی ما سخته واقعا سخت برای همه مون . امیدوارم آخر عاقبتمون ختم به خیر باشه افسوس
حسنا بانو-۳۱/۱/۱۳٩۳-۱٢:٠٩ ‎ب.ظ
---------------------------------------------------
(((( یک زن هستیم پس درد همنوعمون باید درد ما هم باشه! ))) خ.اولی هم یه زنه.......چرا با اون همدردی نمیکنین.........

شیمایی خانم، من خودم را جای حسنا نمی ذارم. ده تا زبونم لال و صد تا دور از جون بگو، وقتی می خوای از این افاضات بکنی.

اتفاقا من خیلی خوب حسنا را درک می کنم. حسنا از سرناچاری باید تو این زندگی بمونه. اگه تن پرورو نبود و یه ذره غیرت و عزت نفس داشت نمی موند.

اما حسنا آدم آماده خور و تن پرور و زالو صفتی هست. تحصیلات و کار خاصی هم که نداره. پس امکان جدایی براش نیست. هم از نظر نیاز به کسی که تامین مالیش کنه، نمی تونه جدا بشه و هم از نظر شخصیتی آدم پست و پایینی هست که شهامت و عزت نفس نداره. انگل بودن را به زحمت کشیدن برای زندگیش ترجیح می ده.

شاید تو وبلاگش بتونه سر امثال تو را شیره بماله. اما تو زندگی واقعی هیییییچ مردی به قصد تشکیل خانواده و زندگی، نمی آد با زنی مثل حسنا ازدواج کنه چون تا بهش بگه من سه سال زن دوم مردی به سن بابام بودم، طرف تا آخر ماجرا را می خونه و دو پا داره، دوتا دیگه هم قرض می کنه و الفرار.

می مونه کیس هایی مث مردک. پیرمردهایی که زن و زندگی خودشون را دارند و دنبال یکی می گردند برای خدمات ... خب باز می شه همین ماجرا دیگه.

حسنا نمی تونه طلاق بگیره. طلاق گرفتن کسی در این وضعیت، ویژگیهایی می خواد که حسنا نداره. عزت نفس، غیرت، شهامت، استقلال، قدرت ...

هلیا جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 17:54

این که دیگه تهشششششه!!!

سارا٧:٤٧ ‎ق.ظ - چهارشنبه، ٢٠ فروردین ۱۳٩۳
سلام حسنا جونم
آهنگ خیلی قشنگ بود مرسی

پاسخ:سلام سارا جون عزیزم بغلماچ خواهش میکنم
حسنا بانو-۳۱/۱/۱۳٩۳-۱٢:٢۱ ‎ب.ظ

[ بدون نام ] جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 17:51

۳:۳٢ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٢٠ فروردین ۱۳٩۳
همفکری با رفقا تموم نشد؟ نکنه توی دروغهایی که می بافی موندی! خنده شاید رفتی دست بوس خانم اول متفکر دخلت رو آورده قهقهه خاک بر سر بی حیای درغگوت کنندسبز

پاسخ:باز هم با عرض معذرت از خواننده های وبلاگ تایید میکنم . ایشون خیلی دوست دارند صحبتهاشون خونده بشه و به این طریق حس میکنند که دیده شدند . امیدوارم رضایت خاطرشون فراهم شده باشه . باز هم کاری از دستم بر نمیاد عزیزم برات انجام بدم به جز دعا . خدا خودش همراهت باشه و کمک حالتپلک
حسنا بانو-۳۱/۱/۱۳٩۳-۱٢:٢٤ ‎ب.ظ

هلیا جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 17:49

٧:٢٠ ‎ق.ظ - جمعه، ٢٢ فروردین ۱۳٩۳
چی شد؟ هنوز مشغول امور خیری؟خنده مردک هنوز سه شب میاد یا کل هفته؟قهقهه
پس در نبودش مشغول امور خی بودی!! متفکرقهقههحالا این امور خیر!شامل چه کسانی بود؟
زودبیابنویس دلمون با نوشته هات شاد شه آخه دروغات مثل جک سال 93می مونه نیشخند

پاسخ:مجددا با عرض معذرت برای تایید کردن کامنتهای این خانوم . به شخصه خدا رو هزاران بار شکر میکنم به دلیل نعمت عقل و ادب که من ارزانی کرد و همینطور برای داشتن همه خوبیهایی که به من عطا کرده . باز هم برای شما دعا میکنم تا کمی از تنشهای روحی ات کم بشه . تا کمی تدبر و بیان درست یاد بگیری . دعا میکنم خداوند بهت لطف کنه و بهت شادی عطا کنه تا راه حل مشکلاتت رو در توهین کردن به دیگران پیدا نکنی . دعا میکنم خدواند قهرش رو بیش از این شامل حالت نکنه . از دوستان عزیزم هم خواهش میکنم برات دعا کنن
حسنا بانو-۳۱/۱/۱۳٩۳-۱٢:٥۳ ‎ب.ظ

آره.
مخصوصا اونجا که مردک گفت من دنبال یکی برای 6 می گردم. زندگیم با زنم عالی و زبانزد فامیل و دوست و آشناست و مریم جون و آقای همه کار هم تایید کردند که بله. ماجرا اینه و ایشون یکی را می خواد برای 6

همونجا بود که این "نعمت عقلی" که می گی، فوران کرد و بله را دادی

ﻣﺮﻳﻢ جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 13:44

ﺩﻛﺘﺮ ﺗﻜﺘﻢ ﭼﻪ ﻛﺎﻣﻨﺘﻲ ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﭼﻪ ﺗﻴﻜﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺑﻬﺶ اﻧﺪاﺧﺘﻦ! ﻭاﻗﻌﺎ اﮔﻪ ﻗﺮاﺭﻩ اﺩﻡ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺎﻧﻮﺭ ﻳﻚ ﺑﻌﺪﻱ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻣﺎ ﻧﺨﻮاﺳﺘﻴﻢ ﻭاﻩ ﻭاﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎﻧﻮﺭﻱ ﻳﻚ ﺑﻌﺪﻱ ﺑﺎﺷﻴﻢ اﻣﺎ ﺷﺎﻥ و ﺷﺨﺼﻴﺘﻤﻮﻥ ﺣﻔﻆ ﺑﺸﻪ و ﻣﺮﺩﻫﺎﻱ ﺧﺎﻟﻪ ﺯﻧﻚ و ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺗﻴﻜﻪ ﻧﻨﺪاﺯﻥ ﺑﺴﻪ
ﭘﺮﻭﻓﺎﻳﻠﺶ ﺭا ﺧﻮﻧﺪﻡ اﻟﺒﺘﻪ ﭘﺮﻭﻓﺎﻳﻞ ﻭﺑﻼﮒ اﺷﭙﺰﻳﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻳﺎﺩ ﺑﻴﺘﺎ ﺟﻮﻥ اﻓﺘﺎﺩﻡ اﮔﻪ ﻟﻤﺴﻢ ﻛﻨﻲ .....
اﺧﻪ ﺑﻴﺘﺎ ﺟﻮﻥ ﻫﻢ اﺯ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﻳﻔﻬﺎ ﻣﻴﺪاﺩ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﭼﺸﺸﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ و ﺗﺎ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻨﺪﻩ اﺯ ﻟﺐ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﻭﻡ ﻧﻤﻴﺎﻓﺘﺎﺩ!

اون یکی اقلا عقلش رسید عکسش را با رمز بذاره.

حسنا که بی کسی و تنهایی و نیاز به توجه چنان بهش فشار آورده بود که فکر کرد رتبه پرشن بلاگ، همون جایزه نوبل است.

سریع یه عکس از لبخندش تقدیم عمومی کرد

نارین جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 13:31

عالی بود صبورا

[ بدون نام ] جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 01:08

تکتم خانم ورداشته یه متنی رو از تو یه وبلاگ دیگه کپی پیست کرده مستقیم گذاشته تو وبش هر کی هم ندونه ٢ ساعت قربون صدقه ادبیات نداشتش میره ،نمیدونم والا!

اون نزده می رقصید،
الان که دیگه باباشم مریضه. طرفش نرید که یهو دیدی ...

نیک جمعه 5 اردیبهشت 1393 ساعت 00:27

صبورا کامنتت عالی بود عاااااااالی

فاطمه پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 23:47

بچه ها وب تکتم رو خوندم که پدرش مریضه و دستمال فشی اش رو گذاشته تو عکس
ولی نمیدونم موضوع کامنتی که تو بلاگ گذاشته چیه
میشه همینجا بزراید تا راحت تر بخونم دکی چیکار کرده تو این گیر و ویر؟
نکنه باز تخم مرغ ربی درست کرده شوهرش و تا یک ماه شارژ شده؟

برو وبلاگ پیش ساخته،

همین پستهای صفحه آخرش، اونی که با صحبت از سبیل شروع می شه (اسمش یادم نیست)، کامنتهاش را بخون.

هم کامنت تکتم و هم حرفهای بیوتکنولوژیست و پیش ساخته که به تکتم انداختن!

s پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 23:43

چرا نظر منو پاک کردی بانو ؟
مگه حرف بدی زدم ؟

دوست عزیز

نمی خواستم صحبت از وبلاگ دیگه ای باشه و بحث انحرافی پیش بیاد.

مینو پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 22:45

آخه بامزه تا می خواد از جواب دادن طفره بره می گه ایمیل بذار! نخودسیاه از این تابلوتر؟؟؟؟ بعدشم این همه تا مسائل اتاق خواب خودش و خانوم اول رو نوشته تو وبلاگش عمومی کرده، اون وقت معلوم نیست اون چیه که از این هم خصوصی تره. بگو موندم تو دروغام. دیگه چرا این همه طفره می ری؟
حسنا خانوم حرف حساب رو همون خانوم ت جونت زد: هیییییچ زنی راضی نمی شه شوهرش با یه زن دیگه هم باشه و اگر بگه قبول می کنم دروغ گفته. یعنی تو دروغ گفتی. بقیه شم چرنده، به درد خودت می خوره با اون ببعی جونات. برو همونا رو رنگ کن.

وای مینو دیدی؟

طرف گفته حرف خانم "ت" درست که زنی نمی تونه شوهرش را شریک بشه، بگو تو چطور این کار را کردی.

یه فصل در مورد خانم اولی نوشته، بعد گفته در مورد من هم موضوع پیچیده و طولانیه، چرا ایمیل نذاشتی؟

در جواب به حسنا و دروغ به سپیده اینو میگم پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 22:04

حسنا کدوم قبول کردن ؟!!!وقتی تو با شوهر اون رفتی ویلای شمال شب رو باهاش صبح کردی ؟!! اون زمان که صیغه عقد رو بدون حضور خانم اول خوندنین؟!!! اگر یک درصد حرفای تو مبنی بر رضایت خانم اول وجود داشت بگو بدونم چرا و به چه دلیل خانواده همسرت هرگز هرگز هرگز تو رو نخواستن ! چرا مادر شوهر و خواهر شوهرهات تا این حد از تو فراریند ؟! چرا جز برادر شوهری که تو رو می بوسه کسی طرف تو نیست ؟!
چرا بارها و بارها خانواده همسرت از جمله سرهنگ و مادر شوهرت بهت گفتن تا جوونی برو سراغ زندگیت ؟! اگر رضایت خانم اول بود پس چرا اینا کاسه داغ تر از آش شدن و دائم به تو می فهمونند تو در این زندگی یه مهمان چند روزه ای ! واقعا حالت از خودت و شخصیتت به خاطر این همه دروغ گفتن بهم نمی خوره ؟! یعنی تا این حد شیفته توجه ای ؟! اون هم شیفته توجه یک عده آدم مجازی که معلوم نیست کیند و چیند و چه کاره اند ؟!

این چه قبول کردنی هست که طرف بیاد خواستگاری و بگه به عروس بگید برای دخترم، خواهر یا برادر بیاره (نقل قول حسنا جان از مریم جون از قول خانم اولی) و بعد از پدر و مادر خودش موضوع را پنهان می کنه؟

قراره عروسی بهار این برادر یا خواهر درخواستی (که خانم اولی آرزوی دیدنش را داره) حضور نداشته باشه؟

یا قراره مادربزرگ پدربزرگ بهار نیان عروسیش؟

کسی که اینقدر دنبال عروس واسه شوهرش بگرده و مشتاق دیدن بچه ی هووش باشه، چرا به پدر مادرش نگفته و نمی گه؟

هلیا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 20:03

یه نمونه توجیه میذارم خدمتتون....باشد که رستگار شوید:

پاسخ: سلام سپیده جون ممنون ازت سال نو شما هم مبارک امیدوارم در این سال بهترینها رو داشته باشیبغلماچ بله همینطوری هست که شما میگید . اتفاقا من خودم الان با دونستن خیلی چیزها ( که قلا نمیدونستم ) به این نتیجه رسیدم که خانوم اولی هم حتما مشکل داشته و برنامه اش طور دیگری بوده . در هر حال فکر میکنم در مورد خودم حرف بزنم بهتر باشه . بله من از اول میدونستم که شرایط اینطوری هست و با علم به این موضوع، قبول کردم . اول این که بارها گفتم اشتباه کردم . اشتباهم این بود که بیجهت فکر کردم چون خود خانوم اولی در این شرایط هست و خودش خواسته و خودش قبول کرده و این موضوع مربوط به من نبوده و حتی قبل از این که من رو بشناسند این کار رو میخواسته بکنه ، حتی قبل از این که همسر بدونه حسنا ای در کار هست به خانوم اولی گفته بودند و خودش تایید کرده بود و.... حتما خوندی بقیه رو در مورد زندگی ما ، حتما میشه که زندگی کنیم و طبق خواسته خانوم اولی هر کدوم زندگی خودمون رو داشته باشیم و کاری به کار کسی نداشته باشیم . ولی خوب همونطور که میبینی این فکر من اشتباه بود و نشد . مدت زمان زیادی از اون موقع نگذشته ولی من در این مدت خیلی عوض شدم . منظور
حسنا بانو - ۳۱/۱/۱۳٩۳ - ۱٠:٢٩ ‎ق.ظ
پاسخ: منظورم این هست که متوجه خیلی چیزها شدم . خیلی از مشکلات رو دیدم . به اون نقطه رسیدم که با خودم گفتم اگر عقل الان رو اون موقع به کار میبردم به هیچ وجه حتی به این نوع زندگی فکر هم نمیکردم . کامنتت نصفه اومده . فکر میکنم میخواستی بگی من که با پسرک خوشبخت بودم و زندگی خوبی رو گذرونده بودم چرا با دید دو همسری وارد این زندگی شدم .چطور تونستم قبول کنم که شوهرم یک زوج دیگه داشته باشه . این سوالت پیچیدگیهای خاصی داره و اگر منظورت به مسائل احساسی و یا مسائل دیگه هست که من چطور باید اینجا جواب بدم خنثی شما آدرس ایمیلی هم ننوشتی خوب
حسنا بانو - ۳۱/۱/۱۳٩۳ - ۱٠:٢٩ ‎ق.ظ

٩:٤٧ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٢٦ فروردین ۱۳٩۳
زنها معمولا حسودند از شریک جنسی خوششون نمیاد چطور امثال شما این حس رو ندارید یا خیلی بدبخت و بیچاره و بی کس هستید یا طماع و حریص که به یه هدفی فکر می کنید امیدوارم خدا بهت دختر بده بعد سرش هوو بیاد

پاسخ: بفرمایید این هم یک نمونه دیگه . حلال زاده بود. همین الان در کامنت قبل در موردشون میگفتم زبان عزیزم شما اجالتا به فکر زندگی خودت و عزیزانت باش ، در مورد بقیه خدا عادل تر و آگاه تر از این حرفها هست . منتظر نظر من و شما نمونده . اگر حق باشه میشه اگر ناحق باشه نمیشه . دیگه نیازی نیست شما بیشتر از این خودت رو ناراحت و پریشان احوال کنیپلک
حسنا بانو - ٢٧/۱/۱۳٩۳ - ٢:۳٩ ‎ب.ظ

موزمار!

سیاس!!

رند!!

دغل !!

هر چی بگم کم گفتم

آیناز پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 18:45

صبوراجان
این عادت حسناست
برای حرف حساب شما جوابی نداشت که بده
کلااینجورکامنت هاروجواب نمیده
کامنت های فحش میزاره که مظلوم نمایی کنه
بچه های اینجا اگه بخوان حرفی بزنن همین جامیزنن چون حسنا ودوستانش دائماکله شون تواین وبلاگه

شده خودش به خودش فحش بده و تایید کنه، که بگه اجالتا امر بهشون محبت شده !! ببینید و شاهد باشید

صبورا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 18:33

من از خوانندگان خاموش حسنا بودم در اوایل تعطیلات عید کامنت زیر را برای حسنا گذاشتم اما تایید نکرد جالبه فحش ها رو تایید میکنه با کلی جواب مسخره و لوث اما کامنت من!!

"من همیشه شما رو خوندم از اولین پست و اگه اجازه بدین میخام نظرم رو بگم البته نمیگم نظرم کاملا درسته اما این قضاوت منه حالا خودتون و خواننده هاتون میتونن اگه نظرم اشتباهه منو از اشتباه در بیارن
در رابطه با اینکه شما به خانم اول گفتین که قبل از ازدواج با همسر خونه و ماشین داشتین و در واقع به خاطر پول و امکانات این پیشنهاد رو قبول نکردین و علاوه بر اون کنایه ای هم به این خانم زدین که در زمان ازدواجش مثل شما امکانات مالی از خونه پدرشون نیاوردن..
اما دوست عزیز تا اونجایی که شما قبلا در پستاتون توضیح دادین همسر ثروتش رو خودش بدست آورده و از نظر مالی خونوادش خیلی سطح بالا نبودن پس زمانی که این خانم به همسر شما بله گفته احتمالا هنوز همسرتون اینقدر ثروت و موفقیت رو کسب نکرده بودن و این خانم گرچه به عنوان یک دختر جوون از خونه پدر چیزی نیاورده اما به پسر جوونی بله گفته که هنوز معلوم نبوده که با احتمال صد در صد در آینده به موقعیت کنونی پیشرفت میکنه اما شما در حالی پیشنهاد ازدواج نا متعارف همسر رو پذیرفتین که در موقعیت مالی بسیار بالاتری از شما قرار داشته با تمام احترامی که براتون قائل هستم نمیتونید صرفا به خاطر یک خونه و ماشین که در مقایسه با خونه و ماشین و امکانات مالی همسر خیلی به چشم نمیاد خودتون رو از این اتهام تبرئه کنید که یکی از مهمترین دلایلی که باعث شده به این نوع ازدواج تن بدید موقعیت مالی همسر بوده در حال حاضر مسلما شما با موقعیت همسر شرایط مالی بهتری نسبت به قبل از این ازدواج دارید البته این رو هم بگم که این حق هر زنی هست که مورد حمایت مالی صد درصد شوهرش قرار بگیره و این به تنهایی اصلا چیز بدی نیست اما در شرایطی که شما این ازدواج رو قبول کردین مرد متاهل با فاصله سنی 15 سال یا بیشتر بدون هیچ زمینه عشقی تنها چیزی که به ذهن میرسه متاسفانه اینه که شما با وجود داشتن خونه و ماشین و شغل خوب، انگیزه مالی داشتین البته منظورم این نیست که میخواستید مثل بعضی از دخترا باشید که میخوان ره صد ساله رو یه شبه برن که همچین ازدواجهایی میکنن و از طرفشون یه چیزی رو میکنن و میرن و به همین علت شما برای به نام کردن خونه اصرای نکردید و حتی خونه تونم بخشیدید چون شما یه شوهر با یه موقعیت خوب میخواستید از نظر مالی و شغلی و حتی ظاهری مثل همسر و البته دوست داشتید که این مرد کاملا متعلق به خودتون باشه اما همه میدونیم یک مرد با این امکانات و موقعیت اگر این مشکل بزرگ (متاهل بودن همراه با یه دختر نوجوون) رو نداشت نمیتونستید امیدوار باشید شما رو برا ازدواج انتخاب کنه (با عرض معذرت منظور بدی ندارم منظورم بیوه بودن و اونطور که خودتون گفتین یه قیافه معمولی با شرایط خیلی معمولی مالی در مقایسه با خودش هست تو شرایطی که دخترای مجرد خوشگلی رو میبینیم که با داشتن تحصیلات بالا آرزوی یه همچین کیس های رو عین همسر شما رو دارن البته منهای متاهل بودن) به همین دلیل متاسفانه صرفا به خاطر رضایت خانم اول قبول کردید که مرد هم چی تموم شریکی داشته باشید و فکر کردید با پنهان کردن این قضیه از چشم فامیل های دور و همکار و غیره شما میتونید مثل بقیه یک زندگی معمولی داشته باشید و امثال خانم ب به شما غبطه هم بخورن به خاطر پیدا کردن یک شوهر تاپ!
باز هم تمام اینها از نظر من یه اشتباه از جانب نویسنده این وبلاگ هست که خودش هم به اون اعتراف داره اما با کمال معذرت اصلا نمیتونم مقاومت شما رو در انکار انگیزه اصلی تون برای قبول این ازدواج نادیده بگیرم و اون رو نوعی عوام فریبی میدونم این که شما با بخشیدن خونه برنامه دراز مدت دارید برای محکم کردن موقعیت خودتون پیش همسر و از چشم انداختن خانم اول. بر خلاف همه از نظر من اصلا عجیب نیست که شما خونه رو برگردوندین به نظر من برای زنی که میخواد شوهرش رو بیشتر به سمت خودش بکشه و حسن نیتش رو در جایی که به شدت مورد اتهامه ثابت کنه بخشیدن خونه در اون شرایط منطقی ترین کار و کاری ترین ضربه به رقیبه و همونطور هم شد آیا وقتی قراره شما همسر رو تحت تاثیر قرار بدید دادن خونه خرج زیادیه؟ کما اینکه همونطور که قبلا گفتید اختیارات مالی کاملا در دست همسر هست و نتیجتا لازم نیست نگران این یک مورد باشید منظورم اینه چو صد آمد نود هم پیش ماست!"

صبورا جان
شما با استناد به حرفهای خودش و با فرض این که همه حرفهاش راست باشه، بهش ثابت کردید که هدفش از وارد شدن به این زندگی چی بوده.

منطقا جز این نمی تونه باشه.

اما به نظر شما این استدلال برای کامنترهای حسنا قابل درکه؟ باور کنید ده بار هم بخونن، نمی تونند منطقش را درک کنند.

عالی گفتید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 17:49

تازه میفهمم تکتم چرا با حسنا احساس نزدیکی میکنه
آب نمیبینه وگرنه از حسنا شناگر ماهرتریه
کامنتش تو وبلاگ غربتی رو که خوندم حالت تهوع گرفتم
چقدر این زن سبک و جلفه
(پست سبیل غربتی و کامنت این زن )
چقدر راحت میتونن این جور چیزاها رو تعریف کنن اونم واسه یه مرد غزیبه
خود غربتی هم تیکه رو بهش انداخته چند تا کامنت پایین تر
خوبه به قول خودش پدرش مریضه و حال خوبی نداره .
تو اگه بابات بین مرگ و زندگی داره دست و پا میزنه، این تخلیه شدنهای گفتاریت دیگه چیه
اصلا ذره ای احساس و عاطفه تو وجودت هست که تو این شرایط حال و حوصله لاس زدن کلامی داشتی باشی.....
وای حال ادم بهم میخوره
چقدر کثافتن اینا...........

یک خانم متاهل و مادر باید باشخصیت تر از این حرفها باشه که چنین کامنتهایی بذاره.

حتی دوستان خودشون هم توی همون پست بهش تذکر دادند که ....

... پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 09:09

دک. تر تک. تم یه دستمال کاغذی مچاله کرده انداخته کنار لپ تاپ، گفته حال و روزم با دقت در عکس کاملا مشخص است
اینا واقعا از بُعد چهارم نیومدن؟
تو رو به خدا یکی منو توجیه کنه

اتفاقا منم فکر کردم منظورش چیه که می گه حال و روزم از تو عکس معلومه.
این دستمال چیه گذاشته اینجا؟

بیشتر از اون که نگران باباهه باشه، از جلب توجه خوشش می آد.

مهصا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 01:10

خود درگیری مزمن مایل به حاد داره

تیکه ی ریز حسنا رو به تکتم داشتید ؟
" فقط برای دل خودش و شوهرش و بچه هاش تجربه های اشپزی رو دوست داره "

خود درگیری مزمن مایل به حاد داره

نارین پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 01:02

خوددرگیری مزمن دارن

این کامنت نیلوک هم که اخرش بود

مهصا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 00:59

ممنون اینازی
هلیا گزینه 4

هلیا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 00:46

نیلوک ٢:٠۸ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳٩۳
سلام
فقط اومدم بنویسم خانم یا آقایی که کامنت هاش اسم نداره ولی فقط توهین هست واقعا چی فکر میکنه ؟!
انقدررررر نوشته هات رو دوست داره که در نبودت هی میاد سر میزنه که کجایی ؟! خندهخنده به خدا این خودآزاریه !
هیچ کدوم از ما همدیگه رو نمی شناسیم ولی یکی نیست به ایشون بگه اصلا همه چیزهایی که ایشون میگه درست !!!
ایشون کلانتر محله ؟! ربطی به کسی داره ؟! اصلا تو آدم خونه خراب کن و هر چی که اینا میگن باشی , به کسی چه ؟! دور از جونت شما رو میذارن تو قبر اینا ؟! ببخشیداااااا ولی خیلی لجم گرفته ...
ما اصلا ببعی , ما خنگ , ما گول خوردیم !!!!! آفرین به شماها که انقدر باهوشین !!!!! خنده
...........................................................
اصن به محتویات کامنتش کاری ندارم...مشخصا تفت داده بنده خدا!!!....نکته مبهم اینه, داستان اون خنده آخر کامنتت چیه قشنگم؟!
1. به خنگی خودتون خندیدی
2.به باهوشی ما خندیدی
3.به قبر حسنا خندیدی
4.ر..دی آبم قطعه

هلیا جان
تا جایی که من می دونم و از بچه ها خبر دارم، کسی نمی ره اونجا بد و بیراه بنویسه و فحش بده.

ما همه حرفامون را با استناد به گفته های خود حسنا زدیم و با منطق صحبت کردیم.

وقتی حسنا می گه خانم اولی اومد خواستگاری من و با خواهش و تمنا من و پدرم را راضی کرد، قسمت بعدش می گه من و مردک 4 ماه عقد پنهانی بودیم و بعد خانم اولی فهمید و کارش به بیمارستان کشید و ...

خب هر آدمی با عقل قد نخود هم می فهمه که این دو تا جمله با هم در تضاده. این عین گفته های خود حسناست.

زنی که می ره برای شوهرش خواستگاری، اونم خواستگاری یه دختر 28 ساله، انگار می خواسته پسرش را داماد کنه، با خوشحالی هم می گه بهار تنهاست خدا کنه براش خواهر برادر بیاره و .... چطور می شه بعد این همه ذوقی که برای داماد کردن شوهرش داشته، عروس را که پیدا می کنه و اوکی را که میگیره، دچار فراموشی می شه و یادش می ره برای عروسی شوهرش و عروس خانم، لباس سفارش بده و خودش را آماده کنه؟

هر کس این سوال را جواب داد، بعد بره برگ بعدی زندگی حسنا را بخونه. وقتی اولین برگش اینقدر زیر سواله، هر کس بخواد خودش را بزنه به نفهمی دیگه کاریش نمی شه کرد.

تو فیس بوک یه نوشته بامزه بود،
آدم دیدم که خر بشه، ولی خر ندیدم آدم بشه.

بعضی ها دوست دارند ...

بگذریم. اون کسانی که به حسنا فحش می دن تا جایی که من می دونم برو بچه های اینجا نیستند. البته ممکنه خواننده خاموشی باشه که از این که حسنا دو سال سرکارش گذاشته و علافش کرده عصبانیه. اما دلیل نمی شه هر کس فحش داد، از ما باشه.

حسنا از قصد فحشها را تایید می کنه که موزمار بازی دربیاره.
وگرنه سوالهای منطقی که می پرسی کر هست

هلیا پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 00:34

آهااااااا........!!!!
عاااقا چه جالب.....بعد اینا میگن ماها آدمای بیکاریم........اگه ما بیکاریم شماها که سوپر بیکارین اون پیراشکی خواسته این بهش برخورده درصدد انتقامه!!!!.....

http://drashpaz2.persianblog.ir/1392/9/

پست چی بگم آخه

آیناز پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 00:13

مهصاجان بیدل بهش گفت تکتم جون توخیلی پوستت کلفته تواین شرایطی که بابات داره
کاردکترکه خیلی بدبوددرمورداین خانوم حالااین خانوم دوستانه یه چیزی ازش خواسته بود
کاربیدل هم درست نیست خداییش که الان تواین شرایط سربه سرش میذاره
البته دکتراخر پست دعاش بهش متلک گفته بودکه زنه دوباره شروع کردبه توهین کردن
بری توهمین پست جدیدش معلومه

هلیاجان
براش پیراشکی ودرست نکردفقط خانومه روضایع کردچنان ترورشخصیتی کردبنده خدارو

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1393 ساعت 00:05


دیگه دوست حسناست دیگه
توقع بیشتری ازش نمیره
اگه اهل و عاقل بود که با حسنا نمیپرید..
من مامانم سرش درد بگیره دق میکنم..اونوقت این خانم با این شوک و وضعیت بیماری پدرش چقدر سرخوشه..تازه یاد جنگولک بازی افتاده

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 23:41

آیناز ,من نگرفتم چی شد؟؟!!
یه خانومی از تکتم خواسته واسش پیراشکی درست کنه بعد تکی بهش برخورده.....ولی واسه ضایع کردن زنه براش پیراشکی درست کرده!!!!!!!
بعد الان میخواد ابروی زن رو پیش شوهرش ببره و بهش بگه زنت ازم پیراشکی خواسته
دیوااانن ملت!!!!.....تحریما اثر خودش رو گذاشته!!!!!

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 23:38

مگه بیدل چه کامنتی گذاشته؟

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 23:35

درکل به خانوم دکتربرخورده بودکه چراخانومه به یه دکترگفته بودواسم پیراشکی درست کن
خودش که گفته بودوقتی واسم اس دادبهش گفتم نه
ولی بخاطراینکه تنبیه بشه واسش یه پست بلندبالامینویسم تابفهمه به منه پزشک نبایدبگه پیراشکی درست کن

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 23:31

خانومه به اسم بیدل واسش کامنت میذاره توهمین پست جدیدش تووبلاگ دومش اسم بنده خداروگفت همین امروز
ولی گفت پست که واسی خانومه ازقصدگذاشته بودحذف کرده
توکه ازچیزی نمیترسی میخوای واسی شوهراون خانوم بگی حداقل پست مبارک ومیذاشتی تاشوهراون خانوم هم ازدرافشانیت نسبت به خانومش اگاه میشدن

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 23:28

اسم مامان دوست یکی ازبچه هاش که بنده خدابهش گفته بودواسم پیراشکی درست کن
تکتم هم اونو درست کردیه پست خودش میگفت ازقصداین کاروکرده چون خانومه ادرس وبلاگش وداشته پست گذاشته که خانومه ببینه خجالت بکشه
که خانومه بعدازاون شده دشمن خون درخونیش
تکتم هم تهدیدش کرده اسمش ونوشته که به شوهرش میگه
جالب اینجاست مثلا چی ومیخوادبه شوهراون خانومه بگه؟
اینطوری ابروی خوده دکترپیش شوهرخودش بیشترمیره
بااون همه در افشانیش واسی غربتی
باکلی پشت سری که ازمادرشوهرش گفته وخیلی چیزهای دیگه
خانوم دکترخیلی خودش دسته بالاگرفته
استغفرالله چی بگه ادم اخه

فاطمه چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 23:06

بانوی باهوش
من به طور عجیبی منتظرم بیام و ببینم نوشتی این آدی وبلاگ جدید این خانه براندازه

واقعا منتظر همیچین پستی ام تا باز هم دستش رو رو کنی

بانو بجنب

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 22:32

بابا یه پزشک عمومی که نه مراجعه کننده داره(خودش غیر مستقیم به این مووضوع اذعان داره) و نه شان و شخصیت ( با توجه به مراوده و دیالوگایی که با غربتی داره!) چه انتظاری ازش دارین..
خودش خودشو داره تعریف میکنه دیگه...
خدا پدرش رو شفا بده..ولی برام جالب بود که ادمی که پدرش تو شرایط بحرانیه چطور حال و حوصله داره که....

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 22:09

اره دیدی بانو
تکتم بااون همه فشارروحی بقول خودش اومدجواب کامنت هارو داد

جالبتر ازاون بانو جان
بچه هاتوجه کردین به طومارتکتم به حسنا
اصلانگفت حسناجان خصوصیت رسیده
این یعنی چی ؟
یعنی اصلاخصوصی درکارنبوده
"دکترجان صحیح کن زودباش بهش بگوکه کامنت خصوصیش رسیده"
بچه هاساعت هاروتنظیم کنین
این یعنی چی دکترجان اومدی اسم زن بدبخت ونوشتی که بگی میشناسمت
خوب بشناس کاری نداره اگه تو شوهراونو میشناسی
اونم شوهرت ومیشناسه
تومثل میخوای چی به شوهرش بگی؟!
جلل خالق
مردم چراتواوج ناراحتی انقدرکودکانه فک میکنن
دکترجان:توکه شوهرت مهربون شده توکه همه عاشقانه داری زندگی میکنی همه روکه خوب کردی یکم هم به اخلاق برس اینم درست کنی میشی یه خانوم دکتراشپز20
دیگه حرف نداری
مگراینکه مثل موضوع حسناخودت واسی خودت حرف دربیاری بشی سوژه

آیناز اسم کی را گفته؟ چی گفته؟

Joon چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 20:35

Peyda kardan hosna ke kari nadare kafie search konid jari joon nini joon khanum aval joon baba joon

عزیزم جاری
اگه شکلک قلب و بغل پرشن بلاگ را هم بذارید کنارش، رد خور نداره. یه راست می ره در خونه حسنا

ساره چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 18:45

دقیقا نارین جان

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 18:40

ساره جان
همین خانم دو پست تو وبلاگش داره که از اینکه سر کسی هوو اومده ناراحت شده و سردرد گرفته و ...
اونوقت با حسنا که هووی یکی مثل دوستان و اطرافیانش هست احترام میذاره و دوست شده
این تناقض داره
تنها دلیل این دوستی هم بالابردن امار وبلاگش هست نه بیشتر

نازین جون اومد کامنتها را جواب داد. فقط بخاطر ما.

دیروز که کامنتها را تایید کرده بود بی جواب بودن. امروز اومده زیر کامنت حسنا طومار نوشته

تکتم جون متشکر که علیرغم مریضی بابا به وبلاگ ما سر می زنی

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 18:37

نفع بیشتر از تبلیغ مجانی برای خودش؟
خب البته با تعطیلی این وب حسنا نفع زیادی در کار نیست

ساره چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 18:36

من هم با نظر آیناز کاملا موافقم به نظر من هم هیچ زنی بدون دلیل پاچه خواری ی زن دوم رو نمی کنه ( اونم زن دومی که نه می شناسه نه می دونه داره راست می گه یا نه )مگر اینکه: 1- خودش زن دوم هست 2- تصمیم داره بشه 3- یکی از عزیزانش زن دوم هست یا تصمیم داره بشه 3- از یک چنین رابطه ای طرد شده ،آسیب دیده و کینه به دل گرفته 4- صرفا برای بالا بردن آمار بازدیدکننده ( این موردی هست که اصلا برای من قابل درک نیست)
هیچ زنی بی دلیل مجیز ی زن دوم رو نمی گه. این حرفها هم که اون هم مثل ما ی زن هست و باید به جنس خودمون احترام بذاریم کشک هست. . هیچ زنی نیست وقتی صحبت از زن دوم می شه ناخودآگاه خودش رو جای زن اول نزاره و دلش درد نگیره . چجوریاست ی همچین زنی می ره وبلاگ ی زن دوم قربون صدقه ش می ره و باهاش دوست می شه.؟نمی گم حالا حتما باید بره وبلاگ طرف بی احترامی کنه ولی دلیل هم نداره بره مجیز طرف رو بگه . برای یک زن ،زن دوم زن دوم هست استثنا هم نداره .

با توجه به این که از زن داستان دفاع می کنه و به مرد داستان فحش می ده، گزینه 3 دوم (4 باید می ذاشتی) به جواب نزدیک است

رایا جون چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 18:20 http://http:/ج

حسنا زن دوم هووی کنه و بی مقدار
جون اون نفس بدبو یکم آی کیو داشته باش خوب؟
یکم عقل
راست راست میایی اینجا رو میخونی و رصد میکنی
بعد هر حرفی زده میشه فرتی نرو انجامش بده؟ بگو خوب!!
اخه بعد ١٠ روز خودت رفتی احساس همدردی با تکتم
این زنگوله ها ( زاهارا) چیه پشت سر خودت اونم فرتی راه انداختی بردی برای احساس همدردی
واقعا بی عقلی دیگه
اگه عقل و هوش داشتی وسط زندگی خانوم اول دست و پا نمیزدی که!!
جایی بودی که برات احترام قائل بودن نه اینکه از همه پنهونت کنن تازههه بهت توهین هم بکنن
اخیییی طفلی تو
اینو حتما با تمام وجودت بخون

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:51 http://drashpaz2.persianblog.ir

افراجان این وبلاگ بچه هاش
عزادارنیستن پدرشون مریضن توبیمارستانه
ایشالله خداپدرشوشفابده

آیناز دیدی بعد از اون حرفایی که در مورد شوهرش و زندگیش گفتید، چقدر نقش همسر مهربون تو وبلاگ پررنگ شده

خدا را شکر اسم هر چی را می آریم ختم به خیر می شه حسنا که خانم اولی را دک کرد و یه پسر کاکل به سر هم تا دو سه هفته دیگه به دنیا می آره. شوهر تکتم مهربون شد و ...

الان کی دیگه زندگیش مشکلی داره کمکش کنیم؟

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:49

افراجان اولین درگیری من ودکترسرهمین تناقض گویی هاش بودکه من باجاروتافرسنگها دنبال کرد

دوتاپست زده بوددرموردهوو که بدش اومده بودازکارمردهایی که سرزن هاشون هوو اورده بود
من بودم ویه سرونازنامی
که بهش گفتیم این پستت بااون چیزی که تووبلاگ حسناکامنت میذاری هم خونی نداره که کلی مارو دعواکردگفت به شماربطی نداره من باکی دوستم

افرا - سپیدار چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:45

همین خانوم عزادارن الان؟جایی از وبلاگشون ندیدم .توی همین وبلاگ نوشته یا وبلاگ دیگه ای داره؟بعد حسنا جان رفته کجا کامنت گذاشته؟من متوجه نشدم.
شکلک گیج تر از قبل!

توی کامنتهای آشپزیش گفته. توی متن اون یکی وبلاگ هم گفته.

افرا - سپیدار چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:42

ممنونم آیناز جان.
پس جواب این کامنتی که براش گذاشتن، چیه؟!

شهنام ۱٢:۳٥ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٢۱ بهمن ۱۳٩٢
سلام دکتر
شاید باورت نشه دکتر من 2تا کدبانو و خانم به تمام معنا دارم زیر یه سقف زندگی میکنیم هیچ مشکلی نداریم و خیلی راحت و از تاج سرشونم راضی هستن..
دکتر شاید خبر نداری الانه در مسجدهارو فقط واسه نماز یه ربع باز میذارن...
دکتر یه کیک میخوام درست کنم که لطیف و ملایم باشه دستورش چیه؟ ممنونهورا
پاسخ: مرد دو زنه تو وبلاگ من جایی نداره. شرمنده عصبانی
.........................................................
مرد دوزنه جایی نداره تو وبلاگش بعد باید بره قربون صدقه ی یکی از اون زنا که تکلیفشون معلومه کین،بره؟
الان این تناقض رو جواب بده یکی!

اینم مث عفیفه. به شوهر حسنا داره فحش می ده.

به عفیفه می گفتن خوبه شوهرت بره زن دوم بگیره، چرا از حسنا دفاع می کنی؟ می گفت من در انتخاب شوهرم دقت کردم، شوهر من اینکاره نیست

اینم می گه من مرد دو زنه را آدم حساب نمی کنم (شوهر حسنا !! )

حسنا جون اینا که تف هم تو صورت شوهرت نمی ندازن، چطور باهاشون دوستی می کنی؟ آدم خوبه احترام شوهر خودش را داشته باشه

الهه چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:40

من واقعا از دکتر تکتم تعجب میکنم! خانوم دکتر شما که با اسم و فامیل و آدرس مطب و خونه و همه چیییییییییی تو وبلاگت مینویسی اصلا ترسی نداری از اینکه دوستان و آشنایان و فامیل همسر ! و غیره ببینن و بخونن که یار غار و دوست جون جونی یک خونه خراب کنی؟؟ حالا اون کامنت گزارهای ناشناس که دارن واسه خوندن یه وبلاگ زن دومی مجیز حسنا رو میگن و ب و پاچه خواری اش رو میکنند و باهاش دوستند کسی نمی شناستشون حتی اگه وبلاگ دارند هویتشون مشخص نیست ولی شما؟!!

لابد فامیلای اینا هم مث فامیلای حسنا، هنوز اینترنت به محلشون نرسیده

فامیلای حسنا را درک می کنم. با توجه به این که در عصر دود و آتش زندگی می کنند و چند همسری براشون عادیه، خوشحال می شن می فهمن یکی از دخترهای فامیل زن دوم شده و آسمون به زمین نمی رسه

مشخصه با این ویژگیها هنوز به عصر اینترنت و ... نرسیدن

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:35

اره افرا جان خودشه

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:35

نمیدونم شاید دکتریه جورهایی زندگیش به اینجورزندگی هاربط داشته باشه که اینطورخودشو اشکارابه اب واتش میزنه
من هم این همه حمایتش ودرک نمیکنم
مگراینکه چیزی باشه درگذشته ی زندگی خودش باشه که ماازش خبرنداریم این فقط واسی خودش قابل درکه(فرضا گفتم که شایدریشه درگذشته داشته باشه)

افرا - سپیدار چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:33

بجه ها ببخشید من گیج شدم.
این دکتر آشپزی که ازش صحبت می کنین مگه این نیست آدرسش:
http://drashpaz.persianblog.ir/

افرا - سپیدار چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:25

به طور کلی، وب آشپزی خودش این پتانسیل رو داره که آمار بازدید بالایی ذاشته باشه. چون کافیه آدم طرز تهیه یه چیزی رو توی موتورهای جست و جو بزنه، وسر از این جور وبلاگ ها در بیاره و که خوب، می شه یه بار اومد و مثلا دستور پخت فلان غذار رو گرفت و خاموش ،رفت.اما کامنترای وبلاگ تکتم،یه جورایی دوستشند.یعنی همون آدمای لینکش، اگرچه وبلاگش آشپزیه.
حالا اینکه آدم ب خواد قربون صدقه ی یه رویه ی غلط(مثل خیانت یا همسر دوم)بره تا آمار بازدیدش بالا بره رو نمی فهمم.
کسی که پزشکه،زندگی شخصی و جایگاه اجتماعی موجهی داره و به هنر های زنانه هم وارده، دیگه چه کمبودی داره؟!
نمی دونم. اینم از همونا که آدم نمی فهمتشون.

افرا جان، تکتم یه مشکلی در نوع شخصیتش هست. به نظرم برای بازدید وبلاگ نیست. به قول شما وبلاگ آشپزی خود به خود بازدیدش زیاده.

یه جور علاقه به جلب توجه و ... کامنتاش توی وبلاگ پیش ساخته، داد می زنه به من توجه کنید.

قرار نیست همه کسانی که مشکلات شخصیتی و روانی دارند، خنگ باشند. اختلال شخصیت ربطی به هوش نداره.

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:17

اینازی ، این باعث نمیشه که بخوای از وبی که زن دومه حمایت کنی تا طرفدار پیدا کنی
یکی هم مثل دکتر احمدی با وبش کلی طرفدار پیدا می کنه بدون حمایت از زنان دوم

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 17:12

مهساجان
هنوزتوکشورما طب سوزنی جانیفتاده
اون موقعی که حسنا200تا300تابازدیدکننده داشت
تکتم شاید5یا6تابازدیدکننده داشت
که واسش کامنت میذاشتن
من بارها تو کامنت دونی تکتم دیدم که ازش درموردطب سوزنی سوال میپرسیدن
این یعنی واسی خیلی هاباورکردنی نیست که باطب سوزنی بشه رژیم غذایی داشت
پس دکتربایدیه جوری شغلشو مطرح کنه
مگه میشه یه دکترباوجوددوتابچه مطب، کارخونه ،انقدرهم وقت داشته باشه که دوتاوبلاگو بچرخونه
عکس بذاره کلی وبگردی کنه

من سال پیش وقتی ازوبلاگ حسنابه وبلاگ تکتم رفته بودم زیادخواننده نداشت الان یکم بیشتر شده
البته خیلی هم میخوننش ولی بخاطراخلاق تندش واسش کامنت نمیزارن

منم علاوه بر وبلاگ خودمون، نمونه های چادر به کمر بستنش را اینور اونور زیاد دیدم

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:58

دلیل این همه خیانت چی هست ؟
مشکلات اجتماعی و تامین نشدن نیاز های ابتدایی افراد ؟
از بین رفتن انسانیت در ادم ها ؟
چی ؟

اخه این همه بعبعی ها که تاییدشون می کنن چرا باید تایید کنن ؟
چرا نمی فهمن ؟

مثلا یکی مثل تکتم چرا باید بخواد به هر قیمتی که شده خواننده های وبشو افزایش بده ؟

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:50

بانوجان

زاهاراجان
هم خودش یک اویزان هستن رفته زنه یه مردی شده که بچه داره
زیادهم درک کارهای حسناواسش سخت نیست

توی کامنتهاش متوجه شدم که شوهرش بچه داره.
ولی گفتم شاید شوهره جدا شده و بعد با زاهارا ازدواج کرده. به قول اون ترانه ای که حسنا برامون گذاشته

فکر کردم اول طلاق گرفته، نه این که بعد آشنایی با زاهارا طلاق گرفته باشه

... چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:43

راستی جریان نفس چی بود؟

اومد یه ذره سر و صدا کرد، محلش ندادیم رفت

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:42

حسنا برای تکتم نفع داره
مطمئنا برای تایید حسنا کامنت خصوصی حسنا رو قبول می کنه.البته علنیش نمی کنه فقط زبانی میگه اره کامنتت درستم رسید

والله دوستی با حسنا مایه شرمه. نفعش چیه نارین جون؟

... چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:41

من الان رفتم کامنتها رو دیدم، چی شده که فقط تایید کرده و جواب نمینویسه؟ دیگه تکلیف ببعی ها روشن شد و داره روی واقعی خودشو با اهمیت ندادن به کامنتها و ناله ها و التماسها نشون میده؟

توی یه پست جواب همه را یه جا می نویسه.

فعلا داره می سنجه میزان درک و شعورشون را. تا ببینه چه جوابی بده بهتره

اینجا را هم ثانیه به ثانیه رصد می کنند، بر اساس فاکتورهای مختلفی باید تصمیم بعدی را بگیرند.

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:35

الان اهنگرو گوش دادم
وای
خیلی باحال بود
قشنگ مناسب حالشونه
البته بیشتر به نفس میخوره که میگه اونا داشتن طلاق می گرفتن و من وسط بحث اومدم

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:33

شایدهم بقول بانو
تکتم یه دنده ولجبازه
چندوقت پیش سریه پیراشکی که مادریکی ازدوستهای بچه هاش بهش گفته بوددرست کنه یه پست زدچنان جنجالی به پاکردکه اون زن بدبخت ودرست کردیه اژده های دوسر
خوب تو که بهش گفته بودی نه
چراحالاپست زدی که بیچاره بخونه انقدکوچیکش کردی بعدوبلاگی نبودکه درموردش نره درمورداین زن بدبخت حرف نزنه
کلادکترسرش دردمیکنه واسی اینکه بادیگران درگیربشه
به بچه ی بسیارشری
اشپزیشو من خیلی دوست دارم واقعاچیزهای خوشمزه درست میکنه اما یه ذره اخلاق نداره

آیناز جون، از یه جنبه هایی مث بچه 5 ساله می مونه. نه؟

یه رفتارهای هیجانی و پر سر و صدایی داره آدم می مونه این چرا یهو بچه شد.

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:20

آیناز جان:
قبول دارم حرفتو اما حالا که دست حسنا پیش خیلی از ببعیاش رو شده از دست دادن طرفداری مثه تکتم که واسه خودشون follower هایی دارن دیگه ضرر مضاعفه!!

مهصا:
مگه میشه توهیناشو فراموش کرد....ولی حسنا تو که سرچشمه همه خوبیایی...توکه ته اسم همه یه جون و عزیزم میبندی....تو چرا انقددد گااااوی که 10 روز بعد , اونم با یاداورری ما میری به دوستت سر میزنی؟؟

هلیا جان،

تکتم فهمیده حسنا کیه و چیه. کسی با هوش و زرنگی تکتم، اگرم تا حالا نمی دونست، مطمئنا الان دیگه حسنا را خوب شناخته. منتها تکتم یه جنبه هایی از وجودش بچه است. لجباز و یه دنده.

مث بچه ها می خواد بگه من اشتباه نکردم.
اون چیزی که آیناز جان می گه غرور، من می گم یه جور لجبازی. به نظرم غرور نیست.

غرور به جا، برای آدمهای با شخصیت هست.

افرا - سپیدار چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:16

کامنت برای نفس:

فاطمه ۱:۳٩ ‎ق.ظ - جمعه، ۸ فروردین ۱۳٩۳
هرچند‏ ‏به‏ ‏شدت‏ ‏دعا‏ ‏میکنم‏ ‏که‏ ‏در‏ ‏مورد‏ ‏من‏ ‏دلت‏ ‏به‏ ‏رحم‏ ‏بیاد‏ ‏و‏ ‏بهم‏ ‏رمز‏ ‏بدی‏ ‏ولی‏ ‏اگه‏ ‏خدایی‏ ‏نکرده‏ ‏زبونم‏ ‏لال‏ ‏یک‏ ‏درصد‏ ‏نخواستی‏ ‏این‏ ‏کار‏ ‏رو‏ ‏بکنی‏ ‏لطفا‏ ‏من‏ ‏رو‏ ‏در‏ ‏جریان‏ ‏بذار‏ ‏تا‏ ‏منتظر‏ ‏نباشم
راستی‏ ‏من‏ ‏مشهدی‏ ‏هستم‏ ‏و‏ ‏اگه‏ ‏بهم‏ ‏رمز‏ ‏بدی‏ ‏در‏ ‏قبالش‏ ‏قول‏ ‏میدم‏ ‏رفتم‏ ‏حرم‏ ‏واست‏ ‏دعا‏ ‏کنم
امیدوارم‏ ‏خوشبخت‏ ‏بشی
بای


0000000000000000000000

حالم رو به هم می زنن این آدما... .
اون قدری که از آدمایی مثل اینا بدم میاد،از حسنا و نفس بدم نمیاد... .

خدا هم نشسته که یکی مث فاطمه بره دعا کنه خدایا به حسنا توان 6 بیشتر و بیشتر بده تا بتونه بیش از پیش آرامش زندگی چند خانواده را بر هم بزنه.

خدایا اون دختر 20 ساله ای که دلش از دست کثافتکاریهای پدرش و این زن خون هست، زودتر بکش تا حسنا راحت بشه.

خدایا اون زنی که یه عمر با بد و خوب زندگی با مردک ساخته و الان وقت استراحت و بهره برداری از 20 سال زندگی مشترکش هست بکش تا حسنا بره حاضر آماده بخوره.

فاطمه جان،
اونی که باید بهش متوسل بشی شیطان هست، نه امام رضا.
این کارها از شیطان برمی آد

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:15

ایناز عزیزم ، بلاخره زندگی و روزگار ادمو درست می کنه
بلاخره یه جا باید رفتار ها و کار های اشتباه رو کات کرد ، یا ادم روزی متوجه ش می شه ، یه زندگی با دگنگ متوجه ش می کنه

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:12

مهصاجان
تکتم دست خودش نیست کلاادم عصبی هستش دوست نداره یکی بهش بگه تو این کاروکردی اشتباهه ادم فوق العاده مغروری توی نوشته هاش که ببینی پرازغروره

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:09

به نظر من که تکتم حقشه حسنا باهاش اینجوری رفتار کنه ، رفتار ها و کامنت های تکتم رو فراموش کردید

الان می آد می نویسه حسنا جون اون روز زنگ زده بودی من سردرد داشتم خوابیده بودم ببخشید تلفنت را جواب ندادم

فقط برای این که وانمود کنند همه چی خیلی گل و بلبله.

ولی کامنت مسخره و روضه خوانی حسنا داد می زنه، ده روزه از اونطرف رد نشده

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:07

حسنا برای اینکه ما دستشو روکردیم جلو تکتم, نفس رو فرستاده اینجا زاهارا رو فرستاده وب تکتم ماله کشی:

زاهارا ۱٠:٤۳ ‎ق.ظ - چهارشنبه، ۳ اردیبهشت ۱۳٩۳
سلام برتکتم خانم دوست عزیز حسنا بانو به بخشید که در این اوضاع احوال با شما اشنا میشم من هم از دوستان حسنا هستم حسنا جون خیلی نگرانت بود منهم اومدم بهت سر بزنم

چققققد رذلی تو حسنا.....رذل و حقیر.....

زاهارا که تا حالا نرفته بود وبلاگ تکتم،
از کجا یهو بهش الهام شد تکتمی وجود داره و وبلاگی داره و پدر بیماری؟
حسنا کجا ابراز نگرانی کرده؟ زنگ زده به زاهارا؟
اگر زاهارا و حسنا تماسی غیر از کامنتهای وبلاگش داشتند لازم بود برای عید روزی ده تا کامنت بذاره؟ روز قبل از روز زن تبریک بگه و بگه فردا نمی تونم بیام نت؟ تنها تماس زاهارا و حسنا همین کامنتهاست.

زاهارا جون، برات متاسفم که عید شب و روز نشسته بودی کامنت می ذاشتی برای حسنا و آخرش اومد بهت گفت اینقد بع بع نکن، من مدتیه جای دیگه می نویسم

آدم باید خیلی "بی عزت نفس و بی غرور" باشه که یکی باهاش اینطوری برخورد کنه و همچنان براش دم تکون بده. یه ذره روی شخصیت خودت کار کن و اینقدر آویزون و منت کش نباش.

واقعا بهت برنخورده که حسنا باهات این رفتار را داشته؟ که دوستاش را برده یه وبلاگ دیگه و به تو نگفته من دیگه اینجا نیستم اینقدر بع بع نکن.

من نمی گم باید تو را هم می برد. اون حق داشته هر کس را می خواد ببره، ولی نباید اینطور با تو بازی می کرد. روزی که رفته باید به تو و بقیه خواننده هاش می گفت من رفتم وبلاگ دیگه و اینجا نمی نویسم. نه این که الکی بنویسه
"عذرخواهی"،
به زودی می آم.
حالا بهتون می گم ...
و بعد از چند ماه بازی
ته یکی از پستهاش بگه راستی من رفتم یه وبلاگ دیگه. اینقدر اینجا دم تکون ندید، نیستم

زاهارا امشب قبل خواب یه ذره فکر کن و ببین چقدر می تونی بی عزت نفس باشی که با این رفتار ککت هم نگزه !!!!!!

روی شخصیت خودت کار کن. نمی دونم چند سالته و چی کاره ای و ..... اما چون متاهلی میگم حداقل بالای 20 هستی دیگه. زشته یه زن که قراره مادر باشه، که الان خانم یه خونه است، اینطور به شخصیت خودش بی توجه باشه و هر کی هر توهینی بهش می کنه، براش مهم نباشه.

من نه با تو پدر کشتگی دارم و نه اصلا می شناسمت. ولی به خدا دلم برات می سوزه که اینطور برای حسنا دم تکون می دی. برای خودت ارزش قایل باش. کسی که این طور سگ محلت می کنه، برای چی خودت را براش به آب و آتیش می زنی؟

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 16:04

بااجازه بانو

هلیاجان
تکتم اگه الان بازدیدکننده ای داره بخاطراینه که بادیدکننده هاش ازوبلاگ حسنابه وبلاگ تکتم رسیدن
مثل غربتی
ایناازجمله کسایی هستن که بخاطربالابردن اماربازدیدکننده شونه که به حسناچسبیدن
دکترفقط درگیریش باحسنانیست
دکترخیلی هادرگیرمیشه تووبلاگش
رفتارش خیلی تندومغرورانه است فک میکنه عقل کله
متاسفانه

به نظرم من همه وبلاگهای آشپزی بازدیدشون بالاست. ربطی به حسنا نداره.

البته شایدم نظرم درست نباشه

آیناز چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:58

هیچی نارین جان :

نفس جان بازکمبودتوجه گرفته بوداومداینجاواق واق کردرفت

میدونی که نفس اوضاع روحیش خیلی وخیمه عیدواسی تعطیلات زنجیرشوبازکرده بودن که یکم هواعوض کنه دیگه حریفش نشدن ببرنش تیمارستان

نفس جان برو حداقل قرص هاتوبخور

کاملا جدی چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:53

میخوام یه مطلب مهم اینجا باهتون درمیون بذارم البته با اجازه بانو:
اینکه چرا وقتی پای رو کردن دست حسنا جلو کسانیکه تو دنیا مجاز مخاطبای زیادی دارن میاد وسط یه همچین عکس العملهایی رو از جانب نفس و صد البته خود حسنا میبینیم؟
1. در اینکه اومدن نفس و در افشانیش به توصیه حسنا بوده شکی نیس حسنا شدیدا از خدشه دار شدن چهرش جلو طرفداراش به خصوص اونایی که حمایت علنی ازش میکنن و صد البته مخاطبانشونم کم نیست میترسه........ما تا به حال طرفدار حسنا که ناشناس نباشه وبا ادرس وبلاگ اومده باشه اینجا و از چندهمسری حمایت کرده باشه داشتیم و اتفاقا اینجا هم شدیدا نقدش کردیم ولی هیچوقت سروکله نفس برای درافشانی در حمایت از اون طرف پیدا نشده...چرا؟؟چون اون فرد خاصی نبود آمار بازدید وبلاگ پایینی داره و ارزش سرمایه گذاری نداره( تفکر cost-benefit که از کثیف ترین انواع تفکر در مراودات ارتباطات انسانیه)
در مورد تکتم داستان متفاوت ...وبلاگش بازدید کننده خوبی داره ..واگه تکتم با خوندن اینجا متوجه بشه که چندان هم غرض ورزانه بچه ها نقد نمیکنن و واقعا بعد از خوندن مطالب اینجا سروکله کامنت سوزناک حسنا پیدا میشه , ممکنه درک کنه که این ادم فقططط و فقطططط بر اساس سودی که از دیگران میبره بهشون نزدیک میشه نه به خاطر دوستی صرف با اونها
2.اوکی گیریم حق با تو نفس...من کرنومتر که دستم نبوده...12.30 نه اصن 11 ...نه 10 صبح......بلاخره اینو قبول داری که تا قبل از 10 صبح 2 اردیبهشت حسنا حتی یک خط کامنت عمومی واسه تکتم نذاشته بود؟!.....اونم زمانیکه همه تو وبلاگ تکتم دارن باهاش همدردی میکنن؟؟!!
میگین حسنا کامنت خصوصی داده........چرا؟!...شان حسنا خانوم بالاتر از اینکه علنی بخواد همدردی کنه.....و تازه حسنا تو که کامنت خصوصی همدردیتو فرستاده بودی چی شد یهو 2 اردیبهشت تصمیم گرفتی علنا همدردی کنی؟؟؟.....میدونی چی شد 2 اردیبهشت اومدی اینجا کامنت بی نام رو خوندی دوازریت افتاد سریع رفتی وب تکتم تازه اونجا کامنت گذاشتی...........ولی جالبه حسنا ,تکتم همیشه علنا و تو کامنت عمومی از تو طرفداری میکرد نه تو کامنت خصوصی...
هلیا

خنده دارترین قسمتش اونجاشه که می گه نمی دونم خصوصیام به دستت رسیده یا نه

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:50

واقعا اهنگه اینه؟
اهنگو گوش ندادم

نارین جان، منم گوش نکرده بودم.
الان شنیدم
آخر خنده است. برو گوش کن
.
.
.مردی که بدونه حالا
بهتره که نوه دار شه (بدون شرح )

مردی که منطقی باشه
نه که لجباز و یه دنده (هفت ماهه به خانم اولی می گه یا نمی آم خونه یا بگو ببخشید )

رک و راست باشه و راحت
صب تا شب خالی نبنده (مردک را می گه که به گفته حسنا فقط زبون می ریزه و عملا کاری نمی کنه )

مرد پرحرفی نباشه
سخنش سنجیده باشه (دقیقا مطابق تعریفایی که حسنا از مردک می کنه پرحرف و دروغگو و رو هوا حرف بزن)

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:44

اره بانویی یادمه 10 ماهه

مهصا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:41

نارینی فکر کنم منظورش اون اهنگی باشه که گذاشته بود ، من به دنبال یه مرد ام 55 سال به بالا
حالا شده بانوی موسیقی

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:35

من این کامنتو نمی فهمم
-----------
شیمایی۱٢:٢٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳٩۳
@-}--@-}--@-}--@-}--@-}--روزت مبارک بانوی موسیقی و گل

من هیچکدومشون را نمی فهمم نارین جان

مث این بچه هایی که غایب می شدن مامان بزرگشون می مرد، یکی مادرش زایمان کرده بود، یکی عمه اش جراحی داشت ...

اون یکی هم که امتحان داشته خیلی خیلی عذر می خواد که دیر اومده

نارین چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:31

بانویی
----------------
چی شده؟(ایکون فامیل دور)
جریان نفس چیه؟
نفس باز اومد اینجا؟

آره. ردش کردیم رفت.
بی خیال

الهه چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 15:04

Zolof=zoloft

حسنا واقعا اگر قصد بارداری داری خیلیییییییییی احمق و خودخواهی اوردن یه بچه بیگناه به این زندگی نکبت بار و پنهانی

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:53

حسنا به نظر من واسه دپرشنت یه پیر دیگه تور کن.......این یکی که تقش در اومد!!

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:48

بی نام:

حسنا رو چه به قرص ضد انزایتی!!!! شعور اون بنده خدا به قرص مرص نمیرسه که....تازه ابستن مردکم هست.....الان ((گاز برقی )) اشو روشن کرده 4 تا پاره آجرهم گذاشته روش دم نوش گل((نفس))زبان کوفت کنه....اووووففف چه بویی ام میده گلش

الهه چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:48

طفلکی حسنا
تو ار دنیا دلش به همین وبلاگ و بازدید کننده های زیادش خوش بود که اینم به یمن بانویی و ما شرکا پرید!

ببین واسه دیپرشنت اینایی که میگم بخور(البته زیر نظر روانپزشکت)
- سرترالین Sertraline اسم دیگش Zolof است
- فلوکستینFluoxetine
یا
- Effexor این واسه لاغری هم خوبه!

البته ساید افکتهاش واسه مردک خوب نیست متاسفانه چون باعث سرد مزاجی ات میشه تو روابط عفیفه ات!

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:39

الهی نفس بمیره برات حسنا
باید بری یه گورستون متروکی با روزی 300-400 تا بازدید بنویسی!

حیف نبود روزی 6000 هزار بازدید رو از دست دادی
همش تقصیر این بانو وشرکاست! در به درت کردن؟نفس بمیره برات.مردک پر پر شه که آلاخون والاخونت کردن اسن دوستای ما
حالا گریه نکن..چند تا بعبعی هم چند تاست .حالا این خونه مجازی بزرگتر از بزرگ رو باید بذاری بری تو خونه اجاره ای کوچیک تر از کوچیک!
الهیییییییییییییییییییی گریه نکن.خانوم ت واست قرص ضد انزایتی ننوشته؟

حالا این خونه مجازی بزرگتر از بزرگ رو باید بذاری بری تو خونه اجاره ای کوچیک تر از کوچیک!

نرگس چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:26

نفس عاشق استاد کجا واق واق کرد ؟

پاک کردم

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:24

آخه بعبعی هم اینقدر بی شعور میشه که این کامنت گذار ها دستمال کشی حسنا رو میکنند؟ دستتون درد نگرفت؟ زبونتون چی؟!!

به خدا من اگه زن های احمقی مثل اینا داشتم سالی 3 تا حسنا واسشون میاوردم!

به خدا من اگه زن های احمقی مثل اینا داشتم سالی 3 تا حسنا واسشون میاوردم!

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:17

نفس جان:
از انجا که تو پایه ثابت این وبلاگی این چند سطر که در باب نفس بد بو هست را با عششششق بهت تقدیم میکنم ( + یه مسواک و خمیر دندون) (تو که همش نباید بفکر پشم چینی ( تو بخون لیزر)!! باشی هر از گاهی ام یه فکری به حال دهن و دندوتم بکنی بد نیس))

بوی دهان در طنز منثور فارسی
عبید زاکانی بزرگ ترین طنز نویس تاریخ ایران و از متقدمین طنز اجتماعی در جهان است که آثاری نیز در مذمت بوی بد دهان دارد.
مولانا عبید با زبان طنز بسیاری از پلشتی های دوران خود را نقد می کند. انساندوستی، صلح طلبی و مخالفت با تعصب و جزم اندیشی در آثار عبید زاکانی موج می زند. اگر چه نوشته ی زیر نمی تواند شخصیت ادبی عبید را معرفی کند اما چون راجع به بوی بد دهان است آنرا نقل می کنیم. گند دهانی نزد طبیب شد و از درد دندان بنالید. پس چون طبیبش دهان بگشود، بویی ناخوش به مشامش رسید. گفت: این کار صنعت من نباشد، نزد چاه خویان و کناسان شو.
عبید در جایی دیگر می گوید:
گنده دهانی باکری به نجوا سخن می گفت. گران گوش گفت: از آنچه تو گفتی جز اینم دستگیر نشد که در گوش من گند میدمی.
و هم او در جایی دیگر می گوید:
مردی، بقالی راگفت: اگر پیاز داری به من ده که با آن دهانم را خوشبو سازم. بقال گفت: مگر گ ... خورده ای که می خواهی با پیاز دهانت را خوشبو سازی؟
در کتاب لطائف المعارف نیز نقل شده است:
مردی که دهان او علت بخار داشت و از نفس او بوی ناخوشایند می آمد نزد طبیبی رفت و گفت در چشم من تشویشی پیداست، احتیاط فرمای و ملاحظه کن که رگی برخاسته یا چیزی در آن افتاده؟ پس روی خود را نزدیک طبیب آورد، طبیب بوی دهان او را احساس کرد و دماغش از آن بوی برآشفت گفت ای مرد چشم تو هیچ تشویشی ندارد اما علاج معده خود کن که آنچه از منفذ سفلی دفع می باید کرد، معده تو آنرا از راه دهان دفع می کند.

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 14:04

بااااااانو عالییییییییییی تو

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 13:41 http://http://maryam28.blogfa.com/

اوه ه ه ه ه ........ چه بوی نفس سیر خورده و دهن 6-7 سال رنگ مسواک ندیده میاااد اینجا.........,نفسسسس گندت بزنن....بیا این وبلاگ رفع بوی بد نفس بخوون...بلکه.....
عاااقاا این پنجره رو باز کنین خفه شدیم...اووووففف

وقت ندارن که مسواک بزنن
مشغول شور و مشورت هستن که چیکار کنند؟

حسنا بیاد یه اولتیماتوم بده، همتون را می برم وبلاگ جدید به شرط این که دیگه حرف خانم اولی و بهار را نزنید. داستان قبلی را فراموش کنید تا اونجا براتون داستان جدید تعریف کنم.

به این شرط می برمتون

اگه الان حسنا بگه من خانم اول هستم و اون خانوم دوم. خدا شاهده (موفرفری ) دلم نمی خواست شما به اون خانم توهین کنید برای همین گفتم اون خانم اول است.

تمام این کامنترها می آن می گن چقد تو خوبی. چقد تو ماهی. ما می دونستیم تو چقد گلی. از اول هم معلوم بود اون زن دوم است شروع می کنند به لیس زدن حسنا

عاشق نفس چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 13:38

ادبیات دختر دکتر رو داشته باشید درست مثل زنهای چاله میدونه!عزیزم مامان دکتر قلابیت بهت یاد نداده درست صحبت کنی؟ خیر سرت مادر دو پسر شدی و باید به زودی بچه های شوهرت رو اداره کنی!زشته با این همه ادعا و منم منم با این کلمات و ادبیات که نشون دهنده فرهنگ پایین خودت و خانواده ات هست خودت رو بیش از این زشت کنی تو الان باید خونه داری یاد بگیری تا به شوهرت نشون بدی جز فحش دادن و هار هار کردن هنرهای دیگه هم داری

ولش کن.
محلش نذار می ره

عاشق نفس چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 13:27

نفس مغز فندقی اینقدر عر عر نکن نمیری با این همه فسفر سوزوندنت مهم نیست هلیا چی گفته یا دوست خراب تو کی کامنت داده .مهم این هست که تو و خرابی چون حسنا همیشه اینجا رو رصد می کنیدو دارید با این کارها آبی بر آتش درونتون می ریزید.همینقدر که دست شماها رو کوتاه کردیم و به سوراخ موش فرستادیمتون براتون کافیه. فعلا کسی که پارس می کنه و دنبال توجه هست توئی چون از ترست وبت رو رمز گذاشتی و الان توجه خونت کم شده گفتی برم کمی واق واق کنم بهم توجه شه باشه دیدیمت برو با خانم خرابها جلسه دور همی برای لباس عروست ترتیب بده شایدخدا بهت نظر انداخت و بالاخره آرزو به دل نموندی

اومده شفاعت حسنا که ده روزه یادش نبوده بابای تکتم مریضه

حسنا بعد از ده روز که بابای تکتم مریض بوده، تازه دیروز رفته یه روضه ای هم راه انداخته. حسنا ده روزه اونجا نرفته، نفس می گه یازده و ربع نبود، یازده و بیست دقیقه بود.
نفس جان صحبت سر یک ربع، بیست دقیقه نیست. ده روزه

تکتم جون نمی دونم خصوصیام رسیده یا نه ؟
یکی نیست بگه مجبوری دروغ بگی؟ رذل عوضی؟


تکتم جون همینطور اشکام سرازیر شد !!!
جل الخالق آدم به این کثیفی و چاپلوسی دیده بودین؟

تکتم جون می گفتی ته پست می نوشتم، براش دعا کنند

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 12:21

یاهی ۱٢:۱٤ ‎ق.ظ - چهارشنبه، ۳ اردیبهشت ۱۳٩۳
حسنا جون یعنی من انتخاب میشم؟؟؟
اگه شدم که هیچی اگر هم نشدم امیدوارم همیشه قوی باشی و هیچوقت افراد مزاحم و بیمار نتونن شادیت رو تحت تاثیر قرار بدنماچلبخند
..................................................
وب حسنا شبیه azmoon.org شده اونم قبل از اعلام نتایج کنکور که ملت 200 بار صفحه رو رفرش میکنن نتیجه ها اعلام شده یانه!!!!استرسی که به این بندگان خدا وارد کرده حسنا ,دکتر توکلی با 40 سال سابقه مفید دادن استرس در مقاطع مختلف تحصیلی پیشش لنگ میندازه

دکتر توکلی با 40 سال سابقه مفید دادن استرس در مقاطع مختلف تحصیلی پیشش لنگ میندازه

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 11:53

فاطمه ۱:٥٦ ‎ق.ظ - چهارشنبه، ۳ اردیبهشت ۱۳٩۳
روزت با تاخیر مبارک عزیزم...
ببخش دیر شد... امتحان داشتم این چند روزو کلا نت نیومده بودم... شرمنده...
بابت وبلاگ دیگه تصمیم خوبی گرفتی... به نظرم اینایی که میشینن حرف الکی میزنن، خیلی بیکارن به خدا... فقط دوساعت از وقتشونو به من بدن من کارام و برنامه هام تو زندگی خیلی زیاده 24ساعت کمه برام قهقهه
بازم روزت مبارک...
بابت اون پی نوشتت خیلی ناراحت شدم.. ایشالا زودتر مشکلشون حل شه...
مواظب خودت باش...
بای بای
.........................................
معرفی فاطمه خانوم هستن از اعضا هیئت مذاکره کننده هسته ای ایران,دست راست ج.ظریف,با حفظ سمت مشاور کاترین اشتون, قائم مقام بانکی مون و با حفظ سمت از دستمال کشان حرفه ای و برق انداز حسنا بانو
ایشون یه مشکلی دارن :(( فقط دوساعت از وقتشونو به من بدن من کارام و برنامه هام تو زندگی خیلی زیاده 24ساعت کمه برام قهقهه)) ...........ایشون 2 ساعت وقت اضافه میخوان که بیشتر بتونن دستمال کشی کنن بلکه انشالله فرجی حاصل شه آدرسی بگیرن!!

چی دیر شده اونوقت که معذرت خواهی می کنه و اینقدر شرمنده است؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 11:45

پس همگی نثار روح تازه گذشته مرحومه مودبه مخربه!! حسنا بانو یک زن دوم فاتحه....! مع صلواتتتتتت!

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 11:30

دیروز یه بار حسنا ثابت کرد هیچ وقت مارو تنها نمیذاره.......ساعت 12.30 دیروز ظهر cm بی نام رو خوندم رفتم وب تکتم دریغ از یه cm حسنا..........بعد یهو بعد از cm بی نام میره وب تکتم دستمال کشی!!!!
نثار ارواح حسنا کفتر نفس که هم اکنون در بین ما هستن..فاتحه مع صلوااااااات!!!!!!!!

هلیا چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 11:22

بانوووو خانوووم یه دونه باشه
کفشای سفید پاشه
اینجانب با نظر بانوان گزامی: نارین بی نام مهثا قورباغه سبز یه زن و.....کاملا موافق بوده و خواستار حضور بانو و ادامه کار وبلاگ با موضوعات مربوط به بانوان و چالشهای اجتماعی و کنترل نامحسوس حسنا میباشم
باتشکر
امضا
اثر انگشت

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 ساعت 10:29



الهه سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 20:25

بانو اگر بخوای بری و محو شی و دیگه پیدات نکنیم میکشمت !

عشق خشانت بار ندیدی مگه!!

مهثا سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 20:06

بچه ها به نظرتون بهتر نیست جای مهصا بنویسم مهثا
بانویی اینجارو نبند ، تنها جایی که همه دور هم هستن و محیط دوستانه ی خیلی خوب و اموزنده است ، منم موافقم که در مورد مسائل زنان و اینا صحبت کنیم
بانویی قبول می کنی

می دونی بانویی اگه نباشی اینجا رنگ و بویی نداره

الهه سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 19:58

شادی جان منظورم از بیان این بیشتر این بود که بگم حساسیت زنونه ام تا این حد است! و خودم هر رعایت میکنم در همین حد...البته همسر من از پاکی و مهربونی مثل فرشته هاست قربونش برم(به یاد کبوتر جان!)

من نظرم اینه که از همین چیزهای کوچیک(حالا نه در حد چیزی که نوشتم چون دیروز دلخور بودم کلا) باید حریم ها رو برای مردها مشخص کرد و در عین حال حتی اگر مردی خیانت جنسی و واقعی هم کرد زود میدون را به رقیب واگذار نکرد تا دسترنج چندین سالمون رو مفت و مجانی تصاحب کنه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 19:16

تو رو خدا اینجا رو ببینید

http://ourirangirls.blogfa.com/

شادی سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 18:40

الهه ناز
واقعا که خیلیییییییییییییییی سختگیری
یه خورده ساده تر بگیر زندگی رو دختر

شادی سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 18:39

مینو جون، عاشقتم

نفیسه سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 15:58

من خصوصی نداده بودم که !!!!
شاید دو تا نفیسه داره اینجا؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 15:40 http://drashpaz2.persianblog.ir/

بی نام
حسنا امروز رفت وبلاگ تکتم پاچه خواری

نوشته نمی دونم خصوصیام رسیده یا نه (که ضایع نشه ده روزه خبر از تکتم نگرفته الکی می گه خصوصیام رسیده. خر خودتی حسنا. فک نکنم تکتم دیگه اینقد نفهم باشه )

امروز تو آشپز 2 براش طومار نوشت
خراب خانم اینقدر که اینجا را می خونی خوووووووو یه سر به دوستات بزن که اینطور ضایع نشی

عزیزم حسنا چشم نداره زندگیهای سالم را ببینه.

این زنهای سالم و ساده هستند که گولش را خوردن و به اسم مامان پری و مامان زری می آن براش کامنت می ذارن و آرزوی طلاق و مرگ و نبودن خانم اولی را می کنند. وگرنه حسنا به هیچکدومشون سر نمی زنه مگر در مواقع لزوم که کاری باهاشون داره و هدف خاص منفعت طلبانه ای داشته باشه از کامنتش.

خیلی فرق می کنه که شما روز تولد کسی یا موقعی که مشکلی داره باهاش تماس بگیری و واقعا به یادش باشی، تا این که یه پیام کلیشه ای را برای عید سند تو ال کنی.

تمام سه هفته ای که مسافرت بود و استت وبلاگش را روشن گذاشته بودم و سیو شده، فقط می رفت وبلاگ کبوتر، فانی، هستی، نفس و ... در حالی که وبلاگ کبوتر هر سه ماه یه بار هم پست نمی ذاره. اما این می رفت سر می زد.

مثلا به عسل خانومی حتی یه بار هم سر نزد. چون فقط کسانی براش جالبن که مث خودش سر خونه زندگی یکی خراب شدن و می خواد از ذره به ذره و لحظه به لحظه زندگیشون یاد بگیره. اونها را ثانیه ای دنبال می کرد.

تکتم و عفیفه و .... برای حسنا ابزار کارند. مگه ندیدی چطور سوگند را زیر پاش له کرد و به روی خودش هم نیاورد که این بوده؟

حسنا در پستی و رذالت دومی نداره. نه فقط برای زن دوم بودنش، بلکه در همه رفتارهاش و کارهاش بسیار آدم رذلی است.

برای من عجیب بود که تو سفر حتی به این وبلاگ هم سر می زد. زن دومی که یکسالی هست نمی نویسه

http://web.archive.org/web/20130718190040/http://rayadovomin.persianblog.ir/1391/8/

نارین سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 15:36

سلام
دلم میگیره ببینم این وبلاگ تعطیل میشه
میخوام پیشنهاد بدم به جای نقد وبلاگهای دیگه در مورد اینکه ما دختران و زن ها چطوری باشیم تا ارزشمون حفظ شه بحث کنیم
فک میکنم اینطوری می تونیم هم کارای اشتباه بقیه رو (مثل وبلاگ هایی نظیر وبلاگ حسنا)زیر سوال ببریم و هم باعث بشیم که از هم چیزای جدید یاد بگیریم
خودم تو این وبلاگ یاد گرفتم ارزش و غرور خودمو به هیچ چیز نفروشم حتی اگه نیازمند بودم
به هر حال امیدوارم این وبلاگ تعطیل نشه

هلیا سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 14:30

بااااانو کجااایییییی......
دلمون گرفت بیا دیگه....

رایا جون سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 14:05

بانو جون خوب همشونو کیش کردی رفتن ی گوشه
حداقل دیگه تو جای عمومی از عشق بازی های خیالیشون تعریف نمیکنن
ی گوشه با امثال خودشون تو لجن جمع شدن
پروترینشون حسنا بود که اونم کیش شد به همون گوشه
کبوتر که خیلی وقته رفته عروسی و برنگشته
شراره لو رفت همه دروغاش
نفس منوکسید هم مثلا رفت ی وبلاگ خصوصی تا بیشتر از این ضایع نشه
حسنا هم جمع و جور شد دیگه ناجور داشت سوتی میداد و موضوعات داستانش داشت تموم میشد

رایا جون،
اینقدر بی ادبه که حتی با بعبعی ها درست خداحافظی نکرد.

اولش با تولد فاطمه زهرا شروع کرد که لابد اسوه زندگی حسناست برای استخر مختلط رفتن و دیسکو رفتن و جلوی هزار تا مرد غریبه مست کردن و رقصیدن و ....
و از همه مهمتر شکستن دل یک زن، دزدیدن زندگیش، خراب کردن همه زحمات و آرزوهاش و ....

فاطمه زهرا شرمش می آد تو را همجنس خودش بدونه، چه برسه به این که تو دهن نجست را باز کنی و ...

اعتقادات هر کس به خودش مربوطه. اما این که تو ملت را اینقد گاگول فرض کنی و مسخره کنی، مربوط به اعتقاداتت نیست. مربوط به رذالتت هست.

آخرش هم گفت راستی یادم نبود بهتون بگم اینجا اینقد بع بع نکنید،

من رفتم یه جای دیگه می نویسم و به هر کی هم دلم بخواد آدرس می دم. بقیه هم هرررررری

خلایق هر چه لایق

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:42

منظور بعبعی سمانه جان بود البته در کامنت قبل

به بعبعی ارزو سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:37

اینکه امثال نفس و (مودب خراب!/خیلی خنده دار بود)
برن این یعنی ما بردیم و ما بردیم!

و جور و پلاس رو جمع کردی رفتی تو دخمه های تنگ تاریک کثیفت که موشهای خونه خراب کنی مثل خودت دنبالشن! ما آدرس سوراخ موش جدید میخواهیم چیکار دیوانه!

ما میخواستیم شرت از سر جوونهای ما کم شه که شد

هلیا سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:30

ارزو ٩:٥٦ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱ اردیبهشت ۱۳٩۳
eeeeeeeeeپس خاموشها چی می شن
من که جیک و جیک می کنم برات بزارم برم
من که با آهنگ کجاییت توی جادهها به یاد پسرک کلی گریه کردم برات بزارم برم نیشخند
البته اینها مزاح بود اگر در وبلاگ جدیدت جزیی از دوستات بودم که خیلی خوشحال می شم ولی اگر نبودم امیدوارم همیشه سعادتمند باشی و مثل همیشه بر مشکلاتت غلبه کنی
.............................................:
.....اینم خوب اسکل کردهااا ((من که با آهنگ کجاییت توی جادهها به یاد پسرک کلی گریه کردم برات بزارم برم نیشخند))

هلیا سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:23

سمانه ۱۱:۱٥ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ٢ اردیبهشت ۱۳٩۳
روزت مُبارک عزیزم.خدا مامان خانومتُ حفظ کنه ایشالله سایه ش همیشه بالا سرتون باشه.هدیه چی گرفتی آجی؟! نیشخند
وای وبلاگ جدید رو عشق است.به کوریِ چشمِ بعضیا که الآن عینِ اسپند رویِ آتیش شدنُ دنبالِ آدرس میگردن ابله
......................................
اوکی اصن من کور شدم از حسوودی!!! ....تو که چشات خیلی شهلاس IQ تم خیییلیییی بالاس الان ادرس وبشو داری دیگه؟؟!!!......الان شادی که خیر سرت مثلا دل ما رو سوزوندی .........ر..دی شما عمو جان....

آفرین به جوابت هلیا.

بگو حالا ما آدرس نداریم پاچه خواری هم نکردیم.
تو را بگو که سه چهار ماهه سرکاری و مشغول لیس زدن ... حسنا طرف با بیتا جون و عفیفه جون و .... تو یه وبلاگ دیگه داشتن به ریشت می خندیدن

ﻣﺮﻳﻢ سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:17

ﻣﻨﻢ اﺯ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻛﻪ ﺑﻴﺘﺎ ﺭا اﺯ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺩﻳﺪﻥ و ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻦ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭا ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﻣﺘﺎﻫﻠﻪ و ﺯﻥ و ﺑﭽﻪ ﺩاﺭﻩ
و ﺧﻴﻠﻲ ﺣﺮﻓﻬﺎﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻴﺘﺎ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ اﻟﺒﺘﻪ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻭﺑﻼﮔﺴﺘﺎﻥ اﺯﺵ ﺑﺎﺧﺒﺮﻥ و ﺩﻭﺩ اﺯ ﻛﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ

هلیا سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:16

کاملا با بی نام موافقم.......حسنا ذره ای شعور نداره.....تکتم بگو که واسه این هرزه چه حررررصی میخورد.....

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:03

مردک میخواست بچه دار بشه که تو این سه سال می شد. منتظر بود به سن بلوغ برسه؟

یه چرندی حسنا میگه. باور می کنی؟

مردک می خواست بچه دار بشه که از زن رسمی و اصلیش بچه دار می شد، نه از زنی که از زیر دست و پای مردها جمعش کرده.

وقتی حسنا زن مردک شد بهار 18 ساله بود، یعنی تو این 18 سال یادش نبود که از زن خودش بچه دار بشه؟ یا این که اون بیماری کذایی که حسنا می گه قدمت 18 ساله داشت و مردک این 18 سال را تقوا پیشه کرده بود تا زاهده مکرمه حسنا بانو را پیدا کنه که براش پسر بزاد؟

دنبال ژن خراب می گشت؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 13:02

بابای تکتم از شنبه 23 فروردین حالش بده. بیشتر از ده روزه. حسنا هیچی بش نگفته. حسنا محل هیچکی نمی ذاره مگر زمانی که لازمشون داره یا می ره تو وبلاگاشون واسه خودش تبلیغ کنه بیایید یه خراب مودب را بشناسید.

وقتی تکتم چادر می بست کمرش می رفت این وبلاگ اون وبلاگ آبروی خودش را می برد که از فاحشه ها دفاع کنه باید می دونست کسی که زندگی خراب می کنه که آدم نیست. فرصت طلبه.

بی نام جون، امروز رفت طبق معمول طومار مربوطه را نوشت. چه تهوع آوره این زن

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 12:56

حسنا خوشم میاد خانم اول بد جور تو دهنی بهت زده که تو و مردک برای جبران مافات میخواید پسر دار بشید به مردک بگو سن و سالت از این حرفها گذشته. متعجبم با این همه ادعاهای تو در مورد شخصیت والای همسر! چرا اینقدر پسر پسر می کنه و مثل اعراب دوره جاهلیت به جنس دختر اهمیت نمیده؟ البته نیاز به توضیح نیست چون وقتی مردک مثل اعراب جاهلیت دو زن بگیره باید سر پیری همچنان در افکار پوسیده وننماشده اش باقی بمونه و دلش پسر بخواد.

خانم اولی اجازه نمی ده حسنا بچه دار شه. مردک هم اینقد احمق نیست که سر پیری آبروی خودش را ببره

یادتون نرفته که یه شب با هزار دوز و کلک و نقش بازی کردن و دایور تلفن و ... مردک موند خونه حسنا، خانم اولی نصف شب با جناب سرهنگ آمدن مردک را با فضاحت تمام از تختخواب حسنا کشیدن بیرون، بردن خونه.

یادتون نرفته که مردک چی می خواست و چطور شد که اومد سراغ حسنا؟ سکس ....؟؟ کسی تا حالا از اونجا حامله شده؟

حسنای فرصت طلب نجس سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 12:55

یک هفته است بابای تکتم تو کماست و همه تو وبلاگش دلداری و همدردی دارند. حسنا ؟؟

حسنا همینه. بی معرفت و بی شعور.

تولد عسل خانومی هم همه دوستاش تبریک گفتن، حسنا اصلا از یه فرسخی وبلاگشم رد نشد

سارینا سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 12:31

دوستانی که نظرشون اینه که حالا بیایم در مورد وبلاگهای دیگه مثلا همین بیتا و ... بنویسیم و نقد کنیم
به نظر من این کار مفیدی نیست .وبلاگ حسنا بازدید کننده بسیار زیادی داشت و روزانه چند هزار نفر می خوندنش و احتمال ترویج دو همسری و زن دوم شدن و گول خوردن دخترهای جوان وجود داشت .ولی الان که دیگه حسنا بساطش رو جمع کرده و داره میره و سوراخ موشش با دوستهای همچون خودش و در این بین وبلاگ ما-بانو- روزانه بازدید کننده خیلی زیادی داره اگر ما وبلاگ جدیدی رو نقد کنیم که اصلا بازدید انچنانی هم نداره داریم اینجا در اصل تبلیغش میکنیم و بولدش میکنیم و این برخلافه هدفه ماست
من موافق نیستم و این نظر منه

سوال سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 11:59

در وبلاگ بی تا ، بچه غول همون نیمچه همسر هست؟ یا با دو نفر ارتباط داره؟

بچه غول دوست پسر بی تا است.

نیمچه همسر، همسر کنونی شوهر سابق بی تاست.

البته طبق چیزی که خودش تعریف کرده. واقعیت چیه و کی زن کی هست معلوم نیست. یه سری زن و مرد تو اون داستان در هم می لولند که خیلی نسبت مشخص و روشنی با هم ندارند. شما جدی نگیر

یزدانی سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 10:50

بانو جان
من واقعا ازت ممنونم
چه بهتر،
بره وبلاگ دیگه حرف بزنه برای یه عده آدم شبیه خودش
دیگه برای دیگران حرف مفت نمیتونه بزنه
و از همه مهمتر دیگه نمیتونه تو مسابقات کی لایک بیشتر داره
شرکت کنه و برنده بشه و از خودش عکس دروَکنه
مرسی بانو و دوستان

خواهش می کنم یزدانی جان.
منم از شما و دوستان وبلاگ ممنونم

از شدت تنهایی و بدبختی پناه آورده به وبلاگ داستان سرایی می کنه.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 10:50

https://www.facebook.com/afrasiabi.maryam?fref=ts

سلام . قضیه این پیج چیه دوستان. به اسم حسنا بانو در فیسبو ک؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 02:41

شیما ٢:٥٤ ‎ق.ظ - پنجشنبه، ٢۸ فروردین ۱۳٩۳
لبخند
ادمه بی نام :
بتون بگم که همه مثله شما زندگی رو فقط جنسی نمبینن که بخان برا این کار شریک پیدا کنن
از همین حرفتون درون مایتون پیداست و جوابتون هم در حده حسنا جون نیست
لطفا یه کم دیدتون رو نسبت به زندگی بالاتر ببرین
باور کنید زندگی و جنسی نیستقهقهه
باشه پس اینجا هم یادتون باشه جایه حرفایه شما نیست
احتمالا سایت یا وبلاگه مورد نظرتون فیلترهنیشخند

پاسخ: شیما جون چه میشه گفت ؟ ما میتونیم دیدگاه همه رو تغییر بدیم . میتونیم به بعضی ها خیلی چیزها رو یاد بدیم ؟ تا وقتی که نخوان نه . تا وقتی که نخوان متوجه کلامشون باشن و متوجه این که در کل دارن اشتباه فکر میکنن ، نه . پس واقعا به غیر از دعا کردن برای آرامششون کار دیگه ای نمیشه کردماچ
حسنا بانو - ۳۱/۱/۱۳٩۳ - ۱٠:۳٢ ‎ق.ظ


شیما جون یکی باید اینا رو به حسنا و مردک بگه که اومده به حسنا گفته من و زنم و زندگیم نمونه ایم و بی مشکل. فقط 6 لازم دارم. پایه ای؟

اونایی که زندگی را برپایه 6 بنا کردن و تنها دلیل ازدواحشون فقط و فقط 6 بوده حسنا و مردکند. کامنتت را اشتباهی نذاشتی احتمالا؟

خدا شاهده ما هم همین سوال را از حسنا داریم که مگه می شه زندگی و ازدواج فقط واسه 6

شیما خانم اشتباهی عوضی شده. این حرفها را باید به حسنا و مردک بزنی.

[ بدون نام ] دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 ساعت 22:32

دقت کردین إلهه گفته رژیم "عاری" از کلسیم . دقیقا مدل حسنا که همه عبارات انگلیسی رو به فارسی عربی ترجمه می کنه!

اون کامنت بی برو برگرد نوشته خود حسناست.

تا حالا الهه خانومی در کار نبود.
ضمن این که اصلا حرفی از رژیم بدون لبنیات حسنا نبود.
بدون مقدمه یهو پریده وسط می گه رژیمت واسه اینه که پسر بیاری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.