دوستان عزیزم تعداد زیادی از کامنتها  پست قبل هنوز تایید نشدند . خواستم معذرت خواهی کنم از این که فرصت نشد قلب و بگم که فکر نکنید کامنتهاتون نرسیده .   هست و من حتما جواب میدم و تایید میکنم .

من بصورت کاملا ضربتی  این هفته اومدم شمال نیشخند نمیخواستم این هفته بیام ولی خاله و دختر خاله و دختر دختر خاله ام  میخواستند بیان و من هم بصورت کاملا داوطلبانه ( منتظر فرصتنیشخند ) گفتم با هم بریم . دو ساعت دیگه هم با دختر خاله ام و دخترش برمیگردیم .

ولی عشقم ( لپ تاپم ) رو دارم میذارم و خودم برمیگردم افسوس تازگی باز هم اذیت میکرد  و یکی از دختر دایی هام گفت  بیار  من برات ویندوز عوض کنم و همه برنامه هاش رو درست کنم . حالا ببینم درستش میکنه یا  نه .در هر حال امشب بدون عشقم برمیگردم تا فردا بیاد ا ز مامان تحویل بگیره و ببره  و آخر هفته دیگه که برمیگردم تحویلم بده مژه

به همین دلیل در طول هفته خیلی کم سرمیزنم . خواستم از همین الان معذرت بخوام و بگم که من خوب هستم نگران نباشید . احتمالا کامنتها رو سری به سری با گوشی تایید کنم . کاری که اصلا باهاش راحت نیستم . نمیدونم چرا  اینترنت اومدن با موبایل رو اصلا دوست ندارم زبان . از کامپیوتر اداره که اصلا و ابدا از این ناپرهیزی ها نمیکنم چون نفس بکشم ثبت میشه و خیلی بهتر هست که تا لپ تاپ ندارم از این هوس ها نکنم .  البته همسر که برگشت میتونم به لپ تاپ اون هم پاتک بزنمنیشخند در کل اگر نبودم بدونید به این علت هست . شاد باشید و سلامت و پر از همه خوبیها




یک :
همه یا تعطیلات عید فطر رفتند مسافرت یا تعطیلات هفته آینده می رن. مگر این که کاری استثنا پیش بیاد که این هفته که تعطیل نبود کسی بره شمال!!
حسنا جمعه هفته پیش هم الکی نوشت یه جایی بودم تا اومدم دیر شد. در صورتی که جایی را نداره که بره. همسر که پیش خانم اولی بود، بیرون رفتن حسنا هم که بدون همسر قدغن است، حتی کلاس موسیقی هم نمی ذاشت بره و حتی الان برای ورزش هم کلاس گروهی نمی ذاره بره و مثل موش کور می گه باید خودت باشی و مربی. اینقدر از حسنا می ترسه و بهش شک داره ( یادش که نرفته حسنا چه جوری با خودش که یک پیرمرد زن و بچه دار بود ریخت سرهم، واسه همین اینقدر محدودش می کنه )

حالا حسنایی که توی شهر کسی را نداره، جایی هم اجازه نداره بره، جمعه هم که همه جا تعطیله و بهانه دیگه ای نمی تونه بیاره کجا رفته بود که فقط نوشت تا رسیدم دیر شد ببخشید دیگه نبودم.
این هفته دیدی دیگه نمی شه اون بهانه را تکرار کرد نوشت با دخترخاله ام رفتم شمال !!

دو:
حسنا هیچوقت با دخترخاله اش شمال نمی ره صد سال!
اون هم بدون همسرش.
همین دو سه ماه پیش توی کامنتهای پستهایی که الان مخفیشون کرده، می گفت خسته شدم از بس به فک و فامیل دروغ گفتم بابت نبودن همسر. من بهشون گفتم زن اولش مرده و ...
الان برگشته بهشون گفته دروغ گفته بودم زن اولش رفته بود غیبت صغری و حالا ظهور کرده؟
حسنا کنار وبلاگش نوشته اینجا اولین جایی هست که دارم می گم زن دوم هستم، حالا چطور شد که یهو همه خبردار شدند؟

هفته آینده می خواد شوهره را ببره نمایش بده
واسه همین اینقد ذوق داشت که گفته باهات می آم شمال

عمرا حسنا این جمعه شمال بوده !!

چهار:
همیشه تو اداره از هشت صبح می شینه به کامنت نوشتن و جواب دادن، حالا می گه چون لپ تاپم خرابه و گذاشتم دخترخاله ام درست کنه ( دقت کنید که توی تهران کسی نمی تونه ویندوز نصب کنه و باید ببری شمال بدی دختر خاله حسنا ویندوز نصب کنه )
اون دفعه هم یک ماه توی شرکت بود طرف نتونسته بود یک ویندوز نصب کنه و آخر مجبور شد حسنا ببره شعبه اپل در مازندران

هم لپ تاپ سالم است و هم حسنا از اینترنت اداره و کامپیوتر اداره سراغ وبلاگش می رفت و می ره
این فقط یک بهانه است.
الان هم دیوار حاشا و دروغ واسه استاد اعظم دروغگویی و زبون درازی ، بلنده.
اما حسنا جان
اون گوشهایی که تو برای ما فرض کردی
مال خودت درازتره
خودتی


پنج:
اون اداره ای که به شما خط مستقیم با اجازه دایورت کردن رو موبایلتون، شماره همکارها و همسایه ها دادند را می شه بفرمایید طبقه چندم نهاد ریاست جمهوری است؟
شما الان معاون اول رئیس جمهوری یا معاون امور زنان ریاست جمهوری
که راحت شماره اتاقت را دایورت می کنند روی موبایلت و شماره اون یکی همکارت و ...
تا شما با شوهر بری خوش بگذرونی و اونها هم مسخره بازیهای پیرمرد 50 ساله را از زنش قایم کنند و دروغ پشت دروغ واسه یه سوراخ !!

نتیجه گیری اخلاقی:
حسنا به شدت پی گیر امری هست که خانوم اولی فرموده اند.
خانوم اولی یه برنامه ای واسه حسنا در نظر گرفته و به باباش هم خبر داده و حسنا دست به دامن پدرشوهر هم شد ولی فعلا به نتیجه نرسیده.
غیب شدن اون جمعه و این جمعه و ... همه الکی است.
یه مساله ای هست که حسنا جون را خیلی درگیر کرده و فعلا داره سعی می کنه با کمک باباش حلش کنه.
به پدرشوهر هم متوسل شد فعلا فایده ای نداشته.
شوهره هم که واضح گفت من کاری ندارم و نمی تونم به خانومم، عشقم و همسرم چیزی بگم. هر کاری دوست داشته باشه می کنه و من هم چیزی بهش نمی گم.
اینه که حسنا تنهایی دست به کار شده.
داره دم همه را می بینه شاید یکی بتونه یه کاری واسش بکنه.
پدرشوهره، برادرشوهره و ...
خانوم اولی حتی به بابای حسنا هم زنگ زده گفته این غلط زیادی را بکنه هر چی دیدید از چشم خودتون دیدید. حالا اون غلط زیادی چی هست، حسنا جون یک ماه است که هی داره می گه فردا بهتون می گم

فعلا هم بچه دار نشده
اگه بچه دار شده بود جرات نمی کرد سفر بره و هواپیما سوار بشه
حسنا که زندگی عادی نداره که بگه حالا اگر هم خدای نکرده چیزی شد مهم نیست
حسنا باید دو دستی بچه را بچسبه که سقط نشه وگرنه شانس بعدیش کی باشه
کی بتونه شوهره را گول بزنه واسه بچه دار شدن و ... دیگه باخداست.
اینه که اگه یه بار موفق بشه، محاله تکون بخوره مبادا وسیله پول درآوردنش از دستش بره.

بدون این که از عکس العمل خانوم اولی مطمئن بشه هم بچه دار نخواهد شد.
چون خانوم اول خنگ همه عالم و آدم هم که باشه و مثل عروسکهای اسباب بازی بچگیمون بدون سوراخ هم که باشه
باز این یکی را حواسش بوده که شرط بچه دار نشدن را بذاره

شرط ازدواج حسنا این بوده، چون حسنا و شوهره، خانم اولی را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند
خانم اولی با مشورت وکیل و مشاور و برادرش بهترین روش را انتخاب کرد.
اگر اجازه عقد نمی داد این هرزه ها یواشکی این کار را می کردند. کما این که قبلش هم یواشکی رابطه داشتند.
پس با مشورت به این نتیجه رسید که با شروطی رضایت به عقد بده تا حداقل امتیازاتی را بگیره.
حسنا فکر کرد خیلی زرنگه که زن بدبخت را مجبور به رضایت کرده
اما حسنا جان
چوب خدا صدا نداره.
یواشکی عقد کرده بودی الان بچه دار هم می شدی، کنترلی هم روی اموالی که می گرفتی نبود.
خیال کردی زن بیچاره را به زور وادار به رضایت کردی بهتر شد؟ گفتی همینطوری هم به زور و با سیاست بیرونش می کنم؟
فکر کردی خیعلی زرنگی
نع؟

به قول خودش هم اگر بچه دار بشه، طوفان که نه، سونامی به پا می شه،
خانوم اولی هم که اخیرا داره به حسنا و همسر جون نشون می ده یه من ماست چقد کره داره
اینه که حسنای مکار فرصت طلب فعلا جرات بچه دار شدن نداره
اما داره نهایت سعیش را می کنه که فضا را آماده کنه
می ترسه بچه دار بشه و خانم اولی مجبورش کنه به طلاق

اونوقت با بچه
کاسبی بعدی سخت می شه
ترجیح می ده بدون بچه بره سراغ کسب و کارش

خانم اولی هم آدمی نیست که بذاره چیزی به اسم ارث برای بچه حسنا بمونه
شوهره هم که فقط هیز و زنباره است
یه جو عرضه نداره که بتونه کاری بکنه.

خانم اولی دست مریزاد !!
دارمت
برو دارمت