زنهای دوم وبلاگ نویس از روی دست همدیگه یاد می گیرند و غلطهاشون را اصلاح می کنند و هر چند وقت یکبار یه ورژن بالاترش به وبلاگستان وارد می شه

اولین و به نوعی صادق ترین زن دومی که شروع به نوشتن کرد ( بعد از پریسا و بهرام که یک زن صیغه ای پنهانی بود ) عسل بانو بود. عسل با صداقت تمام داستان زندگیش را نوشت ولی عکس العملها و کامنت ها باعث شد که نفرات بعدی کم کم روند داستانشون را عوض کنند و البته شخصیت خودشون هم در نوشتن یک داستان خیالی از زندگیشون و پنهان کردن حقایق و وارونه جلوه دادن اون، ی تاثیر نبود.

تا این که هستی وارد شد و نوشت که چند ماهی با شوهرش رابطه داشته و بعد که رابطه علنی شد رفتند سراغ زن اول و اون هم مجبور به رضایت شد. هستی دختر مجرد بود و زن اول شوهرش بچه دار نمی شد. همیشه هم گفت ما مدتی رابطه داشتیم و بعد که مجبور شدیم علنی کنیم اون زن هم رضایت به عقد داد.

حسنا مدتها با هستی ارتباط داشت و بخاطر مشابهت زندگیش با اون درددل می کرد تا این که هستی بهش پیشنهاد نوشتن داد.

اما حسنا قرار نبود غلطهای عسل و کبوتر و هستی را تکرار کنه. پس داستان یک ورژن بالاتر رفت و خانوم اولی اومد خواستگاری حسنا ( مواظب باش از رو صندلی نیفتی. می دونم خیلی جوکه ولی آروم تر بخند )

ورژن های بعدی این داستان هنوز به بازار نیومده. بس که ماشاله این ورژن آخرش سیاس و مکاره و پیشرفته. هنوز کسی نتونسته رو دستش بلند بشه

الان هم حسنا داره با دمش گردو می شکنه که بعد از یکسال تونسته شوهره را ببره شمال یه نصفه روز نشون بده که آبروش رفت بس که تنها رفت و هی گفت شوهرم ماموریته شوهرم مسافرت کاریه شوهرم تو راهه داره می آد ...

اگر این داستان حقیقت داشت و قابل باور کردن بود که به فک و فامیلش هم همین را می گفت. اگه اینقد داستان قشنگیه و ما درک نمی کنیم فامیل فرهیخته حسنا حتما درک می کنند. چرا از اون ها مخفی کرده و گفته خانوم اول همسرم فوت شده و من زن دومش هستم !!!!!!!!!!!!!!!!!!


حسنا حتی نمی تونه با دوستانش این مساله را در میون بذاره و می گه به دوستام هم نگفتم.




یازده 






دوازده





سیزده




چهارده




پانزده