آنچه گذشت

خرداد ماه با وبلاگ "بانو هستم همسر سوم" در پرشن بلاگ شروع به نوشتن در مورد وبلاگ حسنا کردیم.

همه کسانی که سوالهای بی جواب و کامنتهای تایید نشده مان در وبلاگ حسنا برامون جای سوال داشت، اینجا اومدیم تا با عقل و منطق و استنتاج ببینیم مشکل سوالات ما چیه که همیشه حذف می شه.


بعد از نوشتن اولین پستها، حسنا اعتراض کرد که چرا دارید در مورد من و زندگی من می نویسید.

در جواب این اعتراض پست شماره یک نوشته شد.


وبلاگ اول ما بسته شد. این فایل وبلاگ اول ماست.

داشتیم وبلاگ دوم را می نوشتیم


حسنا هم به شیوه مکارانه خودش باز پست می زد و دنبال وکیل بود که طرح شکایت کنه و تهدیدهای مسخره و ...

خوندن این پستها الان همراه با کرکر خنده است! یک نگاهی به حرفها و دروغهای حسنا بندازید متوجه می شید.


در این حین دوستانی کامنت گذاشتند که

لیلی بانویی پیدا شده و مدعی شده که می خواد دست یک خانوم دومی دروغگو را رو کنه

و مدارکی داره از دورغهاش.


همه از روی متن لیلی متوجه شدند منظور لیلی "حسنابانو" است بغیر از خود حسنا !!


از اون طرف سوگند نرم نرم و زیرزیرکی داشت توی وبلاگ همسران اول زمینه را برای این پرده برداری از اسرار حسنا آماده می کرد. لذا اعلام کرد که ایمیلش هک شده و مبلغی از کردیت کارتش هم برداشت شده و ... داستانهایی سرهم کرد که بعدها بتونه به حسنا بگه که اگر مسائل خصوصی که به من گفته بودی لو رفت تقصیر من نبود. تقصیر هکر بود.


تو این هیر و ویر نفس از همه جا بی خبر هم دائم می گفت هکتون می کنم و پدرتون را در می آرم و ... و سوگند دید اوضاع و شرایط مناسب است برای این که داستان هک را نسبت بده به نفس. حتی توی یکی از پست هاش خیلی واضح از نفس نام برد.


به مدت یک هفته همه حسنا را تحت فشار گذاشته بودند که منظور لیلی تو هستی و چرا چیزی نمی گی.

در این مدت حسنا حتی یک کامنت هم در این زمینه تایید نکرد و خودش را زده بود به کوچه علی چپ و

ریلکس و سوت زنان در وبلاگستان می چرخید و به روی خودش نمی آورد ( دلیل محکمی برای این که حسنا هییییچ کدوم از کامنتهای مخالفین و کسانی که سوال دارند را تایید نمی کنه. کما این که حتی یکی از اون کامنتها که سوال کردند منظور لیلی کیه و چرا چیزی نمی گی در وبلاگ حسنا دیده نشد )


خبرها به وبلاگ بانو رسید که گویا لیلی حرفهایی زده و همسران اول چیزهایی می دونند و حسنا هم که مکارانه نظاره گر اوضاع بود.

وبلاگ مخفی سوگند پیدا می شه و پستهای رمزداری که برای مشورت در مورد شرایط پیش اومده نوشته بود و توی کامنتها سوگند و لیلی و دوستانشون در مورد این که باید قدم بعدی را به چه شکل بردارند گفتگو می شد.


بانو بارها ازشون خواست که صادق تر باشند و موضوع را به شکل بهتری مدیریت کنند و خاتمه بدهند.

اما حسنا سوگند را تحت فشار گذاشته بود که باید یه چیزی بنویسید و من را تبرئه کنید.

سوگند به روی خودش نمی آورد اما بین دو طرف گیر کرده بود. از یک طرف لیلی و دوستانش که بهش گفتند ما به پشتوانه تو و به خیال حمایت تو وارد این بازی شدیم و باید یه چیزی بنویسی

از اونطرف هم حسنا تماس می گرفت که چرا اسرار من را لو دادی و من به تو اعتماد کرده بودم و ...


حسنا با لیلی هم تماس گرفت و گفت این چه پستیه نوشتی و منظورت از این کارها چیه؟

بالاخره حسنای مکار با تحت فشار گذاشتن سوگند و انتقال فشار به لیلی تونست لیلی را راضی کنه که دومین پست را بنویسه و همه چیز را وارونه جلوه بده. بعد از اون سوگند را مجبور کرد که پست بزنند و توضیح بده و ازش دفاع کنه.


وقتی خیالش راحت شد که لیلی و سوگند پست هاشون را نوشتند حسنا خانوم آخرین پست را نوشت. طوری که همه شرایط و سوالها را پوشش بده و به بهترین شکل ممکن بقیه را فریب بده. چون نفر آخر بود و بقیه حرفهاشون را زده بودند و تحت فشار، نوشته های خودشون را حاشا کرده بودند و حتی محض احتیاط پست های قبلی دیلیت شد.



حسنا توی اون پست می گه که سوگند دوست بسیار نزدیک من هست و من حتی با خانواده اش هم در تماسم.


سوگند اما بخاطر خرابکاری که کرده بود و دهها خواننده وبلاگ همسران اول ازش توضیح می خواستند و از اونطرف لیلی و بقیه دوستانش ازش ناراحت بودند که سوگند گولشون زد و کشوندشون وسط معرکه و بعد رهاشون کرد. خلاصه این که بد جایی گیر کرده بود و بهتر دید که پستش و نظراتش را کامل پاک کنه و ناپدید بشه.  بگه بیمار هستم و بستری در آی سی یو و سی سی یو و ....


بانو بعد از دادن فرصت کافی به همسران اول گفت که می خواد صحبتهای اتاق فکر و وبلاگ خصوصی سوگند را علنی کنه تا مشخص بشه که اصل ماجرا چی بوده.

بانو فایلها را نشون داد و همسران اول وبلاگی زدند به نام ما 5 نفر. توی اون وبلاگ در مورد این قضیه توضیح می دادند. در کامنت های اون وبلاگ حسنا پرچونه مثل یک جادوگر عفریته همه فن حریف باز شروع کرد به سفسطه و دروغگویی. کامنت های طولانی حسنا در اون وبلاگ خوندنیه.


کهناگهان وبلاگی سردرآورد به نام حرفی باتو.


متاسفانه مشخص شد که نویسنده وبلاگ حرفی با تو سوگند بود و داستان بیماری و بیمارستان کاملا دروغ بود.

این قسمت مربوط می شه به همسران اول که البته به خاطر این کار سوگند و خیانتش به دوستانش در همسران اول و از اونطرف خیانت به اعتمادی که حسنا بهش کرده بود و اسرارش را بهش گفته بود باعث شد که وبلاگ همسران اول دچار مشکل بشه و نویسندگانش جدا شدند و وبلاگ هم بسته شد.


پست های گنگ و مبهم حسنا در این مورد توی وبلاگش هست.

تنها پست واضح را هم حذف کرد و چون توش به دوستی نزدیکش به سوگند اشاره کرده بود پست را برداشت

تا دیوار بلند حاشا، سر به فلک بکشه و حسابی بلند بشه.


سوگند ناپدید شد. دوستی سوگند و حسنا به فراموشی سپرده شد.

حسنایی که هر شب با خواهر سوگند دل می دادند و قلوه می گرفتند کلا موجودی به نام سوگند را حذف کرد و یک کلمه هم دیگه در موردش حرف نمی زنه و جواب نمی ده.

وکیل حسنا، خوانندگان و نویسندگان و کامنترهای "وبلاگ بانو هستم همسر سوم" را به زندان افکند  و حسنا هم بی خیال از این همه خالی بندی و دروغ داره همچنان دروغ می گه و احمقها هم کف می زنند.


حسنایی که جلوی چشم خودمون سر این موضوع این همه سیاست و کلک و دروغ و پررویی را با هم مخلوط کرده و تحویلمون داده باور می کنی که در دنیای واقعی مظلوم ترین بره خلق شده در جهانه که خانم اولی مث گرگ داره پاره پاره اش می کنه. حسنا شیادی هست که دومیش خودشه!



پستهای مذکور در لینکهای این وبلاگ، سمت راست همین صفحه، به ترتیب تاریخ نگارششون هست.