کامنتززززززززززززز




مونا

۱٠:٥۳ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

بابا باید به وجود دختری مثل تو افتخار کنه که اینقدر حرفش برات اهمیت داره. واقعیتش اگه من جای تو بودم قبول نمیکردم ولی واقعا بهت تبریک میگم بابت این کارت بنظرم خیلی کار سختیه .
ولی حسنا جون تو هم از این زندگی حقی داری چرا خانم اولی اینقدر بی انصافه یعنی با این خونه میخواد تا کجاها پیش بره کاش یه روزی بفهمه این حسادت و نفرتش بیشتر به خودش آسیب میزنه تا دیگران

پاسخ:مونا جون ممنون ازت بغلماچدر واقع این من هستم که باید به داشتن بابا افتخار کنم و همیشه هم این کار رو میکنم و خدا رو برای داشتن مامان و بابا شکر میکنم قلب امیدوارم که خانوم اولی با این گار به آرامش که مد نظرش بوده رسیده باشه . امیدوارم که دیگه نه به خودش اسیب بزنه و باعث ناراحتی خودش بشه و نه به دیگرانافسوس

حسنا بانو-۳۱/٦/۱۳٩٢-٥:٤٤ ‎ب.ظ


مونای عزیز،

حسنا اول شبیخون زده به یک زندگی بیست ساله و حالا خانم اولی داره ذره ذره زندگیش را پس می گیره. حق چی؟

وقتی دشمن به کشورت حمله می کنه و شهرها را می گیره مگر نه این که مقاومت می کنی و قدم به قدم می ری جلو تا خاکت را پس بگیری؟ 

گرچه خرابیها و آثار روانی اون جنگ تا سالها می مونه ولی تا جایی که دستمون برسه مقاومت می کنیم.


این بابای بیچاره چه افتخاری داره بکنه؟

حسنا آبروش را با این ازدواجش برده. حسنا اگر حرف گوش کن بود که اون موقع گوش می کرد که همه گفتند نکن.

به قول خودش همه خانواده خودش هم مخالف بودند و گفتند نکن. حسنا اگر دختر خوبی بود و قابل افتخار که اون موقع نشون می داد حرف گوش کن هست.

الان هم خانم اولی می دونه که کسی توی شهر و فامیل حسنا از کار حسنا خبر نداره. زنگ زده به پدرش گفته می آم مازندران آبروتون رامی برم اگر اموالمون را پس ندید. بابای بیچاره هم افتاده به التماس به جسنا که این آخر عمری ما را بی آبرو نکن. برو پس بده از یه روش دیگه جبران کن. تو که بلدی دخترم. شیطون را درس می دی.



برای همین هم بود که حسنا می گفت زنگ می زنم به پدرت که خبر نداره. اون خانم تهدید کرده بود که به شوهرخواهرهات و فامیلت که خبر ندارند می گم چه غلطی کردی. حسنا هم گفت به پدر مادرت می گم.

 قضیه اون تهدیدها این بود که حسنا تحریفش کرده و می گه به بابام زنگ می زد منم گفتم به بابات زنگ می زنم 


اما حسنا اینقدر احمقه که نمی فهمه نهایت هم که به پدر مادر خانوم اولی بگی دامادشون و تو را هرزه می بینند.

ولی اگر به فامیل تو خبر برسه کسی نمی گه چه خانم اولی وضعش خراب بود. همه میگن حسنا یه بیوه ول توی تهران بوده که رفته یه زندگی را خراب کرده.





شهرزاد

۳:٠٩ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

حسنا جان بابت گوش دادن به حرف پدرت بهت تبریک میگم که انقدر دختر خوب و فهمیده ای هستی. اما باید بگم کاری که کردی صد در صد از دید من اشتباه بوده و در حق اعتماد همسرت خیانت کردی. اون مال خودش رو به نام تو کرده چون دوستت داشته و بهت اطمینان داشته وگرنه میرفت دارایی ش رو توی خیابون و خرج دوست و رفیق و کارهای نادرست میکرد. اون برای زندگی ای که الان داره به قول خودت زحمت کشیده و من مطمئنم بسیار بسیار از دست تو ناراحت میشه. تو برای نشکستن دل پدرت اعتماد بین خودت و شوهرت رو شکستی. خودت رو بذار جای اون و بعد ببین وقتی چیزی رو با عشق به کسی بدی و بعد ببینی اینطوری با هدیه ات رفتار کرده چه حالی میشی. حتی درست نیست که میگی من منتظرم تا بفهمه و حرفام رو بهش بزنم. میخوای چی بگی ؟ بازم گله کنی؟ بازم بحث کنی؟ تنها برخوردی که میتونه دلش رو آروم کنه اینه که بگی بخاطر پدرم مجبور شدم اینکارو کنم چون دیدم داره حرص میخوره و فکر و خیال میکنه و میدونستم تو هم چون منو دوست داری نمیتونی ازم بخوای این کارو بکنم. با یه لحن آروم نه طلبکارانه. خدا به خیر بگذرونه. متاسفانه ما زنها عادت داریم

پاسخ:شهرزاد جون ممنون ازت بغلماچ همینطوره خودم هم قبول دارم . برای همسر هم درست میگی در واقع میتونست این کا ر رو نکنه و خونه به نام من نکنه . چون من که اصراری و یا شرطی برای داشتن خونه براش نگذاشته بودم . من حتما میگم که به خاطر بابا این کار رو کردم وگرنه زیر بار این حرف زور نمیرفتم ولی یکی دیگه از گلایه هام هم این خواهد بود که همسر باید وقتی فهمید که خانوم اولی تا این حد موضوع رو مطرح کرده که زنگ میزنه به بابا ، یک کاری انجام میداد نه این که بگه حریفش نمیشم حرف گوش نمیکنه خنثی واقعا من هم امیدوارم خدا به خیر بگذرونه اصلا نمیتونم پیش بینی کنم که همسر چه واکنشی نشون میده ابرو
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-۱:۱٠ ‎ب.ظ


شهرزاد جان،

خانم اولی پدرش را در موقعیت بدی قرار داد. بهش گفت اگر خونه ام را پس ندین به همه اقوامتون خبر می دم دخترت چه دسته گلی به آب داده.

حسنا هم اولش تهدید کرد که به بابات زنگ می زنم می گم من هووی دخترت شدم ( تهدید را داشته باشید که چقد مسخره است )

خانم اولی هم بهش خندید گفت جرات داری بگو تا از وسط نصفت کنم. 

برادرش هم زنگ زد به حسنا گفت این غلطهای زیادی چیه می کنی ( حسنا گفت برادرش زنگ زد قربون صدقه من رفت گفت خواهرم را ول کن. تو خیلی ماهی )

بعد هم که دید دیگه راهی نداره رفت خونه را پس داد و البته نقشه هایی این وسط هست که همه را براتون رو نکرده که همچنان فرشته خانم خوشگل و مهربون بمونه. حسنا نگو، پری مهربون 




طلا

۱٢:۳٤ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

آآآآآآآآآآآآآآخی
عزیزم هر چی خانوم اولی می خواد تو رو کوچیک کنه تو با کارات اونو کوچیک می کنی
عجــــــــــب آدم بیشعوریه

پاسخ:طلا جون درست نیست این کلمه رو برای خانوم اولی به کار میبری . من تایید نمیکنم کار خانوم اولی درست هست و بهترین رفتار ، ولی این توهین کردن هم اصلا خوب نیست . ممنون میشم اگر رعایت کنیبغلماچ
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-٩:۱٩ ‎ق.ظ



طلا جان شما توهین نکن

من خودم بلدم با سیاست طوری بنویسم که همه توهین های عالم توش باشه. 

می بینی که الان هم طوری نوشتم که همتون می خواید سر به تنش نباشه  

خواهش می کنم توهین نکن بذار من خودم کارم را بلدم 







خورشید بانو

۱:٢٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

حسنا جون درسته که می خوای به همه ثابت کنی تو بخاطر پول تو این زندگی نیومدی و نموندی ولی یادت باشه برای یه مرد خیلی سنگینه که زنش کلا ازش ببره و زندگی مستقل مالی داشته باشه احساس پوچی بهشون دست می ده کمی وابستگی بهشون عزت نفس می ده عزیزم
فقط خواستم این طرف ماجرا رو هم ببینی قلب

پاسخ:خورشید جون اتفاقا فکر میکنم برای همسر لازم هست که این احساس بهش دست بده . همسر باید بدونه که من اگر دارم زندگی میکنم به چه علت هست و اگر نمیتونه مشکلات من رو رفع کنه پس مشکل از خودش و ناتوانی اش در حل کردن مسائل هست خنثی ممنون که گفتی بغلماچ اتفاقا بهش فکر کردم ولی بعد به خودم گفتم نه باید ببینه . اگر یادش رفته دوباره باید یادش بیاد که زن مستقل یعنی چیافسوس
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-۱۱:٤۸ ‎ق.ظ



خورشید می شه بگی حسنا برای چی به این زندگی اومده؟

حسنایی که اون همه معیار واسه ازدواجش داشت که فلان نباشه بهمان نباشه .... چه چیز جالبی توی ازدواج با یک مرد زن و بچه دار دید که قبول کرد؟ 

تازه اگه بقیه زن دومی ها می گن مرده گفت زنم بده یا فلانه یا بهمانه، حسنا می گه به من گفت زندگی ما تو فامیل نمونه است

عشق ما زبانزده

فقط مشکل 6 داریم. 

به من بگو چه چیزی در این پیشنهاد اینقدر جذابه که یکی به تو بگه ما مشکل 6 داریم تو بگی باشه قبول!

تا قبل از این اگر توجیه مالی براش بود، شما دارید اون را هم حذف می کنید.

حسنا نذر داشت در راه رضای خدا از ... استفاده کنه؟





ستاره

۱:۳٠ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

من برام سواله که چرا همسر شما با شما ازدواج کرده؟
در حالی که می گید که همسر اول خودشون ابتدا راضی بودند!
خیلی عجیبه!تعجب
به علت موجود نبودن نوشته های قبلی ماجرا رو نفهمیدم!متفکرسوال
اگر یه اشاره ای بکنید، ممنون می شم.ماچ

پاسخ:ستاره جون همسر با من ازدواج کرد چون خود خانوم اولی راضی بود به زن گرفتنش . حرف من هم نبود در کل رضایت داده بود زن بگیره که بعد اقای همکار من رو معرفی کرد و اینطور شد که ازدواج کردیم. با اشاره کردن که توضیح کامل نمیشه ولی در هر حال جواب مختصر و مفید این سوال ، این میشه ماچ
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-۱۱:٥۸ ‎ق.ظ


ستاره جان

برای من سواله حسنا چرا با اون مرد ازدواج کرد.

تو می دونی چرا؟

چون حسنا تمام دلایل ممکنه را از اولین برگهاش رد کرد.

فقط دلیل مالی مونده بود که الان داره میگه من می خوام واسه همسر خونه رهن کنم.

یعنی دیگه الان داره یه چیزی هم عملا می ده بهشون !!!!!





لیدا

٢:٢٥ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

سلام بابای منم همین اخلاقا رو داره گاهی فکر میکنم چقدر منو کوچیک میکنه ولی ما بچه ها نمیفهمیم متتظرم عکس العمل همسرتو متوجه بشم

پاسخ:لیدا جون خدا سایه بابا رو از سرتون کم نکنه خدا براتون حفظشون کنه قلب همینطور که میگی هیچ وقت قصدتون کوچک کردن بچه ها نیست . من هم خیلی منتظر هستم ببینم همسر چه عکس العملی داره ابرو
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-۱٢:٢٠ ‎ب.ظ



باباش حسنا را کوچیک کرده یا حسنا باباش را؟

بابای بدبخت ترسیده خانم اولی بره مازندران آبروشون را ببره. 



این موضوع توی جلسه 3-4 مطرح شده بود و حتی مدارک برای انتقال هم دست حسنا بود. برای همین حسنا می گه مدارک پیشم بود و لازم نبود بگیرم. اصل مدارک هوو تو خونه حسنا چی می خواد؟


و پدرش توی تعطیلات عید فطر که می ره شمال بهش می گه چرا یه کاری را همون اول درست انجام نمی دی. منظورش اینه که وقتی توی جلسه قرار شد بری همه اموال را پس بدی چرا رفتی فقط مهریه را بخشیدی ( البته حسنا خوشحاله که بخشش مهریه از نظر قانونی راه برگشت داره و می تونه حاشا کنه. ولی خب به قول خودش پول خونه خیلی بیشتر بود و حیف شد  )


یه احتمال کوچیک هم هست که خانم اولی از همسرش وکالت داشته باشه و حسنا رفته خونه را به نام همسر کرده. چون قبلا هم توی جلسه مطرح شده که خونه را پس بده و روزی که حسنا الکی نوشت رفتم حق طلاق بگیرم، رفت بخشی از قول و قرارهای جلسه را انجام بده تا صدای خانم اولی بیفته. رفت مهریه را که کمتر بود بخشید و خونه را نگه داشت. 

یکساله داره این موضوع را کش می ده، از بعد از کنکور بهار. این دفعه گفت باز شاید یه راهی پیدا بشه. نصف کار را انجام داد. خانم اولی پیگیر شد و حسنا هم در جوابش گفت همسر راضی نمی شه. کما این که به ما هم به دروغ گفت خواستم خونه را هم پس بدم همسر راضی نبود.

خانم اولی هم گفته همسر بیخود راضی نمی شه. و ...




تکتم (دکترآشپز)

۳:٤٢ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

نمیدونم چی بگم. مناعت طبعت و البته عزت نفس و بلندای تفکر پدرت زبونم رو بند آورده. من بودم هرگز اینکارونمیکردم اما الان فکر میکنم که بدترین جوابو به خانم اولی دادی. فی الواقع خونه رو تو دهنش کوبیدی . به قول پدرم حیف که نمی فهمه ولی اگر می فهمید باید با اینکار تو خودش رو می کشت.

پاسخ:تکتم جون ممنون ازت . حسن نظرت رو میرسونه بغلماچ چی بگم تکتم جون . امیدوارم الان آروم شده باشه و حداقل از چیزی که به دست آورده لذت ببره و شاد باشه . ابرو فقط موندم چرا زودتر به همسر نمیگه
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-۱:٤۱ ‎ب.ظ



دکی!

عزت نفس و بلندای تفکر و مناعت طبعشون را حسنا با این ازدواج برای 6 به فاک فنا داد 





باران

۳:٤۸ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

سلام حسنا جون
شما دو نفر اصلا با هم قابل قیاس نیستید..مطمئنم همه همین عقیده رو راجع بهتون دارند هر چند به زبون نیارن.
اما من از یه چیز متعجبم
چرا اون خانوم باید شماره تلفن بابای شمار و داشته باشه؟

پاسخ:سلام باران جون ماچ داشتن شماهر بابا که چیزی نیست اولین بار رو بخوای حساب کنی وقتی بود که بابا مدتی قبل از عقد و وقتی که هنوز این قضیه قطعی هم نشده بود با خانوم اولی تماس گرفت و باهاش صحبت کرد . پیدا کردن شماره بابا کار سختی نیست . شماره خونه با یک تماس با 118 پیدا میشه . مضافا این که خانوم اولی محل کار بابا رو هم میدونه
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩٢-۱:٤٦ ‎ب.ظ


باران جان،

اصلا قابل قیاس نیستند. خانواده همسرش هم عملا دارند این را به حسنا نشون می دن.

اون زن نجیب و خانواده داره. یک عمر زندگی سالم کنار شوهرش داشته.

الان همه خانواده همسرش پشتش هستند.

معلومه با یک زنی که برای پول در ازای 6 ازدواج می کنه قابل قیاس نیست.





کتایون

٤:۱٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

فکر نمیکنم که کار درستی میکنی که اینقدر همسر اول رو اینجا بد جلوه میدی.مطمئنا خیلی چیزهای دیگه هم وجود داره که شما نمیگی.الان از اینکه همسر اصلی رو ادم بد جلوه دادی خرسندی؟؟.هرچند به نظرم اون خانم اگر می خواست می تونست خیلی چیزهای دیگه از همسرش بگیره به بهانه مهریه اما چرا گیر داده به خونه شما؟؟؟یکم عجیب نیست؟؟؟
هرچند در نهایت این وطیفه همسر شماست که براتون مسکن تهیه کنه.یک جمله ای بود تو متنتون که گفته بودید نه من نه همسر اول نقشی در پیشرفت همسر نداشتیم.شاید بتونید در مورد خودتون با قاطعیت این حرف رو بزنید اما در مورد خانوم اصلی نمیشه.درسته ایشون کار نمیکنه اما همونقدر که یک خونه با ارامش برای شوهرش فراهم کرده یعنی پشتیبانی و کمک یک زن برای پیشرفت مردش.لطفا کمی منصف باشید

پاسخ: کتایون جون این جریانی هست که بود و اتفاقی بود که اقتاد و مسائلی بود که از طرف خانوم اولی مطرح شد . اگر شما فکر میکنی چیزی که واقعا هست و اتفاق افتاده بد حلوه دادن هست ، دیگه مشکل از جانب من نیست . من که نمیتونم موضوعی که هست رو طور دیگه بگم . مثلا بیام بگم خانوم اولی خونه رو نمیخواست من به سرم زد رفتم اصرار کردم تو رو خدا بیا خونه من رو بگیر؟ اینطوری و با نگفتن حقیقت خانوم اولی رو خوب جلوه میدم ؟ بحث جلوه دادن چیزی هم نیست . من اینجا زندگی و روز مره هام رو مینویسم. مسائلی که برام پیش میاد . اگر من در این بین و در زندگی کار اشتباهی انجام میدم و یا دیگرانی که به زندگی من مربوط هستند کاری انجام میدند و من میام تعریف میکنم ، چیزی هست که وجود داره و من نمیتونم کاریش بکنم . من از این که خودم یک تصمیمی رو گرفتم و انجام دادم و الان هم پشیمون نیستم و اگر تبعاتی داشته باشه میپذیرم ، خرسند هستم . نه چیز دیگه . در این مورد مسائل ناگفته دیگری هم وجود نداره . همه اونچه که بود رو گفتم .
حسنا بانو - ۱/٧/۱۳٩٢ - ۱:٥٧ ‎ب.ظ

پاسخ: توجه کرده باشی این حرفی هست که خودم نوشتم . خانوم اولی مهریه نمیخواست . بهانه خونه من رو داشت . اگر مهریه میخواست که به همسر میگفت به میزان مهریه یا اصلا بیشتر یک چیزی به نام من کن . نمیگفت خونه حسنا . این رو که خودم دارم میگم . در این مورد هم تو یکی از کامنتها توضیح دادم . چشم منصف هستم . منظورم این بود کار همسر طوری نیست که با مشارکت خانوم اولی باشه . نه این که به عنوان همسر در کنارش نبوده و پشتیبان نبوده .
حسنا بانو - ۱/٧/۱۳٩٢ - ٢:٠٠ ‎ب.ظ



کتایون جان درست فهمیدی.

خیلی چیزها هست که من نمی گم.

هدفم هم بد جلوه دادن که چه عرض کنم، دیو جلوه دادن اولی است.






مینا

٥:۳۸ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

به همه میگید فرصت خوبیه واسه شناختن همسر و من نمیفهمم یعنی چی ؟اعتراف میکنم خنگم !!!!یعنی اگه بره مثلا واحد کرج رو بزنه به نام شما ادم خوبیه؟اگه چی کار کنه ادم خوبیه و اگه چی کار کنه ادم بدیه؟

پاسخ: مینا جون دور از جون نازنینت ماچ من هیچوقت نمیتونم بگم چه کاری بکنه یا نکنه آدم خوب محسوب میشه یا بد . حتی فکرش رو هم نمیکنم چون من که قرار نیست کاری بکنم .منظور از شناختن هم این هست که اول ببینم عکس العملش واقعا منطقی هست یا نه باز هم قصد پاک کردن صورت مساله ها رو داره . مورد دیگه هم این که اگر واقعا خبر داشته و به عبارتی همدستی بوده که تکلیف روشنه . من الان بفهمم که خیلی بهتره
حسنا بانو - ۱/٧/۱۳٩٢ - ٤:٠٥ ‎ب.ظ


آخه خانم اولی یه چیزی به نامشه که درآمدزاست. 

من این را اونروز فهمیدم که خواهرشوهر بهم گفت و خبر نداشتم. 

الان هم این که می گم یه چیزی هست خوشم اومده و همسر خبر داره و اینا

همون نقشه زیرزیرکی است دیگه. 

بلا ! از کجا فهمیدی؟

به نظرت چیکار کنم که بتونم بگیرمش؟

تو زبلی کاش راه حل بهم بدی.

بقیه خواننده هام که دور از جون  ساده دل و زودباور  !

همشون باورشون شده خانوم اولی دیوه





یک دختر

٦:٠۱ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢

منظورم از سیاست این خرییدن ترحم بود وقتی میدونید همسر جایی دیکه ملک دیکه میتونه جبران کنه و از همه عجیب تر بدر شما که با این که میکن زنک نزنید به من ربط نداره تمام تماس هارو جواب میدن و تا تهران هم میان هر سری خوب میشه مثل شما و همسر جواب ندن اکه میخوان دخالتی نباشه و این که شما کفتید واسه بسرک بابا مجبورم کرد بس بدم اکه تو اون خونه شریک بودین بس ١٨ سال با دو سال قابل مقایسه نیست معنی زندکی مشترک بس کجاست و اخر این که یک ادم مریض مطمعنًا دنبال ملک و مال نیست این ترس از اینده بهار هست جز سلامتی هیج مریضی ملک نمیخواد اینها خیلی واضح هست تایید نکنید من دنبال جواب نیستم فقط نظرم رو کفتم به عنوان رهکذر

پاسخ: دختر جون من تا این حد که شما میگی مطمئن هم نیستم که همسر این کار رو بکنه . نه توقعی دارم و نه به این موضوع فکر کردم .حالا شما انقدر مطمئن هستید که همسر توانایی جبران فوری این امر رو داره دیگه بسته به نظر خودت هست . برای بابا هم توی کامنتها توضیح دادم که چرا و چطور و در چه شرایطی بود که جواب میداد . اینطور نبود که زنگ اول بابا گوشی رو برداره . حتی به خانوم اولی هم گفته بود که دیگه تماس نگیره ولی متاسفانه گوش شنوایی وجود نداشت . معنی زندگی مشترک همه جا وجود داره . من در مورد خانوم اولی نگفتم که هیچ حقی نداره . هر چیزی که تو این زندگی بهش تعلق داره حقش هست . ولی این که آدم چیزی که مربوط به دیگران هم هست بخواد ، ربط به زندگی مشترک خود آدم نداره . برای مورد آخر هم که برای بهار گفتی ، خدا رو شکر بهار نیازی به این نداره که مامانش به این طریق به فکرش باشه . همسر انقدر خودش به فکر بهار هست که نیازی به این مسائل نیست . جهت اطلاع شما بهار به نام خودش خونه هم داره و بقیه چیزها هم متعلق به بهار هست و همسر بیشتر از هر کسی به فکر اینده دخترش هست لبخند

حسنا بانو - ۱/٧/۱۳٩٢ - ٤:۱٥ ‎ب.ظ



یک دختر عزیز، 

اون خانم زندگیش را داره پس می گیره. حتی اگر لازم نداشته باشه و ترسی از آینده بهار نداشته باشه.

کما این که وقتی خونه را گرفت به حسنا گفت

سگ خور!

برو بشین توش. صدقه می دم واسه سلامتی بچه ام که دیگه واسه پول مجبور نشی خودت را بفروشی 





ستاره

۱:۳٠ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢ 

من برام سواله که چرا همسر شما با شما ازدواج کرده؟ 
در حالی که می گید که همسر اول خودشون ابتدا راضی بودند! 
خیلی عجیبه!تعجب 
به علت موجود نبودن نوشته های قبلی ماجرا رو نفهمیدم!متفکرسوال 
اگر یه اشاره ای بکنید، ممنون می شم.ماچ 


پاسخ: ستاره جون همسر با من ازدواج کرد چون خود خانوم اولی راضی بود به زن گرفتنش . حرف من هم نبود در کل رضایت داده بود زن بگیره که بعد اقای همکار من رو معرفی کرد و اینطور شد که ازدواج کردیم. با اشاره کردن که توضیح کامل نمیشه ولی در هر حال جواب مختصر و مفید این سوال ، این میشه ماچ 
حسنا بانو - ۱/٧/۱۳٩٢ - ۱۱:٥۸ ‎ق.ظ



ستاره عزیز،

حسنا جان آرشیوشون را پاک کردند که کم کم داستان را عوض کنند.

من آن چیزی را که حسنا گفته به شما می گم. گرچه بنا به دلایلی که ما توی وبلاگمون صحبت کردیم دروغ توش زیاده.


خانم خانما و همسر داشتند زندگیشون را می کردند و هیچ مشکلی که نداشتند هیچ، از خوشبختی و رابطه خوب زبانزد دوست و آشنا بودند. اما خانم خانما بیماری قلب و قند و فشار خون و کلسترول و یکسری بیماریهای دیگه داره به اضافه این که رابطه جنسی هم نمی تونه برقرار کنه. این طور می شه که همسر به حسنا می گه من دنبال زنی هستم برای رابطه جنسی وگرنه که زندگی خودمون خوبه. به حسنا هم یه سری شرایطی می گن و قرار می شه حسنا هیچ دخالتی تو زندگیشون نکنه و آرامش اونها را به هم نزنه و فقط در کار 6 به آقای همسر خدمت رسانی کنه.

این موضوع به قدری جدی بوده که حسنا در برگ یازدهم می گه که همسر روزهایی که پریود بودم نمی اومد بهم سر بزنه. 

لینک آرشیو اون بالاست. اگه خواستی برو بخون.