نی نی خانوم ناز و خوشگل ( هزار ماشالله )  بالاخره اومد و دل همه رو پر از شادی  کرد .قلبقلبقلبهورا ببخشید من باید زودتر مینوشتم ولی مشکل اینجا بود که نی نی خانوم اومده بود ایضا عموی نی نی خانوم و فرصت نشد بیام بنویسم تا امروزابله . صبح هم شانس من هی کار پیش میومد  و هر کی یادش رفته بود تو اداره یادی از کارهای اداریش بکنه ، امروز یادش افتاده بودهیپنوتیزم .من در انتظار بودم سرم خلوت بشه بیام سراغ  وبلاگ و خبر خوش بدمنیشخند

نی نی خانوم با وزن سه کیلو و صد (البته برادر شوهر گرمهاش رو هم حساب میکنهنیشخند ما اونها رو داخل وزن نمیاریم ) و قد 52 ( ماشالله ) به دنیا اومد . قدش هم معلومه به خانواده پدری رفته از الانمژه البته جاری هم قدش کوتاه نیست . در کل سلامتی اش مهم بود که خدا شکر سلامت هست .

گیس گلابتون موهای مشکی  داره  . رنگ چشمهاش به جاری نرفته متاسفانه و از رنگ موهاش میشه حدس زد که موها و چشمهاش همرنگ جاری نیست .در هر حال هنوز  نمیشه در مورد قیافه اش نطری داد ولی امیدوارم ترکیب صورتش  بیشتر شبیه مامانش بشهنیشخند

برادر شوهر هم بالاخره اسم نی نی خانوم رو گفت .  از اسمهای پیشنهادی هیچکدوم نبود نیشخند و معلوم بود خودش انتخاب کرده و حتما جاری هم تایید کرده  . اول اسمش با  اسم بهار یکی هست . مثلا بهار حرف اول  اسمش ب باشه ، حرف اول اسم نی نی خانوم هم ب داره زبان توضیح این که اسم هیچکدومشون یک دونه ب هم نداره . چقدر خوب و دقیق اسم رو توضیح دادم . ابله

از خوشحالی برادر شوهر هم چیزی نمیشه گفت که اصلا در کلام نمیگنجه . من که اولین بار که نی نی خانوم رو دیده بود ، ندیدم  . چون ما دیرتر رسیدیم .ولی چیزی که من دیدم مرتب داره قربون صدقه نی نی خانوم میره .قلب جاری هم که جای خود داره مرتب زنگ میزنه .  تا حالا هم صدای نی نی رو نشنیده . هر بار که خواسته بشنوه نی نی  خانوم ساکت بوده تا سر و صدا کرده  و برادر شوهر  هم فوری زنگ زده جاری بشنوه دختر شیطون ساکت شده نیشخند صدای ضبط شده رو شنیده . فیلمش رو هم دیده . ولی پخش مستقیم رو نه .جلوی  وب کم هم هنوز افتخار نداده سر و صدا کنه مامانش بشنوه . 

دیروز  نی نی خانوم رو بردن خونه  . وقتی به دنیا اومد متاسفانه یک کم تنفسش میزان نبود . نظر دکتر هم بود که غیر طبیعی نیست  . بماند که برادر شوهر داشت خودش رو میکشت تو اون مدت و نگران بود. اصلا هم موضوع مهمی نبود  ولی برادر شوهر بود و هزار تا نگرانی . به همین دلیل یک روز موندند تو بیمارستان تا خیالش راحت بشه . و الان ماشالله از  همه نظر خوبه . فقط هم میخوره و میخوابه ماچ  و اذیت نکرده تا حالا .عزیزمقلب

رفته بودیم بیمارستان مادر شوهر بود و خواهر شوهر و دخترش  و برادر شوهر اول و   بهار بودند  .پدر شوهر بعدا  اومد . خانوم اولی هم عصر رفته بود .بهار هم مرتب تاکید میکرد مامانم عصر میاد . در مورد بهار و حرفهاش هم اینجا  چیزی نمیگم چون پستم  مربوط به خبر به دنیا اومدن نی نی هست . همینقدر بگم که بس که خودش و من رو اذیت کرد که  هم خودش یک دل سیر گریه کرد بس که حرف زد و  هم من یک دل سیر گریه کردم بس که شنیدم و چیزی نگفتم  ناراحت چی بگم . اوه یک جورهایی میشه گفت هر دوتا حق داریم  و هر دو تا هم کاری از دستمون بر نمیاد ناراحت

اما از اون خانوم بگم . شوهرش بود و بچه ها رو هم نیاورده بود و اونطور که من شنیدم مرتب هم بهانه میگرفته که بچه ها رو دست همسایه سپردند و زودتر باید بره خنثی برادر شوهر از قبل برای خانومه یک دونه تک پوش خریده بود که خیلی هم خوشگل بود . بعد از این که آوردن تو بخش و یک کم حالش بهتر شد مادر شوهر رفته بود تشکر کرده بود و دستش کرده بود . ماها هم هر کدوم گل بردیم یکی هم برای خانومه بردیم که خواهر شوهر برد تو اتاقش . من که اون روز نرفتم ولی  اینطور که شنید م شوهرش با یک مجسمه سنگی فرق چندانی نداره . تازه مجسمه حرف نمیزنه این آقا هر بار اظهار فضل از خسته شدن و باید بره و اینها هم میکرده . به جای اینکه به خانومش  توجه کنهعصبانی . خانومی که انقدر برای شوهر و بچه هاش فداکاری کرده که چنین کاری کرده . کسی که از اتاق عمل اومده و بچه ای که نه ماه نگهداری کرده و به دنیا آورده رو ندیده و میدونه که مال خودش نیست ناراحت . گفته بود که نمیخوام بچه رو ببینم . مادر شوهر  و خواهر شوهر بهش اصرار کرده بودند که حداقل تا  هست، بچه رو شیر بده گفته بود اصلا . فقط یک بار ظاهرا راضی شده بوده بدوشه و بده ببرن که انقدر کم بوده اصلا چیزی نبوده .

شوهرش هم که رفت . با این که  برادر شوهر براشون اتاق خصوصی گرفته بود که بتونه بمونه و از قبل هم گفته بود برای نگهداری بچه ها کسی رو میفرسته و شوهرش کنارش باشه با این حال گفته بود نه نگران. خانومه هم که طفلک کسی رو نداشت کنارش باشه . از قبل مادر شوهر به کارگری که برای کارهای  خونه شون میاد ،  گفته بوده بره مراقب بچه ها باشه که وقتی گفتند نه ، گفته بود بره بیمارستان تا مرخص میشه کنار خانومه باشه  که اومد و به  عنوان همراه مونده بود.افسوس شوهرش هم اینطور که شنیدم یک بار هم نیومده یا بچه ها رو بیاره . برادر شوهر گفته بود هر چند روز که بخواد بیمارستان بمونه تا حالش بهتر بشه ولی امروز مرخص شد و باز هم مادر شوهر با کارگرش هماهنگ کرد  یک هفته بره خونه شون باشه  و کارهاش رو برسه تا حداقل سرپا بشه نگران بعد از  اون هم قراره  هفته ای یک بار کارگر بفرستند بره کاهای خونه روبراش انجام بده . تا خودش راه بیفته  .

امیدوارم که خوب باشه . امیدوارم که براشون خیر و برکت باشه  توی زندگی قلب امیدوارم این آخرین فداکاری باشه که میکنه و از این به بعد زندگیشون رو روال بیفته .

روز جمعه همسر باید میرفت کرج و  با هم رفتیم  . با این که  برای اون خانومه همه جوره کمپوت و آب میوه  و اینها گرفته بودند و از قبل برادر شوهر برای  خونه شون هم خرید کرده بود تا بعد از عمل خوراکیهایی که باید رو بخوره داشته باشه  . ولی انقدر دلم سوخته بود که خدا میدونه ناراحتبیشتر از این که شوهرش اونطور رفتار میکرد .نگران شب که رفتیم خونه براش سوپ بار گذاشتم با ماهیچه که تو ارامپز جا بیفته . صبح هم بلند شدم تند تند کاچی درست کردم گفتم قبل رفتن بریم بدیم بهش .  رفتم . حالش بد نبود .  خانومی که همراهش بود میگفت مثل این که شب قبلش زیاد اذیت شده و درد داشته ناراحت 

سوپ و کاچی رو دادم . دلم خواست بغلش کنم . بوسیدمش گفتم تو خیلی بزرگوار و مهربون هستی . کار بزرگی برای خانواده ات انجام دادی . خیلی مراقب خودت باش قدر خودتو بدون .  من مطمئن هستم این دوران میگذره . امیدوارم تو زندگی  برات خوبیها باشه برای بچه هات هم همینطور موفقیت و خوشبختیشون رو ببینی .بغلماچ گفت دستت درد نکنه . بغض داشت طفلک . چیزی نمونده بود اشکهای من بریزه . کاملا معلوم بود افسرده هست . واقعا نمیدونم چه کاری میشه براش کرد . ولی خیلی دلم میسوزه ناراحت

برادر شوهر هم بیمارستان بود . اصلا شب خونه نرفت . گفت تا دخترم اینجاست من هم خونه نمیرم . تا خود صبح بیدار بوده و  مرتب هم رفته سر زده و بلای جون بخش نوزادان شده  گفته دخترم چطورهنیشخند . طوری که گفته بودند کی بشه دخترتو ببری ما ازدست شما راحت بشیم مژهدر هر حال خدا رو شکر دختر نازش رو برد خونه . الهی که هر سه تاشون سلامت باشند و در شادی و خوشبختی قلب فقط جای جاری به شدت خالیهافسوس فعلا هم خواهر شوهر اونجاست .  مادر شوهر هم که هست و  خود برادر شوهر هم  خوب بچه داری میکنه نیشخند و مراقبش هستند .

پنجشنبه وقتی برگشتیم خونه همسر فوری رفت سراغ پیجش تو اسمش رو نبرزبان عکس نی نی خانوم رو گذاشت و نوشت من امروز  عمو شدم .یکی از بهترین حس ها رو دارم  .خیلی خوشحالم . درست مثل روزی که خودم پدر شدم  .این هم نی نی خانوم خوشگل عمو ( اسمش رو نوشت ) دو ساعت بعد  از تولدش .

هنوز نوشته چیزی نمونده بود  که لایک و تبریک شروع شد . اولین نفر هم خواهر شوهر دوم بود از خارج . احتمالا فوری آنلاین بوده . نوشت من  قربون  نی نی خانوم  و عموش برم الهی . مدتی بود خواهر شوهر قربون صدقه رو متوقف کرده بود و زیاد هم با همسر حرف نمیزد . نه که قهر باشند ولی  زیاد صحبت نمیکرد . خدا به خیر بگذرونه دوباره قربون عموی نی نی خانوم میره  و قصد خودمونی شدن داره هیپنوتیزم

گفتم ببین خواهرت شاگرد اول شد نیشخند نفر اول اومد قربونت رفت . گفت حسود خواهر تو قربونت میره من حرف  میزنم ؟گفتم نه . نوش جون خواهرت .  هر چقدر میخواد قربون داداشش بره ابله رفتیم دیدیم بهار زودتر نوشته و دختر عمو شدنش رو اعلام کرده . برادر شوهر اول هم همینطور  نوشته بود برای دومین بار عمو شدم . اون هم عکس نی نی رو گذاشته بود .  در کل خانوادگی اسمش رو نبر رو اباد کرده بودند و همه خبر ورود پر از شادی و خیر نی نی خانوم رو نوشته بودند . عزیزم جاریبغلماچ تو اون فاصله  البوم رو پر کرده بود از تمام عکسهایی  که به دستش رسیده بود و خبر مامان شدنش رو  نوشته بود .

نوشته هاش رو بردم تو گوگل ترجمه کردم اشکم در اومد . انقدر با عشق و علاقه برای دخترش نوشته بود و ابراز ناراحتی از این که نیست که  اشکم در اومدگریه

ممنون از همه شما برای دعاهاتون . الهی برای همه شما خیر و شادی و سعادتمندی باشه و همه اونها که آرزوی مادر شدن دارند به زودی بچه خودشون رو داشته باشندقلب مامانهای باردار و نی نی هاشون هم سلامت باشند و نی نی ها با شادی و سلامتی  به دنیا بیان و با خودشون شادی و نور بیارند .

امشب میریم برای دیدن نی نی خانوم و کادو دادنقلبنیشخند مهرسا جون فرصت نشد دستورت انجام بشه . گذاشتم برای امشب   حتما انجام بدمچشمک در ضمن الان من یک عالم هم میخوام پز بدم بهتون که من میرم نی نی بغل میکنم بو میکنم  شماها نی نی ندارید از خود راضیابلهنیشخندقلببغلماچ دوباره تاکید کنم پز دادن هم داره  خوبنیشخند البته این پز دادن شامل اونها که یک نی نی ناز در نزدیکی دارند نمیشه مژه

پی نوشت: با عرض شرمندگی هنوز فرصت نکردم کامنتهای ست قبل رو تایید کنم . بعدا تایید میکنم . قبل از اون از محب همه شما یک دنیا ممنون هستمقلب