155-2

کامنتهای پست قبل را از دست ندین


خب دیگه روزهای آخر سال شد و امسال هم مثل برق و باد گذشت... مژه

راستش بانو چند روز قبل کتلت ها و شامی رو توی اداره سرخ کرده بودم و برای کارمندا املت قلبی بار گذاشته بودم cook و راه افتاده بودم به سمت خونه..همینطور که میروندم سرم رو تکیه داده بودم به صندلی و هدفون موبایل اپلم رو که دو تا سیم کارت میخوره...حتی سه تا....اونم همزمان...خدا شاهده.. رو چپونده بودم توی گوشیم..دیگه شما خودتون در جریانید ماهایی که ماشین های (....) سواریم که خاص هستند و لبریز اختیار* ( Fool opshion) ... نمایندگی ضبط و اینا رو تقبل نمیکنه و من خودم براش ضبط سی دی خوری خریدم که رادیو هم داره..جالبه نه؟؟ ..ولی خب کیفیت سیستم پخش ماشین های (...) کجا کیفیت هدفون گوشی کجا....هدفون خیلی خوبه..هدفون خیلی دوست دارم... گفته بودم بهتون که توی جاده های شمال همونطور که ماشین میرونم هدفون رو میذارم توی گوشم و صداش رو بلند میکنم و صفا میکنم....musicراستش خیلی پیش اومده که بوق تریلی ها رو نشنوم و اجبارا برم زیرشون که خب به دلیل امنیت بالای ماشینم از اونطرف در اومدم و به خیر گذشته...نیشخند کائناته دیگه..خلاصه همینطور که هدفورن رو چپونده بودم توی گوشم و سرم رو تکیه داده بودم به صندلی و گلوله گلوله اشک میریختم براتون و به آهنگ سندی گوش میدادم..اونجایی که میگه.. 

حسنا حسنا وربپری 
یه کلید قلابی نشون میدی به هر کسی 
میگی بهش که تو بنز آبی داری 

نه با تاکسی میری نه با اتوبوس شهرداری

جای کجاآباد میگی تو جردن خونه داری

حسنا حسنا ور بپری silly
یه حال و هوای خاصی هم گرفته بودم...یهو دیدم بین اونهمه ماشین و عابر و ازدحام و وسط ترافیک بعد از ظهر و دم عید و ... آقا پلیسه گلوله های اشک ها یcrying من رو دید و بهم پیله کرد..منم اخه تو چشمم..جونتون دراومد؟؟.. البته بگما خودمم راضی نیستم..اما کائناته دیگه..آقا پلیسه با دست اشاره کرد و منم زدم کنار.. .worried آقا پلیسه بهم نزدیک شد و گفت:خانوم یه غم خاصی تو چشاته..دلت خوش نیست؟؟؟!!..منم گفتم بعله دلم خوش نیست..آقا پلیسه هم گفت :خیلی جالبه چون من اصن فکر نمیکردم انسان هایی که ماشین (...) سوار هستند دست و پا هم داشته باشند و دستشویی هم برند.. 

البته بانو شما من رو نمیفهمید..زیرا تا (...) سوار نباشید نمیتونید من رو درک کنید..البته که شماها اولی هستید و حرجی بهتون نیست..گفتم اولی و یاد خانوم اول و بهار و کائنات افتادم..nail biting والا بانو جون من مادر نیستم..ولی مادری کردن های دور و بری هام رو دیدم....دیدم آقا پلیسه و بقال سر کوچه چه طور مادری میکنن واسه بچه هاشون.....نمیدونم همسر دیگه باید چه میکرد واسه آرامش بهار؟؟؟.raised eyebrows.همه کار کرده واسه آرامش این طفل معصوم...از صیغه بگیر تا دادگاه و شهربازی..البته من اینجا گفتم صیغه ای هستم یه موقع امر بهتون محبت نشه..من عقدی هستم. و حق طلاق هم دارم...داستانم هم به این صورت بود که راستش من در خانه ی پدرم امکانات بسیار جالب و خوبی داشتم تا اینکه یکروز دوشنبه خوابیده بودم توی خونه که تلفن زنگ زد و من گوشی رو برداشتم و دیدم خانوم اوله..on the phone بهم گفت :عزیزم من و شوهرم زندگیمون خیلی خوبه منتها یک نفر رو میخوایم برای (....).!!! هستی شما؟؟..من هم واقعیتش خیلی جا خوردم از این پیشنهاد و گفتم :باشه پس شما آدرستون رو اس ام اس کنید بعلاوه ی یک شارژ 5000 تومانی  تا من یه دوش بگیرم و لباس بپوشم و بیام..دیگه رفتم خونه ی خانوم اول و شبش هم کتلت هامو سرخ کردم و شامی هام رو هم فریز کردم که فردا با همسر بزنیم به جاده..دیگه چند ماهی خوب بود که یهو خانوم اول فهمید...افتاد بیمارستان و دفتر و خونه و ..رو از همسر گرفت و همسر رو هم کتک مفصلی رد و فرستاد خونه ی من...میبینید کائناتو؟؟؟..البته من حق طلاق هم دارم فرضا...والا بانو جون تو سال نود و دو که خانوم اول خونه و ماشین زیر پام رو گرفت fight اما دیگه سال نود و سه نمیذارم اینطوری بشه. اینبار اگه خانوم اول زنگ بزنه به بابا و بهانه ی تیغه ی غذاساز و دیگ های مسیم رو که خدا شاهده خودم از اینترنت خریدم رو گرفت و کائنات خر تو خر شد من هم تماس میگیرم با پدرش و آبروش رو میبرم..به این صورت که حتما به پدرش میگم: سلام آقای فلانی..حسنا هستم همون که با دامادتون رابطه داره 

حال کردید چه آبرویی رفت از خانوم اول؟؟ silly
بعله تصمیم دارم تو سال نود و سه آبروش رو ببرم منتها الان تو بی آر تی ام و دارم میرسم به ایستگاه بعدی و باید پیاده شم..ایشالا فردا صبح دوباره سرم رو تکیه میدم به صندلی تا پست بعدی بیاد و براتون از نحوه ی پس گرفتن اموال توسط همسر day dreaming و یه جریانی که نمیگم بهتون و یه قضیه ای که بعدا بهتون میگم و یه آدمی که نام نمیبرم بنویسم..


* اشتباه عمدی است.