.

.

.

.

تمدید اعصاب


این نکته از این پست جامونده بود. اولش می ذارم. لامصب اینقد این درس نکات ریز داره هر چی کار می کنی باز جا می مونه 

حسنا برای دیدن پدرشوهر مجبور شد به شوهره بگه می رم ورزش و یواشکی بره تو پارک پدرشوهر را ببینه. بماند که پدرشوهر حاضر نشد حتی بیاد خونه حسنا و گفت لیاقتت همین پارکه. حتی یک لیوان چای توی کافی شاپ هم بهش نداد و وسط خیابون دیدش.
منظور این که شوهره اینقدر حواسش به حسنا هست که جایی نره و باکسی رفت و آمد نداشته باشه که مبادا خطایی کنه. اینقدر که استخر زنانه هم نمی ذاره بره. خونه دوستان قدغنه، رفت و آمد ممنوعه و .... 
تا حالا شنیدید حسنا دوستی را دعوت کرده باشه خونش؟ یک سال و نیم هست که از پلیس سرخیابون و سوپر سرکوچه هم نوشته، اما یک بار نگفت با دوستم رفتیم بیرون یا اومد خونه ام. مخصوصا که تنها هم هست و ....

القصه. نکته جا افتاده این پست این بود که حسنا برای کارهای دارایی و مالیات و شهرداری و ... خونه باید ساعات اداری می رفت. کی و چطوری رفت که همسر خبردار نشد؟ حسنا که خودش کارمند تمام وقت است. آقای جا ... هم که اونجا حی و حاضر. حسنا یه ساعت هم سرکار نباشه همسر خبردار می شه. کی می رفت دنبال کارهای اداری نقل و انتقال خونه که اصلا همسر نفهیمد؟

به جان سیما
به جان نفس
به جان دکتر تکتم
به جان زاهارا
به جان مامان های عزیز که دونه دونه اسم نمی برم و شرمنده شونم
به حان خود حسنا

که همسر خبر داشت و حسنا دروغ می گه. حسنا دنبال خونه می گشت و دنبال سند زدن ماشین بود و همسر هم از همه چیز خبر داشت. 



این قسمت جا افتاده بود که نوشتم. حالا ادامه پست :  


مردک خونه ای به اسم حسنا نکرده (یک منبع موثق گفت  ) و فقط ماشین براش خریده بود. خونه جزو اموال خانم اولی هست. پستی که حسنا اشاره می کنه خیلی چیزهای دیگه به نامش هست و من خبر نداشتم اشاره به همین موضوع داره. حتی در پست مسافرت ماه رمضان قبلی که باز حسنا می گه انگار خیلی چیزها به نامش است و من نمی دونستم و البته به من هم ربطی نداره 



حسنا تازه فهیمده که گول خورده و مردک اموالی نداره. هر چه هست مال خانم اولی است. برای همین داره روی دیگه خودش را نشون می ده.


حسنا آذر 89 عقد کرده و به قول خودش 4 ماه بعد به خانم اولی خبر دادند ( آذر 89 وارد زندگی مردک شده و 4 ماه بعد توی تعطیلات عید که مردک کمتر می تونست جیم بشه و رفت و آمدهاش مشکوک بود، خانم اولی مچش را گرفت) 


بهار90 بهار اومد دم خونه اش داد و بیداد و  آبروریزی ( قسمت کتک کاریش ادامه همون فیلم هندیهای حسنا است. این دفع اکشن شده. بهار بروسلی می شود. یه جا می گه خانم اولی داشت همسر را می زد و بهار و پرستارش با هم زورشون نمی رسید خانم اولی را جدا کنند و همسر سرو کله خونین و لباس پاره اومد خونه برادرش و .... یه جا می گه بهار در اتاق را بست و من را زد و دستم شکست .... بهار و پرستار با هم زورشون به خانم اولی با کلکسونی از بیماریها از جمله تنفسی  و قلبی نمی رسه. اما از یه طرف همین بهار می زنه دست حسنا را می شکنه )


فکر می کنم چون بهار، در فصل بهار وارد زندگی حسنا شده، نام مستعار بهار را براش انتخاب کرده. 


بعد از اون حسنا خونه اش را خالی می کنه و اجاره می ده. فصل خوب تابستون برای اجاره دادن و ... اتفاقا اخیرا هم گفت تازه قرارداد تمدید کردم.


حسنا اصرار داره که تو شوهرمی و باید برام خونه بگیری. پاییز 90 مردک می بردش توی همون خونه ای که راجع بهش می گفت و سعی می کنه مخفی نگهش داره که بهار نفهمه کجاست. 


بهار 91 مامان و خواهر مردک شروع می کنند به تغییر جهت فعالیتشون ( راههای دیگه مثل صبر کردن، نصیحت کردن و .... را پشت سر گذاشتد و مردک آدم نشده. پس می گن بهتره بریم سراغ زنک ! ) 


بالاخره بعد از مذاکرات و برنامه ریزیهای فراوان، تصمیم می گیرند که این جلسه را برگزار کنند و تیرماه 91 برای اولین بار سه نفر از خانواده مردک می آن که بعد از یکسال و نیم این عروس تعریفی را ببینند. فکر کنید که خانم اولی با التماس حسنا را راضی کرده که زن شوهرش بشه، اما خانواده مردک بعد از یکســـــــال و نیم تازه می رن که حسنا را ببینند. اون هم به قصد دیدن روی ماه عروس خانم نبود که به قصد دیدن این اعجوبه ی مکار و پیدا کردن راهی برای دک کردنش 


به مردک می گن می خوایم زنت را ببینیم ( به جای پاگشا کردن عروس، پا می شن می رن خونه اش  ) و بعد هم که ماجرای تیری در تاریکی انداختن حسنا پیش می آد که بهشون می گه من بچه نمی خوام اما مردک اصرار داره و ما داریم برنامه می ریزیم برای بچه دار شدن. ( از همین دروغها به خورد خواننده های محترم هم می ده و از قول مردک برای خودش نوشابه باز می کنه و کباب باد می زنه و ... ) 


تمام حرف خواهر شوهر مادرشوهر در این جلسه رونمایی از عروس خانم این بود، حسنا از زندگی ما بروووووووووو 


پاییز 91 خانم اولی جلسه رسمی می ذاره مبنی بر این که وظیفه این خانم فقط تامین 6 بود و دریافت دستمزدش. از وظایفش تخطی کرده و باید اخراج بشه. سریع خونه ما را خالی می کنه. ماشین را برمی گردونه و مهریه اش را ببخشه و بره. چون خلاف قرارداد عمل کرده.


انتظار نداشتید که حسنای مکار هم بگه باشه! 

یک سال تمام سیاست، لجبازی و تمام روشهای ممکن را به کار می بره اما کارساز نیست. 

مردک می گه من اختیار و چاره ای ندارم و کاری نمی تونم بکنم. هر کاری می تونی بکنی خودت بکن. این همه ناله های حسنا که مردک زورش به خانم اولی نمی رسه واسه چیه؟ چطور قبلا می رسید، یهو زورش تمام شده؟ اگر خانم اولی اینقدر روی مردک نفوذ داشت که اصلا نمی ذاشت تو را عقد کنه. 


مال و اموال مال خانم اولی است و داده بود مردک کار کنه.

الان هم فهمیده که مردک لیاقت 20 سال صداقت و همراهی اون را نداشته، داره اموالش را از زیر دست و پای مردک و حسنا جمع می کنه.


مردک نه خانواده پولداری داره و نه شم اقتصادی خاص. که اگر بود وضعیت خواهر و برادرهاش این نبود.

حسنا هیچوقت هیچی از وضعیت خانوادگی خانم اولی نمی گه چون حسادت و سیاست نمی ذاره بگه خانم اولی از خانواده ای بالاتر از مردک است. رفتار خانم اولی و برادرش نشون می ده که از نظر خانوادگی از مردک بالاترند. خانمی که حتی نذاشته پدر و مادرش بدونند شوهرش چه گندی زده و اینقدر متشخص و فهمیده است. نه این که مثل حسنا وبلاگ بزنه که من برای تامین 6 زن مردک شدم، مردک روزهای پریودم سراغ من نمی آید، یا مثل مردک داد بزنه جلو فک و فامیل بگه حالا که خانم اولی می گه اموالم را پس بدید من هم حق دارم سه شب برم پیش اون زنم و چهار شب برم پیش این یکی  و ....


کلا کلاس زندگی خانم اولی با حسنا و مردک جور نیست. 

اون جایی که حسنا می گه خانم اولی نقشی در درآمد همسر نداشته و خودش کار کرده، دقیقا نشون می ده که حسنا از کجا می سوزه. از اون جایی که سرمایه این زندگی و اصل این زندگی مال خانم اولی است.


خانم اولی که می بینه راههای منطقی مطرح کردن درخواستها جواب نمی ده، زنگ می زنه به "دل بابا" و می گه اگر دخترت را جمع نکنی آبرو برات توی مازندران نمی ذارم بمونه. 


اون یک ماهی که آخر هفته ها غیب می شد دنبال خونه می گشت. 

اون داستان محضری که تعریف کرد مربوط به محضر ماشین بود. مردک فقط یه ماشین به نام حسنا کرده بود که اون را هم خانم اولی پس گرفت. 

داستان مهریه خانم اولی هم که از همه مسخره تر بود این وسط گنجوند که به مرغ پخته بگی قدقد که سهله، قوقولی قوقو می کنه.


مردک هیچ چیز از خودش نداره. یه ماشین زیر پاش هست که به حسنا گفته حالا این را می دم دستت غصه نخور و به زور پول رهن یه خونه را جور کرده.


وگرنه که اگر مردک پولدار بود و اگر اختیار اموالش را داشت که خانم اولی اینقدر می فهمه که این خونه یا ماشین را از حسنا بگیره، همسر یکی دیگه به نامش می کنه یا بهش می ده. این را به بچه 5 ساله هم بگی می فهمه. 


خانم اولی می دونه که همسر چیز دیگه ای نداره که به حسنا بده که این مسیر را داره می ره.


همسر اگر چند تا خونه داره، می تونست خیلی راحت حسنا را ببره توی یکی دیگه از خونه هاش. حتی اگر به نامش هم نکنه، اقلا ببره فعلا اونجا ساکن باشه. مستاجر هم توش بود بلندش می کرد. کاری نداشت. 


حتی در پیشواز آماده کردن ذهن خواننده ها برای پس دادن ماشین ( زمانی که هنوز حرف فروختن ماشین را نزده بود ولی خودش می دونست که ماشین را هم باید پس بده ) گفت که به همسر گفتم از این به بعد سه روز اول هفته بیاد دنبالم. منظورش این بود که حالا که می گی ماشین را باید پس بدی، باید بیایی من را از اداره برگردونی خونه. دعواش با مردک را برای ما به شکل عشقولانه بیان می کرد.


اما کلا یادش رفته بود که گفته زندگی عشقولانه شده و مردک هم هر روز عصر می آد دنبالم و ....

یکشنبه وقتی داره پست ( اخیر ) می نویسه می گه مردک دیگه کم کم می آد و باید پست را ببندم.

سه شنبه قبل از عید هم می گه مردک که آمد خانه دیدم تلفن زیاد داره و ... ( مردک با حسنا خونه نرفته بود ) 



مردک هفته پیش تنهایی می ره شمال می گه رفته تمدید اعصاب. این هفته می گه اعصاب ندارم نریم شمال !!

می رفتید ویلای مردک و تنهایی تمدید اعصاب می کردید. چطور موندید خونه؟

مردک خونه برادرش است و حسنا هم از بی ماشینی و اختلافی که با پدرش پیدا کرده شمال نرفت. ربطی به حضور مردک و تمدید اعصاب نداره. 


حسنا سر اون ماجرای محضر و این حرفها با پدرش دعواش شده. سر اموال پسرک هم با خانواده پسرک و باباش ماجراها داشته که اون اوایل یه اشاره کوچیک کرد که پولی که به نام من بود و مشترک بود بهشون ندادم و .... الان بعد از محضر ماشین و این صوبتا با پدرش در این مورد بگو مگو کرده که اون زندگی قبلیم، این هم از این یکی. بخاطر آبروی شما در مازندران من باید نتیجه سه سال کارم را پس بدم.


باباهه باهاش قهره، حسنا هم بی ماشین و با این وضعیت شکست خورده جلو خواهرهاش روش نشده که بره شمال.


مردک هم منزل برادر است. کما این که شبهای هفته پیش ( به جز سه روز تعطیلی که حسنا قایم شده بود که بگه داشتم تمدید اعصاب می کردم ) حسنا غروب ها کامنت جواب می داد و مردک خونه نبود. 



 سوگل۱٢:٤٥ ‎ب.ظ - شنبه، ٢٠ مهر ۱۳٩٢
امیدوارم توخونه جدیدپرباشه ازخاطره های شیرینگل
پاسخ:سوگل جون ممنون ازت برای تو هم همیشه خوبی و خوشی و آرامش باشه بغلماچ
حسنا بانو-٢۱/٧/۱۳٩٢-٦:٤۳ ‎ب.ظ



یکشنبه 21 مهر اولین روزی هست که حسنا رفته سرکار و برمی گرده خونه جدیدش! تا ساعت هفت شب هنوز مردک نیامده و حسنا تنهاست!!

چون خونه برادرش است و اجازه نداره خونه حسنا بمونه. مثل قرار پارسال که خانم اولی گفته بود. 

فقط بدو بدو می آد خونه حسنا کارش را می کنه و می ره .



حسنا جان جواب این سوالات را لطفا بده.


1- مدارک خانم اولی خونه شما چیکار می کرد که گفتی مدارکش پیش من بود و لازم نبود باهاش تماس بگیرم. شما گاوصندوق هوو هستید؟


2- کسی که پول لازم نباشه که خونه اش را رهن نمی ده. همه می دونند که خونه را اجاره بدی سودش بیشتره. شما که قراردادت را چند وقت پیش تمدید کرده بودی و پول لازم هم نبودی، چرا خونه ات را رهن داده بودی؟ 


3- گیرم خانم اولی این خونه را از شما گرفت، برای مردک مثل آب خوردن می مونه که تو را ببره خونه دیگه ای که داره ( حتی اگر دست مستاجر باشه می تونست راحت تخلیه کنه. ضمن این که موضوع که یک ماه دوماه نیست. همسر هم می دونست خانم اولی مدتیه گیر داده و می گه حسنا باید از این خونه پاشه. راحت شما را می برد خونه دیگه و خانم اولی را هم ساکت می کرد. به نظرت یه چیزی این وسط گم نیست؟ همسر چرا نمی تونه به خانم اولی چیزی بگه؟ چرا نمی تونه تو را ببره یه خونه دیگه؟ نهایت توان مالیش رهن یه خونه برای تو بود و این حرف که هر جا خواستی بری با ماشین خودم برو  )


4- چکهای شوهرت نقد شد؟ استون مارتین در چه حاله ؟

نکنه این هفته بخاطر بی ماشین بودن نرفتی شمال؟ خودت که ماشین نداری.

مردک هم که اجازه مسافرت نداشت. یعنی جراتش را نداره. 

اون هفته هم گفتی مردک با ماشین برادرش رفته شمال. نکنه ماشین مردک را هم ازش گرفته. 

وای خدای من 

کلا مردک را لخت کرده گفته حالا برو ور دل حسنا جونت 



5- در وصف سوپری سر کوچه پست می نویسی.

وعده پست در مورد همسایه های خونتون را می دی. 

اما نگفتی ماشینت چطوری هپلی هپو شد؟؟ 

به نظرت اون پست جالب تر نبود؟


6- سوالهای قبل را هنوز جواب ندادی. این که خانم اولی چطور اومد خواستگاری و بعدش یادش رفت و 4 ماه سراغ عروس را نگرفت؟


7- چرا وقتی خودش اینقدر به شوهرش اصرار کرده بود زن بگیره، بهش گفته بود باید خونه و آفیس به نامم کنی تا بذارم عقدش کنی؟


8- چرا وقتی فهمید تو رفتی توی زندگیشون حالش بد شد و کارش به بیمارستان کشید؟ آرزوش بود که واسه شوهرش زن بگیره. از هیجان زیاد بود که به آرزوش رسیده؟


9- چرا برای حل مشکل 6 شوهرش اینقدر خوش سلیقه شده بود و یک بیوه 28 ساله بدون بچه می خواست؟ چرا براش مهم بود که تو بچه نداشته باشی؟ که مبادا بچه اعصاب شاه دوماد را خط خطی کنه؟


10- چطور حواسش بود تو بچه نداشته باشی، اما حواسش نبود بگه بچه دار نشید؟ نکنه همونطور که آرزو داشت عروسی شوهرش را ببینه، آرزو داشت بچه شوهرش را هم ببینه؟

می گم این زن مریضه. امروز فرداست که بمیره. نذار آرزو به دل بمونه. بذار بچه شوهرش را قبل مرگش ببینه. زودتر دست به کار شو 


هر سوال دو نمره.

نصف سوالها را هم جواب بدی پاسی 



یک سوال انتخابی هم برات می ذارم. می تونی 4 تا از بالایی ها جواب بدی + این سوال آسون. 

ارفاق کردم که پاس شی بری. دیگه خسته شدم از دستت.


چرا پدر شوهر مادرشوهر تا یکسال و نیم بعد از عقد تو حتی حاضر نبودند تلفنی با تو صحبت کنند؟

اونها که مشکلات 6 پسرشون را می دونستند و خبر داشتند خانم اولی خودش اجازه داده و اومده خواستگاری ( ما خنگیم درک نمی کنیم. اونها که با چشمشون دیدند خانم اولی اومد خواستگاری تو و التماس به بابا که بذار حسنا زن شوهرم بشه) چرا مامان باباش کاسه داغتر از آش شدند؟


پدر شوهر مادرشوهر طرف پسرشون را می گیرند، نه عروسشون را. اگر واقعا اون زندگی مشکل داشته که باید خوشحال هم بشن، چطور ناراحت بودند؟ چطور تو را تحویل نگرفتند و بعد از یکسال و نیم هم که حاضر شدند ببینندت، حرف اول و آخرشون این بود که برووووووووووووو


شاه بخشیده وزیر نمی بخشه حکایت اونهاست. اگر خانم اولی رضایت داده بود، حرف اونها چی بود که با تو بد بودند؟ 

ببین الان مامان علی چطور دور نفس می گرده

مادرشوهر کبوتر چقد دوسش داره


چرا شماها که عقدی و رسمی هستید اینقدر مادرشوهرها باهاتون بد هستند و طرفدار اولی؟ مادرشوهر پری هم همینطوریه. دائم به دارا می گن اشتباه می کنی، برو پیش زنت زندگی کن. قضیه چیه؟


پدرشوهر مادرشوهرها

  • یا به شکل غیرمنطقی و متعصبانه ای طرفدار پسرشون هستند
  • یا اگر عاقل باشند طرفدار حق و اون چیزی که درسته و در مجموع برای بهتر شدن زندگی پسر و عروسشون خوبه.


ما خانواده همسری ندیدیم که از روی تعصب و بی منطقی طرفدار عروس باشند. یا فهمیده اند و طرفدار اون چیزی که درسته. یا هم که سفت و سخت و بی برو برگرد هر چی پسرمون بگه.

چطور شده که خانواده مردک طرفدار عروسشون هستند؟ لابد پدر و مادره فهمیده هستند و می دونند عروسشون درست می گه و چی به نفع زندگی پسرشون هست. 


حیف شد که آخر این همه سیاست و برنامه ریزی این شد. مردک گولت زد و خودش را پولدار جا زد و تو هم فکر کردی چه بردی کردی با این شوهر دزدیت.

گویا تو زرد از آب دراومده. اموال مال کس دیگه بود و حسنا شد اجاره نشین بی ماشین. یه پرایدی چیزی قسطی ثبت نام کن، آبروت را جمع کن. 


نظرات 331 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:57

سوالاتی که نشه سفسطه کرد که جواب نمی ده. یکسال همه پرسیدند بیماری خانم اولی چیه؟ جوابش چی بود؟
الان که دیگه به حمد الهی این سوال اصلا تایید نمی شه و ناپدید شده

اگر بگی چطور یخچال را سریع به برق زدی ده پاراگراف داستان می باقه که من امکاناتم با شما فرق داره. چند روزی هست روی کلمه امکانات مانور می ده.
وسایلم در خدمت من هستند ( ربطش را با زود یخچال به برق زدن اگر فهمیدین بگین ما هم روشن شیم )
یخچال من ساید بای ساید است
آبش را وصل کردم به غیر از گوشت و مرغ مواد دیگه هم دارم و .......

اسم بیماری خانم اولی یک کلمه است. نمی شه که واسش قصه نوشت. پس بهتره اصلا تایید نشه.

نه عزیزم

حسنا مکاریه که دومی نداره. سوالهای اساسی را جواب نمی ده. مدل یخچالش را براتون توضیح می ده.

راستی شما تو فریزرهاتون چی می ذارید؟

به دوستان چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:49

کافیه حالا نه با نام لیلا (حتما آی پی شو داره) با یه نام دیگه بهش کامنت بدند و کمی بوس و به مقدار کافی بغل بریزند تو کامنت و بعد سئوالهای مهم(از بین 10 سوال بانو ) رو ازش بپرسند تا ملتی رو از نگرانی نجات بده!!
الهه

قورباغه سبز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:48

دوستای گلم به خاطر نویسندگان بعضی از وبلاگ ها که چند همسری رو قبول دارن یا فکر میکنند حسنای صدیق جز راست نمیگه یا دوست دارن قربون صدقش برن خودتونو ناراحت نکنین. قرار نیست تو این وبلاگ با استدلالهای دوستان و بانو همه به کذب بودن حرفای حسنا ایمان بیارن. همین که یه درصدی متوجه تناقضات میشن عالیه. اونایی که قبلا تصمیمشونو در این مورد گرفتن و چشم و گوششون رو به روی حقایق بستن رو نمیشه کاریشون کرد. دلشون نمیخواد، دوست ندارن چیزی جز آنچه در ذهن دارن بشنون. حق هم دارن نظر خودشونو داشته باشن. اگر کسی دلش بخواد دو دو تا رو مسائی سه تا بدونه کی میتونه منصرفش کنه؟

قورباغه جون حق با شماست

بعضی ها خودشون قدرت استدلال و درک درست و غلط را دارند

بعضی ها را می شه کمکشون کرد که هشیار بشن و از عقلشون استفاد کنند

بعضی ها را کلا باید بی خیال شد. اون یک قسمت مغزشون تعطیله. بذارید خوش باشند

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:41

خوب بچه ها لیلا نامی پیدا بشه یه ایمیل بزنه و همه ستوالات 10 گانه بانو رو بپرسه ازش و اینجا بگه(کسی که ایمیل اضافی فیک داره)
این درس عبرتی هم واسه حسنا میشه که دیگه به کسی نگه ایمیل بزن تا خصوصی بگم!

اگه جوابی واسه این سوالها داشت وبلاگش را مخفی نمی کرد.

در پست کمی تغییر نوشته علت مخفی کردن آرشیو اینه که شاید یک فامیل یا آشنا بخونه. آشناها از بعد از تابستون دیگه نمی خونند؟ سوادشون تا همونجا قد می ده؟ بقیه آرشیو دیگه اشکالی نداره؟

یا دلایل ازدواج و شرایط زندگی کثیفش را مخفی کرده؟

نارین چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:40

دقت کرده باشین به عنوان داستان میخونن

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:30

مامانهای نی نی سایت ای ول!
هه 4 صفحه رو بخونین

http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=610307&PageNumber=4

خاتون چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:27

خوب یه نفر که ایمیل اضافه داره برا حسنا بنویسه و سوالا رو ازش بپرسه
ببینیم حسنا چی جوابشو میده
شاید داره داستانو عوض میکنه

حوصله داری !

یه سری دروغ و سفسطه تحویلت بده

انگار به چونش تخم کفتر بستن. یهو یه ایمیل می گیری سیصد صفحه

غنچه چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:26

بانو جان
عاشقتم ...عالی بود

این آهنگ فرشید امین هست بانو بانو بانو بانو
تقدیم به شما بانو جان

بانوی شرقی
برای همه بانوان نجیب شرقی

غنچه چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:24

سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 17:33
کک ٢:٤٥ ‎ب.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
آاااااااااااااخ دردم اومد حسنا جون بغل ماچ عجب خونه ی بزرگی گرفتی
فکرکنم کم کم 20 یا 30 متری باشه... فقط یه خواب دارهخرخون

پاسخ: خانوم کک معلوم هست که حسابی دردت اومده چون اونطور که دوستان گفتند راه افتادی وبلاگهاشون و براشون کامنت گذاشتی به این خیال واهی که حرص دلت آروم بشه لبخند برای این گفتم خیال واهی که مطمئن هستم با این روشها بیشتر و بیشتر مشکلات روحی شما پدیدار میشه و متاسفانه درمان نمیشی . بیشتر به فکر خودت باشلبخند برای خونه هم اگر زیاد خودت رو ناراحت نمیکنی و صورت خراش نمیدی و به سینه نمیکوبی سه خواب داره


حسنا جان مشکلات روحی کی
ما یا شما !؟
همین جور داری از توهماتت و عقده ها و حسرتتات به عنوان یک زندگی واقعی می نویسی
الان اون وقت کی مشکل روحی داره
ما یا شما !؟
مایی که فقط نگران دخترکان ساده هستیم گول وبلاگ تو رو بخورن فکر کنن با 6 می تونن بیان تهران و خونه بالاشهر و یک زندگی و آینده یک زن و بچه بهم بریزن
ما به فکر دختر کان ساده هستیم
نه به فکر مشکلات روحی تو
سه خوابه !؟!؟!؟!!؟؟
توبالاشهر !؟!؟!؟!!؟! از اون حرفا بود
با فروش ماشین و رهن یک خونه تو مرکز شهر تو نستی یک خونه سه خوابه تو بالاشهر بخری
چی فکر کنی راجع به ضریب هوشی مردم
ضریب هوشی خودت خیلی پائین که مردم مثل خودت فرض می کنی

برو با همون خونه سه خوابه ات خوش باش صورتت خونی مالی نکن انقدر هم به سینه ات نکوب به خاطر این وبلاگ

چون کسی به خاطر 6 و خراب کردن یک زندگی صاحب خوشبختی نشده
چون از هر دستی بدی از همون دستم میگیری این قانون طبیعت
اگر کسی آه یک زن و بچه پشت سرش باشه هیچ وقت روی خوشبختی نمیبینه

غنچه جان خونه رهن کرده.

با فروش یک 206 و رهن یک خونه 40 متری

توی شمال شهر سه خوابه رهن کرده

لیلا چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:15

لیلا ۳:۳۱ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩٢
امیدوارم به من و خواننده های خاموش اینجا جواب بدی و ما رو از این سردر گمی نجات بدی.
ممنونم
یا علیگل

پاسخ: سلام لیلا جونماچ کامنتهات رو خوندم . بیزحمت آدرس ایمیلت رو در قسمت ایمیل نظرات ( نه در متن ) بنویس . حرفهات رو هم دوباره بنویس. من حتما جواب میدم و جوابش میاد به ایمیلت . به نظر من وقتی شما سوال میکنی باید فقط جواب رو برای خودت بخوای چون دیگران اگر مایل باشند خودتون هم میتونند بپرسندلبخند
حسنا بانو - ۱/۸/۱۳٩٢ - ۱۱:٤۱ ‎ق.ظ



کامنتهای لیلا جون تایید هم نشده. مخفی بمونه تا لیلا جون آدرس بده.

قسمت کامنت دونی حسنا فقط برای ماچ و بغل هست. هر کس سوالی داره فقط به خودش یواشکی جواب می دم که دروغام الان دیگه خیلی قاطی شده و باید حساب شده تر عمل کنم هاهاهاهاهاها .....

دیگه یواشکی می ره مسافرت

ماشین می فروشه بدون یک خط مطلب ...

کلا دیگه مونده چی بنویسه که دروغاش درنیاد. مرد همسایه از همه بی خطرتره. این هفته می خواد از مرد همسایه بنویسه

خاتون چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:14

جوابای حسنا رو

من چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:10

من ۱٠:۱٤ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩٢
اسباب کشی 1 روزه؟!!!
خونه دانشجویی گرفتی مگه حسنا جونم؟

پاسخ: عزیزم تو کامنتها بگرد در این مورد توضیح دادم لبخند
حسنا بانو - ۱/۸/۱۳٩٢ - ۱۱:٥٧ ‎ق.ظ



برگ اول میان برگ سوم سمت چب
بغل همونجایی که بیماری خانم اولی را نوشته

ثنا چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:06

ثنا٩:٥٤ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩٢
فقط میتونم بگم عمیقا متاسفم تو خوش باشی و کسی که این زندگی حق اونه ناخوش، قلبم میشکنه وقتی اینارو میخونم ...

پاسخ:ثنا جون وقتهایی که من خوش نبودم و در مشکلات بودم از ته دل خوشحال میشدی؟ به خاطر این که نوشتم چند روز در آرامش بودم قلبت شکست ؟ من نمیگم این زندگی حق خانوم اولی نیست ولی من هم به همون نسبت حق خودم رو از زندگی خودم دارم . افسوس متاسفانه گاهی اوقات آدمها خودشون باعث ناراحتی خودشون و زندگیشون میشند و دیگران در این زمینه مقصر نیستند
حسنا بانو-۱/۸/۱۳٩٢-۱٠:۳۱ ‎ق.ظ


پس وقتی مردک با زن و زندگیش بود در مشکلات بودی؟
تمام مشکلاتت همین بود و الان در آرامشی که جداشون کردی.
کسسسسسسسسسسسافط!

فعلا که مثل ... تو گل گیر کرده. نه راه پس داره و نه راه پیش.

روزی نگر که طوطی جانم سوی لبت
بر بوی پسته آمد و بر پشگل اوفتاد

فکر کرد مرد پولدار تور کرده. لختش کردند و دادنش تحویل حسنا

غربتی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:02

پیش ساخته ساز غربتی ۱:٢٦ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩٢
آبجی خانم من خوب متوجه نشدم!
چه جوریاس؟؟؟؟

پاسخ: عزیزم ماچ من هم واقعا نفهمیدم چه جوریا بودنیشخند حداقل به فکرش نرسید بیاد بگه ببخشید حرف بیخود زدم و سوال بیجهت که همه میدونند رو پرسیدم
حسنا بانو - ۱/۸/۱۳٩٢ - ۱۱:۳۳ ‎ق.ظ


تو که خراب شدی رو یه زندگی و گ... زیادی خوردی که داره خفه ات می کنه، به عقلت رسیده بگی ببخشید.
که مردم واسه یه سوال واضح باید از تو معذرت بخوان. خیلی عقده معذرت داری کسافط!

اول برو معذرت گ..ی که خوردی را بکن. تا بعد.

دختر کوچولو چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:57

دخترکوچولو ٦:٢٤ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩٢
خیلی دلم برای بهار میسوزه ناراحت چقد عذاب میکشه باباش با مامانش قهر کرده ... ناراحت

پاسخ: دختر کوچولو جون احساست رو درک میکنم . من هم بهتر از هر کسی میدونم بهار در این زمینه هیچ تقصیری نداره و بین همه این مشلات گرفتار شده . در حال حاضر هم همسر حواسش به بهار هست و نمیذاره که اذیت بشه . امیدوارم به زودی مشکلاتشون حل بشه و این قهر هم وجود نداشته باشه . کامنت دیگه ای هم نوشته بودی که خصوصی بود . ای کاش ایمیلت رو هم در قسمت ایمیل نظرت مینوشتی چون برات خیلی حرفها دارم ماچبغل
حسنا بانو - ۱/۸/۱۳٩٢ - ۱۱:٤٩ ‎ق.ظ



تو که گفتی شب و روز با برادرهاش خوش بود و رفت شمال واسه تمدید اعصاب و بعد هم اسباب کشی جنابعالی و سه روز تعطیل هم چسبیده بود به تو.
واسه نهار هم که مادرش دعوتش کرده بود نرفت دخترش را ببینه.
طبق دروغهای خودت، حواسش به چی هست؟ چطوری؟
آخر مارموز و کثافتی حسنا

نگران نباش عزیزم

هفته بعد بهار وارد قصه می شه تا یه کم این سوتی که داده را جمع کنه.

گرچه بهار بابای به این هرزگی را حتی حاضر نیست ببینه. سفت و سخت پشت مامانشه.

مهیای پنهان چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:54

پاسخ:
همدیگرو دوست داریم،همین و بس اما میدونیم با هم آینده نداریم!!!
این همه دختر و پسر با هم دوست میشن مگه همشون به خاطر آیندشونه؟!نچ...همسونم میدونن که باید از هم جدا شن البته به غیر از درصد کمیشون!!!
حالا چون همسریه ما متاهله ما فقط مشکل داریم!!؟؟
در رابطه با سوال آخر!!!مگه خاستگار میاد از من میپرسه آیا شما صیغه مرد متاهلی بودی که من بخوام بگم بله...
نمیپرسه منم هیچی راجع بهش نمیگم


چه آدمهای کثیفی آفریدی خدا
منظورت از این کار چی بوده؟

گلریز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:51

بتونه اینقدر محکم و با شخصیت باشه.قلب

بچه ها معنی محکممممممممممممممو با شخصیت رو هم متوجه شدیم.اینقدر محکم بوده رفته زن دوم یک مرد برای تامین 6 شده

یه چیزایی می گن آدم می مونه در میزان درک و فهمشون

گلریز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:50

به نظر من وقتی شما سوال میکنی باید فقط جواب رو برای خودت بخوای چون دیگران اگر مایل باشند خودتون هم میتونند بپرسند
استدلال رو داشته باشید در حد اتم

دوستت رویا چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:41

دوستت رویا ٩:٠۸ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩٢
سلام حسنا جان
امیدوارم این خونه برای همتون خوش قدم باشه.
نمی تونم انکار کنم وقتی به خانم اولی و شرایطی که توش قرار گرفته فکر می کنم غم عجیبی در اعماق وجودم حس می کنم.
این بیچاره توی باتلاقی افتاده که هرچی دست و پا می زنه بیشتر فرو میره.نگران
نمی تونم احساسی تنفری رو که بهار نسبت به تو و زندگی و شادیت که حتما" در نظر اون به قیمت از هم پاشیدن خانوادش تموم شده ندیده بگیرم
و نمی تونم منکر شم مقصر اصلی تمام این احساسات بد همسر هست که به خودش حق داده دو همسر داشته باشه بدون اینکه توانایی خوشبخت کردن حتی یکیشون رو داشته باشه.ناراحت
متاسفم که چنین مردی مرد زندگی زن فهمیده و مهربونی مثل تو شده.نگران
ببخشید اگربا لحن تند نوشتم ولی نمیدونی تو چه برزخ احساسی بین خواستن خوشبختی برای تو و شادی خانم اولی و بهار هستم و متاسفانه این دو همزمان شدنی نیست......
مواظب خودت باش


پاسخ: سلام رویا جون ممنون ازت امیدوارم برای خودت هم همیشه شلامتی و شادی و آرامش باشه بغلماچ تمام احساست رو درک میکنم ولی من اینطور نمیبینم که فقط همسر مقصر این جریانها باشه . نمیگم اصلا مقصر نیست . به سهم خودش تقصیر داره ولی همه تقصیرها گردن اون نیست . نگران رویا جون این دو همزمان شدنی هست به شرطی که هر کدوم از ما شرایط خودمون و اشتباه خودمون رو در این بین قبول کنیم . با این روشی که پیش میره متاسفانه مشکلات بیشتر و بیشتر میشه ناراحت
حسنا بانو - ۱/۸/۱۳٩٢ - ۱٠:۳٠ ‎ق.ظ


اینم از دوستش رویا. دستت درد نکنه رویا خانم.
نشون دادی که قربون صدقه گوی های حسنا هم عمق کثافتی که زندگی حسنا را گرفته می فهمند.


زنیکه عوضی می گه این دو همزمان شدنی "است". از کدوم قبیله اومدی که همزمان می شه با هوو خوش بود. برگرد برو همون قبیله ات و اونجا خوش باش.

خیلی از دیدن این کامنت رویا خوشحال شدم.

اینکه خیلی منطقی و انسانی به موضوع نگاه کرده. نه مثل بقیه که کف می زنند کار خوبی کردی. خانم اولی را تنبیه کن

راستش وقتی کامنتهای تشویقی را می خونم بی اراده یاد یه جوکی می افتم که یه مورچه به گردن یک فیل چسبیده بود و گاز می گرفت و دوستاش هم دست می زدند که خفه اش کن خفه اش کن.

حکایت حسناست. حسنا مثل یک مورچه است در مقابل خانم اولی تو اون زندگی. خانم اولی تو اون زندگی عمق داره ریشه داره جایگاه و پایگاه داره خانواده مردک صددرصد حامی و پشتیبانش هستند

این مورچه های کوچولو برای حسنا کف می زنند که خفه اش کن خفه اش کن.

کیانی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:09

بانو جون اشتبا کردم در مورد بقیه وبلاگا اینجا نوشتم و ازشون اسم بردم. دیگه این کارو نمی کنم. فضای وبلاگمون آلوده میشه!

اشکالی نداره عزیزم. مهم نیست.

ساره چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 08:43

بانو:صاحب خونه در راه رضای خدا کارگر گرفته بود واسه خونه شما؟ چه جالب .

ساره :نه بانو جون طرف رو شناخته فقط خواسته ی سرمایه گذاری روش کرده باشه حالا می یاد جریانش رو تعریف می کنه

ساره چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 08:30

یعنی این خانم الان داره می گه چند همسری امنیت و آسایش ی خونواده رو به هم نمی ریزه؟؟؟؟یعنی هنوز این رو متوجه نشده؟:تعجب چقدر کثیفه کسی که به خاطر خودش آوار ی زندگی می شه و اصلا به خودش نهیب نمی زنه که با اینکار آرامش و امنیت رو از اعضاء ی خانواده دور می کنه. و چقدر تاسف برانگیز که ی عده فکر می کنن این کار ربطی به برهم زدن آرامش و امنیت افراد نداره.

دائم می گه من کاری به مشکلاتشون ندارم

انگار لازمه خودش هم برگرده برگهای اول را دوباره بخونه. این زندگی هیچ مشکلی نداشته و با اومدن تو به اینجا رسیده. مشکل تویی.

کار به مشکلشون ندارم یعنی چی؟

گلریز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 07:47

من تاپیک این کوکوو رو خوندم.مرز بین انسان و انسانیت.
خیلی جالبه.نوشته من با چند همسری مخالفم خیلی غیر انسانیه.!!!!!!!!جالبه.دوست عزیز اگه میخونی بدون منم موافقم هیچ چیز به اندازه از بین بردن امنیت زشت نیست.مخصوصا اگر امنیت یک خانواده باشه.این خیلی زشته.واقعا چطور میتونیم در مقابل هم جنسهامون، یک زن ،بعد از 20 سال زندگی اینقدر سخیف باشیم؟؟؟؟؟چطور میتونیم از مکر ورزیهای یک انسان مارموز اینجوری دفاع کنیم؟؟؟چطور میتونیم حق و زندگی یک بچه و یک زن دیگه رو که نابود شده نبینیم و به جای اینکه به حسنا جووونتتووووننننن بگین ببند در این دکووونتو و برو حیا کن براش گل بفرستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینقدر پست شدیم ماها
؟؟؟

شادی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 06:15

دم مامانهای نی نی سایت هم گرم
دیدم تاپیکشونو

بانو جون
از ته قلب بهت تبریک می گم. توی کارت خیلی موفق بودی تا حالا. کمک بزرگی به جامعه می کنی، امیدوارم نتیجه کار خوبی که با آگاهی دادن به زنها و دخترها و مبارزه با خیانت و دروغ می کنی در زندگیت به بهترین شکل ببینی

ممنون شادی جان

با کمک شما دوستان عزیز

شادی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 06:11

مهسا جون
کار خیلی خوبی کردی که برای خواننده های حسنا کامنت گذاشتی، مطمئن باش اونهایی که خودشون و یا مادر و خواهرشون از جنس زنهای دوم نباشن، راجع به حرفهات فکر می کنن
مسلمه که تعدادی از خواننده های حسنا شرایط مشابه اونو دارن و یا خودشون بچه زنی مثل حسنا هستن
اگه این عده رو بذاریم کنار اونهایی که بی تفاوتن و به قول بانو فقط می خوان فارسی وان ببینن و اونهایی که خیلی زودباور و ساده ان، می شن طرفدارای حسنا

شادی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 05:44

بانو جون
تحلیلت عالی بود، کاملا باهات موافقم

جمع بندی کامنتهای دوستان بود.

جیران چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 05:33

آقا من میگم حسنا این جا زندگی‌ میکنه هر کس هم مخالفه معلومه چشم دیدن ثروت و خوشبختی حسنا رو نداره و داره به سر و صورت میزنه.
http://www.noraci.com/1390/luxurious-roma-complex-in-tehran/

جیران جان فکر قلب ما را نکردی؟ حالا من این همه درد را چیکار کنم؟

حسنا رعایت حال ما را می کنه آدرس نمی ده

نارین چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 02:19

البته بعضیاشونم خواننده هستن

خاتون چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 02:09

رفتم تایپیک نی نی سایت رو که یه مامان گذاشته بود خوندم
واای
نظرات مامان صالحو

نارین چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 01:58

به همسر و بقیه خواننده های حسنا
واقعا شماها نمیدونین کنایه یعنی چی؟
ادبیات نخوندین تو دبیرستان؟
دانشگاه رو مثال نزدم که همه ادامه تحصیل نمیدن
بانو همسر سوم هستم یک کنایه به حسنا بانو همسر دوم هستم هست
اینو متوجه شید که کنایه است نه واقعی

مامانهای نی نی سایت طرفدار حسنا نیستند.

روی لینک تبادل نظرمون کلیک کنید و ببینید که ما هم مخالف هر زنی هستیم که روی زندگی کس دیگه خراب بشه.

ممنون

مرسده چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 01:04

بانو جان سلام ! آنلاینی ها

این حرفش نشون میده علاوه بر خانوم خانوما ، پدر و مادر مردک هم پرتش کرده اند بیرون و نمیخوان ببیننش ! و چه بسا علت حضور دائم مردک در خونه حسنا این باشه که برادرش هم دیگه نمیپذیرتش!
مردک هم خواسته با حسنا بره دست بوسی پدر و مادر اونها گفته اند زحمت نکشید و نیاید ما راهتون نمیدیم!
صحبتهایی هم که تو متن پستش نوشته احتمالا پشت تلفن بوده با کمی تغییر!

الهه جان،

سلام

اینقد دروغ می نویسه که دیگه هیچی تو داستانش مشخص نیست. فعلا که حسابی قاطی کرده.

مرسده چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:51

پاسخ:قاصدک جون ممنون ازت بغلماچ فعلا که نیازی هم نیست سر سنگین باشم چون نه ما رفتیم و نه اونها قرار هست بیان . البته اگر همسر دوباره نگه بریم اونجا دیدنشونخنثی
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱۱:۳٦ ‎ق.ظ

حسنا مگه نفرموده بودند که با مردک رفتند خدمت پدر و مادر مردک؟؟!! پس این جوابی که به یکی از کامنترها داده چیه؟
شاید منظورش اینه که ما رفتیم ولی راهمون ندادند؟

آره
چرا سر و ته جوابش یکی نیست؟

اول می گه ما نرفتیم.
آخرش می گه همسر "دوباره" نگه بیا بریم. البته این جمله یعنی همسر گفته بیا بریم. ولی نشون نمی ده که رفتند یا نه.

اما جمله اول قاطعانه می گه که نرفتند.

کیانی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:47

بی نام جان این ادرس وبلاگی که گذاشتی رو من با صاحابش اشنام!! معلوم نیس با خودش چند چنده...جدیش نگیرین! یهو هیجانی میشه دست میبره به کیبورد و .... بنده خدا اون مهربونم که براش نظر گذاشته خیلی مودبانه دعوتش کرده بیاد اینجا ولی این خانوم همچی بهش توپیده اون سرش ناپیدا

... چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:40

اره ایناز جان خودش استغفار کرد رفت اما نمیدونم از سر ترسش بود که دعا کردیم سرش هوو بیاد بود؟ یا اینکه انشالا متوجه اشتباهش شد

آیناز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:36

ولش کن سه نقطه جان خودش واسی خودش استغفار کرد رفت
اینا فک میکنن بادوتا ایه میتونن بگن ما مسلمانیم
یزید هم مسلمان بود
چی شد چی کارکرد الان مگه همه لعنتش نمیکنن
هرمسلمانی که مومن واقعی نیست عزیزم

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:36

http://thegooloobird.blogfa.com

افکار مسخره این رو ببین توروخدا بانو ! مثلا شما رو نقد کرده !

دیدم. مرسی

... چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:32

هیچ وقت در برابر ظلم سکوت نکن...
البته اینو دین من میگه... من مسلمونم دین تو جیه که خلاف اینو میگه

همسر چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:28

استغفروالله ربی و اتوب الیه

آیناز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:27

لعنت خدا بر ادمهای ساده لوحه وزودباور
ولعنت خدابر ادمهای دروغگو
ولعنت خدابر ادمهایی که ظلم وبه خودشون اسان میکنن ومیپزیرن

وخوشابه حال کسانی که ازادی بیان دارن وباظلم وستم دورویی وریا مبارزه میکنن وزیر بارهیچکدوم نمیرن

اگر دین نداری ازاده باش بشر

مینو چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:26

همسر جان! امثال شماها باعث می شین ظالم تو این جامعه حکومت کنه.
مطمئن باش ضرر شماها بیشتر از بانوئه. شما نگران اطرافیان بانو نباش. حسنا دنبال یه سری خنگ و خل می گرده که دروغ به خوردشون بده که البته نصیبش هم شده.
خدا هوو نصیبت کنه صلوات.

مینو چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:24

حسنا می گه خانم اولی واکنش مثبتی نمی بینه چون دیگه خونه و ماشین رو پس داده. الان هم خانم خانما دیگه موردی برای تلفن زدن به دل بابا نداره. مگر همون کاکل زری که قراره سونامی به پا کنه.
که اونم دیگه برای اومدن به این دنیا انگیزه ای نداره. مگه این که مردک دمپایی هاشو به نام بچه ی حسنا کنه.

کیانی جونم

مینو!

دمپایی هاشو

همسر چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:21

اگه صاحب این وبلاگ خودش همسر سومه که هیچ ...جای حرفی نمی مونه ولی در غیر این صورت خدا به فریاد اون و دوستاش برسه با این همه تجسس تو کار دیگران
این خانم حتی اگه دروغ هم بگه از شما گناهش کمتره
بدترین خلق خدا کسی است که مردم از دست و زبانش بترسند
لعنت خداوند بر مردمان بد زبان

اگر همسر سوم باشم اشکالی نداره هر چی بگم

... چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:16

من فکر میکنم پری دمشو گذاشته رو کولش و از دنیای مجازی رخت بر بسته... از ترسش که نکنه نوبیت رو شدن دروغای اونم برسه

مهسا چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:16

یادتونه حسنا یه بار گفت با همسر رفته کارخونه کرج کارخونه هم مال خانم اولیه

گلریز چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 00:09

هی هم میگه اگه ایندفعه به بابا جونم زنگ زد منم واکنش مثبتی نشون نمیدم. اخه زنک چی کار میخوای بکنی؟؟نمیبینی همه از تو بدشون میاد؟؟حتی مادر شوهر. یعنی مادر یک پسر در قبال فرشته نجات ٦ پسرش از زن معلول و بدجنس اول شوهرش طرفداری میکنه. شما دیگه خودت از اینجا بفهم قضیه چیه. در نهایت هم که چی؟؟بری به پدر و مادرش بگی. نه تو اینکارو نمیکنی!!!میدونی چرا؟؟نه اینکه ادم باشی ها برا اینکه میدونی تنها برگ برندته. اگه این رو هم از دست بدی دیگه خانوم اولی چیزی برا از دست دادن نداره. اون وقت روزگارت سیاه. خودت هم میدونی که خانوم اولی زیر پاهاشون لهت کرده.

گلریز جان
اینقدر پرت و پلا نوشته خودش هم توش مونده.

خانم اولی مردک را از خونه بیرون کرده، می گه همسر براش شرط گذاشته

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:58

خنده دار اونجایی که میگه مشکل خانوم خانوما به من ربطی نداره بذار خود همسر حل کنه
اخه ادم به این بشرچی بگه
بشر
انسان
تاحالا متوجه نشدی مشکل اون زن ومرد چی وکی
یکم برو جلوی اینه خودتو نگاه کن
وسط این زندگی داری چیکارمیکنی
مشکل تویی
توبری همه چی اروم میشه به مرور زمان
حالم بدمیشه وقتی میگه من کاری به مشکل شون ندارم
نباید هم داشته باشی چون مشکل اصلی همه فتنه ها خودتی چطور میتونی با خودت کاری داشته باشی؟

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:56

نه اخه تیریپ فرهیختگی برداشته ((((از همون نوعی که باباش داشته یعنی دخترشو میده برا تامین٦ به یک مرد ٥٠ ساله بعد اینقدددددددد ادم خوبیه که خونه دخترشو پس میده به زن اول)))) دیدم خیلی میخواد نشون بده ادم خوبیه گفتم این فرصت رو ازش نگیرم

خواننده های ساده لوحش هم می گن واااااااااای این امکان نداره
ما تو دنیای واقعی همچین چیزی ندیدیم.
تو خیلی بزرگواری !!

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:53

گلریز جان مگه تن حسنا میخاره که بره بهاروبیاره
خارش تنشو بگیره

بهار به زودی به داستان برمی گرده.

الان یه داستان سرهم می کنه که بهار پول لازم داشت و به باباش زنگ زد عذرخواهی کرد.
بچه است دیگه.
دو تا از این دلسوزیهای مسخره می کنه برای بهار و برش می گردونه به آغوش داستان

کیانی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:53

با نظر مینو موافقم اونجایی که گفت:
خیلی از کسانی که میان این جا نظرشون عوض می شه. به شرط این که خودشون درگیر این نوع ارتباط ها نباشن.

مینو جون راست میگی. دخترانی که با دیدنه وبلاگ بانو و تحلیلای خردمندانه ای که میده نظرشون همچنان نسبت به حسنا مثبته مطمئنن و مطمئنن خودشونم در این راه قدم گذاشتن یا حداقل خیالشو دارن در سر میپرورونن

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:51

خنده دار اینه زنک افتاده وسط این زندگی اون وقت میگه اخی بهار بین اونا گیر افتاده. میخوای بگیم بهارو بدن به تو بزرگش کنی؟؟

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:43

ا بانو جان چرا کامنتشو پاکیدی میذاشتی باش طرز فکر وحرف زدن طرفدارای حسنا رو مردم میدیدن

عزیزم من کسانی که بی تربیت و گستاخ باشند حذف می کنم.

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:42

ممنونم گلریز و ایناز عزیزم
یه شعر از ایرج میرزا هست که می گه

رعایـــا جمــلگی بیچارگـان اند
که از فقــر و فنا آوارگـــان اند

تمام از جنس گاو و گوسفندند
نه آزادی نه قانون می‌پسندند

برای همچو ملت همچـو مردم
نبــاید کرد عقــل خویش را گم


دردناکه وقتی ادم این همه ادم کم خرد رو کنارش ببینه

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:37

مهسا جان خودت وناراحت نکن
شاید این یه تلنگری باشه عزیزم
شاید امروز به حقیقت نرسیدن ولی شاید بیشتر فکر کردن
امیدوارم یک روزی نه چندان دور خواننده های حسنا به نتیجه های خوبی برسن
بعضی هاشون فقط بخاطراینکه به زندگیشون ضررنمیزنه میرن میخونن
اما این درواقعیت خیلی اشتباه هست
هرچیزی خوب یابد درمحیط زندگی ما کم کم تاثیر خودشو خواهد گذاشت
ای کاش بیشتر این خواننده ها بجای سرگرمی ازنوشته های حسنا کمی فکر کنن این سرگرمی شاید روزی بزرگترین مشکل برای یک دختر جوان بشه

ایشون اگر می فرمایند دنیای مجازی است و هر کس هر چی می خواد می تونه بگه، فکر نمی کنم کامنت مهسا در یک وبلاگ عمومی، کاری بر خلاف قوانین دنیای مجازی باشه.

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:35

مهسا جان عذر نخواه. تو قدمی در روشن کردن حقیقت برداشتی و این قابل ستایشه هتلر هم میلیونها طرفدار داشت خیلی طبیعیه که ادمها دوست ندارن حقیقت رو بشنون چون اولا برای مغز خیلی هاشون درکش سخته(ربط زیادی به ای کیو داره) و دیگه اینکه دونستن رنج به دنبال داره. به قول معروف از قدیم هم گفتن خوش به حال کسی که خر به دنیا امد و گاو از دنیا رفت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:33

برو کشکت رو بساب واسه همون کشک و بادمجونت..

گلریز به صفورا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:31

تنها نفعش در برملا کردن دروغ هاش اینه که نشون بدیم هنوز دروغ قبحش وجود داره. و دختران جوانمون رو از وارد شدن به این زندگی ها برحذر بداریم و دیگه اینکه سطح درک مردم را بالا ببریم و به مردم یاد بدیم که به خودشون احترام بذارن. اگر شما دوست دارید در این بی خبری بمونید و لبخند بزنید بفرمایید ادامه بدید

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:28

کامنت هارو من فرستادم
فکر نمی کردم ادم ها انقدر بی منطق شده باشن ، من از همگی عذر می خوام

این که یه عده آدم نفهمند یا بی منطق باشند طبیعی است. قرار نیست که همه آدمها بفهمند و همه منطقی باشند و همه باشعور.

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:26

صفورا جان شما که راست یا دروغ بودن مهم نیست و به صرف مجازی بودن حق هرگونه دروغ پردازی رو به افراد میدی لطفا از کلمه یزدان استفاده نکن. اول برو در این اسم مبارک کمی تامل کن بعد ازش استفاده کن.
برای خانوم اشپز هم بگم شما همون بهتر که اشپزی کنی و شبکه فارسی وانت رو ببینی. راستی فارسی وان هم ضرری برای کسی نداشت نه. دیگه هم اینجا ها پیدات نشه

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:25

همون سه نقطه ام فقط اعصابم به هم ریخته تو کامنت پایین شدم هزار نقطه

گیگیلی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:22

این پستت خیلی خیلی منطقی بود
خوشمان آمد از تیز بینی و منطقت

مرسی.
جمع بندی بود از کامنت ها و صحبتهای همه دوستانم.

......... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:21

سونا قلم؟ قلم اخه؟ یعنی چی مگه متن ادبی داری میخونی میگی از قلمش خوشم میاد یه بی سوادم همینطوری میتونه شروور از زندگیش بنویسه ... اخخخخخخخخخخخخخخ خدا

اگر صحنه قتل یک کودک را با افکت های ویژه به سونا نشون بدن، می گه به به چه افکتی؟

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:18

خدایا هستی؟ داری نگاه میکنی... میبنی ما همون اشرف مخلوقاتیما... فقط بی خیال همدیگه داریم زندگی میکنیم درد دیگران اصلا به ما چه؟

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:16

بچه ها صفورا راست میگه من متنبه شدم رفتم توبه کنم...
اصلا به ما چه که یکی به یکی داره خیانت میکنه اونم از نوع هم جنس خودمون که به اندازه کافی قوانین جامعه به ضررمون هست...
اصلا به من چه که این موج زن دومی تو نت زیاد شده و امکان داره یه روز دامادم یا پسرم یا شوهرم یا دختر خود منم وبلاگ امثال حسنا رو بخونه و تاثیر منفی رو زندگیش بذاره...
راست میگه من فقط باید بام وبلاگا رو بخونم و برم... بی خیال که اصلا چی خوندم... بی خیال وقتم ... بی خیال ...
من فکر میکنم فقط یه داستان خوندم... اصلا از این به بعد اگه یه قاتلم دیدم که جلوی چشمام یکیو زد کشت وگفت من نبودم میگم به درک این میخواد اینجوری وانمود کنه قاتل نیست پس منم همینو قبول میکنم... اصلا بی خیال بذار همه بیان چرت وپرت بگن و برن زندگی همش کشکه دیگه فقط ببینو رد شو

شهره سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:15

حسنا که میگه خونه جدیدش سه خوابه است پس حدودا باید 120متر باشه.یک خونه 120متری در شمال شهر قیمتش حدود یک میلیار و دویست میلیون تومنه و مبلغ رهنش حدود چهارصد میلیون تومن میشه.
خب حالا اگر فرض رو بر این بذاریم که حسنا از رهن خونه خودش و فروش ماشینش صد میلیون عایدش شده باشه چجوری تونسته با این مبلغ بدون خبر داشتن شوهرش یه خونه چهارصد میلیونی رهن کنه؟!پس امکان نداره شوهره در جریان نبوده باشه و حسنا توانایی رهن یه همچین خونه ای به تنهایی نداشته.
کاملا واضح و مبرهنه این داستان پس دادن خونه به خانوم اولی و فروختن ماشین برای پول رهن خونه جدید دروغه و هیچ مرد احمقی همون اول ازدواج برای زن دومش خونه اونم نوشاز تو شمال شهر نمیخره.نهایتا یه 206 برای حسنا خریده بوده که دلش خوش باشه و همین که تو خونه مردک تو شمال شهر مینشست براش یه دنیا بود.ولی خانوم اولی وقتی دید روی حسنا زیاد شده از اون خونه بلندش کرد و ماشینم ازش پس گرفت و مردک هم که گفت من نمیتونم حریف خانوم اولی بم و بیا بریم یه خونه خوب برات اجاره کنم و ماشینمم میدم سوار بشو که دلت خوش باشه.
البته اون خونه خوب هم این سه خوابه ای که حسنا میگه نیست یه خونه شصت هفتاد متریه ولی همونم برای حسنا خیلیه تا حدی که به اندازه یه سه خوابه براش ارزش داره هرچند که اجاره ای باشه

شهره جان،
رسیدن به خیر

کاملا درست می گی عزیزم.

توی یکی از پستهای کبوتر که لینکش را هم قبلا گذاشتم گفته بود ماشنیش 206 اتومات است. نهایت 50 تومن ردش کرده باشه.

یعنی خونه خودش، خونه ای که در 24 سالگی با ارثیه پسرک و بالا کشیدن پول پیش خونه و قسط و وام خریده، خونه ای است که 350 میلیون رهن داده ؟

که با 50 تومن ماشین بشه 400 تومن و یه خونه سه خوابه رهن کنه؟

کل داستان دروغه.
خانم اولی بلندش کرد و شوهره را هم بیرون کرده و ماشین و همه چیزشون را هم گرفته.

حتی بهار هم دو هفته است به باباش کاری نداره. حالا پست بعدی حسنا می گه بهار و باباش رفتند مسافرت پاییزی

خانم اولی و بهار مردک را بیرون کردند.

اینا هم فعلا یه خونه رهن کردند نشستند تا ببینند چه گلی به سرشون بگیرند

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 23:04

صفورا جان
چرا ما همیشه فکر میکنیم دنیای مجازی یعنی دروغ
پس ازلحاظ علمی هم باید هرچی تواین دنیا هست دروغه؟

شاید نوشته های حسنا روی زندگی شما تاثیری نداشته باشه
حالا شما به یک دید دیگه ای نگاه کنید
به دید یک مادر
شاید دختر شما یک روز این وبلاگ رو بخونه
وتحت تاثیر قراربگیره
بازمیگید دختر میخواستی تواین وبلاگ نری
شاید شما الان بگید بستگی به تربیت درست شما داره
اما من میگم محیط خیلی تاثیر گذاره عزیزم
محیط واجتماع حقیقی ومجازی نباید الوده باشه
اما هست
ایا دین شما میگه بادروغ مبارزه نکن؟
غیرازاینه که خداوند گفته دروغگو یکی ازدشمنان من هست؟
پس دروغ چه حقیقی چه مجازی تاثیرا ت خود راخواهد داشت

صفورا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:56 http://safoora631.blogfa.com

به نام یزدان پاک .

سلام . از این که از من دعوت کردید خواننده ی این وب باشم . ممنونم . خدمتتان عرض کنم دنیای مجازی همانطور که اسمش پیداست دنیایی است که در آن انسان حق دارد همانطور که دوست دارد بنویسد حتی اگر واقعی نباشد . یک نویسنده نیز برای نوشتن لازم نیست همیشه حقایق زنده را بنویسد و من خواننده اگر آن را باور هم بکنم . گناهی برای نویسنده وجود ندارد . چرا که راست یا دروغ بودن آن فرقی برای ما نمی کند .
آیا حسنا بانو از ما کمک خواست ؟
آیا از این کارش نفعی مادی عایدش می شود . ؟
آیا ما همسر اول شوهر ایشان را می شناسیم که قضاوت های ما درست یا نادرست باشد ؟
راست یا دروغ بودن این مطالب برای من که فقط یک خوانندهی نا شناسم چه فرقی می کند ؟
در هر صورت زندگی در این شرایط مشکلاتی دارد حالا او دوست دارد مشکلات را این طور بنویسد . من فکر نمی کنم برای شما هم نفعی در برملا کردن باشد .
این یک دنیای مجازی است یعنی غیر واقعی . پس بی خیال باشیم و با کوبیدن هم دلملن خنک نشود . شما می توانید به این وبلاگ نروید .

وقتی می بینم یکی داره کشتی مشترکمون را سوراخ می کنه،

اگر خل مشنگ باشم، به شکل سرگرمی می بینمش و می رم واسش دست می زنم و تشویقش می کنم ادامه بده. سرگرمی با حالیه.

اگر قدرت درکم پایین باشه، می گم داره زیر پای خودش را سوراخ می کنه. به من چه. اینور که من هستم خشکه. روم را می کنم اونور و غروب خورشید را از عرشه کشتی تماشا می کنم.

اما اگر متوجه معنی جامعه انسانی و منافع جمعی باشم، سعی می کنم یه راهی پیدا کنم که نذارم کشتی را سوراخ کنه. که اونی که داره دست می زنه و تشویق می کنه را بیدار کنم و متوجه خطر کنم.

شما غروب آفتاب را تماشا کنید. همین که دست نمی زنید غنیمته.

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:33

ببخشید میشه یکی ادرس وبلاگ کبوتر و نفس رو بذاره میخوام اونا رو هم ارشاد کنم

لینک همشون کنار وبلاگ عسل خانومی است.
سرچ کن عسل خانومی و آرش ....

بی طرف بودم! سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:28

سلام.من از خواننده ها و طرفدارای حسنا بودم.این پست آخرو که خوندم واقعا از خودم بدم اومد مخصوصا اون تیکه ش رو که نوشته بودین خانوم اولی به خانواده خودش هم چیزی نگفته در این مورد.
راس میگین اگه خانوم اولی از همون اول خبر داشت که این همه جار وجنجال راه نمینداخت.اینکه فک کنم بابای من رفته یه زن 30 ساله گرفته حالمو بهم می زنه یا اینکه فک کنم شوهرم می ره یه زن دیگه بگیره...
حرفای حسنا قشنگ بود وهست.اما ته دلم همیشه عذاب وجدان داشتم به خاطر دوس داشتن حسنا.نمی خوام راجع به زندگی مردم قضاوت کنم برا همین چیزی نمی گم.اما این پست آخر واقعا دیدم رو نسبت بهش تغیییر دااد.

از خودت بدت نیاد عزیزم.
هر کدوم از ما از یه جایی متوجه شدیم دروغ می گه. همه که از اولین پست متوجه نشدیم.
کم کم فهمیدیم.

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:15

چقدر مردم دروغ می گن ممنونم بانو که این دید دقیق بودن رو تو وب به من دادی .
من همیشه پایه ی حرفهای ادم هارو بر اساس راست بودنشون قرار می دم ولی چند وقتی هست که دیدگاهم عوض شده

در مورد افترشیو هم بذار برای 4 رمین بار این پنجشنبه بهش کادو بدم ، قول می دم که بازش کنم و استفاده کنه

خواهش می کنم عزیزم.

افترشیو هم

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:14

سه نقطه جان یا همون خانوم کک
اخه اینجا کلی ادم هستن بهش بغلماچ میدن
تاییدش میکنن چطوری در وبلاگشو گل بگیره
اون فقط داره حسرت های درونیشو مینویسه
چیزی که تو دنیای واقعی حسرت هاشو داره
واسش اصلا مهم نیست کسی تحت تاثیر وبلاگش قراربگیره یانه
اگه مهم بودهیچ وقت اویزون زندگی دیگری نمیشد


یه سوال هم من میکنم
چطور خانوم خانوما کلفت وپرستارداره
اما شوهرش حتی یه کارگرنداره که حسنا ازش حرف نمیزنه
اگه داشت کلی درموردش حرف میزدو پز میداد
خانوم خانوما انقدر ثروت داره ودرامد که میتونه پول کلفت وپرستار وبده
بقول بانو ،حسنا حسود وداره دق میکنه چون دردش میاد از ثروت خانوم خانوما بنویسه


یه چیز جالب به ذهنم رسید نکنه اون دوتا چکی هم که حسنا درموردش حرف میزنه تسویه حساب مردک بود
که خانوم خانوما بهش دادکه بره ور دل حسنا بشینه
کاملا آس وپاس
بخاطر همین درموردبچه تردید داره
چون دیگه هیچ پولی درکارنیست
منتظر یه موقعیته
زهی خیال باطل حسنا
دیگه چیزی بهت نمی ماسه
بچه بیاره حتی کاکل زری هم بیاره فایده نداره
اون فامیل شوهر نمیخواد که
اون پول میخواد که فعلا مردک نداره
ونخواهدداشت

نیک سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:09

پدر شوهر مادر شوهر اصلا این خانومو قبول ندارن به عنوان عروس.

پدره حاضر نشد بیاد خونه ببیندش.
حسنا رفت تو پارک دیدش، ازش خواهش کرد واسطه بشه که خونه را خالی نکنند. که اون هم گفت من کاری ندارم.

مینو به ... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:08

دلیل وبلاگ نوشتن حسنا واضحه: تنهایی بیش از حد و نیاز به گرفتن تایید و تحسین از دیگران. اونم یه عده ی خیلی زیاد. شهرت داشتن و بوس و بغل ها نیازهای روحیشو جواب میده. به همین سادگی. وگرنه رمزی می کرد.

کامنتهای پست آخرش فعلا 116 تاست. به جرات می تونم بگم 100 تاش دقیقا مثل هم و تکرار خونه مبارکه عزیزم عاشقتم دوست دارم ماچ بوس بغل.

یکی دو نفر پرسیدند شرایط مردک برای خانوم اولی چیه. گفته نمی گم. به شما چه !

یکی دو نفر هم سوالهای متفرقه داشتند مثل طرز تهیه غذا در آرام پز، و ...

کامنتهای اصلی را جواب نمی ده. بقیه هم که براشون خوشی باشه و ممنون از حسن نظرشون

نیک سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:07

مرررررررررررررسی سحر

نارین سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:07

قاصدک۱٢:۳٩ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
حسنا خوشحالم اوضاع رو به راهه.ولی خوب کاری کردی جواب مادر شوهر و پدر شوهرو دادی و من باشم باهاشون سرسنگین میشم تا جساب دستشون بیاد.
وباز هم خوب کردی همسر رو برا آشتی تشویق نکردی فکر میکنم تنبیه برا خانوم اولی لازمه

پاسخ:قاصدک جون ممنون ازت بغلماچ فعلا که نیازی هم نیست سر سنگین باشم چون نه ما رفتیم و نه اونها قرار هست بیان . البته اگر همسر دوباره نگه بریم اونجا دیدنشونخنثی
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱۱:۳٦ ‎ق.ظ



شما اگه همسر اول هم بودی این نظرو داشتی؟که چرا پدرشوهر و مادرشوهر طرفتو گرفتن؟

نارین جان آخه مگه می شه پدرشوهر مادرشوهر طرف عروس را بگیرن و پسرشون را ول کنند؟

مگر این که پسرشون واقعا گند زده باشه و حق با عروسشون باشه.

مینو سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:06

بچه ها من به دو نفر آدرس این جا رو دادم که نظر مثبتی به این موجود کثیف حسنا داشتن. یکی شون حتی لینکش هم کرده بود. اما هر دوشون بعد از دیدن این جا نظرشون برگشت.
خیلی از کسانی که میان این جا نظرشون عوض می شه. به شرط این که خودشون درگیر این نوع ارتباط ها نباشن.

مت سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:03

یه سوال هم من اضافه کنم ... برای بهار چطوری توجیح کرده اند ؟؟؟گفته که مادرت نمی تونسته و..................

حسنا:
برید از خانوم اولی بپرسید. چرا از من می پرسید؟

بابات در 50 سالگی کنترل ... را نداشته را چطوری روشون شد بگن؟
فرض محال که مادرش مشکلی داشت، مردک 50 ساله اینطوری با آبروی خودش و زندگیش و دخترش و احساس همسرش بازی نمی کرد. می رفت یک بیوه همسن خودش صیغه می کرد و بهشون کمک مالی هم می کرد و تمام ...

نه این که در 50 سالگی تازه شادوماد بشه و بره دیسکو و برنامه بچه دار شدن داشته باشه و ....

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:01

فرق حسنا وشراره اینه که شراره از کردش پشیمون شده خودشم از خیلی وقت پیش اعتراف کرد ادم دلش می سوزه براش یه بی عقلی کرده... حالا گیر مردک افتاده با یه بچه... هیچ راه پس وپیشم نداره با کلی اه و نفرین پشت سرش... اما این حسنا ... این حسنا... از اون مکارای عالمه البته از نوع ای کیو پایینش...
تعجبم از اینه که تو دنیای مجازی دروغ یعنی چی... اینجا که دیگه نه مردکی هست... نه پولی نه ماشینی... منظورش از این وبلاگ زدن چیه؟ ترغیب دخترا به این نوع زندگی؟ که عمرا کسی ترغیب بشه... پز دادنو خالی کردن عقده هاش؟ اخه ما که نمیبینیمش که مثلا کیف کنه...
موندم چرا اینقدر وقیحه... چرا در وبشو گل نمی گیره بره... هی دروغاشم در ممیاد ... باز پروپرو میاد مینویسه

حسنا در دنیای واقعی از طرف همه سرزنش و نکوهش می شه. حتی پدرش هم دفعه آخری باهاش دعوا کرد و رفت.

به اونها که دیگه نمی تونه این دروغایی که واسه ما ردیف کرده بگه. خانم اولی اومد خواستگاری و مشکل جنسی داره و .... اونها همه داستان را می دانند و دائم سرزنشش می کنند.

اینجا می نویسه که تایید بشه. که یکی دوستش داشته باشه. یکی باشه تحقیرش نکنه. مسخره اش نکنه با این زندگیش.

سحر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 21:54

حالا نیکی جون اینو گفتی یادم اومد وقتی این قسمت از پست حسنا رو خوندم فکر کردم این دختر چه قدر بدبخته که برای اینکه دید بقیه رو به خودش خوب کنه میره زیر یه پیرزن غریبه لگن میگیره و کاراشو انجام میده و اصلا عجیب تر اون که چطور به قول خودش مریم جون اجازه داده این تا این این حد تحقییر بشه در حالی که از پستش معلوم بود حتی نوه های پیرزن کاراشو انجام نمیدادند اونا اگه احترامی برا حسنا قائل بودند و آدم حسابش میکردند برا پیرزن یه پرستار میگرفتند حداقل برا چند روز که خودشون نیستند همون موقع فهمیدم حسنا چه زوری میزنه تو این زندگی بمونه
منظورم این نیست که انسان برای نوع دوستی همچین کاری نمیکنه اما جایی که واقعا لازم باشه اما نه اینکه برا خودشیرینی اینقدر خودشو حقیر کنه و اونا هم خوب سوء استفاده کردند اون همسر احمقم حتی صداش درنیومده بود خانوم خانوما کلفت و پرستار داره اونوقت حسنا برای باج دادن باید بره لگن بگیره زیره یه غریبه

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 21:42

ولش کنین بابا ما که خونه شو نمیتونیم ببینیم
اونم هرچی دلش میخواد میگه
مهسا جان خودتو اذیت نکن اینهمه ناراحتی نکن
ازاین زنها ودخترها پرهستن
باید سفت به زندگیمون بچسبیم مبادایکی ازاین کنه های اویزون نیان تو زندگیمون
انشالله دوستت هم به زودی ازشر اون اویزون خلاص میشه
تاحالانشده کسی اویزون زندگی دیگری بشه وخوشبخت باشه
تونستن خوشبختی دیگران وبگیرن اما نتونستن خودشونو خوشبخت کنن
بچه ها خونه سه خوابه کوچیک هم هست صابخونه ازهال میزنه به اتاق خواب میچسبونه این که نمیشه بزرگ این میشه لونه موش درست کردن
که امثال حسنا خوش باشن که سه خوابه دارن
.
.
.
اصلا بگیره 5خوابه وقتی مستاجره چه فایده
وقتی خانوم خانوما بیرونش کرداونو عشق است
چرا ماباید ازیه خونه ی مستاجری دردمون بیاد؟

اتفاقا به جان خود حسنا من دردگرفتم اما ازنوع دل درد
ازخنده اخه خونه ی مردم دیگه پوزدادن داره
هرچی باشه مال مردمه
خانوم خانوما دمت گرم که خونه وماشین وازش گرفتی
مردک وهم بیرون کردی امید وارم ارامش داشته باشی

اندازه خونه و صاحبخونه و مستاجر بودن و بالا و پایین شهر بودنش مهم نیست.
بالاخره هر کدام از ما ممکنه مستاجر باشیم یا خونه بزرگ یا کوچیک داشته باشیم یا .... همه که سطح زندگیشون یکسان نیست ایناز جان.

اما این که دروغ بگی و بخوای بگی زن دوم و زورکی شدن و زندگی به هم ریختن هیچ اشکالی نداره و خانم اولی دیوونه است که درک نمی کنه و نمی خواد آرامش داشته باشیم و ... ایناش هست که ایراد داره.
به زور می خواد بگه مردک عاشق منه و زنش را ول کرده. ما به این آدمها می گیم هرزه. نمی گیم به به و آفرین.

سحر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 21:42

والا اصلا بعید نیست وبلاگ شراره رو برین بخونید ببینید تا قبل از عید چطور مینوشت شوهره ماشین مدل بالا براش میخرید خونه به نامش میزد عاشقش بود یه دفعه زندگیش متحول شد هی کم کم اومد گفت اینو دروغ گفتم اونو دروغ گفتم یه عده آدم عقده ای عین حسنا میان اینجا هی دروغ میگن کنتور که نمیندازه

نیک سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 21:35

به جان نفس
به جان کبوتر
این حسنا همه را سر کار گذاشته و اصلا شاغل نیست.
مادر اقای همکار را یادتان میاید؟؟
حس ششم من میگوید حسنا پرستار اون خانم بوده و اینطوری با مرده اشناشده؟؟؟

سحر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 21:33

خانم کک عزیز شما فکر کن من یه درصد باور کرده باشم
اصلا ...احتمالا منظورمو بد رسوندم قصدم تمسخرش بود از این جمله:
حسنا خیلی دلت میخواست خونه ات سه خوابه باشه؟نه؟ یعنی چون اینجا لازم نیست حرفشو ثابت کنه هرچی دلش میخاد و عقده داره میگه والا دقیقا به همون دلیلی که شما گفتی منم فهمیدم داره دروغ میگه مثل بقیقه خالی بندیهاش

با پول پیش یه خونه کارمندی وام و قرض و قوله ای 40-50 متری و فروختن یه 206 دست دوم، خونه سه خوابه در شمال شهر رهن کرد؟

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:52

سلام.حسناجون.خسته نباشی حسابی .ماشاا.. به این انرزی انشاا..همیشه اینطور باشی.اخه بااین همه خستگی این همه مینویسی نکته به نکنته.
درموردخونه هم مبارکه حالایه نینی هم توخونه جدیدبیاری بد نیست اوضاع واسه اومدن یه مهمون جدیدمناسب نیست؟سوالماچبغل
پاسخ:سلام الی جون ممنون ازت سلامت باشی و شاد بغلماچ اوضاع برای مهمون مناسب هست ولی مهمون از این نوع که در واقع بدجور صاحب خونه میشه باید بیشتر فکر کنم . بهش فکر کردم ولی هنوز به نتیجه قطعی نرسیدم نیشخند

می خواد سن شوهرش بره بالاتر. هنوز جوونه برای پدر شدن

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:42

تونستی برای نینی تصمیم بگیری یا نقشه بکشی حسنا جان؟
فعلا مسایل مهم تری هست ... خونه ماشین بببببببببعد ایشالا نینی البته با همفکری دوستان که ببینیم چه جوری سر مردکو زیر اب کنم ایندفعه که خانوم خانوما هم زیاد عصبانی نشن و از این اواره تر نشیم

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:32

سلام حسنا خانووم
ممنون که نوشتی . راستی شما چرا نی نی ندارین؟؟/
پاسخ:سلام رهرو جون بغلماچ خواهش میکنم نوشتن که باید مینویشتم فقط این دفعه طول کشید . نی نی هم نداریم هنوز نتونستم تصمیم قطعی بگیرم برای این موضوعابرو

خوبه دو سه هفته پیش می گفتی اگه بچه دار بشم سونامی می شه.
چرا می گی تصمیم نگرفتم. بگو جرات ندارم همچین غلطی کنم.

کیانی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:30

این پاسخها رو حسنا نوشته؟؟ معلومه ترسیده و به دست و پا زدن افتاده!! ترسیده خواننده هاشو از دست بده!!!!

پارسال بعد از جلسه هر کس بهش گفته شرایط خانم اولی چی بود؟ گفت یه سری شرط غیر قابل اجرا.
امسال گفت جلسه در مورد شبهای 6 مردک بود.
الان هم که هر کی می گه شرایط مردک چیه، می گه به شما چه.

وبلاگ می نویسه از پول تو پاکت کارگر دختر خاله اش براشون بگه؟

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:24

ای بابا سحر جون من همون خانوم کک هستم ... این حرفا چیه میزنی کدوم خونه سه خوابه .. کدوم کشک... حسنا خونه سه خوابه داشته باشه و ازش هیچی نگه؟ حسنا انقدر بدبخته که مثلا عروسی تو هتل واسش خیلی مهمه و خیلی بی ربط اینو وسط حرفاش جا میده اونوقت از وسایل اتاقاشو جیدمانش هیچی نمیگه واسه اینکه نیست... چی بگه خب؟..
همینکه جواب کامنت منو اینجوری داد یعنی دردش اومده...
کلا خوشمان امد

آب یخچال را هم وصل کرده

یه چیزایی را به زور توی حرفهاش می گنجونه که آخر عقده است. منتها شما خیلی دردتون می آد.

سحر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:10

حسنا مادرت هم از خودت وقیح تره معلومه به اون رفتی اینو از حرفایی که به شوهر شارلاتانت زد فهمیدم اونم گفت حسنا میخواسته بره خونه خودش اما خالی نبوده ولی از خونه پیدا کردنت معلوم بود که حتی یک درصد هم قصد اینکارو نداشتی کسی که میدونه سال دیگه قراره بره یه خونه کوچیک که با ارث خوری بالا کشیده نمیره یه خونه سه خوابه بزرگ بگیره که مجبور بشه برا پر کردنش وسیله بگیره و بعد سال دیگه جا کم بیاره

سحر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 20:02

حسنا خیلی دلت میخواست خونه ات سه خوابه باشه؟نه؟
همه که میدونند تو دختر دهاتی عقده خونه بزرگ تو بالا شهر داری که حاضری به خاطرش بری زن دوم بشی و به هر خفتی تن بدی پس چرا همه رو احمق فرض کردی و میگی مستجر تو خونه ام بود نتونستم برم اونجا موقتا اومدم که خونه ام خالی شه

از وقتی که اقدام کرده بود واسه پس دادن خونه، تا وقتی پس داد یک ماه و نیم گذشت. می تونست همون موقع به مستاجرش بگه دنبال خونه باش بلند شو.

یه باره اسباب کشی می کرد که دوباره سال بعد نخواد این کار را تکرار کنه و این همه دردسر اسباب کشی داشته باشه.

خونه خودش هم بود، راحت تر بود.
الکی می گه مستاجرش خوب بود نگفتم بره !!
خب سال بعد هم باز خوبه دیگه. اخلاقش که نمی خواد عوض بشه. پس باز هم باید بمونه

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 19:44

چه طور بهین عزیز ؟

بهین سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 19:28

مرسی مهسا جون

قاصدک سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 19:20

قاصدک۱٢:۳٩ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
حسنا خوشحالم اوضاع رو به راهه.ولی خوب کاری کردی جواب مادر شوهر و پدر شوهرو دادی و من باشم باهاشون سرسنگین میشم تا جساب دستشون بیاد.
وباز هم خوب کردی همسر رو برا آشتی تشویق نکردی فکر میکنم تنبیه برا خانوم اولی لازمه

پاسخ:قاصدک جون ممنون ازت بغلماچ فعلا که نیازی هم نیست سر سنگین باشم چون نه ما رفتیم و نه اونها قرار هست بیان . البته اگر همسر دوباره نگه بریم اونجا دیدنشونخنثی
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱۱:۳٦ ‎ق.ظ



اونها حسنا را دیگه نمی خوان ببینند. مثل همون اوایل ازدواج. می گه من گفتم آدرس خونه را ندیدم بهشون

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 19:15

گلریز عزیزم خوب نمی شه ساکت بود ، ادم درد می کشه
این بلا سر صمیمی ترین دوستم اومده و الان اوضاعش خیلی بهم ریخته است
چرا یه زن زیر بار این همه خفت و خواری و کثافت کاری می ره ؟ به خاطر پول ؟ حالم دارم ازین همه فساد و خیانت بهم می خوره

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 19:06

مهسا عزیزم خودتو ناراحت نکن. این خانوم تبحر خاصی در برگرداندن همه چیز به نفع خودش داره. من هم چند بار براش چندتا نظر گذاشتم و ازش چندتاسوال برسیدم اما هیچکدوم رو تایید نکرد و فقط اونی رو که ازش پرسیده بودم چرا کامنتم رو تایید نکرده بودی جواب داد و جوری جواب داد انگاری که من چه چیزهای زشتی ازش پرسیده بودم. وقتی جواب قانع کننده برا سوالی نداره همین رفتار رو میکنه و فرافکنی میکنه و خودش رو حق به جانب نشون میده. عزیزم غصه نخور. هیچ اشکالی نداره. اخه این ادم ارزش ناراحت شدن داره.یک نگاه به زندگیش بنداز.زن دومه. پس مونده خور یکی دیگس. همین برا یک عمرش بسه.

این همه ازش پرسیدیم بیماری خانم اولی چیه
جطور خانم اولی خواهش کرد همسرش زن بگیره اما برای عقد شما ازش امتیازاتی گرفت و .... همه را خورد.

اما این که گفتند یحچال را زود زدی به برق، دید می شه یک جوری ماست مالی کرد، سه صفحه براش جواب نوشته

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 18:51

من برای چند نفر از خوانندگاه وبلاگ حسنا که تو نظرات ادرسشون رو قرار داده بودن ، نظر گذاشتم

اینم متن نظرمه
انسان های عاقل کسانی هستند که همواره نظرات و عقاید مخالف را می شنوند ، می اندیشند وبهترین رو از انتخاب می کنند.
بدون هیچ جزمیتی
به ادرس زیر بیاید و مطالبش رو بدون پیش داوری بخونید و ببینید کدوم حرف درسته ؟
http://banoohastam.blogsky.com/


امیدوارم خواننده ها یکم به خودشون بیان

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 18:48

افرین دقت شمادر تحلیل وقایع فوق العاده هست

مرسی.
جمع بندی نظرات و کامنت های دوستان است.

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 18:37

بچه ها به سر و صورتتون نزنید چون خانوم در مقابل ٦ و سرویس خوب دادن خونه سه خوابه گرفته. خدا ایشالله شفات بده.اگه تو حیا داشتی نمیومدی تو وبلاگت بنویسی ٦ دادم خونه گرفتم. چه پدر و مادری تو. باریکلا دارن به خدا. واقعا که براشون فقط دعا و خیر راهی میکنی. باریکلا ادامه بده. ادم خیلی باید مغزش کوچیک باشه که فکر کنه کسی برای زندگی نصفه نیمه تو با این وضع فلاکت بار و تحقیر و توهین با اینهمه بی ابرویی فقط برا یک خونه به سر و صورتش بکوبه. اینم از طرز جواب دادن به خواننده هاش. البته از تو بیشتر از اینم انتظاری نمیره

گلزیز جان کسی که قرار نیست بیاد.
همسر هم که عاریه ای است و ساعت خاصی می تونه بیاد.

سه خوابه گرفته توش آقتاب مهتاب بالانس تمرین کنه؟

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 18:31

حسنا جون بهار بین اون دوتا گیر نیوفتاده بین زالویی مثل تو و هرزه ای مثل باباش گیر افتاده. در ضمن زیاد ادای زن بابا های خوب رو برا بهار در نیار چون مطمئن باش یک تار موی گندیده مامانش رو به صد تا ادم ٦ کاری مثل تو نمیده

الان با مامانش همراه شده و با پدرش ارتباط نداره.

مهسا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 18:08

بانو جونم تحلیلهات معرکه بود
ولی متاسفانه بازم خیلی ها که نمی خوان از مغزفندقیشون استفاده کنند گول حرفهای حسنا رو می خوردن و بغل و ماچ و ...

عزیزم
حسنا هر دو سه روز یکبار می نوشت و هر بار 300-400 تا کامنت می گرفت.
الان ده روز یه بار می نویسه 100 تا کامنت بی معنی و مشابه می گیره که وای چه ماهی چه بزرگواری چه خونه ای چه همسری ...
بعد از دو سه روز هم کامنتهای چرا نمی نویسی شروع میشه. 100 تای بعدی هم تکرار می کنند بیا بنویس. کجایی.

همه ما می ریم می خونیم که می دونیم چه خبره. مهم تعداد خواننده ها نیست. تعداد خوش باورها است که رو به کاهشه.

خیلی هاشون هم می دونند دروغه. مث رمان می خونن می رن. سرگرمیشونه.

مریم سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 17:48

مریم ۳:٠۸ ‎ب.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
خسته نباشی بانو،ایشالا که خونه جدید پر از اتفاقهای خوب باشه، به همسر بیچاره هم زیاد گیر نده بزار آروم آروم غر بزنه تا اون هم تخلیه بشه، حالا نوبت گوش تو که یکی بشه در و اون یکی دروازه

مریم خانم
مردک به شکل دیگه ای در حسنا تخلیه میشه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 17:33

کک ٢:٤٥ ‎ب.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
آاااااااااااااخ دردم اومد حسنا جون بغل ماچ عجب خونه ی بزرگی گرفتی
فکرکنم کم کم 20 یا 30 متری باشه... فقط یه خواب دارهخرخون

پاسخ: خانوم کک معلوم هست که حسابی دردت اومده چون اونطور که دوستان گفتند راه افتادی وبلاگهاشون و براشون کامنت گذاشتی به این خیال واهی که حرص دلت آروم بشه لبخند برای این گفتم خیال واهی که مطمئن هستم با این روشها بیشتر و بیشتر مشکلات روحی شما پدیدار میشه و متاسفانه درمان نمیشی . بیشتر به فکر خودت باشلبخند برای خونه هم اگر زیاد خودت رو ناراحت نمیکنی و صورت خراش نمیدی و به سینه نمیکوبی سه خواب داره

با پول فروش 206 دست دوم خونه 400 میلیونی رهن کردی؟
مبارکه.

خنثی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 17:22

پاسخ:

خونه رو صاحب خونه زحمت کشیده بود بعد از بردن وسایلش کارگر گرفته بود و مثل دسته گل تحویل من داد . به همین دلیل من برای تمیز کردن خونه قبل از بردن وسایل کاری انجام ندادم . در حد بخار شو کردن سرویس های بهداشتی و تی و بخار شو کردن و یا جارو کشیدن جاهایی که برای اوردن وسایل خودم خاکی و کثیف شد . اونها هم در بین کارها انجام شد . البته با اجازه شما لبخند

صاحب خونه در راه رضای خدا کارگر گرفته بود واسه خونه شما؟ چه جالب

این خونه خیلی باید جالب باشه. با پول یه 206 و رهن یک آپارتمان 40 متری، توی شمال شهر خونه سه خوابه رهن کنی و صاحب خونه به جات کارگر بگیره تمیزش کنه و ....

آدرس این محله فاضله را بده ما هم بیاییم خونه بگیریم والاااااااااا

دسشویی حمام را بخار شو کردی؟
ضدعقونی نکردی؟

یادت رفت بگی پرده ها را دادم شستند. یا اونها را هم صاحبخونه شسته بود؟
نیامد کمکت اسباب کشی؟ تی بکشه واست؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 16:53

سلام
اولین باری هست که برای وبلاگ شما کامنت میذارم .
ترجیح میدم درباره کسی قضاوت نکنم ( بدون اطلاعات کامل و صرفا براساس حرف های حسنا درباره افراد که حضور ندارن مثلا خانم اول و آدمی که من اسمش و گذاشتم نر بر اساس توصیفات حسنا از شوهرش ( همسر ) ) .
ولی یه سوال دارم و اون هم اینکه شخص نر هیچ علاقه ای برای ازدواج مجدد نداشته حتی با مشکلی که خانم اول براساس حرف های حسنا داشته .
خانم اول اصرار کرده و نر را کشته که یا زن میگیری یا من می دونم و تو ( مثلا بهش نارنجک بسته و گفته اگه ازدواج نکنی منفجرت می کنم یا اسلحه گذاشته رو شقیقه و گفته می کشمت ) و نر مجبور شده قبول کنه و برخلاف میلش و با یه دنیا ناراحتی ازدواج کنه و همین ماجرا برای حسنا هم بوده که مجبور شده از بین خواستگارانش به زور و با تهدید خانم اول با نر ازدواج کنه و تمام این حرفها نه قضاوت و نه تحلیل بلکه حرف های خود حسنا است .

خوب حالا سوال پیش میاد که اگر زن اول رضایت نمی داد نر هرگز مجدد ازدواج نمی کرد .
خوب نر برای حفظ زندگیش خیلی کار ها می تونست انجام بده :
1 - قهر کردن و رفتن به خانه برادرش تا خانم اول سر عقل بیاد .
2 - گذاشتن شر و شروط منوط به قبول شروط از طرف خانم اول .
3 - کمک خواستن از پدر و مادر خودش .
4 - در جریان قرار دادن پدر و مادر خانم اول .
5 - کمک گرفتن و در جریان قرار دادن دخترش بهار .

این کارها رو از خودم در نیاوردم بلکه تمام کارهایی که نر الآن داره انجام می ده تا خانم اول کوتاه بیاد و هر دو زن راداشته باشه ، چرا این تلاش ها رو قبل از اومدن حسنا یا هر زن دیگری انجام نداد .

اگر انجام داده نتیجه نداده ، پس نتیجه می گیریم پدر و مادر خانم اول هم در جریان ازدواج مجدد نر هستند پس چرا حسنا تهدید می کرد که می رم به پدر و مادرت می گم . این به کنار اگر تمام این تلاش ها نتیجه نداده چرا الآن نر داره دوباره تکرار می کنه .

کلا اساس ماجرا مشکل داره ( رضایت زن اول )
خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا می رود دیوار کج

برای موارد دیگر که جای سوال داره زمانی قابل مطرح کردن و جواب خواستن که اول به این سوال جواب داده بشه .

بر فرض محال که بپذیریم زن اول ، ابتدا به نر اجازه داده و بعد حسنا وارد زندگی شده ، پر واضح است که این اجازه با رضایت قلبی نبوده و به خاطر اصرار نر بوده و فقط خدا می دونه در چه شرایطی حاضر به اجازه دادن شده به زور .

دقیقا همینه.
اساس داستان بر دو تا دروغ بزرگ گذاشته شده.

بیماری خانم اولی
اصرار و خواستگاری خانم اولی از حسنا برای ازدواج با شوهرش.

سحر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 16:52

حسنا جون کلی زحمت کشیدی و وقت گذاشتی در مورد سوالات ورقه امتحانی تشریحی اثاث کشی و جمع کردن وسایل و یخچال و خوراکیهاش دو صفحه کامنت جواب دادی پس معلوم شد وقتی چیزی رو براش جواب داشته باشی نه وقت برات مهمه نه زبونت بهت اجازه میده که جواب ندی حالا بیشتر نشون دادی که در مورد دروغای شاخ دارت که مدام تو وبلاگ های مختلف بهت تذکرشو میدن (البته اینجا هم میدن که تایید نمیکنی مث همین کامنت) هیچ جوابی نداری که بدی هرچی پرپری پرپر زد هرچی همسران اول نوشتند هرچی بانو و خواننده هاش نوشتند خودتو به بیخیالی زدی و توجیه کردی نمیخام وقت بذارم جواب بدم... جواب اینکه اسم بیماری خانم اول چی هست که نمیتونند با شوهرشون رابطه داشته باشند اینقدر وقت گیر بود؟؟!! یا اینکه با جواب دادن به این سوال پایه و اساس وبلاگت که روی مهربونی و خانومی تو و چشم و دل پاکی همسر و اصرار خانوم اول به ازدواج بود بهم میریخت؟

سوالهای اصلی را نادیده می گیره. اینایی که می شه ماست مالی کرد جواب می ده.

اون روزایی که مرخصی می گرفت می رفت دنبال کارهای اداری انتقال خونه خیالی به خانم اولی، رئیس عزیز به مردک خبر نمی داد که زنت مدتیه دائم مرخصی می گیره؟

چطور یواشکی این کار نقل و انتقال انجام شد؟

حسنا خفه بشی که اینقدر دروغ می گی

یاسمین سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 16:44

سلام بانو جون ، خسته نباشى وخیلى ممنونم ، اى کاش اون خانم هایى که فریب حسنا رو خوردند وتو کامنتها براش دلسوزى میکنند بیان اینجا رو بخونند و اگر جوابى دارند بنویسند ، اخه قربونت برم قربونم برى که تنها نشان دوستى نیست ، بیان با منطق و استدلال ازش دفاع کنند

اونها دارن حریم سلطان نگاه می کنند. چیکار دارند کی به کیه.

***** سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 16:34

وای بانو جونم خسته نباشی بیا من استعفا بدم شما به جای من حسابرس شو از من خیلی دق تر ونکته سنج تر بودی دست مریزاد خوب حال این حسنا دهاتی عقده ای رو گرفتی دلم خنک شد ولی روش خیلی زیاده دهن گشاد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 15:45

حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱٢:٢٢ ‎ب.ظ
خنثی۱:۱٧ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
1. چطور چندییییییییییین روز با مامانت و دو تا کارگر مشغول بسته بندی بودی بعد ییییییییییییه روزه همه اون وسایلو منتقل کردی و باز کردی و چیدی! چه جوریاس؟
2. همه وقتی اثاث جمع میکنن روی کارتن ها رو می نویسند که برای باز کردنش راحت باشند و گیج نشن ولی شما جووووووووری از این مسئله حرف زدی که انگار تابحال باهاش مواجه نشده بودی. چه جوریاس؟
3. شما وقتی وارد یه خونه جدید میشی اون خونه رو نمی شوری؟ تی نمی کشی؟ جارو نمیکنی؟ چون دیدم سریععععع همه چیو باز کردین و پهن کردین فک کردم جارو و تی و اینا رو بی خیال شدی! چه جوریاس؟
4. معمولا یخچال فریزر رو بعد از جابجایی و تکون خوردن تا چند ساعت به برق نمی زنند. بعد شما تا رسیدی اول اونا رو زدی به برق. نسوخت اونوخ یخچال فریزرت! چه جوریاس؟
5. مگه هم خونه قبلیت هم خونه جدیدت اون بالا مالاها نیست! (طبق ادعای خودت!!!) پس نباید فاصله مسافتی زیادی رو طی کرده باشی مثلا از زعفرونیه رفتی تجریش! یا از نیاورون رفتی فرشته یا ....... درهرحال مسیر زیادی رو طی نکردی که گوشت و مرغت آب بشه و خراب شه! اونم توو این سرمای این روزا. چه جوریاس؟
و سوالای دیگه که زیاااااااااااااااااادند !!!!!

پاسخ:سوالهات رو اینجا جواب میدم و با این که لزومی نداشت برات وقت بذارم ، این کار رو میکنم تا متوجه بشی که چقدر اشتباه میکنی
1 مسلم هست که بستن وسایل طول میکشه . چون باید با دقت بسته بشه و روزنامه پیچی بشه تا مشکلی پیش نیاد . هیچکی یک روزه وسایل جمع نمیکنه ولی همه یک روزه اسباب کشی میکنن . اگر تا حالا با شرکتهای حمل و نقل مخصوص اسباب کشی تماس گرفته باشی و اسباب کشی کرده باشی باید بدونی که نمیگن ما میایم وسایل شما رو میبریم ولی دو سه روز طول میدیم . یک روزه میبرند . برای باز کردن و چیدن هم دوباره متن رو بخونی توضیح دادم . خانومه کارتن ها رو باز میکرد و دم دست من میذاشت من هم توی کابینت ها چیدم .
2 همه روی کارتن ها مینویسند من هم نوشتم . خوشم اومده بود که مامان زحمت کشیده بود ریز وسایل داخل کارتن رو نوشته بود نه بصورت کلی برای همین موقع باز کردن راحت تر بودم چون دقیقا میدونستم چی توش هست . دلم خواست در این مورد بنویسم . نگفتم فقط من این کار رو کردم که شما اینطوری میگی . شما که نمیتونی بیای به من بگی چرا از این که روی کارتن ها ریز وسایل توش نوشته بود خوشت اومد . البته اگر شما هستی که حتما این رو میگی
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱٢:٠۳ ‎ب.ظ

پاسخ: البته اگر شما هستی که حتما این رو میگی ولی معمولا آدمهای دیگه اینطوری نمیگند لبخند
اتفاقا ما وقتی وارد خونه جدید میشیم اون رو تمیز نمیکنیم . عقلمون میرسه که قبل از این که وارد میشیم تمیز کنیم نه وقتی وارد میشیم و کارتن ها و وسایلمون وسطش هست تازه یادمون بیفته تمیز کنیم . خونه رو صاحب خونه زحمت کشیده بود بعد از بردن وسایلش کارگر گرفته بود و مثل دسته گل تحویل من داد . به همین دلیل من برای تمیز کردن خونه قبل از بردن وسایل کاری انجام ندادم . در حد بخار شو کردن سرویس های بهداشتی و تی و بخار شو کردن و یا جارو کشیدن جاهایی که برای اوردن وسایل خودم خاکی و کثیف شد . اونها هم در بین کارها انجام شد . البته با اجازه شما لبخند
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱٢:٠۳ ‎ب.ظ

پاسخ:4 برای یخچال فریزر هم من وقتی آورده شد و قسمت آبش وصل شد وسایل رو داخلش جابجا کردم درش رو بستم و با اجازه شما زدم به برق . تا حالا هم چیزیش نشده . قبلا هم این کار رو کردم و بار اولم نیست که اسباب کشی میکنم و اتفاقی نیفتاده . حالا شما عادت داری ساعتها صبر میکنی آب از همه وسایل فریزر راه بیفته بعد روشن میکنی و وسیله آب شده توش میذاری دیگه سلیقه شخصی خودت هست لبخند من هیچوقت این کار رو نکردم و نخواهم کرد . بر فرض محال یخچال فریزر هم خراب بشه همیشه فکر میکنم این وسایل خونه هستند که در خدمت من هستند من در خدمت وسایل برقی خونه نیستم . لبخند
5 یادم نمیاد پستی در مورد این نوشته باشم که خونه قبلی من و خونه فعلی در کدوم محله قرار داره اگر تو کامنتها هم بوده ، سوال کردند من هم جواب دادم و میشه گفت اشاره کردم . این بالا و وسط و یا جنوب بودن هم چیزی نیست که شما اینطور مغرضانه بهش اشاره کنی . به نظر شخصی من انتخاب محل زندگی بستگی به خیلی چیزها داره که برای هر آدمی فرق میکنه و معیار شناخت آدمها به این که کجا زندگی میکنند نیست . این رو گفتم که در ذهن داشته باشی و در حد توصیه بود برات لبخند
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱٢:٠۸ ‎ب.ظ

پاسخ:اما جابجایی در مسافتهای کوتاه بستگی به این نداره که از کجا به کجا میرند . اگر مرکز و یا چنوب شهر هم باشه که اختلاف دما بین حط استوا و قطب نیست که اینطوری میگی سرد باشه یا گرم باشه . ولی جواب سوالت. من صبح روز اسباب کشی و قبل از این که همسر بیاد وسایل یخچال و فریزر رو خالی کردم و توش رو کاملا تمیز کردم . همسر اومد و من هم رفتم خونه جدید تا وسایل رو بار کنند و بیارند و یخچال فریزر وصل بشه و سر جای خودش قرار بگیره ، زمان برد . بعد من وسایل رو چیدم . تو فریزر من که به جز مرغ و گوشت وسایل دیگه هم یافت میشه که از حالت یخ زدن میتونه خارج بشه . اگر تو فریزر شما فقط و فقط مرغ و گوشت هست و ساعتها بیرون بمونه به نظر شما خراب نمیشه که امری هست جداگانه . این رو هم بگم که وسایل و خوردنی هایی توی یخچال هم هست که زیاد نباید بیرون بمونه . شاید شما تو یخچالتون هر چی دارید چیزهایی هست که میشه بیرون هم بمونه . در هر حال شاید استایل زندگی من و شما از زمین تا آسمان متفاوت هست . من روش خودم رو گفتم و همیشه این کار رو انجام دادم و میدم شما هم در زندگی خودت مختار هستیلبخند
حسنا بانو-۳٠/٧/۱۳٩٢-۱٢:۱۳ ‎ب.ظ

پاسخ:واقعا حیف شد سوالهای دیگه رو نپرسیدی . یادت رفت در مورد کتابهام وسایل دکوری شوینده ها وسایل دستشویی و حمام نصب بقیه وسایل برقی من جمله لباسشویی و ظرفشویی . وصل کردن ماهواره و انتن و تلویزیون و باز کردن فرشها و چیدن مبلها و میز و ....در کل همه چیزها بپرسی . اگر هم دوباره یادت بیاد و بپرسی فایده نداره عزیزم . چون من به حد کافی برای سوالهات وقت گذاشتم . سوالهایی که همه خودشون جوابش رو میدونند و شما چون نمیدونستی مجبور شدی بپرس

وای
چونه دراز دروغگو

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 15:44

کاری که در مورد حسنا انجام شد واقعا کارستونه ولی بد نیست برای هر کدوم از زن دومی ها یه لینک مجزا در این صفحه باشه که خواننده ها نظراتشونو (البته بدون استفاده از ادبیات مزخرف اونها) برای هر کدوم اینجا بزارند. چون اونا نظرهای مخالف رو تایید نمی کنند و حتی وانمود می کنند که همه چی ok است و خودشون و اطرافیانشو هی همو تایید می کنند. مخصوصا مهیا و پری خیلی چندش آور و رو اعصاب هستند. بد نیست یه حال اساسی هم به اونها داده بشه. لطفا نظرتونو بگید؟؟؟؟

آنی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 15:41

آنی ۱:٢۱ ‎ب.ظ - دوشنبه، ٢٩ مهر ۱۳٩٢
همسرتون چه شرطی برای خانوم اولی گذاشته؟ خونه رو برگردونه؟

پاسخ: آنی جون ترجیح میدم در موردش نگم . لبخند همسر دو سه مورد رو به من گفت و در مورد بقیه اش حرفی نزد . من هم اصلا نه دخالت کردم و نه حتی اظهار نظر مثبت و منفی کردم خنثی
حسنا بانو - ۳٠/٧/۱۳٩٢ - ۳:۳٢ ‎ب.ظ

آنی جون

خانم اولی مردک را از خونه بیرون کرده. درست مثل پارسال. و بهش گفته فقط خونه برادرت یا پدرت حق داری بری.
خونه حسنا نیست.

شرط و شروط هم ایشون برای مردک گذاشته.
حسنا با افعال وارونه حرف می زنه

ساره سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 15:06

تا دیروز حسنا داشت ذوق مرگ می شد که مردک هست و همه چی خوبه و چقدر آرامش هست و به من چه من دخالت کنم مگه من پتروس هستم و جواب پدر شوهر رو خوب کردم که دادم و دست مردک درد نکنه که گذاشت حرفم رو بزنم که اگه نمی گفتم می مردم از این دسته اراجیف. امروز یکم نگران شده و امیدواره جوابی که داده دردسر ساز نشه و ختم به خیر بشه . فردا هم می یادمردک رو تشویق می کنه بره به خانم اولی سر بزنه گناه داره ولی مردک چی ؟ قبول نمی کنه.ببینید چقدر مهربونه این دفعه هم تنها به خاطر دل بی صاحب خودش . اینقدر ای کیوش پایینه که متوجه نیست اگه اختلافی بین مردک و خانم خانم ها پیش بیاد این هم رنگ آرامش رو مگر به خواب ببینه.خانواده مردک تمام تلاششون رو می کنن تا این دو رو با هم آشتی بدن. چون عروسشون رو دوست دارن چون بهار احتیاج به پدر و مادر داره چون این زن که اومده تو زندگی پسرشون رو شناختن و میدونن وجودش برای آینده و آبروی خانوادگی شون سمه .چه حالا حسنای به قولی همه کاره به مردک بگه یا نگه برو سمت خانوادت.آرامشی که حسنا داره ازش دم می زنه و لذت می بره به ادعای کذبش دوامی نداره .فکر کنم بنده خدا تازه داره ی چیزهایی حالیش می شه

فعلا برنامه اش این است که بهار را به داستان برگردونه.

به مردک هم یادآوری کرده که بهار را فراموش نکنه

نارین سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 14:30

احسنت احسنت

... سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 14:11

توجه توجه نظر سنجی:
به نظر شما توی این همه وبلاگهای زن دومی کدومشون از همه خونه خراب کن وپست فطرت تر وذلیل تر هستند وک دومشون قابل ترحم ترند؟
1 - حسنا (چوپان دروغگو)
2- پری (ور بپری ایشالا)
3- علی و مهیا
4-...

مینو سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 13:39

سلام حسنا!
می بینی این جا کی می نویسه؟ یه آدم باهوش که نمی شه به هیچ وجه سرش کلاه گذاشت. خدایی اگر تو یه دونه از این خواننده ها داشتی عمرا نمی تونستی این همه چاخان سر هم کنی.
می دونم برای نویسنده ی این وبلاگ و کامنترهاش احترام زیادی قائلی.
حسن نظرت رو می رسونه.

حسن نظرت را می رسونه مینو جون.

به لطف کامنت ها و نکته بینی ها و کمک های شماست که این وبلاگ ادامه داره.

آیناز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 13:35

بانو جان پست جدید حرف نداره اگه دشمناها حرف درنیارن

به جان خواننده های ساده لوحه حسنا دارم میگم

من ازهمون اول هم میدونستم وهمیشه خواهم گفت که
مردک ازهمه چیز خبر داشت
مگه میشه ازچیزی خبر نداشته باشه
شوهرش ازلباس های زیرش خبر داره کجا هست وکجانیست تو اتاق خواب بذاره انوقت حسنا رو تحت نظر نداره نمیدونه کجا میره کجا نمیره

حسنا درپست بعد به دونه دونه سوالات بچه ها وبانو لابه لای نوشته هات جواب بده مستقیم هم جواب ندادی ما متوجه میشیم
بچه های اینجا مو رو ازماست میکشن بیرون زیاد خودتو اذیت نکن همین که لابه لای نوشته هات یه اشاره کنی ما میگیریم

بهار سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 13:17

بانو الان میاد میگه وکالت داده بودم انجام بدن از بس این ادم وقیح و زبون دراز تا حالا اصلا یادش نبود این کارا هم باید بشه ولی الان که فهمید سوتی داده یه جایی اشاره ای بهش خواهد کرد

سابی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 12:46 http://for4love.blogfa.com

نه خسته بانو جان
ممنون که حسنا بغلماچ دل قلوه را رسوا می کنی که دیگه آزادانه نتونه واسه خودش توهمات ببافه بده به خورد مردم
راستی میدونم با عجله نوشتی ولی این را اصلاح کن
هی و حاضر = حی و حاضر



ممنون. اصلاح کردم.

ساره سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 12:33

بانو جون عالی بود . تحلیل هات حرف نداره.

رهگذر سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 12:17

انگار همین اواخر یک نفر تو کامنتها ازش پرسیده بود اگر همسر مال و اموالی نداشته باشه باز هم باهاش میمونی.و جواب داد که بله!من به خاطر مال و اموال زنش نشدم!
نگو داشته زمینه چینی میکرده برای این روزها!!!

رهگذر جان انتظار داشتی بگه نه، نمی مونم؟
من واسه پول اومدم؟

سنا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 12:07

خانم اولى خیلى نجابت کرده.همشم به خاطر دخترشه.ولى ایشالله تنش بى درد.
حسنا بزودى طلاق میگیره.دیگه راهى واسه تلکه نداره دروغ گو

اون خانم خیلی عاقله و نجیبه. کاملا از رفتارهاش و برنامه هاش مشخصه.

حسنا اصرار داره ثابت کنه اون بیمار روانی است و تعادل ندارد

یک حسنا بانو هستم سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:58

این چرتو پرتا چیه که تو پست قبل راجع به همسر گفتین؟من گفتم اتاقو مرتب چیده که شما دردتون بیاد.....اما شما روی منم سفید کردین از بس انواع بیماری های روحی رو به همسر نسبت دادین،دردم اومد حسابی....آغا این یکی رو واقعا دروغ گفتم که بگم شما از این همسرا ندارین وگرنه همسر ما کجا و کمک در خانه و کرم روز و شب کجا....دیگه اینقدر گیر ندین.امیدوارم برای شمام خوشی و شادی و خوشبختی و بی دردی و بی عاری و مفت خوری و آفتاب بالانس باشه....واللا بوخودا

گلریز سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:57

بانو عاشقتم .ممنون از این همه وقتی که می ذاری.این زنک فکر کرده همه اسکلن



جواب اون سوال خصوصیت
خیر

یزدانی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:38

بانو مشخصه پیرمرد ریخت میخت و هیکل و قد هم نداره که یه زن مریض که با هر نوایی راهش کج میشه بیمارستان میتونه بزندش اونم مثه سگ کتک بخوره

یزدانی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:36


اجازه خانوم
شماره 8 رو ما جواب بدیم؟
عاشقتم بانو
تو بی نظیری
قشنگ پازل مجهول رو تکمیل کردی

بذار فکر کنه خودش یادش می آد.

الهه سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:28

exactly ......

banoo kash ino bokoni asan poste sabet vase khanande haye jadidi va mitoni har vaght khasti be rozesham bokoni

کیانی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:16

وای بانو تو محشری....یه عالمه ماچ و بوسه قلنبه و محکم از رو لوپپات
تو رو خدا هر کی وقت داره لینک این پست بانو رو کپی کنه تو وبلاگای خاننده های حسنا...جانه من! من وقت ندارم وگرنه اینکارو میکردم...بانو کارت درسته درسته ...بیستی

بهار سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:08

واگر یکی دو سال اول هم ساکت مونده بود به خاطر معصومیت و نجابتش بود و اینکه نزاره هیچ کس بفهمه بهر حال دختر دم بخت داشته طفلک .... و امیدوار بوده شوهر هرزش به زودی ازش خسته بشه اما نمی دونست این حسنا هرزه تر و شارلاتان تر از این حرفاست که به این راحتی. گور شو گم کنه ! و حالا که خانواده فهمیدن و این هرزه هم رفتنش نیست شروع کرده تا بشونتشون سر جاشون !!!! خانواده همسر هم عزیزم دلیل دفاع شون اینه که همه راحتی و ابرو داری زندگی خودشو نو و بقیه دختر پسراش از صدقه سری حضور خانوم خانوماست و اگه خانوم اول تصمیم به جدایی بگیره نه تنها همسر بلکه کل خانوادش از صدقات خانوم أولی و خانوادش محروم میشن !!!!

دقیقا!

نجابت و آبروداری و خانومیش را دیدند که دوستش دارند.
می دونند که رفتن اون یعنی از دست رفتن آرامش همه خانواده. از دخترهاشون بگیر تا بهار و این مردک الدنگ و ... همه ارامششون به هم می ریزه.

به دامادشون می خوان بگن پسر ما در 50 سالگی رفته زن گرفته و زنش را ول کرده؟ چی می خوان بگن؟

زندگی بهار چی می شه؟ خواستگار و شوهر بهار را می خوان چی بهش بگن؟

مردک و حسنا به کجا می خوان برسن؟ اونها که می دونند حسنا به چه خیالی وارد زندگیشون شده. مردک که پیر بشه و مال و اموالی هم براش نمونه حسنا ولش می کنه می ره سراغ یه خانواده نیازمند دیگه که نیاز به 6 دارند.

اونها فردای این ماجراها را می بینند و حقیقت پشت این ظواهر را، که اون خانم را دوست دارند و احترام می ذارند.

حسنا فکر کرده پدرشوهر هم مثل مردک است که با چشم و ابرو و یقه باز خرش کنه.

بهار سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:01

من که میگم خانواده خانم اول میدونند اما به خاطر اینکه اون زن معصوم هنوز اون شوهر هرزشو دوست داره و به خاطر اینکه اون بهار طفلک این وسط هست چیزی نمیگن اما دیگه مردک رو ادم حساب نمی کنن. فقط در حد راننده دختر شون. نه تو خونشون راهش میدن نه تو مسافرت با أونا جایی داره خانواده خانوم اول چند ماهی ست فهمیدن و حالا خانوم اول با پشتیبانی أونا و راهکارهایی که بهش نشون میدن دارن کمکش میکنن این أشغال ها رو سر جاشون بشونه و اگه دید شوهرش بی ارزش تر از این حرفا ست. همه أموال شو پس میگیره و یه لگد زیر ...... هر دوشون و برن حالا تا اخر عمر از ..... هم بخورند تا اینجا هم به خاطر دخترش و ابروش صبوری کرده !

خانم اولی از اولش هم با مشورت برادرش و وکیل و مشاور همه قدمهایی که برداشته درست بوده.

وقتی مردی خیانت می کنه هیچ چیزی جلودارش نیست جز این که ولش کنی توی لجنی که رفته بیشتر فرو بره.

خانم اولی با مشورت تصمیم گرفته که بذاره شوهرش با حسنا باشه عوضش اموالی که به نام مردک کرده بود را پس گرفته. مثلا خونه و آفیس.

شاید به پدر و مادرش نگفته که ناراحت نشن. اما برادرش از اول در جریان بوده و کمکش کرده.

حسنا می گه خواهر شوهر به خاطر کمک مالی که مردک بهش می کنه بهش وابسته است. اگر اینطور باشه که باید طرفدار مردک باشه، چرا کمک خانم اولی برنامه ریزی می کنه؟ چرا بخاطر دل مردک، حداقل به ظاهر با حسنا خوب نیستند و دائم در حال طعنه و کنایه است؟

بهار سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 10:49

در مورد رهن خونه هم همینه اگه پول لازم نبودی أحمق بودی رهن دادی که بزاری بانک سود شو بگیری ؟؟؟؟؟؟ خوب أجاره خیلی بیشتر از سود بانک میشد !!!!!!
و بعد مردک اگر انقدر براش مهم بود تو خونه مردم زندگی نکنه به قول شما میبردش تو یکی از خونه های خودش یا اگر انقدر سرشناس و پولدار هست تو این بازار راکد که خونه هم خیلی أرزون شده سریع برات یه خونه می خرید !!!!

دخترجعلی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 10:43

دو تا سوال جا موند بانو

چرا آرشیو تا قبل از تابستون را ممکنه آشنا بخونه. بعد از اون دیگه اشکالی نداره؟

چرا هر کی می پرسه چطور شد زن دوم شدی می گه برات ایمیل می کنم؟ آرشیو را قایم کرده که این را قایم کنه؟

سوال که زیاده.

جواب کمه.

بهار سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 10:42

أحسنت بانو جان .... دقیق ماجرا همینه ! اول اینکه أحمق زر زد که خونه به نام زده چون من تازه خونه فروختم أولا باید حتما مبایعه نامه رسمی با کد رهگیری باشه با امضای خریدار و فروشنده و بعد حد اقل دو هفته ای طول میکشه تا شهر داری و داراییش اماده بشه و این اصلا حرفی از این چیزا نزد چون فکر کرد مثل ماشین فروختنه میری محضر و تموم میشه !!!!
دوم در مورد وضعیت مالی خانوم أولی و خانوادش چون خیلی بالاترن و همه هست و نیست شوهر و چسنا مال اوناست این جرات نکرد بهشون زنگ بزنه و گرنه این کروم زاده هرزه عمرا انقدر نجابت نداره .

بهار جان،

حسنا بین خانواده خودش و خانواده مردک گیر کرده.
باباش که باهاش قهره به خاطر این گندی که زده. خانم اولی هم دقیقا با همین حرفها تهدیدش می کنه که به فک و فامیلت می گم دخترت توی تهران چه غلطی داره می کنه.

حسنا هم می دونه زنگ بزنه به خانواده خانم اولی خودش را خراب کرده. اولا آبروی خانواده اش در آمل می ره.
درثانی آبروی مردک پیش خانواده همسرش می ره و مردک حسنا را طلاق می ده.

می خواد زنگ بزنه بهشون بگه من و دامادتون هرزه و خونه خراب کنیم؟
چی می خواد بگه به اونها که به ضرر خانم اولی باشه؟
خانم اولی اگر نگفته آبروی زندگی و شوهرش را نگه داشته. برای همین هم اینقدر مادرشوهر پدرشوهرش دوستش دارند و احترامش را دارند. چون می دونند عروسشون نجیب و خانوم است.

خیلی حرفه که پدرشوهر مادرشوهری اینطور پشت عروس باشند. معلومه که خانم خوبی هست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.