برداشتی آزاد از چند مقاله و تحقیق مختلف:
چرا مردم حتی بعد از روشن شدن یک دروغ هنوز هم ترجیح می دن که اون را باور کنند؟
چون رد کردن یک موضوع پذیرفته شده توی ذهن افراد انرژی و تلاشی به مراتب بیشتر از پذیرفتن اون می خواد و ما تمایل به انجام کار آسون تر داریم.
لذا حتی اگر دروغی آشکار بشه، ما همچنان دلمون می خواد که دروغی را که باور داشتیم حفظ کنیم و تلاشی برای پذیرفتن حقیقت نکنیم.
با آشکار شدن حقیقت یک خلا در ذهن فرد ایجاد می شه که ذهن نسبت به این خلا واکنش منفی می ده. ما این خلا را دوست نداریم.
معمولا در این حالتها بهتر هست که اگر امکانش هست، این خلا را برای ذهن
پر کنیم. ( این مورد برای برنامه ریزیهای سیاستمداران ملموس تره. مثل وقتی
که یک دروغ سیاسی رو می شه و یا در موارد خطاهای علمی، اگر بخواهیم افراد
حرف ما را مبنی بر دروغ بودن حرفهای قبلی بارو کنند باید بتونیم خلا ذهنشون
را براشون پر کنیم)
من تا به امروز به یک موضوعی باور داشتم ( خوردن قهوه برای پیشگیری از
سرطان مفید است ) اگر قراره که به مردم بگیم که این حرف اشتباه است، باید
یک جانشین برای این خلایی که در ذهنشون ایجاد کردیم بهشون بدیم. مثلا یک
پیشگیری کننده دیگه را معرفی کنیم.
درست مثل حالتی که فرد از رابطه ای خارج می شه و با جایگزین کردن فرد
دیگه ای راحت تر با موضوع کنار می آد. هر چند در بلندمدت یا نگاه عقلایی
این رفتار درست نیست، اما در کوتاه مدت اگر بخواهیم واکنش منفی کمتری
بگیریم یا در کار قطع ارتباط موفق باشیم، با پر کردن خلا مغز راحت تر موفق
می شیم. یا مثلا برای ترک اعتیاد، معرفی کردن جایگزین هم از همین روش پر
کردن خلا استفاده می کنه.
در مورد دروغهای دیگه و در سطوح دیگه هم این اصل صادقه. ذهن ما این خلا
را دوست نداره پس در مقابل پذیرفتن حقیقت مقاومت می کنه و دلش می خواد
آرامش و عادت قبلیش را حفظ کنه.
یکی دیگه از کارهایی که بعد از افشای دروغ برای پذیرش حقیقت می شه کرد
این هست که به جای تاکید بر بخش دروغ و خیالی، روی حقایقی که مورد نظرمون
هست و صحیح است تاکید کنیم و پررنگشون کنیم.
گاهی اوقات مردم دروغهایی که با باورها، اعتقادات و شرایط روانی و
اجتماعی اونها سازگارتر هست را به حقایقی مخالف با اون ترجیح می دن. بهتره
در چنین مواردی شرایط شنونده خود را در نظر بگیریم.
و تکرار عامل مهمی در باور هست. با تکرار یک حرف می تونیم به باورپذیرتر شدن اون کمک کنیم. پس یه راه هم تکرار اونه.
هیتلر و دروغ بزرگ:
In the big lie there is always a certain force of credibility
این جمله که دروغ هر چی بزرگتر باشه، باورش آسون تره منسوب به هیتلر هست
و اولین بار توسط هیتلر استفاده شده. یکی از مشاوران هیتلر می گه که
انگلیسی ها همیشه دروغهای خیلی بزرگ می گویند و تحت هیچ شرایطی هم از اون
دست نمی کشند و به راست بودن حرفشون اصرار دارند. و این را یکی از دلایل
پذیرفته شدن خیلی از دروغهای سیاستمداران انگلیسی می دونه.
هیتلر می گه که توده مردم در لایه های عمیق احساسی
بهتر گول میخورند تا بخش مربوط به آگاهی و هشیاری و مغز افراد راحت تر
تسلیم دروغهای بزرگ می شوند تا دروغهای کوچک. چرا که همه افراد تجربه گفتن
دروغهای کوچک را دارند، و مغزشون برای کشف دروغهای کوچیک به هوشمندی لازم
رسیده. اما چون گفتن دروغهای بزرگ برای آنها عادی نیست، مغزشان به آن عادت
ندارد و آن را به عنوان دروغ رد نمی کند. اونها نمی تونند باور کنند که
کسی اینقدر گستاخ و بی شرم باشد که دروغی به این بزرگی بگوید. لذا باور می
کنند که راست است.
هیتلر می گه یک دروغ باید بارها و بارها تکرار شود تا باور شود. وقتی
هیتلر برای اولین بار در مورد یهودیان صحبت می کرد همه مسخره اش کردند. اما
هیتلر به اطرافیانش گفت می بینم روزی را که حتی خود یهودیان هم این حرفها
را باور کنند. اون به روش گفتن دروغ بزرگ و تکرار اون تونست یک ملت (
آلمانها ) را گول بزنه.
دروغهای وی به قدری واضح بود که در ابتدا حتی کسی فکرش را هم نمی کرد که
به یک باور عمومی تبدیل شود. هیتلر می گه که در ابتدا ممکنه مغز کمی به
درستی موضوع شک کنه یا حتی دلایلی برای رد موضوع بیاره، اما اگر ما به کار
خودمون ادامه بدیم، فرد به شک می افته که شاید درست می گه و اگر باز ادامه
بدیم به مرحله باور می رسه. فقط ما باید بتونیم مقاوم باشیم.
هیتلر معتقده که حتی اگر یک روزی این دروغها آشکار بشن و پرده برداری
بشن، باز هم اثر خودشون را تا حدودی حفظ می کنند برای این که همیشه یک شکی
نسبت به درست بودنشون بین مردم باقی می مونه و یک ردپایی از خودشون در ذهن
افراد باقی می ذارند.
این حقیقتی هست که همه سیاستمداران و دروغگویان برزگ بهش واقفند که حتی
اگر روزی دروغشون آشکار بشه، باز هستند عده ای که در شک یا حتی باور به
راست بودن حرف اونها باقی بمونند. فقط خود گوینده باید همچنان بر حرف خودش
مصر باشه ( همان چیزی که گفتم مشاور هیتلر معقتد بود یک روش انگلیسی است )
هیتلر می گه مردم عاشق دروغ هستند. مردم دوست دارند و ترجیح می دن که دروغهای قشنگ بشوند.
فقط کافیه که یک شخصیت ویژه از خودت درست کنی، تا برای تو اعتبار بیاره و
سپس هر دروغی که می خوای را بگی، مردم تو را باور خواهند کرد. کاری که خود
هیتلر کرد. هیتلر با رژیم غذایی و رفتاری خاص، شخصیت ویژه ای از خودش
ساخته بود. از داشتن رژیم گیاهخواری، نخوردن الکل و نکشیدن سیگار تا ساعت
استراحت و خواب خاص و ... این رفتارها یک شخصیت ویژه از خودش در ذهن مردم
ساخته بود و به پشتوانه این ویژه و خاص بودن، هر حرفی را از هیتلر باور می
کردند.
با این قسمت هیتلر خیلی حال کردم. شیدا انگار سر کلاس هیتلر نشسته
بوده. شخصیت سازی، دروغ بزرگ، تکرار و تکرار دروغ ها، اصرار به راست بودن
حرفهاش حتی بعد از مشخص شدن دروغهاش و ...
چرا مردم دروغ می گویند؟ چرا دروغ را باور می کنند؟
اولین دروغها وقتی شروع می شه که کودک احساس می کنه منافعش در خطر هست.
ممکنه باور نشه، ممکنه تنبیه بشه، ممکن از جایزه خاصی محروم بشه. به تدریج
کودک یاد می گیره که چیزی را که ازش انتظار می ره بگه، نه چیزی که درسته.
با تکرار زیاد این موضوع دروغ گفتن حتی به رفتاری ناهوشیارانه و اتوماتیک
تبدیل می شه.
تا رسیدن کودک به نوجوانی، قرد با مقداری توهمات delusion درباره خودش و
دنیای اطرافش رشد می کنه. در این زمان این توهمات نهادینه شده و فرد برای
حفظ اونها به شکل ناخودآگاه دروغ می گه. علت اصلی دروغگویی در بزرگسالان
حفظ توهماتی هست که درباره خودشون دارند و همینطور توهماتی که درباره دنیای
اطرافشون دارند. در کودکی عامل اصلی دورغگویی ترس است و در بزرگسالی
توهمات فرد.
حالا چرا دروغها را باور می کنیم؟
همه کودکان با طبیعت تکیه و باور به بزرگترها به دنیا می آن. این اصل
برای زنده ماندن کودک لازم هست. کودک لازمه که به بزرگترها اعتماد کنه تا
کمکش کنند که زنده بمونه.
هر کدوم از ما با یکسری تواناییهای بالقوه به دنیا می آییم که اگر پرورش
پیدا نکنه یا آسیب ببینه اون را از دست می دیم. متاسفانه خیلی از
تواناییهای بالقوه ما بالفعل نمی شه و از دست می ره. دانشمندان معتقدند که
در مغز کودک بخشی هست که به طور بالقوه توانایی کشف دروغ را داره که اسمش
را می ذاریم "دروغ سنج بالقوه" ، اما باید پرورش پیدا کنه و رشد داده بشه.
متاسفانه با شنیدن دروغهای مکرر و توجه نکردن به پرورش این بخش که خیلی هم
ظریف و آسیب پذیر هست، بشر این توانایی خودش را نتونسته استفاده کنه.
کسانی که به طور مکرر دروغ شنیده اند، یک ساده لوحی خاصی دارند که توسط
کسانی که بخش حساس دروغ سنج بالقوه مغزشان رشد یافته تر هست به راحتی قابل
تشخیص اند.
اما ساده لوحی کسانی که مکرر دروغ شنیده اند ( که خود یکی از عوامل مهم
ساده لوح شدن آنهاست) برای کسانی که دروغ سنج بالقوه مغزشان رشد نکرده،
خیلی قابل تشخیص نیستند.
می شه حقیقت را پنهان کرد
می شه از حقیقت فرار کرد
می شه حقیقت را انکار کرد
اما نمی شه حقیقت را از بین برد!