بالاخره فرصت شد تا من بشینم و از این مدت بنویسم جریان طولانی هست ولی من سعی میکنم که مختصر تر بنویسم
.
اگر بخوام از اولین جرقه این موضوع بگم ، برمیگرده به وقتی که افطار خونه مادر شوهر بودم . همسر و بهار هم مسافرت بودند . خواهر شوهر اون شب به من گفت که خبر دارم خانوم اولی مهریه اش رو خواسته . من خبر نداشتم . پیگیر هم نشدم چون به من ارتباطی پیدا نمیکرد .
شبی که من افطاری دادم خبر به خانوم اولی هم رسیده بود .اون شب خانوم اولی شمال بود با پدر و مادرش . بهار هم که خونه عمه اش بود . به دلیل این که همسر شب موند و جواب تلفن و اس ام اس نداد و موبایل من رو هم خاموش کرد ، نصف شب خانوم اولی زنگ زد به موبایل بابا
. اون شب من از شدت ناراحتی نمیدونستم چیکار کنم . بابا به خانوم اولی گفت به من ربطی نداره با خود همسر تماس بگیرید . از مواقعی بود که واقعا خشم اژدها شده بودم . موبایل رو برداشتم روشن کردم و اس ام اس فرستادم
. همسر گفت نفرست. من از دست همسر هم عصبانی بودم چون بهش گفته بودم برو و نرفته بود . داشتم فکر میکردم اگر خانوم اولی انقدر به این قضیه سه روز درهفته من حساس هست و فکر میکنه یک روز اضافه تر هم همسر نباید بمونه ، و اگر این قضیه رو قانون میدونه ، چرا حساب روزهایی که همسر با بهار مسافرت بود رو نکرد و یا حساب روزهایی که خانوم اولی شمال بود و همسر به خاطر بهار نیومد ؟ حالا یک شب بعد از مهمونی که سه روز اول هفته نبوده و همسر مونده انقدر مهم شد .
همینطور تند و تند اس ام اس نوشتم . البته بی احترامی نکردم گفتم در شان من و شما نیست در این مورد صحبت کنیم .
شما که صحبت ها در این مورد را عمومی و جلوی همه مردان فامیل کردید. در شان کی نیست؟ مگه نگفتی توی جلسه 3-4 همه بحث همین بود که همسر شبها کجا می خوابه؟
در ادامه هم براش نوشتم اگر انقدر حق و ناحق هست و خودش هم قبول داره ،من هم بلد هستم بشینم حساب کنم ببینم از روز اول چقدر پیش من نبوده و الان باید بیاد با من زندگی کنه . خانوم اولی هم مشخص بود که بدتر از من عصبانی هست اون هم جواب من رو نوشت.
حرفهای خودت را می گی. حرفهای اون؟
نگفت چرا آویزون زندگیمون شدی؟ نگفت اون موقع که مرد می بردی خونت یادت به شانت نبود؟
البته حرفهای خانوم اولی را نمی شه بنویسی. چون دروغهای قصه ات در می آد.
همون شب در مورد این که من هم بلدم با پدر و مادرش تماس بگیرم نوشتم که جواب داد هیچ غلطی نمیتونی بکنی .
راست گفته. چون اگر زنگ بزنی باید دمت را بذاری روی کولت و بری.
اما تو می خوای بمونی و مثل انگل از زندگی اونها تغذیه کنی. برای همین هم محاله که زنگ بزنی.
در هر حال اون شب گذشت و مهمونها هم رفتند . من هم از خجالت همسر در اومدم باهاش دعوا کردم که این چه کاری بود که نصف شب خانوم اولی زنگ بزنه به موبایل بابا ؟ اگر نمیتونستی بمونی من که بهت گفتم برو . چرا نرفتی ؟ اگر هم میتونی بمونی اختیارت دست خودته که این تلفنها چیه .
بعد از اون جریان قضیه ختم به خیر نشد . معلوم بود که خانوم اولی هم بدتر از من از خجالت همسر در اومده و یک سری هم اون با همسر دعوا کرده بود . همسر به من گفت نباید اس ام اس مینوشتی . من هم گفتم خوب کاری کردم . تو میتونی به من بگی اس ام اس ننویس نمیتونی به خانوم اولی بگی به بابای من زنگ نزنه ؟گفتم تقصیر خودت بود . چرا دونه دونه اس ام اس و تلفنهای خانوم اولی رو جواب ندادی ؟ چرا موبایل منو خاموش کردی . برای من مینوشت و با تو دعوا میکرد که بهتر بود تا به بابا زنگ بزنه و اول از همه آبروی خودت بره
. اصلا چرا نرفتی ؟تازه اگر بقیه نفهمیده باشند . اگر هم همه اونها که شب خونه ما بودند فهمیدند که خیلی آبرو داری کردند به روی من نیاوردند .
این قسمت ماجرا هیچ ربطی به خونه نداشت. فقط یه چیز پرت و پلا گفتی که مثلا بشه مقدمه.
ماجرای خونه مربوط به اون جلسه کذایی 3-4 و جلسه بی نتیحه پارسال است ( که هی می گفتی خانوم اولی یه سری شروط غیرممکن گذاشت ) که قرار شد بری خونه را بهشون برگردونی و مهریه ات را هم برگردونی. بعدش هم برای همین با همسر قهر بودی و دعوا کردی و گریه و زاری و ... آخرش هم رفتی مهریه بخشیدی و الان هم با خوشحالی می گی بخشش مهریه قابل حاشا کردن است.
کلا که از حاشا کردن خیلی خوشت می آد !
از اونجا که به سلامتی و میمنت همیشه خبر رسان در بین ما هست و کم هم نیست ، از جایی به من خبر رسید که بین خانوم اولی و همسر سر جریان مهریه دعوا هست و خانوم اولی به جای مهریه خونه من رو خواسته .
از چه جایی؟ کی برای تو خبر می آره؟ این موضوع توی جلسه علنی اعلام شد. خبر رسان کدومه.
از اول هم برای مهریه خونه من رو میخواسته . یعنی اون موقع که خواهر شوهر به من گفت هم جریان همین بوده ولی اون موقع خواهر شوهر به این واضحی نگفت . واقعا من نمیدونم این دوتا مورد مهریه و خونه من به هم چه ربطی میتونست داشته باشه . خود همسر هم این خبر رو تایید کرد . قبل از این که من چیزی بگم خودش گفت که به تو ربطی نداره من قبول نکردم . مهریه خانوم اولی به من ربط داره گفتم مهریه میخوای من مهریه رو میدم یا به میزان همون یک چیزی به نامت میکنم .
خانوم اولی هم مهریه رو نمیخواسته. چون اگر واقعا میخواست میبرد میگذاشت اجرا . بصورت زبانی و بهتر بگم دعوایی خواسته بود و فقط خونه من رو میخواست .
مهریه خانوم اولی یک تعداد سکه هست. زیاد هم نیست . لازم به ذکر هست که مهریه من هم دقیقا همون مقدار هست .
هست یا بود؟
مگه نبخشیدی؟ تمام شد رفت.
حاشا و اینا؟
ولی قیمت خونه خیلی بیشتر از این حرفها هست و اصلا قیمت مساوی نداشتند که به جای اون ، این رو بخواد . تازه بخواد هم مهریه حقش هست کار خوبی میکنه . همسر وظیفه داره بده . ولی باید از خود همسر بخواد . نه من
در هر حال همسر گفت که این موضوع اصلا به تو ارتباطی نداره و بین من و خانوم اولی هست و من اصلا این حرف رو قبول نکردم . من هم حرفی نزدم . اعتراف میکنم اون موقع حتی تعارف هم نکردم که خوب اگر تو راضی هستی خونه رو میدم . ولی از حال و روز همسر معلوم بود که بیحوصله هست . خیلی سعی میکرد معمولی باشه ولی من متوجه میشدم
. یک بار با برادر شوهر دوم حرف میزدم . حرف خودمون بود بیشتر برای احوالپرسی و این که نی نی خانوم چطور هست و جاری خوبه و این قبیل حرفها . حرف همسر شد گفت چند روز هست وقت نشده ببینمش چطوره. گفتم خوبه ولی تازگی زیاد حال و حوصله نداره . خیلی پیش میاد که تو خودش باشه . برادر شوهر به من گفت تو سر به سرش نذار . گفتم من این کار رو نمیکنم . مشکلی هم بینمون نیست که سر به سرش بذارم .
برادر شوهر هم آلو تو دهنش خیس نمیخوره ، گفت حسنا تو مراعاتش رو بکن . از سه شنبه که میره خونه خانوم اولی تا خود شنبه دعوا و بحث دارند . گفتم تو از کجا خبر داری ؟ گفت من خبر دارم میدونم . برای من هم تعریف کرد که از کجا خبر داره و مطمئن هست .
خوبه که همتون هم منبع موثق از زندگی و تختخواب خانوم اولی دارید. تو خونش نفس می کشه جاسوسها همه را خبر می کنند.
حالا این منبع موثق کی هست؟ خدمتکار خانم اولی؟ نکنه واسه آقاااا نقشه کشیده باشه
بحث و دعوا هم سر همین هفته ای سه روز خونه من بودن و سر جریان مهریه هست که خانوم اولی گفته حتما خونه حسنا . همسر هم قبول نمیکنه و مرتب بگو نگو دارند . گفت که مدتی هست که حرف این مساله هست و تازه نیست ولی الان بدتر شده .
برادر شوهر بعد از تعریف کردن به من گفت تو دخالت نکن و به زندگی خودت برس ولی با اون حرفها فکر من رو مشغول کرده بود . من دوباره با همسر حرف زدم و حرف این جریان رو پیش کشیدم . این بار بهش گفتم اگر واقعا فکر میکنی مشکل حل میشه و تو هم راضی هستی به من بگو . نگفتم که من خونه رو میدم فقط گفتم به من بگو . ناراحت شد و گفت نه من قبول نمیکنم مهریه خانوم اولی به تو چه ربطی داره؟ من به خانوم اولی گفتم اگر واقعا مهریه میخواد که من میدم اگر هم بهانه هست که هیچی . من چیزی نگفتم . این حرف رو که پیش کشیدم به من هم گفت به تو هیچ ربطی نداره و در کل یک چیزی بدهکار هم شده بودم که چرا مرتب این حرف رو پیش میکشم و سوال میکنم .
خانوم اولی هم حتما دید من فهمیدم و به روی خودم نیاوردم
از کجا دید؟ دوربین مخفی داره؟ یا همون خبرچین کذایی از طرف تو هم خبر می بره؟
جاسوس دو جانبه است؟
هدفش چیه؟ به هم ریختن زندگی همسر و آشفته تر کردن اوضاع؟
و همسر هم عکس العملی نشون نداد ، با بابا تماس گرفته بود و در مورد این موضوع صحبت کرده بود .حداقل یک مدت صبر هم نکرد و میخواست سریع به منظور برسه .
جلسه بعد از کنکور بهار یادته؟
گفتی یه شرطهایی گذاشت ممکن نبود؟
دوباره امسال جلسه گذاشت شرطهاش را تکرار کرد و مجبورت کرد قبول کنی.
یک سال صبر کرد که بری خونشون را پس بدی. چقدر باید صبر می کرد که بس باشه؟
بابا هم گفته بود به من ارتباطی نداره . اینطور که شنیدم ( خواهرام که خبر از همه حرفها داشتند مو به مو به من گفتند ) خانوم اولی هم خیلی با بابا صحبت کرده بود .
توی پستی که در باره شمال رفتن نوشتی که پای خواهرت رگ به رگ شده بود و نشسته بودی گریه می کردی و دیگه کلا یادت رفت!
اون روز گریه ات برای همین خونه بود و گفتی که خانوم اولی زنگ زده به بابا و ...
اون روز تازه زنگ زده بود و خودت هم بودی، بابات هم گفت برو امضا کن. باید از اول این کار را می کردی.
حالا می گی خواهرها به تو خبر می دادند !!
برگ 132 - تعطیلات عید فطر :
نوشته بودم این بار شمال سختی بود . یکی دیگه از مشکلاتش این بود که واقعا نمیدونم این مشکل تازه بوجود اومده چی هست که من تهران آب میخورم خانوم اولی شماره بابا رو حفظ شده و زنگ میزنه خبر میده . این بار هم شمال بودم که زنگ زده بود . من که نفهمیدم کی زنگ زده . وقتی فهمیدم که بابا از من سوال کرد اینطوری شده ؟ تعجب کردم گفتم شما از کجا میدونید؟ گفت یعنی خانوم اولی به من زنگ نزنه تو نباید بگی ؟
اعتراف میکنم عصبانی شدم . از این که این موضوع چه ربطی به بابای من داشته . اصلا این موضوع به من هم ربط نداشته . این که یک موردی بین خودش و همسر باشه و تازه من نمیدونستم . اتفاقی فهمیدم . اگر نمیفهمیدم همسر هم هیچ وقت نمیگفت چون اصلا به من ربط نداشت . حالا به من ربط پیدا کنه و به بابا هم زنگ بزنه از اون حرفها هست .
بدتر این که بابا از دست من دلخور بود که چرا یک کاری رو همون اول انجام ندادم و همین الان انجام بدم و چرا اصلا باید بگه و مطرح کنه . اگر اجازه بدید موضوع رو نگم چون اصلا حوصله ندارم . شاید بعدا گفتم ولی الان در همین حد سربسته نوشتم
.
منظور بابات از همون اول، یعنی همون موقع که رفتید مهریه را ببخشی، قرار بود خونه را هم پس بدی. چرا همون اول انجام ندادی.
همون اول تو این جمله فقط همین معنی را می ده.
این که من برای پول موندم و برای خونه موندم و همین رو میخوام و اگر برام مهم نبود وقتی فهمیدم خونه رو میدادم و اصلا حرفش رو هم نزدم و... از این قبیل حرفها . یک سری هم به بابا گفته بود که شما که توی همون جلسه 3-4 ادعا داشتید دختر من خونه داره به هیچکی احتیاج نداره نیازی نیست به خاطر یک خونه منتی سرش باشه ، حالا چی شد . معلومه شما هم دخترتون رو نشناختید . حتی به بابا گفته بود معلومه شما هم بدتون نمیاد دخترتون به خاطر خونه و پول بمونه هر روز بیشتر بگیره .
انگار من از روز اول به همسر گفته بودم به من خونه بده .
یک حرفهایی که وقتی شنیدم واقعا سرم سوت کشید . از همون اول که بابا به من گفت چنین جریانی شده و من گفتم شما از کجا میدونید ، تا وقتی همه رو فهمیدم ، واقعا از شدت ناراحتی نمیدونستم چی بگم . بابا به خانوم اولی گفته بود این مسائل به من ربطی نداره و مهریه بین خودتون و همسر هست باید حل بشه نه بقیه و از این قبیل ، ولی به من که رسید خیلی ناراحت بود .
میشه گفت عصبانی بود . گفت من به تو گفتم داری میری حق طلاق بگیری برو بگو بنویسند با بخشیدن خونه و مهریه چرا فقط مهریه رو نوشتی ؟
چرا بابات این موضوع را مطرح کرد؟ تو گفتی رفتم مهریه ببخشم که حق طلاق بگیرم.
همسر چرا برای دادن حق طلاق بخشیدن مهریه را خواست. اون که گفته بود هر کس طلاق بگیره هم تا آخر عمرش مخارجش با من هست. بخاطر چند تا سکه ناقابل؟ نمی تونست بگه حسنا حق طلاق بهت می دم، مهریه ات هم سرجاش؟
فکر نمی کنی داستان را کمی تحریف کردی؟ مهریه را دز ازای حق طلاق ندادی. خانوم اولی دستور دادند حسنا باید مهریه اش را ببخشه و خونه مون را هم پس بده.
حرفی از خونه نبود. تا اون روز هم هیچوقت نگفتی کسی بهت گفته حسنا برای خونه اومده. فقط ما گفته بودیم.
روز اول بهت گفتم گوش نکردی . هر بار باید بیان بگن خونه گرفته ؟ مگه تو تو کوچه موندی خونه نداری زندگی نداری ؟ گفتم من میخواستم نوشته بشه خونه و مهریه . همسر نذاشت . گفت من با اون کار ندارم تو حرف منو گوش نکردی ؟ این خونه چیه که باید به خاطرش حرف بشنویم ؟ من چند بار به تو گفتم . برو خونه رو بده و خونه خودت زندگی کن . گفتم بابا من این کار رو نمیکنم . اصلا قضیه خونه نیست . خدا رو شکر شما زحمت کشیدید من خونه دارم نیازی هم ندارم ولی مساله شنیده حرف زوره . چرا باید خانوم اولی اینطوری بگه ؟ به من چه ربطی داره ؟ مهریه میخواد یا حتی خونه میخواد هر چی میخواد از شوهرش بگیره . مگه نداره مگه به نامش نیست مگه همسر نگفته مهریه رو هم بهش میده برای چی باید بهانه بگیره ؟ من زیر بار حرف زور نمیرم .
اگر خانوم اولی خودش خونه به نام خودش نداشت اگر احتیاج مالی داشت یک چیزی . الان چرا باید زور بگه ؟ مگه همسر از مال و اموال خانوم اولی برای من خونه خریده ؟ خدا رو شکر نه من تو پیشرفت کار همسر نقشی داشتم نه خانوم اولی نقش داشته .
نهایت شعورت در این جمله است. خانوم اولی فقط بهار را زاییده و لاغیر.
هیچ نقشی تو اون زندگی نداشته.
البته از کسی که برای تامین 6 یک مرد زن دوم شده، انتظار درک بیشتر از این نمی ره.
تمام این موقعیت رو به خاطر زحمت خودش و به کار بردن عقلش به دست آورده . حتی اگر من به همسر یک بار هم میگفتم خونه میخوام و به نام من میکرد ، دلم نمیسوخت . خودش از روز اول گفت . تصمیم گرفت خودش هم به نام من کرد .من که بهش نگفتم .
بابا باز هم دلایل خودش رو میاورد و عقیده داشت که من برم و خونه رو بدم . من هم گفتم این کار رو نمیکنم . نه به خاطر خونه . به خاطر مساله بهانه گیری. از کجا معلوم خونه روبدم یک بهانه دیگه نیاره . بابا هم میگفت اگر بهانه دیگه داشت مطمئن باش همین الان میگفت . در هر حال به بابا گفتم این کار رو نمیکنم . اگر لازم باشه میرم به نام خود همسر میکنم نه خانوم اولی. .
من برگشتم تهران و بعدا متوجه شدم که خانوم اولی مجددا پشتکار بسیار زیادی در زنگ زدن به بابا به خرج داده . من وقتی برگشتم به همسر گفتم که خانوم اولی زنگ زده و در این مورد گفته و واقعا نمیدونم به بابای من چه ربطی داره . این بار تاکید هم کردم گفتم ببین اگر حرف دل خودت هم هست، همین الان صادقانه به من بگو . من ناراحت نمیشم همین فردا میرم خونه رو به نام میزنم . گفت نه اصلا و دوباره حرفهای قبلی . گفتم پس بگو خانوم اولی به بابا زنگ نزنه که گفت حرف گوش نمیده و از این قبیل . ولی گویا به خانوم اولی گفته بوده که چرا زنگ زدی و اینها رو گفتی
تو تلفن های بعدی خانوم اولی به بابا گفته بوده که مخصوصا با دخترتون نقشه کشیدید به همسر خبر بده که من به شما گفتم . هر کاری میکنید و هر دست آویزی به کار میبرید تا دخترتون خونه رو داشته باشه
. بابا هم ناراحت و عصبانی با من تماس گرفت که چرا گفتی . در کل خیلی با من حرف زد و گفت بیا برو خونه رو بده . میتونم بگم بابا از خاصیت پدر بودن خودش و این که من دخترش هستم و حرفش رو گوش نمیدم و این که به عنوان پدرم نمیتونه چیزی رو ازم بخواد چون گوش نمیدم و ..... این قبیل حرفها استفاده کرد تا من گفتم به خاطر شما این کار رو میکنم
. اگر به خودم بود زیر بار این زور گویی نمیرفتم . حداقل الان زیر بارش نمیرفتم شاید بعدا که بهانه ها خوابید کاری میکردم . نهایت به خود همسر برمیگردوندم . ولی حرف زور گوش نمیکردم. بابا گفت عیب نداره به خاطر من برو این کار رو بکن . گفت به همسر هم نگو اگر بگی و نذاره این کار رو بکنی باز هم همین حرفها که مخصوصا این کار رو کردید و نقشه کشیدید
در هر حال من رفتم دفتر خونه و مدارک رو بردم که برام استعلام ها رو بگیرند . تو این فاصله یکی از دوستان عزیزم که جا داره همین جا هم ازش تشکر کنم ،گفت تو فقط به خاطر دل پدرت داری این کار رو میکنی . ولی حالا که همسر نمیدونه و نمیخوای بگی ، حداقل به یک نفر دیگه از فامیل شوهرت بگو که بدونه . برادر شوهرها یا پدر شوهر . بذار در جریان باشند. برادر شوهر ها که هیچی . من به پدر شوهر زنگ زدم و خواستم پدر شوهر رو ببینم . اون روز که رفتیم پارک باهاش صحبت کردم و گفتم که میخوام این کار رو بکنم خواستم شما بدونید و هر جا میرم همراه من باشید . تنها نباشم . پدر شوهر هم گفت که خبر داره که سر جریان مهریه مشکل بوجود اومده ولی هیچ دخالتی نکرده . گفت لازم نیست تو این کار رو بکنی مهریه خانوم اولی به تو ربطی نداره و این بهانه هست . ولی زیاد هم اصرار نکرد . وقتی من گفتم این کار رو میکنم و تصمیم گرفتم ، چیز زیادی نگفت که حتی من رو منصرف کنه یا بگه با پدرت صحبت میکنم
. قبول کرد که هر وقت کاری بود با هم بریم .
تنها کاری که پدر شوهر کرد این بود با من تماس گرفت و سوال کرد کدوم دفتر خونه هست . گفت سند دیگه ای هم باید تنظیم بشه که نوشته بشه مهریه رو در قبال این خونه دریافت کرده . از کچا معلوم که بعد از گرفتن خونه دوباره مهریه رو هم نخواد . من آدرس و شماره دفتر خونه رو دادم . و با خودم فکر کردم در مقابل قیمت خونه ، اون مبلغ مهریه ، چیزی نیست که حالا معلوم بشه گرفته یا نه . گیرم دوباره مهریه رو هم میگرفت به حال من چه فرقی داشت ؟
من ا زهمون موقع که دادم استعلام ها رو بگیرند به این فکر بودم که دنبال خونه هم بگردم . چون خونه خودم دست مستاجر هست و تازه هم قرارداد رو تمدید کرده بودم . مستاجر خونه ام هم واقعا آدمهای خوبی هستند .
خونه خودت اگر خوب بود که می رفتی توش می شستی. قانونی هم دو ماه فرصت باید بدی تا ایشون خونه پیدا کنه.
آدمهای خوبی هم که هستند پس اذیت نمی کنند برای رفتن.
دیگه اعصاب خوردی خونه دیدن و بنگاه رفتن و با صاحب خونه سرو کله زدن و اسباب کشی و از اونطرف هم به امورات مستاجر رسیدگی کردن نداره.
راستش را بگو نقشه ات چیه که نمی ری خونه خودت؟
می ترسی خانوم اولی بخنده بگه شوتش کردم همون محله ای که ازش اومده بود؟
نقشه بعدیت چیه؟
تو فکر بودم که خونه رهن کنم تا وقتی که برم خونه خودم . برای جریان خونه پیدا کردن و گرفتن بعدا مینویسم
در هر حال استعلام ها اومد و همه چیز آماده شد . من مدارک خانوم اولی رو هم داشتم ( مدارک خانوم اولی دست شما چی می خواد؟ توی همون جلسه 3-4 دادند بهت گفتند برای انتقال سند اینها را هم ببر. درسته؟ ولی الان می گی از آسمون مدارک رسید. اصل شناسنامه و اصل کارت ملی و اصل .... مدارک خانوم اولی خونه تو است؟ )
نیازی نبود که بهش خبر بدم. . حتی وقتی مسافرت رفتیم و خودش مسافرت هم بود و من به برادرش زنگ زدم ،خبر نداشت . پدر شوهر هم سر قولش بود و خبر نداده بود . ولی وقتی همه چیز آماده شد به پدر شوهر گفتم که آماده هست و میریم دفتر خونه . به خانوم اولی بگید و شما هم باشید .بابا در جریان بود . این دفعه که شمال بودم ، بابا گفت روزی که میخواین برید دفتر خونه من هم میام .
اومد که خانوم اولی سرت کلاه نذاره و چک تقلبی بهت نده؟
یا اومد اسکناس ها را کمکت بشمره.
سند بدون پول به نام زدن دیگه کسی را نمی خواست.
راستش را بگو بابا آمده بود چیکار؟
بابای که می ذاره دخترش زن دوم برای 6 بشه که می دونه دخترش چه گرگیه.
برای انتقال یک خونه پا نمی شه بیاد تماشا!
توی پستت هم نوشته بودی بابا کار اداری داشت و من هم مرخصی گرفتم که اون یک روزی که هست با هم باشیم و تنها نباشه.
دروغ به این مسخرگی را واسه چی گفتی؟ می نوشتی من کار اداری داشتم و بابا اومد همراهم باشه.
به همین دلیل بود که بابا اون روز صبح اومد و شب برگشت . میتونستم کاری کنم که اصلا با خانوم اولی روبرو هم نشم ولی دلم نمیخواست اینطور بشه . اون روز هم بنا به توصیه یکی از دوستان حسابی خوش تیپ رفتم
. برعکس بارهای قبل که با خانوم اولی روبرو شده بودم همیشه ساده و بدون ارایش . این بار هم ارایش شیک و ملایم داشتم هم این که خیلی شیک و ست پوشیدم . البته میشه گفت در نوع خود ساده و شیک بود
. خانوم اولی هم که مطابق معمول از من کم نیاورده بود و مثل همیشه شیک و آرایش کرده اومده بود . در هر حال توفیق اجباری شد که یک بار هم شده خانوم اولی بنده رو خوشگلتر و خوش تیپ ببینه . فکر نکنه من بلد نیستم تیپ خوشگل بزنم و آرایش شیک و ملایم داشته باشم
خانوم اولی از همه دیرتر رسید . به بابا و پدر شوهر سلام کرد . من سلام کردم جواب نداد . گفتم ببخشید من سلام کردم . یک نگاهی کرد و گفت سلام . نشسته بودیم. جهت نگاهش به سمت من نبود . من داشتم نگاهش میکردم . اعتراف میکنم دلم گرفت . برای هر دو تامون و برای این زندگی
. وقتی اومده بود ماسک زده بود . معمولا میره بیرون میزنه . کمی که نشست برداشت . نمیدونم انرژی نگاه من بود یا در کل خودش هم دلش خواست همون موقع ها یک نگاهی به من بندازه . وقتی متوجه شد من داشتم نگاهش میکردم صورتش رو برگردوند و دیگه هم نگاه نکرد .
میدونستم اگر خودم نمیخواستم هیچ چیزی نمیتونست من رو مجبور کنه که این کار رو بکنم . به خودم گفتم من به خاطر حرف بابا و دل بابا این کار رو کردم . میتونستم نکنم . نهایت بابا از من دلخور میشد که حرفش رو گوش نکردم و بعد هم فراموش میکرد . من با خواسته خودم رفته بودم و اونجا نشسته بودم . به همین دلیل هم حس بدی نداشتم . شاید اگر توصیه دوستم نبود لبخند نمیزدم و معمولی مینشستم ولی چون خیلی به من سفارش کرده بود لبخند هم فراموش نشد
. شاید خانوم اولی انتظار نداشت که با لبخند و آرامش بشینم و نگاهش کنم . نمیدونم هر چه بود بعد چند لحظه بلند شد جای خودش رو رو عوض کرد و طوری نشست که تو یک ردیف بودیم و برای نگاه کردنش باید سرم رو برمیگردوندم و خم میشد که قاعدتا من چنین کاری نمیکردم
.
موقع امضا کردن شد و رفتیم . وقتی امضا کردم ، مستقیم به صورتش نگاه کردم و با لبخند گفتم خانوم اولی مبارکتون باشه . من همیشه اسم کوچک خانوم اولی رو صدا میکنم با پسوند خانوم . یعنی برام عادت شده همینطوری هم بخوام حرف بزنم و ناراحت هم باشم انگار اون خانوم به اسمش چسبیده و همیشه عادت دارم اینطوری صدا کنم . اون لبخند هم توصیه دوستم بود . جوابم رو نداد .
امضاهای خودش هم تموم شد . و اینطور شد که دقیقا قانونی شد که در قبال خونه مهریه رو بخشیده . من خیلی از مسائل حقوقی سر در نمیارم ولی اینطور که پدر شوهر سوال کرده بود و قبلا گفت، اگر فقط میرفت و مهریه رو میبخشید ، هبه محسوب میشد . دو تا شاهد هم از طرف خود خانوم اولی ( نزدیکانش ) نیاز بود به این دلیل که ظاهرا موارد زیادی هست خانومی میره مهریه رو میبخشه و بعد از بخشیدن میره میگه من راضی نبودم و مجبور شدم و از این قبیل و باز هم قضیه قابل پیگیری میشه .
این را پدر شوهر نگفت.
توی جلسه 3-4 خانوم اولی گفت حسنا باید بره مهریه اش را ببخشه و خونمون را هم پس بده. تو هم با گریه و زاری و دعوا با همسر چند روز را گذروندی و بعد از تحقیق و مشورت با وکیل گفتی باشه می رم مهریه را می بخشم و بعد می زنم زیرش. رفتی بخشیدی.
خانوم اولی پی گیری کرد که چرا همه قرارهای جلسه را انجام ندادی. یعنی خونه را پس ندادی. و ....
در هر حال توی دفتر خونه گفته بودند که اگر این موضوع قید بشه ، دیگه نیازی به شاهد هم نیست و دریافت مهریه محسوب میشه . نه بخشش . در کل این مورد رو پدر شوهر گفته بود و اگر هم نمیگفت باز برای من نه فرقی میکرد و نه مهم بود .
وقتی رفتیم بیرون دم پله ها و موقع خدا حافظی بابا به خانوم اولی گفت مبارکتون باشه . گفت ممنون . بابا گفت قبل از رفتن ازتون دو تا خواهش داشتم . خانوم اولی گفت بفرمائید . بابا گفت برای این اومدم که شما بدونید داشتن این خونه نه برای من مهم بود نه دخترم که بشینیم نقشه بکشیم . دختر من به خاطر داشتن خونه ،زندگی نمیکنه نیازی هم نداره این کار رو بکنه . هنوز هم میگم از روز اول خونه داشت و نیازی به این مسائل نداشت .
اگه یه بار بگی علت ازدواجت چی بود خوشحال می شیم بدونیم.
عاشق نبودم.
رابطه یواشکی نداشتم.
چشم به مال و اموالش نداشتم.
با مردی که زنش مرده باشه یا زنش را طلاق داده باشه نمی خواستم ازدواج کنم.
الان می شه دقیقا بگی نذر چی داشتی؟ نذر 6؟
میخوام همینجا جلوی پدر شوهرتون ازتون خواهش کنم آخرین بار باشه که با هم صحبت میکنیم . من یک بار دیگه هم به شما گفته بودم. شما دوباره تماس گرفتید . جواب تلفن رو دادم . این بار خواهش میکنم خودتون رعایت کنید به من زنگ نزنید . کاری نیست من بتونم برای شما انجام بدم .
بابا ثابت کرد که می تونه براش کاری کنه. مگر نه این که انجام داد. چرا می گه نمی تونم؟ مگه نه این که به کمک بابات خونشون را پس گرفتند؟
خانوم اولی گفت چشم دیگه با شما تماس نمیگیرم . بابا گفت خواهش دوم هم اینه که شما خودتون زحمت بکشید به همسر اطلاع بدید که خونه به نامتون شده . تمام حرفها رو هم که خانوم اولی گفته بود مخصوصا میخواین به همسر خبر بدید تا نذاره و دست آویز و اینها رو هم گفت . بعد هم گفت ما که تا این لحظه نذاشتیم همسر متوجه بشه از این به بعد هم نمیگیم . نه من نه حسنا . از آقای ....( پدر شوهر ) هم خواهش میکنم چیزی نگن تا شما خودتون اطلاع بدید .
خانوم اولی گفت من خودم به همسر میگم . برای همسر فرقی نمیکنه . بابا گفت اگر فرق نمیکرد که شما ما رو متهم نمیکردید که میخوایم کاری کنیم تا همسر نذاره این کار انجام بشه و حسنا خونه رو نگه داره . خانوم اولی گفت اون موقع اشتباه کردم الان فهمیدم برای همسر فرقی نداره . خودتون هم میگفتید مخالفت نمیکرد .
شیر خانوم اولی
واقعا از اون حرفها بود . اگر اینطور بود که میگفتی همسر خودش به من بگه بیا برو خونه رو بده به خانوم اولی لازم به این کارها نبود
.
منظور خانوم خانوما این بود که اگر همسر می خواست می تونست یه جور دیگه حسنا را راضی کنه. وقتی کاری نکرد و به من گفت برو هر کار می خواهی بکن یعنی براش مهم نبوده چه بلایی سر حسنا می آد
دلم میخواست یک چیزی بگم ولی حیف که به بابا قول داده بودم حرف نزنم .
فقط وقتی می خواستی زن دوم بشی و نذر 6 برای ارضای نیازمندان داشتی ، بابا و حرفش مهم نبود. . فقط در اون مورد کوچولوی خاص، حرف بابا شده بود پشگل ( به یاد شیدا )
بابا گفت خدا رو شکر که براش فرقی نداره .پس زودتر بهش بگید این کار انجام شده چون حسنا میخواد اسباب کشی کنه و نمیشه بدون خبر این کار رو بکنه . گفت من مشکلی ندارم حسنا میتونه تو اون خونه بمونه . فعلا لازم ندارم .بابا گفت دختر من نیازی نداره تو اون خونه بمونه مستقل تر از این حرفهاست .خانوم اولی گفت هر طور راحتین . این رو هم گفت که به همسر میگه .خدا حافظی کرد و رفت . پدر شوهر هنوز نرفته بود
پدر شوهر عروس بیمارش را ول نمی کنه تنها بره، بشینه با تو گپ بزنه. یا ماشین داره و عروس خانوم را می بره می رسونه. یا عروس با راننده اومده و پدر شوهر را می بره می رسونه.
هنوز نفهمیدی که اونها یک خانواده اند و تو زالو.
آخه مگه احمق هست اون را ول کنه بمونه پیش تو و بابات !!
اعتراف میکنم از این که خانوم اولی گفت تو همون خونه بمونه عصبانی بودم و از این که چیزی نگفته بودم .
بهت انداخته. نفهمیدی؟
یعنی من لازم نداشتم و ندارم. خواستم بهت ثابت کنم که می تونم.
امن هم خونه را لازم ندارم. سگ خور. برو بشین توش
انگار من دیوانه بودم که برم خونه رو به نام بزنم اون هم وقتی که مجبور نبودم و میتونستم کاری کنم که این اتفاق نیفته . بعد تو همون خونه بمونم که هر روز خانوم اولی بگه تو خونه من نشسته . پدر شوهر میخواست خداحافظی کنه من گفتم خیلی ممنون که اومدین و همراه من بودید ولی از حق نگذریم شما هم زیاد ناراضی نبودید که خونه به نام خانوم اولی بشه .
پدر شوهر از این حرف من خوشش نیومد . گفت من بهت گفتم لازم نیست این کار رو بکنی خودت اصرار داشتی گفتی به خاطر این که بابا از من خواست . تو که راضی بودی. گفتم بله اگر خودم نمیخواستم هیچ کی نمیتونست من رو مجبور کنه که این کار رو بکنم .
مگه کاری که خانوم اولی کرد اسمش چی هست؟ مجبورت کرد دیگه. چرا اینقدر عقلت کمه حسنا.
مگه خودت رفتی هدیه دادی بهش؟ مجبورت کرد خونشون را پس بدی. چرا می گی هیچ کس نمی تونست. تونست و کرد.
الان هم اصلا پشیمون نیستم و سر تصمیم خودم هستم . من خودم خواستم خودم با شما تماس گرفتم و گفتم که همراه من باشید ولی شما هم اگر ناراضی بودید حداقل اصرار بیشتری میکردید که نیازی به انجام این کار نیست در هر حال باز هم ممنون . فکر میکنم خبر دادن به شما به نفع همسر هم شد چون کاری کردید که دیگه نیاز نباشه دوباره مهریه رو هم پرداخت کنه .
بدون حضور همسر مهریه زنش پرداخت شد؟
هاهاها ....
جوک هفته.
بابا گفت حسنا تو نیازی به اون خونه نداشتی الان هم نیاز نداری دوست ندارم از این حرفها بزنی . گفتم حق با شماست . از پدر شوهر هم معذرت خواستم گفتم ببخشید این حرف رو زدم . پدر شوهر همون موقع جواب من رو نداد ولی اون روز که نمیخواستم برم بالا و به برادر شوهر گفتم من پایین هستم ، گفت برم بالا و سر این موضوع صحبت کرد .
من هم دوباره معذرت خواستم .بین حرفهام به پدر شوهر گفتم من ناراحت نمیشم که شما طرفدار خانوم اولی باشید . خوشحال هم میشم چون به این نتیجه میرسم شما آدم درستی هستید و برای خانوم اولی که سالها عروستون بوده احترام قائل هستید . ولی شما بارها گفتید که تو هم جای دختر من هستی . این جای دختر بودن به سخن آسون هست . اگر دختر خودتون بود شما مثل بابای من رفتار نمیکردید .
سرهنگ هم حتما برگشت گفت دختر من شکر خورده بره زن دوم بشه تا این طوری خوار و خفیفش کنند.
البته جناب سرهنگ هم در مقابل من کم نیاورد و میخواست ثابت کنه اشتباه میکنم ولی هر چقدر حرف زدیم من از حرف خودم برنگشتم .
برای حرفی که به بابا زدم که هنوز هم بهش فکر میکنم ناراحت میشم ، جریان این بود که وقتی رسیدیم خونه خسته بودم و میشه گفت کلافه هم بودم . دلم میخواست حداقل بابا بمونه ولی میدونستم نمیتونه و باید بره . صحبت میکردیم که من حسنا بدی شدم
. از بابا گله کردم . گفتم شما منو مجبور کردید که این کار و بکنم . به خودم بود زیر بار حرف زور نمیرفتم . خونه برای من ارزش نداشت ولی صبر میکردم تا زورگویی در کار نباشه و به نام همسر کنم . خانوم اولی خوب فهمید که با شما چطور صحبت کنه .دست گذاشت رو نقطه ضعف شما
. انقدر گفت و گفت تا شما بهتون بر بخوره بیاین به من بگین برو خونه رو به نامش کن . لاینقطع هم حرف میزدم . گفتم درسته من خونه دارم احتیاجی هم ندارم ولی دلیل نداشت زیر بار حرف زور برم . همیشه همین اخلاق شما باعث میشه دیگران سوء استفاده کنند
.
انقدر بد شده بودم که حرف رو بردم به قدیم . گفتم پسرک هم که فوت کرده بود همینطور شد. من که اصلا حال و روزی نداشتم تا اومدن به شما گفتند پسر ما به خاطر شمال رفتن تصادف کرد و فوت کرد تقصیر حسنا بود حالا میخواد مال و اموالش رو هم بگیره ، به من گفتید همه رو ببخش .
برگهای اول در مورد بخششت نوشتی. گفتی پول پیش به نام من بود بهشون ندادم. تا جایی که تونستم بالا کشیدم. حالا چه اصراریه ثابت کنی به ما که بخشنده ای؟ بگو تونستم بالا کشیدم. الان هم خانوم اولی شاخ شده. اما من زرنگترم. از یه راه دیگه می کشم. من از این زندگی برو نیستم.
راحت بنویس حسنا. ما از خودیم
من اون موقع هم میتونستم صبر کنم بعدا ببخشم . بابا خیلی از حرفهای من ناراحت شد. وای الان هم فکرش رو میکنم میگم چرا انقدر بد شدم که با بابا اینطوری صحبت کردم و با ناراحتی رفت
. درسته الان معذرت خواستم و از دل بابا در آوردم ولی خوب باز هم خودم نارحت هستم
خیلی زیاد نوشتم و طولانی شد . خانوم اولی هنوز که هنوز هست، جریان این که خونه رو به نامش کردم به همسر نگفته. اگر برای همسر فرق نداره چرا همون روز این خبر رو بهش نگفت ؟ فکر میکنم این بار نوبت من هست که هر روز زنگ بزنم یا اس ام اس بدم که چرا به همسر نمیگی
.
قورباغه سبر می گه اینها که همه روز سر خونه دعوا داشتند، الان که آروم شده همسر نفهمیده؟
خب راست می گه. سوال داره بچه.
جوابش را بده. یا اون منبع موثق دروغ گفته و دعوایی نبوده یا تو دروغ می گی یا خانوم اولی یا شایدم قور قوری ما
این نکته رو بگم که من به خاطر این که بابا از من خواست رفتم این کار رو کردم . باز هم تکرار میکنم که تا خودم نمیخواستم ، هیچ آدمی نمیتونست من رو مجبور کنه .
خانوم اولی مجبورت کرد دیگه.
یکسال هم مقاومت کردی. اما بالاخره تونست.
اگر نه که چرا قبلا نرفتی بدی؟ چرا به من ندادی خونه ات را؟ چرا به خواهرت ندادی؟
چرا دادی به خانوم اولی؟ چون مجبورت کرد که خونه شون را پس بدی.
مگه مجبور کردن یعنی چی و چطوریه؟
حتی بابا . پس وقتی خودم تصمیم گرفتم ، پای حرف و تصمیم خودم هستم و به هیچ وجه پشیمون نیستم که خونه رو دادم . حتی یک ذره هم پشیمون نیستم
الان هم دنبال خونه میگردم برای رهن کردن تا خونه خودم رو از مستاجر بگیرم و بعد برم خونه خودم . جریان خونه پیدا کردن رو هم تو پست بعد میگم اینجا دیگه خیلی طولانی میشه
. ماشین رو هم برای همون میخوام بفروشم . خوب شد که ماشینم مال خودم بود و وقتی ازدواج کردم این ماشین رو داشتم . قسط هاش رو هم تماما از حقوق خودم پرداخت کردم و یک ریالش مربوط به همسر نیست . اگر اینطور بود که حتما ماشین و خونه شامل مهریه خانوم اولی میشد
.
قبلا گفته بودی همسر برات خریده. خوب شد که پست های قبل را ثبت موقت کردی و همه را قایم کردی. الان کلا می تونی یه داستان جدید بنویسی.
می خوای اینها را هم حذف کن. از فردا بنویس من زن اول بودم. خانوم اولی بعدا پیداش شد. کلا داستان را عوض کن.
نترس سیما و هیاپ می مونن. این دفعه پای منبر خانوم اولی سینه می زنند. مهم این هست که هر شب سریال پخش بشه. داستانش هر چی بود مهم نیست.
توی پست کبوتر که لینکش را چند روز پیش یکی گذاشته بود گفتی 206 اتومات داری. با حداقل سه سال کارکرد ( از زمان عقدت حساب می کنیم، دوران رابطه یواشکی که نگرفته بود؟ اونموقع فکر کنم نقد حساب می کرد.) و رفت و آمد جاده شمال، فوقش ازت بخرند سی تومان. اگر رهن خونه توی منطقه خوب شهر متری 5 تومن باشه، سی تومن فقط شش متر خونه بزرگتر می شه. بخاطر شش متر؟؟؟؟
برای افطاری در جواب یک کامنت گفتی متراژ خونم بزرگه و اگر بگم بقیه دردشون می آد. حالا بخاطر شش متر بزرگتر؟ خونه 200 متری با 206 متری چه فرقی داره؟
اگه می خواستی خونه سی متری رهن کنی، می گفتیم ماشین را بذار روش بشه 36 متر.
خونه 200 متری دیگه چهار متر کمتر بیشترش مهم نیست.
حسنا جان من
نقشه هات را روشن تر بگو. این دروغا چیه سرهم می کنی. ما گیج می شیم.
من میتونم همین الان با پول رهن خونه خودم ، خونه بگیرم . تو همین منطقه ای که الان هستم هم بگیرم . ولی میخوام پول رهن خونه خودم به اضافه پول ماشین رو بدم و خونه بگیرم . چون میخوام خونه خیلی بهتری باشه و بزرگتر از همین خونه فعلی
.
برای افطاری توی کامنت ها گفتی خونم بزرگه، متراژش را نمی گم که دردتون نیاد. قبلا هم که اشاره به دو خوابه بودنش کردی. یه نفر آدم که هیچ رفت و آمدی نداره و شبها می ره تو خونش می خوابه، خونه بزرگتر از "خیلی بزرگ" می خواد که توش سالن ورزشی راه بندازه؟ اون هم خونه اجاره ای. اونم به قیمت از دست دادن ماشین که وسیله رفت و آمد به کارت هست و ضروری. 20-30 میلیون پول بیشتر چقدر مگه روی متراژ خونه می آره. فوقش 5-6 متر.
حسنا یه کم کمتر دروغ بگو
خیلی دیگه حال به هم زن شده دروغهات.
در مورد خونه گرفتن باشه بعدا بنویسم . اینطوری خورد خورد نمیشه توضیح داد .
شوهرت چرا برات خونه اجاره نمی کنه؟
تو هم داری می شی مثل پری. یه بچه هم بزا.
قشنگ می شه پری. خودش کار می کنه. خودش خونه داره. شوهر می آد واسه 6 و رست و می ره
این هم جریان این مدت . تا بعد که دوباره بنویسم
پی نوشت : دوستان عزیزم تعدادی از کامنتهای پست قبل مونده و هنوز جواب ننوشتم که تایید کنم . پیشاپیش معذرت میخوام. چون همسر قرار هست طبق معمول بیاد دنبالم .وقت نمیکنم برم تایید کنم . برای همین فردا جواب مینویسم .
ادارات دولتی دو بعدازظهر تعطیله. حسنا تا ساعت شش می مونه که همسر بیاد دنبالش
کلا داستان خیلی درهم برهمه. اما بد نیست.
البته تقصیری هم نداری. کلی سوال بود که باید جواب می دادی و کلی مساله که باید قایم کنی و حواست باشه سوتی ندی. کامپیوتر هم باشه هنگ می کنه. والا به قرعان!
از ارث پسرک تا مهریه و خونه خودت و محله اون یکی خونه و رهن و ماشین و نحوه خریدش و قسطهاش و علت آمدن بابا و رفتن مامان و ... یه داستانی باید می نوشتی که این همه راست و دروغ توش جا بشه.
از اون طرف دیوانه بودن خانوم اولی را هم باید به طور مکرر نشون بدی و برای همین نصف شب که بابات مهمان شماست و همسر هم موبایل ها را خاموش کرده و به امر خطیر نیم ساعتی مشغوله، خانوم اولی مثل دیوانه ها زنگ می زنه به بابای تو !! که روان پریش بودنش تایید و تاکید کنه
یه وقت غصه نخوری ها! فدای سر خواننده های فارسی وان.
آخه آدمهایی مث سیما و هیاپ ارزش دارند که تو خودت را واسشون ناراحت کنی.
باور کن اصلا متوجه نمی شن چی می گی. هر چی دوست داری بگو و برو. بی خیال !
قربون دستت، این را هم از برگ 128 یادت رفت توش جا بدی. بی زحمت این را هم توی پست بعدی بگنجون
حسنا بسه انقدر دروغ میگی ازخدانمیترسی،خسته هم نشدی؟
حداقل یکم ازعاقبت حرفات فکرکن
وقتی میرم کامنت دونی حسنا رومیخونم حالم بد میشه
چقدر این خواننده هاش میتونن مغزنخودی باشن
بعدمیان درموردبزرگی حسنا مینویسن حسنا چیزی وپس
دادکه حق خانم خانوما بود
حسنااگه دنبال عدالته پس باید به اندازه ی 3سال انتظار عدالت داشته باشه نه 20 سال
هروقت 20سال به همسرزندگی کردی اونوقت حرف خونه روبزن
حسنا از شوهر خانم خانما دل نمیکنه حق طلاقم داره همش هم در حال فحش خوردن
اون وقت اومده دوستی خیلی شیک و مجلسی با آرایش و آلا
گارسون رفته خونه به نام زن اول کرده اونم به عنوان مهریه اش دور از چشم هسر !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شوهرش بهش پس بده اگه راست میگی ...خونه بهش پس دادی اونم چون بابام گفت ............عجب
نمیشه این دفعه بابا بگه طلاق بگیر
خانم اولی لطفن این دفعه در مودر طلاق صحبت کنید
عجب
نمردیدم دیدم یک زن دوم خونه شو به نام زن اول کرد
یک حرکت تاریخی کردی حسنا چون هیچ آدمی اونم از نوع دوم این کار تا حالا نکرده
دختر به نام مادرش نمیکنه که تو با هووت کردی
شاخ ها از صفحه مونیتور امده بیرون رفت تو چشمم
" خدا رو شکر نه من تو پیشرفت کار همسر نقشی داشتم نه خانوم اولی نقش داشته . تمام این موقعیت رو به خاطر زحمت خودش و به کار بردن عقلش به دست آورده"
فیلم <<کرامر علیه کرامر >> دیدید ؟؟
یکی از فیلم های تاریخ سینما است در مورد زوجی که زن همسرش ترک میکنه زنش هم یک زن معمولی و خانه دار است وقتی که با هم زندگی می کردن مرد مدیر یک بخش از شغلش بوده بعد از ترک همسرش مرد با پسر زندگی میکنه و اون آرامشی که همسرش تو خونه براش قبلن درست میکرده دیگه وجود نداره و خودش مسئولت کار های خانه به عهده میگیره و از پس خودش و پسرش و هندل کردن خونه بر نمیاد
طوری که از کارش اخراج میشه و بیکار میشه
این فیلم خیلی حرفای خانوادگی مهمی به زوج ها میزنه حتمن اگه فیلم نتونستید ببینید نقدش بخونید
همه دنیا در قرن 21 یا 20 به مرد های دارن میگن موفقیت های شغلی تون مدیون همسر هاتون هستید و شان و مقام زن در حال بالا بردن هستن و تمام فیلم ها و داستان ها شون در این زمینه حرکت می کند
اون وقت کسی مثل حسنا که خودش یک زن داره بر علیه زن حرف میزنه و میگه همسر موفقیت شو مدیون خودش
نمی دونم چی میشه به آدمی که سطح شعور و فکر انقدر پائین گفت
واقعن برای زن هایی که این جور در مورد همنوع حرف میزنن چی باید بگم
و من فقط نگران دختر های جوانی هستم که اون وبلاگ می خوانن و تفکراتشان به حد نویسنده اون وبلاگ در حال پائین اومدن
واقعا موندم چطور اون جمله را نوشته؟
خانوم اولی نقشی تو زندگی همسر نداشته؟
لولوی سرخرمن بوده؟
یکی از خواننده ها هم که معترض شده در جوابش نوشته مادر من شاغل بود و خواهرم شاغله و بابام براش خونه خرید و .... پرت و پلا.
زیر زمین 60 متری هم میشه گرفت
بازم نه تو محله های بالا شهر تهران
شاید تو مرکز شهر بشه پیدا کرد اونم باید بگیردی
تازه من دوبله سوبله قیمت ماشین و پول رهن خونه پسرک باهات و پول خونه که بخوای رهن بدی بگیری 200 حساب کردم شد 400
از 400 تا مطمئنن کمتر میشه
تازه گفتی رهنم نمی خواهم بدم با پول رهن خونه پسرک و ماشین می خواهم بگیرم یعنی 200 تا یا کمتر از 200 تا میگیریم 150 تا
حسنا جان تو تهران فقط می تونی با 150 تا فقط ماشین بگیری
یا خونه های مسکن مهر
یا خونه های پیش فروش کرج و شهرک پردیس
جایی تو تهران با 150 تا خونه یا آپارتمان بزرگ تر نمی دن
در مورد قیمت های آپارتمان تو تهران
می خوای بهت بگم یا می خوای یک نیاز مندی های همشهری بگیر یک دو تا بنگاه زنگ بزن قیمت خونه دستت بیاد
اونم تو این بازار الان بعد از رکود اقتصادی که پیش اومده
پول رهن خونه نهایت یک چهارم قیمت اصلی خونه است
اون خونه که با پول رهن پسرک گرفتی نهایت 100 تا میشه
پر پر در نظر گرفتم که فکر نمی کنم 100 تا رهن بشه کرد
حالا چون حسنایی با تو این جوری حساب می کنیم
قسط های ماشین چند ماه پرداخت کردی اگه بگی می تونم بفهمم مال ایران خودرو بوده یا بهمن خودرو
خالا میگیم بهمن خودرو اونم 100 میلیون با قیمت الان
اینم پر پر برای تو که حسنایی
شد 200 میلیون 200 تا رهن بدی (اینم برای گل روی شما پر پر حساب می کنیم رهن میدیم ) شد 400
واقعن با 400 میلیون تو محله متوسط تهران یک خونه 100 متری هم میشه گرفت ؟!!؟!؟!؟!
نه جدی دارم میپرسم با 400 میلیون کدوم منطقه تهران میشه یک خونه بزرگ تر گرفت
با این حرفی که زدی فکر نمی کنم تهران زندگی کنی و از قیمت های خونه خبر داشته باشی
حسنا تو این سه سالی که زن مردک شده
نقد نقد صد میلیون پس انداز بالشی داشته
حالا اگر سرمایه گذاری هم کرده باشه که دیگه بیشتر.
جالبه واسم که خوانندگان حسنا فکر میکنن حسنا اومده خونه رو بی هیچ چشمداشتی بخشیده به خانم اولی تا بیشتر آرامش داشته باشه و به آرامشی که دلش میخواد برسه
جالبه که کسایی پیدا میشن که 1% فکر میکنن ممکنه همچین آدمی وجود داشته باشه (
نمیگم حسنا هر آدمه دیگه) که تا باباش بهش گفت خونه رو بزن به اسم خانم اول قبول کنه.(اونم کسی که به حرف باباش در مورد ازدواج نکردن با یه مرد نتاهل عمل نکرده.
کی آخه همچین کاری میکنه؟ کی حاضره چیزی که به نامشه بره همینجوری بزنه به نام مامان و بابا و خواهر برادرش که این خانم رفته خونه رو زده به اسم هووش؟؟؟؟؟
تازه بر فرض محال که داستان همونجوری هست که حسنا مسگه نه از خانمیش بوده نه از بزرگواریش. از خنگیش بوده اگه چنین کاری کرده.
البته حسنا خنگ نیست خیلی هم به مسائل مادی اهمیت میده و میخواد متراژ خونه بعدیش از خونه فعلیش بیشتر هم باشه.
قضیه مهریه خانوم اولی که از بیخ دروغه.
اگر حسنا خونه را به خانوم اولی پس داده باشه، بعد از یکسال پی گیری خانوم اولی ( این قضیه مربوط به جلسه بعد از کنکور بهار است که حسنا نتیجه اش را نگفت و مرتب تکرار می کرد خانوم اولی شرطهای غیرممکن گذاشت )
مطمئنا نقشه های جدید کشیده. حسنا جایی نمی خوابه که زیرش آب بره
سلام عزیزم شما خیلی تیز وزرنگ هستی.....من یک سری سوال داشتم ویک خورده کمک میخوام ازت تو خوب بلدی حدس بزنی چه خبره آخه شوهر من خیلی زیرآبی میره
کمکم کن مچش رو بگیرم
حسنا مگه نمگی همسر خیلی پولدااااااااااااااااااااااااااار
خوب یک خونه دور از چشم خانم اولی برات بگیره
برای همسر که کاری نداره
نکنه حساب بانکی اش هم دست خانم خانماست ( دوستان توجه کنید دفعه دیگه حسنا می خواهد راجع به حساب بانکی همسر توضیح بده بهمون )
دیگه اگه واقعن حساب بانکی همسر دست خانم خانماست و همه چی از سیر تا پیاز درآمد شوهرش میدوننه
عزیزم واقعن فکر کنم به قول دوستان فقط نذر داشتی شوهر مردم ار...ض..ا کنی دلیلی دیگه من نمی بینم
اون ماشینی با امنیتی که همسر برات خرید چی شد
منم یادم یک بار یک اشاره بهش کردی
خانم خانما از اون خبر نداره تو این قیمت های بازار ماشین اونم الان قیمتی شده ها
در مورد اون ماشین با امنیت که همسر برات خردیده بود چشم در و همسایه تو شمال در آورده بودی تو پست بعدی یک توضیح بده اینم برام سوال
چرا خانم خانما به اون کاری نداره
بهار ماشین آشغال پاشغال خراب بشه که تا تصادف می کنه خودش و ماشین داغون بشن اون وقت شما تو ماشینی که همسر با امنتی کامل خریده بری بیای شمال و تو تهران دور دور کنی
خانم خانما نمیگه به همسر چرا برای حسنا اون ماشنی گرفتی برای بهار این ماشین ؟
میگن دروغگو کم حافظه است همین
سلام به همگی روزتان خوش
به به
غنچه خانوم
نفس اگه حرف نزنه بقیه زن های دوم فک میکنن این لاله
ازنفس بگذریم
بچه ها پیج 4 همین وبلاگ بانو
یه کامنت هس که نصفه است و جواب حسنا نیست
که یکی نوشته اه ماشین 300 میلیونی زیر پاته گفتم یبارم ما حرف در بیاریم
کاش جوابش بود می دیدم چی نوشته
جواب داده نه. ماشینم سیصد میلیون نیست.
توی پست کبوتر که لینکش یکی دو پست قبل بود، گفته بود 206 اتومات داره.
مامان غازغازک
اخه حسنا چه میدونه قیمت خونه و ..
نشسته پشت کامپیوترش هی کامنت میده
کسی که از اول باهاش بوده قطعا یادشه حرفاشو
حالا چطور پایین شهر و بالاشهر قیمتاش یکی شده خدا میدونه
می دونه.
خرجش یه سرچه.
حسنا شیطون را درس می ده.
خواننده هاش را احمق فرض کرده که این حرفها را می زنه.
ظاهرا هم اشتباه فکر نکرده.
باز نفس چه اتیشی سوزونده؟ :|
این وکیل زنای دوم هس؟
بقیه زبون دارن خودشون حقشونو میگیرن به این چه؟
کامنتهای همین پست را بخون
متوجه می شی.
"من میتونم همین الان با پول رهن خونه خودم ، خونه بگیرم . تو همین منطقه ای که الان هستم هم بگیرم . ولی میخوام پول رهن خونه خودم به اضافه پول ماشین رو بدم و خونه بگیرم. چون میخوام خونه خیلی بهتری باشه و بزرگتر از همین خونه فعلی"
حسنا بهتر بود یک روزنامه را می خواندی بعد دروغی می نوشتی که آدم شاخ در بیاورد.
از زمستان 91 اختلاف قیمت ملک در بالا شهر نسبت به بالا شهر بسیار افزایش یافته است محال با پول رهن یک خانه تو پایین شهر بشود یک ملک تو بالا شهر اجاره کرد.
حسنا خودت نوشته بودی با پول رهن خانه وکمی کمک پدر ومادر و وام یک خانه چند سال پیش خریدی. با اطلاعاتی که من از قیمت مسکن دارم ارزش آن خانه الان ماکزییم 150 میلیون است.
از آن طرف خودت تو پستهای قبلی نوشتی یک خانه دوخوابه داری که به قیمت امروز باید چیزی حدود 500 میلیون ارزش داشته باشد. حالا با حساب قیمت رهن خانه تو باید چیزی حدود 100 میلیون داشته باشی تا یک خانه رهن کنی پس بیخودی چرت پرت نگو با پول رهن خانه خودم می توانم خانه رهن کنم حسنای دروغگوی روان پریش
ممنون گلریز جان.
صحرا خانم به کسی که نمیتونه ناراحتی هیچکس از جمله دشمنش رو ببینه میگن مهر طلب. افتخار محسوب نمیشه. ببخشید اگه ما آدمای خاله زنک بی سر و صدا اومدیم پستت رو خوندیم و رفتیم.
از این به بعد مطمئن باش تکرار نمیشه.
برو راحت باش. مطمئن باش به خونه مجازیت سر نمیزنیم.
در مورد این جمله هم اگه رسیدی تحقیق کن. بیشتر از شرایط طرز فکر تو هست که تو رو ناراحت میکنه و جشن رو به دهنت زهر میکنه.
من یکی تکلیفم با خودم روشنه. اگه مخالف چند همسری هستم واسه زنای دوم نه کامنت میذارم نه بغل و ماچ نه سعی میکنم توجیهشون کنم واسم محترمن.
در دنیای واقعی هم اگه باهاشون برخورد داشته باشم کاری به کارشون ندارم اما قطعا باهاشون دوست نمیشم.
ما باوبلاگ کسی جزحسنا کاری نداریم چون حسنا یک دروغ گوهستش که خیلی ازدخترهای جوان ما دارن حسرت زندگیشو میخورن وخیلی وقتا دوست دارن جای اون باشن
تاوقتی که وبلاگ حسنا برای عموم ازاد هست پس میشه
درموردش نقدکرد ودروغ هاشو همه بدونن تابتونن بااراده خودشون تصمیم بگیرن
نفس چون تواین وبلاگ ادم حساب نمیشه داره میسوزه
نفس خودشو نخود هرآش میکنه تا جلب توجه کنه
اما ما بازم متوجه حضورش نمیشیم
بانو حالت تهوع گرفتم از این دنیای مجازی که یک جو توش شرف نیست.از اون طرف اون خانوم میره طن اصلی رو میکوبه میان بهش فحش میدن میگه اخی اخی بهش فحش ندید برید کامنتتون رو عوض کنید ولی حالا این یک دفعه اینو تایید میکنم تا خانوم اولی حسابی فحش بخوره.در عجبم از زنهایی که براش کامنت می زارن وبراش گریه میکنن.از این طرف خانوم میاد تو وبلاگش یک چیز مینویسه تو نطر خصوصی یک چیز دیگه مینویسه.هیچ کس نمیاد بگه اخه حق یک زن بعد از 20 سال زندگی اندازه یک همسر 3 ساله است.عزیزم برقراری عدالت به مساوات در همه چیز از نطر عددی نیست.تناسب باید رعایت بشه.همسر حسنا که مرده شورشم ببره چون در هر صورت با حسنا ازدواج کرده و به نظر من اون هم به اندازه حسنا مقصره باید حسنا رو تا یک حدی تامین کنه اما اینکه این خانوم اومده و خونه رو گرفته حتما دلیل دیگه ای داشته.اخه شماها چرا فکر نمیکنید.چرا اینقدر احساسی به همه چیز برخورد میکنید؟؟؟
اول معنی همسر و شریک زندگی باید معلوم بشه تا بعد حق و حقوقشون.
مگه می شه کسی دو تا همسر داشته باشه؟ دو تا محرم راز داشته باشه؟ دو تا همراه و همدل همیشگی داشته باشه؟ دو تا شریک زندگی داشته باشه؟ که بعد بشینه فکر کنه به کدوم بیشتر بده و به کدوم کمتر؟
اگر همسر یعنی شریک جنسی، که خب ادامه صحبتمون دیگه بی معنی است.
اون خانم اصلا خبر نداشته حسنا خونه گرفته. خود حسنا هم گفت بعد از دعوا با بهار، همسر خونه را عوض کرد که دیگه من را پیدا نکنند و رفتیم خونه ای که همسر به نامم کرده و خونه خودم را دادم اجاره.
خانوم اولی تا مدتها خبر نداشت. بعد از این که فهمید جلسه ای تشکیل داد ( بعد از کنکور بهار ) و بعد هم بقیه ماجرا ....
ای خدا اخه ما با چه جماعتی زندگی میکنیم.ادمهایی که حتی تکلیفشون با خودشون هم معلوم نیست.ادمهایی دورو که حتی جرات ندارن نطرشون رو بگن.از یک طرف میره برا نفس کامنت میذاره
" پی نوشتی که گذاشته ام دقیقا رد حرف های کسانی است که وبلاگ حسنا را دروغ می دانند . دقیقا نوشته ام که من مبنا رو بر راستی می گذارم و بعد در مورد همون نوشته ها نظر می دم. "
از اون طرف میاد تو وبلاگش مینویسه
" کسانی که با رفتارهای خاله زنکی چیزی رو می خوان ثابت کنن که مثل روز روشنه "
خدایا اخه دورویی تا این حد.
عزیز دلم تو خودتو خیلی گنده فرض کردی که ما بخوایم از پست تو استفاده کنیم برای اینکه خودمون رو ثابت کنیم.نه.ما احتیاجی به ادمهایی که جرات گفتن عقایدشون رو ندارن ،نداریم.ما احتیاجی به ادمهایی که جلوت می خندن و از پشت بهت خنجر می زنن نداریم.اینو یاد بگیر شتر سواری که دولا دولا نمیشه.یا رومی روم یا زنگی زنگ
مرسی نفس جان که دستشو رو کردی
" خدا رو شکر نه من تو پیشرفت کار همسر نقشی داشتم نه خانوم اولی نقش داشته . تمام این موقعیت رو به خاطر زحمت خودش و به کار بردن عقلش به دست آورده"
حسنا مگر این جمله رانشنیدی در کنار هر مرد موفقی یک زن نمونه هست پس با حماقت جواب متلکهایی را به شما دومی های پول پرست گفته می شود ننویس
البته اگر تو خالی بند و آن خواننده های کله پوک فارسی وان هست که فردا می نویسی همسر از وقتی با من ازدواج کرد زندگیش از زاغه نشینی به سرماید دارهای ملهتن تغییر یافته هست.
والا هر کی زن دوم می گیرد زندگیش به آشوب کشیده می شود من نمی دانم این قصه ها را از کجات در می آوری
اوه اینجا رو ببینید
یکی از دست نفس خیلی ناراحت شده؟؟
آدم های بیمار!
امروز هم یکی دیگه از روزهای خداست و من بعد از دو سه ساعت دارم از مراسم جشن شکوفه های جوجه کوچولوم بر می گردم.
بایه عالمه عکس و یه عالمه حس خوب می خواستم بنویسم اما باید قبل از اون تکلیف خودم رو با یه عده آدم بیمار مشخص کنم !
آدمایی که گاهی نوشته هاشون رو می خوندم و مبنا رو بر صداقت گذاشته بودم.
آدمایی که برای انسان بودنشون ارزش قائل بودم.
آدمایی که نوشته هاشون رو مثل یک کتاب می خوندم و درس می گرفتم.
گاهی از روی سرگرمی یه سری دیگه رو می خوندم و می بستمش و می رفتم پی کارم !
همیشه سعی کردم که از اشتباهات آدما درس بگیرم .
همیشه سعی کردم اخلاقیات رو رعایت کنم. همیشه سعی کردم برای کارهای خوب آدما ارزش قائل باشم و کمکی هر چند کوچک باشم برای اینکه کارهای بدشون رو بذارن کنار.
سالهاست وب می نویسم. وب نویسی من مثل خیلی های دیگه از سر بیکاری نبوده و نیست . سالهاست که با صداقت می نویسم و همیشه سعی کرده ام از حواشی به دور باشم.
بیشترین دغدغه ام زندگی خودم و جوجه هام بوده ولی با اینحال همیشه سعی کرده ام تجربه هایی که کسب می کنم رو در اختیار دیگران هم بگذارم شاید به درد یکی بخوره.
و حتی سعی کرده ام تجربه هایی که از دیگران هم کسب می کنم به اشتراک بگذارم.
متاسفم برای خودم که توی این دنیای مجازی زیادی آدم های گرگ صفت رو سالم فرض کرده ام.
این رو دارم خطاب به تو می نویسم. خطاب به تویی که وبلاگت رو گاهی می خوندم و گاهی ازت رمز هم گرفته بودم . فقط و فقط می خوندم و بنا رو بر روی صداقت نوشته های وبت گذاشته بودم. اساسا در وبلاگ خوانی نمیام فرض رو بذارم که خب اگر طرف دروغ بگه چی ؟ اما خب باید اعتراف کنم که این خوندم اگر چه دائمی هم نبود اما بیشتر از جنبه سرگرمی بود و بس!و روی همین مبنا اشنایی مختصری مجازی بین من و تو هم بود ! منظورم از آشنایی تنها و تنها رد و بدل شدن گاهی چند کامنت بود .
و بعد از نوشتن اون پست در مورد لینک ها اومدی و به بدترین حالت ممکن از من گله کردی که منی که به تو رمزم رو دادم تو رو جور دیگری می دیدم و اومدی نوشتی و گله کردی که چرا از این و اون انتقاد کردم ؟ و ازم پرسیدی که چرا انتقادها رو به خود اشخاص نگفتم ؟
پیغام خودت رو طوری نوشتی که برای منی که خیلی برام مهمه که خودم رو درگیر بازی های دنیای مجازی نکنم سخت بود که فکر کردی منم دارم خودم رو درگیر این بازی ها میکنم. برای منی که خودم رو هیچ وقت درگیر بازی آدمهای مجازی با هم نمی کنم.سخت بود برام که نوشتی من با این پستم روش کسانی رو تایید کردم که از دید من رفتارشون شبیه کارهای خاله زنکی است.
یه عده راه می افتن و با اسم بردن از شخص خاصی و اینکه داره دروغ می گه یا راست میگه می خوان ثابت کنن که فلان رفتار ، زشت و ناپسنده ! چیزی که از نظر همه عالم و آدم زشت و ناپسنده نیازی به رفتارهای خاله زنکانه نداره . من این رفتارهای خاله زنکی رو به هیچ وجه تایید نمی کنم.
من از شخص خاصی توی دنیای مجازی انتقاد نمی کنم. چیزی که ممکنه ازش انتقاد کنم رفتار آدم هاست .روش این یک عده از نظر من اشتباهه . کاش به جای اسم بردن از شخص خاصی ، رفتار خاصی رو نقد می کردند و این انتقاد رو از حالت خاله زنکانه بیرون می کشیدند تا همه به راحتی بتونن دیدگاههاشون رو بیان کنند. کاش روی عملکردشون کمی فکر می کردند تا به هدفی که مد نظرشونه بهتر می رسیدند.
و شما خانم مثلا محترم تحصیلکرده ! تعجب کرده بودی که چرا من خودم رو درگیر این بازی ها کرده ام و من برات نوشتم که من خودم رو درگیر این بازی ها نکرده و نمی کنم. برات نوشتم که من از شخصیت خاصی انتقادی نکرده ام و اتفاقا فلان وبلاگ و فلان وبلاگ از نظر من مفیده از اون لحاظ که همونطور که توی پستم نوشتم وبلاگها می تونه بازتاب واضحی از عملکرد اشتباه آدما باشه و خیلی درس ها برای همه داشته باشه.
تو بیماری خانم محترم ! تو بیماری که پاسخ من رو در برابر گلایه بسیار تند و تیز خودت حمل بر تایید خودت کردی . حمل بر این کردی که دوستی تو برای من خیلی مهمه ! اصلا بین من و تو مگر چه دوستی خاصی بوده ؟ خوبه برات واضح نوشتم که با وجود اینکه نوشته های خاصی رو دروغ فرض نمی کنم اما تفاوت دیدگاه دارم باهاش در حدی که لینکش رو حذف می کنم.
تو بیماری خانم محترم که خصوصی برای من پیغام گذاشتی و من خصوصی جوابت رو دادم . و حالا جواب من رو که در برابر پیغام بسیار عجیب تو بسیار بسیار هم ساده بود رو عمومی می کنی برای اینکه بخواهی ثابت کنی که من برام مهمه که تو از دستم ناراحت باشی یا نه ؟این نشون می ده که تو به درستی خودت شک داری . این نشون می ده که برای اثبات خودت سعی داری وانمود کنی که من تو رو تایید می کنم. سعی داری نشون بدی که من اومدم توی جبهه تو .من شاید روش عده ای دیگر رو نپسندم اما حداقل دیدگاه اونها به دیدگاه من خیلی نزدیک تره !
من برام مهم نیست خانم محترم. من از همین تریبون و از همین جا در وبلاگ خودم اعلام میکنم که حالم به هم می خوره از این رفتارها!
حالم به هم می خوره از اینکه بخواهی زندگی ات رو روی ویرانه های زندگی یکی دیگه بنا کنی ! حالم به هم می خوره از اینکه باعث و بانی بر هم خوردن زندگی یکی دیگه بشی. من از همین تریبون اعلام می کنم که گاها دیده ام که خیلی ها با مردی ازدواج کرده اند که زندگی اولش شکست خورده بوده و این از نظر من عیب نیست به شرطی که عامل این شکست تو نباشی.
خانم محترم من در مورد شما اینطور فکر می کردم. اونم از روی نوشته هات ! فکر می کردم با مردی ازدواج کردی که ازدواج اول موفقی نداشته و از روی نوشته هات اینطور برداشت می کردم که عامل این شکست تو نبودی.من وقتی دیدم با وجودی که همسر اون مرد راضی بود به زندگی چند همسری قبول نکردی لذت بردم.از اینکه احساس کردم برای زن بودن ارزش قائل هستی . والا نه هیچ دوستی خاصی بین من و شما بود و نه هیچ رابطه ای . فقط با این دیدگاه گاهی وبت رو می خوندم .و از روی همین دیدگاه بهت هم گفتم که از اینکه برای ارزش وجودی زن ارزش قائل هستی خوشم میاد.
بله من از اونهایی هم که با راههای اشتباه سعی دارن رفتارهای اشتباه رو نقد کنن مخالفم. کسانی که با رفتارهای خاله زنکی چیزی رو می خوان ثابت کنن که مثل روز روشنه . من خودم رو درگیر چنین بازی هایی نمی کنم.
به چه اجازه ای لینک نوشته مرا میگذارید ؟ بعد می گویید مزاحم من نشوند ؟مگر به حرف شماست که مزاحم من نشوند ؟ حتی یک نفر از شماها هم برای من چیزی به به و چه چه ننوشت اما مگر نمی دانید که یه عده نشسته اند تا یکی یه حرفی بزنه و یکی دیگه یه جوابی بده و هزارجای تنشون بسوزه و هزارجای تن دیگران رو بسوزونن ؟ شما که خوب جو دنیای مجازی رو می شناسید ! که دوست به دوست رحم نمی کنه !
شاید دیدگاه من و شما و یکی دیگه در مورد موضوعی یکی باشد اما من راه شما رو نمی پسندم . من روش شما رو قبول ندارم. پس چرا این همه برای من دردسر درست کردید ؟ که یکی مثل این خانم به ظاهر محترم بیاد و از من انتقاد کنه که من هم مانند شما روشی اشتباه در پیش گرفته ام و اونقدر انتقادش تند باشه و اونقدر عجز و لابه کرده باشه که منی که طاقت ناراحت کردن یه مورچه رو هم ندارم سعی کنم بهش ثابت کنم که من از هیچ شخص خاصی انتقاد نداشته ام و فقط و فقط دیدگاهم رو در مورد مقوله کثیفی بیان کرده ام و بس.از طرفی دوست نداشتم منو قاطی شما کنن . بازم می گم که شاید دیدگاه من و شما و حرف من و شما یکی باشه اما من نمی خوام روش انتقادی ام مثل شما باشه !
شاید یه پست خاصی که من گذاشتم و برخوردها به شما ثابت کرده باشه که روشتون اشتباهه . خواهش می کنم بیشتر به هدفتون و روشتون فکر کنید ! تمنا می کنم این حرف ها رو جدی بگیرید!
خانم محترمی که کامنتهای خصوصی منو به پیغام پر از گلایه خودت منتشر کرده ای یادت رفته که من وبلاگ دارم. یادت رفته که من هشت ساله می نویسم و با تو خیلی فرق دارم. یادت رفته که خواننده های من خیلی وقته منو می شناسن . نمی دونی که من اگر حتی دشمنم هم در موردم بد فکر کنه سعی می کنم براش توضیح بدم و از اشتباه درش بیارم. شاید این ضعف من باشه که دوستانم هم مدتهاست بهم گفتن.
خانم های محترمی که سعی کرده اید از یک پست من که در جواب دوستانم نوشتم و دیدگاهم رو در مورد مقوله زن دوم بیان کردم استفاده کنید و خودتون رو تایید کنید باید بگم خدمتتون که من به هیچ وجه خودم رو درگیر بازی شماها نمی کنم.
این آخرین پست من در این زمینه است .
اگر می خواهید به من این انگ (بله دقیقا انگ) را بچسبانید که صحرا صبوری طرفدار مقوله زن دوم شدن است باید بگویم هرگز ! هرگز! من شاید بین زنان دوم دوستانی داشته باشم اما همونطور که توضیح دادم این دوستان اونایی بودن که سعی کردن از اشتباهی که کردن خارج بشن و دوستی من فقط و فقط از این حیث بوده که کمکشون کنم و اگر هم وسط راه متوجه شده ام که برداشتم از دیدگاهشون اشتباه بوده سریع دوستیمو باهاشون قطع کردم.من برای انسانها آنقدر ارزش قائل هستم که بپذیرم انسان جایزالخطااست و اونقدر برای انسان ها ارزش قائل هستم که بپذیرم اگر کسی به اشتباهش پی برد باید کمکش کرد !
شاید وبلاگ عده ای از اینها را می خوانم اما باز هم از این تریبون اعلام می کنم که از نوشته های افراد می شه درس گرفت . از آدم هایی که اشتباهاتشون رو واضح بیان می کنند و شجاعت به اشتراک گذاشتن تجربه هاشون رو دارند می شه درس گرفت !
ارزش ها و ضد ارزش های من کاملا مشخص و بدیهی است . اگر کسی به خودش و ادعاهایش و درستی اش شک داشته باشد سعی می کند برای اثبات خودش دیگران را نیز همسو با خود نشان بدهد. در صورتی که حق همیشه مشخص و واضح است حتی اگر از زبان اقلیت بیان شود.
و در آخر خطاب به تویی که خودت رو تحصیلکرده و از خانواده ای با کمالات و دانش پژوه نشان داده ای (شاید هم واقعا باشی. اینش مهم نیست) باید بگم که گرفتن رمز یادداشتهات و جواب دادن به گلایه هات بر این اساس بود که تو رو جور دیگری می دیدم و حالا متوجه شده ام که اشتباه بزرگی در موردت کردم. به هر حال انسان جایزالخطا است . اینم درسی دیگر بود برای من در دنیای مجازی!
این پست به زودی حذف می شود.
خاک بر سر آدم های احمقی که شیرینی اولین روز مدرسه جوجه کوچولوم رو زهرم کردند! هرگز نمی بخشمشون.!هرگز!
برچسبها: تجربه ها، وبلاگستان، وقتی دلم کوچک می شود
خانم صحرا
شخصا ترجیح دادم آرامشتون حفظ بشه و از دوستانم خواستم کسی از این وبلاگ چیزی توی وبلاگ شما ننویسه.
ولی جهت اطلاع لازم هست بگم که
شما نمی تونی به من بگی چه لینکی توی وبلاگم بذارم یا نذارم.
بقیه حرفهاتون هم که خطاب به من نبود.
اصلا فرض کنیم تمام این قصه ها راست باشه.این حق به جانبی آنها حال آدم رو به هم میزنه.در تمام این ماجرا مدام تکرار میشود که حق خودمه.چون دلم خواست بخشیدم.بهشون لطف کردم.آنها دارند در حق من ظلم میکنند.همه چیز باید مساوی باشد.مهریه ها مساوی هستند.اون هر کجا ساکن بود من نباید پایین تر از او باشم....
آیا کسی از روز اول به شما گفته :"تو بیا،همه چی را نصف نصف میکیم"؟
کدام آدم عاقلی این کار را انجام میدهد؟ خود این زنان نامحترم حاضرند دارایی حاصل از زندگی خود را مفت با دیگری نصف کنند؟همین نمونه ای که اینجا هست ، به خاطر آن آپارتمانی که به نا حق به نامش شده چه مظلوم نمایی و شور و محشری راه انداخته!همین خانم حاضر هست که سالها با شوهرش زندگی کنه و بعد از چند سال یک پاپاسی به یک زالو دیگرکه قصد زندگیشو کرده ببخشه؟
البته این به طرز فکر آنها برمیگرده.که مرد را یک بانک متحرک و زن را یک سوراخ متحرک میپندارند و مرد در طول زندگی هر چه به دست میاورد از زور بازوی خودش است و اگر اراده کند میتواند بغل هزار نفر بخوابد.زن هم سوراخی است که باید همیشه باز باشد و وای به روزی که بسته باشد!!!!آن روز است که باید هر چه دارد و ندارد را با سوراخ بازی تقسیم کند!!!
منم یادمه یه جایی حسنا گفته بود همسر واسم ماشین خریده. کاش میشد پیداش کرد.
در ضمن این تناقض رو چه کار میشه کرد؟
حسنا از بس خوب و بزرگواره رفته دو دستی خونه رو بخشیده به خانم اولی و باز هم از بس خوب و مهربون هست حتی به روی همسر هم نیاورده و گذاشته خانم اولی خودش به همسر بگه و اصلا مادیات هم براش مهم نیست.
حالا همین حسنا میخواد یه خونه بگیره که بزرگتر از خونه قبلیش باشه. آخه حسنایی که در بند مادیات نیست و خونه بزرگ خوب و راحتش رو دو دستی تقدیم خانم اول میکنه و عین خیالش هم نیست حالا متراژ خونه واسش مهم شده و میخواد به هر قیمتی حتی فروش ماشینش خونه بزرگتری بگیره.
این حسنا خیلی زرنگه!من فکر میکردم میخواد ماشین جدید بندازه تو پاچه همسر...نگو این خونه و ماشین رو با هم میخواد...تازه میخواد خانوم اولی رو هم دک کنه... خدایش من از آدمهای این جوری خیلی میترسم...خیلی سیاست های کثیفی بکار میبره--- حالم بهم میخوره ازش..بیچاره خانوم اولی.... چی میکشه با این عفریته...
خدا به دادش برسه. گیر بد آدمی افتاده
الان هم دنبال خونه میگردم برای رهن کردن تا خونه خودم رو از مستاجر بگیرم و بعد برم خونه خودملبخند . جریان خونه پیدا کردن رو هم تو پست بعد میگم اینجا دیگه خیلی طولانی میشهزبان . ماشین رو هم برای همون میخوام بفروشم . خوب شد که ماشینم مال خودم بود و وقتی ازدواج کردم این ماشین رو داشتم . قسط هاش رو هم تماما از حقوق خودم پرداخت کردم و یک ریالش مربوط به همسر نیست . اگر اینطور بود که حتما ماشین و خونه شامل مهریه خانوم اولی میشد خنثی.
رهن کنی!!!
من میتونم همین الان با پول رهن خونه خودم ، خونه بگیرم . تو همین منطقه ای که الان هستم هم بگیرم . ولی میخوام پول رهن خونه خودم به اضافه پول ماشین رو بدم و خونه بگیرمزبان . چون میخوام خونه خیلی بهتری باشه و بزرگتر از همین خونه فعلی مژه. در مورد خونه گرفتن باشه بعدا بنویسم . اینطوری خورد خورد نمیشه توضیح داد .
؟؟؟؟!!!!
باز داره یه سری دروغ جدید میگه !!!
حونه ای که با پسرک گرفته بود کوچیک و در منطقه متوسط بود ( تو همون پستهای اولش نوشته )
که پول رهن یه همچین خونه ای 5 سال پیش که هنوز پسرک زنده بود بیشتر از 10 تومن نمیشد
بابات هم اومد 10 تومن روش گذاشت یه آپارتمان فوق فوقش 80 متری تو همون منطقه خریدید
که الان رهن یه همچین آپارتمانی 20-30 تومنه
ماشینت هم اگه راست گفته باشی و خودت خریدی و 4 سال عمرشه بیشتر از 25 تومن نیست
پس شما با 50 تومن میخوای یه آپارتمان خییییییلییییی بزرگ تو منطقه خیلی بالای شهر
البته یادم نبود! گفتی با همون 20-30 تومن هم میشه ولی تو خیییییلییییی بزرگترشو میخوای که چشم خانوم اولی درآد
حسنا جون فقط یه زحمت بکش ! یادم نیست تو کدوم پستت بود ! یکی برات کامنت داده بود که حسنا جون ماشینت امنیت داره که تو هر هفته تو جاده هراز داری میری شمال ؟!
و تو جواب داده بودی ماشینم رو "همسر !! " برام خریده و ماشین خوبیه و امنیتش خیلی بالاست!!!
حسنا جون زحمت بکش بگو الان اینی که داری میفروشی کدوم یکیه؟؟؟
یا شایدم نکنه خانوم خانومها اون ماشین امنیت بالات رو ازت پس گرفته؟؟؟
حسنا کسی که توی نوشته های وبلاگش نوشته بود که با اجازه همسر اول اومده و زن دوم شده . هر چند برای من با اجازه یا بی اجازه اومدن مهم نبود و نیست. من برام این دیدگاه خیلی مهمه که زن باید برای خودش و شخصیتش ارزش قائل باشه .از نظر من تعدد زوجات بی احترامی به زن محسوب می شه. حتی زنی که همسر دوم محسوب می شه. و اینکه لینک این وبلاگ توی وبم بود به این دلیل بود که من دیدگاههای حسنا رو در مورد زندگی مردانی که چند همسر دارند جور دیگری می دیدم و احساس می کردم که اگر مشکلات هووها هم برطرف شود باز حسنا به اینکه اشتباه کرده که وارد چنین زندگی ای شده اقرار دارد. چون بارها در وبلاگش به اینکه اشتباه کرده که وارد این زندگی مثلثی شده برخورده بودم. از طرفی حس می کردم وبلاگ او هم بیانگر مشکلات زندگی های اینچنینی هست . هنوز هم همین نظر رو دارم و اینکه معتقدم وبلاگ او به راحتی مشکلات زندگی اش رو نشون می ده البته به شرطی که واقع بین باشی و سطحی نگاه نکنی . اما دلیلی که باعث شد لینکش رو بردارم مسئله دیگری بود. راستش سر ماجراهایی که این اواخر دیدم در مورد وبلاگ او پیش آمده از توی کامنتهای حسنا و پاسخ هایی که به کامنترهایش داده بود متوجه دیدگاههای او در مورد زندگی چند همسری شدم و اینکه تا کنون در مورد دیدگاههایش اشتباه می کردم. دیدم که نظرات من و او صد در صد مخالف هم است و دیدگاههایش رو طوری دیدم که احساس کردم ممکنه به واسطه خوندن اونها کسی اشتباهی مرتکب بشه . البته وقتی می گم اشتباه از دیدگاه خودم می گم. ازاین رو لینکش را برداشتم.
از عشقولانه های فرشته و شوهرش هم چندشم می شه و حال تهوع می گیرم
حالا حسنا حق طلاق داره با بذل مهریه! خانم اول فشارش را زیاد میکنه تا حسنا دمش را بگذاره رو کولش و خسته بشه و بره طلاق بگیره.
ولی حسنا جنگ جنگ تا پیروزی را در پیش گرفته آنهم با روی زیاد و دروغ گویی.
دقیقا موفرفری جان
اون موقع که خانوم اولی با همسر دعوا می کرده، همسر می تونست بگه حسنا این را می دیم بهش، یکی دیگه به نام تو می کنم.
چرا به خانوم اولی می گفت بیا یکی دیگه بهت بدم
اون را بذار برای حسنا باشه؟
الان نمی تونه به حسنا بگه یکی دیگه بهت می دم؟
الان اگر بخواد برای حسنا خرید کنه باید خانم اولی امضا کنه؟
اگر حسنا رفته و این کار را کرده که به نظر من همسرش میدونه، یعنی خانم اول از حسنا مهریه میخواسته و گرفته؟! حسنای سخاوتمند داستان ما قطعا قولی گرفته که این کار را انجام داده، همان واحد دوم محل کار همسر، خانه بهتر و صد البته ماشین نو. اینهمه هم تاکید داره که خواست خودم بوده بیشتر آدم شک میکنه که همسر مجبورش کرده که این کار را انجام بده و وعده هایی هم داده که فقط خانم اول گیر نده! جدا اگر الان دوباره همسر برای حسنا خانه بخره خانم اول از کجا میفهمه، میره ثبت میپرسه؟ آقا خونه به اسم حسنا بانو هست؟
حالا حسنا اینجوری برای خودش هم وجهه مثبت تری ایجاد کرده و ساده دلان میگند " آخی خونه را برگرداند، ماشینش را فروخت ". مگه خانم اول براش خانه خریده بود که بهش برگردوند بعد گفت امضاء کن مهرتو را گرفتی بعدا نیای مدعی بشی واسه خانه بعدی، حوصله ندارم!
کلا این رفتار بعضی خانم ها آزارم میده، اول و دوم و سوم نداره، مادر و خواهر نداره، اینکه زنها به مردها به شکل بانک نگاه میکنند و میخواهند بکنند. مشمئز کننده است، شما به آنها شکل بانک نگاه میکنی و آنها هم شما را به شکل ......میبینند.
درسته وظیفه مرده ولی دیگه زالو بودن هم بده! ارزش واسه خودشون قائل نیستند بعضی زنها.
صحرا ٩:٢۳ ق.ظ - سهشنبه، ٢٦ شهریور ۱۳٩٢
اوه خدای من. الان یکی برام کامنت گذاشته که این خانم بانو همسر سوم لینک نوشته من رو آخر پستش گذاشته. حالا می تونم کمی درک کنم حالت رو. من واقعا داره حالم به هم میخوره از این دنیای مزخرف مجازی
پاسخ: جونممم
ممنون صحرا جون که اینقدر با من دوستی و نگرانی که من از دستت ناراحت نشممممم
عالیههه
اقتدار خودمو حال کردم ماچ
صحرا ٦:٤۳ ق.ظ - سهشنبه، ٢٦ شهریور ۱۳٩٢
وای نفس دارم شاخ در میارم. رفتم دوباره پستم رو خوندم. دوباره و دوباره . نمی دونم از کجای نوشته هام ناراحت شدی ؟ برام خیلی عجیب بود پیغامت . کجا نوشتم که فلانی دروغ گفته ؟ که من حرف اینها رو تایید میکنم ؟ در ضمن من دیروز هم تصمیمم این بود که این ÷ست رو بردارم. و امروز هم برش داشتم
پاسخ: قلب قلب قلب قلب
سورن جان
من نفس را بخشیدم
صحرا ٦:۳۱ ق.ظ - سهشنبه، ٢٦ شهریور ۱۳٩٢
اوه نفس به کلی ناامید شدم . درسته توی بحث ها و دعواها آدم ها زود ار کوره در می روند اما این چه برداشتی بود کردی ؟ من از کسی انتقادی نداشتم و اگر هم داشتم به خود طرف می گفتم مطمئنا اما من در برابر خواننده هام مسئولم. جز حرف هایی که بوی دوستی می دهد برای فرشته چه نوشته ام ؟ پی نوشتی که گذاشته ام دقیقا رد حرف های کسانی است که وبلاگ حسنا را دروغ می دانند . دقیقا نوشته ام که من مبنا رو بر راستی می گذارم و بعد در مورد همون نوشته ها نظر می دم. من هیچ اشتباهی نکرده ام.من به اندازه کافی تجربه وبلاگ نویسی دارم و قصد هم ندارم خودم رو درگیر بازی های مسخره ای بکنم که هیچ اعصابی برام نمی ذاره . اصلا شخصیت من در حد درگیر شدن در چنین بحث هایی نیست . هر کسی باید عاقل باشه خودش می فهمه که کدوم کار درسته و کدام نادرست ؟قضاوتت بس عجیب و ناعادلانه بود !
برای اینکه خیالت راحت باشه باید بگم خدمتت که حتی یک نفر هم از اون جماعت نیومد از من تشکر کنه .
پاسخ: ماچ ماچ ماچ
سلام نفس عزیز. باورم نمی شه اینقدر زود و راحت در مورد پست من قضاوت کرده باشی . نمی دونم از کجای پستم انتقاد از وبلاگ حسنا یا هر کس دیگری به مشام رسیده ؟ یا طرفداری از جماعت بیکار خاله زنکی که من حتی به سراغشون هم نمی رم چه برسه تاییدشون. من کامنت زیاد داشتم و دارم که چرا لینک وبلاگهای زن های دوم در وبت هست ؟
من خواننده هام خیلی وقته می شناسن منو. . من قرار نبود به حسنا چیزی بگم یا ازش انتقادی بکنم . این پست فقط جواب خیلی ها بود که چرا این 4 لینک زمانی در وبلاگم بود و هنوز هست ؟ در هیچ کدومش هم هیچ اهانتی به هیچ کسی نکردم. نفس تو تحصیلکرده هستی . از خانواده ای تحصیلکرده هستی . من جز اینکه نوشتم وبلاگ عسل و حسنا پند آموزه چه مطلب بدی نوشتم ؟ یا اینکه نهایتش گفتم من با حسنا تفاوت دیدگاه داریم. از این لحاظ که من فهمیدم که حسنا چنانچه بین همسر اول و دوم صلح برقرار باشه با گزینه چند همسری مخالفتی نداره. و من اینو نمی پسندم و از این رو نخواستم کسی به واسطه لینکش در وب من این موضوع رو که خلاف عقیده منه بخونه . مگر خود تو نیستی که با وجود درخواست همسر اول به هوو بودن راضی نشدی ؟
پاسخ: خنده خنده
اینا رو دیدید
پرداخت مهریه و این حرفا کلا دروغه.
یه چیز دیگه. فرض کنیم حسنا خونه رو زد به نام خانم اولی و قرار شد خانم اول خودش به شوهر بگه و تا حالا هم نگفته. به نظرتون همسر اینقدر خنگه که نفهمه غر زدنای خانم اول در مورد خونه حسنا تموم شده. پیش خودش نمیگه چرا یهو عوض شد؟ چرا چیز دیگه ای نمیگه؟
شایدم بعدا میخواد بگه که خانم اول خونه رو گرفت اما اینقدر رونپریش هست که هنوز که هنوزه داره به جون همسر غر میزنه؟؟؟!!
چطور بعد از این همه رفتار مشکوک و از همه مهمتر ساکت شدن خانوم اولی همسر نفهمیده که یه خبری شده؟
جنگ سه شنبه تا جمعه الان آتش بس شده ؟ همسر نفهمید؟
یک سری جاسوس هایی توی پست بودند که برای حسنا خبر می آوردند، برای خانم اولی خبر می بردند و حتی برادرشوهر خاله زنک را از احوال زندگی خصوصی همسر خبردار می کردند
اون جاسوسها بعد از به نام شدن خونه رفتند مرخصی؟
بانو فقط اینو یکم روش تو پستت اگه می شه توضیح بده.این بنده خدا اینقدر قاطی کرده که اصلا خودش هم نمیدونه چی مینویسه.اما واجبه که برای این جملش یک توضیحی بدی و ارزش یک زن رو بهش یاد اوری کنی
"خدا رو شکر نه من تو پیشرفت کار همسر نقشی داشتم نه خانوم اولی نقش داشته . تمام این موقعیت رو به خاطر زحمت خودش و به کار بردن عقلش به دست آورده"
عزیزم لازم نیست که یک زن کنار شوهرش واسته و بیل بزمه تا در پیشرفت شوهرش نقش داشته باشه.یک زن وقتی 20 سال در کنار همسرش میمونه،براش یک بچه میاره،ارامش رو فراهم میکنه و به قول خودت همیشه می خنده اینها همش باعث پیشرفتشه.حتی همون استکان چایی که جلوش میزاره.پس همسر شما تمام زندگیش رو مدیون همسر اولشه.همسری که تا زمانی که شما نیومده بودید هیچی به اسمش نداشت.یعنی یک همچین زن خوبی بود که همه چیز رو به پای خانوادش ریخته بود.الانم چون دیده که اگر دیر بجنبه چیزی برای خانوادش نمی مونه به جنب و جوش افتاده.عزیزم این رو برای خودت گفتم که ارزش زن بودنت رو بدونی.
توی پست قبل در قسمت کامنت ها بهش گفتم
ولی به قول شما نیاز به بولد شدن داره این تفکر
یک نفر به خود حسنا گفته و در جوابش حسنا نوشته که
مامان من شاغل بود
خواهرهام شاغلند و بابام براشون خونه خریده ....
حالا ربطش را اگر فهمیدید به من هم بگید.
باید اعتراف کنم از روش خانم اولی خیلی خوشم اومده
حسنا هرکاری که میکنه روان پریش نشونش بده ، موفق نمیشه !
بانو،
ای تیزبین،ای دتکتیو،ای برخوردار از بهره هوشی بالا، تو چه طور این داستانهای حسنا را پیش بینی کردی؟ راستی، میبینم که شب زنده داری میکنی. نکنه اومدی دیار ما که روز و شبت دگر گون شده و من خبر ندارم؟ اگر اومدی این جا، بگو باهم یک موتور کرایه کنیم، بریم دور شهر موتور سواری یک حالی بکنیم!
جیران
دوستان،
راجع به اسباب کشی نوشته بودید که آدم مگه مبلمان، وسایل و یا اعصابش رو از سر راه آورده که بیاد خونه رهن کنه؟ باور بفرمایید اگر حسنا قرار باشه به خونه جدید بره، قطعاً میاد میگه که شوهره کلا نو نوارش کرده. همه چیز رو از دم نو خریده، ظرف و ظروف، مبلمان، تخت، میز و غیره. یک چند تا عکس دانلود شده از اینترنت هم مثل کبوتر برمیداره میذاره تؤ وبلاگش که اینا رو خریدم! چه بسا نظر خواهی هم بکنه. چه بسا برای این که دلم آدمهای ساده رو هم بیشتر به دست بیاره، بگه که وسایل قدیمی رو به نیاز مندان تقدیم کردم. یا باز میاد میپرسه کسی رو نمیشناسین وسایل خونه بخواد؟ تخت بخواد؟ میز بخواد؟ من میخوام وسایلم رو بدم به مستمندان و در کل تهران هیچ نیازمندی نمیشناسم......
جیران
حسنا جان این زن غیرمادی و بخشنده وقتی دید با وجود خانم خانوم ها نمی تونه چیزی از این خانواده بکنه می خواد آخرین تیری رو که داره رها کنه تصمیم گرفته بچه دار بشه که هم جاپاش رومحکم کنه هم ی چیزی از این خانواده گیرش بیاد. اگه ی نگاه به پست هایی که نوشته بندازید می بینید از کی زمزمه های بچه دار شدن پر رنگ تر شده. چه بیچاره و بدبخت زنی که به خاطر منافع شخصی پای یک موجود دیگه رو به این زندگی نکبتی باز کنه.حسابی زده به سیم آخر ولی مطمئنم وقتی نی نی بیاد باید دست نی نی رو بگیره و برای همیشه از این زندگی بره
مگر این که بدون اطلاع خانوم اولی و حتی بدون اطلاع همسر حامله بشه.
باید غافلگیرشون کنه.
چند وقت پیش هم توی دعوا به همسر گفته بود عرضه نداری من را حامله کنی.
الان تو فکر این هست که چیکار کنه.
می دونه که دیگه بچه که بیاد کسی نمی تونه هیچ جوری دستش را از اون اموال کوتاه کنه.
حتی اگر دست نی نی را بگیره و بره، مردک که بمیره نی نی ارث می بره.
الان فقط دعا کنید نی نی پسر باشه سهم حسنا بیشتر بشه
آره دیگه.گفتم آخر برسم که همه چی مهیا باشه،زحمتا رو از اولی تا یکی مونده به آخری بکشن،ظرفیتها که تکمیل شد و یه دونه بیشتر جا نبود برم که عزیز دردونه باشم.فقطم واسه مفت خوری برم.چون قبلیا نفس همسرو گرفتن و جایی واسه 6 باقی نذاشتن.فقط خرده اموالیه که باید بالا بکشم.
خیلی حساب شده عمل می کنی.
حسنا باید بیاد شاگردیت را بکنه
با اسمم حال کردی؟رو دست تو هم بلند شدم(ازاون شکلکای دلقک گونه حسنا بذار گوشه این کامنتم)ماچ بغل
پای ثابت اینجام البته خاموش.راجع به پرداخت مهریه توسط دیگری پرسیدین.نمیشه.مگر این که وکالت داشته باشن از طرف زوج.در واقع حسنا خونه رو فقط به نام خانوم اولی کرده و میخواد بگه همزمان مهرش هم پرداخت شده که توهمی بیش نیست.آدم زنده وکیل وصی نمیخواد.همسر یا باید وکالت میداد به کسی برای پرداخت یا حضور میداشت .حالا این که از چه منبعی تامین میشد این مبلغ مهریه ،مهم نبود.یه قسمت از حرفهای حسنا در پست آخر که نوشته از حقوق چیز زیادی نمیدونم و هبه و این حرفها رو دوباره بخونید.به نظرم واقعا هیچی نمیدونه وگرنه چنین سوتی بزرگی نمیداد که منو وادار به کامنت گذاشتن کنه.در این پاراگراف که عرض کردم به نظرم یه سرچ تو گوگل کرده راجع به پرداخت مهریه،و یکی دوتا توضیح از مقالاتی که خونده رو اینجانوشته تا بحث پرداخت مهریه توسط هوو واقعی تر به نظر برسه و خواننده ها فکرشون بره پی مواردی که راجع به پرداخت مهریه تو دفتر خونه بحث شد.این در حالیه که صورت مساله کلا غلطه و همسر یا وکیلش نبودن تا مهر پرداخت شه.
متشکرم از توضیحتون.
در مورد بخشش مهریه، فکر می کنم خانوم اولی از حسنا خواسته بوده که کلا تمامی اموالی که به نحوی از همسر گرفته یا خواهد گرفت پس بده تا ثابت کنه برای پول آویزون اون زندگی نشده. از جمله مهریه.
حسنا و همسر هم بعد از صحبت با وکیل به این توافق رسیدند که حسنا مهریه را ببخشه تا بتونه بعدش دوباره مدعی بشه.
برای همین هم چند روز بعد از اجلاس 3-4 رفت مهریه را بخشید و الان هم جزییات بخشش مهریه را می دونه.
اسم هوشمندانه ای انتخاب کردید.
من فکر کردم سومی باشم دیگه تمامه.
ولی آخری بودن یه صفای دیگه داره
بانو چقد تیزییی
بوس برای خاتون