نویسنده: حسنا بانو - ٢٥ آبان ۱۳٩٢
مجددا از همه شما دوستان و خوانندگان عزیز که زحمت کشیدید و اعلام حضور کردید ، تشکر میکنم . همین الان میرم و کامنتها رو تایید میکنم 
.
پست یا پستهای بعدی رو ( چون هنوز مطمئن نیستم که توی یک پست طولانی بنویسم یا چند پست با جزئیات بیشتر
) خطاب به همه خوانندگانم خواهم نوشت . از خودم و وبلاگم و از دلم . همینطور از خیلی ها که تک تک نام خواهم برد و خطاب بهشون و در موردشون خواهم گفت
. به همین دلیل بود که میخواستم خواننده هام رو بیشتر بشناسم و ازتون خواستم که اگر وبلاگ من رو میخونید ، اعلام کنید
.
با اجازه ثبت نظر جدید رو برای پست ((خواهش از خوانندگان عزیز ))، غیر فعال میکنم . به این دلیل که دوستان عزیزی که مایل بودند ،در این مدت اسم و آدرس خودشون رو نوشتند . 
حقیقتش من از شما خواهش کردم که با آدرس کامنت بنویسید و خصوصی هم نباشه . ولی از اونجا که شاید دوست نداشته باشید مورد مزاحمت شخصی قرار بگیرید که متاسفانه نوشتن وبلاگ در مورد دیگران، کامپلکسهای روحی اش رو برطرف نمیکنه و با اسامی مختلف روی آورده به کامنت گذاشتن و مزاحمت برای کسانی که با لینک وبلاگشون برای من کامنت مینویسند
. امیدوارم که حد نگه داره و متوجه باشه که با این کارها اون کامپلکسهای درونی اش درمان نمیشه و دست از مزاحمت برای دیگران برداره .
ولی با همه اینها و از اونجا که بر بعضی ها حرجی نیست ، به دوستانی که مایل هستند از ایشون حذر کنند ، حق میدم
. چرا که متاسفانه شامل مورد آخر از سه موردی هست که توصیه شده باید ازشون ترسید و حذر کرد . هر کدوم از دوستان که میخوان ، برام بنویسند تا کامنتشون رو در اون پست خصوصی کنم .
بعد از نوشتن همه حرفهایم خطاب به همه و حفهای خودم ، حتما در مورد وبلاگم تصمیم خواهم گرفت که به چه صورت باشه . 
باز هم تفالی میزنم به حافظ .علاوه بر مفهموم کلی این شعر ، مصرع مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت رو خیلی دوست دارم . خیلی هنرمندانه مغز کسانی که فهم سخن نمیکنند رو بیان کرده . 
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده ها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به در افتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز ازل گر به کف آری جامی یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
برگ
چهل و نهم - مهمانداری
نویسنده:
حسنا بانو - ۱ مهر ۱۳٩۱
گفته بودم دیروز پدر شوهر و مادر شوهر
میخواستن بیان خونه من . شبش همسر گفت برادر شوهر هم هست که برای من فرقی
نمیکرد غذا زیاد بود .
برای غذا میخواستم علاوه بر فسنجون
میرزا قاسمی هم درست کنم که شب همسر گفت نمیخواد و مامان بابا با یک نوع غذا راحت
تر هستن . من هم از خدا خواسته درست نکردم و غذاها همون فسنجون و برنج و ته
چین شد . همراه مخلفات و چاشنی ها. برای دسر هم بهش گفتم شاید ژله خوب نباشه که
فهمیدم برای پدر شوهر فرق نداره و خیلی دسر خور نیست و ژله هم دسر مورد علاقه مادر
شوهره و دسرهای دیگه براشون زیاد هم خوب نیست .
جمعه ظهر اومدن . برادر شوهر به شوخی گفت حسنا خودم خودمو دعوت کردم
یاد بگیر. گفتم شما دعوت لازم نداشتی خونه خودتونه . گفت میخواستم به مامان
بابا سر بزنم گفتن نیستیم .تلفن کردم گفتم منم دعوت کن
. گفتم بسیار کار خوبی کردی .
بودیم و ناهار خوردیم و خوشبختانه غذا
هم خیلی خوب و خوشمزه شده بود . حرفی هم نشد .بعد از ناهار عادت دارن استراحت
کنن از قبل تو اتاق وسیله آماده کرده بودم که اگر خواستن بخوابن . پدر
شوهر رفت دراز کشید و مادر شوهر هم کمی بعد رفت .
برادر شوهر تا حالا این خونه ام
نیومده بود . وقتی مامان باباش رفتن خوابیدن . دیدم برام یک نیم سکه آورده بود
که داد بهم . گفت بیزحمت هیچکی ندونه . همسر گفت چرا ؟ گفت
چون دیدم مامان بابا کادو نیاورده بودن . تشکر کردم و گفتم
راضی به زحمت نبودم همین که اومدین کادو بود . گفت ناقابله و برادرم بیشتر از
اینها به گردن من حق داره و از این قبیل حرفها .
مادر شوهر زودتر بلند شد و کمی نشستیم
که پدر شوهر هم بلند شد چای ریختم آوردم گفت چای و شیرینی من و خودت رو
بردار بریم توی اتاق . برادر شوهر به شوخی گفت حرف یواشکی نداشتیم .
خندیدیم ولی من استرس داشتم .
نمیدونستم چی میخواد بگه . رفتیم نشستیم و پدر
شوهر شروع به حرف زدن کرد. نمیخوام توضیح بودم چی گفت و چی شنیدم . لطفا شما هم
سوال نکنید حتی توی خصوصی .چون اگر میخواستم همینجا مینوشتم. پدر شوهر آروم
حرف زد و منطقی و باز هم جبهه گیری نداشت یا این که کار کسی رو اعم از من یا همسر
یا خانوم اولی تائید یا تکذیب کنه یا به من بگه برو یا بمون یا تحمل کن یا از این
قبیل.
من چیزی نگفتم هر وقت لازم بود جواب
دادم ولی به دلایلی دوباره اشکهام ریخت . نمیخواستم گریه کنم ولی
نتونستم . گریه ام به خاطر حرفهای پدر شوهر نبود یک سری چیزها رو از خانوم
اولی نقل قول کرد . به خودش هم گفتم که من به خاطر حرفهای شما ناراحت
نشدم خودتون رو بذارین به جای من . اگر شما جای من بودین اگر دخترای خودتون بودن این حرفها رو
قبول میکردین ؟ گوش میکردین ؟ پدر شوهر هر دوباری که دیده بودمش فقط دست
میداد و اصلا نمیومد جلوتر تا روبوسی کنه . این بار خودش بلند شد اومد سر من رو
بغل کرد بوسید . کنار دستم نشست
دستهام رو گرفت و گفت تو اگر دختر خود من بودی همون حرفی
رو میزدم که پدرت گفت . تو برای این زندگی حیفی . حقت نیست هر روز
به بهانه ای اذیت بشی. به جان بچه هام از ته دل میگم.
بیشتر اشک ریختم گفتم شما فکر میکنین
من یا باید هر چی خانوم اول میگه قبول کنم یا برم ؟گیرم من برم . همه چی درست
میشه ؟ هیچ مشکلی نیست ؟ گفت تازه اول مشکلاته به خانوم اولی گفتم قبلا
رو نگاه نکن الان یک روز هم نمیتونی با این شوهر زندگی کنی .اگر حق حسنا رو ندیده بگیره برای تو هم شوهر نمیشه
. خانوم اولی قبول نمیکنه
.
کمی که حرف زدیم همسر رو صدا کرد گفت
اینها رو به حسنا گفتم . همسر ناراحت شد گفت من خودم نمیتونستم بگم ؟
در کل ناراحت بود از این که نقل قولها رو شنیدم .پدر شوهر گفت آخرش چی
نمیخواستی بگی؟ همسر گفت این مشکل من بود و پدر شوهر هم میگفت که مشکل همه هست . مشکل هر سه تا هست .
در آخر با اینکه همسر مخالف
بود ، پدر شوهر اصرار داشت که یک روز خانوم اولی هم باشه من هم باشم حرف
بزنیم . گفتم من مشکلی ندارم به شرطی که باعث ناراحتی و عصبانیت بیشتر خانوم اولی
نشه . پدر شوهر گفت به خانوم اولی گفتم تا حالا هر چی داد بیداد کرده
گذشته از این به بعد جایی که من هستم حق نداره عصبانی بشه . چیزی نگفتم .
پدر شوهر هم چیزی نگفت و رفتیم نشستیم
و باز هم حرفی نشد ولی من ناراحت بودم . در کل تو خودم بودم و بغض داشتم و دلم
میخواست زودتر برن تا یک دل سیر گریه کنم . وقت خدا حافظی پدر شوهر دوباره
من روبوسید گفت دخترم از دست من ناراحت نباشی . گفتم نه اصلا چرا باید ناراحت باشم شما که فقط نقل قول کردین .
چون برادر شوهر جایی دعوت بود و زودتر
رفت ، همسر برد رسوندشون و من هم تمام مدت که جمع و جور میکردم یک دل سیر گریه
کردم . همسر که اومد باهاش دعوا کردم که چرا به من نگفته بود و چی فکر کرده که با
نگفتن مشکل حل میشه و میدونستم یک چیزی هست نمیگی میگی سوال نکن و..... یک ساعت
داشتم گریه میکردم و گله میکردم همسر هم اول جواب نداد و بعد عصبانی شد و از خجالت
هم در اومدیم و یک بحث جانانه کردیم .در آخر هم طبق معمول آشتی کردیم و قرار
شد در موردش حرف نزنیم .
شاید بهتر باشه که در حضورجمع
حرفهامون رو بزنیم . در حال حاضر هم روحیه اش رو ندارم که بگم چی گفته و چی فکر
میکنم و اصلا نمیدونم چه عکس العملی خواهم داشت . حقیقتش فکرم درست کار
نمیکنه . فکر میکنم شاید این صحبت هم لازم بود حتی اگر خانوم
اولی عصبانی بشه و هرچیزی دلش میخواد بگه .
پی نوشت : کامنتها رو میخوندم .
به نظر خودم در لفافه ننوشته بودم فقط حرفها رو واضح نگفته بودم ولی مثل این که
سوال پیش اومده . خلاصه اش این که خانوم اولی برای من و همسر شرط و شروط
گذاشته . همسر که قبول نکرده و به همین دلیل به من هم نگفته بود ولی
خانوم اولی حرفهاش رو به پدر شوهر همگفته که فقط به این شرط . چیزهایی که نوشتم روحیه و حوصله اش رو ندارم بگم همونها
بود . نمیدونم شاید باز هم مبهم باشه . فعلا فکرم مشغوله . خیلی مشغول
برگ
پنجاه و یکم - من و خانوم اولی
نویسنده:
حسنا بانو - ٩ مهر ۱۳٩۱
قبل از نوشتن توضیح بدم که قصدم از
تعریف کردن ، فقط و فقط و فقط خود فعل تعریف کردن هست . دوستان
عزیزم میدونند که منظورم از جمله بعدی چه خواهد بود و خواننده های خوبم
مطمئنا این جمله را به خود نخواهند گرفت . کامنتها ای که به هر نحوی حاوی کلمات
توهین به من یا خانوم اولی یا همسر باشه تایید نخواهد شد . فکر میکنم لازم نباشه
معنای کلمه توهین رو هم شرح بدم . همیشه نظر مخالف رویه زندگی آدمها و ابراز عقیده ، معنای
جداگانه ای از توهین داره .
جمعه روزی بود که قرار بود بریم
خونه پدر شوهر و خانوم اولی باشه و رو در رو بشیم . اضطراب داشتم و تا
نزدیک صبح بیدار بودم و توی اینترنت خودم رو مشغول میکردم و دم صبح بود
خوابم برد . همسر با بهار خونه مامانش بود و صبح جمعه هم رفته بود همون
واحدی که بار قبل با هم رفته بودیم و عصر برگشت و مستقیم هم رفت خونه مامانش .
بهار خونه عمه اش بود .
پدر شوهر به برادر خانوم اولی هم گفته بود بیاد . به دلیل تهدید های زیاد خانوم
اولی به خودکشی کردن ، گفته بود بیاد و در جریان باشه . از قبل
به پدر شوهر گفته بودم شرطهای خانوم اولی رو قبول ندارم .نه برای لجبازی .
اگر شرط معقولی بود حتما به خاطر احترام گذاشتن هم شده قبول
میکردم . گفتم برای صحبت کردن روی اونها نمیام و بهتر
هست روبرو نشیم . نمیدونم
چرا پدر شوهر اصرار داشت هر دو باشید و حرفی دارید رو در رو
بگید .
وقتی رسیدم رفتم توی
پذیرایی و یک سلام کلی کردم که هر کی دوست داشت میتونست جواب بده و هر کی هم
دلش نمیخواست نه . خانوم اولی هم روش رو برگردوند و حتی به من نگاه هم نکرد .باید
اعتراف کنم که من هم فقط چند تا نگاه از روی کنجکاوی کردم و
اینطور نبود که من محل بذارم و اون بیمحلی کنه . از آخرین عکسی که ازش دیده
بودم لاغرتر شده بود و بسیار هم شیک و مرتب بود هم موهاش هم لباسش
و آرایش ملایمش . چیزی در حد رو کم کنی . میتونم اعتراف کنم روی من هم کم شد
چون خودم بنا بر دستورات صادره از طرف همسر که چی بپوشم و آرایش نداشته باشم
و موهام رو ببندم ،مرتب بودم ولی شیک نه.
پدر شوهر خودش شروع به صحبت کرد و
گفت بهتر بود حرفهاتون رو رودر رو بزنید این طرز زندگی نمیشه همیشه
قهر و دعوا باشه هر دو ناراحت باشین هر دو نتونید زندگی کنید و حرفهایی از این
قبیل . بگذریم و بگذریم و بگذریم که چی گفتیم چی شنیدیم . هم من حرف هام رو زدم و هم خانوم اولی
. حقیقتش اصلا حوصله ندارم بشینم دونه دونه حرفها رو بگم .در این حد بگم که
به نظرم فایده نداشت . ایده پدر شوهر برای این صحبت رو در رو ایده جالبی
نبود . طبیعی هست که توی این شرایط دو نفر نمیتونن با هم حرف بزنن .
خانوم اولی عصبانی بود و شاید طبیعی باشه که توی شرایط عصبانیت نتونه
منطقی حرف بزنه . من ناراحت نشدم که با داد و بیداد حرف زد .
متاسفانه بین حرفهاش از کلمات درستی استفاده نکرد . هر بار میگفت، یا برادرش
یا پدر شوهر میگفتن که نگه و هر بار هم با یک حقشه تموم شد . دیدم هر بار
میگه و بعد که میگن نگو میگه حقشه.
گفتم ببخشید حقم نیست ولی چیزی نمیگم چون
اطمینان دارم این صفاتی که میگید نیستم پس فرق نمیکنه و به خودم
نمیگیرم .میذارم به این حساب که یا عصبانی هستید یا عادت دارید از این کلمات
استفاده کنید . بماند خانوم اولی چی چواب داد ...... گذشت
در کل من حرفهام رو زدم ولی نه جوابی
شنیدم و نه خانوم اولی میخواست جوابی بده و .. ....نمیدونم شاید هم جوابی جز داد
زدن و توهین کردن نداشت . همسر زیاد حرف نزد فقط گفت که شرطها رو به
هیچ وجه قبول نداره و توضیح هم داد چرا .چند بار هم که خانوم اولی به من
بد و بیراه گفت، بهش گفت توهین نکن . خانوم اولی دو سه باری چیزی نگفت و یک
بار با صدای بلند گفت هر چی دوست دارم میگم چرا به
حسنا بیشعور هیچی نمیگی ؟وسط حرف من میپری؟ همسر گفت حسنا هم یک کلمه حرف بد بزنه به اون هم میگم . پدر شوهر هم تایید کرد که اون
داره توی هر جمله چهار تا بد و بیراه میگه ولی خانوم اولی بس کن نبود.
جالب بود خانوم اولی قبول داشت خودش
رضایت داده همسر زن بگیره و میگفت اصلا پشیمون نیستم و حسنا رو خودم
انتخاب کردم . نمیگم پشیمونم . میگم شرایط زندگی اینه حسنا میتونه زندگی کنه
نمیتونه بره . اگر شما جوابی شنیدین که خانوم اولی شما که میگی پشیمون نیستم و
میگی خودم رضایت دادم چرا از اول شرطهات رو نگفتی ، من هم شنیدم .
میگفت
شرایط اینطوریه میخوای بخواه نمیخوای نخواه . از نظر ایشون من یک بدبخت
بیچاره بودم که خیلی هم شانس آوردم شوهر کردم و هیچی رو از دست ندادم
و خیلی چیزها هم به دست آوردم . یک طور ها یی من بدهکار هم بودم . گویا ایشون
رضایت نمیدادن شوهرشون زن بگیره و اگر آقای همکار من رو معرفی نمیکرد و خانوم اولی
هم مهر تایید نمیزدن و همسر هم من رو نمیگرفت، تا آخر عمر بیشوهر مونده بودم .خوب
شد خودش جلوی بابا مامان من و پدر شوهر و مریم جون و اقای همکار گفته
بود حسنا جوونه و بدون شوهر نمیمونه . الان برام شوهر پیدا میشه دو سال پیش
نمیشد ؟
اعتراف میکنم من هم ننشستم گوش کنم و گفتم تنها آدمی که
میتونه برای من شرط بذاره خود همسر هست . اگر اون هم بگه من حق دارم قبول کنم
یا نکنم .خودم برای زندگیم تصمیم میگیرم چکار کنم . کار به زندگی دیگران هم
ندارم و به خودم اجازه نمیدم در مورد زندگی دیگران نظر بدم بگم بمونن یا برن
یا شوهر کنن یا شوهر پیدا میشد یا نمیشد یا هر چیزی .
یک بار هم که حرف خیلی خیلی بدی
به من زد همسر نبود بشنوه . پدر شوهر ناراحت شد گفت خجالت داره هر چی از
دهنت در میاد میگی ؟ خانوم اولی هیچی نگفت و برادرش گفت حسنا خانوم ببخشید
من معذرت میخوام . به خانوم اولی هم گفت که این حرفها چیه و خانوم اولی محل نگذاشت
و سکوت کرد . اون حرف رو تکرار هم نکرد و یا نگفت خوب کردم گفتم فقط
سکوت کرد .
همون موقع که همسر نبود و نمیدونم مادر شوهر چه حرف مهمی
داشت که صداش کرده بود توی آشپزخونه ، خانوم اولی نمیدونم برای چه کاری
رفت توی یکی از اتاقها که نزدیک بود . در همون فاصله
برادر خانوم اولی اومد رو مبل کنار دستی من نشست . معمولی صحبت میکرد که مثلا میدونه مشکل داریم شما بیشتر
صبر کنین و از این حرفها .پدر شوهر هم نشسته بود میشنید . نفهمیدم خانوم
اولی کی از پشت سر اومد. با حرص و قدرت تمام از پشت سر موهام رو همراه با
کلیپسم کشید و پشت گردنم رو چنگ زد گفت لازم نکرده بشینی کنار برادرم (
اسمش رو گفت ) زر بزنی .چه زوری هم داشت گردنم به یک طرف کشیده شد و حاضر
بودم تا هر جا میکشه خم بشم تا یک دسته از موهام کنده نشده
برادرش بلند شد دستش رو
گرفت و میشه گفت موهای من رو از دستش نجات داد . دست من هم پشت گردنم
بود از درد اشک به چشمم اومده بود . خیلی خودم رو کنترل کردم از درد گریه نکنم و ضعف نشون ندم.پدر شوهر به
خانوم اولی گفت باریکلا شروع کن . از بچگی عادت داشتی مردمو بزنی یا وقتی
شوهر کردی یاد گرفتی؟ خانوم اولی با عصبانیت گفت این حقشه و دوباره رفت تو اتاق در
رو کوبید .برادرش عذر خواهی کرد
گفت من دیدم اومد فکر کردم میخواد بشینه فکر نمیکردم
موهای شما رو بکشه . چنان چنگ زد که خون اومده بود. پدر شوهر دید دستم رو
گرفته بودم روش خونی شد گفت بلند شو برو بشور . رفتم
دستشویی شستم و همسر هم اون موقع نفهمید . بعدا فهمید یعنی خودش جای چنگ رو دید
و من هم گفتم چی شده .
در آخر هم که به حرف
و داد و بیداد و نفسم بند اومد و خفه
شدم و اسپری زدن و دارم سکته میکنم ختم شد . برادرش بردش توی اتاق مادر
شوهر هم بود اومد همسر رو صدا کرد که بیا برو حالش خوب نیست . همسر رفت و
باز هم صدای داد زدنش میومد نمیدونستم دقیقا چی میگه . نمیدونم برادر خانوم
اولی چطور راضیش کرد که بره خونه اونها و رفتن . خدا حافظی هم نکردیم من توی
پذیرایی بودم برادرش اومد خدا حافظی کرد و ببخشید خانوم اولی حالش خوب نیست
من خدا حافظی میکنم .
بعد از اون تازه باید مینشستیم
تفسیر و دفاعیات مادر شوهر رو گوش میکردیم که چرا من فلان حرف رو زدم
همسر فلان حرف رو زده .نمیدونم برای مادر شوهر چه فایده ای داشت که
با ید تفسیر میکرد و ما هم باید گوش میکردیم
. من که از شدت سر
درد داشتم میمردم همسر برام مسکن آورد و من رو برد تو یک اتاق دراز بکشم
خودش رفت با مامان باباش حرف بزنه . من هم تمام اون مدت گریه نکرده بودم و
باز هم نمیخواستم گریه کنم ولی داشتم خفه میشدم .نفهمیدم چی گفتن و کمی گذشت همسر
گفت بیا بریم . موقع رفتن ماشین نبره بودم اعصاب رانندگی نداشتم.
همسر یک جا کار داشت باید یک سری
مدارک رو به یک نفر میداد که اونور شهر بود و بحثمون توی ماشین شروع
شد . اول بصورت صحبت بود بعد شد بحث و در آخر هم دعوا چه دعوایی . شاید بشه گفت من عصبی بودم و شروع کردم
. کاری به خانوم اولی هم نداشتم حرف خودمون بود . یعنی دعوا مربوط به حرفهای خانوم
اولی یا شرطهاش نبود که بگم تقصیر اون بود و بندازم گردن خانوم اولی .
حکایت این دعوا هم حکایتی هست مفصل که توی پست بعد میگم چه
شاهکارهایی از خودم نشون دادم و همسر به همه چیز فکر میکرد به جز این که میتونه با
یک حسنا دیوانه شده طرف بشه .در کل خدا عاقبت همه مون رو به خیر بگذرونه
برای این که بگم چی شد و چه تصمیمی گرفتم هم ..... شاید بشه گفت
واقعا نمیدونم .فعلا که زیاد مغزم کار نکرده
. همسر میگه تو هفته ای سه روز نمیخوای؟ من میام پیشت وقتی هم هستم
قول میدم هیچکی به تو کار نداشته باشه. مسافرت هم پیش بیاد میریم بچه دار هم بشو
به بقیه اش کار نداشته باش . حتی اگر اینطور هم بشه باز میشه که آدم به بقیه اش
کار نداشته باشه و فکر نکنه که چطور؟ شاید هم بشه نمیدونم . گفتم مغزم
هنوز جواب نمیده
لینک کامنتهای 49
لینک کامنتهای 51
کسانی که لینک کامنتها براشون باز نمی شه، سمت راست اون یکی وبلاگ فایل کامنتها را گذاشتم.
از سمت چپ، قسمت آرشیو ماهانه به پستهای قدیمی حسنا بانو دسترسی دارید.
بانو چک که کردم خیلی هاشون قضیه شون همینطور بود..ملس برای خودش کامنت گذاشته:))))..میخواسته طبیعی جلوه بده:)))..بعد میدونی بانو چی شد که شکم برد و نشستم خیلی هاشو چک کردم و دیدم بعله قضیه اینطورییاست سر این بود که اون آدرسهایی که تو خصوصی گذاشتم..اون اولی به اسم دوست من بود..حالا قضیش رو تو خصوصی میگم..ولی کلی خندیدم که این حسنائه اصلا شانس نداره :))))
شانس را ببین
سرچش کردم. اتفاقا خیلی از کارهاش و انجمن هایی که عضو هست و ... آنلاین بود.
به نیابت از خانم اولی فال حافظ گرفتم
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
واااااااااااای نه! بانو!
اصلا بازیگر خوبی نیستم. نمی دونم حسنا چطوری جلوی این همه آدم نقش بازی می کنه با این مهارت! اونم این که رو خواننده ش تاثیر بذاره و اشکشو دربیاره ها! در این حد بازیگره یعنی!
یعنی من رد صلاحیت شدم؟؟؟؟؟ یعنی من صلاحیت بوس و بغل گرفتن از حسنا تو پست بعد رو ندارم؟ حالا به چه امیدی روزهامو بگذرونم؟
خدایاااااااااا چرا؟؟؟؟ آخه چرا؟؟؟؟؟؟
وای مردم از خنده.
منتظر شوِ بعدیش باشیم. موسیقی ارکستر رو بنوازین! الان در حضور خواننده های میلیونیش یه چیزی بهمون می گه که شامل همه ی مکان ها و زمان ها بشه. یه فال دیگه از حافظ هم می ذاره تهش که دیگه آب شیم بریم تو زمین. آب هم نشدیم بریم تو افق برای همیشه محو شیم.
سانی٤:٤۳ ب.ظ - شنبه، ٢٥ آبان ۱۳٩٢
منم اون پست رو ندیده بودم حسنا جان :) ااما متوجه نشدم چرا میخواستین که کامنت بذاریم؟
ماچ
پاسخ:سانی جون ممنون ازت بغلماچ حتما تو پست بعدی مفصل حرفهام رو میگم
حسنا بانو-٢٧/۸/۱۳٩٢-۳:۳٢ ب.ظ
سانی جان، شما در مقابل دوربین مخفی قرار دارید. به زبان ساده تر:



"شما سرکارید"
هشت ماه پیش یه بار آدرس دادید. الان هم که سه تا پست نوشته و هر بار بهتون می گه پست بعد مفصل بهتون میگم آدرس واسه چی می خوام
حسنا جون، الان موقعشه که یه پست خشن با اون روی حسنا بنویسی و بگی لطفا دیگه در مورد آدرس صحبت نکنید، تایید نمی کنم و جواب نمی دم
یه پارگراف هم کفایت می کنه. مثل دفعه های قبل. آدرس بدم پستش را پیدا کنی، شبیه همون بنویسی؟
بانو جون اون اسما با تاخیر آدرس گذاشته. باز خوش به حالش... شاید اسم و آدرسش بره تو کمیسیون تجدید نظر. منو بگو که اصلا سهل انگاری کردم آدرس نذاشتم. حالا چی می شه؟
عزیزم حسنا شنبه فایل را بسته و داده به کمیته گزینش مرکزی.
یه عده هم که توی پست 143 اسمشون توی لیست انتظاره، شما برای چی به اسما امیدواری می دی؟
تجدید نظر برای کسانی هست که صلاحیتشون محرز نباشه و درخواست بررسی مجدد بدن، ربطی به تاخیری ها نداره.
شما هم که از اول صلاحیتت رد شده. بهتر که خودت را سبک نکردی ثبت نام کنی. فکر دور بعد را هم از سرت خارج کن. کلا اوتی
تامارا جون خوش اومدی.

یزدانی جون اگر نیای زنگ می زنم بچه های بالا بیان به زور بیارنت این جا ها!
بدو بیا دیگه! منتظریم.
asma۱٠:۳۱ ب.ظ - شنبه، ٢٥ آبان ۱۳٩٢
من امروز ادرس ایمیل دادم نمیدونم با این تاخیر به درد میخوره یا نه ؟
در مورد مادر شوهر و کلا خانواده همسر نمیدونم چرا تا این حد از خانوم اولی طرفدری میکنن .
علاوه بر اینکه خونه رو گرفته انگار بازم یه چیزی به همه شون بدهکار شدیسوال
پاسخ:اسما جون ممنون از آدرس ایمیلبغلماچ همینطوره گویا من همیشه بدهکار هستم و برای همه عادت شده که حسنا باید کوتاه بیاد . امر براشون محبت شده که هر کی بدی نمیکنه حتما نقطه ضعفی داره نگران
جانم؟! امر برشون «محبت» شده؟!!!!!! حسنا یا یه چیزی زدی یا حالت خیلی خرابه! این مشتبه چه ربطی به محبت داشت؟؟؟؟؟؟ باز صد رحمت به مراقب پوست! اینو کجای دلم بذارم آخه؟
مجید جان دلبندم، محبت نه؛ مشتبه!
من امروز ادرس ایمیل دادم نمیدونم با این تاخیر به درد میخوره یا نه ؟


نه دیگه اسما جون، دیر شد. اسامی را رد کردیم رفت واسه شعبه مرکزی. وقتی می گم مدارکتون را به موقع بیارید واسه این چیزاست که حقتون ضایع نشه.
حالا ایشاله نوبت بعدی، به موقع بیایید اسم شما را هم بتونیم بدیم
انگار شما هم امر بهتون محبت شده که حسنا مهربونه، از مهربونیش سو استفاده می کنید، به موقع نمی آیید
سلام ..من مدتیه با این وبلاگ و وبلاگ حسنا و زنهای دوم آشنا شدم و خوندمشون ...و تا حدودی در جریان قرار گرفتم که موضوع چی هست.
من از شما تشکر میکنم که این وبلاگ رو راه اندازی کردید تا با یه آفت اجتماعی زشت اما قانونی و شرعی مبارزه کنید.
تکلیف زنهایی مثل حسنا کاملا مشخصه ..اینا خودشونو در حد یک جنس درجه دو و بنجل قبول دارن وشما هرچقدر در مورد ارزش و غرور زن براشون صحبت کنید مصداق آب در هاون کوبیدنه .
مثل اینکه برای یک زن روسپی در مورد نجابت صحبت کنید.برای اون زن نجابت ارزشی نداره که بخواد بهش فکر کنه.
ولی من برای خوانندگان وبلاگ حسنا متاسفم که بهش برای مقابله با خانوم اول راهکار ارائه میدن!به این زنها چی میشه گفت ..زنهایی که تحصیلکرده هستن و بعضیهاشون مثل تکتم خانوم پزشکن!!
مادربزرگ بیسواد من خیلی امروزی تر و مدرن تر از این خانومها فکر میکنه و رفتار میکنه !
اینا زنهایی هستن که اگه کوچکترین توجهی از طرف یک زن دیگه به شوهرشون ببینن میخوان طرف رو تیکه تیکه کنن !اونوقت قربون صدقه ی حسنایی میرن که زندگی یک زن دیگه رو ویران کرده..
تا وقتی ما زنها طرز فکرمون اینه و مرگ رو برای همسایه میخوایم جامعه مون هم همین قدر کثیف و لجن میمونه
سلام تامارا جان، خوش آمدی
یکی از همین خانمهایی که می فرمایید، توی همین پست کامنتشون کپی شده. عکس زنی را که قبلا شوهرش ازش خواستگاری کرده بود (قبل از این که اصلا این خانم را ببینه و باهاش ازدواج کنه) یه پست نوشته که سرم سیاهی رفت و قلبم گرفت و فشارم افتاد و زبونم بند اومد و .... که عکس خانم را با بچه هاش دیده (خانومه ازدواج هم کرده بود و ... )
بچه ها اگه یزدانی جونم قهر کرده باشه من خودمو نمیبخشم من یه کامنت گذاشتم که توش خوانندگان احمق حسنا رو مخاطب قرار دادم ولی منظورم نبود که همشون احمقن اونایی که هنوز اصرار دارند دروغاشو باور کنند
بعد یکی اومد با اسم خواننده احمق حسنا خواننده فهیم شما کامنت گذاشت که بعضی اینجا عصبانی هستند اسم یزدانی جونم آورد حلا اسم منو نیاورد منم صداشو در نیاوردم
یزدانی جوون ما رو از نگرانی در بیار چند تا پسته هیچی ننوشتی
من هنوزم فکر می کنم سوتفاهم بود. اون خانم منظور بدی نداشت.
لالا جون لایک
من نمی دونم ترس جا موندن از رمز حسنا چیه؟ مگه بانو نوشته های رمزی نفس و شیدا رو برامون نذاشت؟ آخه اون مزخرفات خوندن داشت؟
مگه حسنا تا حالا چی می نوشت که ملت می ترسن بقیشو نخونند؟ مامان آمد بابا آمد خواهر آمد مامان نرفت بابا نرفت خواهر نرفت همسر نیامد یک مورد دیگه هم هست اشکام ریخت سرم گیج رفت سقط کردم برادرشوهر خواست بغلم کنه آقا پلیسه خواست بغلم کنه بقاله از من خوشش میاد نظافتچی لابی هتل به من نظر داشت....بازم بگم؟
لالا جون آخه گفته هر کس می خونه بیاد بگه. ادای دین بود
یزدانی جان
دوست عزیز
جات خالیه
نفس نیومد نارین جان فقط تو کامنت دونی حسنا حرفهای بیخود زده
آیناز جون، قبلا هم گفتم اینا نوبتی رم می کنند.
این یکی چون می نشیند، دگری ور می جهد
تا دو نوبت گاه کم ،گه بیشتر رم می کنند
ما باور نمیکنیم یزدانی قهر کرده
واقعنی قهری یزدانی ؟
نفس اومده بود دوباره؟
یزدانی اگه میخونی بیا پیشمون
غنچه جان منم به همین دلیل گفتم
چون نمونه اش رو دیده بودم
یزدانی کجایی؟
کسی ازش خبر نداره؟ بانو ازش خبر نداری؟
سلام بانو
من اینروزا درگیرم بانو نمیرسم که کامنت بذارم..
یزدانی کجایی؟؟!!
یه خبر از خودت بده..
.............................................
بچه ها اینقدر ساده نباشید..اصن حیف نیست آدم وقتش رو بذاره راجع به این طفلکی نفس و یا هرچی که اسمش هست صحبت کنه..شماها صحبت های یه آدم آنرمالی مثه نفس رو بهش استناد میکنید؟؟؟!!! بیخیال..خونه خراب کنی کجا بود؟؟؟!!..این بچه اگه خونه خراب کن بود از بیست و چهار ساعت شبانه روز بیست و پنج ساعت تو نت پلاس نبود.این بچه لپ تاپ خراب کنه بیشتر تا خونه خراب کن...طلاق زن علی کجا بود؟؟؟..بیخیال..مگه الکییه زندگی؟؟؟..مگه زندگی رمان های میم اعتمادییه که یارو زنش رو بعد از بیست و اندی سال زندگی طلاق داد و پسرهای نوجووون هجده ساله و نمیدونم چند سالش مادره رو بوسیدن گذاشتن کنار و رفت پی کارش و یه روزه هم زن جدید عقد شد و قهرمان های داستان هم در کنار نهری خونه خریده و به کرال پشت میپردازند..بیخیال..اینا توهماته..خیلی باشه این طفلکی..خیلی باشه..در خوشبینانه ترین حالت..با یه یارویی که متاهله اس ام اسی رابطه داره طرفم گذاشتتش سر کار و باقی این داستانها هم که یارو به خاطر من زنش رو طلاق داد و نمیدونم بچه هاش فلان شدن و بهمان هم صرفا آرزوهاشه...اصن وقت نذارید..این بچه خیلی طفلکی تر از این حرفاست.....اینجا شده محل عقده گشاییش...از صبح تو این وبلاگ اون وبلاگ پلاسه..نصفه شبم تا ساعت سه و چهار صبح اینجاست..خونه خراب کنی کجا بود؟؟بچه هام و زندگی مشترک کجا بود؟؟..مگه بازییه همه چی؟؟...دیگه هممون دیدیم که سه صبح با چه اعصابی اومده بود اینجا داشت فحش میداد..این آدم نرماله؟؟..کسی که میاد تو کامنت دونی یه وبلاگ مینویسه سلام بچه ها من وبلاگو هک کردم..این آدم نرماله؟؟؟!!.بذارید خالی کنه خودشو...اینا تو دنیای واقعی خیلی طفلکی ان..هارت و پورتای اینجاشو نگا نکنید..اذیتش نکنید...به قول آرمین اینا: نمیخوام سر صحبت بی مورد وا شه..اصن تو خوبی هرچی تو میگی باشه..:)))
بانو یه ایده هایی تو سرمه..سرم خلوت شه..یه فکری برای ترول حسنا بکنم..جای ترول حسنا تو وبلاگ واقعا کمه:)))
پریناز جون
سلام.


برای خصوصی می دونم. به هزاران دلیل خیلی هاش اینطوریه.
ولی ما کلا زیاد روش مانور ندادیم چون کل قضیه مسخره و زیر سوال بود
اون یکی دیگه کامپلکسش خیلی پیچیده است. وارد مقوله اش نشیم بهتره.
منتظر ایده های خوبت هستیم. زودتر بیا بگو ببینیم چی تو سرته
حسنا خیلی بدبخته که نیاز به توجه چند نفرداره که تاییدش کنن
بدبختی داره اززندگیش میباره
که دست به دامن چندنفر تو دنیای مجازی شده که ازهیچ کدوم شناختی نداره
حسنا چی ومیخوای ثابت کنی که هنوزخواننده هایی داری که بهت توجه میکنن
ماهم میگیم داری
فکر میکنی واسی چی داریم اینجا مینویسم بخاطرهمون خواننده هات مینویسیم
ما به این اعتقادیم که هستن کسایی که تردید دارن بین این وبلاگ وبلاگ تو
خیلی ها هم ابرازوجود کردن بخاطر اینه که شاید رمزی کنی بهشون رمزبدی
اما ما میدونیم تو رمزی نخواهی کرد بنا به دلالیلی که خودت بهتر میدونی
بقول بچه ها حالت خیلی بده خیلی بد که محتاج چندتا ایمیل و ادرس وبلاگ شدی
بذار دلش خوش باشه.
دلیلش را هم قبلا گفتم. زن دوم است و ...
اگه اینقدر کنه بازی درنمی آوردی الان خانم اولی اینطور آس و پاستون نمی کرد و شوتتون کنه بیرون از زندگیش. حالا خودت موندی و یه مرد هر...ز..ه از اینجا رونده، از اونجا مونده 
کل کامنت های این سه تا پست اخیرش، به غیر از حاضر غایب،
یک کامنت از زهارا بود که امر بهش مشتبه شده، ببخشید محبت شده
یکی کامنت مریم مامی امیرحسین که دستش درد نکنه، باز خیلی شیک به حسنا انداخته که بابا دست وردار دیگه کنه. پولتو بگیر برو
نهایتش ده تا کامنت مرتبط با پستهاش. بقیه اش گفتن هستیم، می خونیم، حاضریم، ...
خدایا ازت سپاسگزارم که نمردم و معنى کله پوک را هم فهمیدم
، مونوکسید بیچاره کله پوک یعنى دختر جوانى که اویزان استاد خود میشود
کله پوک یعنى دخترى که مادر دو پسر نوجوان میشود
کله پوک یعنى پدر و مادرى که دختر خود را درست تربیت نمیکنند
کله پوک یعنى دخترى مثل تو که هیچ ارزشى براى خودش قائل نیست
کله پوک یعنى هرزه هایى مثل تو که تا ابد آه یک مادر را پشت سر خود دارند....
باز هم بگم ؟
ول کنید بابا اون کامپلکسش پیچیده است
گلریز جان
این همه انرژی گذاشتی واسی نفس که ما ادم حسابش نمیکنیم
نفس بیچاره دید بازم بانو وبچه ها بهش توجه نمیکنن یه جفتکی انداخت
مطمئنن افسارشو خوب نبستن واحتمال زیاد اون قرص قرمزه شو نخورده بود اومد نوشت تو بهش بی توجه باش
ببین یه موقعی به جان نفس قسم میخوردیم چقدر کیفور میشد میومد اینجا خودشو تخلیه میکرد بمحض بی توجهی فقط ازدور یه خاکی بلند میکنه ببینه عکس العمل ماچی
چی نفس جان چی کارداری عزیزم افسارت شل شده الان میام سفت میکنم دیگه حرف زشت ازدهنت نپره یهوی بیرون
نفس جون میدونم که اینجارو میخونی و چهارچشمی جستجو میکنی. عزیزم یک جایی گفتی ماها مغز نداریم. دختر خوب دست دومی خدا کنه همه مغز نداؤها مثل ما باشن و خدا نکنه مغز دارهاش از جنس تو باشن. عزیزم تو در هرصورت و همیشه یک خونه خراب کن دست دومی هستی که حتی لیاقت مورد خطاب دادن رو نداری. بچه ها گفتن که گفته بودی پدر مادر پزشک هستن. مهم نیست پدر مادر ادم چی هستم مهم اینه که به بچه شرفات یاد بدن. احتمالا مامان بابات از این دکترای هستن که برا پول دراوردن پاشون رو حلقوم مردم و خون مردم رو متمکن که تحفه ای مثل تورو پس انداختن که خون مردم رو میمکی. عزیزم مامان بابات به جای اون وقتی که تو بیمارستان و مطل میذاشتن باید می موندن تو خونه بچه هاشون رو تربیت میکردن تا هرزه ای مثل تورو تحویل جامعه ندن. هرچند شاید هم اگر اسم و فامیل شؤون رو داشتیم أمار این دو عزیز هم در میومد و معلوم میشد تو گوهر گرانبها که هستی تاحالا مثل تو حسنا جونتون رو ندیده از زیر کدوم بته در اومدید و پدر و مادرتون چه کاره هایی هستن.
گلریز جان،
فکر کن ما با مغز نداشتمون فهمیدیم حسنا دروغ می گه و چاحان سرهم می کنه،
اونا دیگه چقد اوضاعشون از ما خرابتر که همین را هم نفهمیدند
الان که کامنت آخری مامی امیر حسین خواندم به این نتجه رسیدم که حسنا خیلی از پست هاش از کامنت هایی که کامنتر هاش براش می نویسند االهام میگره
مثلن تو همین کامنت مامی امیر حسین نگاه کنید حسنا نوشته
سلام مریم جون در این که هیچی سر جای خودش نیست اصلا شکی نیست برای قهر هم چی بگم . به قول تو میتونه اینطوری هم باشه و بخواد از زندگی من مایه بذاره .
از بخوان اذیت کنن باید بیام بهم راهکار بدی دوتایی دست در دست هم حسابشون رو برسیم
ایده و راهکار از کامنتر ها نوشتن پست ها از حسنا
این یک وبلاگ چند نفره است
تازگیها کامنت های نفس رامی بینم یاد یه شعره بود تو یکی از کارتون های بچگیم می افتم. اسم کارتونش یادم نمی آد
ما دو تا زیر درخت بید کنار رودخونه لای لای لای
یکیشون اینور رودخونه است و اون یکی اونور
لابد علی و مردک هم تو آب در حال شنا
چقدر راحت خیلی از زن هایی که حسنا را تشویق به زندگی عاشقانه با همسر می کنند راحت این حرف شون می زنند
چرا نمی دونند همین الان یک زنی گوشه اتاقش نشسته داره به 20 سال دست رنج زندگیش فکر می کنه که شوهرش بر باد داده به آینده دخترش فکر میکنه به سال های جوانیش فکر میکنه که پای چه مرد ه رزه گذاشت
به روحیه اون زن هم فکر می کنند که این حرف های رو راحت می زنند
چقدر راحت میتونیم از یک ظالم طرفداری کنیم و عقلمون قاضی نکنیم
اگه یک دو دو تای ساده بکنیم می فهمیم زنی که بر فرض مثال هم خودش رضایت داده باشه نمی تونه الان انقدر خصمانه رفتار کنه
یکم فکر کنیم و تو همین اینترنتی که دستمون بریم سایت گوگل یک سرچ بزنیم کدوم بیماری باعث قطع رابطه زناشویی میشه می فهمیم هیچ کدوم از این بیماری هایی که حسنا خانم دیف کرده نیست اصلن بیماری مطلقی وجود نداره
اینترنت که فقط برای خواندن وبلاگ و داستان نویسی نویسندگان گمنام که نیست خیلی موارد استفاده بیشتری داره
به این میگن فقر فرهنگی که تنها استفاده از اینترنتمون همین باشه
چقدر راحت می توانند طرفدار یک دزد باشند و براش ماچ بوس بفرستند آیا واقعن تو خیابون هم با دزد ها این طوری رفتار میکنیم
تازه دزد ها پول می دزدند
ولی این زن ها زندگی می دزدند که هیچ وقت برنمیگردد ولی پول همیشه میاد میره
اگه دزد های واقعی قانون محاکمه میکنه دزد های زندگی خدا محاکمه میکنه
این با چشم های خودمم دیدم که عاقبت همه این مدل زندگی ها چی شده و خدا نکنه خدا با کسی قهر کنه چوب بد میزنه
غنچه جان، این چه جور رضایتی است که طرف 4 ماه دچار فراموشی می شه و حتی یه سراغ از عروس جدید نمی کنه؟

حسنا می گه خانم اولی با خودم حرف زد، زنگ زد با بابام حرف زد، خواهش و اصرار کرد تا ما قبول کردیم، بعد یهو می گه 4 ماه بعد از عقد ما بهش خبر دادیم!!
هر کس می تونه بین این دو امر مختلف و متضاد، رابطه ای پیدا کنه، لطفا ما را هم روشن کنه
ما هم کمکش می شینیم برای نابودی خانم اولی دعا می کنیم. اون که دیگه با این حساب حافظه اش از کار افتاده، قند و چربی و فشار خون و بیماری قلبی و ریوی و جنسی و چند تا بیماری دیگه هم داره، خونش حلاله
من تازه اینجا که دوستان کامنت های مامی امیر حسین کپی می کنند خانم مریم شناختم
عجب زن با سیاستی و چقدر قشنگ و زیرکانه به زبون بی زبونی حسنا با خاک یکسان میکنه حرفایی بهش میزنه که از صد تا فحش بدتر بعد آخرش میگه مواظب خودت باش امیدوارم همه چی حل شه نذرت قبول باشه منم دعا کن
جدی جدی خیلی زن با سیاست و باهوشی هست فقط خیلی اهل پز
ولی خوب بلد چطوری تا کنه
یک دوره آموزی باید برای من یکی بگذاره
کامنتهاش دو تا نکته کلی داره. یا داره پز می ده، یا داره حسنا را مسخره می کنه
تمشک۱٠:۱٦ ق.ظ - سهشنبه، ٢۱ آبان ۱۳٩٢عزیزم ، چرا خودت رو اینقدر درگیر حرفهای خاله زنکی مادرشوهر و خواهر شوهر و ... میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر همه این حرفها که میزنن درست باشه و حقیقت داشته باشه که ناز شست شما و اینهمه سیاست زنانگی شما و اگر هم بیخود که ارزش گوش کردن و ناراحتی و ... نداره ، بیخود هم اوقات خوش خودت رو با همسر خراب نکن و لذتش رو ببر و کر باش وقتی این حرفها زده میشه و خود خودت باش توی ارتباطت با مادرشوهر جدای از حرفایی که میزنه و افتخار کن به این اخلاق زیبا و این تربیت خوبت
مگه اینکه حسنا فقط بشینه به خودش افتخار کنه.
خانواده شوهر اولش نتونستن این اخلاق و تربیت زیباش رو تحمل کنن باهاش قطع رابطه کردن. خانواده شوهر فعلی هم که اینجوری. اصلا به نظر من همه مشکل دارن .
حسنا یک دونه است . با اخلاق ..با تربیت..
درضمن خانوم اولی هم اگر یک زن بالغ باشه و صد البته عاقل که باید میدونست اجازه ازدواج مجدد یعنی دلبستگی دو نفر دیگه و ی زندگی کنار زندگی خودش و اگرم فکر میکرده که ازدواج دوم یعنی فقط ده دقیقه تخلیه مردش که خب حالا باید نتیجه فکر اشتباهش رو ببینه پس اینقدر بیخود واسش دل نسوزون این اسمش ترحم میشه خانومی ، خوش باشی و موفقپاسخ:تمشک جون میدونی مشکل از اینجا هست که میره از اونطرف هم حرفهایی میزنه که خانوم اولی عصبانی بشه و تلافیش رو سر زندگی خودش و من در بیاره . اگر فقط به من میگفتند که خوب بود . بیمحلی میکردم میگفتم مهم نیست برای خانوم اولی هم چی بگم . واقعا فکر کرده بود اجازه ازدواج مجدد یعنی بازی . یک روز بگه زن بگیر و یک روز هم بگه طلاقش بده و زندگی مردم هم این وسط هیچ . چی بگم خدا آخر عاقبت ما رو ختم به خیر کنه . تو هم برات شادی و خوشی باشه و خوشبختی
میگه به حسنا به خودت افتخار کن.
به قول دوستان اون زندگیش رو هواس . هر لحظه ممکنه پرتش کنن بیرون ،اینا می یان می گن از کنار هم بودن با مردک لذت ببر.
تمشک جان این چه اجازه و خواستگاری ای بود که خانم اولی 4 ماه دچار فراموشی شد و نگفت اون حسنایی که رفتیم خواستگاریش و من با پدرش هم تلفنی صحبت کردم و رضایتش را جلب کردم، چی شد؟
مگه می شه؟
خود شما. اگه بری خواستگاری واسه شوهرت (نمیگم زبونم لال، چون گویا خیلی براتون عادیه که مردها زن دوم بگیرند) و رضایت عروس خانم و خانواده اش را بگیری، بعد یهو بی خیال می شی و دیگه سوال نمی کنی چی شد، چطور شد؟
شوهرت بعد از اون خواستگاری و اعلام رضایت خودش و رضایت عروس خانم، دائم غیب بشه، سفر یواشکی و مشکوک بره، تلفن و اس ام اس یواشکی بزنه و ... شک نمی کنی؟ به هر حال زمینه از قبل آماده است و می دونی که خبرهایی هست، پس سریع می فهمی.
چطور این زن 4 ماه بعد از عقد متوجه شد؟
تمشک عزیز،
امیدوارم هووی شما هم مثل حسنا مودب باشه و همینطور سیاستهای زنانه خوبی داشته باشه و زرنگ باشه
غزال۱٢:٢٩ ب.ظ - سهشنبه، ٢۱ آبان ۱۳٩٢سلام حسنا جون ، خوشحالم که با همسر باهم هستید و دلیلش هرچی که هست مهم نیست ، والا منم از دست حرفایه مادرشوهرت لجم میگیره نمیخوام پرت کنما اما بنظر من اگه گفت خوشبختی همون جمله که خدا همین خوشبختی رو نصیب دخترات کنه رو بگو بذار حالش جا بیاد خیلی ببخشیدا واقعا شرمنده م که اینو میگم خیلی روشون زیاده ، از سن و سالشون خجالت نمیکشن که میرن خانوم اولی و بهار رو هم پرمیکنن آخه ؟ اینجوری فقط دارن شرایط رو واسه پسرشون بدتر میکنن جز این چیز دیگه ای نیست که ! درکت میکنم که دلت از حرفاش شکسته باشه چون خیلی سخته به آدم چیزی رو نسبت بدن که انجام نداده باشه تو واگذارشون کن به خدا انشاا... خدا خودش جوابشونو میده ، شمال بهت خوش بگذره بانو ، التماس دعااا! منتظر پستهای بعدیت هستیم ، تنبل خانم تند تند بنویس دیگه بابا مردیم از بیخبری و فضولی
پاسخ:سلام غزال جون ممنون ازت چی بگم به خدا از این حرفها و کاراشون . اگر فقط به من میگفتند در کل سکوت میکردم چون برای من فرقی نمیکرد ولی وقتی اینطوری از اینور به من به یک صورت میگند و از اونور هم بصورت دیگه به خانوم اولی و اشوب به پا میکنند ، آدم ناراحت میشه امیدوارم که خدا برای همه ما خیر بیاره . چی بگم . برات همیشه شادی و خوشبختی باشه . چشم عزیزم حتما مینویسم
این خودش یک تنه حریف همه هست اونوقت این ها هم می یان شیرش می کنن. انگار اصلا متوجه نیستن حسنا رفته زن یک مرد زن دار شده یعنی چی که از این خوشبختی نصیب دخترات بشه؟ من اگه جای مادرشوهر بودم می گفتم انشاء الله از این خوشبختی نصیبب همه زن ها و دختر هایی بشه که می رن خودشون رو به یک زندگی می ندازن و آرامش و آسایش رو از اون زندگی می گیرن .
راستی حسنا برای بار ان م ازت می پرسیم تو واقعا از کجا می فهمی از اینطرف به تو یک جور می گن و از طرف دیگه به خانوم اولی یک جور دیگه؟ مگه خانوم اولی زنگ می زنه باهات دردل می کنه یا مگه به قول تو مردک با خانوم اولی قهر تشریف نداره؟ این اطلاعات ریز از کجا به شما می رسه ؟
مطمئنا اگر این حرف را بزنه، مادرشوهر برمی گرده همین را بهش می گه.
می گه اگه دخترهای من هم رفتند یه زندگی را خراب کردند و چارنعل پریدند وسط یه زندگی 20 ساله، باشه.
خیلیاشون از ترس اینکه حسنا جووون رمزی کنه و اونا نتونن ادامه داستان رو بخونن اومدن اعلام حضور کردن.
حسنا جان خجالت بکش از این کارهان.ادم خیلی باید وقیح باشه که بعد از اینکه دوست عزیزت سوگند پته مته هاتو ریخت رو اب و ابروت رو برد و واقعیت رو مشخص کرد باز هم با پرویی میای دروغ تحویل میدی.بیچاره خانوم اولی که با چه مارموزی طرفه.خدا تورو نصیب گرگ بیابون هم نکنه.
سنگ پای قزوین باید بیاد پیش حسنا دوره ببینه.

این همه دروغ و تناقض و ... توی حرفهاش لو رفته و عمومی شده، باز می گه می خوام از دردو دلهام بگم! از خودم! از وبلاگم
حتما برو آرشیوتت را بخون، بین چیا گفتی بعد بیا پرت و پلا ردیف کن. سه ماهه داری فکر می کنی چی بگی و چطور جمعش کنی.
راستی چی شد؟ قرار بود آدرس وبلاگ را به مردک بدی
مریم مامی امیرحسین٩:٤۸ ق.ظ - چهارشنبه، ٢٢ آبان ۱۳٩٢سلام.به نظرم هیچ چی سر جای خودش نیست.کنجکاوم اخرشو بدونمولی فکر کنم این قهر طولانی به ضرر تو هم باشه چون مطمئنم اشتی هم پشت سرش خواهد بود و برای جبران هم مطمئنم از زندگی تو مایه میزاره همسرالان دارم فکر میکنم گاهی صبور نبودن و بد جنس بودن و عجولانه و احساسی تصمیم گرفتن(کارایی که خودم می کنم)زیادم بد نیستمن بودم تا حالا 100 بار کلافه شده بودم و همه چی رو پرت کرده بودم رو کلشون و فرار کرده بودم و داشتم تو شمال برا خودم ویلا سازی میکردمبا پولهایی که از همسر سابقم گرفته بودم به زوررررررررررررباور کن.اینو واقعا جدی گفتم.یه داغی به دلشون میزاشتم که تا عمر دارن برن سه نفری بشینن ور دل هم مشکلاتشون رو حل کنن.کارشون خیلی زیاد فکر نشده هست.تو به فکر خودت باش.ایشالله خدا نذرتو قبول کنه.اگه یادت بود برای منم دعا کنپاسخ:سلام مریم جون در این که هیچی سر جای خودش نیست اصلا شکی نیست برای قهر هم چی بگم . به قول تو میتونه اینطوری هم باشه و بخواد از زندگی من مایه بذاره . از دست تو با این تصمیمات احساسی . ویلا رو که باید بریم دو تایی بسازیم . زمین از ما ساختش هم میدیم دست پیش ساخته ساز باور کن گاهی هم بد نیست . جدی میگم . باز بخوان اذیت کنن باید بیام بهم راهکار بدی دوتایی دست در دست هم حسابشون رو برسیم به یادت بودم عزیزم دعا هم کردم . از قول من امیر حسین رو ببوس
والله اونجوری که ما تو رو شناختیم اینقدر مکار و حیله گری که یک تنه یک قبیله رو کله پا می کنی. راهکار؟ همه آدم های مثل خودت باید بیان از تو راهکار بگیرن که چطوری برن آویزون شن و آویزون بمونن
فعلا که خانم اولی داغی به دل این دو تا گذاشته که دو نفری مثل ... تو گل موندن.
مال و اموال را گرفت و شوتشون کرد بیرون
پاسخ:شما عجب قدرت توهمی دارید . واقعا افرین داره لبخند در هر حال من یک نفر که میدونم اینطور نیست و خوشبختانه این حرفها خیالبافیهای شما در مورد زندگی مردم هست . باید براتون نگران بود با این توهم بالا در زندگی شخصیتون دچار مشکلات عدیده نشید . شاید هم شدید و نتیجه مشکلاتتون شده این حرفها که تحویل دیگران میدین ابرو برات امیدوارم که بتونی خوب بشی و از این پریشان گفتاری رها بشی . در ضمن اون زنه هم خودت هستی . خانوم اولی خانوم هستند . آدم امثال شماها رو میبینه دلش میخواد بره دست خانوم اولی رو ببوسه . آدم به زندگی و آدمهای اطرافش امیدوار میشه لبخند
هه هه هه،اون زنه هم خودت هستی! خانوم اولی خانوم هستن!!! یعنی الان باور کنیم تو برای خانوم اولی احترام قایلی؟ این احترام کجا بود وقتی میخواستی زندگیش رو بدزدی؟ عقم می گیره از این تظاهری که میکنه و خودشو دلسوز خانوم اولی نشون میده ،مثل اون پری اجنه که میگفت خانوم اولی گریه میکرده من میبوسیدمش!!حالم بهم میخوره از همه شون،واقعا نفرت انگیزن
این زن چقدررررررررررررررر کثیفه و مکاررررررره
واقعا بعضی ها نماینده شیطان روی زمین هستند
زهرا 69۱۱:۱۳ ق.ظ - شنبه، ٢٥ آبان ۱۳٩٢
سلام گلم عاشق صبوریتم ولی میخوام بهت توصیه کنم که اگر قراره تو این زندگی بمونی بذار بجه دار شی و بچسب به زندگیت چو تا وقتی که بچه دار نشدی همه فکر میکنن حذف کردنت از این زندگی آسونه و اگر نه که هیچی
تو رو خدا ببخشید راستی من نفهمیدم سربچه قبلیت که حامله بودی چی اومد سقط کردی
پاسخ:سلام زهرا جون ممنون ازت شرمنده ام میکنیبغلماچ برای بچه تو فکرش هستم ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتم در مرحله فکر کردن مونده ابرو اون دفعه هم اتفاقی بود ازمایشها ی بعدی که دلیل خاصی رو نشون ندادنگران
حسنا بانو-٢٧/۸/۱۳٩٢-۱٢:٥٥ ب.ظ
منتظر تولد 50 سالگی مردک هستند
یا قمر بنی هاشم!
این آشفه بازار الان یک نی نی کم داره
یه نفر که فیل. شکن داره بره آدرس آرشیو وبلاگ حسنا را برای بانو (کامنت 32 برگ 143 بذاره. دنبال آرشیو می گرده
مریم خانم باور نکن.
پیرزن پیرمرد نخوابیدن، حسنا واسه 4 ساعت راه خودشو به خواب زده؟
دفعه قبل که می گفت مشت و لگد می زدم به مردک که خواب بود. جرات داره به سرهنگ و خانومش توهین کنه (خودتو به خواب زدن توهینه، حسنا نمی دونه ) تا همون کنار جاده پیاده اش کنن
می خواد نگه تو راه چی شد. این را نوشته که به خواننده ها بگه تهران سوار شدم، جلو در خونه بابام به هوش اومدم. بعد هم یه داستان از خواهرزاده هاش و نذری دادن سر هم کنه و تمام.
یه چیزی که اسمی از شوهر و مادرشوهر و خانم اولی و ... توش نباشه که دروغاش لو نره.
یه داستان مفصل در باره نذری و بچه های خواهرش می نویسه
همش 68 تا کامنت واسه برگ 143؟
نصفیشون هم که فقط گفتن حاضر. چرا؟
نصفش نبود نسترن جان، تقریبا تمامش حاضر غایب بود.
شاید کل این سه تاپست ده تا کامنت هم نداشت
ایشون اصلا شمال نرفتن.
درجواب کامنتهایی که برای سرزنش های مادرشوهره گفته خودشو در طول نسیر به خواب زده.
اینم برای رهایی از دست خواننده های سمج که میپرسن با مادر مردک چی گفتی و چی شنیدی توی ماشین ؟خخخخحسنا بانو - ٢٧/۸/۱۳٩٢ - ۱٢:۳٤ ب.ظ
بهار مامان علی ٩:۳٢ ب.ظ - یکشنبه، ٢٦ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جان
امیدوارم سفر شمال بهتون خوش بگذره و درضمن نذرتون قبول باشه. از اینکه در راه خودتون رو به خواب زدید تا حرف نشنوید خیلی خوشم اومد. به نظرم کار خوبی بود اینجوری دلخوری از حرف و حدیث هم نبود. امیدوارم همیشه راه حل های خوب پیش روت باشه
پاسخ: سلام بهار جون ممنون ازت دعاهای شما هم قبول باشه همیشه سلامت و شاد باشی همینطوره اینطوری خیلی بهتر بود . مادر شوهر هم نمیتونست به آدم خفته پیله کنه
مریم جون، دروغهاش بقدری به هم پیچیده شده که مونده چی بنویسه.
مادر ٦:۱٢ ب.ظ - شنبه، ٢٥ آبان ۱۳٩٢سلام من یه مدت با مریضی بجه هام سرکرم بودم البته خوندمت ولی با فون و نظر هم نذاشتم
راستش حسنا جان اونهایی که میکی برا من قبلا هم کامنت کذاشتن ولی مشکلی نیست
پاسخ: سلام مادر جون خدا بد نده امیدوارم الان خوب باشند . همیشه وجودتون پر از سلامتی باشه و جمعتون در آرامش و خوشبختی متاسفم از این که مزاحمت شده بودند
مادر گفته اونها رو که می گی برام کامنت گذاشتن ولی نگفته مزاحم شدن ( چون تا جایی که ما اطلاع داریم کامنتی که برای خوانندگان حسنا گذاشته شده بود فقط تبلیغ بود همین) اونوقت حسنا می گه متاسفم که مزاحمت شدن. یعنی حسنا من موندم از این ماموز بودن و مکاری تو. چرا بی خود حرف می زاری تو دهن مردم . اگه هدفت مظلوم نمایی و جلب ترحم و گدایی توجه هست چرا با خراب کردن بقیه می خوای به این هدف برسی. ؟
حالا منظورش هر چیزی که هست، داره می گه مشکلی نیست. حرفی از مزاحمت نزده.

بعد این که وبلاگ بزنی کسی کامنت بذاره اسمش می شه مزاحمت؟
کسی فحش داده، حرف بی ربط زده؟ توهین کرده؟ که بگی مزاحمت؟
حسنا چهارنعل رفته وسط یه زندگی، می گه بیا با آرامش زندگی کنیم، بعد به یه کامنت می گه مزاحمت
واژه ها چقدر معانیشون عوض شده
راستی هیچ دقت کردید معمولا خانمهای خانواده همسرهای حسنا و یا خانواده دوست پسرش در اون آپارتمان اجاره ای هیچ رقمه نمیتونند این حسنا خانم را تحمل کنند!
1) مادر و خواهر پسرک که طردش کردند.
2) مادر و خواهرای مرد مجرد خواستگار که فیتیله پیچش کردند.
3) مادر و خواهرای همسر فعلی هم که دیگه هیچی براش باقی نگذاشتند.
در عوض تا دلتون بخواد مردهاشون این حسنا خانم را دوست دارند. برادرشوهرا که میمیرند براش.
برادر شوهرها به کنار
برادر خانم اولی را بگو
در ضمن این حسنا خانم جوری از پاک بودن همسرشون و اینکه اهل دوست دختر بودن و ... نیستن حرف میزنه که انگار خانواده همسرشون اصلا اهل این حرفها نیستند. به گفته خودش چندین ساله که برادرشوهرشون دارند با دوست دخترشون زندگی میکنند. هیچ مشکلی هم پیش نیومده. خود شوهر تو هم یکیش.
حسنا خانم میدونم که اینجا را میخونی. برا همین میخوام بهت بگم که تو را خدا وقتی حرف از استخر مختلط و لخت شدن جلو محرم و نامحرم میزنی دیگه دم از نذری دادن و ست کردن جانماز و چادر نماز نزن. اینقدر عوامفریبی نکن. یه زن مسلمان که از یه طرف جلو نامحرم لخت نمیشه و از یه طرف دیگه چادر نماز سرش کنه. اگه که اینکارا میکنه دیگه اقلا نیا تو وبلاگت بگو. یا رومی روم باش با زنگی زنگ.
جسنا یه طرف، اونایی که قربون صدقه اش می رن را بگو.


الهه بی امضا تمام وبلاگش حدیث و ایه است. انگار کتاب دعا باز کردی وقتی می ری وبلاگش، یکی دوتا دیگه دوست این مدلی هم داره ....
اعتقادات هر کس به خودش مربوطه. اما تا جایی که من یادمه، می گفتن حتی مصافحه مومنین با افراد بی دین حرامه. خیلی مذهبی نیستم (در حدی که یه وبلاگ بزنم فقط حدیث بنویسم) اما این را می دونم که اسلام در دوستی با مسلمانانی که احترام اسلام را نگه نمی دارند خیلی سخت گیرتر از دوستی با غیرمسلمانان است
ضمن این که شکستن دل یک زن
به هم زدن یک زندگی
رابطه پنهانی
دروغ گفتن
و ............ همه و همه نمونه های کوچیکی از کارهایی هست که حسنا در زندگی با مردک انجام داده تا بتونه یک شبه صاحب زندگی ای بشه که اون زن ذر 20 سال زندگی مشترکش ساخته
نمی دونم اسلام اینها از چه شعبه و فرقه ای هست که فقط توش جانماز ترمه داره و چادرنماز اطلس. خدا زیاد کنه.
واقعا لایک برای بانو و بچه ها کاش می شد خانم اول اینجا را می خواند چقدر خوش حال میشد.
ما براش انرژی مثبت و عشق می فرستیم، حتی اگر اینجا را نخونه و ندونه
برای همه زنان نجیب و پاکدامن
زنک همه زندگیش تو اینترنت پیشه اون وقت هرکسی هر حرفی میزنه میگه به خودمون مربوطه
ادم خیلی باید پست باشه که اینهمه تحقیر رو تحمل کنه فقط برای اینکه خودش رو موجه نشون بده
فرزان٥:۱۸ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
خب معلوم شد دیگه دست بزن بهار خانم به کی رفته؟ من نمیدونم چی باید بگم ولی وقتی خودم رو میزارم جای تو دلم میخواد فقط از ته دل جیغ بزنم، چی بگم؟ این مردها انقدر ارزش ندارند به خدا کاش لیاقت داشتند...
پاسخ:فرزان جون همسر انقدر ها هم بچه بدی نیست{زبان} هر چند من هم یک دعوای اساسی باهاش کردم اخر شب چیزی نمونده بود سکته کنه از دستم{اوه}
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-٥:۳٥ ب.ظ
--------------------------------------
از این کامنت حالم بهم خورد، همسر بچه بدی نیست!!!
نیلو٧:٠٤ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
مدتی هست که هر از گاهی مطالبت رو می خونم. مدل زندگی تو برای من خیلی غریبه. اگر اجازه بدی نظر بدم به نظر من هیچ جای این قضیه درست نبوده و نیست. اون از مردی که به خاطر مریض بودن زنش فکر زن دوم گرفتن به سرش می زنه (دلم می خواد بدونم اگر شرایط عکس این بود قبول می کرد زنش با مردی به خاطر این که اون مریض شده رابطه داشته باشه یا این فقط امتیاز مردان است), اون از زنی که می مونه تو یک زندگی و به همسرش مجوز زند گرفتن می ده. اون از زنی (تو) که حاضر می شه تو یک همچین شرایط پیچیده ای وارد بشه و دومی ! باشه. اون از دختری که همسر دوم پدرش رو کتک می زنه. اون از پلیسی که به دختر می گه تو حق نداری به پدرت اعتراض کنی اون می تونه دو تا زن دیگه هم بگیره!! اون از زن دومی که از دختر همسرش شکایت می کنه و بعد رضایت می ده. اون از اطرافیانی که با دخالت هاشون شرایط رو بدتر هم کردن...می بینی یه کم ار بیرون نگاه کنی می فهمی که همه جای کار خرابه... این نظر منه و لزومی نداره درست باشه ولی فکر می کنم بهترین کار اینه که تو این دایره معیوب رو بشکنی و خودت رو رها کنی دست کم عاقلانه ترین کار اینه که بچه دار نشی..
پاسخ:نیلو جون ممنون از نظرت .حقیقتش اگر دقیق خونده باشی اینطور که مسائل رو بررسی کردی هم نیست . من بارها و بارها و بارها گفتم و توضیح دادم که جریان چی بوده . من همیشه از بیرون نگاه میکنم ولی حتی وقتی خودم از بیرون به این قضیه نگاه میکنم سعی میکنم منصفانه تر نگاه کنم. در هر صورت ممنون
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-۱٠:۱۱ ب.ظ
ye dokhtar٦:٤٤ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
salam hosna jan nemidonam narahat beshi ya na ama be dek nagir lotfan man ya khanandam valii hese man ine ke hamsar va khanom avali ye khanevade kheilii khob o bala bodan va u az ye khanevade mamolii in baes mishe ke on be khoodesh hagh bede vase to sharayet bezare on miodne hamsar dosesh dare motmaene chon nemigoft ya man ya on hatman az khodesh motmaene nemidonam ina hamash hadse
پاسخ:سلام دختر جون . نه اصلا نارحت نمیشم چون اینطور نیست . خانواده خانوم اولی خیلی محترم هستن ولی اونطور که بشه گفت از نظر تحصیلات و یا در آمد خیلی بالا هستن ، نه . میشه گفت معمولی تر هم هستن . الان هم دیگه نمیگه یا من یا حسنا . این رو فقط یک مدت کوتاه گفت ولی الان میگه فقط حسنا بره یا شرایط رو قبول کنه تا قبل از این جلسه که میگفت یا من خودکشی میکنم این دو روز رو خبر ندارم هنوز میگه یا نه
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-۱٠:٠۳ ب.ظ
-------------------------
این هم خوب بود جالبه این همه افرادی هستن که مثل ما همون موقع ها فهمیدن داستان چیز دیگه ای بوده اما با جواب هایی که گرفتن دیدن نرود میخ آهنین در سنگ و بیخیال شدن
مریم مامی امیرحسین٧:۳۳ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
خوی حالا الان همسر چی شد؟کجاست؟یعنی واقعا تو این اوضاع اقتصادی و اجتماعی ادم یه همچین ماجرای شخصی تو زندگی خصوصیشم داشته باشه کشنده هست...دلم برا همسرت میسوزه ما که همسر در ناز و نعمت و اسایش و ارامش و ...هست همش غر غر میکنه و نگرانه و همه مضطربیم ببین این همسر شما که تو اقتصاد و کار و جامعه که خودت میدونی اوضاع رو تو خونه هم که همش ماجرا و دعوا....واقعا خودش نباید این ماجرای دومی رو قبول میکرد اصلا ...اشتباه در اشتباه
پاسخ:مریم جون مردها وقتی بحث کارشون باشه مغزشون از این مسائل پاک میشه .مثل ما خانومها نمیشینن به غصه خوردن و خیلی راحت تر به فعالیت های کاری و اجتماعی میرسن . همسر که اینطوریه . خودش میگه اگر کارم نبود دیوانه میشدم
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-۱٠:۱٧ ب.ظ
-----------------------------
من با بانو موافقم کاملا، این مامی امیرجسین بعضی وقت ها خیلی خوب تیکه میندازه و حسنا هم مجبوره کامنت هاش رو تایید کنه
قسمتی از جواب یکی از کامنت ها توسط حسنا بانو:
"...برای این که اگر بودم و بچه ای هم بود و در کل روال زندگی اینطور پیش رفت هم جدی گفتم . وقتی آدم شرایطی رو قبول میکنه و ایمان داره که داره کار درستی میکنه ، تبعاتش رو هم قبول میکنه."
ایمان داره که داره کار درستی می کنه؟ مگه بارها نمیگه من می پذیرم که اشتباه کردم؟؟ این ایمان از کجا اومد؟؟
یه مادر ۱٢:٤٤ ق.ظ - یکشنبه، ٢۸ آبان ۱۳٩۱
بنظر من باید گردنت رو میشکوند
پاسخ: میشکست یا نمیشکست به خودمون ربط داره به نظرم این وسط باید زبان دراز شما رو چید که حرف بیخود میزنی . هر چقدر آدم میخواد صبر داشته باشه در جواب کامنتها مثل اینکه نمیشه
حسنا بانو - ٢٩/۸/۱۳٩۱ - ۱٢:٠۸ ب.ظ
--------------------------
نمونه ای از ادب و احترام و صبوری و خانومی حسنا بانو
به نظر من خانوم خانووما مشکل خاص یا بیماری نداره بلکه این اون مردکه که بیماری داره!! باور کن بانو ...بیماری عطش جنسی احتمالن!! نصفه شبی اومدم اینجا نظر کارشناسی بدم
برا من هنو اوله شبه خووو!!!
بله مهسا جان، اتفاقا چون یادمه میگفت خونه ای که همسر برام گرفته تو همون محله خونه ای هست که خانوم اول زندگی میکنه برای من این سوال پیش اومد که چطور خونه حسنا استخر نداره
اون هم با این همه ثروت همسر و ماشینی که توی تهران تک هست !!! مگه میشه تو اون محله ای که زن و بچه اش زندگی می کنن یه خونه بزرگ برای زن دومش بگیره بدون استخر و جیم
راستی کسی متوجه میشه منظور حسنا که می گه جواب مادرشوهر یا خواهرشو نمی ده چیه؟ والا من میخونم هرچی اونا گفتند اینم جواب میده کلی هم میذاره روش!! نکنه منظورش اینه چادرشو ببنده کمرش بره باهاشون کتک کاری....
نیلا ۱:٠٧ ق.ظ - چهارشنبه، ٦ دی ۱۳٩۱
حسنا خانم من هم نمیدونم چه شد که شما تصمیم گرفتین به این کار رضایت بدین ولی امیدوارم آرامش و خوشی هم به زندکی شما هم اون خانم بیاد.شاید اون خانم خودش هم بی تقصیر نبوده که شوهرش به فکر عشق ورزیدن به زن دیگه ای افتاده و اگه حتی از روی لجبازی هم به خواستگاری شما اومد بسیار کار اشتباهی کرده از طرف یه زن دارم میگما.و تصمیم شما هم خب بسیار محترمه شما علاقه و عشق یه مرد و رضایت زنش رو دیدین معلومه که هیچ کار خطایی نکردید ایشالا به زودی آرامش و خوبی به زندگی شما خانم با جرات و ریسک پذیر عزیز بیاد و در راهتون موفق باشید
پاسخ: نیلا جون ممنون ازت من هم برای هر دوتامون ارامش میخوام . اینطور که من فهمیدم لجبازی هم نبوده و خودش خواسته و شروع کرده و اصرار کرده . بدبختی هم اینجا هست که من اصلا دچار عشق هم نشده بودم که قبول کردم{خنثی}
------------------------------
این کامنت هم جالب هست، یکبار میگه فقط برای 6 نبوده، اینجا میگه اصلا دچار عشق نبودم که قبول کردم.
یکبار یادمه یه چیزی گفته بود با این مضمون که همون دوره آشنایی عاشق صدای همسر شده بودم، درست یادمه یا این نبوده؟
سر همون دعواهای اول که می گفت با اینکه دل کندن از همسر برام سخته ولی تا پای طلاق رفتم...
راست می گی فانوسک
تازه الان اکثر خونه ها ، بخصوص در بالای شهر ، یه سونای خشک کوچولو دارن و اکثرا هم وان هست و هم جکوزی .
علاوه براین خیلی از خونه خای بالای شهر ، علاوه بر استخر باشگاه دارن .
تو خونه هم شامل اتاق مهمان ؛اتاق خدمتکار، اتاق بیلیارد ، با*ر و خیلی چیزای دیگه هم داره .
البته همسر خیلیی پولداره و همه می شناسنش
داشتم پست 48 را می خوندم... سوال برام پیش اومد :)))))
مگه خونه حسنا استخر نداره؟؟؟
اشاره کرده که خونه خانم اولی داره. در مورد خونه خودش چیزی نگفته
یکی برای حسنا کامنت گذاشته که حسنا نذر 6 داشته است حسنا هم کامنت تائید کرده است
فکر کنم منظورت کامنت مهساست. آره؟
نارین جان
من پزشک نیستم این بیماری های ریوی که اگر زنی داشته باشه احتمال زایمان کاهش میده یک بار تو تلوزیون دیدم یک دکتری اومده بود و بحث می کرد
اتفاقن می گفت خیلی از زنانی که آسم دارن توانستن بچه دار بشن بهتر این دید مردم نسبت به بیماری آسم تغییر بدیم که خانواده هایی که فکر می کنند دختری که آسم داره تواناییی زایمان نداره
این فکر غلط صحیح کنیم
آهنگر٧:٢٤ ب.ظ - سهشنبه، ٢۸ شهریور ۱۳٩۱
خوب این به خاطر این است که مردها وقتی زن دوم میگیرند سرمایه اجتماعی شون در زندگی اول کاهش می یابد و از توان تحکم و ... او در خانواده اول تا حدی زایل می شود. همچنین وقتی خودش هست احساس میکند که نگهبان است و مراقب.
پاسخ:عزیزم همسر وقتی زن دوم هم نداشته این اخلاقها رو نداشته که تحکم در مورد نوع پوشش داشته باشه به من که رسیده یادش افتاده میشه آدم مرد باشه و ادا اصول هم در بیاره بگه این رو بپوش اون رونپوشهیپنوتیزم
هر کس بهش گفته حتما دوست داره که سخت می گیره و عاشقته و ... با یه عشوه خرکی گفته نهههههههه.
بگو من این پست را نوشتم که همین حرفها را بهم بزنید و بگید دوستم داره شاید قانع شم که روزهای پری... اگر سر نمی زنه یادش می ره
خانم آهنگر که دکترای جامعه شناسی و استاد دانشگاه هستند از دید علمی بهش جواب دادند، می گه نه وقتی من نبودم و سرمایه اجتماعیش را از دست نداده بود و ... از این ایرادها به خانم اولی نمی گرفت.
نه تنها الان زیر تخت خانم اولی دستگاه شنود و فیلمبرداری داره و مطمئن هست که هیییچ رابطه ای ندارند و اخبار لحظه به لحظه زندگیشون را داره، بلکه از قدیم هم از زندگی شخصی و داخلی خانم اولی خبر داره.
ده سال پیش که خانم اولی می رفت شنا، مردک به مایوش گیر می داد یا نه.
شایدم اینها را هم همون برادرشوهر هیزش براش گفته !!
هر چی فکر می کنم این مساله اینقدر خصوصی هست که به گوش حسنا نرسیده باشه.
خانم آهنگر یک کلمه می گفتی خیلی دوست داره و خانوم اولی را دوست نداره
اتفاقا پاسخ قشنگی دادند خانم دکتر آهنگر.
مردک چون اعتبارش توی خانواده زیر سوال رفته، با این کارها می خواد به خودش تلقین کنه که قدرت داره و هنوز کسی هست که براش تره خورد کنه.
اونطرف که دیگه کسی حسابش نمی کنه. می خواد پیش حسنا عرض اندام کنه و بگه من مردم !!
یه دلیلش هم می تونه بخاطر شرایط حسنا باشه. رابطه ای که با خودش قبل عقد داشته یا دونستن جریان اون رابطه و بیرون کردنش از آپارتمان و ... به هر حال هر کسی را حساس می کنه.
به قول مامی امیر حسین آدم میکشند دیه اش رو میدن یه پولی بگیر برو
واقعا بانو راست میگه مامی امیر حسین بعضی وقتها شیک بهش می ندازه..
بابا حسنا اگه حرفهای خودتم راست باشه یه غلطی کردن فکر کردن عین روز اول که دیدنت یه دختر داهاتی بدبختی که منتظر یه همچین پیشنهادای بی شرمانه ای هستی که بتونن یه صدقه ای هم داده باشند نمیدونستند دم در میاری
حالا خون میفروشی؟ چی میخوای یه خونواده 20 ساله رو از هم پاشوندی؟
بابا حسنای عقده ای تازه داره پز شوهرشو میده فلان بهمانه اگه بگم دردتون میاد
حسنا!
شورت مردمو دزدیدی داری باهاش پز میدی؟
حمیده٢:۱٦ ب.ظ - چهارشنبه، ٢٩ شهریور ۱۳٩۱
سلام حسنا جون دوروزه وبلاگتو پیدا کردم همش تند تند کارامو میکردم بام پای سیستم بخونمش تا اخر شب نصف شب سر صبح پا میشدم اولین کارم خوندن بقیه ماجرات بود دیگه تموم شد بسلامتی نمیدونم حالا چیکار کنم چیزی نیست بخونم:دی
حسنا شاید تو تو زندگیت خیلی مشکل داشته باشی ولی باور کن از خیلی از ماها خوشبخت تری...از خیلی از ماها که شوهرامون شعور ندارن ادب ندارن و درکمون نمیکنن خوشبخت تری از خیلی از ماها که شوهرامون به جز...کاری باهامون ندارن خوشبخت تری...از خیلی از ماها که بعد 15 سال دلمون لک زده برای یه مسافرت عشقولانه ...یه آغوش پر از عشق یه گریه تو بغل همسر خوشبخت تری ...تو لحظه هایی رو داری که خیلی از کسایی که شوهرشون فقط اونا رو داره ندارن...حسنا شوهر نصفه نیمه تو میارزه به هزار هزار تا شوهرای تک همسری ...قدرشو بدون
پاسخ:حمیده جون ممنون از همراهیت خسته نباشیبغلعزیزم درک میکنم توی زندگی ها مشکلات زیادی هست و وجود دارند کسانی که یک زن و شوهر هستند و متاسفانه درک و توجه و محبت وجود نداره یا کمرنگ شدهناراحت امیدوارم اینطور نباشه حمیده جون و اگر بیتفاوتی هست به دلیل خستگی یا شرایط و یا مقطعی باشه و زود حل بشه . یا اینکه هر دو تلاش کنین تا حل بشه . زندگی اینطور نباشه . قبول دارم همه مشکل دارننگران
حسنا بانو-۳٠/٦/۱۳٩۱-۱٠:٢٤ ق.ظ
حمیده جون،
قربون شکل ماهت. حسنا که علنا گفت برای چه منظوری رفتن خواستگاریش و چی شد که زن مردک شد.
دو بار هم که واضح گفته حساب روزهای پری... را دارد و وقتی پری... هستم بهم سر نمی زنه.
دیگه چطوری باید می گفت که متوجه بشی؟
گفتم بعضی خانمهای ساده خزعبلاتش را باور می کنند. اینم نمونه اش
یه شب از اون شبهای قهر پارسال که خانوم اولی بهش گفته بود نباید بری خونه حسنا، مردک پاشد اومد حسنا را برد خونه برادره که اونجا ...
چندشم می شه از این همه ... مردک
مریم مامی امیرحسین٦:۳٦ ب.ظ - پنجشنبه، ۳٠ شهریور ۱۳٩۱


سلام حسنا جان...فسنجون خویه ولی بازم به چیز دیگه اضافه کن به نظر من فسنجون با مرغ +ته چین+مرغ شکم پر یا چیکن استراگانف یا کوکوی لوبیا ...خلاصه یه چیز دیگه هم می خواد +دسر من فقط با رنگین کمان مخالفممممممممم+(ماشین رو بردار بدو برو دزاشیب خیابان شهید باهنر خیابان مژده خانه کیک پلاتین و یه دسر خفن بخر بیار بگو خودم درست کردم!!!من تارت توت فرنگی یا هلو +کیک شکلات و کارامل+دسر هویج رو توصیه میکنم....)حسنااااااااااااااااااااااااااااااااااااا یه کاری بکن چشم درار ...وحشتناک...فوق العاده....وای کاش من دستیارت بودم...می تونی از قنادی شیرین تو فرشته باقلوا استامبولی بخری با بستنی انبه....موهات چی؟وای چه استرسیییییییییییی
موفققققققققققققققققققققققق باشیییییییییییییییییییماچ
پاسخ:مریم جون ممنونبغلماچ من به همسر گفتم اون هم گفت همین یک مدل رو درست کنم و گفت که مامان باباش هم اینطوری راحت ترن. دوباره امشب بهش میگم اگر کم باشه یک مدل دیگه هم درست کنم .ژله رو هم همسر گفت . معلوم نیست اینها رو خودش هوس کرده یا برای مامان باباش میگفتمتفکر اگر قرار بر تارت باشه که خودم بلدم تارت هام خوب میشننیشخند خوشمزه برم پلاتین تابلو میشه این کار من نیست مگر این که بگم خریدمزبان شیرینی هم به همسر گفتم هر چیزی میدونی مامان بابات دوست دارن بگیر . تنقلات و میوه هم که خودم امروز خریدم . میترسم که زیاد تدارک ببینم بگن داره خود شیرینی میکنه نگرانابرو چون دو نفر که بیشتر نیستن . با توجه به پذیرایی که خودشون کردن و غذایی که خراب شده بود ، شایدمادر شوهر فکر کنه میخوام رو کم کنی کنم بگم من بلدم شما بلد نبودینشرمنده موهام هم مثل همیشه فوقش اول باز میذارم بعد جمع میکنم .
حسنا بانو-۳٠/٦/۱۳٩۱-٧:۱٥ ب.ظ
مریم مامی امیرحسین۱٢:٠٤ ق.ظ - جمعه، ۳۱ شهریور ۱۳٩۱
حسنا اخه ژله رنگین کمان اصلا برای اون سن مهمون مناسب نیست بابا مگه تولده...من یه دسر سنتی حداقل توصیه میکنم...یه کیک شکلاتی با چای بهتره تا ژله...سطح مهمونی رو بالااااااااا ببر...یه قنادی تو جام جم هست به اسم دلی سیر اونم خوبه ...یه سر اونجا بزن حداقل...من میگم باقلوا با چای +کیک شکلاتی+دسر کدو حلوایی که با دارچین و گردو هست...ولی چیز کیک اون قنادی پلاتین به چیز دیگست....حسنااااااااااااا سنگ تموم بزار ....موفق باشی و به یادتمماچ
پاسخ:مریم جون ممنون ازت بغل توی پست نوشتم که همسر نذاشت بیشتر از این درست کنمماچ
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩۱-٦:۱٤ ب.ظ
مامی امیر حسین طبق معمول داره پز می ده. حسنای بینوا اصلا نمی فهمه اون چی می گه!!
حسنا اخه ژله رنگین کمان اصلا برای اون سن مهمون مناسب نیست بابا مگه تولده...

همیشه بهار۱٠:۱٤ ق.ظ - شنبه، ۱ مهر ۱۳٩۱
بعد می گه خب نخواستم که نکردم
حسنا جون من توی یه پست دیگه هم برات کامنت گذاشتم ولی تاییدش نکردی اشکال نداره شاید نخواستی ولی اینجا نوشتم تا دو مورد رو که به نظرم رسیده بگم... یکی این که شما در قضیه رضایت دادن خانم اولی یه جوری حرف میزنی انگار یه جورایی میخوای با تصور اینکه خوب اون خانم اشتباه کرده اجازه داده از بار اشتباه خودت کم کنی ولی اینطور نیست خانمی ... قبلا بهت گفتم از همین نوع زندگی بیرون اومدم و لحظه لحظه اش رو زندگی کردم ... خانم اولی فقط از روی اجبار و کشیدن ذلت کمتر تن به این کار داده. یا داشته احترام و جایگاهش رو از دست میداده یا بذار راحت بگم بهای مراقبت و پرستاری از یک زن بی فایده رو به همسر شما پرداخته... نکته دوم اینکه راه حل مشکل همسر شما ازدواج با یه خانم جوان و یک تجربه عاشقانه دیگر نبود که بعضی دوستان هم با آیات مردپسندانه قران توجیهش میکنن ... اگر ایشون برای حل مشکل نیاز مردانه شون با یه خانمی که مثلا توی خرج روزانه اش مونده بود -که خدا رو شکر کم هم نیستند- ازدواج میکرد احتمالا مشکل شون خیلی بهتر حل میشد چون اون خانم از مشکلات اقتصادیش راحت میشد و احساس خوشبختی میکرد خانم اولی و بهار هم فکر میکردن دارن صدقه میدن...
پاسخ:بهار جون من فرصت نکردم که تائید کنم . برام جالب هست وقتی به نظرت اومده که نخواستم تائید کنم چطور دوباره بیان میکنی ؟چند بار باید اینها رو جواب بدم؟ من نمیخوام از بار اشتباه خودم کم کنم ولی قبول کردن بار اشتباه دیگران هم به عهده من نیست . من میتونم یک اشتباه رو برای خودم در نظر بگیرم . این که من اشتباه کردم که حرف خانوم اولی رو قبول کردم و قبول کردم وارد این زندگی بشم . تاوان و تبعاتش رو هم قبول میکنم . اما نمیتونم تاوان اشتباه خانوم اولی رو هم بدم . ایشون خودش یک تصمیمی گرفت عملی کرد . به هر دلیل . اگر بر فرض محال هم با اجبار بوده ، این اجبار از جانب شخص من نبوده . به خودش مربوط بوده به شرایط فکری اش و این که در شرایطی که داشته چه تصمیمی گرفته . من نمیتونم مسئول تصمیم های خانوم اولی هم باشم .بله اگر من عاشق دلخسته همسر میشدم و خانوم اولی هم میفهمید و از روی ناچاری رضایت میداد ، حرفت درست بود . من هم مسئول بودم . این که چرا من رو گرفت و نرفت یکی دیگه رو بگیره هم باز به من مربوط نیست . خود همسر باید جواب بده و خانوم اولی . من که مسئول انتخاب همسر و تائید کردن خانوم اولی نیستم . خانوم اولی اگر میخواست صدق
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩۱-٦:۳۸ ب.ظ
پاسخ:صدقه بده ، این کار رو میکرد . نخواست و نکرد . به من مربوط نیست . من متوجه نمیشم چطور قضایا رو تحلیل میکنی . من به سهم خودم نمیخوام خانوم اولی اذیت بشه این کار رو هم نکردم ولی از این که جوابگوی افکار و تصمیمهای اشتباهش باشم هم خوشم نمیاد و خسته میشم که هر بار این حرفها رو جواب بدم
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩۱-٦:۳۸ ب.ظ
می گه چرا کامنتم را تایید نکردی. دو تا جمله متضاد پشت سر هم براش نوشته. اول می گه وقت نکردم
همه می دونن که در مورد رضایت خانم اولی داری دروغ می گی. حتی اگر نیاز به 6 هم بود، می رفت یکی با شرایطی که بهار می گه و هم سن و سال مردک براش پیدا می کرد.
غنجه حان
درباره بیماری ریوی معلمم اینطوری بود.یعنی اسم داشت.اسپری میزد.ولی یه پسرکوچولوی خیلی شیطون داشت که از دیوار راست بالا می رفت
حالا نمیدونم بیماری اسم جز این بیماریای ریوی هست یا نه.که انقد شدید باشه نتونی بچه دار شی.یا خیلی چیزای دیگه دربارش نمیدونم.
فقط چون خیلی مثبت فک میکنم و این نمونه رو دیده بودم گفتم شاید خانم اولی اینطوری باشه
نارین جان،

اخیرا یک کامنتی از حسنا گذاشته بودند که گفته اصلا مساله جنسی دروغ بوده و مردک به دلایل دیگه ای (عنوان نشد چه دلایلی) با حسنا پیمان زناشویی بسته
برای قبول این فرضیه، حسنا جون لطفا بگن خانم اولی به چه دلیلی دنبال هوو برای خودشون می گشتند؟ همینطوری واسه تنوع؟ گفت بریم برا شوهرم زن بگیریم؟
حسنا جون اینطوری کل داستانت خراب می شه. همون فرض دروغ اول را بچسب و برو جلو
فدای همتون




جانم !؟
نمی دانم چرا وقتی اسم حسنا می آید یاد دلقکهای خنگ سیرکها می افتم. چرا این آدم با خودش این جوری می کند؟ بایت لجبازی زندگی خودش و 20 نفر آدم دیگر مختل کرده است
لجبازیها و مسخره بازیهای مجازیش را ببین
حدیث مفصل بخوان از این ...
همیشه بهار ۱٠:۳٧ ق.ظ - شنبه، ۱ مهر ۱۳٩۱
هر وقت جواب نداره میگه برو از خانوم اولی بپرس. می خوای شمارشو بده ما هم بریم بپرسیم!!!
... نه اینکه شوهر شما دوبار دوبار عشقولانه امتحان کنن و شما که حقته در آرزوی یک عشق و شوهر تمام وقت بمونی... میتونم بفهمم تنهایی سخته و نیاز به یک زندگی گرم حق شماست ولی آیا اینجا توی این زندگی بهش رسیدی ... بعید هم میدونم برسی مگر اینکه خانم اولی ...... تازه اون موقع تا اخر بهارو داری برای همیشه ات
پاسخ:فکر میکنم جواب اینها رو هم داده باشم . این رو باید به خانوم اولی بگی . سوال کنی مجبور شدی؟ چرا گذاشتی حسنا رو بگیره ؟ چرا یک نفر دیگه رو پیدا نکردی چرا و چرا و چرا . من نمیتونم جواب بدم . فقط این رو میدونم که همین سر و صدا و تهدید به خودکشی و داد و هوار و قهر رو میتونست همون موقع انجام بده بگه حسنا نه . یکی دیگه . نکرد . نخواست . نمیدونم چرا و به من هم مربوط نیست که فکر کنم چرا .
حسنا بانو-۱/٧/۱۳٩۱-٦:٤۱ ب.ظ
انگار خانوم اولی همین بغل وایستاده ولی ما خودمون عقل نداریم که ازش بپرسیم!
خب معلومه که به تو مربوط نیست که بخوای بهش فکر کنی، چون به نفعت نیست!
از اولین شبی که فهمید اعتراض کرد. خود حسنا هم گفت که وقتی فهمیده کارش به بیمارستان کشیده.

مردک بهش وعده و وعید داده و سرش را شیره مالیده و زمان خریده. هر روز بهش گفته فردا تمامش می کنم. فقط برای 6 می رم و ...
از اونطرف تو هم غر می زدی که چرا وقتی پریود هستم نمی آیی و چرا مسافرت نمی بریم و ...
بعد هم که دید شوهرش بی عرضه تر و وضع خراب تر از اونیه که فکر می کرد، صبر کرد تا کنکور دخترش و یک جلسه گذاشت و داره حالیتون ( تو و مردک ) می کنه یه من ماست چقد کره داره !!
فعلا که همه اموالش را پس گرفت و مردک را هم شوت کرد بیرون.
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است
به قول خودت مردک با 48 سال سن تو خونه اجاره ای مردم با تو ...
برای همین واسش سخت بوده که بعد یه عمر، چه گندی به زندگیش زد که رسید سر پله اول. خونه اجاره ای و چک چند ماه بعد کشیدن واسه پول رهن خونه و ...
خاک بر سر بی لیاقتش !
دوستت از اصفهان ۱:۱٤ ق.ظ - سهشنبه، ٢۱ آبان ۱۳٩٢
و باز هم تکنولوزی دایورت به کمک همسرت اومد که اون بتونه به همسراولش بگه من کمافی السابق سه روز اول هفته را در خدمت حسنا هستم و مابقی را خونه پدر و مادرم. برا همین هم برا شمال میخواد پدر و مادرش را با خودش ببره. اگه غیر این باشه که اون زنه نمیذاره مردش تمام وقت در خدمت تو باشه. حسنا آخه چقدر سانسور میکنی؟!!! اگه همه عالم را بتونی خر کنی من یکی را نمیتونی.
پاسخ: شما عجب قدرت توهمی دارید . واقعا افرین داره لبخند در هر حال من یک نفر که میدونم اینطور نیست و خوشبختانه این حرفها خیالبافیهای شما در مورد زندگی مردم هست . باید براتون نگران بود با این توهم بالا در زندگی شخصیتون دچار مشکلات عدیده نشید . شاید هم شدید و نتیجه مشکلاتتون شده این حرفها که تحویل دیگران میدین ابرو برات امیدوارم که بتونی خوب بشی و از این پریشان گفتاری رها بشی . در ضمن اون زنه هم خودت هستی . خانوم اولی خانوم هستند . آدم امثال شماها رو میبینه دلش میخواد بره دست خانوم اولی رو ببوسه . آدم به زندگی و آدمهای اطرافش امیدوار میشه لبخند
حسنا بانو - ٢٦/۸/۱۳٩٢ - ٥:٥٥ ب.ظ
سه روز در هفته کجا بود "دوستت از اصفهان"!


سه ساعت در هفته هم اجازه نداره بره پیش حسنا. سه تا نیم ساعت برای انجام امور عفیفه ای در هفته.
هر وقت رفته دزدکی و یواشکی بوده. دیدید که پارسال هم یک بار پدرشوهر را فرستاد مردک را نصفه شبی از خونه حسنا کشید بیرون (برگ 26 تاریخ 24 تیر 91) اون زمان هم قهر کرده بود و از خونه پرتش کرده بود بیرون و گفته بود برو پیش مامان بابات و برادرت. حق نداری بری خونه حسنا.
یه بار هم که بهار با عموش رفت از خجالتش دراومد و جلوی همسایه ها آبروش را برد. که داستان خالی بندی دادگاه را بست دنباله ماجرا که بگه یعنی من هم ....
یه بار هم که برگ 81 دی ماه 91 باز شب مردک مونده بود خونه حسنا به بهانه سقط (نود درصد باز توهم حسناست) که این بار خانم اولی خودش پاشد اومد سراغش پشت در خونه و آبرو واسش نذاشت
تازه اینها مواردیه که حسنا گفته. الان که 3-4 ماهه هیچی نمی نویسه جز تشکر و فال حافظ و ...
الان مثلا چه اتفاقی افتاده که خانم اولی می گه مردک سه شب بره خونه حسنا؟ حسنا آرزوی سه شب در سال را هم به گور می بره. مگه شوهر کتابه که سه روز دست من باشه، سه روز دست تو. یا فیلمه که خودمون ببینیم بدیم بقیه هم فیض ببرن
حسنا می گه تقسیمش کردیم، شما هم باور کردی؟
بانو جون جوابی که به کامنت گلریز رو دادی بیزحمت اصلاح کن فکر کنم اشتباه شده به جای نفیسه نوشتی بنفشه
مرسی عزیزم.
من هم واسی حسنا کامنت نذاشتم من میخوام جمع کنه بره واسی چی براش کامنت بذارم بفرض که رمزی کنه که هرگزاینکارو نخواهد کرد بازم اگه کرد بهتر حداقل اونایی که مثل خودش هستن فقط میخونن
هیچ کاری نمی خواد بکنه آیناز جون. اصلا خودش هم نمی دونه داره چیکار می کنه.

به قول یاسمین سه تا پست در این مورد زده، بعد از تشکر، قبل از تشکر، وسط تشکر ... فعلا داره دور خودش می چرخه تا بلکه فرجی بشه.
مسافرت قبلیش را چرا تعریف نکرد؟
مسافرت این دفعه اش چی شد؟
فروش ماشین چطور شد؟
همسایه های خونه جدید؟
جریان بنگاه و صاحب خونه جدید؟
اون خبر خوبی که تو برگ 128 (اول مرداد) رسید و گفت بهتون می گم چی شد؟
سه ماهه که داره دور خودش می چرخه و سعی می کنه از تک و تا نیفته.
درست مثل کارهاش تو دنیای واقعی.
مگه ندیدی خالی کردن خونه را هم یکسال طولش داد. برگ 35 مرداد 91 بود که در مورد خالی کردن خونه به شکل مبهم حرف زد و دیگه حرفی نزد و شرطهای خانم اولی را هم هیچوقت نگفت تا امسال که رفت مهریه خانم اولی را داد
حسنا عادتشه هر چیزی را با مکر و سیاست تا آخرین نقطه ممکن پیش می بره و تا آخرین لحظه دست از تقلا کردن برنمی داره.
رمزی نمی کنه. داره تقلا می کنه
بنفشه خانم هیچکس اینجا با این خانم مشکل شخصى نداره ولى شما بایدمتوجه تفاوت این آدم با بقیه دومیها باشى ،این داره با پنبه سر میبره من به شخصه امثال اونهایى که میان و میگن که ما زن دوم هستیم و هزار تا هم عیب و ایراد رو زن اول میذارند رو بیشتر قبول دارم حداقل ادعاى فرشته بودن ندارند و هر آدم عاقلى متوجه پست بودنشون میشه ولى زنى مثل حسنا با نوشته هاش خواننده رو به گمراهى میکشه تا نسبت بهش احساس همدلى پیدا کنند و اون رو مظلوم داستان میپندارندکه این خیلى خطرناک است و افرین به بانو و همه بچه هاى باهوش اینجا که خوب دروغهاش رو با تیز بینى رو میکنند.
عزیزم حراست یک ارگان دولتی چیکار میکنه؟؟اول از همه پدر اون کسی رو در میاره که باعث بی ابرویی تو اون ارگان شده. حسنا جوون حالا حالاها باید تنت مثل بید بلرزه. اخ جه خوب میشه که بیان بخونن و بفهمن که کارمند یک اداره عکس بی حجاب گذاشته تو اینترنت و استخر مختلط میره و تو سفرهای خارجی حجاب نمیکنه. حسنا جون طبق بخش نامه جدید که میدونی هر جایی که میری اول باید بری اعلام کنی دفتر همون گ،ز،ی،ن،ش و حراست اداره. وقتی میری اونجا هم میگی که با شوهرم میرم و من زن دوم شوهرم هستم؟؟؟؟؟خجالت هم میکشی؟؟؟
این خانم "دوستت از اصفهان" گفت می آم بهت سلام می کنم.


حراست اداره به کسی که بره سلام کنه چی می خواد بگه؟ یا مثلا بره فوقش به حسنا بخنده بگه ها ها ها من وبلاگت را می خونم.
حسنا می خواد زنگ بزنه حراست بگه این خانم وبلاگ من را می خونه
چه شود! وقتی حراست قضیه دایورت تلفنهای اداره را و فعالیتهای آقای همه کار! را و .... را بداند
حسنا جون زنگ زدی حراست اسم من را هم اعلام کن، بیان دعوام کنن، یه خورده بخندیم
نفیسه جان شما خوبی که برای یک کارگر روابط عفیفه ای داری خودتو ریز ریز میکنی. عزیزم یکم تربیت یاد بگیر بعد بیا حرف بزن. شماها لیاقتتون امثال حسنا هستن که هیچ ارزشی برای زن قائل نیستن و حاضرن خودشون رو تا حد جنس دست دوم یک مرد پایین بیارن. تو لطفا مثل ماها بیکار نباش و کله ات رو از اینجا بکش بیرون برو دنبال کارهای مهم زندگیت. در ضمن عزیزم قرصهات رو هم سر وقت بخور
گلریز جان
من کامنت نفیسه را حذف کردم. چون توش حرفهایی نوشته بود که لایق خودش و خانواده اش بود.
دوستت از اصفهان ۱:۱٥ ق.ظ - سهشنبه، ٢۱ آبان ۱۳٩٢
یعنی اونا هم هوای تو رو دارن؟ این یارو که قطعا خواسته سر به سرت بزاره ولی برام جالبه که تو ی همچین کامنتی رو تایید کردی که مثلا ی جواب مسخره حواله ش کنی دلت خنک شه؟
به فرض اگه طرف تو رو پیدا کنه و بیاد سرو صدا کنه و ی انگی بهت بچسبونه با شناختی که من از حراست دارم درسته که در خدمت اون یارو هست در خدمت تو هم هست تا مسئله مشخص بشه.
آخرش پیدات میکنم و یه روز تو محل کارت سلام خدمتتون عرض میکنم. قلبماچزبان
"پاسخ: خواهش میکنم تشریف بیارید . واقعا این توهماتت داره کار دستت میده زبان تشریف فرما بشی حراست محترم در خدمتت هست من هم همینطور .در خدمت هستیم. تا اون موقع یک دکتر خیلی خوب هم پیدا میکنم که تا تهران هستی یک ویزیتی بشی نیشخند ای داد بیداد از این خواننده های عجیب و غریب. واقعا دلم برات میسوزه و متاسف هستم افسوس "
حسنا جان نکنه با حراستی ها هم آره
ضمنا اگه این دوستت از اصفهان ی جنس مذکر از آب دراومد چطوری می خوای دور از چشم مردک ببری ویزیتش کنی؟
واقعا که جوابات خیلی مسخره س درست مثل زندگیت. پیشنهاد می کنم قبل از اینکه ی کامنت رو بخوای تایید کنی خوبه یکم به جوابی که می خوای بدی فکر کنی
حسنا اگه دکتر خوب بلد بود، خودش می رفت ساره جون.

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
چراغی که به خونه رواست به مسجد حرام است
بی نام،
یه بار حسنا رفته بود تفال بزنه، حافظ ترسید که طرف به قصد چپاول آبرو و زندگیش اومده باشه، جواب داد
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
توئه خراب که سهله، سرو بستانی و شمشاد چمن را هم جواب نمی دم. برو تو به درد همون مردک می خوری
سحر جان منم کامنت نذاشتم.
سلام

میگم چقدر از این حسنای بدبخت سوتی میگیرین اینهمه زن دومی هست چرا از اونا حرفی نمیزنید فقط حسنا دروغ میگه؟ دلیل اینهمه کامنت دروغه حسناست یا یه مشکلی هم باهاش دارین؟
مثلا یه دومی بود همش سجاده اب میکشید ایش چقدر حالم ازش بهم خورد
یا خدای نصیب گرگ بیابون نکنه این مهیا از این یکم بنویسید نقدش کنید
وبش گویا به رحمت خدا پیوست
وب جدید زدش ما رو بی خبر نزارین
بانو انگار فقط سر من و شادی خانم و غنچه و یکی دو نفر دیگه بی کلاه مونده اینجا. بقیه همه رفتند حاضری زدند. تو رو خدا به ما هم بگید بقیه داستان چی میشه .
بالاخره خانم اولی به دست و پای حسنا میافته و ازش حلالیت مبخواد یا نه.
الان که طبق توهمات حسنا، خانم اولی منتظره که همسر از سرتقصیراتش بگذره و برگرده خونه
فقط نمی دونم حسنا چرا اینقدر عصبی و قاطی است
برات امیدوارم که بتونی خوب بشی و از این پریشان گفتاری رها بشی . در ضمن اون زنه هم خودت هستی . خانوم اولی خانوم هستند . آدم امثال شماها رو میبینه دلش میخواد بره دست خانوم اولی رو ببوسه . آدم به زندگی و آدمهای اطرافش امیدوار میشه لبخند
حسنا بانو - ٢٦/۸/۱۳٩٢ - ٥:٥٥ ب.ظ
ماشاله دروغ که حناق نیست. تو انقدر خانوم اولی رو آزار نده، دست بوسیدن پیشکش!!
لازم هست که به حسنا بگم برو برگ هشتاد و یکم (30 دی 91 ) را بخون تا یاد آوری بشه که خانم اولی به حسنا گفتند

تو سگ کی باشی که ....
برگ 51 را هم لازم نیست راه دور بری، توی همین پست هست. ببین چطوری جلوی همه فامیل مردک، تمیز شستشوت داد و چند بار بهت گفت هر...ز... خود... فا... و ...
وقتی رفتی دست بوسی خانم اولی، از قول من زبونش را ببوس که اینقد قشنگ حق مطلب را ادا می کنه
این را در جواب تفالت نوشتم و فقط نقل قولهایی از خانم اولی در مورد شما بود. زبون درازی کنی جواب می گیری. یا دهن کثیفت را ببند یا درست حرف بزن.
بی نام جان چرا اتفاقا در این مورد هم داره:
آن گل که هردم در دست بادی ست
گو شرم بادش از عندلیبان!
منتها در مورد حسنا این ابیات بیشتر مصداق داره:
کمتر از ذره نه ای پست مشو! مهر بورز!
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان!
از هم تفالی میزنم به حافظ .علاوه بر مفهموم کلی این شعر ، مصرع مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت رو خیلی دوست دارم . خیلی هنرمندانه مغز کسانی که فهم سخن نمیکنند رو بیان کرده
حسنا جون من خیلی به حافظ وارد نیستم.
احتمالا شعری در مورد فاح...ه ها نداره؟
ما هم یه تفالی بزنیم
دوستانی که میان اینجا و میگن ما بیکار هستیم و به حریم شخصی کسی دست درازی کرده ایم
ببخشید دوستان و بانو جان من یکم برم بالا منبر با اجازه
اول حریم شخصی زمانی معنی پیدا می کند که برای عموم باز نباشد
دوم بحث بیکاری و علافی ما نیست جامعه ما بعد انقلاب مشروطه جهت مدرنیته رفتن حرکت می کنه هنوز که هنوز بعد از این همه سال اندر خم یک کوچه ایم
و جدال بر سر سنت و مدرنیته ادامه داره
سنت چیزی که به ما ارث رسیده و در عرف و دبن شناخته شده است و بدون عقلانیت ما می پذیریم
ولی زندگی مدرن خواهان تغییر و بیشتر اوقات در جبهه مخالف سنت و دین قرار میگیره
خواننده وبلاگ حسنا در مورد موضوعی می نویسه که در دین ما پذیرفته است و از دیر باز تعدد زوجات در ایران بوده و در ریشه های سنتی ما و برخی از اقوام دیده میشه
و خیلی از خواننده ها و یا طرفدارانی هم داره و خیلی ها چون سنت گرا هستند و یا مذهبی نفی نمی کنند و این موضوع و می پذیرند و طرفدارانی هم داره
ولی کسانی که مخالفت با امر تعدد زوجات دارن کسانی هستند عقل گرا که اول از همه به عقل خودشون رجوع می کنند و اصولن انسان هایی هستند خواهان تغییر و هر حرفی اگر در سنت و یا عرف باشه با عقلشون جور در نیاد نمی پذیرند و مخالفت می کنند و صد البته مبارزه حالا به هر نحوی
پس بیکاری نیست تغییر در نگرش و باور های قدیمی مردم هست این وبلاگ
خواهش می کنم خانوم.
این منبر و اینم شما
حوریه٧:۱٤ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٥ آبان ۱۳٩٢
همسر برات میمیره .... بازم میگی معمولیه؟ مث بقیه زن و شوهرا؟چشمک
تو هم برو زن یه پیرمرد شو، اصول حال دادن به پیرمردها را هم از حسنا یاد بگیر، واست می میره.
طفلک این زنهای ساده چاخان پاخانهای حسنا را می خونن، باورشون می شه.
یکی دوبار دیگه هم من دیدم براش کامنت گذاشتند که من شوهرم از شوهر تو خیلی جوون تره اما اصلا از این کارها برام نمی کنه و ....
چرا حالم بده؟
قلبم ریز تیر میکشه...توی زانو هام و تو قفسه سینه ام می لرزه...نمی تونم فکرمو متمرکز کنم...دلشوره زیر پوستی دارم!...احساسات متناقض داره مغزم رو از کار می ندازه....
اتفاق خاصی هم نیفتاده ...غیر از دیدن چند تا عکس از کسی که قرار بود زن شوهرم بشه با بچه هاش.
شفاف نوشت:
1- قبل از ازدواج با من می خواست باهاش ازدواج کنه...
2-اصلا اون مرحوم ! برام مهم نیست که بخواد مسایل مرتبط باهاش برام مهم باشه
این هم برای حسنا کامنت گذاشته و اظهار فضل کرده. اونوقت خودش از دیدن عکس .... چی بگم؟
روشنک٧:٥٥ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٥ آبان ۱۳٩٢
حسنای عزیزم متاسفم که میون مردمی زندگی می کنیم که حریم خصوصی براشون تعریف نشده.... من گاه به گاه کامنت برات می ذارم ولی خیلی دوستت دارم گلمقلبقلب
لابد خانمه مثل حسنا مودب نیست که روشنک اینقدر عذاب کشیده از دیدن عکسش.
اگه مودب باشه که ایراد نداره، هوو باشه. زن دوم باشه.
پریسا۱٠:٠٧ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٥ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جان
چیزی شده که اعلام عام کردی؟
من خیلی وقته وبلاگمو آپ نمیکنم حتی آدرسشم از یادم رفته بود ولی هم آدرس اونو گذاشتم هم ایمیلمو
یعنی تو هیچی نفهمیدی؟
حتی از این که سه ماهه پستهای حسنا بی سرو ته شده هم حس نکردی یه خبریه؟
خوش به حالت با این همه ...
مرضیه۱٠:٤۳ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٥ آبان ۱۳٩٢

سلام حسنا عزیز،خواننده خاموش هستم انقدر خواهشتون محکم و جدی بود که تصمیم گرفتم اعلام وجود بکنم لازم به ذکر من نه وقت این جور مزاحمتا رو دارم نه در شان خودم می دونم برای کسی چه حقیقی چه مجازی مزاحمت ایجاد کنم ............
طفلی به خودش گرفته
یانار۱٢:٠٥ ق.ظ - پنجشنبه، ۱٦ آبان ۱۳٩٢


هر سری که کامنت می زاریم بنویسیم یا فقط این دفعه ؟سوال
مامان پارسا٤:٤۱ ق.ظ - پنجشنبه، ۱٦ آبان ۱۳٩٢
وای حسنا جون باز شروع کردن!!]کلافه شکایت کن به پلیس اینترنت اسمش چیه فتا؟؟ ماچ
سمانه۸:٠٥ ق.ظ - پنجشنبه، ۱٦ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جون
حتما ی دلیل منطقی داری شما برای اینکار
من بیشتر خاموشم چون شما اصولا ی عالمه کامنت داری و زحمت می کشی به همه جواب می دی برای همین خیلی نظر نمی ذارم،مگه اینکه ی موضوع خیلی حساس باشه که نتونم جلوی خودم بگیرم و نظر می ذارمچشمک
موفق باشی و شاد
آره. می خواست بشناسدمون
اند منطق
شاید می خواست ببینه خاموشها تا چه حد در جریان موضوع هستند.
چون اینطور که کامنتها نشون می داد خواننده های زیادی در جریان هیچی نیستند و اصلا متوجه نشدند که حسنا چی می گه.
راستش اینا که حتی پست حسنا را که گفته کامنت بذارید، درست متوجه نشدند، از کجا می خوان چیزای دیگه را متوجه بشن.
حسنا می خواست میزان خنگیشون را بسنجه و براساس اون پست بنویسه
محبوبه۱٠:٠٥ ق.ظ - پنجشنبه، ۱٦ آبان ۱۳٩٢
وبلاگ ندارم عزیزم..یک بار دیگه هم لبیک گفته بودیم و ادرس گذاشته بودیم..خیر ایشالهرویا
دنبال لشکر و سپاه هست برای جنگ با خانم اولی. هستی؟
آزیتا۸:٤٧ ب.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
بدینوسیله اعلام میدارم که اینجا رو میخونم و دنبال میکنم. علت اینکه کامنت نمیذارم اینه که هیچ جوری نمیتونم بفهمم که شما چطوری این قضیه رو قبول کردی و باهات احساس نزدیکی ندارم ولی برام واقعا جالبه. اینجا برام یه دنیای واقعی جدیده با شخصیتهای نو و جالب که هیچکدومشونو تو دنیای واقعی تجربه نکردم. صداقت نوشتههاتو خیلی دوست دارم. ممنون که تجربه هاتو با ما قسمت میکنی. موفق باشی.
چیزی که هیچ جوری تو مخیله ات نمی گنجه، چطور فکر می کنی راسته و صداقتش را دوست داری؟
آفو٩:۳۸ ق.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
خوب چی کار کنیم الان دقیقا ؟ کامنت بگذاریم ؟ نگذاریم ؟
حالا خوبه از مدافعین حسناست و چند باری در راه حسنا جانفشانی هم کرده. اصلا پست حسنا را نفهمیده
خب حق هم داره. پست گنگ و بی معنی و مسخره ای بود که نه ظاهر و نه محتواش به لعنت خدا نمی ارزید.
منم قبول دارم
حسنا بیشتر با زدن این وبلاگ جلب ترحم داره
تو همین برگ ملاقات با خانم اولی
چند بار نوشته می خواستم گریه کنم ولی جلوی خودم گرفتم
هر موفع اونا میرن مسافرت کارش به بیمارستان میکشه
انقدر که حسنا کارش به بیمارستان مریضی و فشار پائین کشیده شده خانم اولی هم که به قول حسنا مریض کارش به بیمارستان نکشیده
فقط تا ناراحت میشه با یک اسپری خودش خوب می کنه
تازه اگر قرار باشه کسی بیماری ریوی داشته باشه احتمال بچه دار شدن این زن ها پائین ولی تو داستان حسنا جان بهار جان ما داریم
بیمار های ریوی مشکل زناشویی ندارن ولی مشکل بچه دار شدن دارن
بهار۱:۱۳ ق.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
واسه تاکید مجدد می گذارملبخند
دو تا دو تا زنبیل گذاشتند تو صف
گلابتون بانو۱٢:٤۱ ق.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
سلام
من جدیدا خواننده تون شدم. اولش با اون پیغام خصوصی که برام گذاشتین باهاتون آشنا شدم بعد هم یکی از دوستای وبلاگی خیلی از قلمتون تعریف کرد و من یه مدته گهگاه سر می زم و پستای جدید رو می خونم!
حسنا
چرا از وکیل خانوادگیتون نپرسیدی؟ همون که در بیرنس و اداره مستغلااااااااااات همسر کارهای حقوقیتون را می کنه. رفتی سراغ گلابتون بانو؟
گلابتون حامله است. شاید راجع به بارداری سوال داشته.
بانو جان حرفت رو در مورد این که احتمال داره پست بعدیش برای جلب ترحم باشه قبول دارم.کلا حسنا نسبت به سنش و این که می گه ورزشکاره دائما مریضه و یک پاش دکتره.فکر کنم پای دهها پست بیشترش هست که سرم گیج رفت فشارم افتاد چشمم سیاهی رفت حالم به هم خورد تب داشتم لرز داشتم بالا آوردم کارم به دکتر کشید.....واقعا کدوم زن سالمی این همه در سال پاش به دکتر و سرم و...اینا می رسه؟ یک مورد دیگم هست هرچی میشه میگه "اشکام ریخت" حتی وقتی مثلا مسافرت خواهرش کنسل میشه.خواهری که هر هفته میره شمال و می بینتش یا به قول خودش تمام روز برای دست شکسته خواهرش گریه می کنه.....
واقعا یا اینا برای جلب ترحم خوانندهاست یا بیماری روحی داره که خودشو در قالب این تظاهرات جسمی نشون میده.
*قصدم توهین به عزیزانی که به هر دلیل بیمار هستند و درد می کشند نیست.صرفا تحلیل رفتار حسناست.
شما داستان سقطش را هم بخون. تمام آدمهای داستان حسنا توی این سقط یه توجهی نشون دادند.

برد گذاشت تو ماشین 


مردک که کلا زن و دختر و زندگیش و کارش را ول کرده بود، اومده بود خونه حسنا آشپزی می کرد و مریض داری!!
نکرد یه پرستار براش بگیره یا مثلا غذا از بیرون بگیره یا ... کلا کار را تعطیل کرده بود نشسته بود ور دل حسنا
البته قبل از این که مردک بیاد یه سری عوامل را در داستان گنجوند، از خاله خودش بگیر تا خواهرش و شوهرش که از شمال پاشد اومد، مریم جون، مادرشوهر و پدرشوهر.
حسنا نشست کف زمین و همه جا خونی بود، پتو پیچیدند دورش و
برادرشوهر به مراد دلش رسید و بالاخره حسنا را بغل کرد
و از همه جالب تر این که حتی برادر خانم اولی را هم تو این سناریو جا داد و ایشون تماس گرفتند و گفتند که می خواستم بیام بیمارستان عیادتت که مردک اجازه نداده
راستی مدیر حسنا (اینجا کلا آقای همه کار! نقش و تواناییش را از دست داده بود. کسی که توانایی دایورت تلفن اداری به موبایل یک کارمند جز را داره، نتونست برای مرخصی با گواهی پزشک مداخله کنه و حسنا مجبور شد مدارک بیشتری ارائه کنه که ثابت کنه مریض بوده) هم در آخر این ماجرا زنگ زد که هم عذرخواهی کنه و هم برای سقط به حسنا دلداری بده
تنها کسی که تو این قسمت رمان اسمش نبود من بودم و بهار
بچه ها این حسنا واقعا خودش رو مسخره کرده یا شیفتگان راهش رو ؟ این دیگه خیلى جو گرفتش همین روزها است که بیانیه صادر کنه
خدا رحم کرده مطالب وبلاگت رو از برگ اول تا به امروز بخواهیم خلاصه کنیم فقط به یک نتیجه میرسیم اون هم حقارت و پر رویى زنانى مثل تو است ، تو که تمام مدت دروغ نوشتى و پنهانکارى کردى و حتى با شیفتگان راهت هم صادق نبودى ، این چند ماه اخر که فقط نوشتى حالا میگم و یک چیزى شده بعدا میگم و پست تشکر و پست بعد از تشکر و قبل از تشکر زدى ، میدونى وبلاگت این روزها مثل زندگیت شده یعنى به اخر خط رسیدى امیدوارم هر چه زودتر تخته کنى در این زباله دونى رو .
فانوسک جان حسنا به تازگی یاد گرفته که خیلی بد بوده تا حالا می گفته برای تامین نیازهای عفیفه وارد این زندگی شده.یادمه در یکی از کامنتها کسی بهش گفته بود کاش خانم اول و همسر این مشکل رو با صیغه و زنان موقت حل می کردند نه با یک زن دائم و حسنا هیچ این حرف رو رد نکرده بود فقط گفته بود حالا مگه صیغه بهتر از منه؟
دقیقا مثل خودت که حسابى اینجا رو خوندى و تجزیه و تحلیل کردى ، هم بیمارى و هم بیکار ،. نه ؟
آخییییی نارین جونم اکشال نداره
بیا بخلممم
)
( اینجا چرا آیکون بغل نداره؟ حالا منظور حسنا رو از امکانات میفهمم
نارین عزیزم من دوست دارم
متوجه شدم عکسی که گذاشتی مزاح بود
با خواندن ماجرای خانه پدر شوهر،دلم گرفت از اینهمه استیصال یک انسان.یک زن.که برای زندگیش باید با چه جانوری دست و پنجه نرم کند.یک لحظه خودم را گذاشتم جای خانم خانما.حتما من هم بدتر از او رفتار میکردم.در مقابل زنی که با وقاحت در کنار همسر من ایستاده و ادعای زندگی برابر دارد.حتما من هم به صورت او چنگ می انداختم.حتما دلم میخواست این موجود وقیح را تکه تکه کنم.همان کاری که او با زندگی خانم خانما کرده.
عده ای میگویند این زنها محصول شرایط بد جامعه هستند.قبول که در جامعه ما به زنها مخصوصا زنهای تنها سخت میگذرد.اما آخر وقتی این زنها میبینند که انسانی اینطور از حضور آنها در زندگی خود عذاب میکشند با چه توجیهی همچنان ادامه میدهند؟ آیا نمیبینند که باعث چه درد و عذابی هستند؟درد و عذابی که به هیچ وجه حاضر نیستند خودشان یا نزدیکانشان ذره ای از آن بچشند.
به فرض محال که زنی رضایت به ازدواج دوم همسرش داد.آیا صرفا به خاطر اجازه ای که داده باید اینطور عذاب بکشد؟آن هم با این توجیهات خوش آب و رنگ که "من نمیخواستم وارد این زندگی بشوم و خودش اجازه داده و باید تبعات آن را بپذیرد و چرا حاضر نیست با آرامش زندگی کند و ...."
از همه جالبتر اینه که این زنان خود را آنچنان پاک و منزه میبینند و مخالفانشان را هم عده ای معلوم الحال که حرجی به آنها نیست و باید از آنها ترسید !!!!!!همین زنانی که باعث درد و رنج و عذاب انسانهایی هستند!!!
سپیدار جان،
هر زنی جای خانم اولی باشه همین عکس العملها را خواهد داشت. تازه خیلی خانمی کرده و خیلی صبر کرده که تا امروز آبروی این خانم ارائه کننده 6 را توی محل کارش و بین فامیلهاش نبرده.
راستش من اگر بودم، تیکه بزرگه حسنا، گوشش بود
من با خوندن کامنت ها یه چیزی متوجه شدم، اینکه حسنا یه الگوی کلی "مخالفت" در جواب دادن به کامنت ها داره.
به عنوان مثال، وقتی یکی بهش میگه بچه دار شو تا زندگیت محکم بشه و نتونن بیرونت کنن، حسنا میگه نه من اصلا تو این وضعیت زندگی به بچه فکر نمی کنم و با این شرایط اصلا نمیشه و ...
وقتی یکی بهش میگه حواست باشه بچه دار نشی با این شرایط نمیشه و بچه آسیب می بینه و نمی تونه زندگی نرمال داشته باشه، حسنا در جواب میگه اصلا اینطور نیست و به نظرم بچه زن دوم هم میتونه زندگی نرمال و خوب داشته باشه و مشکلی هم نداره ...
در خیلی موارد دیگه من این رو دیدم، مثلا وقتی یکی میگه همسر دوستت داره میگه نه اینطور نیست خانوم اول رو بیشتر دوست داره... وقتی یکی میگه همسر فقط واسه 6 تو رو میخواد میگه نه من این حس رو ندارم و همسر دوستم داره...
خلاصه تکلیفش با خودش معلوم نیست، شاید مشکل کامپلکس رو در این مورد دکتر براش به کار برده و این حالت های مخالفت طلبی رو توی رفتارهاش تشخیص داده
اگه کسی بگه خانوم اولی چه رفتار بدی داره، سریع می گه توهین نکنید.
خودش می ره پست می نویسه خانوم اولی را با خاک یکسان می کنه
این یه قسمتی از پاسخ حسنا هست به یه کامنتی که بهش گفتن تو برای عمل عفیفه به این زندگی اومدی و از اول قرار بر همین بوده، (همون طور که حسنا خودش در پست های اول نوشته):
"...بر خلاف شما من این حس رو ندارم که به دلیل این مسائل (روابط عفیفه) بوده . شاید برایم پیش اومده که وقتهایی چنین حسی داشتم (احتمالا وقتی همسر اون یه هفته مذکور غیبش میزده!!!) ولی الان به دلایلی مطمئن هستم اصلا اینطور نبوده. علاوه بر این برای رفع این نیازها برای مردی مثل همسر راه های ساده تری هم وجود داشت و دلیل نداشت بیاد زن عقدی و علنی بگیره"
یعنی چی آخه که من این حس را ندارم؟؟؟ مگه خودش بارها نگفته خانوم اول اومد خواستگاریم و گفت برای این منظور می خوام برای همسر زن بگیرم؟؟؟
مگه نمیگه همسر بهش گفته من هیچ مشکل دیگه ای با زن اولم ندارم و فقط برای همین یه مسئله می خوام زن بگیرم؟؟؟
یعنی حسنا خودش هم خودش رو نقض میکنه!!!
تعداد زیاد کامنت برای اون پست که نشان دهنده هیچ چیزی نیست که بخواد روش مانور بده!!!
من خودم هم به یه اسم دیگه و با یه آدرس ایمیل دیگه براش کامنت نوشتم، تازه حقیقت رو هم نوشتم، یه جمله ای با این مضمون: من وبلاگت رو می خونم و این اولین بار هست کامنت میذارم
خوندن وبلاگش که دلیل بر تایید حسنا نیست، هر چند به نظر من خواننده هاش و به ویژه طرفدارهاش به شدت کم شدن، حتی از محتوای کامنت های سرشماری هم معلومه.
کامنتی که طرفدار باشه خیلی کمه، اکثر کامنت ها در حد یه جمله هست که فقط اعلام حضور کردن که اگه حسنا آدرس عوض کرد یا رمزی نوشت جا نمونن!! مثل خودم :))))))))
اشکالی نداره نارین جان. به نظرم بچه ها متوجه نشدن اون هشدار پخخخخخخخخخخخ مربوط به عکسه. تو هم منظوری نداشتی. بچه ها هم همین طور.
یعنی من که از اون عکسه خوشم اومد و اصلا نترسیدم، غیرطبیعی ام آیا؟
کامپلکست شدیده
نازی نارین
نینا
نااااریییین!!!!
تا لینکو ببندم هم شوهرم و هم دخترم از خواب بیدار شدن!
آی تو رووووحتتتتتت دخترررر!
این کامنت رو دوست دارم خطاب به کسایی بنویسم که خیلی ادعا دارن ...
وقتی ظلمی اتفاق میافته یه نفر ظالم هست یه نفر مظلوم و یه نفر تماشاچی
خوب ظالم که معلومه گناه کاره و کاری بهش نداریم(هرچند همه تقصیر ها بر گردنشه و باید مجازات شه)
اما مظلوم، کسی که قبول ظلم کنه هیچ اعتراضی نداشته باشه نسبت به ظلمی که بهش شده بار گناهش از ظالم سنگین تره چون راه رو برای ظالم بازتر میکنه ظالم میبینه طرف چیزی نمیگه میدون برا تاختو تازش بازه بیشتر میتازونه
اما میرسیم به تماشاچی، کسی که نه ظالمه نه مظلوم فقط نظاره گر این جریاناته بار گناهش این وسط از همه بیشتره چون یه جورایی غیر مستقیم داره از ظالم طرفداری میکنه جامعه رو به سمت اشتباهی هدایت میکنه
خیلی از ماها مجردیم خیلی های دیگمون هیچ مشکلی تو زندگیمون نداریم اما نمیتونیم بشینیم ببینیم به یکی دیگه ظلم میشه
بخشید اینو میگم اما خوب وقتی میبینیم ادمایی که به قول خودشون تحصیل کرده خانواده دار روشن فکر (ارزو بر جوانان عیب نیست) دارن عرصه رو بر یه عده دیگه تنگ میکنن عیب نداره بزار ما بی فرهنگ باشیم علاف باشیم و جلوی این جریانات رو بگیریم شاید نتونیم کار خاصی بکنیم(هرچند که الان موفق بودیم) اما حداقل میدونیم که سهممون رو تو این مبارزه دادیم فردا مقابل مجدانمون شرمنده نیستیم
ــــــــــــــــ
البته بی احترامی به کسایی که اینجا رو میخونن نباشه چون میدونم همتون از قشر تحصیل کرده جامعه هستین که به فکر حل مشکلات این روزهای اجتماع هستین تو این روزهایی که همه میدونیم مشکلات زندگی داره کولاک میکنه
سلام بانو جان اون sahar من نیستما،از این ببعد اسممو میذارم sahar25
به نگار
تو مطمئنن ازما بیکارتری که میای تحلیهایی و که قبول نداری وقت میزاری میخونی
به نگار
چقد خوبه که ادما فک میکنن و تجزیه و تحلیل میکنن و مراقب ذهنشون هستن
شما هم مراقب ذهنتون و دلتون باش
ای جان نی نی کوچمولو
خودم می اومدم می خوابوندمش
به نگار
بیماری ما کشف یه بیماری جدید و علایم و نشانه های یه بیماری به نام زن دوم بودن و انگلیزم هستش و بهمون حرجی نیست واقعا
خخخ
خدا وکیلی حسنا این دری وری ها چیه اخیرا می نویسی و تحویل جامعه میدی؟ یه سری نوشته های بی سر و ته و پریشان
یادش به خیر یه مدت هی اسم حسنا رو سرچ می کردم ببینم تو وبلاگ های دیگه یک نفر به این وبلاگ نقدی نوشته؟ اصلا اعتراضی شده؟ کامنت ها هم همه گل و بلبل و دل و قلوه بود تا اینکه خودم چند بار کامنت دادم دیدم تایید نشد
بعد هم این وبلاگ را پیدا کردم دو روز کلا وقت گذاشتم اینجا را بخونم
واقعا خوشحال شدم که دیدم خواننده های حسنا و کامنت گذاراش مصداق مشت نمونه خروار نیستن و همچنان زن دوم به عنوان یه انگل و یه آدم قبیح شناخته میشه
خسته نباشید به همگی
خسته نباشید به همگی و به شما
چقدر بعضیا بیمار و بیکارن که تک تک حرفای یه نفر دیگه رو تجزیه تحلیل می کنن و متهمش می کنن.
خدا شفا بده
شما از کجا خبر داری؟
اینجا را خوندی؟
چقد بیکاری که اینجا را می خونی و اینقدر هم پی گیر و مصری و هر چند وقت یه بار کامنت می ذاری
نارین کشتمت این چی بود دختر
نمیگی من جیغ بزنم بچه ام بیدار میشه با کلی مکافات خوابید اگه بیدار میشد خودت باید می خوابوندیش
اینجوری که من میبینم حالش واقعا بده. میخواد رمزی بنویسه. چون دروغ هاش سر به فلک زده. نمیتونه جمعش کنه. اینجا هم تناه جایی که میتونه توش حرف بزنه اینجارو هم اگر از دست بده دیوانه میشه. حسنا چندتا خواهر داره. تا حالا دیدید بگه من امروز با خواهرم درددل کردم. اصلا حرفی از اونها وجود نداره چون کسی قبولش نداره. زن دوم شدن وحشتناکه تو این سطح اجتماعی که البته خودش تعریف میکنه. خیلی تنهاست و داره به زور خودش رو میکشه
گلریز جان،
این زن خیلی مکاره.
یک بار که با موضوع "لیلی و سوگند" روبه رو شد، دیدید که چه برخوردی توی دنیای مجازی داشت. 5 نفر آدم را ذله کرد و به غلط کردن انداخت. من که هر روز مشورتها و گفتگوهای اون 5 نفر را می دیدم، می دونم که چطور با مکر و حیله و سیاست هر 5 تا را تحت فشار گذاشته بود.
خب اون زمان از طریق سوگند بین اونها نفوذ داشت و تونست موضوع را جمع کنه.
توی وبلاگش هم تا مدتها اصلا به روی خودش نیاورد و مطرح نکرد. این طرف خودش را می زد به نفهمی و می گفت نمی دونم لیلی کیه و شما چی می گید، از اون طرف می رفت برای لیلی و سوگند پست و کامنت و ایمیل و ... می ذاشت که این بازی چیه، جمعش کنید، بیایید مذاکره کنیم. لیلی بیا من خودم باهات صحبت کنم و ....
به وبلاگ ما که رسید، هیچ راه نفوذی نداشت و نداره. نمی دونه ما کی هستیم و از کجا به این جا رسیدیم. تنها راه باقیمانده براش تهدید بود که اون هم اثری نداشت.
حالا می خواد متوسل بشه به مظلوم نمایی و به قول شما گدایی توجه
به خدا هر کدوم از خواننده های وبلاگ حسنا اینجا رو پیدا نکرده نصف عمرش برفناست
به خدا ضرر کرده از ما گفتن بود من با هیچ فیلم کمدی اینقدر نخندیدم ایکاش میتونستم برا کامنتها یا جوابای بانو لایک بزنم از اول که میخونم میگم بابت این کامنت یا این جواب بانو یه کامنت بنویسم تشکر کنم که خیلی باحال بود به آخر که میرسم اینقد زیاد میشه که یادم میره
درست همون گدایی که داره تو زندگی واقعیش میکنه چسبیده به زندگی خانوم خانوما
واقعا گلریز با این حرفت منو یاد این گداهای کنه انداختی تا کجا با ادم راه میافتن حسنا درست همون کارو داره میکنه
واقعا رفتارهای دنیای مجازیش، نمونه ای از رفتارهای دنیای واقعیش است . من الان می فهمم حسنا چه به سر اون زن می آره. الکی هم نقش خوب و خانم مهربون را بازی می کنه.
درست مثل وبلاگش که می ره تو کما، هر از چند گاهی یه پست مسخره می ذاره و به شدت اون پشت مشغول برنامه ریزی است.
همین بازیها را سر زندگی اون زن می آره.
بی سروصدا و با نقشه های شیطانی.
در ظاهر خیلی هم خوش و خوب و مهربون با برادرشوهر لاس می زنه و با مریم جون گرم می گیره تا اطلاعات جمع کنه و ...
وای! پناه بر خدا از شر اینجور شیاطین تو زندگی آدم
خو پخخخخخخخخ دادم که بدونین ترسناکه

گلریز گدایی رو خوب گفتی.
بچه ها اصلا فرض کنید واقعا ٨٠٠ نفر براش کامنت گذاشتن. به نظرتون چون ٨٠٠ نفر براش کامنت گذاشتن کارهای زشتش رو توجیه میکنه. اصلا هشتصد نفر نه و هشت هزار نفر. هرکسی حق اظهار نظر و طرفداری از هر عقیده ای رو داره. حالا نمیدونم این خانوم منظورش از این کار چی بوده اما در نظر من که فقط گدایی توجه و تایید کرده. به نظرم حالش خیلی بده.
مرسی نسیم
نارین
این پخخخخخخخخخخ و واسی حسنا بفرست شاید یه شوک بهش واردشد ازتوهم و خیال بافی دراومد
آیناز و غنچه

وای نه من عاشق اون عکسی شدم که نارین گذاشته بود.
ناریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
جوک حسنا آمار وبلاگش 60 درصد ریزش کرده است کامنت گذارها از آن سری که گفت در وبلاگ را دارد می بندد از 400تا 800 تا شده است.
این چند روز شمال نبود رو صفحه مانیتور چادر زده بود
صد نفر جو گیر خالی بندی حسنا شوند برای ما آن آمار دو برابری کامنتها و برنامه ریزی برای پابلیش کردن بعد از 3 روز تعطیل رسمی مساوی با مهندسی کامنت سازی
از این احمقانه تر نمی توانست خودش را لو دهد
کامنتهایی هستن که در فاصله 3 دقیقه 3 کامنت با یک ادبیات نوشته شده مثل اینا
shaghayegh۸:٠۳ ب.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جون. امیدوارم خوب و خوش باشی. فقط خواستم اعلام حضور کنم. منتظر نوشته هات هستم
نا شناس۸:٠٢ ب.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جون. اگر اشکال نداره آدس ایمیل نذاشتم. وبلاگ نویس هم نیستم. فقط خواستم بگم میخونمت خیلی وقته. موفق باشی :)
معصومه۸:٠۱ ب.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
سلام سلام سلام خیلی دلتنگم چرا نمینویسی حسنا جون؟شاد باشی عزیزم ....امیدوارم امشب دیگه بنویسی
نارین خیلیییییییییییییی خوب بود. مرسیییییییییییییییییی
بچه پررو
نارین باید دیه بدی
، سکته کردم 

حداقل قبلش یه اطلاع بده قرصهام پیشم باشه
فک کن یکی مزاحم ایمیل یکی دیه بشه
جوک سال
فک کن بری ببینی مزاحم ایمیلی داری.اونوقت بازش کنی توش نوشته باشه
پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
http://imgs.rafaelbelomo.com/l/fb/troll_feicebruque.swf
حسنا با این کارش می خواهد به خودش و ما ثابت کنه هستن کسانی که دروغ های من باور کردن و هنوز سنگر و حفظ کردن
بچه ها ممنونم






فاطی۸:۱٧ ق.ظ - جمعه، ۱٧ آبان ۱۳٩٢

سلام حسنا جونم♥
www.ghooghnoos6774@yahoo.com
اول ایمیلش www گذاشته
من وبلاگ حسنا نمیرم
اگه به قول دوستان 800 تا کامنت تائیدی داره این پست با زمانی که محاسبه کنیم در طول یک هفته ای
با فرض اینکه کامنتر تکراری هم نداشته باشیم
باید برای هر پست در طول با زمان یک هفته
نصف شون خواننده خاموش نباشند میشه 400 تا
ولی ما برای حسنا میگیم یک چهارمم خواننده روشن + بعضی از خواننده های خاموش داشته باشه باید برای هر پست هر هفته یعنی زمان هفت روز 200 ای 300 تا کامنت برای پست هاش داشته باشه بدون کامنتر تکراری
حسنا تو پست های اخیرش در طول یک هفته ( نه بیشتر از یک هفته ) کامنت هایی که گرفته میشه بین 200 تا 300 تاست ؟!؟!؟!؟
از این مهندسی تر نمیشد محاسبه کرد
یک سری از کامنتهایی رو که خودش گذاشته بزودی برمیداره که دردسر نشه واسش.
تو متنش میگه هرکس خواست کامنتشو واسش خصوصی میکنم. اخه ایشون کاسه داغتر از آش هستن و از خود کامنت گذار بیشتر دلشون میسوزه واسه مزاحنت های احتمالی.
خود کامنت گذاران حواسشون نبوده
حسنایی که تو پیست قبلیش 108تا کامنت داشت اونم بیشترش تکراری بودن میومدن کجایی چه خبر میکردن
حالا یهو شده
768تا چندتا خاموش اخه
میگم 100تا خاموش شاید شاید یکم باعقل جور دربیاد
دیگه نه 660تا خاموش باشن یهو بیان بگن ما حاضر هستیم داریم میخونیمت
اینا نصفشه آیناز جون،
اکثــــــــــــــــــــــــــــــر دوستانم خواهش کرده بودند که کامنتشون علنی نشه از ترس مزاحمت !!
خودش میگه هدفش شناختن بیشتر خواننده هاش هست. یعنی میخواد بره وبلاگ تک تکشونو بخونه که بهتر بشناستشون؟!!!!!!
به نظر من حسنا حتی با خودش هم مشکل پیدا کرده. احتمالا میخواسته چیزی رو به خودش اثبات کنه که نتونسته و برای اینکه پیش بقیه خراب نشه به دروغ و کامنت گذاری متوسل شده.
شاید شمالی هم که میگه رفتم دروغه. چون با عقل جور در نمیاد که مردک اونو با پدر و مادرش ببره شمال و خانوم اول و بهار با برادرش برن شمال.
ایشون این مدت رو چشم به مانیتور دوخته بودن و درحال کامنت گذاری بودن
شمال هم اگر رفته باشه و اگر مشکلش با پدرش حل شده باشه، تنها رفته خونه باباش.
دقیقا خیلیاشون وبلاگشون اصلا فعال نیست.احتمالا سرچ کرده وبلاگها رو پیدا کرده و کامنت گذاشته.
خدا بهش عقل بده.
آدم دروغ هم میخواد بگه یه کوچولو فکر کنه خیلی خوب میشه.
بیچاررررررره.
راستش من اصلا نفهمیدم منظورش از این سرشماری چی بود.
چون هشت ماه پیش هم سرشماری کرد و گفت همه آدرسها را یادداشت کرده و ...
شناسایی یعنی چی؟ با یه اسم مستعار و یه ایمیل می شه شناسایی؟
کاملا حق باشماست بانو
من الان چندتا رو نگاه کردم خیلی هاشون خیلی وقته ننوشتن
اگه بخوان هم بهش اعتراض کنن نهایتش واسش کامنت میزارن اونم تایید نمیکنه یا میگه حتما یکی دیگه داره ازت سوءاستفاده میکنه
این حسنا خیلی داغونه
آیناز اینها توهم دارند؟
یکی درمیون می گن ما ایمیل نذاشتیم چون مزاحمت داره !!
چه مزاحمتی؟ مثلا یه ناشناس می خواد ایمیل بزنه به یه ناشناس دیگه چی بگه؟
یکی ایمیل بزنه مزاحم بشه !؟! مثلا چطوری می خواد مزاحم بشه؟ چی کار کنه؟
چندنفری و که من نگاه کردم اصلا تووبلاگشون حسنا لینک نیست
من همین الان همین کارو تو وبلاگ خودم کردم چقدرهم راحت میشه ازلینک دیگران استفاده کرد
سختی نداره آیناز جان، شما می تونی هر لینکی بخوای بذاری.
لینکهای این پست سرشماری را کلیک کن، خیلیهاش وبلاگ غیرفعال یا نیمه فعاله ...
نویسنده هاش فعال نیستند، احتمال لو رفتن قضیه کمتر می شه
یادتونه یا آزاده نامی با لینک اینجا کامنت گذاشته بود
بعد یکی دیگه باهمون اسم ازاده کامنت گذاشت که این کی به اسم من کامنت گذاشته و ازلینک من استفاده کرده من هم بارها و بارها دیدم کسایی که ازلینک دیگران استفاده میکنن
بانو جان اگر واقعا چنین چیزی باشه و ایشون با وبلاگ دیگران واسه خودش کامنت میذاره که دیگه واقعا به قول خودش بهش حرجی نیست. من دیگه تا این حد رو فکر نمیکردم و به ذهنم نرسبد. اما چک کردم دوباره دیدم مثلا یکی تو کامناش میگه نن خاموشم بعدش یک کامنته منم خاموشم خخخخ
منطورم اینه که ایشون این کامنتو تایید نکرده که خواننده بعدی بنویسه من هم خاموشم .متوجه منظورم میشین؟
بله
منظورتون این هست که لغت "هم" اینجا معنی پیدا نمی کنه، مگر این که کامنت قبلی را دیده باشیم.
خانوم اولی مشکل قلبی داره اما چنان سر شوهرش فریاد میزنه که خدا میدونه
گلریز جان،
اون دفعه که همسر خونین و مالین با پیراهن پاره اومد خونه برادرشوهر یادت نیست؟
گفت خانم اولی بهش حمله کرده و پرستارش و بهار هر کاری کردند، نتونستند مردک را از زیر دستش دربیارن !!
فکر کن یه مرد گنده + پرستار + بهار که توی دعوا زد دست حسنا را شکست و اینقدر قویه ماشاله
سه تایی نتونستند خانم اولی را کنترل کنند. این خانم اولی بیماری قلبی، تنفسی، دیابت و .... نداشت چی می شد؟ گودزیلا
خوش اومدى مهساجان .کلى حال کردم با اون کامنت بامزه ات !
حسنا بدجور زده تو خط مظلوم نمائى
حالا واسه این که دیگه نگه شمال چی شد و خانم اولی چه خفت و خواری به سر حسنا و مردک آورده و گند زندگیش تا کجا بالا اومده، داره با این نوشته ها مظلوم نمایی و وقت کشی می کنه. هفت خط مکار
جالب این هست که می یاد می گه خانم اولی بیماری قلبی داره بیماری ریوی داره دیابت داره البته اینها ربطی نداره به اینکه نمی تونه رابطه داشته باشه ولی چندتا بیماری دیگه داره که با این مساله در ارتباطه که من نمی گم. آخه این یعنی چی؟ چطور لیست این سه تا بیماری پای ثابت بیماری های خانم اولی هست و مشکلی نداره گفتنش ولی اون چند تا بیماری دیگه که دلیل ازدواج مجدد مردک شده همش باید جاش سه تا نقطه باشه؟ اگر به فرض هم ی چند تا بیماری وجود داشته باشه که مانع برقراری رابطه عفیفه ای بشه مگه فقط خانم اولی بهش گرفتار شده که اسمشون رو هیچوقت نمی گی که مبادا شناسایی بشه چه دلیل دیگه ای برای نگفتن این چند تا بیماری هست که ازش اسم نمی بری غیر از اینکه اصلا ی همچین بیماری وجود نداره؟
ساره جان بر فرض که خانم اولی مشکلی در برقراری فیزیکی رابطه داشته باشه (فرض کنیم ! ) از نظر هورمونی و احساسی و ... که مشکل نداره.
مسلما با همسرش رابطه به شکل دیگه ای داره و اینطور نیست که مومیاییش کرده باشن گذاشته باشن رو طاقچه.
حسنا چنان با جدیت می گه هیییییییییییییچ رابطه ای ندارند، انگار خانم اولی خواجه است !
سلام
برام جالب بود بدونم دلیلش نظر خواهیشو چی مینویسه که دیدم نوشته شناختن بیشتر خواننده هاش. که باز هم برام خیلی جالب بود که ایشون دنیای مجازی رو خیلی خیلی جدی گرفته و میخواد این همه وقت بذاره بره همه وبلاگهارو بخونه. البته شاید هم فقط این دلیل رو گفته که حرفی زده باشه و قصدش فقط ارضا حس جلب توجهش باشه که در هردومورد از خدا میخوام کمکش کنه تا این بیماری رو پشت سر بذاره.
دلیل اول رو از این جهت گفتم که اگه توجه کرده باشین توی نظرات وبلاگش مثلا یک نفر اومده کامنت گذاشته و ادرس وبلاگ هم داده با این جمله
اعلام حضوررررر میکنم کامنتش تمام میشه
بلافاصله بعدش یک کامنت بدون ادرس هست که همون جمله رو با کمی تغییر نوشته و ادرس وبلاگ نگذاشته و اورده که مثلا وبلاگ ندارن و ایمیلم هم خصوصی میفرستن و غیره.یعنی حسنا به صورت شبانه روزی نظرات رو چک میکرده بلافاصله بعد یک نظر ادرس دار یک نظر بدون ادرس با همون مظمون میداشته واسه خودش
دوستان شنا هم چک کنید شاید من اشتباه کنم اما این نظر من بود
مریم جون به نظر شما من اگه الان کامنت بذارم و یه لینک ناآشنا هم بذارم آدرسش، شما از کجا می خوای بفهمی دروغه؟ نویسنده اون وبلاگ روحش هم خبر نداره که اسمش اینجاست. مگه لینک گذاشتن کاری داره؟
هزاران وبلاگ هست که می شه کامنت بذاری و لینکش هم بذاری، صاحبش صد سال دیگه هم خبردار نشه که یکی با این اسم کامنت گذاشته.
الان هم که بگی، حسنا می گه حتما اونها معلوم الحالند و از این کارها می کنند و ....
حسنا جان، من می دونم که اگر در خونه ام را باز بذارم، دزد می آد خونه ام. معنیش این نیست که من چون این موضوع را می دونم پس حتما خودم دزدم.
اگر کسی چیزی را می دونه، دلیلش این نیست که حتما خودش انجام داده.
من می دونم که می شه لینک دیگران را گذاشت و کامنت الکی نوشت. ضمن این که کسی توی وبلاگ ما معمولا با لینک نیست که بخوای وصله بیخود به من بچسبونی.
قرص های کمپلکست را سر ساعت بخور
"بر خلاف شما من این حس رو ندارم که به دلیل این مسائل بوده { به خاطر رابطه عفیفه }. شاید برایم پیش اومده که وقتهایی چنین حسی داشتم ولی الان به دلایلی مطمئن هستم اصلا اینطور نبوده . علاوه بر این برای رفع این نیازها برای مردی مثل همسر راه های ساده تری هم وجود داشت و دلیل نداشت بیاد زن عقدی و علنی بگیره "
اینکه برای مردک راه های ساده تری برای رفع نیازهای عفیفه ای وجود داشت کاملا درست ولی اصولا ما زمانی به کالایی نیاز داریم و در واقع زیاد مورد استفاده مون قرار می گیره سعی می کنیم بخریمش تا مدام نریم مثلا کرایه کنیم یا از کسی یا جایی امانت بگیریم مردک هم خواسته جنسش رو بخره خوب جنس خوب بوده و راضی هم بوده حد و اندازه ش هم در حد همون کالایی بوده که می شده روش معامله کرد مردک هم خریدتش که همش دم دستش باشه غیر از اینه؟
حسنا بانو-٢/٧/۱۳٩۱-٤:٤٥ ب.ظ
یعنی الان حسنا داری از اینجا کم کم دلیل اومدنت به این زندگی رو انکار می کنی؟ مگه خودت نگفتی تنها مشکل مردک با خانوم اولی سر همین رابطه عفیفه بوده و از تو به خاطر این مساله خواستگاری شده؟ الان که فکر می کنی می بینی به خاطر این امر خطیر نبوده؟
ساره جون،
اینجا مساله خواستگاری کردن خانم اولی از حسنا هم زیر سوال می ره. اگر مساله تامین جنسی مردک نبوده، خانم اولی به چه دلیلی برای خودش دنبال هوو می گشته؟
یک سوال. به کامنتهای کسانی که برای حسنا ادرس گذاشتن نگاه میکنی درصد زیادیشون میگن من خاموش بودم الان اومدم اعلام حضور کنم. پس تو اینهمه مدت کی برا حسنا کامنت میذاشته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نیکو٤:۱٤ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
اینطور که من فهمیدم ایشون به خاطر مشکلی که در برقراری ارتباط زناشویی دارن، رضایت به ازدواج مجدد شوهرشون دادن. خب این تنها غریزه ای هست که برای برطرف کردنش دیگه با موسسه و شرکت و رستوران طرف نیستید. پای یک انسان، یک هویت، یک شخصیت در میونه. من خیلی از شما به خاطر شخصیت موجهی که دارید عذر میخوام، ولی انگار ایشون اون موقع که رضایت داده بودن به این امر، فکر کرده بودن که یه ماشین یا ربات رو به ازدواج همسرشون در میارن که فقط شب به شب در رفع اون غریزه به جای ایشون انجام وظیفه کنه؟ بابا یه آدم احساس داره عاطفه داره، نمیتونی بگی فقط در همین حد باش و بقیه ش رو نباش. این اشتباه رو کرده و باید تاوانش رو پس بده. البته ایشون برای اینکه این تاوان رو پس نده اول از همه داره خودش رو از بین می بره، بعد اعصاب شما و همسرتون و باقی درگیرین این ماجرا رو فرسایش میده.
پاسخ:بله متاسفانه فکر کرده بود با یک ربات طرف هست و فکر نمیکرد اون آدم هم کمی احساس داره و میخواد زندگی کنه .شرمنده
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-٥:٠٧ ب.ظ
خوبه باز اینجا انکار نمی کنی کهبه خاطر 6 زنش شدی
اون فکر نکرد،
تو چی؟ وقتی بهت گفتند هیچ حق و حقوقی نداری و توی زندگی ما هم دخالت نکن و تنها کارت تامین 6 است، چه فکری کردی که قبول کردی؟
به مهارتهای خودت خیلی ایمان داشتی، گفتی می رم کله پاش می کنم کل زندگیش را صاحب می شم؟
نفس٤:٤٩ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
یااااااا قمرررر بنیی هااااااااشموحشتناک حسنا جونیم حیف که با اون پاراگراف اولت دست منو بستی وگرنه الان بووووووووووووقنیشخند
به جان خودم اگه من بودم می زدم می ترکوندمش. حتی اگه ترکیدنش منجر به ایجاد جنگ جهانی سوم میشد !عصبانی یعنی چناااااان میزدم که.....استغفرالله منتظر هی می خوام بگم بوووووووق هی پاراگراف اولت رو می بینمنیشخند
شدیدا به این جمله اعتقاد دارم که "" شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر .شخصیتم اون چیزیه که من هستم اما برخورد من به این بستگی داره که تو کی باشی""
واسه همین اصلا کوتااااااه نمیام دراین جور مواقع. یعنی می زنم طرف رو پرچمش می کنمنیشخندهر کی با من مهربون باشه باهاش مهربونم هر کی بخواد پاشو تو کفشم بکنه حسابش با کرام الکاتبینهخجالت
حسناااااا هی بهت گفتم منو ببر با خودت. پنجه بوکسم رو میاوردم با نانچیکومو....واااای حرصم در اومده موهاتو کشیده. گریهالان گریه دااااااااارم. واسه چی این کارو کرده با تو ؟؟؟؟؟؟؟؟ می خوام بکشمششششششش کلیپست رو بکنم تو حلقششششششگریهگریه
وای حسنا خیلی حرصمممممممم در اووووووووووومدهگریهگریه
پاسخ:نفس جون به جان خودم یادت کردم که اگه نفس بود میزد میترکوندشنیشخند چه جمله جالبی که میگه برخورد من به این بستگی داره که تو کی باشیلبخند عزیزم تو به این مهربونی ببخشید ناراحت شدی گذشت ولش کن اون هم حتما خیلی عصبانی بود هیچ راهی به نظرش نیومد جز این بغلماچ . فکر کن من یک عکس العمل کوچیک نشون میدادم میشد کلیپس من تو حلق اون کلیپس اون ( هر چند کلیپس نداشت شاید دمپایی رو فرشیش ) تو حلق من و از جنگ جهانی هم جهانی تر میشدشرمندهاضطراب
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-٥:۳٠ ب.
خب باز رسیدیم به موضوع مورد علاقه من پیش بینی حرفهای دل حسنا در پست آیندش:
-با توجه به ناپدید شدن سوگند در آی سی یو یا به قول حسنا واحد مراقب(مراقبت نه ها)سنگین! 90 درصد کاسه کوزه ها رو سر سوگند می شکنه که به اعتمادم خیانت کرد.یا می گه بانو همون سوگند و از این دست حرفا
-از اونجا که بار تناقضاتش خیلی سنگین شده و دیگه شامل همه مکانها و زمانها میشه خواهد نوشت من عمدا خیلی چیزا رو یک جور دیگه نوشتم که شناخته نشم.
-بهمون خواهد گفت به زودی نی نی دار میشه و دیگه نمیاد بنویسه و با چشم اشکین خداحافظی می کنه.
-چندجوربیماری مثل جذام و ایدز و حتما یکجور بیماری روانی مثل اسکیزوفرنی رو به لیست بیماریهای خانم اول اضافه می کنه. شایدم نوشت اونو تیمارستان بستری کردیم دیگه همسر دائم پیش منه و همه چی هم گل و بلبله.بهارم به شما مربوط نیست حواس همسر بهش هست.
یه احتمال هم هست پستهای جلب ترحمی بنویسه
مریم٩:٤٥ ق.ظ - یکشنبه، ٢ مهر ۱۳٩۱
آخه چرا ما زنها اینقدر ضعیف هستیم؟ تو چرا میخوای تو این زندگی بمونی؟ با یه مرد که یک زن و بچه داره و 15 سال از خودت بزرگتر هست و تا آخرین روزی که تو این زندگی باشی و بهتر بگم تا آخرین روز حیاتت باید سختیهای این زندگی رو ببینی. حسنا به خودت بیا از این زندگی بیا بیرون فقط به خاطر خودت تو با این کاری که کردی به همه گفتی که من یه زن تو خونه مونده بودم که کسی منو نمی گرفت مجبور شدم یه همچین ازدواجی بکنم با شجاعت خودتو از این زندگی بکش بیرون فقط برای خودت نه هیچ چیز دیگه ای تو باید با یکی مثل خودت از نظر شرایط ازدواج می کردی. غیر از اینه که تنها دلیل ازدواج این آقا فقط مسائل جنسی بوده ؟آیا سطح یک زن که می خواد واقعا زندگی مشترک داشته باشه همینه که برای مسائل جنسی باهاش ازدواج کنن؟
پاسخ:مریم جون این انتخابی بوده که من انجام دادم و در حال حاضر هم میخوام حتی الامکان زندگی ام رو حفظ کنم . اگر قرار به رفتن و نخواستن این زندگی بود که خودم زودتر از اینها میرفتم و نیاز به این هیوهای خانوم اولی نبودنگران این که باید با کی ازدواج میکردم و بر فرض بهتر بود چنین ازدواجی نداشتم ، گذشته . الان که نمیشه به عقب برگشت . من وسط این زندگی هستم . بر خلاف شما من این حس رو ندارم که به دلیل این مسائل بوده . شاید برایم پیش اومده که وقتهایی چنین حسی داشتم ولی الان به دلایلی مطمئن هستم اصلا اینطور نبوده . علاوه بر این برای رفع این نیازها برای مردی مثل همسر راه های ساده تری هم وجود داشت و دلیل نداشت بیاد زن عقدی و علنی بگیره
حسنا بانو-٢/٧/۱۳٩۱-٤:٤٥ ب.ظ
آوازه٤:٥٩ ب.ظ - یکشنبه، ٢ مهر ۱۳٩۱
حسنا جان امیدوارم که مساله به بهترین شکل ممکن حل بشه.
کاش به شوهر خواهرهات نمی گفتی که قصد بچه دار شدن دارید. به هر حال این برخلاف شرط اولیه خانوم اولی بود که توی پستهای اولت گفته بودی شرط کرده. اگه یواشکی بچه دار می شدید نمی تونست کاری کنه. الان هم اون عصبانی شده و این همه ماجرا برای تو.
خواهر شوهرها هم که ااصلا معلوم نیست به چه دلیلی این کار را کردند. هدفشون چی بوده که آتیش بیار معرکه شدند.
الان هم خانوم اولی می گه نمی تونم شرط کنم که دوستش نداشته باش. این که عملی نیست. اما می گم بچه بی بچه. مال و اموال هم به اسم من و بهار. حالا ببینم دوست داشتن خشک و خالی تا کی دوام می آره.
داره از همه آنچه در توان داره استفاده می کنه. انگار کمر همت را بسته که ...
ولی نذار کسی از آشنایان خبر دادر بشن. چون اینها الان نگران آبروشون هستند. این یکی هم از دست بره دیگه هیچی جلودارشون نیست.
پاسخ:آوازه جون ممنون ازت من هم امیدوارمماچ من اگر میدونستم که خواهر شوهرها قصد درست کردن شر رو دارن دهنم رو میبستم یک دونه حرف هم نمیزدم . هر چند اون همنبود باز هم تضمینی وجود نداشت که بعدا مشکلی پیش نیاد . این خانوم اولی که من میبینم بیشتر از من منتظر کنکور بهاربود . من منتظر بودم بگذره تا جرفهام رو به همسر بگم که ای وضع زندگی نشد تو همیشه میای سر میزنی ومیری وهیچ وقت نیستی و ظاهرا خانوم اولی هم منتظر بوده تا به حساب من برسه و داره همین کار رو میکنه شرمنده
حسنا بانو-٢/٧/۱۳٩۱-۸:۱٢ ب.ظ
اِلا٤:٥٤ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱
نمی فهمم تعجب
یعنی اینقدر به همسرت وابسته شدی و دوستش داری که حاضری این تحقیرها رو تحمل کنی؟! یا اینکه از برگشتن به نقطه ی صفر بیم داری؟! سوال
آخه حسنا جونم این حق تو نیست... اگر خود من بودم باور کن ناراحت نمی شدم چون حقمه شیطان ولی تو نهگریه
پاسخ:الا جون این جریان که این دفعه پیش اومد و دیگه رو در رو نخواهیم شد . اگر در اون حد دوسش داشتم که میگفتم باشه شرط خانوم اولی قبول به قیمت تو سری خوردن هم باشه کنار همسر هستم . در کل بخوایم حساب کنیم حاضرم کمی گذشت کنم ولی فقط کمی و برام از نظر احساسی سخت میشه که یک دفعه جدا بشم . عزیزم تو اصلا حقت نیست این حرف رو نگوبغلماچ
حسنا بانو-٩/٧/۱۳٩۱-٥:۳۳ ب.ظ
ظاهرا الان که به قیمت توسری خوردن موندی.
خونه و ماشین و مهریه و همه چیز را ازت گرفته. جرات نداری حتی به بچه فکر کنی. مردک را از خونه خودش بیرون کرده، خونه تو هم اجازه نداده که بیاد. دیگه خفت و خواری از این بیشتر؟
می خوای باز نصف شب با پدرشوهر بیان از خونه تو بکشنش بیرون؟
وای !
هر بار یاد اون موضوع می افتم از تصور مردک چندش و تهوع می گیرم
آوازه٤:٥٩ ب.ظ - یکشنبه، ٢ مهر ۱۳٩۱
حسنا جان امیدوارم که مساله به بهترین شکل ممکن حل بشه.
کاش به شوهر خواهرهات نمی گفتی که قصد بچه دار شدن دارید. به هر حال این برخلاف شرط اولیه خانوم اولی بود که توی پستهای اولت گفته بودی شرط کرده. اگه یواشکی بچه دار می شدید نمی تونست کاری کنه. الان هم اون عصبانی شده و این همه ماجرا برای تو.
خواهر شوهرها هم که ااصلا معلوم نیست به چه دلیلی این کار را کردند. هدفشون چی بوده که آتیش بیار معرکه شدند.
الان هم خانوم اولی می گه نمی تونم شرط کنم که دوستش نداشته باش. این که عملی نیست. اما می گم بچه بی بچه. مال و اموال هم به اسم من و بهار. حالا ببینم دوست داشتن خشک و خالی تا کی دوام می آره.
داره از همه آنچه در توان داره استفاده می کنه. انگار کمر همت را بسته که ...
ولی نذار کسی از آشنایان خبر دادر بشن. چون اینها الان نگران آبروشون هستند. این یکی هم از دست بره دیگه هیچی جلودارشون نیست.
پاسخ:آوازه جون ممنون ازت من هم امیدوارمماچ من اگر میدونستم که خواهر شوهرها قصد درست کردن شر رو دارن دهنم رو میبستم یک دونه حرف هم نمیزدم . هر چند اون همنبود باز هم تضمینی وجود نداشت که بعدا مشکلی پیش نیاد . این خانوم اولی که من میبینم بیشتر از من منتظر کنکور بهاربود . من منتظر بودم بگذره تا جرفهام رو به همسر بگم که ای وضع زندگی نشد تو همیشه میای سر میزنی ومیری وهیچ وقت نیستی و ظاهرا خانوم اولی هم منتظر بوده تا به حساب من برسه و داره همین کار رو میکنه شرمنده
حسنا بانو-٢/٧/۱۳٩۱-۸:۱٢ ب.ظ
این کامنتو ببینید
اینم ببینید
مریم۱٢:٤۳ ق.ظ - دوشنبه، ۱٠ مهر ۱۳٩۱
بچه دار نشدنت که از شروط اولیه زن همسرتون بوده.زیر اونم می خواین بزنین؟
پاسخ:ببخشید مریم جون شما خودت تنهایی به این نتیجه رسیدی که از شروط بوده ؟ من که یادم نمیاد چنین چیزی که حقیقت نداره و وجود نداشته رو گفته باشم
حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩۱-۱٠:٥۳ ق.ظ
حسنا مادر قرصای ضد کامپلکستو بخور خوب
آوازه٥:٤٤ ب.ظ - یکشنبه، ٢ مهر ۱۳٩۱

حسنا جان من الان که بیشتر فکر کردم می بینم یه جورایی این زندگی هی سخت تر می شه. ببین خانواده همسرت شما را اصلا به رسمیت نشناخته اند. حتی الان هم برای رفع مشکل به خونه شما اومدن و با شما صحبت می کنند. توی این دوسال پدر شوهر حتی تلفنی هم با شما صحبت نکرد. خواهرها اون آشوب را به پا کردند. تنها کسی که کاری بهت نداره برادرش است. فردا روزی هم که ازدواج کنه خانومش نمی ذاره که اون هم طرف شما بیاد. اگر بچه دار بشی می خوایی بگی عمه و عمو و مادربزرگ نداری؟
زندگی خانوادگی یعنی چی؟ ازدواج یعنی چی؟ تا کی دوتایی می خواهید دلتون را به عشق و سکس خوش کنید؟
از یه سنی که بگذری همدم می خوای. همراه می خوای. دوست و فامیل برات مهم تر می شه. بچه اگر باشه که اصلا نمی شه.
من فکر می کنم دور از جون با مرگ خانم اولی و علنی شدن ازدواح شما این مشکلات حل می شه. وگرنه با بودنش این زندگی به جایی نمی رسه.
حالا یا باید جدا بشی یا همه دست به دعا برداریم که خانوم اولی ...
پاسخ:آوازه جون تمام این مدت هم زیاد برام مهم نبود که دوست دارن بیان و برن و حرف بزنن و یا دوست ندارن . حقیقتش برام فرق نداره اگر خودشون خواستن من هم خوشحال میشم ولی اگر نخواستن هیچ رابطه ای زوری نیست . من خانواده خودم و دوستها و فامیل هام رو دارم . اگر در نهایت طوری بشه که اصلا نخوان رفت و آدمی داشته باشن میشه مثل آدمهایی که عمه و عمو ندارن . منهم میگم دور از جون و حتی فکرش رو هم نمیکنم که اینطور بشه . در همین شرایط هم من اصراری ندارم قبول داشته باشن رفت و امد کنن یا نه . آدم دلش رو میتونه به خیلی چیزها خوش کنه . فقط عشق و سکس نیست . فکر میکنم این دوتا لزوما به هم وصل هم نیستن . عشق به تنهایی میتونه دلخوشی بزرگی باشه .
حسنا بانو-٢/٧/۱۳٩۱-۸:۱۸ ب.ظ
نفس٦:۱۱ ب.ظ - یکشنبه، ٢ مهر ۱۳٩۱

شرط و شروووووووووط ؟ مگه داره قانون اساسی تعیین می کنه ؟ نمی دونم حرف زدن با اون خانوم اولی درسته یا نه...ازقدیم گفتند نرود میخ آهنین در سنگ...
حسنا جونیم به نظر من به اندازه کافی ملاحظه ایشون رو کردی و اون داره از حسن رفتار تو سواستفاده می کنه....عصبانی اون دیده هر چی می تازونه بهش هیچی نمی گی داره اینطوری می کنه...موقع صحبت کردن منم ببر تا بزنم همشون رو بترکونم . حسنا جونیمممم بمون واز حقت دفاع کن...به هیچ عنوان میدون خالی نکن...من بودم پیغام می فرستادم که این شروط رو قبول نمی کنم حالا چی می گی ؟هان حرفیه ؟عصبانی وای حسنا انقدر الان عصبانی شدم با خوندن پستت که به مرز انفجار رسیدم....آخه یه آدم تا چقدر می تونه خودخواه باشه ودیگران رو ملعبه دست خودش بکنه ؟؟؟؟؟؟ بزنم بترکونمشمنتظر
پاسخ:نفس جون کم از قانون اساسی مداره شرمنده من هم نمیخوام میدون رو خالی کنم ولی میخوام طوری برخورد کنم که بیشتر از این تنش ایجاد نشه حرفهام رو هم زده باشم و بگم یک دونه از شرط ها رو هم قبول ندارم منتظر نفس جون واقعا ترکوندن تو رو لازم داره عزیزم نیشخندبغلماچ بیا بریم بترکونیم تایید
حسنا بانو-٢/٧/۱۳٩۱-۸:٢٢ ب.ظ
اینم نفس
یعنی ترمه من عاشقتم با اون قرصای ضد کمپلکس حسنااااااااااااااااااااااااااااا
می تو
کبوتر۱۱:۳٠ ب.ظ - یکشنبه، ٩ مهر ۱۳٩۱

واییییییییییییییییییییییییی - یعنی الان دلم میخواد لهش کنما ! برا چی میگی هیچی نگید ناراحت میشم عصبانی اصلنم ناراحت نشو
من بودما کشته بودمش حسنا - موهای ترو کشیده بعد اون پدر شوهرت نگاه کرده فقط ..........
واییییییییییییییی چه صبری داری تو دختر ! من بودم میکشتمششششششششش
وای حسنا تو چقدر مظلومی دختر - چرا هیچی نگفتی ! بابا خودت پروش کردی اینو به خدا - هی هیچی نمیگی اینم دور برداشته - حرف حسابش چیه خب ! مگه نمیگه از کارم پشیمون نیستم پس حرف حسابش چیه ! تو چیکار کردی که در عرض چند روز یه باره بد شدییییییییی ! وای اصلا یادم میفته با تو چیکار کرده دلم میخواد بزنم لهش کنما
میگم حسنا استدلالش از این حقشه چی بود اونوقت ! تو چیکار کرده بودی که حقت بود ! مگه زن پنهونی بودی !
ولی من که میگم همون یک شب درمیونو قبول کن خب تو هم از اول با همین شرایط ازدواج کردی که یه شب اونجا یه شب پیش تو باشه دیگه - بعدم اصلا نه کاری باهاش داشته باش نه چیزی بپرس نه بذار چیزی بگه شوهرت - زندگیتو بکن
ولی میگم اینا انگار خانوادگی دست بزن دارنا ! همچینا هم محترم نیست این اولیه شما !
پاسخ:کبوتر جون گذشت بیخیال بغلماچ پدر شوهر بهش حرف زد ولی خیلی هم موضوع رو اب و تاب نداد . میگه پشیمون نیستم بمون شرایط زندگی ما فرق کرده شرایط اینه میتونی بمون نمیتونی برو . به خدا اگر استدلالی داشت که من خودم به حرفش گوش کرده بودم اصلا یک جواب درست و حسابی نداد.موندم کبوتر جون حس میکنم نیاز به آرامش و استراحت فکری دارم تا بتونم ببینم چه کاری میشه کردنگراناوه
این کبوتر چقدر بی اعصابه
این کبوتر چقدر بی اعصابه

شدید
پاسخ:ببخشید عزیزم برای من تنها چیزی که این وسط اهمیت نداره مسائل مالی هست و اگر خانوم اولی در این مورد نگرانی داره باید مشکلش رو با همسر حل کنه . باز هم میگم برای من فرقی نداره و چیزی نمیخوام ولی این چیزی که شما میگی چون بیشتر زندگی کرده حقش هست ، موضوعی هست که باید به عنوان یک طرح به مجلس ارائه داده بشه و قانون ارث توی کشور عوض بشه . یا بگن بچه های اول بیشتر از بچه های دوم و سوم ارث میبرن چون بیشتر با پدر مادر زندگی کردن . برای خودم نمیگم برای این میگم که نمیشه خواسته ها و افکار خودمون و یا دلمون رو به قانون تحمیل کنیم .من به عنوان یک انسان میتونم بگم به من مربوط نیست و من چیزی نمیخوام ولی بعضی حقوق رو قانون معین میکنه و این من و شما و خانوم اولی نیستیم که میگیم . میگم که من فقط میتونم بگم اگر قانون حقی بر من معین میکنه میبخشم و این نشانه بخشش هست نه وظیفه
تنها چیزی که برای من اهمیت داره پول هست مگه نذر 6 داشتم
حسنا بانو-۳/٧/۱۳٩۱-۱۱:۱٩ ق.ظ
دروغ
32سال سن زیادی نیست اما شرایط حسنا هست که مثل سابق نیست
یکبار بیوه شده اینبارهم طلاق باشه
میدونه داره تو کدوم جامعه زندگی میکنه میدونه اشتباه کرده اما نمیخواد کم بیاره میخواد بمونه نه بخاطر دل بابا بخاطر دل خودش چون میدونه تواین جامعه بااین وضعیت زندگیش محاله واسش شوهرگیربیاره
طلاق ازمردک یعنی یک عمر تنهایی باید بمونه
پس تصمیم میگیره که بمونه ومبارزه کنه شاید بتونه خانوم خانوما رو از رده خارج کنه
دیگه نمی دونه مردی که خیانت کنه چی بارضایت چی بدون رضایت تو دل زنش میمیره
چون هیچ زنی نمیتونه ببینه که شوهرش واسی یه زن دیگه محبت میکنه وقربون صدقه اش میره وهمبسترش هست
من حتی نمی تونم فکرشو بکنم خیلی وحشتناکه
حسنا خودش شرایطش را بد کرد. کسی که همسرش می میره شرایط بدی نداره (از اون نظر که شما می گید).
هیچ کس بهش ایراد نمی گیره که چرا شوهرت مرده.
کسی هم که جدا می شه در اکثر موارد شرایط ناجوری نداره. مگر این که به دلایل خاصی جدا شده باشه. مثلا زنی که به شوهرش خیانت کنه و مرد ازش جدا بشه یا ...
مشکل حسنا این هست که الان اگر جدا بشه، برای نفر بعدی باید توضیح بده که چرا زن دوم شده، چی شد که جدا شد و ... که صورت خوشایندی نداره. یعنی همین که بگه زن دوم شده دیگه طرف صبر نمیکنه بقیه ماجرا را بشنوه ...
جالبه هنوز هم میگه من گفتم و پشیمون نیستم در کنارش برای من شرط هم میذاره کلافه اگر تو تونستی بهش بگی خوب این شرطها رو اول میگفتی حداقل شرط معقول بگو من بگم به احترامتون قبول میکنم ، من هم تونستمشرمنده ای بابا دست پیچوندن که هیچی اگر یک عکس العمل کوچیک در حد حرف زدن انجام میدادم که جنگ جهانی به راه میفتاداضطراب برای هفته ای سه روز هم بله من از اول میدونستم و قرارمون همین بود. امیدوارم درست بشه دلم در کل تنگ ارامش شده . فقط یک ذره ارامشناراحت
حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩۱-۱۱:۱٢ ق.ظ
یعنی چی از قبل می دونستی این 3 شب رو
حسنا مگه ادم چقدر زنده است که بخواد ارامش رو از خودش بگیره و در استرس و دعوا زندگی کنه
سما۱٠:۳٢ ق.ظ - دوشنبه، ۱٠ مهر ۱۳٩۱


حسنا جان سلام
تقریبا کل آرشیوتو خوندم ...حسنی میخام یه چیزیو بهت بگم نمیدونم تا حالا کسی بهت گفته یا نه ...
میدونی من یکی از اون آدماییه که خیلی دوست دارم یه روزی جایگاه تورو درک کنم ....و تو بعضی مواقع خواستم جای تو باشم و حتی شاید بهت حسودی کردم!!! انده دیوانگیه واقعیتن اما ....حسنا میخونمت بغض خفه کننده ای میاد سراغم ... حسنی از خدا کمک بگیر راه درست رو بذاره جلوی تو همسریتو خانم اولی ...میدونی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس
حسنا چسبیده به این زندگی چون انتخاب خودش بود
ازاون جایی که ما ازدنیای مجازی ازش شناخت داریم خیلی ادم لج بازو یه دنده یی
میخواد حرف حرف خودش باشه
دیگه نمیدونه بیشتر داره زندگی خودشو داغون میکنه
وبانوشتن تو این دنیای مجازی خیلی ازدخترهای ما رو داره به بیراه میکشونه
چون عملا ما پشیمونی درنوشته هاش نمیبینیم
بجز لجبازی کردن
عزیزم از کجا معلوم که زندگی ام بعد از جدایی بی دغدغه باشه . با توجه به این که جدایی هم به دلیل نخواستن و یا نفرت نبوده . اگر برام امکان داشت تا حالا این کار رو کرده بودم . شاید اگر راه دیگه ای برام نباشه هم این کار رو انجام بدم ولی در حال حاضر اصلا فکرم کار نمیکنهنگران
دیگه مثل سابقم که نیست 32 سالشه
حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩۱-٤:٥٤ ب.ظ
اره ، بعد از طلاق ار کجا معلوم یه شوهر پولدار پیدا کنه ؟
مهسا جون
من هم هستم ولی الان دیگه باید برم سراغ کار و زندگیم
خوشحالم که بهت خوش گذشته
حسنا هم جوابی نداره که بهت بده. خیلی سوالهای بی جواب هست که ازش پرسیده شده
اگه حسنائی با همین شرایط که در وبلاگش شرح داده شده واقعا وجود داشته باشه، احمق نیست، به اشتباه خودش هم ظاهرا اعتراف داره (بیشتر برای اینکه بتونه در دنیای مجازی طرفدار برای خودش جور کنه و بگه که من هم مخالف چندهمسری و خیانتم و فقط مرتکب یک اشتباه شدم)
وگرنه اگه واقعا معتقد بود که اشتباه کرده، اینطور به این زندگی پر از دردسر و مشکل نمی چسبید، بچه هم نداره که بگیم به خاطر بچه است
مهر افروز جون من بارها توی کامنتها گفتم که خانوم اولی چه مشکلی داره . حتما دقت نکردی . یک مشکل قلبی داره که خدا رو شکر کنترل شده هست . مشکل ریوی داره . دیابت هم داره . چند تا مورد دیگه هم هست که خیلی بازش نکردم توی وبلاگ که مربوط به این که نمیتونن رابطه ای داشته باشن

حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩۱-٥:۳۳ ب.ظ
اینم برا یاداوری دوستان
من نمی فهمم اینا چرا دقت نمی کنند، همش سوال تکراری می پرسن
آزی٥:٠٥ ب.ظ - دوشنبه، ۱٠ مهر ۱۳٩۱

روانی بزرگ می شه
حسنای عزیز...من شرایطت رو درک می کنم...می گن خانمها نمی تونن مردشون رو با زن دیگه ای قسمت کنند به نظر من هیچ آدمی نمی تونه اینکار رو بکنه نه زن و نه مرد..تا حالا مردی هم دیده نشده .منتها اگر زنی اینکار رو کرده به هرحال چون تو قوانین بوده کمی برای ماها جا افتاده..ببین دوست خوبم جایی تو جواب کامنتهات ازت خونده بودم که اگه قبل این ازدواج با دیگران مشورت می کردم و عواقبش رو می دونستم اینکار رو نمی کردم...دختر خوب الان هم می بینم کـه در جواب دوستان نوشتی :
" من در حال حاضر قصد بچه داشتن رو ندارم ولی اگر در آینده طوری بود که بچه ای هم بود، مثل همه بچه ها که بابا هاشون شغلی دارن که چند روز در هفته خونه نیستن یا کسانی که راه دور هستن ماهی یک هفته یا ده روز برمیگردن ."
عزیزم واقعیت چیز دیگری هست....بچه ی ناز تو پدرش مسافرت نیست و مادرش نمی تونه بی خیال شه که پدرش تو مسافرته .دوست خوبم که خوش قلبی...(و من فکر می کنم خوش قلبیت به خاطر خانواده ی فرهنگیت هم هستلبخند)اگه الان "امید" داری که هر گاه "نخواستی" همه چیز رو تموم میکنی با وجود بچه هرچند در شرایط بسیار آرام ممکنه خدایی نخوا
پاسخ:آزی جون ممنون ازت خوبی و خوش قلبی از خودته بغل متاسفانه کامنتت نصفه اومده . من هیچ وقت به صورت جدی به بچه دار شدن فکر نکردم چون همیشه فکر میکردم و فکر میکنم الان میتونم برای خودم تصمیم بگیرم ولی اگر بچه ای در کار باشه مسئول تصمیم گیری برای اون هم هستم و قاعدتا تنها نخواهم بود و نمیتونم که بگم فقط به نفع خودم و این شرایط رو خیلی پیچیده تر میکنه . برای این که اگر بودم و بچه ای هم بود و در کل روال زندگی اینطور پیش رفت هم جدی گفتم . وقتی آدم شرایطی رو قبول میکنه و ایمان داره که داره کار درستی میکنه ، تبعاتش رو هم قبول میکنه . مثلا این که بچه چند رو در هفته باباش رو نبینه . منظورم این نیست حتما اینططور باشه و حتما من بچه بیارم و حتما فکر کنم مثل بعضی ها باباشون راه دور کار میکنه و از این قبیل . میگم اگر جنین شرایطی بود باید قبول کنم که من و بچه در این شرایط هستیم و هر طور هست باید با شرایط موجود زندگی کنیم چون تصمیمی بوده که گرفته شده . نمیدونم تونستم منظورم رو بگم یا نه لبخند
حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩۱-۱٠:٢٧ ب.ظ
امیدوارم حسنا بچه دار نشه چون بهش رحم نمی کنه اون بچه با کلی کامپلکس
به مهسا
من هستم دارم ازکامنتهات فیض میبرم عزیزم
تا من اومدم همه رفتید ؟
اون موقع سرگرم دیگها بودی، باید به اینجاش هم فکر می کردی
مریم مامی امیرحسین۸:٥٥ ب.ظ - دوشنبه، ۳ مهر ۱۳٩۱
حسنا جون خیلی ها گفتن که میتونن حدس بزنن اولی چه شرطهایی گذاشته ولی واقعا برای من خیلی مبهمه ازت نمی خوام بگی ولی لطفا بگو که این شروط در مورد نحوه رفتار و رفت و امد شوهر و مسایل مالی و اینها هست یا نه مربوط به جزئیات خصوصی زندگی شماست؟واقعا چطوری به خودش اجازه همچین کاری داده؟
پاسخ:مریم جون در همه موارد هست . تو فکر کن فقط مونده در مورد راه رفتن من یا غذا خوردن من هم شرط بذارهاوه
حسنا بانو-٤/٧/۱۳٩۱-۱۱:٥٦ ق.ظ
نحوه رفت و آمد همسر = فقط برای رفع نیاز جنسی سه تا نیم ساعت در هفته
مسائل مالی = خونه را خالی کن. ماشین را پس بده. مهریه ات را ببخش
جزییات زندگی خصوصی = مسافرت ممنوع
بچه دار شدن ممنوع
دخالت به هر شکلی در زندگی ما ممنوع
کارت را بکن، حقوقت را بگیر
حانوم اولی اعتماد به نفسش خوبه من یکی که یک دهم اون اعتماد به نفس رو ندارم
شاید فکر میکنه اگر توی این شرایط محبت و توجه همسر رو قبول کنه و به بیان ساده تر رو بده و بذاره که همسر باهاش مهربونی و خوب باشه ن نمیتونه شرط و شروط بذاره .
حقیقتش نلی جون من آدم دست از دنیا شسته ای هم نیستم که بگم پول برام مهم نیست و از این افه ها زبان ولی میگم چیزی که مربوط به من نیست رو نباید در موردش فکر کنم یا نظر بدم .
پول و اموال شخصی من که نیست مال بابام هم نیست ضمنا ابروهمسر هر کاری بخواد با پول خودش بکنه و به هر کی ببخشه یا نبخشه به خودش مربوطه اگر اومد مال و اموال من رو بخشید یا حق شخصی من رو خورد یک چیزی .
اون موقع از حقم دفاع میکنم نیشخند آرخ به خدا من میبینم که میگم دوسش داره .
همیشه هم که خانوم اولی عصبانی نبوده. صد در صد روزهای خوب هم زیاد داشتن .
خانوم اولی عصبانی میشه میزنه به سیم آخر در بقیه مواقع خوب و خوش اخلاق و خوش زبونه
حسنا بانو-٤/٧/۱۳٩۱-٢:٢٤ ب.ظ
دلم براش میسوزه. به نظرم حالش خیلی بده
این کمپلکسی که گفت معلومه دیگه !

تحت مراقب (!) دائم روانشناسه
ولی ای کاش جواب می داد
دوست دارم افکارشو بدونم
دوست دارم بدونم واقعا احمقه با خودشو زده با احمقی ؟
اخه یه ادم دیگه چقدر می تونه بیوجدان باشه
بچه ها



عیف نداره=))))))))))))
اااا
پس برم کامنت بخونم




بانووووووووووووو
اره خیلی خوشگذشت ، همش سر دیگ های غذا بودم
مهسا جون
آره دیدم، می بینی حسنا چقدر خانومه؟
امروز بعد از چندماه رفتم وبلاگ حسنا، باورتون می شه؟
بعد از افشاگری لیلی، نرفته بودم تا امروز
بچه ها، اگه من هم خواننده همسران اول نبودم و از طریق اونجا وبلاگ زنهای دوم وبلاگ نویس و اینجا رو پیدا نکرده بودم، الان کامنتهای سرشماری حسنا یکی بیشتر بود
خیلی از خواننده های الانش مثل اون موقع منن. باور کردن که با اجازه اومده و برای همین از بقیه زن دومی ها جداش می کنن
یه عده از اونها که وبلاگ دارن هم از این فرصتها برای معرفی وبلاگشون به یک سری دیگه از آدمها و بالابردن خواننده هاشون استفاده می کنن
ببین خدا چقدر دوست داشت به راه راست منحرفت کرد
ایناهاش
اومد
خوش اومد
نوووووووووووووچ
فقط همینجا کامنت میزنم
اگه بخواد بخونم خب عمومی می نویسه
نخواد هم رمزی
خب این نامردیه که شما اونجا را می خونی ولی بهش نگفتی که می خونی. چون گفت هر کی می خونه بگه.
حالا از من گفتن بود. خودت می دونی و حلال و حرومش
ما قبل ازتو دیدیم مهسا بانو گذاشته
دستت دردنکنه
سلام بچه ها
حسنا کامنتمو تایید کرد اصلا باورم نمی شه
اینم کامنتم
مهسا٤:٠٦ ب.ظ - جمعه، ۱٧ آبان ۱۳٩٢
حسنا جون منظورت منم که رفتم برای همه خواننده هات کامنت گذاشتم و وب بانو رو معرفی کردم پلک
بازم بخوای این کارو انجام خواهم داد لبخند عزیزم دانش و اطلاعات شما از اینترنت و کامپیوتر در حد باقالی هست نه ما مغرور
گلم معلوم الحال هم خودتی که با اجازه خانم اولی ، رفتی زن دوم شی ، که رابطه عفیفه داشته باشی و پول بگیری ماچ
حالا یه همسر اس و پاس داری ، نوش جونت ، انقدر رابطه عفیفه داشته باش تا نذرت براورده شه پلک
سلام. خوش اومدی.

ما کلی راجع به کامنتت حرف زدیم. اول کامنتها را بخون بعد شادمانی کن.
این همه اینجا کامنتهات بدون ممیزی و سانسور، منتشر میشه اصلا به روی خودت نیاوردی. حالا حسنا یه کامنت ازت تایید کرده، جامه به تن دریدی
خونه مادرشوهر خوش گذشت؟
دل نوشته های سوگلی راننده نیسان٥:٤٧ ب.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
گل
http://www.manoy.blogfa.com/
------------------------------------------------
این خانمه همون نیس که تو وبلاگ زن دوم علیه دومیا فعالیت میکرد؟منظورم این پسته
http://zanhe205.persianblog.ir/post/9/
وبلاگ اول این بود که بعد حذف شد
http://www.nyot.blogfa.com/
خب اعلام حضور کرده، چیزی نگفته که
مگه تو اعلام حضور نکردی؟
این کامنت های پست آمارگیری یه جورایی خودی نشون دادن بود و فرونشاندن کامپلکس ها!
و حالا سیل طرفداران حسنا رونمایی می شود (آهنگ ارکستر سمفونیک و کنار رفتن پرده ی نمایش)
این حافظ بدبخت نخواد به زور تفال بهش بچسبونن باید کیو ببینه؟ یعنی حافظ اون موقع این غزل رو برای وبلاگ نویس هایی گفته که یکی میاد نوشته هاشونو تو وبلاگ خودش نقد می کنه و دروغ هاشونو رو می کنه؟
نمیدونم عزیزم
خودش زن اول هست بعد استرس داره بعد برا زن دوم طلب ارامش میکنه؟
خب طبیعی نیست
ملیکا٦:۳٥ ب.ظ - شنبه، ۱۸ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جون. منم مدتیه میخونمت. خیلی خوب مینویسی و زندگیه جالبی داری
از شخصیتت هپ خوشم میاد خیلی مودب و در عین حال مظلوم هم نیستی;-)
مظلوم نیستی؟یعنی چی؟ظالم؟
نارین جان یعنی خواسته دستش بندازه؟
ساره منم داشتم الان اینو میخوندم
تعجب کردم
شیما٩:۳٠ ق.ظ - یکشنبه، ۱٩ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنای عزیز. من خیلی وقته خواننده ی وبلاگت هستم .و بلاگ ندارم ایمیل هم بلد نیستم درست کنم.راستش اینه که چون خانم دومی هستی و صد البته بسیار زیبا مینویسی از روی کنجکاوی میخونم.چند وقت پیش برای اولین بار رفتم محل کار همسرم .با همه همکاراش سلام احوالپرسی مختصری داشتم نمیدونم چی باعث شد که دقیقا روز بعدش یکی از همکاراش بهش پیشنهاد ازدواج بده.و همسرم هم صاف اومد کف دستم گذاشت توی اون لحظه میخاستم برم شرکت و صندلی را بکوبم توی سرش .تا دو روز گریه میکردم .بعد که آرومتر شدم با خودم فکر کردم که تقصیر من کجاست متاسفانه به شوهرم بدبین شدم ولی دلم برای خودم و حتی اون خانوم میسوزه که باید با چنگ و دندان زندگی را بچسپیم.اون خانوم ازدواج کرد ازدواج خوبی هم داشت اگه با همسرم ازدواج میکرد هر دوی ما تلخ زندگی میکردیم.اون خانوم بدبینی به شوهرم را برام گذاشت ورفت.تا قبل اون اتفاق به خانومایی که میگفتن مردها قابل اعتماد نیستن میخندیدم حالا خودم یکی از اونام.فقط تلاش میکنم به شوهرم محبت کنم تا زندگیمو از دست ندم و کس دیگه ای نیاد روی ویرانه های خونم یه خونه درست کنه.حسنای عزیز از صمیم دلم برای تو خودم و همه خانوما آرامش میخام.
این خواسته حسنا رو دست بندازه ؟ یعنی چی دلم برای خودم و حتی اون خانوم میسوزه که باید با چنگ و دندان زندگی را بچسپیم؟این یعنی اینکه خواسته اول ی حالی به حسنا داده باشه و بعد بهش بندازه؟
میادش
خوش میگذره بهش
اگه مرغ نپخته و دلمه وارفته جلوش نذارن
همشون میترسن حسنا رمزی کنه بهشون رمزنده
دیگه نمیدونن این کارو هرچند وقت یکبار حسنا انجام میده تا سرشماری راه بندازه
یا به ما بگه من هنوز خواننده دارم دردتون بیاد کجامون شکممون ازخنده درد بگیره
بااون خواننده های مغزفندقیش
تازه معنی این "درد اومدن" که حسنا می گه را فهمیدم !

شکممون ازخنده درد بگیره
برام خیلی جالبه چرا معذرت میخوان؟
مگی۱۱:٢۸ ق.ظ - سهشنبه، ٢۱ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جان . مگی هستم
یه چند وقتی مطالبتون رو میخونم ، هیچوقت کامنتی نذاشتم چون مقابل این همه صبر و خانومی حرفی برای گفتن نداشتمقلب
باز هم ببخشید عزیزم
شهره ٦:۱٤ ب.ظ - جمعه، ٢٤ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنای عزیز
عزاداری ها و نذرت مقبول انشاالله
همیشه شاد و موفق باشی
راستش در خصوص آدرس
وبلاگ که ندارم و ایمیلم هم ایمیل کاریه
نتونستم برات آدرس ایمیل عمومی بذارم، می بخشی
-------------------------
بهار۸:۳٩ ب.ظ - دوشنبه، ٢٠ آبان ۱۳٩٢
سلام حسنا جون. خوبی؟ کم پیدا شدی خانم. من آدرس ایمیلمو همیشه موقع نظر دادن میذارم. نمیدونم علت خواستن آدرس ایمیل و وبلاگ مربوط به مزاحمتهای آدمای بیکار میشه یا نه اما اگر خواستی نظراتو تائید کنی لطفا آدرس ایمیلمو ننویس چون از یک طرف اصلا وقت و حوصله مزاحمتای آدمای بیکارو ندارم از طرف دیگه یک عالمه ایمیلای تبلیغی برام میاد. ممنون میشم از لطفت. شاد و خوشبخت باشی
وای وای ایمیل بذار مزاحم شم
گویا بیماری توهم حسنا، واگیر داره!!
بهار خانم فکر کرده مثلا ما می ریم ایمیل می زنیم بهش فوت می کنیم؟
آخه توهم! بهار!
تو که روزی ده تا ایمیل اسپم و غیرمرتبط و ناآشنا می گیری، برفرض محال که یکی هم بهت ایمیل بزنه (نمی دونم میخواد چی بنویسه، چون اصلا توهمات شما را درک نمی کنم) فوقش می شه یکی مثل بقیه اسپمهایی که در روز می گیری
قربونت بانو
من پیشنهاد می کنم نوچه هاتو عوض کنی! دو تای دیگه استخدام کن. خواستی منم هستما!
ava٢:٥۱ ق.ظ - پنجشنبه، ٢۳ آبان ۱۳٩٢
با دو تا نوچه ی هیکلی می ری سراغش سرشو زیر آب می کنیا!
سلام من اوام خیلی وقته دنبالت میکنم ولی معمولا عادت ندارم کامنت بذارم ببخشید که اینو میگم ولی حس میکنم نوشته هات کم کم جذابیتش رو داره از دس میده اگه میتونی یه تغییراتی بده امیدوارم همیشه موفق باشی
حسنا زندگیش رو هواست و داره تو بدبختی دست و پا می زنه که بمونه، اون وقت سریال بین های فارسی وان می گن لطفا وقتشو بیشتر کنید و جذاب ترش کنید!
می گن طرف داشت خونه زندگیش می سوخت، یه عده اومده بودن می گفتن چه آتیش خوشگلی! من جای حسنا بودم بهم برمی خورد خداییش. آها! یادم نبود. ایشون به خاطر کامپلکسشون می خوان حتما کامنتر داشته باشن. به هر قیمتی.
یکی هم کامنت گذاشته که من آدرس وبلاگ گذاشتم یعنی میان سراغم؟
بانووووووووو
باید برم با نوچه ها دعوا کنم چرا از دیدشون مخفی مونده این خانم.


چطور ما تا حالا نرفتیم سراغش و اون منتظره
چقد مثالهایی که می زنی مرتبط و قشنگ هستند. واقعا طرف زندگیش رو هواست اینا می گن جذابیتش را بیشتر کن
اه اه
تایید کرده؟
افرین مهسا :)))))))))
چند روزه مهسا نیستش.
از اون شبی که رفت خونه مادرشوهرش ناپدید شد
آفرین مهسا چقدبامزه نوشته .اونم واسه مظلوم نمائى تاییدش کرده البته خوبه اسمت بانو براى سرچ خوبه .کسى بخواد مى تونه از همین اسم اینجا رو سرچ کنه . فک کنم حسنا داره مخشو مى ترکونه چه حرکتى انجام بده تو وبلاگش که غیر قابل پیش بینى باشه ؟
شاید فکر کرده بین 800 تا کامنت دیده نمی شه