.

.

.

.

وقاحت

این هم برای بار سوم 

پستی که بهش چله افتاده می ذارم


کامنت برگ 52

پاسخ: مونا جون اگر به این طور مثال آوردن باشه من هم بلدم مثالهای دیگه بیارم که به توجیه موقعیت خودم برسم. من این کار رو نمیکنم و نه میخوام موقعیت خانوم اولی رو توجیه کنم (مثل شما ) نه موقعیت خودم رو .در حال خاضر هم خودم رو تحقیر شده نمیدونم و این رو در خودم میبینم که تصمیم گیرنده زندگی ام خودم هستم نه دیگران و اگر به حرفشون گوش دادم دلیل بر عمل کردن به حرفشون نیست . به اضافه تمام این صحبتها نمیدونم چرا همیشه انتظار میره که اونی که باید از این زندگی بره من هستم . خوب دیگران هم به همون نسبت میتونن راه رفتن رو انتخاب کنن
حسنا بانو - ۱٥/٧/۱۳٩۱ - ٤:٢٢ ‎ب.ظ


کامنت برگ 55

پاسخ:سلام یاسی جون ممنون از همراهیتبغل عزیزم خوبی از خودته من خوش قلب نیستم فقط میدونم که شرایطی بوده که قبول کردم  . برای همین دوست ندارم دشمن خانوم اولی باشم. متسفانه برای اولین بار برام پیش اومد که از طلاق خانوم اولی هم حرف زدمنگران
حسنا بانو-٢٢/٧/۱۳٩۱-٥:٠۸ ‎ب.ظ

همون اولین ماههایی که خانواده مردک می آن سراغ حسنا که پات را از این زندگی بکش بیرون ( تا قبل از اون که اصلا باهاش حرف هم نزده بودند، چه برسه به دیدنش) بهشون می گه به خانم اولی بگید طلاق بگیره !!!!! منظورت از اولین بار چیه حسنا؟ تا اومدن سراغت و رفتنت را مطرح کردند، تو هم حرف رفتن اون را زدی. تا قبل از این که خبری نبود و ارتباطی نبود.


کامنت برگ 65

پاسخ:این جواب کامنت خودش یک پست شد .از آرامش گفته بودی . اگر خانوم اولی زحمت بکشه از من سراغ نگیره صد در صد زندگی من در آرامش خواهد بود . من که اصلا از خانوم اولی سراغ نمیگرم و اگر بگیرم هم به نفعش سراغ میگیرم نه به ضررش .باز هم از دیگران انتظار ندارم . سوال کرده بودی اگر اینطور باشه ارامش داری باید بگم بله .با کلمه ها هم بازی نکردم . الان که کامل توضیح دادم .با خودم هم روراست هستم توضیح هم دادم که ضمانت مالی نگرفتم و نخواهم گرفت . بقیه خرجهایی که همسر برای زندگی مشترک ما میکنه ،چیزی فراتر از وظیفه هر مردی نیست. کاری که بیشتر هم برای خانوم اولی  میکنه . ایشون هم موقع رضایت دادن به ازدواج مجدد همسر ، یک ضمانت مالی گرفته که خوب دلش خواسته به من چه و اینطور هم نبوده فقط محض رضای دل خودش باشه . همین الان هم اگر همسر دونه دونه شرطهای مالی خانوم اولی رو  قبول کنه و شرط دیدن من فقط هفته ای یک روز رو قبول کنه هیچ مشکلی نداره که حسنا هم باشه . اگر رنج و عذاب باشه که باید بگه یک چیزی هم دستی بده بره زندگی ما آروم بشه .نه این که یک چیزی دستی به من بده و اون رو هم نبین و باشه یک گوشه ! اگر زمانی  برسه که هر تصمیمی بگیرم ،
حسنا بانو-۳٠/۸/۱۳٩۱-۸:٥٢ ‎ب.ظ




 یک حسنا بانو هستم۱۱:٤٧ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ٢٢ امرداد ۱۳٩٢
پرپری جون نوشته ات رو دو بار خوندم و دلم میخواد بیشتر هم بخونم . بخونم تا برات بنویسم . اگر دوست داری من هم خودم رو توضیح بدم . اگر اشکال نداره من هم حقی برای حرف زدن داشته باشم . همینجا . همینجا که مطرح شده . خودت میدونی من هیچ وقت با لحن بیمورد صحبت نمیکنم . دلم نمیخواست این حرفها بشه . دلم نمیخواست این پستها نوشته بشه این اشکها ریخته بشه . دلم  میخواست حد اقل سوگند میومد حرف دلش رو به من میزد . میگفت نگرانی اش چی هست  . برای سوالتون که چرا اول از سوگند سوال کردم هم جواب دارم . اگر واقعا میخواین بشنوید همه چیز رو بنویسم .
پاسخ:پرپری:
سلام.. حسناجان بنویس.. اما همین جا بنویس.. قول میدم تایید کنم اما اینجا بنویس چون نمی خوام حس کنم چرخه تکراری پیش اومده که بیانیه و جوابیه در پی داره.. خودم هم آنلاین نباشم از همین جا به یاس میگم تایید کنه..
ماچندنفر-٢٢/٥/۱۳٩٢-٢:٠۳ ‎ب.ظ


 یک حسنا بانو هستم٤:۳٠ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٢٢ امرداد ۱۳٩٢
پرپری جون من هم ترجیح میدم اگر حرفی هست همینجا گفته بشه . به شخصه اعتقاد دارم منبع خیلی از اختلافات میتونه سوء تفاهم هم باشه و چه بهتر که طرفین مستقیم با هم حرف بزنند . در زمانی  که زمان گفتگو هست و نه جنگ و جدال . در هر حال اگر یاس جون تایید میکنند فرق نداره ولی خوشحال میشم اگر قرار هست جوابی برای کامنتهام نوشته بشه خودت  زحمتش رو بکشی چون از اصل نویسنده پست هستی و  در واقع مخاطب اصلی کامنت نویسها . نه این که خدای نکرده باز سوء تفاهم بشه حسنا گفت یاس چیزی نگه . خدا رو شکر این روزها چیزی که زیاد دیده میشه سوء تفاهم هم هست . خودم اول از همه .  تاکید میکنم خودم رو هم میگم . اگر هم لازم به جواب نیست که ممنون میشم  فقط تایید بشه .
من نه روانپزشک هستم و نه اطلاعاتی دارم ولی همه میدونند که قاعدتا واکنش روحی افراد در بروز شوک و حادثه و غم و حتی شادی یکی نیست . هر آدمی واکنش خاصی داره . همیشه گفتم باز هم میگم  به این نتیجه رسیدم آدم با هر عنوانی زندگی کنه با هر نوع زندگی توی این دنیای مجازی بنویسه حرف فراون هست  . زن اول باشی یک طور میگند همونطور که به همه شماها گفتند و خودت اشاره کردی
پاسخ:پرپری:
خواستم اینجا جواب بدی چون راستش میخوام این مطلب که تموم شد مطلب بعدی اومد بالا برم یه جایی که حتی اسم خودمم نشنوم و اگه تو جوابیه بزنی.. من بیانیه بزنم.. اون یکی اعتراضیه بزنه منم لبریز میشم و قصدی برا لبریز شدن ندارم.. 
کامنت هاتو خوندم حسنابانو..جواب آخرین کامنتت همه حرفامو می نویسم.. تا اینجایی بهت میگم در حضور هرکس که اینجاست اگه آتویی از من داری.. مدرکی از من داری.. مدیون دنیا و آخرتمی که رو نکنی ازم.. اینو میگم برا اونایی که میگن چی دستت دارم که بهت باج میدم..
ماچندنفر-٢۳/٥/۱۳٩٢-۱٢:٤٩ ‎ق.ظ

انتظار داره خانم اولی بهش باج بده تا پاش را از زندگی خانم اولی بکشه بیرون !!!






























2) زن دوم باشی یک طور دیگه میان فحش میدند و حرف میزنند . اصلا تنها زن و خوشبخت باشی میرند میگن تو داری پز زندگی ات رو میدی و دروغ میگی . مجرد باشه یک طور میگن .  نامزد داشته باشی دوست پسر داشته باشی یک طور دیگه میگند . بدتر از این که مادری از بچه اش بنویسه و عکس بچه رو بگذاره و یک عده بیان بگن مخصوصا عکس میگذاری پز لباسهای گرون بچه رو بدی و از این حرفها ؟ خوب عزیزم وقتی آدم از زندگی اش مینویسه اینطور مسائل هم هست این کامنتها هم هست . نمیگم باید باشه . میدونم بده ، سخته ، غلطه ، آدمها حق ندارند به هیچ نحوی بیان و هر چیزی بگند ، ولی هست . آدم نمیتونه بره جلوی دست یک عده بیکار رو بگیره که ننویس ولی میتونه خودش بخونه و رد بشه . میتونه اهمیت نده . میتونه بگه بذار بگند . اعتراف میکنم خودم هم در شرایطی ناراحت شدم واکنش نشون دادم مخصوصا وقتی خیلی توهین کردند ولی  اول از همه به خودم دارم میگم که وقتی آدم مینویسه باید توانایی حذف کردن خیلی از حرفهای بیخود و بیجهت رو داشته باشه .  این کار رو هم فقط برای آرامش خودش بکنه نه دیگران

3)این واژه های آویزون بودن ، موندن یا رفتن ، ول کردن زندگی یا ول نکردن ، مدارا کردن ، ساختن ، نساختن و.... هزار تا حرف نامربوط دیگه جزء حرفهایی هست که  در اکثر اوقات باید شنید و رد شد . باید دونست که واقعیت زندگی خود آدم چی هست و بر اون مبنا ادامه داد . همسران اول رو سوگند و یاس شروع کردند . با هدف مشخص .  بارها گفتم که حرفهای حاشیه نمیتونست و نباید تاثیر میداشت در هدفشون .  پرپری جون وقتی در وبلاگی که یک مادر از بچه اش مینویسه هزار تا حرف نامربوط میزنند ، آدم باید در وبلاگی که در مورد همسران اول مینویسه به این حرفها اهمیت بده ؟ شما فکر میکنی این توهین ها برای دیگران نیست ؟ خدای من شاهده من یک نفر که تعداد زیادی از کامنتها رو که آنچه لایق خودشون هست به من نسبت میدند با خوندن اولین کلمه ، بدون ادامه دادن پاک میکنم . شاید این فکر بوجود بیاد که خوب  کسی که زن دوم شده حقشه باید هم بشنوه ولی اولیها نباید بشنوند . حتی اگر بر فرض اینطور هم باشه باز هم جلوی دهن مردم رو میشه گرفت ؟ با ارزوی مرگ کردن اونها خدا سرنوشت رو تغییر میده ؟ با نفرین کسی خدا منتظر نشسته که گوش کنه ؟ با توهین کسی چیزی فرق میکنه ؟

4)پرپری جون وقتی آدم هدف رو بزرگ انتخاب میکنه ( در نوع خودش)  باید سعه صدر بیشتری هم داشته باشه .  اگر هدف مبارزه با پدیده خیانت هست ، نجات دختران هست ، باید تلاش و صبر هم بیشتر باشه . چرا باید هدف در لابه لای حرفهای انتقادی که درست هم نیستند گم بشه ؟ اگر قراره گم بشه که هدف  نمیشه .  یکی میاد مثل خیلی ها روزمره نویسی میکنه . یکی دیگه هدف اجتماعی خاصی داره . مسلما اون که هدف اجتماعی خاصی داره باید  با دیگران فرق کنه . در هر گونه حرف زدن و عکس العملی . چون به قصد یاد دادن اومده . مسلما  باید یک پله از اونها که میخواد بهشون یاد بده از هر نظر جلوتر باشه . حتی در داشتن اطلاعات در مورد موضوع  اجتماعی . اگر یک عده اومدند و مشل فکری خودشون بود که زندگی من نوعی رو خوب میدیدند و مینوشتند که ای کاش ما هم اینطور بودیم، نشان از اشتباه فکر کردنشون هست . وقتی هدف مهمتر باشه باید براشون توضیح میداد که به این دلیل شما اشتباه میکنید اصلا برید از خود حسنا سوال کنید آیا شما رو تایید میکنه که زندگی اش ارزش حسرت خوردن داره ؟ من هیچ وقت شده تایید کنم که بله ؟ این یک مثال کوچک هست

5)در همه موارد وقتی آدم هدف درستی داره باید راه درست تری برای رسیدن به هدف هم پیدا کنه . من به شماها حق میدم اگر گاهی صبر خودتون رو از دست میدادید . اگر این حرفها ناراحتتون میکرد  . من درک میکنم  آدم ناراحت میشه مخصوصا آدمی که مشکلات سختی رو پشت سر گذاشته ولی عزیز من قبول کن که  همه ما باید در راستهای توانایی روحیمون حرکت کنیم . اگر قرار باشه برای یک  هدفی آدم روح خودش رو  خسته کنه خودش رو رنجور کنه  خودش رو دور از جون از بین ببره ، که فایده نداره . به هدف که نرسیده هیچ در این بین وجود خودش هم اذیت شده . مضافا این که در کل هدف وسیله رو هم توجیه نمیکنه . 

اگر بودند کسانی که میومدند و میگفتند حسرت زندگی حسنا رو میخوریم . 

 برای هر پست حداقل سه چهار تا کامنت می گیری که وای چه زندگی خوبی چه شوهر خوبی چه رمانتیک و ...  

سوگند جون میتونست خیلی راحت و دوستانه بیاد به من بگه حسنا  اینطور شده این موضوع داره من رو اذیت میکنه . کاری نداشت . من همیشه به سوگند گفته بودم حاضرم حتی توی وبلاگم هم بنویسم که  این زندگیها حسرت خوردن نداره . سوگند هم میدونست من حرف بیخود نمیزنم وقتی چیزی رو میگم انجام میدم . واقعا مینوشتم . میگفتم کسانی که حسرت این زندگی رو دارید بدونید که حسرتتون بیجهت هست و توضیح منطقی هم میدادم که چرا

توضیح منطقی شما همیشه این بوده که خانم اولی هست که مشکل داره و نمی فهمه می شه در کنار هم آرامش داشت. من و همسر و زندگیم هیچ مشکلی نداریم جز نفهمی خانم اولی.

الان هم که به سلامتی خانم اولی را شیرفهم کردی و همه چی آرومه من چقد خوشبختم

6)این همه حرف و حدیث و بحث و خود خوری و این کار ها رو نداشت . من اگر روی اجازه خانوم اولی پافشاری کردم ، بارها روی این قضیه هم پافشاری کردم که حتی با اجازه هم درست نیست آدم این کار رو بکنه چون دارم مشکلات خودم رو خانوم اولی رو همسر رو بهار رو میبینم . چطور این حرف من هیچوقت دیده نشد ؟ بارها از من سوال کردند تو خصوصی و عمومی و بارها و بارها بودند کسانی که منصرفشون کردم به هیچ قیمتی این راه رو نرید . بارها بودند کسانی که خصوصی نوشتند درگیر رابطه با مرد متاهل شدند و من با تمام توانم سعی کردم منصرفشون کنم و خدا رو شکر میکنم که موفق هم بودم و تونستم قانعشون کنم . در این که همسران اول باید بمونه شکی نیست . همین من . همین حسنا که شاید  خیلی ها الان دوست داشته باشند  اتهامات رو روانه اش کنند و بگند داره از همسران اول به نفع خودش استفاده میکنه . بارها و بارها و بارها گفتم هدفتون مستدام .  برای من چه فرقی میکرد که بیام نشویق کنم و بگم هدفتون مستدام ؟ مگه سودی به من میرسید . من واقعا از ته دل دوست داشتم همسران اول بتونند به همه ثابت کنند که  این نوع زندگی یعنی زندگی پر مشکل

7)ولی در مورد مهمترین قسمت که این مسائل اخیر هست . پرپری جون  من و سوگند انقدر میتونستیم با هم حرف بزنیم  که بیاد به من مستقیم بگه حسنا این مشکل بوجود اومده . دلم میخواست حتی بیاد بگه اصلا دیگه بین من و تو حرف و دوستی و هیچی وجود نداره . اصلا من خسته شدم . خسته شدم بس که اومدند  گفتند حسنا و زندگی حسنا . خدا شاهده من درک میکردم . این رک گفتن هزاران بار به نظر من برایم بهتر بود تا این که ببینم اون پست نوشته شده .  سوگند میتونست به من بگه حسنا تو داری ناخواسته باعث این مشکل میشی . اصلا سوگند آدم رک گفتن نبود . یاس میومد میگفت . خودت برای من مینوشتی . لیلی که عادت رک گویی داره میومد برای من مینوشت . نوشیده میومد مینوشت حسنا  تو داری دیگران رو به این باور میرسونی . خوب امتحانش که ضرر نداشت . اگر من محل نمیگذاشتم و حرف شما رو نمیشنیدم  ، بعد میشد یک فکر دیگه هم کرد

حالا که فهمیدی و گفتند گوش کردی؟ جز این که وقاحتت را بیشتر کردی .

آخه  عزیزم شما ماشالله پنج تا خانوم  با تجربه و منطقی . حداقل ای کاش اول بهترین گزینه که روراست گفتن بود رو انتخاب میکردید . من اگر انقدر غیر منطقی بودم که جبهه میگرفتم ، میشد کار دوم رو انجام داد پدر من رو هم در آورد

8)برای پست لیلی هیچی نمیگم . منظور در مورد متن پست . چون میترسم حرفی بزنم باز سوء تفاهم ها بیشتر بشه . من وبلاگ لیلی رو نمیخوندم .خوب طبیعی هم بود .دلیل نداشته من همه رو بخونم . سر قضیه  خودت که دلم  نمیاد حتی  یاد آوری کنم و نمیخوام ناراحتت کنم . رفتم و هر کی نوشته بود و تسلیت گفته بود خوندم . لیلی هم مستثنا نبود . تا این که برای من کامنت اومد پشت کامنت که لیلی منظورش به تو هست . و به سوگند که چرا با آدمی مثل تو دوست بوده . رفتم ببینم اصلا چی میگن . خوندم و خوندم و دیدم چه ربطی داره .  چرا باید لیلی به من بگه ؟ اصلا لیلی من رومیشناسه  که بخواد در مورد من پستی بنویسه ؟  به همین دلیل  رفتم  و به سوگند گفتم . عقل حکم میکرد من اول از سوگند که میشناسم سوال کنم که جریان چی هست . چون سوگند لیلی رو میشناختاز کجا می دونی؟ تو که لیلی نمی شناختی.  و  من رو هم میشناخت . 

توی پست لیلی که اسمی از سوگند نبود. چطور نفهمیدی منظور نویسنده تویی. اما از یک "او" فهمیدی منظورش سوگنده! 

وقتی اسم من و سوگند آورده میشه که تو چرا با حسنا دوست بودی و حسنا آدم اینطور و اونطور هست ، آدم عاقل اول میره  از اونی که میشناسه سوال میکنه . میگه اینها چی میگن

9)همونطور که نمیدونم دوستان خبر دارند یا نه . احتمالا یاس بدونه یک بار سوء تفاهمی شده بود سر  یک اسم . سوگند اومد از من سوال کرد جریان چی هست  این اسم از کجا اومده و من براش توضیح دادم . یا یک بار دیگه سر یک پی نوشت که سوگند از من سوال کرد منظورت به من بود ؟ من براش نوشتم  مگه من دیوانه هستم که بیجهت برای تو بنویسم منظور من به اون شخص بود .  خود شخص مورد نظر هم فهمیده بود منظور من به اون هست ولی خوشحال هم شدم که سوگند از من سوال کرد و برای خودش سوء تفاهم ایجاد نکرد که شاید حسنا بامن بوده . سر قضیه لیلی هم من به همین دلیل از سوگند سوال کردم . سوگند هم به من گفت نه اصلا ربطی به تو نداره جریان بین من و لیلی و  و همسران اول هست .  خودت میدونی اگر میخوای به لیلی بگی . من اگر به خودم شک داشتم که تعجب نمیکردم چطور شده لیلی اینطوری گفته .  باز  هم من حرفی نزدم دوباره کامنت و کامنت  که خدا میدونه کی بود لیلی به تو میگه  خودش اصلا متوجه نشد متن درباره اونه. اما سوگند را سریع توی متن شناخت و در آخر اومدم برای لیلی نوشتم

10) متاسف هستم که به لیلی گفتم خصوصی بمونه و بعد هم دیدم که چقدر این حرف من .... بماند . در هر حال من اگر به خودم شک داشتم که نمیومدم به لیلی بگم لیلی جون جریان چیه اگر من رو میگی هر چی هست رو کن . اگر شک داشتم میگفتم لیلی جون ممنون که نگفتی . یعنی من نمیتونستم بگم؟ یا اصلا نمیتونستم ساکت باشم؟ اگر مقصر بودم و گناهم این بود که لیلی گفته بود که  یا ساکت میشدم یا  میرفتم میگفتم ممنون نگفتی . اومدم با صراحت گفتم اگر من رو میگی  راضی هستم بیا علنی بگو . چون لیلی علنا نشونه های عکس من رو داده بود وبلاگ من رو داده بود   همین بالاتر گفتی اصلا متوجه نشدم من هستم و همش کامنترها می گفتند اما من می گفتم چه ربطی داره  بعد  میگفت اصل مطلب رو نمیگم . دوستانش کامنت میگذاشتن میگفتند ،غیر مستقیم تایید میکرد میگفت مستقیم نمیگم ؟ خوب خود شما بودی چه میکردی ؟ واقعا من باید به عقل خودم شک میکردم و خودم رو به اون راه میزدم که یعنی من احمق بودم نفهمیدم شما من رو میگید ؟  من تعجب کردم که  چرا باید در  مورد من این رو بگه و  شکی  به خودم نداشتم . آدم به خودش شک داشته باشه میره میگه ما را مس کنید ؟ که طرف بیاد واقعا همه چیز رو بگه ؟ یعنی من باید بیعقل باشم که این کار رو بکنم

11))پرپری جون همه ما آدم هستیم . شما میگی از کامنتهای خصوصی تا اون حد ناراحت میشدید بعد من نباید از پست عمومی که در لفافه خطاب به من بود و نمیدونستم به کدوم جرم ، ناراحت بشم و اصلا عکس العمل نشون ندم ؟  این کار یعنی به حماقت خودم مهر تایید زدم . خدا شاهده حرف هم نمیزدم گفته میشد عجب احمقی بود هیچی نفهمید یا عجب راست گفته بودند که صداش در نیومد . اینها رو گفتم که جواب سوال رو بدم که چرا اول به  سوگند گفتم و بعد برای لیلی نوشتم .

ولی برای نوشیده خانوم . من به سوگند نگفتم که نوشیده اون وبلاگ رو نوشته . حالا  چرا سوء تفاهم شده که من خدای نکرده به نوشیده برای نوشتن اون وبلاگ شک داشتم ، خدا میدونه . نوشیده که دو ماه نبود چطور نویسنده وبلاگ شده بود و میومد مینوشت . اگر بود که وبلاگ خودش رو مینوشت و در همسران اول بود . یعنی انقدر من عقلم نمیرسید که برم بگم نوشیده نوشته ؟ بر فرض محال ، بر فرض محال من چنین فکری هم میکردم . یعنی من میومدم به سوگند میگفتم ؟  من اصلا جواب اونها رو تو اون وبلاگ میدادم ؟

12)یک بار فقط پست  نوشتم که من  در اون وبلاگ کامنت نمیذارم هر حرفی زده شده از جانب من ، من نیستم . برای این که دیگران  بدونند زشت ترین کار هست که  با استفاده از اسم کسی رفت و کامنت نوشت .  همین . گیرم بر فرض من گفته باشم  سوگند هم به نوشیده گفته باشه . درسته که نوشیده همه جا بگه سوگند ایمیلهای حسنا رو به من نشون داد سوگند به من گفت چی گفته ؟ این یعنی چی ؟ یعنی اول از همه به سوگند میگه که حرف خصوصی دیگران رو میره براش میگه . من اگر گفته باشم که میگم گفتم . این که گفت سوگند حرفهاش رو برای من خبر میاره که بدتر بود . میتونست بیاد به من بگه به چه حقی پشت سر من حرف میزنی . من هم میگفتم حرف زدم یا نزدم به این دلیل یا اون دلیل . باید بره بگه سوگند ایمیلها رو به همه نشون میده ؟
ولی در مورد مهمترین بخش . این که من قبل از ازدواج با همسر دوست بودم و اجازه خانوم اولی نبوده . پرپری جون من مطرح شدن این موضوع رو با عرض معذرت فراوان و بسیار زیاد از همه شما 5 نفر ، تهمت میدونم .  چون نه دوستی در کار بوده و نه عدم اجازه ای . همونطور بوده که گفتم . ده بار دیگه هم میگم چون  واقعیت همین هست که چنین چیزی نبوده

13)به خدا قسم گفتن این حرف  و شنیدن این حرف که حسنا به سوگند راز زندگی اش رو گفته و راز زندگی اش این بوده که با همسر دوست بوده بعد خانوم اولی راضی شده  و رضایت داده ،  خیلی  برای من سنگینه . چون اصلا واقعیت نداره . من هیچوقت به سوگند چنین چیزی نگفتم . نگفتم چون چنین چیزی وجود نداشته . من مرض دارم وقتی چیزی نبوده بیام بگم هست ؟  این حرف برای من ناراحت کننده بود چون واقعیت نداشت . آخه چرا باید اینطوری گفته میشد . من پست نوشتم و گفتم با سوگند دوست بودیم حرف زدیم اختلاف نظر داشتیم . سوگند هیچ وقت من رو تشویق نکرد راهکار برای زن دوم ماندن به من نشون نداد راهکار برای به هم زدن زندگی اول به من نشون نداد . گفتم سوگند همیشه به من گفت حتی با اجازه هم اومده باشی نباید میومدی .  گفت اصلا نباید تحت هیچ شرایطی نمره ای رو به زن دوم شدن اختصاص میدادی . در کنار اینها انسان بودیم مثل دوتا انسان عاقل و بالغ با هم حرف میزدیم . اصلا دوستی ما به کسی ربطی نداره . بعد متهم شدم به این که از سوگند برای منافع خودم استفاده کردم .  ای خدا ای کاش سوگند بود و من اجازه داشتم ایمیلهای اخر رو   میگفتم

14)ولی اجازه ندارم و درهمین حد گفتم توی وبلاگ و اینجا هم همون حد رو میگم من نوشتم ایمیلها جعلی بوده که به دست لیلی رسیده . این رو توی خواب ندیدم . کف دستم رو هم بو نکردم  . این رو سوگند به من گفت که لیلی ایمیلها رو به من نشون داده و حرفهای من و تو نبوده و تحریف شده . من هم همون رو گفتم و بعد متهم شدم و دوباره خطاب قرار دادن من در دو پست و با لحن نازیبا . چرا ؟ چون چیزی که شنیده بودم رو گفتم . یعنی من باید به عقل خودم شک میکردم  که چنی ایمیلهایی بین من و سوگند نبوده و این حرفها ؟
وبعد متهم شدم به این که من باعث شدم حال سوگند بد بشه . من پست نوشتم برای دفاع از سوگند که سوگند به نام انسانیت با من دوست بود نه این که زن دوم بودن رو تایید کنه و متهم شدم به بد کردن حال سوگند و مقصر بودن ؟  سوگند برای من نوشت که ای سی یو هست و حالش بده و نمیدونه کی میتونه  با من تماس بگیره و جون پسر عزیزش رو قسم خورد که عکس من روبه کسی نشون نداده . راست هم گفت . نشون نداده بود
دو خط پایین تر می گی لیلی نشونه های عکس را درست می داد. یعنی سوگند به تو دروغ گفته یا تو به ما؟
15)الان که گفتی من  فهمیدم که نشون نداده ولی اون موقع از کجا باید میدونستم ؟  من یادم هست از خود سوگند سوال کردم تو رو خدا بگو عکسی که به لیلی رسیده همون عکس هست ؟ تو دیدی؟ شاید اونی که ایمیل فرستاده الکی گفته . گفت همونه که با همسر بودی . خوب من  چی باید فکر میکردم ؟ عکسی که فقط سوگند دیده بود و لیلی نشونه هاش رو میداد . شما بودی چه فکری میکردی .  این که همسر پیر نبوده و..... از این قبیل . من نگفتم از هر دوستی به سوگند نزدیک تر هستم ولی گفتم دوست بودیم .  دوست بودن دلیل بر تایید زندگی نیست . میشه سوگند بیاد به من بگه خوب کردی زن دوم شدی ؟ با عقل جور در میاد ؟ من اصلا این رو گفتم ؟
جقدر من زیاد حرف میزنم . برای مریضی سوگند خیلی ناراحت شدم . چندین ایمیل براش نوشتم که فقط خوب باش هیچی مهم نیست . بی جواب موند . متهم شدم به این که تلفنی با سوگند حرف زدم و گریه کردم . در حالی که اصلا شماره سوگند رو ندارم . اگر داشتم یک ثانیه صبر نمیکردم زنگ میزدم سوال کنم حالش چطوره . لزومی نداشت برای مساله ای که وجود نداشت گریه کنم

16)اینها رو میگم که رفع سوء تفاهم بشه . نوشتم  سوگند و خانواده اش اگر بخوان با من تماس بگیرند میتونند . چرا ؟ چون یاس گفت خواهر سوگند ایمیلش رو میبینه و از حال سوگند گفته . ایمیل من در هر دوتا ایمیل  سوگند بود . هم جیمیل و هم اون یکی  . اگر خواهرش میدید میتونست راحت با من تماس بگیره و سوال کنه  . نیازی نبود  به دیگران پیغام بده . همینطور هم شد . خواهرش زحمت کشید برای من کامنت نوشت  و ایمیل گذاشت و سوال کرد . من هم از حال سوگند پرسیدم و همه جریان رو توضیح دادم . هر چه بود . بارها هم تاکید کردم  که مهمترین قضیه سلامت سوگند هست . حتی به خواهر سوگند هم گفتم اگر امکان داره تلفنی به من بده که زنگ بزنم که براشون مقدور نبود و  من هم کاملا درک کردم . نمیدونم این جریان صدای گریه من در گوش سوگند بودن و اینها چی بوده . خدا شاهده خوشحال میشدم شماره رو داشته باشم هر روز زنگ بزنم فقط به این امید که  حالش رو بپرسم . 
بعد هم خواهر سوگند برای من ایمیل فرستاد . حتی اشاره هم کرد که شوهر سوگند و خودش کامنتهای اتاق فکر که بانو تو وبلاگش گذاشته خوندند . متوجه هم شده بودند جریان  در اتاق فکر چی بوده

17)از همه اینها گذشته .فقط دلم میخواد این رو بگم که ای کاش از این به بعد و در همه موارد همه ما ( اول از همه خود من ) قبل از هر چیز مشکلمون رو مستقیم به طرف مقابل بگیم که باعث ناراحتی خودمون و دیگران نشیم . واقعا متاسفم برای تمام این مشکلات و حرفها و سوء تفاهمها . من به سهم خودم معذرت میخوام اگر بین حرفهام حرفی زدم یا واکنشی داشتم که باعث ناراحتی شده . بیشتر از همه هم برای سوگند ناراحت هستم  . دلم میخواد بهترین خبر این روزها رو بشنوم که خبر سلامتی سوگند هست و میدونم همه این رو میخوان . ناراحتی برای همه پیش اومد پرپری جون شما  ، یاس ، لیلی ، نوشیده . میدونم همه شما ناراحت شدید هر کدوم به نوعی . واکنش همه که اشک ریختن نیست . شاید به نظربیاد من به گناه نکرده حقم بوده ولی برای من هم بود . که متهم شده بودم به دروغگویی به عوام فریبی و به هزار گناه نکرده . همه ما این روزها طعم تلخ بیمارستان رفتن   و بد حال شدن و  اشک ریختن رو چشیدیم . خودم رو قاطی نمیکنم که بگید باز خودش رو به ما وصل کرد  و حال مار و به هم زد و سوء استفاده از اسم  همسران اول کرد . میگم در هر حال  ناراحتی و بیمارستان و غصه برای همه بود .

18)در آخر هم باید بگم من اینجا نیستم که از من سوال بشه و جواب بدم و بحث در  کامنتها به راه بیفته . اومدم توضیح بدم . یک مطلب دیگه هم هست .  من به زودی ( نه فوری چون همه از این ماجرا و خوندنش خسته شدند ) پستی تو وبلاگم میگذارم . همه رو خطاب قرار میدم . این جمله را من کجا شنیدم؟ چقد آشناست! 

از خانوم و آقا و دختر جوان و هر کی حسرت زندگی من رو داره و به نظرش خوب اومده . با قاطعیت و به یقین خواهم گفت این نوع زندگیهای من نوعی ارزش حسرت خوردن نداره . حتی یک ثانیه و اونهایی که فکر میکنید خیلی خوبه . به این دلیل و به اون دلیل منطقی از من که وسط این زندگی هستم بشنوید . آگاه باشید که اشتباه محض هست و یادتون باشه حتی در تصورتون هم نیارید که خوبه . اگر من از روزانه هام مینویسم اگر  دارم زندگی رو اونطور که پیش اومده ادامه میدم اگر دارم از خوبی ها هم مینویسم دلیل بر تبلیغ و نشویق نیست و نخواهد بود . روزانه هام هست خب اگر این روزانه هاته و روزانه هات همه اش خوبیه چرا این زندگی بده؟ زندگی خوب یعنی روزانه های خوب دیگه. تو هم که می گی اگه از خوبیش می گم اینا روزانه هامه. اما این زندگی بده. شبانه هاش بده؟ 
ولی دلیل نمیشه همه بیان  و اصل قضیه رو در نظر نگیرند . اصل قضیه هم این هست که این نوع زندگی درست نیست . روزانه هام و خوبی هاش را ریز به ریز می گم. از تعداد ماچهای همسر بگیر تا تعداد شمع های روی میز سالگرد و ماشین عروسک و ... بدیش هم اینه که درست نیست دیگه. درست نیست. انجام ندید. درست نیست. 
ادمهای عاقل که ازدواج نکرده اید . یک ازدواج درست و منطقی و معقول داشته باشید نه این انتخابهای اشتباه

19)آدم میتونه گفتنی ها رو بگه . مطمئنا اون آدمی که باید متوجه بشه ، میشه آدمی  هم که نمیخواد متوجه بشه  تمام دنیا بیان بگن باز هم متوجه نمیشه
باز هم اگر مطلبی هست که فکر میکنید  من اگر بگم به نفع مبارزه با خیانت محسوب میشه خوشحال میشم مستقیم و بدون پرده بشنوم . در موردش فکر میکنم سبک سنگین میکنم و کاری از دستم بر بیاد انجام میدم .  خیلی حرف زدم واقعا معذرت میخوام  از این که آدم پر حرفی هستم.

پاسخ:پرپری:
گفتی وقتی می نویسی و هدف داری باید ظرفیت هم داشته باشی.. موافقم.. من یه همسر اولم اصلا اولی هم نیستم یه مخاطبم.. دلم میخواد جواب سوالامو بدونم.. یه تعداد سوالا من هستن.. یه تعداد سوالا دیگران.. اما قبلش جواب چند نکته:
سوگند نوشته بود صدای ضجه هایی در گوشم می پیچه.. من برداشتم این بود گریه های چهارده سال پیش خودش براش تداعی شدن خواهرش ایمیل زد گفت همسر سوگند گفته تلفنی با یه خانمی صحبت کرده و خیلی ناراحت بوده.. حالا کی بوده من نمی دونم.. 
سوگند علنا به نوشیده گفت حسنا برام ایمیل زده عقیده داشته نویسنده وبلاگ فلان و بهمان تو بودی چه جوابی بهش بدم؟
ماچندنفر-٢۳/٥/۱۳٩٢-۱:٠٩ ‎ق.ظ
پاسخ:پرپری:
من تا الان سرجمع برات چهار کامنت گذاشتم.. در شرایطی هم نبودم که بیام سوالی بپرسم..اصلا فکری به ذهن شلوغم نمی رسید.. اما یادت میاد برات چی نوشتم؟ برای نفس هم عمومی نوشتم حالا اتفاق افتاده چیزی عوض نمیشه اما هرگز نذار بچه ها به مادرشون بدبین بشن..به هرحال اون مادرشونه.. 
این ماجراها که پیش اومدن و منم بی فکر قاطی شدم.. ناراحت شدم حسنا.. دری وری هم بهت گفتم.. بد و بیراه هم بهت گفتم.. نمی تونم بگم که خیلی خانم و متین بودم که نبودم.. 
ماچندنفر-٢۳/٥/۱۳٩٢-۱:۱۸ ‎ق.ظ
پاسخ:پرپری:
الان یه چیزی که همه میگن اینه بیماری خاتم اول چه بیماری هست که امکان ... ندارن؟ 
چرا خانم اول که خودشون موافق بودن.. صحبت کرده بودن.. رضایت پدرتو جلب کرده بودن تا چند ماه بعد از ازدواجتون خبر نداشتن؟ 

چرا وقتی فهمید نذاشت همسر بیاد پیشت و جاروجنجال راه انداخت؟ خودش اجازه داده بود دیگه.. 
نوشتی همسرت فردی معروفه چطور راضی شد بهار با شکایتت به دادگاه احضار بشه؟ 
سوال منم اینه.. دوست دارم بدونم.. دختر جوونی مثل تو.. تحصیل کرده و شاغل.. انگیزه ش چی بوده از همسر دوم شدن؟ واقعا دلم میخواد اینو بدونم.. 
ماچندنفر-٢۳/٥/۱۳٩٢-۱:٢٢ ‎ق.ظ
پاسخ:پرپری:
تو الان مختاری که جواب بدی یا سکوت کنی.. اما وقتی می نویسی یعنی میخوای تجربه هاتو با دیگران شریک بشی.. میخوای بگی از فلان مسیر رفتم راه خوبی بود.. از بهمان مسیر رفتم راه بدی بود.. پس نمیشه مبهم نوشت.. یک بار واضح همه چیز رو بگو.. گره ها فکری همه ما رو باز کن..
ماچندنفر-٢۳/٥/۱۳٩٢-۱:٢٥ ‎ق.ظ


سلام پرپری جون . من اومدم اینجا و براتون نوشتم که  بیام و خودم رو توضیح بدم و  حقی برای حرف زدن داشته باشم . حداقل انقدر به فکرم رسید که اول اجازه بگیرم و بعد حرف بزنم. اون هم در مورد  مسائلی که در مورد من بیان شده  و شروع کننده اش نبودم و فکر نمیکنم کسی اومده بود از من اجازه گرفته بود که آیا میشه ما بریم در مورد مساله ای که در زندگی تو وجود نداشته ( تاکید میکنم وجود نداشته )  در لفافه یا آشکار صحبت کنیم و افترا ها  رو روانه کنیم یا خیر . در هر حال جریان رو توضیح دادم و  گفتم  و بررسی کردم . ولی دارم میبینم گویا الان بیشتر از قبل ،صحبت از اسمها شده و نه رسمها . کامنت اول رو که گذاشتم دوستان زیادی اومدند و برام نوشتند حسنا اصلا نباید میرفتی و یک دونه کامنت هم میگذاشتی و به نظر ما اصلا نرو و نیازی نیست تو توضیح بدی ولی من به احترام حرف خودم ، به احترام  کامنتی که خودم نوشته بودم اومدم و  نوشتم و توضیح دادم

2 ) پرپری جون. در حال حاضر  به احترام شخصیت خودم ،ترجیح میدم در اینجا پاسخی ندم . چون  همونطور که میبنی صحبت بین ما دو نفر  به تنهایی نیست . ترجیح میدم حرف  دوستان  که برام نوشتند رو گوش بدم و در وبلاگ خودم آخرین پست مربوط   به این قضیه رو بنویسم .  نام هم ببرم  ( چون  مساله از در لفافه گفتن گذشته و وقتی من با اسمم مخاطب قرار میگیرم باید با اسم ،مخاطب قرار بدم   ) و  همه چیز رو توضیح بدم .این کار  رو مناسب تر میبینم  تا در جایی حرف بزنم که هنوز هم سخن از اسمها هست و نه به گفته خانوم ملاحت ، از رسمها . حالا که هنوز موضوع، اسمها هست بهتره در جایی گفته بشه که هم خوانندگان وبلاگ خودم بخونند و هم بقیه  افراد که گویا کار مهم تری در زندگی شان ندارند جز سرک کشیدن در  روزمره های دیگران .  اون کلمه بقیه  افراد رو گفتم مخاطب کسانی بودند که شما  نوشتی میان و  از شما سوال میکنند و گره های ذهنی دارند . اتفاقا خواهم نوشت .

3 ) در کنار همه اینها لازم میبینم و شاید بشه  گفت بر خودم واجب هم میبینم که به همه این افراد یا دآوری کنم آدم در زندگی چطور حرف میزنه و  چه ادبیاتی رو رعایت میکنه  و تا چه حد این اختیار و اجازه رو داره که  در مورد مسائل زندگی دیگران دخالت کنه .این مورد برای من نیست . برای هر ایکس و ایگرگ دیگر میتونه وجود داشته باشه . چه در این دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی و روزمره ها در اجتماع و فامیل و حتی خانواده.

این هست که لازم میبینم در وبلاگ خودم بگم  چون مخاطب عده کثیری هستند و نه فقط چند نفری که اینجا رو میخونند . نمیدونم  امروز کی وقت کنم بنویسم . اگر وقت نکردم شب مینویسم . باشد که صحبت از اسمها تمام بشه و فرصتی بشه  برای همه  که هدفی فراتر از این رو برای خودشون انتخاب کردند تا به رسمها بپردازند .موفق باشی عزیزم .



کامنت برگ 144

 سایه٧:٠۳ ‎ب.ظ - دوشنبه، ٤ آذر ۱۳٩٢
سلام حسنا...
من خواننده خاموش وبلاگت هستم چن بار خواستم نظرمو بنویسم ولی منصرف شدم و الان مینویسم .از نظر من زن دوم شدن فی النفسه غیراخلاقی و زشت هست به دلایلی که هم تو میدونی هم من !
والبته تنها کار غیراخلاقی و زشت دنیا نیست.هیچ کس نمیتونه ادعا کنه که تو عمرش کار غیراخلاقی انجام نداده 
همه ما مواقعی به دیگران ظلم کردیم .تصمیمات اشتباه گرفتیم.حماقت کردیم .
فرق بین کارهای نادرست اینه که چقدر بازتاب دارن در زندگی دیگران .چقدر باید به خاطرش تاوان پس داد .
وارد زندگی دیگری شدن حتی اگه با اجازه خود اون اشخاص باشه نتایج خیلی بدی داره و باز هم مطمئنم تو بهتر از هر کسی به نتایج بد و شومش واقفی .
ارزش نداره حسنا ...تو فرصت جبران داری با بودنت توی اون زندگی آرامش رو از یک خانواده گرفتی . کافیه تصمیم بگیری که این وضع ادامه پیدا نکنه .
نه اینکه من از تو بهتر باشم یا پاکتر..... نه .من هم بدی کردم به دیگران من در حق یکی از نزدیکانم ناخواسته ظلم کردم و جای جبران نیست .عذاب وجدان دارم .
ولی برای تو فرصت جبران هست.
به حرفام فکر کن .
پاسخ:سلام سایه جون ممنون از همراهیت بغلماچ حقیقتش خیلی جای بحث نیست ولی این فی نفسه غیر اخلاقی بودنش رو در شرایطی قبول ندارم . در هر حال شرایط من طوری بوده که همیشه گفتم هنوز هم میگم شامل انتخاب اشتباه میشه ولی  عمل غیر اخلاقی نه خنثی در این که همه ما اشتباه میکنیم شکی نیست . هیچکدوم از ما آدمها مستثنی نیستیم و همیشه اشتباهات خاص خودمون رو داریم توی زندگی . هر کی به نوعی . سایه جون من به نتیج بدش کاملا آگاه هستم . بیشتر از بقیه . چون من خودم توی این زندگی هستم و با چشم خودم میبینم . این نتایج بد هم متاسفانه متاسفانه شامل هر دو طرف قضیه میشه .  عزیزم از کجا میدونی که من به این حرفها فکر نکردم ؟ چشم باز هم فکر میکنم ولی این رو بدون که  این من نیستم که آرامش رو گرفتم و متاسفانه با بودن یا نبودن من هم ارامشی برنمیگرده و همه چیز خوب نمیشه . اگر اینطور بود یک لحظه هم صبر نمیکردم . این رو از ته دل میگمافسوس ولی در حال حاضر زندگی خودم رو دارم و باز هم تاکید میکنم که نمیدونم در آینده چی بشه و چی پیش بیاد و چه کنم
حسنا بانو-٥/٩/۱۳٩٢-۱٢:٠۱ ‎ق.ظ
نظرات 141 + ارسال نظر
یاسمین شنبه 9 آذر 1392 ساعت 13:09

بانو جون کجایى؟ پست جدید رو دریاب، زنک خجالت هم نمیکشه به زور میخواد خودش رو توى این فامیل جا کنه ، بابا برو یک گوشه بشین خدمات بده پولت رو بگیر ، خوشم اومد بهار از خجالتت در اومد ولى خوب طفلک نمیدونه تو بى شخصیت تر از این حرفهایى و پدرش هرزه تر .

یاسمین شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:58

سکینه جاااااااااااان ، خدا نصیبت کنه از أین شرع مقدس، الهى أمین ، قول میدم ما قضاوت نکنیم

الهی که شوهر سکینه جان یه همتی بکنه، سکینه آرزو به دل نمونه

سروش شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:51

پیشنهاد من اینه که یه گروه بشید و به سرویس دهنده وبلاگ ها نامه بنویسید و دلایلتون رو مطرح کنید که فلان وبلاگ از نظر اخلاقی منع داره و مثلا فلان موضوع رو ترویج میده. سرویس دهنده ممکنه به دو سه نفر توجه نکنه اما چندین نفر بالاخره دیده میشن و وبلاگ های ناجور رو می بندن. زمان میبره و ممکنه دیر نتیجه بده اما بهتر از جایی که فریاد به جایی نرسد.

در ضمن خانم غنچه کامنت شما باز هم جواب من نبود و من فقط 2 خط پایانی رو جواب دادم. در مورد بقیه ش هم تا جایی که درک کردم موافقم

اقای سروش عصر اطلاعاته
دنیای ارتباطاته
مگه می شه با زور جلوی تبادل اطلاعات را گرفت. این وبلاگ را بستند می ره یه جای دیگه باز می کنه. خدا بده برگت سرویس دهنده و ...

مهم اینه که آدمها هوشیار باشند. آگاه باشند.
مهم اینه که من و ایشون و اوشون بفهمیم که این زندگی سراسرش پستی و ذلت و خواری و وقاحته!

من برای زنهایی می نویسم که متوجه مشکلاتی که حسنا به وجود آورده نیستند. متوجه پستی و مکاری این آدم نیستند. اونهایی که برای مرگ خانوم اولی دعا می کنند و از اینکه اون زن شکست بخوره و زندگیش را تقدیم حسنا کنه خوشحالند! از سالگرد شبیخون یک عفریته به یک زندگی خوشحالند و تبریک می گن. شاید بخونن و به خودشون بیان.

زنهایی که ممکنه گول راست و دروغ های این خانم را بخورند. حسنا صدتای من را تشنه می بره لب چشمه و برمی گردونه. نیازی به نوشتن و ننوشتن من نداره. در مکر و فریب دست شیطون را بسته. شما فقط به جوابهاش توی این پست نگاه کن و ببین چقدر مکاره. متن به این طولانی و کامنت به این طولانی نوشته جز پرت و پلا توش نیست.

وقتی بهش میگن این پرت و پلاها را ول کن و یک کلام ساده و صریح این سوال یک خطی را جواب بده، می گه به زودی در وبلاگ خودم می نویسم. به زودی اسم می برم. اینجا نمی شه. برم اونور توضیح بدم. به زودی فلان میکنم

فقط خدا به داد اون زنی برسه که این عفریته خراب شده رو زندگیششششش.....

غنچه شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:44

آقای سروش
حرف شما متین ولی بحث تعدد زوجات در جامعه امروزی ما که سن ازدواج بالا رفته و مشکلات اقتصادی گریبان گیر اکثریت قشر جامعه هست چالش برانگیز

و متاسفانه قوانینی حکومتی و شرعی وجود داره حمل بر تائید این مدل ازدواج ها و همه ما از اثرات خیانت در خانواده اطلاع داریم حالا هر چقدر قانون و شرع این اجازه بده ولی جامعه شناسی در این برهه منع میکنه این زندگی ها را و اثرات غیر قابل جبرانی می گذاره بر روح روان مردم خیانت دیده
جامعه که زنانش بیشتر از مردان تحصیل کرده هستند و در کرسی های شغلی قرار دارند نمی توانند همانند زنان کشور هایی همچون عربستان سعودی که به عده بیشتری به دانشگاه نمیروند و در سن پایئن ازدواج می کنند و از کوچک ترین امکانات همجون گواهینامه محروم هستند ( شک دارم چون تا چند سال پیش می دونستم نمی توانند گواهینامه رانندگی بگیرند الان نمی دونم این اجازه ارند یا نه ) قیاس شوند

چطور میتوانیم سکوت کنیم در مقابل وبلاگی که در حال تبلیغ و عادی نشون دادن این مدل زندگی هست و تعدد دختران محروم و ساده بیشمار هست

شما اگر پیشنهاد بهتری در مقابله با این مدل وبلاگ ها دارید ارائه بدهید مطمئن باشید استقبال می کنیم

سروش شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:20 http://aprilman.persianblog.ir

در ضمن دختران جوان و ازدواج نکرده و ابله کمی وجود دارند که به سبک هایی متفاوت وبیمارگونه از زندگی رضایت بدن و با خوندن مزخرفات ساختگی کسی البته از قول شما که من اونو نخوندم و نمی دونم چی هست جریانش، راغب به همسر دوم شدن بشن. بیشتر زنان بیوه و مشکل دار تن به هچین زندگیایی میدن. کسانی که به حدی از بی تفاوتی در زندگی زسیدن که فقط مثل یک غریق به هر چیزی چنگ می زنن که غرق نشن حتی زندگی یک مرد متاهل...
در غیر این صورت یا اون مرد نامرد اول بهشون نگفته که متاهله و خانوم بعدن فهمیده که کار از کار گذشته یا همن طور که گفتم از نظر جسمی روحی و جنسی بیماره و عقده ها خفته داره.

سروش شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:11 http://aprilman@persianblog.ir

سرکار خانم غنچه اتفاقا فرمایش شما در تایید حرف من هست. من عرض می کنم چنین چیزهای عبثی نباید نوشته بشه و خانومایی مثل همسر من و شما تحصیل کرده ها نباید دیتیل کامنتا و جوابای اون ادما رو از حفظ بگن. من متوجه شدم که شما به نوعی مبارزه می کنید اما خودتون یه نگاه عمیق تر به چند کامنت همین صفحه بندازین ببینید به این میگن مبارزه؟ منطقی نگاه کنیدا، من اصلا شاید دیگه اینجا نیام که خیلی اتفاقی هم دفعه اول اومدم. به خودتون جواب بدید، ببینید شمای نوعی دارید فرافکنی می کنید یا مبارزه؟

سالومه شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:09

بچه ها من سوالم جدی بود. کسی ایمیل دریافت کرده درباره ی بیماری اون خانوم؟ آخه گفته بود ایمیل بدین جواب می دم. پس چرا بقیه باور می کنن؟

غنچه شنبه 9 آذر 1392 ساعت 12:02

آقای سروش
اگه متوجه بشید همسرتون یک وبلاگ می خوانه که یک خانمی شوهر داره بعد برای خوشگذرونی رفته با یک پسر جوون پولدار و به شوهرش خیانت میکنه و زندگی عالی داره و شوهر و بچه اش دور انداخته و پسر جوون هم عاشقش وشریک جرم خیانت و از عشق و حالشون می نویسند و خیاتنی که به یک زندگی می کنند و مشتاق این زندگی شده
بازم به همسرتون اجازه می دید بره اون اون وببلاگ بخونه !؟
یا منع اش میکنید از خواندن اون وبلاگ
و یا وقتی متوجه بشید که تعداد زن هایی که اون وبلاگ می خوانن بسیار بالاست این احساس نمیکنید شاید این بلا سر یک مرد و یا یک زندگی بیاد ؟

مطمئن باشید همه ما هایی اینجا کامنت میگذاریم تحصیلان داریم و مطالعه به اندازه داریم که متوجه شدیم این وبلاگ جز داستان پردازی چیز دیگه نیست و در حال انحراف اخلاقی برای دختران جوان و این احساس مسئولیت در قبالش داریم
اگه یک مشت زن کم مطالعه بودیم مطمئن باشید که مثل خواننده های اون وبلاگ متوجه داستان پردازی ها و مشکلات یک شخص بیمار نمی شدیم و مثل اون ها رفتار میکردیم

غنچه شنبه 9 آذر 1392 ساعت 11:55

حسنا جون شما که انقدر صلاحیت روحی و اخلاقی داری
یک هوو هم برای مادرت و خواهرت جور کن
بگذار اونا هم یکم از صلاحیت های روحی و اخلاقی تو بهرمند شن
نگو بابا و شوهر و خاله هم خودشون نمی خواهن تو هم می تونی همون اسلحه که خانم اولش پشت سرت گذاشت پشت سر اونا بگذاری عقدشون کنی

چطور برای مردم نسخه میپیچی چرا خانواده خودت از تفکر تاب دخترشون بهره مند نشوند حیف دختر با این کمالات کارگر جنسی نحویل جامعه دادند خودشون بی بهره باشند

سروش شنبه 9 آذر 1392 ساعت 11:54 http://aprilman.persianblog.ir

من اگر متوجه بشم همسرم وقتشو برای وبلاگ های اونجوری میزاره جدن ناراحت میشم، حیف نیست وقت مطالعه و پیشرفت و ورزش رو به حرفای خاله زنکی اختصاص داد... من نمی دوم اون وبلاگی شما ازش حرف می زنید رو کی می نویسه اما فقط یه ادم ابله می تونه وقت خودشو ودیگران رو این طور تلف کنه، البته توهین نشه، شماها هم باید روش مناسبی برای خودتون در نظر بگیرید کله پاچه مردمو بار گذاشتن خودشم قبیحه...

غنچه شنبه 9 آذر 1392 ساعت 11:47

یک نفر این پائین کامنت گذاشته که روابط پسر و دختر اشتباه ولی تعدد زوجات درست و حسنا عالم هم گفته هر کی بگه تعدد زوجات اشتباه صلاحیت روحی و اخلاقی نداره

یعنی حسنا جان زنی که یک زندگی بهم میزنه و به خاطر 6 کارگر جنسی میشه و آرامش و احترام اعتماد توی یک خونه از بین میبره خیلی به اصول اخلاقی پایبند
اصول اخلاقی کسی داره که خودش فروخت یک خانواده بهم زد آینده یک زن و بچه از بین رفت

صلاحیت روحی کسی داره که عزت نفس داره خودش به پول نمیفروشه
توهین تحقیر برای خودش نمیخره

صلاحیت روحی کسی داره که با یک وبلاگ خلا های تنهایی و روحی خودش درمان نمیکنه صبح تا شب کامنت جواب بده و چشم به راه کامنت باشه یکی بهش تو دنیای مجازی توجه کنه به خاطر یک داستان جلب توجه کنه مشکلات روحی خودش حل کنه از واقعیت های زندگیش فرار کنه
بعد یک حرف هایی هم تو وبلاگش بنویسه تا حالا یک بار هم تجربه نکرده ولی آرزو داره
خوب آرزو که بر هیچ کسی ایراد نیست هر کسی می تونه آرزو داشته باشه ولی نه اینکه این اجازه به خودش بده به عنوان یک دروغ بنویسه و با احساسات دیگران بازی کنه

بعد رابطه دختر و پسر کجای دنیا و یا تو همین ایران خودمون کجاش پسندیده نیست
یک پسری که عاشق میشه و یک دختری که عاشق میشه هیچ مکتبی محکومشون نمیکنه به خاطر عشق و زیبا ترین نعمت خدا رو تجربه می کنند

چه بهتر که یک پسر در دروان جووونیش تجربه عشق داشته باشه تا مثل بعضی از مرد ها عقده نباشه وقتی ازدواج کرد تازه یادش بیوفته جوونی نکرده تو ست 50 سالگی بیوفته دنبال زن جوون و کارگر جنسی برای خودش جور کنه

غنچه شنبه 9 آذر 1392 ساعت 11:34

سلام به همه دوستان گلم بخصوص بانو عزیز

ممنون از لطف همه تون
شادی گلریز آیناز الهه یاسمن مهسانارین

خدا رو شکر تولد به خوبی و خوشی تموم شد کودک درون همسری ما هم خیلی فعال نشد فقط یکم حاشیه داشت که اونم تو هر مهمونی پیش میاد
گل پسرمون اولاش خوش اخلاق بود فقط آخرش خوابش گرفت بد اخلاق شد صاحب مجلس از همه زود تر رفت خوابید یکم به شلوغی هم و صدای بلند عادت نداره

خوب یزدانی جان خوش آمدی
کیانی جان اون دفعه سر پروژه غیبتت موجه بود این دفعه غیبت کنی باید با بزرگ ترت بیای

غنچه جان به سلامتی

مبارک باشه. ایشاله سالهای سال کنار هم تولدش را جشن بگیرید و یه روزی برسه که غنچه سرتولد بگه، مامان من دیگه خسته ام می رم بخوابم، شما تولد را ادامه بدید. آیکون غنچه 93 ساله قدم زنان به سمت اتاق خواب

لالا شنبه 9 آذر 1392 ساعت 10:37

میگن همه چی تخصصی شده دیگه نمی دونستم خراب شدن رو زندگی بقیه هم علم و صلاحیت می خواهد که حسنا ادعا می کنه داره!

یعنی فرض کنید این همه حقوقدان و سیاستمدار درجه اول با گرفتن مشاوره از بهترین متخصص ها نشستند در امریکا و اروپا و استرالیا قانون گذاری کردند که چند همسری ممنوع باشه از نظر حسنا صلاحیت علمی و روحی ندارند! حسنا می گم نرو پیش جاری این استعدادتو کشف می کنند اونجا گروگان نگهت می دارند قضیه هدهانتیگ و اینا دیگه....

مریم شنبه 9 آذر 1392 ساعت 08:37

سکینه ٤:٥٠ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٦ آذر ۱۳٩٢

سلام حسنا خانم.وبلاگت جذاب وخوندنیه.ممنون از شما که با نوشتن از خودت فضای جدیدی رو باز کردی.چرا ما ایرانی ها بگم...این طوری هستیم خود خواه که با حکم خدا وکاری که خدا اجازه داده اینطور رفتار میکنیم.چطور دوست شدن دختر وپسر بد نیست وتعدد زوجات بده؟؟ هر وقت یک حکم خدا بهش بی محلی بشه جامعه به گج راه میره .البته این بخث طولانیه ..


پاسخ:سلام سکینه جون ممنون ازت برات شادی باشه . متاسفانه خیلی ها دوست دارند بر مسند قضاوت بنشیند غافل از این که نه علمش رو دارند و نه صلاحیت روحی و اخلاقیش رو

-------------------------
این سکینه هم می خواد آوار بشه روی زندگی یکی دیگه

مارال پ شنبه 9 آذر 1392 ساعت 02:03

پرپری یادش رفت بپرسد چطور خانم اولی اول از مردک سند و شرکت خواست بعد خواستگاری حسنا رفت بعد چهار ماه نمی دانست اینها با هم هستند بعد از اینکه فهمید حسنا مردک با هم هستند غش کرد

به نظرم این داستان از عقب به اول بخوانید ماجرای باج دادن به خانم اولی بادادن سند و شرکت با عقل جور در می آید
آره فکرش را هم بکنی حسنا زیاد دروغ ننوشته فقط ماجرا بر عکس نوشته است

مارال پ شنبه 9 آذر 1392 ساعت 01:54

سلام بانو
خسته نباشی

سلام خانوم. از اینورا

مارال پ شنبه 9 آذر 1392 ساعت 01:53

پرپری یک سوال پرسید مریضی خانم اولی چی هست؟
این همه متن درهم بر هم نوشت اما نگفت مریضی خانم اولی چی هست

[ بدون نام ] شنبه 9 آذر 1392 ساعت 01:33

نازی، آن یکی زن ، وبلاگش بست؟

سیب شنبه 9 آذر 1392 ساعت 00:24

یه وبلاگیم هست طرف هم دوس پسر داره هم با مردی که زنش در آستانه طلاقه در ارتباطه، معلوم نیست کی چی بهش گفته عشقولانه هاشو فرستاده رمزی

مینا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 23:12

سلام خانم مبینا میشه ادرس جدید وبلاگ دختری با زندگی پنهانیو بدین

تو لینکهای عسل خانومی هست

کیانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 22:33

بانووووووووو یزدانیییییییی مهسا جوون بابا من پروژمو همون 4شنبه عصری میل کردم رف بعدشم لب تابو مودممو زدم زیر بقلمو پریدم تو قطار امدم خونه البت پس فردا بر می گردم دوباره و روز از نو روزی از نو

سلام
خوش بگذره.
پس بالاخره پروژه را تحویل دادی یه نفسی کشیدی

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 22:26

خواهش می کنم ایناز جان
نه بابا داره شیر خشک می ده ، اروغ می گیره ، پوشک عوض می کنه

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 22:21

من ایمیل زدم. یکی از برگهای آرشیوش را برام ایمیل کرد. از همونهایی که تو آرشیو است.

اونها که بیماری توش نبود.

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 22:17

حسنا سر زا رفت
کجاست؟

الان بچه پیش خانواده پدرش هست و عمه و مادربزرگ و ... اونجا هستند. حسنا را که راه نمی دن تو جمعشون. چون حتی اگه خانم اولی حوصله نداشته باشه و نخواد زیاد بمونه، مطمئنا بهار می خواد بمونه پیش خانواده اش.

حسنا هم نشسته تو خونه کامنتهای ما ارا می خونه. دنت وری

راحله جمعه 8 آذر 1392 ساعت 21:53

گلریز جان
مادر شوهر از آبروی زندگی 50 ساله اش می ترسد برای همین هم تا حسنا را می بیند نصحیتش می کند این کاری که هر مادری وقتی یک زن بی حیا وارد زندگی فرزندش می شود می کند . دم این مادر خوب و مهرابان گرم
بهار یک دختر سن ازدواج از مرد چه تصوری دارد تا جوان هستی زندگی زبانزد خاص عام است بعد یک ه ر زه 28 ساله وارد این زندگی زبانزد خاص و عام می شود و همه آن عشق پوچ تو خالی می شود. بهار شانس بیاورد نسبت به مردها کینه و دشمنی پیدا نکند این بچه تمام آرامش وسلامت فکری اش به خاطر ه رز گی حسنا وهمدستش آسیب دیده است

راحله جان، یه چند ماهی از این روش استفاده کردند که با حسنا حرف بزنند و قانعش کنند از این زندگی بره، وقتی دیدند این خانم پرروتر از این حرفهاست گذاشتنش کنار.
دیدی که برای موضوع خونه هم می خواست از پدرشوهره کمک بگیره که به خانم اولی بگه حسنا خونه را خالی نکنه. پدرشوهر نه حاضر شد بیاد خونه حسنا، نه حاضر شد خونه راهش بده. تو پارک حسنا را دید.
حتی نبردش یه کافی شاپ یه لیوان چای بهش بده. حسنا رفت پارکی که هر روز ایشون می رفت قدم می زد، دیدش و بهش گفت و اونم گفت نمی تونم کاری برات بکنم.

حالا همون پدرشوهر یهویی خانم اولی را انداخته دور و حسناپرست شده؟ اونم حسنایی که می گه آدرس و تلفن خونه ام را بهشون نمی دم

هیچ کس تو اون خانواده چشم نداره حسنا را ببینه. جز مردک برای هرز..گیش

آیناز جمعه 8 آذر 1392 ساعت 20:21

مهسا جان من مبینا جان و باشما اشتباه گرفتم

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:46

عسل بهاری عزیز واقعا متنت عالی بود .
ولی چه جوری شدن رو بهمون بگو ؟ چه جوری بازی کنی و بجنگی تو سطح خودت ؟
می شه بیشتر توضیح بدی ، ممنون می شم عزیزم

سلام
(نمی دونم چرا نظراتم ثبن میشه؟!!)
دوستان عزیزی که از این وبلاگ میان...چون من آی پی که توی این وبلاگ باهاش نظر می ذارن رو نمی دونم پس نمی تونم تشخیص بدم شما همون هستین یا نه!!
لطفا رمز رو از بانو بخواین(البته می دونم اونم مشغله داره اما راه دیگه به نظرم نمی رسه)
این پست بدون رمزه...مختصری از پست قبل توش هست...اگه ابهامی بود توی نظرات بذارین سعی می کنم توضیح بدم

عسل بهاری! جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:23

سلام
دوستان عزیزی که از این وبلاگ میان...چون من آی پی که توی این وبلاگ باهاش نظر می ذارن رو نیمی دونم پس نمی تونم تشخیص بدم شما همون هستین یا نه!!
لطفا رمز رو از بانو بخواین(البته می دونم اونم مشغله داره اما راه دیگه به نظرم نمی رسه)
این پست که جمع بندیه حرف هامه بدون رمزه...مختصری از پست قبل توش هست...اگه ابهامی بود سعی می کنم توضیح بدم
http://bahar-e-asal.blogsky.com/1392/09/08/post-31/

آیناز جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:10

چرا چندروزه این پرشین بلاگ مسخره بازی درمیاره بعضی از وبلاگ ها بازنمیشه ؟

آیناز جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:08

شاید بیماری دیابت باعث بشه کسی ازلحاظ جنسی کم میل بشه یا داروهای قلبی هم همینطور
اما ما داریم ازیک زن حرف میزنیم
نه ازیک مرد

حسنا طوری می گه سالهاست که هییییچ رابطه ای نبوده انگار خانم اولی راهبه است و مردک کشیش.

آخه این مردک وضع خرابی که حسنا تعریف می کنه می تونه سالها هیییییچ رابطه ای نداشته باشه؟ با عقل جوره؟ مرد عادیش هم نمی تونه، این که دیگه معلوم الحاله

البته نه از طایفه ما، از یه طایفه دیگه و از یه لحاظ دیگه معلوم الحاله

آیناز جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:06

مهسا جان اگه این زنهای دوم پررو نبودن که اویزون این زندگی ها نمیشدن
محیا که یه وب سهله ببین چطوری به اون زندگی بی درو پیکر چسبیده اگه این مردک نباشه به یکی دیگه میچسبه مثل وب درست کردنشون که ازرو نمیرن

من نمیدونم حسنا چطوری تنهایی به این نتیجه رسیده که اگه ازاین زندگی بره ارامش به این زندگی برنمیگرده
حسنا باورکن به مرور زمان همه چیز برمیگرده مطمئنن مثل اولش نمیشه اما ارامش برمیگرده البته اگه تو بری

بیچاره بهار دلم خیلی واسش میسوزه چطور میتونن این کنه رو اززندگیشون بیرون کنن
این که تو دنیای مجازی انقدر سمج هست تو دنیا واقعی دیگه چی

سالومه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 14:48

واقعا هیشکی از اونایی که بهشون گفت ایمیل بزنین تا بیماری خانوم اولی رو بگم، جواب ایمیل گرفته؟ واقعا بیماریش چیه؟

گلریز جمعه 8 آذر 1392 ساعت 14:36

دوستای خوبم لطفا تا جایی که از دستتون بر میاد به مناطق زلزله زده کمک کنید. تو این زمستون خیلی سخته به خدا.

گلریز جان ممنون از کامنت خوبت.
کاش این زلزله دست از سر ما برداره. هوا که همه جا و همیشه آلوده است. هر دو سه ماه یه بار یه جا زلزله می آد. کی می شه یه کم ما روی آسایش ببینیم؟

در مورد پیغامت برات خصوصی نوشتم. اولین پست وبلاگ
رمز: آدرس کامل ایمیلت

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 13:33

مهدیس ۱٠:٠٧ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٢٥ مهر ۱۳٩۱
سلام عزیزم.تو با این شرایطی که توش هستی احساس خوشبختی می کنی؟میگی جوونی و زیبا و شاغل و خونه داری از خودت.نمی شد صبر کنی تا با یه مرد بدون همسر ازدواج کنی؟یه جا نوشته بودی اهل حجاب نیستی.جالبه که حجاب رو که اسلام گفته قبول نداری اما زن دوم رو قبول داری...از اسلام هرچیشو که دوست داری و به نفعته قبول داری؟!در ضمن هر مردی نمی تونه 2تا زن داشته باشه.اولین شرطش عدالته که شوهر شما نداره...
پاسخ: سلام مهدیس جون در مورد این چیزها قبلا گفتم و این که احساس خوشبختی میکنم یا نه . اگر خونده باشی هیچوقت نگفتم که کارم صد در صد درست بوده . من کی توی این وبلاگ علت این که زن دوم شدم رو به قوانین اسلامی ربط دادم که شما اینطوری میگی . اگر همسر عدالت رو رعایت نکرده هم در مورد من بوده و فکر میکنم من هستم که باید ناراحت باشم یا اعتراض داشته باشم . اگر عدالت داشت هم که صدای همه در میومد تو اندازه خانوم اولی حق و حقوق داری و تو تازه اومدی و اون قبلا بوده و ......
حسنا بانو - ٢٦/٧/۱۳٩۱ - ۱:۳٧ ‎ق.ظ


خوب عزیزم تو کارگر جنسی هستی ، می فهمی ؟ زن دومی ؟ برای رفع نیاز جنسی مرد هستی ،چرا باید عدالت بین تو و خانم اولی برقرار شده

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 13:30

عاطفه٦:٢۸ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٢٥ مهر ۱۳٩۱
اااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!چه طور شده خانوم اولی با همسر مسافرت رفته!اگه خوب شده باشن ککه خیلی خوبه!یه دفعه چه اتفاقی افتاده!
ای حسنای بدجنس!نکنه از ناراجتی اشتی همسر با خانوم اولی تب کردی؟!!!!!!حالا فهمیدم!ای ای ای... !!!!!!!!ابرونیشخندچشمک
پاسخ: خانوم اولی گفته بود من نمیام همسر میخواست با بهار بره که ظاهرا بهار مامانش رو راضی کرده بود با هم رفتننیشخند من هم امیدوارم خوب شده باشن و آشتی باشن . ببین حالا روز روشن برای ما حرف در میاری از دست تو خنده من از شمال اومدم تب کردم اون موقع هم هنوز خانوم اولی راضی نشده بود بره اصفهان


چه تیکه ی ریزی اومد عاطفه

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 13:29

علی۱٠:۳٧ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ٢٥ مهر ۱۳٩۱
سلام من تازه دو زنه شدم هنوز زن اول نفهمیده و تا میتونم نمی خوام بفهمه اما داستان زندگی شما را خوندم ترسیدم واقعا این کارا را میکنی یا زن اولیه جرات داره این کارا را بکنه من که تصمیم گرفتم هر کدوم لات بازی در آورد حالشا بگیرم البته بعید میدونم هیچکدوم جرات کارای شمارا داشته باشن
پاسخ:من بارها و بارها میخوام بعضی کامنت ها رو حذف کنم حرف نزنم مثل اینکه نمیشه . کارهای من و خانوم اولی به کنار. کاری نکردیم اگر هم مشکلی هست به خودمون مربوطه . جنابعالی چطور ؟ واقعا این کار رو کردی ؟ شما خیلی با جرات بودی. شیر مرد بودی چرا از خانوم اول اجازه نگرفتی یواشکی رفتی زن دوم گرفتی؟ بهتر هست حال جنابعالی گرفته بشه که لات بازی بیشتر شایسته کار شماست . اسم کار شما رو چی میشه گذاشت ؟ زیر آبی ؟ ترس از این که علنی زن بگیری ؟ هر چقدر میخوام در جواب دادن متانت و صبر به خرج بدم نمیشه
حسنا بانو-٢٥/٧/۱۳٩۱-۱:۱٤ ‎ب.ظ

عزیزم خودتو فراموش کردیااااااااااااااااا
کار همسر رو فراموش کردیااااااااااااااااااااااااااا
رطب خورده منع رطب چو کند ...

الهام جمعه 8 آذر 1392 ساعت 13:08

سلام
خسته نباشید
منم قبلا دروغهای این خانم رو باور کرده بودم و حتی دلم هم در پستی مثل مرگ پسرک واقعا میسوخت. اما بعدش که فکر کردم خیلی تناقض دیدم راستش من همش تصور میکردم که خانم اولی از شدت بیماری از روی تخت نتونه بلند بشه اما بعد دیدم نه خانم ماشالا قدرت بدنی خوبی دارن که میتونن با همسر کتک کاری کنن و خیلی هم شیک و مرتب و امروزین و کرم شب و دور چشمشون قضا نمیشه (توی پستی حسنا در مورد مراقبت های خوب همسر و خانم اولی گفته بود)مسافرت ها شون هم که به راست .که این با کلکسیون بیماری یه زن کاملا در تناقضه!!!
از اونور یه کسی که اشتباهی هم کرده باشه و حاضر به زن دوم شدن شده باشه چه دلیلی داره ادامه بده اگه از یه خانواده فرهیخته نه یه خانواده معمولی هم باشه ؟؟کار و خونه هم که داره خانوادشم پشتشن خوب خیلی ببخشی مریضه بمونه و تحقیر بشه؟؟
والا آدم خوبه یکم برای خودش ارزش قایل بشه.
من الان فقط ناراحتیم از اینه که بهار با دیدن زندگی خوب حسنا اونم تصمیم بگیره بشه زن دوم

عسل بهاری! جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:58

اینم واسه زنانی که زندگی مردشون توی آزمون زندگی زناشویی چندتا واحد افتاده....
http://bahar-e-asal.blogsky.com/1392/09/07/post-29

بانوجان رمز رو واسه شما خصوصی فرستادم....به دوستایی که می شناسی بده لطفا!!

حرف های دوستانی که اینجا کامنت می ذارن خیلی واسه نوشتنم موثر بود...از همشون ممنونم: مهسای شیطون!، لالا، شادی، گلریز، سحرم، غنچه، آیناز، نارین، الهه، کیانی، پزدانی......و بانوی گلم!

ممنون برای رمز

مبینا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:55

کامنتای پست جدید دخترى با زندگی پنهانو خوندین!یه بار مسدودش کردن از رو نرفته!این زنای دومى هر روز پر رو تر از دیروز میشن!یعنى اعتماد به نفس مهیارو برم من

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:42

سارا٩:٠۳ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٢٤ مهر ۱۳٩۱
حسنی جان من فکر می کنم شما هر چند وقت یک بار باید اعلام کنی که خانم اول به دلیل ناتوانی از انجام امور جنسی به همسرش پیشنهاد ازدواج مجدد داده است. این طور خوانندگان در مسیر درست زندگی شما قرار می گیرند و مرتب به ورطه پیش داوری نمی افتند!
پاسخ:سارا جون فکر میکنم باید همین کار رو بکنم .زبان و بر همگان روشن کنم که اونها هیچ رابطه ای با هم ندارن.من نمیدونم اون آقا.... بگذریم . حالا یک حرفی شدشرمنده
حسنا بانو-٢٤/٧/۱۳٩۱-۱٢:۳٩ ‎ب.ظ



بعله حسنا برای 6 زن دوم شد و نذر 6 داشت

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:40

بله مهری جون جاده شمال رو آباد کردم

همسرتم تو این جاده ها از دست دادی ، یادته
تو زندگی خانم اولی و بهارم اباد کردی

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:37

تب خطرناک هست ولی به قول نلی جون بچه یک روزه که نیستم حتما عامل ویروسی دارهنیشخند متاسفم برای مشکل کلیه که پیش اومده بودناراحت من هم تا حالا آزمایش ندادم منتطرم ببینم علائم ویروس خودش رو نشون میده یا نه واقعا بدون علت هست


حسنا توام کلکسیون بیماری هارو داری پیدا می کنی .
مشکل کلیه ام داری ؟

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:32

ممنونم دوست بی نام
هی کار حسنا داره سخت تر می شه

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:31

حسنا یکم خلاقیت به خرج بده و بیماری رو پیدا کن دیگه.
تومور بدخیم فرج
Malignant Growths of the Vulva

خوب این دیگه بدترین حالت ممکنه که طرف سرطان داشته باشه .
که البته حسنا قبلا تو کامنت هاش گفته که این بیماری کشنده نیست .

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:28

در صورت اجاره رحم در یک کشور ،درحالیکه والدین شهروند کشور دیگرى باشند که رحم اجاره اى را غیر قانونى می داند دریافت شناسنامه و ...براى کودک خیلى سخت ،زمانبر و منوط به گذراندن مراحل قانونى پیچیده اى است،و در بعضى کشورها مثل فرانسه هم غیر ممکن است
http://www.familylaw.com.ua/index.php?option=com_content&view=article&id=69&Itemid=98&lang=en

یزدانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:26

خب سختش کردی مهسا
فارسی بنویس خانوم بتونه بخونه
نوشتی زود خوب میشه؟
پ بدردش نمیخوره
یه مریضی دیگه پیدا کن

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:19

البته اگه به موقع درمان نشه کشنده است ، ولی اگه درمان شه بیمار 6 هم می تونه داشته باشه

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:18

بدترین حالت ممکن ، Malignant Growths of the Vulva هست که طرف رو می کشه در اخر .
ولی چون حسنا کمترین اشاره ای به این مسئله و حتی روند درمانش نکرده پس این مسئله هم منتفیه .

الان حسنا بدو بدو میاد می گه بیماری خانم اولی اینه

یزدانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:13

آره حسابی حالش گرفته شده بود
قشنگ معلوم بود میگرنش عود کرده
وای با یه کامنت خیلی حال کردم
نوشته بود یکی بخاد خودش رو بندازه تو چاه
یعنی کاملا دهنش رو بست

یزدانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:08

بیماری خانوم اولی:
مسدود بودن خلل و فرج
شگفتا پ چطوری بهار؟؟؟؟
گرده افشانی
پ چطوری دنیا اومد؟
مدل کانگرویی
خانوم اولی کیسه داره

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:08

جدا حالش گرفته شد ؟
چخه حسنا چخههههههه
یزدانی بیماری خانم اولی رو افشا کن ببینم

یزدانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:06

مهسا ازت خوشم اومد که رگباری حالش رو گرفتی
اینقدر کفری بود که صاف پاچه تورو گرفت
وگرنه روزی 120 تا کامنت ما میدیم با عنوان بیماری خانوم اولی چیه دریغ از جواب
البته یه ایمیل به من زد و بیماری خانوم اولی رو افشا کرد...

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:04

اگه اجاره ی رحم تو یه کشور غیرقانونی باشه و بعد تو بری تو یه کشور دیگه این کارو انجام بدی ، انوقت تو کشوری که این مسئله غیرقانونیه ، بچه ات رو میپذیرن ؟ برا بچه مشکلی پیش نمی اد ؟

یزدانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:03

یه منبع موثق محل زندگی جاری خانم رو افشا کرد
شایان ذکر ست این منبع موثق همان منبعی ست که شامل مکانها و زمانها میشود
جاری جان واتیکان زندگی میکنن
نمیتونم بگم به چه عنوانی اما میگم
راهبه دیر سنت کاردینال می باشن
از من نشنیده بگیرین
چون ممکنه شامل زمانها و مکانها بشم
آخه زن حسابی کشور رو نمیگی چون ممکنه مچ ت رو بگیریم نه برای مسائل امنیتی ...همچین کلاس واسه فک و فامیلت میزاری که فک کنیم یه جورایی به کلیدساز قهرمان ربط پیدا میکنی..برو ننه بزار باد بیاد

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 12:02

چه جالب ، تو خیلی از کشور ها اجاره ی رحم غیرقانونیه
اره یزدانی ، قرار بود 4 شنبه تحویل بده ، اهان یادم نبود کیانی هم هستی تو

جالبه نوشته اون من رفتم برای بقیه کامنت گذاشتم ، عزیزم من اگه بخوام بذارم خودم می گم که کامنت گذاشتم ، مثل اون کامنت که برای همه گذاشتم ، عفیفه اومد و مارو گاز کرفت .

یزدانی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:57

مهسا جون کیانی پروژه داره؟
یعنی نیست دیگه؟
خب چون من الان هستم پس همانا کیانی م
بزار حسنا اینا یه کم تو آمپاس بمونن
بچه ها
یادتونه گفتم مثه FBA رصدش میکنم
یه جا کامنت گذاشته بود بعد مدیر وبلاگ اومده بهش گفته حسنا یکی با آدرس تو واسم کامنت گذاشته خودتی عایا؟
یعنی عاشق پاشقتونم که هم حسنا میخونین هم اینجارو
اما جون حسنا موضع خودتون رو مشخص کنین
جیگرتون رو بخورم....آره دقیقا با توام

دریا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:55 http://qapdarya.blogfa.com

یه بار جایی بودم یه زن دومی اومد ...بعدماازپرسیدم کی اومد؟ یکی ازتک طایفه زن اولی گفت ...حساب کنید هیجکس ....دومی رو اصلا نمیدیدن ..تا یه مدت این هیجکس مثل حرفابود ...هیجکس

یاسمین جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:55

بچه ها من که فکر میکنم هیچ اهمیتى نداره که او زن اهل کجاست و همین طور داستان مرخصى و نحوه زایمان ، به این فکر کنید که وقتى برگشته کشورش داستان زن دوم برادر شوهرش رو که با چشم خودش دیده براى خانواده و دوستانش تعریف کرده و واقعا اونها چه تصورى از این کشور و مردمانش دارند ، نمیدونم با این اوضاع با چه اطمینانى شوهر رو گذاشته و رفته ، ننگ به زنها و مردانى که ما را تا هزارو پانصد سال پیش به عقب بردند .

دریا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:53 http://qapdarya.blogfa.com

سلام .....نبودم ....الان کامنتت رودیدم گلریزجان ....
نه واقعیتش اون سری اول یکی اومدکامنت خصوصی نوشت هارت وپورت کرد که حواله اش کردم به ...چپ نادرشاه ...زن دومی ها رو من عددی حساب نمیکنم ....

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:43

به احتمال خیلی زیاد جاری مال مجارستان هست .
Hungary
Commercial surrogacy is illegal in Hungary.

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:24

و قوانین رحم اجاره اى در دنیا
http://en.wikipedia.org/wiki/Surrogacy_laws_by_country

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:17

http://iranwire.com/fa/projects/3623?v=3
براى اطلاع در مورد موضوع رحم اجاره اى ،قوانین مربوط به آن در ایران و دیگر کشورها

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:16

من فکر کنم جاری مال اروپای شرقی هست .
مثل لیتوانی ،اوکراین ، مجارستان ، بلاروس ، یوگسلاوی ، بلغارستان ، اسلونی و ...
که به نظر من احتمال اوکراین و مجارستان از همه بیشتره ، چون ایرانی هاس زیادی می رن اونجا برای درس خوندن

مهسا جمعه 8 آذر 1392 ساعت 11:12

"ولی جاری کارش رو نداره" " جاری که برگرده میخواد بره با پدر مادرش زندگی کنه و دوباره بره دنبال کار . نوع کارش طوری هست که میتونه کار پیدا کنه از اون نظر مشکلی نداره ولی نظم زندگیشون به هم میخوره "

پس جاری برای ایران اومدن کارش رو از دست داد و هنگامی که برگشت دنبال کار میگشت .

"برادر شوهر و جاری توی این مدت تدریس زبان میکنند ( زبان همون کشور) .جاری یک کار دیگه هم پیدا کرده ( نمیتونم نشونی بدم معلوم میشه کجاست ) که موقت هست "

خوب مگه جاری تو ایران هم تدریس زبان نمی کرد ، هم اون کاری که نمی تونم بگم و شناسایی می شه ، خوب چرا تا تولد بچه نمومد و رفت که دنبال کار باشه ؟
مگه تو ایران کار نداشت ؟

تو اروپا دنبال کار گشت وبه سرعت پیدا کرد و الان برای تولد بچه نمی تونه بیاد .

" وقتی برگردند زندگیشون به حالت عادی برمیگرده و میتونند کار و زندگیشون رو داشته باشند و مشکلی نیست ولی این دوران رو با زحمت و نگرانی از این که چی میشه میگذرونند "

تو که می گی جاری کارشو از دست داده و باید بره پیش مامان باباش زندگی کنه .
با وجود یک بچه هیچوقت یه زندگی به حالت قبل بر نمی گرده ، مسئولت ها بیشتر می شه ، مخارج بیشتر می شه و ...

جالبه حسنا ، خیلی جالبه ، مگه نه ؟

شادی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 06:28

بچه ها شب خوبی داشته باشین
چشمهام خیلی درد می کنه و منتظرم فسقلی راضی بشه بخوابیم ولی با پوبیس کارش بازی می کنه، یعنی ماشین پلیس
آقا از وقتی میره مهد، برامون خارجکی شده و انگلیسی حرف می زنه
مامانش هم که تعصب داره به زبون مادری و تا بتونه سعی می کنه باهاش فارسی حرف بزنه
ولی با همه اینها وقتی براش غذا میارم و بهم می گه تک یو (همون تنک یو) نمی تونم ذوق نکنم و نگم یور ولکام

شادی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 06:20

ببخشید اشتباهی نوشتم هایت لایت به جای های لایت

شادی جمعه 8 آذر 1392 ساعت 06:19

بانو، مرسی که مهمها رو هایت لایت کردی، وگرنه مگه میشه اینهمه رو خوند؟
ولی خودمونیم دم پرپری گرم، خوشم اومد ازش
چقدر قشنگ حسنا رو به چالش کشیده و گفته یک بار واضح همه اینها رو بگو
و حسنا که اولش گفته می خواد همینجا حرفهاشو بزنه و یک طومار بلندبالا هم نوشته، یهو تا به این سوالهای اساسی می رسه، ترجیح می ده به خاطر شخصیت خودش اونجا جوابی نده

خدائیش خانوم اولی خیلی بدشانس بوده که در زندگی واقعیش گیر همچین کسی افتاده، خدا بهش صبر بده

lida جمعه 8 آذر 1392 ساعت 05:38

معذرت! مهسا رو با گلریز قاطی کردم!!!!

lida جمعه 8 آذر 1392 ساعت 05:37

گلریز جان این قضیه چادر نماز حرفای حسناست؟!
من اصلا نمیتونم این آدمو تصور کنم! آخه این چه منتالیتی قرو قاطی داره!!!!

سحر جمعه 8 آذر 1392 ساعت 02:41

من فکر می کنم یکی از مهمترین دلایل مقبولیت نسبی حسنا، پرچونگی و آسمون ریسمون بافتن هست. انقدر حرف میزنه و می نویسه که خواننده به آخر نوشته که میرسه، یادش میره اولش چی بود. انقدر از همه چی می گه که فقط می شه یک مرور سرسری کرد و رد شد. سخته تمرکز کنی و سوتی های فراوانش رو ببینی.

فرشته جمعه 8 آذر 1392 ساعت 02:02

حسنا جون این مهسا خانومی که شما در وبلاگتون به رگبار بستید فقط 21 سال داره و از اون بهار خانم قصتون فقط یکی دو سال بزرگتره. چطور از اشتباه اون خانم اینقدر بزرگنمایی میکنید و جلو پامنبری هاتون اینقدر مظلوم نمایی! ولی این بهارخانم قصه را یک دختر کوچولو تصویر میکنید که با هرقاقالی لی و آی پد و ... میشه خوشحالش کرد و حق السکوت ازش گرفت و مثلا باباش هر شب میبردش رستوران و خونه عموش و ... !!!! آخه عوامفریبی تا کجا؟

سحرم جمعه 8 آذر 1392 ساعت 00:39

"الان که گفتی من فهمیدم که نشون نداده ولی اون موقع از کجا باید میدونستم ؟ من یادم هست از خود سوگند سوال کردم تو رو خدا بگو عکسی که به لیلی رسیده همون عکس هست ؟ تو دیدی؟ شاید اونی که ایمیل فرستاده الکی گفته . گفت همونه که با همسر بودی"

سوگند بهش گفته عکسی که لیلی دیده همونه اونوقت چطور میگه مطمعنم نشون نداده؟

جریان چی بوده یعنی سوگند خواسته حسنا رو بترسونه که عکست دسته لیلی افتاده؟

[ بدون نام ] جمعه 8 آذر 1392 ساعت 00:16

بانو،

تو کامنت برگ 65 که گذاشتید حسنا داره می گه که خانوم اولی گفته خونه را پس بده و حسنا را هم نبین و فقط جهت رفع نیاز برو و برگرد.
اینها حرفهای جلسه پارسال بوده. کامنت آبان 91است. حالا حسنا می گه یه هفته بود خانم اولی بهانه مهریه اش را می گرفت. رفتم دادم

یکساله که خانم اولی گفته خونه را خالی کنه و سرزدن و مسافرت و همه چیز ممنوع و فقط می تونی برای امور عفیفه بری و برگردی.

می دونم این حرف درست نیست و مصداق فا22حشه22 گری است. اما این قراردادیه که بینشون بوده. خیلی سخته. حسنا نباید قبول می کرده. قرار این نبوده که حسنا زن این مرد باشه. فقط یک فا22حشه33 بلندمدت استخدام کردند. حسنا اشتباه کرده که از اول قبول کرده. اونها شرایطشون را گفتند این خانم نباید می پذیرفت.

برای همین هم هست که حسنا مرتب تکرار می کنه که خانم اولی فکرنمیکرد که علاقه ای شکل بگیره و ...

پریناز جمعه 8 آذر 1392 ساعت 00:03

بانو

سحرم پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:59

بانو اول یه ماچ بده

دمت گرم چه تیکه هایی گرفتی مثل همیشه عاااالی؟

کلی خندیدم حالا برم ببینم دوستان گل چی نوشتند

گلریز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:43

معمولا یک مادر از مدتها قبل همه برنامه ریزیهاش رو میکنه تا زمان به دنیا اومدن فرزندش اونجا باشه. این هم کار سختی نیست اونجا که بخواد مرخصی بگیره.
حسنا جان درسته شما تو خانوادتون ارزشی برای بچه ها قائل نیستن و دخترای جوون رو برای تامین روابط عفیفه ای میدن به پیرمردها اما تو کشورهای خارجی بچه ها مهم و عزیز هستن و باهاشون مثل شاه و ملکه رفتار میشه. این خیلی غیرقابل باور که یک مادر خارجی موقع به دنیا اومدن بچه اش نباشه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:42 http://www.tasnimnews.com/Home/Single/62557

رحم اجاره ای واهدای تخمک، فرصتی که در آینده نسل ایرانی ها را تهدید می کند

مهسا پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:34

من چادر نمازهام گل گل و خوشرنگه ولی مقنعه سفید سرم میکنم . مقنعه هم مدل جدید نه از اون مدل کش بره پشت سر مدل مادر بزرگهای خدا بیامرزم ابله. دوست دارم که همه وسایل نمازم شیک و خوشگل باشه چشمک. خودم هم همیشه رژ لب و عطر میزنم و خوش تیپ میرم سراغ حرف زدن با خدانیشخند . غرض از نشون دادن چا در این هست که من کجا میتونم درست رنگ گلهای این چادر مثلا رنگ صورتی یا آبی ( همینطور کمرنگ ) جانماز پیدا کنم ؟سوال شما میدونید جانماز تک رنگ و خوشگل از کجا میشه خرید ؟ از این جانمازها که توی بازار هست و سجاده ها که به وفور پیدا میشه و خودم هم دارم ، دوست ندارم . دلم میخواد ستش کنم . برای چادرهای دیگه هم همینطور . به سرم زده دوسه تا ست خوشگل داشته باشمنیشخند .الان جانماز سفید استفاده میکنم چون نقش های دیگه رو دوست ندارم

مهسا پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:32

به زودی برمیگرده و میره کشورش. معلوم نیست کی برمیگرده .خودش که میگه بستگی داره به این که سر کار برم چطوری باشه . اگر بتونم میاد اگر نه که صبر میکنه موقع به دنیا اومدن نی نی میاد.

مهسا پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:32

به خاطر این موضوع از خارج اومدند . هر دو با توجه به نوع تحصیلاتشون شعل و موقیت خوبی داشتند و زندگی خوب و راحتی .برادر شوهر کارش رو به طور کامل از دست نداده . الان یک کار تحقیقاتی داره و وقتی برگرده میتونه کار خودش رو داشته باشه . ولی جاری کارش رو نداره . خونه ای که مدت زیادی نیست خریده بودند رو اجاره دادند تا بتونند قسط های بانک رو پرداخت کنند . جاری که برگرده میخواد بره با پدر مادرش زندگی کنه و دوباره بره دنبال کار . نوع کارش طوری هست که میتونه کار پیدا کنه از اون نظر مشکلی نداره ولی نظم زندگیشون به هم میخوره خنثی. پس اندازی که داشتند ، برای هزینه های این کار و مبلغی که اون خانوم دریافت میکنه کنار گذاشتند و یک مقدار رو بانک برای پوشش دادن مخارج روزانه و احتمالا در اینده برای مخارج زایمان . با این که خونه پدر شوهر هستند ولی اینطور هم نیست که بی خیال باشند و هزینه ای نداشته باشند . برادر شوهر و جاری توی این مدت تدریس زبان میکنند ( زبان همون کشور) .جاری یک کار دیگه هم پیدا کرده ( نمیتونم نشونی بدم معلوم میشه کجاست ) که موقت هست . در کل هر دو خیلی زحمت میکشند تا نی نی به دنیا بیاد و برگردند مژه. وقتی برگردند زندگیشون به حالت عادی برمیگرده و میتونند کار و زندگیشون رو داشته باشند و مشکلی نیست ولی این دوران رو با زحمت و نگرانی از این که چی میشه میگذرونند .

گلریز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:22

اخه بانو جان خودش بارها گفت من توانایی هرکاری رو دارم بعد میاد میه رفتم تو چشای مادرشوهر نگاه کردم گفتم اکه فکر میکنی من توانایی اینکارو داشتم پس مدیون منی. از اینجا متوجه میشم که خانوم یک جانماز ابکش خونه خراب کن به تمام معناست

گلریز جان، سر ما رو بتونه با این حرفها گول بماله، مادر شوهر که یه زن باتجربه است و از نزدیک حسنا را می شناسه که دیگه می دونه با کی طرفه.
این حرفها را که به احتمال زیاد به خود حسنا نگفته. من بعید می دونم مادرشوهر حسنا را ببینه یا باهاش حرف بزنه. برادرشوهر خاله زنک یا خود مردک کسی این حرفها را خبرچینی کرده که مادرم می گه حسنا باعث و بانی به هم خوردن این زندگی است و حسنا داره این آتیش ها را می سوزونه و ...

مهسا پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 23:04

واقعا هی روزگار بد پلید نامرد !
اونم بخاطر ارشیو
اگه زیبا بفهمه یکی مثل تو شده هووش اونم حق داره بگه روزگار بد و....
یا میگی اون حقی نداره تو حق داری خانم خانما!

پاسخ: یکی مثل من نجیب تحصیل کرده خانه دار با محبت با سلیقه خوشتیپ و خوشگل و خوش هیکل خوش سر و زبون خانواده دار و کمی تا قسمتی به اندازه ی خودم پولدار!آره واقعأ حق داره....جان.
تو مخیلشم نمیگنجه یکی مثل من زن علی شده باشه.
مرسی که بهم سر میزنی گلم




چه اعتماد بنفسی حالا با این همه مشخصات خوب ، چرا صیغه ی یه مرد متاهل شدی ؟

حالا با این همه مشخصات خوب ، چرا صیغه ی یه مرد متاهل شدی ؟

گلریز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 22:41

. خودم به همسر گفتم یا حسنا رو داشته باش یا خانوم اولی تکلیف همه ما رو روشن کن ( نمیفهمم تکلیف همه اونها به زندگی ما چه ربطی داره ) . این زندگی نمیشه . دلم برای بهار میسوزه . بچه داره آب میشه . دلم میخواست بگم شما دست از سر خانوم اولی و بهار بردارید خودتون و دخترتون هر دقیقه دلشون رو پر نکنید ، دلسوزیتون به جای خود

این قسمت از پست١٤٣ حسنا رو به عنوان جک سال انتخاب میکنیم. حسنا جون کلا شما خانوادتون و روابطتون از هم جداست؟؟؟ تو خونتون بهتون یاد ندادن که اعضای یک خانواده به هم پیوسته ان؟؟؟ ابرو میدونی معنیش چیه؟؟ فامیل میدونی جیه؟؟؟ یک سرهنگ با سالها ابروداری حالا پسر هرزش رفته دنبال یک دختر جوون ٢٨ ساله تو سن ٥٠ سالگی و هر روزم دعوا دارن. حالا ارتباطش رو به مادرشوهرت فهمیدی؟؟؟؟ اون مادر نگرانه. نگران. نگران زندگی دختراش و نوه اش. نگران ابروی چندین سالشه که شماها تو خانوادتون بویی ازش نبردید.


حالا میرسیم به قسمت بهار. تو واقعا وجدان داری؟؟؟ جیزی از انسانیت حالیت میشه. الان بهار ناراحته و داره اب میشه به خاطر حرفهای مادربزرگش یا هوسرانی پدرش و تو. به نظرت مادرشوهر و عمه بهار چه نفعی میبرن از تعریف کردن وقایع برای بهار؟؟؟ بس کن دروغکویی رو. باعث نابودی یک زن شدی بست نیست؟؟؟حالا میخوای بهار رو هم نابود کنی تورو که میبینم یاد خرم سلطان و کثافت کاریهاش می افتم. اونم خیلی طرفدار داره و من هربار بالای سرم یک علامت تعجبه که جطور مردم قتل و بی شرفی های این زن رو نمیبینن. ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

پریناز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 22:39

یه وقتایی که میبنم حسنا اینطوری میپیچه به خودش و طومار مینویسه برای این و اون که یه جوری سر و ته دروغاشو بهم بیاره و بعد از اون قضیه زجه و اصرار و اشک پشت تلفن برای سوگند واسه خاطر اینکه قضیه ی دروغگو بودنش لو نره و اینهمه اصرار و پافشاریش برای چاخان هاش اونهم وقتی که ملت بر و بر نگاهش میکنن و سوتی هاشو میگیرن..اینهمه ژانگولر دراوردن و کامنت برای خودش نوشتن و بازی با احساسات ملت..شک میکنم مبادا پرشین بلاگ داره حقوقی چیزی میده به اینا؟؟!:))

گلریز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 22:35

م ؟ گفت نمیدونست که همینو بهانه میکنی به همسر میگی قهر کن بیا خونه من . گفتم من این کار رو کردم ؟ گفت پس کی کرده ؟ انقدر ناراحت شدم.واقعا دلم شکست . گفتم اگر شما فکر میکنید من همه این کارها رو کردم و این حرفها رو زدم و در توانم بوده که انجام بدم ،نمیتونم فکر شما رو عوض کنم ولی بدونید که اگر اشتباه کنید و من این کار رو نکرده باشم و این حرفها رو نزده باشم ،مدیون من میشید.




حسنا جان مگه همین شما نبودی که بارها تو کامنتها گفتی من توانایی اینو دارم که شوهر رو کاملا بکشم طرف خودم اما این کارو نمیکنم. عزیزم حتی اونجا جلوی مادرشوهرت هم دروغ و مظلوم نمایی!!!!!!!واقعا خجالت نمیکشی از اینهمه دروغ؟؟؟؟؟ حتما زن بینوا یک چیزی دیده که این حرفهارو بهت زده.اونجا هم میری از خدا میترسونیش و مدیونش میکنی اما زیرزیرکی کارهای خودتو میکنی؟!!!!!!!!خیلی مارموزی. نهایت نداره.

گلریز جان

الان خانم اولی زور گفته و خونه را خواسته
حسنا هم پنهان کاری کرده و بدون اطلاع مردک خونه را داده

چطور شد که خانم اولی تحریم شده و حسنا شده گل سرسبد؟ کدوم زنی بدون اطلاع شوهرش خونه بفروشه شوهره حلوا حلواش می کنه؟ اصلا چه لزومی داشت حسنا یواشکی این کار را بکنه؟ به مردک می گفت می خوام خونه را بدم. یا مردک می گفت باشه بده. یا می گفت نده، خودم خانم اولی را راضی می کنم یا ساکت می کنم یا .... این پنهان کاری حسنا به چه منظوری بوده؟ چراهیچ جای داستان حسنا با عقل جور نیست؟

حسنا رفت یه شام سالگرد سفارش بده و گل بخره، مردک صدبار زنگ زد که کجایی چرا بیرونی ..... چطور می رفت شهرداری و ثبت اسناد و دارایی و ... مردک اصلا متوجه نشد؟

خانم اولی هرشب با مردک دعوا داشت و با پدر حسنا حرف می زد و کل زندگی همه را به هم ریخته بود، بعد که خونه را گرفت و آروم شده بود چطور مردک یه بار نگفت چی شد زنم ساکت شده؟

از همه جالب تر این بود که مردک با بهار هم قهر کرده بود!! بعد دیگه دید خیلی حرف خنده داری زده گفت آشتی کردند. باباهه زن گرفته، مامان و زن بابا دعوا دارند، دختر را تنبیه می کنند این وسط!!

حسنا هم که گل سرسبد. مسافرت جایزه گرفت. شوهر 24/7 گیرش اومد. فک و فامیل دار شد و در هفته چند بار می ره خونه مادرشوهر (اما مادرشوهر آدرس خونه و شماره تلفن حسنا را نداره، چون ممکنه مزاحم بشه!!)

می شه شما بری خونه کسی و بهش بگی شماره و آدرس بهت نمی دم برام دردسر درست می کنی؟ خب اگه به من اعتماد نداری یا من تو را دوست ندارم و برات دردسر درست می کنم، هفته ای چند بار اومدنت چیه؟ مادرشوهر پدرشوهر باید دیوانه باشند که حسنا را راه بدن خونشون با این توهین بزرگی که بهشون می کنه.

گلریز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 22:29

ایناز جان در نهایت میخواد چی بگه؟؟ میگه دجار بیماری عدم تمایل روابط عفیفه ای که با دیابتش تشدید هم شده هیچ میل روابط عفیفه ای هم نداره. اینجوری هم توانایی خانوم اولی رو در کتک زدن شوهرش علیرغم بیماری قلبی دیابت و،،،،،،و ١٠،١٥ بیماری دیگه توجیه میکنه و خودش رو راحت میکنه.

آیناز پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 22:12

اره نارین

خودش به دوستش نداگفت که مهره کمره
اون دیگه ازپوست کلفتیشه لابد بازم اینطرف اونطرفه اگه نبود که اینطوری باوقاحت اویزون یه زندگی نمیشد بعد بگه خوب میکنم کارم شرعی


مگه حسنا نگفته بود من میتونم راحت باسوگندارتباط داشته باشم
حالا چی شد که میگه من هی ایمیل میزدم
یعنی راه ارتباطیش ایمیل بود
بعد اون کی بود زجه میزد واسی سوگند؟

بارها ازش سوال کردیم بیماری خانوم خانوما چی تو وبلاگ خودش ازش پرسیده شد
چرا جواب نمیدی حسنا
مگه نمیخوای به همه ثابت کنی که خانوم خانوما میخواست توبیای اونم بخاطر بیماریش
تو که بیشتر زندگی این زن وبیرون ریختی
بعد اون چیز اصلی که باید بیماری چی نمیگی

میدونی چرا نمیگی بذارمن بگم چون همچین بیماری وجودنداره
تو که ازرختخواب خانوم خانوما تا مسافرت وحرف بین شوهرشو میگی بعد بیماری ونمیگی چون همچین چیزی اصلاوجود نداره
اگه داشت تاحالا گفته بودی
نه اینکه یه طوماربنویسی بعد اخرش تنها چیزی وکه اسمشو نمیگی بیماری موردنظر واصل کاره است

نارین پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 01:15

همه فامیل هم عاشق حسنا هستند، حتی برادر خانم اولی. اینقدر که فامیلشون عاشق زن دوم هستند و احترام داره زن دوم تو خانواده شون

حتی بهار هم عاقل شد و دیگه عاشق حسناست

یه خانم اولی تو کل این داستان دیوانه است که اون هم از فامیلهای ماست، حرجی بهش نیست.



وای بانو خط احر جوابت

گلی جون پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 01:11

این واژه "عقده های فروخفته" هم جدیدا مد شده ها!!! عقده فرو بیدار هم مگه داریم که مال مخالفای حسنا، همشون خفته اند؟؟؟
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
فروخفته گان بیدار شوید شهر در امن و امان نیست

یا همه باید موافق باشند یا اگر مخالفید معلومه یه چیزی، یه زمانی، یه جاییتون خفته

گلی جون پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 01:02

فک کنم مامی امیرحسین باز بهش انداخت!!!! نوشته جشن مربوطه رو توی رستوران یه مرکز خرید برگزار کرده
خدایی حسناااااااااااااا زن آقاپولدارههههههه با اونهمه دبدبه و کبکبه میره رستوران مرکز خرید که صد البته با رستورانهای مستقل زیمن تا آسمون فرق داره؟؟؟ نه خدایی؟؟؟
اَی خدا از دست این مامی

اینطور که شواهد نشون می ده مامی امیر حسین "معلوم الحال مخفی" است

نارین پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 00:43

فقط بلده حرف بزنه
جالبه تو حرف زدن خودش هم رعایت نمیکنه
یه مین یه چی میگه یه مین دیگه یه چی دیگه
که این دو تا همو نقض میکنن
واقعا دلم برا خانم اولی خونه
چه میکشه از دست این

نارین چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 23:48

یه درصد فک کنیم ساکت مونده باشه
من الان میخوام اعتراف کنم چقد براش ناراحت می شدم
سر پست پسرک گریه کردم
هییییییی
ولی سر بیماری همش مشکوک بودم
سادگی هم عالمی داره ها

گریه کرده باشی، چه اشکالی داره.
یه فیلم غمگین هم که براساس واقعیت نباشه، می بینی گریه می کنی. باید خودت را سرزنش کنی؟

نارین جان می بینی چه کامنتهای طولانی گذاشته؟ همین که پرپری سوال کرد از بیماری، می گه می رم اونور می نویسم

الهه چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 23:31

بانو شبها دیر میای ها!
خو من باید برم زود برم تا صدای این همسری در نیومده!
کم کم داره مشکوک میشه بهم

همین الان آمدم

دوستی که پیغام گذاشتی گفتی حسنا کارمند تامین اجتماعی است. ممنون. منظورتون را متوجه نشدم.

دوستی که پیغام گذاشتی در مورد عکس سوال داشتی، این لبخندی که می بینی لبخند حسنابانو یک زن دوم است.

اون عکسهای قدی هم مشابهش است. در یک نگاه کلی حسناست.

ساره چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 23:29

اگه جوابی وجود داشت برای سوالهایی که پرپری پرسید لازم نبود که این همه صغرا کبرا بچینه خوب می تونست راحت جواب بده. گفت می رم اونور می نویسم که ننوشت .خوب چی بنویسه بگه بیماری خانوم اولی مثلا چی هست وقتی ی همچین بیماری اصلا وجود خارجی نداره. بیماری که وجود نداشته باشه رضایتی هم تو کار نیست ( حسنا می گه خانوم اولی به خاطر بیماریش ازش خواستگاری کرده).رضایت هم که تو کار نباشه پس یعنی اینکه این یکی هم مثل بقیه زن های دوم خودش رو آویزون این زندگی کرده . سکوت حسنا در برابر سوالهایی که مطرح شده گویای دروغهایی هست که به خورد خواننده هاش داده و داره می ده.

اول می گه می خوام اینور جواب بدم. بعد از کلی پرچونگی و سفسطه، پرپری تو چند خط سوالهاش را می پرسه،

یهو حسنا می گه من نیومدم اینجا سوال جواب بدم می رم اونور خطاب به همه می نویسم. اسم می برم. جواب می دم. فلان می کنم ...

مهسا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 23:18

یزدانی
بچه ها پروژه کیانی چی شد ؟ امروز باید تحویل می داد

تحویل داده خوابیده.
یه هفته است شب و روز نداره بچه

نارین چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 23:15

اول بازگشت یزدانی رو تبریک میگم
دوم
ایناز واقعا مهره های کمره؟بعد این میاد اینور اونور؟اوووووووف :|
سوم
بانوووووووووووووووووووووووو عاشق تیکه های وسط بودم
میسی میسی بهش برسی
چهارم
حسنا تو همین جاهاهم سوتی دادیا
حواست هست
اون موقع همه تب داشتن کسی دقت نکرد

منم بازگشت ظفرمندانه یزدانی را به میدان مبارزه حق علیه باطل تبریک می گم

نارین جان اون موقع هم بعضی ها گفتند، از اول هم یه عده سوال داشتند و گفتند، موضوع اینه که حسنا خیلی مکار، خیلی زبون باز، خیلی زبون دراز و خیلی عجیب غریبه.

فقط به کامنتهایی که واسه پرپری گذاشته نگاه کن تا باور کنی که رفته جلسه و ساکت نشسته و خانم اولی چنگش انداخته و موهاشون کشیده

مهسا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 23:02

شاید به نظربیاد من به گناه نکرده حقم بوده ولی برای من هم بود . که متهم شده بودم به دروغگویی به عوام فریبی و به هزار گناه نکرده


حسنا تو اصلااااااااااااااااااااااااااا دروغ نمی گی .
عوام فریبی هم که اصلا اسمشوو نباررررررررررررررررررر

الهه چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:59

بانویی هنوز مشقای قبلی مونو خط نزدی پست جدید میذاری ها!

آره. مشقای اونطرف را خط نزدم.
آخه این پست آماده بود از قبل. چند روز پیش نوشته بودم، البته نوشتنی که نبود. همه اش سخنرانیهای "حسنابانو یک زن دوم" است.

یکساعتی هم بودش، بعد ثبت موقتش کردم، امروز دوباره گذاشتم.
مشقها را هم اگه برسم امشب خط می زنم. دارم از آخر خط می زنم

گلریز چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:47

دریا جاان از وقتی میای اینجا و اسم وبلاگت رو میدی مزاحمت هم شدن؟؟؟

گلریز جان این مزاحمت وبلاگی توهم حسنا و یه سری آدم متوهم است.
خب یه لینک بذارن بگن ایناها، اینجا مزاحم شدن یا این نشانه مزاحمت، ما هم ببینیم.

این که یکی بره کامنت بذاره و لینک بده هم اولا از کجا معلوم که از طرف ماست؟ هر کسی می تونه کامنت بذاره و لینک بذاره. درثانی وقتی وبلاگ عمومی می نویسی این طوریه دیگه.

این مشکل ما نیست. ویژگی وبلاگ نوشتن است. به من و ما چه ربطی داره؟
مگه ما اینجا کم کامنت پرت و پلا می گیریم؟

الهه چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:35

حسنا جان
یه بار اینجا تو همین پست گفتی:
((((اصلا تنها زن و خوشبخت باشی))) میرند میگن تو داری پز زندگی ات رو میدی ...و دقیقا همین جمله را در وبلاگ خودت واسه بانو گفتی که اگه تنها زن و خوشبخته چرا اینقدر وقت واسه امثال من میذاره!
ببین این نشون میده تو ناخوداگاهت که گاهی از دهنت میپره چقدر حسرت ((تنها همسر یک مرد بودن)) رو میخوری
به خود خدا قسم خیلی دلم برای تو و امپال تو میسوزه...


ولی لطفا دیگه از حسرت خوردن و به سر و صورت زدن و به سینه کوفتن و صورت خراشیدن ما نگو که خیلی خنده داره
(وقتی ما زن اول و تنها و خوشبختیم)
حتی اگه خیلی از ما متمول نباشیم و عروسک سوار نشیم و ...

چه ربطی داره؟ اینا چرا فکر می کنند حتما باید زن دوم باشی یا هوو داشته باشی یا یه بلایی سرت آمده باشه که وبلاگ بنویسی؟

مریم باباخانی بیماره که وبلاگ شفای درون می نویسه؟
تکتم گشنه است که وبلاگ آشپزی می نویسه؟
غربتی خونه نداره که وبلاگ پیش ساخته ساز را می نویسه؟

اینا چرا وقت می ذارن این وبلاگها را می نویسند؟ حتما یه مشکلی دارند

مهسا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:33

تبسم ۳:۳٩ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٦ آذر ۱۳٩٢
آخه طفلکی! چقدر برات سخته که بخوای همیشه وانمود کنی که خوشبختی و اضطراب درونت را مخفی نگه داری. ماچ

پاسخ: تبسم جون من کی وانومد کردم که خوشبختم ؟ابرو بار قبل هم براتون توضیح دادم اینجا روزمره های من هست و قاعدتا غم و شادی در کنار هم . امیدوارم اضطراب درونی شما که کاملا نمایان هست خوب بشه بقیه مسائل حلهنیشخند
حسنا بانو - ٦/٩/۱۳٩٢ - ۱۱:٢٥ ‎ب.ظ


هر کسی کامنت مخالف بده ، بهش انواع بیماری ها نسبت داده می شه

بیماری خود حسنا از همه فجیع تر هست که برای 6 زن دوم می شه. یه فکری به حال روان ناسالم خودش بکنه، تا بعد

ساره چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:32

"اگر یک عده اومدند و مشل فکری خودشون بود که زندگی من نوعی رو خوب میدیدند و مینوشتند که ای کاش ما هم اینطور بودیم، نشان از اشتباه فکر کردنشون هست . وقتی هدف مهمتر باشه باید براشون توضیح میداد که به این دلیل شما اشتباه میکنید اصلا برید از خود حسنا سوال کنید آیا شما رو تایید میکنه که زندگی اش ارزش حسرت خوردن داره ؟"
یعنی الان کسی بیاد با خوندن توصیفات حسنا از زندگیش ( به لطف مشاورینش روز به روز هم داره بهتر می شه)به این نتیجه برسه که خوب پس مشکلات این زندگی کجاست مشکل فکری داره و اشتباه فکر می کنه؟ همه که نمی تونن با تجزیه و تحلیل به این نتیجه برسن که حرف هاش و توصیفاتش بسیار اغراق آمیز و در بسیاری موارد دروغ محض هست و نتیجه بگیرن پس این زندگی همانطور که به واقع هم هست( برخلاف ادعای خودش که سعی می کنه اون رو عادی جلوه بده و بگه مشکل داره ولی مثل همه زندگی ها ) روال عادی و معمولی نداره.
خوبه خودش هم داره می گه که باید براشون توضیح داد که دارن اشتباه فکر می کنن . بله حسنا باید کسی باشه تا براشون روشن کنه که این ها چیزی جز هذیان های ذهن بیمار ی زن دومی نیست. وبلاگ بانو با اجازت داره همین کار رو می کنه که به نظر من هم هدف مهمیه.
می گه برید از حسنا بپرسید ببینید تایید می کنه؟

بارها نگفته هر زندگی یه جور مشکل داره، مال منم اینطور؟
بارها نگفته اگه خانم اولی ساکت بشه و بفهمه می شه آرامش داشت، ما مشکلی نداریم و زندگیمون گل و بلبله؟

الان یه خونه بزرگ را داد، یه خونه بزرگتر از بزرگ گرفت.
206 داد، عروسک گرفت.
ما واسه بلیط مترو تهران کرج استخاره می کنیم که بخریم یا نخریم، این دوبار بلیط اروپا خرید و باطل کرد
همسر هم آخر رمانتیکهای عالم، هنرپیشه های هندی باید بیان پیشش دوره ببینند.
همه فامیل هم عاشق حسنا هستند، حتی برادر خانم اولی. اینقدر که فامیلشون عاشق زن دوم هستند و احترام داره زن دوم تو خانواده شون

حتی بهار هم عاقل شد و دیگه عاشق حسناست

یه خانم اولی تو کل این داستان دیوانه است که اون هم از فامیلهای ماست، حرجی بهش نیست.

دریا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:32 http://qapdarya.blogfa.com

والا گلریزجان من موندم این حوصله اش سرنمیره همش تووبلاگهاست؟....
والا من کارم با نت هست ولی گاهی اوقات با اینکه معتادنت هستم ولی گاهی ازش زده میشم بعدحوصله کامنت گذاشتن همه جاروندارم ...بعدم اینهمه جواب نوشتن ...والا حوصله میخوادکی به زندگیش میرسه ؟

گلریز چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:18

دریا جان ادم بیکار که شاخ و دم نداره. والله ما میام اینجا چهارتا دونه کامنت میذاریم کلی وقت میبره ازمون. خانوم همه رو باهم هندل میکنه

اون چیزی که حسنا نوشته اسمش کامنته؟ قدیمها بهش می گفتند عریضه از پست هم طولانی تره

مهسا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:17

من نیم ساعته دارم صفحه ی کامنت های پست قبل رو ریفرش می کنم
جالبیش اینکه حسنا بعد کاملا زد زیر همه حرفهاش ، حتی الان دیگه سوگند رو هم نمی شناسه

اول می گه سوگند به من گفت ایمیلها جعلیه و من هم باور کردم. از کجا باید می فهمیدم دروغ می گه.

چند خط بعد می گه سوگند به من گفت عکسم را به کسی نشون نداده و راست می گفت. مطمئنم. از کجا مطمئنه؟ سوگندی که دو خط بالاتر بهت دروغ گفته، اینجا مطمئنی راست می گه؟

دوباره چند خط بعدش می گه آخه عکسی که لیلی می گفت مشخصات عکس من بود

دریا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:15 http://qapdarya.blogfa.com

ولی یه خداقوت وخسته نباشیدباس به حسنابگیم ...خدایش زمان میخوادکه اینهمه فکرکنه بنویسه ..جواب کامنت بده ..ازکاروزندگی میافته ...حالا غذا ..خداپدرصاحب رستوران سرکوچه رو بیامرزه ..جیب های اقای همسرهم گشادتر

این همه زبون درازی و پرچونگی ماشاله داره

دریا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:11 http://qapdarya.blogfa.com

سلام ....
یه ماجرای زن دومی رونوشتم اومدم بگم بیایدبخونید والا این پست بانوروخوندم سرم سوت کشیددددددددددد
خدایش اینا دیگه کین ....
حسناسرته کامنتهات چرا مشخص نیست ...بقول ننه جون افرا تفرا حرف زدی همون اسمون ریسمون بافتن ......
یک جمله بگوبیماری خانم اولی چیه ؟
نونت نبودابت نبود ..چیت کم بودزن دوم شدی
همسری مگه کیه ؟والا من شک دارم همسری مشهور وبنام باشه ....والا.....

دریا یه کامنت نوشتی همه چی توشه.
از معرفی پست جدیدت، تا بیماری خانم اولی تا شهرت مردک

یزدانی چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 21:55

آ باریکلا
درست زدی به هدف "یه دوست"

یه دوست چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 21:50

تمام این حرف و حدیثها سر اینه که داستان حسنا پر از تناقض هست . از همون اول خیلی ها ازش پرسیدن بیماری خانوم اول چیه که ایشون هر بار گفتن بعدا میگن الان هم که دیگه میگه هزار بار تو کامنتها این سوال رو جواب دادم. این کامنتهای بالا بلند حسنا رو هم که اینجا گذاشتی وقتی آدم میخونه قاطی میکنه اصلا معلوم نیست چی داره میگه خط بالا با خط پایین کامنت نمیخونه ، خط بالا یه چیز میگه خط پایینش یه چیز دیگه. عزیزم راست و حسینی بیا بگو برای پول زن این آقا شدم و قضیه بیماری و اجازه هم الکی گفتی اینقدر داستان رو کش نده دیگه خیلی داره تخیلی میشه .

اگه اینا رو بگه که اونوقت داستانش راست می شه. حسنا قسم خورده نود درصد دروغ بنویسه. ازش نخواید قسمش را بشکنه

اون ده درصد باقیمانده هم اونجاست که می گه امروز بارون بارید هوا خوب شد. فردا جمعه است تعطیله. طرز تهیه پیتزایی چیزی را توضیح می ده. البته احتیاط واجب این هست که این قسمتها را هم خیلی باور نکنید.

ساره چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 21:37

"پرپری جون وقتی آدم هدف رو بزرگ انتخاب میکنه ( در نوع خودش) باید سعه صدر بیشتری هم داشته باشه . اگر هدف مبارزه با پدیده خیانت هست ، نجات دختران هست ، باید تلاش و صبر هم بیشتر باشه . چرا باید هدف در لابه لای حرفهای انتقادی که درست هم نیستند گم بشه ؟ اگر قراره گم بشه که هدف نمیشه "
سعه صدر در برابر کی؟ در برابر چی؟در برابر کسانی که مخالف سرسخت خیانت هستند و هدفشون این هست که دختران و زنان ساده دل گول خوشبختی های کذایی حسنا و امثال اون رو نخورن یا سعه صدر در برابر امثال خودش رو داره توصیه می کنه.؟ این خودش الان فراموش کرده با دلایلی که بارها و بارها در این وبلاگ بهش اشاره شده داره خیانت و چندهمسری رو تبلیغ می کنه. بعد با وقاحت می گه برای مبارزه لازم هست سعه صدر داشته باشید. شما سعه صدر داشته باشید و با خیانت مبارزه کنید من هم با سعه صدر و هدف بزرگی که دارم در خدمتتون هستم و با نشون دادن عکس حرف های شما به زنان و دختران هر نخی رو که ریسیدید پنبه می نمایم با اجازتون . نفهمه یا خودش رو زده به نفهمی

گلریز چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 21:02

واقعا وقیحه. اول با کمال پرویی میگه خب چرا من برم اون زن اول بره بعد با کمال ادب در حد عفیفه جوووووووون میگه متاسفانه حرف از طلاق خانوم اولی هم شد. خیلی خیلی خیلی وقیحه. درود به پدر و مادرش ،درود به خانوادش که تربیتش کردن

گلریز جون تیر خانواده شوهره اومدن خونه اش ( اگر می خواستند رفت و آمد کنند که پاگشا می کردند. وقتی اولین بار می آن خونه حسنا یه جعبه شیرینی شکلاتی چیزی دستشون می گرفتند. کادو بماند) که بگن پاشو از این زندگی برو.
بعد چند بار این رفت و آمدن ها بود و هر بار هم خودش می گفت پدرشوهر گفت برو، مادرشوهر گفت که چی با این زندگیت (گاهی هم می گه بهم می گفتند حیفی واسه این زندگی، که من بعید می دونم گفته باشند )

مهرماه، یعنی سه ماه بعد از آشنایی با خانواده مردک، حسنا برگشته بهشون گفته به خانم اولی بگید بره !!!!!!!!

بعد یه جوری می گه برای اولین بار حرف از طلاق خانم اولی هم زدم، انگار هر روز نظر حسنا را می پرسیدند و حسنا شرم می کرده بگه

یزدانی چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:58

یه دور خوندم
فقط قسمت های مهم
حسنا خوندن اصاب فولادی میخاد

فکر کن از این سخنرانیها تو جلساتی که می ذارن و بهش می گن برو، واسه اون بیچاره ها هم می کنه خدا بهشون صبر بده

ساره چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:51

یزدانی جون اگه من بخوام جای بانو جریمت کنم می گم همین الان ی دور این پست طولانی رو که بانو گذاشته بخونی

به جون خودم نوشته های من ده خط هم نیست.
اینا پرچونگی های حسنااااااااااااااست

گلریز چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:45

خدایی خیلی ضایع است. بدجوری مسائل رو قاطی میکنه. دروغ هاش رو خودش هم یادش میره. حسنا جان مادر تو که الان کله ات اینجاست و داری میخونی یکم در جواب دادن بیشتر دقت کن.

یزدانی چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:43

نمیدونم چرا جوابهای حسنا رو میخونم میگرن م عود میکنه
البته نمیدونم میگرن چیه و چطوریه اما چون تو وبلاگ نویسا مد شده بهمین علت عود میکنه

یزدانی چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:40

جریمه م چیه؟
لابد 3 بار پشت هم پست اخر حسنا رو بخونم؟
هان؟

ساره چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:38

"آدمها حق ندارند به هیچ نحوی بیان و هر چیزی بگند ( خودش هر طوری که دوست داره به هر شکلی که دوست داره بنویسه ولی ما این حق رو نداریم که واکنش نشون بدیم و نظرمون رو بیان کنیم، اعتراض کنیم فقط بخونیم و اگه دوست نداشتیم رد شیم)، ولی هست . آدم نمیتونه بره جلوی دست یک عده بیکار رو بگیره که ننویس ( حسنایی که قبلا تند تند پست می ذاشت و صدتا صدتا کامنت تایید می کرد و پاسخ های 10 صفحه ای می داد بی کار نبود ولی ما که بهش اعتراض می کردیم . انتقاد می نوشتیم از نظر اون ی مشت بیکار فرض می شیم).
جالبه برای خودش این حق رو قائل هست ولی برای دیگران نه.

یاسمین چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:20

بانو جون فقط همون یک خط جوابش به یکى إز کامنتها کافیه تا هر آدم عاقلى متوجه بشه أین هم با بقیه دومى ها فرقى نداره : با رفتن من هم ارامش بر نمیگرده، یکى نیست بهش بگه به تو چه مربوطه؟ مگه أین همه سال این زن و شوهر با هم زندگى کردند حسنا فداکار تو زندگیشون بود و عامل خوشبختیشون تو بودى ؟ برو خجالت بکش ، تو به تنها چیزى که فکر میکنى منافع خودته و بس ، مثل زالو دارى خون میخورى و به زندگى انگلیت ادامه میدى .

این از بقیه فجیع تره! خیلی وقیحه

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 20:08

همه چیز بی اسم و نشان است؟ یه روزی یه موضوعی بود. اسم یک نفر گفته شد. شاید شما هم بدانید و ...

کلا از مرموز بودن و سوال توی ذهن دیگران باقی گذاشتن خوشش می آد. مگه ندیدی می گه یه ورزشی می رم نمی گم. یه پرنده ای از کنار پنجره مون رد شد نمی تونم بگم وگرنه خونمون شنناسایی می شه و ....

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:59

این هست که لازم میبینم در وبلاگ خودم بگم چون مخاطب عده کثیری هستند و نه فقط چند نفری که اینجا رو میخونند . نمیدونم امروز کی وقت کنم بنویسم . اگر وقت نکردم شب مینویسم . باشد که صحبت از اسمها تمام بشه و فرصتی بشه برای همه که هدفی فراتر از این رو برای خودشون انتخاب کردند تا به رسمها بپردازند .موفق باشی عزیزم .


سه ماهه که رفته تو وبلاگ خودش جواب سوالهای پرپری را بنویسه

غنچه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:43

رپری جون وقتی آدم هدف رو بزرگ انتخاب میکنه ( در نوع خودش) باید سعه صدر بیشتری هم داشته باشه . اگر هدف مبارزه با پدیده خیانت هست ، نجات دختران هست ، باید تلاش و صبر هم بیشتر باشه


زن دوم شدن هدف بزرگیه !؟؟؟!؟
خدای یک آدم چقدر می تونه کوته فکر باشه که زن دوم اونم برای امر خطیر 6 میگه یک هدف بزرگ !
یعنی سریال حسنا زن دوم 100000 قسمتی شده ان شالله تا یک چند سالی هر هفته پخش میشه
اونم فقط به خاطر اینکه به همه دختران بگه خیلی این ازدواج غلط الان من ببینید چند سال دارم زندگی میکنم جدا هم نمی خواهم بشم پول به همه چی ترجیح دادم ولی شما این کار نکیند با 6 می تونید یک خانواده از هم بپاشید یک بچه داغون کنید شما توانایی شو دارید

مثل این می مونه که آدم یک غذا با تزئین زیبا درست کنه عکسشم بگیره بعد بگه نخورید حالا درست من هر شب این غذا رو می خورم هیچم هم نمیشه ولی شما نخورید خوب نیست

پس اگه تو این غذا می خوری هیچت نمیشه پس هر کسی بخوره هیچیش نمیشه

چقدر یک آدم می تونه کوته فکر و سطحی نگر باشه و از طبقه اجتماعی پائین با طرز فکرش فقط همین می تونم بگم

یک ضرب المثل قدیمی میگه هر چیزی را که برای دیگران نمی پسندی برای خود نیز نپسند

یک مورد دیگه یادم اومد بار ها دیدم جسنا تو کامنت ها از کلمه سعه صدر استفاده کرده الکی از این کلمات استفاده میکنه که بگه من خیلی باسواد هستم و اهل کتاب و مطالعه امثالی مثل عفیفه ادب ازش یاد بگیرن
از همین جا بهت میگم به جای اینکه تو لغات نامه دنبال این کلمات بگردی که وانمود کنی خیلی باسواد هستی
می تونستی قبل از اینکه وبلاگ بزنی یک سرچ راجع بیماری ها میکردی تا می فهمیدی هر کسی اندک سوادی داشته باشه باورش نمیشه
دوم زن دوم شدن زشت ترین کلمه تو فرهنگ لغت جامعه شناسی و فرهنگ مردمی
سوم خانواده که اجازه بدن دخترش به عنوان 6 زن دوم شه خودشون بردن زیر سوال و طبقه اجتماعی شون تو حتی به خانواده ات و تربیتت هم توهین کردی
پس بی خود سعی نکن از کلمات فرهنگی استفاده کنی چون اصل قضیه زن دوم بودنت زیر سوال

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:39

چون یاس گفت خواهر سوگند ایمیلش رو میبینه و از حال سوگند گفته . ایمیل من در هر دوتا ایمیل سوگند بود .


تماس بگیره چی بگه؟ با تمام افراد کانتکت لیست سوگند تماس می گیره و می گه سوگند خون بالاآورده و ....

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:36

1- و جون پسر عزیزش رو قسم خورد که عکس من روبه کسی نشون نداده . راست هم گفت . نشون نداده بود.

2- من یادم هست از خود سوگند سوال کردم تو رو خدا بگو عکسی که به لیلی رسیده همون عکس هست ؟ تو دیدی؟ شاید اونی که ایمیل فرستاده الکی گفته . گفت همونه که با همسر بودی . خوب من چی باید فکر میکردم ؟ عکسی که فقط سوگند دیده بود و لیلی نشونه هاش رو میداد .


بالاخره نشون داده بود یا نداده بود؟

سحرم دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:34

غنچه جون اون قسمت پست حسنا آدم یاد کسایی میندازه که پای چوبه دارن و قراره بمیرن بعد بقیه رو نصیحت میکنند این حرفا رو میشه از اونا قبول کرد چون دیگه فرصتی ندارن و اختیاری هم ندارن عمرشون تموم شده
اما شنیدن این حرفها از یه زن سی ساله با شغل ثابت و به قول خودش عدم نیاز مالی،با داشتن یه خانواده که پشتشن برای بقیه مثل یه جوک میمونه
اون که با این شرایط راه برگشت برا خودش نمیبنه یعنی راضیه دیگه..

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:34

1- من نوشتم ایمیلها جعلی بوده که به دست لیلی رسیده . این رو توی خواب ندیدم . کف دستم رو هم بو نکردم . این رو سوگند به من گفت که لیلی ایمیلها رو به من نشون داده و حرفهای من و تو نبوده و تحریف شده . من هم همون رو گفتم و بعد متهم شدم

اینجا داری می گی سوگند بهت دروغ گفت که گفته ایمیلها جعلی بوده.

2- و جون پسر عزیزش رو قسم خورد که عکس من روبه کسی نشون نداده . راست هم گفت . نشون نداده بود

اینجا با یک جمله مطمئنی که راست گفته. سوگند گفت و راست هم می گفت. از کجا فهمیدی؟ از همون درجات ایمان و یقین که درباره خانوم اولی و ... داری؟

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:30

و جون پسر عزیزش رو قسم خورد که عکس من روبه کسی نشون نداده . راست هم گفت . نشون نداده بود


چون لیلی علنا نشونه های عکس من رو داده بود


بالاخره نشون داده بود یا نداده بود؟

غنچه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:28

پرپری جون. در حال حاضر به احترام شخصیت خودم ،ترجیح میدم در اینجا پاسخی ندم .

مگر اینکه خودت به خودت احترام بگذاری و برادر شوهر هات و برادر خانم اولی پدر شوهر کلن هر مردی که تو داستان حسناست و توهم حسنا بهش احترام بگذاره

نه عزیز من تو جوابی برای اون سوال ها نداری چون چنین بیماری در تاریخ بشریت وجود نداشته
و خیلی احمقانه است که یک زن خودش بره خواستگاری بعد فراموش کنه بعد که فهمید کارش به بیمارستان بکشه

هر آدم عاقلی که این پازل ها رو کنار هم قرار بده می فهمه داستانی بیش نیست و یک آدم خودش داره تخلیه روحی میکنه با حسرت هاش و زن دوم نه تنها در دنیا واقعی بلکه در دنیای مجازی هم محترم نیست

تو جوابی نداری بدی اون وقت از این که هستی بی احترام تر میشی

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:27

این رو سوگند به من گفت که لیلی ایمیلها رو به من نشون داده و حرفهای من و تو نبوده و تحریف شده .

سحرم دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:24

حسنا چه بد دماغش سوخت بعد از اون طومار پاچه خواری، پرپری یه چندتا سوال تکراری پرسید کلا قاطی کرد طبق معمول بدتر خودشو لو میده که رو چه چیزی حساسه
فکر کنم کابوس شبانه حسنا پرسیدن اسم بیماری خانوم اوله

قرار بود یه بار بیاد تو وبلاگش از اسمها بگه خوانندگان خودش هم توضیح بده چی شد؟

یه بار مثل آدم توضیح بده قول میدم دیگه هیچکی از اسمها نگه همه از رسمها بگن اصلا من خودم قول میدم که صوفی بشم

غنچه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:22

همه رو خطاب قرار میدم . از خانوم و آقا و دختر جوان و هر کی حسرت زندگی من رو داره و به نظرش خوب اومده . با قاطعیت و به یقین خواهم گفت این نوع زندگیهای من نوعی ارزش حسرت خوردن نداره . حتی یک ثانیه و اونهایی که فکر میکنید خیلی خوبه . به این دلیل و به اون دلیل منطقی از من که وسط این زندگی هستم بشنوید . آگاه باشید که اشتباه محض هست و یادتون باشه حتی در تصورتون هم نیارید که خوبه . اگر من از روزانه هام مینویسم اگر دارم زندگی رو اونطور که پیش اومده ادامه میدم اگر دارم از خوبی ها هم مینویسم دلیل بر تبلیغ و نشویق نیست و نخواهد بود . روزانه هام هست ولی دلیل نمیشه همه بیان و اصل قضیه رو در نظر نگیرند . اصل قضیه هم این هست که این نوع زندگی درست نیست



اگه فکر میکنی این رابطه انقدر بد پس چرا داری ادامه میدی
!؟!؟!؟!!؟
انسان ها وقتی از شرایط ناراضی باشن از اون محیط میان بیرون
ولی وقتی هستی و داری زندگی می کنی و از روزمرگی هات مینویسی مهر تائید به زندگیت میزنی
یعنی راضی هستم
کسی پشیمونی تو نوشته های تو نمیبینه
به طور منطقی اگر کسی بخواهد قضاوت کنه میگه زندگی که رفاه مالی داره و یک شوهر عاشق و کمی جر و بحث می ارزه به زندگی تنهای من بدون کسی که ساپورت مالیم کنه
منطق میگه وقتی کسی مثل حسنا داره زندگی می کنه و یک زندگی از هم پاشونده و خوشبخت منم می تونم

پس ببخشید دلیل چیه شما از خوبی های زندگی تون می نویسید !؟!؟!؟
پس چرا هیچ وقت از بدی هاش نمی نویسی
اصلن چرا دروغ می نویسی داستان پردازی می کنی ؟
واقعن نمی دونم تو فکر می کنی مخاطبیتن از چه قشری هستن

اصل قضیه اینه که شما یک زن دوم هستید و در حال عادی نشون دادن این قضیه و زندگی مرفه و شوهر مهربونی داری که همه عاشقت و هر لحظه ممکن رو یک تفر تاثیر بگذاره

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:22

نوشیده که دو ماه نبود چطور نویسنده وبلاگ شده بود و میومد مینوشت . اگر بود که وبلاگ خودش رو مینوشت و در همسران اول بود . یعنی انقدر من عقلم نمیرسید که برم بگم نوشیده نوشته ؟


این شد دلیل؟ هر کس تو وبلاگ خودش ننویسه یعنی دستش فلج شده و هیچ جای دیگه نمی تونه بنویسه؟
یه حرفی زدی حالا واسه رد گم کردن دلایل احمقانه می آری؟

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:17

لیلی سوم مرداد پست نوشت.
حسنا یازده مرداد بعد از این که همه را مجبور کرد که پست بنویسند و بگن منظورشون حسنا نبوده نوشت.

اینجا که داری علنا اعتراف می کنی که منظورشون به تو بوده. 9 روز داشتی فکر می کردی که چطوری بنویسی منظورشون به و نبوده؟ اگر راست می گفتی و مطمئن بودی که همون دو سه روز اول می نوشتی.

سحرم دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:14

بانو

غنچه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:14

نوشتم سوگند و خانواده اش اگر بخوان با من تماس بگیرند میتونند . چرا ؟ چون یاس گفت خواهر سوگند ایمیلش رو میبینه و از حال سوگند گفته


الان خودت زدی به خریت یا فکر کردی ما از قماش تو هستیم
(ببخشید از کلمه خریت استفاده کردم کلمه دیگه نتونستم جایگزین کنم )

وقتی تو وبلاگت نوشتی من لزومی نمیبینم برای سوگند پیغام بگذارم و اطرافیانش من میشناسن
الان این جمله بالا چی بود نوشتی
منظورت دو تا آدرس ایمیل بود
همه اطرافیان سوگند هر دو تا آدرس ایمیل تو رو حفظ هستند از این طریق با همه شون در ارتباط هستی
بعد چه ربطی داره ؟
تو گفتی لزومی نمیبینم پیغام بگذارم
یعنی به جز در دنیای مجازی می تونم از راه های دنیای واقعی وارد شم
ایمیل زدنم مجازی دیگه

همین جا به دروغگو بودن حسنا پی ببرید
یک انسانی که حرف هاش پست به پست عوض میشه

ط³ط­ط±ظ… دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:13

همسر میگه تو هفته ای سه روز نمیخوای؟ من میام پیشت وقتی هم هستم قول میدم هیچکی به تو کار نداشته باشه. مسافرت هم پیش بیاد میریم بچه دار هم بشو به بقیه اش کار نداشته باش . حتی اگر اینطور هم بشه باز میشه که آدم به بقیه اش کار نداشته باشه و فکر نکنه که چطور؟


میشه آدم به بقیه اش کار نداشته باشه؟

منظورش شرطهای مالیه که خانم اول گذاشته
بعد میگه من با پول مردک کار ندارم به خودش مربوطه
حسنا نه نمیشه کار نداشته باشه خصوصا برای تو که تنها دلیل ازدواجت همین بوده

غنچه دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:08

این هست که لازم میبینم در وبلاگ خودم بگم چون مخاطب عده کثیری هستند و نه فقط چند نفری که اینجا رو میخونند

رسمن تیکه انداخته به پرپری که یک وبلاگ بی خود و بی مخاطب داری
وبلاگ من پر مخاطب هست

اوج افتخارات زندگیش یک وبلاگ پر مخاطب
دلم می سوزه برای آدمی که تمام دنیاش یک وبلاگ پر مخاطب
دنیای کوچکی داری حسنا

سحرم دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:05

بانو اینقدر زود آپ میکنی من یه مطلب تو پست قبل بهش رسیدم اینجا مینویسم البته پیرو نکته سنجی خودتونه

اون قسمت مسافرت حسنا کنار پنجره،همسر گریان روی تخت...
اونجا حسنا نوشته بود همسر گریه میکرد من حتی دلداریش ندادم چون حال خودم بدتر بود.. اون موقع برام عجیب بود اگه مردک از عشق این گریه میکرده حسنا چرا اینقدر سنگدل بوده که بهش بیتفاوت بوده ؟!اونم حسنایی که همیشه اشکش تو مشکشه
حالا میفهمم مردک مست بوده زیادم خورده شروع کرده به اعتراف .حسنا تو دیسکو به قول خودش تریپ کشته مرده ور داشته ..میرقصیده ..میبوسیده..مردک فکر کرده بگه من عاشقتم حسنا حله..اعتراف کرده فلان و بهمانم دادم به خانم اولی.. همون بوده حسنا جلو پنجره خشک شده از حرص

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 01:00

سر قضیه لیلی هم من به همین دلیل از سوگند سوال کردم . سوگند هم به من گفت نه اصلا ربطی به تو نداره جریان بین من و لیلی و و همسران اول هست .


سوگند گفت به تو ربطی نداره؟ یعنی بهت دروغ گفت؟
چرا کامنت ها را تایید نکردی و بگی نه به من ربطی نداره و از سوگند هم پرسیدم؟

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 00:58

برای من کامنت اومد پشت کامنت که لیلی منظورش به تو هست .


پس چرا ما هیچ کامنتی ندیدیم؟ چرا مخفی کردی؟اگه ریگی به کفشت نبود تایید می کردی می گفتی اشتباه می کنید. من نیستم.

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 00:56

من وبلاگ لیلی رو نمیخوندم .خوب طبیعی هم بود .دلیل نداشته من همه رو بخونم . سر قضیه خودت که دلم نمیاد حتی یاد آوری کنم و نمیخوام ناراحتت کنم . رفتم و هر کی نوشته بود و تسلیت گفته بود خوندم . لیلی هم مستثنا نبود .


از کجا کسانی را که برای پرپری پست نوشتند پیدا کردی؟
یه صفحه ای هست که هر کس برای پرپری پست تسلیت می نویسه لینکش را می ذارن؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.