.

.

.

.

داری از اول جاده دو راهی رو نشون می دی



دوستان عزیز


لطفا کامنت کسانی که توهین می کنند و فحش می دهند جواب ندهید. اجازه بدید خودشون را معرفی کنند. کامنت دونی باز ندیدند. ذوق زده شدند برای معرفی خودشون.

در مقابلشون سکوووووووووووووووت مطلق. کاملا ندیده بگیرینشون لطفا

ممنونم




سلام دوستان


نمی دونم چرا هر چند روز یک بار دلم خیلی برای حسنا می سوزه. 


اولش که نوشتم می خواستم به بقیه بگم ساده لوح نباشید، گول نخورید، باور نکنید ... 

می خواستم همه کسانی که نکته های این زندگی و این وبلاگ را می بینند بیان اینجا مطرحش کنند تا به هم کمک کنیم که تیزتر و هشیارانه تر بخونیم و بشنویم و زندگی کنیم.


خواستم یکی دیگه وارد این مسیر نشه و کار حسنا را تکرار نکنه.


چون در همه فن حریف بودن و پررو بودن حسنا مطمئن بودم و این که کسی نمی تونه از این زندگی منصرفش کنه.


وقتی مامان بابای خودش و خانواده همسر و یه جماعت آدم حقیقی هر روز دارن بهش می گن که جمع کن از این زندگی برو بیرون. هم خودت راحت می شی، هم بقیه، اما حسنا گوش نمی ده، می دونستم که سخت بشه با حرفهای آدمهای مجازی قانعش کرد.


بگذریم. دیشب این پست را می خوندم. جدی دلم سوخت براش. چطور ممکنه کسی ازدواج کنه و بگه یکسال گذشته اینها چند بار رفتند سفر و من را هیچ جا نبردند. حتی فکرش را هم نکردم !!!


یعنی اصلا فکرش را هم نمی کرده که می تونه از شوهرش انتظار سفر داشته باشه. یعنی خودش می دونسته کجا اومده و چرا اومده. خودش شرایطی را که قبول کرده می دونه. 


اما بعدش چی؟

حالا که دم درآورده چی؟ خب از اول قرارشون این بود و حسنا هم آدم بدبختی بود که با این قرارها راضی به ازدواج شد. وگرنه کی قبول می کنه ازدواج کنه فقط برای 6.

حرف از بچه و سفر و زندگی و ... نزن !! باید خیلی درمونده باشی که چنین خفتی را قبول کنی.

حالا که چند صباحی گذشته قولهاش یادش رفته. خسته شده از این که به قول خودش تفریحش سرکار رفتن باشه.


حالا بچه می خواد. سفر می خواد. شوهر می خواد. زندگی می خواد. مهمونی می خواد. ....

درست می گید حسنا زندگی بلد نیست. چیزایی که از زندگیش می نویسه مثل یک زندگی نرمال نیست. اما این را هم در نظر داشته باشید که حسنا زندگی نرمال نداشته که بلد باشه. مهمونی نداده. مهمون نداشته. حتی مهمونی درست درمون نرفته. با دزد و پلیس بازی یه عروسی می ره و برمی گرده.


داره خانوم خانوما را اذیت می کنه. اما خودش هم خیلی بدبخته. خیلی گناه داره. فکر نمی کرد به این جا برسه. فکر نمی کرد نتونه تحمل کنه.

اون زن تجربه داشت، زندگی کرده بود، عاقل بود می دونست داره چی می گه و چی کار می کنه. فهمید شوهرش خیانت کرده، فهمید شوهرش گرفتار شده و خراب کرده ... بعد از بیست سال زندگی باید چیکار می کرد؟ نشست عقل و تجربه و مشاوره را گذاشت کنار هم و گفت باشه، حسنا بیاد و عقد کنید اما به این شرطها.


حسنا شرطها را قبول کرد و اومد. اون زن مطمئن بود که حسنا این شرایط را طاقت نمی آره و بعد از مدتی که خسته شد می ره. چون تجربه اش و عقلش بهش می گفت که زندگی مشترک که اساسش  6 و پول باشه، بقایی نداره. 

تا اینجاش درست بود. حسنا اولش شاد و سرخوش شروع کرد. بعد از یه مدت خسته شد و حالا زمان رفتنش بود.

اما به جای رفتن، می خواد بزنه زیر قولهاش.

یواشکی سفر می ره.

دزدکی حامله می شه.

ادعای عدالت می کنه و ....


همه کسانی که تجربه زندگی مشترک داشتند به حسنا گفتند راهش غلطه. چون همشون می دونستند بعد از خوابیدن این تب و تاب ها، حسنا باید از این زندگی بره بیرون. حتی رضایت اجباری خانوم خانوما در مقابل عمل انجام شده همسر هرزه اش هم به همین دلیل بود.

اما حسنا می خواد با سماجت بمونه. حسنا از قولهایی که داده و شرطهایی که قبول کرده خسته شده.

بله. هر زنی حق این چیزها را داره، اما حسنا با شروطی اومده.


مامان زری و پری و قلی که کامنت می ذارید و حسنا را باخودتون مقایسه می کنید. یادتون باشه شما زن اول هستید. شما با شرط و شروط نیامدید. زیر پای شما یه زندگی دیگه در حال له شدن و فرو ریختن نیست.


دلم برای حسنا و این همه دست و پا زدنش می سوزه.

اما یک زن دیگه هم هست که دلم برای اون صدبرابر بیشتر می سوزه.


پست را که خوندم یه نکته هم من اشتباه کرده بودم که حسنا به اقوامش گفته خانوم اولی جدا شده، نگفته فوت شده. اصلا علت این که رفتم سراغ این پست همین بود. چون یکی کامنت گذاشت گفت اشتباه می کنی و من هم خواستم مطمئن بشم که دیدم درست می گن. من اشتباه کرده بودم.


خوندن این کامنت برای من خیلی درد داشت. آره حسنا. درد داشت.

برعکس این که تو فکر می کنی وقتی از سفرت بنویسی برای من دردناکه.

اون جمله ای که زیرش خط کشیدم برای من دررررررد داشت.

نمی دونم برای تو چطور هست.


کاش یه قدرتی پیدا کنی، پشت پا بزنی به این زندگی و آدمهاش و خودت را بکشی بیرون.

از حرف مردم نترس. الان هم همونقدر در موردت حرف می زنن که بعد از طلاق.

از بی شوهری نترس.

از تنهایی نترس. تو الان که تنهاتری.

اونطوری اقلا دوست و آشنا و فامیل را داری. الان شوهر که نداری، اونها را هم نداری.

خونه و ماشین هم که گرفتی. یه پول کلان هم بگیر و بکش کنار.

آره. پول بگیر بیا بیرون. خیلی حرفها در موردت خواهند زد.

ولی حداقل از این زندگی نصفه نیمه و اعصاب خورد کن راحت می شی.

حداقل اون زن بقیه عمرش را راحت زندگی می کنه.



یه جمله قشنگ یه جا خوندم


از زیر آب رفتن نیست که غرق می شیم. از زیر آب موندنه!








این جا را بخوانید "زیر سایه گرفتن بیوه برادر" + درد دل


پست آخر مثلث را هم بخونید.

نظرات 314 + ارسال نظر
مو فرفری به مرسده سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 01:42

ها ها ها. مرسده جان حد اقل مینوشتی درستش چیه اگر میدونی.
مجبورم برم کلاس واسه این زبان دیگه تا کامل یاد بگیرم برم واسه حسنا بنویسم.
راستی مرسده تو سیستم آموزشی نیستی؟ چون نسل آینده را کلا دلسرد میکنی از یادگیری.

کامنت دلپذیری گذاشتی.
"لطفا شما دیگه شمالی صحبت نکن"

منو باش که ذوق کردم داریم با هم یاد می گیریم

مرسده سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 01:28

استاد جان اتفاقا من داشتم کامنتها رو میخوندم و خیلی از خوندن نظراتی که گذاشته بودید لذت بردم
وسط کامنت خوندن بچه ام بیدار شد رفتم و الان فقط به این نیت اومدم که بگم بیگ لایک به شما

استاد جان من هم مثل شما فکر میکنم تنها راه درمان این عرف سخیف که در جامعه ما وجود داره قوی شدن زنها هست
اما باید این رو در نظر بگیرید جامعه ما یک جامعه در حال گذار از سنتی به مدرن هست و اگه زنی قوی هم باشه تحصیل کرده و شاغل و محکم هم باشه و شوهر خیانتکارش رو به راحتی از زندگیش حذف کنه ، باز هم تحت فشار این جامعه سنتی داغون میشه
ممکنه به بهانه های واهی ( در واقع به دلیل مطلقه بودن ) کارش رو از دست بده ، تو جامعه همه به چشم لقمه آماده بهش نگاه میکنن و همه اش مزاحمش میشن ، ازدواج مجددش با یه مرد نرمال احتمالش خیلی کم میشه و ...
در حالی که مردی که بهش خیانت میشه و زن خیانتکارش رو از زندگیش حذف میکنه ، بعدش به جز قلب شکسته خودش هیچ مشکلی نداره، به راحتی دوباره ازدواج میکنه و در جامعه و محل کار و ... هم به زندگیش با همون روال سابق ادامه میده

به همین دلایل هست که یکی مثل حسنا به این مرد ناچیز چسبیده و یکی مثل خانوم اول حاضره همه جوره تنش داشته باشه ولی طلاق نگیره

استاد جان نظرات شما بسیار درسته ولی برای جامعه ای که این مرحله گذار رو طی کرده باشه و هم زنانش قوی شده باشند و هم شرایط جامعه به یک جامعه نرمال نزدیک شده باشه

استادجان!!!(خانوم چاق سابق) سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 00:40

من وقتی اومدم اینجا و کامنت گذاشتم فکر کردم اینجا جایی برای اظهار نظر درباره ی پدیده ی رو به رواج "زن دوم" در جامعه ی "مرد سالار" ایرانه. فکر کردم بهتره بیام و نظرم رو بگم (چون چند نفر از دوستان به خودشون اجازه داده بودن که به وبلاگم بیان و ارشادم کنن) این شد که اومدم اینجا تا بگم مقصر اول در این رابطه های مثلثی مردیه که خیانت میکنه، مردی که سالها از زن اول استفاده کرده و حالا حس میکنه اون زن براش کمه. مردی که از روحیه فداکاری زن و مادر ایرانی سوءاستفاده می کنه. اومدم که بگم خیانت مرد هم به پلیدی خیانت زنه. اومدم که بگم اینکه من کجا می رم و چه کامنتی می ذارم به خودم مربوطه و بازار "بگم، بگم" راه انداختن گره ای از کار هیچ زن اول و دوم و سومی بز نمی کنه.
همه ی حرف من این بود و متاسفانه با برخورد فوق العاده تهاجمی دوستان مواجه شدم! دوستانی که حتی با اصرار بر تکرار اسم سابق من انگار قدری آرامش پیدا می کنن! دوست گرامی خانوم چاق بودن من توهین محسوب نمی شه که اینقدر بر تکرارش به جای استاد جان پافشاری می کنی!
وبلاگ من اساساً شرح تلاش من برای لاغر شدنه!
ختم کلام اینکه آدم (زن یا مرد) تا وقتی متنفر و ناراضی باشه روی آرامش نمی بینه و کلام بسیاری از شما دوستان سرشار از نفرت از همه ی آدمهاست نه تنها زنان دوم، همه ی آدمها!
موفق باشید و خداحافظ

راحله سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 00:09

زن دومی مگر کار دیگری غیر از ... و زائیدن هم ازش بر می آید.
محال کسی درس خوانده باشد و مسقل باشد بعد تو بغل یک پیر مرد دست دوم برود
اه اه حسنا چندشم شد

نارین دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:55

جزییاتش یادم نیست

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:41

نارین جان اون پستش وخوندم که خانوم خانوما اومده دم درهمسرهم حسنارو ول کردرفت دنبال خانوم خانوما بعدش هم مادرشوهر وبرادرشوهربردنش بیمارستان که اونجا فهمید حامله بود

نارین دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:36

تازه وارد قبلا یبار این کارو کرده
بچه سقط کرده
حالا راست و دروغش بماند

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:10

شاید فقط بخاطر اینکه دماغ ماروبسوزونه چندوقت دیگه یه حاملگی ساختگی درست میکنه ولی بعدش مطمئنن خانوم خانوما رومقصرمیدونه که بچه شوسقط کردما چه میدونیم داره راست میگه یادروغ

گلریز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:08

بانو هستی؟؟

جوابت را نوشتم عزیزم. توی پست خودت

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:07

یزدانی مطمئن باش حسنا بچه زانیست اگه بودتاحالامیاوردخانوم اولی اگرهم اگرهم بازاگرهم به گفته ی حسنارضایت داده پس میدونست بچه ی درکارنیست حسنا اگه هم وجودخارجی داشته باشه نازاهست

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:06

یزدانی جان
ورژن چینی خوب گفتی
بیگ لایک

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:05

متاسفانه قانونی پشت زن های ایرانی نیست
شاید اگر حق طلاق و حق نصف دارائی بعد از ازدواج برای زن ها بود و مرد موظف بود حقوق مالی بچه هاش تامین کنه مثل قوانین کشور های پیشرفته
زن اول خیلی راحت طلاق میگرفت و با بچه هاش در محیط سالم و دور از تنش زندگی می کرد اون مرد هم میرفت با معشوقه اش
قبول دارم اثرات مالی جبران میشه و اثرات عاطفی سالها طول میکشه تا درست شه
ولی شاید تامین مسائل مالی کمی مرهمی بر مشکلات عاطفی بشه
دوباره تاکید می کنم فرهنگ هم خیلی مهم در جامعه زندگی پس از طلاق هم برا یزن هم برای بچه ها
ولی اینجا این قوانین و فرهنگ نیست
زن ها مجبورن برای زندگیشون بجنگن

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:04

بله من هم معتقدم که حسنابازنده هست خودش ازهمه بهترمیدونه که برنده خانوم خانوماهست اما این وسط فقط باخودش لج کرده باعمرخودش وداره بازندگی خانوم خانوماهم بازی میکنه

کاش به قول خودش به آرامش همشون فکر می کرد.
راهی که برای همشون آرامش بیاره

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:04

غنچه جون
واقعی رو در نظر بگیری بله
ولی یه نسخه مجازی چینی اومده تو بازار اون برنده میشه همیشه
امروز فردا هم بچه به سلامتی میاد و حتما پسر
پیرمرد میگه وارثممممممممممم .زن اولی طلاق

واااااای حسنا اگه پسر بزاد که دیگه هیچ جوری نمی شه جمعش کرد.
خودش هم گفت نوه پسر ندارند و بچه اون یکی برادر شوهر هم دختر شد

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 23:00

وقتی زن اول می مونه فقط که به خاطر اون مرد نیست این معنی نمیده که من به خاطر وجود مبارک اون مرد موندم

نه.... داره مبارزه میکنه زندگیش پس میگیره ... داره با اون زن میجنگه .... آینده بچه اش نمی خواهد خراب کنه

هر چی که ساخته دو دستی تقدیم اون زن نمیکنه
خیلی عوامل دخیل هستند که زن اول می مونه فقط اون شوهر نامرد نیست

برنده اصلی این جنگ تجربه نشون داده زن اول و بچه هاش هستند البته
هر جنگی حتی برنده های جنگ هم صدمه می بینن
کم یا زیاد ولی هست

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:57

دمت گرم بانو که پست اولش رو گذاشتی
من فقط اینجا جرات دارم بگم دومی هستم
اویزون هستم
سریش هستم
چشم مردا همش دنبال منه باباغوری بشن کصافطا
پا میزارم رو ترمز خط ترمزم وووووو در حد لالیگا
قیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
هدفون رو بگو
حالا بگوشین مکالمه واقعی پیرمرد و حسنا با هدفونی در گوش

توکه منو کاشتی رفتی تنها گذاشتی رفتی دروغ نگم بجز من یکی دیگه داشتی رفتی دامبالا دیم دیرینگ دورونگ دوففففف دوففففففف ایتس ایتس ایتس ایتس
پیرمرد:
حسی سریش چی آورده بریزم تو شکم
حسی سریش(البته که نمیشنوه نمیدونی چرااااااااا؟هدفون داره.بگیر نکته روووووو)
ایتس ایتس ایتس دوف دوف دوف
پیرمرد:
ای الاغ تو جاده هدفون ؟به درک اسفل السافلین
ریننننننننننگگگگگگگگگ رینگگگگگگگگگگ
خانوم اولی:بله؟
پیرمرد:سلام عشقم
عجب گوهی خوردم با سریش اومدم شمال
بیا بحرفیم که دلم برات پر میکشه
حسی سریش:
دوففففففففففف دوففففففففف
خانوم اولی:بی خیال خر چه داند غیمت نقل و نبات
پیرمرد:بزار یه کم بخوابم پا بزاره رو ترمز
آخه فردا تو وبلاگش جواب مردم رو چی بده.ملت منتظر هیجانن
خانوم اولی:قرصاشو خورده؟همونا که گلریز گفت
پیرمرد:چمیدونم لابد نخورده هار شده
ترک موزیک عوض میشه و ...
قیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
صداتونو شنیدممممممممممم
خودمو پاره میکنم.پاره نه جر واجرررر؟نه اینم نه
فردا خواننده ها چی میگن
بخواب پیرمرد آسوده بخواب
فسنجون داریم نه قرمه سبزی دوست داشتی
چرا گفتم فسنجوننننن؟
قرصام کو؟

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:54

وقتی همسرمیگه دیگه نمتونه دربرابرخانوم خانوما حرفی بزنه ازپسش بر بیادخوب حتما عشقشودوست داره چطوربگه حسنامن توروفقط بخاطرتنوع میخوام حسنا این همه تحقیربس نیست تاکی میخوای تحقیربشی تاکی میخوای خودخواسته راه های خوشبختی به روی خودت ببندی تو هنوزجوانی برودنبال خوشبختی خودت خودتوازاین زندگی که بهش وصل شدی بکن اگه خداییش داری رمان میگی بسه دیگه اخرشوبنویس

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:50

تازه وارد
سپاس دوست عزیز

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:47

okغنچه جون

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:45

دوستان اگر کسی نظرش میگه و با نظر او هم عقیده نیستیم منطقی دلائل خودمون بیاریم

ok

نسترن دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:44

بانو

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:43

وقتی زن اول میبخشه فقط خودش که نیست آینده دخترش آینده پسرش سر انجام یک عمر زندگی مهر مطلقه شدن تو جامعه بی فرهنگ ماست که تا میفهمن زن بیوه یا مطلقه است همه نامرد ها به سمت هجوم میارن
اسم بچه هاش بچه های طلاق میشه
تربیت بچه هاش چی ؟؟؟ چطوری از پس یک دختر و پسر نوجوون تو این جامعه اونم دست تنها بر بیاد ؟؟
بله به خاطر قوانین کشور وقتی بعد بیست سال یک زندگی بسازی وقتی مردت نخواهد نمی تونی حتی نصف این همه ساختی برداری ببری
شاید اگر قانون یکم پشت زن های ما بود زن اول نمی سوخت نمی ساخت
شاید اگر فرهنگ کمی بالاتر بود کسی به زن طلاق گرفته به بچه طلاق بد نگاه نمی کرد
کجا بره ؟؟؟ آتیه بچه اش چجوری بسازه ؟؟؟ هر چی ساخته بگذاره برای یکی دیگه برای بچه یک زن دیگه

بین بد و بدتر کدوم باید انتخاب کرد ؟

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:43

یزدانی جان ما امروزبه اندازه ی کافی واسی این هدفون حسناخندیدیم دیگه ماروبیشتر ازاین نخندون همه ی زیبایی جاده شمال به صدای سیستم که بلندباشه

گلریز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:42

بچه ها لطفا اینجوری نگید.

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:35

کودک پخمه
وقتی گفتن جسد شما تاتی تاتی بیا وسط

یه وکیل دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:34

دوست من!همیشه رو به نور بایست، اگر می خواهی تصویر زندگی ات سیاه نیافتد...
همیشه خودت را نقد بدان، تا دیگران تو را به نسیه نفروشند...
سعی کن استاد تغییر باشی، نه قربانی تقدیر...
در زندگیت به کسی اعتمادکن، که به او ایمان داری نه احساس...
و هرگز بخاطر مردم تغییر نکن!این جماعت هر روز تو را جوردیگری می خواهند...
مردم شهری که همه در آن می لنگند، به کسی که راست راه می رود می خندند...!!!

شکسپیر

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:34

خانوم چاق بهترتوهم مثل حسنا توهم نینجا بزنی برات اشناهست نه این حرفهای خنده داروازکجای خودت درمیاری مطمئنی مغزت دستورمیده که اززبونت بگی

گلریز به استاد جان دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:32

این برداشتی که خیلی از دخترا از این وب سایت میکنن.این خانوممممم که مثلا باباشون رییس بانک بوده وقتی دخترشو داده بره زن دوم بشه حالا ببین اونی که باباش کارگره،کارمنده ساده است.مستاجره ،،،،،،،.اینجاست که دخترای خام ما یا گول میخورن و نابود میشن مثل دستمال استفاده میشن و بعد دور انداخته میشن یا اینکه گول میزنن و زندگی نابود میکنن.تو این وبلاگ خانوم حسنا کجاش به زنهای ایرانی یاد داده میشه که خودشون رو دوست داشته باشن؟؟؟جز این که به خاطر مسائل جنسی شوهرش اومده زن دوم شده؟؟؟این ارزش رو یاد میده؟؟؟اینکه تو اصلا به نصف یک زندگی راضی باشی ارزش رو یاد میده؟؟؟اینکه کتک بخوری؟؟ساعت 12 شب شبیه زنای .....بری تو لابی بشینی ارزش رو یاد میده؟؟؟اینکه شوهرت بهت میگه بپوش، برو نرو ارزش رو یاد میده؟؟؟

گلریز به استاد جان دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:27

اول مرسی که اومدی و صادقانه حرف دلت رو گفتی.من هم با نظر تو کاملا موافقم.به نظرم این همسر جان به هیچ هم نمیرزه.یعنی خانوم اصلی باید بندازتش بیرون.در این هیچ کدوم ما شک نداریم.اما من یک سوال دارم؟وقتی چیزی به این بدی وجود داره اگر یک نفر بیاد تبلیغش رو بکنه باید با اون شخص چیکار کرد؟؟؟
میدونی احساس یک دختر جوون به زندگی حسنا چیه؟یک زندگی خیلی قشنگ و رویایی ،تو یک محله خوب یک ماشین خوب و یک همسر عاشقققققققق.خب این زندگی یکم مشکلات هم داره .خب همه زندگیها داره .همه میدونن که 3،4 سال اول زندگی سالهای صبره.زمانه شناختن این زندگیه.پس میبینی یکم دعوا هم اشکالی نداره.خانوم اولی کیه؟؟؟؟خب فرض میکنم اونم خواهر شوهر یا مادر شوهرمه.بالاخره با اونم کنار میام یا خودشو کنار میزنم مهم اینه که عشققققق همسرم رو دارم.خونه بالای شهر دارم ماشین مدل بالا دارم.در نهایتم طلاق هم بگیرم چیز زیادی از دست ندادم چول دارم این دفعه شوهر بهتر میکنم.

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:24

ممنون یه وکیل

به خانم چاق سابق دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:18

در ضمن اینکه یک زن ابزار کسب احترام و موفقیت و همه چیزای خوب برا یمردش باشه شرف داره به اینکه ابزار 6 باشه!!!!!

به خانومه چاق سابق دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:16

گفتی زنه اول ابزار کسب احترام جامعه وجمع کردن زندگی، ابزار بالا رفتن مرد از پله های موفقیت، ابزار آسایش روزهای سخت جوانی، ابزار مرد کردن پسر جوان و بی دست و پای روزهای اول ازدواج! ...این تعاریفی که کردی ابزار بودن نیست خانومه محترم... اینها همه کارهایی هست که ما زنها با افتخار برا شوهرامون انجام میدیم...منه زن همه این کارا رو میکنم فقط برای ساختنه زندگیم...زندگی ای که تو و امثال تو دارین میگین که راحت از دستش بدم و واگذارش کنم به دیگری تا دیگری با خیال راحت حالشو ببره!!مردم اگر از پله های موفقیت بالا بره و مردی باشه برا خودش در جامعه من هم افتخار خاهم کرد که همسره چنین مردیم. زنهایی هم هستن که به قول شما فقط به فکر شست و شو و خانه داری و ...نیستن و به پیشرفت خودشونم فک میکنن...درسته منم یکی از همون زنهام ولی چنین زنی که شما میگی یعنی زنی که هم خودش پیشرفن کنه و هم همراهه مردش در پیشرفتاش باشه که خیلی بیش از زنای دیگه تملک داره رو این زندگی؟چرا؟ چون دو برابره بقیه زحمت کشیده...هم خودش. بالا کشیده هم مشکلات زندگیشو به دوش کشیده پس بیش از پیش محق هست برای حفظ زندگیش.
من نگفتم زنها طوری رفتار کنن که مرد این حق رو به خودش بره که بره با صد تا زن باشه و بعد برگرده به اغوشه زنه خودش..خیر ...هیچ احمقی چنین چیزی رو قبول نمیکنه. ولی من اینو میگم که وجوده امثاله حسنا که انگلی بیش برای یه زندگی نیستن نباید دلیلی باشه بر این مساله که خانوم خانوما زندگشیو ول کنه و بره تا حسنا با خیال راحت جولان بده.
مشکل جامعه ما تتفاقن امثال حسناست که با تصمیمات غلط و احمقانشون و با رفتارهاشون کاری میکنن که یه مرد به خودش این اجازه رو بده که زنه دوم بگیره! اگر حسنا و امثال حسنا برا خودشون انقدر ارزش قائل باشن که نخان انگل زندگی دیگران بشن هیچ زندگی از هم نمیپاشه...البته این حرف من دال بر بی گناهی مرد نیست. این تقصیر متوجه همم امثال حسنا و هم امثال چنین مردانی هس

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:07

درضمن حسناباعث شدخیلی ازاین وبلاگ های زنان دوم بازشه دارن ابروی زنان ایرانی میبرن بااین کارشون بایدهمه این وبلاگ هاکه فقط برای سرگرمی یه تعداددرست شده تااخرش وبدونن هرچه سریعتربرای سلامتی جامعه وفرزندان دختروپسرماجمع بشه کم محیط حقیقی الوده است حالابایدمواظب محیط مجازی هم باشیم

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 22:04

خانوم چاق ماهمه مون به هوس بازبودن این مردایمان داریم اما این وسط حسنا داره بدترش میکنه این چی حرف خنده داری که حسنا میگه خانوم خانوما نمیتونه زن باشه چون مریضه یعنی اگه خانوم خانوما انقدرمریضه چطورمسافرت داخلی میره میاددم درخونه حسنا میادخونه جناب سرهنگ اونقدرقدرت داره بیفته موهای حسنا روچنگ بزنه چطورازپس نزدیکی باشوهرش برنمیادمطمئنن حسنادروغ گفته چراحسنا میگه اگه من برم وضع بدترمیشه چرابدمیشه ؟یه حرفهایی میزنه که ادم خنده اش میگیره

یه وکیل دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 21:55

رجاله جمع مکسر راجل به معنی پیاده؛ در اصطلاح به اراذل و اوباش و مردمان پست گفته می‌شود.

یه وکیل دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 21:54

یکی از بهترین تصاویری که از عشق بهم نشون داده .

استادجان!!!(خانوم چاق سابق) دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 21:51

نه عزیز من
زن اول هم ابزاره
ابزار کسب احترام جامعه وجمع کردن زندگی، ابزار بالا رفتن مرد از پله های موفقیت، ابزار آسایش روزهای سخت جوانی، ابزار مرد کردن پسر جوان و بی دست و پای روزهای اول ازدواج!
زن اول هم مثل زن دومه! هر دو ابزارن! هر کدام به نحوی! یکی ابزار روزگار جوانی و دیگر ابزار میانسالی!
تا زمانی که زنهای جامعه ی ما سالهای جوانیشان را تنها به جمع کردن زندگی برای مرد و ساختن او اختصاص بدن و تا زمانی که مردها مطمئن باشن با هر شکست اجازه ی بازگشت به آغوش زن اول رو دارن وضع همین خواهد بود.
مشکل جامعه ی ما حسنا نیست. مشکل جامعه ی ما فرهنگی است که ما زنها با آن بزرگ می شویم.

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 21:50

یه وکیل
رجاله چیه؟
چقدر تصورش از عشق وحشتناکه

یه وکیل دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 21:40

عشق چیست؟
برای همهٔ رجاله‌ها یک هرزگی، یک ولنگاری موقتی است. عشق رجاله‌ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار می‌کنند پیدا کرد.

بوف کور صادق هدایت

ساشا به یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 21:31

نه دکتر آشپز گفته قهقرا. این کامنت مربوط به پست زیر سایه گرفتن بیوه ی برادر هست که دکتر آشپز در جواب کامنت گذار خودش گفته... ولی دیدیم که از اون ور به حسنا گفته از ته ته دل نفسم بند اومده از خوشحالی که خشم اژدها نشون دادی و ....
چی بگم! انگار اخلاق و تعهد فقط وقتی در حق اطرافیان و آشنایان ما رعایت نشه مهم نیست. انگار هر کس قصه اش رو تعریف کرد حق داره! اگر فامیل فامیلمون دل شکسته شده و روش هوو اومده سر درد می گیریم. اما اگر دوستمون حسنا هوو شده و تهدید کرده زنگ میزنه به پیرمرد مریض میگه رو دخترت هوو اومده خیلی عصبیه برو جمعش کن این خشم اژدهای نفس بر و شادی آفرینه...
اگر خانم دکتر آشپز یکسره کار حسنا رو تایید می کرد من خیلی بهتر درکش می کردم. می گفتم اخلاقش اینه، فرهنگش اینه، اصلاً اینطور فکر می کنه. اما این دوگانگی واقعاً یه مساله جدیه که خاص این خانم هم نیست. شاید خیلی از ما داشته باشیم

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:45

ساشا جون درسته
بعد یه مدت سفارشی مینویسن تا خوشایند باشه
حسنا گفته اخلاقیات و قهقرا؟
وای مامانم اینا

خطاب به خانومه چاق یا همون استاد جان دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:38

خانومه چاقه عزیز اونی که باید به خودش به عنوان ابزار نگاه نکنه زنه دومه...زنه اول مث شما که الان داری زندگیتو میکنی داشته زندگیشو میکرده...انقدر راحت درباره ول کردنه یه زندگی بیست ساله نظر نده. شما فک کن خودت بیست سال تو یه زندگی سرمایه گذاری جانی و مالی و عاطفی کردی و شدی 40-50 ساله...حالا چطور میتونی پشت پا بزنی به اون زندگی؟ مردی که خیانت کرد همه زندگی زن اول رو نابود کرده اینو قبول دارم ولی برا این زن دیگه فرصتی نیست..میخاد دوباره شوهر کنه؟دوباره بچه بیاره؟ فک کردی که این چیزا رو میکی منطقی جان؟! متاسفانه مردها تا وقتی وارد زندگی مثلثی نشدن مشکلاتش رو متوجه نمیشن...مساله چشیدنه طعم زنهای دیگه نیست. اگر مردی همش دنباله زنهای دیگه بود که هیچ ...اون کلن مریض احواله ولی برخی مردها اشتباهن ممکمه وارد یه رابطه بشن و بعدن هم به اشتباهشون پی ببرن. در مورد زن هم همینطوره. چه بسا زنان زیادی بودن که راه خطا رفتن.

ساشا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:38

اون که فرستادم کامنت دکتر آشپز بود...
چقدر آدم ها عجیب و پیچیده ن... اخه یا یه کاری اخلاقی هست هم نیست. نمیشه که در آن واحد یه چیزی هم اخلاقی باشه هم نباشه... تازه موردی که تکتم نوشته خیلی بهتر از مورد حسناست اگر بنا باشه بسته به موقعیت نگاه کنیم.
اما کلاً خیال می کنم بعد از یک مدت وبلاگ نویس و خواننده به هم وابسته میشن و بعد هر دو برای جلب رضایت هم می نویسن. برای همین نه حسنای امروز مثل اون حسنای غمگینیه که نوشتن رو شروع کرد نه دکتر آشپز در زندگی واقعی می تونه چنین چیزی رو تحمل کنه...چه برسه به خشم اژدها

ساشا-عجب! دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:34

آیناز ۱٠:۳٩ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٧ شهریور ۱۳٩٢
الانه که ازعصبانیت منفجربشم کلافه این موردازاونی که مطب اومده بودبدتربودگریه

پاسخ: جامعه مون داره با سرعت نور به قهقرا میره. ارزش اخلاقیات واقعی رو به صفر رسوندن و ارزشهای پوچ رو در بوق و کرنا کرده اند و واویلا سر داده اند ناراحت

استادجان!!! دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:32 http://www.lakoojanjan.blogfa.com

بر طبق این منطق شما آقایون فقط جایز الخطا هستن یا اگه یه زن هم به شوهرش خیانت کنه شما همین حق و حقوق رو براش قائلید؟
در ضمن من درک نمی کنم چطور میشه یه مرد متاهل راه بیفته زنهای دیگه رو بچشه و وقتی تازگی روابط مخفی و هیجانش از بین رفت و دلش آرامش و احترام زندگی قبلیش رو خواست برگرده تو دامن زن اول!
کی زنهای ایرانی می خوان خودشون رو دوست داشته باشن و به خودشون به چشم ابزار نگاه نکنن؟

من خطاب به استاد جان دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:25

اون مرد خیانت خودشو نشون داده ولی هر انسانی جایز الخطاست. من مطمئنم که اون مرد به اشتباه خودش پی برده و عینه چی پشیمونه...ببین استاد جان من نمیدونم شما چند نمونه از این موارد از نزدیک دیدی ولی خاله من یکی از قربانیان این زندگی ها بوده و زنه اول بود . باورت نمیشه و خودمونم هنوز باورمون نشده که شوهر خالم بعد از بیست سال زندگی با زنه دومش و در حالیکه ما هممون فک میکردیم با زنه دومش خیلی خوشبخته الان تازه میخاد اونو طلاق بده و به این نتیجه رسیده که از همون اول باید این کار.و میکرده...الانم پیشه همه داره اعتراف میکنه که اون بیست سال رو همش در زجر و عذاب وجدان بوده. من نمونه های دیگه ای هم سراغ دارم که مرد زنه دوم گرفته و بعد گذشت دو سه سال بسیار پشیمونه و تو معذورات گیر کرده که زنه دوم رو طلاق نمیده...فک میکنه اه زنه دامنگیرش میشه و از این حرفا...
خلاصه اینکه احتمال پشیمون بودنه این مرد زیاده و اگر که بی دردسر بتونه زنه دوم رو کنار بزاره مطمئنن روی ارامش به زندگیش برمیگرده و به قول سحر خانوم خانوما هم مطمئنن با علاقه ای که به همسر و زندگیش داره این بی وفایی رو فراموش که نه ولی چشم پوشی میکنه...همونطور که الان با بزرگواری داره حضوره یه زنه دیگه رو تحمل میکنه

ساشا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:21

آلوئه جان: لایک. تحلیلت رو دوست داشتم.

یه وکیل دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:07

نظر قبل نه پست قبل

یه وکیل دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:06

ببخشید پست قبل مال من هست .
اسم اشتباه اومد .

وکیل جان

قربونت

اشتباه تا این حد؟ لالیگایی؟

دوباره بنویس

بهـــــــــــــــــــــــــار دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 20:01

بانو الان که پست دادگاهو خوندم دیدم که من داستان دادگاهو باور کردم! خب نمیدونم ولی این پستهای قدیمیش که پر بدبختی هم بود اتفاقا یه طوریه که آدم باورش میشه! باور کن انقد دلم براش سوخت که یه ربع فقط داشتم فکر میکردم چرا آدم با خودش این کارو بکنه مگه چه اجباری بوده زن دوم بشه.

تو زندگی واقعیش هم همینطور بوده.
اولش با بدبختی و قبول کردن همه شرطها اومده.
بعد دم دراورده و می گه حقم را بدید!!

می بینی از پارسال تا حالا چقدر تغییر کرده و مدعی شده ؟

استادجان!!! دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 19:59 http://www.lakoojanjan.blogfa.com

گیریم که حسنا یا هر زن دومی گذاشت و رفت، اون مردی که بی خجالت و بدون رعایت احترام و شخصیت همراه و همسر چندین ساله اش رفته و یه زن دیگه گرفته و دیده انگار خیلی تحفه است که این دو تا "ضعیفه" دارن سرش با هم دعوا می کنن با رفتن دومی بر میگرده عین آدم زندگی می کنه؟
من میگم نه! میره سراغ یکی دیگه! چون خودخواهه، چون خائنه، چون با اینکه اون مقصر اصلیه همه زن دوم رو نفرین می کنن، چون می تونه، چون یه مرد بی لیاقته توی این مملکتی که زنها سر همچین آدمی به جون هم می افتن به جای اینکه مرده رو با خفت بیرون کنن از زندگیشون

استاد جان

حسنا اینجاست ما با اون مرد حرف بزنیم؟

با کسی که هست حرف می زنیم نمی شنوه. با آدم غایب چه حرفی بزنیم؟

ما هم داریم همین را می گیم به حسنا. بکش بیرون از این زندگی و سر مرد بی وفا و خائنی که به زن 20 ساله اش وفا نکرد دعوا نکن.

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 19:37

گلریز جووووون
بیگ بیگ لایک

آلوئه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 19:22

دخترک۸:٤٢ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳٩٢
کاش زودتر لپ تاپت درست بشه و بیای و بنویسی

پاسخ:عزیزم بغل ماچ هفته بعد مینویسم پلک
حسنا بانو-۱۳/٦/۱۳٩٢-٦:٢٢ ‎ب.ظ



http://dokhtarak45.blogsky.com/

این دخترک

برای حسنا کامنت گذاشته که بیا بنویس و ...

توی وبلاگش پست گذاشته که دوست پسر سابقم با یه دختری حرف زده

فکر کنم می خواد باهاش دوست بشه .........

دخترک عزیز که از یه دوست پسرسابق انتظار داری دیگه با کسی حتی حرف هم نزنه

می فهمی شوهری که بیست سال باهاش سر روی یه بالش گذاشتی با یکی دیگه بره سفر یعنی چی؟

نععععععععععع نمی فهمی!

مرسده دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:29

حسنا باز سوتی داد!
پس اون "ماشین با امنیت بالا " که همسر برات خریده بود رو هم چاخان کرده بودی؟
با اتوبوس میری شمال که همیشه هدفون تو گوشته؟
با مترو میری سرکار که یه بار همسر رسوندت ذوق کردی گفتی بازم منو برسون؟

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:13

البته فقط بخاطراخرش عاشق سینه چاک حسناهست اخه میترسه این یکی هم نصفه بزاره بره

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:09

خورشیدگفته که دوست داره اخراین زندگی که یکی هوارمیشه روی زندگی دیگری بدونم درگیرزندگینامه رها بودکه نصفه تموم شدونفهمیداخرش چی شد الان هم عاشق سینه چاک حسناهست

گلریز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:07

خورشید تو نی نی سایت چه کامنتی گذاشته؟

گلریز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:06

جالب تر از همه اینه که اولا میگفت به پدر خانم اصلی زنگ میزنم ،اما حالا دیده که همه فهمیدن چه جور ادمیه میگه نه من زنگ نمیزنم اخه گناههههه داره،مریضه.جل الخالق

گلریز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:05

بچه ها لطفا کامنت گذارا رو نقد نکنید.هرکسی به خودش مربوطه که چیکار میکنه.مطمئن باشید در خارج از وبلاگ همشون با هم ارتباط تلفنی دارن(مثل سوگند)فرقی نداره دکتر باشی یا نباشی ،عقیدش اینه. اما خنده دارتر اون جوابیه که به کامنتش داره و در اخرش اون حرف رو زده.اخه بنده خدا خداروشکر ما فقط تو سرمون میزنیم از وبلاگ به وبلاگ میریم حداقل مثل تو نیستیم شوهر 50 سالمون رو بندازیزم رو کولمون هدفووووووووووووووووووننننننننننننننننننن به گوش (مثل اینکه قصد داره این یکی رو هم بفرسته پیش اون یکی) بر سر زنان ضجه زنان مویه کنان از این شهر به اون شهر بریم.عزیزم این واقعیت زندگیه تووووووووووووووووووووووووووووووووو نه مال ما

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:00

لایک سحرجان من هم موفق صدرصد هستم فقط واسی جلب بیمارمیادوب حسنابهترادم حسابش نکنیم

غنچه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 18:00

آلوئه
لایک
خیلی قشنگ تجزیه و تحلیل کردی


حسنا جان این بدون اینترنت به کوچک ترین روستا ها و شهر های کوچک رسیده مسئولیت سنگینی به عهدی داری تا دختری به خاطر تهران و شوهر پولدار وسوسه نکنی
و یا این کار یک کار پسندیده نشون بدی
تو که می دونی ما تو بعضی از شهر هامون این رسم و رسوم هست آحه چرا می خوای بیشتر رواج بدی
به جای اینکه دختر ها رو عاقل کنی وارد این زندگی ها نشن

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:58

درضمن این یکی هم همراه کامنت قبلی یادم رفت بنویسم بخاطراین تووبلاگ حسنامیره چون میدونه کامنت گذارهای حسناساده لوحه هستن میتونه جذب بیماریابقول خودش رژیم درمانی چینی کنه درصورتی که همه جامیگن بابا فقط ورزش ورژیم غذایی مناسب میتونه وزنه وکم کنه حالامیشه حالاشما بگین بنظرشما میشه این دکترازوب حسناکند

مرسده دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:56

لایک آلوئه

موفرفری جان ! تی جان قوربان ! لطفا دیگه شمالی صحبت نکن ! از انزلی تا علی آباد کتول رو پوشش دادی

مازنی و گیلکی و فارسی رو همه رو قاطی کردی

سحر دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:55

این دکتر آ (همون ت) هم اسمشو هی نیارین بابا...این میخاد بازدید وبلاگشو بالا ببره هی میاد نظرات عجق وجق میده ...

سحر دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:51

به به بانو جون میبینم که از لقب من به خانوم خانوما خوشت اومده
حق کپی رایتو رعایت کن فقط!!

نارین دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:51

من وقتی این وبو خوندم فک نمی کردم جز کامنت گذارا باشه
وقتی اومدم اینجا کامنتشو دیدم شوک شدم
چی بگم والا
همه زن دومی های وبلاگ نویس خاص هستن از نظر کامنت گذارا

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:51

این دکتر سوزنی هم مثل حسناکمبودتوجه داره اگه بهش توجه کنیم یابه وبلاگش سربزنیم آماربازدیدش میره بالا اونم اینومیخوادفکرمیکنین چرا دکترسوزنی میادتووبلاگ حسنا کامنت میزاره چون اسمش یه جورایی برای بقیه جلب توجه میکنه اینجوری هم بقول خودش بیمارهاش بیشترباطب دکترسوزنی اشنامیشن هم اماروبلاگش میره بالا درآمدهم بذارین روش

مرسده دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:51

بانو جون اون پاراگراف آخرت رو وقتی قرار بود بره اون جلسه کذایی خیلی ها بهش گفتند
که بابا جدا شو تنها زندگی کن ! عوضش با عزت زندگی میکنی!
خودش خیلی خوب اینها رو میدونه ! مسئله طرز فکر هست بانو! حسنا اصلا اینجوری فکر نمیکنه ، اون این زندگی رو با تمام خفتش به تنهایی ترجیح میده
وگرنه همون موقع خودش نوشته بود که بابام بهم گفت از اول هر چی بهت گفتم این ازدواج اشتباهه قبول نکردی ، حالا که خودت مشکلاتشو تجربه کردی بیا بیرون من همه جوره حمایتت میکنم ، میگفت بابام گفته اگه شوهرت و خانومش بهترین آدمها هم باشند باز " نوع " این زندگی اشتباهه و خودم هم حرف بابامو قبول دارم و فقط به خاطر این میخوام به شوهرم یه فرصت 3-4 ماهه بدم که چون میگه همه چیزو درست میکنم دیگه بهانه نداشته باشه برای طلاق دادن من!!!!
خب چی شد؟؟؟ خوشحال و خندان از جلسه برگشت و گفت حقمو گرفتم 3 شب 4 شبش کردیم ! آخ جون!!

بانو اصلا کسی که مردی بیاد بهش بگه من چون مشکل س ک س دارم میخوام با تو ازدواج کنم و نزنه تو دهن اون مرد ، بنیان فکریش با کسی که عزت و شخصیتش براش مهمه از زمین تا آسمون متفاوته

قورباغه سبز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:42

ممنون آلویه از توضیحاتت. من حساب نکردم که سن داماد میشه 15-16 سال.
دوستان این پست رو هم بخونید.
http://drashpaz2.persianblog.ir/post/43

یه ضرب المثلی هست که میگه:
قربون برم خدا رو
یه بوم و دو هوا رو

آلوئه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:35

اون آقایی که دکترتکتم داره صحبتش را می کنه در 15-14 سالگی با زور وادارش کردند با یک زن بیوه که ده سال از خودش بزرگتر هست ازدواج کنه.


نمی خوام بگم درد این خیانت برای اون زن کم هست. اون زن خیلی رنج کشیده هست. در جوانی بیوه بشه. با مردی ده سال کوچیکتر از خودش ازدواج کنه. یک پسر 15 ساله چه درکی از همسر بودن برای یک زن بیوه 25 ساله داره؟ ده تا بچه زاییده و ...

بعد هم که آقا سی و چند ساله شده و تازه وقت زن گرفتنش بوده رفته زن دلخواهش را گرفته.

دردی که زن اول داستان تکتم می کشه کاملا متفاوته و شرایط اجتماعی اش بی تاثیر در این موضوع نیست. خانواده ای که عروس را بعد از مرگ برادر به عقد برادر دیگه در می آرن و .... زنی که ده تا بچه به دنیا می آره و حالا باید توی مراسم عروسی شوهرش شرکت کنه. به نظرتون اصلا حس همسر بودن به این شوهر داشته؟

پسر 15 ساله چی می فهمه؟ بهش گفتن تو باید این کار را بکنی و بعدا هم می تونی زن دلخواهت را بگیری. به نظر شما به اندازه شوهر 46 ساله حسنا مقصره؟ می شه این دو نفر را باهم مقایسه کرد؟

اونها قربانی رسم و رسومات جامعه و خانواده شون شدند.

ولی تکتمی که از شنیدن داستان زندگی اون زن سردرد می گیره ازش انتظار نمی ره بیاد بنویسه خوب خانوم اولی را اذیت می کنی خوشم اومد.

خانوم اولی نه شوهرش جوون و نادون بوده و به زور زنش دادند. نه وقتی زن شوهرش شد بیوه بود و ده سال بزرگتر. نه توی فضایی با رسم و رسومات چند همسری زندگی می کرده ... خانم اولی خیلی بهش جفا شده. خیلی شوهر نامرد و بی وفایی داره. خدا کنه هیچ کس از این بی وفایی ها نبینه. تکتم هم نبینه.

مهسا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:23

خیلی دوست داره یه بار با حسنا صحبت کنم ، جالبه ، هیچ راه دیگه ای جز نظر گذاشتن برای ارتباط باهاش نیست .

قورباغه سبز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:23

دوستان یه سوالی واسم پیش اومده.
اگه هزار نفر بیان به من بگن بیا زن دوم شو خیلی خوبه همه هم راضین هیچ اشکالی هم پیش نمیاد اگر من همچین کاری رو انجام بدم مقصر کیه؟
اگه صد نفر به من بگن بیا از فلان بانک دزدی کن یه نقشه خوب هم بهم بدن بگن اصلا کار بدی هم نیست گیر هم نمی افتی اگه من دزدی کنم مقصر کیه؟

قورباغه سبز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:11

وای خدای من
دیگه حالم از جمله "نمیخوام خانم اول و بهار اذیت بشن" به هم میخوره.
خو لامصب اگه واقعا نمیخواستی اذیت بشن که نمیومدی زن دوم بشی تو زندگیشون.
با همین جمله زهز جملات بعدی و کارایی که در حقشون کرده رو میگیره.
دکتر آشپز هم خوب بلده چه جوری از حسنا طرفداری کنه. اگه بهش بگید بالای چشم حسنا ابرو هست پای چشمتون بادمجون میکاره اما نمیدونم چرا از بقیه زنای دوم و شوهرای خیانتکار بدش میاد. شاید بقیه شاخ و دم دارن و حسنا نداره.

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 17:00

یزدانی بابا اینهمه دستور آشپزی توی نت هست بیخیال این آدم دو رو!!
یگ لایک یزدانی و تازه وارد و ترمه و نارین و بقیه دوستان

ترمه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:55

واقعا ورقای اولشو چه باصداقت می نوشته .کم کم فحش شنیده افتاده تو دور خودسانسوری . الان هرروز عشق وعلاقه همسر بیشتر میشه . سه شب چهار شب میشه ... داره حق و حقوق دار میشه . اوایل با کمترین حقوق حاضر بوده بمونه تو اون زندگی ....

واقعا جای دلسوزی داره ...
حسنا اینجا رو که میخونی ؛ بدون من واقعا به شخصه دلم برات سوخت . واقعا شرایطتت بحرانیه . افسردگی داری ... تنهایی ... زندگیت پر از تنشه ... حقت این نیست .

هرچی باشه یه زن ایرانی هستی همجنس خودمون . چرا با زندگی وجوونیت اینکارو کردی . اگه واقعا شاغل بودی . خودت میگی خوشگلی ....دیر یا زود یه مرد خوب می اومد تو زندگیت . کما اینکه خانومای بچه دار مطلقه شوهرخوب پیدا میکنن اگه صبرکنن .توکه بچم نداشتی . البته اگر یه ذره عقلتو به کار بندازی الانم بری خوبه تا اینکه مسئولیت یه بچه بابا نصفه نیمه دار رو تا روز آخر عمرت به دوش بکشی .

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:52

دکترخیالت راحت کسی نمیادسرت بریزه توکارت وبکن امثال توزیادن

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:51

دکترمیگه موقعی که بیمارندارم صبح تاظهربه وبلاگم سرمیزنم یاوبلاگ دوستان معلومه هیچ وقت بیمارنداره چون هنوزطب سوزنی که بشه باهاش لاغرشدواعتمادندارن

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:49

دکتروامثال دکترمنتظراخرداستان حسناهستن این که مثل روز روشنه حالا نمیدونیم واسی حسنا چرا این شب روزنمیشه

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:48

موفرفری جان اونی که توگفتی رشتی هست مازندرانی نیست مازندرانی ها یه جوردیگه حرف میزنن

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:44

گلی جون دکی دوستم نیست
ولی من ازش خوشم میاد
الان زبونم رو گاز گرفتمممممممم
آشپزیش رو دوست دارم آخه

نارین دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:44

هههههه
چه جالب
دکتره از یه طرف بدش میاد سر فامیلش بیاد و برا فامیل عصبی میشه(این که فامیله عصبی شده فک سر نزدیک ترینش هوو بیاد یا سر خودش البته بلای زن دوم از همه دور باشه چی کار میکنه)
از اونطرف میره به حسنا میگه کار خوبی کردی راه حل میده
والا ملت چه دو رو اند
مارو باش صاف داریم به حسنا میگیم فک میکنه دشمنشیم
بابا دشمن تو همین دو رو ها هستن که با ماچ و بوسه کارتو بزرگ نشون میدن

ترمه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:43

راستی بچه ها بنظرم این تکتم دکتر آشپز هم یکی از دروغگوهاست . یه زن پزشک مطب دار , دوتا بچه کوچیک .کار خونه داری و آشپزی و بعد دو تا وبلاگ داری و اینهمه پلاس بودن تو اینترنت و وبلاگستان ؟؟؟؟ هرجا میری یه کامنت پر جوش وخروش از ایشون هست . از وب بانو ومیرزا بگیییییر تا پیش ساخته ساز غربتی و زنای دوم دیگه و حتی وبای مذهبی ...ادبیاتشم در جواب به کامنتهاش اصلا در شان یک دکتر نیست . بگذریم

تازه وارد دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:40

دکتربایدتکلیفش روشن بشه یابدش میادیاخوشش میاداین چه مدله شه تووبلاگ خودش یه چیزمینویسه اونوقت اونجا به ریش خانم وخانوما میخنده

ترمه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:40

بانو جان الهی قربونت برم چقد ماهی
دستت درد نکنه ( چیه ؟؟ بذار ماهم یک کم بوس وبغل رد وبدل کنیم اینجا ؟ مگه بوس وقربون صدقه مخصوص بعضیاست فقط ؟)
خیلی هم خوب مینویسی و دست به قلمتم عالیه . من مث همیشه تحسینت میکنم .
واقعا ممنون بخاطر اینکه وقت گذاشتی عزیزم .
دوس داشتی بیای پیش من خبری بده خوشحال میشم

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:33

مثلا الان تکتم با گرگی مثل حسنا داره میرقصه؟؟
بنظرت کامنتی که براش گذاشته بویی از کنایه و سرزنش داره!!
در کامنتهای قبلی تکتم چیزی غیر از این بوده؟؟ یا سراسر حمایت حسنا و مسخره کردن خانوم اولی هستش!!
که البته این نشان میده خودش از همه مسخره تر هست با اون طرز فکرش!

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:30

یزدانی چون شما دوست تکتم هستی دلیل نمیشه اشتباه اونو نبینی؟؟ مگه پستش رو نخوندی !! مگه کامنتی که برای حسنا گذاشته نخوندی! به نظرت این بشر نرمال هست؟!
بخدا دارم یقین میکنم اکثر کامنت گذران حسنا نه از روی جهل بلکه مثل خود حسنا از روز آنرمالی اینکارا رو میکنن!!
یزدانی میگی بیخیال دوکی!! ولی لینکش اینجا هست تا همه ما در موردش صحبت کنیم.

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:16

بچه ها من دکی آشپز رو دوست دارم
دخمل خوبیه
گفتم که نیت چیز دیگه یست دخملا
امثال دکتر میدونن که با گرگها باید رقصید

مهسا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:14

دزد فقط کسی نیست که از خونه ی مردم بالا بره .
دزد کسی هست که حق خودش رو از ارامش دزدیده .
حق خودش رو از داشتن یه شوهر و زندگی خوب دزدیده.
حسنا دزد زندگی خود هست.

مهسا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:13

متاسفانه این افراد تا بلا سر خودشون نیاد ، نمی فهمند .
از یه وبلاگ دزد حمایت می کنند ، همه ازش تعریف کنن و حتی به دزدی بیشتر تشویقش کنند.
با خودشون فکر نمی کنند که ممکنه سر خودشون بیاد.

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:12

گلیییییییییییییییییییییییییییییییی
بی خیال باش دخملی
ما که با دکی جون کاری نداریم
وای بچه ها کامنت خورشید رو تو نی نی سایت خوندین؟
میگم اینا چند وجهی هستن باور نمیکنین
همه ته دل از حسنا متنفرن ولی تو رو قربون صدقه میرن
چون حسنا امار وبلاگش بالاست اونا هم زندگی انگلی وبلاگی رو دوست دارن تا آمار خودشون هم بره بالا
و گرنه حسنا کیلو چنده؟
حسنا بیا امتحان کن
یه روز به دکی و امثالهم بگو میخام بیام خونه تون .خونه هم نه پارک محله تون
به نظرت چه بهونه یی میارن؟

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:10

تکتم آَشپز اگه سرت هووی نازنینی چون حسنا اومد و بچه هات رو بهش نسپری و شوهر و زندگیت رو تقدیم هووی نازت نکنی مدیون می شی هااااااا
اگه هووی نازت وبلاگ زد و من و بقیه براش راه و چاه نشان می دادیم و بوس و بغل و مسخره کردن تو! یک وقت به دل نگیری هاااا !! گرچه خانوم اولی هستی و دلمون برات می سوزه ولی خوب هوو حق داره که شرت رو کم کنه و بدی هات ( که تلاش تو برای حفظ زندگیت هست ) رو باید بهت پس بده!!!

مینو دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:07

گلی جان من هم دیشب به وبلاگی برخوردم که تو لینک هاش هم حسنا بود هم همسران اول.
به این جور آدم ها چی باید گفت؟

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:06

تکتم آشپز در حال مرثیه سرایی برای فامیلش که سرش هوو اومده:
همسرم خاله ای دارد که فرهنگی قدیمی و بسیار خیر است. البته زن بسیار صریحی است و فقط باید از بزرگی دلش باخبر باشی تا گاهی ازش دلخور نشی یا جا نخوری!!!

دیروز عصر جایی دیدمش و چون خبر داشتم صبح قوچان عروسی دعوت بوده گفتم : همیشه به شادی خاله جان!

زیر لبی تشکری کرد و من ادامه دادم : این قوچانیها هم رسمهای جالبی دارند , عروسی پیش از ظهر و ناهار بجای شام!

سردرد دل و در واقع خشمش باز شد و ماجرایی را تعریف کرد که من تا چندساعت گیج بودم!

داماد برادری داشته که در جنگ شهید شده و زن 24-5 ساله اش بیوه می شود. بعد از مرگش برای اینکه جلوی ازدواج زن را بگیرند راست یا دروغ می گویند خدابیامرز وصیت کرده که بعد مرگم دختر دایی ( زنش ) را از خانه بیرون نکنید! تکلیف معلوم می شود زن را برای برادرشوهری عقد می کنند که ده سال از او کوچکتر بوده و برادر کوچک را هم با این کلام راضی می کنند که بعدها اگر خواستی زن دیگری میگیری!

سالها گذشته , زن ده بار زاییده و هفت پسر دارد, دو داماد و یک عروس هم دارد! و دیروز برادر کوچک دوباره زن گرفته که : از اول عهد کرده بودم! تعجبعصبانی

خاله می گفت تالاری گرفته بوده و حنابندان و عروسی مفصل و ارکستر و ماشین گل زده و کلی مراسم. زن اول هم غمزده گوشه تالار نشسته بوده و تماشا میکرده و شاید هم فکر می کرده در برابر عروسها و دامادها این خفت را چه کند؟

خاله خشمگین از عروس جدید بود که از هیچکدام از ریز جزییات مراسم نگذشته و دستور گل فلان برای ماشین و دسته گل فلان برای خودش داده و با داماد می رقصیده و داماد دست بالا می گرفته و عروس دست در دستش چرخ میزده و...

میگفت حتی برای عروس کشان که از تالار میخواسته به ماشین برود ایستاده تا داماد بیاید و دستش را بگیرد و ببرد سوار ماشین کند! و سیلاب بدوبیراه را نثار عروس میکرد.

گفتم خاله بدی کار عروس فقط این بوده که رضایت داده سر هوو بیاید حتی اگر هوو چاره ای جز رضایت نداشته اما چرا از بدی کار داماد هیچ نمی گویی؟ از حماقت و هوسبازی مردی که از دو دامادش خجالت نکشیده با این هیاهو عروسی به راه بیندازد!

گفت چرا به داماد هم طعنه ای زدم و گفت چکار کنم هرچه گفتم بجای عروسی یک سفر کربلا میبرمت و برایت طلا میخرم رضایت نداد که آرزو داشت!!!!

من تفسیر نمی کنم که تازه سردردم خوب شده اما : ای خداااااااااااااااااااااااااااا عصبانیعصبانیعصبانیعصبانیعصبانیعصبانیعصبانیعصبانی

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:04

یعنی تکتم آشپز نمونه یک زن کاملا" نفهم هست: ببینید در پست خودش که بانو لینکش رو گذاشته از اینکه فامیل دورش بعد از چندین سال هوو دار شده تعجب کرده و حسابی عصبانی!!!!
بعدش برای دوستش حسنا!! اینچنین کامنت میذاره:
عاشق هژدهای خشمگینم. یعنی همچین از اون ته ته دل نفسم حال اومد با شری که درست کردی. خانم اولی خیلی گناه داره قبول ولی باید ببینه که همه کار بد بلدند اگر نمی کنند از خانومیشونه.
ولی خداییش یه وقت زنگ نزنی به پیرمرد هان! اون در خریت دخترش بیگناهه!
الانه که دشمنان بریزن وبلاگم که چرا به همسر اولی توهین نموده ام !!!!نیشخند
.....................................
واقعا" افراد بیمار و کر و کوری هستن که جزء نوک بینی خودشون جلوتر رو نمی بینند!! جامعه ما باید متاسف باشه یه همچین کسی شده دکتر مملکت!!! دووووووکتوووووووور

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 16:03

به خدا
وقتی شروع میکنم به خوندن کلافه میشم نه بخاطر زن دومی بودنش بخاطر سبک نوشتاری
هزار تا فعل میاره تو کار
عمدا اینجوری مینویسه آآآ تا جز به جز موشکافی نشه
دایره لغاتش هم که یه طرفش سوراخه همش ریخته بیرون
تا یه کلمه یاد میگیره همه جای نوشته هاش میاره
معلوم الحاللللللل
از سبک نوشتاری همسران اول هم بیزار بودم
انگار پادشاهان قاجار تو دربار نامه مرقوم می فرمودن

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:58

بزارین یه داستان واقعی واستون تعریف کنم
یکی از آشناهای ما دچار ناراحتی کلیه شد
شوهرش هم معمولی بود
نع زیاد عاشق ماشق بود نه کشته مرده
زنش معمولی خودش معمولی یه دونه هم دختر 3 ساله داشتن
بعدش زنه دیگه نزدیکیهای مرگش به شوهره گفت تا من زنده م زن نگیر اما مردم حتما اینکارو کن و کسی رو بگیر که واسه بچه م مادری کنه
بعدا یکی از فامیل های آقاهه دختر عنتر و ایکبیری 18 ساله ش رو به یه مرد 38 ساله معرفی کرده بود
قرار عقد گذاشتن و عقد محضری و مثه جلسه ختم برگزار شده بود
بعدا خانمه دیگه اوضاعش وخیم شد و 3-4 روز بعد فوت کرد
آقاهه که عاشق ماشق نبود و یه زن جوون هم داشت پشیمون شد و دختره رو طلاق داد مهریه ش رو کامل داد.خانواده دختره فقط دنبال مهریه بودن و چه بسا خوشحال هم شدن.به خدا قسم با پول مهریه که دختره چیکارا نکرده بود و نمیکنه
الان بعد اون تاحالا 2 بار دیگه هم عقد کرده و مهریه گرفته
مرده گفته غلط کردم بیشتر از این هم مهریه ش بود میدادم .تو چشمهای بچه م نمیتونستم نگاه کنم
بچه ها آقاهه زیر 40 هست
تو ختم خانمه دختر عنتره و مامانش هم رفته بودن
یعنی همه با نگاهشون نشون داده بودن که جات اینجا نیست هررری
زن دومیهای اویزون و شیرین عقل و پولدوست همه مردا ناف به پایین فکر نمیکنن.بعضیا یه تار موی بچه شون رو نمیدن به هزار تا عنتر

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:52

یزدانی جان واقعا چه کسانی میتونن خواننده های حسنا رو تشکیل بدن و برای همچین موجود نفرت انگیزی کامنت بذارن!!! یکی درست شبیه خودش!
زنیکه اومده وسط زندگی یکی و خون به دل همه کرده اونوقت تازه حق رو به حسنا میدن!! خیلی دلم میخواد بدونم وقتی سر همین خانم هوو اومد همینطور برای هووش دل میسوزونه و بهش حق میده؟؟

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:46

با اون همشهری مون هم عشق کردم
حق ش رو گذاشت کف دستش
زنیکه نون و نمک تهروون رو داری میخوری
حداقل دم تکون بده

بامزه هم بهش گفته:

من نمیدونم میاین تهران .... همه کارهاتونو میکنید ... بعد ناسزا میدید ؟؟؟

البته حسنا هنوز کارهاش تموم نشده ها ...

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:45

ساشا تعبیرش اینه که قراره به یه بلای آسمانی و زمینی تبدیل بشی! قراره بری زن دوم بشی

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:43

هر کی کمبود خنده داره
اینو بخونه
.
.
.
هم نوائی خاموش۱٢:٢٧ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱۸ شهریور ۱۳٩٢
سلام به خواهر محترم.
این پست از زیبا ترین پست ها بود. خوشحالم که خوش هایی هم در زندگی شما هست و امیدوارم ادامه داشته باشه.
داشتم درس میخوندم یهو گفتم برم تو وبلاگ شما ببینم آپ شد یا نه؟ دیگه محو جملاتتون شدم... یه جور اموزش و تداعی نصیحت یک بزرگواری بود بهم که بهم میگفت هیچ وقت نذار شخصیتت خورد بشه.حتی طرف مقابلت پدر و مادرت باشن...با احترام بهشون بگو حرفتون بالا سرم اما اجازه بدید کمی خودمون تصمیم بگیریم ... من خیلی خوشم اومد از اینکه مرز احترام کردن به دیگران رو خوب تشخیص دادین و این همه صبر از روی انسانیت بوده...اینو بگم خدائیش بهتون غبطه میخورم که همیشه سعی میکنین مثبت گرا باشین و همه چی رو قاطی نمیکنین اگه فلانی بهتون بد کرد نمیگین مریض تر بشه مثلا و برای سلامتیش هم دعا میکنین؟ واقعا قدر بدونین و دعا کنین برام که این صفت رو منم داشته باشم....واقعا از ته قلب سیاهم میخوام از خدای بزرگ که عوض این همه سختیهایی که میکشین یه جور جبران کنه واستون که هر چی غمه از دلتون بره... چون یه اسم خدا جباره و خدا تموم کاستیا رو جبران میکنه.... برای ما هم دعا کنین و شما هم در سلامت و تندرستی باشین و خوش قلب تر از همیشه


ای خدا میرن خر از قبرس میارن



یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:39

در راستای کمبود بوس و بغل
تعدادی بوس و بغل به مزایده گذاشته میشود

یزدانی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:37

وای چقدر شبیه شمیم عشخخخخ مینویسه
خیلیا
وقتی یوسف با باده از اونا نداشت رفت به پسر عموئه گفت بیا بریم از اونا ... یه دونه بچه میخام یوسف فکر کنه که بچه خودشه...آخه بچه رو انداخته بود
بانو منم تو کامنتهای قبلی گفتم دلم واسش خیلی میسوزه
لپ تاپ عشقشه یعنی درد از این بیشتر؟؟؟
یه زن 30 ساله ...
بهار از دست های من پر زد و رفت
گل یخ توی دلم جوونه کرده
تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش می گیرم
ای شکوفه توی این زمونه کرده

ساشا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:35

بانو اون پستی رو که لینک کردی خوندم... قبلاً هم خونده بودم اما خب یادم رفته بود. چقدر حسنا عوض شده...نوشتنش خیلی تغییر کرده. به نظرم قبلاً صادقانه تر می نوشت.
راستی!
انقدر بچه ها از حسنا و شمال و بچه گفتن که من دیشب خواب دیدم با حسنا رفتم شمال! مهمونی بود و یه عالمه آدم جمع بودن. من رفته بودم تو حیاط باغچه رو نگاه می کردم. حسنا هم اومد رختای بچه اش رو از سر بند برداره!
تعبیرش چیه؟!

اونجایی که گفته من حاضرم با حداقل حقوق بمونم !!

واقعا چرا؟
خیلی پست بدی بود. فکر کنم من اون را خوندم اینقد دلم براش سوخت.
قبلا اینقد درمونده و بدبخت نمی دیدمش

خانوم اولی بهت اس ام اس نزد فحش بده

دختر حعلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:35

تکتم (دکترآشپز)۱۱:۱٤ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٧ شهریور ۱۳٩٢
عاشق هژدهای خشمگینم. یعنی همچین از اون ته ته دل نفسم حال اومد با شری که درست کردی. خانم اولی خیلی گناه داره قبول ولی باید ببینه که همه کار بد بلدند اگر نمی کنند از خانومیشونه.
ولی خداییش یه وقت زنگ نزنی به پیرمرد هان! اون در خریت دخترش بیگناهه!
الانه که دشمنان بریزن وبلاگم که چرا به همسر اولی توهین نموده ام !!!!نیشخند
پاسخ:تکتم جون ممنون ازت بغلماچ نه هیچ وقت زنگ نمیزنم بگم اتفاقا یکی از مشکلاتم این بود که با خودم میگفتم عجب ریسکی میکنم اگر برادرش گفت زنگ بزن چی اوه در اون وصرت نمونه یک حسنا بسیار ضایع شده میشدم ابله خدا ب بعضی ها شفا بده که گویا مجبور هستند کلمه به کلمه اینجا رو بخونند و درد بکشند و برن وبلاگ دیگران دنبال چاره دردشون بگردندنیشخند
حسنا بانو-۱۸/٦/۱۳٩٢-٢:۳٤ ‎ب.ظ



خو اگه زنگ بزنه که باید بساطش را جمع کنه از اون زندگی بکشه بیرون ...
خودش می دونه نباید زنگ بزنه چون نمی خواد بره.
انگل بودن حالی داره دکتر!
شما که با انگلها آشناتری دکی جون

موفرفری دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 15:05

بانو جان، دیلماج احتیاج درنی؟؟ ترجمه کردم برات البته خودم هم بلد نیستم زیاد ولی کامنت را ادیت کردم.
حسنا از ساعت ٩ تا ١٠.٣٠ و از ساعت ١١.٢٣ تا ٥ دقیقه به ١٢ نشسته به تبادل بوس و بغل.
خواخر شمه دست در نکنه خله خله زحمت بکشینی!
این چیچی کآره خواخر جان؟؟ (خواهر جان دست درد نکنه، خیلی خیلی زحمت کشیدی یا میکشی! این چه کاریه خواهر جان کنایه به اینهمه وقت برای جواب دادن به کامنتها)
ان یک ساعت هم بابت صبحانه و گلآب به روتون بوده، ته قِربون ۵ دقیقه شومبه تا توالت. (قربونت ٥ دقیقه میرم توالت)
حسنا الان ته دری مه جا فحش و حرف زندی و دعا کمبی مه جان در بوره من تره بوق حساب نکمبه! (حسنا الان تو دری به من حرف میزنی و فحش میدی و دعا میکنی جونم در بره، من تو را بوق حساب نمیکنم.)
من در حال فراگیری هستم، دوستان مازنی ایرادات من را بنویسید. تورا خدا بگین ایرادات را.
I love you Mazandran
این قسمت کمی حساسه، اینه که کلی انرژی گذاشتم پاش جهت ترجمان. (مازندران دوستت دارم)

گلریز جان ته فدا دتر جآن. خدا کنه معنی بر عکس نده.

مرسی از ترجمه.

انگار آسونه!
بیشتر شبیه لهجه است تا زبان.
یه هفته تمرین کنیم راه می افتیم.

الهه دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:40

به قول دوستی نمیشه تو قرن 21 زندگی کنی و بخوای از همه پیشرفتها و تکنولوژیها استفاده کنی اونوقت بخوای با الاغ بری اینور و اونور!
نمی شه تو قرن 21 باشی و یه زت امروزی و مپلا تحصیلکرده خودت رو بدونی و از طرف دیگه بشی زن دوم یه مرد اونم فقط واسه 6! نمیشه این کار غیر متمدنانه رو بکنی و ادعای امروزی بودن و تحصیلات و شعور هم داشته باشی!
اونوقت بشی زن کرایه ای یه مرد!کرایه واسه چند ساعت در
روز از هفته!!
تکلیفت رو باید مشخص کنی یا اینوری و عصر حجری یا اونوری

سارا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:25

گلریز جان وقتی حسنا آوار میشه روی زندگی یه زن و بچه و کار ی هم میکنه که اون زن کارش به بیمارستان بکشه!! و بماند بعد از اون چه لحظه های سختی رو اون زن تحمل کرده و میکنه! خدا هم بیکار نمی نشینه و تماشا کنه! حتما تقاص دل شکسته اون زن و بچه ای که الان آیندش نابود شده رو میذاره تا حسنا پس بده!! تازه حسنا هنوز سزای کارهاش رو ندیده!
زنیکه دروغگوی بی حیا دنیای کثیف خودش کم بود حالا در نت هم زن دومی تبلیغ میکنه!

مهسا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:22

درسته گلریز جان خیلی دردناکه که یه زن فقط یه کارگر جن.سی باشه.
بقیه هم زیاد گفتن ، ای کاش حداقل برای بدنش ارزش قائل می شد.

مهسا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:20

بانو منم دلم براش می سوزه .
ای کاش کم عاقلانه تصمیم می گرفت.
اون خیلی تنهاست و خیلی درد می کشه ولی خوب انتخاب خودشه و خربزه خورده باید پای لرزش بشینه .
به نظر من زندگیش دووم چندانی نمی اره ، تا چند سال دیگه جدا می شه.

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:18

الان حسنا مشکلی نداره که!! فقط این خانم خانوما و بهار برن یه گوشه جهان و تنها زندگی کنند و کاری به اینها نداشته باشن هیچ مشکلی نداره !!!! چرا بذاره بره؟؟ مال و ثروت و یه شوهر هر چند پیر! ولی در واقع با موقعیت خوب! باید همه تلاشش رو بکنه این شوهر رو واسه فک و فامیل گدا و گشنه خودش نگه داره تا پزش رو بده!!
حسنا تا خانم خانوما رو از میدان به در نکنه نمیره!! ولی خبر نداره شوهر هوسباز اگه صد تا مثل حسنا رو بیاره توی زندگیش باز خانم خانوما در جای خودش محفوظه.

گلریز دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:17

مهسا مهم نیست.همه دلشون برای این دختر میسوزه و این طبیعیه.حسنا خیلی زندگی بدی داشته و داره.پر از نفرت و گریه.می خوام یک داستان بگم که معذرت میخوام اما میگم.یک دوستی داشتم که یکی از همکارای مادرش زن دوم یک حاجی پولداری شده بود.خیلی غمگین بود.تنها و غصه دار.معذرت می خوام که اینو میگم اما میگفت شوهرم که میاد فقط ش.ل.و.ا.ر.ش رو تا رو زانوهاش میاره پایین ،کارش که تموم میشه میره.مثل خنجر زدن به قلب ادم میمونه.

سوزن دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:15

ممنون بانو این پست های حسنا رو میذاری اینجا
من نتونستم برگ های اغازینشو بخونم
اتفاقا من اصلا دلم برای این ادم نمیسوزه
چون با عقل و چشم باز انتخاب کرده
هی هم میگه اجازه خانوم خانوما
اصلا اجازه یعنی چی
اومده به یه زندگی دیگه نیم بند شده و هی مظلوم نمایی میکنه
اومده یه زندگی رو دزدیده و هی میکه خانم خانوما مشکل داره
اتفاقا هرچی سرش بیاد برای تنبیهش کمه
این همه ادم نصیحتش کردن گفت مرغ یه پا داره
تازه علاقه هم که نداشته
پس اصلا لیاقت دلسوزی هم نداره
حسنا خوندی؟ للیاقت دلسوزی هم نداری

مهسا دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:11

حسنا تقریبا هر روز از ساعت 9 تا 12 از و از 1 تا 5 پای کامپیوتره ، نظر تایید می کنه برای خودش نظر می ذاره.

راستی یه چیز جالب ، حسنا مگه کلی دوست از پرشین بلاگ نداره ، پس چرا قسمت می پسندم فوقش به 10 نفر می رسه .
لایک زدن که از نظر گذاشتن اسون تره.
اگه این همه ادم براش نظر می ذارن ، 2 نفرم حداقل لایک بزنن .
لایک هاش خیلی کمه

گلی دوشنبه 18 شهریور 1392 ساعت 14:04

فعلا" که حسنا بدجور در توهمات خودش زندگی میکنه!
در ضمن الان دیگه بحث رقابت پیش اومده و حسنا میخواد با هر جون کندنی که هست بمونه و خودش رو به فک و فامیل ثابت کنه!
آدمی که از بزرگترین مسائل زندگیش برای حفظ آبرو (! که اگه داشت اینکارو نمیکرد ) تا ریزترین مسائل و جزئیات بیاد دروغ بنویسه که بلکه خودش رو خیلی اجتماعی با فهم و شعور و ... جا بزنه! معلومه بیمار روحی هست و تعادل روانی درست و حسابی نداره
شما حساب کن برای داشتن دوستان مجازی چه دروغهای ریز و درشتی که سر هم نمیکنه! وای به حال دنیای واقعیش که منافع بیشتری براش داره!

خب برای همین دلم براش می سوزه
خیلی درمونده و بیماره

این همه دست و پا می زنه که زندگی اون زن را از دستش دربیاره که چی؟
واقعا ارزش داره؟

تو که به گفته خودت عاشق این مرد نبودی.
با داشتن زن و بچه هم که نمی خوای بگی به هوای یک زندگی عاقلانه و درست درمون اومدم.
تنها دلیلی که می مونه پول هست.

اومدی واسه پول. حالا قانع باش، یه مقدار بگیر و برو دیگه.

اگر دلیل دیگه ای داشتی واسه ازدواجت خوشحال می شیم بدونیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.