.

.

.

.

دست مریزاد خانم اولی،


اول که از خونه ات پرتش کردی بیرون و مجبورش کردی برگرده همونجایی که ازش اومده 


بعد هم زمانی که حسنا بانو داشت اسپرم درشتها را سوا می کرد که پسر بزاد و بر اریکه سلطنت بشوندش  رویاهاش را به سراب تبدیل کردی و طلاقش دادی رفت.


اینم در توهمات خودش خوش باشه که به مردک گفتم دارم می رم طلاق بگیرم، باور نکرد و خودم رفتم طلاق گرفتم و ...  مردک غش کرد و ضعف کرد و ....


تبریک به خانم اولی برای ریشه کن کردن انگل زندگیش 


 

امیدوارم زندگیتون بعد از این به روزهای خوش گذشته برگرده

و با دخترت و همسرت روزهای خوبی داشته باشید


حسنا جون قربونت، این دفعه خواستی خراب شی سر یکی، یه پیرمرد پولدار بی زن گیر بیار  حواست باشه اموالش هم مال خودش باشه و در باغ سبز بهت نشون نده، بری تو ببینی به نام کس دیگه است  حسنا جون شما که با مردک رفته بودی دکتر و رژیم غذایی داشتی واسه پسر زاییدن و ... چی شد یهو ؟؟؟؟ تو که اینقدر زندگیت رو هوا بود، حامله شدنت چی بود؟ دروغ گفتن هم حدی داره. 


تمام سوالهای ممکن را هم در رساله ی صد صفحه ای که به عنوان پست نوشته، جواب داده که دیگه نپرسید. از جمله این که به صورت خودجوش به همه فامیلها خبر داده که دیگه نپرسید فامیلهاتون می دونن  


بی ربط ترین جمله ممکن در پست:

به همه فامیلهامون گفتم !! یادت رفت بگی آسمون به زمین نرسید و خیلی استقبال کردند 

چه فامیلهای فرهیخته ای!!


از همه کامنت ها بامزه تر، هم کامنت اون خانمی هست که پرسیده حالا بیماری خانم اولی چی بود 

نظرات 352 + ارسال نظر
سیمین دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 21:31

خانم یا اقای زحل بی تریب تویی که چنین آرزویی برای کسی می کنی اگر زنی امیدوارم شوهرت بهت خیانت کنه تا حکم اسلام رو همچین تا دسته تو خودت حس کنی

زحل یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 20:53

خیلی بیتربیت هستین یکی دوس داره بیاد وبلاگش بنوییسهراجع ب هرچی فک نکنم ب شما مرمربوداشه ک بخبخاینسخره کنید. . زن دوم شدن چیز بدی نیس. تو اسلام تا چهار تا اجازه داده شده. هر کی هم عرضه داره بشه. شما بچسب ب شوهرت ک دنبال عشق جایی نگردهوقتی ی زن بلد نیس عشق ب شوهرش بده. حق داره زن دوم و سوم هم بگیره. . مسخره کردن از هر کاری زشت تره. سرنوشت هر کسی هم خدا رقم میزنه. اگه بخاد میتونه سر خودت همین مصاعب رو بیاره. و ندونی ک از کجا خوردی

... شنبه 23 آبان 1394 ساعت 05:51

خونه خراب کن بدبختتتتتت.زن اول نه دومم نه.سومممممم؟؟؟؟؟ای خااااااکککک
خیلی بیچاره ای

یاسمین جمعه 5 تیر 1394 ساعت 01:05

سلام بانو جونم
وهمه شرکاى عزیز معلوم الحال:پوزخند
بچه ها من وبلاگ نورا رو چون چند بار در موردش اینجا حرف زدین خوندم
من فکر میکنم اگر زنى در وبلاگش دروغ مینویسه ، از خودش تعریفهاى بیجا میکنه و .. أصلا با زنى همچون حسنا که یک خانواده رو از هم پاشونده قابل مقایسه نیست
لطفا اگه وبلاگى از جنس زن آویزون خود شیفته میشناسید اینجا معرفى کنید تا بریم تو کارش
من قبلا شراره و پرى چندش رو میخوندم ، نمیدونم هنوز هستند یا نه؟

سلام

شراره خیلی وقت پیش ها و پری هم چند ماهی نمی نویسن.

مانلی جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 23:49

نوشین جون شنای اینقدر کودنه که باهر اسمی بیاد همون موقع لو میره .یه. شخصیت نمایشی داره وآکنده از عقده وگره های روانیه .گاهی واقعا دلم براش میسوخت وقتی دروغ هاشو میخوندم .جای تاسف داره ذهن بیماری داره .عصبی وپرخاشگر هم هست اینو میشد از جواب هایی که به کامنت هاش میداد فهمید

سایه پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 17:54

سلام بچه ها از حسنا خبر ندارین ؟

نوشین چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 09:00

سلام بانو جان و دوستان
شنای اهل ارومیه هست . ترک هست و دائم میخواد اصالت خودش رو به تهران ربط بده
من همون اول گفتم این خانم که با اسم لیلا کامنت گذاشته مشکوک میزنه و داره به همه ما میگه داریم به این دختره روانی که هیچی برای عرضه نداره حسادت می کنیم

در کل خیلی بیچاره و بدبخت هست .با گرفتن صنار سه شاهی مهریه اش به دیگران پز میده زندگی خوبی داره اما همش این وبلاگ اون وبلاگ حسرت میخوره و میگه من زندگی مولتی میلیاردی رو رها کردم و چسبیدم به عشق !
اونم یه عشق گدا گشنه که بدترین تحقیرها رو بهش می کنه . مثلا می نوشت دانیال علی رو در محدوده خونه دیده و غیرتش بالا زده و بهم اجازه نمیده از خونه برم بیرون و شب تا صبح دانیال باهام رابطه بالای 18 داشته و ...
در واقع این توهین و بد رفتاری شوهرش رو به خودش نشونه عشق می دید قادر نیست تشخیص بده اینا نشونه سادیسم در یک مرد هست نه عشق !

مانلی یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 02:33

بانو جون شنای میگه نه کرد .نه لر نه اصفهانی نه شیرازی نه غرب ونه شمالی ونه جنوبی هیچ کدوم نیستم .فکر کنم اصالتا مادریدی باشه توی یه برج 25 طبقه زندگی میکنه ولی توی شهرستان کوچیک .

آی پی هاش آذربایجان شرقیه.

سمیه پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 07:40

سلام
خیلی وقته میخونمتون
ولی هیچوقت اهل نوشتن و کامنت و ....نبودم متاسفانه.
الان به وبلاگ جدیدی برخوردم بسیار مشمئزکننده.
خواستم اینجا آدرسش رو بزارم تا دوستان هم مطالعه کنن.
شرمنده اگر حالتون رو بد میکنه.
من الان یک ساعته حالت تهوع دارم.
http://hamsare-aval.persianblog.ir/pages/1/

خانم نوشتند:
من همسر اول یک روحانی دوست داشتنی هستم! حاج آقای من غیراز من یک خانم مهربان دیگر هم دارد که هووی من محسوب میشود ! ما سه تایی به همراه پسر 10 ماهه ام علی آقا در یک خانه ی اجاره ای که دارای یک آشپزخانه ، یک پذیرایی، یک اتاق خواب، یک حمام است زندگی میکنیم......

امیدوارم دوستان با خاک یکسانش کنید زنیکه روانی رو.
بانو جان رسیدگی کنید خواهشا.
ممنونم

سلام

دیگه نمی نویسه ها

مانلی یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 16:57

بانو جونم .لیلا که تو این پست کامنت گذاشته هم خودشنای می باشد .تا کشفیات بعدی منتظرم باشید



استان آذربایجان زندگی می کنه؟
گفته بود اهل کجاست؟

تینا شنبه 9 خرداد 1394 ساعت 12:31

سلام بانو جون
خواستم اطلاع بدم نورا وجود خارجی نداره ایشون یه خانم بیکاری هستن که از تخیلات خودشون مینویسن و چیزیش واقعیت نداره بخاطر اینکه الان داره وبلاگ دیگه ایی رو مینویسه با یه داستان دیگه واسه این دیر به دیر آپ میکنه.
اسم وبلاگ دیگش بهار و زندگی هست اگر دقت کنید همه الفاظ و حرفها عین حرفهای خود نورا هست.
نورا جون خسته نباشی انقدر فعالی و چندتا چندتا داستان مینویسی و شخصیت خلق میکنی

سلام

یکی دیگه از دوستان هم گفت که وبلاگ بهار و زندگی که لینکش توی وبلاگهای نورا هست، نویسنده اش نوراست

دل خون سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 08:46

سلام فرشته
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
به اسم مذهبی یا و خانه های مذهبی کارهای بی مذهبی کردن ظاهر دین و ایمانو را خراب می کنه کسانی مثل نورا و ....

مانلی سه‌شنبه 5 خرداد 1394 ساعت 00:57

بانو جان نورا یه زن هرزه اس .که از شانس خوبش یه شوهر گاگول گیرش اومده که دنیا رو آب ببره حالیش نیست .مطمئن حرف میزنم چون یه همکار داشتم دقیقا شبیه نورا خالی بندو خیالباف وبی بندوبار چنان برای شوهرش نقش بازی میکرد که شوهره هیچ کس جز اونه قبول نداشت ..اونم هفته ای سه جفت کفش میخرید که ما نمیدیدیم

فرشته دوشنبه 4 خرداد 1394 ساعت 07:05

بانوجان طرز فکر توهمی و فسادی که نورا ترویج میکنه مضراتش کمتر از بندال شدن زن های بی شوهری مثل حسنا نیست. خواهش میکنم یه کم هم روی این فاحشه تمرکز کن ببین میشه ناک اوتش کرد. من خارج از ایران نمیدونم میشه به پلیس فتا خبر داد اینو جمعش کرد.

فرشته دوشنبه 4 خرداد 1394 ساعت 06:59

مادر شوهر نورا اینقدر مذهبی که دیگه از آهنگ مجالس عروسی و تولد و اینا هم حذر میکنه اونوقتدخترش هستی و عروسش نورا مشروب میخورند و حال میکنند. عروسشون نورا که انحرافات جنسی هم دارند و یک فاحشه جانماز آبکش هم هستند. دقت کنید ببینید چه فسادی در همین خانواده های به ظاهر مذهبی نهفته است.

نورا مشکل روان داره و نیاز شدید به دکتر و درمان.

حرفهایی که می زنه هیچیش راست نیست، سر متن یه چیزی می گه تهش یه چیز دیگه. بیماره. جدی نگیرش.
اینقد قاطی پاتی می نویسه و روده درازی می کنه که خودش هم نمی فهمه چی می گه.

راستی نورا این هفته لباس تو خونه نخریدینا. همون لباس کهنه های هفته پیش را دارید می پوشید؟ منیریه هم نرفتی سه جفت کتونی واسه این هفته ی خودت و ده تا گرمکن واسه دو سه روز پارسا و هفت تا مایو واسه جوجه بخری

مانلی یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 16:48

دقت کردید نورا باچه ولعی از مردها تعریف میکنه ؟ بانو همه شون دیگه خیلی کمتر وبا احتیاط پست میذارن .نورا که گرفتار کارودرس خوندن ودرس دادن وآشپزی وخیاطی وکلاس زوبا واپیلاسیون وکاشت ناخن ورنگ مو وخریدهای بی پایان .شنای هم حتما این روزا رفته یمن کمک کنه یا شاید تدی رو برده آرایشگاهی که دنی میره .حسنا هم که نگم بهتره.بانو جان داری درو میکنی ها .برم منم به کارهام برسم کلاس زومبام با اپلاسیون تداخل داره احتمالا موقع اپیلاسیون زمبا میرقصم

چرا طومااااااااااااااار نوشته؟؟؟

حسنا باید بره پیشش دوره روده درازی تکمیلی را پاس کنه

سوسی یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 16:35

بانو یه چیز دیگه بگم؟ دقت کردین تمام اطرافیان نورا چاق وشلخته وبدلباس وبیسواد وبی کلاس هستن الا خودش وخانواده ش ؟؟ نورا وقتی لایه اوزن پاره شد تو افتادی روی زمین ؟ حتما دیگه .

سوسی یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 16:26

نورا پست جدید گذاشته .ایندفعه تریپ محبان اهل بیته ... رفته حرم باناخن کاشته وضو گرفته وپنجاه رکعت نماز خونده .چه معصوم !! بازم دخترش ترکونده همه باهاش عکس سلفی انداختن جز من !! چه غذاهایی پخته .چه امتحانی از شاگرداش گرفته همه بیست !! نورا خانم این شامورتی ها رو واسه شوهر اسگلت بازی کن .شرط میبندم سهیلا دوست پسر جدیدت باشه . یا امام رضا نورا رو طلب کن چرا باهاش قهری آخه ??

مایا یکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت 16:16

عجیب حس میکنم نورا نویسنده بهاروزندگی که یکی از لینکاش هست هم هست....تایم آپ و متنشو که بخونین خیلی شبیه همن....

سوسی جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 03:04

لیلا خانم واقعا شما حسرت زندگی شنای رو میخوری ؟ بابا عصر جاهلیت خیلی وقته تمام شده .. واقعا متوجه عقده وگره های روانی این زن نمیشی ؟ پس بشین وب شنای رو بخون تا دق کنی .

مانلی جمعه 1 خرداد 1394 ساعت 02:24

ببخشید بانو جون واضح نبود ..... شنای توی وب قبلیش نوشته بود زمانی که همسر اون دکتر خنگوله بوده .دختر عموی آقای دکتر که بسیا هم زیبا بوده عاشق وشیفته دکتره خنگ بود .توی مسافرت شمالشون شنای از پشت درختها میبینه که دختر عموهه لخت شده به دکتر التماس میکنه که من مال تو هستم و...... ولی دکتر دختر عمو رو هل میده میگه برو من عاشق همسرم هستم« با صدای آمیتاباچان » اونجا هم شنای حس انسان دوستیش گل کرده بود ودلش واسه دختر عموی شوهرش کباب شده بود

چقد شبیه فیملهاست
البته از نوع هندیش

سایه پنج‌شنبه 31 اردیبهشت 1394 ساعت 18:50

سلام میگم نمیدونید حسنا در چه وضعیتی هست؟ آخه مدتهاست چیزی ننوشته! برام جالبه از وقتی از زندگی خانوم اولی پرت شده بیرون هیچی تو زندگیش نداره برا نوشتن ؟!!! خدا کنه نره سراغ زندگی یه بدبخت دیگه میدونید نیس که حسنا جذابه پیرمرد پولدار هوسبازم که زیاد ...خدا به داد برسه

سلام
حسنا می نوشت که راهی برای موندن تو اون زندگی پیدا کنه. خودش هم بارها گفته بود. با دقت تمام از کامنتها، موافقتها و مخالفتها درس می گرفت برای زندگیش.

تا احتیاج به کمک خواننده ها نداشته باشه نمی نویسه. یا روحی یا فکری.

مانلی پنج‌شنبه 31 اردیبهشت 1394 ساعت 02:53

من به خود شنای گفتم وبت منو یاد فیلم هندی میندازه .جایی که نوشته دختر عموی علی که مثل فرشته ها زیبا بود خودشو برهنه کرده بود وبه علی التماس میکردو..... کلی خندیدم وبلاگ شنای تاثیر گ رفته از همین رمان های عاشقانه ایه که میخونه .گناه داره طفلک چقدر دلش میخواد شبیه جسیکا آلبا باشه ... .. نورا که ولش کنید من اسمش رو گذاشتم فاحشه ی خیالباف

دختر عموی علی که مثل فرشته ها زیبا بود خودشو برهنه کرده بود وبه علی التماس میکرد

مینو یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 ساعت 00:55

چه آش شله قلمکاری شده این جا... اولش یه آشی بود که واسه حسنا پخته بودیم. الان چند تا دروغگو و خائن هم توش کله پا شدن. حسنا برگرده اینا یه کم راحت شن از دستمون.
بانو جون خوبی؟ دلم برای تحلیل های دقیقت تنگ شده. خیلی وقته چشام گرد نشده.

سلام مینو جان

نمی تونم.
نه این که نخوام.

موفرفری شنبه 26 اردیبهشت 1394 ساعت 18:41

سلام بانو خوبی‌؟
من بازگشتم از سفر.
همه چیز آرامه؟

سلام
رسیدن به خیر

عالی

سیمین سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 10:25

از وبلاگ نورا متوجه میشیم عطر انواع مختلف داره
عطر تو کیفی
عطر تو شلواری
عطر تو جیبی
خلاصه انواع و اقسام عطر.دوستان اگر مورد دیگه ای می شناسند راهنمایی کنند

سیمین دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 23:36

مراحل نظرسنجی انجام شد از نادیا و پارسا و دوست جونم.
دوست جون کیه؟

سیمین دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 23:34

جمعه غروب با نادیا رفتیم خرید. من "ریمل" میخواستم و نادیا کتونی. اول رفتیم من یه "ریمل" و یه "مداد ابرو "و "یه پنکیک" و "چند تا اسپری و عطر تو کیفی" و یه "رژ" خریدم.

یعنی دهاتیایی که میان شهرم اینقدر ذوق نمی کنند.گیومه ها رو خودم گذاشتم

سیمین دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 23:32

بعد این مادر دلسوز و دلتنگ بچه! تا نادر پاشو از ایران گذاشت بیرون زرتی زنگ زد به محمد که من فلان روز مهمونی دعوتم و بیاید بچه رو ببرید. محمد گفت پرستو ما درگیر اسباب بردنیم. یا نگهش دار یا با آژانس بفرست بیاد. اونم تا شنید مامان اینا میخوان اثاث کشی کنن همون روز بردن وسایل بچه رو که حسابی هم مریض بود فرستاد خونه قبلی مامان اینا که دیگه اون روز خالیش کرده بودن! قبلش هم هماهنگ نکرده بود. فکر کن آژانس بچه مریض و بی حال رو اورده دم خونه و وقتی دیده هیچ کس نیست زنگ زده به پرستو. اونم جواب نداده. راننده آژانس هم تو کوچه شروع کرده به داد و بیداد که کی پول منو میده! و حتی از ناراحتی پسر نادر رو هول داده سمت در خونه ی مامان که اون بچه هم بی حال بوده و با سر میخوره تو در.
محمد زنگ زد به پرستو و با داد و دعوا بهش جریان رو گفت. اونم خونسرد برگشته گفته به خان داداشتون بگید برگرده ایران و توله سگش!!! رو نگه داره. خب مادری که راجع به بچه ی خودش اینجوری حرف بزنه دیگه هیچ جای بحثی باقی نمیذاره. جالبه که اون روز اولی که اومده بچه ش رو ببره پرستارش به پرستو میگه امروز روز حمام کردنشه. پرستو هم میگه باشه خودم میبرمش. بعد تا جمعه هنوز بچه حمام نکرده بود! اخرش معین با خودش برد تو خونه ی نیماینا حمومش کرد. محمد به پرستو گفت چرا حموم نبردی بچه رو چند روزه؟! گفته به من چه! باباش ببره، شما عموهای مثلا مهربونش! ببریدش و ....
جگرم کباب شد چقدر بچه هایی که پدر و مادرشون طلاق می گیرن بدبختن

maryam دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 03:14

سلام نوشین جان
من با تمام حرف های شما موافقم
اما راستش رو بخوای نورا رو تا حالا نخوندم .یعنی فقط یک مرور سطحی به مطالبش انداختم اما طاقت خوندن طومار رو ندارم
بیشتر از توضیحات دوستان در وبلاگ بانو جان ازشون شناخت دارم
این که نباید بی تفاوت باشیم درسته اما بعضی ها هم دنیای خودشون رو دارند و اما نمی تونیم دنیای فکری هر ادمی رو به زور هم که شده عوض کنیم وقتی خودش نمی پذیره ...
واقعیتش من حتی حسنا رو هم مرتب دنبال نمی کردم فقط چند وقت پیش داشتم یکی از پست هاش رو می خوندم که زن اول موهاش رو می کشه و......اونقدر برام تکون دهنده بود که این ادم ها با چه رویی میان زندگی اسف بارشون (بی فرهنگی محض رو با این وقاحت که اونا سر تر هستند ثبت می کنند و به کدوم موفقیت می نازند ...
در این که اینا هم می تونند تاثیر گذار باشند شکی نیست نمونش پیام لیلا خانم که زندگی طرف رو حالا راست یا دروغ باور کرده و خودش رو با اون خانم مقایسه می کنه
در هر حال من میگم ما هر چقدر هم که جبهه گیری کنیم فایده چندانی بعضی ها این جور ادم ها ( نفس حسنا پری نورا شنای ) رو دوست دارند و باور می کنند ...
بعضی خیانت ها هم ریشه در روان افراد داره ....چند وقت پیش توی خبر ها خونده بودم یه دختر 20 ساله عاشق شوهر خاله 60 سالش شده !چطور ؟به این صورت که با هم والیبال بازی کردن و گشتن و دختر خانم به این نتیجه رسیده که این اقا که از پدرش هم بزرگتره می تونه شریک زندگیش هم باشه ...اصلا هم اهمیت نداره که این اقا همسر خاله بزرگشه و اون اقا هم با کمال پستی خواهان ازدواج با یه دختر 20 ساله با این اوضاع خطرناک خانوادگی شده ...یعنی مردک حاضر شده اعتبار و ابروی خانوادگیش رو فدای چند صباح زندگی با یه دختر 20 ساله فقط برای هوسرانی کنه اما سوال مشکل این دختر واقعا جز کمبود محبت چی می تونه باشه ؟چیزی که تو خانواده بهش ندادن و می خواد جای دیگه و به هر قیمتی که شده بهش برسه ..

نوشین یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 22:09

مریم جان درسته وب ممکنه خواننده کمی داشته باشه اما یک چیز رو نباید نادیده بگیرم و اون همین طرز فکره که همیشه حداقل ها رو نمی بینیم یا ندیده میگیریم . درسته سریالهای مختلف ماهواره خیانت رو علنا جار می زنند و تبلیغ می کنند .اما من و شما میگیم فرهنگشون اینه ! براشون پذیرفته شده است .حالا در این بین من میام وب می زنم بی بندوباری رو تبلیغ می کنم . خیانت به همسرم رو امری عادی نشون میدم . (حالا میگیم روزی 6 هزار خواننده ) میان میخونند و به مرور چشم باز می کنیم می بینیم وبلاگ و وبلاگهای بعدی در همین راستا قدم برمیدارن . الحمدالله این روزا گوشی ها با نازل ترین قیمت و خط های تلفن با14-15 هزار تومن میشه خریداری کرد و به نت هم دسترسی داشت . فرض بگیریم من در جهت بی بندوباری قدم برداشتم و دارم می نویسم . وب من سالها در این راستا پابرجا می مونه .اگر کسی بر خلاف ِ من ِ‌ متاهل دوست پسرنگیره اون رو امل و حسود می نامم ! ببین مساله اینه که نباید بی تفاوت باشیم . همین حداقل رو باید بچسبیم و نباید اجازه بدیم به این راحتی در انحطاط جامعه مون قدم بردارن . درسته ما نمی تونیم فساد در جامعه رو ریشه کن کنیم . نمی تونیم دنیا رو تغییر بدیم . اما نباید هم بی تفاوت باشیم . قبح یک عمل زشت وقتی ریخته شد دیگه ریخته شده و اگر برای مردم جا بیفته
بخوان یا نخوان مجبورن بپذیرن . من به همون میزان که مخالف خیانت مرد به زنش هستم . مخالف خیانت زن به مردش هستم . چرا باید طبق آمار جایی مثل تبریز حدااقل طلاق رو داشته باشه اما تهران و سایر کلان شهرها رقم طلاقشون در سال به چند هزار برسه ؟ دلیلش نوع فرهنگ این مردم نیست ؟ خوب مگه فرهنگ از کجا ساخته میشه و بین مردم رسوخ پیدا می کنه ؟ از همین جاها دیگه . تلویزیون یک نمونه اش هست . فضای مجازی نوع دیگه .کتاب و فیلم نوع های دیگه . چرا باید با این عقیده پیش بریم که مگه چند خواننده ممکنه اینجا رو بخونند ؟ به این فکر کنیم حداقل قدمی که می تونیم برداریم رو برداریم. چرا اثرات خوب یک فرهنگ رو نپذیریم و ترویج نکنیم ؟ چرا باید با آب و تاب به شرح خیانتمون بپردازیم بعد بگیم جامعه فاسد شده و ما هیچ کاره ایم .
نورا نمونه بارزی از اون دسته زنها هست که راحت در محیط کار با فکر و قلب یک مرد می تونه بازی کنه و نمونه تاثیراتش برهم زدن زندگی اون دوستش علی بود .
تا کی میخوایم منتظر باشیم همه چی درست شه ؟در حالیکه خودمون حاضر نیستیم قدمی برای جامعه به فنا رفتمون برداریم . من اگر وب می زنم و می نویسم در برابر نوشته هام مسئولم . در برابر سطر به سطر اونچه به ذهن خواننده القا می کنم مسئولم . اینکه کسی بنویسه بعد تیتر اول پستش این باشه خواننده باید عاقل باشه و تشخیص بده یک چیز روبپذیره یا نه !مثل قیاس مع الفارق می مونه .
خود شما دارید یک فرد صهیونیست رو مثال می زنید که از هدفی که در پیش گرفتن تا اون حد مطمئنند که آینده رو مثلا پیش بینی می کنه و حدس میزنه ؟ چرا ؟ چون بی تفاوتی ما باعث شده همچین کسانی به خودشون اجازه چنین تصوراتی بدن.

maryam یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 20:10

سلام
دوستان عزیز چرا جو رو متشنج می کنید ..
شما فکر می کنید این وبلاگ ها چقدر خواننده دارند و کل این خواننده ها چند درصد از جامعه ما رو تشکیل می دند ...
الان اگه کسی بخواد (چه زن و چه مرد ) از پایه و اساس خیانت کردن رو به هر شکل و صورتی یاد بگیره ..ماهواره بهترین گزینه به شدت فعاله
دیگه به همین اکتفا می کنم که رابرت مرداک صهیونیستی در مصاحبه اخیرشون فرمودن کاری می کنم که تا چند سال اینده مردان ایرانی همسرانشون رو برهنه نشون هم بدند
یعنی دارند نرم نرم روی تفکر مردان و زنان جامعه ما کار می کنند
حالا چند نفر هم بیان توی وبلاگ هاشون بی اخلاقی به هر شکل رو فریاد بزنند واقعا مگر تاثیرش چقدر می تونه باشه ؟

نوشین یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 19:33

فرفری جان حرص نخور دوستم .واقعا نمی تونم عصبانیتت رو درک کنم قبلا که منطقی تر بودی چرا اینطوری می کنی آخه

موفرفری یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 18:22

بی هویت فقط خواستی جواب بدهی. درست و با دقت کامنت من را بخوان و با جوابت مطابقت بده. با دقت!
و از کجا میدونی امثال من بی تفاوتند. چند وقته وبلاگ میخوانی؟!
حالا چون دنبال روشهای جار و جیغ نیستم بی تفاوتم؟! ترس از کسی ندارم که یکراست تو صورت طرف حرف میزنم.
اوایل تو آن یکی وبلاگ مخالفین و مبارزین کامنت گذاشتم که حالا چرا انقدر فحش میدین که به لطف مدیریت وبلاگ و خانم ز.ک متهم شدم به داشتن رابطه مثلثی.
آنها هم داشتند به نوبه خودشون فرهنگ سازی میکردند ولی به نظر من گند میزدند و زدند و حالا یکی که انتقاد ازشون میکرد زود طبق سنت رایج عامل شیطان بزرگ میدیدند آن فرد را. فرهنگ سازی من متفاوته. قرار نیست که با هرچیز یا با هرکسی مخالفم , چشمم را ببندم و دهنم را باز کنم.

بانو جان, بین اینها "یا" قرار گرفته یا "و"؟ همه را با هم عکس بگذاریم.
من فردا سفر interstate دارم. امیدوارم نرم و سر کار هم نرم و بمونم خانه آشپزی کنم برای پیک نیکمون

"یا " هست موفرفری جان.

الان درستش می کنم. فردا هم نشد، پس فردا.
تا یکشنبه آینده که از امروز بشه یک هفته.

الی یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 18:10

منم نظرم اینه که حتما نباید زن دوم باشن . خونه خراب کنی و پریدن با مرد متاهل و اوار شدن رو سر یه زندگی یکی از هنرهای این جور زنهاست . در ضمن وبلاگ های زن های دوم و اگه دقیق بخونین میبینین تهش شدن زن دوم والا از اول یه مشت دختر بی قید و وجدان و..بودند .عسل بقول خودش واسش فرقی نمیکرد اون روز جای ارش کی تو اون اتاق بود یا عصرها تو اداره چرا میموند و..پشت در اتاقی که مدیر رد میشد ..
یا پری و اون پسر شهرستانی بیچاره ... که بدبخت و چجوری تحقیر میکرد و خودش اون بالاها بود
نفس ....
شنای و نورا هم براشون پیش نیومد شاید اگه جای همسر سابق یه مرد متاهل سر راهش بود نه نمیگفت چون زمینه بی وجدانی و بی قیدی و دارن

نوشین یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 17:24

بانو چطور میشه به شما خصوصی کامنت داد ؟

می تونی همین جا کامنت بذاری بگی خصوصیه

می تونی از بالای صفحه وبلاگ "ارتباط با ما" پیام بذاری

اگرم جواب خصوصیت را می خواستی یه رمز خودت پیشنهاد بده که با همون رمز جوابت را بنویسم .

نوشین یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 17:22

بله حق با شماست با نو جان .همیشه قبولت داشتم و تنها عاملی که باعث شد طرفدار وبت باشم اول هوشیاریت دوم متانتت در قضاوت هات بوده

ممنون از لطفت نوشین جان

این وبلاگ فراز و نشیب زیاد داشته. کامنتها و توصیه های دوستان در کنترل مسیر وبلاگ و رعایت اون چیزی که شما متانت و هوشیاری گفتید، خیلی موثر بوده. وبلاگی گروهی هست

[ بدون نام ] یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 16:35

فکر می کردم هدف وبلاگتون چیز دیگری باشه می بینم بحث خوراکی که مقوله مهمیه مطرح شدتا به قول دوستمون موفرفری بحث عوض شه

اگه یه روز برید پیک نیک معنیش اینه که می خواهید خونه زندگی و کار و ... همه را تعطیل کنید و کولی بشید؟

[ بدون نام ] یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 16:30

خانم موموفرفریان چه فرق می کنه کسی که کامنت میزاره اسمش چی باشه ! شما بدون هویت صداش کن ! این چیزی نیست که بخوای بخاطرش اینقدر عصبانی باشی و کامنت بزاری !ظاهرا شما هم مثل لیلا خانم نگرفتی هدف و قصد و منظور من چی هست اگر قرار باشه همه بر اساس نظر شما در جامعه زندگی کنند و به اصطلاح خودتون که نوشتید

اگر کسی مثل شما به قضیه نگاه نمیکنه دلیل بر حقیر بودن و کودک بودن و یا مسخره بودن طرز تفکر آن فرد نیست. مگر هدف فرهنگ سازی نیست !؟ فرهنگ فقط حفظ زندگی و شوهره؟! که من میگم دوستان کسی که هرز پرید همان بهتر که از بام ما پرید.
بایدبگم فاتحه اون جامعه باید خونده شه . بله عزیز دل اگر امثال من و شما ببینند و سکوت کنند و اعتراض نکنند دو روز دیگه چشم باز می کنی می بینی جامعه ما تبدیل به جایی شده که خیانت به همسر حرف اول رو می زنه حالا فرق نداره خیانت زن به مرد باشه یا خیانت مرد به زن .چون بودند و هستند نورا نام ها و شنای نام هایی که روی فکر زنان ما کار کردن .سنگ عسل رو به سینه می زنی فکر می کنی چیزی از قضیه عوض شده یا میشه ؟ کسی که سر در وبلاگش نوشته بود این وبلاگ جهت حمایت از زنان دوم پدید آمده ! (اوایل تاسیس وبش رو میگم ) ذات همون ذاته هیچ فرقی نکرده !
در ضمن اگر کامنت اون دوست بی نام رو خونده باشید ایشون هم با شما بر سر حرام گوشت یا حلال گوشت بودن موافق بوده . یعنی درک یک مطلب برای بعضی ها تا این حد سنگین و ثقیله ؟! اگر قرار بر این باشه که همه عالم و آدم ببینند و سکوت کنند که گند و کثافت و خیانت همه جا رو میگیره و سنگ روی سنگ بند نمیشه . بی تفاوتی بزرگ ترین دردیه که بعضی از مردم ملت ما به اون مبتلا هستند

اگه یک اسم انتخاب کنید معلوم می شه کدوم کامنتها مربوط به اون اسم هست. الان چند نفر بدون اسم کامنت می ذارن.

فقط برای این که پیوستگی صحبتهای شما مشخص باشه و معلوم بشه کدوم کامنت از شماست.

موفرفری یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 11:58

بانو یک موضوع عکس مطرح کن حال و هوا عوض بشه!

سلام موفرفری جان. ممنون از پست قبلی.

موضوع عکس

یک غذا یا دسر یا نوشیدنی ...
لینک عکستون و یه توضیح کوچولو از طرز تهیه را کامنت بگذارید.

همه را با هم یک پست می کنیم

موفرفری یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 11:57

این چند نفر بی نام! تنها شنای هست که تحمل انتقاد را نداره؟؟؟؟!!!!!
من به عنوان کامنت گذار و خواننده این وبلاگ مشکلی با آنچه که لیلا و نسترن و مریم مطرح کردند ندارم. اگر کسی مثل شما به قضیه نگاه نمیکنه دلیل بر حقیر بودن و کودک بودن و یا مسخره بودن طرز تفکر آن فرد نیست. مگر هدف فرهنگ سازی نیست !؟ فرهنگ فقط حفظ زندگی و شوهره؟! که من میگم دوستان کسی که هرز پرید همان بهتر که از بام ما پرید.
لیلا جان ملت ما غلو میکنند و اینجا هم دنیای مجازیست. هیچ چیز ۱۰۰ % واقعی نیست! خود ما هم اینجا واقعی نیستیم. ببین حتا نام درست نداریم , یک عده که بی نامند. و تا دلت بخواهد هم دروغ گو پرسه میزند در وبلاگستان که گاهی از حد میگذرانند و توهین به شعور خواننده ها می کنند. اینجاست که داد سایرین بلند می شود و گاهی ایرادات بی انصافانه و حتا بی ادبانه راشاهد هستیم. منتها وقاحت نویسنده همچنان در جریان است و سرعت آن کم نخواهد شد , حتی با وجود روشدن دست دروغگو! شما ببین اینجا از عسل بیشتر انتقاد شده یا حسنا و نفس و ...؟ عسل از زندگی واقعی خودش و مشکلاتش صحبت میکند و به همه نشان داده که آرش همان مشکلاتی که با زن سابقش داشته با عسل هم دارد. آرش و آرش ها آمال و رویاهای دخترها جوان نیستند ولی تصویر دستکاری شده آرش با لعآب دروغ یا سیاوش و بچه غول مهربان و بخشنده میتواند دلپذیر و وسوسه کننده باشد.

شما زیاد جدی نگیر و غبطه نخور!به قول بانو پر از دروغهای خنده داره! سلامتی جسم و روان از همه چیز مهمتر است که خیلی ها فاقد آن هستند.
راستی دوستان بی نام , ما چی صداتون کنم؟ ۲تا مورد در کامنتهای قبلیتون بود که تصحیح میکنم.
خداوند گوشت تعداد کمی از حیوانات را برای مصرف حلال کرده و مابقی مکروه یا حرامند! در مارکت و سوپر مارکتها شما میتوانید تخم مرغهایی خریداری کنید که مرغها در شرایط طبیعی و نرمال و در مزرعه آنها را تولید میکنند و فاقد هورمون هستند.

فرشته یکشنبه 20 اردیبهشت 1394 ساعت 09:28

نورا جان به جای اینهمه ولخرجی کردن ( البته اگه راست بگه) بهتر نیست پولهاتونو جمع کنید این لونه کفتر 60 متری تون را بزرگتر کنید. خندم میگیره وقتی با آب و تاب زیاد از سالن و اتاق خوابها حرف میزنه.

لیلا شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 23:34

بانو جان دروغ میگم شما بگو ؟
مدیریت این وبلاگ با شماست پس حرف شما هم حجت هستش
درسته از هر وبلاگی خوشمون نیومد حتی اگه ربطی به زن دوم نداشت به خاک و خون بکشیمش؟

موضوع خوش نیامدن نیست. به خاک و خون نکشیدن که. فقط گفتن دروغ میگه.

شنای را این اواخر و جسته گریخته خوندم. نمی شناسمش. اما همین چند تا پستی که ازش خوندم پر از دروغهای خنده داره.

لیلا شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 23:32

من ابدا قصدم دفاع از شنای نبوده من فقط نظر شخصی خودم رو گفتم من کاملا طرفدار این وب و دوستان هستم در حالی که وبلاگ اون رو خاموش دنبال میکنم حالا شما چرا بر علیه من جبهه گرفتید من نمیفهمم
من فقط گفتم شما راست و دروغ رو دارید قاطی میکنید و به هر کسی که دوست دارید توهین میکنید و این اصلا با ارزش نیست در حالی که هدف وبلاگ بانو جان از نظر من با ارزش
شنای شوهرش رو خیلی دوست داره تا به حال هم من نشنیدم از مرد دیگه ای حتی حرف بزنه البته به جز ماجرای همسر قبلیش
باباش رو دوست داره و به ادم ها کمک میکنه کجای این قضیه این همه تولید ناراحتی کرده برای دوستان ؟

خطاب به لیلای از راه رسیده شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 23:02

لیلا جان شما که ادعات میشه شنای رو سالهاست میخونی پس باید در جریان حجره بابا جون شنای هم باشی نشون به اون نشون که قرار بود نمایشگاه قالی در تهران برگذار شه و ایشون دیدار دوستان وبلاگی به راه بندازه یادت اومد ؟اگه حافظه ات یاری نمی کنه سر فرصت عین نوشته اش رو برات بزارم .

[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 22:54

یه جا شنای نوشته بود من مثل همه ایرانیها از حقم که گرفتن یارانه است نگذشتم .دلیل نمیشه چون پولدارم یارانه ام رو نگیرم .اون وقت برای موندن مادر شوهرش در خونه پسرش خط و نشون می کشه و اگر اون بنده خدا خونه پسرش بمونه چشم شنای از حسادت بیرون میزنه خوب مهربون .همه چی تموم .تو که به گفته خودت اینقدر مهربونی و مهربونیت زبانزد خاص و عامه چرا با خانواده همسرت نمیسازی؟چرا قبولت ندارن ؟چرا به گفته خودت اگر دانیال بخواد به خواهرش کمک مالی کنه تو سریع چک می کشی داداش شایان بره اون چک رو پاس کنه تا دست دانیال به اون پول نرسه !حیف تو با این همه کمال و انسانیت نیست مهربونیت رو از نزدیک ترین افراد خانواده همسرت دریغ می کنی ؟ به دوستت بنفشه میسپاری بره برای خانواده همسری که ادعا می کنی از جونت بیشتر میخوایش خرید کنه ؟ اینا چی رو میرسونه ؟ذات پلید تو رو که داری نقش بازی می کنی خودت رو خوب جلوه بدی اما واقعا تا خوبی فرسنگ ها فاصله داری.تو که کلاس مختلف رفتی و ادعا داری لایه های وجودت رو شناختی برای چی با مادر پیر همسرت نمیسازی و هر بار اون رو ببینی طومار می نویسی و از اون زن که بچه اش رو با یتیمی بزرگ کرده یک دیو دو سر میسازی.خانواده همسرت تو رو قبول ندارن چون میدونن چکاره بودی .تو به مردی که بهترین زندگی رو برات ساخته بود وفا نکردی به بچه تو شکمت وفا نکردی میخوای به مادر همسرت وفا کنی و دوستش بداری ؟خواهشا با خودت رو راست باش و اینقدر برای دیگران بالا منبر نرو

[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 22:01

لیلا خانم عزیز دل کامنت رو درست بخون دچار اشتباه نشی ! منم نگفتم اون بنز دو میلیاردی داره ! گفتم نه که بنز 2 میلیاردی داره واه همین چپ و راست ماشینم امشینم می کنه ! هی وای من

[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 20:12

لیلا جان شنای همه چیزش دروغه دروغ میگه اون خیر وخیرخواه نیست ذات شنای بده
شنای یه هرزه اس مثل حسنا مثل نورا
شنای عفده ایه همه حرفاش دروغه اون ازیارانه خودش نمیگذره کارخیرمیکنه همه این حرفا دروغه
بخون وباور نکن

قابل توجه دوستان شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 18:52

نورا مدتی با علی بود . به طوری که علی خیال برش داشت و زنش رو طلاق داد و به نورا پیشنهاد داد طلاق بگیره و حضانت طناز رو بگیره 4 نفری با هم زندگی کنند. اونقدر در زندگی علی و زنش کرم ریخت که باعث جدایی اون زن و شوهر شد بعد توی پستش نوشت من هیچ کاره بودم و اینا از قبل اختلاف داشتن درست همون حرفی که عسل خانمی و نفس می زنن!ما هیچ کاره بودیم این زن و شوهر از اول مشکل داشتن ! لینکش موجوده خواستید میدم بخونید و باور کنید چرا از نورا صحبت می کنیم .بعد بشینید بگید شما حسادت می کنید .غافل از اینکه نورا و دوستاش نابودگر زندگی دیگران هستن.

سایه شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 18:09

خانم لیلا کامنتی که گذاشتین اینقد کودکانه و مسخرست که من میگم شما خود شنای هستی اگه حدسم اشتباه باشه واقعا متاسفم برای ساده لوحی و طرز تفکر زنان سرزمینم که هر چیزی رو بدون تفکر باور می کنند و با دیدن یه زندگی مجازی به حال و روز دیگران حسادت می کنند و ناراحت و افسرده میشن

[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 17:14

به به ! می بینم که یک مرتبه طرفداران شنای با نام های لیلا و ...و در راستای زیر سوال بردن سایرین پیدا شدن و
زیر لفظی علنا به این وبلاگ و کامنت گذارانش توهین می کنند . لازم دیدم در جواب نسترن و عده ای که سوال می کنند چرا به انتقاد از شنای و نورا و ... می پردازید عرض کنم که هدف این وبلاگ در کنار مبارزه با زنان دوم مبارزه با زنان خائنی هست که به فرهنگ سازی در جهت نابودی خانواده ها می پردازن. اول در مورد شنای میگم . زنی که به گفته خودش عاشق جوانی میشه که پولدار نبوده و خانواده دو طرف مخالف ازدواجشون بودن . بعدها به گفته خودش با دکتری آشنا میشه و اونقدر کرم میریزه تا جناب دکتر ایشون رو میگیره و بعد از مدتی که باردار میشه فیلش یاد هندستون می کنه و به این فکر می افته به همسرش خیانت کنه و بچه اش سقط میشه و با گرفتن مهریه اش طلاق میگیره و به زندگی گل و بلبلش ادامه میده ! ایشون تنها فردی هستند که همزمان همسر سابق علی رغم خیانتی که دیده و همسر فعلی عاشقانه دوستش دارن ! و حتی در تنش های مختلف این دو مرد به جون هم می افتن تا دل ایشون رو بدست بیارن ! درست مثل یک رمان یا فیلم سینمایی از نوع هندی ! نمیدونم وبلاگ پریسا و فرهاد رو دنبال می کردید یا نه ؟ زنی که علی رغم تعهد و تاهل عاشق مردی متاهل میشه و کانون خانواده خودش و یک نفر دیگر رو نابود می کنه ! خوب اون به نوعی تبلیغ می کرد و شنای به نوع دیگه و نورا به نوع دیگه ! شما خیانت کن ! زندگی یک مرد رو نابود کن ! و اون مرد روزی زندگی زن دیگری رو نابود می کنه چون خیانت دیده ! و اطرافیان اون مرد سلسله وار این کار رو ادامه میدن چون زن ها حقشون هست خیانت ببینند ! چون نمونه هایی از شنای ها و نوراها و پریساها رو دیدن ! پس چرا اعتماد کنند ؟ شنای ها و نوراها می نویسند . من و شما اونا رو دروغ می پنداریم ! اما این بین لیلاهایی هستند که راست یا دروغ تحت تاثیر قرار بگیرن ! زندگی رو با داشته هاشون قبول نکنند ! به غرلند بپردازند ! به فکر بیفتند در قفا و به دور از چشم شوهر میشه بخاطر یک کفش قرمز شبانه با بهرام نامی به پارتی رفت و بهرام هوس کنه اون رو در آغوش بکشه ! خودت رو بفروش در قبال پول ! زن و زنیت رو به جامعه اینگونه نشون بده ! در راستای این کار تا می تونی در وبلاگت دروغ بنویس و هر چه بیشتر بنویسی موفق تر خواهی بود چون قبح این کارها به مرور از بین میره ! مرد تو از صبح تا شب در اداره کار می کنه و غروب میره سراغ سرگرمیش که فوتباله و تو شب تا صبح در حال خرید کردن هستی و مردان کوچه خیابون برات میمیرن .رفتن به باغ و خوابیدن در آغوش شهرام نامی و خوردن شراب ! بوسیده شدن توسط رئیس ! فرستادن عکس آلت تناسلی فلان همکار با ایمیل ! بوسیده شدن توسط علی در خیابون ! به یاد سعید شبانه با همسر سکس کردن و بیان او در وبلاگ اینها نشون از چی داره ؟ شما میگی خاطره ! من میگم فرهنگ سازی در جهت نابودی خانواده ها ! فریب عوام ! کمرنگ کردن حریم ها و شکستن مرزهایی که باعث تحکیم خانواده میشه !
دوست عزیز شما اسم این انتقادها رو حسادت بزار !!!!!
حرص خوردن برای کسی که با نوشتن میخواد خودش رو ثابت کنه کار بسیار ابلهانه ای هست ! منتهی طرز فکر و فرهنگی که طرف مقابل در برابر دیگران جا میندازه اثرش خیلی مخرب تر از اون هست که تو فکرشو می کنی !

[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 16:03

لیلا فکر نمی کنی با این کامنتت خودت رو زیادی تحقیر کردی ؟ دروغ نوشتن که مالیات نمیخواد ؟ فکر کنم تو خود شنای هستی که نظر گذاشتی به اصطلاح نشون بدی ما اگر نقدش می کنیم نه پولداریم ! نه کسی دوستمون داره ! و به اصطلاح بهش حسادت می کنیم دوزار بده آش به همین خیال باش ! بهتره بری جایی که اینقدر تابلو نباشی و خودت رو کوچک نکنی. این چیزایی که گفتی در دنیای مجازی تهوع آوره نه حسادت انگیز ! چون اونی که داره چشمش از مال دنیا سیر هست و نیازی نمی بینه جار بزنه من خوبم ! من پولدارم ! من دوست داشتنی هستم! چی به من و شما میرسه که بخواد بهمون فخر بفروشه ؟ من در کل حالم از امثال شنای به هم میخوره .هیچی برای عرضه ندارن فقط به دوست داشتن شوهرش که امری عادیه برای همه ما و ثروتی که از خیانتش به عنوان مهریه گرفته مینازه ! شما هم خودت رو با این کامنت کوچک کردی نه ما رو چون داشته های شنای ارزنی از اونچه هست که ما داریم عزیز

لیلا شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 15:52

بنز 2 میلیاردی ؟
والله من از اول میخونمش نشنیدم بگه بنز دارم اونم از نوع 2 میلیاردی
خواهشا از خودتون درنیارید
لزومی نداره هر چی به ذهنتون میرسه بگید
اینجوری باعث میشه من بقیه حرفاتون رو هم باور نکنم و یا به شک بیوفتم چون صحت و سقم حرفاتون برام روشن نیست
من شک ندارم که شنای تا به حال نگفته بنز داشته و داره
و یا باباش توی تهران حجره داره

لیلا شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 10:00

منم با نسترن موافقم قرار نیست که از هر وبلاگی خوشمون نیومد بیایم اینجا احساسات خودمون رو بگیم
اینجوری وبلاگ بانوی عزیز از مسیر اصلی خارج میشه
منم از خوانندگان خاموش شنای هستم چند سالی هم هست دارم میخونمش
گاهی که از وبش میام بیرون ناراحت میشم دلیلشم اینه که اون همه چیزی رو داره که ارزوی منه
حقوق شوهرم و من سرجمع 2 میلیون هستش از صبح تا شب هم عین چی کار میکنیم تازه همیشه هم هشتمون گرو نهمون ولی وقتی میبینم شنای رفاه داره ماشین شخصی داره هر چیزی که دوست داره میخره و از صبح تا شب هم استراحت میکنه تازه شوهرش قربون صدقه اش میره غمگین میشم
شاید منم به جای اون بودم و دغدغه ای برای زندگیم نداشتم انقدر خیر و مهربون و انسان دوست میشدم
خواستم بگم منم دلم پر ازش ولی این دلیل بر بدی اون نیست من دلم از تبعیض پر

[ بدون نام ] جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 21:47

شنای مشکل روانی داره یه جا پدرش رو شرکت دارمعرفی کرده وتوکارصادرات واردات وپیش دوستان وبلاگیش پدرش رو فرش فروشی معرفی کرده که توتهران چندین حجره قالی داره
شنای تحمل انتقادنداره اگرکسی ازش انتقادکنه تهدیدش میکنه به هک کردن وبلاگش ودراوردن ادرس اون وبه خاک سیاه نشوندن اون وبلاگ
شنای اساسا یک بیمارروانی هست کسی که ادعای بخشش ومهربانی داره ولی بین کسانی که میشناسه تفاوت میذاره
حقیرترین ادمی که من دیدم شنای هست این زن ازنهای دوم هم بدتره

maryam جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 17:42

سلام
من هم نسترن موافقم ...ادمایی مثل شنا و نورا زیادن
معمولا این جور ادما نداشته هاشون رو توی محیط مجاز فریاد میزنند ...وگرنه یه خانم عاقل که نمیاد حتی حتی حتی با اسم مستعار ریز و درشت زندگیش رو بنویسه
اگه بخواین مچ این ادم ها رو بگیرید باید سال وقت بزارید چون تعدادشون کم نیست .....

[ بدون نام ] جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 17:01

نسترن جان خونسرد باش جانم . مگه قراره هر کس زن دومه بهش گیر بدیم ؟ شنای دست کمی از این زن دومیها نداره .یک خائنه که به همسر سابقش خیانت کرده .برای ما خیانت در هر شکل که باشه منفوره . شما هم اگه ناراحتی نخون . زندگی یک نفر دیگه رو نابود کرد بخاطر هوا و هوسش . بچه اش رو کشت بخاطر هوسش ! بعد با آب و تاب می نوشت کارش درست بوده و هی برا ما فیلم هندی میزاره که شوهرش در برابر خیانتی که اون بهش کرده همچنان اونو میخواد و اگر دیگران راه اشتباه اون رو طی نکردن یا تاییدش نمی کنند بخاطر این هست که عاشق نیستن ! محبتی ندیدن ! بدبخت و بیچاره اند ! مهریه اش رو گرفته چپ میره راست میاد به دیگران فخر میفروشه من پولدارم ! ماشین فلان و فیلان دارم ! نه که بنز دومیلیاردی سوار میشه ! و دیگران ندارن برا همین باید منم منم کنه تا دیده شه . عجبا ! کدوم آدم عاقلی در برابر خیانت زنش این قصه هایی که شنای میگه انجام میده ؟جز اینه که این بیچاره در ترویج خیانت به همسر تلاش می کنه و میخواد نشون بده اگر خیانت کنید آب از آب تکون نمیخوره و همچنان مرد شما عاشقتون باقی می مونه ؟
شما هم بهتره بجای مو پیچش مو رو ببینی

نسترن جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 09:47

گیر دادن به شنای دیگه برای چی؟ اون که زن دوم نیست !!!!!!!!!!!
خانم ها یه کم خودتون و کنترل کنید ... حس بد داشتن نسبت به یه وبلاگ که حتی ربطی به زن دوم و ... نداره و ادامه دادن اون با این کامنت ها برام عجیبه !

در جواب به مهتاب جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 09:45

اطلاعات خیلی بالا ؟! نوشتن پست های تکراری راجب بخشنده بودنش و یا قربون صدقه باباش رفتن یا دم از عشق و عاشقی زدن و یا بدگویی راجب خانواده دانیال کجاش اطلاعات بالاست؟ .نکنه چون گه گاهی میره بالا منبر و جهانیان رو به خوبی و بخشندگی و مهربونی دعوت می کنه و به شعور عالم و آدم توهین می کنه گویی دیگران از این مسائل بی خبرو نا آگاهند باعث شده این طرز فکر به ذهنت رسوخ کنه که او واقعا چیزی حالیشه اطلاعات بالا !
نمردیم و یکی از علامه های روزگار رو که شنای باشه کشف کردیم .

افرا-سپیدار جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 09:13

سلام بانو جانم.
خوبی خانوم؟

سلام

مرسی

مهتاب جمعه 18 اردیبهشت 1394 ساعت 00:10

اگه به غلط املایی باشه که دوست عزیز خود شما هم
ساله است رو سالست -دوره گرد رو دورگرد نوشتید .
این دلیل بر بی سوادی کسی نیست
من از شنای خوشم نمیاد چون مغرور چون خود پسند و خود شیفته است اما هیچ وقت نمیتونم منکر عقل و شعورش بشم چون به نظر من باهوش و اطلاعات خیلی بالایی داره

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 15:05

به نظر من نوشته های شنای حاصل تراوشات ذهن یه دختر نهایت 21-2 سالست پر از تناقض و دروغهای خنده دار و صحنه های فیلمهای هندی. یادمه قبلا گفته بود قلبش به شدت بیماره و حتی حلالیت هم طلبیده بود اما الان سالم ترین ادم روی زمینه که دکتر از تعجب دهنش باز مونده.
ایشون شوک رو شک مینویسه و حاضر رو حاظر اونم دو سه جا نه یک جا بعد ادعای دانشمند بودن داره.
یادمه قبلا یه مطلب تو وبلاگش خوندم اونجا فهمیدم چقد مغز فندقیه
نوشته بود توی یکی از باغ وحشها فک کنم باغ وحش شیراز سگهای ولگرد رو میگیرند میندازن تو قفس شیرها بعد گفته بود تصور کنید سگه در حالی که یه پاش و دستش خورده شده داره ضجه میزنه. اخه عزیز من مگه در مورد داعش صحبت میکنی حیوانات وحشی بر اساس غریزشون شکار می کنند یا حیوانات دیگه رو میخورن اول خفه شون می کنن و بعد میخورنشون اینجوری نیست که حیوون بدبخت رو زجر کش کنن مثلا زنده زنده از پاش شروع کنن بخورن اونم داد و فریاد کنه و درد بکشهخلاصه وبلاگش کرکرخندست ادعاش میشه خیلی میفهمه ولی اگه بخونیدش فقط به دروغاش و ارزوهاش میخندین مثل وقتی که تو اسپانیا با شلوار جین و کت زرد راه میرفت و همه محو زیباییش بهشمتلک می گفتن. تعریف کردنش از خارج محدود به خواننده و نوازنده های دورگرده

سیمین پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 14:19

نمیدونم یارو با این تفکراتش چرا اسم ایرانی هم روی خودش گذاشته:ارمیتا!!!!!!!!!!!!!کلا این وبلاگه مشکوک میزنه حس میکنم از یه جاهایی اب می خوره

maryam پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 00:16

ارمیا خیانت نکرده ...فقط عاشق شده
کلی هم ازش پرسیدن دوست داری همسرت یک بار دیگه عاشق بشه فرمودن نهههههههههه دلم نمی خواد که کس دیگه ای بهمون اضافه بشه
فقط این دومی ها هستند که باید اضافه بشند
تناقض زیادی توی نوشته هاش هست
به این گیر ندین گناه داره

مهرانه چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 23:18

این شنا کوچولو ولشش من که خوندمش به قول دوستمون چندشم شد از بس داستانش ابکی بچگونه.
شنا خدا خیلی از حیوانات رو حلال گوشت افریده و اجازه داده مصرف بشن حالا تو بچه از خدا دل رحم تر شدی!!!!!!!!!!!

الی چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 22:56

شب هم رفتیم پارک و خلاصه باجناق بازی و آقا این سپیده و آرش یه بازی دارن تو گوشیهاشون که دق به دل من و مهران میکردند و یه جوجه تیغیه که هرچی میگی با صدای خودش تکرار میکنه .... ووووووووواااااااااای اینها دست گرفته بودن که صداش شبیه توئه!!!!!!!!! البته راست هم میگفتند بیچاره ها!!!!!!!! چه تحملی دارن اینها .... آرش میگفت قربونت من حاضرم تو فقط صداتو عمل کنی عسل.. آخه این چه صداییه؟.... منهم میگفتم خیلی دلت بخواد همه فکر میکنن من خاله شادونه ام!!!!! خلاصه اون شب هم تا دیروقت پارک بودیم و دیگه برگشتیم خونه و تعطیلاتمون هم تموم شد.


خاله شادونه! خوندن نوشته هات با تصور صدای خاله شاهدونه !
دست و جیغ و هورا

سیمین چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 21:02

وای حرف اون همسر دوم خیلی خوشبختو نزنید من که یه بار خوندم حالم به هم خورد دیگه نرفتم ادم یاد اعراب دوره جاهلیت می افته عین حیوونا همه شون تو یه طویله زندگی می کنند بچه ها هم مشترکن البته اگر واقعیت داشته باشه که شک دارم.اصلا شک دارم نویسنده اش زن باشه

یک خانم چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 18:06

سلام. واقعا باورم نمیشه که ما خانمها اینطور به خودمون خیانت میکنیم .حالا اصلا به خاطر شرایطی این کار رو کردیم بیایم تو بوق و کرنا کنیم و از خوبی خودمون و اون نر های بی شخصیت تعریف هم بکنیم.نمونش وبلاگ همسر دوم خوشبخت :آرمیا و مرد خونه.!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 16:08

شیر و خامه و کره و تخم مرغ و بقیه مواد کیک از گیاهه؟ مگه با تزریق هورمون و روشهای خشن دیگه حیوانات را وادار به تخم گذاشتن و شیر دادن و ... نمی کنن؟ شنای از حنا دختری در مزرعه تخم مرغ می گیره می ده به قنادی محلشون واسش کیک بزنه دروغات تو حلقم

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 07:01

این گیاه خوار بودن شنای منو کشته .دائم تایید می کنه گیاه خواره و به گوشت علاقه نداره .چون ایشون دل رحم هستش و کلکسیون خوبی ها در وجودش نهفته یکی نیست بهش بگه بیچاره پر ادعا همون گیاهی که تو داری میخوری جون داره و جزء موجودات زنده است .همون گیاه هم احساس داره و حق حیات پس اینقدر چسی نیا

مهتاب سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 23:35

شنای خیلی مغرور
نمیدونم این همه اعتماد به نفس از کجا میاد البته خداییش من گاهی وقت ها قبولش دارم باهوش

شکوفه سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 19:34

شنای بیشتر از این نتونست زندگی خیالی در اسپانیا را ادامه بده برگشت ایران ساعت 12 شب از خونه مادرش برگشته رفته خونه مادرشوهرش برای تبریک روز پدر مادرشوهر تو اسپانیا با چادر مشکی می گشت تعجب نمی کرد. اما شب تولد امام علی مولودی داشته شنا ی و از اون خنده دارتر پسرش تعجب کردن. پسره تازه با مامانش آشنا شده ضعف و سرگیجه و عفونت چشم و هزار تا درد بی درمون داشته رفته دکتر، دکتره از جواب آزمایش تعجب کرده که اینقدر همه چی طبیعی و عالیه. خو اگه عالیه پس اون ضعف و عفونت و مرضی که واسش رفتی دکتر چی بود؟ معجزه الهی

مهتاب سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 16:24

نورا چه تقلیدی هم از شنای میکنه
توی چند پست قبل شنای این اهنگ رو پیشنهاد داده این پستم نورا به اسم خودش داره میگه گوش کنید محشر

سیمین سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 14:10

برای اولین بار وبلاگ شنای رو خوندم
چقدر احمقانه و حال به هم زنه.تهوع گرفتم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 06:53

پیام اینا میدونستن جریان کمر درد رو. چون وقتی می نشستم دیگه بلند شدم با خدا بود! خلاصه اونشب پیام رفت یه ماساژور لیزری قویش رو اورد و برام کلی کمرم رو ماساژ داد با اون. بعدش هم با دستاش بقول خودش رگ گیری کرد. (پارساینا همه شون تو ماساژ تبحر دارن ولی پیام و حامد خیلی واردترن). خیلی دردم گرفت اما دستش درد نکنه واقعا کمرم خوب شد اونشب.


نورا در یه پست می نویسه من جلو خانواده شوهرم لباس باز نمی پوشم و ...اما اینجا برادر شوهر نامحرمش دست انداخته رو بدنش و ماساژش داده تناقض تا چه حد ؟

سیمین دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 ساعت 22:53

کجا رفته این حسنا؟واقعا کجا رفته؟ من میگم شاید دنبال اجر یا هواپز مرغوب می گرده یه پست آشپزی کم کالری دیگه هوا کنه.بابا حسنا بیا دیگه همه اومدن نشستن منتظر تو که جلسه رو شروع کنیم به قول هم شهریای من ما همه چی خوردیم و اومدیم یه دقیقه اومده بودیمم خودتونو ببینیم نمیخواد اینقدر زحمت بکشی

maryam یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 17:41 http://naghshenegin.blogfa.com/?p=9

سلام نوشین جان
همین دیگه توی وبلاگ افسانه خود پری اومده با ادرس وبلاگ خودش کامنت گذشته .....که شعر هاتو دوست دارم
بعد هم خود پری فکر کنم این حرف رو به عسل زده
چون افسانه فقط مشق شعر می کنه ....
برا ی همین شعر :چرا جواهرات تاجت را ناسزا می گویی
پری پیام گذاشته ....

نوشین یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 13:33

مریم جون اگر افسانه ،پری نیست پس چرا عسل نوشته افسانه دارا وبلاگ هم و ازواجهم بچه سقط کرده؟

maryam یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 01:22 http://naghshenegin.blogfa.com/?p=9

بفرمایید تنبل خانم

maryam شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 22:50

سلام
ارشیو :بهمن 89
شعر عنوان نداره
.
چرا جواهرات تاجت را ناسزا می گویی
این هم لینک شعره که پری براش کامت گذاشته
http://naghshenegin.blogfa.com/?p=9

سلام

لینکها را توی وب (یکی از سطرهای کامنت هست) بذارید که بشه روش کلیک کرد

maryam شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 14:34

سلام
دوست عزیزی که ادرس وبلاگ دوم پری رو از ارشیو عسل گذاشته بودیه
جالبه با این که عسل گفته این وبلاگ هم ازواجهم هستش
http://naghshenegin.blogfa.com/9108.aspx
خود پری اومده برای این وبلاگ پیام گذاشته
http://naghshenegin.blogfa.com/comments/?blogid=naghshenegin&postid=41&timezone=12600
حالا یا می خواسته رد گم کنه یا .....نمی دونم

سلام

حداقل یکی از لینکها را توی وب (یکی از سطرهای کامنت هست) بذارید که بشه روش کلیک کرد

[ بدون نام ] شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 11:46

مریم جان داغ دل پری رو تازه نکردیم .از اونجا که پری جان فکر کرده خواننده هاش مثل خودش دراز گوش تشریف دارن ! با یک پست (خاک تو سرت) نشون داد وبلاگش هک شده گفتیم بهش این وب رو تقدیم کنیم بتونه کپی بگیره و تا ابد یادش بمونه چی بوده و چی شده اون که به گفته خودش حرف مردم براش اهمیت نداره پس نباید واکنش منفی نشون بده.از همه اینا که بگذریم باید از ما تشکر و قدردانی کنه بابت لطفی که در حقش کردیم .

مهرانه شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 10:16

خطاب به نورا
نوراجان میگم بنظرت بهتر نبود شوهرت به جای دیدن صحنه عاشقانه دوتا همکاراش صحنه عاشقانه زنشو با همکاراشو میدید وقتی که زنش دست در دست همکاراش! قدم میزد یا تو بغل همکاراش تو خونه خالی شراب میخورد حیف شوهر نماز خونت اینا ندید
بدبخت چه زنی داره هر شرکتی میره محاله از اونجا دوست پسر نگیره.
از تعریفای که اخیرا کردی مشخصه چقدر وضعت وخیمه که هرجا میری پشت سرت حرف های ناجور. مثل وضعت تو دنیای مجازی
بعیدم نیست انقدر گند بالا میاری که بیرونت میکنند.

وقتی نفس از عسل مشورت میگیره (پوزخند) شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 08:16

برای دوستان ناشناسم که بیشتر از هرکسی با دردشان آشنایم!

این وبلاگ باعث شد در مدت کوتاهی متأسفانه .. متأسفانه دوستانی پیدا کنم که بر تصور قبلی من خط بطلان کشید.. روز اول تصور من این بود که این من بودم که این راهو رفتم و هیچ آدم عاقلی خودشو مثل من تو هچل ننداخته.. ولی کم کم دیدم نه.. نه سناریوهای آدمها تو این دنیا چند مورد بیشتر نیست و یکیش همون راهیه که من انتخاب کردم... دوست ناشناسی این روزها بامن درددل می کند که از هر آشنایی برایم آشناتر است .. خواستم جوابشو به جای کامنت دونی تو یه پست جداگانه بذارم که خیلی از اونهایی هم که شرایطشون مشابهه بخونن. دوستم نوشته:

سلام. من امروز اولین روزی هست که وبلاگت رو دیدم. تو چقدر شبیه منی. البته من اول راه توام.. یه ساله با یه کسی مثل آرش تو ارتباط دارم. زن داره و دو تا بچه. خودم می دونم اشتباهه. اما دوسش دارم. نمی تونم ازش بگذرم. حتی اگه مجبور باشم تا آخر عمر همین سهم کوچیک رو ازش داشته باشم بازم می خوامش. تو فکر می کنی اشتباهه ؟ دلم می خواد کمکم کنی.

گفتم: آره عزیزم اشتباهه ... یه روزی از همه دنیا پرسیدم اشتباهه؟ همه گفتن آره و من کار خودمو کردم... بعدها که رسیدم به واقعیت دیدم ای دل غافل کاش برمیگشتم به اون جای اول.... حالا تو همون جای من ایستادی... شاید بگی بروبابا من به همین سهم کوچیک از اون قانعم ولی.... تا کی؟ این قناعت تا کی؟ ... لینکدونی منو ببین... شاید ظاهرا همه عاشق و پراز گل و بلبل باشه ولی من حداقل یه ساله با همشون ارتباط تنگاتنگ دارم... تمام دغدغه های پشت این گل و بلبلهارا خبر دارم.... مثلا من معجزه شونم... من عین وصال به معشوقم... من آخر مالیدن پوزه حریف( زن اولش ) به خاکم!!!!!! ببین حال و روزمو... ببین دغدغه هامو... آخه دختر خوب برفرض اینکه همه مردا سروته یه کرباس باشن چرا بری سراغ اونی که دردسرش بیشتره؟ یکی هم نه و دوتا!!!!!!!!!!!!!! هر کمکی ازم خواستی باهاتم... بیا پیشم...

گفت: دوباره سلام. من از شما خیلی کوچکترم. متولد 67 !
عسل من واقعا نمی خوام اون زن رو اذیت کنم. اون مادردو تا بچه است. اما نمی تونم این حق رو بهش بدم چون زودتر از من پیداش کرده همه حق با اونه. من دختر بدی نیستم..بر عکس دیدی که مردم به امثال من دارن...خونه خراب کن.......ولی واقعا من این نیستم.
عسل اگه اون موقع بهت می گفتن بی خیال نشدی پس به منم حق بده...چون شما جای من بودی. متوجه ی حرفم میشی. حالم خوب نیست.مدت هاست حالم خوب نیست. همش به خودم میگم دختر آخه چی کم داشتی که با خودت این کارو کردی....من تک دختر خانواده ام. همه امید پدر و مادرم منم. اما من با این کارم......
چقدر حرف زدن با شما من رو آروم می کنه....



گفتم: دوست عزیزم.. تفاوت من و شما در همون خط اول نوشته ات بود

1- -1 تو تازه 23 سالته... من 28 سالم بود و در آستانه 30 سالگی ترسناکی که همه خانومها ازش نگرانن

2- 2- تو میتونی یه دوست پسر داشته باشی که همین کارا و حرفارو با کمی تفاوت شاید برات بکنه و بهت بزنه ولی من دوست پسری داشتم که با تمام امیدها و نقشه هامون در اوج خوبی و خوشی رهام کرد تا به وصیت مادرش عمل کنه و یه زن چادری از شهر خودشون بگیره

3- 3-تو میتونی دریچه دیدتو عوض کنی و بگی هر مردی مال زن و زندگی خودشه ولو دیر رسیده باشم یا زود... ولی من نتونستم و بخاطر ضربه ای که از اشکان خوردم از همه زنهای دنیا که زودتر از من رسیدن و انتخاب شدن بیزار شدم.

4- 4- تو بعدها که بهش خواه ناخواه نزدیکتر شدی فکر میکنی فقط اونه که رابطه جنسی را بلده و تو باهاش احساس آرامش می کنی و انگار یه پیچ و مهره میزونید ولی من میدونم که این احساس فقط مال زمانیه که تو دختر باکره ای.. زمانی که متاهل شدی تفاوت اون آدمو با قبلش خواهی فهمید.

5- 5- اتفاقا ماها دخترای بدی نبودیم.. خوبی و سادگی ما بود که ازما یه کسی ساخت به اسم خونه خراب کن.. که اگه زرنگ بودیم جور دیگه ای جلوی مرد زن داری که بهمون جرات کرده پیشنهاد بده در می اومدیم.. میدونی اگه من برمیگشتم عقب چکار می کردم؟ به جای اینکه سحر بیاد و آبروی منو جلوی مدیرعاملمون بخاطر ارتباط با شوهرش ببره و بیکارم کنه، روز اولی که آرش بهم پیشنهاد داد من به مدیرعاملمون می گفتم و اونو بیکار می کردم!!!!!!!! ما زرنگ نبودیم .. زرنگهاش اگرم دوست بشن با همچین کسی ، ازش می کشن و می دوشنش و بعدشم داغ میذارن به دلش تا همچین غلطی نکنه ولی ما چی؟ دل بستیم و خودمونو درگیرشون کردیم.

6- 6- و اما از اینکه حالت خوب نیست.... درگیرشدن در یه همچین رابطه ای یه سناریوی ثابتی داره:‌خوب نبودن حال تا ابد!!!!!!!!!! چرا؟ .... برات می گم:

ما دخترا چی میخوایم از یه رابطه؟ یکی که هوامونو داشته باشه ، حمایت عاطفی کنه ، وقت و بی وقت زنگ بزنه ، اس ام اس عاشقانه بده ، برامون کادو بخره ، تا خونه برسوندمون ، همون اول بهمون پیشنهاد رابطه جنسی نده و جنتلمن باشه ، ازمون حمایت مادی کنه و بزرگ رفتار کنه و جنگولک نباشه درسته؟ مرد متاهل در اول امر درست همینه... یه مدت زنش حالا قهره و مسافرته و نیست و اینم میتازونه و شب و نیمه شب زنگ و اس و ام اس و برو و بیا و خلاصه....... ما هم باورمون میشه که این با بقیه فرق داره!!!!!!!! ، درگیرش می شیم.. درگیر حرفاش ، احساساتش ، واقعیتهاش ، تلخیهاش و ... و ... یه روز به خودمون میایم که داریم بیشتر از خودش بهش اهمیت میدیم.. درگیر مسائلشیم.. درگیر مشکلات مادیش میشیم.. حالا نوبت ماست جبران کنیم.. خرج می کنیم ، قرض میدیم ، زنگ می زنیم ، اس ام اس می دیم ، می ریم دنبالش ، می بریمش اینور اونور... یهویی می بینیم مثل قبل نیست... مثل اونوقتها نیست.. فرق کرده ... ما هی داریم جلو میریم اون عقبتر میره... اونی که اولش کلی سرخ و سفید شده بود تا بهمون پیشنهاد رابطه نزدیک بده الان واستاده و این ماییم که داریم پیشنهاد می دیم و اون ناز می کنه... !!!!!!! چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی ساده است.. زن و شوهر دعوا کرده بودن.. روزمره شده بودن.. خسته شده بودن و...

حالا آشتی کردن و بهانه ها شروع شده.. بخاطر بچه ام ... وگرنه من که دوستش ندارم!!!!!!!! به خاطر خودت تا شوهر کنی میمونم باهات.. کاش زودتر دیده بودمت.. تا نگفتم زنگ نزن... یه وقت مواظب باش من خونه ام اس ام اس ندی... و ... و.... و...

ما احتیاط می کنیم ... سرکوب میشیم.. تشنه میمونیم .. سیراب نمیشیم... خودمونو گول می زنیم که به نخواستنش مثل خواستنش دارم احترام می ذارم!!!!!!! ... به همین بودن کم و به همین سهم کوچیک ازش قانعیم.. خسته میشیم .. کم میاریم.. وابسته شدیم.. جداشدن سخته.. بلاتکلیف میمونیم.. هرروز .. عین هرروز ... تصمیم میگیریم باهاش تموم کنیم و باز.. میگیم ولش کن فردا.. فردا.. فردا.. مدتها می گذره.. سهم ما دیگه اون خواسته های کم هم نیست... سهم ما هیچی نیست... کنار نمی کشیم تا خو دش کنارمون بذاره.. اون میگه نمی تونم.. میتونه .. ولی عذاب وجدان داره.. میتونه ولی میترسه ما قاطی کنیم... نه که بترسه سر ما چی میاد.. نه.. میترسه که لو بره.. میترسه زندگیش بهم بخوره.. با ما احتیاط گونه برخورد می کنه.. خسته ایم.. توان جنگیدن نداریم.. به امید فرجی می شینیم که شاااااااااااااااید این بار که قهر کردن بیاد سراغ ما.. قهر می کنن .. می یاد.. خوش و خرمیم.. از تمام ثانیه های دنیا ، لحظه های زندگی به یه مدت یکی دوماهه قانعیم.. خدایا بدش به من... من قدرشو می دونم.. لیاقت منو داره.. لیاقت عشق منو .. خدایا کی دیگه عین اون منو درک می کنه.. خدایا.. خدایا.. خدایا... دوباره آشتی می کنن.. هیچکس اندازه ما نمی تونه بفهمه شب آشتی کنونشون چه آشوبی تو دلمونه.. اون شب دنیا خوابه و ما بیداریم.. بازهم .. بازهم.. بازهم.. افسرده می شیم.. افسرده می مونیم...تا ابد.. اون خلاأها تا ابد پر نمیشه .. اون نیازهای سرکوب شده تا ابد باقی میمونه ، اون حال بد هیچوقت خوب نمیشه... هیچوقت.. حتی اگه مال ما بشن.. اون حال بد باقی میمونه تا ابد

تمام حرف من این بود.. این سناریو بازی کردن نداره... همین!
نوشته شده در چهارشنبه 1390/11/12ساعت 14:48 توسط عسل خانومی| آرشیو نظرات |

maryam شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 03:47

سلام با نوی عزیزم
دوستان داغ دل پری رو تازه نکنید ...طفلی این همه زحمت کشیده شب و روز وقت گذاشته همه پست ها رو رمز دار کرده .....
در ضمن ارشیو پیام های مخاطبین هست خواستین بگین با عشق تقدیم پری جون کنم

[ بدون نام ] شنبه 12 اردیبهشت 1394 ساعت 00:15

جالبه نمیدونستم پری بچه سقط کرده

اینجا خوندم قبلا بچه سقط کرده

http://web.archive.org/web/20120127001052/http://hamsaredovom.blogfa.com/9002.aspx


درود بر اینترنت پرسرعت!!!!!

سلام به همگی دوستای خوبم.

بالاخره دستهای پنهان مخرب اینترنت شرکت رو شد و ما برگشتیم به روزهای آرمانی که با یک کلیک صفحه مدیریت وبلاگ ، جلومون باز می شه!

اول: از همه تون ممنونم به خاطر کامنتای خوب و محبت آمیزتون که نشانه دلتنگی بود و باید بگم دل به دل راه داره.

دوم: تو این مدت نمی تونستم زیاد بیام و به وبلاگاتون سر بزنم ، خوبه من 10 روز نبودم ، اگر یک سال می گذشت فکر کنم دنیا به هم ریخته بود چرا؟؟؟؟؟؟؟ عرض می کنم:

من که نبودم شیرین با آقا صادق عقد کردن و رسماً زن و شوهر شدن ، مبارکه. یه اتفاقی واسه یکی از آشناهای شیدا افتاد که تسلیت می گم و منتظرم ، پری دریایی مون 30 ساله شد و تولدش مبارک ، بهاره داره می ره تو فصل سوم زندگیش. فصل وصال پس از فراق ، با آرزوی خوشبختی هرسه تاشون ، پری دارا طفلکی نی نی مشترکشون اوخ شد ، دلم شکست. خواننده های وبلاگ بهاره و لیلی ( زن اول و دوم ) افتادن به جون همدیگه و بیانیه ها صادر شد و جوابیه ها نگاشته شد و من هنوزم که هنوزه نفهمیدم چی به چی شد؟!!!!!!!!! ، و بعد خیلی غیر منتظره اش نوشته « پایان » روی وبلاگ پریسا ادیسه عزیزم بود.

پریسا جونم حالا من از کجا تورو پیدا کنم؟ هان؟ حالا من هروقت دلم تنگه ، دلم هوای دونفره می خواد ، گریه دارم ، کی بیاد بگه: با اینکه از ریدر به سختی می خونمت ولی « هستم ». و همین « هستم » یه دنیا ارزش داشت برام. پریسا جونم بیا بهم بگو کجا رفتی؟ باشه؟

خلاصه خدا رحم کرد من فقط 10 روز نبودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

حالا تا شما نبودین ، عقد سپیده و مهران افتاد برای 5 خرداد. بین من و آرش یه دعوای شدیددددددددددددددد اتفاق افتاد که البته گذشت و الان همه چی مرتبه به جز دل من کینه ای ، که هیچی توش مرتب نشده و هنوز که هنوزه یادم نمی ره. شاید بعداً تعریفش کنم.

دیگه نمی دونم چی بگم و از کجا بگم. فقط منتظر باشید که بقیه داستان را که دیگه تقریباً خالی از هیجان شده بنویسم براتون.

[ بدون نام ] جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 23:49

داشتم آرشیو عسل خانمی رو میخوندم به این پستش رسیدم

http://web.archive.org/web/20120127012319/http://hamsaredovom.blogfa.com/8911.aspx

پس این وب
http://naghshenegin.blogfa.com/9108.aspx
متعلق به پری بوده با نام افسانه می نوشته

لینکها را در قسمت "وب" در کامنت بذارید که بشه با کلیک روش باز کرد.

مرسی

[ بدون نام ] جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 16:17

http://zanedovvom.blogsky.com/
تقدیم باعشق به پری

مهصا جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 14:33

من یه مدت وب هیلا رو می خوندم
به قول حسنا جون پر از عقده های فرو خفته است
همه اش می خواد بگه که من خوبم من عالیم من تاپم
خیلی حساسه و خیلی وبلاگش و تعداد کامنتهاش براش مهمه ولی تاکید داره که نه اصلا برام مهم نیس با اینحال نظرات تبلیغاتی رو هم تایید می کنه که تعداد کامنتهاش زیاد شه

وقتی می خونمش فقط یاد نورا می افتم تقریبا مثل نورا می نویسه ولی یکم معقول تر و دورغ های شاخ دار نمیگه.
ولی چیزی که جالبه اینکه خیلی عکس می ذاره حالا ۴ تا عکس کاسه و بشقاب و غذا اینا که مسئله ای نیست عکسای لباس زیرهاشو می ذاره و همیشه تاکید داره که از NBB خرید می کنه

طرفدار های حسنا مثل خود حسنا یه کم ...

کامنت های انتقادی رو هم مثل حسنا جون معمولا تایید نمی کنه.
از همینجا بهت می گم هیلا، وبلاگ انقدر ارزش نداره که بخوای برای طرفدارای بیشتر کاسه لیسی حسنا و امثالشون رو بکنی

مهرانه جمعه 11 اردیبهشت 1394 ساعت 12:19

ای بدم میاد از این زهر مار میگن در موردش حرف نزنید که ناراحت میشه این با بقیه فرق داره هه هه .بنظرم این بدتر از همه اوناست چندش اورتر از همه هست اونا با زن اول مشکل دارن این از زن اول و بچه! یعنی بی شرف تر و بی وجدان تر از این مفلوک هم هست متاسفم برای زنای که میان راه وچاه نشونش میدن بگیم زن اول بد این رفته سر خونه زندگیش اما بچه چی! دلشون برای این بچه نمیسوزه!

سیمین پنج‌شنبه 10 اردیبهشت 1394 ساعت 23:32

هیلا۱:٢٠ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ۱ بهمن ۱۳٩۳
به به به آخ جووون تعریف کن ببینیم چی به چی شده
پاسخ:هیلا جون عزیزم بغلماچ برات همیشه شادی و خوشبختی باشه
الان این سوال و جواب چه ربطی به هم داره؟

الی پنج‌شنبه 10 اردیبهشت 1394 ساعت 20:11

سلام یانوی عزیز. انقده بدم میاد این کنیز کفگیر خورده هر وقت از بچه ارش حرف میزنه انگاری داره از یه غول حرف میزنه. اخه چندش امثال توی خونه خراب کن طلبکار چی هستین از زنهای اول و بچه هاشون. طلبکار ننه باباتون باشین که امثال شمارو پس میندازن و جمع نمیکنن.

سلام الی جان

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 22:19

چی بگم والله پدر شوهر من خونه اش رو دو سال پیش کوبید و با شوهرم شریک شد آپارتمان سازی کنند.فقط یک سال درگیر کارهای شهرداری و مجوزات لازم بودن .یک سال هم هست ساخت رو شروع کردن هنوز 30درصد تا اتمام کار مونده . اصولا چون نورا همه چیزش سرعتی پیش میره کار ساخت و ساز آپارتمان باباش هم سرعتی جلو رفته

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 19:16

میگم چطور میشه یه آپارتمان در عرض یسال ساخته شه؟
نورا پارسال همین موقع ها گفت دارن خونه پدریشو می کوبن اپارتمان بسازن
http://web.archive.org/web/20150327063658/http://rainbowlady.blogsky.com/1393/02/13/post-79/%D9%82%D9%87%D8%B1-%D9%88-%D8%A2%D8%B4%D8%AA%DB%8C-
امسل هنوز به اون تاریخ اسباب کشی نرسیده می گه تموم شده و دارم میرم همه وسایلاشو بگیرم
؟؟؟؟؟

سحر سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 14:00 http://entezaresabz67.blogfa.com

سلام مهصا جان من یه مدت وبلاگ شبنم رو پیگیری می کردم یه جاهاییش برام عجیب بود به عنوان کسی که چند ساله درگیر درمان های پیشرفته ناباروری هست مثلا نمی فهمدم چرا اون خانم به جای استفاده از تخمک اهدایی که روشی کاملا پذیرفته شده هست دوره افتاده برا شوهر زن بگیره یا این که بعضی وقتا فک می کردم با این حجم از اطلاعات شخصی که از زندگیش و خانواده شوهرش می ده احتمال لو رفتنش خیلی زیاده مخصوصا وقتی اسم دوقلوهاش رو هم نوشت آخه الان اگه فقط یکی از فامیلاشون اسم دوقلوهاش رو که یه کم خاص هم هست تو گوگل بزنه 80 درصد وبش رو پیدا می کنه ، البته لحن صحبتای اون خانم طوری بود که من می تونستم این رو به سادگیش ربط بدم
اما در مورد عکسی که گفتی در مورد رحمش اون عکس رو نگفته عکس رحم خودمه و درواقع من که عکس رنگی گرفتم می دونم که این عکس رو به ادم به این صورت نمی دن و خوب طبیعیه که شبنم از عکس های اماده گوگل استفاده کرده منم تو وبم گاهی این کار رو می کنم
به نظرم کسی که عکس رنگی نگرفته باشه بعیده بتونه اینطور با جزئیات تعریفش کنه
این نظر من بود ریزبینی و دقت خوبه تا اونجا که فضا رو خیلی بی اعتماد نکنه

خاله فاطمه دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 17:39

ای وای!! حالا که بیشتر فکر میکنم میبینم که باز کامنتم شبیه این وبلاگهای سخیف زنان دوم شد!!! که الکی خبر بارداریشون رو میدادن! امان از دستشون!!!
عیب نداره مهم نیست!

خاله فاطمه دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 16:54

بانو جان خدا نکنه من شبیه حسنا بشم!!! من خیلی وقته که حسنا رو نمیخوندم و ماجراها و دروغهاشو از وب شما پیگیری میکردم!
خبر خوشم اینه که بچه ی دومم رو باردارم! ایشالله به سلامت بدنیا بیاد و فرد مفید و با اخلاقی بشن جفتشون!

مبارک باشه. به سلامتی انشالله.

مهصا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 23:38 http://delbandam85.blogfa.com/post/135

سحر جان این خانم خیلی دروغ گفته انگار
برگ پنجاه و سوم رو ببین که یه عکس رنگی از رحمش گذاشته.
این عکس رو اذرماه ۹۲ گذاشته حالا ۱ ماه اینور اونور اصلا

ولی وقتی شما عکس رو سیو می کنی
http://axgig.com/images/18648372205052036087.jpg
این ادرس عکسشه

توی قسمت پراپرتیس تاریخ عکس ما ۱۲/۲۱/۲۰۱۱ است.

سال ۲۰۱۱ این عکس گرفته شده ولی سال ۹۲ که ایشون این عکس رو گذاشتن سال ۲۰۱۳ بوده !!!!!!!
و ادعاشم هست که این عکس رو توی همین ماه گرفته.


عکس بچه هارو که گذاشته بود، اونهایی که تاریخ داشت همه ی تارخ ها متاسفانه دروغ بود.
من براش یه کامنت گذاشتم اون بلافاصله کل عکس هایی که از بچه ها گذاشته بود رو برداشت جز یه عکس که تاریخش رو پاک کرده و توی سایتش گذاشته.

و ازون به بعد دیگه حتی وبش رو اپدیت هم نکرد در حالی که قبلش همه اش تو وبلاگش بود با وجود اینکه تازه زایمان کرده بود و یه دوقلو داشت

سیمین یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 13:38

بانو جان الان نشستم کامنتای این پستو از اول می خونم و به طور متوسط هر ده دقیقه از خنده پخش زمین می شم یعنی از بس دارم می خندم الان بلند میشن می برنم تیمارستان پهلوی حسنا و نورا و نفس و سایر رفقا خدا بگم چکارت نکنه که اینقدر باهوشی یعنی عاششششششششششقتم

اکثر کامنتهای دوستان طنز و نکته سنجی و دقت خوبی داره

درباره الی یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 12:29

اگه یادتون باشه گفتم بودم بخاطر مباحث امنیتی شدید شرکت، دسترسی همه ماهارو محدود کرده بودن و فلش و کابل و ... نمیشد به سیستممون وصل کنیم. بخاطر همین من فایلهایی که باید روشون ....


ما یادمون هست. تو زود یادت می ره. چند پارگراف بعدش می نویسی:

یه سری فایل روی سیستمم داشتم. ماجرا داره که بعدا میگم. مجبور شدم به الی بگم برام بریزه روی فلش و رفتم سر کوچه شرکت ازش گرفتم.

از چند روز قبلش ابراهیمی یه سری اسناد فوق سری شرکت رو اورد طبق خواسته ی حاجی در اختیار من گذاشت


اونم اولش عذرخواهی کرد بعد شروع کرد یه سری بهانه اورد که همین جوری اوردم به الی هم یاد بدم. اخه حاجی چند وقته ازش ناراضیه و دنبال بهانه ست. منم میخواستم با یادگیری این محاسبات خیلی مهم بیاد خودی به حاجی نشون بده و جای پاش تو شرکت محکم بشه و ....

----------------------------------------------------------------------
اسناد فوق سری شرکت را با خواسته حاجی آورد برای نورا و بخشهایی از حسابداری را که فقط در دانشگاه استاد ابراهیمی تدریس می شه به نورا آموخت.

دو خط بعد همین اسناد فوق سری را از سر شکم و عاشقی و بدون اجازه حاجی و ... برد به منشی هم آموزش بده !!!!! هدف هم این بود که بعدا حاجی را با دانش منشی سورپرایز کنن

سحر شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 19:12

بچه ها ببخشین یعنی واقعا این شبنم خانوم که عکس دوقود هاش رو گذاشته دورغ می نوشته ؟
یا عکسا دروغی بودن؟

نسترن پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1394 ساعت 12:44

دلم می خواست داستانی که نفس میگه دروغ باشه ...
آیا کسی اینجا رمز وبلاگ جدیدش رو داره ؟ من هیچوقت اعصاب اینکه وبلاگشو بخونم نداشتم ... فقط اینجا و اونجا کامنت هایی که در موردش بود رو دیدم ... این آخر نامردیههههههه اگه واقعا این بلاهایی که میگه رو سر اون زن بیچاره آورده باشن
لطفا اگه کسی می دونه بگید

فرشته چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394 ساعت 02:03

والا میگفت خدمتکار مهد بچش که جوابش کرده بودن را آوردم شرکت خودمون به عنوان همون خدمتکار با 1350 حقوق که همه میگفتند تو را خدا ما را هم ببر شرکتتون. حالا چطور شد که الهام که کارمند رده بالاتریه نسبت به اون زنه حقوقش کفاف خرجش را نمیداده و همش دستی از نورا 500 تومان 500 تومان می گرفته! (حالشو ندارم بقیه اش را تایپ کنم.) نوراجان عزیزم یه کم تو دروغ گفتن و خالی بندی دقت کن جانم.

سایه سه‌شنبه 1 اردیبهشت 1394 ساعت 09:31

من هیچ وقت ازش سوال نمیکردم پول رو واسه چی میخوای. تقریبا همیشه کارت بانک ملتم که حقوقمون رو توش میریختن دست الی بود با رمزش.
...........................
بچه ها یکی منو توجیه کنه . اخه مگه ادم دیونست که بچشو از صبح بذاره مهد کودک منت خواهر و برادر و پدر و همه رو بکشه بابت گرفتن بچه از مهد از طرشت یا ستارخان(فک کنم خونه نورا همون حوالی باشه) بکوبه بیاد جردن با این وضعیت ترافیک و غیره تازه کارت حقوقشم کلا دست همکارش باشه. خب این که برای نیاز مالی کار نمیکنه چرا خودش رو با کلاس و ورزش و اینجور چیزها سرگرم نمیکنه. دیگه دروغاش خیلی داره شاخدار میشه. یادتونه اسپایدرمن کل جردن رو بسته بود تا دوستمون به امتحانش برسه؟ واقعا مردم رو چی فرض می کنند. تا این خواننده های دروغ پسند هستن این دیوونه ها هم هستن
................................
سلام بانویی خسته نباشی

سلام سایه جان

سیمین سه‌شنبه 1 اردیبهشت 1394 ساعت 00:11

بچه ها شاید حسنا واقعا کارمنده چون اگه درامدی نداره قبل از اشنایی با همسر چطور زندگی میکرده؟ این مرخصیهای بی سر و ته هم احتمالا اینجوریه که یا اقای جا ... براش رد نمی کنه یا یه پزشک اشنا پیدا کردن که راه به راه براش استعلاجی بنویسه. من خودم یه مدت پزشک خانواده بودم یه همکاری داشتیم که از همین روش استفاده می کرد خودشومی زد به غش و افسردگی و هر مرضی که فکرشو بکنید و بیشتر اوقات سال افتابی نمیشد و همکارش البته به خونش تشنه بود چون همه کارا با خودش بودشاید حسنا هم با استفاده از افسردگی یا هر بهانه دیگه ای اینقدر مرخصی می گیره

پیچک دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 12:55

افرا جان.من خونده بودم ،
اونام. از اون اولم معلوم بود .اختلالات شخصیتی داره ..مرزبان یک فرد سالم بودن وی فرد بیمار روانی خیلی باریکه .افرادی که دچار اختلالات شخصیتی میشن بیشترین انکار رو در پذیرش حالاتشون دارن ..واقعا متاسفم براش وناراحت برای جهل خوانندهاش ...
که تحقیرها وعقده هاشونو .با دروغ گویای نورا درون فنکنی میکنند. آگه دقت کنی مسایل جنسی وسوال رو راحت مطرح میکنم واسم دانشگاه آقا یا خانم ایکس رو نمی .اما اسم خودش بچش واقوام رو میگه ....واقعا خنده آوره ..از نظر من یک کیسه بالینی و روانیه .آخه جالبه ..بیماران اختلالات شخصیت هم خیلی خوب دروغ مین هم باهوش ن هم اهله انکارن ..هم پیچیدند خوب بلدن ..جهل خوانندهاش درداوره که باورش کردن وحیرت زدشن

افرا_ سپیدار دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 01:14

پیچک جان
نورا قبل از تصادفش هم می نوشت.مدت ها قبل از تصادف.اول،وبلاگ هاش توی بلاگفا بودن.چند دفعه که فیلتر شد،رفت بلاگ اسکای.
مسایل سکشوال هم که... چه عرض کنم.شما یادت نمیاد؟ این نورا خانم غیر از اینکه مطلوب و دلربا برای جنس مخالف هستن،ویژگی هایی دارن که همجنس ها رو هم ترغیب میکنن به... ! توی اون وبلاگ بلاگفاش ، یه بار نوشته بود که وقتی از باشگاه برمیگشتم و داشتم لباس میپوشیدم،یه خانومه اومد دستش رو گذاشت رو سی_ نه هام! به لباس پوشیدنم و اندامم خیره شد و هی از من تعریف کرد،بعدشم پیشنهاد رابطه داد!!! منم دستم رو گذاشتم تخت سینه ش هولش دادم اومدم بیرون!
یادمه همون موقع که این رو خوندم چقدر خندیدم


چرا حسنا کامنتا رو جواب نمی ده نکنه باز سه روز بستری شده بیمارستان!

سیمین دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 00:40

اقا من هرکاری می کنم برای حسنا کامنت بذارم نمیشه یعنی ای پی منو ایگنور کرده؟ خب یه سوال منطقی و معمولی ازش داشتم می خواستم ببینم حالا که ایشون به عنوان وسیله س... از دسترس همسر خارج شده همسر بیچاره چکار میکنه برام سواله خب مگهنگفته بودن ما تنها مشکلمون همینه؟ خب دوباره که برگشتن سر خونه اول یعنی الان دوباره خانوم اولی باید راه بیفته این ور اون ور بره خواستگاری؟مردم چه مشکلاتی دارن واقعا

پیچک دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 00:39

وای وای وای حال نورا خیلی خرابه جدا اختلال هویت داره .اصلا به نظر من هم خیال بافه .هم شخصیت ضد اجتماعی داره و دروغگو بیچاره دخترش میگه هیچ ی در مورد درس و کارم ازم نپرسید. ..یعنی توو حرفاش و توهماتش اختلال وتوهم موج میزنه. خودش خبر نداره احتمالا حالش بده. اختلالات جنسیم داره. .امکان نداره تو نوشتهاش، مسایل سکشوال نباشه. ..خدا به خیر کنه احتمالا بعد از تثادفشه دکترش گفته بنویس وگرنه الزایمر میگیری واحتمالا دکترش. وبلاگ نویسی وهران هر لحظه به ذهنت میاد درمانی رو تجویز کرده. آوا خوب مخابره نمیشه متاسفانه

افرا-سپیدار یکشنبه 30 فروردین 1394 ساعت 22:00

سلام بانو.
سلام رفقا.
هی میام اینجا.دوست دارم اینجا رو پررونق و سرپا ببینم...
بله.مثل روز معلوم بود که نورا برمیگرده.نورا به نظر من زن تنهاییه...حالا این تنهایی لزوما به معنی مجرد بودن نیست.اما همین داستان پردازی های اگزجره و طولانیییییی، شاید یه دلیلی باشه بر تنهایی روحش.نورا به شدت توجه می خواد و همین موضوع،یعنی اینکه توی یه چیزی و یه جایی، به شدت کمبود داره.الانم اینکه اومده موضوع رو اینطور عنوان کرده که ممکنه آشنایی من رو بخونه،فکر میکنین برای چیه؟! برای اینکه بگه من دارم راست می نویسم و این عشششاق سینه چاک من،زاییده ی ذهنم نیستن و در دنیای واقعی،حقیقت دارن! وگرنه که کارش خیلی مضحکه! اونطوری که اون نوشته( توی کامنتا از گذشته م سوال نکنید و فلان...) خوب هرکی بخونه میفهمه یه ریگی به کفشت بوده.چه آشنا چه غریبه! برفرض هم که راست گفته باشی،اینطوری که به آشنایی که کشفت کرده،بیشتر ثابت میکنی اوضاعت داغونه و چی کاره بودی!

فرشته شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 10:02

هر کس زیادی منم منم میکنه مطمئن باشید که نیم منم نیست. (خطاب به نورا)

درسا و پارسا شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 09:20

نوراجان خالی بند با ترس و لرز دوباره برگشت. ای خدا چی میشد شوهر جونش از روابط پنهانیش با سعید و شاهرخ و علی و ایمان و عموجان با خبر میشد و مثل برادرش نادر که زنش پرستو را در جا طلاق داد کارش را یکسره میکرد.

سلام پنج‌شنبه 27 فروردین 1394 ساعت 23:35

دکترتکتم همون عفیفه است ؟
یه توضیحی بدیدممنونم میشم دوستان

کامتنهای این لینک را بخون.

http://hosnabanoo.blogsky.com/comments/post-25

کنترل + اف
تکتم
یا
عفیفه
را سرچ کن که لازم نباشه همه را بخونی.


کامنت های برگ 9 و 12 و 13 هم در مورد عفیفه است

سیمین چهارشنبه 26 فروردین 1394 ساعت 22:33

بانو من تو اون پست یکی به اخر مونده حسنا یه چیزی رو متوجه شدم که تا حالا دقت نکرده بودم.اونجا که گفت به خاطر بی قراری و جیغ و گریه وتپش قلب و افت فشار بستری شده چرت محضه.یه ادم جوون و سالم که از قبل مشکل قلبی نداشته باشه امکان نداره به خاطر تپش قلب دچار افت فشار بشه و اگر چنین اتفاقی برای کسی بیفته وضعیتش به شدت اورژانسی میشه و احتیاج به شوک داره.اگر هم افت فشار به خاطر وضع روحیش بوده ک سه روز بستری نمی خواد یه ارام بخش بهش می زنند وند ساعت نگهش می دارند و تمام.اگر هم به خاطر بی قراری بخش روانی بستری شده که اونجا وقتی مریضو بستری کنن به این زودی مرخصش نمی کنند.خلاصه من با اینکه خودم پزشکم اما هرچی از این مغز فندقی کار می کشم نمیفهمم دلیل بسری ایشون به مدت سه روزچی بوده.آریتمی(به هم خوردگی ریتم قلب) که نبوده چون غیر ممکنه ادم سالم اریتمی به این خطرناکی بگیره.بی قراری و گریه و زاری هم که نبوده.افت فشار هم که نبوده.اینم یه بیماری بوده شبیه بیماریهای خانوم اولی حسناجان باید دارو با دوز زیاد مصرف کنی عزیزم دوز کم جواب نمیدهخوب حرفی زدی بانو این اگه صدتا چاقو بسازه یکیش دسته نداره فقط عقده جلب ترحم و توجه داره

فعلا که تو تعطیلات عیده

من سه‌شنبه 25 فروردین 1394 ساعت 10:56

سلام ایمیل نورا را می خام

[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 18:37

دیشب دلم فسنجون میخواست و باور میکنید 20 دقیق به خاطرش گریه کردم

دنی اخرش دید واقعا دارم گریه میکنم گفت عزیزم قول میدم فردا برات پیدا کنم تو فقط گریه نکن


اخر شبم کلی بغلم کرد و حرف های ارام بخش بهم زد و هی من و میچلوند دیدم کار داره به بوق میکشه گفتم دنی پس کی فسنجون میخری و زدم زیر گریه


[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 18:19

http://web.archive.org/web/20121115131146/http://dayana2.blogfa.com/post/82

[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 18:15

کاش ادعای داب و متانتش ک.. آسمون رو سوراخ نمی کرد

http://web.archive.org/web/20121115135836/http://dayana2.blogfa.com/post/84

[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 18:12

خدا همچین سلیته ای رو نصیب گرگ بیابون نکنه
http://web.archive.org/web/20121115131150/http://dayana2.blogfa.com/post/87

[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 16:28

http://web.archive.org/web/20121221211540/http://dayana2.blogfa.com/post/99

غیر قابل شرح

[ بدون نام ] یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 16:24

امان از تزویر و دروغ که در نهاد این بشر موج میزنه اینجا داره حرف از بذل و بخشش میزنه یه جا دیگه نوشته بود من هم مثل همه ایرانیها از حقم نگذشتم و یارانه ام رو میگیرم تضاد تا این حد ؟
http://web.archive.org/web/20121223124401/http://dayana2.blogfa.com/post/100

جان ؟؟؟

نوشین یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 16:23

http://web.archive.org/web/20130303015625/http://dayana2.blogfa.com/post/184

وب اسبق شنای درغگوسوال

سیمین یکشنبه 23 فروردین 1394 ساعت 00:02

چرا نورا وبلاگشو حذف کرد یکم میخندیدیم خب نامرد
نوراااااااااااا برگررررررررد

نوشین جمعه 21 فروردین 1394 ساعت 08:10

حسنا تو پستش نوشته خوشحالم که امسال زن دوم نیستم !
نفس ،کفتر،عسل خانمی ، پری و تمام دومی ها ببینید دوست عزیزتون حالا که انگ دومی بودن رو از خودش دور می بینه داره اعتراف می کنه دوم بودن تا چه حد کسر شانه

دکتر تکتم الماسی هم یه بار وسط داد و بیدادهاش در دفاع از حسنا می گفت من در انتخاب شوهرم دقت کردم. شوهر من اینکاره !! نیست.

البته اونموقع در نفش عفیفه کنس میرزا مطلب می نوشت.

اینا خودشون می دونن چنین رابطه ای چقدر زشت و منفوره. از پرروییشونه که دهنشون را نمی بندن.

سحرم پنج‌شنبه 20 فروردین 1394 ساعت 22:49

سلام بروبچ عزیز و بانوی باحاله خودمون
سال نو همگی مبارک..
میبینم که این حسنا موذی هنوز از رو نرفته و با اینکه پرتش کردن بیرون اومده تو وبلاگش طبق معمول خودشو تخلیه کنه..
از اون اور عنتر خانوم نوشته همسر طوفان به پا کردو آتیش زیر خاکستر بود...بعد پایینتر نوشته خانوم اولی دوست نداره آرامش رو به خودش هدیه کنه!!! آخه موذی ..خونه خراب کن ..آب زیرکاه.. بختک... با این نحسی که تو به زندگیشون هدیه کردی چطور باید آرامش داشته باشه؟!
بهت بگم این سیاه بازیای مردک رو باور نکن که فقط برای اینه که سرویساش از طرف تو قطع نشه والا میدونی که اگه تو رو واقعا میخواست اجباری نداشت زنی که مهریه اشو تو دادی بازم نگه داره

سلام سحر جون
سال نو شما مبارک خانوم

الان وقتشه که بیاد بگه قصد ادامه تحصیل دارم و سخت مشغول مطالعه ام. ببخشید که نمی رسم زیاد بهتون سر بزنم

نیک سه‌شنبه 18 فروردین 1394 ساعت 14:17

سلام برو بچ,سال نوتون به خیر و شادی ,کسی لینک جدید پری رو داره بزاره؟؟

سلام

تو پروفایلش هست.

خاله فاطمه سه‌شنبه 18 فروردین 1394 ساعت 10:23

سلام سلام!!!!! عید همگی مبارک! ایشالله سال 94 برای همه سال پر از خوشبختی و موفقیت باشه!
من قبلا به اسم فاطیما پیام میذاشتم خیلی هم زیاد نبود! اما همون موقع هم یک فاطیمای دیگه هم بود، گفتم اسمم رو عوض کنم!
همینطوری شانسی اومدم وبلاگو باز کردم! خیلی خبر خوشی بود! خداروشکر..ایشالله کلا هر کسی تو هر جا و پست و مقامی که هست، اگه داره خیانت میکنه، داره به مردم ضرر میرسونه، یا اصلاح شه یا رسوا و نیست!!!!

امسال که ایشالله سال خوبی برای من و دخترم هست، یک ماه دیگه دلیلشو اگه قطعی بود بهتون میگم!!!! (خیلی تابلو هست نه؟ ! ) ایشالله برای همه ی اعضای مثبت اینجا اول بانو بعد بقیه ی شرکا هم سال خوبی باشه!

سلام خاله خانوم

اینقدر حسنا خوندی روت تاثیر گذاشته ها. همش می گفت یه چیزی هست حالا بعدا بهتون می گم
ایشالا که قطعی بشه و شاد بشی

یاسمین شنبه 15 فروردین 1394 ساعت 18:14

بانو جون و همه برو بچ باحال و تیزهوش و فهمیده اینجا سال نوتون مبارک

سلام یاسمین جان

سال نوی شما هم مبارک

نارین جمعه 14 فروردین 1394 ساعت 19:32

سلام
خوبین؟امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه
اومدم یه چی درباره نورا بگم برم
نورا رو میخونم ولی خب دربارش حرف نمی زدم گفتنی ها رو دوستان گفتن
خیلی وقت بود منتظر این ترم چهار فوق لیسانسش بودم
ترم چهار ترم پایان نامه است و همه پایان نامه میدن مگر این که واحدهایی رو افتاده باشن و بخوان 5 ترمه بشن
البته رشته زبان رو نمیدونم پایان نامش چطوریه ولی مهندسی رو می دونم دیگهالبته اگه راست گفته باشه که بعید می دونم
------------
دانشگاه هم حسابی تق و لق بود. البته استادای بدجنس ما همه ی کلاسها رو تشکیل دادن ولی باورتون نمیشه هیچی درس نمیدادن و الکی میرفتیم تا دانشگاه و یه مشت حرف چرت میزدن و تعطیل میشدیم.

سلام نارین جان.
خوش اومدی خانوم گل

نورا اینقدر دروغ گفته گم شده تو دروغهاش

سپیدار چهارشنبه 12 فروردین 1394 ساعت 12:04

بانو کجایی؟

سیمین شنبه 8 فروردین 1394 ساعت 01:39

پری:ولی اینطور پاشیدن و زندگی کردن زیر چتر حرف مردم، حتما و قطعا درست نیست.
لطفا یکی زحمت بکشه معنی پاشیدن رو در این جمله برای من روشن کنه.والله من که سی ساله دارم فارسی حرف می زنم تاحالا به چنین موردی برنخوردم.شاید فارسی پری هم مثل امکانات حسنا خاصه

باشیدن؟

ﭘﺎﻧﻴﺎ جمعه 7 فروردین 1394 ساعت 09:08

ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ اﺳﻢ و ﺭﺳﻢ ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ و ﺑﻴﺘﺎ و اﻭﻥ ﺣﺎﺟﻲ ﺷﻮﻫﺮ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﺭا ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪا ﺷﻤﺎ اﮔﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ ﺯﻧﻚ ﺑﺰﻧﻴﺪ ﻭﺯاﺭﺕ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺷﻤﺎﺭﻩ 113 و ﺑﺎ اﺳﻢ و ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﺑﮕﻴﺪ اﻳﻦ ﻫﺎچﭼﻲ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﻣﺜﻞ ﻣﺸﻬﺪو... ﺯﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﮒ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﻪ ﺳﻬﻢ ﺑﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺭا ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﻳﻚ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻣﺰﺩا اﺑﻲ ﻧﻔﺘﻲ ﻣﻴﺪه ﭘﺲ ﺧﻮاﻫﺶ ﻣﻴﻜﻨﻢ اﮔﻪ اﺳﻢ و ﻓﺎﻣﻴﻞ اﻳﻨﻬﺎ ﺭا ﺩاﺭﻱ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺷﻐﻠﺶ ﺑﻪ ﻭﺯاﺭﺕ اﻃﻼﻋﺎﺕ ﺑﺪﻳﺪ ﻛﺎﻓﻴﻪ ﻣﻔﺴﺪاﻥ اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ ﻫﺴﺘﻦ ﺑﺎﻧﻮ ﻳﻚ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻜﻦ ﺑﻪ ﺣﺮاﺳﺖ ﺷﻬﺮﺩاﺭﻱ ﻫﻢ ﺑﮕﻴﻢ.ﺣﻴﻒ ﻣﺎ اﺳﻤﺶ ﺭا ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻴﻢ

مزدا کجا بود؟
تو عمومی نوشته بود هفته پیش بهم مزدا کادو داده، تو خصوصی نوشته بود چند ماهه مهران را ندیدم.

مهران یه چند ماهی صیغه اش کرده بود و بعد هم تمام شد. مهران کجا بود؟ مزدا چیه؟ حسنا که این همه رندی و زرنگی کرد آخرش همه را ازش گرفتن و بیرونش کردند، مگه مردم اموالشون را جوب آب گرفتن که اینطوری خیراتش کنن؟

بیتا هم اگر مزدا کادو می گرفت که زیر گلدونی نمی فروخت.

گاهی دلم براشون می سوزه. دلم برای همه زنهای دوم و سوم و صیغه ای و عاریه ای و یک شب در هفته و ... می سوزه. اونی که آخرش سرش کلاه می ره همینان. حسنا با سی سال سن و دوبار ازدواج و این شرایط روحی که گوشه ایش را توی وبلاگش می بینیم. بیتا و زندگیش از اون بدتر و ....
خدا کنه که سر عقل اومده باشند و خدا کمکشون کنه زندگی خانوادگی خوبی تشکیل بدن و زندگی کنند. دوباره نشن اسباب هوسرانی یه مرد دیگه.

ﭘﺎﻧﻴﺎ جمعه 7 فروردین 1394 ساعت 09:03

ﺑﻴﺘﺎ اﮔﻪ ﻟﻤﺴﻢ ﻛﻨﻲ ﺷﺎﻳﺪ
ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻫﻨﺮﻱ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻴﺨﻮاﺩ ﺑﺰاﺭﻩ ﺑﺮا ﻓﺮﻭﺵﻭﻛﻴﻞ اﻻﻥ ﻛﻴﻠﻮ ﭼﻨﺪﻩ ﺩﻗﻴﻘﺎ!?ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﻫﻢ اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺑﺎ ﺯﻥ و ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﻔﺮ ﺑﻴﺘﺎ ﺟﻮﻥ ﺭاﺳﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﻏﻮﻝ ﺗﻮ ﺷﻬﺮﺩاﺭﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﭼﻨﺪﺳﺎﻟﻪ ﭘﻴﺪا ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺣﺎﺟﻲ ﺑﻪ اﺳﻢ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺣﺞ و ﺯﻳﺎﺭﺕ
ﺑﻜﺸﻴﺪ ﺑﺎﻻ و ﻳﻚ اﺏ ﻫﻢ ﺭﻭﺵ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻭﺩ ﺭﺳﻮا ﻣﻴﺸﻴﺪ و ﭘﺸﺖ ﻣﻴﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻧﺪاﻥ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻤﺘﻮﻥ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺣﺮاﻡ ﺧﻮﺭﻱ ﻫﻢ ﺣﺪ و ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺩاﺭﻩ ﻣﻨﺘﻆﺮ ﺑﺎﺵ.ﺑﺎﻧﻮ ﺟﺎﻥ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺩاﺭﻱ

سیمین جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 22:19

نورا تو آخرین پستش نوشته بود میخواد بره کلاس خیاطی.بانو فکرکن بعد می آد مینویسه
دیگه سریع پریدم آوردم خونه به لیوان چایی ریختم همینجور که وایبر بازی میگردم و شام جوجه رو می دادم سر نیم ساعت سه تا لباس عروس و هشت دست کت و دامن دوختم.بعد همه چشماشون چاااااار تا شده بود که وای نورا تو چقدر هنرمندی!!!!!!!همکلاسی پلیسم که دیگه داشت پس می افتاد

نورا از دستمون در رفت. سر به بیابون گذاشته

سیمین جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 22:13

ای من به فدای این اداره فرضی حسنا با این مرخصی های دلبخواهی که سرش به دریا بنده.این چه جور اداره آیه که همه دو هفته عید تعطیلن.

مردک که بود ماهی یه هفته هم با مردک می رفت مسافرت و تعطیل می کرد

مهصا جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 13:30 http://delbandam85.blogfa.com/

عکس های پست ۱۵۶ شبنم خانم این دو تاست.
http://s6.picofile.com/file/8178209776/iutw_4544.jpg

http://s6.picofile.com/file/8178210676/kv9i_%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B9_copy.jpg

عکس پست ۱۵۷ این هست

http://s6.picofile.com/file/8178210642/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2.jpg

اخرین عکس که تو پست ۱۵۷ گذاشته زمانش برای ۱۲/۱۵/۲۰۱۳ هست.
در پست قبلش یعنی پست ۱۵۶، ۲ تا عکس گذاشته
تایم یکیش ۱۲/۱۶/۲۰۱۳ هست و تایم یکی دیگه اش ۱۲/۱۸/۲۰۱۳
در حالی که نوشته عکس پست ۱۵۷ رو دیروز یعنی ۱۴ بهمن گرفته
در حالی که توی پست قبلش یعنی پست ۱۵۶ که تاریخش مال ۷ بهمن هست، ۲ تا عکس گذاشته که تایم عکس های گرفته شده جدید تر از پست اخری هستند !!!

مهصا جان جریان این خانم را من تازه خوندم. چه دروغایی !!!!

مهصا جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 13:20 http://delbandam85.blogfa.com/

بانو واقعا دمت گرم، عجب وبی هست اینجا که همه می خوننش و همه ازش حساب می برن عین چییییییییییییییییییییییییی

شبنم خانم بعد از اینکه دستش رو شد یه مدت سکوت کرد الانم همه عکس هارو برداشت جز عکسی که تاریخش پاک شده

اینم عکسایی که دروغ گوییت رو معلوم می کنه.

http://s6.picofile.com/file/8178209776/iutw_4544.jpg
http://s6.picofile.com/file/8178210642/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2.jpg
http://s6.picofile.com/file/8178210676/kv9i_%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B9_copy.jpg

مهصا جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 13:20 http://delbandam85.blogfa.com/

بانو واقعا دمت گرم، عجب وبی هست اینجا که همه می خوننش و همه ازش حساب می برن عین چییییییییییییییییییییییییی

شبنم خانم بعد از اینکه دستش رو شد یه مدت سکوت کرد الانم همه عکس هارو برداشت جز عکسی که تاریخش پاک شده

اینم عکسایی که دروغ گوییت رو معلوم می کنه.

http://s6.picofile.com/file/8178209776/iutw_4544.jpg
http://s6.picofile.com/file/8178210642/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B2.jpg
http://s6.picofile.com/file/8178210676/kv9i_%D8%B9%DA%A9%D8%B3%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B9_copy.jpg

موفرفری جمعه 29 اسفند 1393 ساعت 11:28

برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
نوروزتون پیروز, با آرزوی بهترینها در سال جدید برای همه همه همه همه

maryam پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 19:32

سلام بانو جان
سال نو همگی پیشاپیش مبارک باشه ...انشالله که همه زنان ایران سالی پر از ارامش رو تجربه کنند
دوستان پری گناه داره به قول حسنا بیاین برای ارامشش دعا کنیم
پری خواننده ثابت این وبلاگه ...به شدت از مورد نقد قرار گرفتن واهمه داره ...حالا هم که همه مچش رو گرفتن این جور به جلز و ولیز کردن افتاده
خانم ایرانی
پری جان سال نو شما هم مبارک ..ایشالله سال نو رو با داستان های نو ....شروع کنی ،ما گذشته رو فراموش می کنیم و یادمون میره که وبلاگت رو هک کردی به خودت اون حرفا رو زدی ....ولی این دفعه سعی کن با اعصاب راحت بنویسی اره گلم مردم اونقدر ها هم که فکر می کنی ....تشریف ندارند
همگی سال خوبی داشته باشید



مرسی.
سال نوی شما هم مبارک.
انشالله که تعطیلات خوش بگذره و سال خوبی پیش رو داشته باشیم

فاطمه پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 02:41

گفتم: خب تلفن اون آقای مسئول رو به من میدی؟

ماریا از این کار ابا داشت و گفت: دیر وقته! نمی دونم این کار درسته که الان زنگ بزنی یا نه.

گفتم: حالا تو بده. من سعی می کنم طوری برخورد کنم که ناراحتش نکنه.

خلاصه که با وجود اکراه ماریا شماره موبایل اون آقا رو ازش گرفتم و بلافاصله باهاش تماس گرفتم.

اینم از دوست جون جونیش ،با این که پری شوهر داره اکراه داره بهش شماره بده،معلوم نیست این پری چه جونوریه،شخصا اگه یکی رو‌ خوب بشناسم شماره یکی دیگه رو بخواد بهش میگم با طرف هماهنگ میکنم بعد شماره میدم یا اگر طرف مثل این اقا مسوول تور زیارتی بود و شمارشو همه داشتن دیگه اکراه نداشتم برای شماره دادن

فاطمه پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 02:29

نوع دوم طلاق را طلاق بائن می نامند : به این معنا که مرد نمی توانداقدامی برای بازگشت زنش داشته باشدو در صورتی که خواهان برگرداندن زنش باشد باید حتماً اورا طبق تشریفات قانونی و شرعی دوباره به عقد خود در آورد

پیوست کامنت دوستمون

فاطمه پنج‌شنبه 28 اسفند 1393 ساعت 02:09

چند سال پیش به بابک بختیاری مالک ایس پک گفتن که ایس پک یه کلمه وارداتیه و باید یه اسم دیگه انتخاب کنه ، و این تغییر اسم ضربه بزرگی به کسب و کارش میزد ،اقای بختیاری به چند استاد ادبیات مقدار زیادی پول میده که برای ایس پک ریشه فارسی پیدا کنن و اونها بعد از یه مدت به اسم قورباغه مایوس میرسن ،رفتن گفتن ایس پک تو فارسی یعنی قورباغه مایوس،بعد هم که کلا تابلوها عوض و شکل قورباغه اضافه شد ،حالا حکایت پریه ،هر غلطی دوست داره میکنه بعد توجیه اشو تو دین پیدا میکنه،سفسطه گری میکنه، رفتار دارا هم که منو دقیقا یاد رامین شوهر شراره میندازه ،کارا و حرفای این زنشو به این میگفت اون زنشو به این ، یه جا پری نوشته بود دارا میگه زنش با گریه و التماس گفته از فکر پری بیا بیرون ،دارا چقدر تهی مغزه که حرمت لحظات خصوصی با زنشم نگه نمیداره میاد واسه این تعریف میکنه

مهرانه چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 23:21

این پری گذشته اش چقدر خراب بوده! صحبت های تلفنی شبانه ، چت کردن اونم وقتی میدونست دارا متاهله ، پری اون زمان اسلامت کجا بود؟
البته یه چیزی ازش خوندم پی به بی سوادی شدیدش بردم جالبترش تفسیرش از کار خدا! البته کاری که خود خدا ازش خبر نداره
اونم حرمت ابدی تو طلاق بائن برای زن وشوهر پری انقدر بیخود تفسیر وتعبیر نکن اسلام داعشی! یعنی اینقدر تو جاهلی نسبت به دینت! اطلاعات عمومیت انقد پایینه!

پسره بهش گفته بود ما طلاق میگیریم بعدها دوباره ازدواج میکنیم اینم تو دلش چیا که نگفته

توی دلم گفت: برات گذاشتن یارو!! طلاق بائن یعنی من و تو تا آخره عمرت و تا آخره ابدیت به هم دیگه حرام میشیم و هیچ راهی برای ازدواج مجددمون وجود نداره. فکر کردی خدا هم مثل ما آدما کشکی کشکی همه چیز رو می پیچونه و حقیقت رو وارونه جلوه میده؟ کورخوندی! زن جوون و باکره رو انداختن توی بغلت عرضه نداشتی نگهش داری، حالا بری چند سال بعد بیای بگی میخوام دوباره! زرشک!

جان دارا برو یکم کتاب بخون نه اینکه انقدر پز کتاب خوندن تو وبت بدی!

گشت هاشو با دارا زده بود، بعد رفت با این پسره عقد کرد،
چی می گه زن جوون باکره !!

سایه چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 21:52

من بی تقصیرم بانو
خودش تو یکی از پستاش گفته بود همه میگن شبیه جسیکا البا هستم

جسیکا آلبا شبیه اینه

مادر این دختره سنش زیاده حدود 42-43 و خیلی خانم جدی و با دیسیپرین(دیسیپلین) بود

دیسیپرین؟

بهمن 91: برای داداشم (ویزاش جور نشد) کفش خریدم و 2 تا پیرهن بهاره شلوار لباس زیر برای بابام (الهی فداش بشم) 2 تا پیرهن خوشگل و کفش برای مامانم کت ودامن کفش 2 جفت کیف مجلسی کیف پاسپورتی انواع جوراب و گن و لباس زیر لباس خواب (ماشالله مامانم توقعش خیلی کمه ) این ها رو همه رو سفارش داده بود و حتی عکس هاش و پیدا کرده بود و برام میفرستاد میگرفت از اون بخر حالا با چه بدبختی گیر اوردم خدا میدونه فکر کن میشینه فشن های مارک های معروف و 2013 میبینه عکسش و میگیره میگه برام از اون پیرهنه بخر میگم مادره من اون ها مارکن سزونن میدونی قیمت هاشون چنده ؟


اردیبهشت 92: من خودم برای همه سوغاتی میخرم ولی اولا یه وسیله میخرم مثلا یدونه بلوز یا دامن یا کفش یکیش و میخرم و همیشه هم از فروشگاه هایی که اف زدن خرید میکنم

ولی این خانم برای هفت پشت غریبه هم خرید میکنه (مادرشوهر)
مثلا برای نوه اش میگه گفته کفش ورزشی ادیداس بخر گفتم مادر من عزیز من اینجا مارکاشون واقعی هستش و اصلا جنس تقلبی نیست اگه هم باشه خرید و فروشش غیر قانونی این ادیداس اون ادیداسی نیست که تو ایران همه کفاشی ها دارن و هر ننه قمری پاشه این کفش ها گرونن واقعا گرونن تو کتش نرفته

نوه هفت پشت اونورتره؟؟

عیدی مامانه که یه چمدون شد

مامان شنای چند سالشه؟

شنای یعنی چی؟

انگار ادم های زیادی با من همذات پنداری میکنن این اواخر هم اسم منن زندگیشون شبیه منه و البته شمار افرادی هم که توی اسپانیا زندگی میکنن بشدت افزایش یافته
برای من مثل اب خوردنه که با یه سوال دستشون و رو کنم و بهشون ثابت کنم که تا حالا حتی وارد خاک اروپا نشدن ولی بیخیال بذار خوش باشن با خودشون فقط باید بدونند که برای جلب توجه من نیازی به عین من بودن نیست فقط کافی صادق باشن همین

برای جلب توجه من نیازی به عین من بودن نیست

....... چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 19:49

چرا به عسل گیر دادی بانو؟
کی جز اون زندگی دومی ها رو ترسیم کرد؟
گناه داره
بهش انرژی منفی ندین...از اون تیپ شخصیتای پوست کلفت نیست که بگین و هیچیش نشه!

عسل؟
من؟
کجا؟

سایه چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 10:38

من نمیدونم چرا همه این دروغگوها یه بدل خوشگل و معروف تو هالیوود و بالیوود دارند شنای شبیه جسیکا الباست نورا کپی برن ساته عسل خانمی ترکیبی از نانسی و رویا نونهالیه البته من ربط این دو تا رو نفهمیدم.فقط موندم حسنا چرا شکسته نفسی میکنه نمیاد بگه شبیه جنیفره

حسنا مستقیم از خودش تعریف نمی کنه. هنوز نشناختیش

وقتی می گه لباسی که مردک واسه من خریده بود تن بهار نرفت، یعنی من خوش هیکل تر از یه دختر 18 ساله ام !! یادت نیست چطور بهار را توصیف می کرد و آخرش هم می گفت تو رو خدا شما هیچی نگید برای آرامششون دعا کنید

کوفتش بشه این شنای چرا جسیکا آلبا

سایه چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 10:32

سلام بانو جان
من نمیدونم دوستان چرا اینقد توانایی های نورا رو دست کم میگیرن
بابا ایشون شب قبل از عمل پاش که قرار بود بیهوشش کنند و دکترا میگن شام یه سوپ سبک بخورید و تا صبح هم نباید چیزی بخوری تازه ساعت یک شب انار دون میکنه با شوهرش میخوره صبحم شکلات بعد از چند روزم با همون پا میره ترمیم ناخن و خرید لباس تو خونه ای برای جوجه
اصلا این منیریه و لباس تو خونه ای به زندگی نورا گره خورده

سلام

اصلا این منیریه و لباس تو خونه ای به زندگی نورا گره خورده
لباس تو خونه هاشون یه بار مصرفه.

مریم چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 02:01

پری وبلاگ جدید ساخته http://persianblog.ir/profiles/897613/

فاطمه سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 22:57

خب دارا هم داغون میشه چون اون طرف خیلی اذیتش می کنن همه شون. اما خودم دیدم که چطور سر من داد می زنه و با اون طرفیاش با آرامش حرف میزنه. یعنی من اون هفته خودم کنار دارا بودم که زن اولش ۶ بار بهش زنگ زد و هر بار دارا سر سوزن هم با عصبانیت و صدای بلند باهاش حرف نزد. همون فرداش، اولین باری که با من حرف زد داد و بیداد کرد و گفت عصبی هستم. زورش به من میرسه! ناراحت

چقدر زندگی زنای دوم شبیه همه,حالا انقدر زنای اول این مردا پلیدن و عصبی چرا شوهراشون باهاشون پروانه ای رفتار میکنن؟!

فاطمه سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 15:31

از طریق معرف ، سنتی ، بدون عشق نقل قول پری جون

فاطمه سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 15:11

حالا فرض کنیید پدر و مادر دارا رفتن از شهر و‌ولایت خودشون واسه پسرشون زن گرفتن که احتمالش زیاده ، با این فرض پری هم باید اهل اونجا باشه ، خب هر‌چی بد و‌بیراه میگه به اون شهرستان کوچیک و‌دورافتاده به قول خودش به خودش و خانوادش بر‌میگرده,پری جون مادر شوهرت پا گشات کرد بالاخره عزیزم؟! اومد نوه اشو‌ببینه؟؟ این که دیگه ملاحظات فرهنگی ،اجتماعی، سیاسی ،جغرافیایی نمیخواد

ملاحظات سیاسی

دارا و همسرش چطور آشنا شدند؟

افرا - سپیدار سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 14:59

سلام بانو جانم.
بله عزیزم.
متوجه تمام حرفات هستم در جواب کامنتم.
نمی دونم یادت هست اون کامنت خصوصی که موقع خداحافظیت نوشتم و خودمو معرفی کردم؟ موضوع پایان نامم یادته؟ الان دوباره خصوصی می نویسم برات.
من با این قسمتش که داستان عامه پسند یا ( popular lLiterature ) جذابه ، شکی نیست. به دلیل تمام مولفه های ویژه ای که داره و اصلا هدفش هم معلومه . یه ارتباط متقابل و یه منفعت دوسویه بین نویسنده ( یا کارگردان ) هست و مخاطب. این داستان( فیلم ) ها قطعا فروش بالایی دارن پس به نویسنده سود می دن. و از اون طرف هم فضای رویا پرداز و سانتی مانتالشون، ذهن خسته ی مخاطب ناکام یا ناراحت رو ارضا می کنه.
من تا اینجا مشکلی ندارم. مشکلم از جایی شروع می شه که مخاطب داستان های چیپ و زرد، خودش می دونه این داستانه، هرچقدر هم که وابسته بشه به کاراکتر ها .اما مخاطبان غیر معلوم الحال (!) این وبلاگ ها ، [ باور] می کنند. و برای باورشون هم هزینه می کنن. از وقتشون از احساسشون. چپ و راست کامنت های عزیزم عشقم می ذارن برای بزرگوارانی چون حسنا و نورا و شنا و تا مخالفی می بینن همـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه می ریزن توی وبلاگ و مثل دنیای واقعی حمایت و پشتیبانی می کنن و کلمه خرج می کنن!
مشکل من اون [ باور] ی هست که گفتم. بله بانو این ها باور می کنن و این خیلی فرق داره با خیال پردازی. اون ها باور می کنن که نورا خصوصیات مافوق بشری داره و خودشون هم بهش دامن می زنن. بهش دامن می زنن و اون بیشتر مزخرف می نویسه و اینا بیشتر سوت می کشن و....این چرخه ی بیمار ادامه پیدا می کنه.
من نمی تونم متصور بشم زنی که میاد میگه نورا کاش کمی از انرژی و توانایی تو رو من داشتم، کلا چی توی سرش می گذره؟ اصلا چیزی توی سرش هست؟! اینکه نورا خانوم همزمان توی دوسه تا دانشگاه درس می ده و همزمان دوجا درس می خونه و هم زمان وقتی میان خونه کللللللللللل خونه رو گردگیری می کنه و سه مدل سالاد و سوپ و آش و غذا واسه خودش و فرهاد مجیدی (شوهرش!!!) و جوجه می پزه. بعد هم زمان تو وایبر تکلیف کلاسی انجام می ده.از اون طرف چت می کنه.این طرف ماهواره می بینه. بچه می خوابونه و.... .
حالا اینا کلهم اجمعین به درک!
اینجاش قشنگه که پست هزار صفحه ای میذاره اونم هرروز! حالا گیریم ما نفهمیم دور از جون جمع ، گیرم ما به عمرمون نمی دونیم درس خوندن و درس دادن یعنی چی. گیرم ما به عمرمون آشپزی نکردیم و مهمونی نرفتیم. اما لامصّب دیگه پست هزار صفحه ای گذاشتن که دیگه وقت آزاد حسابی می خواد. نمی خواد؟
حالا مخاطبین گران قدر وبلاگ نورا و امثال نورا، چرا دل به دلش می دن. چرا دنیای خیالیش رو تایید می کنن و .... .
من که هیچ وقت حاضر نیستم ابله به نظر بیام.، وقتی میدونم نویسنده ی وبلاگ داره به من می خنده که باورش کردم... .
یکی بیاد فک منو ببنده چقدر فک زدم.

و این خانم با این همه مشغله و بدو بدو خیلی هم سرحال و شاداب و دلبره

ممنون برای خصوصی

فاطمه سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 14:50

غیر از عقیده و سلیقه و افکار و حس و عاطفه و خوشی و ناخوشی، توی بعضی چیزای خاص هم من و دارا به هم شبیه هستیم. مثلاً اینکه پدر و مادر من و پدر و مادر دارا هر چهار نفر توی یک شهر به دنیا اومدن. ( و اون شهر تهران نیست). جالب نیست؟!

اره حرفای پری بود ،پری تهرانی تازه پسر تهرانیمونم شمالیه ، خوبه پری انقدر روش زیاده اینا رو مینویسه بعد میگه تهرانیم ،یه جوری میگه تهرانیم انگار اجدادشم ماله ابادی تهران بودن ،بابا تهرانی اصیلل

این که رفت یه "ایرانی" بغل اسمش اضافه کرد، نشون می ده چقد این روزا از دست شماها حرص خورده که در مورد تهرانی نبودنش اذیتش می کنید. دست بردار دیگه فاطمه غیر تهرانی

نیلوفر سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 14:28

همکلاسیم یه مرد درشت و قد بلند و به شدت با جذبه ست !!!!!
باورم نمیشد، مثل این پهلوونایی که آهن پاره میکردن و .... با زور دستش و بدون هیچ وسیله ای در ماشینمو صاف کرد!!!!!!!!!

گفت بذار دو تا بخوابونم زیر گوشش تا اعتراف کنه!!! گفت هم مجوزش رو دارم هم امکانش رو، بذار تهش رو دربیارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از این مسخره تر و تخیلی تر هم هست ؟! :/

اینجاش چی؟

تا کتش رو درآورد افغانیه اسلحه ش رو دید. خدا شاهده رنگش زرد شد.

نارین سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 13:03

سلام به همگی
می خونمتون اما حرف نمی زنم چون بقیه رو زیاد نخوندم نمی دونم چی به چیه مثل شنای.تخصصم حسناست
مهصا جون یه فیلم هس به اسم دزدی در 20 یا 30 ثانیه
که دو تا اقای دزد هستن که در عرض 30 ثانیه پارس و 206 رو درشو باز می کنن ضبطشو برمی دارن درشو درست می کنن و می زنن به چاک
در پارس مشخص نیس ولی در 20 مشخصه.مثه همین اقا پلیسه با دست درو باز میکنه وقتی کارش تموم میشه دوباره خسارتی که به ماشین اورده رو درست می کنه.دزد با انصافی بود
صنعت خودروسازی ما که

به به نارین خانم افتخار دادین.

منم مث تو، با دروغهای حسنا یه جور دیگه حال می کنم

فاطمه سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 12:06

ه لذت عجیبی میده روانشناسی به من که میره توی خونم و از طریق رگ هام توی همه ی بدنم جاری میشه. البته خیلی ازش سردرنمیارم، بیشتر دوسش دارم تا بدونمش. کسی با چهار سال دانشگاه رفتن چیزی نشده که من شده باشم! اونم خدا بود که مرام گذاشت و اجازه داد خیلی بی ربط و بد مسیر و بدون قصد قبلی بیافتم توی راهی که همیشه دوستش داشتم و برام مثل آرزو بود.

این تو یه مرکز مشاوره احتمالا کار میکنه ،خدا به داد مراجعاش برسه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 11:49

صبح رفتم خونه مامانم. یه کم کارای «پیش آشپزی» کردم. بادمجون سرخ کردم واسه خورش بادمجون. کرفس تفت دادم واسه خورش کرفس. مرغ و سیب زمینی پختم واسه الویه. از خونه مامانم سبزی قورمه سبزی و انارویج و ترشه تره و مرغ ترش تهیه کردم!



درسته که غذاهای شمالی رو‌ممکنه همه بخورن ، ولی خداییش غیر از یه شمالی کی میاد واسه انواع و اقسام غذاهای شمالی سبزی فریز کنه؟! جالبه بعد ادعای تهرانی بودنش گوش فلک و‌کر میکنه

این حرفهای پری تهرانیه؟

راستی فامیلیش را کرده ایرانی پری ایرانی

موفرفری سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 10:59

آقا پلیس مهربون
ایستاده تو خیابون
دست‌هاشو هی می‌ده تکون
راهو به "نورا" می‌ده نشون
گاهی به چپ گاهی به راست
به فکر آسایش اوست
سوت می‌زنه خبردار
ماشینو از این‌جا" برندار"( اشاره به جرثقیل که ماشین نورا را برد بالا و با یک تلفن گذاشت پایین)
خانم مریم تالشی ببخشید دست به شعرت بردم.
ولی این محمدی بیشتر میخوره سرباز گمنام امام ز باشه تا پلیس.

سرباز گمنام امام زمان

مهصا سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 01:00

زنگ زدم به همکلاسی پلیسم! اداه ش نزدیک شرکت ماست. پرسیدم این اطراف صافکاری هست؟ بعد جریان ماشینمو گفتم. گفت صافکاری نمیخواد. یک ربع بعد دم شرکت بود! با هم رفتیم تو پارکینگ و ماشینمو دید. از لحظه ای که وارد شد اون پسر افغانیه که تو پروژه ساختمون سازی های حاجی کار میکنه و الان یه چند روزیه که اومده تو شرکت و مشغول چند تا کار خدماتیه، اومد پیشمون. همکلاسیم کتش رو درآورد و داد دستم. (چرا کتش رو داد دستش؟ نمی تونست بذاره تو ماشینش ) تا کتش رو درآورد افغانیه اسلحه ش رو دید. خدا شاهده رنگش زرد شد. تابلو بود ترسیده. همکلاسیم یه مرد درشت و قد بلند و به شدت با جذبه ست. بقیه همکارها هم هی میومدن سرک میکشیدن. وقتی فهمیدن پلیسه همه ماستهاشون رو کیسه کرده بودن!
باورم نمیشد، مثل این پهلوونایی که آهن پاره میکردن و .... با زور دستش و بدون هیچ وسیله ای در ماشینمو صاف کرد! () عین روز اولش شد! (غیور مردان صنعتگر ایران خودویی خسته نباشید واقعا! با این حلبی هایی که به اسم ماشین روز اروپا میدید دست ملت!).
همکلاسیم گفت اینو با دست کج کردن نه دیلم. بیشتر شبیه خرابکاریه تا سرقت. بعد شکش به افغانیه بود. گفت خیلی مشکوکه. گفت بذار دو تا بخوابونم زیر گوشش تا اعتراف کنه!!! این رو حتما یکی اجیر کرده (واقعا حس پلیسی و شامه ی خیلی قوی ای داره). نذاشتم. گفتم نه بابا، کسی با من خصومت نداره. گفت هم مجوزش رو دارم هم امکانش رو، بذار تهش رو دربیارم. اما گفتم صبر کن تا مطمئن بشیم بعد.



به نظر شما ماشینی به جز پراید رو می شه با دست صاف کرد !!!!

مهصا سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 00:57

صبحش یکساعت مرخصی ساعتی گرفتم رفتم واسه همون همکلاسی پلیسم که تازگی ها بچه دار شده هدیه بگیرم (سفارش داده بودم و رفتم تحویل گرفتم). به جز من، چند تا از بچه های دانشگاه از جمله نگین، تصمیم به خرید هدیه داشتن. آخه این آقا برای هر کدوممون یه کاری کرده بود و یه جورایی همه قصد جبران داشتیم.

دوست پلیسمون (اسمش رو میذارم محمدی اینجا) اومد. بعد یکی دو تا از بچه ها هدیه هاشون رو دادن. مال من تو ماشین بود اون موقع. بعد یهو تصمیم بر این شد بریم سفره خونه که هم دور هم باشیم هم کادوها رو بدیم. ماشالله هر کدوم هم یه ماشین آورده بودیم. قطاری دنبال هم راه افتادیم و در نهایت به دربند رسیدیم.

والا کسی که بچه دار می شه، اونم اولین بچه دلش پیش زن و بچه اش هست نه اینکه پاشه بره سفره خونه اونم با چندین خانم و ... !!!!!
اونم پلیس به این مهربونی که کار همه رو راه می اندازه(یاد اقای همکاره حسنا افتادم !!!) نمی خواد بره پیش زنش و به زنش کمک کنه ؟؟؟

همون روز تولد بچه نبوده شاید
مثلا یه ماه بعدش

فکر کردم پلیسه مجرده

مهصا سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 00:50

من یه پام پیش مهمونها بود و یه پام تو اتاق دوقلوها پای سیستم. نتشون هم بازی درمیاورد و با لب تاپ وصل نمیشدم به سایت. اخرش هم به همکلاسی پلیسم و سهیلا سپردم واسه منم درست کنن انتخاب واحدمو. خودمم به کل بی خیال شدم و اومدم پیش خاله هام.

این اقای پلیس چه کارا که نمی کنه برای نورا !!!!!!!!!

همیشه سر بزنگاه می رسه و نورا را نجات می ده

به افرا - سپیدار.....maryam سه‌شنبه 26 اسفند 1393 ساعت 00:13

سلام
افرا جان اتفاقا من مدت ها وبلاگ یه خانمی رو می خوندم
واقعا جذاب می نوشت ...یه دختر مجرد شاغل با یه زندگی معمولی اما یه مقدار عجیب غریب ...مثلا در عین اینکه ایام محرم از هیچ وسیله ای برای تسکین غمش کوتاهی نمی کرد و یه جور خود زنی می کرد (اوج عشق به امام (ع)) و همین طور نماز های واجب هر ماه و کلی اصول دین دیگه ...
جالبیش این بود که دوست پسر های رنگارنگی هم داشت
و این متضاد بودن رفتاراش یه مقدار توی ذوق می زد هرچند که کلهم اجمعین کامنت گذار ها عاشقش هستند
اما قصه جایی جالب تر شد که یکی از بانوان دومی خواننده پرو پاقرص وبلاگ این خانم هستند و چنان نونی هم به هم قرض می دن که بیا و ببین
همون خانمی که اسم چند تا پستش پروانگیه
اینا کلا با هم به قولی در و تخته هستند
والا دوره زمونه خیلی عوض شده ادما هر چی چل تر بزنن با ارج و قرب ترند

فاطمه دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 22:03

راستی این حسنا هر وقت یه بیت شعر مینویسه تو پستا یا جواب کامنتش یاد فامیل دور میفتم
یه سوال دیگه رفتم وب زن رنگین کمانی رو‌خوندم چقدر رودش درازه ، ادمایی رو تداعی میکنه که تو جمع یه ریزحرف میزنن سر ادم میخورن که بتونن که بگن منم هستم ،کلا دارم به وبلاگایی که متناشون طولانیه بدگمان میشم

یه زمانی واسه خانم اولی هم با پیک شعر فرستاده بود

فاطمه دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 21:54

امروز هم دارا هنوز حالش خوب نبود. از سر کار اومد و خوابید تا ٧. من رفتم روغن ماشینم رو عوض کردم و بعد رفتم خونه. براش پلو ی نرم درست کردم با کباب بدون چرب. بخاطر معده اش و مسمومیت اش. بیدار که شد، نیم ساعت بعدش گفت می خوام برم. خیلی غصه خوردم. گفت مهمون دارم. مامان و بابام. غذایی رو که براش درست کرده بودم نخورد. خیلی غصه خوردم. پشیمون نشدم که با وجود خستگی خودم براش غذا درست کردم. اما خیلی شکستم. بهش گفتم بمون. گفتم یادت نیست مردی که دو تا زن داره، یک شب مال زن اوله، یک شب مال زن دوم و دو شب مال خودش که تصمیم بگیره پیش کدوم شون باشه. حالا شب چهارمه. پیشم بمون. گفتم متنفرم از اینکه همیشه باید در حال طلب کردن باشم. گفتم چرا تو یه بار نمیگی امشب پیشت می مونم. بی تاب شد. طاقت نیاورد. سرریز شد. خیلی گریه کردم. نمی دونم. نمیدونم...




اخه حقارت تا کجا ،قدیما بیشتر لو میداد رابطشونو

افرا_ سپیدار دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 17:14

سلام maryam جان
بله عزیزم.این ها که گفتی،همه درسته. من اون مطلب رو گذاشتم چون برام عین جوک بود.واژگان انتخابی برای پری رو ببین چی ها نوشته:
بانوی محترم.خانواده ی محترم.همسر گرامی. و الخ.
می دونی مریم جان. من همیشه گفتم و می گم.اگر مخاطبان ابلهی که می رن برای پری و امثال پری دست و هورا می کشند نباشن، دنیا جای بهتری می شه برای زندگی! صادقانه اش اینه که من اونقدر که از دست مخاطبان این بزرگواران(!!!) حرص می خورم،از دست خودشون نمی خورم.
همین نورا که دوستمون اشاره کرد. من اینقدر بیکار نیستم که کل روده درازی های مزخرف و احمقانه اش رو بخونم.اما همون مقداری که ده خط یکی،رج می زنم و می خونم و کامنتاش رو نی بینم، با خودم می گم یعنی واقعا دوروبر ما ایییییییییییییییینقدر کند ذهن و ابله وجود داره؟! واقعا فکر می کنم پس اونا که ادعا می کنن ایرانی ها باهوش ترین انسان های عالم هستن،از کجا می گن. بیان این اجتماع ابلهان رو یک جا ببینند که ذره ای از استدلال و عقل بویی نبردن. هرکس هم که بهشون مستدل و منطقی نقد می کنه، همه میریزن تو وبلاگ نویسنده و می گن :
وااااای شنای/ نورا/ پری / حسنا/ کبوتر/... جون،اینا رو ول کن ابنا حسودی،بدبختن،عشق ندیدن.
اون ضربدر رو بزنین اگه اذیتمان می کنه!!!!!

حرفهایی که نورا می زنه و خلق تصاویری که فراتر از توان انسان هست ، برای ذهن خوشاینده.

این که 24 ساعت بشه 48 ساعت، هر چی می خوری و می خری و می گردی نه پولت تمام می شه، نه زمانت، نه توانت ...

از خوندنش لذت می برند. از این که برای چند دقیقه هم شده، در عالم خیال همه محدودیتهاشون از بین می ره.

همین مرد عنکبوتی که سر بزنگاه همیشه می رسه و مشکلات ترافیکی و پلیسی و دزدی و ... را برای نورا حل می کنه، واقعا یه رویاست. مث تخیلات بچه ها و اسپایدرمن ...

خوندنش هیجان داره
اما باور کردنش یه خورده

اینهایی که باور میکنند، هنوز مرز بین خیال و واقعیت را پیدا نکردند. مغزشون تکامل پیدا کنه، درست می شن

موفرفری دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 15:17

بانو جان! با وجود این وبلاگهای سر تا پا دروغ چه اولی چه دهمی چه زن و چه مرد و خوانندگان جان بر کف و حمله به آنان که برملا میکنند دریافتم ملت ما دروغ و خیال پردازی را بر حقیقت ترجیح میدهند. از ماست که بر ماست!
هرکی به نوعی دورغ میگه. حسنا زیرزیرکی به خورد میده. حسنا مانند این دانشجوهاست که از مقاله ها کپی پیست میکنند و نصف افعال گذشته است و بقیه حال و انگار با چسب تکه تکه به هم وصل شده باشند. حسنا راستی مامانت در اتاق را قفل کرده بود و تو التماس میکردی این مال ترک اعتیاد قدیما بود که به تخت میبستن باید جای دیگه استفاده میکردی!!سعی کن بری کمپ باکلاس باش حسنا! حالا مامانت کلید را قورت داده بود مگه!! خوب باز میکردی دررا خودت.
نورا غوغا میکنه. ٢٤ ساعتش کش میاد و میشه ٤٨ ساعت. من هنوز موندم الی ساعت ١٠ شب تازه لباس انتخاب کرده! بعد این انتخاب کرده تازه کفش و کیف هم ست کرده حتمی پروو هم کرده بعد سر راه گلفروشی هم رفته شام هم رفته رستوران سنتی تازه آمده خونه لباس پوشیده قر هم داده حتما سر و صورتش را شسته و مسواک هم زده دیگه بابا فردا شد نورا!!!!!
شنای هم که تعجب میکنم از آدمی که یک وبلاگ وزین و پر طرفدار داره یک طرف دیگه آنوقت میاد مزخرفات را سر هم می کنه اینجا!
بای پولاره دخترک! شخصیتش بنا به وبلاگش تغییر میکنه از یک قالب به قالب دیگری میپرد. باید هم جا بخوره وقتی ازش پرسیده میشه ساکن اسپانیاست چون نیست و می ترسه هویتش فاش بشه. در اینکه با سلیقه و فیت هست و قیافه خوبی داره هیچ شکی نیست. دیدم که میگم. منتها همه این خوبی ها ارضاش نمیکنه و مجبوره بازم از خودش تعریف کنه. شنای جان این حالات در کتگوری عقده های فرو خفته قرار میگیره آیا؟
حالا وبلاگ خوب سراغ داری, دروغاش کم باشه

وای موفرفری دلم تنگ شده بود برات

همه بچه های وبلاگمون را خیلی عاشقم چقد هممون خوبیم

چرا اونوریا اینقدر نامتعادلن شنای را نخوندم ولی گویا خیلی اوضاعش درامه

به افرا - سپیدار.....maryam دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 14:20

سلام
افرا جان پا گذاشتن به وبلاگ تعدد زوجات توهین به انسانیته
سر تیتر یکی از پست هاشنو اینه چگونه دل همسر اول را به گرفتن زن دوم گرم کنیم .....
مطلبی هم که درباره این دختره خل وضع زده بود جوکی بیش نبود
:
گفت بگو. گفتم دیدی بعضی آدما مثل ماریا و هلن و سامانتا حلقه های پرنگین و گرون قیمت عروسی شون رو قایم میکنند و در عوضش یک رینگ ساده میندازن دستشون که اگر حین کار آسیب دید یا گم شد یا هر چیز دیگه دلشون نسوزه و حلقه اصلیشون گم یا خراب نشه. گفت آره دیدم. گفتم احساس میکنم من برات اون رینگ ساده ام و اون خانوم حلقه ی اصلیت. گفت تو انگشتر نگین دار و ارزشمندمی که قایمت کردم. همین حرف، بدون هیچ حاشیه و بررسی و فکر اضافه ای کافی بود. دیگه حالم خوب شد. چرا باورش براتون سخته؟ قبول کنید زن ها بنده ی زبون هستند و مردهایی که این هنر را دارند، برنده اند.


رینگ ساده ...سامانتا هلن و ماریا دوستای پری .....
توی کیف پولم ۶ – ٧ تا عکس دارم فقط از دارا توی زمان های مختلف و تقریبن هیچ کدومش شبیه هم نیست ولی همشون خیلی خوشگلن. خب پسر جوونی که داره کم کم مرد میشه و ریش هم که داشته باشه هر زمان قیافه اش متفاوت میشه و هر زمان یه جور خوشگلی داره. هیچ وقت از نگاه کردن به عکس هاش خسته نمی شم. انگار فیلمه. انگار داره باهام حرف می زنه. همین جور زل می زنم بهش و همین جور زمان می گذره و من نمی فهمم…




الان هم که نویسنده وبلاگ که مثلا این مدلی با عقل خودش به دنبال درمان بی شوهری یه عده مثل پری بود
دست برداشته رفته دنبال یه موضوع دیگه
البته پری هم از نوشتن دست برداشته رفته توی یه فاز دیگه
اول خودش رو خاک تو سر کرد و .....حالا بعدش رو خدا خودش می دونه

افرا - سپیدار یکشنبه 24 اسفند 1393 ساعت 20:09

زن دوم…زن معمولی
اشاره:

مدیر وبلاگ «هم و ازواجهم» از بانوان محترمی است که با پذیرش حکم الهی تعدد زوجات به تبلیغ این سبک از زندگی در نوشته هایش می پردازد نوشته هایی که شیرینی ها و تلخی های پذیرش چندهمسری را حکایت می کند. متن زیر یکی از همین دل نوشته هاست که خواندنش خالی از لطف نیست. البته ناگفته نماند که مطالب این پست برای چندین سال پیش است. با خبر شدیم در سال جدید خداوند به این خانواده محترم فرزندپسری به نام حسین هدیه داده که به رسم ادب خدمت این بانوی محترم و همسر گرامیشان از همین جا تبریک می گوئیم. نظر شما را به مطالعه این دلنوشته جلب می کنم.

متن کامل در ادامه مطلب


ادامه مطلب
تاریخ : یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ | 8:41 | نویسنده : ع.ت | آرشیو نظرات

مینو یکشنبه 24 اسفند 1393 ساعت 20:01

چقدر دلم واسه کامنت های این جا و نوشته های کمرنگ زیرشون تنگ شده بود. چقدر همه چی فرق کرده با پارسال... با چند ماه پیش حتی.
معلومه دارم دری وری می نویسم؟

[ بدون نام ] یکشنبه 24 اسفند 1393 ساعت 09:29

بانو جان،
چیزهای که گفتی رو یادمه و نیازی به لینک نیست.
اما باور کردن اینکه، این چنین زنی، حتی به قیمت نجات دادن جون اش هم، حاضر نشه همین طور مفت و مجانی از زندگی مردک بره بیرون، واسم خیلی سخته.
زنی که بخاطر پول، زن یه پیرمرد می شه، بمیره هم حاضر نمی شه مفت و مجانی بیرون بره.

مفت مفت که نیامده
اما خونه چهارصدی و ماشین فلان دروغه.
اصولا حسنا در طالعش نوشته شده، پول پیش خونه
پول پیش خونه پسرک را هم بالا کشید

مردک اگه اونقدر مال و اموال داشت که نیاز نبود حسنا را ببره خونه اجاره ای. فوقش دو سه ماه بعدش براش خونه دیگه ای تهیه می کرد. به اسم خود حسنا هم می خرید که دیگه خانم اولی هیچ کاری نتونه بکنه.

نه اونقدی داشت و نه می خواست که به حسنا چیزی بده.

نمی گم مردک هم کار خوبی کرده. اونم آدم رند و دروغگویی بود که با وعده پول و خونه و ... حسنا را گول زد. وگرنه هیچ احمقی بهش بگی بیا تو بشو وسیله 6 خانواده ما قبول نمی کنه. اون به حسنا وعدهایی داده بود که حسنا قبول کرد باهاش باشه. بیماری خانم اولی هم دروغ محضه. یه زن سالم معمولی بود.

فهمیدم که خیلی از اموال به نام زنشه
فهمیدم که یه حرفهایی در مورد اموال زده اما برای من که مهم نیست
فهمیدم که فلان معامله وکالتی بوده ولی من دخالت نمی کنم
فهمیدم پازل چیدن و دارن قدم به قدم پیش می رن و .....
مردک با وکالتی که داشت همه چیز را از خانم اولی پس گرفت (افعال معکوس )
این فهمیدنهای حسنا همه، همونی بود که داشت به طلاق نزدیکش می کرد.

maryam شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 20:07

سلام مجدد
ببخشید من وبلاگ نورا خانم رو زیارت کردم
اما واقعا حس خوندن طومار به این درازی رو ندارم
نورا زن دومه ؟
اگه جواب بدید ممنون میشم

منم شاید یک صدمش را خونده باشم.

تا جایی که می دونم نه. زن دوم نیست. اما یه مدت زمان تاهلش دوست پسرهایی داشته و در مورد روابطش توی وبلاگش می نوشته.

maryam شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 19:52

سلام
واقعا که پری خودش ،خودش رو از نظر عقلی اعدام کرد ..
خدایا همه مریض های این مدلی رو شفا بده ...
اصلا این دختر یکم فکر می کنه
یعنی اگه یه درصد هم میشد رو عقلش حساب کرد با این کارش اون یه درصد هم دود کرد ....

[ بدون نام ] شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 17:26

http://zanhe205.persianblog.ir/post/16/

آدرس را قسمت "سایت" بذارید که با کلیک کردن راحت باز بشه .

پریسا شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 14:23

زن رنگین کمونی ساعت 5 از شرکت تا ونک همه پاساژها و مغازه ها را گشتیم. لباس پیدا نکردیم. از ونک رفته ولیغصر و فاطمی را هم گشتیم. نزدیکای 8 زنگ زدم پارسا بیاد دنبالمون سه ساعت همه مغازه های شهر را گشت. آخرشم پیراهن بنفش و کفش بنفش و کیف بنفش خرید ادمجون ست کرده. موهاتم سبز کن
فردا عصر رفتیم آرایشگاه موهامون را درست کردیم،اومدیم خونه خوابیدیم که شب بریم عروسی

پستهاش جوکه. چرا ننویسه؟ بنویسه بخندیم
http://rainbowlady.blogsky.com/1393/06

با موی درست شده خوابید که بعدش بره عروسی

آیناز شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 12:42

خوبن بانوجان ممنون

نرگس2 شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 11:56

یه چیز که یادم رفت اون روز بگم اینکه پری از ترس دارا وقت دیدن برادرش نوشته و اینکه دلش شور میزده و فلان
پری که اصلآ مثلا اینجا رو نمیخونی :
یعنی بعد از گذشت این مدت یه بار برادرت نگفته بود این بچه از کیه؟ لک لک که از آسمون ننداخته بود تو دودکشتون بلاخره بابایی چیزی؟ یعنی تا الان برادرت چه فکری میکرده؟ خواهره چندسال از زندگی یه نفر آویزون بوده یه شکمم زاییده تازه برادره اومده برای دارای ترب خط و نشون بکشه؟دارا دلش شور چیو میزده؟ آخه تو که انقد با کمالاتی داداشت چرا انقد مشنگ میرزاست؟ تا الان بابای بچه رو ندید بود؟ اونم بچه ی که دوسال دیگه(از باهوشی) بمب اتم اختراع میکنه ؟از نظر خونوادت که وجود دارا مشکلی نبود یعنی نه عزا نه عروسی این مترسک رو با خودت راه ننداخته بودی؟آخه عقلت در حد دونه های گلابیه یکم فکر کن

درک خانواده های اینا کار آسونی نیست. اگه خانواده سالم و معمولی داشت که زندگیش این نبود.

فاطمه شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 10:53

وای خدای من این پری خله ها به معنای واقعی ،یعنی ضایع در ضایع شد ،فکر کرده بقیه مردمم مغز فندقین مثل دارا که فریبشو بخورن،هنوز دارم به این کارش میخندم

آیناز شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 10:13

سلام مهصاجونم
خوبم عزیزم همیشه میام سرمیزنم مگه میشه بانووشرکاروفراموش کرد

سلاااااااااااام
خوبی آیناز جان؟ گلهای باغ زندگیت خوبن ؟
خوب شد محصا صدات کرد اومدیا ....

من همه بچه های حاضر و غایب همیشه تو یادم هست و منتظرم پیامهاتون را ببینم و خبر سلامتی و شادیتون را بشنوم. اسم نمی برم که اگه دوستی جا بمونه شرمنده نشم.

افرا-سپیدار شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 01:05

رفقا وبلاگ پری بازستانده شد از هکر؟!
اون پست قرمزه نیست،همه خصوصی شدن.
خدایا همه را شفا عنایت کن.و ای پروردگار عالمیان در شفای بعضی ها تعجیل بفرما قربان دستت!

[ بدون نام ] جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 22:09

بچه ها این شنای واقعا یه چیزیش میشه هایک پست مفصصصصصصصصصصصصصصل نوشته که من سرشار از خوبیها هستم و قدرت شناخت پیدا کردم و مثل همیشه حس خودبرتربینی بهش دست داده .دو خط از خودش تعریف میده صد خط به منتقدانش می توپه که شما عقده دارید و عاری از توجه اطرافیان بوده و هستید درخط بعد می نویسه بنده کاملا دمکرات می باشم !! دنی بیمره برات بادبادک خانوم از اون خط نوشته ات که برگشتی گفتی دوستت بنفشه رو مامور خرید سوغات خانواده عشقت کردی کاملا مشخصه چطور تربیت شدی و چقدر عقده و خشم نسبت به خانواده همسرت در وجودت هست که نمی تونی اونا رو ببخشی تو که مدعی ای عاشق همسرت هستی پس چرا به اندازه یک ارزن واسه اونها احترام قائل نیستی خانم متشخص ،مودب ، آداب دان ،فاقد عقده همین تناقضاتت منو کشته
به یکی از خواننده هاش که پرسیده بود اسپانیا زندگی می کنی ؟پریده بود که اول خودت رو معرفی کن بعد پسر خاله شو خو متشخص ،مودب یک کلمه بهش بگو آره یا نه از چی می ترسی ؟ تو که همش راست میگی و فوق آرمانی هستی پس دیگه چرا ترس از شناخته شدن داری ؟جز این هست می ترسی ازت سوالی کنند که توی جوابش بمونی شارلاتان

مهصا جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 21:46

بانو شما خبری از ایناز داری؟
بقیه بچه ها چی؟

من خیلی نگرانشم

نه.

آیناز اگه اینجا رو می خونی یه خبری از خودت بده لطفا

[ بدون نام ] جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 20:28

بانو، یعنی تو فکر می کنی زنی مثل اون، حاضر بود به همین راحتی و کشکی از زندگی مردک بیرون بره؟؟
به قیمت جون اش هم حاضر نمی شد اینطور کاری رو بکنه. وگرنه چراباید این همه تحقیر رو توی این مدت تحمل می کرد؟
وقتی می گفت که خونه رو تخیله نکردم یعنی چی؟ یعنی اجاره خونه به اسم اش شده. این یعنی 300-400 میلیون کاسبی.
فکر کردی محض رضای خدا اومده هم خوابه یه پیرمرد بشه، که اون پیرمرد نره هر شب با یه زن خیابانی باشه؟( صحبت های خودش بود که اگه من نبودم هرشب مردک با یه زن بود و هزار جور مریضی می گرفت.)

نیازی به رضایت حسنا نیست. هر مردی می تونه هر وقت دلش بخواد زنش را بدون هیچ دلیلی طلاق بده. فعلا که قانون اینه.

وقتی بچه داشته باشند و زندگی اصلی باشه و ... سعی می کنند مرد را راضی کنند که به زندگیش برگرده، گرچه نمی تونن اجبارش کنند.

رضایت حسنا برای طلاق اصلا مهم نبود.

مردک چیزی برای دادن به حسنا نداشت. اولین بار که رفته بودند دوبی که سه سال پیش توی وبلاگش نوشت، همونجا گفت مردک شروع کرده به اعتراف که اموال مال خودش نیست. مردک یه شب مست کرده بود و یه مزخرفاتی گفت ... اگه خواستی بگو لینکش را برات بذارم.

بعد هم که خانم اولی در اولین جلسه خانوادگی بهش گفته بود باید خونه را خالی کنی که حسنا مقاومت کرد. (لینک اینم اگه خواستی بگو)

خانم اولی هم دید حریف حسنا نمی شه، رفت مهریه اش را اجرا گذاشت و خونه برای مهریه خانم اولی توقیف شد و حسنا مجبور شد تخلیه کنه. همین نشون می ده مردک اموال دیگه ای نداشته که خونه را توقیف کردند برای مهریه زنش یا حداقل مردک هم بدش نمی اومد حسنا را از اون خونه بلند کنه و ملک دیگه ای را معرفی نکرد تا این خونه را از توقیف دربیاره و ....

حسنا این موضوع را هم غیرمستقیم در یک پست دیگه گفت که خواهر شوهر بهم گفته خانم اولی مهریه اش را خواسته !! (اینم باز لینکش را خواستی بگو)

بعد اومد این ماجراها را ترکیب کرد و داستان خیالی رفتم خونه ام !! را به نام خانم اولی کردم و مهریه اش را دادم !!

داستان اجاره خونه اش هم دروغ بود.
حسنا گفت پول پیش خونه خودم + فروش ماشینم را دادم خونه رهن کردم، بعد مردک فهمیده که خونه گرفتم و دو تا چک بهم داده.

خونه فرضی خودش که اصلا وجود خارجی هم نداره، فرضا 20-30 تومن داده رهن (زمانی که داده بود رهن، ماهها قبل این ماجرا بود و به پول رهن احتیاج نداشت و قاعدتا باید اجاره بیشتر می گرفت و کمی پول پیش. من می گم ماکزیمم سی تومان )، ماشینش هم که 206 دست دوم دو سال پیش فوقش 20 تومن.

چطور با 50-40 تومن، خونه 400 نومنی رهن کرده؟ که بعدا مردک بفهمه و بخواد بهش چک بده؟

یه خونه معمولی وسط شهر مردک براش اجاره کرد، اونم اینقدر اوضاع خراب بود که نصفش را چک داده بود ...

حسنا حاضر نبود بدون پول بیاد بیرون. ولی پولی در کار نبود که بتونه بگیره. مردک اگر شرکت داشت و زندگی داشت و پولدار بود که برادر بزرگتر از خودش (همون بابای نی نی ) نمی رفت تدریس خصوصی !! می رفت تو شرکت برادرش کار می کرد.

مردک کارمند برادر زنش بود. این زندگی هم از خانواده خانمش بود. خانواده خودش که همه آس و پاس بودن.

دعوایی که پدر و مادر حسنا با مردک و سرهنگ کردند که نوشته حالا دیگه نمی گم ... سر چی بوده؟ سر همین که مردک هیچی بهش نداد و ولش کرد.

- جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 14:13

البته یه گزینه های دیگه ای هم مطرحه...اینکه حسنا بیاد بگه اومدن به دست و پام افتادن که برگردم و از این دست چیز شعرا! و اینم بگم که شاید همه این داستان حسنا دروغی بیش نبوده و اصلا ازدواجی در کار نبوده که بخاد طلاقی هم دنبالش بیاد..الله اعلم

[ بدون نام ] جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 14:00

بانو تو چقدر ساده ای...
تا حال به این فکر کردی که این خانم چقدر سود کرده توی این چند سال؟
رهن اون خونه ای که این خانم توصیف می کنه حداقل 400 میلیون هست که مردک به اجاره رو به نام اش منتقل کرده.
ماشینی هم که به نامش زده، حداقل 100 میلیون باید بیارزه. (اون طوری که خودش توصیف می کنه)

یعنی حداقل این خانم زرنگ و کاسب، 500 میلیون کاسبی کرده توی این چند سال. که اگه از اول عمرش هم پس انداز می کرد، اینقدر نمی تونست کاسبی کنه.
تازه همه نقشه اش نیست.
این خانم هنوز نقشه داره که به اون زندگی برگرده... وگرنه دلیلی نداره که ارتباط اش رو برادر شوهر و ... حفظ کنه.
اینطوری از زندگی رفته بیرون، خیال ش راحت هست که خانم اولی با اون شرایطی که از نظر روحی توی این چندسال پیدا کرده، نمی تونه زندگی خوب وخوشی رو با مردک داشته باشه.
منتظر هست که مردک دوباره برگرده سمت اش و اون وقت شرط طلاق حانم اولی رو بذاره...
اگه این نقشه اش گرفت که حسابی نون اش توی روغن می افته، اگه هم نگرفت که هیچی، ضرر که نکرده، توی چند سال 500 میلیون کاسبی کرده...

مردها اینقدر هم احمق نیستند که 500 تومن پولشون را بدن برای یک ... مخصوصا که مردک از خانواده ثروتمندی هم نبود (توی کل طایفه شان مردک ماشین داشت که برای زندگی در تهران عجیبه !!) و همه خواهر برادرها سطح زندگیشان از متوسط هم پایین تر بود ... چیزی از خودش نداشت که بخواد به حسنا بده یا نده.

حسنا خیلی ندید بدید بود. ماشینی که بری با آب جوب کنار خیابون بشوری دیگه اوضاع خودش و صاحبش مشخصه

البته که با سطح زندگی حسنا، این چیزا عالی محسوب می شد. ولی خبری نبود. مردک نسبت به خواهر برادرهاش وضعش کمی بهتر بود که اونم اموال خانم اولی بود. دیدی که چه با حوصله و سر فرصت هم اموال را پس گرفت و بعد حسنا را شوت کرد.

پستهای یکسال و نیم آخر را نبین. حسنا یکسال و نیم اول وبلاگ نویسیش خودش را لو داد. این اواخر تلاش می کرد رفع و رجوعش کنه

فاطمه پنج‌شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 23:12

http://parepoore.persianblog.ir/post/26/ اینو بخونیید ، جالبه، چقدر دلم براش میسوزه

فاطمه پنج‌شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 16:42

افرا جون این پری موزماریه که دومی نداره ، یا بیشتر کامنتای طرفدارم از جانب‌خودش بوده ،یا به اونا رسونده که وبلاگ و از کار انداخته کامنت نذارن ،احتمال هک و خیلی ضعیف میدونم ،این پری دچار خودشیفتگی مزمنه فکر کرده مثلا نقشه خوبی کشیده واسه اخر داستانش ولی خبر نداره اخه وبلاگش مگه چند تا بازدید کننده داشت یکی هکر در بیاد اونم بعد این همه سال، اونم انقدر مسخره ،دقت کنیید این فونت قرمز و فحاشی به خودشو قبلا بازم انجام داده ،این تکرار مداوم یه جمله که امضای خودشه اصلا ,امیدوارم برنگرده وبلاگشم حذف شه ، اصلا اگه هک شده چرا گزارش نمیده وبلاگشو‌حذف کنن

به افرا پنج‌شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 16:39

افرا جان بزار واست تشریح کنم چرا پری احمق این کارو کرده !
یه بار من ازش انتقاد کردم بعد نمیدونم چطوری بدون اینکه آدرسمو جایی سیو کرده باشم اومد وبلاگم دهن گشادشو باز کرد و اونچه لایق روح پدرش بود به من گفت ! احتمالا میخواد خوب آی پی مخالفاشو بدست بیاره بعد بره سلیطه بازی در بیاره از این زن همه چی برمیاد

افرا-سپیدار پنج‌شنبه 21 اسفند 1393 ساعت 14:11

سلام رفقا.
بانو جانم خوبی خانوم؟
بچه ها تو وبلاگ پری هم نوشتم. چرا فقط مخالفان پری کامنت میذارن تو پست آ خر؟ پس دوستاش کجان بیان به. هکر(!) فحش بدن؟!سواله فقط. به ذهن متبادر می شه دیگه.

سلام
شما خوبی؟

حدیث... چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 02:46

سلام
من هر روز میامو نظریات رو میخونم...

زنی رو میشناسم که وارد زندگی یه زن پنجاه ساله ی بدبخت شده باعث شد همسرش توی این ورطه ی میانسالی و دربدری طلاقش بده،،، این زن دومیه فقط و فقط بخاطر پول با مرده ازدواج کرد خودشم قبلا شوهر داشت طلاق گرفت و اومد توی زندگی اینا،،، زن اول دیوونه شد بچه هاش اونو بردن یه کشور دیگه ،، خیلی تاسف باره ،، من به چشم خودم دیدم که این زن دوم با همسر جدیدش که سی سال ازش بزرگتره چطور رسوای عالم شدن ... از دریای اتفاقاتشون فقط نیم درصدشو براتون گفتم...
اینو گفتم تا دخترها یا زنهایی که هوس همچین کاری دارن تجربه ای بشه براشون ،،، نکنید خانم خراب نکنید لانه ی زنی را که با بدبختی لانه شو ساخته ،، آوار نشید رو این زندگیها... اونا هم خدایی دارن.

maryam چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 00:15

سلام
این ها همه مظلوم نمایی بیش نیست
خانم ها پرشین بلاگ برای چند ساعت دچار اختلال شد
و گرنه نه فقط وبلاگ پری بلکه وبلاگ دوستان من هم بالا نمی اومدند
کسی پری رو هک نکرده

نوشین سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 19:34

عجب !! پری واقعا مشنگه ! فکر کرده ملت مثل خودش دراز گوش تشریف دارن ! خو جانم تو که هک کردی کل وب رو می ترکوندی دیگه اون قرمز نوشتنت و مظلوم نماییت واسه چیه واقعا مغزش تعطیله

نوشین سه‌شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 19:32

تنها جایی که می تونند اظهار وجود کنند فضای مجازی بود که شما کاسه کوزشون رو به هم ریختی برای همین اعصابشون به هم ریخته بانو جان !

من خواننده وبلاگت نیستم

اینا انگار یه ذره عقل هم ندارن !!

نخونده داری ایراد می گیری و نتیجه گرفتی که ما خیلیها را نگران کردیم؟ این نشانه حماقته که بگی من ندیدم و نخوندم ولی این ایراد را داره. یعنی من از رو هوا حرف می زنم. خیلی رو حرفهام حساب نکنید

احتمالا اعصاب حسنا و نفس و پری و نورا و شنای و دار و دسته دومیهابه هم ریخته وگرنه معنی نداره نوشته شما اعصاب کسی که در این گروه قرار میگیره رو خراب کنی .بیچاره (س) خواسته حرفی بزنه و یه چیزی گفته باشه تا اظهار وجود کنه باشه ! باشه ! دوکلمه هم از ننه عروس شنیدیم !

واسه چی نگران می شن؟ این وبلاگ چه نگرانی ای ایجاد می کنه؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.