.

.

.

.

بحث آزاد

اینجا ... بحث کنید. این پست برای صحبتهای متفرقه باز است.

نظرات 249 + ارسال نظر
یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:45

خب در جواب گلریز هم باید بگم
مقاله خوندن اصلا جذابیتی نداره
و گفتگو اونم با اون نوع ادبیات چندان دلچسب نیست

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:43

سلام شادی
منو دعفا نکنیا
به نظرم سوگند یه ترسوئه
یاس خیلی عاقل تره و خیلی با اراده تر و پیگیر تر

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:38

من وبلاگ سوگندو تا قبل از اون قضایا ندیده بودم. با خودش هم فقط در حد همون پستها و نظرات همسران اول آشنایی داشتم
ولی وقتی اون وبلاگی که به یاس بدوبیراه گفته شده بود کشف شد، اصلا نمی تونستم قبول کنم که زنی در سن و سال سوگند که تحصیلکرده است و مادره و اونهمه سختی کشیده و الان هم مریضی سختی داره، به کسی مثل یاس که مدتی با هم بودن و همدرد هستن حسودی کنه
این اصلا برام قابل قبول نیست گلریز جون
بعدش که یاس چند تا از پستهای سوگندو برام فرستاد و خوندم، بیشتر معتقد شدم که کسی با این گذشته و حال و با این طرزفکر و ادبیات، نمی تونه اون حرفها رو به یاس زده باشه، نمی تونه فقط به این دلیل که خواننده ها یاسو صبور و مهربون می دونن، به یاس حسودی کنه
برای همینه که حرفهای یاسو درمورد اینکه سوگند اون وبلاگو برای ردیابی بانو زده باور می کنم

شادی جان،
رد یابی چیه؟

سوگند به یاس شک داشت. آخرین کامنتهای یاس توی وبلاگ قبلی ما یادتونه؟ شما نبودی و وقتی اومدی وبلاگ بسته شد و گفتی نرسیدم همه کامنتها را بخونم. نمی دونم خوندی یا نه.

یه روز صبح بیشتر دوستان هم آن بودند داشتیم کامنت بازی می کردیم. یاس اومده بود دقیقا با این سوال که " وبلاگ سوگند را از کجا پیدا کردی که سوگند گیر داده به ما و می گه ما لوش دادیم."

این برداشت من و بیشتر دوستان از بازپرسیهای یاس از من بود. سوگند بهشون گفته بود یکی از شما وبلاگ را لو داده و یاس می خواست از زبون من حرفی بکشه که با کمک اون خودش را در مقابل سوگند تبرئه کنه. مخصوصا که من یکی دوبار گفته بودم ملاحظه یاس را می کنم و این باعث شده بود کینه سوگند به یاس بیشتر از بقیه باشه و فکر کنه که یاس چیزی لو داده.

ای میلهای سوگند توی وبلاگ ما 5 نفر هنوزم هست. سوگند ای میل می زد یاس را تهدید می کرد.

ردیابی چیه شادی جان.
چطوری؟ منظورشون چیه؟ یه وبلاگ زده بود که خب نهایتا من می رفتم می خوندم. چی ردیابی می شد؟ یه آی پی؟ اون هم احتمالا با فیلتر شکن و فیک؟
که چی؟
با 4 تا عدد می خواست چیکار کنه؟
اگر می خواست شکایت قانونی کنه که دیگه لازم نبود وبلاگ بزنه من را ردیابی کنه. شکایت می کرد و پرشن بلاگ هم در چشم به هم زدنی همه اطلاعات موجود در مورد وبلاگ را ( آی پی و ای میل و کی و از کجا و چطور آپ می شه و ... ) را به پلیس می داد. حتی اگر وبلاگ حذف بشه هم تا شش ماه همه چیز نگه داری می شه. لازم نبود سوگند خودش پلیس بشه.

اگر هم جهت اطلاع شخصی می خواست، چی می تونست کشف کنه؟ من می رفتم وبلاگش را می خوندم و برمی گشتم. اون هم نهایتا 4 تا عدد آی پی من را پیدا می کرد. بعدش چی؟
با اون عددها چی معلوم می شد؟

تازه از بین دهها خواننده از کجا می خواست بدونه من کدوم هستم؟

شادی جان این قصه ردیابی با اون وبلاگ مضحک ترین قصه ای هست که می شه گفت.

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:34

داشتیم درباره سوگند و همسران اول میگفتیم. شادی جان من یک سوال دارم. تو فکر میکنی برای دختر و پسرهای این دوره زمونه خوندن مقالات علمی که بچه های همسران اول میذاشتن میتونه کمک کننده و جلوگیری کننده از خیانت باشه؟؟

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:34

خوب من شروع می کنم باشه؟

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:31

اره دیگه. عذاب وجدان این لامصب کالری. خوبی؟؟دیشب چی میگفتیم؟؟

نصفه شبی کباب گشنه ام شد

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:30

خوب بگو گلریز جون، شروع کن

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:30

سلام عزیزم
عذاب وجدان کالری
الان منم دارم شکلات می لمبونم

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:26

شادی سلام. من اومدم. اره خوب بود اما ادم همیشه عذاب وجدان کالری داره

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:21

نارین جون
باشه ایندفعه خودم هم پخ می دمش. دیشب بیشتر حواسم به پسرم بود که خیلی نترسیده باشه

نارین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 20:30

شادی
خب خودتم پخ میدادی طرفو
اینجور مواقع پخت از طرف بلند تر باشه طرف در میره خودش

یه دختر جمعه 10 آبان 1392 ساعت 18:14

اوائل ندا زیاد منو تحویل نمیگرفت . سر سنگین بود ولی بعدخوب شد و الان شدیم دو تا دوست صمیمی
(( این یعنی ندا بعد از وقتی که حسنا زنه دوم شده تازه باهاش آشنا شده ،وگرنه اولش یهو بی دلیل مرض داشته سر سنگین بوده؟؟؟؟))

یه دختر جمعه 10 آبان 1392 ساعت 18:09

چرا من اون یکی پست نمیتونم کامنت بزارم

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 17:23

شادی جون من دارم میرم بیرون اما وقتی اومدی میام ببینم هستی یا نه

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 17:12

نارین جون گفته بودی بگم پخخخخخخخخخخخ

ولی راستشو بخوای یکی بدجوری بهم پخ گفت و منو ترسوند. یکی از خونه هایی که دکورش واقعا ترسناک بود، یه نفر کنار در روی صندلی ولو شده بود و بی حرکت وایستاده بود، طوری که ما فکر کردیم عروسکه
آخه خیلی پیش میاد که عروسک و مترسک هم می ذارن روی صندلی کنار در
ولی تا من و پسرم بهش نزدیک شدیم، یهو پرید و ما رو ترسوند
من که زهره ترک شدم

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 17:05

توی کامنت قبلی به جای دیروز نوشتم اون روز

یه خورده خواب آلودم. دیشب جوجو خوب نخوابید و همه اش سرفه می کرد و آب بینی اش هم آویزان بود و نتونست خوب بخوابه. هرچند وقت یکبار داد می زد ممال، یعنی دستمال (برای گرفتن بینی اش)
برای همین امروز نبردمش مهد و خودم هم خونه موندم

گلریز جون من از دو ساعت دیگه به بعد آماده ام برای بحث تند تند کارهامو انجام می دم و میام
اگه خواستی بیا

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:58

روز 31 اکتبر توی مدارس و مهدها هم جشنه و بچه ها معمولا لباس خودشونو می پوشن و می رن. بیشتر معلمها و مربی ها هم لباس می پوشن و برای اینکه سورپرایز بشه، هیچکدوم از قبل نمی گن که روز هالووین قراره چی بشن
مثلا معلم پسر من امسال جادوگر شده بود و معلم دخترم شعبده باز شده بود. مربی مهد پسر کوچیکه ام هم فقط یک ماسک گذاشته بود و موهاشون به شکل ترسناکی درآورده بود
بچه ها می گفتن که یکی از معلمهای مدرسه شون (هر دو تا بچه من یک مدرسه می رن و ابتدائی هستن) زندانی شده بوده و یکی از شاگردهاش هم پلیس شده بوده و اون پسره خیلی ذوق زده شده بوده که پلیسه و معلمش زندانی
توی اداره ها و شرکتها هم بعضیها با لباسشون میان
من اون روز نرفتم سر کار، ولی دو تا از همکارهام که دو تا دختر جوان هستن گفته بودن که با لباس هالووینشون میان
صبح هم که رفتم بانک، کارمند بانک لباس هالووین پوشیده بود

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:53

کانادا خیلی به هالووین اهمیت می دن، بعد از کریسمس مهمترین جشنشونه
مخصوصا بچه ها عاشقشن و از یک ماه قبل روزشماری می کنن تا 31 اکتبر بشه
اون روز تقریبا همه بچه ها و خیلی از بزرگترها لباس مخصوص می پوشن و صورتهاشونو رنگ می کنن و خودشونو به شکل ترسناک درمیارن، البته بعضی ها هم پرنسس می شن یا پلیس و پرستار و ...
بعضی از خونه ها شب که می شه به اونهایی که میان در خونه شکلات می دن. درست مثل قاشق زنی خودمون می مونه. این خونه ها معمولا از چند روز قبل ورودی رو دکور می کنن. همون کدو تنبلی که مهسا گفت و توش شمع می ذارن و چیزهایی مثل سنگ قبر و دست و پای بریده و تار عنکبوت و حیوانهای ترسناک عروسکی استفاده می کنن تا شکل ترسناکی به ورودی خونه شون بده
بعضیها دوستان و فامیلو دعوت می کنن و شام می خورن و بعد می رن قاشق زنی. بقیه هم لباسهاشونو می پوشن و هوا که تاریک بشه، توی خیابونها پر می شه از مردم که همه لباسهای عجیب و غریب و ترسناک پوشیدن و از این خونه به اون خونه می رن و در می زنن و شکلات و تنقلات می گیرن

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:46

بانو جان
ممنون که اینجا رو گذاشتی برای بحث های آزاد

دوستان خوبم
باکلاس چیه؟ من اشتباهی افتادم قاطی باکلاسها، وگرنه دهاتی ام و همیشه دهاتی خواهم بود
مامان بزرگ هم که هستم، پس می شم یک مامان بزرگ دهاتی
از اونهایی که روسریشونو می بندن پشت سرشون و کلیدشونو از گردن آویزان می کنن و پولهاشونو هم می ذارن لای جوراب

فکر می کردم هالووینو هم الان ایران همه می شناسن ولی بعدا یادم اومد اون ولنتاینه که خوب می شناسنش

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:19

بانو جون اون ور نوشته بودی
منم به شددددددددددت با ورژن جدید یاهو مشکل دارم. یاهو هربار آپدیت می کرد بهتر می شد. الان افتضااااااح شده.
منم از هردو ایمیلم فیدبک فرستاده م قبلا. ظاهرا روزی سه تا می شه فرستاد. الان می رم 6 تای دیگه هم می فرستم.

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:14

ممنون بانو

به مالطف داری که مارو جزی ازخودت میدونی

این ادعای خدایی حسنا کجاست که ایه نازل کرد؟

پست 36
نوشت دهن کثیفتون را ببندید وگرنه فلان میکنم
بهمان می کنم
من که خوندم

نارین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:30

ای وای
همین مونده بود فقط
اونوقت یه دستور میده ما نصف میشیم از وسط

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:26

یزدانی جان تا الان که با متانت و وقار و صبوری و ... شده معصوم پونزدهم. بعید نیست تو مرحله ی بعد غول رو بکشه بشه خدا.

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:17

تو روحت
بانو
حالا جدی میگم
چرا حسنا لحن خدایی گرفت
فردا پس فردا ادعا نکنه من خدایان هستم
فرعون هستم
الهه زن دومی ها
باور کن جدی میگم
ازت بدم میاد زنیکه آویزون زندگی خراب کن

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 13:30

آخ آیناز جان راست می گی! اون جا چه خبره!
همه ش فحش و فحش کاری و حرفای زشت... و جالب این جاست که کامنت گذارها خودشون با هم دعوا دارن. آدم رغبت نمی کنه بمونه و کامنت ها رو بخونه.
فضای سالم و خوب و آروم این جا رو مدیون مدیریت خوب بانو هستیم. حتی با این کامنت دونی باز همه چی رو خوب مدیریت می کنی بانو جون. ممنون. آدم تا وقتی مقایسه نکنه عمق فاجعه رو نمی فهمه و متوجه نوع آرامش و استدلالی بودن این جا نمی شه.

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:32

نه نه مینو جون پیست هاش منظورم نیست
کامنت گذارهاش اصلا رعایت ادب ونمیکنن
به بدترین شکل طرف ومیکوبن

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:57

غنچه
جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:53
مهم نیست کدوم وبلاگ آمار بیشتر و مخاطب بیشتری دارد
مهم اینه که در این مبارزه قدم برداریم
و اینکه چه کسی از اون یکی موفق تر شده
باز هم این مسئله نیست که بخواهیم تمرکزمون رو این موضوع بگذاریم
هدف کلی مبارزه با روابط موازی و وبلاگ هایی در همین مضامین هست
قبلن هم گفتم باز هم میگم هر کس به نوبه خودش حتی انداک شاید یک ذهن آگاه می کنه و همین کافیه
و مشکلی که من برای همسران اول دیدم و یک نقطه ضعق وبلاگ شامل می شد
حس برتری جویی بود که بین نویسنده های وبلاگ وجود داشت
هر کسی می خواست از اون یکی محبوب تر باشه بین مخاطبین که همین امر باعث شکست وبلاگ شد
نبود صمیمیت و اتحاد در بین سه نویسنده اون وبلاگ از بین برد نه چیز دیگه و کس دیگری
بهتر این اتفاق در بین وبلاگ ها با نویسنده های دیگر نیوفته دوباره حس برتری جویی باشه و هر وبلاگی که بیشترین مخاطب داره برنده است
اینجا مسابقه نیست که وبلاگ پر مخاطب برنده یا بازنده باشد
به قول پریناز جان هر کسی یک ادبیات نوشتن و یک مخاطب خاص خودش دارد
و اینکه سلیقه مخاطبین به کدام وبلاگ بیشتر است نشاندهنده ضعف دیگر نویسنده ها نیست
ما فقط باید تمرکزمون رو هدف مبارزه با تعدد زوجات و آگاه کردن نسل جوان جامعه باشه

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:57

غنچه
جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:29
بانو جان
دیشب که من اومده بودم کامنت میگذاشتم شما نبودید
ولی هیچ کس وجود و تاثیر وبلاگ شما رو بر افکار عمومی علی الخصوص دختران جوان نمی تونه انکار کنه
من بار ها گفتم مدریت خوب شما و تیزبین بودنتون باعث شد این وبلاگ پا برجا بمونه و کار هر کسی نیست
شاید اگر هر کسی این وبلاگ می زد ولی توانایی حفظ وبلاگ نداشت همه چی از همون ماه های اول از بین میرفت
حفظ وبلاگ و پست های موشکافانه شما باعث شد در صد بالایی از دختران از وجود وبلاگ سراسر دورغ و داستان پردازی حسنا باخبر بشوند
که این همون هدفی هست که در همه دختران و زنان خیانت دیده و ندیده وجود دارد
این مبارزه با تعدد زوجات هست همه ما تو یک جامعه زندگی می کنیم و مرگ فقط برای همسایه نیست
همه ما توی یک کشتی زندگی می کنیم و اگر هر کسی یک گوشه کشتی را سوراخ کند مطمئن باشید همه مون با هم غرق می شیم
زنان بازیچه دست هوسوبازی مردان می شوند
چه اون کسانی که خیانت و درد می بینند چه زنانی که به خاطر فقر حاضر به این کار می شوند
هر دو دسته آسیب می بینند و مثل یک بیماری واگیر دار در جامعه پخش می شود
به جای اینکه ما زن ها از هم انتقاد کنیم بهتر هر کدوم دست بکار بشویم در همین دنیای مجازی هر کسی به نوبه خودش با این ناهنجاری اجتماعی مبارزه کند
و از بانو عزیز که پنجره نو از ظریق مبارزه نوین این وبلاگ راه انداخت سپاس گزار هستیم
هر کسی یک شیوه برای مبارزه دارد این هم یک مدل هست و مخاطب خاص خودش دارد
و تا حالا که موفق بوده و امیدوارم با اتحاد در دنیای مجازی روابط موازی در دنیای واقعی به حداقل برسانیم تا دختران جوان ساده گول وبلاگ هایی همچون حسنا را نخوردن و فکر نکنند یک زندگی مرفه و یک همسر عاشق با خراب کردن یک زندگی در انتظار آنهاست
متاسفانه این خانم به شدت دچار بیماری هستند و مشکلات روحی اعم از توجه دیگران محرومیت هایی که در کودکی کشیده به دنیای مجازی پناه آورده
بهتر فرهنگ استفاده صحیح انتزنت یاد بدهیم تا دختران ساده فکر نکنند می توانند حرف هر بیمار روحی که فقط یک لپ تاپ و خط انترنت دارد باور کنند و زندگی هاشون بر اساس باور های آنها بسازند
تقدیم به بانو عزیز که افق تازه در دنیای انترنت به وجود آورد

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:54

آیناز من نخوندمش... چون نیمه شب بود و می خواستم بخوابم.
پست آخرشو خوندم و حرف زشتی توش نبود.
منم با حرف های زشت مخالفم. وبلاگ شراره پاره پاره رو هم به این دلیل نمی خونم. یه بار رفتم و پر از حرف های زشت بود.
من فکر می کنم هیچ کسی مثل حسنا محبوب نیست بین زن های دوم و اونم به خاطر همین وجه تمایز خیالیه. نفس و کبوتر و شراره و پری خود به خود منفورند. دیگه زدن ندارن.
اما دیدم خیلی از زنانی که صد در صد مخالف خیانت و دو همسری اند حسنا رو لینک کردن.
عجب موجودیه این حسنا ها... واقعا کار هر کسی نیست که زن دوم باشه و کاری کنه که تو همچین وبلاگ هایی لینک بشه. با این که خواننده ش هم نیستن.

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:22

مینو جان من اززن دومی های وبلاگ نویس خوش نمیاد

خیلی حرفهای رکیک به کارمیبرن

من خوشم نمیاد

من وبلاگ همسران اول هم یک مدت میرفتم کامنت هم می زاشتم چون خودم یه جورایی بااین مسئله ی خیانت درگیر بودم
ولی بعد ازاینکه مسئله ی سوگند پیش اومد ویکی یکی اومدن ازحسنا معذرت خواهی کردن
حالم گرفته شد
من بیشتر برای نوشیده مینوشتم
دوست داشتم اونجا هم باشم اما دیدم ازیه خائن معذرت خواهی شدیه جورایی اعتمادمو بهشون ازدست دادم

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 01:40

خاتون جان من ندیده بودمش تا امشب...

خاتون جمعه 10 آبان 1392 ساعت 01:29

مینو این وبلاگ که نوشتی اولین وبلاگی بود علیه زنهای دوم
دیگه بعد اومدن بانو مخالفان اومدن اینور
حتی فک کنم نوشیده بود یا سوگند دربارش پستم نوشتند و حمایت کردن

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 01:07

این جا که دیگه بحث آزاده. نه؟
دیدم یکی دو تا وبلاگ این جا رو لینک کرده بودن.
و از همه جالب تر این که چشمم خورد به این جا:
http://zanhe205.persianblog.ir/

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 01:04

نمی دونم ایناز شاید رو سرشونم بزارن، خوردنی ها و نوشیدنی های خاص هم فکر کنم داشته باشن
باید منتظر شادی باشیم که در این موارد بهمون توضیح بده ، اطلاعاتون بره بالا

جواب سوالت 20

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 00:55

نمیدونم شاید اونی که تومیگی درمورد کدو تنبل درست باشه فردا که شادی دوست باکلاس ما اومد میگیم واسمون توضیح بده چی هست یکم اطلاعات مون بره بالا

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 00:34

ایناز کدو تنبل سرشون می زارن ؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر نکنما ، توش رو خالی می کنن و چشم و دهن اینا درست می کنن براش و توش شمع می زارن

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:50

آیناز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:43

کدو تنبل هم میزارن سرشون البته خالی میکنن میزارن

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:38

عزیزممممممم

ما رو باش !
پست باز کردیم درباره همسران اول و مسائل مهم روز صحبت کنید، بهم پخخخخخخخخخخخ می کنند

گلریزخ پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:33

خوب شدی توضیح دادی نارین وگرنه جاهل میموندم

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:31

یه جشنیه که ملت میرن همو می ترسونن
هی میگن پخخخخخخخخ
پخخخخخخخخخخخخخ
البته پخ پخ مال منه ولی لباسای ترسناک می پوشن و همو می ترسونن با لباسا

گلریز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:29

اره. هربار میبینمش کلی کیف میکنم
اقا این شادی چه قد باکلاسه. هالووین چی بید؟؟؟

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:27

کاش به شادی می گفتم یه پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ از طرف من کنه

آیناز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:13

شادی رفت جشن منم هستم گفت امشب نمیاد

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:12

میسی میسی خجالتم میدین

اینجا تا دلتون می خواد نوشابه باز کنید، چای و قهوه بخورید، لبای پروتزیتون را به رخ هم بکشید

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:04

همون موقع

گلریز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 23:01

مریم خانم و شادی جان من اینجا منتظرم برای بحث. بفرمایید

گلریز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 22:59

بچه پرو با اون دندونات کی اومدی اول رو زدی

غصه نخور. تو یه جایی کامنت داری که هیشکی نداره.
تو پست ثابت

نارین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 22:49

اول

اینم جایزه ات

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.