ربطی به جریان اون روز نداشت و بحث به خاطر خودمون بود. نه دیگران یا حرفهاشون . شاید به این دلیل بود که من تمام روز آروم بودم حرف نزده بودم و گریه نکرده بودم و یک چیزی مثل همین خشم اژدها در وجودم وجود داشت که سر حرفهای بیخود شعله ور شد .
یکی از مواردی که من خیلی روش حساس هستم و برام یک خط قرمز هست و اصلا نمیتونم تحمل کنم ، قضیه دست بلند کردن شوهر روی زنش هست .اصلا برام قابل قبول و پذیرش نیست و نمیتونم بگم عصبانی بود حق داشت یا حتما حرفها باعث شده واز این قبیل . فکر میکنم هر حرفی هم باشه باز هم یک جوابی داره و میتونه جواب بده نه اینکه از دستش استفاده کنه . این خط قرمز من شدیدا به آقایون برمیگرده . یعنی اگر یک خانومی شوهرش رو بزنه ، میگم کار درستی نبوده . نباید میزده ولی در کل یک جایی برای توجیه میذارم . میرم روی این بحث که خشونت کار درستی نیست و باید ترک بشه و حالا اتفاقی بوده افتاده ... از این صحبتها .
ولی اگر برعکس باشه و آقا دست درازی کرده باشه هم موضوع سخنرانی علیه خشونت پیش میاد هم موضوع اون خط قرمزه که اصلا نمیتونم تحمل کنم . این دو بار که این اتفاق از طرف خانوم اولی افتاد ، به جرات میتونم بگم راضی تر بودم تا این که خدای نکرده همسر دست بلند میکرد . اگر این کار رو میکرد کاری نداشتم که چقدر با خانوم اولی مشکل دارم و یا مقصر بوده یا نبوده . کار همسر به نظرم از قتل هم بدتر میومد . به خودش هم از روز اول گفته بودم این موضوع برام قابل بخشش نیست.
دوران بچگی یادم میاد هیچ وقت از مامان بابا کتک نمیخوردیم . نه من نه خواهرام . از بابا که اصلا . شاید مامان هر از گاهی که حتما حقمون هم بوده پشت دستی پیچاندن گوشی و از این قبیل نثارمون کرده باشه ولی بابا نه .داد میزد دعوا میکرد ولی کتک نمیزد . بین مامان بابا هم خدا رو شکر چنین موردی نبوده . اگر هم خدای نکرده بوده ، ما که ندیدیم ونشنیدیم .
بین دعوا زبون تلخ و گزنده من به راه افتاده بود . فکر میکنم اثر آرامش بخش از بین رفته بود و بس که حرف شنیده بودم و هیچی نگفته بودم سیم پیچی مغزم قاطی کرده بود و هر چی حرف تلخ و نیش دار بلد بودم نثار همسر میکردم . نه این که حرف توهین آمیز بگم ولی به قول خود همسر کنایه هات از صد تا بد و بیراه هم بدتر بود . همسر مرتب تکرار میکرد داد نزن حرف نزن یواش مردم میبینن زشته . دعوا رو روانشناسی کرده بودم که تو فقط وقتی به من میرسی یادت میاد مرد هستی و شوهر هستی و غیرت داری و کنترل داری و هر عقده ای که داری سر من خالی میکنی و ...... بقیه اش بماند . جمله ای گفتم که گویا اون هم خط قرمز همسر بود و یا شاید خسته بود عصبی بود . در هر صورت نمیدونم . تا حالا همسر دست روی من بلند نکرده بود که این کار رو کرد.
چند باری داد زد بس کن و من هم داد زدم نمیخوام خسته شدم بازم میگم چکار میخوای بکنی؟ گفت میگم دهنتو ببند و با پشت دستش محکم زد تو دهن من . اون سریاله بود میگفت کاری نکن این چهار تا استخون رو روی صورتت خورد کنم . دقیقا چهار تا استخونش خورد به بینی و دهنم و دردی گرفت که داشتم میمردم . این رو به سر دردی که داشتم هم اضافه کنید و درد ضربه به لب و بینی که خیلی بده.
چند ثانیه بیشتر نشد که از شوک خوردن اون ضربه محکم در اومدم داد زدم منو میزنی ؟ تو با چه جراتی دست روی من بلند میکنی و تبدیل به یک حسنا معترض شدم . همون موقع همسر با هر بدبختی بود یک گوشه نگه داشت و گفت ببخشید . میخواست جهت رفع و رجوع من رو بغل کنه . گفتم نمیخوام به من دست نزن دیگه تموم شد . اصلا یک ثانیه تو رو تحمل نمیکنم از الان خداحافظ. خودم با تاکسی میرم خونه اسم من رو هم نیار .
میخواستم پیاده بشم که به لطف قفل مرکزی (این اختراع بیمورد ) نتونستم و همسر هم عصبانی شد راه افتاد و گفت داد بزن تا صدات بند بیاد . در جواب اصرار و اعتراض مدام من که نگه دار من با تو نمیام ، یک غلط میکنی بشین سر جات نثارم کرد .
نگاه کردم که با اون ضربه از دهن و بینی ام خون نیومده باشه . دریغ از یک قطره خون ناقابل که بهش استناد کنم . نمیدونم چطور بود با ضربه به اون بدی یک قطره خون هم نیومد . فقط لبم ورم کرده بود .حسنا بانو که من باشم در اون موقعیت به هیچ چیز جز انتقام فکر نمیکردم . من از خانوم اولی یا حتی بهار حاضر بودم بخورم اما همسر چنین خط قرمزی رو نشکنه و این کار رو نکنه .چون بارها و بارها گفته بودم و خودش میدونست چقدر بدم میاد .
همسر پشت چراغ قرمز ایستاد گفتم باز کن پیاده بشم . محل نذاشت .من هم نامردی نکردم شیشه رو آوردم پایین و گفتم باشه از اینجا میرم . تا از پشت سر بخواد من رو بکشه تو ماشین نصف هیکلم بیرون بود . آخر هم حریف نشد به هر بدبختی بود از پنجره ماشین پریدم . چون اون هم از پشت سر سعی میکرد من رو بگیره ، بد جور پریدم . دست و زانوم هم زخمی شد . مانتوم هم از بس که کشید درزش باز شد ولی موفق شدم بپرم. به قول نلی جون که براش تعریف کردم گفت من تا حالا فکر میکردم تو دختر آروم و مظلومی هستی و نمیدونست که از این کارها هم بلدم
تمام روز گریه نکرده بودم و برای آدمی مثل من که اول از همه اشکهاش سرازیر میشه ، عجیب بود که تونسته بودم کنترل کنم .اون موقع تازه گریه ام شروع شده بود. آقا پلیسی که شاهد ماجرا بود حتما فکر کرد این داره من رو میدزده که گریه میکردم و از ماشین پریدم .اومد جلو و ول کن نبود. مدارک رو گرفت و به همسر گفت بزن کنار . به 110 اعلام وضعیت کرد اومدن گفت مورد مشکوکه . همسر میگفت خانوممه . من یک کلمه حرف نزدم تا حالش گرفته بشه . دوسه بار گفت چرا هیچی نمیگی ؟ من تمام بغض و اشکی که تا اون موقع توی دلم مونده بود ریختم بیرون و ایستاده بودم به اشک ریختن .پلیس هم اصرار داشت باید صد و ده بیاد تکلیف رو روشن کنه . همسر هم قاطی کرده بود برای چی . اون هم لج کرد گفت چون جواب پلیس رو میدی تکلیف این خانوم هم معلوم نیست و اصلا حاضر نبود حرف همسر رو گوش کنه . یک مامور با موتور اومد . همسر گفت که خانومم هست و یک کم مشکل پیش اومد . معنی یک کم مشکل رو هم فهمیدیم گفت کی ثابت میکنه شما با این خانوم چه نسبتی داری ؟ برای چی از ماشین پریده ؟ همسر هم عصبی شد گفت من چه میدونم دعوامون شد گفت نگه دار گفتم نه لج کرد پرید پایین شما هم وقت گیر آوردین بازخواست میکنین؟ اون هم عصبانی شد گفت باید بریم کلانتری تکلیف شما روشن بشه .همسر به من گفت تو چرا یک کلمه حرف نمیزنی ؟ نه جواب منو میدی نه جواب پلیسو میدی. بگو جریان چی بوده . وایستادی گریه میکنی فکر میکنن چه خبره . از من سوال کرد شما خانومش هستی دعواتون شده ؟ نمیتونستم بگم نه . تا اونموقع زبان باز نکرده بودم مجبور شدم بله رو بگم . گفتم بر حسب اتفاق شناسنامه هم همراهم هست . همسر به حدی حواسش پرت بود تا اون موقع یادش نبود شناسنامه ام تو کیفمه و برای نشون دادن یک چیزی برده بودم خونه پدر شوهر .با کارت ملی همسر مطابقت کرد دید راستی راستی زن و شوهریم . یک کم نصیحتمون کرد تو خونه دعواهامون رو بکنیم خطرناکه اگر از اون ور موتور رد میشد که میزد و از این قبیل حرفها. تمام ماشین رو همگشت که مورد مشکوکی توش نباشه .یک قبض جریمه تپل هم نصیب همسر شد و رفتیم . گفت همینو میخواستی ؟ گفتم ببین دهن باز کنی میرم پایین سوار تاکسی میشم .
همسر هم دید واقعا نمیتونه دهن باز کنه . بینمون قهر و سکوت برقرار بود . نزدیک خونه رسیدیم . گفتم سر خیابون نگه دار من خونه نمیام .میخوام از این آژانس یک ماشین بگیرم برم ترمینال امشب شده تا صبح اونجا بمونم یک سواری میگیرم میرم شمال تا تکلیفم رو روشن کنم . من تحمل ندارم . همسر گفت بیا برو ماشین خودت رو بردار برو. داد زدم من عصبی هستم نمیتونم تو جاده رانندگی کنم . گفت صبح برو .گفتم همین که گفتم میگم نگه دار . کاری نکن در حال حرکت از پنجره بپرم . همسر نگه داشت به این بهانه که من رو ساکت یا به عبارت ساده تر ، خر کنه . گفتم اول باید در باز بشه بعد من حرف گوش کنم . تا در رو زد من مثل تیر از کمان پریدم و در جهت مخالف شروع کردم رفتن به طرف آژانس . همسر هم پیاده شد دنبال من و کار به اینجا رسید که من با اون کفشها ی ناراحت میدویدم و همسر هم دنبالم و میگفت حسنا تو رو خدا وایستا نکن زشته تو منو کشتی . در آخر چون کفشهام ناراحت بود ،رسید و من رو گرفت . ناگفته نماند خودم هم زور و حال دویدن بیشتر نداشتم خوب شد من رو گرفت . بغلم کرد قلبش به حدی میزد که حس میکردم داره از جا در میاد گفت حسنا چته من آخر از دست تو سکته میکنم . دلم سوخت چون قلبش بدجور میزد قیافه اش معلوم بود بدتر از من داره از حال میره . حرف نزدم. گفت بیا بریم وسایلتو بردار خودم میبرمت شمال .من هم وسط خیابون ول کن نبودم گفتم نمیخوام تو منو زدی من اصلا نمیخوام همراه تو بیام و ...... بالاخره اون کلمه غلط کردم که منتظرش بودم رو شنیدم و راضی شدم بریم خونه.
لازم به توضیح نیست که وقتی رسیدیم همسر از هر گونه کلام و حرکتی که منجر به خر کردن من بشه استفاده کرد و معذرت خواهی و نفهمیدم چطور شد و از این قبیل حرفها . من هم یک سخنرانی طولانی کردم که بار اول و آخر باشه و تو میدونی این یعنی قتل یعنی هیچ راهی نیست یعنی مرگ یادت باشه . هیچوقت یادم نمیره تا بمیرم این کارت رو فراموش نمیکنم .این دفعه دلم سوخت یادت باشه دوباره دلم نمیسوزه و ساعتی مشغول بیان افکار و عقاید بودم همسر هم چاره نداشت گوش کنه و معذرت هم بخواد .
کار بتادین زدن به اقصی نقاط آسیب دیده از چنگ خانوم اولی و خراشهای پریدن از ماشین و خریدن ادا و ناز بنده هم به سلامتی تموم شد . همسر گفت من موندم تو چطور پریدی پایین ؟ به سرت بزنه بدجور خل میشی .منو به غلط کردن انداختی . گفتم پس یادت باشه منو خل نکنی که این یک مورد اصلا جای حرف نداره . مراقب دستت باش
این ماجرای از پنجره پریدن من را یاد فیلم صمد می اندازد که از دهات آمده بود شهر نمی دانست چه جوری پیاده شود از پنجره بیرون می آمد.
این پست حسنا را خواندم یاد صمد افتاده بودم
چه چیزی توی شناسنامه اش را میخواست نشون پدرشوهرش بده؟! صفحه دوم را؟
لایک نارین
من اصن قضیه ی حسنا واسم از نقد و این داستانا گذشته..بنای این داستان یعنی بیماری همسر اول دروغه..کدوم بیماری؟؟!!!..این قضیه هزار بار اینجا بررسی شد..خواستگاری همسر اول دروغه..بیماری همسر اول دروغه...این داستان واسه من تا تهشم دروغه..داستان رو همین دو تا اصل میچرخیده دیگه...حسنا دیگه آب از سرش گذشته مگه بچه ی چهارسالست که بشه دروغگویی رو از سرش انداخت..این دیگه وضعش همینه ...منتها این وبلاگ واسه اون دسته آدم های احساسی هست که با خوندن چاخان های بهروز خالی بند وبلاگستان به نحوه ی زندگی این آدم غبطه میخورن که میان کامنت میذارن خوش به حالت ماها که ازدواج درست و درمون کردیم اینطور نیست وضعمون..باورم نمیشد هست یه همچین ساده هایی که اینهمه تناقض رو نمیبینن اما خب کامنتا رو خوندم دیدم بعله هستن...واسه اون دسته ای هست که شاید الان شرایط سختی رو تجربه میکنن بنا به هر دلیلی و ممکنه زندگی حسنا رو راه گریزی بدونن از شرایط سختشون غافل از اینکه 98% نوشته ها دروغه..طرف تو همه چیزش شکه..اگه آدم بخواد بررسی کنه کلا این آدم تا به حال خیلی از مسائل رو حتی
تجربه هم نکرده و علت دروغ های ناشیانش هم اینه که ندیده..صرفا یه چیزایی شنیده میاد تعریف میکنه و میره..خودش هم به درک..اما شماها که پا میشید میرید میخونید سرکارتون نذاره با حرفاش..شماها که میخواید راه ایشون رو امتحان کنید..طرف خودش رو هواست..سرکار نرید با چاخانای این ..آدم یه کامنتایی میبینه که مغرش سوت میکشه..اگرچه بعضی از کامنت های عجیب و غریب که خیلی ذوب شده ی راه حسنا هستن و بی نام و نشان توشون شکه و نباید زیاد جدی گرفته بشه..اما خب دیگه..پست بعدی هم میخواد جلب ترحم کنه برامون و طبق معمول یه سری چاخان تحویل ملت بده و بره پی کارش..شما اصن واسه نمونه خودت وسط خیابون شیشه ی ماشینو بکش پایین به جای در از پنجره خارج شو...مگه پنجره مثه دره که شما پاتو بذاری رو زمین..از پنجره خارج شدن کلی تقلا کردن میخواد اونم نصفه بدنت توی ماشین میمونه و طرف خیلی راحت میتونه بگیرتت و نذاره خارج شی...مگه مجموعه تردستی های کریس آنجله که طرف بلغزه یهو سر و بدن و دست و پاش از پنجره ی ماشین خارج شه...اگه تو فیلما احیانا دیدید ملت تو تصادفات از پنجره خارج میشن و اینا..چون ماشین له و داغون شده..چپکی افتاده کف خیاباون یارو خودشو زخمی و زیلی میکشه رو آسفالتا..نه وسط خیابون در رو ول کنه از پنجره خارج بشه..شما خودتون عملی امتحان کنید اگر بعد از یه ربع تقلا با تور نگرفتن بردنتون تیمارستان اسم منو بذارید حسنا..اسگولمون کرده..یه چیزی راجع به قفل مرکزی شنیده اومده داستان سرهم کنه سوتی داد رفت..
بعد شماهایی که ماج و اینا میفرستید واسه حسنا...یکی با دوست پسراتون یا همسراتون چند ماه پنهانی رابطه داشته باشه و برن شمال و انیا شما وقتی متوجه میشی ماچش میکنی طرف رو؟؟؟!!..شماها توی دنیای واقعی هم اینقدر با محبتید؟؟!!..دوست پسر دوستم با یکی از دوستای دیگم که تو اکیپمون بود دوست شده بود..دوستم فهمید واکنشای خودش به کنار تا ماها فهمیدیم پوست سر ماها رو هم کنده بود که دختره رو از فیض بوقامون پاک نکرده بودیم..
تو زندگی واقعی همینه پریناز جان.
همینایی که الان اینطوری می گن، تو زندگی واقعی هم از مردک فرار می کنند و هم از حسنا.
مرسی که هر دو سه شب یه بار با یه کامنت جامع یادمون می کنی
به اون دوستت ایمیل بزن، بگو می بینم واسه ... کامنت گذاشتی
من نمیدونم ماشین آقای همسر چی هست ولی این تعریف قفل مرکزی هست :
central locking allow the driver or front passenger to simultaneously lock or unlock all the doors of an automobile or truck, by pressing a button or flipping a switch
احتمالا ماشین آقای همسر تک هست و کارخونه فقط برای ایشون ساخته که فقط از طرف راننده میشه تمام درها رو قفل کرد. دیگه باقی قضایای از پنجره بیرون پریدن و دویدن تو خیابون و در آغوش گرفته شدن توسط همسر در وسط خیابون و گیر دادن پلیس هم از یه فیلم دزدیده فقط آخرش رو یادش رفت اضافه کنه که آخرش همسر جلوی همه بوسیدتش و همه تو خیابون دست زدن براشون و سوت کشیدن. واقعا با این دروغها چی رو میخواد ثابت کنه؟
من تعجبم از خیلی زنهای متاهل هست که میرن وبلاگش و قربون صدقه میرن و کارش رو تایید میکنن. یعنی میخوام به این خانومها بگم اگه روزی روزگاری خودتون هوو دار شین چی ؟ در کنار هوو با خوبی و خوشی زندگی میکنین ؟ اگر بر فرض محال خانوم اول رضایت هم داده از ته قلبش نبوده و از روی زور و اجبار همسرش بوده. یعنی همسر این خانومها بیاد و بهشون بگه باید رضایت بدی من زن دوم بگیرم این خانومها دیگه اوکی میشن و با هووی جدید تو یه خونه زندگی میکنن که توقع دارن خانوم اول با حسنا گل و بلبل باشه ؟ واقعا چی فکر میکنن باخودشون این خانومها.
این خانمها مثل یک داستان بهش نگاه می کنند.
گفتم که اصل موضوع را هم یادشون رفته. دزده اومده تو خونه طرف، می گه بیا با صلح و صفا زندگی کنیم. وقتی طرف داد می زنه و می خواد بیرونش کنه،
حرف این خانمها مثل این است که می گن وای چه صاحبخونه بی تربیتی خشنی، این آقا به این خوبی و مودبی می گه بیا با آرامش زندگی کنیم. صاحبخونه چرا داد می زنه؟ پرخاشگره؟ بیماره؟ و هزار تا انگ دیگه.
و البته دزده خیلی مودب و آرومه. دائم هم تکرار می کنه بیا در آرامش زندگی کنیم. حیف که صاحبخونه ...
فانوسک
شاید حسنا تو این ماجرا صندلی عقب نشسته بوده که به خاطر قفل مرکزی نتونسته در رو باز کنه و وقتی هم از پنجره پریده بیرون همسر نتونسته جلوش رو بگیره و فقط دستش به مانتوش رسیده!؟
اینم یکی از شرط های خانوم اول بوده که حسنا نباید تو ماشین کنار همسر بشینه؟
آخه همسر سرشناس هست و همه میشناسنش نمیشه که یه زن غریبه رو بنشونه کنار دست خودش تو ماشین عروسک که تو تهران تک هست :)) آبروشون میره
راستی پلیس چرا همسر رو نشناخت؟ حتی وقتی اسمش رو تو شناسنامه دیدن باز هم نفهمیدن با چه آدم سرشناسی طرف هستن؟
فانوسک
http://qapdarya.blogfa.com
دریاجان ماجرای جالبی اززن دوم بودن نوشته
بعد از ماجرای عفیفه من یکی توبه کردم برم وبلاگ کسایی که به نوعی میخوان از این کار طرفداری کنن یا یه جور توجیه کنن و برای کار این زنای دوم دلیل و توجیه بیارن
کسی که خانواده داشته باشه وقتی هم مطلقه شد هیچ وقت به خودش اجازه نمیده بره تو زندگی یک زن دیگه.چه اونی که همسر اولش بددهن و ... بود چه اونی که همسر اولش فوت شده باشه.اونی که با تربیت صحیح بزرگ شده باشه میدونه ویرون کردن زندگی یکی دیگه خیلی بده.حتی اگه اشتباهی وارد این رابطه سه ضلعی بشه زود به خودش میاد و از این رابطه میاد بیرون.کاری که حسنا نمی کنه اما نازی اینکارو کرد.
لطفا برای امار وبلاگتون از اینجا استفاده نکنید.(با اجازه بانو.ولی واقعا برام سخته که یکی دلیل زن دوم شدن این زنان رو برام توجیه کنه و من برم بخونم و بخوام بحث کنم.هر بحثی باشه همین جا هستم ولی جای دیگه نیستم)ولی این که جواب کامنت بچه های اونجا رو خود مدیر وبلاگ کپی کنه و بیاره اینجا برای من یکی قابل قبول نیست.اگر حرفی هست همونجا بزنید (البته اگه کامنت دوستان تایید شده باشه)
موافقم نارین جان!
بانو از این حرفها گذشته این "چای گرم کن" ات خوجگله
واسه ماها که چسبیدیم به لپتاپ خوبه.
منظور از این عکس چی بود؟
قابل شما را نداره. چه عجب یکی ازش تعریف کرد
مارال پ عزیز
منم دوست دارم اون کلمه زن دوم حذف شه به خاطر همینم اینجا کامنت میگذارم ولی بالاخره باید یک تصمیمی بگیره
امیدوارم نویسنده وبلاگ حسنا تصمیم خوبی بگیره
چون این وبلاگ نوشته و گفته من زن دومم و یک زندگی ایده آل نشون داده کاریش نمیشه کرد
همین جوری که نمیشه وبلاگ ول کنه بره باز هم اگر ول کنه بره بهتر از این که همین جوری به شکل زن دوم ادامه بده چون الان 100 نفر گول خوردن بعدن 200 نفر گول می خورن یا بیشتر
من خیلی دوست دارم با عزت نفس این آدم بیاد بنویسه که من ارزش خودم بیشتر از این چیز ها دیدم تحمل اشک و آه یک زن وبچه را نداشتم الان می خواهم برای خودم زندگی کنم و به همه زن های تنها عزت نفس نشون بده نه اینکه پول به هر خفتی ترجیج بدن
طاهاره۱٠:٥۳ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٢ مهر ۱۳٩۱
الآن هنوز همسرت شبا میاد خونه تو؟عکس العمل خانواده خانم اولی وقتی جریانو فهمیدن چی بود؟
پاسخ:نه طاهاره جون من گفتم یا برو خونه خانوم اولی یا خونه مامانت . فعلا مکافات اون عملی که انجام داده رو پس بده . خانوم اولی که در قهر به سر میبره همسر هم شام میخوره میره خونه مامانش. نمیدونم خانوم اولی فهمید یا نه . اگر فهمیده باشه که حتما میگه خوب کاری کردی بازم بزنزبان
نه طاهاره جون من گفتم یا برو خونه خانوم اولی یا خونه مامانت
غنچه هر چی هم که حسنا بنویسد من زن دوم هستم پشیمان هستم ولی تو این رابطه مانده ام به هزاران زن بی پناه و فقییر این پیام می دهد که با همه این بدبختی هایی که برای همه به وجود می آورند باز هم می شود تو این زندگیها باقی ماند.
مارال جون یعنی شما فکر می کنی نمیشه که در کنار هم در آرامش زندگی کرد و کاری به زندگی هم نداشته باشیم
سلام
دیشب این وبلاگ رو پیدا کردم. گاه گاهی وبلاگ حسنا رو میخوندم و همیشه با خودم میگفتم حرفاش بوی دروغ میده ولی ماشالا اینقد همه تو کامنتا ازش تعریف میکنن و خانوم اولی رو میکوبن که با خودم میگفتم شاید من آدم بدی ام که اینقد حس بدی بهش دارم.
به خدا من نمیتونم درک کنم این زنا چطوری از کار حسنا حمایت میکنن؟ خودشون شوهر ندارن؟ کسی رو دوست ندارن؟ نمیتونن خودشونو جای خانوم اولی بذارن؟
وبلاگتونو که خوندم تازه اصل قضیه رو فهمیدم. واقعا اجرتون با خدا.
البته اون وبلاگ پری و دارا بیشتر اعصابم رو خورد میکنه. حسنا لااقل تلاش میکنه ظاهرا خودشو خوب نشون بده ولی اون دختره خیلی وقیح و بی شرمه. کاش درباره اونم بنویسید.
موفق باشید
خوش آمدید
یکی از دلایلی که ما از حسنا می نویسیم همین چیزی هست که خودتون اشاره کردید. این که با زبان چرب و نرم داره یک ماجرای وحشتناک را زیبا به تصویر می کشه و دیگران را گول می زنه
همین پست های چرت و پرتی که حسنا هر ماه می نوشت الان به حداقل رسیده جای شکرش باقیه
شاید اگه وبلاگ بانو و کامنت های ما نبود همون شیوه قبلش ادامه میداد و به خاطر کامپلکس روحی که داره خودش با داستان نویسی درمان می کرد
ولی الان به خودش اومده و فهمیده هستن کسانی که مزخرفات اون باور ندارند و دیگران آگاه می کنند و بزرگ ترین ترسش اینه که خواننده هاش بفهمند یک همچین وبلاگی هست و دروغ ها و تناقضات پست هاس قبلی شو رو میکنه
وقتی تو پست تشکر مجدد چند بار تاکید کرده و گفته یک نفر هست که میاد مزاحم خواننده های من میشه از ترسی که داره نشات گرفته
یکم به خودش اومده وقتی بهش گفتیم این وبلاگ رو دختر های دیگه ساده تاثیر میگذاره و آرزو زندگی تو رو دارن
داره تو نوشته هاش مراعات میکنه
شاید ترسیده تو دنیای واقعی روی یک نفر اثر بگذاره و یا به خانواده و عزیزانش ظلم بشه
همین که این آدم یکم به خودش اومده نتیجه این وبلاگ با زحمات بانو و دیگر دوستان
حسنا لجباز در وبلاگش نمیبنده چون نمی خواهد ما رو خوشحال کنه و به وبلاگ نویسی عادت پیداا کرده وبلاگ نویسی جزئی از کار های روزمره اش شده کامنت جواب دادن دوستان مجازی به همه اینا عادت کرده و دوست داره این کار
ولی دیگه مزخرفات قبلی که می نوشت نمی نویسه
من نمی خواهم وبلاگ نویسی از حسنا بگیرم ولی دوست دارم یک وبلاگی بنویسه که دختران از این کار نهی کنه و یا یک تصمیمی برای زندگی و وبلاگش بنویسه که اگر دختر و یا زنی تو یک هچمچین رابطه گیر کرده با استفاده از وبلاگ حسنا ره پیروزی یاد بگیره و خودش نجات بده
امیدوارم حسنا به این موضوع فکر کنه و این مدل زندگی بنویسه
غنچه جون،
همه ما تو زندگیهامون مشکلاتی داشتیم. اشتباهاتی کردیم. کمبودهایی داشتیم. هیچ کس نیست که بگه از نظر روحی و روانی بدون کوچکترین کمبود و مشکلی بزرگ شده. مخصوصا که انقلاب و جنگ و تحریم و ... روی چند نسل ما تاثیر زیادی گذاشت.
هیچ کدوممون پدر و مادرهامون با آخرین اصول روانشناسی دنیا ما را بزرگ نکردند. بالاخره یه جاهایی یه اشتباهاتی توی تربیتمون بوده.
اما مساله اینجاست که هرکس سعی می کنه اشتباهاتش را جبران کنه، کمبودهای شخصیتی و رفتاریش را پیدا کنه و اصلاح کنه. تا حد ممکن خودش را بهتر کنه.
حسنا به هر دلیلی این اشتباه را کرده (شخصیتش، تربیتش، خانواده اش .... ) الان می تونه به خودش کمک کنه و از این اشتباه بیاد بیرون. از این همه تحقیر و توهین راحت بشه. نه این که با این توهین ها خودش را جری تر و روحش را زخمی تر کنه.
امیدورام راه درست را پیدا کنه. هنوز جوونه و می تونه زندگی بهتری داشته باشه. چطور می تونه تصور کنه که تمام عمرش به تنش و اضطراب و تشویش و ... بگذره؟
مرسده درست میگه
اگر ماشین قفل مرکزی کنیم سرنشین جلو می تونه از داخل در ماشین باز کنه سرنشین های عقب قفل میشه نمی تونند
قورباغه سبز
من هم دیگه کلافه شدم
وقتی دیدم به لطف بانو می تونم در این وبلاگ حرفهامو خطاب به حسنا و حسناها بگم بدون اینکه سانسور بشه، از این فرصت استفاده کردم فقط با این قصد که شاید حسنا به خودش بیاد و متوجه بشه که چقدر در اشتباهه
امیدوار بودم که یا از اون زندگی بیرون بره و یا حداقل دیگه ننویسه، می دیدم که بعضی ها با دیدن نوشته هاش حسرت زندگی نصفه و نیمه اونو می خورن و ممکنه احساساتی بشن و همون راه اشتباهی رو برن که اون رفته
ولی نتیجه این شد که نه تنها حرفهای ما روی حسنا اثری نداشت (مثل حرفهای بقیه از پدرو مادر خودش گرفته تا مادرشوهر)، نوشته هاش هم که قبلا رگه هایی از واقعیت توشون دیده می شد، غیرواقعی تر شدن و پر از تناقض
بعضی وقتها با خودم فکر می کنم شاید اگه ما کاری بهش نداشته باشیم، بهتر باشه و خودش به این نتیجه برسه که چهارچنگولی چسبیدن به زندگی یک زن دیگه عاقبت خوشی نداره
دیدی چقد لجباز و سمجه شادی
باور کن تو زندگی واقعیش هم همینطور مثل کنه چسبیده و لج کرده نمی ره تا هم اون زن به آرامش برسه و هم خودش یه زندگی بهتر و آبرومند داشته باشه.
مامی امیر حسین طبق معمول به حسنا انداخته
که من تو یک خانواده تبریزی هستم و این حرکات در حد فاجعه است تو چه شوهری داری که این رفتار های تو رو توجیه می کنه
ربطی به تبریز غیر تبریز نداره تو هیچ خانواده با تربیت درستی این جلب توجه ها تو خیابون برای هیچ کس توجیه نیست که از پنجره خودت بندازی پائین همه تو خیابون نگاهت کنند بعدش شوهرتم دنبالت بدو بغلت کنه تو خیابون
سلام بانو
سلام بچه ها
عسل بهاری عزیز
بانو یه فرق بزرگ با حسنا داره، اون هم اینکه کامنتدونی خودشو باز می ذاره. حسنا جرات نداره حتی یه نصف روز این کارو با وبلاگ خودش بکنه
بانو فقط کامنتهائی که فحاشی و توهین داشته باشن حذف می کنه، اون هم به خاطر تمیز موندن کامنتدونی
امکان نداره کسی با دلیل و منطق و بدون فحاشی مخالفتی بکنه و حذف بشه، بلکه سعی میشه بهش جواب داده بشه
درحالی که خیلی از ماها بارها برای حسنا کامنتهائی گذاشتیم که منطقی بودن و هیچ توهین و فحاشی درشون نبوده ولی تایید نشده
بانو به شعور و فهم خواننده های خودش ایمان داره و هیچ مطلب و یا وبلاگی رو از اونها پنهان نمی کنه، قضاوتو می ذاره به عهده خودشون. ولی حسنا از خواننده هاش مطمئن نیست وگرنه ادرس اینجا رو بهشون می داد تا بخونن و ببینن بانو و شرکا چقدر کامپلکسی ان
شادی جان سلام.
مرسی از توضیحات خوبت
سلام به بانو و شرکا!!
دوستان موافق و مخالفی که از این اینجا به وبلاگ من میاین خواهش می کنم در کامنت ها توهین و فحاشی نکنین.. من هم ار تایید کردنش معذورم و هم از همراهی باهاتون...من همونقدر که زن دوم شدن رو تایید نمی کنم همونقدر هم توهین به هر فردی در هر جایگاهی رو تایید نمی کنم...اگه وبلاگ بانو رو می خونم و لینک وبلاگم رو اینجا می ذارم، وبلاگ حسنا بانو رو هم می خونم و لینک برای اون هم گذاشتم..اما بانو تایید می کنه ولی حسنا نه...
توهین فقط به کار بردن الفاظ رکیک نیست...من اگه به شما بگم دیگه دوست ندارم صورت و هیکل بسیار زیباتون رو ببینم و لطفا برای همیشه از جلوی چشم های من دور بشین خیلی خوب حرف زدم؟؟؟!!!
می دونین چرا اعتراف به گناه در مسحیت رایجه اما در اسلام نه؟ چون اعتراف و تعریف گناه قبحش رو از بین می بره و این عین تکرار اون گناهه....
اینکه "مرد اومد خونه و.....صورتم و دوتا دست هام درگیر بودن" با اینکه " حسنا برای ....ازدواج کرده" فرقش چیه؟؟؟
چرا اولی خوبه اما دومی توهینه؟؟؟
نظرم رو برای خانم سارا و راحله و هستی اینجا میگم: بانو و حسنا هردو مثل هم حرف می زنن...ابزارشون متفاوته...این موضوع ممکنه در طرفدارانشون تفاوت ایجاد کنه اما مفاهیم رو تغییر نمی ده.....
نکته: مخالف و موافق اینجا رو می خونن!!خیلی جالبه چه می کنه این بانو!!!
سلام بانو
سلام دوستان
چقدر این حسنا ماشالا نکته داره.
من میخوام اعتراف کنم که از ماجرای حسنا دیگه داره حالم به هم میخوره.
چه کار باید بکنم به نظرتون؟؟
به اینجا هم معتاد شدم. هر روز میخونم.
یعنی خود آزاری دارم؟ شایدم کامپلکسی چیزی گرفتم؟
سلام سلام صد تا سلام
پس برای همینه که کم پیدایی
من بیشتر
موفرفری جونم قفل کودک هم مال دربهای عقبیه! یعنی خداییش این برام یه سوال شده! مدل ماشینشون چیه که سرنشین جلو وقتی قفل مرکزی زده است نمیتونه درب رو باز کنه؟
دروغ نوشته مرسده جان.
حسنا از این قصه پردازیها خوشش می آد. تا اونجاش که گفت مردک زد تو دهنم راسته. بعد دیگه این نشسته به عر زدن و ... تمام.
از این طرف می گه اصلا برام قابل هضم نیست مردی بخواد دست رو زنش بلند کنه و این خط قرمز من هست و از این دست اراجیف ولی از اونطرف این کار مردک رو توجیه می کنه. بیچاره نمی دونم من زبونم تلخ شده بود نمی دونم خسته بود نمی دونم عصبانی بود. ( خوب مردی که دست بزن داشته باشه تو ی همچین شرایطی خودش رو نشون می ده دیگه )خلاصه من نفهمیدم حقت بود یا نبود کتک خوردن؟خوب تو که داری توجیه می کنی که تو اون شرایط شاید حق داشته بزنه تو دهنت و تا حدودی حقت بوده پس اون ادا اطوارها چی بود که درآوردی؟ و در نهایت به قول مامی امیرحسین ی همچین دعوای سنگینی داشتید و بعد سریع آشتی ؟ بغلم کرد قلبش می زد دلم سوخت ؟ همین؟ به خدا نرمال نیستی تو .گفت غلط کردم من هم راضی شدمبعدش هم می یای با افتخار این کار فرهنگی رو که زحمت کشیدی انجام دادی برای خواننده هات با جزئیات شرح می دی که بعله بالاخره کاری کردم که مردک گفت غلط کردم؟
ساره جان، مردی که دست بزن داره به این راحتی ها نمی شه درستش کرد. تو سایتهای روانشناسی یه نگاه بکنه می فهمه.
تا حالا هم اگر حسنا را نزده بود واسه این هست که زمینه اش فراهم نبود. هفته ای دو تا نیم ساعت می اومد کارش را می کرد و می رفت. کی و سر چی و کجا باید حسنا را می زد؟
٦:٢۸ ب.ظ - دوشنبه، ۱٠ مهر ۱۳٩۱
سلام
من خیلی اتفاقی اینجا رو دیدم. و اونقدری که بفهمم جریان چیه، خوندم. یه چیزی که کاملا مشخص اینه که نمیشه یه طرفه به قاضی رفت، تو هم جوری نوشتی که خواننده حس میکنه، فقط و فقط به تو داره ظلم میشه. این که تصمیم گرفتم برات پیام بذارم، یه جمله توی یکی از پستهای آخرت بود، که گفته بودی اگه من از این زندگی خارج بشم آیا خانوم اول مشکلاتش حل میشه؟؟ اینم پاسخ من: نه، حل نمیشه، اما به تو چه؟ مگه تو مسئول حل مشکلات اون و دخترشو، آقای همسر هستی؟ این رابطه اشتباهه. شک نکن. اینطور که معلومه از یه خانواده خوب هستی. جدا شو. تو لیاقتت یه زندگی نصف نیمه نیست، که تنت توش هر روز بلرزه... وقتی تو یه رابطه درست قرار گرفتی، و از هر لحظش لذت بردی، یاد این پیام من بیفت. موفق باشی
پاسخ:ببخشید شما نه اسمی نه آدرسی ..... در هر صورت جواب میدم .من مسئول حل مشکلات همسر و خانوم اولی نیستم منظور من از اون جمله این بود که اگر با رفتن من مشگل حل میشه که خوب میتونم فکر کنم برم . اگر نمیشه چرا باید به مشکلات شخصی اونها فکر کنم ؟ به نظر من زندگی کردن اینطور هم نیست که آدم مثل لباس خوشش نیومد بندازه بره یکی دیگه تنش کنهنگران
حسنا بانو-۱٠/٧/۱۳٩۱-۱۱:۳٥ ب.ظ
اونوقت به نظر شما زندگی کردن اینطور هست که آدم از زندگی دیگران خوشش بیاد، بگه برم بردارم واسه خودم؟
مرسده آن هیکل چاق و گنده حسنا از پنجره نمی تواند بپرد بیرون. قب قب زیر صورتش را ببین.
حسنا دروغگو
اونم وسط چهارراه، تو خیابون !!
این حسنا نمی فهمد چی می گوید. از این طرف می گوید مرد نباید زن را کتک بزند از ان ور وظیفه بردگی ج ن س ی این مرد آنکاره را به عهد گرفته است.
حسنا کدام بدتر است بردگی یا کتک؟
آرزو٢:٤٧ ق.ظ - سهشنبه، ۱۱ مهر ۱۳٩۱
نوشتی که مادرشوهر برای منافع خودش خانم اولی را تحریک می کنه و ناراحت ترش می کنه. مناقع مادر شوهر از این بحث و ناراحتی ها چی هست؟
پاسخ:ارزو جون این که نگن تا پسرش زن دوم گرفت فوری طرف دومی رو میگیره و با عروسش خوب نبود و منتظر بود . دلیل مهم تر هم به خاطر دخترهاش هست و این که دامادها ش نمیدونن خنثی
حسنا بانو-۱۱/٧/۱۳٩۱-۱٠:٥۸ ق.ظ
عجب!!! کی قراره بگه "تا پسرش زن دوم گرفت فوری طرف دومی رو میگیره" اصلا مگه کسی از فامیل و آشناهای اونها خبر هم داره؟؟؟؟؟ حسنا یه چیزی میگی هاااااااا
به قول شما منفعت اول که کلا بی مورده. کسی از اقوام مادرشوهر خبر نداره که بخواد این حرفها را بزنه.
دلیل دوم هم به خاطر دخترهاش بحث و ناراحتی ایجاد می کنه؟ چه ربطی داره؟ چرا لقمه را دور سرت می پیچونی. بگو مادر شوهر دوست داره من طلاق بگیرم برم تا زندگیشون سر و سامون بگیره.
اعصابم خرده بانو....خیلی....
خدا داره چکار می کنه؟؟....انگیزه اش از بوجود آوردن بعضی آدم ها چیه؟؟...چرا عقل منو اینقدر کم آفریده که نفهمم انگیزه اش چیه؟؟.....چرا من نمی فهمم؟؟
مریم مامی امیرحسین۱:۱٢ ب.ظ - سهشنبه، ۱۱ مهر ۱۳٩۱
نمی دونم قبلا اینو گفتم یا نه ولی من تو یه خانواده بی نهایت مقید تبریزی زندگی میکنم اصلا این مسایل مثل فاجعه می مونه ...ببخشید که هر وقت نظر میدم ناراحتت میکنم ..من اون یکی وبلاگ های دومی رو که خوندم اینقدر برام مهم نبودن چون اونا خودشون می دونن که در اشتباهن و فقط جوونی و عشق و عاشقی و لذت توشون مهمه و دلشون می خواد اشتباه باشن ولی تو همیشه فکر میکنی که داری منطقی و عقلانی عمل میکنی ولی بازم در اشتباهی دوست عزیزم...
این قسمتش جالب بود
تو همیشه فکر میکنی که داری منطقی و عقلانی عمل میکنی ولی بازم در اشتباهی
صد رحمت به بقیه دومی ها.
حسنا که سفت و سخت معتقده که داره درست عمل می کنه و خانوم اولی هست که بلد نیست با دزد زندگیش در آرامش زندگی کنه
کتک زدن زن از نظر این خانوم یعنی مرگ قبل از کتک خوردن توسط مردک بارها بهش اخطار داده که کتک زدن یعنی قتل یعنی مرگ . مگه آدم مریضه نگران کاری که نشده باشه؟اونم به این شدت!
مگر اینکه قبلا تجربه داشته باشه
واسه همینم پسرک رو در داستان کشت آخه اونم میزدتش.
بعد این مردک سر یه بحث کوچولو با حسنا که اصلا هم ربطی به مشکلات زندگیشون و خانوم اولی و ... نداشت ( مدیونید اگه فکر کنید دعوا سر صحبتهای جلسه و شروط خانم اولی بود) حسنا را کتک می زنه. ولی تو دعوا با خانم اولی وایمیسه کتک می خوره با لب پاره و دهن خونی و صورت زخم و زیلی و پیراهن پاره می آد بیرون !!
اینجور که بهار حرف زده که نگیرم ناراحت میشی و دیگه برام نمیخری انگار بیشتر از ١٢ سال نداره.
اینها را که میگذارم کنار حرف لیلی که میگفت همسر حسنا پیر نبود و .... فکر میکنم حسنا با مردی ازدواج کرده که فاصله سنی زیادی ندارند با هم. اینهم یکی از این حربه های شیدایی است ولی مودبانه و مارمو زانه برای اینکه بگه من بهترم، من خیلی جوان ترم و .......
بانو نظر شما چیه؟ همسر پیره؟
حسنا کلا همینطوری می نویسه. از قول پدرشوهرش هم که حرف می زنه انگار نه انگار یک مرد 70 و خورده ای سال هست.
موفرفری جان یادته می گفت بهار توی خشونت به مامانش رفته؟ به نظرت وضعیت باباش بدتر نیست؟
هر کسی یه ظرفیت و تحملی داره. هر کدوم ما در یه نقطه ای عصبانی می شیم. نقطه جوش خانم اولی کجا، نقطه جوش مردک کجا.
می دونم. دلایلتونو قبول دارم. کلا منظورم بود محال نیست که داشته باشه. آخه فک کنم یکی گفته بود از کجا داره یا ممکن نیست داشته باشه...
کار بتادین زدن به اقصى نقاط بدن حسنا توسط همسر !!!!
تصور کنید .
امربهشون محبت شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واى خدا چقد تو بى سوادى حسنا .جان مادرت اینقد ضایع نکن خودتو. مشتبه = محبتتتتتت!!!!
من چرا هرچی وب میخونم، متاسفانه میبینم که خشونت خانگی بالا گرفته. چه قدر مردها دست بزن پیدا کردند، یعنی چییییی
مرسده جان منم دقیقا همین سؤال را داشتم! آنوقت این عروسک با این اختراع بیموردی که داره، فقط از طرف راننده باز و بسته میشه. یعنی بقیه سرنشینان دکمه ای، بیل بیلی چیز ندارند کنار درشون که خودشون باز کنند در را؟فکر کنم زمان کمتری میبره در را باز کنی بپری بیرون تا شیشه را بزنی پایین و تنبان باد بدی و همسر هم غیرتی و بکش بکش بکش!
فکر کنم آن قفل کودکه که بزنی از داخل باز نمیشه!
نمیدونم نه که عروسک نداشتم اطلاعات کافی ندارم
شاید از این تاکسی هاست که دستگیره شیشه را می کنند که مسافرها بالا پایینش نکنند
جلسات همه برای نقل و انتقال اموال بوده. شناسنامه برده بودن که بدن پدرشوهریا کسی در این زمینه کاری کنه. الکی می گه درمورد تعداد شبهای فضا رفتن مردک با حسنا ست.
ندیدی توی داستان خیالی سند زدن خونه هم شناسنامه خانم اولی خونه حسنا بود
خانوم اولی خب جفتشون را قهوه ای کرد رفت
اینم حرفیه.
کلا مدارک و شناسنامه های اینها این وسط وول می زنه
شناسنامه رو برای نشون دادن چیزی برده بودم خونه پدرشوهر!!
حسنا جون میخواستی ثابت کنی عقدی هستی؟
راستشو بگو !!
قرار نبود عقدی باشی نه؟
اینم جزء مواردی بود که زده بودی زیرش؟
برده بودی که خانوم اول بدونه کار از کار گذشته؟ ای بد ذات!
مرسده جان قضیه عقد را که از شناسنامه مردک می تونستند ببینند. شناسنامه حسنا لازم نبوده. مگر این که شک داشته باشند که مردک با المثنی عقدش کرده باشه یا ... واله از اینها هیچی بعید نیست.
سلام
یکی منو روشن کنه! مدل ماشین مردک چیه که درب جلو رو میشه قفل کرد و فقط توسط راننده باز میشه؟
اونوقت شیشه جلو رو نمیشه قفل کرد؟؟
والا هر چی فکر کردم کل ماشینهایی که میشناسم چه گرون قیمت چه ارزون قیمت ، درب جلو رو حتما میشه باز کرد!
شیشه رو هم اگه قفل کنی نمیشه باز کرد
چرا حسنا برعکس نوشته؟؟ خواسته اکشن داستان رو بالا ببره؟
اگه ماشینی با این خصوصیت میشناسین بگین من هم از سردرگمی دربیام
راستی حسنا قدش چقدره که پاهاش تو ماشین بوده دستاش رو آسفالت؟؟!
هر جوری حساب میکنم کمتر از 180 جور درنمیاد
من هم درعجبم که با اون هیکل باپا که مطمئنن نبود بپره بیرون بادست یا باسربوده یعنی انقدر شیشه ی ماشین بزرگ بوده که تقلا هم نکرده بیاد بیرون خیلی سریع پرید بیرون
غنچه جان حتی اگه مردک لاغر مردنی هم باشه دیگه میتونه پاهاشو بگیره که نره بیرون نیازی به مانتو کشیدن نبود حتی میتونست نصف شو نذاره بره بیرون
من که لاغرم میتونم ازشیشه ی ماشین برم بیرون اما باید چند دقیقه تقلا کنم برم شاید مثل حسنا حرفه ی نیستم
حسنا زشت نیست ادم با سر یا دست بیاد از شیشه ماشین بیرون تو مگه نمیگی زن باشخصیتی هستی و ازخانواده بافرهنگی هستی وهمسرهم مردخوبی اونوقت تو اینطوری ازماشین میای بیرون اگه توهمت هم باشه خیلی توهم زشتی زدی مثل لابی توهتل که نفهمیدی چی گفتی بعد خواننده ها بهت گفتن تازه فهمیدی چقدر زشت بوده مثل دلیل ازدواج بیماری خانوم خانوما که بعد ها فهمیدی که چقدر حرفت زشت وغیر قابل باوره سعی کردی ماس مالی کنی
کل داستان دروغ بود.
اونجا که خانم اولی حسابی از خجالتش دراومده و بعد هم با برادرش گذاشت رفت و گفت مردک مبارک خودت! حق نداره بیاد خونه مگر این که کارهایی که گفتم را انجام بده.
جسنا هم که خوشحال و خندان که "چه خوب شد خوشمون شد، مردک مال خودمون شد" با مردک راه افتاد که بره خونه. تو ماشین به مردک می گه چرا ازم دفاع نکردی و چرا فلان و چرا بهمان ... مردک هم یه دونه می زنه تو دهنش.
بعد هم حسنا می شینه به گریه و ... تمام.
مگه می شه از ماشین بپری پایین و پلیس جریمه نکنه و پی گیری نکنه. حسنا یه طوری تعریف می کنه انگار پلیس راهنمایی رانندگی کشته مرده چشم و ابروی حسناست.
تخلفات رانندگی را ول کرده ( اکروبات بازی سر چهارراه) چسبیده به این که آیا مردک حسنا را اذیت کرده یا نه !!
بعد هم می گه هر چی همسر می گفت خانمم، اونها باور نمی کردن و من هم هیچی نمی گفتم.
نکنه واسه پلیسه هم عشوه می اومدی؟ مطمئنا اگر همچین اتفاقی بیفته و راست باشه، بعدش پلیس به تو می گه خانم این مردک چه نسبتی با شما دارن. آیا راست می گن یا دروغ.
من رو گرفت . بغلم کرد قلبش به حدی میزد که حس میکردم داره از جا در میاد
به شوهرم گفتم من بغل میکنی که حس کنم قلبت داره از جا در میاد وگرنه نه من نه تو
خودم از ماشین پرت می کنم پائین
آخر همه فیلم های دو صفر هفت جیمز باند هم زن ها رو بغل می کرد
بالاخره اون کلمه غلط کردم که منتظرش بودم رو شنیدم و راضی شدم بریم خونه.
یعنی این همه مسخره بازی از خودت در آوردی که بهت بگه غلط کردم
یعنی فقط می خاستی بهت بگه غلط کردم
همین
البته اینا همش توهامات شماست من که باور نمی کنم پشت چراغ قرمز از این اتفاقات بیوفته یک زن گنده انقدر راحت خودش بندازه پائین و پلیس محرتمانه مدارک بخواهد اصلنم شک نکنه کار به جاهاس دیگه کشیده نشه
تخلف راهنمایی رانندگیش چی می شه؟
لازم به توضیح نیست که وقتی رسیدیم همسر از هر گونه کلام و حرکتی که منجر به خر کردن
فانی هم از این ها نوشته بود با زبون خر میشم یادتون
هم من زنم هم شما کی ما زن ها انقدر راحت خر میشیم
چرا به زن ها توهین میکنی ؟
مگر اینکه آدم همسرش دوست داشته باشه به خاطر علاقه که بهش داره ببخشتش بحث خر شدن نیست بحث علاقه و زندگی
چرا وقتی که حسنا می خواسته خودش از ماشین پرت کنه پائین بالاخره چند ثانیه طول میکشه همسر نگهش نداشته یا نتونسته جلوش بگیره
مگر اینکه بدل کار باشی که سیم ثانیه پنجره بدی پائسن بپری پائین به جایی هم گیر نکنی یکم طول میکشه بخوای خودت بندازی پائین
نمی دونم همسر چه هیکلی داره این جور که پیداست از این مرد های لاغر و استخوانی که زورش به هیچ زنی نمیرسه از ان مدل مرد ها که دماغش بگیره تموم میشه
یک بار که خانم اولی لت و پارش کرد نتونست فرار کنه
الانم که حسنا از ماشین پریده پائین نتونسته جلوش بگیره
پست بعدی حسنا میاد از دور بازو همسر می نویسه
دور بازوی همسر
مامی امیر حسین دوباره به حسنا انداخته بود
نوشته بود این همه اتفاقات عجیب برات افتاده که برای هر آدم نرمالی صد سال یک بار هم اتفاق نمی یوفته اون وقت انقدر سریع آشتی کردی ؟!؟!؟!؟!؟!؟!
رفتی خونه مادر شوهر همه بهت توهین کردم کتک زدن فحشت دادن بعد تو ماشین دعوا داد بیدار همسر زده تو دهنت حرکات ژانگولر هم که تو خیابون انجام دادی
بعد راحت صدای قلبش شنیدی گفتی آشتی
آهان الان از کامنت ها فهمیدم به چه شکل به همسر نشون داده که کتک زدن خط قرمز هست، سرویس دهی رو قطع کرده چند روز :))))))
نلی۱۱:٥٩ ب.ظ - دوشنبه، ۱٠ مهر ۱۳٩۱
با همسر این کارو نکن...بخصوص توی کامنتها دیدم نوشتی در تحریمه و خونه مادرش...کار جالبی نیست...فهمید اشتباه کرده. پدرش هم درآوردی! تحریم بی معنیهقهر
پاسخ:نلی جون من خیلی هم باهاش قهر نکردم . یعنی اصلا قهر نکردم . حرف که میزنیم و معمولی هم هستیم با دلخوری حرف نمیزنیم . برای غذا خوردن هم میاد اینجا و بعد میره . نمیتونستم همینطوری از این موضوع بگذرم و زود بصورت کامل و بدون هیچ پس لرزه ای تمومش کنم .یک جور مکافات عمل محسوب میشه که زیاد هم طول نمیکشه . زود تمومش میکنم{زبان}
حسنا بانو-۱۱/٧/۱۳٩۱-۱٢:٥۳ ق.ظ
....٩:٥٥ ق.ظ - سهشنبه، ۱۱ مهر ۱۳٩۱
خدایش ما را گرفتی یا این مسایل برات پیش میاد آخ ادم این همه تحمل منکه ندیدم کتک از شوهر هوو بچه هوو وایییییییییییی{تعجب} من بجا شما باشم یه روز شوهر جان زن شوهرجان بچه شوهر جان دعوت می کنم میگریمشون به کتک حالا بزن کی نزن بس کن دختر از این همه سکوت چی از این همسرجانت دیدی که بدجوری عاشقش شدیییییییییییییییییییییییی{قهقهه}
پاسخ: کتک از شوهر رو تا حالا ندیدی؟ گیس کشی هوو ها هم تاریخچه طولانی داره متاسفانهاوه خوب حتما یک خصوصیات خوب دیدم که خیلی دوسش دارم
باز هم من حرفی ندارم!!! حتما یه چیزی دیده دیگه!!!
خدایش ما را گرفتی یا این مسایل برات پیش میاد
به قول فامیل دور من دیگه حرفی ندارم!
باز هم تناقض ها: اول میگه این دعوا به بحث جلسه اون روز ربطی نداشت... بعد میگه خشم اژدها در اثر حرف هایی که اون جا شنیدم در درونم وجود داشت!
چقدر هم این موضوع دست بلند کردن برای حسنا غیر قابل بخشش بوده!!!! معنی این رو هم فهمیدیم! آخرش هم که نوشته "خریدن ادا و ناز بنده هم به سلامتی تموم شد " یعنی این همه مقدمه نوشته در باب اینکه کتک زدن همسر مثل قتل هست و آخر با ناز و ادا و دلم براش سوخت سر و ته داستان رو هم آورده! جالب بود واقعا...
جالب تر از اون، کامنت هایی هستن که طرف همسر رو گرفتن و توصیه کردن باهاش بهتر برخورد کنه
حسنا وقتی مردک به پلیس گفت زنمه!! پلیس از تو هیچی نپرسید؟ نگفت تو کی هستی؟ چرا از ماشین پریدی پایین؟... مگه می شه که پلیس ازت هیچی نپرسه. چقد دروغ داری تو حسنا که هر چی می گی تمام نمی شه؟
داستانهای تو چرا همیشه یه جوریه؟ اون از دادگاه و کلانتری رفتنت. این هم از پلیس راهنمایی رانندگی ات
Kasi midoone chejori az shisheye mashin mishe parid biroon? Badalkare?
وسط چهارراه پشت چراغ قرمز، با هیکل گنده آدم این کار را بکنه
اونم با شوهر معروفی مثل شوهر حسنا که زمینه شغلی اش را بگه لو رفته
حسنا: شاید به این دلیل بود که من تمام روز آروم بودم حرف نزده بودم و گریه نکرده بودم و یک چیزی مثل همین خشم اژدها در وجودم وجود داشت
یعنی تو هر روز گریه و مظلوم نماییت براهه که یه روز که گریه نکردی قاطی کردی؟!!
منظورش اون روز هست که توی دعوا و جلسه و ... گریه نکرده. البته کلا دست به گریه اش خوبه. وقت و بی وقت مشغوله
پرین۱:۱۸ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٢ مهر ۱۳٩۱
نمیشه شوهرو ول کنی زن من شی!!!!قهقهه
دعا می کنم آروم تر شی و تحملت بره بالا.دعا میکنم اوضاع آروم تر شه برات.
راس گفت اون بنده خدا قضیه ی امنیت رو.خ اولی بد جور گیر کرده تو گل و حس می کنه داری شوهرشو می قاپی. چه بخوای چه نخوای چون متفاوتی با خ اول و یه تجربه ی متفاوتی، همسر دوست داره، بیشتر و کمترش مهم نیست.مهم اینه که خ اول تحملشو نداره.
ولی حسنا جون خودتو برای یه طوفان عظیم دیگه حاضر کن.بعید میدونم اولی آروم بگیره.چون ذات اصلیش رو نشون داده دیگه ضرورتی نمیبینه به حالت سیاست مدارانه ی قبلی برگرده.حالت مار زخمی رو داره و هر لحظه یه نقشه میکشه که نابودت کنه.
در نهایت آرامش و با توکل به خدا خودتو آماده ی حملات بعدی کن.
از منم میشنوی هوای شوهرو بیشتر داشته باش تا بهتر بتونه اوضاعو کنترل کنه.نه جوری که فکر کنه به هیچم راضی هستی یا اینکه هر چی بشه صدات در نمیاد و تسلیم شدی، نه ، فقط کمتر رو اعصابش باش.کمتر نیش بزنه.نه که نزنا نه کمتر بزن و در فواصل زمانی،اثرش بیشتره.اممتحانش مجانیهماچقلبنیشخند
پاسخ:پرین جون زن همسر شدم برای هفت جد من کافیهاضطراباوه همینطوره خانوم اولی حس اشتباه عدم امنیت داره و متاسفانه نمیدونم به چه روشی میشه که امنیتش برگردهنگران امیدوارم طوفان تو راه نباشهناراحت
:|
خانوم اولی حس اشتباه عدم امنیت داره و متاسفانه نمیدونم به چه روشی میشه که امنیتش برگرده !!
این همه آدمهای مجازی و واقعی دارن می گن از این زندگی برو بیرون تا زندگیشون آروم بشه، تو می گی من برم هم زندگیشون درست نمی شه (تازگیها پیش گو هم شدی) و بدتر هم می شه و ... دیگه راهی نیست برای برگردوندن امنیت.
شما دزد بیاد خونت، اولین قدم برای این که امنیت از دست رفته برگرده، این هست که دزد از خونت بره بیرون، بعد درها را حفاظ می ذاری یا .... تا وقتی دزده ور دلت نشسته، بستن درها و انجام دادن کارهای دیگه فایده نداره
واقعا رفتارت مثل این هست که یه دزدی بیاد خونه ات و وقتی ببینه تو ترسیدی یا داد می زنی، سعی کنه آرومت کنه و بگه داد نزن بیا با آرامش با هم اینجا زندگی کنیم
رفتار کامنترهات هم مثل این می مونه که کلا دزد بودن طرف را فراموش کرده باشند و بگن این صاحبخونه چه بی ادبه، چرا داد می زنه. این آقاهه خیلی خوب و مودب و آرومه. همش هم داره می گه بیا با آرامش با هم کنار بیاییم، اما صاحبخونه بی تربیت داد می زنه
فاخته۱٠:٤۳ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٢ مهر ۱۳٩۱
تحسینت می کنم بخاطر صبوریت . واقعا خیلی قوی هستی بهت آفرین میگم . وقتی نوشته هاتو می خوندم خودم رو به جای تو قرار میدادم میدیدم برام غیر قابل تحمله . انشاالله آرامش به زندگیت برگرده .خیلی خانم و فهمیده ای گل برای خانم اولی متاسفم امیدوارم خدا سزای این بدجنسیش رو بهش بده
پاسخ:فاخته جون ممنون ازت من قابل نیستم خوبی از خودتهبغل خانوم اولی هم بدجنس نیست و خدا نکنه که سزایی براش باشه . فقط کمی بیحوصله و بی تابو عصبانی شده و نمیخواد با صبر و گذشت باشهلبخند
حرفی ندارم
سزای بدجنسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در آخر چون کفشهام ناراحت بود ،رسید و من رو گرفت . ناگفته نماند خودم هم زور و حال دویدن بیشتر نداشتم خوب شد من رو گرفت . بغلم کرد قلبش به حدی میزد که حس میکردم داره از جا در میاد نگران گفت حسنا چته من آخر از دست تو سکته میکنم . دلم سوخت چون قلبش بدجور میزد قیافه اش معلوم بود بدتر از من داره از حال میره
فک کنم ارزو به دل بمونم تو ایران همچین صحنه ای ببینم
خوش به حال نفس که خونشون اونور رودخونه است، شانس دیدن این صحنه براش خیلی بیشتر از ماست
فیلم هندی بود؟
هندی اکشن
"همسر به حدی حواسش پرت بود تا اون موقع یادش نبود شناسنامه ام تو کیفمه و برای نشون دادن یک چیزی برده بودم خونه پدر شوهر "
برای چه کاری؟؟
راستی ها! شناسنامه به چه درد می خورد واسه این جلسه؟
مونا خیلی قشنگ براش مثال زده اما طبق معمول سفسته میکنه واقعا هم پر رو تشریف داره انتظار داره زنی که 20 سال جوونی شو گذاشته با یه دختر 20 ساله پاشه بره که این بشینه خداییش دیگه آخرشه
نازی جان تو تاوان کارت وداری پس میدی خداروشکرزود متوجه شدی کشیدی کنار
امیرهم باید تاوان کارخودشو پس بده
من هم سالها پیش شوهرمو بخاطر خطا،هو.س بود چی بود خدامیدونه بخشید م خیلی طول کشید اما چون تو قلبم کاملا نمرده بود بخشیدمش اما الان که سالها ازاین خیانت میگذره من هیچ وقت نتونستم اون اعتماد اول وبهش داشته باشم
هنوز گاهی دوست دارم ازش دوری کنم بخاطر کاری که کرد اما دارم زندگی میکنم اولهاش یه مرده ی متحرک بودم بعد شوهرم سعی کرد بهم محبت کنه خیلی زیاد کم کم جون گرفتم سرپا شدم اما دیگه بهش اعتماد نکردم
امیدوارم هر چه زودتر این موضوع ختم به خیر بشه.
نازی جان اگر مایلی دوستان بهت کمک کنند یا همدردی کنند می تونی لینکت را بذاری.
مریم مامی امیرحسین۱٠:۳۸ ب.ظ - سهشنبه، ۱۱ مهر ۱۳٩۱
سلام...نه حسنا جان من هرگز خصوصی نزاشتم و این ماجرای دعوا مرافه به این شدت برام در حد فاجعه است.....زدن و پریدن و چنگ انداختن و پلیس و بعدشم به همین راحتی اشتی....امیدوارم منظور نوشته قبلیم رو رسونده باشم...به امید ارامش و روزهای خوب
عزیزم اینها برای شما غیرعادی و نا به هنجاره، برای حسنا روزمره است. نصف شب زنگ بزنن شوهرت را از تخت بکشند پایین ببرن. دختر شوهرت بیاد پشت در آبروت را ببره. پدرشوهرت زنگ بزنه به بابات بگه بیا تهران این دختره را جمع کن ببر و خلاصه هر روز یه بساطی.
به قول غضنفر برای شما جوکه، برای حسنا خاطره است
سوگند٤:٥٧ ق.ظ - چهارشنبه، ۱٢ مهر ۱۳٩۱
من موندم این حسنا با این نوع فکر با این عقیده این هم صبور چرا وقتی با همسرشه میشه این یکی حسنا که از شیشه ماشین خودشو بندازه بیرون اونم توی ایرانوحشتناک. واقعا خودت فکر کردی چرا؟ نگفتی اگه شناسنامه نبود کیو داشتی بیاد بگه اینا زن و شوهرن که درتون بیارن حتما خانم اول رو میاوردی نه؟
به نظرم بیش از حد از همسر توقع همراهی داری بعضی جاها جای اون همراهی، همدلی و همفکری بیشتر جواب میده اونقدر که نیاز نباشه قطعا از شیشه ماشین بپری بیرون
پاسخ:سوگند جون باور کن در کل مغزم تعطیل شده بود و فقط میخواستم برم . به هر نحوی شده . اصلا تحملم به صفر رسیده بوداضطرابشرمنده چشم سعی خودم رو میکنم که دیگه اینطوری قاطی نکنم . فکر نمیکنم شناسنامه هم زیاد مهم باشه همین که شکش برطرف میشد موضوع ذزدیدن یا چیز دیگه نبوده کاری ندارن که زن و شوهر باشن یا نه .به شرطی که طرف شکایت نکنه مثلا من نگم این آقا قصد اذیت داشت . هر چند نمیدونم شاید هم کار داشته باشن . اگر شناسنامه نبود که هیچی حتما باید به یک نفر زنگ میزدیم بره از خونه شناسنامه برامون بیارهاضطراباوه
حسنا بانو-۱٢/٧/۱۳٩۱-۱٠:۱۳ ق.ظ
به زبان بی زبانی بهش گفته غیر از خودت و مردک، کی می دونه شما زن و وشوهرید؟ کی شما را به رسمیت می شناسه
ببخشید موقع رانندگی از ماشین بپری پایین هیچ اشکالی نداره؟ فقط اگر شکایت نداشته باشی حله؟؟؟؟
پلیس از شما شکایت داره و تخلف کردی که از ماشین پریدی پایین و بعدش هم به جای حرف زدن برای پلیس عشوه می آیی و کار را می کشونی به فراخوان کلیه نیروهای وِیژه مستقر در شهر چه جوک خنده داری سرهم کردی حسنا
رفتار نابه هنجار داشتی. آرامش و نظم را به هم ریختی. وسط چراغ قرمز از پنجره ماشین بپری پایین و بعد هم بگی من شکایتی ندارم!! فکر کردی اون هم ماجرای زندگیته که پریدی وسط زندگی مردم، می گی بیا در آرامش زندگی کنیم
راستی سوگند جان مرسی که بهش انداختی. واقعا کی رابطه این دو نفر را به رسمیت می شناسه؟
مینو۳:۱٩ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٢ مهر ۱۳٩۱
سلام
احساس گناه می کنی می دونی کارت اشتباه ست می نویسی تا چند نفر بهت بگن خوب کردی و حقت بگیر و تاییدت کنن تا آروم بشی متاسفم برایت برای خانم فهیمی مثل شما . شما که داری غذاب می کشی چرا دوست داری بقیه سوختن شما را ببیند و بگویند چه آتش زیبایی چه خوب می سوزی.
مینو
پاسخ:مینو جون خدمت شما عرض کنم که من خودم رو خانوم فهمیم نمیدونم ولی اینطور که شما میگی هم نمیدونم . همان بیان معروف حضرت علی که نه اون چیزی هستم که به زبان میاری . و نه اون چیزی هستم که در موردم فکر میکنی. از اولی کمتر و از دومی بیشتر هستم .
حسنا بانو-۱٢/٧/۱۳٩۱-٤:۱٦ ب.ظ
۸:۳٤ ب.ظ - چهارشنبه، ۱٢ مهر ۱۳٩۱
salam azizam man az khanandehaye khamushet hastam ba tavajo be shoghlam kojkav shodam bedunam bimariye khanume aval chie?alabate aga moshkeli nadari bagu
پاسخ:عزیزم بارها توی کامنتها گفتم بیشتر از صد بار فکر میکنم تو کامنتهای پست قبل بود که کامل توضیح دادم برای یکی از دوستان . ببخشید دوباره نمینویسم لبخند
حسنا بانو-۱٢/٧/۱۳٩۱-۱۱:۳۱ ب.ظ
چرا کسی نمی پرسه شوهر اولت چی شد؟ چون یه بار گفتی تصادف کردیم فوت شد و ظاهرا با عقل جور بود.
چرا کسی نمی پرسه چرا خانواده ات شمالند و خودت تهران؟ چون یه بار گفتی بعد ازدواج اول آمدی تهران و بعد هم شاغل شدی و موندگار شدی. با عقل هم جوره.
چرا کسی نمی پرسه جاریت چرا خودش حامله نشد؟
چرا ...
چرا توی هر پستی دو سه نفر می پرسن بیماری خانم اولی چیه که مانع 6 می شه؟ چون جوابت قانع کننده نیست. برای همین صدبار که سهله، صد هزار بار هم بگی، باز می پرسند.
خانم اولی بر فرض که از نظر فیزیکی مشکلی داشته باشه، از نظر هورمونی و احساسی که مشکل نداره. به همسرش و تماس باهاش نیاز داره و مطمئنا این نیاز را به شکلی برآورذه می کنه. این قصه ها را جمع کن که سالهاااااااست دستشون به هم نخورده
mona ٦:۱٦ ق.ظ - پنجشنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩۱
میدونی شرایط و استدلال تو مثل کی هست؟ مثل اینه که یه آدم کناره چاه واسته و بگه تحمل این زندگی رو ندارم یکی بیاد منو پرت کنه با رضایت خودم. بعد تو بشی یکی از همون صد نفری که از کنارش رد میشن اما تو اونی هستی که پرتش میکنی! بعدشم وقتی همه تورو به چشم قاتل میبینند بگی خودش خواسته بود!! حالا حسنا خانوم عزیز شما اشتباه کردی ، شاید اگه کمی بزرگ تر و عقل تر بودی به همون خانوم اولی هم میگفتی عزیز من این راه که میروی به ترکستان است...میدونی چی میشد؟ شاید اون زن وا مونده نظرش بر میگشت، شاید تو هم به خاطره کار درستی که کردی خدا بهت پاداش میداد و زندگی خوبی رقم میزد...تمام این شایدها هم اگه نبود نباید تنهایی شرف داره به تحقیر شدن، به چشم دزد زندگی ادم رو دیدن حتی اگه خودش گفته بود. نمیتونم دعا کنم که همه چیز خوب پیش بره چون آخر این قضیه رو بلدم فقط موقعی حل میشه که هر کوم اشتبهتتون رو بپذیرید و از این زندگی دست بکشی. ولی امیدوارم که کودکی معصوم وارد این قضیه نشه که بزرگترین آسیب مال اونه....
پاسخ: مونا جون اگر به این طور مثال آوردن باشه من هم بلدم مثالهای دیگه بیارم که به توجیه موقعیت خودم برسم. من این کار رو نمیکنم و نه میخوام موقعیت خانوم اولی رو توجیه کنم (مثل شما ) نه موقعیت خودم رو .در حال خاضر هم خودم رو تحقیر شده نمیدونم و این رو در خودم میبینم که تصمیم گیرنده زندگی ام خودم هستم نه دیگران و اگر به حرفشون گوش دادم دلیل بر عمل کردن به حرفشون نیست . به اضافه تمام این صحبتها نمیدونم چرا همیشه انتظار میره که اونی که باید از این زندگی بره من هستم . خوب دیگران هم به همون نسبت میتونن راه رفتن رو انتخاب کنن
حسنا بانو - ۱٥/٧/۱۳٩۱ - ٤:٢٢ ب.ظ
خوب دیگران هم به همون نسبت میتونن راه رفتن رو انتخاب کنن
de be roooooooooo
دل هوسای تازه تازه داره