.

.

.

.

سه سال زحمتم به باد رفت !!

ببخشید که نوشتن این پست طول کشید و وقت نکردم زودتر بنویسم . چون قول داده بودم امشب  مینویسم  ، نشستم  بقیه اش رو هم نوشتم . این دفعه از شکلک ها هم  بین نوشته ها استفاده نکردم  حال و حوصله و اعصاب شکلک ندارم.

 

( برگ هجدهم )

اگر بخوام از اولین جرقه این موضوع بگم، برمی گرده به پارسال تیرماه که خواهر شوهر مادرشوهر بعد از یک سال و نیم که از عقدمون می گذشت اومدن دیدن من. با کنایه ها و لبخندهای تحقیر آمیزشون تمام قلبم را خراش می دادند. می دونستم که به بهانه دیدن من و با منظور دیگه ای اومدن. تمام مدت حرفشون این بود که تو برای این زندگی حیفی. تا کی می خوای خودتون توی این زندگی پیر کنی؟ همسر که تا عمر داره از زن و بچه اش دست نمی کشه، برای چی دوم باشی؟ اینم شد زندگی؟ ما همه چیز را خبر داریم و می دونیم چقد ناراحتی. همه اش تنهات می ذاره و  ...

به حدی عصبانی بودم که دلم می خواست داد بزنم و دعوا کنم. خیلی خودم را کنترل کردم و گفتم عیب نداره بچه ما که به دنیا بیاد ....

خواهرشوهر دوم گفت مگه بچه ای وجود داره؟ از حرصم و با پررویی تمام گفتم به نظر من زوده ولی همسر اصرار داشت اقدام کردیم به زودی می خوایم بچه دار بشیم.

همین حرف من باعث شد ساعتی دو تا خواهر شوهر و یک مادرشوهر صحبت کنند که مگه می شه بابا بالای سر بچه نباشه و حیفه خودت را حروم کنی و پابند بچه بشی و حرفهایی از این قبیل که از دوباره بازگو کردنش حرصم می گیره.

خواهر شوهرها با سیاست و با شوخی و خنده و بدون استرس حرفهاشون رو میزدن. خوب دلیلی هم نداشت استرس داشته باشند. من با این زندگی باید استرس داشته باشم. برای اونها که زندگی من مثل جوک است. حق هم دارند بخندند.

خواهر شوهر دوم گفت حسنا جون نمی خوای خونه تو به ما نشون بدی؟ رفتیم همه جای خونه و انباری و کمدها و آشپزخونه و ... همه را نظاره کردن.

توی کمد را که دیدند خواهرشوهر دوم گفت مگه همسر اینجا وسایل داره؟ گفتم بله. می بینید که. اونها انتظار داشتند که چون همسر طبق قرار من را فقط برای 6 و چند ساعت در هفته عقد کرده، چیزی توی خونه من نداشته باشه. با دیدن خونه و شنیدن حرفهای من فهمیدند که همه قول و قرارها دروغ بوده و من برنامه بلندمدت برای اون زندگی دارم. خب البته هر مردی توی خونه اش و توی کمد لباسش باید لباس داشته باشه. علت تعجب خواهرشوهرها این بود که من قرار نبود زن همسر باشم و قرار بود برای 6 چند ساعت در هفته باشم.

خواهر شوهرها وضع مالی بدی دارند. ماشین هم نداشتند که برگردند. این بود که موقع رفتن همسر می خواست برسونتشون و من را تنها گذاشت. اونها به همسر تعارف کردند که برای 6 بمونه. اما همسر باهاشون رفت.

نفهمیدم منظورشون چی بود؟ یعنی باز هم می آن؟ پدرشوهر که تا حالا حتی حاضر نشده تلفنی با من حرف بزنه می آد؟

 

( برگ بیست و سوم )

بیجهت نبود از دیدن خواهر شوهرها احساس خوبی نداشتم . ای کاش نیومده بودن . چون همسر میگه  این دعوا تقصیر اونها بود . گویا بعد از دیدن خونه ما، دل خانوم اولی رو پر کردن که اینا دارند با هم زندگی می کنند و قرار 6 دو ساعت در هفته دروغه و حسنا گفته من خوشحالم و همدیگه رو دوست داریم و می خوایم بچه دار بشیم و حتی توی یکی از همون آپارتمانهایی می شینه که همسر ساخته بود و گفت که خونه هم به نامشه. خبر ماشین من را هم که مریم جون بهش داده بود و فهمیده بود که همسر برام ماشین خریده. آخه خانم اولی ماشین نداره. رانندگی نمی کنه.

 

بعد از مدتی خانم اولی با همسر جلوی خانواده اش دعوا می کنه و می گه یا حسنا یا من.

اونطور که توی این مدت دیدم و شنیده بودم ، خانوم اولی خوش اخلاقه و سیاست داره و جبهه نمیگیره و همیشه با همسر مهربونه و قربون صدقه میره و با پنبه و زبون خوش سر میبره حتی مریم جون  همیشه میگفت از اونهاست که  وقتی  دلخور هم بوده جلوی جمع بروز نمیداده و توی فامیل شوهر و دوستها  ، زن و شوهر مثال زدنی بودن  که هیچوقت دعوا نمیکنن .همسر هم میگفت چند بار بیشتر  سر من بهانه نگرفته .در حد کم . خود همسر تعجب کرده بود که چطور این بار خانوم اولی تا این حد واکنش نشون داده و عصبانی شده که جلوی همه داد و بیداد کرده و با همسر دعوا کرده . اینطور که همسر تعریف میکرد خانواده همسر هم تعجب کردن .چون توی این سالها که عروسشون بوده هیچوقت با اونها به روش داد و بیداد دعوا نکرده و حتی اگر با همسر هم مشکلی داشته خودش حل کرده و کاری نکرده اونها بفهمن

 

من هم جای اون بودم دلم پر میشد و غصه میخوردم و دعوا میکردم . نمیفهمم برای خواهر شوهر ها و مادر شوهر چه فایده ای داشته که ناراحتش کنن ؟ همسر میگفت مرتب بهش میگفتن اشتباه کردی چرا گفتی زن بگیره زندگی خودت و بهار و خراب کردی آینده بهار رو خراب کردی حسنا که ما دیدیم همسر و از دستتون در میاره. 

از طرفی پشت سر  به همسر  گفتن تا دیر نشده و یک بچه روی دستت نگذاشته حسنا رو  طلاق بده .

خانوم اولی در کل خیلی عصبی بوده و به همسر گفته من بهت گفتم زن بگیر برای 6 و چند ساعت در هفته، ولی قرار نبود

زندگی ما رو به هم بریزی . چرا به حسنا اصرار کردی بچه دار بشه . چرا میخوای ببریش مسافرت ؟ اینکارها رو میکنی زودتر بچه دار بشی؟هر چقدر همسر گفته اینطور نیست و چیزهایی که بهت گفتن رو باور نکن ، قبول نکرده و همچنان عصبانی هست و با اون حال مریضش مرتب  دعوا میکنه و میگه تصمیم خودت رو بگیر یا من یا حسنا .  دوتا خواهرا و مادر شوهر و بهار ،همسر رو دوره اش کردن که حسنا رو طلاق بده . همسر گفته حسنا رو طلاق نمیدم . پدر شوهر  گفته  تکلیف زندگیت رو روشن کن یا حسنا رو نگه دار یا خانوم اولی  اینطور باشه همیشه دعوا هست . برادر شوهر  در کل بیطرف بوده و به همه گفته به ما مربوط نیست که توی کار اینها دخالت کنیم.

 

( برگ بیست و ششم)

بعد از اون دعواهای شدیدی می کردند و خانوم اولی به همسر گفته بود نه حق داری بری خونه حسنا و نه حق داری بیایی خونه خودمون. باید بری پیش برادرت. یک شب که همسر شب یواشکی اومد پیش من، خانم اولی زنگ زده بود خونه برادرشوهر و فهمیده بود همسر اونجا نیست. نصف شبی قیامتی به پا کرد دیدنی. نصف شب پدرشوهر اومد دم خونه من با آزانس ( هیچ کس تو اون خانواده ماشین نداره جز همسر) که همسر را ببره.

 

دعواها و قهرها ادامه داشت و من مرتب گوشی همسر را چک می کردم تا بتونم بفهمم چه خبره. بیشتر تماسها از طرف پدرشوهر مادرشوهر و بهار بود. 

 

(برگ سی و دوم )

وسط این قهر و دعواها ما یک مسافرت پنهانی رفتیم و خانم اولی همچنان قهر بود و مصر بود که یا من یا حسنا. همسر توی مسافرت برام تعریف کرد که خانم اولی از این که خونه به نام من کرده و ماشین برام خریده ناراحت شده و گفته تو که حقوق حسنا را می دی دیگه چرا اموال به نامش کردی؟ مگه پرستار و خدمتکار من که حقوق می گیرند براشون ماشین و خونه هم می خریم؟ حسنا هم قرار بوده برای 6 تو باشه و حقوقش را بگیره.

 

بعد همسر بهم گفت که اموالی هم به نام خانم اولی داره که من خبر نداشتم. این ها را وقتی که توی دیسکو مست کرد برام اعتراف کرد. به هر حال مسافرت خوبی بود. خیلی چیزها لازم بود بدونم که فهمیدم. مثل این که خانوم اولی برای عقد من برای همسر شرط کرده بود که یک خونه و آفیس به نامش بکنه که این را هم به من نگفته بود.

 

 

(برگ سی و پنجم )

از وقتی که از مسافرت برگشتیم همسر بهار رو برداشته و رفته خونه مامانش و من فقط یک بار که برای کاری بیرون بودیم دیدمش . بهار هم روزها میره به مامانش سر میزنه و  همسر بعد از کار میره دنبالش و میرن . خانوم اولی هم با پرستار و کارگرش تو خونه هست  و  بس نکرده و بدتر هم شده و از هیچ کاری کوتاهی نمیکنه و روی نظر خودش هست که یا من یا حسنا . در هشتاد درصد مواقع  میگه فقط من و حسنا رو طلاق بده ولی گاها از خودش هم  حرف میزنه و یا من یا حسنا رومیگه . همسر هم سر حرف هم تو هم جسنا هست

 

(برگ سی وششم )

یادتون هست ازتون در مورد جادو جنبل پرسیدم. خیلی دنبال این بودم که یه دعایی برای خانم اولی بکنم. اما هنوز به نتیجه نرسیدم. من گفته بودم اگر اراده کنم و اگر بخوام میتونم کاری کنم که همسر خانوم اولی رو ول کنه و بیاد با من زندگی کنه . همین الان هم  همین رو میگم و صد سال دیگر هم همین رو میگم. ولی باز دلم می خواست راههای بیشتری را بدونم.

 

(برگ سی و هفتم )

زمانی که من و همسر مسافرت بودیم . خانوم اولی نمیدونم روی چه حسابی با بابا تماس میگیره و  میخواد که بیاد تهران و صحبت کنند . خیلی دقیق نمیدونم پای تلفن چی گفته . پدر شوهر هم به طرفداری از خانوم اولی تماس میگیره و  از بابا میخواد که بیان . هر چقدر فکر میکنم متوجه نمیشم مامان و بابا این وسط چه نقشی داشتند؟ من نمیگم خانوم اولی یک حرفی زده و تا آخر عمر باید سر حرفش بایسته .  همه ما انسان هستیم و میتونیم حرفی بزنیم و بعد پشیمون هم بشیم . تا اینجا رو قبول دارم که حق داره پشیمون بشه ولی اینکه به بابا تلفن بزنه رو نه .

هر چه بوده مامان و بابا  دهان روزه ظهر راه افتاده بودن و اومده بودن تهران  و شب هم دیر وقت برگشته بودند .  رفته بودند خونه آقای همکار .مریم جون  گفت ما خبر نداشتیم پدر شوهر خبر داده میایم اونجا . ظاهرا خانوم اولی  همه رو محکوم و متهم کرده حتی مریم جون و آقای همکار رو که چرا زودتر بهش نگفتن و به عنوان یک دوست نیومدن بگن که مراقب باش حسنا  زندگی ات رو نابود میکنه .

 

(برگ چهل و نهم )

تا این که یک روز همسر گفت پدر شوهر و مادر شوهر میخوان بیان خونه من . شبش  همسر گفت برادر شوهر هم هست که برای من فرقی نمیکرد غذا زیاد بود.

بعد از شام چای ریختم آوردم  پدر شوهر گفت چای و شیرینی من و خودت رو بردار بریم توی اتاق  . برادر شوهر به شوخی گفت حرف یواشکی نداشتیم  . خندیدیم ولی من استرس داشتم .  نمیدونستم چی میخواد بگه . رفتیم نشستیم و پدر شوهر شروع به حرف زدن کرد. نمیخوام توضیح بودم چی گفت و چی شنیدم . لطفا شما هم سوال نکنید حتی توی خصوصی .چون اگر میخواستم  همینجا مینوشتم.

خلاصه اش این که خانوم اولی برای من و همسر شرط و شروط گذاشته  . همسر که قبول نکرده و به همین دلیل به من هم نگفته بود  ولی خانوم اولی حرفهاش رو به پدر شوهر همگفته که فقط به این شرط چیزهایی که نوشتم  روحیه و حوصله اش رو ندارم بگم همونها بود . نمیدونم شاید باز هم مبهم باشه . فعلا فکرم مشغوله . خیلی مشغول

 

کمی که حرف زدیم همسر رو صدا کرد گفت اینها رو به حسنا گفتم . همسر  ناراحت شد گفت من خودم نمیتونستم بگم ؟  در  کل ناراحت بود از این که نقل قولها رو شنیدم .پدر شوهر گفت آخرش چی نمیخواستی بگی؟ همسر گفت این مشکل من بود و پدر شوهر هم  میگفت که مشکل همه هست .

 

در آخر  با اینکه همسر مخالف بود ، پدر شوهر اصرار داشت که یک روز خانوم اولی هم باشه من هم باشم حرف بزنیم . گفتم من مشکلی ندارم به شرطی که باعث ناراحتی و عصبانیت بیشتر خانوم اولی نشه.

 

(برگ پنجاه و یکم)

از قبل به پدر شوهر گفته بودم شرطهای خانوم اولی رو قبول ندارم .نه برای لجبازی . اگر شرط معقولی بود حتما به خاطر احترام گذاشتن هم شده قبول میکردم . گفتم  برای صحبت کردن روی اونها نمیام  و بهتر هست روبرو نشیم نمیدونم چرا   پدر شوهر اصرار داشت  هر دو باشید و حرفی دارید رو در رو بگید

وقتی رسیدم رفتم توی پذیرایی و یک سلام کلی کردم که هر کی دوست داشت میتونست جواب بده و هر کی هم دلش نمیخواست نه . خانوم اولی هم روش رو برگردوند و حتی به من نگاه هم نکرد .باید اعتراف کنم که  من هم فقط  چند تا نگاه از روی کنجکاوی کردم  و اینطور نبود که من محل بذارم و  اون بیمحلی کنه . از آخرین عکسی که ازش دیده بودم لاغرتر شده بود و بسیار هم شیک و مرتب بود هم موهاش  هم لباسش و آرایش ملایمش . چیزی در حد رو کم کنی . میتونم اعتراف کنم روی من هم کم شد

 چون من هنوز بلد نبودم چطور باید لباس بپوشم و در سطح خانواده خانم اولی نیستم که بدونم. اما الان یه مقدار بیشتر یاد گرفتم و مثلا این دفعه آخری که رفتم تازه فهمیده بودم که آرایش ملایم کنم و بهتر لباس بپوشم.

خانوم اولی عصبانی بود و شاید طبیعی باشه  که توی شرایط عصبانیت نتونه منطقی حرف بزنه .   من ناراحت نشدم که با داد و بیداد حرف زد . متاسفانه بین حرفهاش از کلمات درستی  استفاده نکرد . هر بار میگفت، یا برادرش یا پدر شوهر میگفتن که نگه و هر بار هم با یک حقشه تموم شد .  دیدم هر بار میگه و بعد که میگن نگو میگه حقشه. گفتم ببخشید حقم نیست. بماند خانوم اولی چی چواب داد ...... گذشت

اون فکر می کنه چون برای رفع نیاز جنسی همسر باهاش ازدواج کردم، هر چیزی را باید به من بگه. حالا اگر اینطور هم باشه درست نیست که بگه. کما این که شما هم دائم توی کامنت ها می گید و کار زشتی می کنید.

اعتراف میکنم من هم ننشستم گوش کنم و گفتم تنها آدمی که میتونه برای من شرط بذاره خود همسر هست . اگر اون هم بگه من حق دارم قبول کنم یا نکنم  .خودم برای زندگیم تصمیم میگیرم چکار کنم . کار به زندگی دیگران هم ندارم و به خودم اجازه نمیدم در مورد زندگی دیگران نظر بدم  بگم بمونن یا برن یا شوهر کنن یا شوهر پیدا میشد یا نمیشد یا هر چیزی

نمیدونم برادر خانوم اولی چطور راضیش کرد که بره خونه اونها و رفتن . خدا حافظی هم نکردیم  من توی پذیرایی بودم  برادرش اومد خدا حافظی کرد و ببخشید خانوم اولی حالش خوب نیست من خدا حافظی میکنم


کمی گذشت همسر گفت بیا بریم . موقع رفتن ماشین نبره بودم اعصاب رانندگی نداشتمهمسر یک جا کار داشت باید یک سری مدارک رو به یک نفر میداد که  اونور شهر بود  و بحثمون توی ماشین شروع شد . اول بصورت صحبت بود بعد شد بحث و در آخر هم دعوا چه دعوایی . شاید بشه گفت من عصبی بودم و شروع کردم .

دعوا مربوط به حرفهای خانوم اولی و شرطهاش بود. همسر به همه چیز فکر میکرد به جز این که میتونه با یک حسنا  دیوانه شده طرف بشه. برای این که بگم چی شد و چه تصمیمی گرفتم هم ..... شاید  بشه گفت واقعا نمیدونم  .فعلا که زیاد مغزم کار نکرده  همسر میگه تو هفته ای سه روز نمیخوای؟ من میام پیشت  وقتی هم هستم قول میدم هیچکی به تو کار نداشته باشه. مسافرت هم پیش بیاد میریم بچه دار هم بشو به بقیه اش کار نداشته باش . حتی اگر اینطور هم بشه باز میشه که آدم به بقیه اش کار نداشته باشه و فکر نکنه که چطور؟ شاید هم بشه نمیدونم . گفتم  مغزم  هنوز جواب نمیده

خانم اولی گفته بود که من باید بچه دار نشم. مسافرت هم نریم و همسر هم فقط برای 6 بیاد پیشم. بقیه اش هم که مربوط به مسائل مالی بود و خانوم اولی گفت حسنا یا شرطها را قبول می کنه یا خونه و ماشین را بده و بره.

من موندم که چی می شه. مغزم جواب نمی ده.

 

 

(برگ پنجاه و چهارم )

بابا  دعوام کرد که چرا رفتی  خونه پدر شوهر و با خانوم اولی رو برو شدی ؟چرا به من نگفتی بیام ؟ چرا نشستی تا آخر گوش کردی ؟ گفتم به فکرم نرسید بلند بشم برم .به شما میگفتم حتما میومدین مثل همیشه میگفتید حسنا باید بره . گفت وقتی میگم حسنا باید بره منظورم این نیست  که تو مقصر هستی . میگم برای این که زندگی بدی نداشته باشه  .  گفتم فکر میکنید اونها منظور شما رو متوجه میشن ؟ این چه حرفیه چپ و راست به همسر هم میگید حسنا رو اذیت نکن طلاقش بده ؟ خوب بخوایم طلاق بگیریم که میگیریم .پدر شوهر برگشت به من گفت  دختر من بودی همون حرف پدرت رو میزدم . به خدا اگر دختر خودشون بود یک بار این حرف رو نمیزدن

 

 

 

 

(برگ دوم و پنجاه و چهارم)

صبح قبل از این که صدای بیدار باش موبایل در بیاد صدای قربون صدقه  همسر اومد که کله سحر بلند شده بود اومده بود خونه  و من در خواب ناز بودم نفهمیدم .تا قضیه در حد بوسیدن و  قربون صدقه  و خوش زبونی  و دلم تنگ شده بود حرفی نزدم ولی از اون میزان که گذشت ...

 

خودم کردم که لعنت بر خودم باد . بهار بارها به من گفت تو برای بابا ی من اسباب بازی هستی زن واقعی بابا مامان منه عاشق اونه تو رو برای تفریح میخواد .

خوب که نگاه میکنم میبنم اون بچه حق داره . انگار خانوم اولی هم همینو میخواسته که اون زن فقط باید یه گوشه  بشینه تا هر وقت خانوم اولی صلاح دونست همسر بهش سری بزنه و نیازهایی که با اون برآورده نمیشه با زن جدید برآورده بشه . حس میکنم همسر و خانوم اولی منو به چشم اسباب بازی دیدن و این منو ناراحت میکنه . برای همین تو برزخ هستم تو پشیمونی . نه پای رفتن دارم نه شهامت کنار کشیدن .قبل از اینکه بخواین منو سرزنش کنید باید بگم خودم پشیمونم خسته ام و دلزده.

 

(برگ شصت و پنجم)

بعد از شام کمی بهتر بودم . نشستیم به حرف زدن . نمیدونم چرا دوست دختر برادر شوهر  بین حرفهاش اصرار داشت به من حالی کنه که فقط دو تا دوست هستن .  حتما فکر کرده بود من فضولم یا به من مربوطه . حتی گفت من زیاد اینجا نمیام . امشب هم به مامانم گفتم میرم خونه یکی از دوستهام . حتی بین حرفهاش هم گفت که شب اونجا نمیمونه و اگر بمونه تو اون یکی اتاق هست و از این قبیل حرفها .خوب من که خل نبودم باور کنم ( حسنا فقط همین یک جمله را می گم و قول می دم دیگه نپرم وسط حرفهات. پس چرا فکر می کنی ما خلیم و باور می کنیم که خانم اولی اومد خواستگاری تو اما بعد یادش رفت و از عقدتون جا خورد؟ چرا فکر می کنی ما خلیم که باور می کنیم مرد 50 ساله و زن بیوه با هم باشند و فقط شیطنت کنند و 6 نکنند  .... ) این شب بمونه و بره تو یک اتاق دیگه ولی نمیدونم چه اصراری داشت که این رو حتما بگه    . برای اینکه خیالش رو راحت کنم گفتم ببین عزیزم از نظر من  که اصلا هیچ اشکالی نداره دو نفر آدم مجرد به سن و سال تو و برادر شوهر با هم دوست باشن و خیلی صمیمی تر از این حرفها که میگی هم باشن . این چیزها برای من پذیرفته شده است. نگران قضاوت دیگران نباش.

 

 خسته شدم.

بقیه اش باشه پست بعدی.

نظرات 555 + ارسال نظر
غنچه یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 20:41

غاز غوزک
یک لیوان آب خنک بگذار دم دستت یک وقت خدایی نکرده سکته نکنی

حالا این وسط چی به تو میرسه انقدر سنگ حسنا به سینه میزنی

هیچ گربه برای رضای خدا موش نمیگیره

راستش بگو ... چی به تو میرسه وکیل وصی شدی

کیانی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 20:41

اه بازم این گازگوووزک!!! محلش ندین بزارین هر چی میخاد رو سر و سینش بکوبه و خودشو خینی و مالین کنه!!!
بـــــــــــــــــــــــانو

غازغوزک یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 19:47

نویسنده این وبلاگ خودش منبع دروغ و دغله و یکی لازمه مچ خودشو بگیره! بانو اولاش با وبلاگ شادی شروع کرد و بعدش اومد این وبلاگو زد. اون موقعها هرکی ازش می پرسید بانو تو همون شادی نیستی؟ با نهایت وقاحت می گفت نه من یکی دیگم! حتی یه مدت واسه انحراف فکر خواننده ها با اسم شادی خودش واسه خودش کامنت میذاشت تا خواننده ها فکر کنن بانو یکی دیگست!!! اما بعدش که فایلای قدیمی اون وبلاگ دختره چی بود اسمش معشوقه سیاوش، واسه خواننده های اینجا گذاشت معلوم شد چقدر شادی نیست!!! شماهایی که مدعی هستید چرا حسنا خصوصی نمی نویسه تا با افکار دخترای مردم بازی نشه! همین بانو خانوم وقتی که حسنا تصمیم به رمزی نوشتن کرد تهدیدش کرد که اگه رمزی بنویسی من میتونم رمزتو از مثلا دوستم که بهش رمزو دادی بگیرم پس بیجا می کنی رمزی بنویسی!!! همین بانو خانوم که مدعیه حفظ حریمه به وبلگ شخصی و خصوصی همسران اول بی اجازه وارد شد و با اون جنگولک بازیاش باعث شد وبلاگ همسران اول از هم بپاشه.

من تهدیدش نکردم که می تونم رمزت را بگیرم

حسنا یک بیانیه بلند بالا نوشت که می خوام رمز بدم. دارم بررسی می کنم. لایحه نوشتم دست شورای نگهبان است برای بررسی. شرایطی هست که حالا بعدا بهتون می گم.

400-500 تا کامنت التماسی هم گرفت که شرایط چیه؟
بگو تا ما هم مدارکمون را حاضر کنیم و بریم استعلامات لازمه را بگیریم شاید شامل رمز بشیم.

من هم بهش گفتم، یه هفته است ملت و خودت را گذاشتی سرکار، بر فرض که یکی رضایتنامه ولی و همسر اولی و عکس سه در چهار و گواهی مسجد محل و استشهاد محلی و پرینت حساب بانکی و اصل و کپی کارت ملیش را هم داد به تو و رمز بهش دادی. از کجا معلوم که این رمز را نده به دوستش؟

فقط یه کلمه بهش گفتم خیلی باهوشی ( نفس تحویل بگیر )
400 نفری هم که دارن مدارک حاضر می کنند که شامل برنامه فارسی وان بشن از تو باهوش ترند.

همین

... یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 19:11

من نمیدونم شما میخواید در مورد حسنا چی رو ثابت کنید و با این اثبات به چی برسید

شمایی که میگید حسنا حرفاش متناقضه یه نگاه به حرفای خودتون کردید انجمن بیکاران

ما دوست داریم دور هم باشیم.
تو چی می گی که می آیی نوشته های بیکاری ما را می خونی؟
به نظرت خودت هم شامل بیکاران نمی شی؟

ساره یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 18:40

کاترین:سلام عزیزم اسباب کشی سخته من که اصلا دوسش ندارم اما بعدشیک حس رضایتی به ادم دست میده هر تغییر و تحولی یک تازگی با خودش میاره بخصوص تو خونه عوض کردن ایشالا خونه جدید برات اومد داشته باشه و روزای خوبش چند برابر روزای بدش باشه فقط یک خواهشی دارم اگه همسر اومد بمونه یا دیگه نخواست برا اونجا یا کلا هر تصمیمی که به نفع تو باشه اگه گرفت لطفا جلوش نگیر و بگذار بشه همونی که باید بشه


حسنا:سلام کاترین جون بغلماچ همینطوره اسباب کشی سخت هست ولی بعد که خونه چیده میشه همه چیز تمیز و مرتب میشه و اون تغییر و جابجا شدن به آدم حس خوبی میده لبخند همینطور که میگی با خودش یک تحول و تازگی میاره . ممنون ازت بغلماچ امیدوارم برای خودت هم همیشه شادی و آرامش باشه و روزهای خوب. همسر هم که اومد و هست و گفته نمیرم و من هم این بار نه گفتم نرو و نه گفتم برو . هیچ حرفی تا حالا نزدم و میشه گفت خنثی هستم . چون خودش هست که باید تصمیم بگیره خنثی ولی با این که چیزی نگفتم امیدوارم لجبازی نکنه افسوس
ساره: حسنا جان مردک نمی ره یا خانم اولی راهش نمی ده که بره. معلومه ایندفعه خانم اولی کوتاه بیا نیست که نیست.

هم خونه خودش راهش نمی ده
هم بهش گفته جرات داری برو پیش حسنا تا بهت بگم.

مگه پارسال نبود نصف شب سرهنگ را با آژانس فرستاد دنبالش از تو بغل حسنا نصفه شبی کشیدنش بیرون.

حسنا هم دروغ سرهم کنه و خوش باشه.
از وقتی ما داریم می نویسیم، زندگی حسنا شده گل و بلبل و خانم اولی هم به امید خدا تا آخر این ماه از داستان حذف می شه

دروغ هم کنتور منتور نمی ندازه که

الهام یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 18:14

باورم نمی شود که حسنا در این مدت که وبش را می خواندم دروغ می گفت. یک دختر 16 ساله از کجا می داند کی دروغ می گوید کی راست می گوید.
ممنون که نگذاشتید گمراه شوم

حالا شما دختر 16 ساله وبلاگ قحطه می ری وبلاگ زن دوم خونه خراب کن را می خونی؟

اینجا را هم نخونی بهتره.
برو سایتهای مناسب سنت عزیزم.

نگار یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 18:02

وای غنچه جون،

دلت می آد!
سفر خارجه رفته بود که پیژاما بخره،
می گی بی کلاسه؟

یعنی هر کی زن دوم باشه بی کلاس؟
نفس؟
کبوتر؟
پری؟

یعنی اینا همه بی کلاسن؟
تو رو خدا تکلیف حسنا را روشن کنید. این بشر هیچی نمی دونه. گاهی سوتیهایی می ده که شاخ به سر وبلاگستان سبز می شه!

شوهره فرستاده بودش تو لابی، نمی دونست چه توهین زشتیه. بعد از این که کامنترها گفتند فهمید.

از سوتیهاش که نگو و نپرس.

خوب شد وبلاگ نوشت یه کم چشم و گوشش به مسائل اجتماعی باز شد. فقط زندگی حیوانی و 6 را می شناسه.

خانم اولی نقشی در درآمد مردک نداشته. لولوی سر خرمن بوده بیست سال تو اون زندگی؟
والله لولوی سرخرمن هم بالاخره یه نفشی داره. فقط آدم فرهیخته ای مث حسنا می تونه از این تزها بده.

غنچه یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 17:12

این پست جدید حسنا الان تو کامنت دونی خواندم
سه برادر
عجب اسمی گذاشته یاده افسانه سه برادر افتادم بچه بودیم پخش می کرد فقط خیلی تناقضات اساسی با این سه برادر داره

سه تا برادر عیاش لاابالی که با وجود زن و بچه مثل این مرد های هوس باز عوضی که دسته جمعی میرن تایلند پاتایا
آبروی هر چی ایرانی میبرن
یعنی واقعن یک لحظه پیش خودم گفتم ااینا الان تایلند رفتن ننوشته
آخه نوشتن هرزه بودن سه تا برادر چه معنی میده
یکی از یکی لاابالی تر
مرد هایی عوضی
آخه واقعن کدوم مرد باکلاسی از یک خانواده اصیل از یک پدر و مادر فهمیده با تربیت درست حسابی این رفتار ها رو داره
مثلن می خوای بگی اینا خیلی خوشن
نه عزیز من اینی که تو نوشتی عیاشی هرزه بودن مرد های زن دار نشون میده
مرد متاهلی که تفریح جدا گانه چند روز بدون زنش داشته باشه مرد محترمی نیست
اونم این مدل تفریحات

حالا بعضی مردها هستند مردونه تفریحات باکلاس دارن شکار میرن ...کوهنوردی های سخت یا چند روز میرن ماهیگیری ... امثال اینا جور مرد ها محترم هستند ولی اینی که تو نوشتی از این سه برادر آبرو هر چی مرد بردی

چقدر بدم میاد می خواهد همش بگه ما از طبقه بالا قشر مرفه جامعه هستیم خانواده همسر و من آخر پولدار باکلاس هستیم
به قول جیران
بس کن این ادا های تصنعی که از خودت در میاری

آدم باکلاس زن دوم هیچ وقت نمیگیره
و هیچ زن باکلاسی زن دوم نمیشه
و هیچ خانواده باکلاسی هم اجازه نمی دن دخترشون زن دوم بشه

نمی دونی بدون

سه برادر کدومه. سه تا لات و الوات.

البته می دونم که اینطور که حسنا می گه نبوده. توهمات خودش را می نویسه. مردک لات و هرزه است می خواد بگه همه همینطورند.

همچین با ذوق هم می گه خوبه ایران ... نداره وگرنه مردک می رفت.

ساره یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 17:08

اینجا کی به جون کی افتاده الان؟ اگه منظور غازغوزکه که به جون ما افتاده این اولین بارش نیست اونو همه می شناسن زیاد حالش خوب نیست گاها قاطی می کنه می یاد اینجا ی چیزایی می گه بعد می ره . بی خطره. ما زیاد اونو جدی نمی گیریم. در مورد خیانت البته که مردان هم به اندازه زنان مقصرن. در مورد حسنا همه ما متفق القول هستیم که اون مردک هم ی دروغگوی پست هست که با همدستی حسنا دارن زندگی خانم اولی و بهار رو نابود می کنن. ( زندگی یکی از هم جنس هامون رو )خانم ها باید هوای خانم ها رو داشته باشن ولی چه دلیلی داره که خانم ها هوای خانم های خانه خراب کن رو هم داشته باشن.چه حرف ها.

مردهای فامیل این خانم اگه بیان ببینن زنشون با دوستشون تو تخت است آروم می رن بیرون که عیش و نوششون به هم نخوره؟

یاسمین یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 17:07

گاز گوزک جان چرا دارى در راه دفاع از حسنا اویزون خودت رو پاره میکنى ؟ بشین تو تشت اب یخ برات خوبه و بدون تا زنهاى باهوش و زبلى مثل خانم اول هستند زندگى امثال حسنا به همین حقارت هست و بس

یاسی جان، سر و ته کامنتش متناقضه.
اولش یه چیزی می گه، تهش یه نتیجه دیگه می گیره.

خدا به داد زن اولی برسه که اینها وارد زندگیش شدند. پرچونه، سفسطه گر، مکار ..... بلا به دور.

سارا یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 16:47

چیه به جون هم افتادین من واقعاً نسبت به آقایون حسودیم میشه ببینید چقدر هوای همو دارن حالا ما خانمها میافتیم به جون هم هر کی زندگی خودشو داره در ضمن جامعه ی فعلی ما که پر از خیانته چه از طرف آقایون چه از طرف خانمها همچین آقایون هم بی تقصیر نیستن فقط که نباید خانمها را مقصر بدونیم بسه دیگه بچسبین به زندگی و خوشیهاتون

زنی را می شناسی توی ایران که دو تا شوهر داشته باشه؟
کدوم مردی با این ننگ کنار می آد؟

اگر زنها هم مثل مردها جلوی این ننگ وایمی سادن خوب بود.
منم به مردها حسودیم می شه که زیر بار ننگ شریک شدن زنشون با دیگری نمی رن.

مارال یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 16:37

سلام بانو خانمی
بانو جان این چند وقته گرفتار پروژه بودم. عزیزم تو خودت هم گرفتار کار و زندگی هستی حتما درک می کنی
بانو جان من ماندم یک دختر مجرد که تمام خواسش جمع کارش کرده است فرصت نمی کند اینجا از دوستاش یک سراغی بگیرد آنوقت شوهر حسنا تو این وضعیت تغییر مسیر بازار سرمایه با زنهاش کل کل می کند و روزش را با خوشگذرانی و الدنگی سپری می کند! مگر می شود کسی سرمایه دار باشد و الان تغییرات بازار را دنبال نکند و با شرایط جدید تغییراتی تو مسیر سرمایه گذاری اش ایجاد نکند
این پولدار بودن شوهر حسنا با این پست آخرش اصلا جور در نمی آید!
بانو جان موفق باشی

سلام عزیزم. خوبی؟

همون موقعش هم که نصف شب بدو بدو می آمد امر خیر را انجام می داد و برمی گشت خونه و عصر هم بهار را می برد گردش و .... دوستاش بهش می گفتند این مردک چطور می رسه.

مردهایی که یک زن دارند و زندگیشون مثل آدم هست، نمی رسند هر روز عصر دخترشون را ببرند گردش.
این مردک که بین سه تا خونه سرگردونه!!

محل اقامتش خونه برادره
محل 6 خونه حسنا
محل زندگی و مسئولیت و وابستگی و .... خونه خودش.

غنچه یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 15:33

آخه بدبختا شما که شعارتون اینه که وبلاگ حسنا خواننده هاش زیاد شدن و خیلیا به زندگی حسنا غبطه میخورن و حسرتشو دارن این «خیلیا» رو به بقیه نچسبونید در حقیقت من فکر می کنم چون شماها خودتون در ناخوداگاهتون حسرت زندگی حسنا رو میخورید فکر می کنید بقیه هم عین شما هستن!!! آخه این چیزی که توی وبلاگ حسنا از زندگیش نوشته میشه که همش دعوا و حرف و حدیث و اشک و غمه!


1 من وقتی که که یک وبلاگ بخوانم و از اون نویسنده و از زندگیش نوشته هاش خوشم بیاد بارها بهش سر میزنم و براش کامنت می گذارم و با مهربونی هم باهاش حرف می زنم
وقتی این همه خواننده قربون صدقه یک همچین آدمی میرن مطمئن باش خوششون اومده از این زندگی و این مدل آدم برای همین براش کامنت های قربون صدقه می نویسن


2 من یک برهه زندگیم تا چند سال با سایه خیانت زندگی کردم و ضربه های جبران ناپذیری خوردم ( شوهرم نبود )
اگه اینجا کامنت می گذارم و با کسی مثل حسنا که مزخرفات این مدل زندگی می نویسه که بدون هیچ امتیاز ویژه که نه تحصیلات عالیه داره نه از طبقه بالایی نه ویژگی خاص زنانه داره فقط فقط به قول خودش با 6 صاحب یک همچین زندگی مرفه و شوهر عاشق شده
می ترسم ... می ترسم از دختراکان ساده که گول بخورن
که پیش خودشون فکر کنن با 6 می تونن صاحب زندگی بشن اونم به هر قیمتی خراب شدن یک زندگی
( وقتی باور می کنن با پول پیش خونه پسرک و فروش ماشین تو محله بالاشهر خونه بزرگ میشه خرید دیگه چی میشه به این آدم های ساده گفت معلوم همه چی چشم بسته باور می کنن )

3 کی جسنا از غم و غصه و اشک نوشته
این که همش یا مسافرت یا تو بغل شوهرش هر بلایی و هر حرفی هم که به شوهرش میزنه مرده مثل پروانه دورش میچرخه
بعد اگر که داره زجر میکشه چرا داره ادامه میده !؟؟!؟
تو همه زندگی ها حرف و حدیث هست کدوم زندگی نیست
تو این اوضاع اقتصادی وقتی خونه زندگی مرفه داشته باشی گور بابای حرف و حدیث

تا وقتی که اون وبلاگ کذایی با دروغ های شاخدارش هست ما هم هستیم

از ادبیات حرف زدنت هم مشخص خیلی دردت گرفته از این وبلاگ
باورت نمیشه یک عده هستن مثل کبک سرشون نو برف نیست

همه زندگیها مشکل داره. مال من هم این مدلیه مشکلش. چیزی نیست که.
به فک و فامیلم هم گفته بودم زنش طلاق گرفته، امسال گفتم بهتون دروغ گفته بودم، زنش هست
اتفاقا خیلی خوشحال شدند و آفرین و مرحبا بهم گفتند. آسمون هم به زمین نرسید. من فکر می کردم مسخره ام کنند اما خیلی هم قربونم رفتند.

زندگی همینه دیگه.
من سعی می کنم خوش بگذره. مسافرت می ریم. خونه بزرگتر از بزرگتر می گیرم. ماشین عروسک تک زیر پامه. خانوم اولی هم یه چیزی می گه خدا بهش آرامش بده

سیما جان یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 14:50

http://nooshin3000.persianblog.ir/


این دنبال عکس حسناست
هر کس فیلتر شکن داره بره واسش کامنت بذاره
لینک بهش بده

برای مامی امیرحسین D: یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 14:48

مریم مامی امیرحسین٥:٠٧ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ۱۸ مهر ۱۳٩٢
واقعا همسر ادم متفاوتی هست.برای من حداقل غیر قابل درکه از هر لحاظ.
راستی اگر دلت خواست و جزو نباید ها نبود بگو که همسر چطوری و تو چند سالگی با اولی ازدواج کرده؟
من دارم یه کتاب در مورد ضریب هوشی و تست های رایج بهره هوشی می خونم(البته می خوام رو امیرحسین اجرا کنم)ولی فکر کنم که همسر تو ضریب هوشی بالایی داره .تقریبا مطمئنم.می تونی اگر حوصله داشت ببریش مرکز روزبه دکتر تبریزی و ازش یه تست اساسی بگیری و اعتماد به نفسشو بیشتر هم بکنینیشخندامروز امیرحسین یه تست و منم یه دونه دیگه دادیم اونجاوحشتناکامیدوارم خنگ در نیایم.من به متوسطناراحت هم راضیم.حتما بهت عددش رو میگم.راستی اون پرستاره همون نبود؟نه؟ حسنا میدونم که هم خودت میدونی و هم همه بهت گفتن ولی منم بگم:پدر و مادرت واقعاااااااااااااااااااااا خوبن.خدا برات حفظشون کنه.از این یه جهت اخر شانسیقلبماچ

مامی جون فکر کردی خیلی زرنگی
حسنا از تو زرنگتر و رندتره. اگه به امید کمک اومدی بهتره راهتو بکشی بری.

یه روز با زبون بی زبونی کامنت می ذاری حسنا را با خاک یکسان می کنی،
یه روز دنبال ترخیص پیچ و مهره های وارداتی از چین هستی و دم حسنا را می بینی

این دفعه چیکار داری که باز پیدات شده؟
از راه دور تشخیص دادی مردک باهوشه. اما بچه خودت را می بری تست هوش می دی؟ دانشت فقط از راه دور کار می کنه؟

هوش کمک می کنه درست زندگی کنی. آدم باهوش نه به خودش و نه به دیگران صدمه نمی زنه.
آدم باهوش کنترل زیپ شلوارش را داره.

مردی که گند زده به 2-3 تا زندگی از خودش و پدرمادرش و دخترش و ... یه معجون بوگندویی ساخته به اسم زندگی که گندش همه جا را گرفته بهش می گن باهوش؟

باهوش بود که بلد بود درست زندگی کنه. باهوش بود که هرزگیش را فریاد نمی زد.

تو هم فکر نکن خیلی زرنگی. فعلا سرت به تست هوش و ترخیص پیچ و ... گرم باشه، یه چند سال سنت بره بالا، سوراخت فرسوده بشه .... تا شوهرت عسلک را برات رونمایی کنه. ببینی شوهر تو هم هوشش کمتر از مردک حسنا نیست

این مامی امیرحسین را اتفاقا من هم دقت کردم
فکر می کنه خیلی زرنگه


تازگیها از راه دور هم تست هوش می گیره.
از بی عرضگی مردک نتیجه گرفته خیلی باهوشه

یزدانی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 14:04

راستی این نماینده گی کوجاست؟
یه سری لباس مندرس دارم برم بدم نو بگیرم
و همانا نماینده گیها نمکی های سابق هستن
نیم ست بده ست مت ببر
افتابه بده خیار ببر
اصن یه وضی

متاسفم
من دیگه آدرس هیچ جا را توی وبلاگم نمی گم
بعضی ها خیلی معلوم الحالند

یزدانی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 13:59

قورباغه سبز
به نکته خوبی اشاره کردی
چقدر راحت دروغ گفت
بیچاره خانوم اولی
خوشم میاد به راحتی نمیتونه بهار رو فریب بده

خانم اولی را هم نمی تونه فریب بده.

خانم اولی زن نجیب و خانواده داریه. از راه درست وارد شد دید این خیلی کولی و وضعش خرابه.
الان هم داره حالیش می کنه.
هم این زنک خونه خراب کن مکار
هم اون مردک هرزه

یزدانی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 13:51

گازگازک
برو خونه ت آفرین

نارین یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 13:17

نورای عزیز
وبلاگ شراره پاره پاره برای بانو نیست
نویسنده وبلاگ شراره پاره پاره اول که وبلاگشو زد از بانو دعوت کرد که به وبلاگش بیاد تو وب قبلی که پرشین بلاگ بود این کامنت بود اما بانو نرفت

ممنون نارین جان که جواب دادی.

گلریز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 12:30

وای خدا این دیوانه که اسمش غازغوزکه داره منفجر بشه.یکی کمکش کنه.مردم از خنده.دارن میترکن از حرص.معلومه خیلی دارن میسوزن.ادامه بده عزیزم همین که تورو و نوشته ات رو میبینیم مطمئن میشیم که کارمون درسته.نترکی

توی متن تلویحا گفته زن دوم است
بعد گفته همه زنهای دوم توسری خورند و شما ناراحتید که حسنا تو سری خور نیست.

خب تا اینجا به توسری خور بودن و بدبخت بودن خودش اعتراف کرده

اولش هم که می گه حسنا زندگیش همش کتک و تحقیر و توهین و ... است.

کلا یه چیزی نوشت گند زد به خودش و حسنا و رفت ...

بر زمینت می زند نادان دوست

آیناز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 12:08

فعلاکه خانوم خانوما حالشوگرفت نه شوهر داره نه ماشین خونه هم که چه عرض کنم
همچین برداشت اواره ش کرد که نمیتونه بره تو صورت باباش نگاه کنه اخه باباش هم باهاش قهره
خانم خانوما دست طلا
حالا کی توسری خورهستش
این حسنا از بابا وهمسروخانوم خانوما خورده دیگه چیزی ازش نموند

بابای حسنا کلا حسنا و مردک را گذاشته کنار
واسه همینم حسنا عقده ها و خیالاتش را می نویسه
که مردک رفت پابوس بابا
مردک از بابا عذرخواهی کرد.

بابای حسنا به مردک خبر نداد داره چیکار می کنه
بابای مردک هم بهش خبر نداد
چطور با بابای خودش قهر کرده و بابای حسنا را می ره پابوسش؟

حسنا یه جوری دروغ بنویس که جور دربیاد آخه

دختر جعلی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 12:01

شمیم11 ۱٢:۳٤ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ۱۸ مهر ۱۳٩٢
حسنا یاد بگیر....مرد جماعت همینه....داد و بیداد راه می اندازه ...همه رو حرص می ده ...امااااااااااااا به بهانه قهر کردن می ره و خوش می گذرونه ...به فکر انچه هم گذشته نیست......من اگر جای تو بودم تو هفته بعد که خواست بیاد خونه....می رفتم با دوستام بیرون و وانمود می کردم حداقل که خوشم...و نیازی به اومدن تو ندارم......

پاسخ: شمیم جون همینطوره باید ازشون یاد بگیریم که وقتی در قهر هستیم حسابی بهمون خوش بگذره نیشخند من بخوام در دوران اشتی این کار رو بکنم فوری دنبالم راه میفته میگه با هم بریم هیپنوتیزم از حسادت دچار مشکلات درونی میشه بچه زبان باید بذارم یک وقتی قهر کنم تلافی اش رو در بیارم پلک
حسنا بانو - ٢۱/٧/۱۳٩٢ - ۱۱:٤٦ ‎ق.ظ



ماهی سه بار می ره شمال، با التماس و نقشه و برنامه هم نمی تونه شوهره را ببره نمایش بده بگه من هم شوهر دارم. زن دوم نیستم. زن زورکی و تو سری خور نیستم.

حالا می گه من که می خوام برم می افته پشت سرم.
کجا می افته پشت سرت؟

به خاطر سابقه بد و هرزگیت هم نمی ذاره تنها بری تو شهر بگردی. یادش که نرفته از کجا پیدات کرده و چطور زنش شدی. به ما دروغ بگی، به اون که نمی تونی.
مردهای هرره طرفشون را خوب می شناسن. بهت اعتماد نداره دلیل داره

حسنا اجازه نداره استخر بره
تا سوپر سر کوچه بره

دلت خوشه شمیم !!

زندانی تو خونه.

آیناز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:56

موافقم قورباغه جون باشه دیگه محل سگ هم بهش نمیزارم
دختر جعلی عزیز
بیا بااین غاز غوزک اسمشوخخخخخخخخخخخ
حرف نزنیم بذار اونجاش بسوزه

دختر جعلی جون بیا وقت گرانبها مونو بزاریم واسی ادمهای فهمیده که میخوان تکلیفشون بین این وبلاگ اون وبلاگ بدونن

دختر جعلی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:48

ایناز جون

این بی سوادهای نفهم حتی بلد نیستن یه متن بنویسن که سر و تهش یکی باشه.

اولش می گه زندگی حسنا تو سری خوردن و متلک شنیدن و کتک خوردن و بدبختیه.
آخرش می گه شما نمی تونید یه زن دوم ببینید که توسری خور نیست.

خوبه که اذعان می کنه همه زنهای دوم توسری خور و بدبختند. هر حرفی هم بزنند جواب شوهر و مادرشوهر و ... حاصر و آماده در آستین هست که تو اگه آدم بودی آویزون مرد متاهل نمی شدی.



خودش هم زن دومه

قورباغه سبز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:47

دوستای گلم
پیشنهاد میکنم با کسایی که میان اینجا و خیلی خوب درونیات خودشون رو آشکار میکنناصلا کاری نداشته باشین و جوابشونو ندین.

دختر جعلی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:45

غازغوزک

این جمله آخر خودت را بخون

مشکل شماها با حسنا سر اینه که اتفاقا اینبار معادله های ذهن ناقص شماها رو حسنا بهم ریخته و همیشه هم یه زن دوم توسری خور نیست. همیشه هم زن اول قدیسه نیست و میتونه یه عوضی عینهو شماها باشه.


یه بار، فقط یه بار، شوهرت جلوی رسپشن هتل، یه آدم کاملا غریبه، بگه اگر کسی زنگ زد بگید زن باهاش نیست، این توهین و تحقیر واسه همه عمرت بس نیست؟ این توسری خوردن نیست؟ حسنا داره توسری می خوره بدجور هم میخوره.

شوهرت نصف شب، دقت کن نصف شب، بهت بگه برو تو لابی بشین می خوام با زنم حرف بزنم، اسمش تو سری خوردن نیست؟

خونه و ماشین و مهریه ات را ازت بگیرن و بهت قول یه مسافرت یواشکی دزد و پلیسی بهت بدن و تو ذوق کنی به هرزگی شوهرت، اسمش چیه؟

غازغوزک جون
مشکل شماها اینه که تعاریفتون با استانداردهای انسانی خیلی فاصله داره.

اینقد که حسنا توسری می خوره، خربارکش نمی خوره.

جهت اطلاع شما من خیلی هم به قول اون صاحابت که داری واسش دم تکون می دی، پر وقتم.

تا چشمت دربیاد.
آره وقت آزاد زیااااااااااد دارم.
تو هم برو برنامه بریز ببین چطور می تونی نقشه بکشی یه شب دیگه شوهر مردم را بیاری خونه ات.
کم دادی حالت بده

آیناز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:45

اول بذار یکم واسی اسمت بخندیم غازغوزک خخخخخخخ

واسی فک فامیل ازننه تاآبجیت هم ازاین نسخه ها میپیچی

شیطــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان

غازغوزک یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 11:34

هه شما فسیلا هنوز این وبلاگو دارید؟؟؟ جدی جدی اوضاع روحیتون نگران کنندستا... یه فکری به حال خودتون بکنید. میگم چه خوب شد حسنا نامی پیدا شد که بشه کیسه بوکس شماها و شماها هرچی عقده و حقارت و خیانت از دوست پسراتون یا شوهراتون دیدید سر این بیچاره خالی کنید. آخه بدبختا شما که شعارتون اینه که وبلاگ حسنا خواننده هاش زیاد شدن و خیلیا به زندگی حسنا غبطه میخورن و حسرتشو دارن این «خیلیا» رو به بقیه نچسبونید در حقیقت من فکر می کنم چون شماها خودتون در ناخوداگاهتون حسرت زندگی حسنا رو میخورید فکر می کنید بقیه هم عین شما هستن!!! آخه این چیزی که توی وبلاگ حسنا از زندگیش نوشته میشه که همش دعوا و حرف و حدیث و اشک و غمه! فقط احمقایی عین شماها پیدا میشن که فکر کنن ملت با خوندن زندگی حسنا حسرتشو میخورن!!! مشکل شماها اینه که فکر می کنید چون طرف زن اول میشه پس دیگه یه قدیسه است! اما زن اولم یه پخیه عین شماها... دیگه اینهمه مدت شماها به اصطلاح زن اولیا خوب دستتون رو شده.... والا اگه منم جای شوهرای شما یا دوست پسراتون بودم قطعا و حتما سرتون هوو میاوردم اونم نه یکی 10 تا!!! آخه بدبختا شماها زورتون از این گرفته که کامنتای صدتا یه غازتون تایید نمیشه.... خوب وبلاگشه اصلا دوست نداره تایید کنه. به شماها چه ربطی داره؟؟ شمایی که فاقد کمترین سطح شعور و درک حریم نوشتاری مجازی هستید. همتون عینهو سگ دروغ می گید که بیکار نیستیم و اتفاقا خیلیم سرمون شلوغه اما میخوایم مبارزه کنیم!! شماها یه مشت خل مشنگ یا دختر ترشیده عقده ای هستید که از زور بیکاری 24 ساعت پلاس این وبلاگید وگرنه کسیکه سرش شلوغ باشه حتی وقت نمی کنه یه سرچ ساده بزنه چه برسه به اینکه هر لحظه کامنتا رو رفرش کنه و عین این سگای هار بخواد پچه بگیره. بدبختا اگه اینهمه وقتتونو که صرف مثلا مبارزه می کنید صرف اصلاح زندگی خودتون می کردید اینهمه عقده ای نمیشدین. من میخوام بدونم چطور اون قسمت از نوشته های حسنا که از کتک خوردن و متلکای خانواده شوهر و بدبختیاش نوشته واسه شماها راسته و روش مانور میدین ولی اون قسمتیش که از خوشیاش می نویسه میگید دروغه؟
مشکل از مخ معیوب شماهاس که همیشه دلتون میخواد یکی که زن دوم شده توسری خور و بدبخت باشه. مشکل شماها با حسنا سر اینه که اتفاقا اینبار معادله های ذهن ناقص شماها رو حسنا بهم ریخته و همیشه هم یه زن دوم توسری خور نیست. همیشه هم زن اول قدیسه نیست و میتونه یه عوضی عینهو شماها باشه.

من میخوام بدونم چطور اون قسمت از نوشته های حسنا که از کتک خوردن و متلکای خانواده شوهر و بدبختیاش نوشته واسه شماها راسته و روش مانور میدین ولی اون قسمتیش که از خوشیاش می نویسه میگید دروغه؟


منظورت مسافرتاشه؟ که جلوی کارمندای هتل نقش یک زن خراب را ایفا می کنه؟
به کارمندها می سپره نگید زن با منه؟

البته از سری بعد اینها هم از قصه حذف می شه و بانو حسنا مثل یک ملکه می ره سفر و برمی گرده و خانم اولی می ره خونه را تمیز می کنه فرش قرمز پهن می کنه تا ایشون از سفر برگردند.

آیناز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 10:04

به نورای عزیز

من کاری به او وبلاگ شراره پاره پاره ندارم هیچ وقت اونجا کامنت نمیزارم ونخواهم گذاشت چون هیچ نوع ادبی اونجا رعایت نمیشه

من برعکس شما فکرمیکنم ازروزی که این وبلاگ بانو ایجادشد
خواننده های حسنا خیلی کم شد
چون خواننده هاش داشتن زیاد میشدن
وعلنن داشتن حسرت زندگی حسنا رومیخوردن
ومعلوم نیست چندتادختر چندتازن بخاطردروغ گویی های حسنا زندگیشون به فلاکت رسید
وتاحالا خیلی موفق بودیم
نمیشه اینجور آدمها رو به حال خودشون گذاشت
باید یه جوری دروغ هاشون فاش بشه


خواهشن نورای عزیز فقط یک درصد به این فکر کنید که این حرف ها اگه راست باشه چرا حسنا اینا رو برای عموم میزاره ومثل دوستاش رمزی نمیکنه


حسنا خودش بهتره میدونه چی داره به خورد خواننده هاش میده یه مشت دروغ

نورای عزیز
ما به کسی که میاد اینجا با وقاحت تمام میگه غیبت نکنین وازخدابترسین حسنا راست میگه
به اون میگیم نیاد که گناه خودش هم زیادنشه

من بارها اینو گفتم ما غیبت نمیکنیم
اگه غیبت بود کامنت های خصوصی میزاشتیم نه عمومی
همه ی بچه ها هم اینو گفتن غیبت وگناه اونی که حسنا دراه میگه
داره ازرختخواب خانوم خانوما میگه داره ازخصوصی ترین چیزهای اون زن میگه

یا خودشو انقدر بزرگ وباداب وصبور نشون میده
درمقابل همسردوم بودن
بارها هم گفته پشیمونه
اما میگه نمیتونه ازاین زندگی دست بکشه
چرا؟
ازش سوال کردیم میگه زندگی خانوم اولی ویرونه میشه
توباورمیکنی به عنوان یه زن

اگه یه زن واردزندگیت بشه راحت زندگی میکنی یا اززندگیت بره بیرون کدومش؟

جدیدن هم به همت بچه ها کامنت گذارهای حسنا بیشترشون بایک اسم 4تا 5تاکامنت میزارن


واسی همین کامنتهاش زیاد نشون میده خیلی ها هم هستن بین این وبلاگ واون وبلاگ موندن که کدومش درست وکدومش غلط دارن به خودشون فرصت میدن
تا بتونن راه درست وپیداکنن

امیدواریم همه راه درست وپیداکنن

قورباغه سبز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 09:56

به اون قسمتی که حسنا محکم به خانم اولی گفته فردا میام خونت فقط بهار نباشه دقت کردین؟
همین نشون میده که حسنا جون خوب بلده در موقعیت مقتضی چطور طرف رو مطمئن کنه که دروغ نمیگه. علاوه بر نویسندگی رمان علمی تخیلی هنرپیشه هم هستن ایشون.

سما یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 09:31

نورا جان بی خود شراره رو قاطی بحث نکن اون بیچاره خودش و نوشته هاش اینقدر داغون و افتضاح هستند که نیازی به نقد نداره هر کی یه بار به وبش سر بزنه آخرین بارش می شه. پس تو خودتو ناراحت نکن

نورا یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 07:53

خانم بانو، توی وبلاگی هم که زدی به اسم شراره پاره پاره، برات نوشتم:
اوکی، زن دوم شدن خوب نیست و به نظر شما و دوستات باید حسنا و شراره رو نقد کرد.باشه نظر شما اینه؟ خو نقد کن دختر خوب، نه این همه بد دهنی و فحش و کتک لفظی.
چرا اعصاب خودتو میریزی به هم.کامنت گذارای اینجا رو خوندم که به یه نفر گفته بودن اگه خوشت نمیاد نیا اینجا بخون.حتمن به منم همینو میگین، مهم نیس چون نمیام.یعنی برام مهم نیس بفهمم کی دروغ میگه کی راست میگه کی چیکار کرده.ولی شماهم اگه خوشتون نمیاد، نرین بخونین اون وبلاگارو.بذارین به حال خودشون.بذارین خواننده هاشون کم بشه خود به خود....

جیران یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 07:17

این ادب ساختگی و مصنوعی حسنا هم حالم رو به هم میزنه، خصوصاً کلمه "مریم جون. ننر همیشه مینویسه مریم "جون" که همه بگن وای حسنا چه با ادب و با کلاسه. انگار این مریمه الان این جاست و صدای حسنا رو می‌‌شنوه که باید حتما پسوند "جون" رو به اسم مریم اضافه کنه در حالی‌ که در دنیای واقعی احتمالا اسم این آدم اصلا مریم هم نیست. "مریم جون"، "همسر"، خانم اول" ... می‌خواد بگه من خیلی‌ با ادبم. جمع کن بساط این ادب تصنعی آ‌ت رو، اگر تو با کلاس بودی که‌شان خودت رو این قدر پائین نمی‌آوردی زن دوم نمی‌شدی، حسنا "جون".

جیران

ادب ساختگی
کلاس ساختگی
فرهنگ ساختگی
شعور ساختگی

همه چیزش ساختگیه

یهو یه سوتی می ده کل خاندانش را می بره زیر سوال

آیناز یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 07:01

جیران جان

حسنا عزیزم اون ازهمه ی ملت بیکارتره که میشینه این اراجیف ومیبافه

خداییش خیلی وقت میخواد تادروغ وتوذهن بسازی خودت اول باورش کنی


بعد بیای کل دورغهای شاخ دار و تایپ کنی


بعد بشینی 300 یابیشتر جدیدن کمتر وجواب بدی


البته بیشتر جوابها تکراری

حسن نظر
بغل ماچ
جواب تکراری نمیدم
خودخانوم اولی اومدخواستگاری
برای شما هم شادی باشه

وجدیدش اثاث کشی خوشگذشت چون همسربودهمش بغلماچ بود(اوغ)
.
.
.
.

جیران یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 05:19

یک مساله که به عقیده من جالب و تا حدی تمسخر آمیزه اینه که طرفدار‌های حسنا میان به این وبلاگ و دم به دقیقه به ما میگن شما خیلی‌ بیکار هستین اما هیچ کس به حسنا نمیگه تو چه قدر آدم بی‌ کاری هستی‌ که راپورت‌های هفتگی به این طولانی را تایپ، بازخوانی و آدیت و پست میکنی‌ ! می‌دونین نوشتن چنین طومار هایی چه قدر وقت میبره؟ چند ساعت جدی؟ خوب لابد راجع بهشون از قبل هم فکر میکنه دیگه، لا آقل در ذهن خودش چرک نویسش رو مینویسه. بی‌ کار واقعی‌ کیست؟ ما یا حسنا؟

جیران

جیران یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 05:13

آیناز،

این اکسیر جوانی برای پیر مرد‌ها رو خیلی‌ خوب اومدی !!

جیران

شادی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 04:58

این زنها با این طرز فکر می خوان در آینده بچه تربیت کنن؟

بچه ای که مادرش هیچ حساسیتی به دروغگویی پدرش (اون هم به خاطر هوسرانی خودش) نداشته باشه و یا مادری که بگه فقط خوش باش و بخند، به هر قیمتی که برای دیگران تموم بشه، چی می خواد از آب دربیاد؟

همسر من بهترین پدر است !!!

دروغگو هرزه خائن نمک نشناس بی مسئولیت بی عرضه عیاش ....

شادی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 04:55

و یا اون یکی زن دوم که نوشته:

حرف من اینه...هر زنی احمقانه زندگی کنه...هر زنی باورهاش نسبت به زندگی غلط باشه...هر زنی که درک درستی از زندگی زناشویی نداشته باشه...حقش هست که زندگیش رو از دست بده...
برام مهم نیست...هیچ چیز و هیچ کس توی این دنیا ارزش این رو نداره که من رو ناراحت کنه و لبخند رو از من بگیره...
بخند...شاد باش...زندگی کن...بگرد واسه خودت...

یک انسان و یک زن باوجدان می تونه اینطور درمورد یک زن دیگه نظر بده؟ می تونه بگه هیچ چیزی در این دنیا به جز خودش براش مهم نیست؟

اینها واقعا چه جور موجوداتی هستن؟ نظرشون درمورد مفاهیمی مثل انسانیت، نوع دوستی، کمک به دیگران (حتی به زنی که به قول اونها احمقانه زندگی می کنه)، وجدان و شرافت چیه؟
اگه همه انسانها اینطور فکر می کردن، الان دنیا به یک جنگل بی درو پیکر تبدیل شده بود که همه انسانها در حال شکار و چپاول همدیگه بودن

شادی اون یکی خیلی وضعش خرابه

من موندم این مامان پزشکش چطور تشخیص نمی ده دخترش روانپزشک لازمه

شادی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 04:47

حسنا اصلا نمی دونه زن بودن و انسان بودن یعنی چی

این که حسنا با مردک مشکل نداره هر دو از ی جنس هستند دروغگو و پست

حسنا و همسرش هر دو لایق هم هستن
هر دو دروغ گو ،پست ، خیانتکار، بی وجدان و ...

چرا شکلک لایک نداریم؟
لایک به این جمله های بانو و ساره و مهسای عزیز

بعد از اونهمه دروغ که مردک 50 ساله فقط به خاطر هوس خودش تحویل همراه 20 ساله اش و دختر جوانش می ده، حسنا می نویسه: اون گردش ها خیلی خوش گذشت و چهار روزمون با همه خستگی ها خیلی خوب بود .

چطور ممکنه با همچین جانوری (مردک) باشی و بگی خیلی خوب بود، مگه اینکه خودت هم از انسانیت دور باشی

دکتر تکتم الماسی یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 01:52

کاش سوگند بود بهمون می گفت حسنا کجاست.
نگرانشم
حیفه اون همه دوستی که رفت هوا

نارین یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 01:00

حسنا جون شما قبل اینکه با این اقای همسر ازدواج کنید مارک می پوشیدی که می گی ادم یا لباس نمی خره یا مارک می خره؟

پارسال می خواست بوت بخره یادته؟

آگهی زده بود تو وبلاگش.
حتی بلد نیست از کجا خرید کنه. دو ساله افتاده تو این خط. تازه داره یاد می گیره.
با کسی هم که رفت و آمد نداره.

مگه ندیدی نوشته بود یکی از دوستای خوب وبلاگیم بهم گفت ست بپوش و آرایش کمرنگ کن و ...

اینقد اوضاعش درامه که دوست وبلاگیش باید بهش یاد بده چطوری لباس بپوشه

نارین یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 00:39

اینا جا موند


من آهنگ شاد هم تهش می ذارم

نارین یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 00:38


منو چه به حسنا
هستم بانو جون
هر وقتم میخوام جواب بدم به این دوستای حسنا می بینم دوستان جواب دادن و من حرفی ندارم

نگار یکشنبه 21 مهر 1392 ساعت 00:31

قابل شما را نداشت آیناز جون

آیناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:26

نگاربابت تحلیل قشنگ ممنون جالب بود

منظور حسنا این بود که من خیلی خوش اندام هستم

اما بهار یکی یه دونه بابا که باباش به قول خود حسنا خوشکل وخوش اندام وکرم روز وشب دورچشم دورلب .....استفاده میکنه مادرش هم که خانوم خانوما شیک وخوش لباس یعنی خوش اندام که لباس به تنش میشینه دیگه نه
بچه ی همونا چاقه اندازش نداشت

این مردک ناف شو بادروغ بریدن


اخه تواین سفر یکبارشده راستش وبه زن وبچه ش بگه
حسنا اون که زن 20سالشه انقدر دروغ میشنوه
اونوقت تو چقدر دورغ میشنوی
بازم متاسفم برات که با وجود دیدن اینا داری ادامه میدی

نگار شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:18

حسنا خوش سایزه

توهم بر شکم گنده ها عیب نیست
کی بود زیپ شلوارش بسته نمی شد؟

سایزهای زیادی بزرگ یا زیادی کوچیک می مونه برای حراج.
خوش سایز ها در خرید معمولی تمام می شه.

نگار خیلی حسودی

نگار شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:16

همسر میخواست برای بهار هم بگیره چون توی حراج بود سایزها جور نبود .

اونجا سایزها جور نبود. اما نمایندگی ایران همون رنگ و سایز تو را داشت و ناقصش هم کرد و نصفش را داد به تو

تا حالا خرید نکردی که اینقد پرت و پلا می گی؟
دروغات تو حلق مردک

از غیر حراج می گرفت می مرد؟

آیناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:15

مریم جون اگه دوست خیالی حسنا نباشه
مطمئنن برای ارامش زندگی خودش این مردک واویزون اون زندگی کرده
چون حسنا بلاخره دنبال یه مرد زن دارمیگشته حالا رئیس ویکی دیگه نداشت
خلاصه باید زن داشته باشه
مریم جون حق داشت ازش بترسه
حسنا انقدر هفت خط هست که باعث شده مریم جون خبرچینی کنه



حسنا خداییش مطمئنی که دوستی بامریم جون جزء توهمات وخیالات نیست

جون حسنا راستش وبگو

نگار شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:13

ندا خونه اشون بوده و وقتی بهار به داییش میگفته ساعت چند بریم ، شنیده و به باباش گفته فکر میکنم بهار میخواد بره فرودگاه اگه بفهمه اونجا داد بیداد میکنه .


بهار اینقدر خنگ نیست که به این خانواده جاک... اعتماد کنه
بهار گفت ساعت چند بریم دختر جاک... از کجا فهمید موضوع چیه؟

حسنا کمتر دروغ بگو
حناق بگیری

خانواده آقای همکار دسته جمعی اوضاعشون خرابه.
از دختر و عروس و ...تو کار جاسوسی و جا ...

نگار شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:09

اگر میگفت بیا واقعا میرفتم بلیط رو عوض میکردم . تصمیم قطعی گرفته بودم .

چرا؟
اگه از کارت مطمئن بودی که می گفتی با شوهرم اومدم مسافرت. چرا بلیط عوض کنی و دروغ بگی و قایم بشی و ...؟

چرا زدی زیر قول و قرار و رفتی مسافرت که اینطور بشه؟

پرواز اختصاصی برای شما هست؟ هر ساعتی خانم اولی برای مهمونی تعیین کنه بلیط برگشت بگیری؟

کل مسافرت 4 روز بوده، بلیط اضطراری مثبت و منفی یک هفته اینور اونور داره. قرار بود جت اختصاصیت بیاد دنبالت که برگردی؟

نگار شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:06

بهار سوال کرده خانومش تو اتاق نیست ؟ مسئول هم که آگاه بوده و یادداشت شده بوده تحت هر شرایطی بگه خانومی در کار نیست . این رو من نمیدونستم مریم جون وقتی برگشتم به من گفت .

مریم جون چه جا... و پست و بی شعوره
آدم از هر چی دوسته می ترسونه.
بعد از بیست سال دوستی با اون خانواده حالا خبرچینی زندگی اونا را می کنه.
به قول بچه ها می ترسه مردک ولت کنه، آویزون شوهر اون بشی.

مسئول هم که آگاه بوده و یادداشت شده بوده تحت هر شرایطی بگه خانومی در کار نیست .

بهترین مارکها :) شنبه 20 مهر 1392 ساعت 23:01

حسنا چشم و دل سیر
اصلا هیچی نمی خواست. تازه پول هم برده بود که خودش برای خودش خرید کنه و از پولهای همسر نگیره

هیچی هم نخرید جز یک ست پیژاما که اونم بهار قیچی قیچی کرد.

بعد اینقد این خانواده بی آبرو هستن که قصه دعواهای خانوادگیشون سر هرزگی مردک را تا عروس خانواده دوستشون هم خبر داره.

نابغه گروه پیشنهاد می ده که بریم نمایندگی اون مارک و گرمگن مربوطه را بخریم که حسنا برای مردک بپوشه

شما نمایندگی لوازم برقی و ... می ری همیشه یه پاشون می لنگه و به سختی یه کاری برات می کنند.
اما نمایندگی پیژاما همون رنگ و سایز حسنا را داشت و از اون جالب تر این که ستش را ناقص کرد که ست پیژامای حسنا درست بشه و بتونه واسه مردک عشوه شتری بیاد.

حسنا این همه دروغ را چطوری سرهم می کنی؟

امروز چطور وقت نشد بیایی دروغ بگی؟
سابقه نداشت اینطور بی خبر ما رو ول کنی بری.

نع این قرارمون نبود
تو بی خبر بری
من خسته شم که تو
بی همسفر بری

برج مراقبت :) شنبه 20 مهر 1392 ساعت 22:53

از هواپیما که پیاده می شی، باید مستقیم بری برای چک پاسپورت. توی تمام مسیر هم کارمندای امنیتی فرودگاه هستند و با دقت همه را زیر نظر دارند.
امکان نداره برای خودت ول بگردی.

اول باید بری چک پاسپورت. از کنترل پاسپورت رد بشی و وارد ایران بشی، بعد دیگه می تونی هر چی دلت خواست توی فرودگاه ول بگردی.

حسنا چی می گه واسه خودش

دقیقا !
کنترل پاسپورت از بخشهای امنیتی فرودگاه است و شوخی بردار نیست که منتظر ناز و عشوه حسنا خانم بشن.

خانوم اولی هم اگر می خواست می تونست از آژانسی که مردک بلیط گرفته بپرسه. خرجش یه تراول بود.

حسنا اینقدر راست و دروغ سر هم کرده که آدم خل می شه از خوندن این همه توهم !!

سپیده شنبه 20 مهر 1392 ساعت 22:33

بعد آدم از صبح تا شب بره خرید برای خانوم اول شوهرش هیچییییی برا خودش نخره همش برای اونا مارک بخره. بابا حسنا تو فرشته. تو اصن برا پول نیومدی برای علم و اخلاقیات اومدی تو این زندگی.

خانوم اولی که شوهرش و دخترش سالی چند بار می رن خارج یه لیست بللللللللللللند بالا داده بودن دست حسنا که بره بخره.

حسنای ندید بدید اما هییچییییی نخرید. نه واسه خودش نه واسه خانواده اش

سپیده شنبه 20 مهر 1392 ساعت 22:27

سلام. این پست مسافرت حسنا که کامل جوکه. عالم و آدم (همکار. مریم جون. دخترشون؟. کل اداره. رسپشن هتل....) کت بسته در خدمت اینان. انقدر که دنبال کارای حسنان به زندگی خودشون نمیرسن.

از همه مهمتر کارمندان فرودگاه!
اونم بخش امنیتی !!

پریناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 22:05

یزدانی

یزدانی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 21:46

بچه ها خیلی نگاه تیز و دقیقی دارین
آفرین
پریناز شما هم پرفکت

آیناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 21:25

یزدانی جون

پریناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 21:02

این پست مسافرت رو که خوندم واسه حسنا ناراحت شدم..خیلی وقتا خوندن حسنا واسم فقط جنبه ی فان داره.. اما دو تا قسمت هست توی نوشته های حسنا که تونسته منو ناراحت کنه که نویسنده ی فانتزی های حسنا بانو و بروبچ.. هرکسی که هست خیلی وضعیت بدی داره یکی اون قسمتی هست که حسنا از خواننده هاش درباره ی دعا و دعانویسی نظر سنجی کرده بود..الان تازه دارم میفهمم چرا اون پست رو گذاشته بود ..خیلی وضعیت یه انسان باید ناراحت کننده باشه که متوسل بشه به دعا نویسی و این اراجیف..
یکی ام همین پست مسافرت..البته بماند که باز اینجا گفت که خط محل کارم رو دایورت کرده بودم روی گوشیم..کدوم اداره ی دولتی شاغلی شما حسنا بانو؟؟این دروغه که میگی راسته؟؟؟!!!:))..راجع به یه مسائلی دروغ میگی حسنا که اگر یک بار پات به ادارات دولتی خورده باشه متوجه میشی امکان دایورت کردن خط تلفن اداره وجود نداره..داستانم میخوای بنویسی حداقل یه خورده ظرافت به خرج بده..
ولی جدی توی نوشته هات دومین قسمتی که تونست منو ناراحت کنه همین قسمت هتل بود..دقیقا همین قسمتی که یارو بهت گفت شالتو سرت کن برو بشین تو لابی که با زنم حرف بزنم..دقیقا همون قسمتی که یارو به کارمند هتل میگه اگر کسی زنگ زد بگید من تنهام..خیلی ناراحت کنندست..خیلی..
اینهمه تحقیر و توهینی که هر روز توی دنیای واقعی رو سرت میریزه رو با وارونه نشون دادن واقعیت و دروغگویی برای گرفتن تنها یه کم یه کم احترام از آدم های مجازی جبران میکنی..اما اینا مسکنه حسنا..موقتییه موقتی..

تلفن اداره حسنا اینا خاصه !! دایورت می شه رو موبایل کارمند جزء

مامان غازغازک شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:58

حسنا شارلاتان ... فروش.
شرف و آبرو هم خوب چیزی هست

وای خاله جون
دلت می آد؟ مگه قرار نشد غاز غازک با کاکل به سر حسنا بازی کنه؟

یزدانی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:50

آیناززززززززز
پرفکت

شما همش واسه هم نوشابه باز کنید.
من چی؟

آیناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:40

فکر کنم عکس حسنا ویروسی شده چرا دوتا شده همینطوری داره زیاد میشه

حسنا درکل خیلی بدبختی که دوستات فقط برای زیاد شدن بازدید وبلاگشون میان وبلاگت واست به به چه چه میزنن
بعد خیلی راحت بامنطق خودشون میگن شرمنده که نمیتونن لینکت کنن چون واسشون بدمیشه

بعد میان اونچیزی که توسرخودشون هست واسی خودشون میخوان میچسبونن به این وبلاگ که بانومیخوادامار وبلاگ بره بالا

خیلی احمقی حسنا خیلی
ادم هایی مثل تو هرگزنخواهند فهمید که چطور دارن به زندگی خودشون ودیگران اتیش میزنن
خدا برای خانوم خانوما راهی پرازارامش بازکنه هرچند که میدونم تاموقعی که توهستی هرگزارامشی نخواهدداشت

آنتی ویروس خوب چی سراغ داری ؟

مینو شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:37

حالم بد شد از اون قسمتی که مردک هندونه زیر بغل زنش می ذاشت و می گفت حسنا همراه من نیست و اگر بود می گفتم...
حالم خیلی خیلی بد شد... خیلی بد.

مینو جان،

هر جا مردک و حسنا هستند تهوع آوره.
بس که رابطه شون مزخرفه

آیناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:30

نفس ای اکسیر جوانی برای پیرمرد ها

حسنا اثباب کشی تموم نشد؟
راستی امروز چند شنبه است؟
اوه یادنبود شنبه است سه روز حسنا شروع شد البته اگه پریودنباشه

حسنا امروز میدونی چی متوجه شدم
دوست دکترت که کاسه داغترازاش هست اصلا لینک دوستان نداره
دوست مهندس غربتی اسمت وگذاشت یک بانو وزندگیش
ننوشته حسنا

دوستت رویا یادته که اشپزی مزه دوست جونجونیت اصلا لینک دوستان نداره
دوست جدیدت مهرسا مستقل تو جزدوستانش نیستی
ببین اینا همه دوستانی هستن که حتی تو دنیای مجاز ی
از اسم مجازیت دوری میکنن عینه جزامی ها

اگه تو رو تو دنیای واقعی ببینن چیکارمیکنن مطمئنن آتیشت میزنن

یزدانی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:21

راستی نفس دیگه کیه؟
بدجور بوی گند میده ظاهرا مسواک نمیزنه

یزدانی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:11

عاشقتم بهار
خوب کوفتش کردی
جالبه حسنا همش میگه نمیدونم همسر راست می گفت یا نه
بدبخت جلوی چشم خودت دروغ میگه این حرفات دیگه خالی بندیه
یه سوال دارم :
مرک برای ارضای هرزه گی خودش
چه دلیلی آورده برای بهار ؟
گفته 6 کم دارم رفتم سراغ پاره ها؟
واقعا برام سواله؟
اگه منو روشن کنین ممنون میشم
یعنی یه پدر چقدر باید ... باشه که این حرف رو بزنه
حسنا خانوم نیست در جهان
زیاد خوشحال نباش برای دروغ هایی که به مادر بهار میگه
اونکه 20 سال شریک بود این عاقبتشه توی معلوم الحال که مشخصه وظیفه ت چی هست ...وای وای
عروسی بابای بهار دقیقا بعد ازدواج بهاره
میدونین چرا؟
اونوقت مادر بهار یه پسر داره که میتونه بهش تکیه کنه
و اونا هم سعی میکنن پدر هرزه رو دور از چشم داماد نگه دارن
چون ممکنه هوو سر دخترش بیاد
چند سال صبر کن حسنا
فعلا روز خوشیته

همون دلایل را می خواد با افتخار واسه داماد آینده هم بگه.

از اون بدتر بچه حسنا را بگو.

کی زن اون می شه؟ بابا و مامان وضع خراب!
کی جرات می کنه نزدیکش بشه

مهسا شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:10

حسنا و همسرش هر دو لایق هم هستن
هر دو دروغ گو ،پست ، خیانتکار، بی وجدان و ...

من هم همین فکر را می کنم. اتفاقا لیافت حسنا همون مردک است و لیاقت مردک زنی مثل حسنا.

ساره شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:03

من که فکر میکنم حسنا پست هاش رو داره از روی پست های پارسالش می نویسه. پارسال ی مسافرت داشت به چه افتضاحی که همه کمک کردن تا مردک حسنا رو ببره مسافرت درحالیکه مردک به دروغ به خانم اولی گفته بود که تنها می ره. بعد ی مسافرت دیگه که به هر دوشون خیلی هم خوش گذشت.دقیقا در این سفر مردک با خانم اولی قهر بود. امسال هم حسنا ی مسافرت افتضاح داشت که باز مردک به خانم اولی دروغ گفته بود که تنها می ره و نصف شب حسنا رو فرستاد لابی بشینه تا بتونه خانم اولی رو آروم کنه. ی مسافرت دیگه هم در پیش هست که احتمالا خیلی هم خوش می گذره و فرصت پیش می یاد که حسنا با مردک کلی حرف بزنن و برنامه ریزی کنن.قابل توجه که این دفعه هم مردک با خانم اولی قهره.
ماجراهای مسافرت حسنا با مردک شنیدنی و عجیب تهوع آوره. هر دفعه هم جیغ جیغ می کنه سر مردک که این چه طرز مسافرت رفتنه و نریم بهتره باز که فرصتش پیش می یاد پایه س.

البته با کمی تغییر. سعی می کنه قسمتهای سوتی و خرابکاری را حذف کنه و زندگی خیلی گلستان بشه.

آرشیو را برداشته که دستش باز باشه

ساره شنبه 20 مهر 1392 ساعت 19:32

"آقای همکار بهشون گفت حسنا مرخصی نگرفته".
"خانوم اولی هم برای اولین بار گریه کرده بود که چرا دروغ میگی".
"به توصیه همسر ،تلفن خونه و محل کارم رو موبایلم منتقل بود . سپرده بودم هر کی با من کار داشت بگید هست و وصل کنید " .
"خانوم اولی گریه میکرد که حسنا اونجاست داری به من دروغ میگی ".
"همسر به هتل سفارش کرد که یادداشت کنن هر کی تماس گرفت بگن تنهاست ".
"خانوم اولی تلفن کرد و به همسر گفت اگر راست میگی بگو حسنا بیاد خونه ما . همسر با زبون بازی و چرا خودت رو ناراحت میکنی و برات خوب نیست ، راضی اش کرد که اینکار درست نیست ."
"همسر به آقای همکار تلفن زد جریان رو گفت و ازش خواست بره پشت میزم و با تلفنم به خانوم اولی زنگ بزنه و تا جواب داد قطع کنه ".
"اینطور شد که من تو صف چک پاسپورت نرفتم و انقدرنشستم تا همسر تلفن زد گفت من رسیدم و فهمیدم منظورش اینه که بیا بیرون "
مغزم سوت کشید داستان این مسافرت حسنا رو خوندم. این همون مردکی هست که حسنا همیشه سنگش رو به سینه می زنه و همیشه با دلایلی که می یاره اونو و خودش رو تبرئه می کنه. مردک نمونه ی مرد شارلاتان دروغگو و هفت خطه. چقدر استادانه دروغ می گه و کارها رو با کمک اون دوست جا...ردیف می کنه. الحق که لیاقتش یکی مثل حسناست. اینه که حسنا با مردک مشکل نداره هر دو از ی جنس هستند دروغگو و پست.

الهه شنبه 20 مهر 1392 ساعت 19:27

این پست مسافرت رو خوندم و حال تهوع گرفتم!!
چقدر این دو تا آدم و بخصوص همسر پست میتونند باشند!
چقدر دروغگو
حقه باز
سیاه کار
دغل باز
فریبکار
غیر قابل اعتماد
چقدر مارمولک در جور کردن اینهمه دوز و کلک

حسنا واقعا واسه داشتن چنین مرد هر زه و دروغگویی واست متاسفم!
مطمئن باش الانم داره به تو خیانت میکنه و احتمالا وقتی داره از خونه برادر شوهر باهات حرف میزنه دستش تو موهای یه زن هر زه دیگه است و وقتی قربون صدقه تو میره بی صدا اونو میبوسه...

مسافرت قبلی هم همینطور بود. اولین مسافرت به شمال.

این مسافرت آخری هم همین بود.
از رسپشن هتل بگیر تا نصف شب لابی رفتن و ...
همه اش حال به هم زن است

بچه ها تو یه وبلاگی که اتفاقی دیدم امروز (هنگامه) یه سوال پرسیده بود که :
وقتی یه رابطه ی مثلثی شکل میگیره و مردی بعد از ازدواج عاشق میشه مقصر کیه ؟
جواب نفس رو خوندم و از اینهمه خودخواهی حالم بد شد!
نفس یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱ ۱۶:۱۴
نظر من رو تو می دونی هنگامه ولی بازم تکرار می کنم ببینم یادت می مونه یا نه
ببین هنگامه خانوووم اصلا نمیشه در مورد این موضوع قطعی نظر داد...این موضوع کاملا نسبی هست...در یک زندگی می تونه زن اول صددرصد مقصر باشه...در یک نوع زندگی دیگه زن اول می تونه حتی یک درصد هم تقصیر نداشته باشه...همینطور نفر سوم و مرد...
و اما در مورد ضربه خوردن...من خودم شخصا در رابطه با علی چیزی رو از دست ندادم...علی هم هر روز جوون تر و شاداب تر شد...
حرف من اینه...هر زنی احمقانه زندگی کنه...هر زنی باورهاش نسبت به زندگی غلط باشه...هر زنی که درک درستی از زندگی زناشویی نداشته باشه...حقش هست که زندگیش رو از دست بده...
نفسیکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱ ۱۶:۲۳
و اما در مورد تو...
ببین هنگامه فرهاد یا زندگی قبلیش بد بوده یا نبوده...که به گفته تو میگی بد بوده...
خوب اگر بد بوده و فرهاد می خواسته اون زن رو طلاق بده که الان عذاب وجدان تو برای چی هست ؟؟؟ مگه خود آزاری داری بچه ؟
من نمیگم خودم توی رابطه با علی لحظات بد نداشتم...داشتم..نمونه اش همین ملاقات آخری با اون زن...ولی برام مهم نیست...هیچ چیز و هیچ کس توی این دنیا ارزش این رو نداره که من رو ناراحت کنه و لبخند رو از من بگیره...
بخند...شاد باش...زندگی کن...بگرد واسه خودت...

مهسا شنبه 20 مهر 1392 ساعت 18:52

ادم بره زیر تریلی 18 چرخ ولی کارگر جنسی نباشه ، نصف شب نفرستنش لابی ...
اخه حسنا دیگه چقدر می خوای خودتو خوار کنی ؟

حسنا اصلا درک درستی از شخصیت و ادب و انسانیت و .... این جور واژه ها نداره.

این که مردک با پدرش قهر کرده و سه تا برادره رفتند دنبال خوشگذرونی را با خوشحالی تعریف می کنه.
در صورتی که اگر پسر سرهنگ که یکساله داره تو خونه باباش می خوره و می خوابه واقعا همچین کاری کرده باشه و باباش را ول کرده باشه افتاده باشه دنبال برادری که با پدر بحث و قهر کرده، نهایت بی ادبی و بی شعوری اون مرد است.

این که سه تا پسر الدنگش زن و زندگیشون را ول کردند و یکشیون که دیگه هرزگی را به نهایت رسونده و دوتا زن را ول کرده و می ره خوشگذرونی و البته پابووووووووووس پدر حسنا نشانه بی شخصیتی یک مرد است. بی مسئولیتی و بی عرضگی.

اما حسنا با خوشحالی تعریف می کنه.

حکایت لابی رفتنش هم همونه. حسنا خودش را در حد یک معشوقه می بینه. رفتار مردک هم باهاش همینطوره. فکر کن جلوی رسپشن هتل مردک دست در دست حسنا، می گه اگر کسی زنگ زد و پرسید که زن با من هست، بگید نه.
کارمند هتل که فکر نکرده مامان پسرکوچولو می خواد زنگ بزنه. فهمیده که زن پیرمردک می خواد زنگ بزنه و این یکی که باهاشه معشوقه است.
چه بخواهی چه نخواهی وقتی اینطوری باهات برخورد می شه ضمیر ناخودآگاهت قبول می کنه که تو در همین حدی. برای همین وقتی می گه برو لابی، تو هم می ری.
حسنا اصلا نمی دونست لابی رفتن تا این حد زشته. فقط هی می گه مردک گفت شالت را سرت کن، مردک گفت یقه ات را ببند. فکر می کنه این یعنی غیرت و دوست داشتن !!

مردک نصف شب تو را فرستاده لابی، حالا چه با شال، چه بی شال!

حسنا حتی نمی دونست برای 6 زن کسی شدن چقققققققققققدر حرف زشتیه.
برای توجیه خرابکاری و کثافتکاریش، یه داستان سرهم کرد که اونها من را برای 6 انتخاب کردند و ...
یکسالی که گذشت و کامنتها و حرفهای بقیه را خوند تازه فهمید که چه حرف زشتیه که کسی تو را برای 6 بخواد و دیگر هیچ!

مهسا جان،
حسنا الصلا نمی دونه زن بودن و انسان بودن یعنی چی.

حسنا شنبه 20 مهر 1392 ساعت 18:50

خانم اولی زنگ زده بگو حسنا کفشهایی که پارسال از دوبی خریده بیاره پس بده
اون شورت و لباس خواب را هم گفت بده
گفت همه را می خوام بندازم جلو سگ

امسال می ری تایلند یا دوبی واسه کاباره؟
کلید پارتی؟


چه حالی می ده با شوهر مردم یواشکی بری مسافرت
جلوی کارمندای هتل هم به چشم خانووووم و جنده بهت نگاه کنند و مرده تلفن جواب نده و بگه نگید زن باهاش بود و بفرستدت لابی و ...

خیلی حال می ده
قیافه ات شبیه جنده خانمهاست ؟

حسنا چه بی وفایی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 18:46

حسنا جون کجایی
امروز هر نیم ساعت یه بار می زدم حسنا تی وی
می دیدم همش رو برفکه

زنگ بزنم بیان دیش را تنظیم کنند؟ یا اشکال از فرستند ه است

نه اشکال از تنظیمات دیش نیست
برای ما هم همینطوره

حسنای من کجایی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 18:45

حسنا عزیزم
با شخصیت
بزرگوار
نجیب
خانواده دار
چرا نمی نویسی

ممنون از حسن نظرت

یاسمین شنبه 20 مهر 1392 ساعت 17:21

بانو جون سلام ، بعد از مدتها اتفاقى سر زدم ودیدم باز هم مینویسى خوشحال شدم ، عزیزم این عکسى که توپست بارد ارى دیدم واقعا خود این دومیه است؟ پست رو حذف کردى ؟ خودش تو جواب یک کامنت کاملا منکر شد ، فعلا سرش به بیزینس خونه بده ماشین و چک بگیر گرمهراستى دم خانم اول و اخر گرم خیلى باحال و زرنگه همچین گند میزنه به سر شوهر هوسباز و اویزون همراهش

یاسمین خوبی؟
کجا بودی این همه وقت

اون خانمه که لباس مشکی پوشیده مشابهش است.
هیکل خود خود حسناست

نارین هم چند روزه پیداش نیست.
نکنه مامان حسنا رفت، تو رفتی شدی مدیر اسباب کشی

حسنا بانو هستم یک زن دوم شنبه 20 مهر 1392 ساعت 15:07

برگ صد و سی و نهم - سه برادر
نویسنده: حسنا بانو - ۱٧ مهر ۱۳٩٢
از وقتی همسر رفته خونه برادر شوهر ،اون یکی برادر هم رفته اونجا . یعنی در این مدت سه تا برادر با هم هستند . اینطور که معلوم هست بسیار هم خوب و خوش هستند و شدیدا خوش میگذرونند .ابرو

ما خانومها باشیم وقتی میریم قهر میشینیم غصه میخوریم و دچار تاسف میشیم و نگران هستیم و دلشوره خونه زندگی و این مسائل .گویا آقایون در دوران قهر تازه به فکر استراحت و راحتی و کارهای نکرده و تفریحات انجام نشده میفتند هیپنوتیزم .در مورد همسر که اینطور بوده

هر بار با برادرشوهرها حرف زدم صحبت از خوشی و گردش بود خنثی.روزها که هر سه سر کار هستند و گرفتار . هر شب یک برنامه ای دارند و به گردش و رستوران و کنسرت و اماکن تفریحی و استخر و سونا و ماساژ میگذره . خوب شد تو ایران امکانات دیگه برای تفریح نیست. اگر بود که حتما این سه تا از خیر اونها هم نمیگذشتند . بازنده

برادر شوهر اول فقط یک بار زنگ زد ولی برادر شوهر دوم بیشتر تماس گرفت . بین حرفها به شوخی بهش گفتم به تو اعتمادی نیست . از اینور به من زنگ میزنی از اونور به خانوم اولی ابرو. خندید گفت تو هم فهمیدی؟ گفتم بله فهمیدم . گفت خانوم اولی به من گفت ملون دو رو . گفتم امان از تجربه . بالاخره خانوم اولی سالها تو خانواده بوده بیشتر شناخت داره ابله. از خنده غش کرده بود . گفت حسنا من خوش اخلاقم با همه خوبم .

یک بار با من حرف میزد صدای خنده همسر و برادر شوهر اول میومد . گفتم خوبه همسر در شادی و خوشحالی به سر میبره . گفت بده اومده اینجا شارژش کردیم ؟ نمیذاریم بهش بد بگذره مژه. گفتم نه بد نیست . خوبه که خوشحاله بهش بد نمیگذره .

اینطور که تعریف میکرد خونه شده خونه مجردی خنثی. گفت جاری که نیست من فعلا مجردم . همسر هم که با شما دوتا قهر کرده فعلا مجرده . اون یکی برادر هم زن نداره از هفت دولت آزاده . دوست دخترش هم بخواد بیاد نمیذاریم حوصله نداریم جمعمون مردونه ست . سه تایی خوش میگذره . انگار برگشتیم به دوران بچگی . تازه اون موقع انقدر بهمون خوش نمیگذشت . برامون خاطره خوبی شد خیلی خوب شده این مدت هر سه تا با هم هستیم . گفتم خوب پس باید کاری کنیم که همسر بیشتر در قهر بمونه تا به شماها بیشتر خوش بگذره متفکر. گفت از قهر کردن و این جریانها ناراحتم ولی از این که سه تایی با هم هستیم خوشحالم . گفتم دقیقا درک میکنم . حس خوبیه که هر سه تا کنار هم هستید و خوش میگذره . برای خوشحالیتون خوشحالم . امیدوارم خیلی بیشتر خوش بگذره .

همسر هم این مدت قهرش شامل اس ام اس نبود . اس ام اس هم در حد معمولی نه این که مثل قبل خوش زبونی کنهبازنده . گشت و گذارها و خوش گذشتهای تهران کم بود، دوشنبه با برادر شوهر دوم رفتند شمال هیپنوتیزم. من خبر نداشتم .

بابا زنگ زد گفت که همسر اونجا بوده . تعجب کردم . گفتم اومده شمال ؟ باباگفت مگه تو نمیدونستی؟ گفتم نه . معلوم شد تماس گرفته و عصر دوشنبه رفته دیدن بابا ابرو. دوساعتی بودند و رفتند . با بابا هم صحبت کرده بود و گله کرده بود ازاین که به من گفته خونه رو بده و از اینکه گفته بوده من به همسر چیزی نگم . بابا هم ظاهرا همه حرفهاش رو زده بوده و یک سری هم گله کرده بوده برای تمام حرفها و جریانها . در کل صحبت کرده بودند .

همسر اصلا نگفت که شمال رفته . میدونست که حتما بابا میگه . آخر شب برای من نوشت چه خبر .گفتم هیچی . گفت چیکار میکنی . گفتم هیچی با مامان هستیم . چند تا جمله همینجوری نوشت و معلوم بود منتظره من بگم شمال هستی . من هم هیچی نگفتم . نیشخند

بالاخره طاقت نیاورد و اس ام ام نویسی رو ول کرد نیم ساعت بعد زنگ زد. باز هم من نگفتم کجا هستی عینک. خودش گفت من اومدم شمال . گفتم میدونم بابا به من گفت . میخواستی بری میومدی ماشینو برمیداشتی . گفت با ماشین برادر شوهر اول اومدیم . البته این رو هم بابا گفته بود چون من سوال کردم با چه ماشینی اومده بودند . . گویا همسر خیلی منتظر بود من بگم چرا خبر ندادی زبان. بدون مقدمه برگشت گفت دلیلی ندیدم که خبر بدم دارم میام شمال . دلم خواست اومدم مسافرت . گفتم مگه من سوال کردم چرا خبر ندادی ؟ گفت سوال میکردی هم فرقی نمیکرد . خسته شده بودم . اومدم استراحت کنم . نه که تو تهران هر شب عزاداری میرفته و اصلا در گردش و استراحت نبود ، از اون جهت میگفت ابرو گفتم خوش بگذره حسابی استراحت کن . گفت حتما .

از رفتارش و حرفهاش خنده ام گرفت نیشخند. انگار یادش رفته بود چه سن و سالی داره مثل بچه ها حرف میزد و رفتار میکرد . به این نتیجه رسیدم که واقعا خسته هست چون از همسر بعید بود اینطوری منظورش رو لو بده مژه. این که وسط هفته و کار بلند بشه یک دفعه بره شمال فقط برای این که استراحت کنه اون هم با وجود این که تهران هم سه تایی بهشون بد نمیگذشت، یعنی خیلی دلش میخواسته که یک مسافرت هر چند کوتاه بره .هیپنوتیزم

برادر شوهر گوشی رو گرفت و احوالپرسی و طبق معمول شروع کرد حرف زدن و تعریف کردن . که هوا سر شده و بارون میاد و این هوا رو هم دوست دارم و داریم قدم میزنیم بریم کنار دریا و برادر شوهر اول کار داشت نتونست بیاد حیف شد و کاش این مسافرت هم سه تایی با هم بودیم و...در کل تعریفی ها رو گفت . خبر رسانی رو به نحو احسن انجام داد ابله

مامان دیروز صبح رفت شمال افسوس. برای امروز کاری داشت که باید انجام میداد . گفت پنجشنبه صبح میام برای اسباب کشی تنها نباشی . وقتی داشتم میرفتم سر کار توی راه گریه کردم به این فکر میکردم برگردم خونه مامان نیست . وقتی برگشتم هم گریه کردم ناراحت. خونه هم با وسایل جمع شده دلگیر شده بود . خیلی دلم گرفته بود و جای مامان خیلی خالی بود افسوس. همسر که اس ام اس داد بهش گفتم مامان رفته و پنجشنبه برمیگرده . چیزی ننوشت . زنگ هم نزد . بر خلاف همیشه که که میگفت غصه نخور و گریه نکنی و دلداری میداد

ولی با مامان تماس گرفته بود و تشکر کرده بود این مدت پیش من بوده . در کل برای همه چیز تشکر کرده بود حتی همراهی کردن برای گرفتن خونه . برای اسباب کشی هم به مامان گفته بود من خودم پنجشنبه هستم و هماهنگ کردم کارگر هم میاد . شما زحمت نکشید وقتی جابجا شدیم بیاین . من هم به مامان گفتم راست میگه شما نیا . همسر که هست کارگر هم که میاد تازه قراره کارگر دختر خاله هم بیاد دیگه کاری نیست . انقدر تو جمع کردن وسایل زحمت کشیدی .

امروز ظهر همسر اس ام اس داد نوشت دارم برمیگردم چیزی میخوای از اینجا برات بیارم . گفتم نه هیچی خنثی وقتی رسید هم نوشت رسیدم تهران و نوشت که برای فردا صبح میاد و ماشین و کارگر و همه چیز هماهنگه . نوشتم باشه . گویا فهمید که حال و حوصله ندارم و کلمه ای جواب میدم . نوشت شام خوردی ؟ گفتم نخوردم ولی میخورم . گفت خوبی ؟ گفتم مهم نیست

چیزی ننوشت . ده دقیقه ای گذشت تلفن زد و حرف زدیم . بالاخره زبونش باز شد و شد مثل قبل و خوش زبونی اش به راه بود . تعجب کردم چطور شد. تا همین امروز که قهر بود یک دفعه از این رو به اون رو شد ابرو حتما آب و هوای شمال اثر کرده بودزبان گفت کارها که تموم شد و جابجا شدیم میریم مسافرت . گفتم به شرطی که هر جا من گفتم بریم نه این که باز مسافرت کاری داشته باشی و فال و تماشا با هم باشه نیشخند گفت حالا تو کجا میخوای بری ؟ گفتم هنوز نمیدونم فکر میکنم بهت میگم نیشخند

امروز که اومدم خونه خرده ریزها رو جمع کردم و الان کاری نمونده . امشب آخرین شبی هست که توی این خونه هستم و از فردا میرم خونه جدید لبخند. خوب که فکر میکنم میبینم روزهای تلخ و سختی که تو این خونه داشتم بیشتر از روزهای خوبش بودنگران . در هر حال مهم نیست . موندن تو این خونه با تموم خاطرات تلخ و شیرینش تموم شد و فردا روز جدیدی هست با تغییر جدیدی در زندگی قلب

پی نوشت : مریمی جون کامنتتون خصوصی بود .ایمیلتون رو چک کنید .دیروز نوشتم.

وای چه پرچونه !

این خزعبلات چی بود گفتی؟
حالا یعنی مثلا خیلی بی مسئولیتی و احمق بودن مردک برات جالبه؟

همیشه زن اول شنبه 20 مهر 1392 ساعت 13:25

چه چیزا
جوامع سوئد و فلان کشور و بهمان کشور اروپایی چند دهم بیشتر از تهران ما جمعیت نداره اونوقت اونقدر پیشرفته است بعد حاجی داره میگه دلیل عقب موندن ما کمبود جمعیت و پیر موندن اونه و عقب ماندگی رو به این مساله ربط میده ! نه که کشورای آفریقایی با اون کثرت پیشرفت کردن الان ما هم باید جا پای اونا بزاریم !

کاش یکی به این بنده خدا کمی یاد میداد اونجا چه خبره

یزدانی شنبه 20 مهر 1392 ساعت 12:45

بترکی بانو
از جوابت به "دوست عزیز بانو نویسنده وبلاگ"کلی خندیدم
اره واقعا
واسه جمعه ها یه چیزی جور کن سرگرم بشی

آیناز شنبه 20 مهر 1392 ساعت 11:36

نصف ملت بیکارن اونوقت
همه چیزحل شده فقط مونده واسی مردهای ما استین بالاکنیم حسابی زن بارونش کنیم
یک روز
یک بنده ی خدایی ازیکی ازآقایون روح ا ن ی سوال کردن چرا شما که میگین تعددزوجات چرا خودتون اول این کارونمیکنین
گفتن اخه ما نیست سرشناسیم
خیلی ازکارها درست نیست بکنیم یکیش همین تعددزوجاته
جواب منطقی وحال کردین

اتفاقا جوابشون بسیار گویاست.

این کار شان و منزلت زن و مرد را پایین می آره.

از هر در .. می رسد شنبه 20 مهر 1392 ساعت 11:34

.
بابا جان ما به کی بگیم وقتی مردها می توانند چهار تا عقد وصد تا صیغه کنند زنها جرات نمی کنند ازدواج کنند واگر ازدواج کنند بچه دار شدن را به خاطر وجود مزاحمی مثل حسنا که از بهار سلب آسایش کرده است عقب می اندازند.
چرا تو قشر ثروتمند بعد از چند سال کار به جدایی می رسد همه دادشان از این خیانت در آمده است. آقا جان زن هم آدم است وقتی ببیند دارید له اش می کند از محیطی که آدم حسابش نمی کنید فرار می کند.
چقدر باید بی مطالعه و بی خبر از دنیا باشید که این جوری حرف بزنید.آقا جان برو ببین کشورهای دیگر دنیا چه جوری رشد جمعیت را از منفی به مثبت رساندند. می دانی آنها از زن حمایت می کنند اگر مردی خیانت کرد همه جوره از زن حمایت می کنند و این تضمین مالی و فکری و قانونی را به او می دهند یک آدم مریض ج ن س ی نمی توتند سلامت روحی و روانی زن وبچه هایش را تهدید کند.
تا کی می خواهد چشمتان را روی حق وانصاف ببندید وفکر عیش نوش مردها باشید؟

خاتون شنبه 20 مهر 1392 ساعت 11:10

نمردیمو علت عقب افتادگی جامعه رو هم فهمیدیم
خدارو شکر

خاتون جان بحث را س ی a سی نکنیم بهتره.

صحبت ما فرهنگی است. اگر هر زنی اینقدر برای خودش شخصیت و ارزش قایل باشه که وقتی بهش می گن یکی برای 6 می خواهیم جفت پا نپره وسط یه زندگی، هیچ قانونی نمی تونه وادارش کنه.

اگر هم بخواد خودفروشی کنه، هیچ قانونی نمی تونه مانعش بشه.

اگر حسنا می فهمید که برای رفع نیاز جنسی یک مرد نباید زندگی اون زن را خراب می کرد الان روزگارش این نبود.

هر چند داره گل و بلبل می شه و دو تا پست بعدی شوهره زنش را ول می کنه و میشه برده حسنا.
حسنا هم بچه دار می شه و زندگی خوش و خرم.

اون زن هم بره بمیره. دیگه پیر شده به درد نمی خوره. حسنا هم از آب چشمه جوونی خورده و تا آخر عمرش تنش خریدار داره

به حامی خانم خانم ها شنبه 20 مهر 1392 ساعت 11:00

حامی خانم خانم ها با این کامنتی که گذاشتی در پست های آینده یا سیل حمایت هاست که به سوی حسنا از سمت خواهرشوهر مادرشوهر پدرشوهر سرازیر می شه یا دیگه اصلا حمایتی از افراد ذکر شده از خانم اولی به عمل نمی آد و همه پشیمون می شن از حمایتی که تا حال از خانم اولی کردن.

حسنا جزام داره که فامیلهای شوهر ازش می گریزند؟

اون از فامیل شوهر اولش
اینم از اینها

سیما و نفس و دکتر و ... را ببره براشون از محاسن حسنا بگن شاید در نظرشون تجدید نظر کنند.

مامان غازغازک شنبه 20 مهر 1392 ساعت 10:31

زن و این همه ک ث ی ف . آدم احساس خفگی می کند وقتی چنین شرح حالی را می خواند چه طوری دلش می آید با یک تکه گوشت آن زن و بجه بی گناه شکنجه دهد!

مامان غازغازک شنبه 20 مهر 1392 ساعت 10:28

آن چیزی که حسنا تبلیغ می کند انحراف ج ن س ی است .
زنی که از 19 سالگی دنبال رابطه با ج ن س بوده است و قدرت کنترل ش ه وت و مال دوستی را از همان اول نداشته است. هر کی پول داشته باشد حسنا آویزانش می شود و به حدی بی حیا ست که این طرز فکر زشتش را با دروغ کلک در پشت کلمات پنهان می کند.
حسنا می دانم اینجا را می خوانی بیا اینجا را بخوان و برای پست بعدیت یک دروغ جدید سرهم کن تا خودت را توجیه کنی زن منحرف پول پرت.

هه هه این دوست حسنا یا خواننده اش چه مغز جلبکیه !
خنگول جان ! نکنه تو خود حسنایی ؟
آخه اون زنک شارلاتان این همه سوتی در پست هاش داده چطور به عقل ناقص تو نرسید و شک نکردی اونوقت اومدی اینجا از سوزش زیاد زر مفت میزنی
اصلا گیرم که حرف تو درست حالا که چی ؟
بانو مثل اون برده جنسی هوار شده سر خونه زندگی کسی ؟
اون زنک اگه با اجازه اومده بود که خونواده شوهرش برمیگشتن حدااقل در یک جا ، در یک جا ازش حمایت می کردن و می گفتن حق با تو هست و به خانم خانما می گفتن تو خودت پیشنهاد دادی هووت شه !! پس دیگه این کارهات یعنی چی؟
اما وقتی حمایتی ازحسنا جان شما نمی کنند و همگی طرف خانم اول هستن این یعنی اینکه حسنا جان شما از اون دست زنها بوده که بدنش رو فروخته بعد خودش رو غالب یه زندگی کرده و هیچ کدوم از ما خوشمون نمیاد از یک روس... دفاع کنیم یا اجازه بدیم کثافت کاریهاشو جور دیگه جار بزنه و خانم اول رو زیر سوال ببره و ادعای ادب و مظلوم نماییش شه
آره جانم هم تو هم مابقی دوستانت برید به مغز همچو جلبکتون شک کنید چرا که گرفتن سوتی در اینجا هیچ کس رو از راه به در نمی کنه بلکه نفرت خوانندگان رو نسبت به اون زن بیمار جنسی افزایش میده . کسی که آوار یک زندگی شده و کار کثیفش رو جور دیگه نشون میده و داره با این کارهاش تبلیغ هم می کنه !

مینو جمعه 19 مهر 1392 ساعت 23:22

اینی که به اسم تکتم این جا نظر می ذاره اون نیست. همه ی بچه ها هم اینو می دونن.
اون اگه این قدر قدرت تحلیل داشت که...

[ بدون نام ] جمعه 19 مهر 1392 ساعت 23:16

۱۱:٠۸ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ۱۸ مهر ۱۳٩٢
dr toktam chera pas shoma tu linke dustane hosnayee?

پاسخ: بابت دوستانم به کسی توضیحی بدهکار نیستم.
تکتم - ۱٩/٧/۱۳٩٢ - ٤:٢۳ ‎ب.ظ

________________________

pas in toktami ke inja minivise hamin dociyas ya na?

عزیزم اینها اسامی مجازیه.
هر کسی می تونه هر اسمی بذاره.

آیناز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 20:28

به دوست جونه حسنا منم بابچه ها موافقم
بقول گلریز کلرو دیازپوکساید بخور اگه بهت نساخت زنگ بزن 123باور کن چاره ات فقط همیجاست
بایه لباس آستین بلند برعکس میبرند کجا ؟
بچه ها کجا؟
تیمارستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
میبندنت به تخت اگه بازم خوب نشد
یه تفنگ بخر بذار رو مغز بنگــــــــــــــــــــــــــــ تموم شدیه عالمه ادم راحت میشن ازموجوداتی مثل شما
اینم یه جور پاکسازی باورکن
چندنسل به آرامش میرسن

به دوست جون جونی حسنا جمعه 19 مهر 1392 ساعت 20:13

با تو هستم ای دوست جونش !
اولا اگه ما اول فکر کردیم که گفته به فامیلش که خانوم اولی مرده سریع اصلاح کردیم (نه مثل صاحبت که هر چی بهش سوتی هاشو میگی یاسین است تو گوش ... ) که تازه مهم هم نیست مهم اینه که نگفته زن دست دومی شوهرشه
دوما تو که اینقدر ادعای مچ گیری رو داری اون مغر اندازه جلبکت پس چرا واسه 101 سوتی حسنا کار نمیکنه؟ آکبند نگه داشتیش واسه روز مبادا؟یا تو هم مثل اون ندر 6 داری دنبال اینی که صاحبت آدم بهت معرفی کنه هان؟
هاپو کومار جان؟

حالا چه گفته مرده
چه گفته طلاق داده
مهم اینه که دروغ گفته و پنهان کرده که زن دوم است.

چون زن دوم شدن شرم آوره.

حسنا بخاطر استقلال بیش از حدی که داره
خونه و ماشین و شغل و خانواده فرهیخته هم که داره.
شخصیت والا و عزت نفس هم که فوران می کنه.

برای همین هم زن دوم شده.

شهره جمعه 19 مهر 1392 ساعت 20:10

"در قسمت معرفی هم نوشتم شاید اینجا اولین جا باشه که به راحتی میگم زن دوم هستم . این جمله معنای این رو نداره که هیچ جا نگفتم . گفتم به راحتی نگفتم . مضافا این که اون قسمت رو اوائل نوشتم وقتی وبلاگم رو شروع کردم. از اون تاریخ یک سال و خورده ای میگذره . در این مدت خیلی چیزها توی زندگی من تغییر کرده . من جمله این که الان خیلی از فامیلم و دوستهام میدونند جریان زندگی من چی هست و بر خلاف اونچه فکر میکردم با متوجه شدنشون زمین هم به آسمون نرسیده . "


حسنا که انقدر ادعا داره چند همسری و زن دوم بودن رو تبلیغ نمیکنه این حرفی که زده چی جز تبلیغ حساب میشه؟
علنا داره میگه زن دوم شدن بد نیست و دیگران راحت میپذیرند.
ما که میدونیم دروغ میگه و بعد از وبلاگ بانو زندگیش کم فیکون شد ولی وای بحال دختران ساده ای که دروغهاش رو نمیفهمند و با این دروغها برای زندگیشون تصمیمی میگیرند.

قرار نیست آسمون به زمین برسه
شخصیت خودت و خانواده ات خورد شده. چیزی که تو درک درستی ازش نداری.

ساره جمعه 19 مهر 1392 ساعت 19:23

ذوست عزیز حسنا خودتو کشتی ی سوتی گرفتی بهتره بری ورق پنج رو با دقت بخونی ارشمیدس. اونجا که اشاره نکرده مسافرت و سرزدن با هم بوده. یا تو پیشگویی یا خود حسنا یا شاید مردک هستی که اطلاع داری حسنا اون 5 روز که شمال بود به خانواده هم سر زده بود. در مورد مرده یا زنده بودن خانم اولی که تو بهش گفتی سوتی قبل از اینکه تو بگی بانو اصلاح کرد. این که دیگه سوتی نمی شه که زحمت کشیدی اومدی گفتی. چه فرق می کرد حسنا به فامیلش گفته باشه خانم اولی مرده یا طلاق گرفته یا رفته ماموریت یا هر چی مهم این هست که جرات نکرده به فامیلش بگه که زن دومه . بله این مهمه.

ساره جمعه 19 مهر 1392 ساعت 18:57

آخه دوست عزیز حسنا چی نوشتی که همش نگرانی بانو پاکش نکنه. ترسو اون حسناست که ی جو دل و جرات بانو رو نداره که اگه دل و جرات داشت قسمت نظراتش رو تاییدی نمی کرد. اخیرا حتی تایید هم نمی کنه وقتی صدای طرف در می یاد تند تند می یاد تایید می کنه که آبروی نداشتش حفظ بمونه . فکر کرده بچه گول میزنه. نظرات باز ارزونی حسنا جان آرشیو رو دیگه چرا برداشت . نکنه خداییی نکرده ترسید که گند دروغاش یکی یکی در بیاد .از کامنتت کاملا مشخصه که این وبلاگ بدجوی رفته رو اعصابت. خودتو کنترل کن. اینقدر حرص نخور . برای سلامتیت اصلا خوب نیست. یهو دیدی فشارخونت رفت بالا خدای نگرده سکته کردی والله حسنا ارزشش رو نداره که دیگه اینجوری خودتو درگیرش کنی.اول ی لیوان آب یخ بخور اگه حالت خوب نشد بشین توش بعد هم بدو برو وبلاگ صاحبت که ی بوس و بغل گنده برات گذشته کنار. آخه اون بوس وبغل ارزشش رو داره بیای اینجا خودت رو ضایع کنی

نوشته اگر جرات داری تایید کن.

مینا جمعه 19 مهر 1392 ساعت 18:46

گلریز جان دمت گرم کلی خندیدم، جواب دندان شکن به این میگن
دستت درد نکنه عزیزم

یزدانی جمعه 19 مهر 1392 ساعت 18:44

خدایی موندم
چرا بعضیا قرص هاشون رو نمیخورن
همونی که گلریز گفت بخور
شاید افاغه کرد
نکرد بگو زنگ بزنم با لباس برعکس ببرنت
شاید بچه ها ندونن چیه اما خودت خوب میدونی چیه

عصر جمعه ای
حسنا و نفس از بیکاری و بی شوهری
جلسه گذاشتند به این نتیجه رسیدند.

بگو واجبه آویزون شوهر مردم بشید که روز تعطیل ولتون کنه بره پیش خانمش

گلریز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 17:59

راستی راه حسنا راه خوبی برای پول دراوردن نیست. سعی کن یاد بگیری رو پاهای خودت واستی. کمتر داشته باشی بهتر از اینه که مال یکی دیگه رو صاحب بشی.
میدونم زندگی سخته ارزوی ماشین مدل بالا رو داری اما بهتر کار کنی اینجوری خوب نیست که چسبیدی به صاحبت که برات ادم جور کنه. هرچند اگر تو هم خانوادت مثل اون فرهیخته باشن و با شخصیت اخرش مثل همون میشی

نفس است.

از همون قماشه. سنگ خودش را به سینه می زنه.

گلریز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 17:55

حتی اگر همه چیز هم دروغ باشه یک واقعیت بزرگ وجود داره و اون زن دوم بودن صاحبته. یک زن دوم اویزون که همه حتی مادرشوهرش هم ازش متنفرن.
عزیزم وقتی دچار این تکانه ها شدی که مجبور شدی بیای اینجا خودت رو تخلیه کنی بهتره یک لیوان اب سرد بخوری و چندتا نفس عمیق بکشی. یک کلردیازپوکساید هم بوری بهت کمک میکنه.

گلریز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 17:52

میگم مثل اینکه در قبال دم تکون دادنات حسنا جایزه خوبی بهت میده حالا فعلا بدو دنبال توپ تا دفعه بعدی

گلریز جان
کاش جوابش را نمی دادی.

این یکی هاره و خیلی هم بی حیا

دوست عزیز بانو نویسنده وبلاگ جمعه 19 مهر 1392 ساعت 17:46

بدو بدووووو ترسون ترسون کامنتمو حذف کن تاسوتیت معلوم نشده یادت باشه ای پیمو ایگنور کنی تا دوباره کامنت ندم بچه کجایی دوستممممم باهووووووشششش
خودتونو اذیت نکنین من رفتم تا یه مدت بانو با توهمش شماها رو سرگرم کنه بعدش بیام بگم نخونده سوتی دادی

حذف نمی کنم بچه ها بخونن شاد بشن

دیشب باز تا صبح با حسنا حرف می زدی قاط زدی؟

شب به موقع بخواب
قرص هات را بخور
روزهای تعطیل که علی پیش زن و بچه اش است و نمی تونه باهات لاس بزنه برای خودت سرگرمی دیگه ای جور کن که اینقدر بهت سخت نگذره بری این وبلاگ اون وبلاگ پارس کنی.

مواظب خودت باش.

دوست عزیز بانو نویسنده وبلاگ جمعه 19 مهر 1392 ساعت 17:35

حال میده بشینی واسه خودت توهم ببافی یه مدت خودتو خواننده هات حرفشو بزنین بعد من بیام بگم سوتییییییی دادی بچه .یادته گفته بودی حسنا به فامیلاش گفته خانوم اولی مرده بعدا فهمیدی از بس قاط زده بودی از خودت حرف مفت در کرده بودی الانه یه سوتی دیگه دادی .صبر کردم یه مدت خودتو مردموبذاری سر کار بعدش بهت بگم ضایع شی .فعلنه اینو داشته باش حسنا تو اولین سفر شمالش رفته بود به مامانش اینا سر زده بود به کوری چشم بدخواها تو اون 5 روزی مسافرتو سر زدن باذهم بوده .بانوووووو ارشمیدس شدی میگی یافتم یافتمممم اول برو وبلاگ مردمو کامل بخون بعدش بیا سوتی بده اینو داشته باش تا هر بار بیام یکی یکی بهت بگم .صبر میکنم یه مدت رو حرف الکی خودت خوش باشی بعدددددد. کر کر خنده شدی .اگه اینو پاک کنی ینی ترسیدی لرزیدی .الانه س خودتو نوچه هات شوع کنین جواب دادن و عقده ای بازی

سیاوش تنهایی جمعه 19 مهر 1392 ساعت 13:30

بانو که همین را گفت

شیدا و سیاوش به الهام خیانت کردند
وقتی سیاوش الهام را طلاق نداد و هفت سال شیدا را استفاده کرد شیدا رفت سر کیوان را کلاه گذاشت و خودش را به اسم آکبند انداخت به یه پسر مومن که تجربه رابطه نداشت و نفهمید جنسی که بهش انداختن هفت سال استفاده شده.

الهام فوت شد و شیدا خون کیوان را کرد تو شیشه طلاق گرفت

به امید این که سیاوش باهاش ازدواج کنه

فعلا هم که شیدا با سیاوش تنهایی رفته سفر.

سیاوش تازه دستش باز شده برای هرزگی
زن می خواد چیکار
شیدا خیال خام کرده

سرویس رایگان باید بده

الهه جمعه 19 مهر 1392 ساعت 13:30

افتاده دیگه زدن نداره تو مسلک ما!
شیدا خودش دمش رو گذاشت رو کولش و رفت و بست وبلاگش رو و ادامه نداد.
حسنا هم رمزی کنه یا ببنده وبلاگش رو ما هم دیگه بهش کاری نداریم(غرض از این وبلاگ که خصومت شخصی نیست.هر کی به اشتباهش ادامه نده حتی اگه در حد بستن وبلاگ باشه همین کافیه)
حالا اگه شما از دیدن فیلم فارسی و سریالای فارسی 1 محروم شدی این دیگه مشکل خودته.
بزن شبکه حسنا 2! هنوز داره پخش میشه

این همه شبکه های مختلف
کبوتر
نفس
حسنا

حالا یک برنامه قطع شده دارن خودکشی می کنند

[ بدون نام ] جمعه 19 مهر 1392 ساعت 13:17

ههههههههههه
شیدا که رفت تو سوراخ موش و قایم شد
اینقد بدبخت آبروش رفته بود که وبلاگش رو بست و فلنگ رو بست
دیگه بانو چیه بدبخت رو رو کنه عزیزممممممممم؟؟!!

خواننده وب جدید شیدا گناه من جمعه 19 مهر 1392 ساعت 13:04

بانو جان یا همان شادی خانوم سابق!!!! تو خودت از همه زنهای دوم ترسوتر و بدبخت تری عزیزم!
گویا یادت رفته قرار بود یک سری از واقعیات رو در مورد شیدا گناه من برامون رو کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟! چی شد که ترسیدی و دیگه در مورد شیدا ننوشتی خانوم؟
حالا که میبینی شیدا طلاق گرفت و سیاوشم هر لحظه داره التماسش میکنه و قصد عروسی کردن دارند و باهم کلی به گشت و گذار و مسافرت رفتن هستن!
دیدی حالا همه حرفات و واقعیاتی که میگفتی کشک بودن؟

اول حرف زدن یاد بگیر بعد کامنت بذار عوضی

خواننده وب جدید شیدا گناه من جمعه 19 مهر 1392 ساعت 13:01

بانو جان یا همان شادی خانوم سابق! تو خودت از همه زنهای دوم ترسوتر و بدبخت تری عزیزم!
گویا یادت رفته قرار بود یک سری از واقعیات رو در مورد شیدا گناه من برامون رو کنی! چی شد که ترسیدی و دیگه در مورد شیدا ننوشتی خانوم؟
حالا که میبینی شیدا طلاق گرفت و سیاوشم هر لحظه داره التماسش میکنه و قصد عروسی کردن دارند و باهم کلی به گشت و گذار و مسافرت رفتن هستن!
دیدی حالا همه حرفات و واقعیاتی که میگفتی کشک بودن دروغگو ترسو حالا هم از ترس شیدا چون دیدی خوشبخت شد پناه بردی به حسنا؟اسمتم گذاشتی بانو؟جرات داری این کامنت را تایید کن و جواب بده!

ساره جمعه 19 مهر 1392 ساعت 09:44

کسی که ماجرای رختخوابش رو هم می یاره برای همه باز می کنه می زاره جلوی چشم همه دقت کن" همه" چه محرم چه نامحرم چه دوست چه دشمن لابد براش مهم هم نیست چه کسی راجع بهش چی بگه. کسی که عکس می ذاره جایی که هر کسی ممکنه از کنارش رد بشه اصلا براش مسخره کردن و نکردن معنی نداره. خوب خودش می ذاره در درجه اول خودش مسئول این توهین ها و تمسخر هاست . من هیچوقت به خودم این اجازه رو نمیدم عکس بزارم تو محیط مجازی چرا؟ چون می دونم این محیط قابل اعتماد نیست. چون میدونم اگر عکسم رو جایی بزارم که هر کسی بیاد ببینه خوب هر کسی می تونه هر چی بگه. مسئول این کار من هستم نه قضاوت دیگران.من هیچوقت خصوصی هام رو جلوی جمع مطرح نمی کنم چرا؟ چون دوست ندارم کسایی که حتی منو نمی شناسن منو قضاوت کنن. حسنا هم این مسائل رو می دونه پس نه اون باید شاکی باشه نه نمایندگانش که می یان اینجا که ما رو هدایت کنن. مثل این هست که بیان بگن لطفا شما فکر نکنید حسنا داره فکر می کنه کافیه. شما فقط گوش بدید و تحسین کنید.

ساره جمعه 19 مهر 1392 ساعت 07:34

ببین من تو که از خدا می ترسی . از ترس خدا می یای اینجا که ما رو ارشاد کنی من اگه جات باشم این کار رو هم نمیکردم چون اگه ملاک تو ترس از خداست تو هم بابت این کامنتی که اینجا گذاشتی مسئولی . اگه حرفهای ما درست باشه تکلیف تو چی هست . حسنا ی وبلاگ زده داره ترویج چندهمسری می کنه ما هم اینجا داریم مخالفتمون رو اعلام می کنیم. تو چند درصد از حرف های حسنا مطمئنی که به خودت اجازه می دی بیای اینجا ما رو به راه راست هدایت کنی. از نزدیک حسنا رو دیدی؟ خانم اولی رو دیدی؟ بهار رو دیدی آیا؟ چقدر مطمئنی حسنا داره صادقانه می نویسه.؟ اگه از پاسخ این سوالات مطمئن بودی می شد حق رو به تو داد .بهتره تو هم به خودت بیای .ی وقت خدایی نکرده نکنه تو تا الان گناه همه ما رو شسته باشی. از ما گفتن بود.

اونها مجازند تهمت بزنند
غیبت کنند
دروغ بگن

ولی ما اگه یه ذره بلند بخندیم نکیر و منکر می آن سروقتمون

مینا جمعه 19 مهر 1392 ساعت 07:11

ده نشانه اینکه مردی شما را فقط برای رابطه‌ جنسی می‌خواهد
- پول زیادی خرج می‌کند اما وقت نمی‌گذارد
- فقط ساعتهای بخصوصی به شما زنگ می‌زند
- احساس می‌کنید رابطه‌تان فقط به رابطه‌جنسی خلاصه می‌شود
- شما را با دوستان و خانواده خود آشنا نمی‌کند
-وقتی که باید با هم بیرون باشید، در خانه هستید
- وقتی با هم هستید، الکل می نوشد
- حرف می‌زند اما عمل نمی‌کند
به نظر شما شوهر خسنا چند تا از این خصلتها رو داره؟

آیناز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 00:57

درضمن هرچیزی که اینجا نوشته میشه حسنا میخونه
بیاد ازخودش دفاع کنه
ما ازچیزی مینویسم که حسنا قبلا درموردش نوشته
ما اینجا نقد میکنیم
ازچیزی که حسنا خودش صددرصد مطمئنه مینویسه مانقد میکنیم
حسناناراحته عمومی ننویسه وبلاگشو رمزدارکنه

نماینده می فرسته.

مگه ندیدی هر چند وقت یه بار یکی می آد به اسم خواننده حسنا.
اسم هم ندارند. همشون یک هویت جمعی دارند

آیناز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 00:52

ببین حسنا فکرنکن اماروبلاگ تو فقط بالاست
همونقدر که خواننده هات وبلاگ تو رومیخونن چندبرابرش اینجا رومیخونن درصورتی که نیت ماامارنیست


این من
همون من جونت نیست؟

که حتی جرات نداره تودنیای مجازی یه اسم واسی خودت بذاری
بعد اومدی ازترس ازخدا حرف میزنی
چرا حسنا نمیترسه که میاد حتی اررخت خواب خانوم اولی
اینجا مینویسه
انوقتی که حسنا داشت این عکس وبا اون روژ
درخشان میذاشت یادخدانبود
چرا ازخدانترسید
وقتی حسنا داشت سریه زندگی دیگه هوارمیشدچرا ازخدانترسید
اگه الان ما بهش بگیم ملکه زیبایی تمومه
باشه حسنا تو ملکه ی زیبایی

اینو بدون جناب من
همه ی ما به وجودخدا ایمان داریم
چرا هرچی میشه به ما نسبت میدین
چرا همیشه ماباید ازخدابترسیم
چرا یکم شماهانمیترسین که دربرابرهمه نوشتهای حسنا
بهش به به وچه چه میگین
بهتر یکم هم به حسنابگین چقدر کارش زشت وزننده است
با این کارش چند تادختروبه خاکستر میرسونه

من جمعه 19 مهر 1392 ساعت 00:42

با هر چیز مزخرفی که دراین مبارزه میکنین، مهم اینه که از خدا نمی ترسین و درباره ی چیزی که مطمئنا 100درصد مطمئن نیستین دارین همچین حرفایی میزنین و کارتون به تمسخر چهره هم کشیده!! والا من اگه بدونم که کسی انقدر بد هست هم تنم میلرزه که بخوام اینجوری بد بگم و گناهشو بشورم!! واقعا برام سواله که چجوری شماها از خدا نمیترسین؟؟

کسی که به خواننده های وبلاگ ما به تمسخر بگه
شما اگر من راببینید به سر و صورتتون می زنید
انتظار جواب حرفش را هم باید داشته باشه.

گرچه من به شخصه صحبتی در مورد قیافه اش نکردم.

khaton divaneh جمعه 19 مهر 1392 ساعت 00:15 http://khatondivaneh.persianblog.ir

به خواننده حسنا:

واقعا ما با کیا شدیم ۷۰ ملیون؟؟؟

آخه خنوم "عاقل"، مردم فرزند خونده میارن که بعد بگیرنش؟ اینجوری می‌شه؟

نه خانم عزیز، مردم بچه میارن که پشتش باشن، بزرگش کنن...مثل یه پدر...بهش عشق بدن..نه این که خانم عزیز برأی خودشون معشوقه پرورش بدن...

الان این حسو دارم که انگار سوسک داره از تنم بالا میره...

خانوم مگه زندگی‌ مثل زندگی‌ بابا لنگ درازه...دلم میسوزه...خیلی‌ واقعا دلم برات میسوزه..اینم قشری که به اینترنت دسترسی‌ داره...بلد هست ازش استفاده کنه..واییییی به حال بقیه..

آیناز جمعه 19 مهر 1392 ساعت 00:15

بانو جان
حسنا اگه تصمیمش این باشه که مردک زندگی کنه
چند سال دیگه روزی هزاربارآرزوی مرگ خواهدکرد

ای بابا مردم با مرد جوان ازدواج میکنن بااینکه هردوپیرمیشن هیچ کدوم حوصله ی اون یکی ونداره
هر روزمجبور غرغر همدیگرو تحمل کنن
یعنی حسنا به چندسال دیگه که مردک پیرمیشه خودش هنوز جوانه فکر نکرده چه غرغروهایی ازاین شوهر پیرنصیبش میشه
یا اینکه بقول خودش فکرهمه جاشو کرده اینم میشه یکی ازمشکلاتش که میگه همه دارن
حسنا خودت داری باعث میشی که توزندگی خیر نبینی

حالا فکر شو بکنین حالا این پیرمرد بخواد پدر هم بشه چه افتضاحی میشه بچه ش روش نمیشه به همکلاسی هاش بگه این بابای منه
حتما میگه این بابا بزرگ منه اومده منو ببره پارک بعدبریم خونه

be dr toktam almasi پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 23:06

dr toktam chera pas shoma tu linke dustane hosnayee?

دختر جعلی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 22:56

مردک با دو تا زن و شغل بیزنسی که داره و قاعدتا باید خیلی مشغولیتش زیاد باشه
خیلی بیکار و علافه

دوشنبه سه شنبه چهارشنبه که رفته بود شمال خوشگذرونی و دست بوسی بابای حسنا

پنج شنبه و جمعه هم که اثاث کشی داره

هفته بعد هم که معشوقه را می خواد ببره هاوایی

با این کارکردنش کل رقبا از بازار خارج می شن که
بیزنس کلا می افته دست خودش

حسنا کمتر خالی ببند

بیزنس کجا بود. دلاله.

از این دست می خره، از اون دست رد می کنه.
فکر کردی الان شرکت تولیدی تجاریش را تعطیل کرده رفته یللی تللی

شکوفه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 22:15

غبغبش مث زنای 50 ساله اس !

مارال پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 21:47

بانو چه می کنی حسنا به خوابش هم نمی دید دروغهایش این جوری لو برود.
الان قیافه حسنا این جوری است با خودش می گوید ولم کنید ان از آن مردک که من را مثل برده کرده است این هم از شما که نمی گذارید یک کم به خودم دروغ بگم بلکه درد خیانت و پستی یادم برود
عجب غلطی کردم سر خانه زندگی مردم آوار شدم

خوبی مارال؟
کم پیدایی.

مهسا پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 21:44

حسنا هیچی که نداشته باشه ، اعتماد به نفس خیلی بالایی داره ، اعتماد به سقف البته

سقف این خونه جدیده هم بلنده. خیلی بلند.

بچه ها می شه ازتون خواهش کنم جواب خواننده حسنا رو ندین؟ چه کاریه! فرض کنین اصلا کامنت نذاشته. اون که حرف منطقی نزده یا سوال نکرده که قانعش کنیم. خواهش می کنم این تبدیل بشه به یه رویه که کامنت های بی ادبانه و یا بی منطق و بر سر و صورت زنان رو جواب ندیم. مرسی

با این نظر خیلی موافقم

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:31

بهین جون
همین اعتماد به سقفش باعث شده خراب بشه وسط یه زندگی

من فکر می کنم مردک حسنا را طلاق نده بهتر باشه. سزای حسنا زندگی کردن با مرد بی چشم و رو و هرزه ای مثل همینه.

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:28

حالا تصور کنین این لب و لوچه،گریه و خنده هم داشته باشه
خانوم اولی رو عشق ست که با 42 سال سن و بیماری و زایمان هنوز حسنا به گرد پاش هم نمیرسه

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:25

خواننده حسنا
لطف کن برو همون وبلاگ حسنا از این آی وای ها بگو
ادبیاتت شبیه سوگنده چرا
حالت عامرانه داره؟
حسنا خیلی دست به خیره

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:25

اون موقع که خانوم اولی اومد خواستگاری حسنا من یادمه. پیشش بودم. خانوم اولی اسلحه رو گذاشته بود رو شقیقه ی حسنا، یه بمب ساعتی بهش بسته بود می گفت یا عقدنامه رو امضا می کنی یا منفجرت می کنم و بهت شلیک می کنم! حسنا دیگه چاره ای نداشت.

راحله پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:22

بانو قالب نو مبارک.
لب و لوچه این اوروره جادو را دیدم وحشت کردم برم نماز وحشت بخونم

قالب را خوشگل کردم که ترست کمتر بشه.

راحله پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:16

واهواه این چه پوزه ولب لوچه ای که حسنا دارد
لب لوچه خندانش را دیدم یاد خر داستان شرک افتادم.
خنده های آن خر داستان کارتون شرک یادتان می آید؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:13

صورت زیبا نداری حسنا بانو
سیرت زیبا بیار.................!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:10

عکاس بدبخت که جراحی زیبایی نمیکنه همونقدر که صورتش وبازیافتی کرده بسه

آیناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:02

باساره موافقم
حسنا بچه نبودکه الان میگه اشتباه کردم
خوب اشتباه کرده جبران کنه بره بیرون

آیناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 20:00

ای بابا دوست جوناعکاس بدبخت که جراحی زیبایی نمیکنه همونقدر که صورتش وبازیافتی کرده بسه
مماخ باید بره جراحی با پول همسر
لب هم که اینطور مدهست

ولی ازاین حرفها گذشته صورت زیبا چندسال مهمونه چهره هست ولی سیرت زیبا همیشگی ای کاش اینو داشت

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:56

همچین می گه قربانی آدم دلش کباب می شه قربانی کسی هست که به زور دست و پاش رو ببندند بندازنش تو ی زندگی یا چاره ای نداشته باشه و حق انتخابی نداشته و از روی ناچاری مجبور بشه ی انتخاب اشتباه کنه اون قربانیه نه حسنا و امثال حسنا که هم انتخاب داشتن هم مجبور نبودن آوار بشن رو زندگی رفتن این انتخاب رو کردند. مطمئنا حتی اگر در این جامعه حق چندهمسری قانونی نبود حسنا وامثال حسنا این کار رو می کردند . هیچ چیز نمی تونه جلوی حسنا و امثال حسنا رو بگیره. ی اصولی هست که آدم باید در خانواده یاد بگیره که متاسفانه حسنا یاد نگرفته.این هست که با وجودی که انتخاب های دیگه هم داشته ترجیح می ده بره زن دوم بشه.

زن 28 ساله با سابقه یک ازدواج

کسی که 18 سالگی می رفته محل کار پدرش جلوی چشم باباش پسربازی

کسی که از 23 سالگی بیوه شده و سابقه روابط جور وا جور داره

قربانی شده؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:44

الهه جان دقیییییییییییییییییییییقا زدی به هدف! مرسییییییییییی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:43

براتون متاسفم. برای همه تون! شماها به زن دوم بودن حسنا حسودیتون می شه! به این که هیچ کی محلش نمی ده جز همین خواننده ها... به این همه منفور بودنش تو محیط زندگیش. به خراب شدنش رو زندگی مردم. به دروغگو بودنش. به این همه پاچه خاری که دور و برشن و تحت هییییییچ شرایطی حاضر نیست بوس و بغل اینا رو از دست بده. به این که مادر شوهره دم به ساعت بهش می گه برو گم شو. به این که پدر شوهر آدم حسابش نمی کنه. به این که خونواده ی شوهرش همه پشت خانم خانما هستن. به این که تنهاست و شده برده ی جنسی. شماها همه تون حسودین! حسودا!

الهه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:43

آیناز جان فعلا که این همه نقص و این چونه و بینی و لب و لوچه را عکاس از پس فتو شاپ اش بر نیومده و همچنان درر آفساید مانده!
باید با پولهای همسر بره جراحی حسابی کنه ور از این ور اونور صورتش بزنه!
حسنا جان برو از این زندگی نکبتی بیرون و لااقل سیرت نیکو بیار!

سمانه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:38

حسنا دروغگوی سیاستمداریه که خوب بلده با زبون آدما رو بخره. من از این جور آدما دور و برم داشته م. جوری باهات حرف می زنن که احساس می کنی دوست جون جونیتن. ولی وقتی به گذشته رجوع می کنی می بینی هیچی بینتون نبوده جز یه سلام علیک. همه ی کارهاشونم این جوری پیش می برن.

زبون دراز و روی زیاد

مینو پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:36

آیناز جان دقیقا همین طوره. من این عکس رو ندیده بودم قبلا.

چشم شما روشن

خواننده حسنا پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:26

اجازه بدید بهتون بگم ای شجاعان ای نازنینان ای غیر خیانتکاران عزیز که یک دروغگو در کل ایران پیدا کردید که اونم حسنا هست و دارید بسیار منطقی و شجاعانه باهاش مبارزه میکنید.لطفا سریع یک وبلاگ بزنید و تبلیغ کنید که مردی دختری رو از پرورشگاه نیاره و به فرزندی قبول نکنه.کسی دخترش رو ازدواج قبلش به خونه همسر فعلیش نیاره؟چرا؟چون احتمال خیانت هست و اون مرد می تونه و اجازه داره با اون دختر که دختر خونده اش هست، ازدواج کنه.بزارید دخترها در پرورشگاه چشم به راه به فرزندخوانندگی قبول شدن بمونند.چون عده ای مثل نویسندگان و طرفداران این وبلاگ راه حلشون بی شک اینه که ،باید در خونه رو بست و به پای مرد زنجیر بست و به دهنش افسار و همه مال و اموالش رو هم ازش گرفت تا فقط برای زندگی اونها بمونه.اگه واقعا انسانیت دارید اعتراضتون رو به چنین قوانین وحشتناکی اعلام کنید.نه به کسانی که قربانی این قوانین خواهند شد.http://www.shora-gc.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=NEWS&ID=273ae197-fc64-4216-bb06-8dc75cca572b&WebPartID=6d09f0b5-ba72-4511-9dc4-b46930f2a2c3&CategoryID=8fac823a-5745-41b6-a9e2-b879c74deb7b

شما چرا فکر می کنید من ناجی عالم بشریت باید باشم؟

هر اتفاقی تو جامعه می افته و هر قانونی تصویب می شه من باید برم دنبالش؟

در ضمن خانم یا آقای محترم مدافع حسنا

ازدواج با فرزندخوانده از نظر قانونی شایددرست باشه اما از نظر اخلاقی وحشتناکه.

از نظر قانونی نمی شه مانعش شد چون ازدواج با نامحرم مشکل شرعی و قانونی نداره. همانطور که ازدواج حسنا از نظر قانونی مشکلی نداره.

همه حرف ما روی اخلاقیات است. روی انسانیت است. اون پدر یا مادر خونده هم اگر وجدان و انسانیت داشته باشه این کار را نمی کنه.

طرف دیگه اون قضیه بچه ای هست که خودش اون شرایط را انتخاب نکرده. می تونه بگه تقصیر نداشتم یا کمترین نقش ممکن را در این موضوع داشتم.

اما حسنا یک زن بیوه 28 ساله بوده که در این شرایط قرار می گیره. دو ساله نبوده و فرزندخوانده هم نبوده. حسنا با عقل و سیاست و نقشه و آگاهی کامل انتخاب کرده.

اگر امشب آشغالهای محله تان را دیر بردند لطفا کامنت نذار که به جای این وبلاگ برید جلوی شهرداری تحصن که آشغالها را دیر می برند.

متوجه تفاوت قدمهای کوچک فرهنگی و انقلابی که شما از من و وبلاگ ما انتظار دارید نیستید؟

آیناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:11

خداییش عکسهایی که عکاس میگیره به ادم اعتماد به نفس میده
طرف باآرایش کامل وصورت فتوشاپی چقدر به خودش مینازه
بابا نصف داغونی صورتو که انواع کرم ازبین میبره بقیه اش میمونه عکاس درست میکنه یه ماله روش میکشه تموم شد
طرف وقتی عکس شو میبینه کلی ذوق میکنه
میشه مثل حسنا خدای اعتماد به نفس زیبایی

یکی مثل مادرشوهر میخواد این مارهفت خط بیرون کنه
چندتا هندونه میزاره زیر بغلش میگه توملکه ی زیبایی اززندگی اینا برو بیرون
بدبخت حق داره دیگه نداره

مینو پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 19:09

کیانی جان این تکتم اون نیست و یه نفر داره به اسم تون نظر می ذاره. منظور منم توهین به آشپزی نبود. منظورم کلمه ی آشپز بود که تو کامنتدونی حسنا جلو اسمش می ذاره و قربون صدقه ی حسنا می ره. چون این جا به اسم تکتم الماسی نظرات خوبی میاد، اینو گفتم. کنار گذاشتن کلمه ی آشپز که نظرات رو کن فیکون می کنه.
یه کنایه بود به دکتر مودبمون. وگرنه به آشپزی چه ربطی داره...


بی نام
حسنا اگر عکس دمپایی هم می ذاشت و می گفت این منم، همه همون به به ها رو می گفتن. اصلا اونا وقتی می خوان وب حسنا رو باز کنن به نیت به به گفتن میان. می خواد حسنا جوک بنویسه، قصه ی جنایی بنویسه، در مورد جک و جونور بنویسه یا بگه زده خانم خانما رو کشته، جواب همون به به هست و بس.

دمپایی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 18:37

خنده دار اون کامنترها هایی بودن که از این لب و لوچه تعریف هم کرده اند! اونم گفته بوده من خیلی ام معمولی ام و حسن نظرتونو میرسونه!! و هی هم بنده خدا گفته بوده که بابا من بینی ام از جلو تو افساید است!!
واقعا هم حسن نظرشون بوده!!چون این صورت کج و کوله و درشت و یغور و اندازه پارو درازه(تازه این نصف صورته)
البته این سیرت و رفتار و انسانیته که مهمه است نه صورت ولی وقتی کسی ادعا میکنه اگه ببینندش سر و صورتشونو خراش میدن! باید لااقل اینقدر تو آفساید نباشه

کیانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 18:26

وووووی راس میگن بانو این عکس لب و لوچه رو بردار از اینجا صفحه رو که باز میکنی میره تو چش ادم!!! اه بدم میاد از این خنده...خانوم خانوما وقتی چنین خنده هایی رو میبینه چطور تحمل میکنه؟! از تصور چنین صورته خندانی اونم جلوی خانوم اولی و بهار حالم بد میشه...برش دار بانو

بهین پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 18:20

وای خدااااااااااااااااا....
باز چشممون به لب و لوچه ناقص حسنا روشن شد...
خدایی اعتماد به نفس بالایی داره با این قیافه کج و کوله و فک آفساید عکسشو برای بینندگان فارسی وان به نمایش گذاشته ...
ایششششششششششش

سلام.

الهه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 17:37

نوشته هر شب یه برنامه ای دارندو نوشته خوب شد از اون تفریحات!! (دی سکو و نایت کلاپ و ... خونه) تو ایران نیست و گرنه از خیر اون نمیگذشتند!!
خوبه که خودت به خا نوم بازی و هرزگی همسر اعتراف میکنی!!
بهتر نیست یکم به چیزایی که مینویسی دقت کنی؟؟!
از یه طرف باا زبون بی زبونی مثل الان میگی همسر عیاش و هوسبازه
از یه طرف میگی من و فقط واسه 6 گرفته والا زندگیش نمونه بوده تو فامیل! آخه باهوش اینجوری که رسما داری میگی منو شوشو هر دو اینکاره یم!!

سوتی های حسنا ریشه های عمیق فرهنگی داره. زن را فقط وسیله عیش و نوش می دونه.

اون از حرف مسخره ای که گفت خانم اولی هیچ نقشی و سهمی تو این زندگی نداشته ( توهین به همه زنها و نقششون در موفقیت زندگی و همسرانشون )

اون از بدترین حرف عمرش که برای توجیه ازدواجش گفت دنبال یکی برای 6 می گشتند و وقتی به من گفتند قبول کردم

اینم از این که می گه اگه اینجا نایت کلاپ و دیسکو بود مردک می رفت. لابد دختر هم بلند می کرد می آورد خونه حسنا

آیناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 15:13

اخه چرا نمیزارین یه دروغ اززیر دست حسنا در بره
واقعا حسنا بقول دوستمون بهار خونه ی جدیدتمیزکردن نمیخواست؟
حتما توپست بعدی جواب مارو بده

کیانی جان این اون دکتر نیست کپی


اون دکتر اصلی واسی حسنا کامنت گذاشته داره ازخنده میترکه واسی زندگی حسنا

ببین چطور شده سوژه خنده دوستان صمیمیش

کیانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 14:26

در ضمن لطفا به هنر اشپزی توهین نکنین دوستان

کیانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 14:25

واقعا این تکتم خانومی که اینجا پیام میذاره همون دکتر اشپزه؟؟

بهار پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 13:47

این خونه اونوقت تمیز کردن قبل از اثاث کشی نداشت ؟ سخته ادم همه جوانب دروغ رو رعایت کنه ها

تو قسمت بعدی جوابت را می ده.

آیناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 12:47

اغا مردک ازبس مادرزن وتوخونه ش دیدحالش بد شد
گفت تودیگه نیا
من نمیتونم بقول یزدانی3+3داشته باشم
چقدر محترمانه بهش گفت دیگه نیا مزاحم فضولچه
نمیدونم چرا بعدازهر قهر اینافوری حسنا توهم مسافرت میگیره
حتما مثل دوست کبوترش میخواد پرواز کنه بره کیش

توقف بی جا مانع کسب است

مینو پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 12:35

دکتر تکتم الماسی
وقتی آشپزی رو می ذاری کنار حسابی منطقی می شی. آدم کیف می کنه تحلیل هات رو می خونه.

دکتر تکتم الماسی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 11:22

نکات قابل توجه بانو:

1- گفتی کسی تو اون خانواده ماشین نداره. ماشین برادرشوهر را چپوندم تو ماجرا.

2- گفتی بابا با حسنا قهر و دعوا کرده. هیچم اینطور نیست. از مردک دلخور بود که رفت از دلش درآورد. مردک به بابای خودش محل نمی ذاره ( بی دلیل. یکی بگه دلیلش چیه؟ زنهای این الدنگ با هم دعوا دارند، مردک با باباش قهره ) رفته منت بابای حسنا را کشیده.
اینقدر خانواده حسنا بزرگ و با شخصیتند.
هیچ دلیلی هم برای این سفر نبود. گفتم یه روزه رفته استراحت

3- گیر دادید که مامان سه هفته است بابا را ول کرده اومده تهران. برای مامان شمال کاری پیش اومد که باید می رفت. به خاطر بابا نرفتا. به خاطر کارش رفت.

4- گفتید شده مدیر کل اسباب کشی. طوری سرهمش کردم که دیگه برنگرده. خیلی دیگه ضایع شده بود.

5- من و مردک می ریم سفر. این دفعه با حذف قسمتهای پلیسی و دروغی و دایورت تلفن و همکاری جاک ... های داستان ( رئیس و مریم جون )
این بار یک سفر رویایی. بلیط می گیریم و بدون هیچ دغدغه ای می ریم ماه عسل.
مردک دختر و زن و بابا و زندگیش را انداخته سطل آشغال. الان تمام زندگیش حسناست.

چه سفری بشه این سفر. سرشار از دروغ و کثافت

شکوفه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 11:13

توهمات حسنا!

سرهنگ سه تا الدنگ بزرگ کرده که وقتی با یکیشون بحث می کنه و از دستش ناراحته سه تایی برن دنبال عیاشی و علافی؟

مردک با باباش قهره و برادرها هم بهش ملحق شدن و در حال خوشگذرونی ان.

دخترش و زنش را هم ول کرده و شده مرد نمونه فامیل

برای تکمیل این الدنگی میخواد با معشوقه اش یه سفر هم بره که آخر مرد بودن خودش را نشون بده.

مرد هرزه ای که در 50 سالگی زن و زندگیش را ول کنه. به پدر و دخترش پشت کنه و با معشوقه اش بره مسافرت لایق تف هم نیست

لیاقتش حسناست و بس

پارسال هم توی اوج دعوا خنده خانم را برداشت رفت سفر.
اونم با چه مصیبت و آبروریزی و دزد و پلیس بازی

من جای اون زن بودم یک لیوان اسید می ریختم اونجاش تا حساب کار دستش بیاد.

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:54

قورباغه سبز جان حسن نظرت رو می رسونه مردک هم یکی هست مثل حسنا با تمام این خصلت ها که اینجا نوشتی ولی به صلاحدید حسنا با توجه به کامنت ها و صحبت هایی که اینجا می شه مجبوره اخلاقش رو ی کم عوض کنه.

قورباغه سبز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:31

چقدر ربگ آبی وبلاگ رو دوست دارم. دیگه حوصله ام از خوندن پستای حسنا (پستای جدیدش رو میگم) سر رفته. من آخرش نهمیدم همسر خیلی عاقل و بالغه؟ خیلی مهربونه؟ خیلی چاپلوسه؟ خیلی پاچه خواره؟ خیلی بی اعصابه؟ عصبی و تند مزاجه؟ هر دفعه بنا به صلاحدید داستان اخلاق و شخصیتش عوض میشه.

برداشت من اینه که خیلی بی عرضه و عوضیه.

بعد از بیست و چند سال زندگی زنش را ول کرده افتاده پشت سر یک معلوم الحال ...

پریناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:26

حسنا پست جدید گذاشته؟؟!!
برم تخمه و چیپس بیارم که حسنا ادامه ی سریالو پرده برداری کرد..

یک کم ماست هم بیار

پریناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:22

چه آبی قشنگی شده وبلاگ..
مرسی بانو

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:13

ساره جان
همه شون میدونن داره چرت مینویسه
همین وبلاگیا که میخوننش عمرا اجازه بدن یه لحظه به حریم خصوصیشون نزدیک بشه(خارج محیط مجازی)
ما آدما وقتی به چیزی عادت کنیم سخت دل بکنیم
اینا هم به این دروغها عادت کردن مگه دروغگوتر پیدا بشه از حسنا دست بکشن

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:10

ورق 29 رو خوندم دمت گرم بانو
یه سوال دارم
به نظرتون حسنا تا کی میتونه سرویس بده؟
اومدیم و 3-4 ماه نتونست ...پیرمرد میره سراغ یکی دیگه نه؟

حسنا خیلی مکاره

خیلی هم بی وجدانه

ازش هر کاری برمی آد.

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:09

اینقدر ضایع می نویسه و ضایع دروغ می بافه که غربتی و غیره و ذالک هم فهمیدن و می دونن دارن داستان می خونن و می دونن برای تایید دوستشون نمی تون بگن داره راست می گه ( خوب خیلی ضایع می شه دیگه. فقط نمی دونم چه تعهدی دارن به ی آدم دروغگو که ازش حمایت می کنن) . این هست که غربتی می یاد میگه خوب دروغ می نویسه که چی مثلا قرار نیست که هر چی می نویسه درست باشه یا اون یکی که می دونه مساله رضایت خانم اولی ی دروغه ولی می یاد می گه خوب حسنا که نمی تونست بره با ی پسر مجرد ازدواج کنه تحمل این رو هم نداشت که مجرد بمونه باید می رفت رو این زندگی خراب می شد (جل الخالق ) .

با کامنت غربتی خیلی حال کردم. دستش درد نکنه.

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 10:02

جمع دالتونها جَمعه
چقدر پسرای خوبی
گفتن جمع ما مردونه ست و حوصله دوس دختر را نداریم
ای موش بخوره شما 3 تارو
کلی هم میخندیدین؟ای گربه بخوره شمارو
چرا به حسنا زنگ میزدین؟ای کفتار بخوره شمارو(توهمات حسناست ...حسنا تند تند میزنگیده ...)
حسنا که اصن هیچ جاییش نسوخته...
میگم چرا همیشه جاده شمال شلوخه
فک و فامیل حسنا در تردد هستن...
حسنا جون من یه دختر مجرد و چشم و گوش بسته متوجه شدم چرا همسر پاش رسید به تهران رفتارش خوب شد تو متوجه نشدی؟
یه راهنمایی میکنم
4 + 2 چند میشه؟نگرفتی؟
اوکی ...3+3 چند میشه؟بازم نگرفتی؟وای چقدر چش و گوش بسته...
بعد از 5 چه عددی؟

نمیری با این کامنتت

دالتون ها

3+3

این جوکها چیه بستی به زندگی حسنا

یزدانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 09:49

عالی شد عشقم
بانو جون به نظرم عکس تحفه رو بردار
به دلایلی که قبلا بهت گفتم

چشم. کمی صبر.

قالب هم فکر کنم همین بهتر باشه. رنگش را روشن کردم خوب شد.

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 09:45

بانو جون این پست قرار بود مربوط بشه به جریان خونه گرفتن و ماجرای حسنا و صاحب خانه و از این جور چیزها ..حتما به قول گلریز نتونست جمع و جور کنه ی پست گذاشت وقت بخره بتونه اون پست رو با کمک خوندن اینجا تکمیل کنه. حالا باید بیاد بگه که مادر شوهر و پدر شوهر و خواهرشوهر چقدر زنگ زدن التماس کردن که حسنا آدرس رو بده بهشون که بتونن رفت و آمدشون رو باهاش حفظ کنن.

فعلا شوهر زنگ زد از مادر حسنا تشکر ویزه کرد. رفت پابوس پدر حسنا.

با پدر خودش هم بی دلیل قهره. دختر و زنش را هم که دیگه ول کرد.

نوبت خواهرشوهر مادرشوهر هم می شه که بیان دست بوسی حسنا

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 09:37

ی ضرب المثلی هست که می گه گربه دستش به گوشت نمی رسید می گفت پیف پیف بو می ده. حکایت حسنا جان هست ایشون بزرگواری فرمود خونه رو بخشید به خانم اولی که در ادامه این حس بخشندگی در جواب کامنت ها می گفت که مال دنیا به هیچ کس وفا نکرده و بابا می گفت حسنا خودش داره و احتیاج به این چیزها نداره و مامان می گفت حسنا مستقله و ....حالا مثلا پیشنهاد به نام زدن ماشین و تو هوا زدن و هیچی نگفتن که هیچ حتی بابا مامان ی ذره هم احساس نگرانی نکردن که اگه برنامه زنگ زدن خانم اولی در این مورد هم ادامه دار بشه چی ( یعنی اگه حرف های حسنا درست باشه و خانوم اولی جای مهریه اش خونه حسنا رو خواسته خوب ی کم باید بابا مامان این نگرانی رو هم می داشتند که ایندفعه هم خانم اولی دوباره برای این ماشین ی بهونه دیگه جور می کنه )در واقع اصلا از این خبرها نبود. حسنا به اختیار خودش خونه رو نبخشید . به خاطر دل بابا هم این کار رو نکرد. مجبور شد خونه رو پس بده . ماشین رو هم مجبور شد پس بده چون اموالی بود که بهش داده شده بود تا خدمات رسانی کنه و وقتی پاشو از گلیمش درازتر کرد خانم اولی ازش پس گرفت وگرنه مامان و بابا رو چه به این حرفها.

الان اگه خانم اولی با همون تهدیدها و تلفن ها و ... ادعای دیگری داشته باشه تکلیف دل بابا چی می شه؟

حسنا که قراره دیگه جواب مثبت نده
جواب دل بابا را من بدم یا دکتر الماسی؟

رهگذر پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 09:07

این همون عکسی هستش که حسنا به عنوان جایزه کسانی که بهش رای داده بودند براشون گذاشته بود.من یادمه.

حسنا عادت داره بهای هرچیزی را با جسمش می ده.
بهش رای دادید نصف صورتش

بعضی ها خونه دادند حسنا هم واسشون بیشتر رونمایی کرد

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 08:37

بانو جون چه کار درستی تو. دقیقا پست های قبلی رو که حسنا گم و گور کرده هماهنگ می ذاری با این پستهایی که می نویسه. داشتم ورق 29 رو می خوندم دقیقا اتفاقات اون روز ها مثل این روزهاست. اونجا مردک با خانم اولی در قهر به سر می بره مثلا اینجا هم در قهر به سر می بره. در اون پست ها خانواده مردک مثل کوه پشت خانم اولی هستن اینجا هم همینطور.دقیقا اونجا بعد از ی دوره اعصاب خوردی مردک ی برنامه مسافرت با حسنا می ذاره درحالیکه همچنان با خانم اولی قهره دقیقا در این پست هم مثلا با حسنا برنامه مسافرت گذاشته و همچنان با خانم اولی قهره. یا خدا عجب وجه تشابهی هست بین این پست ها. احتمالا اتفاقاتی که در اون مسافرت می یوفته در این مسافرت هم اتفاق خواهد افتاد مگر اینکه حسنا متوجه بشه ی تغییراتی بده

ساره

دقت کردی جواب یک حرف دیگه را داد.

برادرشوهر ماشین داره

khaton divaneh پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 08:13 http://khatondivaneh.persianblog.ir

اگه این عکس حسنا نیست...بانو برش دار،

زن مردم چه گناهی کرده شبیه حسنا شده...

یکی‌ میاد می‌‌بینه میشناسه این خانومو..

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 08:05

مردک رفته با برادرهاش شمال جشن بگیره به خاطر این موفقیت بزرگ حسنا چه نادانی که نمی فهمی تو. این داستان که نوشتی آدم رو مطمئن تر می کنه که همه چی ی نقشه بوده. البته به قول تو نبوده. مردک گناهی از هیچی خبر نداشته

رفته بود پابوس پدر حسنا. شما چقد حسودید

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 08:00

بله گلریز جان مردک سرش به سنگ خورده فهمیده این چه جواهری بوده حالا هم می خواد جبران کنه البته در توهمات حسنا. خوب این طفلی باید داستانش رو تعریف کنه . لازمه این خزعبلاتی که به خورد مخاطب داد این هست که بگه ی مسافرتی در پیش هست که دوتایی می رن و ایندفعه خیلی خوش می گذره و کلی هم صحبت می کنن و برنامه ریزی برای آینده .....

گلریز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 07:58

بانو برا درس پایه امقالب هم خیلی خوب شده. قبلیه واقعا سخت بود.

می بینم این روزا بیشتر درس می خونی.

گلریز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 07:56

حسنا جان این پست چی بود گذاشتی؟؟برای سرگرمی خواننده های فارسی وانت بود؟؟؟نتونستی داستانرو تکمیل کنی؟؟؟شایدم نمیدونی دوغهاتو جمع کنی؟؟؟راستی همسر به بابا نگفت بهت ماشین داد،پول رهنو داد؟؟احتمالا خونه هم میده؟؟؟بابا زنگ نزد بگه همشو پس بده؟عجببببببببببببببببب

دکتر تکتم و سیما و بر و بچ سرگرم باشند تا حسنا داستانش را بسازه

ساره پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 07:54

" تعجب کردم چطور شد تا همین دیروز که قهر بود ی دفعه از این رو به اون رو شد". من هم تعجب مبی کنم که چرا حسنا همیشه از بدیهیات تعجب می کنه .این بیشتر به این معنی هست که می خواد روی اون حرف تاکید کنه تا تعجب. اینجا گفته شد که اصلا مردک قهر نبوده . آخه اگه قهر باشه فشار 6 رو باید چیکار کنه. مال مفت دم دستشه چرا باید از خودش دریغ کنه اونم یکی مثل مردک که حال و روزش از شرح حالی که حسنا داده مشخصه

این چه قهری بود که شامل اس ام اس و مهمونی و تلفن و شام و اسباب کشی و و 6 و 6 و 6 و 6 و 6 ... نمی شد؟

حسنا می خواست بگه اگر خونه من نیامد بمونه چون قهر بود باهام

نخیر دروغگو خانم. خانم اولی بهش اجازه نداده بیاد اونجا. درست مثل پارسال که گفت نه خونه من و نه اتاق خواب حسنا. می ری خونه برادرت تا وقتی هم اعلام نکردم حق برگشتن نداری

گلریز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 07:53

بچه ها متوجه موفقت بزرگ حسنا شدید؟؟؟؟؟؟؟مسافرت!!!!!مردک هرزه اینقدر متنبه شده که میخواد همه چیز رو جبران کنه و اولینش مسافرته. ایندفعه موبایلشو خاموش میکنه اجازه نمیده این خانوم اولی بدجنس بدذات بهشون زنگ بزنه و مسافرت با عشقش حسنا حونش رو خراب کنه. مردک تو میتونی. ادامه بده.

آیناز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 07:09

خوب حسنا
اینم ازپست جدیدت معلوم شد همسر اونقدر هم بهت وابسته نیست
که راه افتاده بابرادرش رفته خوشگذرونی

هیچ توجه کردین دوستان این برادرشوهر خارجی چقدر باحسنا گیره دم به ساعت واسش زنگ میزنه باهاش حرف میزنه
چقدر بیکار
دیدی حسنا چه سوژه ی شدی واسی برادرشوهرت شدی جز اوقات فراغتش که هروقت دلش میگیره واسی تو زنگ میزنه کلی میخنده

به چشم معشوقه برادر می بیننش. باهاش لاس می زنن
به خانم اولی که می رسن احترام و ادب و ...

ماهیستا پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 02:54

یه دیوانه ای برای حسنا کامنت گذاشته
نوشته من به تو افتخار میکنم

آخه چطوری به یه آدم مجازی افتخار می کنی؟
اونم یه مجازی عوضی

چقد بی افتخاره که به یک شخصیت مجازی دروغگو افتخار می کنه.

شکوفه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 02:31

بانو پستهای این هرزه را دوباره می ذاری که چی بشه؟

آشغال هرزه تن فروش
با او ن شکم گنده و هیکل نحسش

همه مثل یه تیکه آشغال انداختنش دور
خانواده شوهر اول
خانواده مردک
بابای خودش ...

کثافت تو هر زندگی ای می ره گند می زنه
نحسه

شکوفه جان چرا اینقد خشن ؟

شکوفه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 02:21

مردک هم از خودت بی شرف تر و هرزه تر.

همراه 22 ساله اش داره زجر می کشه داره عذاب می کشه از این همه نامردی و بی انصافی
هرزه با تو برنامه دیسکو و ولگردی می ریزه

آشغال هرزه
لیاقت همچین آشغالی تو هستی
لیاقت آشغالی مثل تو هم همون مردک هرزه است

اوقم گرفت از این کثافتی که اسمش را گذاشتی زندگی مشترک. بگو کثافت مشترک هرزگی مشترک

به هم می آیید

شکوفه پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 02:18

حسنا:
احتمالا نا خواسته زده تو بینی همسر که ضربه بد جور بوده و خون اومده و چند تا چنگ هم انداخته و گفته ولم کن



چطور زیرپوستی می گه خانوم اولی وحشیه !! از یه طرف می گه مشت زده بینی شوهر خون اومده بعد می گه احتمالا ناخواسته بود و چند تا چنگ هم زده که ولم کن

چنگ زده مشت زده بینی همسر خون اومد، مطمئنتون کردم که خله؟ یک لغت احتمالا هم می ذارم اولش که یعنی من خیلی مهربون و مثبت بینم. شما منفی متوجه شدید عیب از خودتونه

حسنا خیلی بی شرف و بی همه چیزی
خدا کنه خانم اولی خوار و خفیفت کنه همونطور که تا حالا کرده

خیلی مسخره سعی می کنه بگه خیلی ماه هستم و خانم اولی را مثبت می بینم. بعد خیلی نرم در کنارش خانم اولی را ناک اوت می کنه.

آخه عوضی گیرم زده تو دماغش و دماغش خون اومده. دیگه نمی شینه تو بغلش تا چنگش هم بزنه. این چرندیات چیه نوشتی؟

کیانی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 01:46

بانــــــــــــــــــــــــــو ببین من چه دخمله خوبیم...برنامه ریزی کردم کارامو و وبلاگ خونیمم بهینه کردم تا حالام داشتم ترجمه در میکردم گفتم قبله خاب بیام به بانو سر بزنم

حسنا هم برای جایزه واست پست گذاشته

سحر پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 01:19

حسنا و ننه اش واقعا مردک رو هالو گیر آوردند؟! حسنا رفته ماشین فروخته با پول رهن خونه اش و هرچی این مدت جمع کرده بوده از پول 6 رفته یه خونه بزرگ بالا شهری رهن کرده که قراره سال دیگه بره تو خونه خودش؟! یعنی خجالت نمیکشه اینقدر تابلو دروغ میگه؟
شما فکر کننین یه درصد حسنا فکر کرده باشه برگرده تو اون خونه و تو اون منطقه.بگو تو که قرار نبود آدرستو به کسی بدی شکر خدا جز ننه بابات هم کسی نمیاد خونه ات واسه چی رفتی هرچی پول بوده دادی رهن خونه؟
یک هزارم درصد هم فکر کنین حسنا ماشین فروخته که بی آر تی سوار شه تو روح آدم دروغگوی مکار

مرسی نکته بینی!

تو که خودت و همسر. قرار شده دیگه کسی را خونه ات راه ندی و مث موش کور بری قایم شی. خونه بزرگتر از بزرگتر واسه چی بود اونوقت؟

سحر پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 01:10

سلام بانو جون خسته نباشی الحق که عاشق اینم که تیکه ها رو عالی میگیری اون قضیه جنبل جادو..حال کردم

شادی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 00:34

اصلاح می شه
ولی دختره تو رو که دیده، از برادره هم می ترسه و می گه نکنه این هم یه روزی راه برادر بزرگترشو بره و برای همینه که ازدواج نمی کنن

شادی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 00:32

پست قبلی رو که خوندم، گذشته از همه چیز با خودم فکر کردم شوهر حسنا چه اخلاق مزخرفی داره و چقدر خودخواهه
خواهر و برادرهای بیچاره اش هم از دستش در امان نیستن و انتظار داره همه اونها بسیج بشن برای حل مشکل 6 این مردک
به برادرش می توپه که چرا دوست دخترت خونه توئه و من نمی تونم بیام اونجا تلپ شم. مگه از قدیم نگفتن جای مرد دوزنه توی مسجده؟ برادرت و دوست دخترت چه گناهی کردن تو دو تا زن داری؟ اصلا از کجا معلوم برادره می خواد با دختره ازدواج کنه ولی دختره تو رو که دیگه از برادره هم می ترسه و می گه نکنه این هم یه روزی راه برادر بزرگترشو بره و برای همینه که ازدواج نمی کنن

جالبه که مردک به اون می گه این دختره چرا همه اش اونجاست!

یکی نیست بگه تو که دو تا دوتا رزرو کردی و از یکی فارغ می شی مشغول اون یکی می شی چی؟

شادی پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 00:26

سلام بانو
بعد از مدتها که سرم خیلی شلوغ بود امروز حسابی وقت گذاشتم و این پست و پست قبلی و کامنتها رو خوندم
گفتم زشته از تو و بقیه دوستان تشکر نکنم. کلی با نوشته هاتون خندیدم
مخصوصن که قالبو هم عوض کردی و لازمه تبریک بگم

سلام به روی ماهت

اتفاقا می خواستم یه سراغی ازتون بگیرم
گفتم شاید فعلا در سکوووووووت می خونید.

شادی جیران موفرفری غنچه مامان پت و مت شهره نرگس و .....

به هر حال خوشحالم که خوبی و سرحالی.

واسه قالب هم مرسی
فقط رنگش را عوض کردم.

یه قالب دیگه گذاشته بودم بچه ها گفتند خوب نیست. منم رنگ همون قبلی را عوض کردم.

ازون یکی خیلی بدم می اومد. تاریک بود

گلریز پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 00:06

مرسی بانو جان از اینکه اینهمه وقت میذاری.

من کامنت قبلی حواسم به قالب وبلاگ بود بوست نکردم.



تو هم نصف شبی به جای این کارها برو درس بخون.
اصن یه برنامه بذاریم همه با هم بشینیم سردرسمون.
این چه وعضیه آخه

مونا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 23:05

چه خوشگل
چه خوشگل
چه خوشگل شدی امشب

ممنون

گلی چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 22:40

عسل خانومی توی کامنت شیدا که گفته رفتم مسافرت، نوشته "تنهایی" خوش می گذره

فکر کنم فامیلی سیاوش "تنهایی" است

سیاوش تنهایی

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 22:34

دیدمش بانو جان
ممنونم

واقعا معنی خوشگلی رو هم فهمیدیم!!
با این دهن گشاد و فک درشت و بینی.. !!
با دیدن این کسی کسی به سر و صورتش بکوبه؟
حسنا جان با ماشین همسر یه سر برو تراپی واسه خود شیفتگی ات مشاوره بگیر!

زشتی کارش و رفتارش را بگو

یزدانی چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 21:21

دقیقا
خوندش سخته میشه
ممنون بابت زحمتی که میکشی

همون قبلی را گذاشتم رنگ زمینه اش را عوض کردم.
بهتر شد؟

یزدانی چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 21:03

بانویی با قالب جدید زیاد راحت نیستم
واسه هر کامنت رفرش میخاد

خیلی گشتم که یه بهترش را انتخاب کنم.
سه ستونه دوست ندارم.
باریک دوست ندارم.
بخاطر محتوای بلاگ گل و بلبلی نمی شه گذاشت.
تیره دوست ندارم.

کلا بلاگ اسکای قالبهاش مزخرفه

هر کس قالب خوب سراغ داره لینک بده.

یزدانی چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 20:41

به به قالب جدید مبارک
فکر کردم اشتباه اومدم
بانو با یاهو همگام شدیا

ممنون.

یاهو که تا می آیی عادت کنی به شکل و شمایلش، یه قر می ده و با لباس جدید می پره وسط اتاق

گلریز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 20:07

سلام.به به قالب نو مبارک.خسته شده بودیم ها.

هووم.
منم اون را دوست نداشتم. چون تاریک بود.
اما بلاگ اسکای خیلی قالباش بده.

سایتهای دیگه هم گشتم چیز به درد بخور ندارند.
یه قالبه، همش عکسش را عوض می کنند.

چارچوب قالبها یکی است.
این که پهن باشه. دو یا یک ستونه باشه و ... این چیزا را اصلا تنوع ندارن. فقط به گل و بلبلش می رسن

آیناز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 19:44

قالب نو مبارک
سور پرایزشدم

ممنون.

انگار باید عوضش کنم.

... چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 19:36

یه سوال
چرا در مورد وبلاگ پری هیچی نمینویسین
ااااااااا حوصلمون سر رفت دیر به دیر مینویسین

آهنگهای درخواستی

لطفا وقت برنامه را بیشتر کنید

عزیز ما اینجا هممون یه عالمه شاغلیم. وقت نمی شه به همه موارد مورد نظر بپردازیم.

پری را کامل نخوندم.

ما تابع دروغهای حسنا هستیم. اون که دروغ بنویسه ما هم دروغ سنجمون را آپ می کنیم

آیناز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 16:15

زهرا جان یکاری بکن ایمیلت وبذار همونطور که گفته
ببین بازم چه جفنگی واست مینویسه

به حسنا


فکر کنم اگه یه روزی ببینمت بشناسمت بخصوص بااین جملات مسخره که همیشه بکار مبیری
1-برای شما هم شادی باشه
2-حسن نظرت ومیرسونه
3-کلم جون ،هویج جون ،سیب جون .....
4-بغلماچ
5-واصل کاره اویزون

یه کاری کن دیگه ایمیل هم جواب نده.

اول که آرشیو را جمع کرد.
بعد هم که هر کی گفت چرا قبول کردی برای تامین 6 یک مرد وارد زندگیشون بشی گفت ایمیل بده تا بهت بگم.

هفته دیگه نوشته کنار وبلاگ را برمی داره و می گه کی گفته من زن دومم. دروغه، از خودشون می گن

زهرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:55

مریم ۱:۳٧ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ۱٧ مهر ۱۳٩٢
حسنای عزیز این مهم نیست دیگران چی میگن و چیکار میکنن، من واقعا بهت افتخار می کنم که برای آرامش فکر و روان خودت تلاش می کنی، البته بسیار هم معتقدم که شما لیاقتتون بیشتر از این همسر و این زندگی هست، در ضمن بخاطر داشتن این چنین پدر و مادری که حمایت می کنند بهت تبریک میگم.

این وابستگی باعث شرمندگیه و بدتر از اون اینکه این ضعف شخصیتت رو کسانی مثل ایشون تلاش برای داشتن آرامش قلمداد می کنن.

زهرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:46

"مامان گفت حرف بیخود باید صد بار گفته بشه ؟ به جون همین حسنا اگر به خاطر دلش نبود. اگر دلش تو این زندگی نمیموند من و باباش نمیذاشتیم یک ثانیه بمونه .بدبختی ما دل حسناست وابستگی حسنا ست .تو خودت دختر داری میدونی آدم جون دخترشو قسم میخوره یعنی چی .چند بار من و باباش به خودمون گفته باشیم عجب غلطی کردیم از اول گذاشتیم اینطوری ازدواج کنه خوبه ؟"
حسنا خانم سوال من همین یه تیکه از پستت بود. همین یه تیکه رو جواب می دادی نه جواب تکراری همیشگی که چند بار بگم ؟
کی تا حالا همین یه تکه رو جواب دادی ؟ مشکل همه و همه حتی پدر و مادرت وابستگی توئه. یعنی یه وابستگی این همه مهمه ؟کسی نمی گه چرا وابسته شدی اما اینکه این همه هم ادعای مظلومیت و روشنفکری و خانم بودن داری برام عجیبه.

زهرا جان،

آدم یه گلدون گل هم که تو خونه داره بعد یه مدت بهش عادت می کنه و وابسته می شه.

به هر حال این رابطه وابستگی می آورد. از اول نباید وارد زندگی یکی دیگه بشی.
مگه می شه بگی من عاشق شوهر تو شدم پس تو بذار برو؟
اینطور باشه که سنگ رو سنگ بند نمی شه.

آدم وقتی می بینه داره عاشق شوهر مردم می شه، پاش را از زندگی مردم می کشه بیرون. نه این که یواشکی باهاش می ره شمال و خرش می کنه که بیا منو عقد کن.

الان هم باید تاوان اشتباهش را بده.
این که می گه خانم اولی من را دید و پسندید هم دروغ محضه. کدوم زنی می ره برای شوهرش یک زن جوون می گیره و میگه برای دختر من خواهر و برادر بیار؟

اگر اینطور بود چرا از شوهرش باج گرفت و خونه و آفیس گرفت که حسنا را عقد کرده؟
اگر اینطور بود چرا وقتی فهمید عقد کردند کارش به بیمارستان کشید؟

اگر اینطور بود چرا حسنا که با مردک رفته بود یک هفته شمال زنش شک نکرد؟ وقتی بری خواستگاری برای شوهرت و براش زن پیدا کنی یه لحظه هم شک نمی کنی چرا شوهرم غیب شد؟ اگر اینطور بود چرا حسنا یه هفته شمال بود یه سر نرفت به مامانش و خانواده اش بزنه؟
کدوم مردی سالها با زنش رابطه نداره و یه زن بیوه را عقد می کنه و مدتها به شیطنت می گذره و بعد یهو می رن شمال برای اولین 6؟

حسنا می گه مدتی عقد بودیم و فقط شیطنت می کرد تا این که رفتیم شمال ....

برو برگهای اول را بخون و بخند
دختر 14 ساله باکره با پسر 16 ساله عقد کرده!! مدتها شیطنت

اونم مردی که با هدف فقط 6 ازدواج کرده !!!

زهرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:43

"مامان گفت حرف بیخود باید صد بار گفته بشه ؟ به جون همین حسنا اگر به خاطر دلش نبود. اگر دلش تو این زندگی نمیموند من و باباش نمیذاشتیم یک ثانیه بمونه .بدبختی ما دل حسناست وابستگی حسنا ست .تو خودت دختر داری میدونی آدم جون دخترشو قسم میخوره یعنی چی .چند بار من و باباش به خودمون گفته باشیم عجب غلطی کردیم از اول گذاشتیم اینطوری ازدواج کنه خوبه ؟"
حسنا خانم سوال من همین یه تیکه از پستت بود. همین یه تیکه رو جواب می دادی نه جواب تکراری همیشگی که چند بار بگم ؟
کی تا حالا همین یه تکه رو جواب دادی ؟ مشکل همه و همه حتی پدر و مادرت وابستگی توئه. یعنی یه وابستگی این همه مهمه ؟ اینکه این همه هم ادعای مظلومیت و روشنفکری و خانم بودن داری برام عجیبه.

نینا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:21

چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:19
اغا دیگه خیلی اذیتش نکنین بنده خدا گناه داره مریضه تپش قلب میگیره دکترهم ک نمیره به قول خودش الان سر و صورتشو و زخمی هم میکنه همین مردک هم از دستش میپره
حسنا جون طوری نیست تو خودتو ناراحت نکن
کامنت قبلی اشکال نگارشی داشت

آیناز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:16

اخه قبلا خراب کاری کرده چطوری الان بگه دوستش دارم
قبلا گفته
برای پولش زنش نشدم
عاشقش نیستم
پس دوستی هم درکار نخواهد بود
همین نوشته هاش بود که دوستان گفتن نکنه حسنا نذر کرده
که زن دوم بشه
الان بیاد بگه دوستش دارم که سوژه خنده میشه

مهم نیست که الان دوستش داره یا نه.
این دوست داشتن می تونه طی زمان به وجود اومده باشه.

مهم این هست که نباید وارد زندگی دیگران شد و نباید به خودت اجازه بدی شوهر مردم را دوست داشته باشی.

آدم وقتی می بینه داره عاشق شوهر مردم می شه خودش را جمع می کنه، نه این که بدتر ولو بشه تو دست و پاش و یواشکی ببردش شمال و ...

زهرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:14

کامنت اصلی منو تایید نکرد. بعد به جاش یه سری جواب داد که من اصلا اینا رو ازش نپرسیدم. من فقط حرفم یه چیز بود . اونم اینکه تنها دلیل موندن حسنا توی زندگی اینطوری بنا بر گفته مادرش و اینکه خودشم تکذیب نکرد حرفای مادرش رو وابستگی به همسره و بس. کسی هم نمی گه چرا وابسته شدی؟ یا دلیل وابستگیت چیه ؟ من فقط ازش سوال کردم که آیا باید همه حتی خودت این همه زجر بکشند چون تو وابسته شدی ؟ و چرا در پاسخ کامنترهاش وانمود می کنه که خب داره مشکلاتش رو حل میکنه. یه کلوم مثل خیلی های دیگه بگه خب دوسش دارم و نمی تونم.

پریناز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:04

طرف اومده برای حسنا کامنت گذاشته که ایرادی نداره به بقیه چه زبطی داره که تو داستان مینویسی و مگه قراره همه تو وبلاگشون واقعیت رو بنویسن ..:)))))))))
اولا که بله حسنا جان داستان نویسی میکنن درست یه چیزی مثل داستان سیندرلا که خودت مثال زدی.. نه روزمره نویسی.. یعدم تعریف داستان نویسی و روزانه نویسی یا همون خاطرات نویسی متفاوته..همونطور که فیلم های مستند با فیلم های علمی- تخیلی متفاوت هستن..فیلم مستند..ضبط سینمایی هر جنبه ای از واقعیت که با فیلم برداری واقعی و بدون دستکاری و یا بازسازی وفادارانه و معقول رویداد ها به هدف گسترش درک و دانش مردم به عینی ترین و واقعی ترین روش ممکن هست و تعریف فیلم های علمی تخیلی هم متفاوت..کم نیستن وبلاگ نویس هایی که داستان مینویسن و اتفاقا قلم خوبی هم دارن و توی درباره ی من وبلاگشون و یا توضیح درباره ی وبلاگشون این رو قید کردن که این یک داستان است..اتفاقا خواننده هم دارن و خیلی هم راهنمایی میگیرن از اونهایی که اهل قلم هستن و وارد تر..علی ای حال شما وقتی میخوای بری سینما ... فیلم هری پاتر با یه فیلم مستند فلان.. اکران باشه شما انتخاب میکنی که کدوم فیلم رو ببینی و کدوم دلخواهت هست..شاید شما به فیلم های مستند علاقه داشته باشی یکی کمدی..یکی دیگه موزیکال و یا هر نوع دیگه..معمولا فیلمی هم که معرفی میشه و اکران میشه توی توضیحات فیلم در همه جای دنیا ژانر فیلم مشخص میشه و این مشخص شدن به این خاطر هست که شما بری سر وقت اون ژانری که بهش علاقه داری..حسنا جان هم میتونن سر در اون وبلاگ کذایی بزنن این یک داستان است..دوستانی که علاقه دارن دنبال کنن دوستانی که علاقه ندارن هم نمیکنن..همین طبقه بندی درباره ی کتاب ها هم هست..حسنا مثل این میمونه که به زور داره اصرار میکنه که هری پاتر فیلم مستنده..هری پاتر مستند علمی هست و به شماها هم ربطی نداره..بعدم وبلاگ حسنا هم یک وبلاگ عمومی هست و اگر دوست نداره خونده بشه و یا توسط افراد خاصی خونده بشه سرویس های وبلاگ نویسی قابلیت رمز گذاری روی نوشته ها رو برای وبلاگ نویس ها فراهم کردن..درباره ی جدی کردن این دنیای مجازی هم شما خودشو نگران نکن..کسی که نیفتاده دنبال هویت واقعی حسنا که بخواد وقت گیر باشه و یا خودشو درگیر کنه..مطالبی که اینجا هست همه آرشیو خود حسناست و اصلا درگیری خاصی لازم نداره..یه کلیک خرجشه...اونی خیلی درگیر این دنیای مجازییه که خالی مبنده میخوام وکیل بگیرم و فلانتون کنم و بهمانتون کنم که منو نقد میکنید..واقعا نمیدونم چرا این طفلی اینقدر خالی میبنده..بابا همه دور همیم کمتر ببند..ماها نه قراره وکیل بگیریم نه حرکت خاصی قراره بزنیم..این نوشته ها همه آرشیو حسناست..حسنا هم خودش بیاد بخونه که البته خواننده ی خاموشه حسنا حوون تا یکی میاد میگه کامنتمو تایید نکردی در عرض چند ثانیه با یه روز تاخیر کامنتش رو تایید میکنه:))))..الان حسنا داره اینجا رو رفرش میکنه...:)))).... اما واقعا خوندن اینجا به درد خود حسنا هم میخوره چون بعضا یادش میره که چی نوشته..کمکش هم داریم میکنیم:)))))

پریناز مرسی به خاطر این جواب بسیار قشنگت.

اون غربتی واقعا دیوانه است !
بامزه است که حسنا را هم تمیز شستشو داده

ساره چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:01

ما بارها و بارها گفتیم که اینجا رو می خونه حتی دونه دونه کامنت هارو. این خودش هست که به دروغ می گه نمی یاد و وقتش رو برای اینجا تلف نمی کنه. خوب حق هم داره بخونه .باید بخونه تا خدای نکرده ی سوتی نده که ضایع شه.اینو می شه از روی پست هایی که مینویسه هم فهمید. عملا شخصیت های داستانش رو طوری کارگردانی می کنه که نکاتی که کامنت گذاران اینجا می گن پاسخ بده. اینجا که صحبت از ارث و میراث پسرک شد تو پستش نوشت که با بابا به خاطر این مساله بحثش شده .خیلی جالبی حسنا. در پست بعدی بنویس که پدرشوهر و مادر شوهر و خواهرشوهر ها رسما اومدن پابوسیت و التماس کردن که آدرس بهشون بدی که بیان بهت سربزنن. راستی این قضیه ماشین که مجبور شدی پسش بدی چیه؟ بالاخره خودت خریده بودی یا مردک برات خریده بود؟

اینخده بامزه بر اساس مطالب ما پست می نویسه

وبلاگ ما بیشتر از اون بوس و بغلهای کامنترهاش به دردش می خوره.
نقاط ضعف داستانش را داریم بهش می گیم و می ره رفع می کنه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.