.

.

.

.

سه سال زحمتم به باد رفت !!

ببخشید که نوشتن این پست طول کشید و وقت نکردم زودتر بنویسم . چون قول داده بودم امشب  مینویسم  ، نشستم  بقیه اش رو هم نوشتم . این دفعه از شکلک ها هم  بین نوشته ها استفاده نکردم  حال و حوصله و اعصاب شکلک ندارم.

 

( برگ هجدهم )

اگر بخوام از اولین جرقه این موضوع بگم، برمی گرده به پارسال تیرماه که خواهر شوهر مادرشوهر بعد از یک سال و نیم که از عقدمون می گذشت اومدن دیدن من. با کنایه ها و لبخندهای تحقیر آمیزشون تمام قلبم را خراش می دادند. می دونستم که به بهانه دیدن من و با منظور دیگه ای اومدن. تمام مدت حرفشون این بود که تو برای این زندگی حیفی. تا کی می خوای خودتون توی این زندگی پیر کنی؟ همسر که تا عمر داره از زن و بچه اش دست نمی کشه، برای چی دوم باشی؟ اینم شد زندگی؟ ما همه چیز را خبر داریم و می دونیم چقد ناراحتی. همه اش تنهات می ذاره و  ...

به حدی عصبانی بودم که دلم می خواست داد بزنم و دعوا کنم. خیلی خودم را کنترل کردم و گفتم عیب نداره بچه ما که به دنیا بیاد ....

خواهرشوهر دوم گفت مگه بچه ای وجود داره؟ از حرصم و با پررویی تمام گفتم به نظر من زوده ولی همسر اصرار داشت اقدام کردیم به زودی می خوایم بچه دار بشیم.

همین حرف من باعث شد ساعتی دو تا خواهر شوهر و یک مادرشوهر صحبت کنند که مگه می شه بابا بالای سر بچه نباشه و حیفه خودت را حروم کنی و پابند بچه بشی و حرفهایی از این قبیل که از دوباره بازگو کردنش حرصم می گیره.

خواهر شوهرها با سیاست و با شوخی و خنده و بدون استرس حرفهاشون رو میزدن. خوب دلیلی هم نداشت استرس داشته باشند. من با این زندگی باید استرس داشته باشم. برای اونها که زندگی من مثل جوک است. حق هم دارند بخندند.

خواهر شوهر دوم گفت حسنا جون نمی خوای خونه تو به ما نشون بدی؟ رفتیم همه جای خونه و انباری و کمدها و آشپزخونه و ... همه را نظاره کردن.

توی کمد را که دیدند خواهرشوهر دوم گفت مگه همسر اینجا وسایل داره؟ گفتم بله. می بینید که. اونها انتظار داشتند که چون همسر طبق قرار من را فقط برای 6 و چند ساعت در هفته عقد کرده، چیزی توی خونه من نداشته باشه. با دیدن خونه و شنیدن حرفهای من فهمیدند که همه قول و قرارها دروغ بوده و من برنامه بلندمدت برای اون زندگی دارم. خب البته هر مردی توی خونه اش و توی کمد لباسش باید لباس داشته باشه. علت تعجب خواهرشوهرها این بود که من قرار نبود زن همسر باشم و قرار بود برای 6 چند ساعت در هفته باشم.

خواهر شوهرها وضع مالی بدی دارند. ماشین هم نداشتند که برگردند. این بود که موقع رفتن همسر می خواست برسونتشون و من را تنها گذاشت. اونها به همسر تعارف کردند که برای 6 بمونه. اما همسر باهاشون رفت.

نفهمیدم منظورشون چی بود؟ یعنی باز هم می آن؟ پدرشوهر که تا حالا حتی حاضر نشده تلفنی با من حرف بزنه می آد؟

 

( برگ بیست و سوم )

بیجهت نبود از دیدن خواهر شوهرها احساس خوبی نداشتم . ای کاش نیومده بودن . چون همسر میگه  این دعوا تقصیر اونها بود . گویا بعد از دیدن خونه ما، دل خانوم اولی رو پر کردن که اینا دارند با هم زندگی می کنند و قرار 6 دو ساعت در هفته دروغه و حسنا گفته من خوشحالم و همدیگه رو دوست داریم و می خوایم بچه دار بشیم و حتی توی یکی از همون آپارتمانهایی می شینه که همسر ساخته بود و گفت که خونه هم به نامشه. خبر ماشین من را هم که مریم جون بهش داده بود و فهمیده بود که همسر برام ماشین خریده. آخه خانم اولی ماشین نداره. رانندگی نمی کنه.

 

بعد از مدتی خانم اولی با همسر جلوی خانواده اش دعوا می کنه و می گه یا حسنا یا من.

اونطور که توی این مدت دیدم و شنیده بودم ، خانوم اولی خوش اخلاقه و سیاست داره و جبهه نمیگیره و همیشه با همسر مهربونه و قربون صدقه میره و با پنبه و زبون خوش سر میبره حتی مریم جون  همیشه میگفت از اونهاست که  وقتی  دلخور هم بوده جلوی جمع بروز نمیداده و توی فامیل شوهر و دوستها  ، زن و شوهر مثال زدنی بودن  که هیچوقت دعوا نمیکنن .همسر هم میگفت چند بار بیشتر  سر من بهانه نگرفته .در حد کم . خود همسر تعجب کرده بود که چطور این بار خانوم اولی تا این حد واکنش نشون داده و عصبانی شده که جلوی همه داد و بیداد کرده و با همسر دعوا کرده . اینطور که همسر تعریف میکرد خانواده همسر هم تعجب کردن .چون توی این سالها که عروسشون بوده هیچوقت با اونها به روش داد و بیداد دعوا نکرده و حتی اگر با همسر هم مشکلی داشته خودش حل کرده و کاری نکرده اونها بفهمن

 

من هم جای اون بودم دلم پر میشد و غصه میخوردم و دعوا میکردم . نمیفهمم برای خواهر شوهر ها و مادر شوهر چه فایده ای داشته که ناراحتش کنن ؟ همسر میگفت مرتب بهش میگفتن اشتباه کردی چرا گفتی زن بگیره زندگی خودت و بهار و خراب کردی آینده بهار رو خراب کردی حسنا که ما دیدیم همسر و از دستتون در میاره. 

از طرفی پشت سر  به همسر  گفتن تا دیر نشده و یک بچه روی دستت نگذاشته حسنا رو  طلاق بده .

خانوم اولی در کل خیلی عصبی بوده و به همسر گفته من بهت گفتم زن بگیر برای 6 و چند ساعت در هفته، ولی قرار نبود

زندگی ما رو به هم بریزی . چرا به حسنا اصرار کردی بچه دار بشه . چرا میخوای ببریش مسافرت ؟ اینکارها رو میکنی زودتر بچه دار بشی؟هر چقدر همسر گفته اینطور نیست و چیزهایی که بهت گفتن رو باور نکن ، قبول نکرده و همچنان عصبانی هست و با اون حال مریضش مرتب  دعوا میکنه و میگه تصمیم خودت رو بگیر یا من یا حسنا .  دوتا خواهرا و مادر شوهر و بهار ،همسر رو دوره اش کردن که حسنا رو طلاق بده . همسر گفته حسنا رو طلاق نمیدم . پدر شوهر  گفته  تکلیف زندگیت رو روشن کن یا حسنا رو نگه دار یا خانوم اولی  اینطور باشه همیشه دعوا هست . برادر شوهر  در کل بیطرف بوده و به همه گفته به ما مربوط نیست که توی کار اینها دخالت کنیم.

 

( برگ بیست و ششم)

بعد از اون دعواهای شدیدی می کردند و خانوم اولی به همسر گفته بود نه حق داری بری خونه حسنا و نه حق داری بیایی خونه خودمون. باید بری پیش برادرت. یک شب که همسر شب یواشکی اومد پیش من، خانم اولی زنگ زده بود خونه برادرشوهر و فهمیده بود همسر اونجا نیست. نصف شبی قیامتی به پا کرد دیدنی. نصف شب پدرشوهر اومد دم خونه من با آزانس ( هیچ کس تو اون خانواده ماشین نداره جز همسر) که همسر را ببره.

 

دعواها و قهرها ادامه داشت و من مرتب گوشی همسر را چک می کردم تا بتونم بفهمم چه خبره. بیشتر تماسها از طرف پدرشوهر مادرشوهر و بهار بود. 

 

(برگ سی و دوم )

وسط این قهر و دعواها ما یک مسافرت پنهانی رفتیم و خانم اولی همچنان قهر بود و مصر بود که یا من یا حسنا. همسر توی مسافرت برام تعریف کرد که خانم اولی از این که خونه به نام من کرده و ماشین برام خریده ناراحت شده و گفته تو که حقوق حسنا را می دی دیگه چرا اموال به نامش کردی؟ مگه پرستار و خدمتکار من که حقوق می گیرند براشون ماشین و خونه هم می خریم؟ حسنا هم قرار بوده برای 6 تو باشه و حقوقش را بگیره.

 

بعد همسر بهم گفت که اموالی هم به نام خانم اولی داره که من خبر نداشتم. این ها را وقتی که توی دیسکو مست کرد برام اعتراف کرد. به هر حال مسافرت خوبی بود. خیلی چیزها لازم بود بدونم که فهمیدم. مثل این که خانوم اولی برای عقد من برای همسر شرط کرده بود که یک خونه و آفیس به نامش بکنه که این را هم به من نگفته بود.

 

 

(برگ سی و پنجم )

از وقتی که از مسافرت برگشتیم همسر بهار رو برداشته و رفته خونه مامانش و من فقط یک بار که برای کاری بیرون بودیم دیدمش . بهار هم روزها میره به مامانش سر میزنه و  همسر بعد از کار میره دنبالش و میرن . خانوم اولی هم با پرستار و کارگرش تو خونه هست  و  بس نکرده و بدتر هم شده و از هیچ کاری کوتاهی نمیکنه و روی نظر خودش هست که یا من یا حسنا . در هشتاد درصد مواقع  میگه فقط من و حسنا رو طلاق بده ولی گاها از خودش هم  حرف میزنه و یا من یا حسنا رومیگه . همسر هم سر حرف هم تو هم جسنا هست

 

(برگ سی وششم )

یادتون هست ازتون در مورد جادو جنبل پرسیدم. خیلی دنبال این بودم که یه دعایی برای خانم اولی بکنم. اما هنوز به نتیجه نرسیدم. من گفته بودم اگر اراده کنم و اگر بخوام میتونم کاری کنم که همسر خانوم اولی رو ول کنه و بیاد با من زندگی کنه . همین الان هم  همین رو میگم و صد سال دیگر هم همین رو میگم. ولی باز دلم می خواست راههای بیشتری را بدونم.

 

(برگ سی و هفتم )

زمانی که من و همسر مسافرت بودیم . خانوم اولی نمیدونم روی چه حسابی با بابا تماس میگیره و  میخواد که بیاد تهران و صحبت کنند . خیلی دقیق نمیدونم پای تلفن چی گفته . پدر شوهر هم به طرفداری از خانوم اولی تماس میگیره و  از بابا میخواد که بیان . هر چقدر فکر میکنم متوجه نمیشم مامان و بابا این وسط چه نقشی داشتند؟ من نمیگم خانوم اولی یک حرفی زده و تا آخر عمر باید سر حرفش بایسته .  همه ما انسان هستیم و میتونیم حرفی بزنیم و بعد پشیمون هم بشیم . تا اینجا رو قبول دارم که حق داره پشیمون بشه ولی اینکه به بابا تلفن بزنه رو نه .

هر چه بوده مامان و بابا  دهان روزه ظهر راه افتاده بودن و اومده بودن تهران  و شب هم دیر وقت برگشته بودند .  رفته بودند خونه آقای همکار .مریم جون  گفت ما خبر نداشتیم پدر شوهر خبر داده میایم اونجا . ظاهرا خانوم اولی  همه رو محکوم و متهم کرده حتی مریم جون و آقای همکار رو که چرا زودتر بهش نگفتن و به عنوان یک دوست نیومدن بگن که مراقب باش حسنا  زندگی ات رو نابود میکنه .

 

(برگ چهل و نهم )

تا این که یک روز همسر گفت پدر شوهر و مادر شوهر میخوان بیان خونه من . شبش  همسر گفت برادر شوهر هم هست که برای من فرقی نمیکرد غذا زیاد بود.

بعد از شام چای ریختم آوردم  پدر شوهر گفت چای و شیرینی من و خودت رو بردار بریم توی اتاق  . برادر شوهر به شوخی گفت حرف یواشکی نداشتیم  . خندیدیم ولی من استرس داشتم .  نمیدونستم چی میخواد بگه . رفتیم نشستیم و پدر شوهر شروع به حرف زدن کرد. نمیخوام توضیح بودم چی گفت و چی شنیدم . لطفا شما هم سوال نکنید حتی توی خصوصی .چون اگر میخواستم  همینجا مینوشتم.

خلاصه اش این که خانوم اولی برای من و همسر شرط و شروط گذاشته  . همسر که قبول نکرده و به همین دلیل به من هم نگفته بود  ولی خانوم اولی حرفهاش رو به پدر شوهر همگفته که فقط به این شرط چیزهایی که نوشتم  روحیه و حوصله اش رو ندارم بگم همونها بود . نمیدونم شاید باز هم مبهم باشه . فعلا فکرم مشغوله . خیلی مشغول

 

کمی که حرف زدیم همسر رو صدا کرد گفت اینها رو به حسنا گفتم . همسر  ناراحت شد گفت من خودم نمیتونستم بگم ؟  در  کل ناراحت بود از این که نقل قولها رو شنیدم .پدر شوهر گفت آخرش چی نمیخواستی بگی؟ همسر گفت این مشکل من بود و پدر شوهر هم  میگفت که مشکل همه هست .

 

در آخر  با اینکه همسر مخالف بود ، پدر شوهر اصرار داشت که یک روز خانوم اولی هم باشه من هم باشم حرف بزنیم . گفتم من مشکلی ندارم به شرطی که باعث ناراحتی و عصبانیت بیشتر خانوم اولی نشه.

 

(برگ پنجاه و یکم)

از قبل به پدر شوهر گفته بودم شرطهای خانوم اولی رو قبول ندارم .نه برای لجبازی . اگر شرط معقولی بود حتما به خاطر احترام گذاشتن هم شده قبول میکردم . گفتم  برای صحبت کردن روی اونها نمیام  و بهتر هست روبرو نشیم نمیدونم چرا   پدر شوهر اصرار داشت  هر دو باشید و حرفی دارید رو در رو بگید

وقتی رسیدم رفتم توی پذیرایی و یک سلام کلی کردم که هر کی دوست داشت میتونست جواب بده و هر کی هم دلش نمیخواست نه . خانوم اولی هم روش رو برگردوند و حتی به من نگاه هم نکرد .باید اعتراف کنم که  من هم فقط  چند تا نگاه از روی کنجکاوی کردم  و اینطور نبود که من محل بذارم و  اون بیمحلی کنه . از آخرین عکسی که ازش دیده بودم لاغرتر شده بود و بسیار هم شیک و مرتب بود هم موهاش  هم لباسش و آرایش ملایمش . چیزی در حد رو کم کنی . میتونم اعتراف کنم روی من هم کم شد

 چون من هنوز بلد نبودم چطور باید لباس بپوشم و در سطح خانواده خانم اولی نیستم که بدونم. اما الان یه مقدار بیشتر یاد گرفتم و مثلا این دفعه آخری که رفتم تازه فهمیده بودم که آرایش ملایم کنم و بهتر لباس بپوشم.

خانوم اولی عصبانی بود و شاید طبیعی باشه  که توی شرایط عصبانیت نتونه منطقی حرف بزنه .   من ناراحت نشدم که با داد و بیداد حرف زد . متاسفانه بین حرفهاش از کلمات درستی  استفاده نکرد . هر بار میگفت، یا برادرش یا پدر شوهر میگفتن که نگه و هر بار هم با یک حقشه تموم شد .  دیدم هر بار میگه و بعد که میگن نگو میگه حقشه. گفتم ببخشید حقم نیست. بماند خانوم اولی چی چواب داد ...... گذشت

اون فکر می کنه چون برای رفع نیاز جنسی همسر باهاش ازدواج کردم، هر چیزی را باید به من بگه. حالا اگر اینطور هم باشه درست نیست که بگه. کما این که شما هم دائم توی کامنت ها می گید و کار زشتی می کنید.

اعتراف میکنم من هم ننشستم گوش کنم و گفتم تنها آدمی که میتونه برای من شرط بذاره خود همسر هست . اگر اون هم بگه من حق دارم قبول کنم یا نکنم  .خودم برای زندگیم تصمیم میگیرم چکار کنم . کار به زندگی دیگران هم ندارم و به خودم اجازه نمیدم در مورد زندگی دیگران نظر بدم  بگم بمونن یا برن یا شوهر کنن یا شوهر پیدا میشد یا نمیشد یا هر چیزی

نمیدونم برادر خانوم اولی چطور راضیش کرد که بره خونه اونها و رفتن . خدا حافظی هم نکردیم  من توی پذیرایی بودم  برادرش اومد خدا حافظی کرد و ببخشید خانوم اولی حالش خوب نیست من خدا حافظی میکنم


کمی گذشت همسر گفت بیا بریم . موقع رفتن ماشین نبره بودم اعصاب رانندگی نداشتمهمسر یک جا کار داشت باید یک سری مدارک رو به یک نفر میداد که  اونور شهر بود  و بحثمون توی ماشین شروع شد . اول بصورت صحبت بود بعد شد بحث و در آخر هم دعوا چه دعوایی . شاید بشه گفت من عصبی بودم و شروع کردم .

دعوا مربوط به حرفهای خانوم اولی و شرطهاش بود. همسر به همه چیز فکر میکرد به جز این که میتونه با یک حسنا  دیوانه شده طرف بشه. برای این که بگم چی شد و چه تصمیمی گرفتم هم ..... شاید  بشه گفت واقعا نمیدونم  .فعلا که زیاد مغزم کار نکرده  همسر میگه تو هفته ای سه روز نمیخوای؟ من میام پیشت  وقتی هم هستم قول میدم هیچکی به تو کار نداشته باشه. مسافرت هم پیش بیاد میریم بچه دار هم بشو به بقیه اش کار نداشته باش . حتی اگر اینطور هم بشه باز میشه که آدم به بقیه اش کار نداشته باشه و فکر نکنه که چطور؟ شاید هم بشه نمیدونم . گفتم  مغزم  هنوز جواب نمیده

خانم اولی گفته بود که من باید بچه دار نشم. مسافرت هم نریم و همسر هم فقط برای 6 بیاد پیشم. بقیه اش هم که مربوط به مسائل مالی بود و خانوم اولی گفت حسنا یا شرطها را قبول می کنه یا خونه و ماشین را بده و بره.

من موندم که چی می شه. مغزم جواب نمی ده.

 

 

(برگ پنجاه و چهارم )

بابا  دعوام کرد که چرا رفتی  خونه پدر شوهر و با خانوم اولی رو برو شدی ؟چرا به من نگفتی بیام ؟ چرا نشستی تا آخر گوش کردی ؟ گفتم به فکرم نرسید بلند بشم برم .به شما میگفتم حتما میومدین مثل همیشه میگفتید حسنا باید بره . گفت وقتی میگم حسنا باید بره منظورم این نیست  که تو مقصر هستی . میگم برای این که زندگی بدی نداشته باشه  .  گفتم فکر میکنید اونها منظور شما رو متوجه میشن ؟ این چه حرفیه چپ و راست به همسر هم میگید حسنا رو اذیت نکن طلاقش بده ؟ خوب بخوایم طلاق بگیریم که میگیریم .پدر شوهر برگشت به من گفت  دختر من بودی همون حرف پدرت رو میزدم . به خدا اگر دختر خودشون بود یک بار این حرف رو نمیزدن

 

 

 

 

(برگ دوم و پنجاه و چهارم)

صبح قبل از این که صدای بیدار باش موبایل در بیاد صدای قربون صدقه  همسر اومد که کله سحر بلند شده بود اومده بود خونه  و من در خواب ناز بودم نفهمیدم .تا قضیه در حد بوسیدن و  قربون صدقه  و خوش زبونی  و دلم تنگ شده بود حرفی نزدم ولی از اون میزان که گذشت ...

 

خودم کردم که لعنت بر خودم باد . بهار بارها به من گفت تو برای بابا ی من اسباب بازی هستی زن واقعی بابا مامان منه عاشق اونه تو رو برای تفریح میخواد .

خوب که نگاه میکنم میبنم اون بچه حق داره . انگار خانوم اولی هم همینو میخواسته که اون زن فقط باید یه گوشه  بشینه تا هر وقت خانوم اولی صلاح دونست همسر بهش سری بزنه و نیازهایی که با اون برآورده نمیشه با زن جدید برآورده بشه . حس میکنم همسر و خانوم اولی منو به چشم اسباب بازی دیدن و این منو ناراحت میکنه . برای همین تو برزخ هستم تو پشیمونی . نه پای رفتن دارم نه شهامت کنار کشیدن .قبل از اینکه بخواین منو سرزنش کنید باید بگم خودم پشیمونم خسته ام و دلزده.

 

(برگ شصت و پنجم)

بعد از شام کمی بهتر بودم . نشستیم به حرف زدن . نمیدونم چرا دوست دختر برادر شوهر  بین حرفهاش اصرار داشت به من حالی کنه که فقط دو تا دوست هستن .  حتما فکر کرده بود من فضولم یا به من مربوطه . حتی گفت من زیاد اینجا نمیام . امشب هم به مامانم گفتم میرم خونه یکی از دوستهام . حتی بین حرفهاش هم گفت که شب اونجا نمیمونه و اگر بمونه تو اون یکی اتاق هست و از این قبیل حرفها .خوب من که خل نبودم باور کنم ( حسنا فقط همین یک جمله را می گم و قول می دم دیگه نپرم وسط حرفهات. پس چرا فکر می کنی ما خلیم و باور می کنیم که خانم اولی اومد خواستگاری تو اما بعد یادش رفت و از عقدتون جا خورد؟ چرا فکر می کنی ما خلیم که باور می کنیم مرد 50 ساله و زن بیوه با هم باشند و فقط شیطنت کنند و 6 نکنند  .... ) این شب بمونه و بره تو یک اتاق دیگه ولی نمیدونم چه اصراری داشت که این رو حتما بگه    . برای اینکه خیالش رو راحت کنم گفتم ببین عزیزم از نظر من  که اصلا هیچ اشکالی نداره دو نفر آدم مجرد به سن و سال تو و برادر شوهر با هم دوست باشن و خیلی صمیمی تر از این حرفها که میگی هم باشن . این چیزها برای من پذیرفته شده است. نگران قضاوت دیگران نباش.

 

 خسته شدم.

بقیه اش باشه پست بعدی.

نظرات 555 + ارسال نظر
گلریز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 12:52

دقیقا همینجوری مونا جان.خانم کامنتهارو تایید نمیکنه تا یکی اعتراض کنه بعد شروع میکنه به خوب جلوه دادن خودش و محکوم کردن طرف مقابل.هی هم میگه کامنت شما حاوی کلمات زشت بوده

خب چرا کلمات زشت می نویسید.
با کلمات زیبا هم می شه طرف را با خاک یکسان کرد.

ببین چطوری خانم اولی را یک احمق دیوانه روان پریش معلوم الحال نفهم بدبخت فلک زده معرفی کرده مرتب هم میگه تو رو خدا راجع بهش بد نگید.

این مدلی باید سیاست داشت

مونا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 12:41

زهرا جون
تاریخ تایید کامنت ها را ببینید. کامنت شما را جواب نداده. کامنتهای بعدی را جواب داده

بعد که اعتراض کردی برگشته کامنت را جواب داده. کامنت شما 17 مهر جواب داده شده و کامنت بعدی 16 مهر

می خواسته نگه داره تا اگر اعتراض کردی بگه ببین جواب دادم

مارمولکیه دومی نداره

خدا به داد خانم اولی برسه و این مارمولک و مار هفت خط !!

مونا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 12:08

بررسی سکانس پدر شوهر در پارک:

1- حسنا خودشیرین از پدرشوهر می خواد که بیاد پارک تا برای نجات اموال مردک از دست خانوم خانومای بدجنس دیوانه پول پرست فکری بکنند. پدر شوهر می آد و می گه متاسفانه کاری از دستم ساخته نیست. فقط می تونم باهات بیام محضر که مطمئن بشم این اموال را به این زن بدجنس پول پرست دادی
عجیب نیست؟ چطور حسنا به این شیرینی اب نباتی شکلاتی با این همه نیت خیر و شخصیت والا را ندید و گفت بریم محضر به نام زن دیونه کن؟ یعنی سرهنگ مملکت با هفتاد سال سن و تجربه و شناخت نزدیک از اون زندگی و حسنا و ... اندازه نفس جون و سیما جون و مامان فشفشه و جغجغه شعور و فهم نداره؟

2- پدر شوهر بعد از انتقال اموال هم همجنان طرفدار خانوم اولی است. برای خالی نبودن عریضه کارگردان کار بسیار مسخره ای کرده و می گه پدر شوهر گفت باید امضا کنه که مهریه اش را دریافت کرده. خدا را شکر کارگردان خودش تجربه این قسمت را داشت و دو هفته قبلش رفته بود محضر برای بخشیدن مهریه و می دونست که بخشیدن مهریه با دریافتش فرق داره و اینجای داستان را هیجانی تر و با اطلاعاتت بیشتری نوشت.

رفتار این سرهنگ عجیبه. چطور شکلات با شخصیت را نمی بینه و چسبیده به اون پیرزن عجوزه پرخاشگر؟

3- از همه جالب تر این که سرهنگ حتی حسنا را لایق این نمی دونه که بیاد خونه اش بهش بگه چه مرگته شکلات؟
توی پارک باهاش قرارا می ذاره!!!

همه تون خدا را شکر متاهلید و مامان خپل و کپل و زن دوم سوپرمن و زن سوم مرد رویاها و معشوقه بهترین مرد دنیا و ... می دونید که همسر ساعتی و عاریه ای حسنا که دائم نیست، اگر هم بود راحت می شه یکساعت که مردک نیست پدرشوهر بیاد خونه حسنا.
همون ساعتی که حسنا گفت ورزشم و رفت پارک که سرهنگ را ببینه
می گفت ورزشم و می شست خونه و سرهنگ می اومد دیدنش. چی می شد؟
همسر عاریه ای که دیگه این حرفها را نداره. هفته ای دو ساعت هست. بقیه اش خونه تحویل حسناست. اگر هم مردک عنان از کف می داد و برای امر خیر سرزده می رسید پدرش را می دید. دوست پسر حسنا که نبود. می گفت کاری داشتم این اطراف به حسنا هم سرزدم.

حسنا یک ماه تمام مخفیانه می رفت و می اومد و جمعه به جمعه ها سرو گوشش می جنبید که حتی ما توی وبلاگ فهمیدیم داره یه غلطی می کنه و شوهره نفهمید ( به خیال خودش )
نمی تونست یک ساعت پدر شوهر را دعوت کنه خونه اش و شوهره نفهمه؟

پدر شوهر لیافت حسنا را در حد پارک می بینه؟ نه حتی یه کافی شاپی، لابی هتلی؟

سکانس بسیار مسخره ای است!
اصلا شخصیت والا و ابهت و چشم و دل سیری و نجابت و شکلات و آب نبات حسنا را نشون نمی ده. این صحنه بدجور حسنا را زیرسوال می بره. چرا کارگردان اینقد احمقانه این صحنه را ساخته؟
این کارگردان نون گندم نخورده. دست مردم هم ندیده؟

مونا پارک را خوب اومدی.

سرهنگ حتی حاضر نشده بیاد خونه اش.
حتی حاضر نشده بره یه هتلی جایی. لیاقت حسنا را این دیده که تو پارک ببیندش !

آیناز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:38

زهرا جان خوش اومدی

این عادت حسنا ست هر چیزی ومینویسه بعد میگه نمیدونم اینا ازکجا اومد که تووبلاگ بانو میخونه

نگران کامنتت نباش احتمال زیادتایید میکنه
جدیدا یادگرفته این کارمیکنه
که اینم مثل بقیه دروغهاش زود لورفته

آرشیو برای چی مخفی شد؟
برای بالاتر بردن دیوار حاشا!!

چرا دیگه آشناها بقیه وبلاگ را نمی خونند. از تابستون تا حالا دیگه آشناها اینترنتشون قطع شده؟

زهرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:08

البته بعید نیست که حسنا بره و اون یه تیکه رو از توی متنش حذف کنه .

رهگذر چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:06

جوابهای حسنا به کامننتهایش را میخواندم.طرز برخوردش با مخالفان برام جالب بود.مدام سعی میکند مخالفان را آدمهایی عصبانی و عجول و عصبی نشان دهد.تاکید میکند که "دوباره" بخوان!من گفتم و خودت ندیدی!و تاکید چند باره که "نه!من کی گفتم فلان؟من گفتم بهمان.برو بخون.اگر نفهمیدی به خاطر اینه که عصبی هستی و نمیتونی بفهمی!"
و خود را طبق معمول فرشته ای فرض میکندکه حتی به مخالفانش لبخند میزند و به خیال خود با "آرامش" با خاک یکسانشون میکند!!!
دقیقا همان روشی که در معرفی همسر اول در پیش گرفته!یک زن عصبی و عجول که نمیفهمد! و باز هم آن فرشته لبخند بر لب او را نابود میکند و بعد هم معصومانه میگوید"خواهش میکنم از خانم اول بد نگویید.بیچاره مریضه و قابل ترحم!"

جالبه که کوچکترین تیکه ای که کامنترها می ندازن می گه منظور بدی داشتی و توهین کردی. اما هر چی می گی تو داری به خانم اولی توهین می کنی میگه نه؟ من حرف بدی نزدم. شما هم حرف بدی در موردش نزنید

مدتی هم هست دیگه واسمون فال حافظ نگرفته

زهرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:06

من تصمیم نداشتم اینجا کامنت بگذارم. اما رفتم برای حسنا کامنتی نوشتم که تاییدش نکرد . منم اینجا می نویسمش.
دوستان شما به این تیکه متن حسنا توجه نکردید! اونجایی که مادره عنوان میکنه حسنا فقط بابت وابستگی اش به همسر توی زندگی مونده . پس همه حرف های حسنا به خواننده هاش که توجیه می کنه که هر زندگی بدی هایی داره و باید برای درست شدنش طلاش کرد الکی و بی خودیه . حسنا فقط و فقط داره توی این زندگی می مونه چون همسر رو می خواد. اینا همش دروغه که ناراضی ام . این وسط حسنایی که این همه وابسته شده پس همسر اولی که 20 ساله زن اون آقاست چی بگه ؟ از حسنا پرسیدم فرق تو با کسانی که میان میگن ما عاشق مرد متاهل شدیم و دست خودمون نبود و برای همین آوار شدیم روی زندگیش چیه ؟ تو همیشه طوری جواب می دی به خواننده ها که انگار حالا که توی این زندگی موندی مثل هزاران زن دیگه می خوای زندگیتو بسازی در حالی که بنا به گفته مادرت تو دقیقا مثل همونایی هستی که میان می گن خب چه کار کنم دوسش دارم ؟حاضری بهار و مادرش این همه زجر بکشن به خاطر دوست داشتن تو. البته من بسیار محترمانه براش نوشتم و اینطوری که اینجا گفتم ننوشتم اما تایید نکرد.این نکته ای که ایشون توی پستش لو داد همه توجیهاتش رو برای موندن توی اون زندگی باطل می کنه . بماند که دلیل دوست داشتن همسرش هم می تونه خیلی چیزها باشه!

آیناز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 10:25

سلام بچه ها صبح همه بخیر
یزدانی جان
این پیش ساخته سازغربتی خودش مردهستش
دید تو مردها جا نداره زن جا زده
مگه میشه یه دختر اونم نه یک زن خلق یاتش انقدرمردانه باشه
هیچیش به دختر نرفته
واسی همین شک کرده بانو مردهست
یا دوجنسه است یا کلا مردهست


دیروز یه حرف به نفیسه زدم گفتم بچه ای بیچاره تاشب درگیربود با ما اخرش بادست خالی رفت

حالا ببینیم امروز که پیش ساخته ساز غربتی گفتم مردهست تا کی با مادرگیره

یامیاد اینجا جواب میده یا تو وبلاگ حسنا یا خودش یک پست کامل واسی همین میزنه

قورباغه سبز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 10:10

حسنا از بس دروغ گفته دیگه خودشم باورش شده. حالا میاد پستای گذشته اش رو اینجا میخونه با خودش میگه من کی این حرفا رو زدم؟
بعدشم من که باورم نمیشه همسر خیلی هم عاشق و کشته مرده حسنا باشه. اصلا فرض که روز اول عاشق شده باشه. با این همه مشکلات و اعصاب خوردیایی که براش به وجود اومده اون احساس روز اول مطمئنا الان کمرنگ شده. هر بنی بشری از این وضعیت خسته میشه (حسنا استثنا هستا).
اگرم که اقای همسر از اول آدم ساده ای نبوده و عشق و احساسات هم در کار نبوده که معلومه که هر کسی دنبال صرفا منافع خودش هست و حسنا هم نمیتونه اینقدر واسش ناز و عشوه بیاد و اونم خریدار باشه.

کلا حاشا کرده.
دلیل ازدواجش هم شده خواستگاری خانم اولی. دلیل از این خنده دارتر تو عمرم نشنیده بودم

گلریز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 09:59

در هر صورت یک چیزی این وسط نمیخونه.یک جای کار میلنگه.نمیشه که همه راضی باشن اما خانواده شوهر تازه اونم خانواده زن اول اینقدر ناراضی باشن

اگر خانم اولی مشکلی به این حادی داره و حسنا برای کمک بهش وارد زندگیش شده و الان هم اگر بره زندگی خانم اولی ویران می شه، ما نفهمیم و از عمق ماجرا خبر نداریم. خانواده خانم اولی و خانواده همسر که در بطن ماجرا هستند هم نفهمند و نادان؟

فقط حسنا می فهمه و مردک هرزه؟

چطوره که کل اون خانواده طرفدار خانم اولی هستند و اینقدر حمایتش می کنند؟

یزدانی چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 09:57

گلریز جان
خانوم اول اجازه داده صیغه کنن و مدتش رو هم تعیین کرده بوده و حتی ساعت گندکاری
این دو تا شیاد میزنن زیر قول و قرارها(البته بیشتر مقصر حسناست که کلی غمیش اومده و پیرمرد گوشاش دراز شده و گرنه پیرمرد و چه به این غلطا)
حتی تو عهدنامه کل خانواده طرفین حضور داشتن
واسه همینه خواهر شوهرا و پدر شوهر و مادرشوهر اینهمه تعجب کردن و پشت خانوم اولی هستن چون به مفادش عمل نشده و رفتن مخفیانه عقد کردن

یزدانی چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 09:52

پیش ساخته غربتی یکی به نعل میزنه یکی به میخ
هم به حسنا گفت خر و گاو هم اینکه به بانو میگه تو مردی
و اما حسنا بانو
تو نگران فشار خون ما نباش
بیشتر بچه های اینجا زیر 25 سال هستن پیرزن
تو نگران فشار جاهای دیگه خودت باش که بواسطه اون زندگی نابود میکنی
آخه بابات چقدر بهت بگه نخواه نگیر نخواب ؟؟؟
ادم شو دیگه.دق دادی بابا رو
بازم بهت میگم شیاد
خانمی که همه جز پیرمرد هوسباز دوزاری پشتش هستن بی ارزش نیست
بی ارزش تویی که حتی پدرت هم ازت شکاره...مردک میاد دو روز یه ربع ...مثه کنیزهای دوره ناصرالدین شاه
روی اون زندگی و پیرمرد حساب نکن بیچاره
دو روز دیگه بهار بزرگتر بشه و پیرمرد پیرتر مثه سگ پشیمون میشه از هوسبازیهاش اونوقت تویی و زندگی که همه جاش تار عنکبوت تنیده شده
دو روز دیگه پیرمرد به زن نیاز نداره به عاطفه فرزندش نیازمنده...

خیلی خوب حسنا را شستشو داد
دوستی خاله خرسه.

گلریز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 07:42

هیچ کس از خودش نمیپرسه چطور یک زن ممکنه بره و برای شوهر45 سالش یک زن 28 ساله بگیره؟؟چطور امکان داره یک زن فکر نکنه که ممکنه این زنه28 ساله بچه نیاره؟؟؟یعنی شما اگر بخوای بری برای همسرت یک زن بگیری حتی برای رفع احتیاجات 6 که واقعا هم بعضی از زنها این کارو میکنن میری یک خانم در سنی میگیری که برات درد سر نشه برات ارث خور نیاره.این وسط یک چیزی دروغه.اینکه این اقا چندین ماه از خانوم موضوع عقد رو پنهان کرده حتما دلیلی داره.من اینجوری حدس میزنم که از اول قرار بر این بوده که با یک خانمک جا افتاده سن بالا ازدواج کنه اما اقا عاشق حسنا شده و حسنا هم دئیده که به به یک مرد خوش تیپ و پولدار ،چی بهتر از این.مردک هم که اجازه کتبی اون زن بدبخت رو داشته رفته خانوم رو عقد مرده.

می گه ازم درخواست کرد بچه بیارم بهار تنها نباشه

گلریز چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 07:34

خاتون دیوانه عزیز(ببخشید این اسمته وگرنه قصد توهین ندارم)
واقعا مگه میشه کسی زن باشه و احساسات زنانه رو درک نکنه.من از زنهایی که میان و این داستان هارو میخونن و این کامنتهارو میدن تعجب میکنم.اصلا از خودشون نمیپرسن چرا یک زن باید به زور بیاد و خونه یک زن دیگه رو پس بگیره.در صورتی که هر ادم عاقلی میدونه با اینکار باعث ناراحتی شوهر و دلخوریش میشه.میدنه که با این کار باعث دشمنی شوهرش میشه .خب چرا باید اینکارو بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟هیچ کس این سوال رو از خودش نمیپرسه فقط همه میان و به خانم کامنت میدن که اخ شوهر تو عاشقته و تورو دوست داره،خانوم اول با این کار خودش رو کوچیک کرده

khaton divaneh چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 06:49 http://khatondivaneh.persianblog.ir

من مادرم وکیل، یه وکیل قدیمیه، یعنی‌ از ۳۰ سال پیش هم داستان داره...

مدل حسنا کم نیستن، و اتفاقا کاری که دارن می‌کنن باهاش..چیزی که مامان منم به چندین نفر پیشنهاد داده بوده،

مثلا یه آقا دکتری بود، که سر پیری یه زنی‌ گرفته بود مثل حسنا داستان ما..آقا میگفت ۳ روز در هفته میره تهران مطب تهرانش..

خلاصه...مامانم به خانم گفت اصلا نه خودت نه بچها‌ت به روی خودتون بیارید..

در عرضه یک سال ریز ریز همه چیزو خواست به بهونه مختلف به نامه بچهاش بکنه،،،یه شب که آقا از تهران میره شهر خودشون، کیلید میندازه می‌‌بینه دیگه کیلید باز نمی‌کنه...

خلاصه خنوم اول تا حالش درست جلو رفته...

زن دوم هم وقتی می فهمه خبری از مال و منال نیست راهش را می کشه و می ره. دکتر می مونه و حوضش

khaton divaneh چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 06:41 http://khatondivaneh.persianblog.ir

نمیدونم، دنیا من، ارزش‌های من فرق می‌کنه..یا این که واقعا من طبیعی هستم،؟

من نه از شوهر ۲۰ سلام، نه با پیری‌و مریضی..نه با هیچی‌..یه خیانت دیدم اونم از دوست پسر...اونم نه رابطه فیزیکی‌...هنوز بعد از ۳ سال دارم میسوزم، بعضی‌ روزا دلم می‌خواد همه چیزو به گند بکشم...

چه‌جوری شما یک لحظه هم درد خانوم اول درک نمیکنید؟

حسنا می‌تونه هر چیزی باشه، صیغه، معشوقه،،داستان..هر چی‌...چیزی که منو میترسونه اون ۲۰۰ تا ۳۰۰ تا کامنت قربونت بشم هست..یعنی‌ انسانیت چی‌ شده؟

میگید خودش خواسته؟ مگه می‌شه؟؟ میگید نمیتونه ۶ کنه، اول از همه این حرفی‌ که می‌زنه...دیابت..بیماری قلبی..حتا مشکله تنفسی که میگه..(برای آقایون ممکن، چون ممکن ناتوانی بیار..یا موقعی‌ انجام ۶..ضربان قلبشون بره بالا و حالا مشکل تنفسی پیدا کنن...اما خانوما؟!؟!)

من اگه هم یه غده نیمکیلی هم در بیرم کلا همه چیز مهرو موم هم بشه...ترجیح میدم پشت سرم بره یه شیطنتی بکنه...اما بره زن بگیر..بچه هم بخوان مثلا؟ خدا باسه دشمنم هم نخواد..

کلا حسنا باید بی‌خیال شید...یکی‌ هم تو دنیا پیدا می‌شه که ۲۰ نفرو میکش...باید به اینایی که قربون صدقه می‌رن چی‌ باید گفت؟؟

همین مامان جغجغه و فشفشه و ... که بوس و بغلشون به راهه، اگر شوهرشون به مادرشوهره یه ذره بیشتر توجه کنه یا دوبار بیشتر با خواهرش حرف می زنه قیامت به پا می کنند.
زن دوم که بماند.

الان خیلی فیلسوف شدند و زن اول را خل و چل می دانند و حسنا با شخصیت و بزرگوار شده، نوبت خودشون که بشه کبوتر ماده هم بشنیه کنار پنجره خونشون کیش می کنند مبادا شوهره نگاهش کنه.

روشنک سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:33

یک خواننده خسنا
تا بوده قصه پیرمرد خرفت پولدار و زن جوان پول پرست وجود داشته است.
شاید تو بتوانی با 4 تا ماج بوس بغل حقیقت فراموش کنی ولی این حقیقت عریان زندگی زنهایی مثل حسنا چیز دیگری هست برای همین خانواده همسر و حتی همسر برای حسنا ارزش و احترامی قائل نیستند.
اگر حسنا است که فردا می نویسد همه آمدن پابوس حسنا . ولی همه خوب می دانیم در دنیای واقعی حسنا به چشم یک ب ر د ه ج ن س ی در نظر گرفته می شود. حالا دروغ بنویسد همه می دانند حقیقت چیز دیگری است و این دروغگویی حاصل عقده و خیالپردازی هست. دقیقا ویژگی هایی با زیرگی به خانم اولی نسبت می دهد ویژگی های پنهان حسنا هست.

خانواده مردک بعد از یکسال و نیم پاشدن اومدن خونش بهش گفتند بذار برو.
هر بار مادرشوهره دیدش گفت تو چی می خوای از این زندگی که نمی ری.
پدر شوهره به یه شکل دیگه.

اونها که نزدیک به موضوع هستند همه می گن برو.
اگر واقعا پسرشون مشکل برای 6 داشته و اگر اون زندگی اینقدر به حسنا وابسته است، چرا پدر و مادرش بد پسرشون را می خوان و دائم بهش می گن برو؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:20

به خواننده وبلاگ حسنا:

آیا به منطق حرف زدن خودت توجه کردی؟ ما که 1 سال و نیمه حرفای حسنا از زبون خودش می شنویم و تناقضاتشو می بینم حق نظر دادن نداریم(تازه حق پاسخگویی هم برای حسنا محفوظه می تونه اینجا یا وبلاگ خودش بیاد از خودش دفاع کنه که داره می کنه) بعد شما بدون شنیدن صحبتهای خانم اول و صرف گفته های حسنا حق داری قضاوتش کنی و متهمش کنی به بی فکری و نخوت و این که مقصر اصلی ماجراست؟
با خودت چند چندی؟

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:18

ای بابا الهه جان این بچه ازموقعی که خونه روپس دادبدجوری به مغزش فشار اومد

همچین بد کارمیکنه یه جاهایی بد سوتی میده

خیلی عصبیه.
انگار خونه را به نام ما کرده، از ما طلبکاره

الهه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:13

خواننده های مخالف و منتقد تو و کسانی هستند که مثل خودت این وبلاگ رو میخونند و چیزهایی که میپرسند دروغهای شاخدار توست که اینجا لو میره و رو میشه
و خودت هم دائم اینجا رو میخونی و هم از طریق خواننده ات کاملا مطلعی و هر روز هم با توجه به وبلاگ ما به روز می شی
!
آخه چرا به جای گول زدن خواننده هات فکری به حال زندگی نا به سامانت نمیکنی؟
اینهمه فشارو استرس و طپش قلب میارزه؟
حالا بشین بازم اینجا رو بخون و هی دروغهات و جفت و جور کن
ادم مریضی هستی واقعا..پر از عقده و کمبود توجه و تایید
متاسفم برات
جدی میگم

خوشم می آد که با یک اخم خانم اولی برگشت سر پله اول.

همه چیز را ازش گرفت. حتی مهریه اش را

الهه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:04

کامنت قبل مال من بود!
خوبی بانو بانو؟(منظورم خانم بانو است!)

ممنون بانو الهه

حسنا باز هم سوتی میدهد! سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:02

پیش ساخته ساز غربتی ٩:٤٠ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱٦ مهر ۱۳٩٢
به بعضی از خوااننده هات بابت پشتکارشون تبریک می گم، بسا کسا که به روز آنها آرزومندند.
اصلا" شما خوب، گل یا خر و گودزیلا و خونه خراب کن یا دروغ گو.
آخه آدم اینقدر خودشو درگیر یه داستان زندگی راست یا دروغ یا مغرضانه میکنه.
اصلا" همه اینها که می خونیم تراوشات یک ذهن مریضه، من چرا باید خودمو اینقدر درگیرش کنم که بخوام تناقضاتشو پیدا کنم یا اینکه عصبانی بشم یا بگردم دست طرفو رو کنم.

دارم کم کم شک می کنم که مرد هستی و داری یه داستانو می نویسی تا عکس العمل های زنارو ببینی که کجاها ریز می شن نقاط ضعف داستانو برطرف کنی.

اگر هم اینجوریه باز هم به من ربطی نداره چون من اولش شرط نکردم که به شرطی وبلاگو می خونم که نویسنده حرف یه حرف حقیقت و عین داستان زندگی خودشو بنویسه.

اصلا" تو زندگی ما ها فانتزی و pure fun تعریف نشده و فکر کنم الان سیندرلا رو بخونیم می خوایم یه برنامه ای برای خواهر خونده های سیندرلا پیاده کنیم تا دستشون باز شه و دنیای مجازی رو از لوث وجودشون پاک کنیم.

باباجان وبلاگ روزمره نویسی برای خواننده هاش معنی همون داستان سیندرلا رو داره. باید خوند و اگر شد چیزی یاد گرفت اگر نه هم که fun بوده.

پاسخ: عزیزم ماچواقعا بابت پشتکارشون باید همین رو گفت هیپنوتیزم باور کن من برم دونه دونه این آدمها که اینطور کامنت میگذارند رو ببینم و براشون توضیح بدم و تمام مدارک هویتی من رو هم ببینند باز یک حرفی برای گفتن دارند . یاد گرفتن و درس عبرت گرفتن که بماند بنده خداها مشکل فشار خون نگیرند هم خوبه لبخند از بس بیخود برای خودشون جریان تصور میکنند و برا ی همون جریان های تصور شده در ذهنشون حرص میخورند. باور کن بعضی وقتها چیزهایی مینویسند که من نمیدونم از کجا اوردند و من کی چنین حرفی زده بودم . بعد میان عصبانی هم میشن . چی بگم خنثی ممنون ازت
------------------
پس حسنا جان بلاخره اعتراف کردی که اینجا رو میخونی هان؟؟
باور کن بعضی وقتها چیزهایی مینویسند که من نمیدونم از کجا اوردند و من کی چنین حرفی زده بودم




این هفته سوتی هات زده بالا ها
بابا یه خونه که ارزش این حرفا رو نداره

خو این پیش ساخته ساز مگه خر و گاو و عوضی و ... است که اصلا براش مهم نیست چی می خونه

همینطوری هر چی دم دستش بیاد می خونه؟

به قول پریناز بهش بگن این فیلم مستنده بشینه نگاه کنه و ببینه از این عشقی تخیلی های بالیوودی است براش مهم نیست؟

غربتی جان کامنت پریناز را که برای شما نوشته شده بخون

راستی غربتی نمی دونستم شما هم اینجایی. خیرمقدم.

مامان غازغازک سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 22:59

طرز فکر حسنا ایراد دارد.
این چه منطقی است چون مردی منحرف پول دارد و نیازبه 6 منحرف دارد حسناها خودشان را در حد یک برده تحقییر می کنند تا مردک بیمار دوزار پول کف دست حسناها بگذارد

بارها گفته خواهرشوهرها بهش می گن حسنا را طلاق بده و برو با فا...
حسنا متوجه نیست این حرف یعنی چی.
این توهین مستقیم و واضح به حسناست. یعنی حسنا در همین حد در زندگی تو نقش داره. چرا کاری که می شه راحت تر رفع و رجوعش کرد، براش بهای بیشتری ( آرامش و زندگی و خانمت و دخترت و ... ) را بدی؟

از اونجایی که حسنا مشکل تربیتی عمیقی در این مورد داره، متوجه نیست. همانطور که روزی که اومد وبلاگ زده و واضح و علنی نوشت من برای رفع نیاز 6 این مرد زنش شدم و زندگیش هیییچ مشکلی نداشت جز 6، اصلا نمی فهمید چه توهینی داره به خودش می کنه.

بعد از یکسال و نیم نوشتن تازه فهمید که ای بابا، این حرفهایی که درباره خودش نوشته از صد تا فحش هم بدتره.

مریم سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 22:29

به خواننده حسنا آمار جمعیتی ایران می گوید تعدادمردها بیشتر از زنها هست پس به اندازه کافی مرد هست.
مشکل زنهایی مثل حسنا این هست که حاضر نیستن با نداری و بالا پایین مردهای عادی بسازند و می آیند سر یک خانه زندگی حاضر آماده که یک زن دیگر زحمت ساختنش را کشیده است آویزان می شوند.

راحله سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 21:34

خواننده حسنا وقتی حرف شما منطقی است که پدرت شوهر خواهرت و شوهر خودت هو سر عزیزات بیاورد و شما بتوانی آرام باشی.
مرگ خوب اما برای همسایه نه خانم؟
محال آدم همسرش را دوست داشته باشد و بتواند وجود نفر سوم را تحمل کند اگر کسی به این احساس رسید بهتر همانجا طلاق بگیرد چون در رابطه ای که عشق در آن وجود ندارد

می گه چون حسنا امکان ازدواج نداشته اشکالی نداره که زندگی یکی دیگه راخراب کرده.

پس امشب در خونتون را باز بذار شاید کسی گشنه باشه بیاد هر چی می خواد برداره. کسی هم شاید باشه امکان 6 نداشته باشه بذار بیاد از نعمت خدا استفاده کنه. اگه شوهرت هم با کسی بود چشمات را درویش کن شاید طرف لازم داشته.

کیانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 21:19

یه تا = سه تا

کیانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 21:19

اتفاقن گلریز جان از پزشک بودنه پدر و مادره نفس تعجب نکن. من خودم نزدیک به 8 سال در خوابگاه های مختلف علوم پزشکی و یه تا استان مختلف بودم و متاسفانه باید بگم در قشر دانشجویان پزشکی ناهنجاری های اخلاقی بیشتره. البته همشومن اینطور نیستن ولی چیزی که هست یه خود بزرگ بینی کاذب هست که برخی هاشون به شدت بهش مبتلا هستن. ارزشهای اخلاقی و حرفه ای رو هم که بگذریم یه تعداد زیادیشون واقعا روی هر چی انسانه سفید کردن!! اینو به عنوان کسی میگم که در سیستم بهداشت درمان هستم و در تعامل مستقیم با این قشر

یزدانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 21:16

به منتقدین:
لطفا اینجا توجیه نکنین
هر چقدر حسنا اونطرف پاسخگو هست این وبلاگ هم هست
حسنا همه کامنتهای مخالف رو بی برو برگرد حذف میکنه گلی به جمال بانو که بدون رمز گذاشته اینجارو
میتونین هم اونجا رو بخونین هم اینجارو برای دل خودتون هم قضاوت کنین
ایشا ... که شما درست میگین و ما ایادی شیطان هستیم و به راه راست هدایت بشیم
غافل از اینکه اونطرف حسنا بانو قران ها رو به نیزه کرده

یزدانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 21:12

به خواننده حسنا که کلی یک جانبه طومار نوشت
اجاره دادن رحم تو مکتب شما تن فروشیه؟یه کم مطالعه کن
اگه هم تو مکتب شما این عمل خیر تن فروشیه به هم زدن آرامش زندگی یه خانوم بیمار اسمش چیه؟حق الناس نیست؟خدا هر چی رو میبخشه حتی تن فروشی ...حق الناس رو نمیبخشه ...
می بخور منبر بسوزان ...مردم آزاری مکن
ضمنا کسی با حسنا دشمنی نداره عملکرد حسنا و با آب و تاب تعریف کردن از اون زندگی انگلی دشمنی ایجاد میکنه...زدن زیر قولهایی که به یه زن مستاصل داده...
طوری مینویسه که خواننده ها آبا و اجداد خانوم اولی رو میارن جلوی چشم ولی با زرنگی تمام میگه حرف بد نزنین
مثه اینه که بزنی تو گوش طرف و بگی گریه نکن
زن دوم بودن هم جرم نیست واسه یه مرد زن مرده کلی هم ثواب داره ...خانوم عزیز شیر هنوز داره نعره میزنه کفتار زبل از حالا فاتحه ش رو خونده

یه طومار نوشت که هر کس هرچی نداره می تونه از بقیه بدزده

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:30

نفیسه دوست دارم حرف هایی رو که زدی به خودت بگم . من باور نکردم که نخوندی خوندی ولی از اونجایی که خودت رو در جایگاه حسنا قرار می دی نمی بینی و نخواهی دید . تو هم چون خودت رو در جایگاه حسنا قرار دادی زن اول رو قضاوت می کنی . ما رو هم قضاوت می کنی که خودمون رو جای خانم اولی گذاشتیم.مشکل تو نفس بد بودن توهین و غیبت و دروغ و تحقیر نیست چون اگر این مهم بود حتما به حسنا هم تذکر می دادی .تو ظاهرا فقط نیت کردی بیای اینجا از حسنا دفاع کنی غافل از اینکه حسنا اونقدر اعمالش موجه نیست که یکی مثل تو بخواد بیاد اینجا و با توجه به اون عملکرد مثبت از اون خانم دفاع کنه.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:19

حسنا انقدر تو دروغهاش غرق شده که کلاف ازدستش دررفته
تو کامنت اول بهت گفت کدوم بچه ی کدوم برادرشوهر
درصورتی طبق نوشته ی خودش یک برادرشوهر مجرده
یک برادرشوهر که خارج ازکشوره اون رحم اجاره واسی زن خارجی اجاره کرده
یه دونه برادرمیمونه که اونم میشه شوهرحسنا
بنظرت این خنده دارنیست بین دروغ هاش گم شده بقول بانو اعصاب معصاب نداره

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:15

تو چرا خودتو درجایگاه قضاوت قرارمیدی
نگو نمیدی
وقتی میای اینجا کامنت میزاری یعنی داری قضاوت وحمایت میکنی ازکسی پس اول خوب طرفت وبشناس بعد بیا
تو حتی میگی حسنا رونمیشناسی
بعد میای اینجا درموردش قضاوت میکنه؟
الان حتما میگی من حسنا روقضاوت نکردم
ازلحاظ من وقتی میای درموردش حرف میزنی داری قضاوت میکنی وحمایت
تو که ازبچه ی برادرشوهر مپرسی که من قبلش بهت جوابشو داده بودم که اون بچه کی
بازم رفتی پرسید ی کاری نداریم
خوب ازحسنا بپرس واسی چی زن دوم شده؟

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:11

ما هم همچینین ازبرخورد ادمهایی که بی تفاوت ازدروغ های دیگران میگذرن متاسفیم
بله از خانوم اول حرف میزنیم چون حسنا بادروغ های شاخ دارش داره بهش توهین میکنه
حسنا حتی داره به شعور خواننده هاش توهین میکنه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 20:05

اگه وقت کردم و خوندم و موردی که شما میگید رو دیدم قطعا بهش میگم.
مشکل همه تون اینه که متاسفانه از دیدگاه همسر اول بودن صحبت میکنید و بی چون چرا به خودتون اجازه ی هر حرفی رو راجع به نویسنده میدید.چون مجرم حسابش میکنید و خودتون رو در جایگاه قضاوت قرار میدید.فقط یک جمله به ذهنم میرسه و اینکه چقدر از برخورد این طور ادما متاسف میشم

درسته. من از دیدگاه زن اول نگاه می کنم. زن دوم برای من محلی از اعراب نداره. برای من اصلا همسر دوم معنی نداره.

ازدواج یک تعهد و رابطه دو طرفه است که نفر سوم توش جایی نداره. نمی تونم از دیدگاه یک متجاوز به این قضیه نگاه کنم. من حسنا را یک تجاوزگر به حریم یک خانواده می بینم. کسی که آرامش و امنیت و اعتماد یک زندگی را گرفته.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:54

به نفیسه
اینکه میای میگی به شما ربطی نداره توهین نیست ؟
شما توهین ودرچی میبینی ؟
فحاشی کردن؟

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:53

"من نخوندم که حسنا راجع به اولی چی گفته ولی اگر هم توهین کرده باشه این دلیل نمیشه شما هم بیای به خودش توهین کنی."
حالا که جوابی نداری می گی نخوندی که حسنا راجع به خانم اولی چی گفته ؟ خوب برو بخون متوجه شی . شاید این دلیلی بشه چندبار هم برای حسنا کامنت بزاری امر به معروف کنی .تو که داری رسالتت رو انجام می دی خوب خوب انجام بده عزیز من

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:51

بازم اشتباه شد
به اذن =بی اذن

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:50

به اذن=به اذن

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:47

مهسا جان هرکس خودش عقل و شعور داره.


من نخوندم که حسنا راجع به اولی چی گفته ولی اگر هم توهین کرده باشه این دلیل نمیشه شما هم بیای به خودش توهین کنی.

اگه اینقد نخوندی که هیچی نمی دونی پس از کجا می دونی ما راجع به کی و چی حرف می زنیم.

شما فقط دو تا پست از حسنا خونده باشی کافیه تا ببینی چطور خانم اولی را یک روان پریش دیوانه پرخاشگر و کلکسیونی از بیماریهای جسمی و روحی معرفی می کنه. اگر واقعا نخوندی و ندیدی پس در مورد چی صحبت می کنی.شاید اون حسنایی که تو می گی با اینی که ما در موردش می نویسیم یکی نباشه.

تو که اون را نخوندی و نمی شناسی. شاید اصلا اشتباه اومده باشی.

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:46

نفیسه خانوم نکنه وقتی می گیم به خاطر 6 اومده توهینه ؟ خوب به خاطر 6 اومده نه به خاطر 7. شما هم اگه می شه قبل از اینکه بری ی سوال رو جواب بده ؟ دوستمون آیناز مطرح کرد تو چرا کاسه داغتر از آش شدی؟ چرا فکر می کنی کاری که ما داریم می کنیم توهین و تحقیر حسناست ولی کاری که اون داره می کنه توهین و تحقیر خانم اولی نیست؟ تازه اینجا رو حسنا می خونه و می بینه ولی اون زن که نمی دونه هووی عاقلش چه صفحه ای پشتش گذاشته که روزی 200 نفر می یان ارزوی مرگش رو می کنن. اون حتی نیست که از خودش دفاع کنه حالا کی گناهش بیشتره؟

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:46

به نفیسه
ما اینجا داریم وبلاگ حسنا رو نقد میکنیم
اگه حسنا میخواد نقد نشه بهتر رمزی کنه وبلاگش وانوقت میگیم حریم خصوصی ما هم واردنمیشیم

اگه بنا به تحقیر کردنه وقتی حسنا داره درمورد خانوم اولی مینویسه تو چرا درموردش حرفی نمیزنی چرا نهی ازمنکر وامر به معروفش نمیکنی
اون کارش گناه نیست؟
تو چرا ازروی کنجکاوی ازبچه ی برادرشوهر میپرسی
اینو میدونی کنجکاوی وسرک کشیدن توزندگی دیگران گناهه؟
تو که ازغیبت وگناه حرف میزنی
کل وبلاگ حسنا غیبته ازش بپرس چرا غیبت میکنه
مگه اسلام نمیگه به اذن شوهر نباید کاری کرد چرا اومده تو عموم درمورد خصوصی ترین زندگی شوهرش وزن اولش مینویسه این گناه نیست؟
بازم بسلامت

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:43

حسنا هم داره به زن اول توهین میکنه و تحقیرش میکنه.

نفیسه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:40

در ضمن من یادم نمیاد به کسی توهین کرده باشم که میگید توهین کردی

مهسا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:39

نفیسه چرا جواب سوال من رو نمی دی ؟
یه بار کامنتام رو بخون .

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:37

بازم نفس توهم زد
فکر کنم پاپا وماما عطار باشن قدیما به هرکسی که عطاری داشت میگفت طبیب

نفیسه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:37

من همین یه سوال رو می پرسم و میرم.شما میگید کارتون غیبت محسوب نمیشه چون خودش میخونه.شما علنا توهین میکنید.فرض کنید یه نفر رو تحقیر کنید و بهش توهین کنید.در حضور جمع و در حضور خودش.چون خودش هست گناه محسوب نمیشه؟اگه نمیشه ادامه بدید.بای

مهسا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:34

حستا خیلی های دیگه رو هم داره به این سمت می کشه ، داره زشتی این عمل رو ازبین می بره .
و متاسفانه خیلی هم دروغ می گه ، اینو می تونی از جواب کامنت هایی که به مخالفانش می ده ببینی البته اونهایی که از فیلترش رد می شن و تایید می کنه

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:33

به نفیسه
به تو چه ربطی داره شدی کاسه ی داغترازآش؟
گلریز جون ما ازت سوال کرد چرا توهین میکنی؟
اگه سر یکی ازبستگانت همین بلای خانمان سوزهووبیادتومیری مرهم میشی ؟
برو بچه برو بیخود نیست بهت میگم بچه ای واسی همین حرفاته

آیناز

آرومتر

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:32

عزیزم تو هم اگه نمیتونی نوشته های اینجارو بپذیری خب نیا اینجا.

مهسا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:30

تو نمی تونی بگی زندگی خودشه ، درسته اون می خواد غرق شه ولی کل ادم دیگه رو هم با خودش غرق می کنه

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:30

نفیسه خانوم مثل اینکه اوقات فراغت شما هم بدجوری پر شده. ببخشید ما نمی تونیم تحت هیچ شرایطی مرهم دل ی زنی باشیم که خیانت کرده و اومده خودشو تحمیل کرده به ی زندگی. این زن هرچی بکشه کمش هم هست. شما صدتا کامنت هم بزاری ما که کوتاه بیا نیستیم تو هم اگه خیلی اینجا احساس خوبی نداری چرا می یای خودتو اذیت می کنی می تونی بری همونجا مرهم بزادی رو دل اون زن و راه و چاه نشونش بدی

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:30

نفیسه جان اگر یک وبلاگ ازار و اذیت ج.ن.س.ی کودکان هم ببینی تنها کاری که میکنی اینه که نمیری وبلاگش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه ببینی که جایی دارن دروغ میدن به خورد خواننده ها تنها کاری که میکنی اینه که نمیری وبلاگش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من خواننده حسنا بودم.ایشون به من دروغ گفته و باید به خاطر این قضیه جواب پس بده

مهسا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:29

نفیسه خانم فرض کن ، همگی تو کشتی نشستیم ، یکی داره کشتی رو سوراخ می کنه .
باید جلوشو گرفت یا بذاریم به کارش ادامه بده؟
به کارش ادامه بده ، در نهایت خود ما وخود شما غرق می شی.
تو نمی تونی بگی بقیه هر کاری می خوان بکنن به من مربطی نداره.
خودت هم جز افرادی هستی که ضررش بهت می رسه .

نفیسه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:28

اره عزیز .منم سن شناسنامه ای شما رو نگفتم.سن عقلی گفتم

نفیسه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:26

فرضا که اینطور نباشه به بقیه چه ارتباطی داره که زندگیشون چطور شروع شده؟خب وقتی یه چیزی رو نمی تونید بپذیرید دیگه نرید وبلاگش نه اینکه یه جای دیگه، نویسنده رو تحقیر کنید

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:23

به نفیسه
من بودم بهت گفتم کم سنی
واقعا به شناسنامه نیست معلومه ازطرزکلامت
اگه نمیشناسیش چرا میای میگی غیبت


اینو یادت باشه چیزی که درجمع ودرجواب طرف باشه غیبت نیست اگه غیبت بود قائم میکردیم کامنتها خصوصی میزاشتیم
پس چیزی که درجواب کسی گفته میشه پاسخ نه غیبت
فکر میکنی سن به شناسنامه است نه عزیزمن سن به شناسنامه نیست خیلی خوب گفتی وبجا یادم انداختی به اندازه ی عقلی که توی سرت میگذره
تویی که هنوزفرق بین غیبت وپاسخ نمیدونی ازهر لحاظ بچه ای
در پناه حق بسلامت

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:22

الان ما با حسنا غرض شخصی داریم؟؟؟
چه جوری مرحم حسنا باشیم؟بهش بگیم خوب کردی اومدی زن دوم شدی؟؟شوهرت عاشقته؟؟زن اول رو دوست نداره؟؟؟نگران نباش طلاقش میده؟؟؟
من یک سوال دارم اگه خدا وکیلی جواب بدید ممنون میشم.به نظرتون یک خانوم 42 ساله و بسیار با سیاست میره برای شوهر 45 سالش یک دختر 27-28 ساله بگیره؟؟

بعد هم بهش بگه بچه دار شو که دخترم تنها نباشه

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:18

بچه ها رفتم یک تیکه از وبلاگ این اشغال نفس رو خوندم.اه اه.حالم به هم خورد.پدر و مادرش هم پزشکننننننننننننننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که مطمونم دروغ میگه.اخه کدوم ادم ابروداری بچشو اینجوری تربیت میکنه؟؟؟؟هرچند شنیده بودم که یک سری از خانواده های پزشکان بی سر و سامان هستن اما دیگه اینقدر؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که نمیدونم داستان زندگیش چیه اما احتمالا وقتی بپاپا و مامی سرکار بودن دخترشون از سر و کول شوهر مردم بالا میرفته.

نفیسه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 19:11

اولا که من نفس عمل شما رو نکوهش کردم نه اینکه چون راجع به حسنا بوده.در کل من براش شاید دو یا سه تا کامنت گذاشتم .شما که امار کل وبلاگ ایشونو دارید باید بدونید.نه حسنا رو میشناسم نه همسرشون و نه خانم اول همسرشون رو.و نه راجع به خانوم اولشون یا حتی زندگی خودش اظهار نظری کردم تا به حال.پس لطفا تهمت نزنید که خودت غیبت میکنی.خانمی که میگی من کم سن و سالم.لحن کلام شما نشون میده سنتون رو.البته سن شناسنامه ای منظورم نیس.اگر فکر میکنید کار درستی انجام میدید ادامه بدید .بالاخره اوقات فراغتتون پر میشه.یاد بگیریم وقتی نمی تونیم برای کسی مرهم باشیم به خاطر اغراض شخصی خودمون نقدش نکنیم و فقط براش ارزوی خوشبختی کنیم......در پناه حق موفق باشید...

نفیسه خانم

اگر کسی فیلم سینمایی می سازه و دیگران فیلم رانقدمی کنند اسمش می شه غیبت؟ اسمش می شه زخم زدن؟

اگر کسی یکسال با شما حرف بزنه و حرفهاش برخلاف اعتقادات شما و اخلاقیات باشه فقط نگاهش می کنید؟

اگر کسی فیلمی یا کتابی یا هر نوع محصول فرهنگی عمومی بسازه که برخلاف اعتقادات شما باشه می شه بهت بگه نگاه نکن یا نخون ؟

چرا وقتی فیلمی برخلاف اعتقادات مسلمانها ساخته می شه یا توهینی به یک فرقه می شه اعتراض می کنند؟ چرا بقیه علیرغم این که اهل اون فرقه یا گروه نیستند حمایتشون می کنند؟ چرا نمایش فیلمهای و آثار خاصی ممنوع می شه؟ چرا نمی گن هر کی خوشش نمی آد نگاه نکنه؟ بلکه می گن این اثر مخالف شئونات اخلاقی یا انسانی هست و باید نمایش داده نشه؟

وبلاگ عمومی نوشتن ترکیبی از اینهاست. نمی شه بگی نگاه نکن یا به تو چه.

یک اثر عمومی داره تولید می شه که حتی اگر من نخونم جامعه من داره می خونه و اثر می پذیره.

وبلاگی که عمومی هست دیگه فقط و فقط متعلق به نویسنده اش نیست. دیگه اون نیست که می تونه بگه کی بخونه و کی نخونه.

اگر فیملسازی فیلمش را نقد کنند باید بزنه به سر و صورتش ( حسنا تحویل بگیر )

به منتقدین باید بگیم غیبت نکنید؟

باید بگیم حالا که مرحمی بر زخم دل این کارگردان بینوا نیستید نمک نپاشید؟

نفیسه خانم وبلاگ شخصی نوشتن ترکیبی از خاطره نویسی اثر عمومی تولید کردن صحبت کردن با افراد و ... است.

پدیده ای مربوط به دنیای نوین. نمی شه فقط بگیم اون داره حرف می زنه و تو دخالت نکن. تو خونشون که حرف نمی زنه. داره حرف عمومی می زنه. حتی اگر در مورد زندگی شخصی خودش باشه.

هر وقت نشست تو خونه اش با خواهرش و دوستش حرف زد
می شه اصولی که شما می گی را هم در موردش رعایت کرد.

مونا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:27

بانو خیلی بامزه می گه بشین بینیم باااااااا

کاش خودش بود به این "خواننده حسنا" می گفت بیشین بینیم بااااااااا

اذیت می کنی مونا

مونا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:25

من جمله این که الان خیلی از فامیلم و دوستهام میدونند جریان زندگی من چی هست و بر خلاف اونچه فکر میکردم با متوجه شدنشون زمین هم به آسمون نرسیده .
حسنا بانو - ۱٦/٧/۱۳٩٢ - ۱٠:٢٧ ‎ق.ظ


گیرم دوستانت با زن دوم بودنت کنار اومدن و خیلی مثل خودت عفریته و خونه خراب کن باشند. با دروغگو بودنت چی؟

نگفتن چرا پارسال بهمون گفتی زنش را طلاق داده و امسال می گی دروغ گفتم

یکسال و نیم هم نگذشته. هنوز یکسال هم نشده.
پارسال پاییز بود که ناله می کردی از بس تنهایی رفتم شمال و دروغ به فک و فامیل گفتم خسته شدم.

از وقتی خواننده هات بهت گفتند این چه کثافت و لجنزاری هست که توش دست و پا می زنی و اسمش را گذاشتی زندگی. بکش بیرون از کثافت. یک پست زدی نوشتی همسر سه شب می آد پیش من و دیگه همه مشکلات حل شد. من فقط یکی را می خواستم که سه شب ...

مشکل دیگه ای هم که نبود.

مونا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:20

نگار ط ٩:٠۱ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۱٦ مهر ۱۳٩٢
سلام حسنا جون میخوام خطاب به آرزو بگم که میگه این حق خانم اوله بعد 20سال آرزو جون خانم اول با خودشم هماهنگ نیست هیچ زن عاقلی نمیره به همسرش بگه برو زن دوم بگیر.


همین جمله خودت را دوباره بخون.

هیچ زن عاقلی نمی ره به شوهرش بگه برو زن بگیر!!

حالا یه کم فکر کن.

به نظرت حسنا دروغ نمی گه. مگه می شه یه زن بره به شوهرش "التماس" کنه برو زن بگیر.

همین زن بره یک بیوه 28 ساله برای شوهرش پیدا کنه.

بگه برای ما یه بچه هم بیار، دخترم از تنهایی دربیاد.

به همسرش بگه قبل از عقد عروس خانم، خونه و آفیس به نامم کن! ( مگه می شه شما التماس کنی کسی کاری را انجام بده و موقع انجامش که شد ازش باج بخواهی !!!‌)

و بعد وقتی شنید که این امر خواهشی التماسی بالاخره به نتیجه رسیده از شدت هیجان و خوشحالی کارش به بیمارستان بکشه !!!!!!!!!

آره. زن عاقل که هیچ، زن دیوانه هم این کارها را نمی کنه.

پس بدون که حسنا داره بهت دروغ می گه نگار جون.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:15

فندیش=فندوقیش

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:14

من موندم تواین جمله
ایا کافی وقتی ادم اشتباه کنه فقط بگه اشتباه کردم همین؟
اشتباه کردی قابل جبرانه پاکش کن
کی گفته اگه حسنا بره زندگی خانوم خانوما ازهم میپاشه؟
این تصورات خنده داروتوهماتش هست که میگه
و اینو خواننده های مغز فندیش باورمیکنن
مثل بیماری خیالی که حسنا واسی خانوم خانوما ساخته وبه خورد خواننده های ساده لوحش داده
حالا هی بیاین اینجا ازحرفهای یکطرفه ای که میگه وشما باورمیکنین حمایت کنین

وقتی دشمن به تو تجاوز می کنه و بیرونش می کنی مدتی طول می کشه تا خرابیها را جبران کنی و برگردی سرپله اول. ولی گاهی حتی بهتر از قبل می شه.

مسلما حسنا که بره خانم اولی باید مدتها روی زندگیش کار کنه تا برش گردونه به حالت اول. اعتمادی که از دست داده و اعتباری که مردک از دست داده.

ولی این که با رفتن حسنا زندگیش خراب می شه من نمی فهمم چه صیغه ای است؟ اگه حسنا این را واضح تر توضیح بده ممنون می شم

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 18:00

بیست خط نوشت که فقط ذهنیات خودش بود نه مبنای علمی داشت نه اخلاقی نه هیچ چیز دیگه فقط و فقط طرفداری کرد از حسنا وعملکردش و در نهایت به این نتیجه رسد که ما حسودانی بیش نیستیم اون هم به آمار بازدید از وبلاگ حسنا. والله به خدا من حساسیت پیدا کردم به این جمله که می یان می گن اون که گفته پشیمونه . آخه این طنز خنده دار رو چطوری باور کردن من نمی دونم . کسی می تونه بگه پشیمونه که اشتباهش رو جبران کنه نه اینکه همچنان همون اشتباه رو تکرار کنه اون هم به شکل بدتر

می گه حسنا سخته براش طلاق بگیره ممکنه بره تن فروشی

بهتره خانم اولی طلاق بگیره

کیانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 17:30

اصلاحیه کامنت قبلی: "آمارشو "نه!! آمارمونو

کیانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 17:28

این یارو خواننده حسنا چقد کوتاه فکره..منظور من از هلو مردک نبود! منظورم زندگی مشترک بیست ساله بود. حرفای حسنا رو میزنی!!! بشینه با ارامش زندگی کنه؟؟؟ تو هوو داشته باشی میتونی بشینی با ارامش زندگی کنی؟؟؟ در ضمن برای بار صدم بگیم اینو تو مخت فرو کن خانم یا اقایی که القابه زشت اصلن استفاده نمیکنی ولی حرفات از صد تا فحش بدته! خانوم خانوما با رضایت خودش نرفته برا شوهرش زن بگیره...خواستم کامنت بلند بالا بنویسم برات ولی واقعا وقتشو ندارم و ارزششم نداره بخام وقتمو بزرام برا توجیه کردنه کسی که حاضر نیست وقایعه مث روز روشن رو بپذیره.... ولی اون تیکه از حرفات که میگی به خاطر امار حسناست که ما اینجا جمعیم ته کوته فکریت بود...ته تهش...یعنی پربازدید کننده تراز وبلاگ حسنا نبود که ما به قول شما چسبیدیم به امار بازدید ایشون و میخایم امارشو بالا ببریم...بابا شماها دیگه چه جور موجوداتی هستین!!!!!!!

مردک هرزه بی عرضه شد هلو

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:33

حسنا انقدر بدبخته که نه تنها تو دنیای واقعی دوست خوبی نداره وفقط وفقط داره ازش سوءاستفاده میشه
بلکه تو دنیا مجازی هم دوست خوبی نداره همه بخاطر منافع خودشون میخوانش
اون ازسوگند که یه پست اختصاصی واسی تشکر ازش زده بود که اینطوری دراومد رفت واسی مومیایی
اینم ازبقیه دوستاش
دوستاش حتی تو دنیای مجازی هم ازلینک حذفشون میکنن
چون دوست ندارن فامیل و دوست واشنا درموردشون فکر بد بکنن
اگه همین دوستا تو دنیای واقعی حسنا رو ببینن مطمئنن
اونو به خونه دعوت نمیکنن
چون باعث خجالت شون میشه

سوگند که گند زد به خودش و حسنا و رفت.

حالا یه دوست خیالی پیدا کرده که بهش گفته آرایش ملایم کن.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:25

دوستان یادمه چندوقته پیش توی یکی ازکامنت هاش خونده بودم که یکی ازبه ظاهر دوستانش که اسمش فکرکنم یه دوست بود
بهش گفت تو تنها وبلاگی بودی که لینکت کرده بودم
ولی چون وجهه خوبی نداشت برداشتم حذفش کردم چون دوست نداشتم کسی درموردم فکر بدبکنه ولی هنوزدوست دارم وهمیشه میام بهت سرمیزنم ومیخونم ازاین چیزها نوشته بود

حالا چرا این دوست میومد بهش سرمیزد ودوست نداشت حسنا بهش سربزنه ؟
چون این دوست جون حسنا وبلاگ آشپزی داشت
وهمچین بازدید کننده ای نداشت
حسنا هم اواخریادگرفته بودآشپزی میزاشت بعد میگفت ازرویا جون یادگرفتم همون دوستی که وب شو ازلینکدونیش حذف کرده
این ازاین
دوست دکترش که همون تکتم باشه
که میگه لینک دونیم خرابه
کسی ولینک نمیکنم
نمیدونیم چرا درست نمیشه
بعد اونوقت تو یه جای دیگه میگه وقتی کسی ازدوستانم اپ میکنه من متوجه نمیشم چیکارباید بکنم
این سوال وازحسنا کرد
خوب خانوم دکتر بهتر نیست بگی من لینک دونیم وبرداشتم پنهون کردم تابقیه رو خر فرض نکنی
همچین ادمایی هستن اطرافیان حسنا
فقط برای منافع خودشونه که میرن اونجا

من نمی دونستم .

نارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:21

در ضمن همین خانم حسنایی که سنگشون رو به سینه می زنید نوشته بودن که خواستگار مجرد و مرد زن مرده و مرد مطلقه داشتن اما به اینها جواب منفی دادن
خب پس ایشون خواستگار داشتن
برای چی پس رفتن با مردی که ازشون بزرگتره و زن و بچه داره؟

خیلی هم حواسش بوده که کسی به هوای اموالی که از ارث پسرک بالا کشیده بود نیامده باشه.

کسی که اینقدر شرط و شروط داشته چطور یهو زن یک مردمتاهل شد و نفهمید چی شد؟

تنها دلیلش هم اینه که خانوم اولی خیلی التماس می کرد که شوهرش را داماد کنه

نارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:19

به خواننده وبلاگ حسنا
مشکل ما با خواننده هاش نیست
مشکل ما با دروغگوییشه
مشکل ما با بی خردی زنانی هست که این وب رو میخونند ولی فک نمی کنن با گذشته مقایسه نمی کنن که ایا این دروغ میگه یا نمی گه
نمونه بسیار ساده اش اینه که ماشین رو اول گفت همسرم خریده الان ادعا کرده که با پول کارمندی خودم خریدم
جریان دادگاه که کاملا فانتزی بود
جریان بیماری خانم اول که اصلا وجود نداشت
....
خانم اول اصلا بد عالم و ادم اما مادره.نمی تونه زندگیشو ول کنه بره که برای دخترش چند صباح دیگه بد شه.به دخترش سرکوفت بچه طلاق بودن بزنن.که مادرت ولت کرد رفت.
هرچند بهار الان یک پدر هرزه در زندگی پنهان خودش داره(فرض میگیریم که جز خانواده درجه یک کسی نمی دونه)بنابراین کسی بهش ایراد نمی گیره اما اگه خانم اول بره زندگی بهار نابود میشه چون رفتن مادر چیزی نیست که بخواد پنهان بمونه.
زندگی حسنا و پدرش شاید تو محیط خانوادگیشون علنی باشه اما تو محیط دوستان و اشنایان برای حفظ ابرو و شخصیت اجتماعی علنی نیست

اگر طلاق برای حسنا سخته که برای خانم اولی سخت تره.

کسی که متجاوز هست باید بیرون کرد.

یعنی چی که کاری به راست و دروغش نداریم؟ اتفاقا همینش مهم هست که حسنا به دروغ و به زور وارد اون زندگی شده و باید بره.

مگه هر کس هرچی نداشت باید از دیگران بدزده؟ چون حسنا شوهر نداشت و بیوه بود می شه مجوز براش که زندگی دیگران را خراب کنه؟

می گه حسنا چون بیوه بود نمی تونست با یک پسر ازدواج کنه ممکن بود سرکوفت بشنوه. سرکوفت احتمالی که شما می گی بدتر بود یا این زندگی انگلی؟ الان دیگه خیلی خوبه که به شوهرخواهرش هم نمی تونه بگه زن دوم شده؟ الان خیلی خوبه که تا حالا همسر خواهرشوهرش را ندیده؟

بچه حسنا می خواد یه عمر خونه عمه اش نره و از شوهر عمه اش مخفی باشه؟

اگه من امکان شوهر کردن به هر دلیلی ندارم می شه مجوز این که بیام با شوهر شما بریزم سر هم و زندگی شما را خراب کنم؟

حسنا در برگهای اول می گه نمی خواستم زن کسی بشم که زنش مرده. چرا؟ زن کسی در شرایط خودش نمی خواست بشه. اما زن مرد متاهل بچه دار می شه. علتش چیه؟

الهه به خواننده حسنا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:12

خواننده حسنا
دوستانم کامل و جامع پاسخ کامنتت رو دادن(گلریز/ساشا/آینازو..)
فقط اون نکته خنده دار و مضحک که گفتین ما بخاطر آمار بالای وبلاگش این وب رو زدیم!!(که اگر اینطوری است آمار وبلاگها ی پ و رن و حتی آشپزی بیسار بسیار بالاتر است! ) دقیقا دقیقا آمار بالایش(که اصلا هم نشانه محبوبیت وبلاگ نیست چون دقیقا مثل وبلاگهای پو ر نو که روزی چندین هزار بازدید داره ولی لایک نداره !وبلاگ حسنا هم با وجود بازدید زیاد حتی به تعداد انگشتهای یک دستتتتتتتتتتتت هم طرفدار و لایک نداره!! اینو از لحاظ حسادت به آمار که فرمودین گفتم!!)دقیقا آمار بالایش دلیل ما شد برای اینکه دخترکان کم تجربه گول ظواهر رو نخورند و بخاطر این تصویر خیالی که او از خودش و عشق و عاشقی اون مرد دله جن سی و متمول بودنش و ...ارائه میده تن به این ف ح ش ای ش رعی زن دوم شدن ندهند.این هم هی اعلا میکنه هر چند پست درمیان که اشتباه کرده نشان از پشیمونی نیست فقط اینو میگه چون میدونه همه از زن دوم بدشون میاد و می خواد خواننده هاشو از دست نده
قسم حضرت عباسش رو قبول کنیم یا دم خروس رو؟

آمار این وبلاگ بره بالا به ما چی می رسه؟

خوش به حال بلاگ اسکای می شه و تبلیغاتش.

به خدا مردم حالشون خوب نیست.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:08

ساشا

ساشا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 16:04

آیناز
همونطور که گفتی م ج ل س رفتن و امضا زدن فایده ای نداره. این کارها مربوط به جوامع دموکراتیک هست. جایی که جامعه ی مدنی وجود داره...جایی که برای تغییر قانون ساز و کارهای دموکراتیک هست.
مبارزه ی ریشه ای و جدی با چند همسری و خیانت و روابط مثلثی هم البته با جنبش های کوچیک و به قول جیران عزیز گرسروت موومنتس حل نمیشه، بلکه نیازمند عزم جدی دولتی، فرهنگ سازی گسترده و مهار معضلات حاد اقتصادی و اجتماعی هست و در یک برنامه ی بلند مدت عملی میشه.
در چنین شرایطی مردم یا باید دست روی دست بگذارن و شاهد همه گیر شدن معضلات اجتماعی باشن، یا هر کی به قدر وسع، تخصص و فرصتی که داره اقدام به مبارزه کنه.
بنابراین کسانی که می گن اگر ناراحتید برید امضا جمع کنید، درک درستی از وضعیت موجود ندارند، یا ترجیح میدن نداشته باشن

مگه در جوامعی که همسر دوم داشتن قانونی نیست خیانت وجود نداره؟
مساله فرهنگ جامعه است. که امثال حسنا برنگردن بگن هر کس زندگی خودش را داره بشینیم قبیله ای در آرامش زندگی کنیم دیگه

ساشا- به خواننده ی حسنا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:50

هیچ کس خواننده های این وبلاگ رو از این ور و اون ور جمع نکرده... هدف دزدیدن مخاطبان حسنا و اضافه کردنشون به اینجا نیست. فکر می کنم اغلب کسانی که این جا رو می خونن به نوعی دغدغه ی رواج چند همسری و خیانت رو دارند و کامنت گذارها و بانو سعی می کنند به روشی که می تونن و بلدن پوشالی بودن موقعیت کسی همچون حسنا رو نشون بدند. خوانندگان هم عقل و شعور دارن و می تونن بین حرف های حسنا و حرف های این گروه به داوری بنشینند. ولی ایرانی ها عادت دارند نقد رو با زدن این اتهام که «تو حسودیت میشه» و «تو چشم نداری وضعیت خوب من رو ببینی» منحرف می کنند و اجازه نمی دن پیکان نقد بهشون اصابت بکنه.

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:48

در نهاین هم بگه اشتباه کردم ادم دلش نمی سوزه اما اینکه با زبون بگه اشتباه کردم اما با عمل خانوم اول رو یک زورگوی روانی نشون بده که داره زندگیش رو خراب میکنه و بهار رو یک دختر وحشی و پرخاشگر نشون بده ،اینا خیلی زشته.
این خانوم یک دروغ گو.یک دروغگو.

حسنا نمی تونه زندگی سه ساله را ول کنه و بره و ممکنه منجر به تن فروشی بشه براش

اما خانم اولی زندگی بیست و چند ساله اش را ول کنه و بره و خوش باشه. واسه چی مونده؟

راه حل و منطق را می بینید ?

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:46

به خواننده حسنا
ببخشید اون راهی که میگی بهتر میشه باچند همسری مبارزه کرد چی هست بگین تامابدونیم
نکنه شما هم نظر شما امضا جمع کردن وبردن به م ج ل س هست
شما انجام بده اولین امضاهم من میزنم
البته اگه فایده داشت
خوب شما که کلا گفتی ازطرفدارهای حسنا نیستی
پس خودتو ادم خوب وباتدبیری میدونی
حالا بذارمن بهت بگم
چرا شما یک طرفه به قاضی میری؟
شما ازکجا میدونی هرچی حسنا مینویسه عینه حقیقته؟
چرا هیچکس تودنیای واقعی از حسنا خوشش نمیاد؟
چراامثال شما فکرمیکنین یه زن بیوه بدون بچه که شوهرش مرده نمیتونه زندگی خوبی داشته باشه ؟
چرا شما فکر میکنین حتما یه زن بیوه باید منتظر یه پسر باشه؟
چرا حسنا منتظر یه زن مرده نموند ؟
چرا حسنا میگه دوست نداشت بایه پسر ازدواج کنه؟
پس موردی واسش بود اما خودش قبول نکرد
مگه حسنا طلاق گرفته بود که بخواد سرکوفت بشنوه؟
مگه هر،زنی شوهرش بمیره یا برعکس مگه اونطرف مقصره؟
که بخوادسرکوفت بشنوه؟
ایا اگه سرشما این هوی گرامی میومد بازم میومدی ازش حمایت میکرد
چرا همه شما فکر میکنین مادردمون پرخواننده بودن اون وبلاگه ؟
نکنه شما واقعا اون زنی هستی که وبلاگت گذاشته واسی تبلیغ؟
که میگی پربازبیننده ترین؟
واقعا واسی امثال شما متاسفم که اینطور فکر میکنی
چرا هیچ وقت فکر نمیکنی یکی این وسط یک دختر یک زن باخوندن نوشته های حسنا ازراه به دربشه
اونوقت اون حسنای باوجدان شما کجاست که جواب زندگی شو بده؟


بازم بهت میگم تو ازکجامیدونی حسنا هرچی میگی راسته
ایا میشه زنی بقول شما هدیه خداوند وداشته باشه اونوقت به علت بیماری ناشناخته بسته باشه
کجای دنیا پذیرفته است این بیماری؟
کجای زنی که زندگیش هیچ مشکلی نداشته جزرابطه که اونم دروغه بره واسی شوهرش زن بگیره
مگراینکه حسنا خودشو اویزون کرده باشه
حسنا بچه نبو ده که بگی اشتباه کرده
همسرش دروغ هم ازقراربهش نگفته
که زن داره
پس میدونسته زن داره بچه داره
چرا وارداین زندگی شده
یعنی اگه یک زن نیاز جنسی داشته باشه باید واردیه زندگی دیگه بشه؟
توخودت اینو قبول میکنی ؟


اینو یادت باشه ازهدایای خداوند خیلی بهتر میشه استفاده کردنه بیاد اینطوری استفاده کنه مثل دوران جاهلیت عرب وقاجار بیاد تودنیای مجازی جاربزنه

حسنا ناراحتی خیلی ناراحتی وبلاگت ورمزی کن بزار همونایی که فقط برات به به وچه چه میزنن بخونن

ساشا- به خواننده ی حسنا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:45

بسم الله خانم/آقای خواننده ی حسنا، به جای نوشتن کامنت های طول و دراز و دفاع از حسنا، نفرت خوانندگان این وبلاگ از حسنا رو «جامعه شناسی» کنید و به ما فرصت خوندن بدید ببنیم چند مرده حلاجید.(واقعاً تعریف شما از جامعه شناسی چیست؟؟؟)
اگر این شکل از کوبیدن حسنا رو نمی پسندید نمی تونید دقیقاً با توسل به همین روش از او دفاع کنید. پس یا عمل کامنت گذارهای این وبلاگ رو با ترازوی منطق خودشون بسنجید یا اگر می خواید از منظر جامعه شناسانه یا روان شناسانه با قضیه مواجه بشید دیگه کاری به شخص حسنا و شوهر حسنا نداشته باشید و تقصیر رو به گردن خانم اولی نندازید.
اگر هم قصد نداشتید از این منظر وارد شید اون تیکه ی «جامعه شناسانه» رو چرا انداختید وسط؟

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:45

خواننده حسنا اصلا خودت متوجه شدی چی نوشتی؟؟؟مبارزه با چند همسری؟؟؟ما داریم با دروغ مبارزه میکنیم.با یک زن دروغگو که دوست جون جونی حسنا یعنی سوگند خانوم هم در اون کامنتهای مخفی واضح گفت که بدون اجازه زن اول وارد شده و در واقع معشوقه بوده.به نظر من هم زن اول باید از این زندگی بره بیرون چون این لجنزار جای اون نیست.باید بره خودش رو نجات بده.بعدشم عزیزم خواننده های وبلاگ حسنا چه به درد ما میخورن؟؟؟ما نه وبلاگ داریم نه وقت این کار هارو داریم.شما هم برو پیش دوست عزیزت اول یاد بگیر که مثل اون بتونی با ارامش و صبر یک جوری کامنت بذاری که همه چیز رو به نفع خودت تموم کنی.شاگرد خوبی نیستی چون از اول تا اخر کامنتت معلومه که داری از کی طرفداری میکنی

در ضمن اگر تو این جامعه دختران جوان موقعیت ازدواج ندارن توجیهی نیست برای اینکه برن بیفتن رو زندگی زن و بچه مردم

در ضمن حسنا احتیاجی به تن فروشی نداره چون حسنا یک زن مستقله با خونه و ماشین و در رییس بانک و خانواده خوب.تو ورق های اول هم گفته بود که خواسگار داشتم حالا زن مرده یا مطلقه بودن چرا با اونها ازدواج نکرد.پس میبینی برای یک دختر شوهر مرده با خانواده خوب و کار خوب و موقعیت مالی قابل قبول شوهر کم نیست

خواننده حسنا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 15:27

این دشمنی فوق خصمانه شما با حسنا باید یک مبحث جامعه شناسی بشه.مشکل شما پر خواننده بودن وبلاگش هست یا نوع نگاهش یا چیزها یا کارهایی که میکنه؟شما واقعا قصدتون مبارزه با چند همسری هست؟با این روش؟باور کنیبنده نوچه ایشون نیستم(چه القاب زشتی استفاده می کنید) اما وبلاگ شما هم با برخی لغاتش خیلی تهوع آمیز هست مثل کلمه "سوراخ".سکس یک هدیه طبیعی خداوند هست و هرکسی میتونه از اون لذت ببره.چه زن و چه مرد.چرا شما فکر میکنید فقط اون مرد میاد و از حسنا لذت میبره؟حسنا هم به عنوان یک زن جوان نیاز به همسر داشته و داره.اینکه حالا این آقا رو انتخاب کرده و بارها گفته اشتباه کردم و شما دست از سرش برنمیدارید و تفسیر المیزان ساختید واقعا خنده داره.زنی همسرش می میره یا جدا میشه و بچه هم نداره ،در ایران چه راههایی براش می مونه؟
احتمال اینکه با مردی ازدواج کنه که قبلا زن نداشته صفر هست. اگه یک پسر مثلا جوونتر از خودش یا یک پسری که تا حالا ازدواج نکرده بود باهاش ازدواج کرده بود.باز خانواده پسره باهاش مثل یک طاعونی رفتار میکردند(فرض که پسرایرانی خیلی روشنفکر بود و فراموش میکرد ایشون قبلا از ازدواج با این آقای باکره! سکس داشته! و هی سرکوفتش نمیزد)شماها حتما وبلاگ میزدید که این عجوزه پسر جوون و دست نخورده رو خر کرده و فلان و بهمان.با شما مردم باید چه کرد؟خیلی عشق و عاشقیها تاریخش تموم میشه.تو ایران زنها ول کن نیستند.شما که تو همین چندتا پست قبل فرمودید که خانم اول خیلی زرنگ بوده و همه اموال مرد رو گرفته و مونده بود همین خونه حسنا که ازش گرفته.حالا دیدم تو کامنتها در جواب یکی نوشتید برای چی از زندگی این زن بره بیرون که هلو هلو برو تو گلو؟؟؟به قول شما بنده که خبر ندارم این آقای 50 ساله که هیچی هم به اسمش نیست چه هلویی هست؟؟واقعا انصاف هم خوب چیزیه؟بازم میگم حسنا یک اشتباهی کرده.حالا چه کنه بره طلاق بگیره.زن جوون یکبار بیوه شده یکباره هم طلاق.بره به قول یک کامنت همین وبلاگ تن فروشی کنه؟؟به همه مردها؟واقعا شما نابغه ها این راه حلهای ابتکاری رو از کجاتون درمیارید؟خانم اول هم از قماش شما بوده و اینجور راه حلهای ابتکاری رو زده که زندگیش به اینجا رسیده.بازم میگم حسنا نباید زن دوم میشد.حالا شده به هر دلیلی راست یا دروغ.دیگه کاری که شده.خانم اولی یا مثل خیلی از زنهای ایرانی برای سلامت روحش و روانش و ادامه زندگیش باید آروم بگیره و زندگی کنه.مگه اون انسان نیست.میخواد این جنگ رو تا کجا ادامه بده؟ حق برای خوشی و زندگی نداره؟واقعا شما فکر میکنید حسنا بره زندگیش میشه مثل روز اول یا دلش خنک میشه؟این زخم عمیق هیچوقت مداوا نمیشه.هیچوقت.به قول یک کامنتی شوهری که میره با یکی دیگه میخوابه رو میخواد چیکار؟!حالا که شما میگید همه چیز به اسمش هست پول هم داره.میخواد این مرد رو برای چی؟اعصاب خردی درست کنه؟این اسمش زندگی هست؟تا کی؟به قول شما بزارید این مرد 50 ساله بی پول و که فقط دنبال سکس هست. مال حسنا باشه.چنین مردی برای خانم اول که شما اینقدر با شخصیت تعریفش میکنید چه ارزشی داره؟یا شما همون ضرب المثل هستید که به یکی میگند هر آرزویی کنی دوبرابرش برای همسایه ات براورده میشه میگه یک چشمم کور بشه تا دو تا چشم همسایم کور بشه.خانم اول میخواد زندگی خودش رو داغون کنه که زندگی حسنا داغون بشه.بهار طفلی با این شرایط زندگی داره؟؟اتفاقا من هر چی میخونم بیشتر میفهمم همه این اتفاقات با بی فکری خانم اول اتفاق افتاده و بیشتر باور میکنم که این زن از سر نخوت و بی فکری این اجازه رو به مردش داده و خود کرده رو تدبیری نیست.فکر هم میکنم گرداننده این وبلاگ خیلی باهوشتر از این حرفهاست که اینها رو ندونه.بیشتر مشکل شما پرخواننده بودن وبلاگ حستا هست و این که میخوای اینجا رو پر خواننده کنی و این هم دقیقا از هوش زیادت هست.در غیر اینصورت اگه واقعا قصدت مبارزه با چند همسری بود راه های موثرتر و بهتری بود.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:45

الانه که وبلاگ تبلیغ شده بدو بدو بیاد اینجا بگه
هه هه هه
حسنا دوست جون منه چقدر شما حسودین وعقده ای هستین
دارین به بافتنی های من حسودی میکنین

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:42

همه ی خواننده هاش دارن یه جورایی ازش سوءاستفاده میکنن
هرسری دنبال شغل واسی یکی میگرده یا داره تبلیغ میکنه
یه سری همه ازسربیکاری میرن وبلاگ حسنا ومیخونن که سرگرم بشن
درکل شدن باعث سرگرمی همدیگه

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:41

آره واقعا حسنا اصلا اهل حساب کتاب نیست فعلا نقشه ش این هست که فعلا باید سرمایه گذاری کنه تا در آینده برداشت به صرفه داشته باشه. حواسش به از دست رفتن سرمایه سه سال هم هست .بعدن حساب می کنه.مساله همون هدف بلندمدت هست که بازدهیش در آینده خیلی بالاس فقط باید به هر قیمتی که شده دووم بیاره و کاری کنه شوت نشده بیرون بعد اگه ی نی نی کاکل به سر بیاد دیگه 99 درصد راه رو رفته.

داره از حسرت و ترس این موضوع می میره. به قول خودش اگه حامله بشه که سونامی می شه.

حالا برنامه اش اینه که مخفی بشه و حامله بشه

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:38

شاید خودش باشه شروع به بافتندی کرده
دیده دیگه داره فرسوده میشه
همسروکه نداره قهر تشریف داره
حداقل یه وبلاگ زده هم سرگرم میشه هم شاغل

خاتون سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:26

دوستی با حسنا خیلی به صرفه است
مثلا برای دوستاش کار پیدا میکنه
یا تبلیغ محصولاتشونو میکنه
سایتی که تو این پستش معرفی کرده، بازدید دیروزش 23 نفر بوده و بازدید امروزش هزارو خورده ای
خوب چرا این شخص با حسنا دوست نباشه وقتی میتونه با یه بوسو بغل این هم امتیاز بگیره و حسنا هم هووی ایشون نیست
هووی یکی دیگس
به این چه
والاا

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:12

چه قدر عقده ای چه قدر بیکار.خب بینام جان اینجارو نخون که با چرت و پرت هات خودت و بقیه رو ازار ندی.

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:04

بی نام این عقده ای بودن نیست این کار بانو روشن کردن فکر خواننده های حسنا هست
اگه بخوایم برای دخترهای ما قدمی برداریم باید فرهنگ سازی کنیم ما اینجا نه فحاشی میکنیم نه مثل حسنا غیبت میکنیم فقط دروغ های حسنا رو برای عموم فاش میکنیم
هیچکدوم ماهم بیکارنیستیم

عقده ای اونی که میاد بادروغها وحسرت های درونیش مینویسه و دخترهای ما میخونن حسرتش ومیخورن
مطمئن باش ازراه دیگه ی نمیشه این زن های اویزون و پرت کرد بیرون
مگراینکه دروغ هاشون و فاش کنی
اما این حسنا پرروترازاین حرفاست
دیگه وقاحت و به اخر رسونده

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 13:02

بی نام جان حالا این وسط تو چرا اینقدر حرص می خوری برای سلامتیت خوب نیست عزیز دل حسنا. برو ی لیوان آی یخ میل کن حالت بیاد سر جاش . ( مدل حسنا جواب دادم )

نارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:54

بی نام شما هم نخون که یه وقت خدای نکرده حرف بد از دهنت در نره

آیناز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:50

خدای من هرکس اون همه ارایش کنه میشه حوری
حسنا هنوز اون روژلب اناری وداری زده بودی؟
باهاش عکس گرفتی؟
حسنا چرا هیچ جا تو دنیای واقعی کسی دوست نداره
حتی بابا ت هم ازت گذشت ؟
چرا نه خانواده پسرک نه خانواده مردک هرزه هیچکدوم دوست ندارن؟
بگو چی اخلاق وخصوصیات گندی داری که کسی دوست نداره

به ارزو
عزیزم نگران نباش چرا یه موقعی وبلاگ حسنا رومیخوندی
خوشحال باش زود متوجه شد ی
وهمه ی ما خوشحالیم
وهمه ی مایی که اینجا هستیم یه روزی وبلاگ حسنا رومیخوندیم یا موافق یا مخالف میخوندیم
تابانو،زحمت کشید این وبلاگ و راه انداخت
بازم ممنون بانو جان

تو دنیای واقعی هیچ کس این فرشته مهربونی را دوست نداره و درک نمی کنه. اون از خانواده شوهر اول که می گفتند تو اموال و سهم ارث ما را خوردی. این از خانواده شوهر دوم که باز حرف از مال و منال می زنند.

چرا همه به حسنا شک دارند به جز سیما و نفس و دکتر تکتم و یک خواننده و ... ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:49

چقدر عقده ای . چقدر بیکار ؟ خوب نخون وبلاگش رو. چرا با چرت و پرت هات خودت و بقیه رو آزار می دی؟

چقد عقده ای چقد بیکار. خوب نخون وبلاگ ما را.

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:41

توی یکی از کامنتهای قدیمیش نوشته بود که یکی از دوستام که منو دیده بهم گفته اگه این جماعت تورو از نزدیک ببینن سرو صورتشون رو بیشتر زخمی میکنن!!!!!!!!!!
اخه از یک ادم با این حد شعور چه انتظاری دارید؟؟
کسی که با 28 سال سن و تجربه یک زندگی مشترک خودش رو با یک دختر 18 ساله از نظر ظاهر مقایسه میکنه به نظرتون شعورش در چه حدی؟؟؟(اشاره به سوغاتی خریدن از فرنگ برای بهار)

بر مال و جمال خویشتن غره مشو

کان را به شبی برند و وین را به تبی

فعلا که مال را به یک هفته ازت گرفتند

جوونی هم عمرش دراز نیست. شما هم به سن خانوم اولی می رسی حسنا بانو !

نارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:34

حسنا اگه اهل حساب کتاب نیستی چرا اومدی تو این زندگی؟
مستقل که بودی به قول خودت چرا اومدی؟
مرد مجرد حالا از هر نوعش رو رد کردی گفتی نمیخوام با اینا باشم بعد رفتی با مردی که زن و بچه داره؟
مرده رو که میگی دوست نداشتی
خانم اولی زورت کرد
مگه میشه؟ادم رو هرچی بذارن تو فشار بدتر لج میکنه که مخالفش بشه.
واقعا چی بود غیر پول که راضی شدی با این مرد ازدواج کنی؟

شما پست های اولش را بخون و یک دلیل پیدا کن برای این ازدواج.

هر کس می پرسه می گه اومدن خواستگاریم. این هم شد دلیل؟ فرض محال محال محال که اومدند خواستگاریت. تو عقلت کجا بود که یا دلیلت چی بود که زن دوم بشی؟

چی کم داشتی یا چه سنخیتی بین خودت و یه مرد بیست سال بزرگتر دیدی که زنش شدی؟

نارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:29

رهگذر جان اگه جواب داشت تا الان می گفت
جواب بی نام رو هم بقیه گفتن من چی بگم دیگه؟
دیر می رسم همش

خیلی بامزه جواب کامنت هامون را میدن.

پست می نویسه تمامش جواب کامنتهای ما!!

اون ماجرای ارثیه پسرک را خیلی بامزه چپوند وسط پست قبلی

الهه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:29

یک دختر ٤:٢٤ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
و در این پست کامنت دادم اون دفعه بهتون گفتم خیالتون راحت همسر جبران میکنه گفتید نه اما حالا ماشین رو گرفتید تا بعد و این که مادر شما بهش گفته تو اراده کنی بهترشو میتونی بگیری و این که گفتم مسول بی خانمانیتون همسر هست پول رهن رو در ٢ تا چک گرفتید

پاسخ: دختر جون برای ماشین هم تعجب میکنم که انقدر خودت رو ناراحت میکنیلبخند هنوز سند به نام من نخورده . من مثل شما اهل حساب کتاب کردن نیستم . شما ماشالله برای خودت میبری و میذوزی و مال و اموال دیگران رو حساب میکنی لبخند اگر میخواستم اینطور حساب کنم ، مینشستم قیمت خونه رو با قیمت ماشین مقایسه میکردم . پول رهن هم پول رهن خونه خودم بود . یعنی اون خونه ای که مال خودم هست و رهن دادم . نه پول رهن خونه جدید . یعنی متوجه شدن اینها انقدر سخت هست که من باید دوباره تو کامنت هم توضیح بدم ؟

------------
این یعنی حتی 2 تا چکی رو هم که داده مبلغ زیادی نبوده
در بهترییییییییین حالت اگه خونه حسنا که 40 متری تو یه منطقه متوسط بوده بگیم متری 5 تومان و 200 ملیون بوده که رهنش 1/5 میشه 40 میلیون
ماشین هم که فعلا داده باهاش بوق بزنه و دلش خوش باشه طفلک و غم یک میلیاردی رو که از دست داده نخوره!
(حالا فردا می آد میگه سند ماشین رو روبان بسته تحویل داد!!)
اونم اون مردک رذل و ترسو !
حسنا جان دوسره باختی!
اونهمه آه و نفرین اون زن و بچه میارزید واقعا به 40-50 میلیون؟؟
نمیترسی از بازی روزگار؟؟؟؟؟
از خدای نکرده آزمایشهایی که این روزها بسیار زیاد برای آدمها (سرطان مثبت) میشود؟؟..تحقیقات جدید میگه شده 30% احتمالش..( با اینهمه آلودگی و سرب و پا را زیت ها...)
حسنا جان این دنیا زودگذر تر . بی وفا تر از این حرفاست.
گرفتن چک 40 میلیونی میارزه به اونهمه استرس و فشار قلب و....خدای نکرده در آینده فشار قبرررررررررر!!!
با خودت این کار و نکن

در مورد ماشین و ... دروغ می گه.

خانم اولی تمام اموال را ازش پس گرفت. قبلا هم بهش گفته بود خونه و ماشین را بردار و برو. انجام نداد. اون هم از راه دیگه ای وارد شد.

الان هم حسنا به وعده همسر دلخوشه و پسر کاکل به سر خیالیش. فعلا که مثل کنه چسبیده به این زندگی.

ماشین هم که فعلا داده باهاش بوق بزنه

رهگذر سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:26

من چون میدونم حسنا اصلا به اینجا نگاه نمیکنه، از همین تریبون از حسنا میخوام که یه طور زیر پوستی که ما نفهمیم اینجا اومده برامون بگه چرا اینقدر بین تعداد لایک کننده هاش و کامنت دهندگانش اختلاف هست؟!

بهار سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:15

این خانوم اولی با این همه قدرتی که داره اگر خودش می خواست انتخاب کنه مسلما یه دختر ضعیف و مظلوم وساده رو انتخاب می کرد که هم از پسش بر بیاد هم در برابر خدماتش یه خرجی داشته باشه . اینجا مسلما یه دروغی این وسط هست یا حسنا یه ادم داغونه که تو دنیای مجازی داره رویا بافی میکنه و کارمنده و همه عاشقشن و .... یا اینکه خانوم اولی بیچاره وقتی فهمیده که کار از کار گذشته بوده ومجبور بوده یه امتیازاتی بگیره ورضایت بده

ارزو سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 12:08

سلام
من یه دختر 19 ساله هستم 1 سال بود وب حسنا رو می خوندم و خیلی احمق بودن چون همه حرفهاشو باور می کردم چند روز پیش با اینجا اشنا شدم سرم داغ شد ار این همه دروغ و من چقدر احمق بودم.
ممنونم که منو اگاه کردید واسه حسنام که نظر گذاشتم اونطوری جوایمو داد و بیشتر به گفته هاتون رسیدم.
خیلی ناراحتم که 1 سال انقدر احمق بودم انقدر راحت شعورم زیر یوال رفت اگه با ایمجا اشنا نمی شدم خریتم همچنان ا دامه داشت.
ممنونم که نذاشتین به احمقیم ادامه بدم

خواهش می کنم عزیزم. به جمع ما خوش آمدی

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 11:34

پسرشون به زور اسلحه خانوم اولی رفته زن گرفته.زن دوم هم به اصرار خانوم اصلی علیرغم میل باطنی خودش اومده تو این زندگی اون وقت پدر شوهره فقط با حسنا قهره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

دو سال که حتی تلفنی هم باهاش حرف نزد.

بعد هم یکی دوبار دیدش و بهش گفت از این زندگی برو بیرون.

دفعه آخر هم که باهاش رفت که خونه را تحویل خانوم خانوما بدن.

الان هم که گفته دیگه نمی خوام ببینمش

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 10:11

یک خانواده رو در نظر بگشر که توش خواهر شوهرهایی وجود دارن که از نظر مالی به برادر وابسته هستند.بدجنس هم که هستند .خب قاعدتا وقتی زن اول میره برای شوهرش زن میگیره منطقا این خواهر شوهر بدجنس پول لازم طرف کی رو میگیره؟طرف برادر رو دیگه!!!!!!پس سعی میکنه خودش رو به برادرش نزدیک کنه.خب پس چرا باید با جنگیدن با زن جدید خودش رو با برادرش بد کنه و از مزایای مالی محروم بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگر هم که بدجنسن چرا با خانوم اولی اینقدر خوبن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سیما سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 10:10

چقدر حسنا عصبی و خسته جواب کامنتها را می ده
جدی یک میلیارد از دست دادی ؟ حیف این همه خدمات وسط روز و وسط هفته

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 09:54

چند سال پیش یک خانمی بود که شوهرش حین خیانت با یک مرد دیگه مچشو گرفت.
همه فامیل واسطه شدن که ببخشش و گناه دارهو اشتباه کرده.
الان خانم همه مهمونیها هست .خوشگل تر و پولدارترو مهربون تر از همه.
همه بهش میخندن.باهاش میرقصن.
اما متاسفانه همه از پشت با انگشت نشونش میدن و تف میندازن بهش.خب اینم قصه مردمان ماست دیگه.
تو هم بهتر مواظب پشت سرت باشی

گلریز سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 09:48

بجچه ها من براش چند تا کامنت گذاشتم.محترمانه .اما تایید نکرد که نکرد.
تو جواباش نوشته الان تو یک سال و نیم گذشته خیلی از دوستام و فامیل فهمیدن هیچ برخورد بدی هم نکردن.اخی.چه دوستها و فامیل خوبی داری تو.اخه میترسن ازت که بری هوار بشی رو زندگیشون.ببینم تورو به مردهاشون هم نشون میدن که براشون یک نمونه بشی؟؟راستی چه احساسی داری وقتی جلوی پسرخالت میگی شوهرم با زنش هیبچ مشکلی نداشت فقط6 می خواست .راستش منم دوسش نداشتم اما رفتم زنش شدم.حس خوبی داری نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احتمالا فامیلهات هم بهت حسودی میکنن وقتی ماشینت رو میبینن نه؟؟شایدم مامانت بهت افتخار میکنه که اینقدر پیشرفت کردی که ماشین مدل بالا سواری و خونه تو بهترین نقطه شهر داری.اوه اوه یادم نبود تو مستقلی و با پول خودت خونه رو گرفتی.اوه ببخشید.
مامانت خیلی بهت افتخار میکنه؟/بابات چطور؟؟احساس خوبی داره وقتی دختر 28 سالشو فروخته به مرد 48 ساله؟؟؟؟شبها راحت میخوابه؟؟جلو همکاراش شرمسار نمیشه؟؟؟؟با افتخار شوهرت ور معرفی میکنه؟؟؟؟یعنی تو بانک به همکار بغل دستیش با افتخار میگه دخترمممممممممممممم رفته زن یک مرد 48 ساله زن دار با یک دختر 18 ساله شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی واقعا اصلا خجالت نمیکشه؟اگه نمیکشه کاملا رفتارهای تو برام قابل توجیه میشه

گلریز جان،

دوسال اول حتی پدر شوهر تلفنی هم باهاش حرف نمی زد و یهو تو این یکسال اینقدر به خانمی و فرشته صفتی معروف شده که کاندید زن شایسته مازندران شده!!

دروغ که کنتور نمی ندازه.
آذر پارسال می گفت نمی تونم برم شمال چون فامیلها خبر ندارند که همسر زن دیگه ای داره و من هم خسته شدم بس که دروغ گفتم بهشون!

رفته گفته ببخشید دروغ گفته بودم که من تنها زن همسر هستم.
زن دیگه اش ایناهاش!!

همه می دونن زن جوونی که با یک مرد پیر باشه واسه چی هست. نه ایران که همه دنیا !!

===============
نگار ط

هیچ زنی به شوهرش نمی گه برو زن دیگه ای بگیر.
مطمئن باش که در فشار قرارش دادند.

شما ماجرای اولین شمال رفتن حسنا و مردک را دقیق بخون. کاملا مشخصه که حسنا به عنوان معشوقه پنهانی رفته.

نه خانواده حسنا خبر دارند و نه خانم اولی.

خانم اولی اجازه هم نمی داد به یمن رشوه و ... این مردک و عفریته کار خودشون را می کردند.

این چه اجازه ای است که بخاطرش خانم اولی درخواست مالی داشته؟

مگه می شه شما از کسی خواهش کنی کاری را بکنه و وقتی بعد از کلی خواهش ازت قبول کرد، بهش بگی خب حالا به من باج بده!!

این مردک بوده که التماس می کرده بذار بگیرمش و خانوم اولی هم با مشاور و وکیل صحبت کرده و بهترین راه که همون اجازه با گرفتن امتیازاتی بوده را انتخاب کرده.

چون اگر اجازه نمی داد هم امتیازات را از دست می داد و هم عفریته رو سرش خراب بود.

ساره سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 09:29

من هم وقتی کامنت هایی که طرفدارای حسنا براش می ذارن و می خونم و جواب هایی که حسنا می ده حالم به هم می خوره . واقعا موندن در ی رابطه تنها به خاطر 6. ؟آخه به چه قیمت ؟ این با تن فروشی ی زن چه فرقی داره.؟ ایکاش مدل زن هایی مثل حسنا به جای اینکه مثل چی بچسبن به ی زندگی و از اون زندگی تغذیه کنن ی کم شرافت و عزت نفس داشتن و نمی موندن در ی همچین رابطه ایی. حالا در این زندگی که همه به نحوی ازش متنفرن و حتی اونو به نزدیکاشون هم معرفی نمی کنن.درستش این بود که حسنا باید لگد می زد به مردی که نتونسته به زن اولش وفادار بمونه و بعد اومده سراغ حسنا فقط به خاطر 6. حسنا هم چون بوی پول به مشامش خورده و دیگه به هیچ قیمتی حاضر نیست بره. خانم اولی بعد از 20 سال با داشتن ی دختر جوون راهشو بگیره بره تا حسنا بتونه حاصل این زندگی 20 ساله رو بالا بکشه؟ چه باحالی تو با این نظرت.

کیانی سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 09:21

بی نام جان همسر این مرد قبول نکرده که همسرش بره با زنه دیگه بلکه مجبووور شده قبول کنه ...چون کار از کار گذشته بوده. دیگه اینکه ول کردنه مردی که بیست سال باش زندگی کردی و عمر و جوونیتو به پاش ریختی و بی خیال شدنه زندگی ای که تمام عمر براش سرمایه گذاری کردی و مهم تر از همه زیر پا گذاشتن تنها دخترت کار راحتی نیست که شما داری برا خودت تز میدی!!! منم قبول دارم این مرد ارزشه تف انداختنم نداره چ برسه به زندگی کردن باهاش ولی راهشم این نیس که کلن میدونو خالی کنی برا جولان دادنه مردک و برده جنسیش...اب از سر خانوم خانوما گذشته حالا چ یک وجب چ صد وجب ...چیزی که الان مهمه اینه که نذاره این زندگی بیوفته دسته یه برده جنسی ....نشه مصداق هلو برو تو گلو!!! چون اگه اینطور که شما میگی باشه هیچ مردی بدش نمیاد بعد بیست سال زندگی که زنش کهنه شده! بره سراغ یه جوونش ! و اگه تز شما بخاد اجرایی بشه همه زنهای مملکتمون بعد بیست سال زندگی باس بکشن کنار که خانوم جوونه بیاد حالشو ببره...نه عزیزم ازین خبرا نیس

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 09:01

من سایه هرچی زن دوم با تیر میزنم . اما وقتی نوشته ها یا پاسخ های شما رو میخونم تهوع میگیرم . این واقعیت رو قبول کنیم که آدم نباید به هر طریق ممکنی یک رابطه رو حفظ کنه من اگه جای خانوم اولی بودم این مرد نجس رو ول میکردم و میرفتم نه اینکه بهش اجازه بدم مثلا بره هفته ای 2 ساعت به قول شما برای 6 پیش کسی . زن دوم همسر یه مرده هیچ کس نمیتونه یه قرارداد بینشون بذاره و خانم اولی کار اشتباهی کرد این شرایط رو قبول کرد. یه همسر چه زن و چه مرد باید با شرایط همسرش کنار بیاد نه اینکه اگه اون مریض شد و نتونست نیاز جنسیشو برآورده کنه بگه عزیزم من میرم تو هفته دو ساعت با یکی دیکه بقیه ساعت ها مال توام . توهین از این بیشتر ؟ یه همچین مردی رو باید از زندگیت پرتش کنی بیرون

لطفا هر دو کامنت بعد را بخون.
جواب های بسیار خوبی نوشتند براتون

ترمه سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 08:38

بانو از همه باحالتر وقتیه که سرهنگ پیرمرد رفته دم در خونه حسنا ، به پسر 55 ساله اش گفته ؛ 6 بسه ! بیا دیگه .... بفرستش. جیره امشبو دادی .........مردم از خنده !

نینا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 02:43

کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد اما کسی که خودشو به خواب زده رو....
ما هرچی بیشتر بگیم اون بیشتر سرشو میکنه زیر برف

نینا جان، خودش بهتر از همه ما می دونه چه خبره.
وانمود می کنه که همه چی آرومه من چقد خوشبختم .

پست 127 سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 02:43

یاسى ٤:٤٠ ‎ب.ظ - شنبه، ٥ امرداد ۱۳٩٢
مجلس رو باید باهم بریم اعتراض کنیم اخه میدونى که اگه تو همسر عقدى هم باشى میتونه بعداز تو دوتا دیگه هم بگیره وضع مالیش هم که خوبه خلاصه دیگه همچین اینجوریها هم نیست که به شما مربوط نباشهلبخند

پاسخ: یاسی جون ممنون از این که به فکر من هم هستیلبخند اطمینان داشته باش من اگر به اندازه شما مشکل داشتم خودم رفته بودم . با این حال خوشحال میشم برای کمک به رفع مشکل شما قدمی بردارم . فعلا بریم قانون نگرفتن دومی رو برداریم که مشکل عده عدیدی حل بشه بعد هم قابل دونستید همه اونها که قدرت داشتید قانون رو حذف کنید ،رحمی به حال ما زنهای دوم بکنید و قانون سوم و چهارم رو هم بردارید . یا بگذارید سر جای خودش باشه برای درس گرفتن لبخند میریم اعتراض میکنیم میگیم قانون گرفتن زن دوم حذف بشه و برداشته بشه و در کشور منسوخ بشه . به جای اون بگید هر کی دومی رو داره بره دوتا دیگه هم بگیره . خوبه ؟ امیدوارم مجلس اعمال نظر کنه
حسنا بانو - ٦/٥/۱۳٩٢ - ٩:٤٩ ‎ق.ظ

چه پیشنهاد خوبی.
زبونش هم خیلی درازه و روش هم زیاد. شاید بتونیم به کمک اون قانون را تغییر بدیم

ایول یاسی، خوب جواب مسخره اش را زدی تو دهنش

نگارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 02:21

بهار مامان علی ۱٢:٠۸ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
سلام حسنا جان
برای این جریانی که اتفاق افتاده و الآن شما در التحاب آن واقع هستید یاد چنین جمله ای افتادم : رنگین کمان از آن کسی می شود که تا آخرین طره ی باران صبر کند
می دونم خیلی سخته ولی انگار همچین تلنگری برای همسر و حتی زندگی مترکتون لازم بود که جایگاه و اندیشه ی افراد حتی تا اندازه ای رو بشه
امیدوار م همه چیز یه خوبی پیش بره

پاسخ: سلام بهار جون بغلماچ ممنون از این جمله زیبا قلب ممنون ازت . امیدوارم این تلنگر باعث بشه که این موضوع برای همه ما ختم به خیر بشه ماچ
حسنا بانو - ۱٦/٧/۱۳٩٢ - ۱:۱٤ ‎ق.ظ


مامان محترم
اول که ایشاله از این رنگین کمون ها نصیب هووی شما هم بشه.
دوم که ما هم اینجور موقع ها میگیم
باش تا صبح دولتت بدم
کاین هنوز از نتایج سحر است

فعلا خونه و ماشین را ازش گرفت
منتظر اردنگی آخر باشید

جوجه را آخر پاییز می شمارند

نگارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 02:18

سیما ۱:۳٢ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
فهیمه جون که معتقدی حسنا داره داستان سرایی میکنه و همه رو گذاشته سر کار!! میشه بگی به فرض محال هم این باشه، چه آسیبی به من و شما وارد میشه؟!! حسنا اگر میخواست قصه بنویسه خب مینشست کتاب می نوشت!
حسنا جون بازم خوندم!زبان همچنان فکر می کنم که همه چیز درست میشه ایشالا و تو نتیجه ی اعتماد به پدرتو میگیری گل
راستی دو تا ریش سفید بردارین ببرین همسر رو از قهر بیارین قهقهه

پاسخ: سیما جون جتما فکر کردند که برای نویسنده ها امکان نوشتن و انتشار کتاب نیست خنثی ممنون ازت امیدوارم که درست بشه و برای همه ما ختم به خیر بشه بغلماچ برای همسر هم همینطوره فکر میکنم کم کم باید ریش سفید ببریم برش گردونیمخنده . حالا باید بنویسم نیشخند
حسنا بانو - ۱٦/٧/۱۳٩٢ - ۱:۳٥ ‎ق.ظ


سیما عزیز جون
همسر قهر نیست. خانوم اولی بهش گفته برو خونه برادرت. حق نداری پیش حسنا بری. خونه هم نیا.
قهری که مهمونی بره و 6 بکنه و شام بخوره و حرف بزنه و ... با کی قهره؟ عمه اش؟

اجازه نداره بره خونه حسنا. اینه

اعتماد به پدر !!

با پدرش دعوا کرد و قهر کرد و ول کرد رفت شمال.

دلم می خواد خانم اولی باز زنگ بزنه به باباش و همان تهدید قبلی را تکرار کنه ببینم باز هم می گه دل بابا !!

چطور شده مرتب تکرار می کنه خانم اولی دیگه جواب مثبتی نمی گیره؟

می تونه زنگ بزنه بگه دخترتون استون مارتین ما را برداشته به ازای یه شب کار!
مگه حسنا نمی گه همسر خودش خونه داد و من هیچی نگفته بودم.
ماشین هم که همان حکایت را داره. حسنا هیچی نگفت و همسر خودجوش اموالش را به نام حسنا می کنه.

شرایط کاملا شرایط قبلی است.
اموال خودجوش منتقل شده.
خانم اولی هنوز شماره تلفن بابا را داره.
خانم اولی همسر را به هیچ هم حساب نمی کنه!
بابا هم که همون باباست.

چطور می شه که یهو دل بابا اهمیتش را از دست می ده؟

با پدرش دعوا کرد و گفت دیگه به کار من کار نداشته باش. بذار به تجارتم برسم.

نگارین سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 02:15

sona ۳:٤٠ ‎ب.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
سلام حسنا جون خوشحالم که همسر نشون داد تو رو دوست داره و ایشالله حال خانوم اولی رو بگیره.
اما یه نکته خانوم اولی اگه بخواد می تونه ادرس خونه ات رو با تعقیب آقای همسر پیدا کنه!!! پس یه فکر بهتر کن عزیزم.
من اگه جای شما باشم به گوشش می رسونم که اگه این دفعه اومد دم در خونه هر کاری می خواد بکنه فقط زنگ می زنم 110 به جرم مزاحمت ببرنش. بسه هر چی کوتاه اومدی به خدا. البته ببخشید اگه نظر دادم . خوشبخت باشی.

پاسخ: سلام سونا جون ممنون ازت برای تو هم خوشبختی باشه بغلماچ برای گرفتن خال هم امیدوارم هرگز این موضوع نباشه و پیش نیاد چون در اون صورت دوباره همه دچار تنش و عدم ارامش میشیم نگران برای خونه جدید هم اگر بخواد دنبالش بیاد و خونه پیدا کنه و از این مسائل که ... چی بگم هیپنوتیزم امیدوارم این کار رو نکنه و براش مهم نباشه من کجا هستم خنثی
حسنا بانو - ۱٦/٧/۱۳٩٢ - ۱:٤٩ ‎ق.ظ


بانوووووووووووووو
تو اینجا می نویسی راه حل بهشون می دی!
200 نفر دو روزه می گن خونه را قایم کن. آدرس ندی.
آدم اینقد نادوووون

اینجا را خوندن رفتن بهش می گن خونه را که نمی شه قایم کرد

حکایت برنامه خندهدار رمز دادنش به ازای استشهاد محلی و سندخونه و ... است

این جماعت ساده ترین چیزها را هم بلد نیستند.
به بچه 5 ساله بگی می فهمه.

مینو سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 01:12

ماندانا



ببخشید فرصت نشد بگم که نوشته بودم.
پیغام خصوصی ات رسید.
این بار وقتی بنویسم حتما خبر می دم

ماندانا.میم سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 00:45

ببخشید چشم های قشنگتون رو خسته کردم ولی یه تجربه ای واستون بگم راجع به همین به زمین زدم آدم ها توسط دوستای نادان. قابل توجه حسنا و دوستانش.

رشته تحصیلی من سینماست و در همین عرصه هم کار میکنم. چندسال پیش یه جوونی وارد دنیای بازیگری شد که واقعا بازیگر فوق العاده ای بود. چهره و استایلش و همینطور سبک بازیش بی نقص بود . طوری که هم منتقدین و هم تماشاگران بهش اقبال نشون دادن.همه جا ازش تعریف و تمجید میشد و فیلم هاش توی اکران فروش خوبی داشت و نقد های مثبتی هم میگرفت. با گذشت زمان دیگه هوادارانش شورشو درآوردن. شد بت یه سری جوون که هر کاری میکرد و هر فیلم بدی رو که بازی میکرد باز حمایتش میکردن. نشریات زرد عکسش رو روی جلد میگذاشتنو یه جوونی که هنوز سی سالش نشده بود رو بهش میگفتن اسطوره. اون جوون که دیگه سی سالش شده بود آرام آرام دچار توهم شد. خودم شاهد بودم سر یه کارتلوزیونی با کارگردان دعوا می کرد دیالوگهاشو تمرین نمی کرد غرق در محبوبیت کاذب، الان رسیده به جایی که فکر میکنه جلوی دوربین اداصول دربیاره و فیلم های بی ارزش و درجه جیم بازی کنه هنوز همون بازیگره صاحب سبک قبله. هرچی دوستان واقعیش بهش گفتن نکن این کارهارو موضع گرفت گفت حسودی میکنین رفت سمت همون هایی که فقط عاشق چشم ابروش بودن و از بازیگری هیچی نمی دونستن. الان یه آدم متوهم و شکست خورده است.
به به و چه چه های بیجا و احمقانه اینطور آدمو از پا درمیاره طوری که همین حسنا مثل روز روشن دروغ میگه طوری که اصلا نمی ترسه مچش رو بگیرن. چون خودش هم باورشون کرده..

ماندانا.میم سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 00:30

زن های دومی که وبلاگ دارن اصرارشون به اینه که سر کار میرن، خونه و ماشین دارن و خودشون خود کفا هستن. پری، حسنا و شراره ولی در دنیای بیرون حقیقت یه چیز دیگه است. چون در غیر این صورت هیچکدوم پاشون رو توی همچین زندگی حقارت باری نمیگذاشتن. همین ماجرای سه شب و چاهارشب حسنا و همسرش رو ببینید کدوم از ما حاضریم واسه یک ساعت خودمون رو توی این شرایط ببینیم طوری که شوهر آدم جلوی پدرمون همچین شرطهای خصوصی بذاره و اونارو هم شاهد بگیره.
به نظر دوستم شراره عقده خودکم بینی داره و حسنا عقده خودبزرگ بینی (اونم به لطف تشویق و تایید های بی حد و حصر و اغراق امیز هوادارانش) و سرمنشا این عقده ها هم تحقیر هایی است که مرتب تجربه کردن.

ماندانا.میم سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 00:19

ببخشید اگه متن بالایی غلط املایی داره تند نوشتم و ویرایش نکردم.

میخوام بگم با توجه به تجربیاتی که همه ما می تونیم بیرون از دنیای مجازی داشته باشیم میشه گفت بالای پنجاه درصد این مدل زن ها پایه و اساس زندگیشون بر دروغ استواره. به شدت به شکل های مختلف در حال تحقیر شدن هستن و هیچ چیزی بدتر از انباشت حس حقارت نمیتونه از آدم هیولا بسازه.
در محیط بیرون وقتی باهاشون درباره علل کارشون حرف میزنی مثل یک پسته دهان بسته خودشون رو مظلوم و بیچاره نشون میدن که از سر ناچاری و فرار از گشنگی و نداری پناه آوردن به مردی که بتونه بهشون نون و سرپناه بیاورد. ولی وقتی بیشتر وارد زندگیشون میشی می بینم عجب عقرب جراری از این پسته دهان بسته بیرون میزند طوری که تا زندگی مرد و زنش و بچه هاشو خاکستر نکنه دست بردار نیست و یه لقمه نون تبدیل میشه به خونه و ماشین و حساب پس انداز و طلاق همسر اول و اواره شدن بچه های بی گناه.

حسنا وقتی رفت خونه خانم اولی را پس داد، اینقدر ناراحت بود که رفت بهشت زهرا که گریه کنه.
با پدرش دعوا کرد و پدر همون روز ساکش را بست و برگشت و حتی یک شب پیش دخترش نموند ( با این که تعطیلات آخر هفته بود)

و وقتی بعد از یک هفته تصمیم گرفت ماجرا را بنویسه، اینقدر حالش بد بود که حوصله گذاشتن شکلک هم نداشت.

جواب های عصبی اش به کامنت هایی که یک سوال ساده می پرسند را ببینید !

حسنا:
حالم خوب است. اما تو باور نکن ! این روزها که هیچکس. راستش را نمی گوید.

ماندانا.میم سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 00:06

سلام

من مدتیه این وبلاگ وچند وبلاگ زنان دوم رو به طور خاموش می خونمدلیلش هم یه تحقیق مرتبط با کار یکی از دوستانم راجع به روابط موازی است.

آرشیو ولاگ های پری، عسل ، شراره و حسنا رو تقریبا کامل خوندم.
به نظر من حسنا به شدت گرفتار توهمه. متاسفانه کامنت گذارانش هم به اسم دوستی ولی با دشمنی محض به این توهم دامن می زنن و ایشان را به رفتن در دنیای دروغ و خیال پردازی تشویق می کنن.حسنا دروغ زیاد میگه اینو شما دوستان خیلی خوب فهمیدین ولی متاسفانه به قول دوستم این خانم به مرحله ای رسیده که داره دروغاشو خودش هم باور میکنه.حسنا جواب کامنت گذارانی رو که نقدش میکنن وتایدش نمیکنن جوری میده که انگار یک مصلح اجتماعیه که داره یه خطاکار رو کمک میکنه تا دست از اشتباهاتش برداره و لحنش به شدت از بالا به پایینه.
حسنا باید بدونه همه این کسایی واسشون بوس و بغل می فرسته در دنیای واقعی حتا حاضر نیستن واسه چند ساعت اونو به خونشون دعوت کنن و با خانواده مخصوصا از جنس مذکر مثلا همسر، برادر و یا دامادشون آشنا کنن. قطعا در یک خانواده نرمال معرفی کردن یک دوست به مثلا خاله و عمه و عمو به عنوان اینکه زن دومه چندان خوشایند نیست و یه جورایی خجالت داره.

ممنون از همراهی و نظرتون

حسنا که بیماری واگیر نداره که خواهرشوهرها نمی خواهند که شوهرشون اون را ببینه یا حتی در موردش بدونه.

به خاطر زشتی کارش و ناپسند بودن اون در جامعه ماست.

خودشم هم می دونه که "اینجا اولین جایی هست که راحت تونستم بگم زن دوم هستم"

[ بدون نام ] دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 23:47

نه نفیسه خانم خبر نداری ورژن جدید اینه که همون زن بیکارا به جای تخمه شکستن که از توش پول در نمیاد میرن سراغ مردای زن دار و متاهل که سر زندگیشون خراب شن تا به جای دم در خونه تو مسافرت و هتل و استخر و باشگاه و ایضا وبلاگشون غیبت کنند و دوباره ایضا به خوانندهای نفهمشون بخندن.

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 22:13

خجالت هم نمیکشن. کل وبلاگ حسنا جونشون قضاوت و بدگویی پشت سر خانوم اولیه،از اول تا اخر داره همه رو خراب میکنه. هرکی براش کامنت میذاره ازش انتقاد میکنه به زشت ترین حالت محکومش میکنه اون وقت نوچه هاشو میفرسته اینجا ازش طرفداری کنن

حکایت خود حسناست.
خانم اولی را در هر پستش سه بار سرتا پا شستشو می ده، در پایان و در جواب کامنت ها تک به تک خواهش می کنه که کسی چیزی به خانم اولی نگه.

حالا همه غیبت های حسنا در مورد خواهرشوهر و پدرشوهر و ... را نادیده گرفته، اومده به ما می گه غیبت نکنید.

ما غیبت می کنیم، تو چرا گوش می دی؟

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:54

نفیسه۸:٥٧ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٤ مهر ۱۳٩٢
حسنا جون قضیه بچه برادر شوهر چیهنیشخند
ببخشید کنجکاو شدم.عزیزم. ایشالا از این به بعد زندگیت سرشار از ارامش باشهگل
پاسخ:نفیسه جون منظورت کدوم یکی برادر شوهر هست ؟ممنون ازت . امیدوارم برای تو هم شادی و آرامش باشه بغلماچ
حسنا بانو-۱٥/٧/۱۳٩٢-۱٢:۱٩ ‎ق.ظ


بیا حسنا یادش رفت اصلا کدوم برادرشوهر ومیگه
نفیسه جان بیا من برات بگم
همسرحسنا درکل 3تا برادر هستن یکیش که مجرده دوست دختر داره
یکیش هم ازخارجه امده رحم اجاره کرده واسی زن خارجیش داره بچه دارمیشه
خوب برادرسوم کجاست
اهان این که میشه بابای بهار که میشه شوهر حسنا
حالا حسنا توبگو منظور نفیسه کدوم برادرشوهر بود
حسنا نکنه اینم میخوای بزنی زیرش

از کامنت جواب دادنش معلومه اعصاب مصاب نداره.
ولش کنید بابا! یک میلیارد تومان نقد از دست داده !

حتی بچه برادرشوهر را کلا فراموش کرده،
چیییییییییییی؟؟ بچه؟ از کی حرف می زنی؟

هفته ای هفت بار توی وبش الکی قربون صدقه اش می رفت

حسنا خبر خوب چی شد
پست 128 قول یه خبر خوب دادی.
اینقد خبرهای بد آمد که خبر خوب یادت رفت

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:42

باورکنین تمام کسایی که وبلاگ حسنا رومیخونن اینجا روهم میخونن بیشتر شون هم مثل این نفیسه باید کم سن وسال باشن
که ازطرز حرف زدن ونوشتنش پیداست که خیلی کم سنه
که دروغ های حسنا رو باورکرده
حالا نفیسه میاد میگه
نخیرم من 50سالمه

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:36

نفیسه
یعنی گوشاتون عادت کرده به دروغ شنیدن
همچین حال میکنین که یکی بهتون دروغ میگه
اینجا کسی داره غیبت نمیکنه
ماداریم اینجا مینویسیم
حسنا هم میتونه بیادبخونه
غیبت اونی که حسنا میگه شما هم تایید میکنین
ما ازحسنا میگیم میتونه ازخودش دفاع کنه
اما وقتی حسنا میشینه ازخانوم خانوما غیبت مینویسه شما میخونین به به چه چه میگین گناه نیست؟
غیبت اونی که کسی ندونه وپشتش حرف زده بشه
چطور موقع شرعیات میشه همه روبه نفع خودتون میبینین
؟خلاف شرع نکردم ازدواج کردم اما اون طرف شرع ونمیبینن که دل یه همجنس یه ادم ومیشکونن
واسی ما تاسف میخورین درصورتی که گنا شما بزرگتره
چون داری درموردکسی حرف میزنین که یک طرفه داره قضاوت میشه وهیچکس ازش دفاع نمیکنه

همیشه زن اول دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:14

نفیسه !
من اغلب اینجا رو به شکل خاموش میخونم درست همونطور که اراجیف حسنا رو خاموش میخونم
اینکه دیگران اینجا دور هم چند نظر بدن گناهه اما اون عده که بشینن تو وبلاگ حسنا و در مورد خانم اولی و زندگی و شخصیتش حرف مفت بزنن ثوابه ؟
شما و امثال شما لطف کنید اول یاد بگیرید در مورد خانم اول که هیچ شناختی نسبت بهش ندارید و نمیدونید کیه و واقعیت امر در موردش چیه قضاوت بیجا نکنید تا یک عده هم در مورد اون زنک ابله که همش دروغ سر هم می کنه (حسنا) قضاوت نکنند

اونا دارن صحبت می کنند
ما غیبت میکنیم

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:10

راستی حسنا چیکار میکنه تو وبلاگش؟؟؟؟اتم میشکافه؟؟؟فکر کنم اونم داره پشت سر همسر اول و خانواده شهرش غیبت میکنه. به اونم میگید که اینقدر راحت غیبت نکنه؟؟؟برای اونم اسم خدارو میارید؟؟؟؟تاسف تاسف.

غیبت عالم و آدم را می کنه.
همه بدن جز حسنا و مردک.

گلریز به نفیسه دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 21:07

نفیسه خانوم شما لطفا به تاسف خوردنت ادامه بده همینجوری تا صبح دولتت بدمد. تاسف برای شما و امثال شماست که دوست دارید دروغ بشنوید و باهاش کیف میکنید.عزیزم دوست داری حسنا جونت بهت دروغ بگه نه؟؟؟بهش بگو رمزی کنه چهارتا مثل تورو دورو برش جمع کنه که براش دست بزنید تشویقش کنید. بدو برو بدو برو

دوستان میشه لطفا از طرف کس دیگه کامنت نذارید؟؟؟

نفیسه دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 20:54

یعنی واقعا متاسفم براتون که اینقدر راحت پشت سر حسنا حرف می زنید.اصلا به شما ها چه ربطی داره؟قدیما این خانومای بیکار جلوی در می نشستن غیبت میکردن حالا این ورژن جدیدشه که مجازی غیبت می کنن.از خدا بترسید..تاسف تاسف تاسف

اصلا به شما چه ربطی داره؟
قدیما این خانومای بیکار یه سره به بقیه گیر می دادن و امر و نهی می کردند ... حالا ورژن مجازیشه. می آن وبلاگ آدم امر و نهی می کنند.

طهورا بانو دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 19:53 http://pardisetahoura.persianblog.ir/

حسنا 209 تا کامنت تایید کرد یک کامنت مخالف توش نبود

یهو توی 7 تا کامنت آخر چهار تاش مخالفند !!

معلومه که مخالف ها را حذف می کنه.

یک کوچولو آمار و احتمالات بلد باشی ( قابل توجه پیش ساخته ساز غربتی که دنبال این حرفها بود ) متوجه می شی که نمی شه 209 نفر از 209 نفر پشت سر هم به به و چه چه کنند

یهویییییی 4 نفر از 7 نفر کامنت انتقادی بذارن!!

امروز صبح دوپینگ کرده بود ( صبح زود باز همسر با حلیم اومده خدمت بانو ) و تصمیم گرفت چند تا مخالف تایید کنه و یه خودی نشون بده که مثلا دموکراسی برقراره. بقیه روزها مخالف ها چشم بسته دیلیت می شن!

حسنا ای به درد سیاست می خوری. حیف تو که داری تو این زندگی حروم می شی. مادر تو به درد مذاکرات هسته ای با امریکا می خوری.

حسنا دوپینگ صبحگاهی داشتی برای جواب به کامنتها

جالب این که همه مخالفها هم سراغ کامنت تایید نشده شون را می گیرند!

اینقدرم ماشاله رو داره و زبونش درازه، بیست خط پرت و پلا می نویسه اما جواب سوال طرف توش نیست.

خاتون دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 19:44

یادمه یکی از دوستان نکته بامزه ای گفت
گفت تمام کامنت گذارا رو حسنا با جون صدا میزنه
بعد اسماشون یاحالن
هویج بانو جون
توت فرنگی جون

خودم دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 19:42

جدی؟

حسنا گفته مهریه اش با خانوم خانوما یکیه؟

ما رو چی فرض کرده؟

دختر خانوم و نجیب را بری از پدر و مادرش خواستگاری کنی و با هزار خواهش و تمنا بیاری تو خونه ات و بشه عروست و تاج سرت و اولین عشق و مادر دخترت و .... کجا

یه زن بیوه که با مسائل اخلاقی از آپارتمان قبلیش بیرون شده و بات یواشکی می ره ویلای شمال و ... کجا!!

ارج و قرب این دو یکی هست؟

اون کجا که بری خواستگاری بگی یکی را می خوام همراه زندگی و همسفر و همدمم باشه

اون کجا که به یکی بگی من دنبال یه نفر برای 6 می گردم!!

به قول دوستمون
حسنا دچار توهم خود بزرگ بینی شده

دخترجعلی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:36

در مورد مسائل مالی تا به حال فکر میکردم خانوم اولی امتیازات مالی نمیگیره

ولی خبر دار شدم وقتی قرار بر این شده که همسر من رو عقدکنه ، خواسته موردی به نامش باشه و این علاوه بر خونه بوده که همسر خودش خواسته به نامش کنه تا مثلا مساوات برقرار باشه

شما به این می گید مساوات؟
یکی از راه برسه و خونه به نامش کنند ( بماند که قبل از همسر چند جای دیگه گشته و ... )

یه دختر جوون بیاد تو زندگیت و بیست سال پا به پای تو برای ساختن زندگیش تلاش کنه و بعد از بیست سال یه خونه به نامش کنی که با کسی که برای 6 اومده تو زندگیت یکی بشه؟

این اسمش حماقت و کثافت است، نه مساوات !

تازه زبون اون خانوم مخصوص 6 دراز هم باشه که خانم اولی نقشی در پیشرفت و زندگی همسر نداشته

فکر کردی همه نقششون مثل تو فقط برای 6 است

دخترجعلی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:33

و به تازگی میگه یا من و بهار و
یا حسنا
و بهار هم میگه اگر مامانم رو ول کنی من رو نمیبینی. این موضوع رو خود همسر به من نگفت از جای دیگه شنیدم و از همسر هم سوال نکردم راست هست یا نه.

برای همین توی داستان اخیر گفت که همسر قید بهار را هم زده و با بهار هم قهر است.
یعنی داره کم کم آماده می شه که کلا خانواده اش را ول کن و ساکن سرای 6 بشه

دخترجعلی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:31

خانوم اولی همیشه به همسر میگفته مراقب باشه تا من بچه دار نشم و دلیلش این بوده که بهار نابود میشه و تحمل نداره .

دخترجعلی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:29

در حال حاضر خانوم اولی ادعا داره همسر ظرفیت اجازه دادن نداشته و کاری کرده که زندگیشون خراب بشه . حق من رو به عنوان کسی که اجازه داده وارد این زندگی بشم در حد دیدارهای ساعتی در طول هفته میدونسته

مردک شعور و درک کافی نداشته که اینطور به زندگی همه گند زده.

حق تو هم از اول برات مشخص کردند. وقتی بهت گفتند ما مشکل 6 داریم و تو فقط برای 6 هستی، چرا قبول کردی؟
حالا چرا دم درآوردی؟ سر قراردادت بمون دیگه.

پریناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:29

حسنا جان عزیزم آخرین باری که بر حسب اتفاق راست گفتی کی بود؟!! زمانش رو خاطرت هست؟؟!!!
بیا و یه روز که از خواب بلند میشی تصمیم بگیر کمتر دروغ بگی اگر اتفاقی واست افتاد با من..
بعد تو که دوست نداری کسی خل فرضت کنه.. تو چرا جماعتی رو خل فرض کردی ؟؟!!!

نینا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:26

"ای کاش حق زندگی خودش رو حفظ میکرد و به همون نحو به زندگی اش ادامه میداد "
خلاصه پست بعدی از این جمله مشخصه
همسر رفته دنباله کارهای طلاق خانوم خانوما که مادرشوهروپدرشوهر گفتند گناه داره با حال مریضش منم بزرگی کردم نزاشتم از زندگیش بیرونش کنن.....

خدا را شکر خانم اولی زن با درایت و عاقلی هست و مشاورهای خوبی هم داره.
در کنارش از حمایت خانواده همسر هم برخورداره.

بعضیا هیچ غلطی نمی توانند بکنند، مگر در خیالاتشون

مهسا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:20

ارزو ٩:٤٩ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱٥ مهر ۱۳٩٢
حسنا یادت رفته تو وارد این زندگی شدی تو زن دوم شدی این زندگی از اول حق خانم اولی بوده حالا طوری می کنی که همه می گن زن اولی زیادیه.
خواننده های عزیز اگه سر خوداون بیاد می خوایید چی کار کنید.
بعد از 20 سال زندگی برید و بذارید خانم دومی به همه چیز برشه.
خق یا خانم اولیه

پاسخ: آرزو جون من یادم نرفته و هیچوقت هم این انتخاب اشتباه خودم در زندگی یادم نمیره . گویا شما هستید که فراموش کردید این من نبودم که وارد زندگیشون شدم خودشون بودند که اومدند سراغ من و تصمیمشون بر زن گرفتن همسر بود . من به سهم خودم قبول دارم که به اشتباه این قضیه رو قبول کردم و ازدواجی به این صورت داشتم . هیچ وقت هم نگفتم خانوم اولی زیادی هست .ای کاش حق زندگی خودش رو حفظ میکرد و به همون نحو به زندگی اش ادامه میداد . اگر شما از حرفهای من برداشت اشتباه میکنید من مقصر نیستم . من شما و دیگر خواننده ها اگر در زندگی چنین تصمیمی بگیریم ، قاعدتا دچار مشکلات گرفتن اون تصمیم میشیم .
حسنا بانو - ۱٥/٧/۱۳٩٢ - ۱٢:٠۸ ‎ب.ظ

بعله ، شما وارد زندگیشون نشدی ، انقدر اومدن التماست رو کردن تا قبول کردی ، خانم اولی گریه می کرد بیا زن شوهرم شو
"ای کاش حق زندگی خودش رو حفظ میکرد و به همون نحو به زندگی اش ادامه میداد " من اصلا این جمله رو درک نمی کنم
یکی هم که واقعیت رو گفته بهش ، می گه تو اشتباه برداشت می کنی ، مشکل خودته

اشکال در برداشت و تعریف حسنا از کلمه "همسر" است.

حسنا همبستر و همسر را یکی می داند. به همین دلیل هست که وقتی قرار شد فقط با مردک 6 داشته باشه و کاری به زندگیشون نداشته باشه، فکر کرد این یعنی همسر طرف می شه.
و باز به همین دلیل هست که می گه خانم اولی به عنوان همسر و خانوم اون زندگی هیچی نقشی ( به جز همبستری و زاییدن بهار) تو اون زندگی نداشته.

من تازه فهمیدم اشکال از کجاست.
تعریف ما از همسر و زندگی مشترک با حسنا متفاوت است.

مهسا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:16

چرا حسنا انقدر خواننده هاش رو خر فرض کرده ؟

کسی که کامنت می ذاره بهتره مردک خانم اولی را طلاق بده
کسی که کامنت می ذاره وای شخصیت والایت را نشون دادی ( که برای 6 زن دوم مردک شدی و یه زندگی را به هم ریختی )
کسی که کامنت می ذاره حسنا تو چقد ماهی و عاقلی و ...

آدم فکر می کنه می بینه حسنا همچین هم در موردشون اشتباه نکرده

بهار دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:10

بزرگترین دروغش مهریه دو تامون مثل همه ! چه بچم کمبود محبتی داره فکر کن خانوم اولی بزاره ،،،کی اصلا اون موقع تو رو ادم حساب میکرد که مهریه معادل یه زن اصیل و نجیب و ادم حسابی رو به تو هم بدن ... باورش شده که واقعا اینم زن اقای همسر ! عزیزم اون زن بودن خانوم اولی ، ازدواجش، مهریه ش با شما متفاوته انقدر خودته به زور قاطی ادم حسابیا نکن .

یعنی یه زن باید دیوونه باشه که بره برای شوهرش یک بیوه 28 ساله عقد کنه و بگه خودش بچه نداشته باشه، اما از شوهر من بچه دار بشه که دخترم همبازی داشته باشه، خونه و اموالش را هم باهاش نصف کنه و به سلامتی مهریه اش هم اندازه مهریه خودم باشه که عروس خانوم ناراحت نشن یه وقت !!

انگار شوهرش نبوده این مرد، پسرش بوده رفته براش خواستگاری با شرایط اکازیون

کیانی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 18:02

من همیشه یه فکری گوشه ذهنمه و اونم اینکه خانوم خانوما احتمالن از خونواده پولدار و ثروتمندیه و اون مردک رو هم همین خونواده دستشو گرفتنو بالا کشیدنش. چون بقیه اعضای خونواده همونطور که بانو نوشته به نظر نمیرسه وضع مالیشون توپ باشه و حتی خوده حسنا هم گفته که خونواده مردک یه خونواده معمولیه...باباهه سرهنگ بوده دیگه. برا همین احساس میکنم خانوم خانوما صاحبه همه چیزه که اگه اینطور باشه واقعا زن بزرگواریه که اجازه داده این مردک همچنان تو این زندگی بمونه ...در واقع بخاطر بهار این کارو کرده ...فقط بهار

خانم اولی قدرت خاصی توی اون خانواده داره.
شاید مدیر خوبی هست و ثروت همسر از حمایتها و مدیریتهای اون هست. شاید هم سرمایه خوبی داشته و به مردک قدرنشناس داده برای رشد زندگیشون.
برای همین هم حسنا با حسادت تمام می نویسه، نقشی توی زندگی اقتصادی همسر نداشته !!!
همسر به این زرنگی چرا برادرهاش را نمی تونه زیر بال و پرش بگیره؟

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 17:56

حسنا جواب بده چطور در مورد ماشین در دو پست جداگانه که در فاصله زمانی یک سال نوشتی دو چیز متضاد به خورد خواننده هات دادی .؟ در پست های اخیر اینطوری گفتی: خوب شد که ماشینم مال خودم بود و وقتی ازدواج کردم این ماشین رو داشتم . قسط هاش رو هم تماما از حقوق خودم پرداخت کردم و یک ریالش مربوط به همسر نیست . اونوقت در برگ سی و دو نوشتی " همسر توی مسافرت برام تعریف کرد که خانم اولی از این که خونه به نام من کرده و ماشین برام خریده ناراحت شده" .
چه راحت دروغ میگی تو. الان هم آرشیو رو پاک کردی که کسی نتونه بیاد دروغایی رو که گفتی روکنه. خدا به تو شفای عاجل و به طرفدارات که برای هذیان های ذهن متوهمت بوس و بغل می ذارن ی جو شعور عنایت کنه. الهی آمین

جالبه که آشناها فقط نوشته های پارسال را ممکنه بخونن و حسنا را بشناسند.

نوشته های امسال را شامل نمی شه

هفته بعد بقیه نوشته ها هم می رن تو کما

نارین دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 17:29

براوووش جا موند
براوو

نارین دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 17:29

به شدت عالی
خیلی ریز بین و دقیق هستی

قربانیان بی وفایی کوتاه نیایید! دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 16:35

ازدواج ارتباطی اختصاصی است که در آن دو نفر یکی می شوند و باید با هم بمانند. سه نفر در این میان نمی گنجد. ظهور بی وفایی به معنای این است که زندگی مشترک قبل از این از هم پاشیده است. بنابراین بویژه به زنان توصیه می شود که مسیری مستقل و سختگیرانه را در پیش بگیرند و درصدد باشند که برای همسر بی وفا روشن کنند که به هیچ عنوان این وضعیت را تحمل نمی کنند.

اغلب بی وفایی ها می تواند به طلاق منجر نشود و در نهایت به رفع اختلاف بینجامد.

در اکثر مواقع زنان با مشاهده این وضعیت به شدت سرخورده شده و بعد از مدتی کشمکش و درگیری با همسر، زندگی زناشویی را ترک می کنند و به راحتی اجازه می دهند نفر سوم از این فرصت استفاده کرده و در دل همسر شان جا باز کند. شما علی رغم شکست عاطفی که دیده اید باید بمانید، مشکلات را شناسایی و حل کنید و شخص ثالث را کم کم از زندگی خویش بیرون کنید. اجازه ندهید به همین راحتی زندگی چند ساله تان را از دست داده و همه چیز را رها کنید.

ممنون از کامنت خوبتون

یزدانی دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 16:10

دو سه جا واقعا قابل توجه بود
یکی طرز لباس پوشیدن و آرایش ملایم
آرایش ملایم خانوم اولی اینهمه جلب توجه داره بدبخت
تو از کجا فرار کردی که لباس پوشیدن طرف اینهمه روت رو کم میکنه؟
دوم...حرف بهار...تو برای بابای من مثه اسباب بازی هستی ... یعنی خودت متوجه نشدی؟ما تو انتهای فیبرهای نوری و با سرعت پایین نت درک کردیم ...
سوم ... همه پشت خانوم اولی هستن ...جونم خواهر شوهرا...خدایی خواهر شوهر اینهمه پشتیبانی میکنه از عروس؟مگه واقعا در گرانبها باشه طرف...از لحاظ فضل و کمال و معرفت
چهارم...دقت کردین بهترین و درست کردین حرفارو بهار بهش میزنه واسه همین اعتماد به نفسش میشه اندازه یه جلبک ...حرف راست رو از بچه بشنو
پنجم...سه روز تو هفته بدون بچه دار شدن و مسافرت ؟
خب بدبخت فلک زده آویزون وقیح برو رحم ت رو اجاره بده شرف داره به این زندگی ...تو 9 ماه کلی هم قربون صدقه ت میرن و همه کاری واست میکنن
.
.
.

پارسال هم پدر شوهر بخاطر خانم اولی حاضر شد حسنا را برای اولین بار ببینه. خانوم اولی ازش خواسته بود که شرطهاش را به حسنا بگه.

امسال هم که به سلامتی به همسر گفتند دیگه حسنا را حق نداری بیاری اینورا. حالا می گه من نمی خوام بهشون آدرس بدم

خانواده مردک سفت و سخت پشت خانوم اولی هستند.

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 15:17

یعنی حسنا جان الان در توهماتش نه تنها مهریه خانوم اولی رو داده طلاقش رو هم داده فاتحه هم براش خونده ( جوابی که به اون کامنت داده خیلی برام جالبه )و منتظره بره خونه جدید مردک برای همیشه بیاد پهلوش و بعد دیگه ادامه ماجرا..

بزک نمیر بهار می آد

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 15:12

برنامه مثل برنامه پارسال هست با این تفاوت که حسنا ایندفعه در این داستانش ی تغییری داده .خیلی از خودش مطمئنه . داره ذوق مرگ می شه خانم اولی ی کاری کرده که دیگه رفتنیه. در جواب به کامنت ها نسخه خانم اولی رو کاملا پیچیده شده نشون می ده و در جواب ی کامنت نوشته" ای کاش{خانوم اولی} حق زندگی خودش رو حفظ میکرد و به همون نحو به زندگی اش ادامه میداد ". یعنی الان اگه مردک خانم اولی رو طلاق نده یا ولش نکنه خانم اولی تا عمر داره مدیون حسناست تازه باید ایندفعه خانم اولی بیاد پابوس حسنا که اجازه داده تو زندگی حسنا بمونه

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 15:09

حالا همسر جرات داره ماشین وبده دست حسنا
خوب حسنا حالا همسر اجازه دادبالامبورگینی ش بری شمال
مطمئن باش اگه یک روزهمسر بدون ماشین بره خونه دیگه هرگزازخونه بازنخواهد گشت مگرجنازش

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 15:05

بانوجان ممنون بابت جواب خصوصی
چرا همسر نیادبابت 6
مگه غیرازاینه که واسی همین حسنا روگرفت
خانوم اولی ازاول هم میدونست که داره چیکارمیکنه
اما حسنا فکرها کرد واسی خودش
فکر کرد میتونه همسر بکشونه به طرف خودش
خانوم اولی اگه یک ذره بدبود خانواده شوهرش طرفش نبودن
مطمئنن هم خوبه
هم ثروتی که حسنا داره ازش میسوزه ازخانوم اولی
که همسرهم حریفش نیست
شاید همسر زحمت کشیده چند برابرکرده اما اصل سرمایه بود که ازخانوم خانوما بود
بخاطرهمین حساب کتاب همچی دستشه میدونه شوهرش چی داره چی نداره

خواهش

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 14:46

اگه درست متوجه شده باشم مامان و بابا اومدن تهران رفتن خونه مریم جون. یعنی خاله جون دخترخاله جون نبودن که مامان و بابا رفتن خونه مریم جون.می رفتن خونه خاله و دخترخاله جون چی می گفتن . حسنا مسافرته اینا برای چی اومدن تهران ؟ تا پارسال حتی خاله و دخترخاله هم در جریان زن دوم شدن حسنا نبودن حالا در این ی سال که گذشت اکثر فامیل می دونن

هنوز هیچ کس نمی دونه.
حتی وسط این دعوا و بلبشو، مردک را کشونده یواشکی برده خونه دخترخاله اش که یعنی بععععععععععله !!

دیدی که توی دعوای پارسال هم خانم اولی به مردک گفته بود خونه رات نمی دم و خونه حسنا هم حق نداری بری. باید بری پیش برادرت.

امسال هم دقیقا همون برنامه است. بهش اجازه نداده بیاد پیش حسنا. یواشکی می آد کارش را می کنه و می ره. حسنا الکی می گه با من هم قهره که نمی آد پیشم.

این چه قهریه که همه جا می اد و همه کار می کنه و توی خونه هم می آد 6 هم می کنه بعد می ره؟

خواننده های خنگش هم می گن شاید چون خونه به نام خانم اولی است نمی آد. خونه و آفیس و بیشتر اموال مردک به نام خانم اولی است. اگه اینطوره که باید هیچ جا نره.

بعد هم برای 6 که خدمت بانو حسنا می رسه یادش نیست که خونه به اسم خانم اولیه؟

نه جانم !
همان برنامه پارسال است که خانم اولی بیرونش کرده بود و بهش گفته بود حق نداری خونه حسنا هم بری. یه شب هم که مردک زرنگ بازی دراورد اومد خونه حسنا بمونه ، پدرشوهر با آژانس نصف شب رفت در خونه حسنا گفت بگو مردک بیاد پایین. 6 بسه. جیره امشبش را دادی!!

الان هم بهش گفته حق نداری بری اونجا بمونی.

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 14:32

وقتی اینا رو میخونم بیشتر به این میرسم که حسنا
خیلی بدبخته
توجه کردین که جدیدن کامنت گذارهاش هی براش تکراری مینویسن خیلی هاهم باهاش درگیرن
هرچند این روزها خیلی درگیری فکر دارم بانو جان اگه کم میام
ولی فکرمیکنم بیشتر کامنتها ش وحذف میکنه جدیدن خیلی مخالف داره
هرکدوم ازکامنت گذارهاش دو یا سه تا یا بیشتر واسش کامنت میزارن کاملا مشخصه ازمحبوبیتش کم شده
اونایی هم که هستن فقط میخوان اخرش وبدونن یا زن دوم هستن که عقده دارن

آیناز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 14:24

برای اینکه خیالش رو راحت کنم گفتم ببین عزیزم از نظر من که اصلا هیچ اشکالی نداره دو نفر آدم مجرد به سن و سال تو و برادر شوهر با هم دوست باشن و خیلی صمیمی تر از این حرفها که میگی هم باشن . این چیزها برای من پذیرفته شده است. نگران قضاوت دیگران نباش.


چون خود حسناهم اینکاره است واسی چی باید نگران باشی
حداقل فرق تو اینه که تومجردی برادرشوهر هم مجرد
اما حسنا بدترشو کرد اویزونه متاهل شد

ساره دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 14:10

بانو جون با این گوشه هایی که از پست های قبلی خدا بیامرز حسنا گذاشتی کاملا مشخص هست که ماجرای پس دادن خونه و ماشین به سال گذشته بر می گرده که حسنای مکار یک سال این مساله رو پشت گوش انداخت و خواست همه رو دور بزنه واقعا که مکاره این زنک

می بینی دقیقا روند داستان نشون می ده اختلافها سر چی هست و موضوع از کجا شروع شده ....

بچه
سفر
اموال
سه شب چهار شب
اینها خواسته های حسناست

برای چی خواهر شوهرها باید تعجب کنند که برادرشون تو کمد خونه اش لباس داره؟؟؟ چون اصلا قرار نبوده برادره بره اونجا. قرار فقط 6 چند ساعت در هفته بوده.

بعد از یکسال و نیم خانومه حس می کنه قرارها رعایت نمی شه و متوجه دروغهای مردک می شه و خواهر شوهر مادرشوهر را می فرسته تحقیقات محلی

وگرنه یکسال و نیم یه تلفن هم بهش نمی زدند یهو گفتند دلمون تنگ شده بیاییم ببینیمت

خوبه که همه خانواده مردک پشت خانم اولی هستند

شیوا دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 14:00

بانو جان نکنه این داستانها همه ش ساخته خیال حسناست ؟ نکنه اصن نه همسری درکاره و نه خانوم اولی و حسنا یه ادم تنهای بدبخته که همه اینها رو ازخودش درمیاره ؟

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:54

چه قدر دروغگو.واقعا که دروغگو کم حافظه است.مکار

کم حافظه نیست.
فکر کرده ما کم حافظه ایم.

پست های قبلی را مخفی کرد که بتونه دروغهای جدید بگه

گلریز دوشنبه 15 مهر 1392 ساعت 13:53

خوب شد که ماشینم مال خودم بود و وقتی ازدواج کردم این ماشین رو داشتم . قسط هاش رو هم تماما از حقوق خودم پرداخت کردم و یک ریالش مربوط به همسر نیست . اگر اینطور بود که حتما ماشین و خونه شامل مهریه خانوم اولی میشد .

ماشین مال خانم اولی بود ازش گرفت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.