.

.

.

.

برگ اول و سوم


سلام


کامنتهای (1 و 2 ) عفیفه خانم را گذاشتم لینک کنار وبلاگ که حسنا جون که از سفر برگشتند تکلیف "اینکاره" بودن همسرشون را مشخص کنند. ما که مشکلاتمون را با عفیفه حل کردیم. چند تا واژه نامانوس بود براشون که با هم به توافق رسیدیم 


کامنتهای برگ اول و سوم   و ششم را هم اینجا می ذارم و هم توی وبلاگ کنار پستشون.


اگر لینکش برای شما باز نمی شه می تونید از اینجا دانلود کنید.


برگ اول

برگ سوم

برگ ششم 


نظرات 132 + ارسال نظر
غنچه پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 13:39

ج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 10:33
"جوابی خواهم داد که تا عمر دارید فراموش نکنید . جوابی که هر بار خواستید دهانتون رو باز کنید به یاد جواب من بیفتید . جوابی که شامل تمام زمانها و مکانها بشه"

نعوذبالله این جملات آدمو یاد آیات کتب آسمانی می اندازه.فکر کنم خیلی حس خدایی حسنا رو گرفته.
من واقعا کنجکاوم بدونم این چیه که فراموش نخواهد شد و شامل تمام مکانها و زمانها هم میشه؟؟؟


عالی بود
واقعن منم یک لحظه که این خواندم گفتم یعنی چی می خواهد بگه
حسنا جان میشه به ما هم یاد بدی اگه خدایی نکرده زبونم لال ما هم شخصیت مون انقدر آوردیم پائین کسی بهمون توهین کرد جوابی براش داشته باشیم

گلریز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 11:32

نه عزیزم حسنا الان میاد مینویسه رفتیم مسافرت همسر اونجا بغلم کرد و اشک میریخت. بعد یک دفعه سند منگوله دار یک خونه تو بهترین نقطه شهر از همونا که برا عفیفه منطقی گنج محسوب میشه رو دراورد و داد به من. خیلی بهمون خوش گذشت. چندباری زنگ زدن اما همسر جواب خانوم اولی رو نداد و گفت تا زمانی که شرطهام رو اجرا نکنی باهات حرف نمیزنم. مادرشوهر پدرشوهر زنگ زدن اما همسر گفت به من چه حالش بده. بهار زنگ زد و من گفتم حواست باشه بهار گناهی نداره احازه داری با این یکی حرف بزنی(ایکون گرفتن حق و حقوق)همسر هم اومد بغلم کرد گفت چه قد تو بزرگواری.من اصلا راضی نیستم خانوم اولی اینقدر زجر بکشه اما احساس میکنم دیگه تو زندگی ما جایی نداره و باید بره. البته من اصلا راضی نیستم ولی اخه همسر گناه داره که باید یک زن روانپریش رو تحمل کنه. منم که از اول به خاطر زندگی اون دوتا و تامین روابط عفیفه ای وارد این زندگی شدم حالا چه جوری همسر رو بی پناه و بدون روابط عفیفه ای به امان خدا تنها بذارم. با همسر رفتیم بیرون کلی هم خوش گذروندیم. کلی هم لباس مارک خریدیم

عالی بود!

مهسا پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 11:11

الان حسنا می اد می نویسه ، رفتیم اونجا (اسمشو نمی تونم بگم ) رفتیم هتل فلان (اسمشو نمی تونم بگم) اخه اگه اسم همسر رو بدونید خیلی ها دردشون می گیره
رفتیم تو اتاق همسر به کسی که چمدون هارو اورده بود ، پول داد (بچه ها فکر می کنید این یکی رو هم تو پاکت گذاشته ؟)
بعد رفتیم بیرون ، کلی لباس مارک خریدم ، ادم همیشه باید لباس مارک بخره ، یالباس نمی خره ، یا مارک می خره.
این دفعه نه خانم اولی زنگ زد ، نه بهار ، نه تلفن کاری ...
همش خوش گذرونیدم و خرید کردیم و خوردیم و خوابیدم
راستی این دفعه منو نفرستاد لابی .

بهترین مسافرت عمرم بود .
الان همگی دردتون گرفت به من خوش گذشت .


این خلاصه ی پست بعدی حسنا بود ، حسنا جون (بغل ماچ) دیگه زحمت نکش و ننویس

عالی

آیناز پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 11:00

حسنا تو اینا ازهمه پررو تره
فعلا که رفته سفر خیالی

ازاینا خیالات هست تو کارتون هامیده بالای سر طرف یه ابرهست باکلی خیالات وتوهم

الان حسنا بااون ابرهای بالای سرش رفته مسافرت توهمی

مردک هم که نیست اون ابرها رو پاک کنه بخاطرهمین همینطور داره توهم سفرمیزنه

الهه پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 10:46

بچه ها دم بانو و خودمون گرممممممممممممممممم
داشتم فکر میکردم که کاری کردیم که این زنان دوم سوراخ موش پیدا کنند و توش قایم شن .الان دیگه یا اصلا نمینویسند یا رمزی کردن یا خیلی کم و هر 2-3 هفته یه بار به جای هر روز (آمار بازدیدشونم که نصف شده) و کلا فقط اسمی ازشون مونده و دیگه فعال نیستند:
حسنا
پری
کبوتر
شراره
نفس
.....

دم خانمهای بالقوه و بالفعل اول همیشه اول وبلاگ بانو گرممممم

حسنا همیشه قبل سفر، میان سفر، بعد سفر برامون کلی می نوشت. الان مثل موش رفت تو سوراخ سفر

دم برو بچه های دانشکده حقوق گرمممممممممممم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 10:33

"جوابی خواهم داد که تا عمر دارید فراموش نکنید . جوابی که هر بار خواستید دهانتون رو باز کنید به یاد جواب من بیفتید . جوابی که شامل تمام زمانها و مکانها بشه"

نعوذبالله این جملات آدمو یاد آیات کتب آسمانی می اندازه.فکر کنم خیلی حس خدایی حسنا رو گرفته.
من واقعا کنجکاوم بدونم این چیه که فراموش نخواهد شد و شامل تمام مکانها و زمانها هم میشه؟؟؟

یا امام هشتم !

از این تهدید و از این جواب

مسلمون نشنوه، کافر نبینه .... این کاری که حسنا می خوادبکنه یعنی چیه؟ بلای آسمونی نازل می شه؟

ساره پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 10:14

5/4/91:

به نظر منم برای دفعه اول دیدار خوبه که اونا دعوتت کنن و حتی وقتی ھم می خوان تشریف بیارن بھتره
که جناب ھمسر خان تشریف داشته باشن.
با خانم اول قھر کردن که چرا تو اجازه دادی با برادرشون قھر نکردن که چرا ملاحظه زنتو نکردی
پاسخ:عزیزم اونا چنین کاری نمیکنن حتی اون یک بار مادر شوھر گفت برم خونه برادر شوھر که مجرده []اگر به من زنگ میزدن و دعوت میکردن حتما قبول میکردم . چون با بیمحلی و پیغام دادن میخوان بیان معذب شدم . اگه همسر این موضوع ساده رو درک میکرد که وقتی میان خودش ھم باید باشه و انقدر ازکارشون دفاع نمیکرد که مجبور نبودم باھاش دعوا کنم کارم به خفه کردنش بکشه به جای اینکه به برادرشون ھم یک حرفی بزنن و حداقل با اون و خانوم اولی با ھم قھر کنن بھش پیشنھاد دادن که زود
طلاقش بده برو دوست دختر و زن صیغه ای بگیر

جدی حسنا خواهرشوهرها با خانم اولی قهر کردن چرا به مردک اجازه دادی زن بگیره؟ خانم اولی راضی تو راضی مردک راضی، خواهر شوهر ها و پدر شوهر و مادر شوهر ناراضی؟نکنه مردک برای اونا هوو اورده بود که اینقدر عصبانی بودن. اونوقت چرا به تو محل نمی ذاشتن؟

شاه بخشیده، کاببینه درگیرند ....

رهگذر پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 09:28

آقا خدا رو چه دیدید!شاید یهو اومدن همه رو از دم گرفتن و بردن کلانتری و بردن تو اتاق رئیس و حسنا هم پشت در با رئیس کلانتری صحبت میکنه و میگه من فقط میخوام اینها ادب بشن.بعد آقای رئیس به حسنا لبخند میزنه و بهش سلام نظامی میده و میاد تو و هممون و دعوا میکنه.بعد فرشته نجات یهو میاد تو و همه ازش عذر خواهی میکنند...
بعدش هم ماجرای این چند گناهکار رو تو وبش مینویسه و همه براش هوراا میکشند و بهش میگن "واییی... تو چقدر بخشنده ای... ما بودیم دهن همشون و سرویس میکردیم!!!"

من بیچاره را بگو. تو رو خدا بچه ها واسم وکیل بگیرید. ولم نکنید تو زندان برید دنبال کارتون

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 08:17 http://otherwoman.persianblog.ir/

این جور زندگی‌ اونقدر برای آدم سخته، و آدم کوچیک می‌کنه که دیگه فکر نکنم نیازی به آگاهی‌ دادن داشته باشه، چون بعد از چند ماه اونقدر عذاب دنیا روی سر آدم خراب می‌شه که...

من خودم دارم تجربه می‌کنم، واقعا متاسفم، واقعا از خودم بیزارم، اما کاش به حسنا کمک کنید تا این که بدتر سوقش بدید به سمت این زندگی‌..انگار لج کرده..

ما به اون آدم آگاهی نمی دیم عزیزم. اون خودش می دونه اوضاع از چه قراره.
ما به کسانی که اون را و نوع زندگیش را باور کردند آگاهی می دیم که وارد این جور زندگیها نشن.
اون عذاب دنیایی که سر آدم خراب می شه را تجربه نکنند و ....

شادی پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 01:07

دیگه سلام نگیم بانو؟ قدغن شده؟

نمی فهمم چطور بعضی ها به این راحتی می گن دلش خواسته دروغ بگه یا فرض کنیم داستان باشه، چه اشکالی داره

من که از همون حدود دو ماه پیش و پست لیلی که متوجه شدم رضایت و بیماری خانم اولی نمی تونه واقعیت داشته باشه، دیگه حتی یک بار هم به وبلاگ حسنا سر نزدم

دوستان اینجا پستهاشو می ذارن و می خونم ولی اگه اینجا هم نذارین، علاقه ای به خوندن دروغ و یا داستانهایی از این دست ندارم

آره دیگه. سلام هم قدغن شد.
سرتون را بندازید پایین بیایید تو حرفتون را بزنید و بی خداحافظی هم برید

قرار شد شماها هر چی دلتون خواست حال و احوال کنید و با هم حرف بزنید. اما بعد من بعضی هاش را که خسته کننده می شه برای خواننده های خاموش ( که معترض شدند ) پاک کنم و شما ناراحت نشید که پاک شده.

صحبت آزاده
اما پاک می شه. همین

غنچه پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 01:01

من گفته بودم اگر اراده کنم و اگر بخوام میتونم کاری کنم که همسر خانوم اولی رو ول کنه و بیاد با من زندگی کنه . همین الان هم همین رو میگم و صد سال دیگر هم همین رو میگم . من توانایی انجام این کار رو دارم ولی هیچوقت بی وجدان نشدم که این کار رو انجام بدم .


اوه اوه چه از خود راضی
هیچ مردی نمی تونی وادار کنی کاری که نمی خواهد انجام بده
چه وادارش کنی باهات ازدواج کنه چه طلاق بده
هرگز هیچ زنی قدرت این کار نداره
مرد های کار خودشون می کنن
و به قدری منطقی هستند که اصلن مثل ما زن ها تحت تاثیر احساسات کار های غیر منطقی نمی کنن که بعد ها پیشمون بشن
حالا هی بنویس من می تونم من می تونم
آره حسنا جان همین جور ادامه بده هی بنویس من می تونم
توانایی هات تو نوشتن بالا ببر

به نظر شخصیت از خود راضی داره نویسنده وبلاگ و اصلن روحیه مهربان و بخشنده نداره
تا یکی بهش توهین می کنه یا انتقاد ببخشید مثل سگ حمله می کنه پاچه کسی که بهش توهین یا انتقاد کرده میگیره
اون وقت یک همچین آدمی در دنیا واقعی تا یکی بهش حرف بزنه می بخشه و میزنه زیر گریه ؟

تو دنیای مجازی که یک شخصیتی خلاف نوشته هاش داره

غنچه پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 00:53

دمهای فرومایه دیگری که میان اینجا و هر چه لایق خودشون و خانواده شون هست مینویسند و فحش های بد و رکیک میدن ، همین الان میگم تمام اون فحش ها و توهین ها خودتون هستید و حتی بدتر از فحش ها ای که دادید هستید . اگر میتونید جلوی دهان کثیفتون رو بگیرید و حرف مفت نزنید که هیچ . با همه شماها که فحش میدین هستم . چشمهاتون رو باز کنید و دقیق بخونید . اگر یک بار دیگه ببینم کلمه ای بی احترامی و فحش نوشته شد جوابی خواهم داد که تا عمر دارید فراموش نکنید . جوابی که هر بار خواستید دهانتون رو باز کنید به یاد جواب من بیفتید . جوابی که شامل تمام زمانها و مکانها بشه و حتی اگر فحش دادید بدونید جوابش چی هست و لایق چی هستید . حالا خود دانید برید و با عقل اندازه سر سوزن خودتون تصمیم بگیرید که جواب لازم دارید یا دهانتون رو قفل میزنید


قابل توجه کسانی که می گفتند از حسنا ادب یاد گرفتیم
یک پاراگراف داره تهدبد و توهین میکنه
حسنا جان شما هم بلدید جواب فحش های رکیک بدی ؟
عجب
خوب بلدی دهن به دهن بشی اونم از نوع فحش رکیک

غنچه پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 00:50

دنیای اینترنت رو هم بی در و پیکر در نظر نگیرید . اراده کنم و وقت بگذارم تو دهنی قانونی هم خواهید خورد .

حسنا از اون اول هم با قانون می خواست همه رو به زندان بندازه

خجالت نمیکشه وبلاگ داستان سرایی راه انداخته هر چی دختر محروم و زن بیوه و مطلقه ترغیب به این ازدواج ها میکنه حرفم بهش بزنن میگه چنان بلایی به سرتون بیارم با قانون که اون سرش نا پیدا باشه ... فکر کنم با همون وکیلش قصد این کارا داره ها سوگند هم وکیل خوب میشناخت تو همون فایل ها با تمسخر به لیلی گفته بود

آره واقعن حسنا جان دنیای اینترنت خیلی بی در پیکر یکی مثل تو یک سال اندی با مزخرافاتش با احساسات آدم ها بازی می کنه
چرا ؟ چون محتاج توجه و ترحم
خودش تو یک قالب وبلاگ قایم کرده حسرت های دنیای واقعی شو تو دنیای مجازی می نویسه

آره حسنا جان دنیای اینترنت خیلی بی در پیکر خودت که بهتر می دونی
هر چی دلت خواست نوشتی یک ملت گذاشتی سر کار با همسر خیالیت

جان من یک بار اراده کن وقت بگذار ببنیم چطوری با قانون همه ما رو میندازی زندان
جان من این یک بار اراده کن وقت بگذار
با همون وکیلت

راحله چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 23:31

رابطه غفیفه ای که حسنا در موردش می نویسد زندگی زنی که به شدت تو این رابطه تحقییر شده است و آن جملاتی که می نویسد برای تخلیه روحی است.
فکرش بکنید خود حسنا می گفت مردک کله سحر میاد از محل کار می آمد کارش را می کرد و می رفت .
بعد از یکسال با مشاوره افرادی مثل ندا 20 دقیقه شده دو ساعت اما حکایت همچنان باقی است.
یک سری از داستانهای حسنا در مورد ماندن همسر هم مربوط به آن چیزی که خواننده ها تو کامنتها ازش درخواست کرده بودند و حسنا باب میل خواننده ها به فانتزی داستان اضافه کرده است.

حسنا باب میل خواننده ها به فانتزی داستان اضافه کرده است.

بس که بهش گفتند با این زندگی تحقیر آمیز چرا طلاق نمی گیری، یه سری پرت و پلا به قصه اضافه کرد که یعنی زندگی شیرین شده !! سه شب چهار شب شده

آیناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 22:00

اغا من میگم این مسافرت حسنا مشکوکه

این هروقت اینجوری به مدت طولانی غیب میشه یه کاسه ی زیر نیم کاسه شه

این داره یه کاری میکنه

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 21:58

http://asholashim.persianblog.ir/post/54

ممنون

آیناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 21:57

نمیدونم توجیه هست؟
این که به زن وبچه ی خودش رحم نکرد یعنی به حسنا رحم میکنه اونو که واسی زندگی نمیخواست برای امر عفیفه ای میخواست ؟
مرده اونکاره هست بابا
توجیه نشد
اصلا مردک باهیچ زن مریضی سازگار نیست مگه یادتون نیست هروقت حسنا مریض بود مردک نبود
حسنا هم ازاین قضیه خیلی ناراحت بود همیشه گلایه داشت چرا هیچ وقت نیستی

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 21:52

مردک که اصلا عادت نداره دست رد به سینه کسی بزنه مخصوصا اگه پیشنهاد تو این مایه ها باشه.نه دیگه آیناز جان حسنا تونسته همون روزهای اول مردک رو توجیه کنه. یعنی الان مردک توجیه هست

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 21:01

سلام دوستان.
اینو بخونید

کامنت برگ چهلم:

پاسخ:..... اگر من ھم ده سال دیگه با وجود
بچه بیام و به ھمسر بگم برو زن بگیر و من رضایت میدم و اصرار داشته باشم ، بله میشه این احتمال رو
داد که ھمسر سومی ھم بیاد....
حسنا اینجا خودش هم داره می گه مردک به قول عفیفه اونکاره هست. اگه حسنا هم ی روز بهش بگه و اصرار کنه دست رد به سینه ش نمی زنه یا خدا

الهه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 18:41

واقعا حسنا بانووووو!!!!!...توانایی این کار رو داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:من گفته بودم اگر اراده کنم و اگر بخوام میتونم کاری کنم که همسر خانوم اولی رو ول کنه و بیاد با من زندگی کنه . همین الان هم همین رو میگم و صد سال دیگر هم همین رو میگم . من توانایی انجام این کار رو دارم ولی هیچوقت بی وجدان نشدم که این کار رو انجام بدم

واقعا خنده ام میگیره؟
تو اگه حتی 10% احتمال میدادی که اون بخاطر یه زن آویزون حاضر زن اصلی و مادر تنها بچه اش رو ول کنه مطمئن باش تو این 3 سال خودت رو به آب و اتیش میزدی که این کارو بکنی!
نه جونم..دست تو کوتاه خرما بر نخیل!!
فعلا هم که اونه که مهریه و خونه و ماشین رو از گلوت کشید بیرون و آُ س و پاس و مثل دستمال کاغذی چرک کثیف انداختت تو اغوش اون پیر هر زه زن باره..
یه چیزی نگو که مرغ پخته خندش بگیره...

حسنا بانو زن بی شرم چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 18:30

ه خانوم یه همسر یه مادر که در جواب نظری که برایت نوشتم نظر دیگری میگذاری و میگی خصوصی باشه و نمیخوام جوا ب بدی . اگر میخواستی حرف بزنی عمومی میگفتی . اگر نمیخواستی حرف بزنی جواب نمیدادی . شما میای میگی: (تازه فحش نخوردی جوش آوردی .خیلی دلم می خواست فحش بدم.) من هم خیلی وقتها خیلی چیزها دلم میخواد . باید انجام بدم ؟ شما چه حقی داری که بیای فحش بدی ؟ خدا رو شکر که مریض نیستی گفته بودم خدای نکرده . دوباره میگم اگر خدای نکرده مریض شدی نرو و به همسرت نگو که بره زن بگیره . اگر نامرد بود و یواشکی رفت زن گرفت که یک چیزی ولی اگر نگرفت خودت با دست خودت کاری نکن بره بگیره . وقتی میگی : (وقتی همسر جنابعالی به خانوم اول می گه فلان وقت باهم بودیم یا با اطلاع اون پیش تو می آد یا با توسفر می آد.می خوای اون بدبخت بگه به به . )اگر نمیگفت که داد و فریاد شما خانومها عرش رو میلرزوند که یواشکی میاد پیش تو . اون موقع هم حرف داشتید. الان هم حرف دارید . هر شرایط دیگری هم باشه حرف دارید . پس به نظر شما اطمینان نیست چون همیشه یک حرف بدون فکر کردن دارید که بزنید . من انتظار ندارم بگه به به ولی همین رومیدونم که تا جایی که برایم امکان داشته طوری زندگی کردم که اذیتش نکنم . خدا اون روز رو نیاره که شما و امثال شما به جای من باشید . اطمینان دارم خودت از اون آدمها خواهی بود که فقط یک جمله میگی میخواست اجازه نده بیاد من رو بگیره و به من چه . من این توانایی رو در میزان بی انصافی در شما میبینم و خدا رو شکر میکنم که اینطور نیستم . اگر هم ناراحت هستی اینجا رو نخون . خود آزاری داری ؟ جواب توهین های دیگرت رو نمیدم چون اگر بخوام یک به یک جواب بدم وقت دیگران گرفته میشه .

آدمهای فرومایه دیگری که میان اینجا و هر چه لایق خودشون و خانواده شون هست مینویسند و فحش های بد و رکیک میدن ، همین الان میگم تمام اون فحش ها و توهین ها خودتون هستید و حتی بدتر از فحش ها ای که دادید هستید . اگر میتونید جلوی دهان کثیفتون رو بگیرید و حرف مفت نزنید که هیچ . با همه شماها که فحش میدین هستم . چشمهاتون رو باز کنید و دقیق بخونید . اگر یک بار دیگه ببینم کلمه ای بی احترامی و فحش نوشته شد جوابی خواهم داد که تا عمر دارید فراموش نکنید . جوابی که هر بار خواستید دهانتون رو باز کنید به یاد جواب من بیفتید . جوابی که شامل تمام زمانها و مکانها بشه و حتی اگر فحش دادید بدونید جوابش چی هست و لایق چی هستید . حالا خود دانید برید و با عقل اندازه سر سوزن خودتون تصمیم بگیرید که جواب لازم دارید یا دهانتون رو قفل میزنید . دنیای اینترنت رو هم بی در و پیکر در نظر نگیرید . اراده کنم و وقت بگذارم تو دهنی قانونی هم خواهید خورد .

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 18:25

مادرهای عزیز که از سایت نی نی سایت به اینجا تشریف میارید . نمیدونم کدام خانومی بوده که حس کرده میتونه آدرس چند تا وبلاگ رو اونجا بگذاره و از دیگران بخواد بره بخونن . نمیدونم چرا فکر کرده خوندن وبلاگهای ما برای مادران عزیز از نان شب واجبتر هست . عزیزان من شما مادرها ای هستید که یا بچه دارید و یا به تازگی بچه دار شدید و نوع و ساختار زندگی شما با نوشته های من و امثال من همخوانی نداره . خواهش میکنم نه نگران این باشید که شوهرتون دنبال زن دیگری رفته . نه خودتون رو در مقام مقایسه با زنان اول و دوم قرار بدید ، نه روی به نصیحت بیارید ، نه به شوهرهایتان شک کنید ، نه آدرس اینجا رو به شوهرهایتان بدید که بیایند بخونند و ببینند که مردها اینطور هستند و باعث اختلاف بشید . لطف کنید اینجا رو نخونید و خودتون و ذهنتون و زندگیتون رو درگیر نوع زندگی من و امثال من نکنید . با این کار هم در حق خودتون لطف بزرگی انجام دادید هم در حق من .منظورم به همه نیست . خواهش میکنم به خودتون نگیرید . منظور با عده ای هست که متاسفانه باخوندن وبلاگ من در حال اذیت شدن هستند و من نمیخوام اینطور بشه . یک مادر جوان باید بیشتر از همه به زندگی و شوهر و بچه اش برسه نه اینکه با خواندن مطالب من نگران و ناراحت و یا عصبانی بشه .

جناب آقای محمد که تشریف میارید و مینویسید که خانوم شما با نوشته های من تحت تاثیر قرار میگیره . پر واضح هست که شما با خودتون یک مشکلی دارید و نمیدونم خوندن وبلاگ من باعث چه حرفی بین شما و خانوم محترم شده که برای من اینطور نوشتید .من گفته بودم اگر اراده کنم و اگر بخوام میتونم کاری کنم که همسر خانوم اولی رو ول کنه و بیاد با من زندگی کنه . همین الان هم همین رو میگم و صد سال دیگر هم همین رو میگم . من توانایی انجام این کار رو دارم ولی هیچوقت بی وجدان نشدم که این کار رو انجام بدم . شما که تشریف میارید و میگید حتی اگر عاقلترین زن باشم نمیتونم اینکار رو بکنم ، معلوم هست که درگیر مشکلات شخصی با خانومتون و زندگیتون هستید . وقتی میگید که اگر همسر چنین کاری بکنه مرد نیست و خوشحال نباشم از اینکه در کنار چنین مردی زندگی میکنم حتما بنا بر مشکلات خودتون قضاوت میکنید . آقای محترم از روی آی پی شما متوجه شدم خانومتون کدوم یک از خوانندگان وبلاگ من هست و با عرض تاسف باید بگم اگر من میخواستم به توصیه های خانوم شما گوش کنم تا حالا باید یک شمشیر برمیداشتم و میرفتم سر خانوم اولی رو از تن جدا میکردم و بعد با خیال راحت با همسر زندگی میکردم و یا ذوق میکردم از این که همسر با خانوم اولی دعوا داره و یا در آرزوی این بودم که اون رو طلاق بده بیاد با من زندگی کنه .اگر خانوم شما تحت تاثیر وبلاگ من بود اینطور من رو راهنمایی نمیکرد و به جایش سعی میکرد روش من رو در زندگی پیاده کنه . به جای این صحبتها برید و مشکلات درون خانواده ای خودتون رو حل کنید . این یک خواهش محسوب میشه .

قسمتی از متن برگ 36 است. جهت اطلاع دوستی که سوال کردند.

... چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 17:38

توی این تالار همدردی یه قسمتش درمورد همین ازدواجای دومه ...بعضیاش مردان... خوندنش بد نیست...یه شاخ اساسیم دراوردم... امثال حسنا زیاااااادن...
واسه همینه که از اصل مطلب نباید دور شد ...
من چند وقت پیش گفتم اینجا یه وقتایی یادمون میره هدف اصلی این وبلاگ چی بوده و می چسبیم به جواب دادن به بی ربط گویی بعضیا... کلی هم انرژی صرف میکنیم ...
که البته خیلیام سریع جبهه گرفتن و ناراحت شدن که یعنی چی... بانو اینقدر زحمت میکشه به جای تشکرتونه؟!!!
شاید من منظورمو بد رسوندم... بعله بانو خیلی زحمت میکشه.. منم ازش ممنونم ... اما منظور من انرژی ایه که بیخودی یه وقتایی صرف کش دادن چرت و پرتای بعضیا میشه...
حالا دیگه همه میدونن حسنا دروغای زیادی میگه... بانو با تحلیلاش اینو به همه فهمونده... فکر میکنم بهتر باشه که حالا که اینجا اینقدر طرفدار پیدا کرده یه کمی هدفمندتر پیش بره...

البته یحتمل یکی میاد جواب منو میده که وقتشو بیشتر کنید!!!

نارین چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 17:21

دوستان عزیزی که همیشه به من محبت داشتند و مهربانی شون رو نثار کردند . یک به یک نام نمیبرم ولی نمیتونم از سوگند عزیزم نام نبرم . سوگند جون توی ایمیل های اخیر فهمیدم که چقدر یک خانوم میتونه با سعه صدر و با درایت آدم رو راهنمایی کنه . متوجه شدم با اینکه طرز فکرهامون و موقعیت هامون توی زندگی با هم متفاوت هست ولی چقدر راحت میتونیم با هم حرف بزنیم . چقدر راحت تو میتونی از خودت بگی و من چقدر راحت میتونم از خودم بگم . چقدر راحت میتونیم در کنار هم حرف بزنیم . خیلی راهنمایی ام کردی و به من نوع دیگری از نگاه کردن به این زندگی رو نشون دادی .اشتباهاتم رو یک به یک گفتی و به من ثابت کردی میشه با یک نفر مخالف بود و با درست گویی علت مخالفت رو گفت و پنجره ای رو به رویش باز کرد تا دوباره نگاهی به وضعیتی بندازه که توش هست و ببینه دیگران هم حق دارند .


راستی از سوگند چه خبر؟

والا حسنا این یکی را هم گذاشت در ردیف سوالهای بی جواب ما !
یه زنگ نمی زنه به شوهرش، حالش را بپرسه به ما هم خبر بده

آیناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 17:14

باغنچه جون موافقم درمورد زن دومی های نمیکت نشین

بهتر دیده نشن
به جان نفس دارم میگم

اشتباه کردیم نفس وهم عددی حساب کردیم که اینجوری کیفور بشه بگه بازم منو ببینین

این لغتهای اختراعیتون منو کشته !

نیمکت نشین

آیناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 17:08

غنچه جون
همون دفعه اول رفته بود بامردک خارج میگفت خانوم خانوما خبر نداشت
بلوز شلوار واسی خودش گرفته بود بهار برداشت پاره پوره کرد

غنچه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 17:05

من اگه رئیسم یک همچین پشنهادی بهم می داد
صداشو ضبط می کردم میبردم حر...ا..ست اداره یا از کار بیکار میشد یا اون سمتی که داشت تنزل پیدا میکرد
یا صدای ضبط شده شو نشون می دادم میگفتم حالا من رئیسم هر چی من میگم همون میشه وگرنه میرم صدات به همه نشون میدم
بابا این رئیس ها آبروشونو که از سر راه بر نداشتن بیارن که به خاطر یک زن خرده پا تو اداره سمت و آبرو خودشونو ببرن

غنچه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 17:01

مرمر جان
یک عده هستن جهت توجه وبلاگ زدن
از شما چه پنهون همین چند شب پیش یک عدد زن دومی نیمکت نشین پست نوشتیم بماند موجب شادی همگان شد ولی عددی نبود نباید به توان می رسوندیمش
قرار نیست هر کی بگه من زن دومم ما در موردش پست بنویسیم علی الخصوص زن دومی های نیمکت نشین را

غنچه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 16:59

آیناز جان
کی حسنا در مورد لباس ماررک دار نوشت ؟ چرا من نخواندم
از دستم رفت

غنچه؟
دیروز که خوابش را دیدی مگه لباساش مارک نبود

خوبه حالا باهاش رفت و آمد داری. از ما می پرسی

نارین چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 16:58

حرفای حسنا رو میگم

آهان!

آیناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 16:47

مادرمورد لباس حسنا هم مسخره نکردیم اونم خودش باعث شد
مگه نگفت به نظر من یا آدم لباس نگیره یا میگیره مارک باشه
این خودش باهمین جمله خودشو داره مسخره میکنه باورکنین


این داره یه جوری حسرت درونی شو ارضا میکنه بااین کلمات
با این جمله خودش داره میگه من قبلالباس مارک دارنمیپوشیدم الان دارم میپوشم

میتونست خیلی بهترهم بگه که رفتم براشون لباس گرفتم
نه اینکه بااب وتاب بگه رفتم لباس های مارک دارگرفتم براشون


بعد اونم تو حراجی
یا اینکه میگه کوفته و چه میدونم چندچیزی دیگرو ازرستوران فارس سفارش دادم
اینا شد حرف که داره مینویسه یا داره بااین حرفها میگه من زندگی درسطح بالا ومایه داری دارم همه بدونین

... چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 15:56

http://www.hamdardi.net/forum25.html

مرمر چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 15:44

یه سوال چرا همش گیر دادید به حسنا؟!! بابا اون که خودش اشتباهشو قبول داره ، یه وب دیگه هست به اسم دخترى با زندگى پنهانى که دختره پررو پررو میگه من اصلا پشیمون نیستم اینقدر وقیحه که خدا میدونه برید بخونید اونو مطمئنم میگد حسنا نسبت به این خیلى هم خوبه !!!

کسی که داره داد می زنه من اوضاعم خرابه و همه هم فهمیدن، ما دیگه چی بگیم؟

ما درباره حسنا می گیم، چون با دروغهاش چهره موجهی از خودش و ازدواج مجدد و زن دوم ارائه می کنه
چون خانم اولی را یک دیوانه روان پریش جا زده

چون یکساله که قرار بوده خونه را خالی کنه پس بده
امسال اومده به دروغ برای ما نوشته که رفتم خونه را به نام خانم اولی کردم

پریناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 15:18

غنچه جان مسخره کجا بود..
مسخره رو اونی کرده که یکسال و اندی دروغ تحویل ملت داده و قاه قاه قاه وقت تایید کامنت ها به ما ساده دل های عزیز که بدون اینکه به خودمون زحمت این رو بدیم که بدونیم بیماری همسر اول چی هست دویست تا دویست تا کامنت نفرین و آرزوی مرگ و فلان و بهمان برای یه بنده خدای دیگه تو کامنت دونیش میذاشتیم و با شدت و پشتکار با نویسنده ی داستان همدلی و به عده حتی شدید تر همذات پنداری میکردن و نویسنده هم به ریشمون میخندید که نیگا اینا رو...ماها دیگه افتاده بودیم اونطرفش..نویسنده با لبخند و یه لحن ترحم آمیز ازمون میخواست که وای نه به خانوم اول توهین نکنید..گناه داره..مریضه ..بدبخته..روان پریشه..حرجی بهش نیست...بالاخره لابد سرکار گذاشتن ملت به نویسنده ی وبلاگ حسنا حس خوبی میداده که ادامش داده دیگه..خیلی فان بوده واسش..
همسر دومی هم هست که صادقانه بنویسه..مگه همه حسنا هستن..
من تو همین کامنت پایننیم نوشتم طرف رو با ماشین زیر نگرفتی؟؟!!اینا مسخره نیست اینا واقعیته..
شماها رو نمیدونم ..آدما فرق میکنن...اما من اگه یه یارویی بلند شه بیاد بهم یگه خانوم فلانی دوستم امده بود دنیال یه کیس بود برای ازدواج با زنش هیچ مشکلی نداره به جز 6 شما حاضری مشکلش رو رفع کنی؟؟(نوشته های خود حسنا)
با ماشین که از روش رد بشم که هیچ دنده عقبم میگیرم که قشنگ خاطر جمع شم که منهدم شده..

یعنی بیشترین آلرژی را توی وبلاگ حسنا، من به این جمله داشتم

خواهش می کنم به خانم اولی توهین نکنید
خواهش می کنم اینطور در موردش نگید

منظورش این بود که من خودم از خجالتش در می آم، شما زحمت نکشید

خاتون چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 14:48

یزدانی این اسم وبلاگ گفتن تبلیغی برای اون وبلاگ نیست
فقط برای شناخت بیشتر حسناست
البته حسنا میتونه بگه با موبایلم اومدم چک کردم و برای دوستم کامنت گداشتم و بقیه وبلاگا رو هم میخونم اما فرصت تایید کامنت نداشتم

غنچه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 14:07

حسنا ما مسخره کردیم ؟
حرفای خودش می نویسیم و نقد می کنیم
حسنا خودش با نوشته های خودش این ابهام در همه به وجود آورده

یزدانی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 14:02

بانویی
اسمش رو بگم؟

می گفتی.
مگه اشکالی داره؟

غنچه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:56

ولی از چیز هایی که حسنا در مورد رابطه عفیفه می نویسه
احساس می کنم تا حالا ازدواج نکرده و این رابطه در چارچوب ازدواج نداشته

چون هر آدم متاهلی نمی دونه قبل از ازدواج یک هیجان خاصی داره
ماه های اول ازدواج کم تر میشه
ساا به سال از اون هیجان اولیه خیلی کمتر میشه مگر اینکه زن و شوهری که با هم ازدواج کردن ارزش های مشترک زیادی با هم داشته باشند تا بتونن سال ها با عشق و محبت کنار هم باشن و بهم آرامش بدن

ولی زن و مردی که به خاطر رابطه عقیقه ازدواج کرده باشن نه تنها خیلی زود آتش این هیجان میخوابه وقتی که وارد زندگی میشن زندیگی روتین زن وشوهر شروع میشه دیگه به عنوان یک انسان با هم زندگی می کنند ته دو تا عاشق و معشوق انتظارات خفته هر کدوم پیدا میشه هیجاتان ناشی از اوایل ازدواج از بین میره همیشه از قدیم به ما به دختر ها گفته اند لازمه ادامه زندگی و حفظ زندگی زناشویی عشق نیست

مگه یک زن چقدر میتونه برای یک مردجذابیت داشته باشه ؟
تموم میشه

اونچیزی که یک زندگی حفظ می کنه تعهد مسئولیت پذیری اتعطاف پذیر بودن بخشنده بودن تحمل اشتباهات همدیگر تشویق همدیگر حسن تفاهم به ارزش های مشترک و باور های مشترک ( نه تفاهم تو رابطه عفیفه تموم میشه این تفاهم به سرعت )

خاتون چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:53

خوب یزدانی وبلاگ کدوم دوستش؟

یزدانی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:50

سه نقطه عزیز
کسی خود حسنا رو مسخره نکرده
شخصیت حسنا متعفنه و خودش اسبابش رو فراهم میکنه
گلپر جون تو یکی از وبلاگهای دوستانش دیدم
یعنی انگشت به دهان موندم
رفتم سراغ وبلاگ خودش دیدم هیچی آپ نکرده کامنت هم تایید نشده
حسنا داشت به مغزش استراحت میداد

خیلی برام جالبه که دائم می گه خانم اولی چرا آرامش نداره.

تصورش هم برام وحشتناکه!
شوهرت تو و دخترت را بذاره خونه و با زن جدیدش بره مسافرت !!

گلریز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:45

عفیفه همچین اولش گفت من میخوام منطقی جواب بدم من گفتم الان جی میخواد بگه. هی خوندم دیدم خدایا بیخود نیست که حسنا همچین طرفدارهایی داره. مغزشون در همین حد گنجایش داره. جوووووون عفیفه دیگه بیشتر از این خودتو ضایع نکن. ابروی هرچی زن وبلاگ نویس بردی.

... چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:42

یک خواننده
سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:05
بانو خانم

از وبلاگ خوبت که چشم و گوش ما را باز کرد ممنون.
شما با بررسی مطالب حسنا دروغ بودن حرفهاش را نشون می دید. مثلا این که گفتید موضوع پس گرفتن خانه برای یک سال پیش بوده من اصلا نمی دانستم. وقتی برگ سی و پنجم را خواندم که حسنا گفت فکر اسباب کشی و تصور خانه خالی حالم را گرفت و ... تازه فهمیدم که شما چقدر نگاه تیز و دقیقی دارید.

واقعا احسنت !

اما دوستان شما در کامنتها از موضوع حارج شده و به جای صحبت با استدلال و نقد مطالب، حسنا را به تمسخر می گیرند. از قیافه تا لباس تا زندگی یا ....



چه عجب یکی بالاخره حرف منو تایید کرد

من هم تایید شما را تایید می کنم که گاهی از مسیر اصلی خارج می شیم.

پیش می آد

گلپر چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:41

یزدانی کجا کامنت گذاشته ؟

یزدانی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:37

شادی جوننننننننننننننمممم
تو که عشقمی با هر سنی
اون عفیفه خیلی ادعا داشت که من با این سن بلت نیستم 6 چیه ...(زبونم رو گاز گرفتم برای حرف بد)
و دیگه اینکه
حسنا جایی نرفته بود که حالا برگشته باشه
یه سوتی هایی میده در حد چی
تو این مدت قشنگ نشست دروغهاش رو حساب کتاب کرد و برنامه ریزی و روی ورق تنظیم کرد مبادا مچ گیری بشه
حسنا به جون نفس ت بد تابلویی
از نظر بچه ها تو خیلی مکاری اما از نظر من تو یه احمقی
وقتی مسافرت میری و نیستی و کامنت ها رو جواب نمیدی تا نشون بدی نیستی لااقل تو وبلاگ دیگران هم کامنت نزار باورمون بشه

غنچه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:37

دوستی که برای دوستش زن دوم صیغه یا هر چیز دیگه جور کنه
خودشم از اون قماش به قول عفیفه جان این کاره است
احتمالن مریم جون زن صیغه آقای رئیس

مردهای هر...زه که نگاه هاشونم کثیف وقتی مردی به زنش خیانت کنه و قدر ندونه می خوای برای کارگر ج.ن . س . ی که استخدام کرده آخر ماه پول به حسابش واریز می کنه وفادار باشه و نگاه هر...زه و کثیف به زن های دیگه نداشته باشه

وقتی یک بار گناه کردی دفعه دوم خیلی راحت تر گناه می کنی
وقتی به زنت خیانت کردی که بهش متعهد بودی و با هم یک زندگی ساختید می خوای به زنی که برای خدمات عفیفه حقوق میگیره وفادار باشه

مرد یک جای دیگه داره سر و گوشش می جنبه حسنا توهم زده طبق معمول پیش من
خانم اولی شاید از ترس هر....زه بازی های شوهرش میترسه باهاش باشه یک وقت خدایی نگرده بیماری بگیره
دیگه انقدر هر....زه گیش گوش فلک کور کرده از خونه انداختش بیرون

خبر چینی های بعدش را بگو.

مریم جون گفته خانوم اولی بهار را تحریک می کنه و از طریق بهار خواسته هاش را به همسر تحمیل می کنه. اون به بهار یاد میده که تو (حسنا ) را اذیت کنه و ....

آدم دو تا دوست خانوادگی و 20-30 ساله مثل مریم جون داشته باشه، تا دو سه نسل بعدش نیاز به دشمن نداره

گلپر چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:17

کامنتهای برگ سی و چهار این خانم رهگذر که گویا جوان هستند و نامزد دارند عجب نفهم خفنیه !!

درباره زن دوم و سوم و چهارم نظرات بسیار فرهیخته واری داره! کسی می دونه مدرکش را از کدام دانشگاه گرفته

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:16

یه چیزی میگم حسنا جون امیدوارم فکرت ناراحت نشه.ولی اصلا خوب نیست که شوھرت دروغ میگه یا
می پیچونه!اگه ادم صادق باشه خیلی بھتره!اگه دقت کنی تخم دل چرکینی ھم از اون جایی شروع شد
که بدون اطلاع خانوم اولی عقدت کرد و ھیچی به اون بنده خدا نگفت!این مسئله داره مشکلات رو حاد
میکنه!
پاسخ:سلام عاطفه جون ممنون ازت وقتی میگفت خونه نیا خونه حسنا نرو و فقط برو خونه مامانت یا برادر شوھر باید چیکار میکرد ؟برادر شوھر که یک دوست دختر ھم داره که مرتب میاد خونه اش .برادر شوھر میگفت اشکال نداره و ناراحت ھستی میگم نیاد ولی ھمسر سختش بود . خونه مامانش ھم خواھر شوھر بود رفت و آمد داشتن یا فامیلھا میومدن بد بود که تنھا اونجا باشه . نمیتونست بره
ھتل یا برای خودش یک خونه دیگه بگیره.
اون داره می گه خوب نیست مردک دروغ بگه این اینطوری جواب می ده. حالا تا اینجای داستان مردک اولین بارش نیست که دروغ گفته و البته حسنا با این خصلت زشت مردک اصلا مشکلی نداره چون خودش هم ی دروغگویه حرفه ای هست. اصلا اگه دروغ نگه که زندگی حسنا نمی چرخه پس با این قسمت مشکلی نداره. فقط کاش می شد مردک 3 شب بیاد پیش حسنا مشکل اصلی همینه.

جدی این کامنت را اینطور جواب داده؟
الان ربط این جواب به دروغگویی مردک چیه؟

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 13:04

کامنت برگ 44: 21/6/91
"سلام حسنا جون از نوشتنت خوشم میاد ھم کامل مینویسی ھم عامیانه که ھضمش اسونه امیدوارم
بتونم تا اخر دنبال کنم وبفھمم اخرش چی میشه"

خدا را شکر که هضمش آسونه واسشو.

واسه من که هضم این همه دروغ و چاخان و مکر و فریب خیلی سخته

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:45

کامنت برگ 44: 21/6/91
"پاسخ:عزیزم ھمسر در کل دوست نداره من اینور اونور برم و دلش میخواد صاف برم سر کار صاف برم
خونه و یا اگر میرم تنھا نباشم که لولو منو نخوره"
ولی وقتی پای خانم اولی وسط باشه مردک حسنا رو حتی نصفه شب تنها می فرسته لابی .

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:37

کامنت برگ 44: 21/6/91
پاسخ:بانو جون در این مورد خاص که میگفت ھمسر خونه نیاد ،فکر میکنم خانوم اولی باید متوجه تبعات
کارش بشه . نمیشه که ھر تصمیمی بگیره به عاقبتش فکر نکنه و نخواد مسئولیت اشتباھی که از طرف
خودش بوده بپذیره . ھمسر بار اول ھمین رو گفت که میرم خونه حسنا . خانوم اولی قیامت به پا کرد و
پای بابا مامان من رو وسط کشید و دارو خورد و تھدید به خودکشی کرد و دعوا و قھر به راه انداخت و
شکوند و ...... . ھمسر چه کاری میکرد ؟ گفت ناراحتی بیام خونه گفت نه بیا اینجا نه خونه حسنا .
ھمسر باید میگفت خودت رو بکش من میرم خونه حسنا ؟ چند بار باید بھش میگفت که لج نکنه بذاره بره
خونه ؟ چند بار باید دیگران میگفتن ؟ حتی بھار چندین بار به مامانش گفته بود بذار بابا بیاد خونه قبول نکرد
گفت نمیخوام بره خونه مامانش یا برادرش . ھمسر ھم توی شرایطی نبود اونجا راحت باشه . چیکار باید
میکرد . میرفت ھتل؟
ساره: امسال هم همون برنامه س. خانم اولی اجازه نمی ده مردک بره خونه ش.

اجازه نمی داد پیش حسنا هم بره.
بعد کامنتت گذارهاش براش کامنت می ذاشتن می گفتن آخه اونجا خونه خانم اولی است دوست نداره بیاد

واقعا یک زن چقدر می تونه ساده باشه که این استدلالش و فکرش در مورد یک مرد خیانت کار کثیف باشه؟
خدایا این کامنترهای حسنا را یه عقلی بده !

ساره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:29

کامنت برگ 44: 22/6/91
"من تھران فامیل و آشنا زیاد دارم ولی متاسفانه نمیتونم رفت و آمد کنم چون معلوم میشه که ھمسر نیست ھمیشه ھم ھمه گله دارن که چرا پیش ما نمیای و احتمالا انتظار دارن من ھم دعوت کنم که نمیتونم.

به فامیلم گفتم که زنش را طلاق نداده و من بهتون دروغ گفته بودم.

هم دروغ گفتن من براشون خیلی عادی بود
هم زن دوم شدنم اصلا غیر عادی نبود

آسمون هم به زمین نرسید. شما ها عجیبید که دروغگو ندید. تو فامیلتون زن دوم ندارید.

اینقدر هم در مورد من حرف بی خود نزنید

شهره چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:05

پریناز جان کاملا با خیالی بودن کاراکتر آقای همکار و مریم جون موافقم چون اصلا با عقل جور نیست دوست خانوادگی یه خانواده ای باشی بعد بری برای مرد اون خانواده دنبال زن دوم باشی حتی اگر زن اون آقا خودش هم رضایت داده باشه ولی هر آدم کودنی هم این رو میدونه که همچین کاری درست نیست و فردا روز ممکنه اختلافات اون خانواده بالا بگیره و همه کاسه کوزه ها سر تو بشکنه.در همچین اتفاقی معمولا افراد هردو طرف رو از این کار منصرف میکنند و نهایتا هم اگر ببینند به حرفشون گوش نمیدن خودشون رو کنار میکشند نه اینکه راه بیفتن دنبال زن پیدا کردن برای شوهر دوستشون.
تازه زن آقاهه چهار ماه هم بی خبر باشه بعدشم فهمید غش و ضعف کنه.خب معلومه اینطوری میاد سراغ تو میگه و هزار جور حرف بهت میزنه.هیچ آدمی همچین کاری نمیکنه که مسئولیت اختلافات یه زن و شوهر و از هم پاشیدن زندگیشون به گردنش بیفته.

آقای همکار ممکنه یکی از دوستان همسر باشه که خودش زن دوم داره و بهمین دلیل با حسنا و همسرش هم رابطه خانوادگی دارند چون نوع زندگیشون شبیه همه.بعد حسنا بهمون دلیلی که پریناز گفت که میخواست بگه آشناییش با همسر با واسطه بوده این داستان رو سر هم کرد و اینجوری این دوتا کاراکتر رو معرفی کرد.

حسنا کارمند نیست چون اصلا طرز زندگیش با کارمندی جور نیست و این داستان شاغل بودن و خونه و ماشین داشتن هم برای اینه که بگه نیاز مالی نداره و بخاطر مسائل مالی زن یه مرد متاهل نشده وگرنه حتی اگر قبلا شغلی داشته که بواسطه اون با همسرش آشنا شده الان دیگه کار نمیکنه.چون امکان نداره شاغل باشی ولی بتونی روزی صدتا کامنت بلندبالا جواب بدی حتی تو اداره دولتی.تازه اونم با لپ تاپ شخصیت که کاملا نشون دهنده شخصی بودن کار و انجام ندادن کار اداره هست.دیگه هرچقدر هم اداره های دولتی کویت باشند در این حد نیستند که بری بشینی با لپ تاپت کامنت جواب بدی.

بنظر من تنها چیزی که از بین نوشته های حسنا راسته اینه که زن دوم یه مرد میانسال پولداره.بقیه چیزها همه اش دروغه و با تناقضات میشه به نکات درست رسید.

گلپر چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:45

حسنا شوهرش نمرده. طلاق گرفته. طلاق گرفته. مگه می شه شوهر بمیره و حقوق و بیمه و ... را نگیری. نیازی به دادگاه و دعوا هم نیست. قانون خیلی صریح و مستقیم پول را می ریزه به حساب وراث.

سر ده تومن پول پیش خونه دعوا کنی از اونطرف حقوق را که ماهانه می آد به حسابت بری ببخشی؟ مهریه ات را بری ببخشی؟ می گه قسطهامون از حقوق بابا کم می شد چون بابا ضامن بود. چرا سهم خودت را از ماترک پسرک نگرفتی؟ هیچ جوری با عقل ما و رفتارهای کنونی حسنا جور در نمی آد.

الان که می بینم در پست 35 غیرمستقیم گفتی که نگران خالی کردن خونه هستی و امسال با یه قصه ساختگی خونه را خالی کردی می فهمم که چقدر دروغ به خوردمون دادی. مرگ پسرک جوکی بیش نیست. اومدی تهران دیدی چه امکاناتی پیش روت هست ( از نظر خودفروشی و درآمد زایی) سرناسازگاری گذاشتی و طلاق گرفتی. پول پیش که به نامت بوده بالا کشیده. مهریه را هم بخشیدی که طلاقت بده بری پی کاسبیت

لامصب بازار هم کساده!

مشتری بهت خورده آس و پاس !

پریناز چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:45

من الان داشتم به این قضیه فکر میکردم دیدم یه جورایی این قضیه ی آقای همکار و مریم جون هم میلنگه..البته همچین بعید هم نیست چون زمانی که اصل داستان یعنی بیماری همسر اول و خواستگاری کردن همسر اول دروغه..دروغ های دیگه هم در خلال داستان خیلی دور از ذهن نیست..به نظرم یکی دیگه از دروغ های حسنا همین ساختن کاراکتر خیالی آقای همکار و مریم جون باشه..هیچ رقمه تو کتم نمیره..فردی توی یک اداره ی دولتی کار میکنه ..زئیس این فرد توی این اداره ی دولتی یه دوستی داره.. دوسته به رئیسه میگه: فلانی من با زنم هیچ مشکلی ندارم فقط مشکل 6 داریم ببین میتونی برام حل و فضلش کنی؟؟!!..رئیسه هم میگه: آره همین خانوم حسنا حسناییان هست که همکارمونه ..همین اتاق بغلی..برو بهش بگو
جوک نیست؟؟یعنی چی؟؟!! به فرض راست بودن این قضیه..حسنا جان طرف رو با ماشین زیر نگرفتی؟؟!!..یعنی چی که منو معرفی کرد؟؟!!یه مقداری خودت به عمق قضیه فکر کن..زشت نیست به نظرت؟؟

راستش فکر نمیکنم آقای همکار و مریم جونی وجود داشته باشن..علت ساخت کاراکترشونم اینه که برای نحوه ی آشنایی با همسرش احتیاج به یه واسطه داشت تا خودش رو از باقی دومی ها متمایز کنه چون دروغ شاخداری به عنوان خواستگاری همسر اول رو پرونده بود وسط داستان ..ملت هم که قضیه ی خواستگاری و بیماری همسر اول رو باور کرده بودن دیگه و در ادامه مریم جون و آقای همکاری ساخته شدن که هر جای داستان کم میاره بپرن وسط..
واقعیتش من فکر نمیکنم که حسنا شاغل باشه یا حداقل قضیه اونطوری که میگه باشه..حرفاش خیلی فضاییه..دایورت کردن خط غیر مستقیم اداره ی دولتی روی گوشیش..هلک هلک کشیدن هر روزه ی لپ تاپ به همون اداره ی کذایی برای پاسخ دادن به دویست تا کامنت و در روز...وبلاگ نویسی و کامنت بازی با فلان قدر وبلاگ اونهم با کامنت های طولانی و چند صفحه ای حسنا...همیشه به مرخصی...و خیلی سوتی های دیگه.

اگر خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم و فرض کنیم که طرف حداقل راجع به همسر دوم بودنش دروغ بافی نکرده.. فکر می کنم حسنا احتمالا توی یه شرکتی چیزی کار میکرده قبلا..یعنی زمان آشنایی با مردک.. که مردک هم همونجا بوده..باهم آشنا میشن و چند وقتی هم پنهانی رابطه داشتن تا اینکه همسر اول متوجه میشه و خب اون داستان ها پیش میاد که راهی بیمارستان میشه و آفیس و خونه رو طلب میکنه و مابقی قضایا
به هر حال کسی که اصل داستانش دروغه چه طور ممکنه باقی داستانش درست و درمان باشه؟؟!!!!!..خودش هم بخواد نمیتونه چون سنگ اول این داستان با دروغ گذاشته شده..
کسی که بنا رو به دروغگویی گذاشته تا تهش هم با دروغگویی پیش میره..

ایشون آقای همه کار هستند.
توی داستان خانم حسنا حسناییان هر جا گیر می کنه، همه کار وارد می شه قصه را ردیف میکنه.

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 11:04

بهع عفیفه که 6 نمیدونه چی هست؟!

بعد 4 تا زاییدن و ادعای باکر گی؟؟!!

موفرفری چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 10:47

سلام بانو جان، کم مینویسم ولی هر روز میام اینجا.
عفیفه گفته بود واژه رابطه عفیفه (به لطف و یاد تو عفیفه جان تغییریافت ) را در وبلاگ بانو شنیده یا دیده و هیچ ایدیایی از آن نداشته، آنوقت در جواب شادی جان حرف از خواندن مطالب پ-ور-نو مانند میزنه، والله من که فکر کنم از همه اینجا بزرگتر باشم یعنی از شادی جان که بزرگترم پس از همه بزرگترم تا الان فکر میکردم این "پ" منحوس تماشاییه فقط نه خواندنی و شما ثابت کردی "پ" میدونی چیه، مدلهای مختلفش را هم آشنایی داری، ووووووولی رابطه عفیفه چیه ، من کیم!!
شما هم ماشااله عصبانی جواب میدادی نمیدونستی دآری چی میگی، سعی کن آرام و با کنترل جواب بدی که خودت را خرابتر نکنی.

نگار چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 08:57

دوستان لطف کنید از اینجا بعنوان چت روم یا تاپیک های نی نی سایت یا دیگر فرومها استفاده نکنید تا برای بقیه خواننده ها کسالت بار نباشه.بهتره درباره اصل موضوع صحبت کنیم

موافقم نگار جان.
قرار شد با اجازه دوستان، اگر هم حال و احوالی صورت می گیره، بعدش پاک کنم

بهار چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 07:06

دیدین مریم جون هم دیگه ادم حسابش نمی کنه چند وقته که نه محلش میزاره نه تو خونشون راهش میدن!!!

هر چند وقت یکبار نقش یکی پررنگ می شه.
فعلا ایشون نقشی ندارند. داستان بدون ایشون هم پیش می ره

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 04:12

خیلی‌ از بازدید‌ها وبلاگ من از شما هست،

من "زن دوم" هستم، من حسنا نمیشناختم، یک چیزهای خوندم، نمیدونم به شخص چی‌ بگم، فقط می‌دونم این مدل زندگی‌ به جای کشیده نمی‌شه،

ماشاله زن دوم زیاد هست. کدوم زن دومی؟

نارین چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 02:39

سلام
چه تغییرات فاحشی

کجا؟
تغییر چی؟

نقطه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 01:57

فقط خوندن "درباره من" وبلاگ حسنا برای هر آدم عاقلی کافی بود که متوجه بشه با یه داستان تخیلی
طرفه...بیچاره دومی ها که کسی رو توی دستشون دارن که هرجور شده میخواد از بقیه ی دومی ها جدا
بشه والقا کنه من شبیه اینا نیستم...خودتی حسنا..خانوم اول نه بیماره نه مشکلی داره تو مشکل داری
که به خاطر پول با مرد متاهل رابطه ی پنهانی داشتی و همه جوره بهش حال دادی که بیاد عقدت
کنه...تویی که مشکل داری نه اون بنده ی خدا...اونقدر پستی که حتی میخوای سر همین خواننده های
ساده دل مجازی رو هم کلاه بذاری..خانوم حسنا از تو خیلی زرنگتراش با کله زمین خوردن...بار کج به
مقصد نمیرسه هرچقدر که طرف به زعم خودش زرنگ باشه..چرااینهمه دنبال تایید بقیه هستی؟ اتفاقا من
پشت نوشته های حسنا زنی رو میبینم که تشنه ی تاییده اونقدرکه از خودشم دور شده..اگر معتقدی که
راهی که رفتی درسته پس چرا دنبال تایید دیگرانی؟ به دروغ گفتی علنی بودی که حساب خودت رو از
بقیه ی دومی ها جدا کنی و تایید بشی و ماچ و بغل از مامانای نی نی سایت بگیری...یعنی اینهمه از
خودت بیزاری که همه ی تلاشت رو میکنی که از خودت تصویری غیر از اونچه هستی بسازی؟؟؟
راستی، برای خانوم سوگند همسران اول، یاد یکی از دیالوگای فیلم پدر افتادم که توی یه سکانسش به
بچهه میگفت...بچه جان هرچی تا حالا یادت دادنو بذار کنار...فقط یه گناه وجود داره اونم دزدیه...وقتی
مردی رو بکشی یه زندگی رو میدزدی..حق همسرش رو از داشتن شوهر میدزدی...وقتی دروغ میگی
حق کسی رو از دانستن حقیقت میدزدی و وقتی تقلب میکنی حق رو از انصاف میدزدی... من خیلی از
لحاظ سنی از شما کوچیکترم خانوم سوگند..امیدوار بودم تجربتون از زندگی باعث بشه هیچ وقت وارد
بازی های کثیف و فریب دادن خواننده هاتون نشید..اما اشتباه میکردم..تقلب..فریبکاری و عدم صداقت با
خواننده هایی که یکسال توسط دوست شما فریب خوردن چیز کمی نیست..احساسات ما از سر راه
نیومده که هرکس باهاش بازی کنه
برای من گنجوندن آدم ها توی دایره ی دوستی هام یلخی و گله ای نیست..معیار داره..تعریف
داره..کسی رو به اشتباه وارد این دایره بکنم خیلی راحت کنارش میذارم و کلمه ی دوست رو از روش
برمیدارم...من نمیتونم یکی مثل خفاش شب رو دوست صدا بزنم حتی اگر این خفاش شب بر فرض مثال
فلان هم کلاسی دانشگاه من باشه که بهمان روز بهم جزوه داده و احترام من رو هم نگه میداره(گفته
بودی حسنا دوستته چون احترام شما رو نگه داشته) یعنی دیگه برام اهمیتی نداشته باشه که هم
کلاسی من شب ها ملت رو سلاخی میکنه..گور بابای بقیه..یعنی همین که به من آزاری نمیرسونه
کافییه و لایق کلمه ی دوست؟؟همین که احترام من رو نگه میداره و من رو تکه تکه نمیکنه لایق کلمه ی
دوسته؟؟؟؟؟؟..نمیتونم دوست صداش کنم حتی اگر دستگیر بشه و بعد از دستگیری به گناهش معترف
باشه و اظهار ندامت کنه و من براش کف بزنم که عیبی نداره ملتو سلاخی کرده به جاش نادمه..دوستمه
چند نفرم کشته که کشته به جاش احترام منو نگه داشته بهم جزوه داده..
خانوم سوگند من نمیتونم حسنا رو دوست صدا بزنم چون ما خواننده های ساده دل رو حدودا یک سال و
اندی سر کار گذاشته بود و بهمون دروغ تحویل میداد و ماچ و بوسه میگرفت و راهکار میخواست و
احساسات ما خواننده هاش رو به بازی میگرفت(و هنوز هم میگیره) و ما ساده دل های عزیز هم کامنت
های چند صفحه ای براش مینوشتیم و راه و چاه نشونش میدادیم در حالیکه میتونست سر در اون وبلاگش
بنویسه این یک داستان است تا ما هم بفهمیم که با یک رمان طرف هستیم و یا واقعیت زندگیش رو
بنویسه..همون واقعیتی که شما سوگند عزیز یکسال ازش اطلاع داشتی و فلان قدر خواننده ی حسنا به
یک طرفت هم نبود و سکوت کردی و ماچ و بغل با حسنا رد و بدل کردی و به ریش ما خواننده های ساده
دل خندیدی...همون واقعیتی که یکسال میدونستی که حسنا دروغ میگه و هرگز علنی نبوده و چند وقت
با این مردک که الان همسرشه پنهانی رابطه داشته و ماجرای بیماری خانوم اول دروغ بوده و حسنای
عزیز هم بعد از چند وقت مردک رو راضی به عقد کرده و تا شش ماه بعد از عقد هم باز پنهانی بوده
زندگی واقعی اونقدر دغدغه داره که وقتی برای راهکار دادن به دروغ های این و اون نداشته
باشم..سوگند عزیز گفتی حسنا دوست شماست چون نظرات شما رو با احترام می پذیرفته و قبول
داشته وبه قول خودش از شما یاد میگرفته.....پس دست مریزاد خانوم سوگند..ماحصل ماه ها لا/س زدن
و ماچ و بغل با حسنا این شده که به لطف راهکارهای شما دروغگوی قصه کم کم داره صاحبخونه میشه و
بنای بچه دار شدن گذاشته..که نه تنها ندامتی نیست که همینطور هم ادامه بده از خواننده هاش هم
طلبکار میشه...دست مریزاد به این همه ندامت و پشیمانی خانوم حسنا از آوار شدن روی زندگی یک
همجنس خودش..و در آخر اثبات دروغگویی حسنا نیازی به جلو انداختن لیلی و اوی سبز و اوی زرد و اوی
آبی و اوی لاجوردی نداره خانوم...اشاره به ستار العیوب بودن خداوند هم برای ماست مالی قضیه و آی
من نام نمببرم و نام نمیبرم هم خیلی نخ نما شده که اگر بخوایم از لحاظ دینی هم بگیم..سکوت در برابر
دروغگو اگر منجر به مفسده ای شود جایز نیست.

نسیم سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:57

deli ٤:٠٩ ‎ق.ظ - دوشنبه، ٢٠ آذر ۱۳٩۱فشار روی شوهرته که تو رو طلاق بده اما اون این کارو نکرده این خودش یعنی این که خیلی دوست داره .تو دیگه نباید حرف طلاقو بزنی
پاسخ: دلی جون شاید هم احمق تر از من پیدا نکرده

جواب: دلی جان دیدی 2 سال سر کار بودی این زنگ 4 چنگولی چسبیده است و تمام این چیزهایی که می نویسد برای جلب حس ترحم و دریافت راه حل برای آویزان ماندن بیشتر تو این خانه زندگی هست. حسنا آدمها هر 5 سال عوض می شوند صبر کن ببین این تکانه تغییر همسر چطور تا آخر سال 95 تو را از این زندگی بیرون می اندازد

نسیم سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:47

۱:٤٩ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٢٦ بهمن ۱۳٩۱میاین یه زندگی دیگه رو خراب میکنین بعد با افتخار مینویسین زن دوم هستین؟
اگه همون موقعی که پسرک زنده بود بعد چند سال به هر دلیلی می رفت یه زن دیگه می گرفت چه حالی داشتی
نکنید این کارو
با زندگی بقیه زنها بازی نکنید
پاسخ: عزیز من شما که معلومه همه وبلاگ رو خوندی و تو برگ اول کامنت گذاشتی چرا اینطور قضاوت میکنی؟ من اومدم زندگی خراب کردم ؟ چقدر توضیح بدم که اینطور نیست و نبوده .من کی به زن دوم بودن خودم افتخار کردم ؟ به خدا متوجه نمیشم دلیل اینهمه جبهه گیری بیمورد چی میتونه باشه . اگر پسرک خدا بیامرز میرفت زن میگرفت من خیلی ناراحت میشدم و اصلا تو اون زندگی نمیموندم . اگر هم خودم با دست خودم زنش میدادم و اجازه میدادم بره زن بگیره تبعات اشتباه خودم رو تا آخر قبول میکردم . اگر هم نمیتونستم قبول کنم باز تو اون زندگی نمیموندم
جواب : عجب رویی دارد این حسنا دروغگو رفته 4 ماه با شوهر مردم حالی به حولی. زن اول بعد از 4 ماه موضوع را فهمیده است کارش به بیمارستان رسیده است و پس گرفتن اموالشان دو سال طول کشید.
حسنا چی فکر می کردی چی شد اول وبلاگ نویسی فکر می کردی خانم اولی خسته می شود و میدان را برای تو خالی می کند خواب دیدی خیر باشد هر ادایی که برای مردهای ابله در آوردی و سرشان کلاه گذاشتی در مورد خانم اولی کارساز نیست. کاسه کوزه ات را جمع کن و اگر نه خانم اولی شغل بیزینست تو تهران را برای اقوام مازندارنی ات توضیح دهد؟

مینو سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:39

راحله جان من دقیقا با حرفات موافقم...
یاد گرفتم روی هیچ کس نظر قطعی ندم که آدم خوبیه و این کاره نیست! از آدمیزاد چیزهایی دیدم که روانم نابود شده. دقیقا از همون آدم هایی که انتظار نداشتم.

راحله سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:33

یاسمین جان خیلی از کسایی که خیانت دیدند به نظر خودشان همسرشان مرد آنکاره نبوده است. باید صبر کرد دید چطوری آوار ظلمی که امثال عفیفه ازش حمایت می کنند رو سر آنها هم خراب می شود.
عفیفه روزی که این بلا سرت آمد اسمم یادت باشد. دیر و زود دازد اما سوخت و سوز ندارد.

انشاله که همچین اتفاقی نیفته. دو تا زن و یک مرد دیگه و چند بچه درگیر این اشتباه نشن. ولی عفیفه خانم خیلی بی انصافی کردند در مورد ما !

یاسمین سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:17

سلام بچه ها، خیلى ممنونم از همتون ، غنچه جون منم خوب درکت میکنم ، میدونم تمام کسانى که میان اینجا حتى اگر خودشون هم این تجربه تلخ رو نداشته باشند ولى به اون سطح از کمال و شعور رسیدند که این عمل زشت رو زیر سوال ببرند.
عفیفه خانم که براى حسنا کامنت میگذارى و اون رو زنى با شعور و فهمیده خطاب میکنى ، واقعا برات متاسفم ، ما رو زخم خورده اجتماع خطاب میکنى ، بله امثال من زخم خورده ایم از زنهاى خودخواهى مثل حسنا ، 
از  قوا/ نین کشورم که  رسما اجازه خیانت رو به مردان کشورم میده ،
  من زخم خورده ام از خودخواهیهاى یک همجنس ، 
من زخم خورده ام از  اشتباهات پدر تحصیلکرده ام ،
 من زخم خورده ام از قوا/ نینى که از مادرم هیچ حمایتى نکرد 
من زخم خورده ام از زنان متاهلى مثل تو که در حین ناباورى از ظلمى به این اشکارى دفاع میکنند

یک خواننده سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:05

بانو خانم

از وبلاگ خوبت که چشم و گوش ما را باز کرد ممنون.
شما با بررسی مطالب حسنا دروغ بودن حرفهاش را نشون می دید. مثلا این که گفتید موضوع پس گرفتن خانه برای یک سال پیش بوده من اصلا نمی دانستم. وقتی برگ سی و پنجم را خواندم که حسنا گفت فکر اسباب کشی و تصور خانه خالی حالم را گرفت و ... تازه فهمیدم که شما چقدر نگاه تیز و دقیقی دارید.

واقعا احسنت !

اما دوستان شما در کامنتها از موضوع حارج شده و به جای صحبت با استدلال و نقد مطالب، حسنا را به تمسخر می گیرند. از قیافه تا لباس تا زندگی یا ....

درسته، گاهی اتفاقی که شما می گید می افته. امیدوارم دوستان بیشتر رعایت کنند.
ممنون

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:02

من باید برم بچه ها
اگه فرصت کردم شب دوباره میام

من فکر می کنم همونطور که اگه بچه یک خانواده نااهل از آب دربیاد و نتونه راه درستو از نادرست تشخیص بده، پدرو مادر مقصر هستن که کوتاهی کردن
درمورد جامعه هم همینطوره، اگه عضوی از این جامعه می تونه بشه زن دوم و یا معشوقه یک زن متاهل، می تونه به قول آیناز هم در حق خودش و هم در حق یک زن دیگه و بچه هاش ظلم کنه، کوتاهی از اون جامعه است که به اندازه کافی به افراد توجه نکرده، به فکر نیازهاشون نبوده و بهشون آموزش نداده
می دونم این بحث خیلی مفصله، مخصوصا وقتی درمورد کشور خودمون حرف می زنیم که به دلایلی چندهمسری قانونی شناخته می شه

فقط می خوام بگم به نظر من زنهای دوم درعین حال که گناهکارن، خودشون هم قربانی ان

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 23:02

مرسی شادی جون دیگه کشون کشون اوردمش بیرون ازحموم
داره شیر میخوره

قابل ترحم بخاطر اینکه دیگران به خاک سیاه نشوند؟
شادی جون من ازاین جورادما متنفرم هیچ وقت هم واسش دلسوزی نمیکنم
چون نمونه جلادش وتو یکی ازبستگانمون داشتیم

که رفت اویزون زندگی دیگران شد باعث شداون مردک هوس باز زن 42سالشه طلاق بده بعد خودش بشه زن اون مردک خودش 32سالشه بچه های خودشوگذاشته
پیش مادرش رفته بچه های مردک وداره بزرگ میکنه ادم به این بشرچی بگه واسی چی رفتی اینکاروکردی بچه های خودتواسیر کردی بچه های یه خانواده ی دیگر اسیر کردی که خودتو اون مردک ه/وس/ باز.ه ازچی سیر کنی ازه.و.س

هروقت کسی داره ازش حرف میزنه من نمیتونه تحمل کنم بدون اینکه رو رفتارم کنترل داشته باشم باصدای بلند میخوام که ازش حرف نزنن

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:48

آیناز جون

دختر گلتو ببوس

همین که این آدمها نه به خودشون رحم می کنن و نه به همجنس خودشون، قابل ترحمن دیگه، نیستن؟

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:46

بی نام توهمو باهوشه نیستی ؟

ما غیبت نمیکنیم که باهوش حسنا میتونه بیاد بخونه
چون حسنا اینا رو تایید نمیکنه ما هم اینجا جمع شدیم

ومطمئنن میخونه که جوابشو تو پیست هاش میده

متوجه شدی باهوش

الهه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:44

خواهش میکنم غنچه جان..
این حسنا نشسته تو خونه داره تند تند تایپ میکن و یه پست آنچنانی خواهد زد از خوشحالی و عشق و حالش اونور اب! از اینکه ایندفعه مثل لیدی باهاش رفتار شده نه تو لابی و ..! و احتمالا چند تا تصمیم بزرگ مالی به نفع حسنا همونجا تو (خارج از کشور !!) با همسر گرفته و همسر خواسته خونه و ماشین و مهریه..... رو همچین قلنبه یهو واسش حساب کنه!
تقصیر ماست دیگه اینقدر گفتیم مردک آس و پاس شده که ایندفعه میآد هر جور شده دروغ و الکی هم شده پابت کنه که نخیرم!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:41

یاسمین خانم،
حالا از کجا فهمیدی منم جز اون آویزونام به قول خودتون یا خائن
میشه بگین؟
اینقدر که به آه و ناله و عواقبش اعتقاد داری به تهمت زدن و عواقبش اعتقاد داری؟

مهسا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:35

شادی منظورت منم دیگه

نمی دونم ایناز جون، هر چی هست امروز جوابش رو ننوشته، چون تاریخ هارو که دیدم مال 1/8 و قبل تر ها هست ، حتما این یکی جا مونده بود که تایید شه

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:34

اقا من هرچی تایپ میکنم اشتباه درمیاد همون اولی درست بود
دلیلش هم دخترمه تو حمومه هرچی هم بهش میگم بیا بیرون نمیاد
حواسم پیش همون هم هست تندتنداینجا هم تایپ میکنم
ازبس تو اب موند پوستش پیرشد

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:32

ببخشید
غنچه چوب=غنچه جون
بازم ببخشید

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:30

جدی مهسا

نکنه بازم کامنت عفیفه رو گذاشت سرجاش

چرا شادی جان

دلت میسوزه خودش واسی خودش رحم نداره
باورکن اینجور ادما اصلا ارزش دلسوزی ندارن
کسی که به اول به خودش بعد به همجنسش رحم نکنه قابل ترحم نیست

همین ظالم های مظلوم نماهستن که زندگی چندتا خانواده رو برمیدارن نابودمیکنن
شادی جان همین بچه های خودمون یاسمین
غنچه چوب کی ودارن میخورن
چوب همچین مظلوم هایی که یه روزی وارد این زندگی ها شدن وچندتا خانواده رو ازهم پاشوندن
بچه های شون هم تو زندگیشون دارن باترس زندگی میکنن که مبادا سر زندگیشون هم بیاد سرزنش بشن

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:30

مامان بزرگ که گفتیم شوخی بود غنچه جان

وگرنه من یکی که از سنی که درش هستم خیلی راضیم و اصلا دوست ندارم به عقب برگردم. کلی زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم

ولی چیزی که برای من جالبه اینه که خیلی از دخترهای جوان هم در این وبلاگ هستن که با وجود سن و تجربه کم، خیلی فهمیده ان، آدم خوشحال می شه

مینو سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:26

از بس دلت مهربونه شادی...
من خودمو جای هیچ کس نمی تونم بذارم جز خانم اولی و بهار...
فقط دلم برای اونا می سوزه. منم یه تجربه ی تلخ تو این زمینه دارم. نه برای خونواده م. برای یکی از نزدیکانم. دلم خونه.

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:24

ممنو ن شادی گلم

من بازم سرحرف هستم به پل/یس/فت/اح اطلاع بدیم حداقل

اخه نیست مجازی شاید پیداش کردن اوردنش نشوندش پشت عشقش(لپ تاپش)که بقیه ماجرا رو بنویسه اخه نیست خیلی ازدوستاش منتظر اخر وعاقبت ماجراش هستن واسی همین میگم نگران اونا هستم باور کنین

باورنمی کنین

غنچه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:23

مامان بزرگ کجا بود ؟؟؟
اوج زیبایی زن در دهه چهارم زندگیش هست

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:23

مینو جان
به نظر من بهتره کاری به کار حسنا نداشته باشیم
من واقعا بیشتر وقتها دلم براش می سوزه
حتی راستشو بخواین یک وقتهایی با خودم فکر می کنم گناه داره اینقدر درموردش می نویسیم
ولی از اونطرف فکر می کنم که به عنوان یک زن و یک مادر نباید نسبت به زیاد شدن وبلاگهای زنهای دوم و دروغ پردازیها و مظلوم نمایی هاشون در دنیای وب بی تفاوت باشم
هدف ما اطلاع رسانی درمورد واقعیت زندگی به عنوان یک زن دومه، نه شخص حسنا

منم !!

شادی جان، اگه حسنا راستش را می نوشت اتفاقا خیلی هم خوب بود که با واقعیت زندگیهای این چنینی آشنا بشیم. که دخترها و مجردها بخونند و بدونند که مردها موقع نزدیک شدن چطوری گول می زنند و موقع عمل چی می شه.

البته حسنا خیلی خیلی کم اشاره ای به این موضوعات داره. اما باید خودت به زور از بین مطالبش بکشی بیرون. این که مثلا مردک می گه من کاری نمی تونم بکنم یا چیزی به خانمم نمی تونم بگم. در واقع عدم تمایلش را به حل مشکلات پیش اومده برای حسنا نشون می ده.

عسل خانومی واقعیت زندگیش را می نویسه. با وجود شرایط نیمه مشابهی که داشته، اما وبلاگش واقعا مفیده برای کسانی که ممکنه بخوان وارد این وادیها بشن.

شما الان داستان حسنا را نگاه کن. دعوا و بحث پیش اومده و مردک خانم اول و دخترش را ول کرده و یک هفته است که با حسنا رفته ددر!
تازه واسه خانمش شرط هم گذاشته !!!

محاله محاله محاله ممکنه که این حرف راست باشه.
پارسال از ده تا حرفش دو تاش راست بود. ماجرای دعوای پارسال را بخونید می تونید داستان امسال را بهتر درک کنید.

امسال از ده تا حرفش، یازده تاش دروغه !!

من هم دوست ندارم خود حسنا را زیر سوال ببریم یا در موردش حرف بزنیم. اما وبلاگش و حرفهاش و کارهاش را چرا!

مهسا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:20

شادی
بابا حسنا 1 کامنت تایید کرد کامنتاش از 163 تا شد 164 تا

مینو سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:08

تو اگه مامان بزرگ بشی از اون مامان بزرگ های دوست داشتنی می شی شادی...

مینو سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 22:03

چقدر شرایط اون دوستت ناراحت کننده بوده. تصورش هم غیر ممکنه...
جای بعضی زخم ها هیچ وقت خوب نمی شه... هیچ وقت.

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 21:50

اینو هم بگم که دوستم الان خیلی خوشبخته، ازدواج خوبی کرد و دو تا دسته گل هم داره

مهسا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 21:46

کامنت های حسنا از 163 تا شد 164 تا
بلاخره حسنا از مسافرت برگشت

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 21:41

یاسمین و غنچه عزیزم
خیلی ناراحت شدم براتون

برای یکی از دوستای نزدیک من در خوابگاه هم همین اتفاق افتاد. اون هم موقعی که دانشجو بود
وقتی مامانش بهش زنگ زد و خبر داد، فقط صدای جیغ و گریه شدیدشو شنیدیم. اونقدر حالش بد شد که سریع دکتر خبر کردیم (یکی از دانشجوهای دانشکده پزشکی توی خوابگاه ما بود تا در همچین مواردی کمکمون کنه- خوابگاههای فاطمیه بودیم، کوی دانشگاه تهران)
ما ترسیده بودیم و اون طفلکی از یک طرف درد می کشید و از طرفی روش نمیشد بگه چه اتفاقی افتاده
بعدها فقط با من در میان گذاشت و اولین شبی که در این مورد باهام حرف زد یادم نمی ره، پا به پاش گریه کردم

وقتی حسنا از نفرت دخترعمه بهار از خودش حرف می زنه، کاملا دخترعمه رو درک می کنم

شادی سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 21:34

سلام بانو، سلام بچه ها

پریناز جون تولدت با تاخیر مبارک

الهه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 20:30

lost=loss

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 20:28

زخم خیانت چی تو زندگی خانواده باشه یا زندگی خود ادم همیشه هست
کهنه میشه اما جای زخمش همیشه هست گاهی هم باحرف دیگران دوباره سرباز میکنه

الهه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 20:27

به غنچه (اختصاصی)
عزیزجان
من این کامنت اینجا یت رو خوندم . کامنتی که در مورد ازدواج قبلیت توی چند پست قبل گذاشتی(در جواب کامنت من بود راجع به رفتنم و بودن کنار همسرم) رو هم خوندم
ببین غنچه جان من در کنار رشته اصلی ام یکی از سال 84 دارم با علاقه مباحث روانشناسی رو دنبال میکنم به خصوص در مورد روانشناسی ازدواج و رابطه خوب و اگر سایتی مقاله ای کنفرانسی ببینم در این زمینه دنبال میکنم و همینطور از نظر اساتید بزرگی در کامنتهای قبلی هم ازشون نقل قول میکردم خیلی استفادده کردم.مثلا 50 باید نباید زناشویی ودکتر هولاکویی و ...که اینو به تو هم توصیه میکنم خیلی کابردی میتونی دانلود کنی ..
من حس میکنم بعلت تجربه ازدواج قبلیت در ناخوداگاهت یه ترس مضمن و جود داره از ترک شدن و اینکه همسرت ترکت کنه یا ازدواجت خدای نکرده به جدایی بکشه(این ترس همه هست ولی در تو شدتش خیلی زیاد شده این fear of lost
و متاسفانه آدم نباید به چیزی که ازش میترسه تمرکز کنه.
ببین اگر رالی باز ها رو ببینی میگن وقتی از جاده ماشین منحرف میشه آدمهای معمولی به دیوار نگاه میکنند ناخوداگاه با سر هم میرن توش ولی اونا سریع به جاده نگاه میکنند در نتیجه سریع مسیر رو به سمت جاده برمیگردونند..میدونی میخواهم چی بگم ؟ ببین تو باید حتتی به کلمات منفی تمرکز نکنی و مثلا حتی به جای گفتن میخواهم مثلا سیگار رو ترک کنم میگن بگید میخواهم سلامت باشم!
به جای میخواهم چاق نباشم میگن بگید میخواهم سلامت باشم! یعنی حتی تو کلمات هم از مثبتش استفاده کنید (دلیل غلمی طولانی داره ولی اگه خلاصه بخوام بگم اینه که ضمیر آنکانشس و ناخوداگاه ما این این ضمیر منفی که میخواهم سیگار نکشم رو درک نمیکنه و کلا سیگار کشیدن رو برداشت میکنه!)
پس باید حتی وقتی میخوای با خودت بگی نمیخوام از شوهرم طلاق بگیرم/نمیخوام ترکم کنه و... بجاش دائم بگی میخوام زندگی زناشویی خیلی خوبی داشته باشم/میخوام بهترین رابطه رو با شوهرم داشته باشم)
و اینطوری در ناخداگاهت برای بهتر زندگی کردن ذهنت رو پرو گرام میکنی و نتیجش رو میبینی و ذهنت اون ترس رو کنار میذاره کم کم ) و بجاش دائم مطالب و راهکارهای ازدواج موفق رو مطالعه کن
نمیدونم تونستم همه چیزی رو که میخواستمبگم یا نه ولی دوست داشتم اینا رو باهات شیر کنم

ممنون الهه جان از کامنت خوبت.
اگر چه اختصاصی برای غنچه نوشتی، اما مطلب خوبی است که برای بقیه هم می تونه مفید باشه

گلریز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 20:06

خیلی ناراحت کننده است. خیلی جالبه که بعضی ها میرن این ور اون ور کامنت میذارن که مردم ما نمیفهمه د،م،و،ک،ر،ا،س،ی چیه. تو زندگی دیگران فضولی میکنن اخه یکی نیست بهشون بگه شماها هم یک چیزی شنیدید،دست چپ و راستتون رو بلد نیستید ادعاتون سر به فلکه.همه جای دنیا دروغ تقبیح شده است هیچ کس اجازه نمیده به خورشون دروغ بدن. شماها اول برید معنی د،م،و،ک،ر،ا،س،ی رو بفهمید بعد برید نظر بدین.ببینید با این دروغ ها چه بلاهایی سر بچه ها میاد که بعد ازدواج هم دامنگیرشونه. خدا ازتون نگذره

غنچه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 20:00

پدرت با مادرت = پدرت به مادرت

ببخشید اشتباه شد

غنچه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:59

یاسمن جان

عزیزم منم تو شرایط تو بزرگ شدم

سر همین که وضع مالی خوبی پیدا کرد و سر شناس شد زندگی مون از دست رفت
پدر من از عرش به فرش افتاد ....
مادرم ....
همون دختری که با پدرم بود اونم بدبخت شد
من
همه مون ...

من الان ازدواج کردم فکر می کنی تو ازدواج من خیانت پدرم نیست ؟

اولین دعوای ما سر حرفی بود که به من زد
به من گفت تو تو یک خانواده که پدرت با مادرت خیانت کرده بزرگ شدی برای همین این طوری با من رفتار می کنی

من شکستم این حرف بهم زد اشکی بود قطرره قطره میومد
البته بعدش عذر خواهی کرد شرمنده شد از اینکه من ناراحت کرده گفت دیگه هیج وقت به روت نمی یارم

باورم نمیشد ازدواج کنم دوباره سایه خیانت پدرم تو زندگیم باشه
هنوز هم هست نمی توه بهش گیر بدم با کی میری کی بود زنگ زد جراتشو ندارم بهش بگم
چون میگه چون پدرت به مادرت خیانت کرده فکر میکنی منم اینطوریم
البته هیچ وقت بهم نگفته ولی از ترس اینکه بگه و یا تو ذهنش فکر کنه من هیچی بهش نمی گم

یاسمن جان عزیزم خدا پدرت بیاموزه
من همه حرفات درک می کنم

آیناز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:48

سلام به همه بچه وبانو

ساره
یاسمین چی بگم

من هم بامینو همراه میشم

خدالعنت کنه هرچی زن اویزونو که باعث ازبین رفتن ارامش یک خانواده میشه

سلام به شما و خانم کوچولو

غنچه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:47

منم اون پستی که راجع به پسرک نوشته بود خواندم
من از همون روز اول که وبلاگ خواندم 50% شک کردم دروغ
کم کمم که نوشت و حرف های متناقض می گفت و دروغ نگم وقتی فهمیدم خانم اولی این بیماری داره من احمق ترسیده بودم چند سال دیگه نکنه خودمم این بیماری بگیرم
درگیر پیدا کردن بیماری خانم اولی بودم پیشگیری کنم خدایی نکرده خودم نگیرم
رفتم اول از همه به شوهرم گفتم ( من احمق بگو آبروم جلو شوهرم رفت )... گفت من که تا حالا نشنیدم مگر سوختگی یا سرطان اون ناحیه باشه که بازم قابل درمان و حتی اگه سوختگی هم باشه جراحی زیبایی میشه درست کرد

بعد کم کم فهمیدم نه کلن ملت سر کارن
حسنا خودمون لذت داره با احساسات مردم بازی کردن ؟

بعد اون جریانی که از مرگ پسرک نوشته بود
خدا برای هیچ کس نخواهد
ولی مگه میشه یک همچین سانحه دلخراشی آدم بتونه بنویسه اونم انقدر دقیق با ویرایش درست و جملات نتظیم شده
من بار ها شده چه برای خودم چه برای اطرافیانم و تو همین وبلاگ هایی که خواندم اگر کسی یک اتفاق بدی هم براش در گذشته افتاده باشه اصلن نمی خواهد یاد آوری کنه
اون زخم باز کنه ... چون دوباره بر میگردی به همون حال و هوای چند سال پیش
من کسانی که یک همچین داغ های بزرگی دیدن می شناسم برای اینکه اون اتفاق و اون داغ حتی اگه جلو چشمشون هم اتفاق نیوفتاده باشه
برای اینکه کمی فراموش کنن کلی قرص اعصاب و آرام بخش مصرف می کنن چون نمی خواهن اون اتفاق براشون یادآوری شه
یا مثلن تو دو تا کلمه دو جمله حرف می زنن .... دوباره عصبی میشن کلمات اشتباه میگن قاطی می کنن

کسی که یک عزیز از دست داده که خدا ایشالله برای هیچ کس نخواهد نمی تونه یک پست بالا بلند اوم این همه کامل با جزئیات بنویسه

ایشالا که من اشتباه می کنم ولی برام سوال چون تو اطرافیان داغ دیده ام وقتی یاد آوری اون عزیز می کنن یک جور دیگه رفتار می کنن

بعد این خانم این سانحه جلو چشمش اتفاق افتاده بعد انقدر کامل بدون هیچ نقص و جمله اشتباهی نوشته

من از اینکه این همه با احساسات همه بازی میکرد واقعن برام تعجب داشت
چرا این آدم انقدر محتاج توجه و ترحم و با احساسات دیگران بازی می کنه

مینو سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:44

یاسمین

غنچه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:34

ساره جان
بیگ لایک
عالی بود

غنچه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:34

سلام بانو عزیز

سلام غنچه عزیز

یاسمین سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 19:27

اى کاش میتونستم داستان زندگى پدر و مادرم رو بنویسم ، امروز مادرم رو به سر خاک پدرم بردم ، سى روز هست که فوت کرده، مادرم به پهناى صورتش اشک میریخت و از پدرم گله میکرد که چرا زندگیمون رو از هم پاشوند ، هنوز هم بعد از گذشت بیست سال از جداییشون نمیتونه گذشته تلخى رو که یک زن دوم برامون به ارمغان اورد فراموش کنه ، پدرم هیچوقت با اون زن خوشبخت نبود و بعدها بسیار پشیمون شد ( خودش بارها به من اعتراف کرد که اشتباه بزرگى کردم ) ولى افسوس که دیگه خیلى دیر بود و این اشتباه به قیمت از دست دادن همسرش و فرزندانش تموم شد ، اشتباهى که زندگى همه ما رو تحت تاثیر خودش قرار داد ، من سالها است که ازدواج کردم ، حالا خودم مادرم ، زندگى ام از هر لحاظ خوب است ولى اگه به اعماق قلبم برین جاى زخمى قدیمى رو میبینین که تا اخر عمرم با من میمونه و همیشه در قشنگترین لحظات زندگیم سر باز میکنه ، تمام زندگیم در رابطه با پدر ومادرم به حسرت گذشته ، حسرت یک خانواده عادى که کمترین حق من از زندگى بود ، حالا با شما هستم اون هایى که از یک زن دوم دفاع میکنید لحظه اى خودتون رو به جاى فرزندان این خانواده ها بگذار ین ،که هیچ گناهى ندارند به جاى بهار که من ایینه بیست سال ایندش هستم .

ممنون یاسمین جان که تجربه تلخت را برامون گفتی.
و متشکرم از کامنت قشنگت که بدون توهین و غرض ورزی، به اصل موضوع و مشکلات این قبیل روابط پرداختی

یاسمین سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 17:54

اویزونى که اون پایین کامنت گذاشتى معلومه که ما باهوشیم و گندکاریهاى امثال تو رو یکى یکى رو میکنیم ، گناهان ادم هاى خائن هم با صحبتهاى درست و حقیقى که ما در مورد این گندزدنهاتون میکنیم به این راحتى پاک نمیشه ، زیاد دلت رو خوش نکن ، خائنها یک دنیا اه و ناله پشت سرشون دارند

یاسمین سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 17:41

موفرفرى جون خودت رو سرزنش نکن چون من خودم هم دقیقا مثل تو بودم و از برگهاى اول خواننده حسنا بودم و با اینکه شدیدا به مسئله خیانت و همسر دوم حساسیت دارم ( به علت زندگى پدر و مادرم که یک زن مطلقه اویزون پدرم شد و زندگى بیست ساله خانواده ام رو از هم پاشوند) بگذریم ، ولى با این حال فکر میکردم که به حسنا ظلم شده و این وسط یک بازیجه است و به چشم یک قربانى بهش نگاه میکردم تا اینکه کم کم یک مسئله هایى در نوشته هاش برام قابل هضم نبود و احساس کردم که در نوشته هاش صداقت نداره و داره این وسط به دروغ نقش قربانى رو بازى میکنه و با یک موذیگرى خاص خودش رو بیگناه و با تربیت و ..... نشون میده وخانم اولى رو یک زن پرخاشگر و روان پریش ، که متاسفانه با همین حقه بازى خواننده هاى زیادى رو گول زده و حامى خودش کرده.

مهسا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 17:38

مهسا ٧:٤٩ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ۱٩ بهمن ۱۳٩۱
از اون موقعی که همسراولی برای اولین بار تو رو دید تا موقعی که علنی شدی4ماه طول کشید.تو این مدت خانم اولی ازهمسر نپرسید حسنا چی شد؟چه تصمیمی گرفتید؟

بیشتر به نظرم میاد رمان نوشتی تا زندگی نامه


پاسخ: با توجه به کامنتی که در برگ چهارم هم گذاشته بودی دارم به این نتیجه میرسم که پست رو نخونده نظر مینویسیخنثی من کی گفتم از زمانی که برای اولین بار من رو دید تا زمانی که علنی شد چهار ماه ؟ گفتم از زمان عقد تا وقتی که به خانوم اولی گفت چهار ماه . بخونی این رو هم گفتم که قرارشون بوده در موردش چیزی نگن و اگر عقد کردیم همسر چند ماه بعدش بگه . حالا شما رمان میدونی مشکل من نیست
حسنا بانو - ٢٠/۱۱/۱۳٩۱ - ٢:٢٧ ‎ق.ظ


نیلا سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 17:34

پاسخ: این جاده از اون جاده ها هست که دل خیلی ها رو تکه تکه کرده نگران خدا برای هیچکی نیاره . اون موقع که مستاجر بودم خیلی سخت بود . خودم در شرایط روحی بدی بودم همسایه ها هم دست بردار نبودن


گلریز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 15:08

عفیفه جووووون اینا رو کی بهت یاد داد
جواب : غلط کرد! آدمی که اینقدر بیشعوره که به شوهرش توهین میکنه ( شوهرش رو صرفا نیاز جنسی ای میبینه که اگر هفته ای دوسه بار ارضا بشه بقیه زندگیشون به خوبی و خوشی میگذره ) ,
پس فحش دادن و توهین کردن و هتاکی بهت یاد دادن. پاچه خواری هم که خوب بلدی. پس فقط میمونه یک چند تاکلمه که از وبلاگ ما یاد گرفتی که دیگه الان کامل کامل شدی،در ضمن عزیزم یکم رو طرز تفکراتت هم فکر کن. خونه برای کسی گنج به حساب نمیاد گنج اونه که شب وقتی سرت رو میذاری بخوابی وجدانت راحت باشه،گنج اون دستی که با عشق دستت رو بگیره،اونیه که بدونی زندگیت رو خودت ساختی نه پس مونده یکی دیگه رو بخوری. عفیفه جون وقتی حسنا از هاوایی برگشت عکس حق الزحمه رو بذار ما هم ببینیم

گلریز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 15:02

بچه ها ما بالاخره حد عفیفه جون رو نفهمیدیم. عفیفه ای عفیفه شما حد خاصی نداری. حدت در همون سطح دعواهای جاری مادر شوهره ،در ضمن پاک کردن کامنت مخالف ها نشان از این داره که جواب منطقی برای سوالات نداشتی. با اون جوابهای زشت و سخیفانه ای که دادی سطحت رو مشخص کردی و همچنین میزان ای کیو مرتبط رو. جوووووون عفیفه خودتو ناراحت نکن.

عفیفه میخواست کمی مطرح بشه که شد.
البته حسنا جون اجازه و افتخار نداد کامنتش را بذاره توی وبلاگش بمونه و عفیفه جون بیشتر معروف بشه.
حسنا منافع و آبروی خودش را بخاطر عفیفه به خطر نمی ندازه

گلریز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 14:47

موفرفری چرا باید بهت بخندیم؟؟من خودم خواننده همیشگی حسنا بودم. وبلاگ بانو رو هم میدیدم اما به خودم گفتم ول کن بیشتر از این خودتو درگیر وبلاگ خونی نکن. اینم یکی دیگه مثل حسنا. اون جوری که حسنا مینوشت منم دلم میخواست خانوم اولی طلاق بگیره و بره. شانسی اینجارو خوندم و دروغ هارو دیدم

موفرفری سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 14:37

بهم نخندین، من وقتی پستی که در مورد پسرک و از دست دادنش نوشته بود را خوندم گریه ام گرفت. چه میدونم شاید یاد خودم افتادم.
بگذریم.
بانو روزهای که حالم زیاد خوب نیست میام پستهاتو میخونم و یا جواب کامنتها را که با طنز و شیطنت میدی میخونم حالم زیرو رو میشه و لبخند رو لبم میاد.

خب گاهی فیلم یا کتابی هم ممکنه اشکمون را دربیاره. چرا بخندیم؟

شما که مدتیه زیاد کامنت نمی ذاری، ولی طنز کامنت های خودت که بیشتره؟ بعد از پریناز، بیشترین کامنتهای طنز را به نظرم شما می نویسی ( البته اگر افتخار بدین )

گلریز سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 14:06

دوست عزیز اگه شما از ترس شستن گناه دیگران دوست داری دروغ بشنوی و از مغز اکبندتون استفاده نکنید به خودتون مربوطه.ما خر کیف بشیم خیلی بهتر از اینه که خر فرض بشیم.

گلریز عصبانی می شود

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 13:37

بابا باهوشا
دمتون گرم
همچنان به کشفیاتتون ادامه بدین و خوش باشین و خر کیف بشین
ولی جماعت قضاوت کار شما نیست
به شما چه که کی داره دروغ میگه کی راست
خوشبحال حسنا و نفس و خیلی دیگه که غیبتشونو میکنین و گناهاشونو میشورین
واقعن غیبت کردنو از زنا بگیرن هیچی نیستن

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 13:02

از وقتی همه فهمیدن نیلگون همون نفسه ییهو میثمک تو جواب کامنتاش اعلام کرد که خیلی وقته با علی دوسته .بعد شروع کرد حال علی رو از نفس پرسیدن و سراغشو گرفتن
حالا تا همین یه هفته پیش خبری از این دوستی نبودا
انگار یه چیزی بین اینا هست

علی اقا نوش جونت.وقتی به همسرت خیانت می کردی فکراینجاشوکرده بودی ؟

خاتون سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 12:08

واای ساره این پاسخ حسنا تو سالهای متفاوت خیلی عاالی بوود

واقعا!!

************ سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 11:49

ساره جونم لایک داری مرسی از توضیحات خوبت
بانو جونم این ساره میخواد رو دست تو بلند شهخیلی دقتش رو برده بالا

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 11:17

"من اگر در زندگی خودم انتخاب اشتباهی کردم تاوانش به گردن خودم هست . نباید برم و تلافی اشتباه خودم رو سر دیگران در بیارم "
اگر به فرض مثال حسنا تاوانی داره پس می ده تنها مربوط به ی تصمیم اشتباه نیست که در گذشته گرفته. حسنا داره تاوان انتخاب نوع زندگیش رو پس میده. نوع زندگی که انتخاب کرده، نوع زندگی که هر روز انتخاب می کنه. حسنا هر روز صبح انتخاب می کنه که زندگیش این مدلی باشه. این مربوط به گذشته نیست که بخواد برگرده عقب و جلوش رو بگیره مربوط به زمان حال هست هر روز که بخواد می تونه جلوی این تاوان رو بگیره. حسنا تاوان انتخاب یک زندگی انگلی رو داره می ده هر روز. اون هم تنها به میل و رضایت خودش.
و اما این تاوان ها:( من که هر چی فکر کردم فقط این ها به ذهنم رسید ) مجبوره هر روز ی سیاست جدید در پیش بگیره تا آویزون این زندگی بمونه ( و از چشم مردک نیفته . مجبوره هر روز با دروغ های مردک همراه بشه و باهاش همدست بشه تا بتونه سفر بره و از زندگی عاریه ای لذت ببره و احیانا تنها مزیتی که این نوع زندگی براش داره این هست که امتیازاتی از مردک بگیره که حتما ارزش این رو داره که بمونه و بجنگه ( واقعا تاوان سختیه حسنا )
مردک: معلوم الحال ( بدون شرح )
خانم اولی: همسرش رو از دست بده ، سلامتیش هر روز توسط ی هویی به نام حسنا به دلیل سیاست هایی که در پیش می گیره برای جنگیدن و حفظ زندگی عاریه ای به خطر بیفته، حاصل ی عمر زندگیش رو حسنا بیاد ی روزه بگه شریکیم. سلامت روانی خودش و بچه ش در خطر باشه. آینده دخترش در هاله ای از ابهام باشه ( چی باید به خانواده همسر آینده دخترش بگه و و و...)

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 10:26

پاسخ: ( حسنا در سال 91 )
سلام پرپروک جون منم همیشه امیدوارم حال خانوم اولی خوب بشه و خدا معجزه کنه شفاش بده تا منم از این زندگی برم و همسر هم راحت دل بکنه. ( مثل اینکه اون معجزه اتفاق افتاده حسنا جان حالا که رسالتت رو انجام دادی برو دیگه موندن برای چی ؟ )


(حسنا در سال 92 )
شما خودت باشی ازدواج کرده باشی و بعد یک مدت یک نفر که مرتبط با زندگی ات باشه بگه حالا بیا برو طلاق بگیر ، میگی چشم ؟اگر وبلاگم رو خونده باشی اتفاقا این موضوع رو تو همون جلسه ای که همه بودند به خود خانوم اولی هم گفتم در کل رضایت ایشون برای من مهم بود ولی نه این که هر روز که پشیمون شد بگه برو .

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 10:02

پاسخ:( حسنا در سال 91 )
میفهمم یاسی جون . خودم گفتم که من با بهار و مامانش کاری ندارم شاید هر کی دیگه تو شرایط اونا بود همین کارو میکرد .مشکل من با همسره خودمم قبول دارم وقتی نمیشه که همه آرامش داشته باشن یکی این وسط باید بره کنار برای همین خودم نوشته بودم بهتره من برم تا نه من اذیت بشم نه اونا

پاسخ: ( حسنا در سال 92 )
مونا جون همه ما آدمها وقتی تصمیمی میگیریم و انتخاب اشتباهی انجام میدیم ، باید خودمون به تنهایی تبعات اون رو بپذیریم . این قانون شامل حال من هم میشه . خودم رو مثال میزنم . من اگر در زندگی خودم انتخاب اشتباهی کردم تاوانش به گردن خودم هست . نباید برم و تلافی اشتباه خودم رو سر دیگران در بیارم . چون با این کار شاید مشکل من حل نشه ( که قطعا نمیشه ) و حتی بیشتر هم بشه . تاوان اشتباه خانوم اولی هم این نیست که از این زندگی بره . توجه کردن به این مساله هست که زندگی دیگران هم بازیچه دستش نیست که یک روز بگه بیا و یک روز بگه برو .
شهره عزیز

شهره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:42

ساره جون عالی بود

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:39

پاسخ:( حسنا در سال 91 ) سلام یاسمن جون گفتنش سخته اما تو جامعه ما گویا بیوه بودن جرم حساب میشه حتی فامیل خودم پشت سرم حرف میزدن چه برسه به غریبه ها

حسنا در سال 92 :(کامنتش رو پیدا نکردم ولی ی چیز تو این مایه ها بود ) اتفاقا فامیل ها فهمیدن که من زن دومم و زمین هم به آسمان نرسید. ( یعنی این فامیل های تو فقط پشت سر زن بیوه حرف می زدن و وقتی فهمیدن زن دومی براشون عادی بود؟ )

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:28

"پسر بیوه و طلاق گرفته که اولین انتخابش دختر مجرده . متاسفانه مردا اعتماد به نفسشون خیلی زیاده . بین خواستگارا طلاق گرفته هم داشتم بچه هم نداشت ولی به نظرم اومد خونه ام و کارم خیلی براش جالب تره"

راستی حسنا بالاخره جواب ندادی تو چیه مردک همون اول برات جالب اومد که انتخابش کردی ؟ زنش ؟ بچه ش ؟ یا خدایی نکرده پولش ؟

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:23

پیرزن موزمار۱٠:۱۱ ‎ق.ظ - سه‌شنبه، ۳٠ خرداد ۱۳٩۱
فک کنم باید این پست رو میخوندم و بعد نظر میدادم. فقط اینو بگم که تو اولین نفری نیستی که بعد از مرگ شوهر از طرف خانواده شوهر طرد میشه. یه مورد فاجعه ترش یکی رو میشناسم که بعد از شهادت شوهرش تو جنگ خانواده شوهر با پارتی و زد و بند طلاقش داده بودن که سهمیه های زن شهید رو نداشته باشه. میگم ازشون دلگیر نباش. همین که بدونی این کار تو جامعه ما زیاده مطمئن میشی که سهمی تو مرگش نداشتی. (الان دلیل پیشنهاد همکارتو فهمیدم )
پاسخ:میفهمم اونها هم پسرشون رو از دست داده بودن و دنبال مقصر میگشتن من دیگه گله ای ازشون ندارم و امیدوارم خدا صبرشون رو بیشتر کنه از دست دادن فرزند کم دردی نیست
ساره: خونواده پسرک خدابیامرز در مراسم خاکسپاری و سوم و هفت که با حسنا همدردی می کردن هنوز مقصر رو پیدا نکرده بودن داشتن دنبال مقصر می گشتن تا در مراسم سالگرد گفتند این مقصره حسنا مقصره و یهو ارتباطشون رو باهاش کات کردن.

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 09:08

شاخ نبات ۱:٢۸ ‎ب.ظ - شنبه، ۱٠ تیر ۱۳٩۱سلام حسنا خانوم.
عزیزم یه سوال دارم.
میدونم با اجازه زن اول وارد زندگیشون شدی. و این وسط متاسفانه حق تو داره خورده میشه انگار.
اما واقعا یه سوالی ذهنمو درگیر کرده.
از این جهت که شوهرت به زن اولشم محبت کنه و کنارش باشه و ...
ناراحت نمیشی؟ راحت میتونی تحمل کنی که همسرت مال دوتا زن باشه؟ برات فرقی نداره که تمام و کمال مال خودت باشه ؟
باور کن محض کنجکاوی میپرسما. قربونت برم.

پاسخ: ( حسنا در سال 91 ) سلام شاخ نبات جون عزیزم من از اول این شرایط رو قبول کردم و میدونستم چنین وضعی هست و سعی کردم حساسیت های خودم رو کم کنم . تحملش راحت نیست ولی به این فکر میکنم اگر برای من سخته برای خانوم اولی که صد برابر سخت تره و بهتره انصاف داشته باشم . علاوه بر این حق خانوم اولی میدونم که از محبت همسر بهره مند بشه اگر من تازه اومدم اون بیست ساله که زنش هست . نمیتونم تا این حد خود خواه باشم و باعث آزار خودم و دیگران بشم .

یاسمین ۳:٥٠ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ۱ آبان ۱۳٩٢
شماهم زندگی دارید ولی حقتون خیلی کمتره راستی بدون اطلاع خانوم اولی چطور عقد کردید چون گفتید چند ماه بعد عقد متوجه شد
پاسخ: ( حسنا در سال 92 )یاسمین جون من زندگی خودم رو دارم و حق خودم رو . از اون بیشتر هم نخواستم و زندگی بقیه رو هم دچار مشکل نکردم

حسنا در سال 93 : خانم اولی شکر خورد رضایت داد می خواست نده . اگه این شرایط رو نمی تونه تحمل کنه خوب بره. من که زندگیشو بهم نزدم اون داره زندگی منو به هم می زنه مردک خیلی حواسش به بهار هست.

ساره سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 08:48

"عزیز من شما که معلومه همه وبلاگ رو خوندی و تو برگ اول کامنت گذاشتی چرا اینطور قضاوت میکنی؟ من اومدم زندگی خراب کردم ؟ "

خوب عزیز من وقتی از اول چیزهایی که داری تعریف می کنی مثل اساس داستان " رضایت خانوم اولی" وقتی با عقل و منطق جور در نمی یاد صدبار هم تعریف کنی و تلقین کنی خوب ی عده که ی کم واقعی تر به این موضوع نگاه می کنن می فهمن که رو زندگی اون زن خراب شدی دیگه . طرف داستانت رو خونده و عملکردت رو هم در برابر این ادعات که می گی پذیرفتی اشتباه کردی داره می بینه به این نتیجه رسیده که این رفتار فقط مختص ی زن آویزون خونه خراب کن هست .

عباس فرزاد سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 08:32 http://جوک ما

زندگی همه ما جوکه از تو که همسر سومی و اینهمه جنگ وجدال که نگه داری تا اونیکه یکی یکدانه است وقهر کرده که چرا سالروز عروسیمون یادت رفته بود!ولی پرحرفی هاااااا

خاتون سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 01:53

میدونم مهتا جون همسر میگه این قرار از طرف خودش بوده و میگه برای ناراحت نشدن و حساس نشدن خانوم اولی بوده ولی من فکر میکنم بیشتر به خاطر خودش بوده تا چند ماه اول بدون حساسیت خانوم اولی خوش باشه



**اینجا منظور حسنا بی خبری چهارماه اول خانم اولیه؟
پس انگار شوهرش هم مایل بوده دیگه

برگ ششم سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 01:51

پاسخ:یاسی جون منم دو تا امید و یک توضیح دارم اول اینکه تو هیچ وقت در شرایط من قرار نگیریماچ دوم اینکه انشالله خانوم اولی سلامتیشو به دست بیاره و با همسر و بهار زندگی کنن من هم برم دنبال زندگی خودم و این درد سرها رو نداشته باشم



به خاطر همکاری با خانم اولی موندی؟
سلامتیش را به دست بیاره می ری؟

برگ ششم سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 01:49

پاسخ:نمیدونم مهتا جون همسر میگه این قرار از طرف خودش بوده و میگه برای ناراحت نشدن و حساس نشدن خانوم اولی بوده ولی من فکر میکنم بیشتر به خاطر خودش بوده تا چند ماه اول بدون حساسیت خانوم اولی خوش باشه




برگ ششم سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 01:46

پاسخ: سلام پرپروک جون منم همیشه امیدوارم حال خانوم اولی خوب بشه و خدا معجزه کنه شفاش بده تا منم از این زندگی برم و همسر هم راحت دل بکنهنگران
حسنا بانو - ٢٤/۳/۱۳٩۱ - ٢:٠۸ ‎ب.ظ



خانم اولی شفا پیدا کنه شما می رین؟
مشکل الان فقط بیماری ایشونه که شما موندی؟

خاتون سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 00:52

میگم عفیفه خاتون میگفت چرا بانو رفته بلاگ اسکای، کسایی که فیلتر میشن میرن اونجا و ازین حرفا
اما امشب پست زده که میخواد بره بلاگ اسکای، پرنده گولو هم رفته بلاگ اسکای

خاتون سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 00:45

کامنت پایینی من بودم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 00:45

راستی عفیفه بود به بلاگ اسکای اومدن ما گیر داده بود؟
این که خودشو دوستاش دارن میرن بلاگ اسکای

کی می ره بلاگ اسکای؟
منظورتون چیه؟

خاتون سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 00:33

بانو داری رکورد آپ کردن میشکونی ها

گفتم تا حسنا یه استراحتی می کنه سریع کامنتهای قبلیش را یه بررسی کنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.