.

.

.

.

مجبور بودم. می‌فهمی؟ مجبور بودم


 وقتی کامنت گذاران به حسنا می گفتند چرا خونه را به خانم اولی پس دادی، با خودم می گفتم خب مجبور بود، اینها چرا نمی فهمند؟ 

توی ذهنم دنبال این جوک می گشتم که قبلا شنیده بودم اما یادم نمی اومد. فقط یادم بود که آخرش طرف می گفت "مجبور بودم، مجبور، می فهمی؟" و خنده ام می گرفت.

مخصوصا این که حسنا تکرار می کرد "به خاطر دل بابا" و بیشتر خنده ام می گرفت.


تا این که گفتم بذار سرچ کنم شاید جوکش را پیدا کنم. جالب این که دیدم این جوک سوای مساله مجبور بودن، چقدر با شرایط داستان نویسی حسنا جوره ! واقعا اگر وسط دریا هم یک درخت بذاره، هیچکدوم از کامنت گذاران نمی پرسن این درخت این وسط چی می خواد. فقط می گن آفرین، چه شجاع، چه فهمیده، چه زرنگ ... از درخت رفتی بالا؟



یک برادر آبادانی داشته تعریف می‌کرده: «ولک پیرمرد و دریا رو خوندی یه بار همچی چیزی برای خود مو اتفاق افتاد. آغا رفتیم دریا یه نهنگ شکار کردیم این هوا. بعد داشتیم بر می‌گشتیم که یک کوسه افتاد دنبال‌مون. آغا ما برو کوسه بیا. ما برو، کوسه بیا. کوسه دهن باز کرد و ها نصفه نهنگ رو خورد. اما باز هم ما برو، کوسه بیا. باز کوسه دهن باز کرد نصفه دیگه نهنگ رو هم خورد. ما هم پارو تندتر زدیم اما کوسه ول کن نبود. ما برو، کوسه بیا. کوسه دهن باز کرد نصفه قایق رو خورد. اما با همون قایق نصفه مو در رفتیم. دیدوم دوباره کوسه دهن باز کرد. ولک مو رو می‌گی از یک درخت رفتوم بالا

شنونده بر اساس استدلال منطقی پرسید: «داش خوب درخت وسط دریا کجا بود؟»

برادر آبادانی چهره مظومانه و طلب‌کاری گرفت و گفت: «مجبور بودم. می‌فهمی؟ مجبور بودم


البته این جک را باید با لهجه بخوانید. این جک در واقع ستایشی از رئالیسم جادویی است و این که قصه‌گویی بر واقعیت اولویت دارد. اگر شما قصه را خوب روایت کنید مهم نیست که واقعیت را بنویسد یا افسانه را. خواننده در داستان آنچنان غرق می‌شود که فرصت نمی‌کند بپرسد: «درخت وسط دریا هست؟»


این مطلب را از اینجا کپی کردم.



این هم لینک چند سری کامنت ! فایلهاش تو اون یکی وبلاگ هست.

برگ چهاردهم - دعوا

برگ بیست و سوم - یک دعوای دیگه 

برگ بیست و چهارم - درگیری

برگ بیست و هفتم - پیتزا



1- لینک بهتر است یا فایلهای کامنتها؟

2- ویژگی خاص پیتزا داوود چیه؟ دوست دارم بدونم. اگر رفتید یا می دونید لطفا بگید.

3- منتظر نظرات و پیشنهادات شما برای بهتر کردن برنامه هستم. اما وقت برنامه را نمی تونیم بیشتر کینم.

نظرات 557 + ارسال نظر
ساره یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:48

(ورق 39 :26 مرداد 91)
این که نمینویسم دلیل نمیشه همه چیز آروم شده باشه . من دوست ندارم هر روز بیان کنم چی شده . هنوز هم نمیدونم چطور میشه و کار به کجا میرسه و همیشه به این موضوع فکر میکنم ولی از بیان کردنش بیشتر ناراحت و خسته میشم .

خدایا دقیقا مثل حال و روز الان حسنا. یعنی هر سال این سیکل معیوب تکرار می شه یا حسنا جان داری داستان زندگیت رو از سال 91 کپی می کنی قربونت؟ی سال داستان سر هم کردی که بقیه سالها از روش کپی کنی ؟ آرشیو هم که برداشتی کسی شک نکنه یعنی من هر چی نگاه می کنم هیچ فرقی نمی بینم همون قهر و آشتی ها همون مسافرت ها همه چی سر جاش هست

غنچه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:18

یک خانمی به نام سارا کامنت گذاشته که برید کتاب بخوانید به جای کامنت گذاشتن
از همین جا به شما خانم سارا میگویم که یکی از کتاب هایی که چند ماه پیش خواندم یک فصل داشت به اسم آسیب های اجتماعی دنیای مجازی به دنیای واقعی
اگر اینجا هستم و کامنت می نویسم به خاطر همون یک فصلی بود که خواندم از اون کتاب

الهه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:12

حسنا جان
الان چون در حالت شاعرانه ای هستم و کلا فضای روحی ام الان رمانتیکه میخوام مهربانانه باهات صحبت کنم و بهت یه چیزی رو بگم که اینو مطمئن باشی!!

اگر منتظری همسر مثلا خانوم اولی و اصلی ش رو به خاطر تو طلاق بده بقول دوستم
(این اتفاقی است که هرگز خودش رو به افتادن آلوده نمیکنه!)

(این اتفاقی است که هرگز خودش رو به افتادن آلوده نمیکنه!)

غنچه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:11

یک ایراد دیگه که وبلاگ حسنا داره اینه که میگه اگر زنی بیماری داره و یا مشکلی داره باید بره برای شوهرش یک زن دیگه بگیره
چرا این باور باید در ما زن های ایرانی وجود داشته باشه ؟
چون مشکل داری لیاقتت که شوهرت بره با یک زن جون تر از تو ؟
چرا باید این طرز فکر زن ایرانی داشته باشه و نسل به نسل ادامه داشته باشه
آیا واقعن همین مرد های ایرانی همه نیاز های عاطفی و روحی ما زن ها رو کامل برطرف می کنند که ما زن ها باید کامل برطرف کنیم و اگر مشکلی یا بیماری داشته باشیم شوهرمون حق داره بره با یک زن دیگه

بهتر این باور در ما زن ها باشد که حتی اگر بیماری یا مشکلی دارم شریک زندگی من یعنی همسرم باید کنارم باشه چون ما بهم قول دادیم در شادی غم تا پایان عمر کنار هم باشیم
همونطور که سالیال سال دو تایی با هم زندگی مون ساختیم باید تا آخر هم تو همون زندگی که با هم ساختیم کنار هم باشیم

اگر مرد بی معرفت و دیگه اون زندگی و زن نمی خواهد بهتر سهم زنش بده تا اونم بره دنبال عشق
نه اینکه خودش بره اون زن بیچاره زجر کش بشه

این دیدگاه بهتر در ما زن ها تغییر کنه که اگر مشکلی داری شوهرت حق داره بره با یکی دیگه
نه هیچ مردی این حق نداره چون روزی که بهت تعهد داد گفت تو شادی غم کنارت

حسنا گفت اگر من در بستر مرگ هم باشم مردک این حق را ندارد.
مرگ خوبه، اما برای همسایه. نه برای حسنا.

خداحافظ یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:10

یا اگر قرار باشه که هرگز نگم دیگه نمینویسم

حسنا بانو-۱٢/۸/۱۳٩٢-۱:۳٢ ‎ب.ظ


اگر نامهربان بودیم رفتیم هی هی هی هی ...
حسنا جان بهانه لازم نیست. درش را ببند و برو که وقتشه

کجا؟ شام تشریف داشتید

یک خواننده یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:08

تهوع آورن این دوتا



نفسمن و بهترین مرد دنیا٥:٥٠ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٩ آبان ۱۳٩٢

به به سلاااااام...رسیدن بخیررر خانوم خانوما
خدار رو شکر که بهت خوش گذشته و چند روزی رو در آرامش بودی...کلی روحیه ات عوض شد

ایشالا که این عروس و دوماد با مزه هم خوشبخت باشن همیشه...

سلام مخصوص من رو به همسر برسون و بگو راضی ام ازت با کاری که با برادر خانوم اولی کردی تمام کارش رو مدیون همسر هست و همسر کلی بهش رسیدگی کرده...طوری شده بود که انگار دیگه وظیفه همسر می دونستن !!! ر صورتی که لطفش بوده به خانواده خانوم اولی که چقدرم خانوم اولی قدر می دونست !!!!!

مراقب خودت باش ورزشکااااار


پاسخ:سلام نفس جون عزیزم ممنون ازت برای تو هم همیشه شادی باشه و خوشی و خوشبختی برای همسر هم سلامت رو میرسونم ولی راضیم ازت رو نمیگم. بچه رو تشویق کنی بیشتر لجبازی میکنه ولی دور از شوخی با این که اینطور که من هم میبینم تبدیل به وظیفه شده و گویا باید این کارها رو بکنه ، ولی در کل برادر خانوم اولی هم این وسط تقصیری نداره

حسنا بانو-۱۱/۸/۱۳٩٢-٧:٠٦ ‎ب.ظ

تمرکز روباه و دمش روی این مساله، تاییدی بر دروغ بودنش است

[ بدون نام ] یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:04

این خانم که با حسنا دوسته با یک آقایی دوسته که براش خونه مجردی گرفته و عصرا میرن اونجا همو میبنن.


مهیای زندگی پنهان٦:٤٩ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٩ آبان ۱۳٩٢

همیشه به گردش حسنا جونم


پاسخ:مهیا جون ممنون ازت شاد باشی

حسنا بانو-۱۱/۸/۱۳٩٢-٧:٠۸ ‎ب.ظ

غنچه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:04

بیماری قلبی و مشکل ریوی و دیابت و چند تا مشکل دیگه

یعنی این حسنا نمی خواهد دست از این بیماری خانم اولی بر داره
چقدر می خواهد بی سوادی شو به همه نشون بده
حسنا جان کسی با این بیماری هایی که ردیف کردی بخصوص چند تا مشکل دیگه که می نویسی هیچ زنی ناتوان در این امر نیست
چرا می خوای انقدر خودت مسخره عام و خاص کنی
برام سوال جدی ؟
خوشت میاد همه بهت بخندن و مسخره ات کنند

جالب اینه که در هر پستی دو سه نفر این سوال را پرسیدند

خب این نشون می ده جواب قانع کننده نبوده که باز می پرسند

یک خواننده یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 19:02

این افاضات را درباره خوشی هووتون هم بکنید انشالله



دوستت٧:۱٧ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٩ آبان ۱۳٩٢

سلام
حسنا خوش حالم سالم و سر حالی امیدوارم همیشه موفق باشی. هر چند تازگی متوجه شدم چقدر خوش حالی تو بعضی از دوستان دنیای مجازی را آزرده می کند. اما نمی دانم چه سری است که من دوستت دارم. پاینده و مقاوم باشی دوستت که دوستدار. توست.


پاسخ:سلام دوست جون ممنون ازت برای تو هم همیشه شادی باشه و موفقیت تو خوب و مهربون هستی و به من هم لطف داری . برای آدمی هم که از خوشحالی دیگران آرزده میشه باید دل سوزوند . انقدر قلب تیره ای داره که نمیتونه خوشحالی دیگران رو ببینه

حسنا بانو-۱۱/۸/۱۳٩٢-٧:۱٠ ‎ب.ظ

خوشحالی کی؟
الان کی خوشحاله؟
خانم اولی؟
بهار؟
مردک؟
حسنا؟
بابای حسنا؟

کی تو این ماجراهای اخیر دلش خون نیست که ما باهاش همراه بشیم جشن بگیریم؟

فعلا که همه حالشون گرفته است و دلشون پر از درد

یک خواننده یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 18:59

ساحل۱۱:٥٥ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٩ آبان ۱۳٩٢

وای تو چه مهربونی. درمورد صحبتت درمورد برادر خانوم اولی میگم


پاسخ:ساحل جون ممنون ازت حسن نظرت رو میرسونه من اصلا مهربون نیستم ولی میگم برادر خانوم اولی که بین مشلات ما تقصیری نداره و این لجبازیها درست نیست

حسنا بانو-۱۱/۸/۱۳٩٢-٧:۱٧ ‎ب.ظ

اینا جدی باورشون می شه؟
مصنوعی بودن این ابراز محبت ها و لطف ها را نمی فهمند؟

یک خواننده یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 18:56

آنی٢:٠٩ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٠ آبان ۱۳٩٢

سلام.من تقریباازاولین روزهای وبلاگ اولت همراهت بودم اماخاموشیه سوال خیلی وقته میخوام ازت بپرسم میدونیکه توفضای مجازی خیلی راحت میشه به همه چیزدسترسی پیدا کرد.نگران نمیشی خاطراتت وکامل ومبسوط مینویسی بدون رمز؟برات مهم نیست بهاریاهمسرت یاحتی فامیلهاتون که خیلی چیزی اززندگیت نمیدونن بیان ووبلاگت وبخونن؟


پاسخ:سلام آنی جون ممنون از همراهیت پست کمی تغییر رو برای همین نوشتم و ارشیو رو هم همون موقع برداشتم و قصدم این بود که بقیه رو هم به مرور بردارم ولی یک آدم معلوم الحال دقیقا همون روز برداشت وبلاگ زد و گفت چون علنی بوده دلم خواسته آرشیو حسنا رو بردارم و بذارم جای دیگه . برای رمزی نوشتن هم بهش فکر کردم . در هر حال حس میکنم بهترین کار این هست که آدم به میزانی که لازم میدونه بنویسه مضافا این که حتما به همسر در یک فرصت مناسب در مورد این وبلاگ خواهم گفت و دوست ندارم برای همیشه اینجا مخفی بمونه . یا اگر قرار باشه که هرگز نگم دیگه نمینویسم

حسنا بانو-۱٢/۸/۱۳٩٢-۱:۳٢ ‎ب.ظ

یک خواننده یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 18:53

چقد یک مرد میتونه خاله باشه!!!!!!!!

امیر ٩:٢٦ ‎ق.ظ - شنبه، ۱۱ آبان ۱۳٩٢

پس حسابی خوش گذشته خدا را شکر....
نه به من سر می زنی نه حالم را می پرسی من وقتی تو مسافرت بودی همش نگرانت بودم و چند بار برات کامنت گذشتم اما تو چی ؟!!


پاسخ:امیر اقا ممنون از شما . برای شما هم خوشی باشه و روزهای شاد من واقعا شرمنده هستم شدم از اون خواهر های بیوفا

حسنا بانو - ۱٢/۸/۱۳٩٢ - ٢:٠٩ ‎ب.ظ

مهسا یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 18:24

مهسا ٧:٢۳ ‎ب.ظ - شنبه، ۱۱ آبان ۱۳٩٢
حسنا جون مراقب پوست چیه ؟

پاسخ: مهسا جون همون skin care معروفزبان . کلینیکی که من میرم شامل پاکسازی پوست ، ماساژ صورت و گردن ، لیفتینگ ، اکسیژن درمانی و ماسک ها و پاک کننده های متناسب هر سن و پوستی هست . پکیج های چهار و شش جلسه داره و هر کی خواست تکرارش ماهی یک بار
حسنا بانو - ۱٢/۸/۱۳٩٢ - ٢:۳۱ ‎ب.ظ



حسنا جون حوابمو داد
فقط حسنا چرا همه کامنت ها بغل ماچ داشت ، کامنت من نداشت ؟
من بغل ماچ می خوام

خب تو خودتو لو دادی. مگه تونستی یه روز زبون به دهن بگیری.
اومدی اینجا نوشتی، خب اونم خوند، می دونست تویی دیگه.

حالا تو چرا خودت سرچ نکردی، زحمت سرچ و پیدا کردن این اطلاعات را انداختی رو دوش حسنا.
با این همه کار و گرفتاری باید بگرده واسه تو مراقب پوست پیدا کنه

این بوس ها را هم بگیر که حالت گرفته نشه حسنا بوست نکرده

سپیدار(رهگذر) یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 18:04

شخصی روزی یک صندوقچه تو منزل کسی میبینه.عاشق اون جعبه خوش آب و رنگ میشه. چند روز بعد از دیوار آن خانه بالا میرود و صندوقچه را میدزدد. بعد میرود سر هر کوی و برزنی فریاد میزنه که آی مردم من رفتم این صندوق را برداشتم.بهش میگویند چرا برداشتی؟ میگه آخه عاشقش شدم.بهش میگویند خوب اون صاحب داشته.میگه نه!صاحبش درست ازش استفاده نمیکرد.بهش میگویند حالا چرا داد میزنی؟میگه دلم میخواد.هر کسی حق داره هر کاری دلش بخواد انجام بده.بهش میگویند تو دزدی کردی.میگه نه!من دزد نیستم.توهین نکنید.بهش میگن حالا یکی بیاد اینو از تو بدزده خوبه؟ میگه هر کی این کار و بکنه من چشمهاشو از کاسه در میارم.بهش میگویند یکی بیاد وسیله ای از نزدیکانت به همین روش ببره قبول داری؟میگه نه.کسی حق نداره چه با من و چه با نزدیکانم این کار و بکنه.هیچ کس حق نداره هیچ وقت هیچ وسیله ای از من بدزده.چون من لیاقت اون چیزها رو دارم!!

ممنون.

گلریز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 17:47

بانو خیلی مشکوک میزنی.چرا تند تند اپ میکنی؟؟؟؟نکنه میخوای بذاری بری؟؟؟؟؟بانو میکشمت

حیف که اینجا جای بیان احساسات نیست.
محیط کاره. باید جدی بود.

کامنت برگ 39 یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:24

در مورد ما که فکر میکنم تلاشی هم در کار نباشه و اطمینان دارم اگر بر فرض هم چنین اتفاقی بیفته بهار حتی حاضر نباشه بچه رو ببینه . هر چند بخوایم از دید بهار به این قضیه نگاه کنم میتونم بهش حق هم بدمنگران
حسنا بانو-٧/٦/۱۳٩۱-۱۱:۳٢ ‎ق.ظ

بچه ای که بهار حتی حاضر نباشه ببینه، بچه نرمالی می شه؟
مادربزرگ مشترک
عمو و عمه مشترک

زندگی با این شرایط و این همه سوال خارج از درک یک بچه، چه شود اون کوچولوی نازنین. طفلک بچه ها

خانم دکتر آهنگر یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:21

آهنگر۱۱:٢٦ ‎ب.ظ - دوشنبه، ٦ شهریور ۱۳٩۱
...........
حرف سرزنش کردن و این حرفها نیست که هم خودت می دانی از اول اشتباه کردی و هم کل خانواده ی شما و همسرت می دانند که این کار خارج از عرف بوده و عواقب خوبی نخواهد داشت. این مسئله را از مخفی کاری خودتان که به اقوامتان نگفتید هوو هستید یا خواهر شوهرهایی که نگذاشتند همسرانشان بفهمند و .... به راحتی می توان درک کرد که شما می دانستی راه اشتباه است ولی در این راه قدم گذاشتید.

آیناز یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:19

ازاین مامی امیرحسین انقدر بدم میادنمیدونم چراهمیشه فاض منفی بهم میده
بدبختی خیلی هم خودشو باهوش میدونه

یعنی تونمید ونی چرا حسنا همه ی هم وغمش اینه که مردک باخانوم خانوما خوب بشه

ببین مامی امیرحسین به جان خودت این اخرین باری که برات توضیح میدیم دفعه بعد بایداز اول تااخر کلاس سینه خیز بری

حسنا تاالان هم داشت جیبش وپر میکرد ازثروت خانوم خانوما بود

ازپولی که خانوم خانوما برادرخانوم خانوما دراختیارش گذاشته بودن تابتونه زندگی خوبی بهم بزنه
که مردک گند زدتوش
حالا هم اگه حسنا رو نندازه بیرون مجبور ه بیکاربمونه
دیگه ازاون پول های مفت خبری نیست

میفهمی مامی امیرحسین مجبور مجبور

سوده یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:13

سوده۱:۳٢ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٧ شهریور ۱۳٩۱
سلام ...حسنا جان بچه خیلی خوبه ولی خوشحالم که عاقلی وتا امادگی نداری بچه دار نمی شی ...درضمن چرا سنگهاتو لااقل باهمسروانمی کنی من دارم کلافه می شم بدو دیگه گناه داری این همه سردگمی ادم را خسته می کنه

پاسخ:سلام سوده جون ممنون ازت بغلماچ در حال وا کندن سنگها هستیم ولی ترجیحا در موردش نمینویسملبخند
حسنا بانو-٧/٦/۱۳٩۱-۱:٥۱ ‎ب.ظ

مریم یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:07

مریم ٧:۳٧ ‎ب.ظ - سه‌شنبه، ٧ شهریور ۱۳٩۱
حسنا جون می خوام یه سؤالی ازت بپرسم ولی نمی دونم چجوری مطرحش کنم که به نظر آدم سنگدلی نیامنگران

میخواستم بدونم بیماری خانوم اولی جوریه که دکترا جوابش کردن؟ یعنی ممکنه که فوت کنه؟

پاسخ:مریم جون این سوال رو بارها جواب دادم . بیماری قلبی و مشکل ریوی و دیابت و چند تا مشکل دیگه . خدا نکنه دکترها جوابش کنن دور از جونش . اینطورنیست همه بیماریها خدا رو شکر کنترل شده هستند.
حسنا بانو-۸/٦/۱۳٩۱-۱۱:٠٧ ‎ق.ظ



ایشششششش
فهمیدن من جواب این سوال را بلد نیستم، یکی درمیون می پرسن

مریم مامی امیرحسین یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:02

مریم مامی امیرحسین ۱٢:۱۸ ‎ب.ظ - پنجشنبه، ٩ شهریور ۱۳٩۱
سلام....چه خوب که نوشتی.....حسنا واقعا اصلا این حس (کاش که زودتر با خانوم اولی اشتی کنه)رو نمی فهمم من که هیچ کاره زندگی توام دلم میخواد خانوم اولی قهر تر هم بشهشیطان
در ضمن ما پردیس سینمایی ملت تو نیایش رفته بودیم و سانس 3 ظهر و همه عاشق معشوق دنبال مکان بودنچشمکفکر کنم اصلا حواسشون به فیلم نبود....موفق و خوشبخت باشی

پاسخ: سلام میرم جونبغل خدا نکنه این قهر رو ادامه بده چون خیلی شرایط رو بدتر میکنه هم برای خودش و هم برای من . همسر هم که جای خود داره اون هم از این شرایط ناراحته شرمنده پس توی اون سینما فقط میخواستن دو ساعتی ور دل هم باشننیشخند
حسنا بانو - ٩/٦/۱۳٩۱ - ٢:٥٥ ‎ب.ظ



چرا شرایط برای تو بد می شه حسنا جووووووووووون؟؟
مامی امیرحسین نمی فهمه. توضیح لطفا

الی خانومی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 15:43

نه منظور منو نفهمیدین من سوال کردم چرا فقط حسنا دلیل خاصی داره همین؟
درمورد اون خانومم که گفتم نمی خوام راجع بهش حرف بزنم فقط می خواستم بگم دروغگو تو امثال این زنها زیاده و قبح این موضوع تو جامعه ما متاسفانه ریخته و کسی هم که قصدش این زندگی باشه با حرف من و شما برنمی گرده گرچه می تونه برای افرادی که ساده هستند و به این نوع زندگی ها رویایی نگاه می کنند باعث بشه چشم و گوششون باز بشه
موفق باشید

من نمی نویسم که حسنا از این زندگی برگرده.
حسنا با نقشه و برنامه و با فکر وارد این زندگی شده. اتفاقی که نیفتاده وسط این زندگی.

حسنایی که با حرف پدر و مادرش و دوست و آشنا که بهش گفتند وارد این زندگی نشو و نکن، گوش نکرده، هیچوقت فکر نکردم با حرف من برمی گرده.

هیچ جا حرفی از حسنا نبود و من برام سوال بود که آیا من تنها کسی هستم که نمی فهممش؟ آیا من اشتباه می کنم؟

من این وبلاگ را نوشتم که بدونم آیا من اشتباه می کنم یا واقعا چیزایی که فکر می کنم و سوالایی که دارم برای بقیه هم هست؟ دیدم خیلی ها هستند که کامنت تایید نشده و سوال بی جواب داشتند. خیلی ها که از وجود هم خبر نداشتیم و اینجا با هم حرف زدیم.

و خب مطمئنا می تونه کمکی باشه برای این که جلوی گول خوردن کسانی که ممکنه بخوان وارد این راه بشن گرفت.

اگر حسنا الان واقعیت زندگیش را بنویسه، می تونه هم کمکی برای خودش باشه و هم کمکی به دختر نادانی که ممکنه تو این مسیر می خواد وارد بشه.

این که زندگیش به بن بست خورده. خانم اول قصد جدایی داره. مردک نمی تونه از موقعیت اجتماعی، اقتصادی زندگی اولش و همسرش و خانواده اش بگذره.

بنویسه که توی بن بست هستند. ناراحتی حسنا از ناراحتی خانم اولی نیست. نگرانی و استرسش از بحرانی هست که به مرحله انفجار رسیده. واقعیتهای زندگیش را بگه. شاید کسی وارد این مسیر نشه.

شما هم موفق باشید.

سارا یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 14:53

من نه طرفدار حسنا هستم و نه حوصله خواندن پستهای طولانیش را دارم
فقط اومدم بگم بخدا خیلییییییی بیکاری که اینجوری تو پستین خلق افتادی
حیف این همه انرژی نیست که صرف یه چنین موضوعی میکنی؟
یه کم فکر کن عزیزم... به جای این همه تجزیه و تحلیل و موشکافی دو تا کتاب درست حسابی بخون و موشکافی کن
حیف عمرت و لحظه هات نیست؟

آخ گفتی

کلی کتاب نخونده دارم

یزدانی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 14:48

بابا اکثر این وبلاگیها لحن کلامشون همش الکیه
یکی از معلمهای ما خب
وبلاگ داره رفتم پیداش کردم
کامنت گذاشتم یه کوچولو مسخره ش کردم همچین ماچ و بغلی تحویل داد هر کی ندونه من یکی میدونم که چه پاچه گیری هست
بهش میگفتیم سلام ارث باباش که هیچ واسه عموش رو هم میخاست
تازه شم تو پروفایلش زده ...استغرا... حرصم گرفته آآآ

یزدانی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 14:42

بی خیال مهسا جون
کدوم ثروت؟
آدمی که اند تفریحاتش پیتزا داوود باشه
برای تعمیر لپ تاپ بره شمال
مراقبت از پوست رو تازه شروع کرده باشه
تو روحت حسنا
امروز یکی ازم تعریف کرد بهش گفتم حسن نظرت رو میرسونه برای شما هم شادی باشه
چپ چپ نیگام کرد بعدشم رو مقنعه م بالا آورد
لدفن
4 تا تشکر دیگه یادش بدین

طرف معلوم الحال بوده
بهش حرجی نیست

لالا یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 14:35

بانوجان
حرفم این نیست باید در اینجا تخته بشه چون حسنا و نفس واضحا دو زن شکست خورده هستند که روزگاری صیغه مرد متاهلی بودند و بعد مثل یک تیکه آشغال دور انداخته شدند. آینده ای که در انتظار کبوترها و فرشته هاست.
اینا از حرصشونه که این مزخرفاتو بلغور می کنند اما واقعیت اینه به هر حال دارن این رابطه ها رو ترویج می کنند و کم نیستند زنانی که به طمع رفاه مثل جغد سر زندگی دیگران خراب می شن. من دوست دارم بقیه بدونن مشکل شخصی نیست اینجا چون ظاهرا حسنا زندگی تخیلیشو می نویسه نه واقعیشو. مسئله واقعا روبرو شدن با این پدیده شوم و غیر اخلاقیه.

راحله یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 14:11

من این لینکی که گذاشتی پستی در ملامت خیات ندارد پست عسل بهاری تو همین صفحه کامنت گذاشته است را حتما بخوان کوتاه و مفید است

من یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:53

http://mardane1.persianblog.ir/

از صبح کل آرشیوش رو خوندم.مرد بدی به نظر نمیاد.

لطفا این لینکها را در پست آزاد بگذارید.
فردا کامنتتون را حذف می کنم.

سارا یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:53

سارا ٩:۳۸ ‎ب.ظ - جمعه، ۱٠ آبان ۱۳٩٢
متاسفم برای همسرت اون زن بدبختم داره با این کارا قبر رابطشو میکنه

پاسخ: خنثی
حسنا بانو - ۱٢/۸/۱۳٩٢ - ۱:٤٢ ‎ب.ظ



قبر اون رابطه را مردک و حسنا کندند.
روزایی که یواشکی می رفتند شمال و حسنا بهش سرویس می داد که عقدش کنه.

وقتی هم که خانوم اولی فهمید، مردک براش مرد. گذاشتش توی همون قبری که با کمک حسنا کنده بود.

سمیرا یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:43

حسنا تو این مدت به خورد ملت دورغ می داد حالا کامنت گذاران متوجه دروغهاش شدند بیاد چی بگویید .
بگوید من هم یک زن دوم پنهانی بودم که که زن اول را مجبور به رضایت کردیم.
حرفی برای پاسخ به کامنتها ندارد

الی خانومی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:43

سلام به همگی من تازه با وبتون آشنا شدم ولی یه سوال دارم کلا من با هرچی زن دوم و صی/غه/ای و زن پنهونی و یواشکی متنفرم ولی چرا فقط با حسنا مگه غیر از اینه که همشون فاسد هستن پس چرا راجع به اونا حرف نمی زنیم من خودم به شخصه وبلاگیو می شناسم که زنه که البته اصرار داره بگه دختره وارد زندگی کسی از دوستانم شده و من کاملا این دختر که صیغه شده رو می شناسم اتفاقا تو پیج دوستای عسلم هست

الی خانم الان من باید چیکار کنم؟
در مورد چیزی که شما می دونی مطلب بنویسم؟

شما می دونی، من که نمی دونم. گفتی یه وبلاگی، یه خانمی، یه جایی ... من الان چی بگم؟

بعد هم این شهر پره از زن خراب و رابطه مثلثی و صیغه و ... باید در مورد همشون بنویسم؟

ما دلایلمون را گفتیم. مسیر وبلاگمون مشخصه و ....
گاهی هم گذری می زنیم به مسائل مشابه و مربوط.

شما هم دوست داشته باشی می تونی در مورد دوستت بیشتر توضیح بدی.

لالا یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:41

فکر می کنم در مورد اثبات دروغگویی حرفهای حسنا مبنی بر رانندگی و فروش خونه و مهمونی و کادو دادن و مراقب پوستش!...به قدر کافی صحبت شده. اونقدری که من مطئنم حسنا نه تا به حال رانندگی کرده نه محضر رفته برای فروش خونه نه مهمونی داده و خیلی کارهای دیگه...

قبلا هم گفتم اگرم حسنا مثل من یکی از طبقه متوسط بود می تونست همه این دروغها رو بگه بدون این که این همه سوتی بده. حرفاش برای من نشونه اینه که حسنا اصلا شوهر نداره بدونه یعنی چی. بدونه مردا واینمیستن باهاشون یکی بدو کنی دعوا میشه نه این که دیالوگ تو با یک شوهر دلخور عین فیلمنامه برو جلو و آخرش به نفع تو تموم بشه. حسنا یک آدم خالی بنده در شهری که تهران نیست. نه زن اوله نه دوم. شاید یک وقتی صیغه بوده همین.
با اجازت همه کامنتهامو برای پست بالاهم می گذارم شاید کسی نکته ای بخواد اضافه نه یا بخواد منو توجیه کنه اشتباه می کنم.

لالا جان، ما احتمال این که داستان از اصل خیال بافی باشه را کنار گذاشتیم و گفتیم برفرض که همچین آدمی و همچین زندگی وجود داشته باشه، این ایرادات به نوشته وارده و معلومه که دروغ می گه.

حالا این که حسنا اصلا وجود خارجی نداشته باشه هم !!
چی بگم؟

ساره یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:30

سلان ترمه جان

بچه ها چرا دیگه حسنا کامنت ها رو تو محل کارش تایید نمی کنه؟ نکنه جریان بازرس و بزرگ کردن ی ایراد کوچیک و بیخود توسط ی همکار همین جریان بوده ؟

کامنتی نیست که تایید کنه عزیزم.
ضمن این که شرایط روحی اش خیلی وخیمه. خانم اولی کوتاه بیا نیست.
بابا هم که دلش را برداشت و رفت شمال
محل کار هم که گند زده.
مطمئنا همکارها به گوش بازرس رسوندن که خانم خیلی خوب کار میکنه و آقای "همه کار" هم خوب هواش را داره ...

نسیم یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:28

عسل در چند کلام علت این قصه پردازیها را نوشتی
حتی اگه همه اینا دروغ و داستان و خیال پردازی باشه مشتی است نشانه از خروار آرزوها و سرکوب ها و نیازهای ارضاء نشده این زن ها در زندگی است

ترمه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:16

سلام بانو جان . خسته نباشی ! من ارادت دارم خدمتت
سلام همه دوستان !

همتون اونقدر نکته سنج و باهوش و آی کیو بالا هستین که من کم آوردم . خداروشکر که اینهمه هستیم که می فهمیم !

ببخشید من مدتی خیلی کم کامنت می ذاشتم . راستش یه بار گفتم بازم میگم . دلم برای این موجودی که همجنس منه به اسم حسنا می سوزه ... چون واقعا داره خودشو اذیت می کنه .
نمی دونم تاحالا چقدر تو عمرش دروغ چشیده و خیانت دیده و بهش تجاوز شده که نمی تونه کمی صادقانه و بی ریا بنویسه و همدردی بطلبه و کمک بخواد . نمی دونم تو چه خونه ای تربیت شده که ذره ای عزت نفس نداره . ترسو و بزدل و حسود و خائنه ولی نقاب کاملا عکس اینها رو به چهره زده و بازیگر خوبیه .
نمی تونه انسانی تر رفتار کنه و نمی تونه خودشو دوست داشته باشه .. نمی تونه ذره ای از دریافت تاییدات چند تا خواننده مجازی چشم پوشی کنه .
چقدر وقیح و آب از سر گذشته است که هیچ مانع و پلی به اسم حیا و شرم از درون خودش نمی شناسه که نیاد اینهمه تابلو قصه بافی کنه .

سلام ترمه جان.

گاهی می آم وبلاگت. همه را تند تند می خونم.
امیدوارم همیشه قوی و سلامت باشی. بیشتر از اون که منظورم جسمی باشه، روحی است.

ممنونم که با ما هستی

راحله یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 13:15

مطلب جالبی نوشته بودی.
احسنت به این جمله:
آنچه که نه قابل انتطاره و نه قابل بخشش تظاهر به نادانی هست.

ساره یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 12:26

بانو جون من هم مثل شما فکر می کنم که این روزها نه تنها روزهای شادی برای حسنا نیست که پر است از اضطراب و استرس. به نظر من هم محاله اینبار خانم اولی کوتاه بیاد و اونطور که به نظر می رسه همچنان رو مواضع خودش محکم ایستاده.حسنا به زودی تکلیفش مشخص می شه من نظرم این هست در این زندگی چه حسنا انتخاب بشه برای موندن چه رفتن این حسناست که ضرر می کنه.یا می مونه و خانم اولی می ره که بعیده ی همچین زندگی رنگ آرامش داشته باشه. مگه مردک خوشگذران و اهل حال چقدر رابطه عفیفه لازم هست. به هر حال آدم که با یک نفر زندگی می کنه بعد از مدت کوتاهی عشق و عاشقی کم رنگ می شه وواقعیات زندگی هست که خودش رو نشون می ده.احتمال اینکه بعد از مدتی مردک به دلایل متعدد خسته و پشیمان بشه از این شکری که خورده زیاد هست.و صد البته دود این قضیه تو چشم حسنا می ره و حالت دوم اینکه حسنا باید بره که این رفتن هم داستان های خودش رو خواهد داشت برای حسنا به نظر من این اتفاقی که الان افتاده( قهر خانم اولی و مردک ) اصلا اتفاق خوبی برای حسنا نیست . بهترین حالت برای اینکه حسنا بدون هیچ اتفاق خاصی بخواد در این زندگی بمونه این هست که خانم اولی ی جوری کوتاه بیاد. منتهی حسنا جریان رو طوری تعریف می کنه که خوشحال نیست از اینکه مردک با خانم اولی قهره ( البته این چیزی هست که داره به خواننده تلقین می کنه که به سبب قلب مهربونی که داره نگران این کدورت پیش آمده س )در حالیکه قضیه ی چیز دیگه س و حسنا بیشتر نگران موقعیت خودش هست واینکه سرانجام این قهر ممکنه به ضررش تموم بشه. حسنا می خواد خانم اولی کوتاه بیاد. خانم اولی هم ظاهرا مردک رو تحت فشار گذاشته.

خیلی واضحه نه؟
خوشحالم که تنها نیستم
بعضی کامنتهاش را که می خونم، می گم یعنی اینا نمی فهمن؟ یا خودشون را زدن به نفهمی و فکر می کنن حسنا از ته دلش می خواد خانم اولی و مردک عشقولانه باشند؟!

بد شدن رابطه مردک و خانم اولی، بیشترین ضررش متوجه حسناست.

عسل بهاری! یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 12:20 http://bahar-e-asal.blogsky.com/

سلام بانو جان
چون نظرم درباره موضوع بحث این وبلاگ به طور کلی و وبلاگ نویس های خاص مثل حسنا خیلی طولانی بود توی وبلاگ خودم نوشتم...فقط می خواستم بدونی که انگیزه نوشتم تو بودی! ممنونم

غنچه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 12:02

بابا ناراحت شده و سکوت نکرده و جوابش رو داده و گفته ما رسم نداریم برای زن شوهر دار شوهر پیدا کنیم اگر شما رسم دارین به خودتون مربوطه


شما رسم دارید زن دوم بشید و یک خانواده را از هم بپاشید
بابات هم با افتخار پا رو پا بندازه دامادش بیاد عربده بزنه همه تون می دونید من برای چی یک بار دیگه زن گرفتم
افتخار کنه دخترش تنها توانایی که داره 6 ... دیگه هنری دیگه نداره دخترش


عجب رسم هایی دارید و چه بابای با غیرتی به داشتن همچین دختری افتخارم میکنه ازش طرفداری هم میکنه کسی حق نداره بهش چیزی بگه بگذارید دختر من با خبال راحت 6 بکنه گور بابای زن و بچه اش تو 6 بکن

عجب رسمی دارید حسنا جان و چه بابایی

حسنا خیالات خودش را هم می نویسه.
اصلا این صحبتها رد و بدل نشده.

خانم اولی گفته این دخترتون که وله. سابقه اش که هم مشخصه. این نشد یکی دیگه.
اونها هم از شرمندگی سرشون را نتونستند بلند کنند. چه برسه به این حرفهای خیالی پدر و پدر شوهر که حسنا ردیف کرده.

احتمالا پدرشوهر گفته چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. عروس عزیزم با این حرفا خودت را اذیت نکن.

********* یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 09:38

بانو جان منن فقط عاشق این یک جمله ات هستم "مرد اومده کارش رو کرده رفته




**************

خصوصی برای شما بود؟ گفتی چرا کامنتم را حذف کردی؟

یکی از دوستان با اسم **** وسط کامنتش ندانسته و مطمئنان ناخواسته به مازندرانیها توهین کرده بود من حذف کردم.

لطفا توی کامنتهاتون به اهالی شهر یا قوم و گروه خاصی توهین نکنید.

************ یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 09:24

مثل اینکه خدارو شکر حسنا هم از مریضی های خانم اولی گرفته همیشه یا تب داره یا میلرزه......انقدر که تن خانم اولی رو لرزونده خدا خیلی زود داره تقاصش رو پس میگیره

غنچه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 00:15

این آقای همکار و مریم جون چقدر فضول و خاله زنک هستند
شش میزنن

آقا مسائل خانوادگی دیگران به شما چه
هوو که برای خانم اولی جور میکنی حرفم بزنه بهتون بر می خوره مگه حسنا خواهرت ؟
چی کاره حسنی این وسط؟ نه ته پیازی نه سر پیازی
یک خانواده بهم زدی مثل خاله زنک ها دخالت می کنی

انقدر از این مرد های خاله زنک فضول بدم میاد
اینم یکی از دروغ های حسنا میگه آقای همکار رئیس
آخه رئیس انقدر خاله زنک و چیپ
به جای اینکه دنبال بهروری و مدریت شرکتش باشه دنبال کار های حسنا ست و مسائل 6 دوستش
برو حسنا کم داستان بنویس
اگر هم می نویسی یک جور بنویس با عقل جور در بیاد

غنچه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 00:08

خانم اولی فهمیده کلن حسنا تنها دلیلی که ازدواج میکنه 6
معیار ازدواج حسنا 6 بوده
گفت خوب برو 6 یکی دیگه برطرف کن ثوابش بیشتر زنم نداره راحت میری مسافر ت میای نه تلفنی نه مشکلی
مگه برای 6 زن شوهر من نشدی حالا یکی دیگه برای تو چه فرقی می کنه 6 ... 6دیگه

تعجب داشت ؟ بابات که عادت داره دخترش این طوری شوهر میده دستت بابات درد نکنه با این دختر بزرگ کردنش با افتخار هم وبلاگ زده از فرهنگ و تربیت پدر و مادرش می نویسه که مثل آب خوردن رضایت دادن دخترشون عقد کنند زن دوم بشه فقط به خاطر 6 یک مرد
نه مراسم خواستگاری نه بله برونی هیچی به هیچی
گفت بیا این دختر ما رو بگیر نیاز 6 برطرف شه ما هم این جوری خیالمون راحت تر

موضوع پست بعدی اتفاقات قبل از خواستگاری ورژن جدید

سیمی یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 00:06

کاش فایت ایمیلاشونم بود

عکساش چی؟

حسنا رسوای خاص و عام شنبه 11 آبان 1392 ساعت 23:51

http://arteen.mihanblog.com/post/680

آدرس یه خانومی هست که به روش دیگه دروغ های حسنا رو رو میکنه. "بانو هستم همسر سوم" www.banoohastam.persianblog.ir
در این وبلاگ کامنتایی که بین نویسندگان همسر اول رد و بدل میشده و مشورتهایی که میکردن برای نحوه برملا کردنه این دروغها اورده شده...به خدا این حسنا خیلی پرروئه ...اخرین پستشو خوندی که؟ نمیدونم ولی انگار این خانوم فک کرده خاننده هاش گاگولن دوشنبه 21 مرداد 1392 10:35 ق.ظمهینسلام.وبلاگت قشنگه. منم مث تو خواننده حسنا بانو هستم. از اول که وبلاگشو میخوندم به دروغ بودنه رضایت زنه اول شک میکردم و الانم شکم به یقین تبدیل شده. یه خانومی به نام لیلی که اسم وبلاگش انار دل هست یه سری افشاگری هایی کرده در مورد دروغهای این خاون حسنا مبنی بر اینکه رضایت زنه اول دروغ بوده. از این موضوع سوگند(یکی از نویسندگان وبلاگ همسران اول)هم ظاهرا خبر داشته. سوگند با حسنا از طریق ایمیل در ارتباط بوده و حسنا به سوگند در مورد دروغی بودنه رضایت زن اول صوبت کرده بوده و سوگند هم داشته رازداری میکرده که با اتفاق افتادنه این داستانها و رو شدن ایمیلهایی که بین سوگند و حسنا رد و بدل میشده دروغ بودنه ادعاهای حسنا دیگه کاملا ثابت میشه....سعی کردم همه اتفاقا رو خلاصه بگم امیدوارم موفق شده باشم. دوشنبه 21 مرداد 1392 10:19 ق.ظکوچولهراستی تولدت مبارک دوشنبه 21 مرداد 1392 10:17 ق.ظکوچولهسلام جوجوک جان
کامنتت رو تو وبلاگ حسنا دیدم .اومدم وبت .من شاید سن کمی داشته باشم اما کامل در جریانم چی شده .من قبلا حسنا رو قبول داشتم
حسنا و سوگند با هم دوست بودن .سوگند میدونست که حسنا اجازه ای نگرفته و قبلا با شوهرش دوست بوده .سوگند تصمیم میگیره اینو به همه بگه که از دروغ گویی حسنا پرده برداره .اما خجالت میکشیده .میره به لیلی میگه .تا اینکه لیلی میاد و دروغای حسنا رو رو میکنه (اما نا محسوس)حسنا میفهمه و به سوگند التماس میکنه که نگو از اعتماد من سو استفاده نکن .سوگند هم دیگه ادامه نمیده .این وبلاگ بانو که تازه زده رفته حرفاشونو برداشته که ثابت کنه حسنا رازشو به سوگند گفته بوده و الانم داره دروغ میگه.بهت حق میدم باورت نشه اما حسنا و نفس اون آدمایی که فکر میکردیم نیستند عزیزم .
حسنا تا صبح با نفس بیدارن .اصلا شوهرش پیشش نمیاد .دروغ میگه .حتی پستشم 5 صبح گذاشته .در حالی که شبی بوده که به قول خودش شوهرش هست .

سیمی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 23:29

مشکل از مرور گر وبم بود ولی توی هیچ کدوم ازین فایل ها معلوم نشد چیو داره دروغ می گه بعضیا اشاره کردن به اینکه اول با اون آقا دوست بوده و همسر اول نمی دونسته سوگند به کدوم نکته دقیقا اشاره می کنه بع عنوان دروغ؟

سیمی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 23:16

پست اول لیلی که هیچی تو پی دی اف نیست چیو در مورد حسنا لو دادن؟؟؟

گلریز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 22:09

خب اخه خانوم اولی حرف بدی نزده بود. فکر نمیکنم بدتر از این بود که بهش گفتن بیا برا ٦ زن شوهرم بشو

یزدانی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 22:07

من آمدم
تا به شما حرفی بزنم که خیلی جاهایتان بسوزد و هم عبرت گذشتگان شود و آیندگان
من آمدم تا دهان یاوه گویان بسته شود و حرفی بزنم که منحصر به زمان و مکان نباشد
من آمدم تا تا تا تا
من آمدم وای وای من آمدم
عشق فریاد کند من آمدم که ناز بنیاد کنم
من آمدم ووووووووووووی
کلا با خوندن کامنت هدایتگری حسنا اصن یه جوری شدم
کامنت هام اینطوری شده چرا؟

من دلم برای غریبه تنگ شده

مهسا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 21:52

انوم اولی میتونه بیاد بگه حسنا بره ولی فکر میکنم این حق رو نداره تا این حد جلو بره و هر چیزی رو بگه یا بگه برای من شوهر پیدا میکنه .بابا ناراحت شده و سکوت نکرده و جوابش رو داده و گفته ما رسم نداریم برای زن شوهر دار شوهر پیدا کنیم اگر شما رسم دارین به خودتون مربوطه . ما تا حالا نه چنین چیزی دیدیم و نه اجازه میدیم چنین حرفی زده بشه . سر این حرف پدر شوهر هم ناراحت شده و به خانوم اولی گفته کاری کردی که من پشیمون بشم از اینکه به بابا ی حسنا گفتم بیاین اینجا و حرف بزنیم . اقای همکار هم ناراحت شده گفته هر حرفی رو بدون فکر میزنی . در هر صورت حرفش

طبق دروغهات ...
بهت گفتن به خاطر رابطه عفیفه بیا زن دوم شو ،رفتی ، اون موقع چرا بابا مامان ناراحت نشدن با این بی اخترامی بزرگ
چرا اقای همکار ناراحت شده ؟مگه اقای همکار بهت پیشنهاد زن دوم رو نداد ، چرا وقتی بهت گفت بیا زن دوم شو ناراحت نشدی اونم ناراحت نشد؟

مینو شنبه 11 آبان 1392 ساعت 21:51

گلریز الان میاد می نویسه دیدین براتون مهم بودم؟

مگه واسه تو مهم نیست؟

گلریز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 21:50

چرا دیگه خبری از نفس نیست. دلم براش تنگ شد

می تو

مونا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 21:42 http://arteen.mihanblog.com/post/680

حسنا همه فهمیدن کی هستی
نفس جون شما هم

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 21:39

اینکه همسر برای برادر خانم اولی کار درست کرده
دو تا برادر های خودش الکن کار درست درومون ندارن بعد همسر با برادر زنش شریک و اون کارمندش !؟
برادر های خودش علاف بیکار درآمد پائین
برو حسنا
پدری که وضع مالی خوبی داشته باشه و به قول حسنا جان سرشناس باشه
حداقل ماهی یک بار برای بهار خواستگار می آید

پس همسر هیچ عددی نیست که بهار یک خواستگار هم تا حالا نداشته

پست بعدی خواستگار بهار ببین کی گفتم

برادر زن دست بال مردک گرفته آورده تو کار حسنا برعکس میگه

هر چی داره از برادر زن و خانم اولی داره وگرنه برادر های خودش آس پاس نبودن
الان هم بهار یک شوهر مولتی میلیارد مثل باباش داشت
یا نه حداقل یک نامزد درست حسابی داشت

معلوم هیچی نیست مردک حسنا هم فقط برای رضای خدا و برطرف کردن نیاز یک مرد تن به ازدواج داده
به قول دوستان حالا این نذر کی تموم میشه ؟

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 21:32

منم با شادی موافقم کسی الکی به کارگر جماعت پول زیادی نمیده
همین جوری هم از زیر کار در میرن وقت کشی می کنند که زود تر برن
ولی همیشه من یا مامانم اگر لباسی میوه یا غذایی داشته باشیم بهشون میدیم پول زیادی مگر اینکه عیدی باشه اونم به اون مناسبت می دیدم
آفرین شادی جان
اگر شوهرت کارخانه دار باشه که بهتر از هر کسی طرز رفتار و مدریت با کارگر میدونه
ما که هفته یک بار کارگر میاد میره فهمیدیم

گلریز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 20:37

حسنا فعلا درگیره. بابا جان چرا متوجه نمیشید. مردک فقط روزهای ٣ شب قرار رو اجازه داره بره پیش حسنا. بیشتر از اون خانوم اولی پوستش رو میکنه. حسنا مارموزی به خدا. دومی نداری

گلریز جان
مردک اصلا اجازه نداره بره پیش حسنا. مردک همچنان خونه برادرشه.
یواشکی هم در می ره می آد سریع کارش را می کنه و می ره.

یه دختر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 20:33

انشالله برای شما ها هم خوشی باشه و سلامتی ولباس مارک دار و خارج و مراقب پوست و سفر خارج و همسر پولدار و کلاس ورزش مجهول و دیسکو و درد اومدن دشمنا و حسوداتون

به همچنین

راحله شنبه 11 آبان 1392 ساعت 20:30

شوهر حسنا بدون در نظر گرفتن مال اموال خانم اولی به زور تو دهک چهارم باشد. حالا این حسنا زورزورکی می خواهد خودش را تو دهک اول نشان دهد.
یکی نیست بگوید حسنا تو که نمی دانی دهک اولی چه جوری زندگی می کننند بیخودی حرف نامربوط نزن خودت را اسباب خنده ملت می کنی
http://www.drmoneyman.com/%d8%ac%d8%af%d9%88%d9%84-%d9%85%d8%b4%d8%ae%d8%b5%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d9%87%da%a9-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d8%a2%d9%85%d8%af%db%8c-%d8%a7%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%af/

بامزه بود

نفیسه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 20:18

مولود جون عجب آدرس تخصصی به حسنا داده

هوم

راحله شنبه 11 آبان 1392 ساعت 20:03

آیناز جان همسر اگر پولدار بود برای رهن یک خانه ای که بافروش یک ماشین وام دار دولتی و رهن خانه تو پایین شهر مبلغش تامین می شود دو تا چک مدت دار نمی کشید.
احتمال خیلی زیاد همسر پادو یک آدم پولدار هست.
که حسنا تو پست آخرش لو داد برادر خانم اولی هست
اصلا به خاطر پولدار بودن برادر خانم اولی شماره بردار خانم اولی را از موبایل بهار کش رفته است

نعمیه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:56

بابا شوهر حسنا پا دوی یک آدم پولدار هست.
که با پولهای آن طرف یک مدت جو زده شده است گردش مالی و خانه زندگی رئیسش را تو موقعی که سفر بوده است به حسنا نشان داده است حسنا هم ندید بدید آمده قایمکی زن این آدم شارلاتان شده هست. حالا مثل خر تو گل مانده است نه پولی بهش رسیده است حالا هم به خاطر معرفی کردن همسرش به عنوان یک آدم پولدار به فک فامیل گدا کشنه اش مجبور خانه تو بالاشهر اجاره کند که مضحکه مسخره فک فامیلش نشود.
حسنا نوش جانت هیچ عذابی بدتر از زندگی کردن با یک آدم دروغگو و نامرد نیست.
حالا حالا حسنا باید تقاص طمع مال دنیا را پس بدهد

مهسا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:54

اگه دعوام نکنید می خوام یه کاری کنم

ترقه بندازی جلو پای حسنا؟

آیناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:53

اصلاح میکنم تو کامنت پایین بجای اینکه بنویسم

بچه ها نوشتم بچه

بچه =بچه ها

مهسا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:41

لالا جون
ببینم راجع به مراقب پوست چی می گه ؟

حسنا جان عزیزم
بیا پایین عزیزم
از منبر بیا پایین
بیا پیش ما فقیر فقرا بشین
افرین دختر نازن

آیناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:39

میدونین بچه مهم چی مهم اینکه اگه مردک میلیونر هم باشه نه بیشتر که بگیم میلیارد یابیشتر

مهم اینه این واسی حسنا یعنی بهشت یعنی پول داربودن
یعنی وضع مالی خوب

ولی به نظرما ثروتمندیعنی اینکه اگه حسنارو خانوم خانوماپرت کردبیرون مردک میتونست یه خونه ی دیگه واسش بخره
اما همه تو نوشته های حسنادیدیم همچین چیزی پیش نیومد
اگه مردک پول داربود حسنا چرا میره سرکار؟
برای سرگرمی
میتونست یه سرگرمی های دیگه داشته باشه
پس کارحسنا ما روبه این نتیجه میرسونه

که حسنا خودش هم میدونه که تو این زندگی موندگارنیست
بخاطرهمین ازکارش استفاءنمیده
میترسه ازاینی که هست بدبخت تر بشه
یا اینکه بقول بچه اصلا مردک اونقدر پول دارنیست که بتونه ساپورتش کنه که تاحالا هم همینطور بود
نتونست این کارو بکنه فقط به قول بانو
مردک بهش وعده ی سرخرمن میده

شادی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:37

پولدارهای خارج از کشور هم می شناسم که کارگر تمام وقت فیلیپینی دارن خونه شون
یک بار درمورد حقوقش صحبت بود و اینکه بیشتر از حقش خواسته و شوهر دوستم می گفت که نباید به اینها زیاد رو داد، قرار بوده اینقدر بگیره، همینه. اگه می خوای بهش لباس و غذا بدیم، موافقم ولی حقوقشو یک دلار بیشتر نباید بدیم
حالا این زن و شوهر که می گم از اونهایی هستن که ایران هم با کارگر و پرستار دائمی توی خونه بزرگ شدن و آدمهای خیلی دست و دلبازی هستن و خیلی وقتها به نیازمندها کمک می کنن، خسیس نیستن اصلا

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:34

مهسا جان جوابای حسنا را بذار برات پیش بینی کنم:

-مسئول مراقب پوست من از خارج میاد فقط شب جمعه 7 شب وقت داد منم عجله داشتم نوشتم مراقب پوست! منظورم این بود با تیم مراقبت از پوستم قرار دارم. شما چرا این قدر ریز بین شدی؟ چیو میخوای ثابت کنی؟ دردت اومده؟

-بهار رو خارج نفرستادند چون مامانش به خاطر اون بیماری عجیب نمی تونه هواپیما سوار بشه و بره پیشش برای همینم راضی نشد بفرستنش!

شادی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:29

بازاریهای پولدار تهران بین خودشون مثلی دارن که می گن اگه می خوای یک کارگرو بدبخت کنی، بیشتر از حق خودش بهش حقوق بده. اینطوری انتظارش بالاتر از حد نرمال می ره و دیگه برای هیچکس کار نمی کنه و بیچاره می شه
اگه بخوان کمکی بکنن، یه جور دیگه اینکارو می کنن ولی دررابطه با حقوق کارگرها خیلی سختگیرن

آیناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:28

حسنا الان داره هم اینجا رو رفرش میکنه میخونه هم داره به کامنترهاش ماچبغل میفرسته

مردک هم طبق معمول بهار وبرده شهر بازی بعد میبره رستوران بعدش هم یامیبره خونه ی مادر بزرگش یا میبره خونه دختر عمه ش که بچه سرگرم باشه

شادی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:27

دوستان، همسر حسنا اونقدرها که فکر می کنین پولدار نیست
این از حرفها و رفتارهایی که می نویسه کاملا معلومه
مثلا اونجایی که نوشت به کارگره دو برابر پولی که قرار گذاشته بودن داده، هیچ پولدار و سرمایه داری این کارو با کارگرش نمی کنه
همون موقع احساس کردم یا حسنا داره دروغ می گه و یا شوهرش اصلا کارگر زیر دستش نداره
هر کسی که عادت داشته باشه به کارگر حقوق بده، می دونه که اصلا درست نیست (به هر دلیلی، حتی داد زدن سر کارگر) دو برابر حقوقشو بهش بدی، چون توقع و انتظار کارگر برای دفعه های بعد بالاتر می ره و این از نظر روانی برای خود کارگر هم خوب نیست

مهسا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:25

برای حسنا کامنت گذاشتم

حسنا جون مراقب پوست چیه ؟

به قول یزدانی
ای تو روحت

مینو شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:20

بچه ها یکی رفته بی آدرس برای حسنا کامنت گذاشته و گفته همیشه خوش باشی. هم اسم منه. خواستم بگم من نیستما! هنوز اون قدر بدبخت نشدم که برم پاچه خاری حسنا رو بکنم!!!!
همین جا اعلام برائت می کنم!

اتفاقا خواستم بگم چرا زیرآبی رفتی

مهسا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:17

عزیزم 98 % بچه های ثروتمند ، بچه های نماینده مجلس ها، بچه کارخونه دار ها ، بچه ی افرادی که تو ار صادرات و وارداتن
و بچه های خانواده های مرفه و نیمه مرفه
همه اونور هستند ، یا حداقل سیتی زن اونجا هستند .
خواهر من تو مدرسه ای درس می خوند که همکلاسیاش از افرادی که ذکر کردم ، بودن .
دبیرستان مهدوی ، احتمالا باید دیده باشیش

اکثرشون سیتی زن امریکا ، کانادا ، انگلیس و استرالیا و ... هستن و کلا مدرسه نمی رفتن و با پول مدارک و ایناشون رو می گرفتن و اخرشم می رن کالج های اونور .

حالا بهار چرا این شرایط رو نداره ؟ مگه نمی گی که همسر انقدر معروفه که اگه بگی اسمشو می شناسیمش.
چرا باید پول دانشگاه ازاد بده ودخترشو نفرسته کالج و دانشگاه های اونور ؟

شماها چرا اینقدر موضوع را بزرگ می کنید؟

نماینده و کارخونه دار چیه؟

تمام کنید این بحث پول نداشته اون مردک را

مهسا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 19:06

باز من نبودم ، کامنتا سر به فلک کشید

در مورد پولدار بودن از همون اول معلوم بود ، وضع همسر هم یه وضع معمولیه رو به بالاست ، نه عالی و توپ و معروف
چون چیزایی که حسنا می گه یه زندگی انچنانی نیست .

مونا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:34

کامنت آخری (18)
مولود
لینکش خیلی مناسب کار حسناست. حسنا هم قول داده بره وبلاگش

آیناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:32

گلریز جان نگفتیم بارها بهش گفته نشد نخودهراشی نشو


بابا نفس خیلی رو داره بخدا

این بچه نفس خیلی داغونه ازدرونو بیرون داغونه ها
همچین داغونه که هیچ بازیافتی هم نمیتونه جمعش کنه

توجه کردین چقدر خواننده های حسنا کم شده
اخرین پیستش 200تاکامنت داشت که خیلی هاشون چندتا چندتا گذاشته بودن

آیناز جان تا دیروز عصر فقط 29 تا کامنت داشته.
از این به بعدش هم یا می خوان بگن خوبی؟
یا می خوان بگن چرا نمی نویسی.

گلریز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:28

دوستان این صفورای یزدان پاک هم که اومده بود برای ما کامنت گذاشته بود رفته بود برای اونم کامنت گذاشته بود یادتونه که میگفت اینجا دنیای مجازیه و دروغ گفتن اشکال نداره. نووووش جووووونت صفورا جوووون دروغهایی که به خوردت میده.

گلریز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:24

اخه یکی نیست بهش بگه به تو چه مربوطه. کاسه داغتر از اش شدی؟؟؟باز همسر قرار چیزی برات بخره؟؟؟تبدیل به وظیفه شده!!!!!!!باز شدی حسنای نجاتگر. الان قرار برادر زن رو ادب کنی و شوهرت رو از این خانواده اشغال نجات بدی؟؟؟؟اخه زنک اونا زن و شوهرن. بیست ساله دارن زندگی میکنن به تو نخود اش چیه که پریدی وسط.

یکی دیگه براش کامنت گذاشته بود بعضیا نمیتونن شادی تورو ببینن. اخه بنده های خدا شادی که رو ویرانه کردن زندگی یکی دیگه است دیدن میخواد. بعد حسنا جون الان شاده؟؟؟؟؟

این الان آخر شادیه؟

خانواده خودش که ولش کردند.
خانواده شوهر که بایکوتش کردند گفتند کلا دیگه از اینورا پیدات نشه.
عروسی دوست صمیمی اش (نداجون) نمی تونه بره، چون همسر دوم و نیمکت نشین است و همسر اصلی و خانواده اصلی می رن عروسی.
از خونه اش بیرونش کردند و ماشین زیرپاش را هم گرفتند و مهریه اش را هم که بخشید.
بچه دار شدن که ممنوعه.
مسافرت که باید یواشکی بری و جلوی رسپشن و نگهبان و تلفنچی هتل آبروت بره که ...

قسمت خوشی این زندگی را برای من یکی تعریف کنه.
امیدوارم این خانم کامنت گذار هم همیشه براشون از این مدل خوشی باشه و خوشبختی. ظاهرا خیلی علاقمندند

گلریز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:20

پاسخ: سلام نفس جون عزیزم ممنون ازت برای تو هم همیشه شادی باشه و خوشی و خوشبختی برای همسر هم سلامت رو میرسونم ولی راضیم ازت رو نمیگم. بچه رو تشویق کنی بیشتر لجبازی میکنه ولی دور از شوخی با این که اینطور که من هم میبینم تبدیل به وظیفه شده و گویا باید این کارها رو بکنه ، ولی در کل برادر خانوم اولی هم این وسط تقصیری نداره
حسنا بانو - ۱۱/۸/۱۳٩٢ - ٧:٠٦ ‎ب.ظ

قربونت حسنا جون
به همسر بگو دست برادرهاش و شوهر خواهرهاش را هم بگیره.
چراغی که به خونه رواست، به مسجد حرامه

مونا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 18:16

مونو کسید کربن ی کامنت گذاشته ده بار توش نوشته خوبه که برادر خانم اولی به مردک محتاجه
برادر خانم اولی از پول مردک زندگی می کنه
برادر خانم اولی ...

مادرت فدات شه مونو
خودتو واسه کی می کشی؟ برو از عفیفه بپرس حسنا چطور سنگ رو یخش کرد. بترس از حسنا

با این کامنتها و دست گذاشتن روی نقاط حساس داستان، دقیقا نشون می دید که کجای قصه غلطه.
دستت درد نکنه مونو

دریا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 17:47

سلام ......
بچه ها دوستی این وبلاگ روزده وهمفکری میخواد اخه دوست بیوه اش میخواد زن دوم اقایی بشه ازم خواسته که تو وبلاگهایی که میرم بگم تا کمکش کنن چه جوری دوستش رو منصرف کنه اززن دوم شدن .......
marde2zane.blogfa.com

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 17:01

جالب که مردک با این پول پله سی تی زن هیچ کشوری نیست
خانمش یا بهار یک مدتی برن و بیان
در صورتی که اکثر طبقه مرفه حتی بعضی ها در طبقه متوسط هم در کشور های دیگه سرمایه گذاری می کنن و میرن

مسافرت های خارج از کشور در حد یک هفته یا نهایت 10 روزه حسنا نوشته که همون کشور های اطراف خلیج فارس یا همون ترکیه است

بعد جالبه که حسنا وقتی از مسافرت های خارج از کشور نوشته همون کشور های همسایه فقز از کاباره و دانسینگ رفتنش نوشته

در صورتی هم دبی هم ترکیه فقط دیسکو و لب دریا که ندارن کلی جاهای گردشی بهتر و گرون تر هست که از دیسکو رفتن و مست کردن بیشتر هم خوش میگذره
حسنا هیچ اشاره به جاهای دیگه نکرده
کلن فکر میکنه خارج یعنی دیسکو دیگه هیچی نداره

من فکر میکنم خارج رفتن در همین کشور های همسایه را هم نرفته یک چیزی شنیده تو فیلم ها دیسکو دیده فکر می کنه خارج همش همینه

دقت کردید پست های مسافرت خارج به دیسکو و استخر و لب دریا ختم میشه هیج جا دیگه نرفته ... چون بلد نیست
مگه میشه !؟!؟!؟ اونم حسنا به خاطر اینکه ما دردمون بیاد فکر کن ننویسه

ایشالا یک سفر خارج از کشور بری حسنا جان و از خاطرات و گردش اونجا بنویسی

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 16:50

این کلک حسنا دیگه قدیمی شده
همش خودش مریض نشون میده که احساسات جریحه دار کنه
یا هر کسی یک حرفی بهش میزنه میزنه زیر گریه
یا همه ظالم مشن اون مظلوم کتک خور داستان آخرشم همه میبخشه

در صورتی شما برو یک عدد کامنت مخالف بنویس یکم چاشنی اش هم توهین خفیف بهش بکن نه زیاد که ادعای خدایی بکنه دوباره
ببین چه بی اعصاب شروع میکنه به فحش دادنت
اول از همه که میگه معلوم الحال

الان به خاطر اینکه جواب این کامنت من بده یک دو تا کامنت مخالف خودش برای خودش می نویسه بعد خیلی با حوصله و مهربونی جواب میده ... مگه نه حسنا

بدون چاشنی هم به اون درجه می رسه غنچه جان.

کافیه دو تا سوال جدی ازش بپرسی. یا مثلا بگی این زندگی انگلی چیه که دست ازش برنمی داری.

به قول خودش توهین هایی می کنه و حرفهایی می زنه که شامل همه مکانها و زمانها می شه

یاسمین شنبه 11 آبان 1392 ساعت 16:48

بچه ها بهتون تبریک میگم ، کاملا مشخصه این زنک چطور خودش رو باخته ، و الان نمیدونه چه گلى به سرش بگیره ، هفت روز طول میکشه پستهاى ابکیش رو بنویسه ، دوازده روز هم طول میکشه کامنتها رو با سانسور فراوون تایید کنه ، این که تند و تند خالى بندیهاش رو ردیف میکرد و حسن نظرت رو میرسونه و ماچ و بغل فراوون داشت ، افرین به همتون و ممنون بانو جون

ممنون از شما

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 16:46

هندز فری تو بقیه راننده ها دیده فکر کرده هدفونه باهاش آهنگ گوش می دن

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 16:44

مارال جان لارم نیست پولدار یا اون وری باشی که بدونی. منم که پولدار نیستم و زندگی ساده ای دارم می دونم که مارک خریدن چطوریه و یا کسانی در حدی که حسنا ادعا داره هستند کجاها خرید می کنند و مسافرت می رن(این وسط چندتا اسمم یاد حسنا دادم).کارخونه دار نیستم اما می دونم رییس یک کارخونه چندتا ماشین حمل و نقل و صدتا کارگر داره که بذاره برای اسباب کشی در اختیار زنش.
با این حال حسنا حتی ساده ترین چیزها که حتی در دسترس طبقه متوسط هم هست نمی دونه."وقت مراقب پوست" یکیش بود فقط! نداشتن لپتاپ و گوشی اسمارت هم همین طور. زنی که نه بچه داره و نه مهمون و 4 روز هفته هم شوهرش نیست مگه عصر و شبو ازش گرفتن که هر روز لپ تاپ بکشونه اداره دولتی با وایمکس؟؟؟؟

رانندگی هم واضحه که حتی بلد نیست اگرنه می دونست موقع رانندگی گوشت چشم سومته و نمیشه با هدفون پشت فرمون نشست اونم تو جاده چالوس!!!

مارال پ شنبه 11 آبان 1392 ساعت 16:27

آنهایی مارک پوش قلابی نیستند اینترنتی تو سایت برند اصلی سفارش می گذارند که مبادا جنس قلابی به دستشان برسد.
آدم دارد 30 الی 40 پول می دهد باید مطمئن باشد جنس چینی بدستش نمی رسد.
این حسنا تا حالا پاش به اروپا وآمریکا نرسیده است آن جاری اش هم از این دخترهای رده پایین توکشورهای رده پایین اروپاست که تو این مدتی که باهاش بود ازش یاد نگرفت آدمهایی درست حسابی آن ور چه حوری زندگی می کنند.

ماندانا.میم شنبه 11 آبان 1392 ساعت 15:19

ماشالله اینقدر اینجا خانم های باهوش ونکته سنج می نویسندکه هرچی میخواهم بنویسم می بینم یکی دیگه خیلی بهتر و دقیق تر گفته.

حسنا خیلی سعی میکنه از احساسات خوانندگانش واسه راست جلوه دادن دروغاش استفاده کنه. هر وقت دروغاش دیگه خیلی داره تابلو میشه و اعتماد بنفسش هم پایین میادخودشو میزنه به غش وضعف و تپش قلب و سرگیجه ، طوری که خوانندش احساساتی بشه و قوه عقل و منطقش تعطیل بشه. ولی کسانی مثل خانم های این وبلاگ هستند تحت تاثیر احساسات ، عقل وشعورشون تعطیل نمیشه..

نارین شنبه 11 آبان 1392 ساعت 14:49

به نظر من همش توهمه
ادمی که میلیاردر باشه یه تبلت یه ای پد می گیره با خودش می بره سرکار کامنت جواب بده(البته الان قشر متوسط هم تبلبت و ... دارن) نه یه لب تاپ به اون بزرگی که سنگینه و فضای زیادی رو میگیره و با خودش هی ببره و بیاره
این کوچیکش بود
دیگه بگیر برو تا به بالا

نارین جان کل این موضوع از بیخ دروغه. لپتاپ با خودش نمی بره اداره. اون چند وقت سرگرم خونه پیدا کردن و خالی کردن خونه و درگیریهای اینطوری بود نمی رسید بنویسه. الکی گفت لپ تاپم را گذاشتم شمال روش ویندوز نصب کنند. نمی تونم تو اداره بنویسم.

دروغ محض بود. تمام شد رفت.

شهره شنبه 11 آبان 1392 ساعت 13:59

دوستان انقدر حرفهای حسنا راجع به پولداری و سرشناسی شوهرش رو جدی نگیرید در حدی که تو اروپا و آمریکا ویلا داشته باشه.به احتمال قوی شوهر حسنا یه دلال وارد کننده جنس از کشورهایی مثل چین و تایلنده که تازه با این ضع آشفته اقتصادی به نون و نوایی رسیده و تونسته به چندتا کشور اطراف ایران یه سفری بکنه و سفرهای خارجیشونم محدود به همین دبی و ترکیه هست نه بالی و ...
ولی همین تو چشم حسنا و خانواده کم درآمد و کم فرهنگش خیلی دیده میشه و حسنا همین که بتونه توی یکی از محلات شمال شهر مستاجر باشه برای آخر آرزوهاشه و اصلا فکرش به این چیزهایی که شما میگید نمیرسه.منظورش از حنس مارکدار هم نهایتا همین زارا و بنتون و منگوئه که جنس های چینیشون چشم بازار رو درآورده.شما زیاد جدی نگیزرید که الن رفته فلان فروشگاه تو لندن و پاریس.حسنا اصلا مخش به اون حد قد نمیده.حسنا همین که بتونه بره از تجریش خرید کنه پیش خانوادش پادشاهه.

پریناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 13:51

لالا صحبت های حسنا درباره ی لباس مارک دار و ..خیلی فضاییه...مثلا یه برندی مثل بنتون توی تهران اجناسش رو از هند و پاکستان وارد میکنه حتی از چین هم دیگه نمیگیره...نمایندگی های فلان برند توی تهران اجناسش از لحاظ کیفیت با همون برند توی بهمان کشور متفاوته..حتی اونقدر که وقت خرید از یه برندی مثل بنتون توصیه میشه که مراقب باشید که از کارایی که توی هند تولید شدن برندارید چون از لحاظ کیفیت حتی پایین تر از پاکستانه..برندهایی که توی ایران نمایندگی دارن که باز هم واقعا نمیشه گفت نمایندگی به اون معنا.. برندهای شاخی نیستن...آدم سرشناس و درست و درمون اونقدر محافظه کاره که پا نمیشه بره توی دیسکوهای دبی و آنتالیا ول بگرده وقتی ویلای بورلی هیلزش هست...آدم مولتی میلیاردر که تفریحش آنتالیا نیست وقتی حداقل سواحل بالی هست...برندهایی که تو ایران نمایندگی دارن که باز هم تاکید میکنم اصلا بهتره تعریف نمایندگی بهشون اطلاق نشه مثل بنتون و Adolfo Dominguez ..Zara..Bershka..و خیلی های دیگه برندهای شاخی نیستن اون هم برای وضعیتی که حسنا داره تصور میکنه..بعید میدونم تا به حال پاش به نمایندگی یکی از این برندها توی تهران خورده باشه تا متوجه بشه اون داستان تخیلی که راجع به تعویض شلوارش یا یه همچین چیزی ساخته بود چقدر فضاییه..متاسفانه حسنا خیلی خیلی خیلی دوست داره خودش رو یه جوری که آرزو داره جلوه بده و واقعا هم نمیدونم چرا آخه؟؟؟؟!!!...حسنا اگر حداقل راجع به همسر دوم بودنش راست گفته باشه..مردک یه آدم معمولی که بعد از پنجاه سال زندگی یه امکانات معمولی واسه زندگی کردن داره منتها معمولیه به چشم حسنا خیلیییییییییییییییییییی میآد و چون هم میخواد بگه من از باقی دومی ها خوشبخترم و با باقی دومی ها هم رقابت داره واسه همونه همچین فضایی میبنده

[ بدون نام ] شنبه 11 آبان 1392 ساعت 13:27

نامیرا
پست ها: 5,053
عضویت: 29/2/1388
+1
1392/8/11 2:22 ق.ظ

وبلاگ بانو رو میخونی بهناز جون؟ خیلی قشنگ دروغهای حسنا رو شکافته!

البته به نظرم خیلی حوصله داره که داره حسنا رو نقد میکنه
چون به نظرم شاید برای روشن شدن ذهن خواننده ها مفید باشه ولی برای خود حسنا اثر نداره ، وقتی انقدر عوضیه که رفته زن دوم شده به این راحتی ها با یه وبلاگ منتقد از رو نمیره
1 کاربر این مطلب را پسندیده است

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 13:17

بچه ها راستش من خودم متنفرم که به ظواهر و مادیات بپردازم ولی گاهی حسنا چیزایی می گه که...مثلا خرید لباس مارکداری از خارج که در ایران هم نمایندگی دارند!

راستش افرادی که در حد شوهر حسنا پولدارند(پرداخت چندین میلیارد در ایکی ثانیه برای خونه سه خوابه مثلا در فرشته به قول مادر حسنا) جای خرید کردنشون کمتر از هرودز لندن یا گالری لافایت پاریس نیست. مارکهای اونجام که ایران پیدا نمیشه.حتی برندهای درجه پایینتر که تو سیتی سنتر دوبی هستند مثل بنتون و زارا و...ایران نمایندگی رسمی ندارند که جنسی که از خارج خرید شده رو تعویض کنند. (دوستان تهرانی منو راهنمایی کنید اگر طور دیگه ایه)
من واقعا فقط می تونم به مارکهای ترک به عنوان تنها گزینه فکر کنم و این که سفر رویایی و دیسکو و..واحتمالا آنتالیایی جایی بوده....حساب کنید مردی که این قدر داره که دفتر تجارییشو که خدا میلیارد تومن قیمتشه به اسم زنش می کنه واقعا اینجور جاها می ره؟

حسنا می خواد خودشو به طبقه ای از لحاظ مالی منتسب کنه که هیچی در موردشون نمی دونه.ولی خودش اون قدر بی فرهنگه که همونطور که مینو گفت عین متجاوزین قربانی رو که خانم اول باشه تهدید می کنه چون هیچی برای خودش عار و ننگ نیست.

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 13:09

یه دختر جونم

کاملا می تونم تصور کنم الان یکی میاد از حسنا می پرسه "مراقب پوست" چیه؟ حسنام می گه ببخشید بیشتر نمی تونم توضیح بدم

نسیم شنبه 11 آبان 1392 ساعت 12:07

خدا را شکر که نی نی سایتها حقیقت را فهمیدند.
این مادرهای باردار چه گناهی داشتند تو این دوران با استرسی که جسنا با دروغهایش به آنها وارد می کرد این بنده های خدا را آشفته می کرد.

دوباره نی نی سایت
دوباره حسنا

قورباغه سبز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 09:09

تشخیص اینکه چه مقدار از وبلاگ حسنا واقعیته خیلی سخته. من چند تا کامنت تو این وبلاگ نوشتم که اگر کسی از آشنایان اونا رو کنار هم قرار بده به راحتی میتونه منو بشناسه. حالا کسی که وبلاگ داره و مدت هاست داره از زندگی خودش که نا معمول هم هست مینویسه چطور ممکنه مطین باشه کسی نمیشناسدش؟
اگر وبلاگ سوگند و لیلی و ... اینا نبود که مطمین بودن حسنا همسر دومه و عکسش رو دیده بودن باورم میشد که حسنا صرفا داستان مینویسه.

یه دختر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:39

غنچه جان به خدا فقط همین به ذهنه آدم میرسه دیگه هیچ جوره دیگه ای نمیتوونم این رابطه هزار مجهولی رو حل کنم!
وواقعا تمام این مدت یه سوال تو ذهنمه که آیا واقعا نیاز و هدف حسنا از ازدواج فقط رابطه عفیده بوده که با داشته همه چیز راضی به این ازدواج شده؟
که مامانش هم همسر گفت ما راضی بین ازدواج شدیم چون حسنا خودش خواست؟
آدما واسه ازدواج دنباله کسین که کاملشون کنه،نداشته هاشون رو پوشش بده،نداشته حسنا فقط همین بود؟احترام؟محبت؟همراه ،همراز نمیخواست؟؟؟

مینو شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:34

راست می گی یه دختر جان. یادم نبود.

یه دختر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:30

مینو جان مراقبت از پوست نه!!!!!
مراقب پوست

یه دختر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:27

لالا جان این جوکا رو نگه چی بگه؟
مگه از پنجره ماشین نیومد بیرون؟؟
این قسمته نوشتشو نگاه
اوائل ندا زیاد منو تحویل نمیگرفت . سر سنگین بود ولی بعدخوب شد و الان شدیم دو تا دوست صمیمی)) این یعنی ندا بعد از وقتی که حسنا زنه دوم شده تازه باهاش آشنا شده ،وگرنه اولش یهو بی دلیل مرض داشته سر سنگین بوده؟؟؟؟((

مینو شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:25

لالا جان منم دقیقا یاد ترافیک افتادم وقتی نوشت هی می ایستادم.
این قضیه که واقعیت نداره. سرگیجه و... همه ش جلب ترحم و به قول دوستان زمینه چینی برای پرسش های دوستان درباره ی بارداری و... است. استوپ کردنش هم یادآوری ماشین بود. احتمالا اون شب یا با شتر رفته مراقبت پوست یا مردک و بهار الاغ سوار شدن رفتن بیرون. یه دونه ماشین که بیشتر نیست. دیگه مردک آه هم نداره با ناله سودا کنه. چه برسه به آژانس گرفتن. حسنا هم که اصلا شاغل بودنش از بیخ دروغه.
اینم یکی از دروغاشه که سوپاپ اطمینان لو نرفتنشه.

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:17

یه دختر جان زدی به هدف. منم دارم شک می کنم که اصلا حسنا تهرانو بلد باشه. از این بی فرهنگهاست که فکر می کنه تهران زندگی کردن کلاسه عین بقیه چیزایی که سعی می کنه پز بده ولی نداره گند می زنه. کاملا واضحه که حسنا نمی دونه یک دختر بچه پولدار تهرانی که ماشینم زیر پاشه تفریحات معمولش چیه.
وقتی نوشته بود موقع برگشتن از باشگاه مجبور بوده هی وایسه من پیش خودم فکر کردم تو کدوم اتوبان هی میشه وایستاد. از خیابونم می اومده با این همه ترافیک و جای پارک که پیدا نمیشه چطور میشه هی استپ کرد؟ اصلا حسنا رانندگی می کنه که بفهمه خود راننده جرات نمی کنه وقتی مدام چشمش سیاهی میره یا حال غش بهش دست میده به رانندگیش ادامه بده؟؟؟ اینم لابد مثل رانندگی با هدفون تو گوشه اونم در حال رانندگی با ماشین عروسکی که سیستمش پخشش حتما چند میلیونیه!

دقیقا !

نارین شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:16

دقیقا غنچه جان
ولی اگه فقط یه درصد حرفش درباره خانواده اش درست باشه واقعا چطور تونست اینکارو بکنه؟درسته برای ازدواج دوم اجازه پدر لازم نیست اما واقعا فکر ابروی پدرو مادرش رو نکرد؟

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:13

نارین جان
دختر شاه پرویون باباش حراجش کرد اجازه داد زن دوم یک مرد متاهل شه
چطور ؟ فقط برای رفع نیاز عفیفه یک مرد

روش شد این آدم بی حیا و بی شرم این حرف به باباش بزنه

بابا من می خواهم زن دوم بشم گناه دارن طفلیا همه چی زن خوبه ها فقط نمی تونه یک رابطه عفیفه داشته باش
بگذار من نیاز این مرد بر آورده کنم ثواب داره
نذر مون هم قبول ... باشه بابا
بابا : باشه دخترم ولی یادت باشه سهم من و مادرتم محفوظ نگه داری

نمردیم خانواده و یک پدر با کمالات دیدیم که رضایت داد دخترش برای رفع نیاز عفیفه زن دوم شه

یه دختر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:08

حسنا اصن انگار تهران نبوده ،نمیدونه دخترا از18 ،19 سالگی تنهایی سفر و دوره مهمونی و دوره همی میرن
تازه اونم بهار که ماشین خوب و خوجلم داره

نسیم شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:06

بنفشه٦:٥٢ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٢۱ تیر ۱۳٩۱
من جای تو بودم شوهرم را میاوردم خونه خودم و تا میتونستم شبها میخوابیدم روش که هم خودم کیف کنم و هم شوشوم و هم مهرم حسابی تو دل شوشوم بیفته!
پاسخ:بنفشه جون خوب شد تو جای من نیستی چون تجربه ثابت کرده هیچ وقت با این کارها نمیشه یک مرد و زندگی رو نگه داشت و اون چیزی که همیشگی هست انسانیت و انصافه
حسنا بانو-٢٢/٤/۱۳٩۱-۱٢:٢٤ ‎ق.ظ
این عفیفه کجاست برای عدد شش هر چی توهین بلد بود به ما کرد آن وقت این کامت را نمی بیند
انسانیت انصاف حسنا از سال 91 به 92 به ورژن تغییر یافته هست همسر هر شب بیاد برای امود عفیفه. هر وقت حسنا از فشار کاری ... تب کرد ولرز کرد ته مانده اش مال بهار شود

من موندم حسنا چطور روش شد این کامنت را تایید کنه
که بعد در جوابش بگه من خیلی با انصاف و انسانم؟

نارین شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:06

غنچه جان دخترشاه پریون رو قبلا گفته
خانواده بافرهنگ و با کمالات
بدون کم و کسری
چی کم داره از دختر شاه پریون؟

سحر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:04

بخونن هم نمی تونن بفهمن که این خانم بغلماچ همونی زنی هست که اینا میشناسن چون کل حرفهاش چرت و پرته و وارونه جلوه دادن حقیقت. حسنا داستان زندگی خودش رو همونطوری تغییر داده که صدا . و . سیما داستان زندگی اوشین رو.

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:01

اگه حسناست که فردا میاد می نویسه
کل فامیل همه شون یک بیماری دارن که نمیشه با اینترنت کار کنند

تا پست 127 را فامیلها اگر می خوندند ممکن بود بشناسند.
اونها را مخفی کرد.
از اون پست به بعد دیگه سوادشون قد نمی ده

یه دختر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 01:00

شاید حسنا پرستاره مادره مریم بوده بعد که مادرش مرده معرفیش کرده به خانم اولی که بره خونه اونا،حسنا هم رفته اونجا و دیگه صاحب خونه شده کم کم مثلا

غنچه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 00:59

لالا و مینو بیگ لایک

حالا بهار به کنار
بقیه فامیل چی ؟ دوست آشنا همسایه ؟همین برادر خانم اولی ....
تو یکی از پست هاش کل خانواده همسر خواهر و برادراش نوشته بود
خوب هر کسی بخوانه متوجه میشه کی به کیه
کل فامیل خانم اولی و همسر و کل فامیل های خودش علاقه به وبلاگ خوانی و وبلاگ گردی ندارن

لالا شنبه 11 آبان 1392 ساعت 00:53

سحر جون تو درست می گی ولی فکر می کنی حسنا مگه از رو میره؟ پررو پررو برمیداره می نویسه کنکورش از همین قلم چی ها بود که بچه دبستانی هم دارن. منظورم از ماشینش هم همون ماشین شارژی بود

سحر شنبه 11 آبان 1392 ساعت 00:44

من نمی فهمم شما چرا در مورد سن بهار بیشتر تمرکز کردید؟ یعنی باور کردید که بهار اهل وبگردی نیست به صرف اینکه حسنا این حرف رو زده؟ حسنا جاهای دیگه در مورد کنکور بهار و ماشین بهار هم حرف زده. اون ها رو کجای دلمون بذاریم؟ بابا مساله اینه که یه بار یکی پرسید نگران نیست بهار اینجا رو بخونه، اونم چون نمی تونست بگه "من اینجا دروغ می نویسم و بخونه هم نمی فهمه که اینا رو من نوشتم" خودش رو راحت کرد و گفت "بهار خوشبختانه اهل وبگردی نیست."

نارین شنبه 11 آبان 1392 ساعت 00:21

سلام
به هرحال شماره رو از یه جایی برداشته
خانم خانما که نیومد دو دستی شماره بده به حسناجون
سن بهارم منم موافقم
ولی خب درباره روابط پدردختری من هنوز که هنوزم با بابام بیرون میرم بیشتر بهم می چسبهسنمم از بهار بیشتره.ولی خب تو هم سن و سالای خودم دیدم که با پدر مادراشون راحت نیستن

نارین جان،
پارسال که یه دعوا و قهر مشابه امسال داشتند، می گفت هر روز عصر مردک بهار را می بره بیرون.

کدوم دختر نوجوون هر شب با پدرش می ره گردش. علایقشون یکیه؟
مگه می شه؟
خنده ها، شوخی ها، فیلمها، آهنگها، اصطلاحات و تیکه ها و ... همه بین نسلها متفاوته.
من اگه به بابام تیکه ی پ ن پ بپرونم احتمالا فکر می کنه خل شدم!

ماهی یکی دوبار با هم بیرون رفتن قابل درکه. اما هر شب؟

مگر این که مردک به همون بددلی و بدبینی باشه که حسنا می گه که نمی ذاره تا استخر و کلاس هم بره، شاید برای بهار هم اینقدر سخت گیره و فقط با خودش اجازه می ده جایی بره

آیناز شنبه 11 آبان 1392 ساعت 00:19

کامنت پایین من بودم شماره دایی بهار وازمردک کش رفته

[ بدون نام ] شنبه 11 آبان 1392 ساعت 00:18

لالا جان

شماره تلفن ازموبایل مردک کش رفت حسنا جون

مگه ایندفعه نگفت که مردک وبرادرخانوم خانوما باهم کارمیکنن

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:55

الان واقعا همین طوریه در مورد تهدیدهای برعکس... کسی که این طوری تهدید می کنه یعنی چیزی برای از دست نداره. ولی اونی که بهش ظلم شده نمی خواد جلوی بقیه خورد بشه یا آبروش بره.
مثل کسایی که تجاوز می کنن و به قربانی می گن اگر لو بدی یا اگر ادامه ندی فیلمشو پخش می کنم و به همه می گم و آبروتو می برم.

قورباغه سبز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:54

دوستان نظراتتون در مورد سن بهار بسیار جالب و به جا بود. وقتی داشتم میخوندم کیف کردم از این همه دقت و تیز بینی.
ما یه فامیل داریم که خانم اول چون بچه دار نمیشد به شوهرش اجازه داد زن دوم بگیره. و مرد هم بعد از ازدواج همراه دو تا زنش این ور اون ور میرفت. حتی عروسی فامیل های زن اول. با وجود اینکه همه از جریان خبر داشتن و میدونستن که همسر اول اجازه این ازدواج رو داده به جز 3-4 نفر خودشیرین کسی زن دوم رو تحویل نمیگرفت حتی وقتی بچه دار شد و بعدا اون خانم دوم دبگه با کسی رفت و آمد هم نکرد. حالا کسی که دلیل اومدنش 6 هست چطوری میخواد در جمع و فامیل پذیرفته بشه؟؟

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:52

چه می دونم لالا جون. اگر واقعا این کارو کرده باشه، دیگه نهایت پستی شو می رسونه.
(مثل خودش گفتم: حسن نظرت رو می رسونه)

خاتون جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:42

لالا دلایل نخوندن بهار عااالی بوود
اشکم درومد از بس خندیدم

لالا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:38

من نمی دونم مینو جون ولی فکر می کنی شماره فامیلای خانم اول رو از کجا داشت که دائم مزاحم برادر خانم اول می شد و تهدید می کرد؟
اونم چه تهدیدی بره انگار خانم اول خطایی مرتکب شده! مثل اینه که دزدی صاحب مال رو تهدید کنه که میرم الان به پلیس می گم جیبتو زدم!

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:35

لالا جون واقعا چنین کاری کرده بود؟؟؟؟ رفته بود سر وقت موبایل بهار؟؟؟

لالا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:30

البته اینجاش واقعیت داره که وقتی تو یک اتاق بودند رفته بود سر وقت لپ تاپ و موبایل بهار برای این که شماره دایی اش و پدر پزرگ و مادر بزرگشو کش بره. تلفن پدر و مادر بزرگ برای اجرای تهدیدات! تلفن دایی هم که دیگه بعد از ماجرای سوپری و پلیس و غربیه ای در لابی! می دونید برای چی...

لالا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:25

مرسی مینو جون

-وقتی من با بهار تو مسافرت تو یک اتاق بودیم رفتم سر وقت لپ تاپشو آدرس وبلاگمو تو بلاک لیست مرورگرش وارد کردم!

-کامپیوتر بهار فونت فارسی نداره. اینو از یک منبع موثق شنیدم!

-یک بار بهار رو با دوست پسرش می گیرن همسر فهمیده اینا از اینترنت آشنا شدن دیگه حق نداره بیاد اینترنت!

-برادر همسر بهم گفت بهار از وبلاگ خیلی بدش میاد و قسم خورده هرگز هیچ وبلاگی رو نخونه!

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:23

و سرانجام، گزینه ی آخر و از همه راحت تر:
بهار تصادف کرد و به رحمت ایزدی پیوست. دیگه مجبور نیستم در موردش چیزی بگم. یه جوری هم فوت کرد که نمی گم.

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:20

در تکمیل کامنت لالا و در راستای کمک به اهداف متعالی حسنا:
گزینه های بعدی:
بهار تو خونه شون کامپیوتر نداره. چون همسر نخریده تا درسش لطمه نبینه.
بهار خنگه و استعداد و علاقه ای به کامپیوتر یاد گرفتن نداره. چه برسه به اینترنت.

لالا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 23:10

می بینم خوب ماجرایی مطرح کردین. بیاین بهانه های احتمالی حسنا رو مبنی بر نیومدن بهار به اینترنت اینجا مطرح کنید که دفعه بعد که خواست بنویسه نشه مثل برادر خانم اول..کلا بمونه تو گل مثلا:

-بهار اهل وبگردی نیست چون همسر خیلی روش حساسه و فقط اجازه داره جلو چشم خود همسر ایمیل چک کنه!یا مثلا همسر داده دومین پرشین بلاگو تو خونه اشون فیلتر کنند

-راستش من تا حالا نگفتم ولی بهار نابیناست...اون کتکها رو هم من از چوبش خوردم!

-بهار یک بیماری داره، مخلوط قلبی و ریوی و چندتا چیز دیگه که باعث میشه نتونه با کامپیوتر کار کنه!

-خانم اول و خانوادش بهار رو با زبون محلی خودشون -که نمی تونم بگم چیه، بزرگ کرده برای همینم اصلا بهار فارسی بلد نیست!

-یک موردی در زندگی بهار پیش اومده که الان انگشت نداره نمی تونه تایپ و سرچ کنه!

-خونه خانوم اول اینها تو یک منطقه ای قرار داره که نمی گم ولی اونجا برق ندارند!

-بهار از بس چاقه دکتر قدغن کرده بشینه پای کامپیوتر!

و....

سحر جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:59

دوستان عزیز، مساله ساده است. بهار اگه به وبلاگ حسنا بیاد اصلا متوجه نمی شه که این حسنای صبور و مهربان و باادب که همه براش بغلماچ می فرستند همون زن بابای خودشه. واقعیت های زندگی حسنا در نوشته هاش رتوش شده و قابل شناسایی توسط افراد حقیقی آشنا به اون زندگی نیست.

یاسمین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:57

پریناز کلى به کامنتت خندیدم ، بهار طفلک تو مهمونى به جرم مصرف شیشهبانو جون اینجا چرا ایکون از خنده غش کردن نداره؟

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:36

درسته اوضاع خیلی بدی شده
من یه دختری رو می شناسم که به خاطر اوضاع بد خانواده اش و بعد از فوت پدرش باید خرج خانواده اش رو می داده و دانشجو هم بوده ، یه جا منشی نیمه وقت می شه و ریس اونجا بهش چشم داشته و بهش تجاوز می کنه ، دختره رو هر روز تهدید می کرده و وادارش می کنه که صیغه اش شه .
الان دختره 25 سالشه ، پیرمرده بالای 60 سال سن داره و نوه داره .

متاسفانه جامعه خیلی بد شده، خیلی بد

یه دوست جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:26

این خانوم حسنا کلا داره توهماتش از زندگی رو مینویسه. از زندگی که تو ذهنش تصویر سازی کرده بود وقتی که آویزون آقای همسر شد. من هنوز که هنوزه این قضیه رو نتونستم هضم کنم که خانوم اول رفته خواستگاری و گفته ما هیچ مشکلی نداریم به غیر از رابطه و تو فقط بیا و زن شوهر من شو و این وظیفه که من نمیتونم انجام بدم رو انجام بده. و حسنا هم که بارها اون اوایل خودش گفته بود که هیچ علاقه ای به آقای همسر نداشته. پس یعنی اینقدر خوار و خفیف و پست بوده که ارزش خودش رو آورده پایین تا زن این آقا بشه فقط و فقط برای رابطه؟ نه خیر هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمیگیره. قبلا هم گفتم نشسته حساب کتاب کرده دیده این آقا بد موردی نیست و بهش چسبیده و گرنه قضیه رضایت و مریضی خانوم اول همش داستانه. این چه مریضی هست که نمیتونه بگه. خانوم اول مسافرت میره گشت و گذار میره مهمونی میره و مهمونی میده پس حالش اونقدر بد نیست.

حسنا تمام کامنتهای اینجا رو مو به مو میخونه و میدونه که خیلی های از دروغهاش با خبرن . برای همین پستهای جدیدش همه بر مبنای کامنتهای اینجاست . اگه آقای همسر با خانوم اول قهر بوده و با بهار و پدر و مادرش هم سر سنگین سر جریان خونه پس اصلا نباید براش اهمیت داشت که همه بدونن مسافرت رفته با حسنا یا نه. پس چرا قایمکی از همه رفتن مثلا مسافرت؟

از این مدل حسنا ها متاسفانه خیلی خیلی زیاد شده. شرایط بد اقتصادی و اوضاع خراب مملکت باعث شده خیلی از زنها و دخترها بدون اینکه وجدانی داشته باشن فقط برای اینکه از لحاظ مالی تامین باشن بیان زن دوم یا صیغه مردی بشن که خیلی ازشون بزرگتره . من خودم نمونه اش رو دیدم که یه دختر ۲۸-۲۹ ساله برای یه خونه اجاره ای و یه ماشین ۲۰۶ صیغه یه مرد ۶۰ ساله شده بود. متاسفانه هر روز هم داره تعداد این دخترها زیادتر و زیادتر میشه.

رشته داستان کلا از دستش در رفته بس که راست و دروغ قاطی کرده

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:18

اره پریناز
من هم فکر میکنم یا بهاری وجود نداره یا اگرهم داشته باشه خیلی سن کم تری باید داشته باشه

دروغ که حناق نیست گلوی حسنا رو بگیره
همیجوری ردیف کرد دیگه
همه رو به رگبار دروغ هاش بست ها

دروغ های حسنا

خانوم خانوما مریضه نمیتونه رابطه عفیفه ای داشته باشه

بهار 18سالشه

همه ثروت مال مردکه
بارضایت خانوم خانوما اومد

حسنا بگم چی بشی این دروغ بستی هی هم تکرارمیکنی

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:11

آیناز خیالش راحته چون بهاری به اون صورتی که حسنا توصیف کرده وجود خارجی نداره:)

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:09

من هم همین فکر ومیکنم که بهار هست اما نه اینکه سنش زیاد باشه درحد همون که یزدانی میگه
باورکنین من تو وبلاگم دوست 15ساله وبلاگ نویس هم دارم

که ازعشق حرف میزنه ووبلاگش وببینی پر هست ازعکسهای عاشقانه وحرفهای عاشقانه
ادم دهانش وا میمونه

یعنی دخترهای الان تااین حد هستن بعد چطور یه دختر 18ساله حتی وبگردی هم نمیکنه
که انقدر حسنا ازوبگردی نیومدنش باخیال راحت حرف میزنه

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:08

پریناز جان
باید گفت همسر یک آدم متحجر که به دخترش تو ست 20 سالگی اجازه این کار ها نمیده
حالا بعضی پدر ها میگن از ساعت فالن بیشتر نباید دیر کنی ولی اینکه این جوری گیر بده فقط یک مرد متعصب متحجر

البته اتقدر متحجر زن دوم داره بحثی نیست

و اینکه بشینی برای دخترت از رابطه عفیفه خودت و مادرش بگی
همه مون ایرانی هستیم دخترها با مادرشون در این روابط خیلی بحث نمی کنن با خجالت می کشن
دیگه یک پدر بیاد بگه ... آب نشد از خجالت
ولی خوش بحال بهار اسم بیماری خانم اولی میدونه

بهار شانس آورد با این پدر عقب افتاده اش 14 سالگی شوهرش نداد به ریش سفید قبیله
اصلن همین که اجازه داد بهار ادامه تجصیل بده بهار باید خدا رو شکر کنه

ولی خوش بحال بهار اسم بیماری خانم اولی میدونه

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:06

با کامنتای ما از قسمت بعد یهو کاراکتر بهار توی نوشته های حسنا اوج میگیره و بهار طفلکی بر اثر مصرف شیشه توی یه مهمونی شبانه دستگیر میشه:))))))

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:04

منم فکر میکنم بهار کم سن تر باشه
12-13 ساله

خوب اونطوری خانم اولی جوان تر هست احتمالا.

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:03

اصلاح میکنم= اوج تفریحات بهار

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:03

تاجایی که من یادمه تک دختر خانواده بودم پدرم هم خیلی منو دوست داشت تا15سالگی بیشتر با پدرم راحت نبودم

بیشتر واسی همین ازبچه های اینجا سوال کردم گفتم شاید من عادی نبودم
که تا15سالگی بیشتر باپدرم راحت نبودم
بیشتر وقتها دوست داشتم بادوستام باشم یا بامادرم باشم

اما اینکه یه دختر 18ساله انقدر باپدرش راحت باشه بخصوص بااون گندی که باباش زد

خیلی جای سواله

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 22:01

غنچه دقت کردی که اوج تفریحاته حسنا با دختر عمه و باباشه؟؟؟یعنی همچین پدری که اجازه نمیده دخترش مهمونی بره و یا با رفقاش وقت گذرونی کنه چه طور ممکنه بره بشینه جلوی دخترش بر و بر تو صورت دخترش نگاه کنه بگه دخترم مامانت توانایی فلان نداشت مجبورم زن بگیرم...مجبوررررر

دو تا حالت داره..
یا بهار هجده-نوزده ساله نیست و خیلی کمتره
یا کلا کاراکتر بهار ایرادات اساسی داره و از بیخ و بن دورغه و به اون صورت نیست که حسنا توصیف کرده

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:56

دختر 19ساله پنچشنبه شب با رفیق های خودش می خواهد بره بگرده... مهونی بره ...خوشگذرنی.. دوست پسر بازی
نه اینکه مثل دختر بچه 8 ساله با باباش بره پارک یا رستوران

آدم پدرش دوست داره ولی وقتی یک سنی رد میکنی با هم سن سال های خودت میخوای وقتت پر کنی
اونم آخر هفته بخصوص پنجشنبه شب ها

حسنا جان دفعه دیگه حواست باشه
پنجشنبه شب ها شب های خوشگذرونی بخصوص اگر مجرد باشی 20 ساله

باید همه چی بهت یاد داد خسته شدم چقدر باید یادت بدم این جور مسائل
دفعه دیگه تکرار بشه باید 10 بار از روش بنویسی

خب مدتها بود که مردک با بهار قهر بود ( بهار در همراهی مامانش با باباش قهر بود، حسنا افعال معکوس استفاده می کنه ) و این بار قابل باور هست که با هم رفته باشند شام آشتی کنون بخورن.

اما مساله اینه که توی قهر قبلی هم بهار هر شب با باباش می رفت ددر.

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:47

یادتونه گفتم تو یکی از وبلاگا کامنت گذاشته بود
تا من گفتم زرتی پست زد
جن و بسم ا... که میگن همینه ...نه؟

نگفتی کدوم وبلاگ

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:44

من دیگه تصمیم گرفتن اشاره به حسنا نکنم که ازش تو پست ها استفاده کنه
هر چی میگیم می نویسه
نمیشه که حسنا جان یکم نبوغ یکم خلاقیت

خدمتی که این وبلاگ به حسنا کرد
دکتر تکتم و سیما جون و .... نکردند.

عفیفه را که دیگه هیچی نگم بهتره. حسنا یه کامنت خشک و خالی هم واسه خودشیرینیش بهش نداد!

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:40

بدتر از
عکس
و سن بهار

قضیه 3 شب 4شبه
انگار خواننده ها رو داره اسکول گیرمیاره

ندیدم نون وگندم دیدیم دست مردم
اونایی که دوتا زن دارن یا یک شب درمیون میکنن
یا کلا میرن پیش زن دوم
یا فقط برای امر عفیفه ای پیش زن دوم میرن
ودرکل بازن اولشون زندگی میکنن
این 3 شب 4 شب هم خیلی بو داره
تا حالا اینطوری شو نه دیدیم نه شنیدیم
این اختراع حسنا است

حسنا جون جان نفس ماروببخش
جدی جدی اینا توهمات ذهن بیمارته نه
تو پیست بعدی یه اشاره کنی فوری میگیرم

آیناز جون
اون هم 4 شب آخر هفته را بری پیش زنی که سالهاااااااااااااست رابطه ای باهاش نداری و حکم دیوار خونه را داره.

سه شب پرکاری، 4 شب دور کاری

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:40

من روابط عمیق همسر و مریم جون نمی دونستم
مریم جون عجب نمک دونی شکسته خدا این دشمنان به ظاهر دوست نصیب هیچ گرگ بیابونی هم نکنه
انقدر با هم رفیق فابریک بودن که بهار و ندا با هم بزرگ شدن
بعد مریم جون یک هوو 15 سال کوچک تر برای خانم اولی خواستگاری کرده
عجب آدم بی چشم رو یی

توهم میزنه چه مزخرفاتی می نویسه ما که تو دنیای مجازی هستیم همین جوری کامنت می گذاریم مبارزه میکنیم این اتفاق برای هیچ زنی نیوفته بعد دوست صمیمی بره برات این کار بکنه
خوب خانم اولی هم به تلافیش میره برات یک هوو هم برای مریم جون جور میکنه مگخ کاری داره
به قول قدیمی ها جواب خون با خون میدن

آقای رئسیس مگر اینکه خودشم اهل زن و خانم بازی باشه برای رفیقش هم جور میکنه
وگرنه محال زن اول باشی شوهر آدم حسابی و رئیس داشته باشی بری برای دوست صمیمیت هوو بیاری

خدا یا همه شفا بده

ظاهرا مریم جون هنوزم دست برنداشته و خبرچینی زندگی خانم اولی را برای حسنا می کنه و بهش می گه خانم اولی بهار را تحریک می کنه و حرفهایی که بهار می زنه مامانش یادش داده و ...

جالب این که خانم اولی هم مشتاقانه می ره عروسی کسانی که زندگیش را از هم پاشیدن !
شما باشی دیگه از خیابونی که خونه اون زن توش هست رد می شی؟ خانم اولی پاشه بره عروسیشون؟
یه جای داستان که چه عرض کنم، همه جای داستان دروغه

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:38

خدا رو بارها شاکرم که درمیان وبلاگ نویسان هم منتخبینی پاک برگزیده کرد تا بلکه ما هدایت شویم به راه درست اندیشان و نه مغضوبین
اولیش اون زنه تو وبلاگ همسران که بهش وحی میرسید
دوم حسنا پینوکیو
شرمنده تم حسنا باورم نمیشه

دو تایی نشسته بودن تبانی کرده بودند، پست می زد که خواب دیدم و خدا من را برگزیده و سجده کردم و ...

من اینها را کجای دلم بذارم یزدانی، که بتونم شادی و مریم و ... را درک کنم؟

اگر اونها سه سال سابقه سوگند رامی شناسند، خب من هم این چیزهایی که دیدم می شناسم. با اینها چیکار کنم؟

بازی با احساس و عقاید و باورهای دیگران. مسخره گرفتن شعور دیگران و ...

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:36

کل داستان داره لنگ میزنه ، یعنی حسنا اصلا وجود خارجی نداره و صرفا اینارو نوشته که توجه جلب کنه ؟

آخرش از دست دروغهای حسنا همه باید جامه برتن بدریم و راه بیابان پیش گیریم ...

یعنی یه آش شله قلمکاری درست کرده که خودش هم توش گم شده ...

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:34

پریناز جان
این یادت رفت بنویسی سر پست سه برادر یا به قول بانو جان سه تا لات و الوات
من نوشتم که خوشگذرونی های این سه تا مرد گند شبیه خوشگذرونی مردهایی هست که میرن پاتایا تایلند
مرد های باکلاس تفریحات درست و حسابی دارن
برای اینکه جواب کامنت من بده
نوشته برادر شوهر ها داشتن میرفتن کوه

یعنی قربونش برم جا نمی ندازه حواسش به همه کامنت ها هست جواب تک تک مون داره میده

حسنا جان تو مدرسه و دانشگاه این طوری نمره میگرفتی با تقلب

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:34

خفن تر آنکه
میزنه رتبه هم میگیره تو دروغ نویسی ...آنوقت عکسش رو هم رونمایی میکنه و ... یه اپسیلون هم احتمال نمیده که شناسایی بشه
شرمنده تم حسنا باورم نمیشه

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:32

عزیزم به همون اندازه میتونه بیمار باشه که بره به باباش بگه میخوام زن این یارو بشم برای تامین روابط عفیفه ای

غنچه جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:31

سلام به بانو عزیز

سلام بر غنچه عزیز

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:30

اخه یه ادم چقدر می تونه بیمار باشه که بیاد یه وب بزنه و همه چیز رو دروغ بنویسه توش ؟

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:30

اخه میدونید بچه واسی چی میگم اصلا نمیخوره بهار18سالش باشه

ازنوشتن های حسنا همیشه یه جوری ازبیرون رفتنهای بهار حرف میزنه
که انگار مردک یه دختر بچه رو قراره ببره بیرون

مثلا میگه امشب مردک رفت بهارو برداشت برد بیرون دور زدن برد خونه ای مادر بزرگش
یا برد خونه دختر عمه ش
انگارمیبردش دوباره اینطرف اونطرف بهار سرگرم بشه شب زود بخوابه من همیشه این حس ودارم ازحرفش درمورد بهار
بخصوص که همیشه تاکید میکنه بهاراهل وبگردی نیست
چرا نباید باشه؟
حسنا جان درپیست بعدیت حتما یادت باشه جواب ماروبدی

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:30

والا حسنا رو نمیدونم اما ماها تا یه سرماخوردگی میگیریم سریع یه سرچ میکنیم مبادا حناق ذات الروده نگرفته باشیم
تازه خفن تر اینکه گاهی اسم مون رو هم سرچ میزنیم تا ببینیم هنوز خودمون هستیم یا توسط قوم عجوج مجوج اشغال شدیم
شرمنده تم حسنا باورم نمیشه

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:24

یزدانی حسنا نود و شش درصد صحبتاش دروغ بافییه واسه همینه ترس خاصی از برملا شدن وبلاگش نداره..واسه همینه که میگه خیالتون راحت بهار اهل وبگردی نیست.....دوستان درست میگن..مگه میشه یه دختر هجده ساله اونم با وضعیت بهار که اینقدر رو حسنا حساسه و زندگیش تحت تاثیر این قضیه است به نت دسترسی نداشته باشه که حداقل یکبار سرچ کره باشه زن دوم؟؟؟..مگه هزار و سیصد سال پیشه آخه؟؟؟!!
بهار دسترسی نداره..دختر عمشم نداره..عمه هاشم ندارن....خانوم اولم نداره..مریم جونم نداره...ندا هم نداره...خواهرهای حسنا هم ندارن..دوستی؟؟؟؟آشنایی؟؟...احتمالا قبضاشونو اینا جمع میکنن سر هر ماه میدن دست حسنا که حسنا اینترنتی پرداخت کنه واسشون..
چند تا حالت داره:
یا حسنا ساکن سواحل خالی از سکنه ی تورمانبی هستنش و بهمون نمیگه که دردمون بیاد
یا حسنا از بیخ و بن دروغ بافی کرده..یعنی کلا به جز قضیه ی بیماری همسر اول و خواستگاری همسر اول که لو رفت دروغ بافی بوده باقی داستانم ساخته ی ذهن داغونه خودشه..

یکی از دوستان می گفت حسنا یک زن دوم است. این تنها حرف راست اون وبلاگه.
بقیه اش دیگه دروغه

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:24

سحر جون
تو فک کن یه دختر با تمامی امکانات اهل وب گردی نباشه
مگه تو دهات های اطراف آریزونا میزیسته کنه
آخه یه بچه محصل یا پشت کنکوری یه سرچ ساده هم نمیکنه ؟
اونم اون با کوهی از درگیری خانوادگی قهر و قوهر بابا ...مریضی مامان ... ایکبیری ساعتی ...
خدایی مگه ماها از تو شکم مامان وبلاگ خون بودیم؟
غیر قابل باوره
با بهار همذات پنداری میکنم ...خودم رو بجاش قرار میدم...این حرکات قابل قبول نیست...
بچه ها درست میگن یه دختر 18 ساله اصن حال نمیکنه با پدرش بره عشق و حال ...مگه کودکستانه
شخصیت بهار رو خوب پرداخت نکرده ...شخصیت بهار لنگ میزنه
کوه غرور باشی و غیرتی برای مامان ... بعدش ...!!!
شرمنده تم حسنا ...باورم نمیشه...

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:21

بله زیبا جون رنجی که یک زن میکشه خیلی سخته
زخم خیانت هیچ وقت خوب نمیشه

زخمی که حسنا به خانوم خانوما زندگیش زدهیچ وقت خوب نمیشه
حسنا خودش هم بهتر ازهمه ماها میدونه که تواین زندگی موندگارنیست
یه جورایی خودشو زور جازده
بجز مردک کسی نمیخوادش

مردک هم که همه میدونن واسی چی میخوادش
حتی تو دوره های محرومیت مردک ازحسنا دوری میکنه

اگه امثال حسنا برای مردها چراغ سبزنشون ندن هیچ مردی جرأت نمیکنه به زنی نگاه کنه
اگه حسنا یک لحظه موقع بله گفتن به خانوم خانوما فکرمیکرد میگفت هرچند بارضایت بازهم نمیشه محبت وتقسم کرد
نه اینکه خودش ووقف بده بگه من میتونم باهفته ای سه روز ارامش داشته باشم
خانوم اولی هم خودشو وقف بده
دخترهای ما این وب ومیخونن میگن حسنا تونست چند روز درهفته رو باارامش زندگی کنه پس ماهم میتونیم
درصورتی که نمیشه محبت و تقسیم کرد

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:11

یاسمین جون من هم فکر نمیکنم اگرهم بیرون برن حرف خاصی برای گفتن داشته باشن
درصورتی که چقدر میتونه تو دل اون دختر غوغا باشه
قطارقطار حرف داشته باشه برای گفتن به پدرش

یک لحظه هم نمیتونم حتی جای بهار باشم
نمیدونم یاسمین جون بابای دو زنی منو خوندی من چندوقت پیش هم گفتم
دختر میگفت من وقتی بابا مو میبینم با زن بابام خیلی رنج میبرم وقتی من انقدررنج میبرم تو دل مادرم چی میگذره

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:08

زیبا جان برای من هم همیشه جای سواله. وقتی حسنا جووووون پست خونه رو نوشت همه اومدن و زن اول رو نفرین کردن ارزوی مرگ و طلاق کردن. من واقعا برام جای سوال بود یعنی اینهمه ادم یک لحظه خودشون رو جای زن اول نمیذارن؟؟؟اصلا از خودشون نمیپرسن چرا یک زن باید خودش رو جلوی شوهرش خراب کنه و خونه ای رو پس بگیره که میدونه شوهرش طبق گفته های حسنا میتونه سریعا یکی براش جایگزین کنه. بعضی ها چشماشون رو میبندن و فقط دهنشون رو باز میکنن

از همه جالب ترش این که این موضوع از برگ 36 شروع شده و از شرطهای جلسه پارسال بود که خانم اولی گفته بود باید خونه را خالی کنه.

حسنا بعد از یکسال و با تغییر داستان به مهریه خانم اولی و دل بابا و ... موضوع را کلا عوض کرد و داد به خوردمون

حسنا پارسال در جواب کامنتهایی که پرسیدند نتیجه جلسه چی شد فقط تکرار می کرد، خانم اولی یه سری شرط گذاشته که قابل اجرا نیست !!! نمی تونم بگم.

حسنا جان دیدی که خیلی هم قابل اجرا بود و اجراش کرد.

زىبا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 21:02

شادى جان. ممنون از لطفت.
امىدوارم که توى زندگىت موفق باشى و زندگىت سرشار از موفقىت و شادى باشه عزىزم.
مىدونى من از ىک چىزى که در تعجبم اىنه که چطور مىتونى متاهل باشى و از ىک زن دوم طرفدارى کنى؟! چطور مىشه حتى خودتو ىک لحظه جاى اون خانوم نگذارى؟! و تعجب کنى ازز اىنکه اىن خانوم اىنقدر آشفته و عصبى هست.
من به تمام طرفداراى زنان دوم مىگم . مخصوصا اوناىى که متاهلن. فقط چند دقىقه خودشون رو جاى زنان اول بگذارند. ببىنن چه حالى مىشن وقتى فقط چند دقىقه شوهرشون رو با ىک زن دىگه تصور کنند. چطور انتظار دارند که اون خانم با آرامش زندگى کنه و با آرامش زندگى کنه؟!
فقط ىک لحظه تصورکنىد که همسرتون مسافرته و با زن دىگه اى توى هتل داره خوش مىگذرونه چه حالى مىشىد؟ فقط ىک لحظه تصور کنىد که در طى چندىن سال با تلاش و زحمت زندگى اى فراهم کردىد. براى جز ءجزش زحمت کشىده باشى و حالا که مىخواى از ثمره چندىن سال زحمتت استفاده کنىد. زنى خراب بشه رو زندگىتون و احساس مالکىت کنه. واقعا چه حالى پىدا مىکنىد. آخه چطورى مىتونىد زنى که از طرف عزىز ترىن کسش و همدمش مورد خىانت قرار گرفته اىنطورى قضاوت کنىد.؟!چرا فکر مىکنىد اىن اتفاقات فقط براى آدمهاى خاصى مىوفته و شما جزوش نىستىد. چرا فکر مىکنىد مرگ فقط براى همساىه است؟! چرا فکر مىکنىد شوهر شما ممکن نىست توى دام چنىن زنانى بىوفته.؟ باور کنىد اکثر اىن زنان خىانت دىده زندگى اى مثل زندگى شما داشتند و شوهرشون هم آدم هرزه اى نبوده. اگه جلوى اىن پدىده زشت و مذموم رو نگىرىم ممکنه نفر بعد خود شما باشىد.درست مثل اىنکه بىمارى به صورت اپىدمى منتشر بشه ولى ما هىچ کارى نکنىم و بگىم بقىه به ما چه . مهم اىنه که منو خانواده ام در امان باشىم. به من چه که با اىن بىمارى مبارزه کنم. هر کسى مبتلا شده خودش هم ىک فکرى کنه. خواهشا اىنقدر بى تفاوت برخورد نکنىم. شاىد نفر بعد خودت ىا خانوادت باشه که به بىمارى مبتلا مىشه.
خواهشا اىن وبلاگها را مثل فىلما دنبال نکنىد. بدونىد که پشت اىن تعرىفا ىک خانواده حقىقى هستند که زجر مىکشند و راه چاره اى ندارند.
ببخشىد شادى جون و بانو جون خىلى پر حرفى کردم. منم از کمترىن وقتم استفاده مىکتم تا بتونم کامنتام رو بگزارم. الان هم ىک دستم به موباىله و ىک دست دىگم غذا رو هم مىزنم.
متاسفانه مشغله کارىم هم زىاده ولى سعى مىکنم وبلاگاى مورد علاقه ام رو دنبال کنم

قبلا هم گفته بودم زیبا جان، اونقدر که از کامنترهاش تعجب می کنم، از حسنا تعجب نمی کنم.
حسنا یه کاری کرده و برای توجیه و آروم کردن خودش یه جرفهایی می زنه و یه وبلاگی زده واسه دل خودش که شاید کمی به آرامش برسه.

کامنترها را تعجب می کنم که مامان گلی و مامان پری و ... زنهای جوان و گاهی تحصیلکرده و گاهی ... خیلی راحت می آن می گن بسه دیگه، پر رو شده، جوابش را بده ، فلان کن، بهمان کن ...

حسنا خودش خدای سیاست و آب زیرکاهی و پدر در آوردن است. تازه اینها تشویقش می کنند که تو کم اذیت کردی، اذیتش کن.
اصلا طلاق بگیره بره. واسه چی مونده و ...

خیلی خیلی متاسف می شم برای زنهایی که عقلشون به چشمشونه و چشمشون هم فقط نوک دماغشون را می بینه.

چطور متوجه عمق و اصل مساله نیستند؟

یاسمین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 20:58

ایناز جون یه دختر هجده ساله میتونه با پدرش بره بیرون و بهش خوش بگذره در حالى که خیالش از زندگى خانوادگیش راحت باشه ، بدونه شب با پدر برمیگرده خونه و مادر با لبخند در رو به روشون باز میکنه ، نه اینکه سایه سیاه یک زن رو زندگیشون باشه ، ایا فکر میکنى جز گله گى و بدو بیراه گفتن بهار به حسنا صحبت دیگه اى هم بین پدر و دختر رد و بدل شده ؟

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 20:37

یعنی به نظر شما یه دختر 18ساله اصلا دوست داره باپدرش بره بیرون اونم تنها
اصلا بهش میچسبه
این همیشه برام سواله؟

اگه حسنا انقدر هم مطمئنه که بهار اهل وبگردی نیست پس تو سنش دروغ گفته بهار خیلی باید کوچیکتر باشه که حسنا میگه اهل وبگردی نیست
ویه دختر بچه وقتی با، باباش بیرون میره بهش میچسبه باباش مثلا میبرتش شهر بازی میبرتش رستوران که اون دختر بچه هم کیف میکنه که باپدرش رفته بیرون
وگرنه فکرنکنم واسی یه دختر18ساله تنها رفتن بیرون اونم باپدرش جذابیتی داشته باشه

سحر جمعه 10 آبان 1392 ساعت 20:28

یزدانی جان، حسنا قبلا گفته که اسمش مستعاره و اسم اصلی اش یه چیزیه مشابه حسنا. اما اینی که میگی کلیتش درسته. دختری به سن بهار که زتدگیش و ذهنش درگیر چند همسری هست، کافیه یه بار سرچ کنه "زن دوم". صاف میاد تو وبلاگ وزین حسنا. همین پست آخر رو هم بخونه که در مورد عروسی پسر مریم جون و حواشی هست، دستش میاد که طرف زن باباشه، مگه اینکه بالای 80 درصد نوشته ها دروغ و چرت و پرت باشه. حسنا میگه بهار اهل وبلاگ نیست. قبلا هم گفتم، فرضا که نباشه، حسنا از کجا می دونه این رو؟ چقدر با بهار رابطه داره که آمار سایت هایی که بهار میره رو داره؟ احتمالا همون منبع موثق گزارش سه ماهه میاره براش از هیستوری لپ تاپ بهار.

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 19:41

دوستای گلم من از رستوران با شما هستم اما به دلیل چشم غره مجبورم برم. میگه این ای پد بلای جونم شده. دوستتون دارم

آفرین که در رستوران هم سنگرتو حفظ می کنی

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 19:21

چرا حسنا لحن خدایی گرفت
فردا پس فردا ادعا نکنه من خدایان هستم
فرعون هستم
الهه زن دومی ها
باور کن جدی میگم
ازت بدم میاد زنیکه آویزون زندگی خراب کن

یزدانی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 19:20

بچه ها واقعا حسنا فکر کرده میتونه آیه یی همانند قرآن بیاره؟
و بدانید و آگاه باشید که شما رو به دونیمه کاملا مساوی تقسیم خواهم کرد و جذر شما رو خواهم گرفت و یک تابع یا منحنی خواهم نگاشتید...چنان جوابی بدهم که گذشتگان را در قبور به لرزه درآورده وانگهی اصن یه وضی
شدیدا بر خودم لرزیده شدم ...
برو زنیکه ... دقیقا دارم به حرف بچه ها میرسم که تو چنان دروغ بافتی که هیچ نگرانی برای بر ملاشدن دست نوشته هات نداری
تو هیچ ترسی نداری چون کاملا داری نقش بازی میکنی
یه احتمال 15 درصدی بده که دختری به سن بهار به نت دسترسی داشته باشه و یه بار سرچ کنه حسنا
صاف به کجا میرسه...
تو خیالت تخته ... اراجیف نویس صورتی

یاسمین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 17:08

سلام به همگى ، بانو جون من هم به نوبه خودم باید ازت تشکر کنم که مارو از خودت میدونى ،کارى که تو دارى اینجا میکنى خیلى با ارزشه و هر کسى که بیاد گله و شکایت کنه معلومه با اخلاقیات مشکل داره وگرنه هر ادم عاقلى میفهمه که مسئله مشکل شخصى با یک فرد خاص مثل حسنا نیست بلکه مخالفت با نفس این عمل ، من این رو تو وبلاگ همین حسنا هم نوشتم که فکر نمیکنى بانو داره با این نوشته ها با راهى که تو رفتى مبارزه میکنه ؟ تنها جوابى که تونست بده که من و خیلیهاى دیگه این طور فکر نمیکنیم .

ممنون یاسمین جان

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:36

برای همینه که به نظر من باید حساسیتهامونو به اینکه چرا فلانی اینو به من گفت و یا چرا از من حمایت نکردو کنار بذاریم و به اصل قضیه توجه کنیم
اصل قضیه هم اینه که هدف اصلی وبلاگهایی مثل بانو و یا همسران اول، نشون دادن زشتی های دروغ و خیانت و کمک به جوانترها برای پیدا کردن راه درست زندگیه
اگه بتونیم تا جایی که میشه از همدیگه حمایت کنیم و به هم کمک کنیم، می تونیم نتیجه بهتری بگیریم
ولی باید اینو هم در نظر داشته باشیم که هرکسی حق داره هرطور که می خواد وبلاگ خودشو اداره کنه و ما نمی تونیم از بانو بخوایم که با همسران اول جوینت بشه

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:31

این که می گم امکان ارتباط مستقیم با همه وجود نداره
یکیش خود من هستم
وبلاگ هم ندارم
حالا اگه کسی خواست بگه شادی چرا اینقدر پرحرفی می کنی، باید کجا بگه؟

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:28

زیبا جان
من هم خیلی خوشحالم که اینجا دیدمت
تازه وبلاگتو پیدا کرده بودم که دیگه ادامه ندادی
خوشحالم که تونستی با صبر و درایت مشکلتو حل کنی و امیدوارم بتونی در کنار همسرت زندگی خوب و آرومی داشته باشی
درمورد اینکه عیب دوستانو باید یواشکی بگیم حق با شماست. ولی اینجا فضای مجازیه و با دنیای واقعی فرق داره. امکان ارتباط مستقیم با همه وجود نداره
زمان ما زنهای متاهل و بچه دار هم خیلی کمه
خودت هم مثل منی و می دونی که در چه شرایطی وبلاگها رو دنبال می کنیم و نظر می ذاریم. بعضی وقتها چند تا بچه ازمون آویزان هستن و غذامون هم روی اجاقه

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:26

یکی از عکسهای پسرکو در آورده بودم باهاش حرف میزدم و میگفتم تو رو خدا تو مراقب من باش نذار ارواح اذیتم کنن

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:24

از ترس همه چراغا رو روشن کرده بودم تا صبح نخوابیدم دعا میکردم روح مامان مریم جون دور و بر من نباشه

شادی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:23

سلام بانو، سلام بچه ها
اینجا از دیشب تا حالا چه خبر شده؟ کلی طول کشید تا کامنتها رو بخونم

بانو عزیز و دوست داشتنی من
خیلی لطف داری که ما رو از خودت می دونی. فرصتی که توی این وبلاگ برای ما به وجود آوردی تا درمورد دغدغه هامون حرف بزنیم و دوستان به این خوبی پیدا کنیم خیلی باارزشه
ایشالا به هرچیزی که دوست داری در زندگی ات برسی و همیشه سالم و خوشحال باشی

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:22

دورانی بود که خیلی به هم نزدیک و صمیمی شدیم . آقای همکار میگفت تو دختر من شدی . تو دختر بزرگه هستی عروسم دختر وسطی ندا دختر کوچیکه .همیشه مینشستیم با مریم جون به حرف زدن .بیکار بودیم دیگه . نصیحتم میکرد راهنمایی میکرد . یه بار همسر هم بود و شام دور هم بودیم .

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:18

ه شب دیدم مریم جون به من زنگ زد و گریه میکرد. گفت حسنا برای مامانم دعا کن سکته کرده تو کماست . خیلی ناراحت شدم مامانش واقعا خانوم خوبی بود خدا رحمتش کنه . گفت بهت زنگ زدم دعا کنی .
صبح رفتم بیمارستان دیدم امیدی نیست . مریم جون گریه میکرد که دیدی چه خاکی به سرمون شد . مدتی گذشت و دکترها قطع امید کردن و گفتن اگر میخواین باید تو خونه نگه دارین . مریم جون تو خونه اش یه اتاق آماده کرد و همه وسایل از تخت و تشک و وسایل پزشکی لازم روگرفتن و مامانش رو آوردن خونه . نه حرف میزد نه چشم باز میکرد . خدا بیامرز عین یه تیکه گوشت یه جا خوابیده بود حتی غذا رو با سرنگ از طریق لوله معده اش میدادن . تو اون مدت خیلی به مریم جون سر میزدم . منم تنها بودم . بیشتر وقتا از سر کار میرفتم خونه شون . به مریم جون و ندا میگفتم شماها برین بیرون خرید کنین هوا بخورین من هستم . روزهای تعطیل میرفتم میگفتم شماها با آقای همکار برین بیرون .یا مهمونی میخواستن برن میگفتم من هستم شماها برین . حتی عوضش میکردم اصلا بدم نمیومد و فکر میکردم شاید این مشکل برای همه پیش بیاد .
یک بار مریم جون و آقای همکار و ندا رو به زور فرستادیم مشهد . من مرخصی گرفتم و مراقب مامانش بودم .

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:16

نوشته های حسناست ، ورق 12

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 16:14

مهسا اینارو کی نوشته؟

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:59

شبها تا صبح مراقب بودم بلند میشدم و کارهاشو میرسیدم و سر و صدا نمیکردم تا عروس و پسر اقای همکار بیدار نشن .به مریم جون میگفتم خیالت راحت باشه به فکر گردش و زیارتت باش و وقتی برگشت ،مرتب و منظم و سالم مامانشو تحویل دادم.

مهسا جان ببخشید اینجا می گم

لطفا کسانی که با این شکل جدید یاهو مشکل دارند ( من ازش متنفرم ) توی اون قسمت
send feedback
ایمیل نظرشون را بگن. لازم نیست چیزی بنویسید. مطالب هست شما فقط رای می دید. لطفا رای بدید شاید درستش کردند. من همون قبلی را می خواااااااااااااامممممممممممممممم

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:58

پسر آقای همکار هفت سال و ندا سه سال با بهار اختلاف سنی دارن . از بچگی با هم همبازی بودن و واقعا عین برادر خواهر هستن طوری که بهار کوچیک بوده اگه همسر و خانوم اولی میخواستن جایی برن بهارو پیش مریم جون میذاشتن .بزرگتر شده و مدرسه میرفته شده چند روز پیش مریم جون اینا بوده تا مامان باباش مسافرت برن . بچه های مریم جون هم همینطور همیشه با هم هستن . اوائل ندا زیاد منو تحویل نمیگرفت . سر سنگین بود ولی بعدخوب شد و الان شدیم دو تا دوست صمیمی

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:56

. پسر آقای همکار به خانوم اولی میگفته خاله بیاین به جای این حرفا برای من زن بگیرین .مریم جون میگفت آقای همکار و خودش خیلی دوست داشتن که وقتی بهار بزرگ شد برای پسرشون بگیرن ولی پسرش گفته بهار مثل ندا خواهرمه نمیتونم بهش فکر کنم .بعدها جریان عاشقی داشت و مامان باباش هم فکر میکردن زوده ولی خیلی عاشق هم بودن و الان با همون دختر ، عقد کرده هستن و قراره به زودی عروسی کنن .

نارین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:34

بانو خط کش بیار
همه(نفس-حسنا-عفیفه ...) در حال کپی اند
-----------------------------------------------
خانمای گل

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:29

نارین
حسنا ازت خیلی متشکریم که فقط زحمت میکشی و برای ما مینویسی...به خدا ماها راضی نیستیم ..اومدیم فقط دو دقیقه خودتو ببینیم ..

تا گفتیم مریم جون خیالییه یهو طرفو پسردار کردی..عروسی پسرشم گرفتی..مادرا تروخدا نگران بچه هاتون نباشید که تو 4-5 سالگی دوست خیالی دارن..مورد داریم که طرف پسر دوست خیالیشو دامادم میکنه..نگران نباشید..
تا گفتن یارو هرچی داره از همسر اول داره همچین یهویی اون وسطای داستان تخیلیت گنجوندی که برادر همسر اول هرچی داره از مردک داره..واقعا نمیتونستی دو قسمت صبر کنی تا جوهر پستهای ما خشک بشه بعد ببندی..الان مثلا میخوای داستان رو به این سمت ببری که همسر اول علاوه بر ناتوان بودن و دیوانه بودن و وحشی بودن از لحاظ مالی هم به مردک وابسته است و تو چشم و دل سیر ماجرایی..

عزیزم تو اونقدر رو مسائل مالی حساسی که تا ما میگیم مردک همه چیزشو از همسر اول داره ..جوهر پست خشک نشده..اون وبلاگ تخیلیتو به روز میکنی که نهههههههه همسر اول هرچی داره از مردک داره..کلا ایل و تبارش وام دارمونن..هولم هستییا..کم رفرش کن صفحه ی نظرات این وبلاگو..

بانو اجازه؟؟!!حسنا داره از رو دست ماها مینویسه..ببین کاراشو؟؟!!!!!!!!!:)))

کیفاتون را بذارید وسط، سرتون هم تو وبلاگ خودتون باشه، نبینم کسی از روی دست کسی می نویسه ها ....

حسنا بشین اینقدر چشمات را اینور اونور نگردون.

مینو جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:23

گلریز جان عفیفه دیگه خیلی عفیفه بود و تا حالا کلمه ی 6 به گوشش نخورده بود. بچه هاشو از تو گوگل دانلود کرده بود. کلا با اون پستش موجبات خنده و شادی ما رو فراهم کرد.
حکایت عفیفه حکایت اون مستشار (نیما زند کریمی) بود تو قهوه ی تلخ که رفت بین مردم درباره ی قانونی کردن مالیات حرف زد. بعد گفت کی سوال داره، همه دستشون رو بلند کردن. بعد یکی شون رو که اجازه داد بپرسه، طرف پرسید: ببخشید نیما اسم زنه یا مرد؟ بعد یکی دیگه باز همین سوال رو کرد. مستشار گفت: کلا اگر کسی سوالی غیر از این داره بپرسه. همه دستشونو بردن پایین.
منتها اون از روی جهل بود، این برای محکوم کردن گوینده. طرف این همه استدلال میاره، بعد می گه ببینم گوینده دندونات رو ارتودنسی نکردی چرا؟
(خورد کردن طرف برای سرپوش گذاشتن روی اصل ماجرا و خوش رقصی برای حسنا)

جالب این که حسنا حتی یک کامنت هم توی اون پست واسش نذاشت که بگه عفیفه جان، مرسی برای خوش خدمتی.
حتی کامنتش را از وبلاگ خودش هم حذف کرد

گلریز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:12

مشکل اصلی از اونجایی ناشی میشه که خیلی از وبلاگ نویس ها از جمله عفیفه جوووون موضوع اصلی رو ول کردن مارو به خاطر نوع گفتارمون مورد سرزنش قرار میدن. به جای اینکه به خیانت بپردازن میان میگن واه واه کلمه ٦ چیه به کار میبرید یا دوستان دیگه ،میدونم که باید از هرکس اندازه درک و شعورش انتظار داشت اما اینکه شما کسی رو که ملا به خاطر روابط عفیفه ای وارد یک زندگی شده ول کنی اون وقت بچسبی به کلمه ٦ که ما به کار میبریم خیلی خنده داره. مثل اینکه بگیم چرا امینم با زبان فحش با اسیبهای اجتماعی برخورد میکنه.

گلریز جان،
مهسا یکی از کامنت های حسنا را اینجا گذاشته، دهمین کامنت همین پست، من باورم نمی شد حسنا چنین کامنتی را تایید کرده باشه.
حسنا فقط وقتی در مورد تناقضات و دروغاش سوال می شه تایید نمی کنه.

فکر می کردم اون کامنت تخمه و میوه قبل از ... دیگه آخر بی حرمتی باشه، دیدم واااااااااای چه چیزهایی که تایید کرده و عفیفه جان نادیده گرفتند !!

پریناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 15:03

زیبا جان یادمه تا اون موقع که دنبال میکردم وبلاگتون رو از اون بحران گذشته بودید..اتفاقا من قلمتون و اونطور که از زندگیتون مینوشتید رو دوست داشتم زیبا جان..خیلی خیلی متاسفم که مجبور شدید وبلاگتون رو ببندید اما فکر میکنم اونطور روزانه نویسی و قدم هایی که توی زندگیتون در مواجه با اون بحران برداشتید و راهی که رفتید خیلی خیلی به درد دیگران بخوره..من که وبلاگتون رو دوست داشتم..امیدوارم بازم نوشتن رو شروع بکنید حتی اگر توی یه وبلاگ دیگه ای باشه ولو به اسم دیگه ای باشه..آزار و اذیت ها و پارازیت انداختن های یه عده همیشه هست..طرف حتی زن دوم هم نیست و کلا توی توهمات خودشه اما تا کلمه ی زن دوم میاد این به اصل کاری ها هم مهلت نمیده:))..نمونش هم توی همین وبلاگ به وفور یافت میشه شاید بهترین راه حل نادیده گرفتنشون و پاک کردن کامنت های توهین آمیزشونه...واقعا امیدوارم که شما شروع کنید به نوشتن دوباره و ما هم بخونیم و لذت ببریم

مهسا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 14:49

باید کاری کرد که فرهنگ مردم بره بالا ، زن و دختر ها درک کنن که زن دومی در درجه ی اول بی احترامی به خود اون زن دوم هست و اول زندگی خوش رو نابود می کنه بعد هم زندگی زن اول و بقیه رو
اگه ما خانم ها هیچکدوم زیر بار این چیزا نریم ، نگیم من اگه نمی کردم یکی دیگه می کرد ، من اگه زن دوم نمی شدم یکی دیگه می شد . اگه به خودمون رحم کنیم ، اونوقت اوضاع کم کم درست می شه .
وقتی قانونی نیست که از ما خانم ها حمایت کنه ، جای اینکه خودمون از خودمون حمایت کنیم و پشت هم باشیم ، اینجور تیشه به ریشه ی خودمون می زنیم و اخرش همه نابود می شیم .

زىبا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 14:27

بانو جان شما حق دارىد که هر جور مىخواهىد وبلاگتون رو اداره کنىد. اىن حق شماست.
واقعا امىدوارم که روز به روز توى کارتون موفق باشىد.
امىدوارم امثال اىن وبلاگ بىشتر بشن و بتونن ىک جورى جلوى اىن رشد قارچ وار وبلاگهاىى که از زنان دوم حماىت مىکنند رو بگىرند.

زىبا جمعه 10 آبان 1392 ساعت 14:18

پرىناز جان
شما درست گفتىد من نوىسنده وبلاگ بى وفاىى را فراموش کن, هستم. همىن خانمهاى به ظاهر محترم دومى اونقدر اذىتم کردند که نتونستم ادامه بدم. البته دلاىل شخصى دىگرى هم داشت . اتفاقا اون موقع توى وبلاگم خىلى از دختراى جوان مىومدن . من هم خىلى دوستشون داشتم و ازشون استقبال مىکردم. نوشتن من و امثال من فاىده اى که براى ىک دختر جوان داره اىنه که مىبىنن براى ىک هوس بچه گانه چطور و تا چه حدى مىتونن به هم جنسشون و حتى خودشون آسىب بزنند و آخرش هم جز بى آبروىى و باختن عزت و احترامشون چىزى نداره.

یک خواننده جمعه 10 آبان 1392 ساعت 13:56

بانو سلام فقط به شما میگم آفرین چون حسنا داره روی سخیفشو کم کم نشون میده. چون باید خواننده هاشو راضی کنه. خواننده ها هم دیگه خوششون نمیاد از نوشته هاش. موفق باشید

نارین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 13:16

من هم با پریناز موافقم
اما دوستان بانو یه بحث زده برا بحث آزادا

آیناز جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:48

این علاقه نیست
یه جورایی میخواد زورشو به خانوم خانوما نشون بده

بگه شوهرش هنوزبه طرف حسنا میره اینو دیگه یه بچه هم میفهمه که مردک واسی چی باید بره پیش حسنا

که خانوم خانوما هم همیشه میزنه تو حالش
همه چیز وازاون مردک گرفت اس وپاس فرستادش واسی حسنا

ببینیم تاکی حسنا میتونه یه ادم اسوپاس وتحمل کنه
وبراش خدمات رسانی کنه
خودش بارها گفت عشقی وجود نداره دوستی هم نیست

که بچه های اینجا بخاطرهمین حرفش بهش تیکه انداختن گفتن حتما حسنا نذر داشته که زن دوم بشه

حسنا انقدر دروغ گفته حالا نمیتونه جمعش کنه

یاسمین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:43

تویى که ادعا دارى استقلال مالى دارى ، شخصیتت رو به عنوان یک زن به چى میفروشى؟ من قضاوتم رو نسبت به همه حرفهاى خودت میکنم ، فرض به اینکه همه حرفهات حقیقت است ، چطور این همه خفت و خوارى رو تحمل میکنى ؟ حرف از علاقه مندى میزنى ، شوهر تو ابروى هر چى مرد رو برده با این همه ضعف و حقارت ،.

[ بدون نام ] جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:42

بله ساره جون به این قضیه خودشم واقفه.همون جایی به این نکته رسید که مردک باهاش تو تخت بود یه دستش به گوشی در حال مکالمه با خانوم اولی و دست دیگش ....واقعا اگه یع زن فقط یه مقدار شعور داشته باشه یا اشکاش جاری میشه توو اون شرایط و میذاره میره و یا با لگذ میخوابونه جایی که باید
اما حسنا ماند و ادامه داد.
راستی یه نکته جالب این بار حسنا به جای استفاده از اشعار حافظ در لفافه اشاره ای زده به این بیت معروف که میگه....
تن آدمی شریف است به جان آدمیت......نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
پ ن:جان آدمیت استعاره از پوست آدمیت(پوست آدمیت هم که نیاز داره به مراقبت پوست و وقت قبلی)حالا هی بگین حسنا آدم نیستو خانوم اولی آدمه چون بلده لباس بپوشه
حسنا اگه خوب لباس نمیپوشید واسه این بود که به کارش نمیاد

الهه ( پیشنهاد تبادل لینک) جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:40

من تا حالا در مورد سوگند و همسران اول هیچ کامنتی نذاشتم
و فقط خواننده خاموش بودم..ولی الان میخوام ادامه حرف گلریز جون رو بگیرم و ( با اجازه بانو)یه پیشنهادی رو مطرح کنم.میخوام پیشنهاد بدم که بانو وبلاگ جدید یاس رو لینک کنه و ما هم وبلا گ ما رو..
خواهش میکنم نظرتونو بگید ولی قبلش به این حرفم گوش کنید:
ادامه دادن این بحث ها که سوگند مقصر بود /بانو باید این کارو میکرد /همسران اول چرا از هم پاشید و غیره چه سودی داره؟؟جز اینکه بارها و بارها مطرح شده و در یک سایکل معیوب افتاده و هی میرسیم به نقطه اول؟
ار این بحث کیا بیشتر از همه سود میبرند؟
ایا جر امثال حسنا ها و زنان آویزون و خائن دومی؟ چرا نباید متحد بشییم؟به امثال هنگامه نگاه کنید که معلوم شد با هم قرار میذارند به دروغ بگن که شوهران هرزه دومی شون زنان اول را طلاق دادند تا با اونا باشند؟ببینید برای متحد شدن بیشتر چه حقه های کثیفی میزنند.حالا چرا ما یکی نشیم و ائتلاف نکنیم؟ما که شاید 100% با هم تو روش مبارزه با اونا توافق فکری نداشته باشیم ولی هدفمون یکی است اونم مبارزه با خیانت و دروغ حالا ما با فوکوس روی یه کیس خاص که به علت پر بازدید بودنش که احتمال گول خوردن دخترکان ساده دل وزود باور رو بالا میبره و اونها با کار کلی تر و علمی تر..
ببینید از این تبادل لینک چه آتشی میافته تو دل زنان دوم.چرا با این جدایی و کدورت دشمن شاد باشیم
چرا اونها تو دلشون قند اب شه از اختلاف ما و اینکه تمرکز از روی اونها و خطاهاشون منحرف شده رو اختلاف داخلی ما بانوان اول؟
چرا از مطالب آموزنده وبلاگ یاس و امثال گل مریم عزیز خواننده های ما استفاده نکنند.چرا خواننده های اونا با خوندن کامنتهای ما هر چه بیشتر به شیادی و پستی و دروغگویی زنان هرزه دومی پی نبرند ..چرا از تخصص و هوش بانو ی عزیزم در مبارزه با مزاحمتها و ازار این زنان خائن .وبلاگ یاس استفاده نکنه یه لحظه فقط ببینید چقدر این ائتلاف میتونه خاری بشه تو چشم زنان دوم(به تجربه ائتلاف ان ت خا بات سال 92 نگاه کنیم)
بیاید این بحث های قدیم رو تموم کنیم و مخدومه اعلام کنیم و از امثال شادی جان بخواهیم که واسطه و پیشقدم بشن چون از دوستان هر دو وبلاگند..
بیاید قبل اینکه کامنت بزارین و مخالفت کنید/شما خانم یاس قبل اینکه بخاطر بعضی از دوستان قدیم تون از این پیشنهاد استقبال نکنید..و یا بانو عزیز /ببینیم چب به نفع ماست و آتش به خرم دشمنان میزنه..
ببخشید که طولانی شد
منتظر نظرتون هستم



ممنونم

الهه جان،

در مورد لینک کردن که گفتید، من مشکلی با گذاشتن لینک دوستان ندارم. حتی لینک کردن مخالفان هم برای من مشکلی نداره. لینک می کنم.

اونها هم دوست داشته باشند ما را لینک کنند یا نکنند اصلا برام مهم نیست.

ولی من از این که بیفتم توی یه گردابی مثل بازی لیلی و سوگند و حسنا و ... اتفاقی که افتاد، خوشم نمی آد. یعنی دوست ندارم انرژی ام سر این بازیها بذارم.

علتش هم این هست که این وبلاگ یه کار خیلی خیلی جانبی در زندگی اصلی من هست. نباید بذارم زندگیم را تحت الشعاع قرار بده. اونوقت مجبور بشم براش وقت زیاد بذارم یا ...

ممکنه نتونم توقعات دوستان را جواب بدم و بعدش ناراحت بشن. شاید بشم لیلی نامی که در مقابل درخواست سوگند برای نوشتن پست در مورد حسنا، "نه" نگم و بعد بیفتم در یک لوپ معیوب. بنویسم و سوگند زیرپام را خالی کنه و ...
شاید نه بگم و از طرف دیگه ای اذیت بشم.

کلا در کار گروهی باید هشیار بود. انرژی گذاشت. رابطه مدیریت می خواد. برای مدیریت رابطه، باید حرفه ای رفتار کرد. باری به هر جهت باشه، با سر به زمین می خوری.

من اما وقت و انرژی ندارم که بتونم وارد رابطه وبلاگی بشم. آدمهای رابطه اگر سالم نباشند اذیت می شی. اگر سالم باشند و نادان باشند هم اذیت می شی ( بر زمینت می زند نادان دوست ... ) و خیلی مسائل دیگه.

به هر حال من با لینک مشکلی ندارم. لینک می کنم. اما رابطه شاید نتونم برقرار کنم چون امکانش برام نیست.
اگر وبلاگم شخصی بود و برای خودم می نوشتم به شکل دیگری مدیریتش می کردم. اما این وبلاگ یه جورایی جمعی است و نمی خوام وارد فضای خصوصی خودم بشه. نمی خوام من توش باشم. می خوام "ما" باشیم. هممون با هم.

من را تا جایی که تونستم واردش نکردم. فقط کار سر و سامان دادن به پستها و کامنتها و نظافت در و دیوار را به عهده گرفتم. اما کل وبلاگ را گذاشتم مال هممون باقی بمونه. بانو یعنی
الهه
جیران
شادی
هانی
غنچه
پریناز
کیانی
یزدانی
مریم
ساره
مرسده
سحر
مامان پت و مت
سمیه
قورباغه سبز
گلی
آیناز
مسی
هیوا
موفرفری
ساناز
الین
نازلی بالام
مامان خپل
فشفشه مامان جغجغه
آتوسا
راحله
گلریز
یاسمین
مهناز
شهره
نرگس
یسنا
زیبا
مهسا
مامان عازعازک
یه دختر
دختر جعلی
ترمه
مارال
مارال پ
شوکا
یک فریب خورده
لاله
مامان فینگیلها
بهار
ستاره
نسیم
رهگذر
یه دوست
طناز
مینو
لالا
سحر
خاتون
نارین
و ...........

یاسمین جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:33

واى که یک انسان چقدر باید خودش رو حقیر کرده باشه که مسافرتش با مثلا شریک زندگیش رو یواشکى بره، خواننده هاى باهوش و قربون صدقه اى حسنا حالا یک نفرتون نمیاد به این دروغگو بگه با تمام چیزهایی که تعریف کردى مثل خشم اژدها همسر نسبت به خانم اول چرا باید وحشت داشته باشه که مسافرتشون لو بره واقعا حسنا بیچاره از یک معشوقه هم کمترى .

یاسمین جان اینقدر همه چیز دروغه که الان واقعا من دیگه نمی دونم از کجاش باید بنویسم.

شده شبیه این سریالهای دوبله که می گن داستانش را کلا عوض می کنند. وبلاگ حسنا را هم اگر مردک یا خانم اولی بخونه، باورشون نمی شه که این داستان زندگی خودشونه

موفرفری جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:30

تفاوت بانو با بقیه وبلاگ نویسان،
بانو به دروغگویی حسنا فکوس کرده، یک زندگی را ترسیم کرده برای خواننده های ساده دلش که کاملا از پایه بر دروغ استوار شده و اینها را به مردم می قبولونه. اگر حسنا مثل پری از اول از رخنه کردنش و بقیه شاهکارهاش مینوشت که هرکی میرفت کامنت بگذاره کامنت بالای ١٨ سال میگذاشت براش به جای بغل و بوس.
چرا بانو به عسل خانومی کاری نداره؟چون عسل واقعیت را مینویسه که هر فردی بخونه کلا از ازدواج پشیمون میشه چه اول چه دوم.
عسل زنی با حسادتهای زنانه که چشم دیدن بچه شوهرش را نداره، کتک میخوره، دروغ میشنوه، این زندگیه که کسی در آرزوی داشتنش باشه؟؟؟
ولی حسنا جوری مینویسه که خانم وکیل پایه یک دادگستری که باید رویه شکایت و پرداخت مهریه همسر اول را از ما بهتر بدونه پست میگذاره که حق ندارین به حسنا حرف بزنین من از نزدیک میشناسمش!!
یک وبلاگ متعفنی هم بود و هست که خدا را شکر یک زن دیگه پستهای قشنگش را نمیگذاره، خواننده های فهیم هم وبلاگ را با چاله میدون اشتباه گرفته بودند. یکبار که نه چند بار بنده رفتم گفتم اگر اعتراض دارید حرفی هست چرا فحاشی، قشنگ هم میشه حرف زد. که یک زن توپید که با این آدمها باید همینطور حرف زد، اینها این ادبیات را بهتر میفهمند کمی که پافشاری کردم که روش اشتباهیست و ....از طرف خوانندگان وبلاگ و خود یک زن متهم شدم به داشتن رابطه مثلثی!! و خانم زیبا کردستانی شما هم یکی از آنها بودید که در کامنتی تایید کردید که این که این حرفها را میزنه خودش درگیر رابطه مثلثیه!!
ادبیات زنان اول هم که مختص خودشون بود که به یمن داشتن سوگند و لیلی و دروغهای بی سر و سر و ترس از حسنا اعتبارش کم شد.
حالا هم جای دیگر مینویسند، کاش به جای نوشتن مقاله وآر و تحلیلهای گاهی نادرست در یک وبلاگ دسته جمعی به همان نوشتن انفرادی خودشون میپرداختند. چند وقت پیش پستی گذاشته بودند در مورد علائم خیانت همسر. یکسری فاکتور را لیست کرده بودند که نشانه های خیانت همسر شماست. در حالی که خیلی از ان مشخصات را یک مرد ورشکسته هم میتونه داشته باشه، یا کسی که از کارش بیکار شده!
ممکنه یک زن گذرش به این وبلاگ بیافته، کمی ذهن درگیری داشته باشه و همسرش هم کمی از این نشانه ها را داشته باشه. یادمان باشه چیزی که مینویسیم ممکنه بنیان یک آدم را به هم بریزه. آنجا دیگه چیزی ننوشتم، چون ممکن بود نوشیده پست انقلابی چگووارایی برام بنویسه و محکوم به ا عدام انقلابی بشم و سوگند هم اعمال قانون کنه همین جا کنار یارا!
کامنت های چند سال پیش من تو وبلاگ شیدا نشان میده از لحاظ فکری به بانو نزدیکترم و همین را به خودش هم گفتم که تیزبینی و طنز کلامش بهترین ابزاره که بانو داره و این روش بهترینه برای آگاه سازی.

ممنونم از توضیحاتتون موفرفری عزیز

ساره جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:20

بی نام جان حسنا خوش رو به آب و آتیش بزنه از لحاظ ما با مردک خانواده محسوب نمی شه. حسنا حکم معشوقه داره برای نردک. اگه حکم معشوقه نداشت و اگر قرار هم هست به قول حسنا در صورت صحت ، مردک واقعیت رو به خانواده داماد آینده ش بگه چرا از الان قدم برای شناسوندن حسنا به دوست و آشنا بر نمی داره. چرا حسنا می گه اگر شرایط عادی بود مشخص بود که من عروسی نمی رفتم؟. من می گم اتفاقا اگر شرایط عادی هم بود مردک اگر قرار بود به حسنا به چشم زنش نگاه کنه باید حسنا هم به عروسی می رفت و نردک اونو به بقیه معرفی می کرد. مردک جرات نداره بدون بهار و خانوم اولی بره به عروسی همکارش. چرا حسنا رو با خودش نبرد تا معرفی ش کنه.؟ به هر حال حسنا قرار هست در این زندگی بمونه و به عنوان همسر ذوم مردک که نمی شه پنهون بمونه برای همیشه و اگر قرار باشه روزی به دادماد آینده مردک معرفی بشه حتما باید بقیه از جمله شوهر خواهر ها هم از جریان اطلاع داشته باشن و من تعجب می کنم چرا هنوز این اتفاق نیفتاده و مردک هیچ اقدامی در این مورد نکرده و همچنان حسنا رو از همه قایم کرده درست مثل ی معشوقه.

آیا بچه یا بچه های احتمالی حسنا می خوان یک عمر خونه عمه و عمو نرن؟
فامیل پدری نداشته باشند؟
خونه مادربزرگ یواشکی برند؟ وقتی عمه و شوهرش زنگ زدند اینا برن تو کمد قایم بشن؟


فردا حسنا می آد می نویسه به شوهر خواهرهای مردک گفتیم و اتفاقا چه استقبال گرمی از من کردند. یکیشون می خواست بغلم کنه اون یکی می خواست بوسم کنه... آسمون هم به زمین نرسید.

خانمی هست که وبلاگ می نویسه و با هووش رفت و آمد دارند. راجع به یکی از مشکلات دخترش صحبت کرده بود، دوستی جواب داده بودند که این رفتار بخاطر سایه رقیب در زندگیش هست. بچه متوجه خاص بودن نوع زندگیش هست. مثالی از یکی از آشنایانشون زده بود که در بزرگسالی مشکلاتی داره که تحت درمان هست و روانشناس علت را زندگی دو همسری پدرش و شرایطی که بچه ها توش بودند تشخیص داده.
البته این مواردی که گفتم هر دو هوو رابطه ظاهرا خوب دارند و با وجود هم کنار اومدند و بچه ها از هر دو زندگی خبر دارند.

بماند که بچه های زندگیهای پرتنش دو همسری که همدیگه را هم نمی پذیرند چه به سرشون می آد.

[ بدون نام ] جمعه 10 آبان 1392 ساعت 12:12

یعنی ساده لوح ترین خواننده های وب حسنا هم که با باشن با خوندن کامنتای یکی دو پست اخیر اینجا و تطابقش با آخرین پست حسنا متوجه یاوه گویی های حسنا میشن.برات متاسفم حسنا.خیلی باید هنگ کرده باشی که با یه وبلاگ مخالف این طوری سوتی بدی.اگه حتی یکی دو نفر هم قبول میکردن که تو راستگویی و بانو دروغ گو ،با این نوع پست گذاشتنت نشون دادی عکس قضیه رو.تو همش داری اینجا رو میخوونی و جواب بچه هی اینجا رو به صورت کاملا فانتزی و ازبالا دست میدی.جات بودم روشمو عوض میکردم.

[ بدون نام ] جمعه 10 آبان 1392 ساعت 11:53

بانو کجایی؟حسنا بالاخره پست زد.به چهار نکته اصلی که تو این مدت به خاطر کامنتای شما دردش اومده بود اشاره کرد:
۱_همسر و من یک خانواده محسوب میشیم و ارجحیت دارم به اولی،چون برای تبریک عروسی پسر دوست خانوادگیشون منه تازه ازراه رسیده رو برد در حالی که اصل آشنایی این خانواده و رفتو آمد توو خونه ی خانوم اولی اوج گرفت.
۲_کار برادر خانوم اولی به همسر وابستست. چون بانو و دوستان تاکید میکردن بر وابسته بودن همسر به مالو منال خانوم اولی و خانوادش.
۳_بس که حالم بد بود مجبور شدم چند جا نگه دارم ودوباره راه بیفتم.پس ماشین همسر طبق گفته بانو و دوستان زاییده ی توهم من نیست و با بی آرتی هم نمیام.
۴_وقت گرفتم برای مراقبت پوست.کی گفته من حالیم نیست که چطور باید خوش تیپ بود و از تیپو قیافه ی خانوم اولی یاد گرفتم که طرز لباس پوشیدن یعنی چی؟نه من این کارم.میبینین که ارجحیتم رو بکر بودنه.واسه همین اهل آرایشو لباس نیستم.ترجیح میدم پوست زیبایی داشته باشم چون لباس به کارم نمیاد، میدونین که....

شما کجایی؟

ما که دیشب کلی درموردش حرف زدیم؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.