.

.

.

.

حرفی نمانده جز تشکر و خداحافظ

سلام %%-


ماموریت این وبلاگ هم به پایان آمد. حرفهایی که باید گفته می شد، گفته شد. ادامه دادن این وبلاگ اتلاف وقت است. چرا که حسنا و ماهیت اون برای همه کسانی که باید می فهمیدند شناخته شد. کسانی هم که اصرار دارند بخوابند، شاید خواب زمستانی خیلی بهشون مزه کرده. (:|


به قول یکی از دوستان حسنا و دروغهاش با خاک یکسان شد رفت. پست لیلی که اولین پست در زمینه افشا کردن ماهیت حسنا بود و خیلی ها به دلیل ناشناس بودن لیلی و فاصله زیادش با وبلاگ حسنا نخونده بودند بیش از 1200 با دانلود شده. پست جوابیه حسنا ششصد بار دانلود شده. کسانی که از وبلاگ حسنا همون موقع خوندند و کسانی که از وبلاگ ما خوندند بماند. اینها کسانی هستند که بعدها متوجه موضوع شدند .... به هر حال دروغگویی حسنا روشن شد و گواهش هم پستهای آبکی و بی سروتهی که در دو سه ماه اخیر تحویل خواننده هاش داده. نه تنها حسنا که بقیه زنهای دوم هم کم کم دست و پاشون را جمع کردند و خیلی محتاط و بی سرو صدا می نویسند. همشون رفتند اون پشت مشت ها یه وبلاگ مخفی زدند و این یکی را هم نبستند که یعنی ما هستیم و کم نیاوردیم. 


حسنا بنویسه "ف" همه می رن تا فرحزاد. کسی دیگه دروغهاش :^o را باور نمی کنه. اون هم دیگه جرات نداره به وضوح گذشته پرت و پلا نویسی کنه. حسنا هم شد یک مهره سوخته در زنان دوم دروغگوی :-& وبلاگ نویس. 


وبلاگ نوشتن و حتی به عنوان زن دوم وبلاگ نوشتن جرم نیست، گناه نیست، خطا نیست ... اما دروغ نوشتن ؟!!


حسنا اگر زندگی واقعی خودش را می نوشت می تونست کمکی باشه برای کسانی که می خوان این راه را برن. اما دروغ نوشتن و خودش را خوشبخت جلوه دادن و تنها مشکل زندگیشون را دیوانگی خانوم اول نشون دادن، دروغ بزرگ وبلاگ حسنا بود.  


حسنا با این ازدواج یک شوهر رمانتیک و فهیم و خوش تیپ و مهربون و پولدار و معروف گیرش اومده،  B-) یک خونه بزرگتر از بزرگ، یک ماشین عروسک، سفرهای داخلی و خارجی فراوان، خانواده شوهر که همه دوستش دارند و زندگی که همه چیزش عالی است. بهار کمی ناسازگار توی قصه است که اون هم بچه است نمی فهمه و از وقتی رفته مشاوره بهتر شده، هنوزم جای پیشرفت داره و حسنا بهش امیدواره :P یک خانم اولی دیوانه دارند که اونم مشکل از خودشه. معلوم الحال هست و بهش حرجی نیست 8-}. گویا از قبل هم دیوانه بوده و به حسنا نگفته بودند. از این مشکلات کوچولو هم که تو زندگی هر کسی هست. تازه حسنا به این نتیجه رسیده که رفتنش زندگی خانوم اولی و بهار را بدتر می کنه و برای همین مونده که کمکی به بهتر شدن زندگی اونها باشه =)) چرا و چگونگیش را نپرسید که حسنا توضیح نمی ده. لطفا سوال نکنید :D


اما یه وقت شما این کار را نکنیدا. حسنا بارها تاکید کرده این کار را نکنید. ولی اشکال این زندگی کجاست و چیه؟ ماشینش بده؟ خونش بده؟ سفرهاش بده؟ شوهر همه چیز تمامش بده؟ خانواده شوهر که بالاخره قدر حسنای فهیم و صبور را دونستند بده؟ حتی برادر هووش هم خیلی خوبه و عاشق شما می شه ... یه مورد بد داره که اون هم تو هر زندگی ممکنه باشه. 


وبلاگ را حذف نمی کنم و اینجا هست تا کسانی که مایل هستند بتونن از نوشته های وبلاگ استفاده کنند. اما بعد از این پستی ثبت نخواهد شد. کامنتهای این پست هم بعد از یک هفته بسته می شه. این یک هفته هم برای خداحافظی یا سخن باقیمانده دوستان باز می ذارم. 


توی این مدت دوستان خیلی خوبی پیدا کردم. دوستانی که آشنایی با تک تکشون برای من افتخار است.:x در رده های سنی مختلف، شهرها و کشورهای مختلف، تحصیلات و مشغولیات مختلف ... که در یک چیز مشترک بودیم، احترام به اخلاقیات، انسانیت و راستگویی. 


هر چند که هیچ وقت همدیگه را نمی بینیم و ارتباط واقعی بین ما نبوده و نیست، اما این ارتباط مجازی کوتاهمدت برای من خیلی شیرین بود. :x



یه دوستی هم چند روز پیش خصوصی گذاشته بود یه پست از نفس بذار بخندیم. نرسیدم دیگه براتون جواب بذارم. نمی دونم چرا الان یهو یادم افتاد. دوست عزیز می تونی اینجا پستهای قدیمیش را بخونی. تخیلات و حرفهای خنده دار و هر دو سه تا پست یه بار هم می گه وااای یکی خیانت کرده رمزم لو رفته. دوباره رمز می دم بهتون :P 


متشکرم از همراهیتون و برای همتون خیر و خوشی باشه @};-

دو تا پست قبلی (آمدی جانم به قربانت به هنگام آمدی + نی نی خانوم ) و کامنتهای دوستان را از دست ندید. همه پستهای این صفحه جدیده. یهو سه تا پست با هم آپ شد 


یک سورپرایز کوچولو هم برای هواداران و جان نثاران حسنا جون دارم. 


فرشته جان (جایی برای سرزدن به دوستانم) بدون اعلام قبلی تبدیل شد به آرام سارا و وبلاگش را هم نبسته که کسی نفهمه موضوع چیه. گاهی سرکی می کشه توی وبلاگش و می گه از خوشی زیاد نمی تونم بنویسم. اما آرام سارا را هفته ای هشت بار آپ می کنه  دوستانش را برداشت برد یه جای دیگه و شما باقی مونده ها سرکارید 


وقتی کامنتهای دوستان اصلی طرف توی وبلاگ غیب می شه، باید بفهمید که طرف قالتون گذاشته رفته یه جای دیگه با دوستاش. شما هم دنبال نخودسیاه :D 


البته این تنها راه فهمیدنش نیست. شیدا هم وسط کار این بلا را سر خواننده هاش آورد و دوستانش را برداشت برد وبلاگ مخفی. اون پشتت مشتها براشون تعریف می کرد چه خبره و سیاوش ور دلشه و داره دروغ به خورد خواننده ها می ده و ... ولی هر دو طرف پستهای متفاوت می ذاشت و وبلاگ عمومیش را هم خوب فعال نگه داشته بود و دوستانش هر دو وبلاگ کامنت می ذاشتند. 


حسنا جان هم چنان بی حوصله و ناشیانه این روزها برای شما می نویسه که نوشته هاش پر از غلطهای املایی و انشایی و ... کامنتها را هم که با تاخیر هفته و ماه جواب می ده. وبلاگ اصلی جای دیگریست 


کامنتهای پست 145 را ببینید  دوستان حسنا؟؟ 54 تا کامنت تایید شده و یک نفر آشنا نیست. همه دوستان سرکاری اند. آشناها؟؟؟ چند تا کامنت تا حالا از مهرسای مستقل دیدید؟ عفیفه کجاست؟ بیتایی که می گه حسنا را دیدم و با هم دیزی خوردیم کامنتهاش کو؟ سیما خانم دکتر دانشمند کجا غیب شده؟ تکتم جان چرا دیگه نیست؟ برو تا آخر ... 

مامی امیرحسین تو را هم ما خراب کردیم. بمیرم برات که الکی الکی شدی معلوم الحال . وگرنه الان شما هم اونطرف جزو "یاران غار" بودید


البته نفس گاهی برای رد گم کنی یک کامنت با خنده های عصبی و هیستریک می ذاره که شما جدی نگیرید. تریکشه 


این هم حسنا جونتون! پستهای آبکی مال شما، اصلیهاش هم  رفت یه جای مخفی  >:) برای همین بود دو  هفته سرشماری می کرد و یک ماه عملا پست نذاشت تا بالاخره ....

کامنت پست 144


امیر٤:٥٤ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٦ آذر ۱۳٩٢
حسنا چرا از اینجا نمیری یه جایی که بی دغدغه بنویسی؟
اینقدر اذیتت نکنن؟
چرا میخوای اینجا بمونی و بجنگی و اذیت شی؟
پاسخ: امیر آقا مسلما اگر جای دیگه هم بنویسم که آدرسش رو اینجا عمومی اعلام نمیکنم زبان چرا باید بجنگم ؟ اگر قرار بود همه با اونهایی که مشکلات روحی دارند بجنگند که در بیمارستانهای روانی همیشه جنگ بودخنثی به همین دلیل آورده اند که 
زهشیار دانا نزیبد که دست        زند بر گریبان نادان مست پلک
حسنا بانو - ٦/٩/۱۳٩٢ - ۱۱:۳٧ ‎ب.ظ

موفق باشید
ایام به کام
بانو هستم
نظرات 413 + ارسال نظر
زینب سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 14:17

زینب ۸:۱٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٠ آذر ۱۳٩٢
سلام. خیلی تبریک میگم! ان شاالله همیشه به شادی!

------
امروز یکی از کامنت ها رو خوندم ، کنجکاو شدم ببینم اونی که مثلا ضد شماست چی میگه؟
تا اینکه نیم ساعت قبل یه چک کردم و پیداش کردم .پست آخری رو که گذاشته بود تا نصفه خوندم! متوجه شدم جایی گیر دادن که بابا این پس یعنی چی؟؟
خواستم محترمانه کامنت بزارم اما همین که کامنت دونی رو باز کردم و لیست نظرات و جوابها رو دیدم اصلا شرمم اومد !! و شان خودم ندیدم اونجا کامنت بزارم! و واقعا پشیمونم چرا رفتم اصلا اونجا!!
اما همین جا میگم : خانم مثلا تیزبین و باهوش! اگه کمی این عینک بدبینی رو کنار میزدی و دست از مچ گیری برمیداشتی قطعا متوجه میشدی منظور حسنا خانم ، به اتاق اون زن تو بیمارستان بوده !!!
حالا متوجه شدی؟؟؟

پاسخ:سلام زینب جون ممنون ازت بغلماچ برای خودت همه میشه شادی باشه و خوشبختی و سلامتیقلب ای داد بیداد . متاسفم براشون . تمام قضاوتهاشون همینطوره . حکایت ویزا نمیدن بود الان هم اینطوری . حکایت بیمارستان . میگم میان اینجا حرف بیخود مینویسن تو اصلا بیمارستان نبودی . نگو در توهمات دیگری سیر میکردن زبان. احتمالا باید مینوشتم روز ÷نجشنبه به اتاق خانومه نرفتم تا درک مطلبشون کار کنه زبانیعنی خوندن زبان فارسی تا این حد سخت شده ما خبر نداریم ؟نیشخند اون بنده خدا که بیست و چهار ساعته سرش اینحا هست حتما الان متوجه شده

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 14:08

بانو خصوصی داری!

الهه سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 14:03

داشتم فکر میکردم اگر با اینهمه پست و افشاگری و کامنت و دلیل و مدرک بازم کسایی هستند(البته غیر از آویزونها و انگلهای صیغه ای و معشوقه های دومی که حساب اینها البته روشنه که چرا حسنا رو قبول دارند!!) که اینقدر نادان و احمق هستند که حسنا رو باور میکنند و هنوز دروغگویی سر تا پاش رو نفهمیدند دیگه کاری براشون نمیشه کرد

این شعر تقدیم به اونها:
احممممق باش
و تمام دنیا از آن تو!
این به نفع همه است!!
و هیچکس نگران نخواهد شد
و کسی تو را جدی نخواهد گرفت!!
این تنها فرصت برای توست
زندگی کن
تو آزادی که یه احمق باشی!.............

آیناز سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 13:32

خوب حسنا راضی به نون کارگری نبود خاصت به قول خودش خانومی کنه که ازچاله افتاد توچاه
خودکرده راتدبیرنیست
خلایق هرچی لایق

الهه سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 13:21

خوردن نون حلال و زحمت کشیده کارگری و کلفتی هزار بار شرف داره به خوردن نون روابط 6 با یه مرد متاهل

یه ج اسلامی!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 13:18

اگر هم کارگر و مستخدم اون خونه باشه مطمئنا صیغه است

ها ها سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 13:09

عسلی۸:۱٥ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
حسنایی سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدم انشالا که همیشه در کنار هم شاد و سالم باشند خدا نی نی خانوم رو واسه مامان و باباش نگه داره و مامان و بابا رو واسه نی نی خانوم گل
چقدر زمان زود میگذره انگار همین دیروز بود راجب جاری و نی نی خانوم نوشتی راستی حسنایی تو چی نی نی نمی خوای؟؟نیشخندزبان

پاسخ:سلام عسلی جون ممنون ازت بغلماچ الهی آمین .برای خودت هم همیشه خیر و سلامتی و شادی باشه . همینطوره انگار همین دیروز بودرویا برای خودم هم فعلا این شکلک رو میذارم تا بعدنیشخندشیطان
حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-۱٠:٥۸ ‎ق.ظ


عسلی ۱٠:٢۳ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱۱ آذر ۱۳٩٢
حالا با این شکلک هایی که گذاشتی فهمیدم یه خیالاتی داری شیطاننیشخند من کلا منتظر اون پستت از الان در وبلاگت زنبیل گذاشتم قهقهه

پاسخ: عسلی جونبغل با این شکلک نیشخند خیالات من هم مشخص شد ابله حالا ببینیم چی میشه پلک
حسنا بانو - ۱٢/٩/۱۳٩٢ - ۱:۱٦ ‎ب.ظ

آیناز سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 13:00

شاید هم حسنا واقعا کلفت خانوم خانوما باشه
توخونه شون پرستار بود که گندزدخانوم خانوما اینو بیرون کرد
حالا هم هی داره توهم میزنه ازچیزهایی که تو ذهن کوچیکش میگذره میگه
اخه کدوم مردی میگه ازشنبه تادوشنبه ما تو ازسه شنبه تاجمعه مال اون
خوب یک روز درمیون میکردی
نخوردیم نون وگندم
دیدیم دست مردم
ببینین حسنا چطور داره ازکارگر حرف میزنه بایه حسی این کلمه رومیگه انگاریه جورعقده داره
انگارشغلش همین بود که الان داره هی کارگر کارگر میکنه

الهه سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:49

از لحظه ای که کامنت ادااااااااااره رو دادیم فعلا کامنت ها قطع شد!!

قبلش که داشت دستور کامل پخت کاچی رو مینوشت یه صفحه !!!

حسنای مککککار مردم فریب!

واقعا متاسفم به سطح گالوولی کسایی که تو رو باور میککند
تا وقتی گوسفند ست گررررگ هم همیشه هست!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:43

واسه اینکه زن بدبخت رم نکنه با شنیدن زن دوم داشته میگفته بابا این کلفت بهاره!

آیناز سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:39

یادتونه تویه پستی بود جاری وبرادرشوهر داشتن حسنارو میرسوندن خونه
جاری یه ریزداشت غرمیزد
حسنا میگفت برادرشوهر فقط لبخند میزد
من هم که نمیفهمیدم چی میگه
فقط اخرش برادرشوهر گفت حسنا زن خارجیم میگه بریم پارک حوصله م سررفته
واسی حسنا جای تعجب بود که جاری اون هم حرف زدفقط برادرشوهر همین و واسی حسنا ترجمه کرد
اگه میخواست درموردحسناهم حرف بزنه حسنا چی ومیخواست بفهمه
گوگل هم که نبود تموم احساسات جاری درموردحسنا ترجمه کنه خخخخخخخخخخخخخخخ

الهه سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:28

sorry کامنت قبل ---پول کار نکرده..

الهه سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:26

بچه ها باز سر صبح شده حسنا داره از ادااااااااااره جواب میده
دیروز از ساعت 9.18 تا 5.5 نشست 144 تا کامنت جواب داد یعنی یه 5 ساعتی ها!!

همش یاد اداره نجس چول کار نکرده گوشت سگ اینا میفتم!! نمیدونم چرا

البته من ته دلم مطمئنم که نه اداره ای در کاره نه مردک زن باره جز برای امور عفیفه بهش سر میزنه.اونم یواشکی

نوشین سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:18

خیلی خنده داره اینا این جوری به خودشون افتادن
خوب بعد این چطوری امار وبلاگشونو ببرن بالا
بعد این چطوری غلط املایی پستاشونو تصحیح بفرمایند
بعد این موضوع پست بعدی رو از کجا گیر بیارن سخته خوب
اصلا روند داستان به هم میریزه
تا دیروز اینجا رو میخوندن فرداش پست مینوشتن بعد دوباره اینجا رو میخوندن کامنتا رو جواب میدادن بعد دوباره میخوندن پست بعدی رو مینوشتن............
ای بابا بانو خدا بگم چه کارت کنه که داستانو نیمه کاره ول کردی حالا ما بقیه داستانو از کجا بخونیم

حسنا برمیگرده به روال سابق براتون پستهای خوشگل می ذاره.
چی بود این 4-5 ماه اخیر گزارش هواشناسی پخش می کرد و تبلیغ بافتنی و ...

بذاره برگرده به حال و هوای قدیم. نفرین ببینده هاش پشت سرمون نباشه

هاها سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 12:14

مژی ۱٢:۱٢ ‎ق.ظ - دوشنبه، ۱۱ آذر ۱۳٩٢
به اطلاع می رساند که :
با نهایت خرسندی باید عرض کنم که شما اولین فردی هستید که می گویید : عزیزم جاری بغلماچ توی این فاصله آلبوم رو پر کرده بود .........

یا للعجب !!!!!!هیپنوتیزم
یعنی همچین چیزی ممکنه !!! آدم به جاریش بگه عزیزم .. تازه آیکون بغل و ماچ هم بذاره !!!ابلهنیشخند

و اینگونه ست که اسم حسنا بانو در کتاب گینس ثبت می شود !دستخنده

پاسخ: از دست تو خنده مژی جون بغلماچبالاخره یکی از عجایب هم اتفاق افتاد و من به جاری گفتم عزیزم جارینیشخند ولی دور از شوخی آخه جاری هم مهربونه هم این که کاری به کار کسی نداره . با همه خوبه حتی با مادر شوهر که کار به کارش داره هم عکس العمل منفی زیادی نشون نمیده . در حد دلخوری تمومش میکنه . ولی برای مثال فکر کن خواهر شوهر بودشیطان باید مینوشتم ایش خواهر شوهر هر چی عکس بود برداشته بود گذاشته بود تو آلبوم. شیطانخنده
حسنا بانو - ۱٢/٩/۱۳٩٢ - ۱٢:٥٦ ‎ب.ظ



جاری در حد سلام خوبی؟ گشنمه. شام بخوریم با تو حرف زده. چه حرفی و کاری و برخوردی داشتی با کسی که یه کلمه حرفش را نمی فهمی؟ اصلن متوجه نمی شده زندگی تو یعنی چی و این چه مدلیه که باید دزدکی بری سفر ... مات اومده مبهوت رفته.

خواهر شوهر گفته بساطت را جمع کن برو واسی این ناراحتی. خواهر شوهر چهار تا فحش خواهر مادر دار بهت گفته همچی حالت جا بیاد ...

جاری بیچاره چه می فهمه خنده خانم به فارسی چی می شه

اسم حسنا قبلا ثبت شده.
اونجا که برادر خانوم اولی می خواست بیاد عیادتش واسه سقط، ثبت شدن نداشت؟

وقتی با بهار می ره مسافرت و شب آخر کارشون می رسه به روی یک تخت خوابیدن ثبت شدن نداشت؟

و البته اونطوری که حسنا می گه عزیزم جاری و ده تا قلب و گل و ستاره بعدش می ذاره، آدم فکر می کنه این جاری یک بی بی سه ساله شیرین زبون است

عسل بهاری! سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 11:50

انگار هیچ کس ول کن اینجا نیست!!!
عجیبه ها!! بانو میگه می خوام برم...شما میگین بیا سرشماری کن؟؟!!!

خوب ما می خواستیم شما رمزی و مخفی بشین که شدین....شما هم می خواستین اینجا چیزی نوشته نشه که تصمیم گرفته شد دیگه نشه!!!

مگه ما وقتی فهمیدیم وبلاگ های شما مخفی شد و رمزی شد اومدیم کامنت بذاریم که یالا بیا همین جا بنویس و اگه مردی حرف هات و عمومی بزن؟؟؟!!نه! چون هدفمون همین بود و حاصل شد!!

حالا شما که بیخ و بن مخالف بودین و اینجا وقت تلف کردن بود چرا کاسه داغ تر از آش شدین؟؟؟!!! هدف شما چیه که هنوز حاصل نشده؟؟!!!

آیناز سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 11:27

کاربانو وبچه ها
باهمه ی مشغله هاشون اتلاف وقت نبود
مامیدونیم حسنا پررو ترازین حرفهاست که بخواد ازرو بره وبلاگ عمومیشو ببنده
البته همون وبلاگی که کسی بجز دوستای اویزون خواننده های مغزفندقیش ادرس دارن بزودی گندش درمیاد

بی نام جان همه تون متوجه میشین چه رودستی ازحسنا جونتون خوردین
فقط بدیش اینه که کسی نمیتونه قیافه ی شماها رو موقعی که رودست میخورین ببینه که چه شکلی هستین

بانو میخواست خواننده های حسنا بفهمن که حسنا دروغ میگه خیلی موفق هم بود
کسی مارو زور نیاورد تووبلاگ بانو
میدونی چی باعث شد من بیام وبلاگ بانو
من دوهفته خاموش وبلاگ حسنا وبانو خوندم عقلم بهم گفت نه احساسم که تو نوشتهای حسنا چقدر تناقضه
چون نوشته های حسنا داشت خیلی روم تاثیر میزاشت داشتم باورش میکرد

بازهم من ازبانـــــــــــــــــــــــــــــــوی عزیزم ممنونم که هنوز ادمهایی مثل بانو پیدامیشن که ازهوش ودرایت شون استفاده ی خوب میکنن و باشجاعت جلوی دروغهای حسنا وایسادو کم نیاورد

دلم خیلی واسی بانو وبچه های اینجا تنگ میشه همه تون و دوست دارم ودوست خواهم داشت
بانوجان

آیناز سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 11:09

یکی من هستم که نجات پیداکردم

بی نام جان
گفتم بگم نگی کسی نگفت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 11:08

پس بالاخره از رو رفتی.
خخخخخخ
حالا چند نفر رو نجات دادی؟ یه آمار هم می نوشتی خوووو
جالبه که خودت فهمیده کارت اتلاف وقت بود.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 09:44

اما منم مخالف تعطیلی اینجام.حالا چی بخونیم که فان باشه؟آدم با خوندن وبای داستانی دیگه، در خوشبینانه ترین حالت گریش میگیره اما خوبی اینجا خنده های گاه و بی گاهی بود که به خاطر کامنتای دوستان و طنز بانو سر میدادیم.
علاوه بر اون حسنی با رفتنتون دو باره پررو میشه و دسته جمعی اعتماد بنفسشون میره بالا.بانو من میخوام همچنان این لجنو هم بزنم.نمیشه؟یه جواب قطعی بده ببینم واقعا راه برگشت نداری؟یا احتمالش هست با کوچ دوباره ی حسنا به منزل قبلی تو هم دوباره بیای ؟بابا انرژی ازت نمیگیره یه کپی از متن وبلاگ علنیش هر بار....اصلا خودت برو مرخصی کلید اینجا رو بده دست برو بچ هر شب چراغاشو روشن نگه دارن.الان شدید احساس افسردگی میکنم.یه چیزی گم کردم انگار.بترکی حسنا،تو اصرار کن بلکه بانو موند..

شما لطف دارید. ممنونم.

به قول حسنا برای شما هم خوشی باشه و شادی. شما کلیددار معرفی کن، من کلید بدم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 09:16

مخالفا واسه این موافق تعطیلی اینجا نیستن چون یاد گرفتن از پشت خنجر بزنن و رو در رو قربون صدقه برن.درست همون روشی که در مورد دزدیدن شوهر مردم به کار میبرن.الان خوشحالن که میبینن بابا ماشین عسکو شوهر معروفو احترام و ارج حسنا و همه ی امتیازات دیگه، توهمات حسناست و اون عده ای که با خوندنش به سرو سینه میکوبیدن همین دومیا و دوستان خودش بودن چون رو دست خورده بودن و حسنا صید مناسبتری کرده بود به نظرشون.اما این وبلاگ آبی بود بر آتش حسادتهاشون

کبوتر در آخرین پستش کامنتی از هیچ کدوم از دوستانش نیست.
نفس که خودکشی می کرد براش و هشو ...

سه چهار تا کامنت متفرقه داره و گلایه از این که دوستانش دو رو بودند و اذیتش کردند

اوپس سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 09:14

سلام بانوی عزیزم. آره جواب خصوصیمو گرفتم.
یک دنیا ممنون

قربانت !

نگار سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 02:23

بانو شرمنده نفرمائید مرا , که شهودی مرا گفت: دم مزن و اطاعت از من بود و فرمان از وی.لکن بدرودت را چو بدیدم جامه دران و شتابان در پی ات آمدم که بگویمت:
مرو به خشک که دریای باصفات منم .

ای جان !

وبلاگ داری؟
یکی هست این سبک می نویسه. تویی؟

عسل بهاری! سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 01:56

سلام بچه ها
خیل جالبه که مخالف ها دلتنگیشون واسه اینجا از موافق ها بیشتره!!! همشون هجوم آوردن که یه کاری کنن از لجشون ادامه بدین

بابا مخالف ها رو درک کنید!!! اون ها از ما بیشتر دلتنگن!! دیدم که میگم

اینو الان دیدم سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 01:42

سلام جوجوک جان
کامنتت رو تو وبلاگ حسنا دیدم .اومدم وبت .من شاید سن کمی داشته باشم اما کامل در جریانم چی شده .من قبلا حسنا رو قبول داشتم
حسنا و سوگند با هم دوست بودن .سوگند میدونست که حسنا اجازه ای نگرفته و قبلا با شوهرش دوست بوده .سوگند تصمیم میگیره اینو به همه بگه که از دروغ گویی حسنا پرده برداره .اما خجالت میکشیده .میره به لیلی میگه .تا اینکه لیلی میاد و دروغای حسنا رو رو میکنه (اما نا محسوس)حسنا میفهمه و به سوگند التماس میکنه که نگو از اعتماد من سو استفاده نکن .سوگند هم دیگه ادامه نمیده .این وبلاگ بانو که تازه زده رفته حرفاشونو برداشته که ثابت کنه حسنا رازشو به سوگند گفته بوده و الانم داره دروغ میگه.بهت حق میدم باورت نشه اما حسنا و نفس اون آدمایی که فکر میکردیم نیستند عزیزم .
حسنا تا صبح با نفس بیدارن .اصلا شوهرش پیشش نمیاد .دروغ میگه .حتی پستشم 5 صبح گذاشته .در حالی که شبی بوده که به قول خودش شوهرش هست .

نوشین سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 01:33

در مورد رفتن میگم بانو خانوم
در مورد موندن و سبزی پاک کردن
من تاز ه کلی سبزی خریده بودم

هنوز چند روزی هستیم. بیار با هم کمک می کنیم سریع تموم می شه

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:29

به نظرم زندگی حسنا رو رمان و فیلم می چرخه
هر طرفشو می بینی یه رمان و فیلمی از توش در میاد
اسم اون رمان هم یاذم اومد که گفتم قد بچه رو از روش نوشتی
سالهای بی کسی

آیناز جان،
یه سوال خصوصی پرسیده بودی، جوابش خیر است.

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:26

برام مهمون اومد مجبور شدم برم
وکلای اونور کانون وکلا دارن؟

نوشین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:23

اره غنچه جان کاملا درست میگی
یه بنده خدایی از همین روش میخواست بچه دار شه کلی هم به خانومه میرسیدنو حواسشون بهش بود اما یه روز کیسه اب زنه پاره میشه اما برای اینکه مدت بیشتری اینا رو بتیغه یا چه میدونم از ترسش به اینا نگفته بود بچه بیچاره مرد
بعدشم باید کلی بهشون رسن رفت وامدشون برای چکاب هم به عهده خانوادست و خوب شوهره که نمیذاره بابای بچه بیاد زنشو ببره دکتر باید مادر بچه همراهش بره
خیلی دلایل دیگه هم هست که نشون میده این قضیه از بیخ و بن دروغه
بانووووو هنوز نظرت عوض نشده؟!!!!

در مورد چی نوشین جان؟

غنچه دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 23:05

یک قضیه دیگه
یکی از دوستان اشاره کردند که شناسنامه به نام زنی که بچه را به دنیا آورده ثبت میشه و بیمارستان به اسم اون زن شناسنامه صادر میکنه
حالا خانواده ها چی کار می کنند شناسنامه به اسم مادر میگرن کار ی به اون قضیه نداریم
ولی با این قانونی که انقدر استرس داره و هر لحظه ممکن شناسنامه به اسم اون خانم صادر شه
جار نباید ایران باشه حداقل خودش به پرسنل بیمارستان نشون بده
یک اثر انگشتی یک امضایی ثابت کنه بچه مال اونه و شناسنامه به اسم خودش صادر شه
انقدر ریلکس هم خودش نباشه هم یکی دیگه بچه اش به دنیا بیاره اونم با این قانون و یک زن خارجی هم باشی
خوب بیمارستان شک میکنه
و هیج وکیلی هم نمی تونه کاری انجام بده چون یک قانون

قضیه نی نی خانم از بیخ و بن داستانی بیش نیست

حسنا جان یکم مطالعه میکردی اطلاعات میبردی بالا دست رو نمیشد داری داستان میگی

والله به قول "معلوم الحال مخفی" مامی امیرحسین، هر چی اتفاق خاصه مال زندگی حسناست


غنچه جان،
جواب خصوصیت را گرفتی؟

غنچه دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:53

یک موضوع دیگه
اونایی که از یک زنی درخواست رحم اجاره می کنند
اصولن اون خانم از طبقه و قشر پائین جامعه است که صد البته به خاطر نیاز مالی این کار میکنه
بچه شاید ژن از پدر و مادرش به ارث ببرره ولی محیطی که هست و روحیه اون خانم و شخصیت زنی که باردار هست بر بچه اثر میگذاره
و اکثرن شنیدم زن های معتاد و خیابانی داو طلب این کار هستند که پیدا کردن یک زن سالم از بین این ها خیلی سخت
بعد جاری این زنی که بچه اش قرار به دنیا بیاره تنها گذاشته رفته
خوب شاید شوهرش یک شب زن کتک بزنه خوب اون زن افسردگی میگیره و برو جنین اثر میگذاره
و یا شاید یکی از بچه های اون خانم و یا فامیلش خانواده اش یک مشکلی داشته باشند جاری و برادر شوهر که نباید اون زن ول کنند به امان خدا آخر هفته براش گوشت و مرغ فقط ببخرند
من یک بار توی یک فیلمی دیدم که زوج ها از این روش برای بچه دار شدن استفاده کرده بودند
و به خاطر اینکه روحیه زن حفظ کنند و مطمئن باشند مواد یا الکل مصرف نمیکنه تو خونه خودشون نگهداری می کردند
آخه چطور ممکن زن جاری ول کنه بره و ندونه بچه اش تو شرایط هست
شاید اصلن اون زن افسردگی داشت و با شوهرش مشکل داشت و محیط پر تنش بود خوب اون بچه روح و روانش آسیب می بینه
من فکر نمی کنم زنی که انقدر هزینه کرده و رحم اجاره کرده و بعد از مدت ها می خواهد بچه دار بشه همین جور اون زن ول کنه بره
امکان نداره حالا می خواهد خارجی باشه
مگه خارجی ها عقل ندارن شعور ندارن عاطفه عشق به همسر و فرزند ندارند
خوب نمی فهمه محیط چقدر مهمه برای تربیت جنین !
بعد اون خانم تو اون منطقه جنوب شهر و محیط فقر آلود ول کرد و رفت برای زایمانم نیومد و عکس بچه اش از اووو و اسکایپ دید
امکان نداره این موضوع
هیچ زنی اون زن تنها ول نمیکنه بره به امان خدا منتظر بچه اش بعد هم سر تولد هم نباشه پدر و مادرشم نباشن

این قضیه نی نی خانم تولد و رحم اجاره همه اینا اثلن قابل باور نیست

اثلن را با ث نوشتی که فیلتر نشیم

یه دختر دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:26

یکی نیست به حسنا بگه بفرض محال هم اگه واقعن همسر اول خودش واسه شوهرش زن گرفته
حتما پتانسیلس رو درش دیده
چرا بقیه خانماهمچین کاری رو نمیکنن
ایضا حسنا هم اگه قبول کرده و اسرار داره که واسه پول نبوده
البته اگه ۱ درصد راست بگه
فقط واسه اینه که
نیازش همین بوده فقط،اینجوری کاره خودش راه میفتاده بدونه اینکه نیاز باشه واسش بشوره و بصابه وبپزه یا مهمون بیاد خونه اش !!!

نیک دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 22:06

رفتی

هنوز نه

آیناز دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 21:32

حسنا اخرش نگفتی باچی میری هرروزارداره کاذب
ماشین که نداری
یعنی باورکنیم همسر عروسکشو واست گذاشت؟

میترا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 21:24

کجا؟ من تازه شما را پیدا کردم. حسنا رسوا شده بقیه که هستند. تازه می خواستم به جمعتون اضافه بشم! مثلا یکی تازه اومده به ج... خونه مجازی عسل به نام زن دوم اولویت آخر و از زن اول شاکیه که با سردی با شوهرش باعث بدبختی اون شده! این در حالیه که زن اول تازه زاییده. حالا خوبه با شوهرش سرد بوده! بعد این نتیجه گیری کرده که آهان این اتفاق وقتی افتاده که من با شوهرش یه مدت بهم زده بودم! تازگیها زن اول کوتاه اومده و این خانم دوباره شاکی که باعث موندن من تو این زندگی شده! طرف هیچ احترامی برای خودش قائل نیست. منتظره مثل سگ بندازنش بیرون!
اگه اینجا نباشه این حرفها را کجا بگیم و کمی بخندیم؟

دیر آمدی ای نگار سرمست

الهه دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 20:54

حسنا چطور پول حروم از گلوت پایین میره؟
تو اون اداره میشینی 145 تا کامنت ار صبح جواب میدی اگر هر کدوم 2 دقیقه بشه(ماشالا با اون جوابهات بیشترم میشه) ینی 290 دقیقه از 5 ساعت 10 دقیقه کمتر!!
خواهشم برن امرز رو ببینید دوستان عزبز و جان بر کف حسنا شاید اون مغزتون بکاری بیاد
از ساعت 9.18 صبح تا 5 بعد از ظهر نشسته 140 تا کامنت جواب داده .5 ساعت تمام
این پول کار از گوشت سگ حروم تر ..حتی خارجیهام به پول حروم اعتقاد دارن و میگن پول کثیف.یعنی پولی که بدونزحمت و کار بدست اومده

مگر اینکهههههههه تو شاغل نباشی( که منم مطمئنم نیستی)

امروز دیگه شاغل نبودنت به همهث ابت شد

جدی؟
یعنی از هفت ساعت، 5 ساعتش را کامنت جواب داده، یکساعت نهار ونماز، نیم ساعت هم با همکارهاش حرف زده باشه و نیم ساعت هم با مردک ( می دونید که مردک اینقدر پای تلفن با عشقش حرف می زنه که حسنا خوابش می بره و اون همچنان در حال حرف زدنه )

چی می مونه از این ساعت اداری؟
قبل از نه هم که داشتند صبحانه صرف می کردند و کش و قوس صبحگاهی می اومدند

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 20:05

تو پستاش سوتی میده تو کامنتاش رفع و رجوع میکنه
مثل همیشه

آیناز دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 19:06

دوستان عزیزی که واسی حسنا کامنت ندامت وپشیمانی میزارن که چرا باوبلاگ بانو بودن حرفم باشماست وخوندن واینجا کامنت گذاشتن
حسنا در وبلاگ عمومیش بازه میتونین برین معذرت خواهی کنین
حسنا هم عوضش به شما امان نامه خواهد داد
ولی به هیچ عنوان ادرس خونه مخفی مجازیشو مثل ادرس خونه ی واقعیش به شما نخواهد دادخخخخخخخخخخخخخ

من هنوزم در عجبم که این به مادرشوهر خواهرشوهر گفته من آدرس خونه و تلفنم را به شما نمی دم مزاحمم می شید، بعد حسنا هفته ای هفت بار می ره پیششون و اتفاقا اونها هم می گن حسنا بیا در آغوشم ... اینقده ذوق می کنند که حسنا اینطوری بهشون گفته

ساره دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:53

جواب دادم که

bebakhsid alan didam

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:52

ندا٢:٤٩ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
آخی چه داستان بی سر تهی حسنا جان خلاقیتت کجا رفته؟بیسواد پشت کوهی زن شوهر دار که رحم اجاره نمیده!

پاسخ:باز دوباره ندا جون همزاد مهسا شروع کرد به ارائه اطلاعات غلطخنثی متاسفانه اشتباه میکنی و معلوم میشه واژه ای که گفتی در مورد کی صدق میکنه نیشخند در واقع نه بیسوادی عیب هست نه پشت کوه زندگی کردن ولی چون گفتی برات نوشتمزبان
حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-٩:۳٢ ‎ق.


بعله حسنا زن دوم شدن عیب است ، بی ابرو بودن عیب است ، دروغگویی عیب است .
نه بلد نبودن چیزی ...
بعدم تو که همزاد شراره ، پری ، عسل و نفس و مهیا یی چی ، کارگر جنسی

ساره دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:49

ی بی نام و نشون هم دیروز بود انگار رفته بود پیش حسنا توبه کرده بود و حسنا توبه ش رو پذیرفته بود . به حسنا گفته بود خواستم به عمد این کامنت رو عمومی بزارم تا بقیه هم بیان توبه کنن

مهسا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:47

من کی نوشته بودم نرفتم؟ من همون روز که نی نی به دنیا اومد دیدمش . فقط اولین باری که برادر شوهر نی نی خانوم رو دید ، ندیدم چون دیرتر رفته بودیم . برای حرف و حدیث هم نه . میدونستم خانوم اولی به خاطر قهر بودن با همسر و برادر شوهر اول که متاسفانه هنوز با هم حرف نمیزنند ، نمیاد و روبرو نمیشیم و میدونستم که حتما بهار به مامانش میگه . انقدر حرف و حدیث پیش اومده که این هم روشنگران
حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-۱٠:۱٥ ‎ق.ظ


احتمالا عمه ی من نوشته "من که اون روز نرفته بودم !!!"

دوستی که خصوصی سوال داشتی

1- روی لینک کلیک کن

2- آی دی پس وردت را بده

3- توی صفحه ای که باز می شه مجددا پس وردت را بده

4- حروفی که خواسته وارد کن

5- terminate this account

هر چیزی که به این یاهوت مرتبط باشه مثل فی '''بوک یا فلیکر یا ... هم حذف می شه

تا دو هفته می تونی اگه پشیمون شدی درخواست برگشت بدی

تا سه ماه هم برای مسائل امنیتی روی سرور یاهو می مونه که اگر پلیس یا کسی لازم داشت بهشون بدن

بعد از اون همه چیز تا همیشه پاک می شه انشاله

مهسا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:42

تا حدی قبول دارم که بخواد غرور جریحه دار شده رو بپوشونه ولی در این حد نه . قبول دارم برای اون اقا هم سخته که زنش مجبور به این کار بشه ولی باید ببینه خودش در این شرایط چه کرده . ببین همسر براش کار پیدا کرد تو همون واحد تولیدی . برای کارگرها هم خونه و اینها هست . نه که خیلی عالی ولی در حد همین خونه خودشون . در هر حال بقیه با اون امکانات اونجا کار و زندگی میکنند . برای آدمی که تحصیلات و تجربه کار تخصصی هم نداره دیگه کار مهم و حیاتی که پیدا نمیشه در همین کارهای کارگری هست ولی قبول نکرد بره . خوب این آدم باید توجه داشته باشه حالا که شرایط اینطوری شده حالا که خودش هم هر کاری رو قبول نداره حالا که خانومش اومده فداکاری به این بزرگی کرده ، غروز بیجا فایده ای نداره . اون هم در برابر خانومش که تازه عمل کرده بچه ای که نه ماه همراهش بوده رو نمیبینه .احساس خودش رو برای اون بچه نشون نمیده و خیلی مشکلات داره . اینجا به نظر من اون غرور مردونه معنا نداره . تازه غرور برای خانوم خودش . تا کی باید دیده بشه که این غرور بهانه ای بشه برای بعضی ها که خیلی مسائل رو رعایت نکنند [ن
حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-۱:٢٩ ‎ب.ظ


همسر چقدر خوبه ، برای شوهره کار پیدا کرده ، گفته بیا کارگر شو .
یه زن دوم گرفته که نه تحصیلاتی داره و تنها کار تخصصی اش رابطه عفیفه هست .
چه مرد خوبی

مهسا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:31

زینب ۸:۱٦ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱٠ آذر ۱۳٩٢
سلام. خیلی تبریک میگم! ان شاالله همیشه به شادی!

------
امروز یکی از کامنت ها رو خوندم ، کنجکاو شدم ببینم اونی که مثلا ضد شماست چی میگه؟
تا اینکه نیم ساعت قبل یه چک کردم و پیداش کردم .پست آخری رو که گذاشته بود تا نصفه خوندم! متوجه شدم جایی گیر دادن که بابا این پس یعنی چی؟؟
خواستم محترمانه کامنت بزارم اما همین که کامنت دونی رو باز کردم و لیست نظرات و جوابها رو دیدم اصلا شرمم اومد !! و شان خودم ندیدم اونجا کامنت بزارم! و واقعا پشیمونم چرا رفتم اصلا اونجا!!
اما همین جا میگم : خانم مثلا تیزبین و باهوش! اگه کمی این عینک بدبینی رو کنار میزدی و دست از مچ گیری برمیداشتی قطعا متوجه میشدی منظور حسنا خانم ، به اتاق اون زن تو بیمارستان بوده !!!
حالا متوجه شدی؟؟؟

پاسخ: سلام زینب جون ممنون ازت بغلماچ برای خودت همه میشه شادی باشه و خوشبختی و سلامتیقلب ای داد بیداد . متاسفم براشون . تمام قضاوتهاشون همینطوره . حکایت ویزا نمیدن بود الان هم اینطوری . حکایت بیمارستان . میگم میان اینجا حرف بیخود مینویسن تو اصلا بیمارستان نبودی . نگو در توهمات دیگری سیر میکردن زبان. احتمالا باید مینوشتم روز ÷نجشنبه به اتاق خانومه نرفتم تا درک مطلبشون کار کنه زبانیعنی خوندن زبان فارسی تا این حد سخت شده ما خبر نداریم ؟نیشخند اون بنده خدا که بیست و چهار ساعته سرش اینحا هست حتما الان متوجه شده پلک
حسنا بانو - ۱۱/٩/۱۳٩٢ - ٤:٥٩ ‎ب.ظ



درسته زینب جان ، شان تو حسنا جون یه زن دوم ، یه کارگرجنسی هست نه فرد باهوش وبا تدبیر مثل بانو .
امیدوارم یه هوو عین حسنا خدا نصیبت کنه

حسنا واقعا معلومه که اینجارو نمی خونی

آیناز دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:24

دیدم ازش حلالیت خواسته
همون خواننده هردووبلاگه
ترجیح میده سکوت کنه
بنظر من
خواننده هردووبلاگ بهتره نه اونجا روبخونی نه اینجا
تاتکلیفت باخودت معلومه بشه که چندچندی

یزدانی دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 18:20

یکی رفته همچین ازش حلالیت گرفته انگاری امامزاده ست
بوی کباب کی آید غافل که خر داغ میکنن

زن دومی های وبلاگ نویس دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 16:41

فریماه ٩:٥٤ ‎ق.ظ - پنجشنبه، ٧ آذر ۱۳٩٢
تازگی ها حسنا بانو میخواد اهدای عضو کنه چشمک بدبخت تایید طلب دوست داره آدم خوبی باشه شهوت و هوسش نمیذاره بدبخت اون کسی که مثلا اعضای این دیونه رو بهش وصل کنند پایین تنه که سرویس شده و باطله قلب که سیاه و تیره است مغز که اندازه ی فندق هم نیست زنیکه ی دروغگوی خیالباف از یه طرف از خدا و انسانیت میگه اما تو عمل شیطان مسلمه میگن تو با همسرت رفتی جشن عقد گرفتی بدترین شب همسر اول بود میگه اون خبر نداشت پس تو که این همه خدا و حافظ و غیره رو وسط میکشی خدا هم نمی دید من از این خانواده ها خیلی دیده ام با حقارت و فقر بزرگ میشن اما از تجملاتی صحبت می کنن که نگو خیال پرداز آخه مردی که احساس داشته باشه تاریخ عقد براش مهم باشه و سورپرایز و غیره که یادش نمیره زن داره بره هوسبازی با یه زن خیابانی یه جوری تعریف میکنه انگار اون و رامین هوس باز آخر کلاس و تمدن هستند

آیناز دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 16:00

اقا من واسی امیر هم نگرانم فکر کنم کامنت تبریکش واسی نی نی خانوم تو برفهای اردبیل گیر کرده

آیناز دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:57

ایشالله چندوقت دیگه گیو هم ازدست مهرسا خسته میشه یه هووی خوشکل سرزبون دارواسش میاره
اشک ریزان اینارو هم میبینیم

اقا این مهرسا یه غذادرست میکنه همه میگن به به
یه عکس نامفهوم ازخودش میذاره همه میگن چقدر خوشکلی
من نمیفهمم این خوانندهای اینا چرا اینجورین
البته این خواننده هاجلبک وازوبلاگ حسنا پیداکرده ها

اشکال نداره بذارین این وبلاگ کذاییش پنهان بمونه
همین دوستای سو ءاستفاده گرش فقط بخوونن
چطور دکتر سوزنی وقت داره واسی غربتی کامنت بذاره بعد به حسنا میرسه باباش میگرن داره مریضه دکتر وقت نداره
دکترمنتظر کامنت توهم برای نی نی خانوم هستیم

خاتون دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:49

این ها ها من نبستم
ولی دقیقا با من این حرفوو زدد
چه جاالب

خاتون دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:48

مهرسا مستقلو عسل خانمیو... همه بعد پست ما بعد مدت هاا اومدن کامنت گذاشتن
عججب
نمیدونن تاریخ کامنتشون بعد پسته.تابلواا اینجارو خوندن تندی اومدن کامنت گذاشتن
وگرنه عسل ک از اول هفته ان بود

می خوابیدی مهرسا جان

هاها دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:47

بانو گفتی دوستای حسنا کجا هستند از یکشنبه صبح کامنت گذاریشون شروع شده مهرسای مستقل هم کامنت گذاشت رفع تردید بشه. ولی تاریخ همه شون بعد حرف شماست.

صاد دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:35

بابا عجب دروغگویی هستی!!!
حداقل به دار و دسته خودت رحم کن!!
آی پی رو که می بینی!! بازم چرند میبافی؟
این همه گفتی و گفتی و چیزایی که واضح بود پیچوندی که مثلا سوتی گرفته باشی!!
اما همه که مث تو نیستن! متنرو درست می خونن ، بعد اگه نفهمیدن کمی به ذهنشون فشار میارن نه این که همون موقع به زبون بیارن!
این همه گفتی حالا واقعا بگو واسشون جواب نداشتی؟ واقعا واست سوال بود بعضی چیزا؟
چیزایی که انقد واضح بیان شده بود؟
(با حرف اخیرت مطمئن شدم واقعا دروغ میگی. ولی خب..
از کسی که دوستش رو که انقد راحت جای یکی دیگه وب نوشته تشویق میکنه و افرین میگه چه انتظاری میشه داشت؟)

ط³ط­ط±ظ… دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:12

آدم با این سابقه درخشان و به قول مامی امیرحسین زندگی عجیب غریب که نمی آد عکسش را بذاره تو اینترنت.

اونم کی؟ زمانی که می گن تو از وبلاگهای پربازدید شدی و مبارکه.

کجا؟ تو همون وبلاگ.

چطوری؟ عمومی

بانو اوج حماقت حسنا رو نشون دادی

سحرم دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:03

بابا حسنا باید تا آخر عمرش خودشو قایم کنه اونوقت فیس بوک داشته باشه؟ بچه حسنا رو بگو مردک باید تو پیجش چی بنویسه اونوقت؟فکر کنین میگه خواهر یا برادر بهار؟بابا نه به این اداهای قرن بیست و یکمی نه به اون چند همسری زمان جاهلیت

اون را می خواد چطوری اعلام کنه؟ بگه از کجا اومده؟ اونم مثل مامانش بچه زیرزمینی می شه؟ همیشه مخفی همیشه یواشکی همیشه استرس ...

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 15:00

نفس صدای علی می آد برو پستونکش را بذار دهنش و برگرد. ما هستیم.

صاد دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:50

بانوتون اومد از حسنا حلالیت طلبید
شما اینجا بشینید زااار بزنید

گلاب دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:40

اخی طفلکی بانو جونم کجا میخوای بری؟
من دلم بیشتر از همه کسانی که اینجان برا تو میسوزه
حداقل اونای دیگه شوهراشون بهشون خیانت کرده یا می ترسن اون خیانت کنه توی طفلک چی؟ جرات داری اینجا بگی کی بهت خیانت کرده؟ میدونی که داستان زندگیت رو هر کی بفهمه دو دستی می زنه تو سرت؟ با اون آدم و اونوقت اونم نتیجه اش شد :)))

موفرفری دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:34

بانو جان قصد سفر کردی، هر جا هستی موفق باشی. بسیار هم عالی کار کردی، نه تنها حسنا که بقیه هم فریز شدند. چه خوب گفتی که حسنا قبح این کار را میخواهد بریزه، دیدیم که بقیه آنهایی که گریه و ناله میکردند و از نبود یار گریه سر میدادند یک دفعه مدعی خوشبختی شدند. برای مثال پستهای سالهای قبل کبوتر با پستهای این یک سال اخیر نشان دهنده همینه، کسی که تا دیروز برای یک اس ام اس جمال له له میزد و زار حالا با دیدن حسنا و خوشبختیهای پوشالیش دم از خوشبختی میزنه، میبینه که میتونه برای خودش طرفدار جمع کنه، هوادار داشته باشه که فحش بدهند به همسر اول و دل این سخیف خنک بشه. همه اینها اثرپذیری از حسنا داشتند ولی به لطف تو همه سکوت اختیار کردن و یا در جایی مینویسند که گمنامند.
از افشای حقایق ممنون، جماعتی روشن شدند.
به خدا میسپرمت

ممنونم از همراهیت موفرفری جان.
خانم باهوش و زبلی که با نکته سنجی و طنزت همیشه با ما بودی

ساره دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:31

یکی اومده بهش می گه کاش عکس نی نی رو بزاری این می گه خیلی دوست داشتم ولی به خاطر ی عده آدم مشکل دار نمی تونم اینکار رو بکنم یکی نیست بهش بگه عکس رو به خاطر ی عده مشکل دار نتونستی بزاری اسمش رو چرا نمی گی؟عجب بهانه هایی. عکس رو به دلیل سوء استفاده نمی زارم.لابد اسم هم می ترسی شناسایی بشی.نه اینکه با فرض درست بودن حرفات قابل شناسایی نیستی

یه توضیح مفصل واسه عکسش بدم که هی نگه سواستفاده کردند. مگه عکسش را با فلانی در حال بهمان کار مونتاز کردیم و گذاشتیم تو نت؟ وقتی عکست را عمومی می ذاری توی اینترنت هست دیگه. کجا می خوای بره؟

کسی سواستفاده نکرده تو نفهمی کردی.

آدم با این سابقه درخشان و به قول مامی امیرحسین زندگی عجیب غریب که نمی آد عکسش را بذاره تو اینترنت.

اونم کی؟ زمانی که می گن تو از وبلاگهای پربازدید شدی و مبارکه.

کجا؟ تو همون وبلاگ.

چطوری؟ عمومی

این یعنی کوس رسواییت را خودت به صدا دربیاری.

از این همه مکر و سیاست تو بعید بود. البته گفتم تو سیاستت کوچه بازاری است. از این زنهای ... هستی. وگرنه عقل و هوشت به ... هم نمی رسه.

فکر کردی سرت را بکنی توی برف دمت دیده نمی شه؟ گیرم تو پستها را ثبت موقت کردی انگار سرت را کردی تو برف. هیکل گند ه ات بیرونه.

یه دختر دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:04

بانو جان یه پیغام خصوصی دارم واست
میشه لطفا جوابم رو بدی؟؟
ممنون

ندارم عزیزم

یه دختر دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 14:03

آنیل۳:٥۳ ‎ب.ظ-شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢تبریییک بسیار واسه مامان و باباشایشالله که قدمش خیر باشه و پر برکتراستی حسنا من خیلی وقت پیش که به پیچیدگی زندگی شما فکر میکردم این سوال به ذهنم رسید، ولی نپرسیدم دیگه! حالا که خودت در موردشنوشتی، یادم افتاد، گفتم بذار بپرسماینکه تو و خانوم اولی فیس دارید!؟ اونوقت اونجا همسرت married کدوم یکی تون هست!؟از رابطه تون اونجا کسی چیزی نمیهمه!؟پاسخ:عزیزمممنون ازت الهی برای خودت همیشه خوشبختی و شادی و موفقیت باشهخوب زودتر میپرسیدینه من و خانوم اولی اکانت نداریم . به خاط همین در مورد ازدواج با کسی لینک نیست حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-٩:٤٧ ‎ق.ظ
---
این کامنت دیگه خدا بود

گفت من و خانوم اولی اکانت نداریم ترسیدم

گفتم حتما خانوم سومی را اد کرده

سحر دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 13:33

"وکیل دارند ( از کانون وکلا کشور خودشون )"
کسی که پول اجاره خونه نداره، تو اروپا وکیل گرفته، اونم از "کانون وکلا"....
جسنا جون تو اروپا وکیل رو آدمهای معمولی نمی تونند بگیرند مگر موضوع مرگ و زندگی باشه، برای پاسپورت و ویزا کسی وکیل نمی گیره. خداییش پکیدم از خنده.

این کانون وکلاش !! خدا بود

آیناز دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 13:24

مامی امیرحسین
مشکوکی
کلک تو هم اینجا رومیخونی بعد بابغلماچ به حسنا میندازی؟
حسنا که کم میاره یا پای وکیل میاد وسط یاپانمیتونم بگم چون فقط همین یه دونه است اگه بگم لو میرم
مثل بیماری خانوم اولی
مثل اسم نی نی خانوم
مثل ماشین همسر
مثل ورزش
مثل...
راستی چرا دیگه مثل قبل شمال نمیری ؟
نکنه خونه ی جدید انقدر برات ارامش داشته که دیگه دوست نداری هرهفته بری شمال
یااینکه اقای همکار دیگه مثل قبل همکاری نمیکنه
راستی چه خبر ازمنبع موثق مریم جون
نداجون و عروسشون؟
راستی حسنا چی واسی نی نی خانوم کادوگرفتی؟
اوه یادم نبود اگه اسم کادو رو بگی ممکنه لو بری اخه فقط یک نفر تو ایران کادو میگره اون تو هستی اگه بگی لو میری

حسنا نگران نباش اه بهار گرفته اما خبرنداری
همون که مجبوری باهزار دوز کلک بری مسافرت یواشکی زندگی کنی
کسی ازفامیلت اززندگیت خبرنداشته باشه
دوستی تو دنیاواقعی نداشته باشی
همیشه تنها باشی
اه بهار هست
ازقدیم میگم چوب خدا صدانداره
توهم خوردی وخواهی خورد اما قرارنیست صداداشته باشه
همینکه روز وشبت اشکه و درارزوی خوشبخی هستی
حسرت خیلی چیزها رو دلت مونده میشه اه بهار
هرچقدر بیشتر بمونی بیشتر ذلیل خواهی شد


من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم/ تو خواه از سخنم پندگیر و خواه ملال

آقای همه کار و خانواده، دوست خانوادگی و سالهای سال سرهنگ بودند اما فعلا ناپدیدند. خوب شد گفتید

توی پست بعدی می آرمشون تو قصه. حداقل دو تا پارگراف را پوشش می دن. ممنون از همکاریتون.

مدتهاست مامان اینا هم نیامدن تهران. روابط خوب نیست. ولی اینم فکر خوبیه. اونها را هم می آرم تهران. می شه دو پارگراف

الان دو ماهه رفتم خونه جدید یکی از خانواد ه ام نیامده بگه حسنا مبارک باشه. باید بیارمشون.

یاسمین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 13:23

بچه ها من فکر میکنم همین ماااااااا مى براى حسنا بسه ، جاى همه ما نقره داغش میکنه

مامی امیرحسین "معلوم الحال مخفی" است.

من دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 13:11

سالسا منم. کلی خندیدم از جواب ها ها

گذاشتم ببینم چی میگه. سوال بود واسم. از این به بعد دیگه تائیدم نمیکنه. باز باید برم سر ترفندای دیگه.

آقا شماها چه اسمای مجازی قشنگی دارین. سالسا

کیانی دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 12:54

بانو منم با یه کامنت دونیه باز موافقم به نظرم کار خوبی میکنی ....هر انچه بایدد گفته میشد گفته شد و حسنا هم که تقریبن در وبلاگش بسته شده...ولی دلم برا تحلیلات و پستات و جواب به کامنتات تنگ میشه

احوال کیانی

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:57

نگاری جوووون بدجوری مسحور شیدا شدی.اومدی اینجا پاچه خواریش رو میکنی.
شیدا دیگه از ترسش به جرات نداره اون چرندیات رو برای خودش تکرار کنه.چه برسه به ده نفر دیگه هم بگه

سحرم دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:33

به اون بدبختی که خیلی ذوق کرده یه زن عوضی (شیدا)که چند سال با داشتن شوهر کثافتکاری میکرده و بهانه اش این بوده شوهرش لارج و پول خرج کن نبوده... از فضائل اون خانم همون بس که فقط 10 نفر تو محیط مجازی (که آدم ترس از آبروشم نداره )تونسته پیدا کنه که اندازه خودش پست باشند و دوره اش کنن براشون قصه ببافه و اونا تاییدش کنن همینکه بانو کاری کرده تو سوراخ رفته فقط واسه ده نفر قصه سرایی میکنه کافیه
بیچاره به شما ده تا احمق که دیگه امکانش نیست یکی هم روشنتون کنه خوش باشین تو جمع کوچیک احمقانه تون

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:25

مریم مامی امیرحسین ٦:٥٧ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
سلام.اولا مبارکه خیلی ولی نمی دونم یه جوریهگریهدرست مثل بقیه چیزهاوحشتناکاخه حسنا انگار خدا تقدیر تو رو یه جوری نوشته که باید عجیب غریب ها رو با هم تجربه کنیخجالتراستی حسنا این بچه چطوری کارهای اقامتش درست میشه؟چون متولد ایرانه؟فکر کنم که اگر برادرشوهر تو کشوری مثل امریکا یا انگلیس باشه کار خیلی سختیه بردن بچه؟کلا اصلا فکرشو کردن؟تو پست بعد از بهار و مامان باباش بگو.چقدر سختهناراحتحسنا واقعا به خدا به جون پسرم نمی خوام ناراحتت کنم .ولی یه وقت نکنه اه بهار بگیرتت؟هر روز صدقه بزار.ایشاالله یه جوری حل بشهقلب

پاسخ: سلام مریم جون ممنون ازت بغلماچ تقدیر من رو که نگو شرمنده برای کارهای اقامتش هم آره مگه میشه فکرش رو نکرده باشند . مشکلی نیست اول باید شناسنامه و پاسپورت ایرانیش رو بگیرن و بعد هم وکیل دارند ( از کانون وکلا کشور خودشون ) که کارهای دیگه رو انجام بده . آمریکا که نیست انقدر من میگم اروپا هستنزبان انگلیس هم نیست . برای بهار هم مریم جون چرا فکر میکنی من این وسط مقصر هستم که آهی دامنم رو بگیره ؟ من هم این رو از ته دل میگم . اگر من کاری کردم و این وسط مشکلی ایجاد کردم و اگر آه به حقی هست ، از خدا میخوام تو همین دنیا دامن من رو بگیره . باور کن ترجیح میدم که خدا قدرت خودش رو تو همین دنیا بهم نشون بده .حواله به روز قیامت هم نمیدم یا اون دنیا که کسی برنگشته بگه چه خبر هست . حداقل اینطوری اونی که آه کشیده میفهمه که راست گفته و خدا اجابتش کرده . خدا خودش میدونه من چطوری زندگی کردم و اگر از نظر خدا لایق گرفتار شدن به آه هستم و طرف مقابل هم باید آهش رو نثار کنه ، امیدوارم که بگیره .
حسنا بانو - ۱۱/٩/۱۳٩٢ - ۱٠:٢٦ ‎ق.ظ



یه هفته است دارم فکر می کنم. قربونت مریم جون
پرونده را دادیم دست وکیل تمام. آخیشششششش

آقا اسم این مریم را هم بنویسید تو لیست علاقمندیهای من

مامی امیر حسین ای ول دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:25

مریم مامی امیرحسین ٦:٥٧ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
سلام.اولا مبارکه خیلی ولی نمی دونم یه جوریهگریهدرست مثل بقیه چیزهاوحشتناکاخه حسنا انگار خدا تقدیر تو رو یه جوری نوشته که باید عجیب غریب ها رو با هم تجربه کنیخجالتراستی حسنا این بچه چطوری کارهای اقامتش درست میشه؟چون متولد ایرانه؟فکر کنم که اگر برادرشوهر تو کشوری مثل امریکا یا انگلیس باشه کار خیلی سختیه بردن بچه؟کلا اصلا فکرشو کردن؟تو پست بعد از بهار و مامان باباش بگو.چقدر سختهناراحتحسنا واقعا به خدا به جون پسرم نمی خوام ناراحتت کنم .ولی یه وقت نکنه اه بهار بگیرتت؟هر روز صدقه بزار.ایشاالله یه جوری حل بشهقلب

پاسخ: سلام مریم جون ممنون ازت بغلماچ تقدیر من رو که نگو شرمنده برای کارهای اقامتش هم آره مگه میشه فکرش رو نکرده باشند . مشکلی نیست اول باید شناسنامه و پاسپورت ایرانیش رو بگیرن و بعد هم وکیل دارند ( از کانون وکلا کشور خودشون ) که کارهای دیگه رو انجام بده . آمریکا که نیست انقدر من میگم اروپا هستنزبان انگلیس هم نیست . برای بهار هم مریم جون چرا فکر میکنی من این وسط مقصر هستم که آهی دامنم رو بگیره ؟ من هم این رو از ته دل میگم . اگر من کاری کردم و این وسط مشکلی ایجاد کردم و اگر آه به حقی هست ، از خدا میخوام تو همین دنیا دامن من رو بگیره . باور کن ترجیح میدم که خدا قدرت خودش رو تو همین دنیا بهم نشون بده .حواله به روز قیامت هم نمیدم یا اون دنیا که کسی برنگشته بگه چه خبر هست . حداقل اینطوری اونی که آه کشیده میفهمه که راست گفته و خدا اجابتش کرده . خدا خودش میدونه من چطوری زندگی کردم و اگر از نظر خدا لایق گرفتار شدن به آه هستم و طرف مقابل هم باید آهش رو نثار کنه ، امیدوارم که بگیره .

مامی اینجا را می خونه ها.

اون کامنت که توش گفته بود همه اتفاقات عجیب غریب واسه تو می افته و ... مال پارسالش بود. اینجا یادآوری شد مجدد ازش استفاده کرده

مامی جان سلام
ارادت دارم

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:24

سارا شمالی ٥:٢۱ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
سلام حسنا جون
آخیییییش اینقده نی نی دوس دارم منماچ
حسنا عزیزم شما هم رفته بودین؟ نترسیدی حرف و حدیثی پیش بیاد خدا نککرده؟ وسطا یه جا نوشتین نرفتم، بالاخره کی شما نی نی و رویت کردین؟ همون اول رفتین یا بعد از بقیه؟

پاسخ: سلام سارا جون ممنون ازت الهی قسمت خودت بشه بغلماچ بله من هم رفته بودم . نوشتم که زبان من کی نوشته بودم نرفتم؟ من همون روز که نی نی به دنیا اومد دیدمش . فقط اولین باری که برادر شوهر نی نی خانوم رو دید ، ندیدم چون دیرتر رفته بودیم . برای حرف و حدیث هم نه . میدونستم خانوم اولی به خاطر قهر بودن با همسر و برادر شوهر اول که متاسفانه هنوز با هم حرف نمیزنند ، نمیاد و روبرو نمیشیم و میدونستم که حتما بهار به مامانش میگه . انقدر حرف و حدیث پیش اومده که این هم روشنگران
حسنا بانو - ۱۱/٩/۱۳٩٢ - ۱٠:۱٥ ‎ق.ظ


خانوم اولی با مردک قهره؟
همیشه که می گفتی مردک قهره و گفته خونه نمی آم و ...

خانواده مردک چه بی رگ و غیرتند. مثل خود مردک شدند خانوم اولی که نیاد دیگه مهم نیست حسنا می تونه بره، بهار را به گریه بندازه، پررویی هاش را نشون بده، ....

خنده خانم، مشکل خانم اولی و بهار نیست. مشکل اینه که تو اصلا تو کل اون خانواده، کل خانواده، جایی نداری. یادت رفته تا پارسال که دعواها هم اینقدر آشکار نبود حتی تلفنی هم باهات حرف نمی زدن. چطور شد یهو اینقدر عزیز شدی؟

این برادرشوهر همونیه که بهار را آورد در خونت لت و پارت کرد. این سرهنگ همونیه که اومد دم خونت مردک را با فضاحت برد. اونام یادشون رفته باشه، تو نباید یادت بره که مثل فا ... باهات برخورد کردند

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:19

به قول مامی امیرحسین با این همه اتفاقات استثنایی تو زندگیت الان فقط اسم نی نی بود که لوتون می داد یه زن شمالی که می آد تهران و شوهرش تو جاده می میره و زن دوم می شه و جاری خارجیش می آد ایران رحم اجاره می کنه و .... هیچ کدوم از آشناها خبر ندارند، فقط اسم نی نی و اسم رشته ورزشی اس را بگه می شناسیدش

به قول غنچه همسایه های اون زن که رحمش استفاده شده هم این متن را بخونن می فهمن کی را می گی. اگر راست باشه موضوع، اگرم دروغه که دیگه


ارغوان٤:٥٧ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
عززیزززمممماچ یه عالمه تبریک میگم اما امیدوارم یه روز خبر تولد دختر ناز خودت رو بشنومماچ
سر اسم نینی خانوم همه رو هلاک کردیاانیشخند

پاسخ:ارغوان جون عزیزمبغلماچ ممنون ازت برات همیشه خوشبختی و شادی باشه . برای اسم هم آخه تو این وبلاگ اسامی واقعیمون رو نگفتم و همه مستعار هست زبان
حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-٩:٥۳ ‎ق.ظ

هاها دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:14

سالسا۳:٠۱ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
به سلامتیگلماچ
حسنا جون راستی یه سوال شما هم توی اد لیست همسر و بقیه فامیل هستی؟
اگه آره پس خانوم اول چی اونم هست؟

پاسخ:سالسا جون ممنون ازت شاد و سلامت باشیبغلماچ نه عزیزم من اصلا صفحه (یا همون اکانت ) ندارم اونجا که تو اد لیست باشم . خانوم اولی هم صفحه ای نداره
حسنا بانو-۱۱/٩/۱۳٩٢-٩:۳۸ ‎ق.ظ



دلتون خوشه شماها!!
بالاخره این مردک یه عکس خانوادگی یه چیزی باید تو فیس بوکش داشته باشه. کسی که اینقد فعاله و خبرهای روز را می ذاره و زندگیش رو فیث می چرخه یه عکس خانوادگی نداره؟ سفر می ره عکس نمی ذاره. فکر کن این هفته عکس حسنا و مردک در مشهد، هفته بعد عکس مردک و خانمش در شمال و .... چه فیث جوکیه

موضوع به این سادگی را چرا اینقدر پیچیده کردید.

شنبه تا دوشنبه می زنه مزدوج با حسنا
سه شنبه صبح وضعیتش را عوض می کنه می زنه مزدوج با خانوم اولی.

عدالت هم رعایت می شه. تا شنبه بعد ایشاله که باز نوبت حسناست

هاها دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 11:07

این هم پست طولانی یا سلسله پستهایی که حسنا قول داده بود. خیلی طولانیه. سرکار رفته ها بخونن حالشو ببرن


زهرا٥:٠٦ ‎ب.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
واااااااااای مبارکه عزیزم. چقدر قشنگ........... بغلبغلبغل
ایشاالله همسر یه روز عکس نی نی خودش و تو رو بذاره تو فیس. قلب
راستی اون آدرس ها و ایمیل ها رو برای چی می خواستی؟ گفتی پست می ذاری. پس چرا خبری نشد؟ گذاشتیمون تو خماری چرا؟ زود باش زود باش زود باش. زبان

پاسخ:زهرا جون ممنون ازت بغلماچ برات شادی و سلامتی باشه . بله گفتم پست میذارم ولی هنوز ننوشتم . خدا نکنه تو خماری باشی .میخواستم هم خطاب به همه کسانی که اعلام حضور کردند بنویسم و مواردی رو توضیح بدم و هم در مورد کسانی که متاسفانه چون همسرشون در زندگی مشترک خطا کرده فکر میکنند خیلی مورد ظلم واقع شدند و این مورد ظلم واقع شدن این حق رو بهشون میده که هر طور که دوست دارند به بقیه تهمت بزنند و دروغ ببندند و ای توجیه رو داشته باشند که هدف مخالفت با چند همسری هر وسیله ای رو توجیه میکنه و باید نشست نقشه چید و به اشخاص تهمت زد خنثی من ظلم شدن از طرف شوهرشون رو انکار نمیکنم و بسیار متاسف هم هستم ولی این کار رو هم تایید نمیکنم که هر حقی دارند و هر جرفی رو میتونند بزنند . ای کاش حداقل حرمت محیط امن وبلاگ دوست خودشون رو حفظ میکردند که متاسفانه نکردند . در هر حال حرف زیاد هست و نوشتن از این مسائل حوصله زیاد و وقت زیادی هم میخواد که فعلا نداشتم زبان

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 10:07

از کی تا حالا ازدواج با یه مرد هرزه موجب افتخار و دل سوزوندن بقیه شده؟
اگر عسل خانومی با آرش خوشبخت شد شیدا هم با سیاوش هرزه خوشبخت میشه

ﺑﻪ ﻧﻔﺲ دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 10:00

ﺷﻴﺪا ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮ ﻭﺏ ﺟﺪﻳﺪﺵ اﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻋﻘﺪ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻋﺰﻳﺰﻡ .ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﺰاﺭ ﺗﻮ اﺏ ﻳﺦ ﺑﻮﻱ ﺳﻮﺧﺘﮕﻴﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ! اﻳﻨﻂﻮﺭﻱ ﻧﻜﻮﺏ ﺗﻮ ﺳﺒﻨﻪ و ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻧﻜﻦ ﻳﻪ ﻣﻮﻗﻊ اﺳﺘﺨﻮﻧﺎﻱ ﺩﻧﺪﻩ اﺕ ﺧﺮﺩ ﻣﻴﺸﻪ ! ﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ. ﺷﻴﺪا ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ و ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﺶ ﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﻛﺎﺳﻪ ﻛﻮﺯﻩ و ﻣﻌﺎﺩﻻﺗﺘﻮﻥ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﺩﻱ ﺧﺎﻧﻢ ﻳﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻧﻮ ﺑﺪﺟﻮﺭﻱ ﺩﺭ ﺭاﺑﻂﻪ ﺑﺎ ﺷﻴﺪا ﺧﻐﻪ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﻓﺖ! ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﻭﺏ ﻣﺨﻔﻲ اﺵ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ 10 ﻧﻔﺮ ﺭﻣﺰ ﺩاﺭﺑﻢ ﺭا ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻪ ﻧﻪ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ اﺯ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺫﻫﻦ ﺣﺴﻮﺩ و ﺗﻨﮓ ﻧﻆﺮﺵ ﺭا اﺭﺿﺎ ﻛﻨﻪ .اﺑﻨﻪ ﻛﻪ ﻋﻴﻨﻪ ﻣﺎﺭ اﺯ ﺣﺴﻮﺩﻱ ﺩاﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﭙﺒﭽﻪ ﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ.

جواب کامنتهای نامربوط را نمی دم. اما تو به دلایل ویژه جواب لازم داری. آنا کارنینای عزیز، نگاری محترم !


www.anacarnina.blogsky.com

برو دم خونه خودتون بازی کن دختر خوب.
نذار یه وبلاگ بزنم حال تو رم بگیرما ... برو عزیزم.

جیران دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 05:48

بانو جان،

آشنایی با تو باعث دلگرمی‌ من بود این سر دنیا. راستش را بخواهی مدت‌های مدید با خواندن نظرات خوانندگان شیدا، گاه از خود می‌پرسیدم چه طور میشود زنان سرزمین من تا این حد ساده لوحانه با این قضیه بر خورد کنند؟ خیل عظیم خوانندگان تصور میکنند که شیدا و سیاوش قران سر می‌گرفتند و مفاتیح می‌خوانند؟ ؛) گاه از خود می‌پرسیدم نکند که من دیوانه شده ام؟ در ماه ژوئن بود که تو با هوشیاری خاص خودت مشت شیدا را واا کردی و من در دل بزمی بر پا کردم. چرا که میدیدم در مملکت من زنی‌ هست که نه تنها داناست که دلسوز نیز هست. از آن گذشته بر امور شبکه نیز تسلط دارد. بانو جان، آشنایی با تو را در رأس اتفاقات خوش زندگی‌ خود میدانم. گرچه هرگز تو و سایر دوستان را ندیدم، اما بدان که با تاسیس وبلاگ‌ها ئ‌ت خاطرات به یاد ماندنی برایمان رقم زدی. آیا گمان میکنی‌ روزی گذارت به ونکوور بارانی بیفتد؟ که چند روزی میهمان من باشی‌ و باهم اختلاط کنیم؟

جیران

سلام جیران جان

بسیار خوشحال شدم از همراهی شما
از اولین قدمها تا اینجا. حتی وقتی سفر بودی و ... تنهامون نذاشتی

آشنایی با شما دوست عزیز هم برای من اتفاق خوبی بود. فیلمی که معرفی کردی یادت را همیشه برام نگه می داره. هربار که ببینمش و هر بار که بدم به کسی ببینه. دوستان زیادی دارم که با کتاب یا فیملی توی ذهن من همراهند. اما اولین دوست مجازی به این شکل.

بارون را که عاشقشم
ونکوور شما را و همه دنیا را دوست دارم که ببینم

لالا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 03:11

حرف دانشگاه و رشته زدین یاد این افتادم حسنا هیچ وقت نمی گه چه درسی خونده. اصولا هیچی هم از دوران تحصیلش نمی گه به هر حال آدم که دانشگاه رفته باشه بلاخره خاطره ای داره دوستی چیزی...حتی زمانی که با پسرک آشنا شده بلاخره باید دانشجو می بوده ولی بازم حرفی نزده...

دانشگاه نرفتن مساله ای نیست ولی ادعا داشتن الکی چرا.

مبینا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 01:46

حالا مگه مهیای زندگی پنهان شاهکار کرده که لیسانس روانشناسی بالینی گرفته؟چی هست مگه؟همه میتونن بگیرن.

سحر دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 01:37

بانو اینجا رو ببندی من یکی حناق میگیرم که حسنا بخواد خالی ببنده و من جایی نداشته باشم که بنویسم "حسنا کم خالی ببند"
اما از طرفی هم می فهمم دلیل اینکه می خوای ببندیش را. اما نمی شه یه پست خالی اون بالا باشه با کامنت باز؟

"حسنا کم خالی ببند"

مینو دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 01:00

نارین پس مقصرو پیدا کردیم:
خواب تووووووووووووووووو

مینو دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:59

ولی واقعا شما [بانو] زیاد بودی برا یه موجود ذلیلی مثل حسنا

سحرم واقعا حرف حساب زدی.

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:39

فک کنم بسته شدن وب تعبیر خوابم بود

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:36

واقعا مهیا روانشناسی خونده؟
خدایا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به نظرم اینا همه دروغ میگن.گه شراره نبود اول دیپلم بود بعد شد کارشناسی زبان و ارشد زبان بعد یهو گفت تربیت معلم بودم ولی ارشدم زبانه :|
یجور میخوان بگن ما همه چی تمومیم
اخه بچه دختر ادم انسان
اگه هه چی تمومی چرا میری سراغ کسی که مال یکی دیگه است؟یعنی تو این دنیای به این بزرگی یه ادم که فقط برای تو باشه نیست؟

سحرم دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:32

بانو بابت نظرت ممنون
واقعا عادت کرده بودم به اینجا
ولی واقعا شما زیاد بودی برا یه موجود ذلیلی مثل حسنا
همین که ما و خودشو خدا میدونیم چقدر بدبخته براش کافیه

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:31

دیشب خواب حسنا رو دیدم
هی میخواس بگه من خوبم من خوبم

نارین دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:31

اقا بیاین تا بانو نرفته هی نگیم دلمون تنگ میشه
اینطوری بیشتر دلتنگ میشیم

راحله دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:21

اسمم نصفه آمد

را دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:20

بانو دلم برای طنزهای اینجا تنگ می شود آن اول که تو پرشین شروع کردی همش تو کامت دانی می خوندم ومی خندیدم به حان خودم این حسنا ملت سر کار گذاشته بود خوب شوخی شوخی گوشش را گرفتی

"علامت مفعول بی واسطه" جان
من هم دلم برای دوستانم تنگ می شه

سحرم دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:16

بانو با نظر خصوصی موافقی؟

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:05

اما بانو ما به جهنم...ببندی بری حسنی میپره از سوراخش بیرون...نوشتنت اینجا اعتماد به نفسشو گرفته بود اما با رفتنت باز همشون جون میگیرن.واقعا نیازه که برتی حسنام یه وب زده شه به روش شراره پاره پاره،منتها منهای حرفای رکیک تا مثل مارمولکی که دمش رو چیدن دوباره دم در نیاره.همین الان اوکی بده وگرنه خودم میزنم وبو:بدجنسیادمه سال ۸۴ منو خواهرم یه وب طنزو دوست داشتیم آقا این اعلام کرد میبنده .همه اصرار که نرو....اینم گفت الاو بلا باید برم...منم به خواهرم پیشنهاد دادم که بیا یه وب بزنیم کپی وبش بعد خصوصی به خواننده هاش آدرس بدیم که از این به بعد اینجام با موضوع طنز سیاسی اما صداشو در نیارین...اجراش کردیم یه متن مزخرف دستو پا شکسته هم نوشتیم همه به به و چه چه کردن و یه دختر فضول جار زد آدرسو...صاحب وب پیدا شد و کلی دادو بیداد که بیخود کردین...مام گفتیم بابا ما دیدیم نمینویسی گفتیم انگیزتو ببریم بالاما عاشق نوشته هات بودیم(میخواستیم حسودیش گل کنه که کرد)گفتیم وبو حذف میکنیم اما بنویس.کلی باد به غبغب داد و رفع سوتفاهم شد و نوشت...اما واقعا آبروی خودشو برد...چون خداحافظی کردنش دلیل داشت...آخر ما به این نتیجه رسیدیم که این آقا از یه منبعی کپی میکرده و چون منبع تموم شده در اوج خدا حافظی کرده و خودش استعداد ادامه دادن نداشت.چون پستهای قبل خداحافظی کجا و بعدی ها کجا...اون پست آبدوغ خیاری ما صد تا شرف داشت به پستهای جدیدی که مینوشت.آخر یه جوری شد که گفت بابا بذارین برم و هیچکی اصرار نداشت به موندنشاینارو گفتم که بدونی یه همچین کاربری هستیم ما....تو بحثت جداست بمون.....نمی مونیاوکی من میدونم و تو
واقعا آیکنای اینجا حق مطلبو ادا نمیکنه.از اولیه قلب بالا سرشو حذف کنین و به عنوان کسی که میخواد یه گندی بزنه بهش نیگا کنین.دومیه هم چشمکه

بزن وبت را آدرس بده ما هم بیاییم.
با این استعداد طنزی هم که داری عالی می شه.
آیکونها را هم که دستکاری می کنی

[ بدون نام ] دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 00:00

یعنی من الان سرم رو بکوبم به دیوار؟

مهسا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 23:41

می دونستید مهیای زندگی پنهان ، روانشناسی بالینی خونده ، بدبخت افرادی که در اینده به عنوان روانشناس بهش مراجعه کنند

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 23:40

تصحیح میکنم:اینجا واسه خودم اسم بذارم

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 23:39

میگم بانو من هرچی تلاش کردم هیچوقت نتونستم واسه خودم اینجا اسمس بذارم....بعضیا اسماشون خیای باخال بود...مثل قورباغه سبز....یا مامان خنگولا که کنایه داشت کلی تو اسمش به خنگولای اونوری...یا مامان غازغازک ،که تو یه بار حتی حال غازغازکو پرسیده بودی ازش و من کلی خندیده بودم...اما جدی با بستن اینجا دلمون میگیره...منم صبح تا شب وقت گیر میاوردم کامنت میخوندم اینجا....اما کمتر شده بود کامنت بذارم.اولین بارم در رابطه با توضیح پرداخت مهریه خانوم اولی توسط حسنا،که دروغی بیش نبود، با اسم خانوم آخری اومدم که رو دست تو بلند شم تا بدونی سومی بودن دردی رو دوا نمیکنههی ی ی یادش به خیر بانو جونیم....
میگم این وب شراره پاره پاره رو خوندین؟منهای ادبیات به کار بردشون روششون رو دوست دارم.لا به لای پست اصلی حقایق رو بیان میکنه البته با طنز رکیک اما بعضی وقتام فقط با طنز.مثل همین کاری که شما توو پست پایین کردین.وقتی هم نمیبذه.مام سرگرم میشیم.نمیتونی این یه موردم اجرا کنی؟به قول سحرم،بابا حسنا خر کیه من عاشق فضای کاراگاهی اینجا بودم....راس میگه منم واقعا روحم شاد میشد

خب پس اسم داری،
خانوم آخری هستی

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 23:25

بازخصوصی

لایک به کامنتا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 23:24

سحرم:به خدا هر کی میومد اینجا مطمعنم هیچوقت در کهنسالی دچار آلزایمر نمیشد(راس میگه بچم)
نگار:بانو با رفتن ،حسنا را یتیم کرد!

سارا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:58

سلام بانو جان....ادرسم را تو ایمیل داده بودم فقط شما ببینی.سوتی دادم.?....

کامنتت را اینجا کپی می کنم. مرسی که زحمت کشیدی


سلام بانو....
منم خاموش بودم...البته هم اینجا و هم وبلاگ حسنا.....از خوندن دومی های وقیح حالم بد میشد.....باورت میشه من متاهل خوشبخت هم اولا که وب حسنا را می خوندم گاهی تو دلم یهویی به خوشبختیش حسادت می کردم...اما بعد به خاطر علت انتخابش حالم بد میشد.....چند بار خواستم نظر دم ولی دوستان خیلی روشنگرانه نقد می کردند....واقعا گاهی اینجا حس خنگ بودن شدید می کردم.....زده بود به سرم بیام ادرس وبم را بدم مشهور شم اینجا
اولا فکر می کردم همه مثل خودم راست می گند.....خوب دلیل وبلگ درست کردن ثبت خاطرات بود و پیدا کردن دوست های خوب....ممنون از باهوشید ....از این به بعد وبلاگ ها را با یه دید دیگه می خوندم.....
مخصوصا وب مهیا را که خوندم از سر شوهرم ترسیدم...که این همه وقاحت می تونه وجود داشته باشه......ادرسم هم خصوصی برات می ذارم

نگار یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:53

بانو جان اگر اینطوره خوشحالم که حداقل سهمی در ایجاد انگیزه داشتم .

مینو جان منم صبح به این فکر کردم که حسنا دلش تنگ خواهد شد بسکه همۀ شما منحصر بفرد و دوست داشتنی و خاص خودتون هستید.الان یهو خالی میشه از این همه توجه و تمرکز.مثل بچه هایی که حاضرند مداد رنگی بشکونن و مادرشون دعواشون کنه تا مورد بی توجهی باشند.در واقع توجه به طریق منفی براشون ارجحیت داره به بی توجهی.
بانو با رفتن ,حسنا رو یتیم کرد !
تحلیل تلقینی رو دارید؟هاها.

انگار سهم من هم در ایجاد انگیزه برای کامنت گذاشتن شما کم نبوده. خوب شد گفتیم می ریم شما فعال شدی.
این کامنتهای خوب را چرا دریغ می کردید از ما ؟

راحله یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:38

دریا جان به نظرت دیگر چیکار می توانیم بکنیم تو جوانمها را از گزند گرگهای هیزی مثل همسر حسنا دور کنیم ؟

سحرم یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:37

بانو من نمیدونم چی بگم؟ من به اینجا عادت کرده بودم
بانو چی میشه؟ دوست جونیام چی میشن؟
تنها وبلاگی که میخوندم اینجا بود بابا حسنا خره کیه من عاشق فضای کارآگاهی اینجا شده بودم به خدا هرکی می اومد اینجا مطمعنم هیچوقت در کهنسالی دچار آلزایمر نمیشد بانو تو بیشتر از همه زحمت کشیدی حال کردم واسه هوش و استعدادت
بچه ها من دلم برای همه تنگ میشه چقدر لذت بردم از همراهیتون من حالم بده بابا من هنوز بچه ام جنبه خداحافظی ندااااااارم

راحله یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:28

دریا جان ما دنبال این بودیم که به زنهای جوان احساساتی مان نشان دهیم مردی که به زندگی 20 ساله اش پشت کرده است آدمی نیست که حسنا با کمک تخیلاتش ازش یک سوپر استار بسازد. دیگر حرفی برای گفتن نمانده است

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:27

بانوجان خصوصی داری!

دریا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:16 http://qapdarya.blogfa.com

نرو بانو ....بنظرمن نباس بری .....

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:05

راحله
والا به خدا!

مینو یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:04

مثل این که امر بهتون «محبت» شده که حسنا از ما بدش میاد. من مطمئنم خیلی هم دلش برامون تنگ می شه. حسنا «مراقب» پوست برو حتما.

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 22:03

دیگه وقتی غیبت میکنیم بانویی نیست که بگه باید گواهی بیاری (گواهی هم نه چون خودت مینویسی) باید با بزرگترت بیای...

از عصر همسرم هی می گه چی شده گرفته ای؟ نکنه کسی حرفی چیزی گفته ؟مادر شوهری ..کسی! ....

می گه چند وقتیه که مشکوک میزنی!!


آخرش گفتم از رفتن ناراحتم!(دروغ که نگفتم!)
فقط اون عزیزمممممم ... از رفتن من...حالا که یه ماهی مونده!! باز گفت عزیزممممم....

راحله یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:57

الهه خدا نکشتت
زنان دوم و صیغه و معشوقه و زن کرایه ای و اجاره ای و رهنی

نارین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:42

نوشین من بیرون بودم تازه اومدم
واستا برسم بخونم کامنت بدم بعد بگو غیب شدن
حالا حالا هاهستیم تا کامنتا غیر فعال شه

عسل بهاری! یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:20

سلام به همه عزیزانم

چقدر نوشتن سخت میشه وقتی اسم پست "خداحافظی" باشه!!

خداحافظی این وبلاگ هم جنجالیه...اینکه حسنا رفته جای دیگه می نویسه شبیه آس حکم بود!!! از ظهر که اینو خوندم ذوق زده ام که بیام بنویسم دست مریزا بچه ها!!

من به شخصه هدفم از همراهی اینجا و مطالب وبلاگم تلاشی بود در جهت ترسیم وجه های تاریک زندگی های به ظاهر روشن و درخشانی که زنان دوم در وبلاگ هاشون ترسیم می کنن...
نشان دادن ضعف زندگی های دیگران، به تنهایی عمل پسندیده ای نیست اما وقتی بدانی "زنان دوم از آنچه در آیینه می بینید به زندگی همه ما نزدیکتر هستند" و وقتی می بینی "زیبا روی و زیبارویان رنج کشیده ای" هستند که از جوانی و عمر خود پایه های ساخته اند و زندگی زناشویی شان را برافراشته اند و آنگاه زنان دو-سه روزه به راحتی حرف از رفتن آنها و آمدن خود می زنند می فهمی که به قول زیبا کردستانی " زنان دوم، نمی آیند که دوم بمانند، می آیند که اول شوند"....
من باور دارم که بدترین چیز برای یک خطا زمانی هست که قبح آن ریخته شود...اینکه اسم وبلاگت رو با عنوان "زن دوم" شروع کنی یعنی اولین قدم در ریختن قبح خانه مان براندازترین خطای انسانی...

حالا که حسنا(به عنوان پر خواننده ترین وبلاگ قشر خود) خاطرات درخشان! و ترفندهای مکارانه اش را به وبلاگی با غیر این عنوان برده، من چیزی ندارم جز درود و تشکر و تحسین برای شجاعت زنانی که الگوی غیرت یک "انسان" در حفظ شرافت و نجابت چارچوب های زندگی زناشویی هستند.....

بانوی عزیزم، این اتحاد میان ما و موفقیت آن مدیون هوش و جسارت و وقت با ارزش تو هست و ممارست و پشتکاری که در کمتر کسی دیدم....

هزاران هزار دعای خیر و آرزوی موفقیت من و دوستانت همراه راهت باشد که مطمئنم همیشه سبز است و سرخ: به سبزی ذهن هایی که از حرف های تو هشیاری و صداقت در آنها جوانه زد و به سرخی قلب هایی که همیشه به یاد تو می تپد

ممنون از دعاهای قشنگی که کردی. هزاران دعای خیر و آرزوی موفقیت همراه شما و همه دوستان عزیزی که با ما بودند

شادی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:18

الهه

من چند بار رفته بودم وبلاگ دومی های وبلاگ نویس و کامنت گذاشته بودم، از همسران اول اونجا رو پیدا کرده بودم ولی خیلی با فضای اونجا و مدل حرفها راحت نبودم

یک بار که بعد از چند وقت رفتم ببینم چه خبره، یکی توی کامنتها نوشته بود یه شادی بود که درمورد شیدا می نوشت، کسی آدرسشو داره؟
اونجا اولین بار بود که فهمیدم شادی نام دیگه ای هست و بعد هم از همونجا آدرس اینجا رو پیدا کردم و رسیدم به بانو و بقیه دوستان

اتفاقا توی کامنتهای این پست هم درمورد شیدا نوشته بودن و یادم اومد که همون موقع آدرسشو از بانو گرفتم تا بخونمش ولی مگه فرصت شد

سارا خانم که کامنت قبلی برای شما بود، آدرس وبلاگت را گذاشته بودی، کامنتت را مخفی کردم. اگر مشکلی نیست بازش کنم
چون گفتی آدرس را خصوصی می ذاری

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:10

شادی.....

میدونی اولییییین کامنتم اینجا چی بود؟؟ گفتم بچه ها از کجا میشه فهمید که آمار بازدید حسنا چقدره؟

یکی از دوستان گفت:نکنه تو حسنایی شیطون!!!!!!

یعنی من اینجوری بودم ها

بدش اینجوری

بدشم اینجوری

الانم با یاداوریش اینجوری

شادی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:07

دقیقا الهه جون
این وبلاگ به هدف خودش رسید و موافقم که در این مرحله دیگه بهتره به ماموریت خودش پایان بده

ناراحتی ما بیشتر به خاطر از دست دادن دوستیهای خوب و قشنگیه که اینجا شکل گرفته بود ولی خوب دیگه، زندگی همینه و کاریش نمیشه کرد

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:06

دلم واسه همتون تنگ میشه...
واسه اون خندیدنها
اشکها
واسه اون درد دلها
دعا ها



خداحافظ همین حالا ، همین حالا که من تنـــــهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی ، تر شده چشمام



خداحافظ کمی غمگیـــن بــه یاد اون همه تردید
بــه یاد آسمونی کـــــه منـــو از چشم تو می دید



اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سـاده است
نه اینکه میشـــه باور کـــرد دوباره آخـــر جاده است


خداحافظ واســـه اینکـــه نبندی دل بـــه رویــاها ...........
بدونــی بی تـــو و بـــا تـــو همینه رســم این دنیـا

خداحافظ , خداحافظ همین حالا , خداحافظ

شادی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:04

من هم دلم برای همه تنگ می شه

اینجا رو واقعا دوست داشتم و دلم می خواد برای چندمین بار از بانو تشکر کنم بابت فرصتی که برامون فراهم کرد تا در این فضای باز و راحت بتونیم با همدیگه تبادل نظر کنیم

از همه دوستهای خوب و عزیزم هم ممنونم و براتون بهترینها رو توی زندگی واقعی تون و در کنار عزیزاتون آرزو می کنم

خواستم اسم ببرم از همه دوستهای خوبی که اینجا پیدا کردم ولی ترسیدم اسم کسی جا بمونه، منصرف شدم

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:01

بچه ها
دوستان عزیزم
بانویی

داشتم فکر میکردم واقعا که این وبلاگ به هدفش رسید.دست حسنا واسه همه رو شد!(اونایی که اون 90% ژن رو که تو کامنت اولم گفتم به ارث بردن و در جهل مرکب نمی خوان ابد الدهر بمونند یاد جمله اسکارلت اوهارا افتادم تو بربادرفته که میگفت با احمقها کاری ندارم!)

دروغگویی حسنا برای همه معلوم شد.رفت یه سوراخ موش پیدا کرد تا با امثال خودش تو اون پستوهای تاریک و پنهان مثل جذامی ها/آره چه تعبر خوبی است واسه زنان دوم و صیغه و معشوقه و زن کرایه ای و اجاره ای و رهنی! این کلمه جذامی چون همیشه در حال پنهان شدنند مثل موش کور که در حال انکار خورشید حقیقته)
چه بهتر که اصلا ادرش وب جدیدش رو ندونیم و امیدوارم بانو هم به کسی نده حتی!
ما هدفمون همین رمزی کردن و رفتن تو سوراخ موش مگه نبود؟
مثل نفس/پری/کبوتر/..که همشون به نوعی محو شدند

ولی من دلم واقعا واسه فضای شاد و زنده و سرزنده اینجا با کانترهای باهوش و فهیم و با اخلاقش تنگ میشه و بغضم میگیره
این وبلاگ از صبح تا شب کنار کارهای دیگه ام رو لپ نابم باز بود و هر ساعت به بار اینجا رو رفرش میکردم

مهسا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 20:58 http://www.sanger.dk/

من که می دونم حوصله نداری مانیتورت رو تمیز کنی ، لینک زیر برات حسابی تمیزش می کنه

مهسا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 20:52

بانو اون پست رو کی می نویسی ؟

ساره یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 20:44

بانو جون سوای اینکه این وبلاگ با زحمات شما و دوستان چهره واقعی حسنا رو به همه نشون داد، با این حال خیلی ها مثل من عاشق محیط زنده و صمیمیتی بودن که اینجا حاکم بود. ما اینجا فقط یک فضای خشک و خالی نقد نداشتیم. نقد می کردیم بحث می کردیم ناراحت می شدیم شوخی می کردیم و می خندیدیم برعکس اون چی که حسنا می گفت به سرو صورتمون هم نمی زدیم. فقط بعضی وقت ها از کوره در می رفتیم و نمی شد ی حرف بدی رو به زبون نیاریم. خیلی ها مثل من دلتنگ اینجا می شیم با تمام متعلقاتش.

نازنین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 20:08

سلام بانو.
حدود یک ماهه که با وبلاگت آشنا شدم و مشغول خوندنش بودم اما خواننده خاموش بودم و هیچوقت کامنت نذاشته بودم برات. شاید اگه از خداحافظی حرف نمیزدی بازم کامنت نمیدادم. اما خب نشد. بانو جان اگه ممکنه بمون و ادامه بده. این یه خواهش از طرف یه دوست جدیده و مطمئنم که خیلیها دوست دارن که بمونی و ادامه بدی. وقتی وب رو باز کردم به امید خوندن پست امروز و دیدم حرف رفتنته حالم گرفته شد. واقعا حالم گرفته شد. نمیدونم چرا پاقدمم نحس شده. تا از یه وبلاگ خوشم میاد و طرفدارش میشم و دوستامو باهاش آشنا میکنم نویسنده اون وبلاگ تصمیم میگیره بذاره بره.آخه این چه شانس گندیه من دارم خدا شاهده اولین وبلاگی هستی که میخونم و بعد میرم سراغ وبهای دیگه ای که دوست دارم. جون هرکی دوست داری بیخیال شو و بمون. ما هم آدمیم عادت میکنیم. احساس داریم. آخه یهو میای میگی خداحافظ. تو رو خدا بیخیال خداحافظی شو.
آهاااااااااااای کسانی که دوست دارید بانو بمونه. متحد بشیم از رفتن منصرفش کنیم.

نازنین جان بمونیم چیکار کنیم.
حسنا رسوا شد تمام.
وبلاگش را هم غیرفعال کرده گرچه ظاهرا از در و دیوار می نویسه
سه ماه بیشتره که هر روز وعده فردا می ده و الان هم که نی نی جان اومد نجاتش داد

به هر حال ممنون از لطفت و همراهیت

ساره یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:47

فدای تو بشم بانو جون باعث زحمت شدم. ممنون

خواهش

مهسا شریفی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:41

من تازه پیدا کرده بودمتون. واقعا ازت ممنونم بانو جان. امیدوارم اثر خوب این روشنگری که کردی رو توی زندگیت ببینی.
من دوست داشتم این وبلاگ ادامه پیدا میکرد و به موضوعات دیگه ای هم می پرداخت

سلام مهسا جان
متشکرم از دعای خوبتون و ممنون از همراهیت. انشاله شما هم زندگیتون پر از خیر و شادی و سلامتی باشه.

گلریز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:33

بانو دلم تنگ میشه.

من بیشتر

مهسا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:19

منمدلم خیلی برای اینجا ، بانو و بچه ها تنگ می شه و دوست ندارم ، این دوستیمون اینجا قطع بشه

بانویی من شدیدا منتطر اون پست باز کردن رمز وبلاگ هستم

ناشناس یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 19:00

سلام بانو جان خسته نباشی
فک کنم این سومین بار که توی وبلاگ شما کامنت میزارم
ممنون به خاطر زحماتتون
فقط کاش یه ایمیل میزاشتید که ارتباط کامل قطع نشه
خدا قوت

ممنون. شما هم از همراهی خسته نباشید

راحله یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 18:41

بانو و همه خانمهای همراه دلم برای همتون تنگ می شود
برای شما هم خوشحالی شادی و آرامش باشد ابرو

متشکر. شما هم جزو خانومهای همراه هستی و ما دلمون براتون تنگ می شه

ساشا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 18:33

بانوی عزیز و شرکا!( غنچه، گلریز، آیدا، پریناز، کیانی، قورباغه ی سبز، جیران، شادی، مینو و ...)
همیشه، حتی در شلوغ ترین و خسته کننده ترین روزها، خاموش می خوندمتون و نکته سنجی ها و طنز بی نظیرتون رو دوست داشتم و لذت می بردم. دلم براتون تنگ میشه. امیدوارم هر جا که هستید شاد باشید و در کنار عزیزانتون به کارهایی که دوست دارید بپردازید.( و این دعای من به قول حسنا شامل همه ی زمان ها و مکان ها میشه)
بانو جان، مراقب خودت باش
با تشکر و احترام

ساشا جان
متشکر از حضورتون و همراهیتون.
مخصوصا بابت کامنتهای خوب و همینطور وبلاگ خوبتون که همچین کمرنگ شده و ....

موفق باشید.

نفس یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 18:14

خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار

زنی که با داشتن شوهر بچه مرد دیگه ای را سقط کنه، باید آخر کارش را دید.

جوجه را آخر پاییز می شمارند

لالا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 17:39

منم دلم برای اینجا تنگ میشه ولی اینجا تا حدودی به هدفش رسید حسنایی که چرند می نویسه یا رفته جای دیگه دروغاشو (امیدوارم که رمزی) به خورد بقیه بدن. خیلی ممنونم از بانو که اینجا را درست کرد و بهش آفرین می گم به خاطر تیز هوش بودنش.

به نفسسسسسسسسسس یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 17:31

همینقدر که سیاووش اینقدر دوستش داشت که با مهریه بالای دو میلیاردی عقدش کنه خیلی مرد و بزرگمنش هست. اینهمه سال با کسی خوابیدن و ازش لذت بردن وقتی ارزش داره که طرف مثل سیاووش همه وجودش مال تو باشه و تا این حد تورو بخواد که همه کار واست بکنه. اینکه عشقی مثل سیاوش ندارید دلیل نمیشه حسادت کنید منم حسودیم شد اما چاره ای نیست خدا شانس به یکی داده به یکی هم نداده.

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 17:14

من دلم واسه بچه های اینجا و فضای دوستانه اش و دوستام تنگ میشه.....
دیگه مهمونی شبهای خونه بانو توم می شه

تو تخمه بیار، من هستم

آیناز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 16:50

من طبق معمول حاضرم تاموقعی که کامنت دونی بسته بشه


کسایی که میخواستن بفهمن فهمیدن که حسنا کی
حسنا تو این چندوقت خودشو خوب نشون داد
ادب نداشته اش و خوب به نمایش گذاشت
بقول خودش بی احترامی فقط فحش دادن نیست میتونه خیلی چیزهایی باشه که همه رو یکجا حسنا جان دارن

دریا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 16:40 http://qapdarya.blogfa.com

سلام ....
دوس ندارم بری .....
درسته وقت زیادی ازت میگرفت ولی نرو......

نوشین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 16:36

خوب مام بچه ایم ادرس جدید حسنا رو میخوایم اون ارام سارا که همش رمزیه حداقل رمزشو بگو پشت صحنه اذیتش کنیم فکر نکنه رمزی مینویسه خلاص

بذار بریم یه دوری بزنیم استراحت کنیم
کارمند هم بودیم الان دیگه مرخصی داشتیم. بی خیال این زنهای دوم و سوم و ... من که می خوام برم دریا یخ بزنم

نوشین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 16:34

ولی بانو یه چیزی بگما خودت یادمون دادی
کامنترهای همیشگیه اینجا کوشن؟ دیشب همشونو به یه خصوصی دعوت کردیو ....
نداشتیما

بی معرفتن.
غیب شدن

سوتی سوتی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 16:00

حسنا تو پارگراف 8 خط چهارم می گه من اون روز بیمارستان نرفتم و شوهر خانومه را ندیدم.

توی متن می گه پنج شنبه برای زایمان رفتم و جمعه هم سوپ بردم. کدوم روز نرفته؟

نسترن یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 15:46

اینجا خوبی که داشت دروغهای حسنا را با رنگ دیگر مشخص می کرد.
خیلی هایی که از خواندن دروغهای این زن خودخواه ناراحت می شدند با آمدن این وبلاگ اصلا به آنجا نمی رفتند.
حالا باز دوباره حسنا یکه تاز فضای وب می شود و البته تعداد بازدیدش افزایش پیدا می کند.

بی خیال بازدید

مگه با بازدید جایزه می دن؟ مهم این هست که همه فهمیدیم چه خبره

نوشین... یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 15:35

ممنون بانوی باهوش
تو و امثال تو مایه ی افتخار بانوان ایرانی هستید
اعتراف میکنم من قبل از اینکه اینجا رو پیدا کنم وبلاگ حسنا رو میخوندمو همیشه ازش متنفر بودم و از حرفهاش حرص میخوردم اما هیچ وقت اینقدر موشکافانه پستهاشو نمیخوندم و با اینکه میدونستم خیلی حرفهاش دروغه اما اینقدر خوب نمیتونستم تحلیلش کنم و نگاهم خیلی سطحی تربود به مسائل ...اما الان حتی توی زندگیه خودمم از تحلیلای تو استفاده میکنم
حیف
فکر نمیکردم یه روز اینجا رو تعطیل کنی
همین که اینجا به قول بعضیا میشستیم سبزی پاک میکردیم خودش عالمی داشت
اما خوب حق داری
دیدی فوتبالیستاو ورزشکارا همیشه سعی میکنن تو اوج خداحافظی کنن تو هم همین کارو دقیقا داری میکنی
بازم ممنون

ممنون نوشین مهربون و عزیز

خوب شد تو اوج رفتمااااااااااااا

فرشته یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 15:32

چه شعر قشنگی برای نی نی خانوم گفتین

آمدی جانم به قربانت به هنگام آمدی

حضور ذهن و تیزیت را دوست دارم. از کجا این چیزا به ذهنت می رسه؟

فرشته یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 15:30

بانو،

همون آرام سارا که تو لینکهای عسل خانومی است فرشته است؟ آخه خودش هم گفت عکسهای سفرمون را جای دیگه می ذارم به دوستام رمز می دم ببینند. اولش قرار بود به همه بده بعد مثل حسنا دست به سرمون کرد. حالا فهمیدم پس گول خوردم نشستم منتظر

سحر یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:59

راستی بانو جان این آخر کاری می خواستم یک سوال ازت بپرسم که از خیلی قبل تو ذهنم بود اما اصلا مربوط به وبلاگ نبود و من هم بیخیالش شده بودم.
شما می دونی این رتبه بندی الکسا بر چه اساسی هست؟ یادمه یک زمانی بجث این میزان بازدید و این ها بود که بهش ریفر داده بودید. من رفتم و وبلاگ های تقریبا هم رنک حسنا را دیدم که یک تخمینی داشته باشم از میزان بازدیدش که گفته می شد زباد هست. اما عددها خیلی پرت بود. مثلا وبلاگ بالاتر از حسنا 1500 تا بازدید داشت با میانگین 950 و وبلاگ پایین تر حول و حوش 2000 تا. شما می دونی چطور رنکبندی می شند؟

سحر جان این دو تا لینک را بخون.
http://www.derafshi.com/node/83

http://parsism.com/index.php/learn/optimizing/alexa-improve-rank-way/

مریم یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:54

سازمان ثبت احوال بر اساس نام زنی که کودک را به دنیا آورده شناسنامه را صادر می‌کنند. در واقع هنوز قانونی برای حل مشکل گرفتن شناسنامه برای نوزاد متولد شده به شیوه رحم اجاره ای وجود ندارد و مادر واقعی نوزاد از نظر سازمان ثبت احوال وجاهت قانونی ندارد. شنیده شده که در این راستا زوج ها و بیمارستان ها دست به عملی غیرقانونی میزنند و زن حامل جنین را با شناسنامه مادر واقعی جنین بستری میکنند.
بانو جان این را از حسنا بپرس این مشکل را چطور حل کردند؟

مریم جان ما همه سوالاتمون جواب داده شده همین یکی مونده
اون را هم شما تخفیف بده

مینو یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:36

بانو جون به قول غنچه، حسنا الان دیگه یه مهره ی سوخته ست. اگر واقعا وبلاگ دیگه ای زده، که با دلایلی که تو پست نوشتی حتما زده، نشون می ده که ما امنیتش رو ازش گرفتیم.
اگر هم یک درصد نزده باشه باز هم تو وبلاگ خودش راحت نیست و قبل پست گذاشتن باید کلی مطالعه و سرچ و ارجاع به منابع مختلف داشته باشه که یه وقت سوتی نده.
در هر دو صورت حسنا باخت... بدجوری هم باخت. و همه ی این ها رو به خاطر هوش و درایت و دست به کار شدن تو می دونیم بانو. بعضی هامون به صورت گذرا وبلاگش رو دیده بودیم و حرفاش باورمون شده بود (از جمله خود من)، بعضی ها خونده بودیم و به تناقضاتش شک کرده بودیم. بعضی هامون بارها کامنت مخالف و یا سوال براش گذاشته بودیم و کامنت ها مون تایید نشد و جواب سوال هامون رو نگرفتیم. اما لازم بود یه نفر باشه مثل تو بانو، که هم وبلاگ بزنه، هم تو اینترنت و کامپیوتر باهوش و حرفه ای باشه، هم مستدل و منطقی بتونه ریز ریز دروغ ها رو بکشه بیرون، هم شجاعت داشته باشه و هم انگیزه ی انسانی و اخلاقی رو داشته باشه. این جا رو به همه ی این دلایل دوست داشتم و بانو جون اگر یکی از این ویژگی ها رو کم داشتی، همون اولش این وبلاگ شکست می خورد.
حضور ناب بچه ها رو هم این جا دوست داشتم که دیدگاه هاشون درست مثل منشوری بود که ابعاد مختلف فاجعه ی یه زندگی مشترک رو برملا می کرد. تک تک بچه ها با همه ی مشغله ها و دغدغه های زندگی شخصیشون اومدن و با صداقت نوشتن و بودن. از بانو و همه ی بچه ها ممنونم.
حسنا و شرکای عزیزش که دهن هاتون چاک و بست نداره و خیلی هاتون تو کامنت هاتون از الفاظ رکیکی استفاده کردین که در حد و شان شخصیت و لیاقت خودتون بود، امیدوارم به قول حسنا بتونین به آرامش برسین. چیزی که برای شما از محالاته. کسی که تو وبلاگش نمی تونه خودش باشه کلی اذیت می شه؛ اما امان از وقتی که تو نتونی حتی تو زندگی واقعیت آسوده باشی و به دور از دغدغه زندگی کنی. امثال حسنا و نفس و پری و کبوتر و... ذاتا بدبختن. لگد زدن و نزدن ما زیاد فرقی به حالشون نمی کنه...

حضور ناب بچه ها رو هم این جا دوست داشتم که دیدگاه هاشون درست مثل منشوری بود که ابعاد مختلف فاجعه ی یه زندگی مشترک رو برملا می کرد. تک تک بچه ها با همه ی مشغله ها و دغدغه های زندگی شخصیشون اومدن و با صداقت نوشتن و بودن.

سحر یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:31

بانو جان
همیشه سالم و شاد و موفق باشی در زندگیت. از هوش و نکته سنجی ات بسیار لذت بردم.

ممنونم سحر جان.
من هم از آشنایی و همراهی شما دوستان خوبم لذت بردم

اوپس یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:29

برای بانو و کامنترهای همیشه در صحنه وبلاگ

دل ای دل
دل ای دل
دل ای دل ای دل ای دل ....
چند تا شد؟

غنچه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:21

برای خانم نوشین پست قبلی
خانم نوشین عزیز الان کامنت شما رو خواندم
قصد بد جلوه دادن این کار نداشتم فقط یک لحظه خودم جای زنی گذاشتم که 9 ماه حس مادری داشته و الان بهش میگن تو مادر اون بچه نیستی و دیگه هیچ وقت نمی تونه ببینتش
یک لحظه خودم اون زن فرض کردم و یاد 9 ماه از حساس ترین روز های دوران بارداری افتادم
و برام سخت بود جای اون زن بودن و دلم نمی خواهد هیچ کس عشق مادری اش نافرجام بمونه
ولی اگر این کار طعم شیرین مادری به کسی هدیه میده باید پذیرفت
وقتی کامنت شما رو خواندم الان حس بهتری دارم و این کار برام قابل پذیرش تره
و امیدوارم خدا همیشه آرامش به اون زنی که 9 ماه از بچه نگهداری کرده بده تا هیچ وقت ناراحت نباشه
بالاخره علم به قدری پیشرفت کرده که هر ناامیدی امیدوار میکنه
برای شما خانم نوشین معجزه برای کسانی اتفاق میوفته که بهش ایمان دارن
و از ته قلبم آرزو میکنم همه به آرزو های قلبیشون برسن مخصوصن شما به آرزوی که دوست دارید برسید

ممنونم غنچه جان از کامنت توضیحیت
امیدوارم نوشین جان بخونند.

کاری که گفتی انجام دادم

سابی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 14:16

دست مریزاد بانو جان
خیلی ممنون بابت وبلاگ و روشنگری هات
حسنا از رو نمیره این درست
ولی همین که به میزان قابل توجهی روش کم شد و خواننده هاش هم چشم و گوششون باز شد خیلیه
من موافق ادامه دادن وبلاگ بودم هر چند ماهی یه بار، یا هر وقت که حسنا خواست باز پر رو بازی در بیاره اونموقع یه پست
ولی قبول دارم که شما هم زندگی خودت را داری و تا اینجا هم که وقت گذاشتی ازت ممنون
خوش باشی

ممنون سابی جان
گاهی می آم وبلاگت

برای شما هم شادی و موفقیت آرزو می کنم. به قول حسنا خیر باشه و خوشی

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:58

سارا٤:٠۱ ‎ب.ظ - جمعه، ۸ آذر ۱۳٩٢
ایشال به سلامتی به دنیا بیادقلب.
مطمئنم که خیلی ناراحته و سخته واسش که از بچه اش دل بکنه.
خواهرشوهرم می خواست این کارو واسه خواهرشوهر خودش که بچه دار نمیشه انجام بده اما پشیمون شد

پاسخ:سارا جون ممنون ازت برات شادی و سلامتی باشه بغلماچ همینطوره که میگی دل کندن براش سخت بوده متاسفانه . الهی که زندگیش پر از خیر و برکت و شادی باشه اینر وزها رو فراموش کنه قلب به نظرم کار خوبی کرد توی فامیل درست نیست و پذیرشش هم سخت افسوس
حسنا بانو-۱٠/٩/۱۳٩٢-۱٠:٢٧ ‎ق.ظ



درست گفتید که حسنا را برای اجاره رحم خواسته بودند.
عقلانیش هم همین بود. اونها جنین داشتند و نیازی به تخمک حسنا نبود. بهش گفتن بیا رحم اجاره بده. وای خدای من، حسنا تا کجا می خوای وایسی بهت توهین کنند؟؟؟؟؟؟
جمع کن این مسخره بازیها را
جاری جون
عزیزم
بچه برادرشوهر عزیزم و ....
اونها تو را فقط فا... و معشو... برادرشون می بینن

یه ماه جاری را دیده زبونش را هم در حد نان او یور بیزنس می فهمیده حالا یه جون جونی می کنه انگار صدسال همدل و هم صحبت بودن

پست خداحافظیه
بی خیال این حرفها

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:53

پاسخ: سلام عزیزم ماچ حقیقتش نمیدونم چی بگم . بهتر بود شما برای من مینوشتی که با چه نامی و چه کامنتی نوشته بودی تا حداقل معلوم بشه که چه جواب تند و بدی داده بودم خنثی و در کل صحبت و انتقاد بر سر چه مساله ای بوده و در چه حدی . در هر حال چون نگفتی که کدوم کامنتها بوده و کی بوده مجبور هستم بگم اگر اینطور به نظر اومده که تند و یا بد جواب دادم معذرت میخوام . من دقیقا نمیدونم تو اون وبلاگ هم چی نوشتی و چی گفتی . در هر حال عزیزم بهتره همه ما توجه داشته باشیم بی احترامی فقط منحصر به فحش دادن نمیشه . اینطور نیست که اگر کسی فحش نداد لزوما بی احترامی هم نکرده . در هر حال
حسنا بانو - ۱٠/٩/۱۳٩٢ - ۱٠:٥٤ ‎ق.ظ


1- بی احترامی منحصر به فحش دادن نیست. خانومایی که می گین حسنا مودبه، یاد بگیرید

2- آی پی همه را دارم. نفس بکشید شماره موبایل شوهرتون را هم درمی آرم. اما اینجا یهو همه چی یادم رفت خواننده جان تو کی بودی؟ کی هستی؟ کاش اسمت را می گفتی

ساره یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:50

اینجا تا ی هفته باز هست. من که از الان خداحافظی نمی کنم فقط احساس قلبیم رو می گم که اینجا رو دوست داشتم و دارم و دلم برای فضای زنده اینجا برای بانو و شرکا خیلی تنگ می شه. من هم موافق بانو هستم که دیگه نوشتن از حسنا تکرار مکررات هست و سوزوندن وقت و انرژی .کسایی که دوست داشتن بدونن و براشون مهم هم بود که بدونن با خوندن وبلاگ بانو دستشون اومد اونچیزی رو که باید می دونستن . اون عده هم که نخواستن و نمی خوان و توجیهشون این هست که برامون راست و دروغ فرقی نداره و فقط می خواییم بدونیم آخرش چی می شه یا اونایی که دوست دارن داستان زرنگ بازی ی زن دوم رو بخونن که چطوری زندگی ی زن رو نابود می کنه و هی راه به راه بهش خط بدن و براش بوس و بغل بزارن به حسنا واگذار می کنیم و آرزومندیم در دنیای واقعی سایه ی همچین زن مهربون و باگذشت و صبوری قسمتشون بشه لذتشو ببرن

دوستت رویا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:48

دوستت رویا ٩:٢٩ ‎ق.ظ - شنبه، ٩ آذر ۱۳٩٢
سلام حسنای خوبمقلب

از وقتی پست قبلی رو خوندم ده بار شروع کردم به نوشتن احساسم دیدم هرچی بنویسم اون قلب مهربونت رو می رنجونه و ترجیح دادم هیچ چیز ننویسم.

....

نوشتم تا بدونی همچنان می خونمت. حتی با اینکه گاهی در قلبم احساسات بسیار دردناک همدردی با خانم اولی و بهار آزارم میده.

پاسخ: .....

ولی نه نقشی تو بوجود اومدن این مشکلات داشتم و نه متاسفانه میتونم و در شرایطی هستم که نقشی در از بین رفتنشون داشته باشم افسوس

....
حسنا بانو - ۱٠/٩/۱۳٩٢ - ۱۱:٠٩ ‎ق.ظ


وقیح و پررو و هرزه برای یک ثانیه اش است. تو نقشی نداشتی پس عمه بهار این مشکلات را ایحاد کرده؟ کصافطط

نفس یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:40

این "تو" چه بامزه نفهمه
خوشحاله که شیدا عقد محضری کرده

هفت سال زمانی که مجرد بود با شوهر مردم رابطه یواشکی و خونه پنهانی (مثل محیای زندگی پنهان) داشته هفت هشت سال هم شوهر داشت و دوست پسر هم داشت، بعد از 15 سال "تو" می گه عقد محضری کردند.
خدا حلال کنه، گفتن یه نظر حلاله دیگه نگفتن 15 سال با نامحرم بخوابی حلاله

سالومه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:38

مرسی من عاشق اسمایلی های اینجا شدم.
مرسی از آدرس. با این روش سرچ دیگه یادم نمی ره.
امیدوارم که وبلاگتون موثر بوده باشه تو گمراه نشدن خیلی ها. دوست داشتم برای سکینه جان هم جواب فقهی و حدیثی بنویسم اما خوب اینجا رو نمی خونن. اگه می خونن بگن که بهشون بگم توضیحمو. شاید ایشون هم نظر منو اصلاح کنن. امیدوارم بقیه گمراه نشن.

سالومه جان
اسمایلی هاش که خیلی متنوع نیست ولی خب عشقه دیگه، اگه منطق پشتش بود که بهش نمی گفتن عشق

ممنون که با ما بودی، گرچه این اواخر سعادت آشنایی داشتیم

ترمه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:29

سلام بانو مث اینکه دیر رسیدم این روزا شدید
گرفتارم دارم برای کنکور دکترا میخونم . میخوای ببندی اینجا رو
؟ بانو نمیشه بریم بگردیم وبلاگ مخفی رو پیدا کنیم ؟ حتما میشه با بعضی سرچ کردنا پیداش کرد . سوراخ موششو به آب می بندیم مث این یکی .

سلام ترمه جان
می خوایم چیکار وبلاگ مخفی را؟
داره یواشکی واسه خودش و دو سه نفر مث خودش می نویسه. بذار خوش باشند

غنچه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:20

بانو جان خیلی زحمت کشیدی و با هوش و مدریت خوبی که داشتی همه مون تو این مدت پا برجا نگه داشتی
آفرین داری
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی
به قول خودت گفتنی ها را گفتیم بقیه اش تکرار تکرار .
بازم ممنون و آفرین

ممنونم ازت غنچه جان
همکاریهای شما دوستای عزیز بود که کمک کرد

نگار یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:20

بانو حق با شماست .صبح خواب آلوده بودم در حین نوشتن.
اتفاقآ منم مدتی پیش داشتم فکر می کردم که دوستان حسنا چرا کامنتی ازشون نیست .
اما ما دلمان برای شما تنگ میشود .اگر شما یک وبلاگ برای دل تنگان عالم باز بفرمائید و ماهی یک بار هم بنویسید چه می شود آخر؟البته شاید هم موجود است و جای بزرگان است.

تا من باشم تنبلی نکنم در کامنت نوشتن و همیاری.

نگار جان، حتی خواننده های خاموش و بدون کامنت هم دلیلی بودند برای نوشتن، چه برسه به دوستان کم کامنت و تنبل

دیدن آمار وبلاگ نشون می داد که هر روز دوستان زیادی اینجا هستند که به هر دلیلی خاموش می خونند و حضور خاموششون انگیزه ای می شد برای نوشتن از حقایق.

متشکرم از نگار تنبل و خواب آلوده

نعمیه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:12

دلم برای همه دوستان تنگ می شود خداحافظ امیدوارم دست هر چی خانه خراب کن پیش مردهای ه و س باز رو شود و خانواده و فرزندانشان را از این عذاب بی پایان نجات دهند

ممنون از همراهیت نعمیه جان.
امیدوارم زندگیها شیرین تر و عشق ها پایدارتر و کانون خانواده ها گرمتر بشه

خاتون یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:07

بانو حالا شما بری من چیکار کنمم
من صبح ها چشامو با وبلاگ شما باز میکردم و شبا با این وبلاگ میبستم
نرووو باانوو
هنوز ک حسنا نبستهه
بانووووووو

همیشه زن اول یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:04

بهت خسته نباشید میگم و ازت ممنونم

چون دید منو نسبت به کسی چون حسنا و امثال اون بازتر کردی در طول مدتی که نوشتی چند کامنت بیشتر نذاشتم و اغلب خاموش میخوندمت
هر جا هستی موفق و سربلند باشی .

خواهش می کنم عزیزم.
من هم از دیدن کامنتهای شما و حضورتون خوشحال شدم و استفاده کردم.

سپیدار یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 13:01

ای بابا... خداحافظی همیشه دردناکه.
اتفاقا من همیشه فگر میکردم در نهایت این وبلاگ به کجا میرسه.اغلب با خودم فکر میکردم کدام یک از این زنهای وقیح با این همه ادعا جرءت دارند کامنتونی شون را باز بگذارند.
اما امیدوار بودم پایان هیجان انگیز تری در کار باشه.شاید یک رونمایی از چهره کامل حسنا!!!یا اینکه شما ،بانوی محترم،توضیحی از خودتون برای ما بگذارید.
منظورم یه چیزیه که آدمها بدونند هر چه قدر سعی کنند دروغ بگویند باز هم حتما یه روز دستشون رو میشه.
اما به هر حال دست مریزاد بانو.

خواهش می کنم سپیدار جان.
متوجه توضیحی که خواستید نشدم.
چه اسم قشنگی. یه روزایی فکر می کردم اگر دختر داشته باشم اسمش را می ذارم سپیدار. عاشق درخت سپیدار بودم و هستم.

ممنون از حضورتون و متشکر از همکاریتون

غنچه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:50

بانو جان دوستان گلم دلم برای همه تون تنگ میشه

مهم یک حرکتی بود که انجام شد
حالا مثلن حسنا وبلاگش عوض کرده چی بدست آورده ؟
همه متوجه داستانی بودن قضیه شدن
حسنا مهره سوخته شد
پرونده اش مختومه اعلام شد

حالا هر چقدر دست و پا بزنه وبلاگ عوض کنه چیزی عوض نمیشه

به قول یکی از دوستان عاقلان را یک اشارتی کافیست اونایی دیگه که جز غیر عاقلان هستند از حیطه ما خارج اند کند همجنس با همجنس پرواز

از امیر خسرو یک بیتی میگم

خر مانده کز ریش نالان بود
چه سود ار چه دیباش پالان بود
چو کاهل بود نافه در خاستن
چه باید به خلخالش آراستن


برای همه دوستان بخصوص بانو عزیزم آرزو سلامتی شادی و موفقیت دارم
زیر سایه حق ... خدا حافظ و نگهدارتون باشه

من هم برای غنچه عزیزم و پسر کوچولوش و خانواده کوچیکش آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم.
از اولین روزها و از اولین خصوصیها و دلگرمیهات تا قدم آخر، متشکرم

شیوا یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:48

نمی تونم انکار کنم که دلم واقعا برای اینجا و همه دوستان تنگ میشه .
ولی بانو جان کاری که انجام دادی واقعا ارزشمند بود و یقینا کسانی که تمایل به بیدار شدن داشتن حتما بیدار و آگاه شدن .

امیدوارم حسنا هم به خودش بیاد و بیدار بشه .

به تمام زنان و دخترانی که می خوان تو این راه پا بزارن و زندگی رویاییشو نو روی خرابه های یه زندگی دیگه بنا کنن می گم که به خونه ای که پی داره هم نمیشه اطمینان کرد چه برسه به یه خونه بدون پی که به نسیمی بنده برای ویرانی .
و در آخر بدونید که اگه امثال ما هم نباشیم و براتون مهم نباشه ولی خدا همیشه هست .

همه دوستان و به خدا می سپرم و امیدوارم در زندگیتون همیشه سلامت و موفق باشید .

بسیار ممنون. امیدوارم شما هم همیشه سلامت و شاد باشید

مامان غازغازک یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:44

من از آن ول که وب زدی باهات بودم بعد که دیدم کامنتها افزایش پیدا کرد و جدی شد خاموش می خواندم.
حسنا خیلی رو دارد بدبخت این خانم اولی گیر یک همچین آدم باسیاست و موز ماری افتاده است.
دلم برای همه بچه های اینجا تنگ می شود اما بالاخره هر آغازی یک پایانی دارد

مامان غازغازک که معروفه. کوچولو چطوره؟

من هم دلم برای دوستان خوبم تنگ می شه ولی
هر سلام سرآغاز دردناک یک خداحافظی است

اوپسسسس
ما هم خیلی دوستت داریم
مرسی که همیشه کامنتهای خوشگل می ذاشتی

نسیم یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:38

بچه ها ما وظیفه مان این بود که بتوانیم دروغ بودن این رویاهای حسنا را نشان دهیم.
حسنا از روحی شخصیت مستقلی ندارد برای همین هم از سن 18 سالگی تو یک شهر کوچیک شروع به پسربازی کرده است.
متاسفانه از این دست دخترها که همیشه از هول حلیم می افتند تو دیگ زیاد هستند اگر این دختر یک زندگی را در پیش می گرفت که مورد تایید هنجارهای اجتماعی بود الان با دروغ و خیالبافی خودش را در دنیای حقیقی و مجازی خودش را آزار نمی داد.
بانو جان خسته نباشی و خداحافظ

شما و همه خواننده های عزیز هم خسته نباشید.
ممنون که با ما بودید.

lida یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:30

بانو
چرا میخوای به این مبارزه پایان بدی؟؟؟
من دلم برای همه بچه های اینجا تنگ میشه...

عزیزم حرفهایی که باید، زده شد.

اوپس یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:27

بانو جان سلام
من از همون روزایی که در مورد شیدا مینوشتی همراه بودم اما کامنت نمیذاشتم. بعد از پست لیلی و رو شدن دروغهای حسنا موضوع برام جالب شد و خوشحال شدم پس حرفای حسنا فقط برای من عجیب نبوده و خیلی های دیگه به راست بودن حرفاش شک کردن. تا قبل از اینکه بنویسی من فکر میکردم خودمم که خیلی بدبینم.
اینجا رو دوست داشتم. نه بخاطر حسنا . بخاطر کامنترهای اینجا . حتی زمانهایی که دلم گرفته بود هم میومدم کامنتای طنز بچه ها رو میخوندم و کلی میخندیدم. خیلی وقتا هم کامنتاشون اینقدر پرمحتوا بود که همش از خودم سوال میکردم که چرا حسنا با خوندن این کامنتا که خیلی وقتا از سر دلسوزی هم بود یه کم به خودش نمیاد . این موقع ها یه ضرب المثلی هست که میگه کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد اما اون کسی که خودشو به خواب زده نمیشه بیدار کرد. حکایت حسناست . اینقدر همه چی رو برعکس جلوه داده و اینقدر از طرف خواننده های ساده اش تشویق شده که خودشم دروغای خودشو باور کرده .
با اینکه خیلی کم ابراز وجود میکردم اما همیشه اینجا حاضر بودم و همه کامنترای اینجا رو دوس داشتم. بهتون عادت کرده بودم و از اینکه اینجا قراره تعطیل بشه ناراحتم ولی خب بالاخره باید این اتفاق می افتاد . حیف که جای دیگه ای نیست که بشه با بچه های اینجا در ارتباط بود...
برای همتون آرزوی موفقیت و شادی میکنم .
دوستتون دارم خیلی زیادددد .....

اوپس عزیز سلام
من اسم شما را خیلی دوست داشتم

من هم مثل شما از کامنتها و صحبتهای دوستان خیلی استفاده کردم. گاهی نکاتی که می گفتند، حرفهای از سر دلسوزی، طنز و لطیفه ای برای خنده و ... کلا فضای اینجا را دوست داشتم.

برای شما هم ارزوی سلامتی و شادی دارم

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:27

بچه ها منم موافقم که دیگه ادامه ندیم و این لجن و رو دیگه هم نزنیم..

ما آنچه شرط بلاغ بود با شما گفتیم
خالا شما خواه پند گیرید خواه ملال

بازم بخاطر همه چیز ازت ممنونم بانویی
دوستان

خواهش می کنم الهه ی ناز

نسیم یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:21

خوشحالم که می بینم هنوز زنهای مسولیت پذیر تو جامعه وجود دارند و از انحراف و نادانی زنها و دخترهای بی پناه نگران می شوند. درست مردهایی مثل شوهر حسنا با پول همه چیزی را خرید فروش می کنند پولی اگر مالیاتش پرداخت می شد از طریق بهزیستی به دستهای زنهای بی سرپرست می رسید نه زنی که کار و زندگی دارد و طمع دنیا کورش کرده است.
حسنا عقده های دلت خالی شد تو سالی یک ساعت این شوهر آریه ای را نمایش می دهی اما سالی 365 روز باید تو محیط حقیقی و مجازی دروغ بگی. حالا جدا معلوم الحال کی می تواند باشد؟

من هم از همکاری همه دوستان عزیزم متشکرم. چه کسانی که حتی با یک کامنت به ما کمک کردند و چه کسانی که خوندند و خاموش همراهی کردند.
به امید دنیای بهتر و فردایی زیباتر برای همه مون

دوست یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:20

تو هر دو تا وبلاگ دروغ و توهم می نوشت. اما یکیش اوضاع خرابش را هم پوشش می داد.

دوست یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:20

حسنا هم مثل شیدا بخاطر نیازش به تایید شدن و مشکل شیدایی داشتن، وبلاگش را نمی تونه ببنده. می نویسه تا تایید بشه و بقیه تاییدش کنن. شیدا هم وبلاگ عمومیش را برای تایید و تمجید گرفتن باز نگه داشته بود.
وبلاگ خصوصیش هم که باز در همون حدود بود ولی دوستایی را برده بود اونجا که مثل خودش وضعشون خراب بود و تاییدش میکردند. کسانی که مث خودش نبودند را اینطرف سرگرم می کرد و تایید می گرفت.

نسیم یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:11

زندگی مخفی ارتباط مخفی وب مخفی دروغ چرا این همه کلک؟ کی با دروغ و کلک خوشبخت شده است که اینها خودشان را از نعمت راستی و درستی محروم کردند؟

نارین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:11

یزدانی جون ولش کن
اینا خودشون دارن میگن ما کی هستیم و لحن حرف زدنمون چیه
هرچی مجلشون بدی اینا بیشتر کیف میکنن
بخون و گذری رد شو بذار اتیش بگیرن از اینکه محلشون ندادی

آیناز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:06

بی نام

باید هم سرزمین دلها باهمه فرق کنه

سیب یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:02

میگم حالا حسنا از رو چی پستاشو بنویسه؟؟؟

سیب جان کامنت بعدیت که ایمیلت توش بود حذف کردم.
ندارم عزیزم.

سیب یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 12:01

سلام
یعنی تموم شد بانو جون؟ تازه داشتیم استفاده میبردیم، در هر حال دست شما درد نکنه خسته هم نباشی از آگاه کردنمون نسبت به دروغهاش، امیدوارم به زودی بازم برگردی و بنویسی

شما هم خسته نباشی از همراهی.
متشکر از کامنتها و حضورتون

نارین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:58

چییییییییی؟
تموم شد؟
یعنی دیگه نمیای؟
نمیخواااااااااااام
بانو اونوقت این حسنا پرروتر میشه
بعد واقعا اینا رفتن یه وبلاگ دیگه؟هههههههه.بالاخره یه ذره اون مغزو به کار انداخت
چقدرم خودشو تابلو کرده
ولی بانو نرووووووووو

وقت رفتن نباید گریه کنی

نارین جان گفتنیها را گفتیم

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:32

ایناز خانوم میشه دقیقا بگی من کجام و چرا سوخته؟ چون بانو وب رو می بنده دچار تالمات روحی شدم حالم دست خودم نیس... همه بگن بانوروو... آی قربون اشکات

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:25

بانویی...عزیزم...
بانوی باهوش و خونسرد و گرم و طناز من!(این 4 تا از بارزترین ویژگیهای توست+.....)

از تصور اینکه این محفل گرم و خودمونی تموم شه و دیگه تو و دوستای گلم رو نبینم واقعا چشمام اشکی شد!
ادامه دارد(تو خصوصی البته....)

الهه جان
ممنون از لطفت و ممنون از همراهی و همکاریت در اداره وبلاگ

الهه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:23

بانویی جان

به نظرم دیگه وقتش بود که گفتن از موجودات خائن و کثیف و بی اخلاق و بی وجدان مثل حسنا و حسناها رو خاتمه بدبم
تو حسنا خوشحال نباش چرا که اگه بعد از چند ماه و هر روز اینهمه پست و کامنت و دلیل و مدرک هنوز خوانندهای کم دان و نادانی داری که ذات پلید و دروغگوی تو رو نشناختند(اونهایی که از قبیله پست و خائن و زن دوم و صیغه و معشوقه اند مثل خودت رو نمیگم البته که به اونا حرجی نیست و یه انگلی اند مثل خودت) دیگه کاری نمیشه براشون کرد و خوب بهره هوشی تا 90% اش ارثی است!!!! و خلاصه:
آن کس ک نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب! ابد دهر بماند

وگرنه که عاقلان را(((اشارتی))) کافیست!!


و یه سخن به خواننده هایی که میدونند تو خونه خراب کن و ظالمی و دل اون زن و دختر رو خون کردی با سیاست های شیطانی و کثیفت و مکر و حیله زیادت ولی باز هم واست بوس و بغل میفرستند و تشویقت میکنند فقط واسه اینکه فان داشته باشند یا وبلاگشون رو تبلیغ کنند یا بدونند آخرش چی میشه!!

بترسید
بترسید
بترسید از جواب عملتون که به خودتون بر خواهد گشت..این دنیا داره مکافاته..و هر انرژ ی که از شما به این جهان ساطع میشه به خودتون بر خواهد گشت
باورم کنید که این بازی خیلی خطرناکه
بترسید از روزی که میرید سراغ موبایل همسرتون و اس ام اس های عاشقانه ای رو پیدا میکنبد که با ناز و ادا و مکر و سیاست به همسرتون یا حتی دوست پسر یا نامزدتون داده شده و وقتی جوابهای اون و میخونید قلبتون از حرکت می ایسته!
بترسید از اینکه یه روز تلفنهای یواشکی یا ایمیلها یی رو میبینید و میفهمید یه زن پست خائن درست همون روزهایی که شما داشتید برای حسنا بانو کامنت تبریک خونه خراب کنی شو میذاشتید و از اینکه رفته سالگرد خیانتش رو جشن گرفته (حالا دیگه مثل روز روشنه که خیانت بود و اجازه ای در کار نبوده..مگه جز همون گروه جهل مرکب باشین!!) همون روزها داشته واسه شوهرتون تو ادارش یا دانشگاهش یا شرکتش یا دم مغازش عشوه می اومده و شوهرتون همینطوری که دستش تو دست اون بوده پای تلفن با شما حرف میزده!
بترسید از اینکه این جهان کائنات ایقدر هم بی در و پیکر نیست و وقتی با دل خوش و گرم و مطمئن به شوهر و زندگیتون داشتین دل و قلوه با حسنا میدادین یه جای دیگه شوهرتون یه زن مههههرررررررررربون و ناز رو بغل کرده بوده و اشکهاشون پاک میکرده و یادر مورد مکان 6 باهاش حرف میزده

پی اگه یه روزی....یه جایی.... یه وقتی.....یکی از قماش حسنا اومد تو زندگیتون بدونید از کجا اب میخوره !!...
و ایمان داشته یاشیم به
((خدایی که همین نزدیکی است))

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد! زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده! غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت:

خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم

یزدانی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:11

یه چی رمزی هم بدین من بخونم دلم باز بشه

خاتون یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:09

بانوو نکنه داری میری توهم یه جا دیگه بنویسی
فقطم به اونا ک حضور فعال داشتن میگی
منم ثانیه ثانیه اینجا بودم.فقط کامنت نمیزاشتم و کامنتای بچه ها رو میخوندم
بانو منم دوست داشته باش
راستی چرا آدری وبلاگ جدیده حسنا رو نمیگی؟
یا رمز آرام سارا؟

من که مطلب شخصی نمی نویسم که عده خاصی را ببرم وبلاگ خاصی.
فقط فکر می کنم هدف وبلاگ ما تامین شده. همین.

اونهایی که باید روشن می شدند روشن شدند. حسنا رفت جای دیگه دروغ بنویسه. یه عده هم با پستهای آبکی اینطرف سرکارند. دیگه چیکار کنم؟ کودتا؟ انقلاب ؟

ممنون از همراهیت عزیزم

آیناز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:06

بی نام و ولش کنین همه فهمیدیم که کجاش سوخته داره این حرفو میزنه
مشکلی نیست بشینه تو اب سرد خوب میشه

بانوجان امروز که این پست خداحافظی ودیدم خیلی دلم گرفت که باید ازشما ودوستان خداحافظی کنم

دوستان خوبی اینجاپیداکرده بودم البته بقول حسنا عدو شود سبب خیر
حسنا برای یکباربرای همیشه ازت تشکرکنم برای اینکه باعث وبانی این دوستی چند ماهه بین منو دوستان وبانو شدی

بانو جان من چندروزپیش هم نوشتم که امثال حسنا انقدر باید تو این زندگی ها دست وپابزنن تاروزی هزار بار ارزوی مرگ کنن
چرا حسنا باید بره
حسنا باید بمونه تاوانش وپس بده
تاموقعی که ازریخت بیفته

بانو جان بازهم ممنوننم
که تونستی منو روشن کنی که حسنا و امثال حسنا دروغ میگن

خواهش می کنم آیناز جون. من هم از همراهی و همکاری شما متشکرم
خصوصیت هم دریافت شد

قورباغه سبز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 11:01

راستی از خانواده محترم رجبی هم تشکر میکنم.


اون بی نامی که اومده چرت و پرت نوشته معلومه خیلی از تعطیل شدن اینجا خوشحال شده.
بهتره بره به همون وبلاگ سطح بالااااااش برسه

همین کامنتها نشون می ده که چقدر اینجا را نمی خوندن و چقدر براشون بی اهمیت بوده

قورباغه سبز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:54


بانو جون سلام
حیف بود این وبلاگ.
البته واقعا به موقع تموم شد. همه گفتنی ها گفته شد و دیگه داشت به تکرار کشیده میشد. آخه حسنا هر چقدر هم خلاق باشه دروغاش ته کشیده و مجبوره تکراری استفاده کنه.
اما واقعا فضای این وبلاگ رو دوست داشتم.
دخترای باهوش و نکته سنج و طناز این وبلاگ رو دوست داشتم و دلم واسه همتون تنگ میشه به خصوص بانو، شادی، غنچه، آیناز، پریناز، کیانی، الهه، گلریز،نارین، مهسا ، مینو و .... وبقیه کسایی که اسمشون الان تو خاطرم نیست.

ما هم دلمون برای قورباغه سبز که از اولین روزها و وبلاگ قبلی با ما بود تنگ می شه.
ممنون از همراهیت

یاسمین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:52

بانوى عزیزم ، بهت خسته نباشید میگم و ازت ممنونم
من به وضوح تاثیر صحبتهاى اینجا رو در نوشته هاى وبلاگ حسنا دیدم
أین چند ماه اخر چقدر بهم ریخته بود و زیر فشار
أین یعنى پیروزى ، باز هم به تو و همه دوستان اینجا تبریک میگم

متشکرم یاسمین جان

یاسمین یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:42

بینام عوضى تو تا حالا کدوم گورى بودى ؟ حالا اومدى اینجااظهار فضل میکنى و به بانو و خواننده هاى اینجا توهین میکنى ، مثل روز روشن هر کى إز نوشته هاى اینجا میسوزه یا إز جنس اویزونها است و یا یک بى وجدان که میگه به من چه که خونه همسایه دزد اومده مهم این است که من تو خونم در امنیت هستم .

سالومه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:39

منم برام جالب بود چرا بعضی کامنت گذارها نیستند. بعدم تایید نکردن کامنت و سر نزدن به وبلاگ هم خیلی عجیبه. ولی خوب پس چرا امیر آقا آدرسو نداشته؟
می گم یه وبلاگ بود که راجع به چند تا از زنان دوم می نوشت و ... فک کنم همون که حسنا گفت نوشیده می نوشته. آدرسشو ندارین؟
zahne204persianblog بود؟ اصلا یادم نیست.

سرچ کن
زن دومی های وبلاگ نویس

یه دختر یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:20

بانو یعنی حسنا یه وبلاگه دیگه زده؟؟

یزدانی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:12

شهره جون
حسنا عدد که نبود ولی خب اینکارا نتیجه داد
همینکه 4 تا مامان تو نی نی سایت مراقب زندگیشون هستن نهایت کاربردی بودن این وبلاگ رو نشون میده
این وبلاگ لازم بود تا چشمها رو باز کنه و مغزها رو از تعطیلی خارج کنه

شهره یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 10:08

بانو جان بنظر من کار درستی کردی.حسنا عددی نیست که انقدر براش وقت تجزیه و تحلیل گذاشته بشه.
حسنا انقدر ضایع شده که خودشم نمیدونه چی بنویسه.ولش کنید بذارید دلش به همون چهارتا خواننده ساده لوحش خوش باشه.
من که فکر نمیکنم حسنا وبلاگ مخفی برای دوستان نردیکش داشته باشه.اتفاقا فکر میکنم همه حسنا رو شناختن و اون چهارنفری هم که دورش موندن میخوان ببینند خلاصه ته داستانش چی میشه.خبر ندارن سریال حسنا آبکی تز از این حرفهاست که به این زودی تموم بشه.

وبلاگ عموومی را نگه می داره شهره جان. چون رشته اتصالش به زندگی است. حسناست و این وبلاگ. خانواده اش که شمالند و دلشون خون از رفتار حسنا، اینجا هم که اسیر و زندانی قفس مردکی هوسران هست که بیاد کارش را بکنه و بره

وبلاگ را نگه می داره که یه عده نادان تایید و تمجیدش کنند

یزدانی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:55

تو راست میگی برو به درسات برس وزیر بشی وکیل بشی به جاهای بالا برسی علاف نشی
برو جانم برو

یزدانی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:50

بانو جان
کاری که باید انجام میدادی به بهترین وجه انجام شد
اویزون گرفت که باید بره واسه یه مشت 6 باز مثه خودت بنویسه
یکی از مهمترین دستاوردها همین بود

کسانی که باید می فهمیدند فهمیدند
اونهایی هم که نمی دونند و خبر ندارند که نمیدونند در جهل مرکب ابدالدهر بمانند

یزدانی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:48

گلریز جون می بینی چه گرفتاری شدیم
عجوزه وبلاگ نویس نیست
اینجا هم تا حالا نیومده
کامنت هم نذاشته کلا پاک پاک
خدا ممنون که اینم آفریدی برای اینکه یبوست نگیریم

یزدانی یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:43

دقیقا از سبک نوشتاریت گرفتم کدوم عفریته یی
برو
برو بزار هوا بیاد

گلریز یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:40

بی نام جان مرسی کاملا از صحبتهاتون استفاده کردیم.شما هم بهتره دیگه اینجا نیاید اگر اینقدر اینجا سطحش برای شما پایینه.بذارید ما اینجا در جهل خودمون بمونیم.ممنون از وقتی که گذاشتید و مارو راهنمایی کردیدو

سالومه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:35

من تازه پیداتون کرده بودم

ﺑﻪ ﺗﻮ یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 09:31

ﺷﻴﺪا ﻫﻢ ﻳﻚ ﻭﺏ ﺩﻳﮕﻪ ﺯﺩﻩ و اﺯ ﻋﺸﻘﻮﻻﻧﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﺎ ﺳﻴﺎﻭﺵ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻪ اﻟﺒﺘﻪ اﻭﻧﻬﺎ ﻋﻘﺪ ﻣﺤﻀﺮﻱ ﻛﺮﺩﻥ و اﻻﻥ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﻣﺤﺮﻡ ﻫﺴﺘﻦ و ﺯﻥ و ﺷﻮﻫﺮ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ. اﺭاﻡ ﺳﺎﺭا ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﻴﺴﺖ و ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ ﺑﺎﻓﺮﺷﺘﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﻓﺮﻕ ﺩاﺭﻩ ﭘﺲ ﺗﻬﻤﺖ اﻟﻜﻲ ﻧﺰن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.