.

.

.

.

جعفر خان از فرنگ برگشته

خیلی وقت بود که قول داده بودم ماجرای سفرم را براتون بنویسم. 


اگر یادتون باشه من زیاد نگاه مثبتی به جاری نداشتم و مسخره اش می کردم که تو سن بالا می خواد بچه دار بشه  و شعور نداره بفهمه سن بالا بچه دار شدن خطرناکه. (یادم نبود شوهر خودم 50 سالشه و اسپرم 50 ساله هم همچین سالم نیست  )  


تا این که جاری اومد و من دیدم چه فرصتی از این بهتر که به زور خودم را جا بدم تو خانواده مردک. این بود که یه کم با برادر شوهر دل و قلوه مخفی می دادم و عشوه خرکی می آمدم براش و اون هم به عنوان معشوقه برادرش با من لاس خشکه می زد


توی لینکی که بالا دادم بهتون، گفتم که جاری دوبار حامله شده بود و متاسفانه سقط کرده بود. تخمکش سالم بود و توانایی بچه دار شدن داشت اما رحمش توانایی نگهداری رحم را نداشت. اینطور بود که برادرشوهر به همسر گفته بود به این معشوقه ات بگو برای رحم جایگزین ما بهش پول می دیم 


دیده بود من با ارائه کمک جنسی در ازای کمک نقدی، زن مردک شدم، پیش خودش فکر کرده بود من از این خرده معامله ها هم می کنم. به هر حال کسی که رفته تو معامله کلان، خودش را آلوده معامله ریز نمی کنه. 

راستش خیلی بهم برخورد که من را در سطح یک تاجر خرده پا دیده. 

همسر هم اصلا بهش برنخورده بود و خیلی راحت اومد به من گفت که برادرم گفته رحمت را اجاره می دی بهشون؟  

البته بعدش که توی وبلاگم نوشتم و فهمیدم حرف بدی بهم زده (آخه من فقط از جنبه مالی دیدم معامله اش نمی ارزه، اما فکر نمی کردم توهینه. خواننده ها بهم گفتن ) این طور شد که توی سه چهار تا پست بعدترش   الکی گفتم که همسر بهش برخورده بود  ممنونم از همه خواننده هایی که به من یاد می دن آدم کجا باید بهش بربخوره. 


مثلا همین همسر! همه افتخار من اینه که وقتی بهم گفتن ما کسی را برای 6 می خوایم و بقیه زندگیمون درسته، قیمت را پرسیدم و دیدم می صرفه. اصلا فکر نمی کردم این توهینه. کلی هم برای شما پز می دادم که اینطور شد من زن این مردک شدم .

یا مثل اون روز که مردک من را فرستاده بود لابی هتل و با افتخار براتون نوشتم من رفتم لابی. شال سرم کردم. یه آقایی بهم نگاه می کرد و ... ذوق اینا را داشتم و اصلا حالیم نبود که اصل موضوع چه ایرادی داره 


البته من به شما گفتم برادرشوهر درخواست تخمک کرده. ولی دروغ بهتون گفتم. تخمک خانم خودش سالم بود. دو بار حامله شده بود و سقط کرده بود. لقاح خارج از رحم انجام داده بودن براش. مشکلش تخمک نبود. دنبال رحم بودند.


بگذریم.

به برادرشوهر گفتم به زنت بگو واسه من دعوتنامه بفرسته می خوام برم خارج! بی خودی که نپریدم وسط این زندگی. نمی خوام حسرت به دل بمیرم  مردک گفت که نمی شه و خانومم و بهار نمی ذارن ما بریم اروپا. بهش گفتم نان آو یور بیزنس. (به شما گفتم جاری بهش گفته. ولی خداییش این حرف مودبانه را هیچ زنی، به برادرشوهرش نمی زنه ).


به مردک گفتم تو اگه به خودت بود مگه من را عقد می کردی؟ من اگه اختیار را بدم دست تو که همین فردا طلاقم می دی. تو کاریت نباشه من خودم درستش می کنم. من و تو می ریم خااارج، خوبش هم می ریم 


جاری رفت و من هم با عشوه خرکی و یکی دوبار به بهانه مریضی و روبوسی و احوالپرسی به آغوش برادر شوهر خزیدم و کمی در باغ سبز ... تا دعوتنامه برسه 


تا این که تیرماه 1392 همسر و بهار رفتن مسافرت 

ازهمسر بگم که باز مسافرتها شروع شده و  تبدیل به آن سفر کرده خواهد شد. این بار با بهار میرن به یکی از کشورهای آسیایی ( بنا به توصیه دوست عزیزی که میگفت اسم شهر و کشور رو نگو ) . همسر که برای کار و گردش میره و برای بهار هم  گردش. دوشنبه میرن و یکشنبه  هفته بعد برمیگردند . خانوم اولی هم  با  مامان و باباش  رفتند شمال . همسر پنجشنبه  صبح برد شمال  رسوند  و جمعه شب برگشت


من هم که کلا هیچ اختیاری از خودم ندارم. دوستان می گن چی تو وبلاگم بنویسم و چی ننویسم. این بار هم گفتن اسم شهر را ننویس و ننوشتم، شما هم باور کنید 

با این مسافرت آتیش حسادت من تندتر شد. من به بهار به اندازه خانم اولی حسادت می کنم و باهاش رقابت دارم. با خودم گفتم بهار خانوم با شوهر من می ری مسافرت؟ صبر کن تا نشونت بدم.


وقتی بهار و مردک برگشتن، بحبوحه خالی کردن خونه ی خانم اولی بود. همون که گفتم از پارسال گیر داده بود که حسنا باید خونه مون را خالی کنه و ....


مامانم اومد یه ماه موند پیشم که مردک را راضی کنه من خونه را خالی نکنم، یا یه جایی برام بخره، نشد که نشد. خونه را ازم گرفتن و ماشینم را هم گرفتن و ... مامان هم قهر کرد و درست سر اسباب کشی گذاشت رفت.


بالاخره با داد و دعوا و برو و بیا و تلفن به بابام و تهدید به این که به فامیلهاتون می گم دخترت زن دوم شده و ....  من را فرستاد مستاجری. باعث شد مامان بابام هم باهام قهر کنند و الان 6-5 ماه هست که اونها را هم ندیدم و شمال نرفتم و اونام نیامدن.


دعوتنامه که رسید به مردک گفتم می خوام برم ویزا بگیرم. مردک گفت نه. الان اگر من بخوام برم خارج، باید بهار را با خودم ببرم. چی بهش بگم و به چه بهانه ای راضیش کنم که نیاد؟ بذار موقع امتحانهای بهار یه بهانه ای جور می کنم و اون موقع می ریم. 


قرار شد موقع امتحانهای ترم بهار، مردک برنامه مسافرت بذاره. من هم جداگانه برای ویزا اقدام کنم که متوجه نشن و بریم مسافرت. به بهار هم بگه نمی شه که امتحان پایان ترم ندی. من می رم و برمی گردم، دفعه بعد تو را می برم. اینطور شد که سد بهار را پشت سر گذاشتیم و باباش با دروغ و دغل تونست قالش بذاره.


مثل همیشه یواشکی و دزدکی رفتم سفر. برنامه زندگی من هم اینه دیگه. ولی اصلا برام مهم نیست. شما می گید چرا تحقیر و توهین تحمل می کنی، ولی من اصلا نمی فهمم. مگه اینها توهینه؟ من فقط می فهمم که می رم خارج، می رم مسافرت، یه لباس یا وسیله که می خرم ذوق می کنم.... دیگه تحقیر و توهینی که شما می گید را نمی فهمم. پس لطفا دیگه این حرفها را توی کامنت هاتون ننویسید.


القصه.

من طبق معمول با تخمه نم کشیده و .... کار خودم را کردم و مردک را مجبور کردم که سفر خارجه را جور کنه تا هم در رقابت با بهار جا نمونده باشم، هم حسرت به دل از دنیا نرم.


اما داستان سفر ما ...


بارسلونا


مردک به خانوم اولی و بهار گفته بود که برای دیدن خواهرش می خواد بره و خانوم اولی هم بخاطر شرایط جسمیش نمی تونست باهاش بره و بهار هم که به بهانه درس و امتحان دست به سر کرد.


من هم یواشکی بار سفر بستم طوری که اونها خبردار نشن من قراره همراه مردک برم. شماره خونه را که دیگه به هیچ کس ندادم. ریش و قیچی را هم سپردیم دست آقای همه کار که یه بار دیگه وظیفه خطیر جا... ک....شی و زمان و مکان جور کنی را به عهده بگیره و یه جوری به کمک مریم جون و عروسش و دخترش و ... سفر ما را و غیبت من و مردک را مدیریت کنند و نذارن خانم اولی بفهمه.


اما به قول باباطاهر، اگر دردم یکی بودی چه بودی ...


اون طرف هم خواهر مردک را باید یه کاریش می کردیم. مردک که عاشق خواهر و مادرشه. هر چیزی می شه با لحن تند و بدی به من می گه که حق نداری به خانواده ام بی احترامی کنی و دخالت نکن و حرف نزن و ....

شانس من هم اینه دیگه. یه مرد هوسران، شکاک و بدبین و سخت گیر که عاشق مادر و خواهرشه و من را اسیر و کنیز خودش می بینه.


خواهرشوهر به شوهرش نگفته بود که من هستم. برای همین همسر مجبور بود روزها که شوهرش خونه نیست یا سرکاره یا ... به یه بهانه ای بیاد بدو بدو من را ببینه و یه جایی بریم و سریع برگرده پیش خواهرش اینا.


خواهرش می خواست برای تعطیلات سال نو بره اسپانیا. من دوست داشتم پاریس بمونیم. بالاخره سال نوی پاریس تو همه دنیا معروفه. حالا من از ایران کوبیدم رفتم اروپا، که سال نو، خواهر شوهر من را از پاریس ببره اسپانیا.


خودش پاریس زندگی می کنه و براش تکراریه. من هم که آدم نبودم که کسی نظرم را گوش کنه. به دستور خواهر خانوم همه راهی بارسلونا شدیم. 


بماند که بنده باز چه مصیبتی کشیدم که توی پرواز باید جدا از بقیه سوار می شدم که شوهر خواهرشوهر نفهمه من هم هستم. مردک و خانواده خواهرش با هم سوار شدند و من هم توی همون صف با فاصله ازشون وایسادم و سوار شدم و به روی خودم نیاوردم که مردک را می شناسم یا مردک من را می شناسه 


وقتی رسیدیم به فرودگاه بارسلونا، قرار شد خواهر شوهر به بهانه دسشویی شوهرش را چند لحظه ای از مردک جدا کنه تا مردک برای من تاکسی بگیره بفرسته هتل و خودش هم با اونها بره.


اونها می خواستن همه تعطیلاتشون را بارسلون باشند و من هم مجبور بودم اطاعت کنم. برای اونها که تو هوای سرد اروپا هستند، بارسلون برای سال نو جای جالب و خوبیه. اما برای من که بعد از عمری رفته بودم اروپا دلم می خواست سال نو پاریس باشم که نذاشتن.


بارسلون به ساحل تاپلسش معروفه و ... که تو سرما و اول زمستونی خبری از این حرفها نبود. همه مردم تابستون میرن اسپانیا، ما مث دیوونه ها زمستون رفته بودیم که مبادا چشممون به ساحل بیفته 


عین این ده روز را (از کریسمس تا عید که خواهر خانوم در تعطیلات و گشت و گذار بود) من توی هتل تنها بودم و مردک با خانواده خواهرش به گردش  یکی دوبار هم که اعتراض کردم، سرورم زد توی دهنم و ساکت شدم.


حتی شب سال نو هم تنها توی هتل بودم. گاهی دلم برای خودم می سوخت. اما بعد با خودم می گفتم حسنا بانو  یک زن دوم، تو اگر زن این مردک نبودی، الان توی آمل نشسته بودی خونه بابات. ساعت دو و نیم صبح یک روز سرد زمستونی بود و خواب بودی. الان هم چیزی را از دست ندادی. اومدی خارج، بارسلوناااااااااا حالا تو هتل باشی، مگه عیبی داره؟


اینطوری خودم را قانع می کردم تا این که بالاخره این ده روز گذشت و چهارشنبه که سال نو شد، بالاخره آخر شب اونها رضایت دادند برگردند فرانسه، که ما دو روز بریم ایتالیا.



ونیز 

چهارشنبه اول ژانویه تعطیل بود و روز اول سال نو بود. بالاخره غروب خواهرشوهر رضایت داد برگرده فرانسه و مردک تونست یه داستانی سر هم کنه که ما دو روز بریم ایتالیا. پنج شنبه و جمعه را ایتالیا بودیم و جمعه عصر برگشتیم فرانسه. کل سفر من یک روز و نصفی شوهر داشتم. اونم تو ونیز بود. واسه همین از ونیز زیاد نرسیدم بهتون سر بزنم. فقط یه بار 5 شنبه عصر سر زدم  و سریع رفتم. اونم فقط واسه این بود که به کبوتر و فانی و ... بقیه ثابت کنم که ونیز بودم و ایتالیا رفتم. بالاخره ما زنهای دوم با هم چشم و هم چشمی داریم و یه جوری باید بهشون ثابت می کردم شکار من بهتر از اونا بوده 


ونیز جای قشنگی هست، اما فقط شهر روی آب دیدن داره و بناهای دیدنی زیادی نداره. بیشتر رم و میلان هست که ما نرفتیم. چون خواهرشوهر دستور فرمودند که من به شوهرم چی بگم که برادرم غیب شد و ... به خانوم اولی چی جواب بدم که هر روز زنگ می زنه و سراغ مردک را می گیره و من نمی تونم از این فیلمها بازی کنم و از این دروغها بگم. زود برگرد بیا که اگر بهار و خانومت زنگ بزنن بهشون می گم موضوع چی بوده و حوصله مسخره بازیها و هرزه گردیهای تو یکی را ندارم.



پاریس

این شد که ما جمعه از ونیز برگشیتم و باز تا سه شنبه همون پاریس بودیم. 

پاریس هم در جوار خانواده خواهر شوهر معلومه چی بود دیگه. باز هم اسارت. این بار دیگه بدتر هم بود. مردک می خواست پول هتل نده و من را گذاشتن خونه یکی از دوستای برادرشوهر که رفته بود ایران برای تعطیلات. من تنهایی تو خونه دوست ایرانی برادرشوهر بودم  (داستان را هم براش توضیح داده بودند که از چه قراره و من کی هستم ) و مردک هم با خانواده خواهرش.


به شما دوستان گفتم من مزاحم برادر جاری شدم. اگر کسی یک هفته با اروپایی ها (مخصوصا اروپای غربی) نشست و برخاست کرده باشه، می دونه چه جوکی گفتم.


توی یک مهمانی خانوادگی که خواهر شوهر هست و برادر جاری هم هست (مثلا تولد جاری که هر دو طرف دعوت باشند) اگر فقط برای احتمال احتمال احتمال برادر جاری به خواهرشوهر بگه زن برادرت ... یک خاطره ای، حرفی، ... چیزی تعریف کنه، خواهرشوهر می خواد چی بگه به شوهرش؟


مطمئن باشید که بهتون دروغ گفتم. اما دوستتون دارم، چون خوش باور هستید و دروغهام را باور می کنید. آخه جاری که اینقدر بی آبرو نیست که بیاد بگه خانواده شوهر من این مدلین و من زن همچین مردی شدم که برادرش با معشوقه اش می ره سفر و .... اون هم الان که یکساله شوهرش (جاری) را ایران تنها گذاشته.


پس بدانید و آگاه باشید که شما بع بعی های ناز من هستید و من چوپانی بس دروغگو 

این بود که از فرانسه هم تمام شبها در خدمت شما بودم. تا این که بالاخره سه شنبه برگشتیم سر خونه زندگیم و هوم! سویت هوم  بس که خفت کشیدم تو این سفر.



دوستان عزیز وبلاگ بانو،


من فایلهای استت مربوط به ونیز و پاریس را هم اونطرف آپ می کنم. توضیح زیاد نمی نویسم. دیگه گویاست. اگر موردی بود کامنت بذارید جواب می دم.


در مورد پست رمزی،

پست فقط مدت کوتاهی در دسترس بود. روز اول من لینک کامنتها را گرفتم و برای کرک کردن پس ورد، چون پیچیده بود وقت گرفت. پنج شنبه وقتی پس ورد را کرک کردم، دیدم حسنا پست و کامنت و همه را برداشته. اون پست که اثرش مونده بود خالی بود و فقط گذاشته بود که بگه هست. اگر دقت کرده باشید حتی کامنتها هم صفر شد. چون پست را خیلی سریع برداشت که مبادا کسی رمزش را باز کنه.  حتی دوستاش هم کامنت گذاشته بودند که پست چرا باز نمی شه ( به رویای آشپز گفت که برات دوباره می ذارمش ... که الان دیگه کلا همه چی را برداشت)


به هر حال من فقط کامنتها را دارم. این هم کامنتهای پست مسافرت حسنا.


بیشتر از دوستان وبلاگ، دوست دارم ببعی ها برن ببین هر چی بع بع کردند حسنا تحویلشون نگرفته و به کیا رمز داده و .... و با بهانه این که یک نفر به من توهین کرده، بهشون رمز نداد و احمق فرضشون کرد.


حسنا جون که آی پی و اسم و فامیل همه را داره، با شرکت های اینترنتی هم که سری از هم سوایند، دیگه چه مرگشه که به دوستای خودش رمز نداده؟

کسی که داره می گه آی پی من مشخصه، ایمیلم اینه، از فلان دانشگاه یا شرکت یا ... هستم، بازم بهش می گه شرمنده یکی به من فحش داده. خب یعنی من به تو شک دارم. برو تا آخرش دیگه ....


کامنتها را تایید می کنم، اما چون وقت می گیره، اگر اجازه بدید کمتر جواب می دم. اگر کامنتی جواب داده نمی شه، مطمئنا اینقدر گویاست که نیازی به نوشته من در کنارش نیست. 


  اونطرف را هم ببینید. 


از همکاری و همراهی تک تکتون متشکرم.


اینم پیغام یکی از دوستان  برای حسناست. از من خواسته بود اینجا بذارم 

ماها که تربیت خانوادگی نداشتیم این شدیم تو تربیت خانوادگی ات چی بوده که بابای فرهیختت حاضر شده دختر جوونش رو بدون هیچ مراسم رسمی بده به یک مرد زن دار ٥٠ ساله با یک بچه و تازه بعد از یک سال خانواده طرف رو دیده



برای باز کردن لینکها روی قسمتهای رنگی کلیک کنید.

نظرات 277 + ارسال نظر
مهسا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 19:01

مینا ۱٠:٥٦ ‎ب.ظ - جمعه، ۱۱ بهمن ۱۳٩٢
یه خواننده تون پرسیده بودن به خونواده جاری چی گفتید؟چون این کار از دید انها غیر قانونیه!!!گفتید خوب اونها اصلا قوانین بقیه رو با خودشون نمیسنجن،،،من اینو قبول دارم ،،،ولی اخه چطوری متعجب نشدن که شوهر خواهرشوهرتون نمیدونه و شما به شکل مخفیانه ای در اروپا هستید و همسرتون شمارو به اونا نشون نمیده؟؟؟خوب این متعجب نکرد اونهارو؟

پاسخ: مینا جون من در مورد خانواده جاری گفتم مضافا این که من نرفتم ازشون سوال کنم شما در مورد زندگی ما چی میدونید و چی نمیدونید . در این حد گفتم که این آدمها که من دیدم سرشون تو کار خودشون بود نه تو کار دیگران . اگر هم سرشون تو کار دیگران هست ، من خبر ندارم . علاوه بر اون من یادم نمیاد تعریف کرده باشم خواهر شوهر و شوهرش اگر هر روز خانواده جاری رو نبینند دلشون تنگ میشهابرو من کی گفتم با خانواده جاری خوب هستند و رفت و آمد دارند ؟ خواهر شوهر تا مدتها با خود جاری هم مشکل داشت چه برسه به خانواده اش . من هم به شکل مخفیانه نبودم . اگر خواهر شوهر به شوهرش در مورد زندگی ما نگفته دلیل نمیشه که اسمش مخفیانه بشه . ضررش رو هم خودش کرد که شوهرش هنوز هم تعجب میکنه چرا همسر رفته و به اونها سر نزده .خنثی
حسنا بانو - ۱٢/۱۱/۱۳٩٢ - ٢:۳۳ ‎ب.ظ

باز حسنا توهم زد

قربونت برم حسنا جون
شب عید مردک پیش تو نبود، پیش خواهرش هم نبود، یه تحقیق کن ببین کجا بود

حسنا از تعجب شوهرخواهرشوهر که اصلا ندیدتش خبر داره، اما از تعجب خانواده جاری که ده روز خونشون خورده خوابیده (طبق گفته خودش، ما که می دونیم دروغه) خبر نداره

حالا قراره وقتی خانم اولی را پیدا کردیم و علت فراموشکاریش را بعد از خواستگاری و بله برون حسنا پرسیدیم، بعدش شماره خانواده جاری را هم بگیریم و ....
چقد کار داریم ما ....

مهسا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 18:58

اینم از پست جدید حسنا

میس جان بدو برو پیش حسنا جون و به به چه چه کن

میشا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 17:58

درضما این خانومای که میرن تو وبلاگ حسنا براش کامنت میزارن عزیزم کجای ؟چرا نمی نویسی؟ بما رمز نمی دی؟و.... اگه وبلاگای دیگه رو نگاه کنید همونا رفتن وشتن چه دوروزمونهی بعدی شده مردا دنبال معشوقه میگردن زنا هم می رن معشوقه متاهلا می شن یا واسه یکی که میخواد زن دوم بگیره چقدر فحشش میدن واقعا لازمه به خاطر یه رمز حسنا رو آدم حساب کنید وقربون صدقه ش برید خیلی پاچه خوارید.

میشا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 17:53

منم هوس نمی کنم من دوست دارم بایه پسر ازدواج کنم نه یه مرد یه مردی که همه چی رو امتحان کرده وچشیده اکثر دخترا اینجوری بودن قبلا دوست داشتن باکسی ازدواج کنن همونطور که همه چی واسه خودشون اولین بار واسه اونطرفم اولین بار باشه اما متاسفانه امروزه این اکثریت تبدیل شده به حداقل دیگه کسی به این چیزا اهمیت نمی ده اما واسه من مهمه که شوهرم تمام وکمال مال من باشه چه روحا چه جسما.شوهر عاریه ی به چه دردم میخوره حالا هرچقدر هم که مایه دارباشه یا عاشق من باشه .

گلریز شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:30

راستی حسنا جون تو با خدای خودت ملاقات کردی احیانا نمیترسی که باید جوابش رو در مورد همه غیبت هایی که کردی در مورد خواهرشوهرو خانم اصلی و بهار چی باید بدی؟؟؟ نکنه تو مجبور به جواب دادن نیستی؟؟ از اینکه باعث شدی اون بنده های خدا اینقدر فحش بخورن و اینهمه انرژی منفی به زندگیشون روانه بشه احیانا گناهکار نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دین و ایمان حسنا یک نمونه خاص و استثناییه !!

انسانیت که اولین پیام هر دینی هست، تو اسلام حسنا جایی نداره

دروغگویی که تو همه ادیان و جوامع منفوره، رکن اصلی زندگی حسناست

گلریز شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:27

خانم میس خدا نکنه حسنا از جنس ما باشه. خدا به دور. اون ننگ ماهاست. کسی که به هم نوع خودش خیانت کرده. اون وقت از جنس ماهاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ با اینکه بانو تمام مدارک رو گذاشته باز هم با وقاحت تمام به کارهای زشتش ادامه میده. من نمیدونم این همسر که نرفته به شوهرخواهر سر نزده پس چرا حسنا خونه برادر جاری مونده بود؟؟؟؟اخی چه قد خواهرشوهر ضرر کرد ى،،،لامصب هرکس با این دوتا هرزه قطع رابطه میکنه می پکه،دنیا و اخرتش زیر و رو میشه. خیلی به خدا زشته مردک سر پیری دختر جوونش رو گذاشته خونه پیش یک زن به این حد بیمارررررررررررررر اون وقت با یک اویزون رفته اروپا،شرف رو داری توروخدا.

حسنا خانم قبل از مسافرت می گفت، مردک به خواهرشوهر گفته دوست داشتی جفتمون را دعوت می کنی، نداشتی هم من اصلا نمی خوام تو را ببینم (آرزوها و توهمات حسنا).

خواهرشوهر هم قشنگ برنامه مسافرت برادرش را طبق برنامه تعطیلات خودش ریخت و یک انگشت وسط هم به حسنا جان نشان داد که دیگه دچار توهم نشه

در پستی اون مردک که هر چی بگیم کم گفتیم ...

افرا(سپیدار) شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:19

سلام بانو.
من همون سپیدار هستم که یه بار براتون گفتم چون دیدم یه نفر دیگه هم به اسم سپیدار کامنت میذاره،اسمم رو به افرا تغییر دادم و حالا چون دلم نمیاد از اون اسم دل بکنم سپیدار رو هم به اسمم اضافه کردم( چی گفتم !)
در جواب میشا نوشتید:
« شما به من بگو با این زندگی گل و بلبلی که حسنا توصیف می کنه، کی هوس نمی کنه؟ »


من!
من هوس نمیکنم بانو!
هرچقدر هم گل و بلبل باشه، روح و شخصیت منو ارضا نمیکنه بانو.
من همسری دارم ودختر دوساله ای. هردومون تحصیلات عالی داریم وهردو یه شغل معمولی با درآمد معمولی . همسرم مجبوره دوجا کار کنه تا بتونیم خیلی چیزها رو برسونیم وبه همین دلیل نمیتونه مثل مردک همسر حسنا هر ساعت یه بار بهم زنگ بزنه،چون اصلا لزومی نداره!ما خوشبختیم.خونه بزرگ تر از بزرگ که چه عرض کنم،خونه ی کوچیک هم نداریم ومستاجریم. اما خوشبختیم.حواسمون به هم هست.برای هم جون میکنیم و همه چیزمون رو برای هم میدیم.شب هم که برمیگردیم پیش هم، پشتمون به علاقه و غیرتی که برای هم داریم گرمه و خوشیم.
زندگی گل و بلبل یعنی این.نه اینکه شوهرت (خیلی عذر میخوام،هیچ عبارت بهتری از این پیدا نمیکنم) : شلوارشو جلوی یه نفر دیگه هم کشیده باشه پایین وقربون صدقه همه جاش رفته باشه !
زندگی کردن با چنین مردی که مالک تمام روح وتنش نیستم، بهم احساس انزجار و مرگ رو توامان می ده و نمیدونم حسنا و امثال حسنا چطور تحمل میکنند.
طولانی شد.
عذرخواهم.

سلام خانم افرا سپیدار منش،

همه ما دوست داریم که خونه و ماشین و امکانات خوب داشته باشیم. اما نه به هر قیمتی. نه به قیمت اشک و آه یک زن دیگه و از هم پاشیدن زندگی یه زن و دخترش. نه به قیمت شرافت و عزت نفس و شخصیت خودم.

هر کس اولویت بندیهای تو زندگیش داره. یکی شخصیت و انسانیتش براش درجه اول و امکانات و رفاه در درجات بعدی. یکی هم حاضره برای یک مسافرت یواشکی جلوی رسپشن هتل نقش فا .. جشه را بازی کنه و مردی که کنارش ایستاده به رسپشن بگه، خانومم زنگ زد وصل نکنید اتاقم. بگید بیرونه !!

ممنون از کامنتتون. براتون آرزوی خوشبختی و آرامش همیشگی دارم

سحرم شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:15

خانم میس شما با این همه جانفشانی برا حسنا حتما رمز داری دیگه نه؟

سارا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 15:01

خانم میس!
خودتو خسته نکن!
الان اگه خودتو حلق اویز هم کنی حشنا جون بهت رمز نمیده
اگه دقت کنی میبینی که پست رو هم خالی کردهچیزی هم دیگه توش نیست که بخوای بری ببینی چیه..
یکی بهش گفته بود حالا که رمز نمیدی حداقل پست رو برش دار که ما دلمون نسوزه( اخی..بع بعی های احساساتی)
جواب داده که اگه اونو بردارم باید پست عذرخواهی رو هم حذف کنم
یعنی این حشنا اخر جکه به خدا

نارین شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:59

این غنچه که اسمشو فینگیلیش می نویسه غنچه خودمونه؟

نارین شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:53

نمیدونم چی بگم به این خانمهاکه میان بهمون میگن کارمون اشتباهه
واقعا یه درصد فک کنن حرفی که ما میزنیم درست باشه اونوقت خودشون خجالت نمی کشن که یه زن به همجنسش رحم نمیکنه؟
تویی که میگی ما به هم جنسمون رحم نمی کنیم مگه حسنا به همجنسش رحم کرد که ما بهش رحم کنیم؟
ببخشید ولی بهتر از این نمی تونم بنویسم
شماها بهتره همه ابعاد رو ببینید نه یه بعدشو
بانوی گل یه حرفی زد واقعا قشنگ بود
خواننده ها نویسنده وب رو دوست دارن نه نقش اول رو که خود نویسنده ایفا میکنن
انگار نویسنده وبلاگ و نقش اول رو از هم تفکیک کردن.
نویسنده وبلاگ همون زن دومی هست که زندگی یه زن از جنس من و شما رو خراب کرده
باز بیاید بگید این کارا چیه میکنین
جامعه یعنی من تو همین حسنا
یکی کار بدی کرد بقیه باید بهش تذکر بدن
مگه غیر اینه که ما امر به معروف و نهی از منکر داریم؟
مثه بعضیا نمیایم نهی از منکر نهی ازمنکر کنیم(منظورم اینه کسی رو که داره نهی از منکر میکنه رو بهش بگیم نکن)
یه خرده بازتر به اطرافتون نگاه کنید.
اگه من بگم به من چه اون یکی بگه به من چه دیگه جامعه ای خوب نمیمونه میشه جامعه جنگل

نارین جان،
اگر منطقشون این نبود و مشکل نداشتند که حسنا اینطور سرکار نمی ذاشتشون و بهشون توهین نمی کرد.

میشا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:18

من بهش همین گفتم :گفتم اینا خودشون دارن میگن نکنید اینکاروچرا اتفاقا میگه اینا میبینی از هر 10تا پستی که مینویسن تو یکیش یه بار میگن زن دووم نشید اونم وبه خاطر اینکه مثلا بگن وبلاگ ما بد آموزی نداره ما داریم میگیم نکنید این کارو درس عبرت بگیرید که وبلاگشون فیلتر نشه البته این خانوم واسه خودش جریاناتی داره یکی از عوامل علاقه مندیش به این کار همین وبلاگای زن دوومه وگرنه که پدر ایشون خودش به مدت 10سال یکی رو صیغه کرده بود دیده مامانش چی کشیده میخواد تلافی کنه از وقتیم که این وبلاگارو میخونه مصمم تر شده.

میشا جان،
حسنا که می گه خونه بزرگتر از بزرگ دارم، ماشین عروسک دارم، سالی چند بار مسافرت داخلی و خارجی می رم، شوهرم یا پیشمه یا یکساعت که جدا می شه زنگ می زنه قربون صدقه می ره، خانواده شوهر که بماند، خانواده هووم (برادرخانوم اولی) هم عاشق من هستن و ..... خانم اولی هم گاهی سروصدا می کنه که به خودش مربوطه. آرامش خودش را به هم می زنه.
البته اونم تازگیها فهمیده و اس ام اس مودبانه برای حسنا می فرسته.

شما به من بگو با این زندگی گل و بلبلی که حسنا توصیف می کنه، کی هوس نمی کنه؟

غافل از این که مردک سرش را شیره مالیده و الان حسناست و یک خونه اجاره ای. ماشین را هم ازش گرفتن. کل فک و فامیل مردک که سهله، خانواده خودش هم باهاش قهرند. مسافرتهاش هم توی لابی و توالت و ... می گذره ... صد نفر باید همکاری کنند تا حسنا دو روز یواشکی بره مسافرت، وقتی هم برمی گرده کوفتش کنند

اگه راستش را بنویسه که همه بهش می گن چقدر حقیری که تو این زندگی موندی؟ اونوقت باید بگه من اینقدر پست و بی شرفم که مثل لاشخور نشستم بالای یک بدن نیمه جون که یا بمیره یا طلاق بگیره و من ته مونده هاش را بخورم ....

رایا جون شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:04

به خانم میس
خانم عزیز حرمت انسانی وقتی زنی به خودش اجازه همسر دوم شدن میده نمیشکنه؟؟
خانم عزیز تو تمام کامنت ها هیچ حرف توهین امیزی وجود نداره اما همیشه. وقتی حرف حق زده میشه تلخه و ادما اونو توهین امیز میبین
خانم عزیز میدونین چرا پدیده زن دوم زیاد شده چون بیشتر ادما مثل شما فکر میکنن مرگ مال همسایس ..
خانم عزیز شما اینقدر مشتاقی که زندگی حسنا رو بخونی تا حالا شده خودت رو جای همسر اول بذاری و حس و حالشو درک کنی؟ تا وقتی دوست هایی مثل شما هست جامعه ما نیازی به دشمن نداره
خانم عزیز دوست عزیزتون حسنا به همه شما کرد و شما قه روی مبارکتون نیوردید بعد از اون همه سر شماری و ادرس گرفتن و بگیر و ببند به هیچ کدومتون رمز نداد و همه تونومعلوم الحال در نظر گرفت

جالبه که حسنا اینطور آشکار و به شخصه بهشون توهین کرد، ندیدن.
اما الان مدافع حقوق زنان شدن. شما حقوق خودت را بگیر، حقوق زنان پیشکشت !!

میس عزیز، با کامنت توهین آمیز گذاشتن تو وبلاگ ما شامل رمز نمی شی. حسنا اعلام کرد که دیگه رمز نمی ده و به همتون شک داره.

"یکی" بهش فحش داده. مشخصات "یکی" را داره و مشخصات بقیه را هم می تونه به دست بیاره، اما شاید تو هم مثل "یکی" باشی و فحش بدی

میس جان اگر یه ذره کوچولو منطق و ارتباط جمله ها را می فهمید، می دونست حسنا داره بهش چی می گه. منتها ....

میشا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 13:03

خانوم miss s
اگه بدونی وبلاگ حسنا وحسناها ی دیگه چه مضرزاتی داره چه اموزش های داره به دختران کم سن وسال میده هیچ وقت این حرف رو نمی زدی
من خودم یه دختر احمق 20-21 ساله رو می شناسم که دوست داره با یه مرد متاهل ازدواج کنه همشم از این وبلاگای زن دوم یاد گرفته بهش میگی چرا به همچین چیزی علاقه داری
میگه:چون اون عشق وحالی که زن دوم میکنه رو زن اول نداره اون موقعیتی که زن دوم پیش شوهرش داره رو زن اول نداره مگه اگه دومی باشی درست یه سری حرص وجوشا باید از دست زن اول بخوری ولی دیگه تا اخر عمر راحتی واسترس اینو نداری که روسرت هوو بیار یه حس خود برتر بینی نسبت به زن اول داری. فهمیدی خانوم به ظاهر بافرهنگ.مگه حسنا به فکر همنوع وهم جنس خودش بود که رفت زن مردک شد که حالا بقیه خانوما به فکر حسنا باشن چون هم نوعشونه اتفاقا چون حسنی به فکر همنوع خودش نبود وبه هم جنس خودش خیانت کرد داره نقد میشه .
همچین کسی لیاقت نداره که بقیه خانوم ها به خوان به فکرش باشن.

میشا جون دوستتون اون یک خطی که حسنا توی وبلاگش نوشته، با این همه خوبی و خوشی و خوشبختی که من دارم، توصیه می کنم زن دوم نشید را نخونده

ghonche شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 12:16

با یک بیت از صائب تبریزی
به عقیده این شاعر بزرگ، خاموشی، بهترین پاسخ ابلهان و هرزه گویان است، چنان که خود می گوید:

خموشی خوب می گوید جواب هرزه گویان را

نسیم بی ادب را غنچه ای تصویر می سازد

حکایت زاغی که به شاگردی رفتار کبک رفت · دوستانی که کورکورانه در حال تقیلد و طرفداری هستند بهتر یک نگاهی به این حکایت بندازند
بعضی از ابیات مهم می نویسم
عاقبت از خامی خود سوخته
رهروی کبک نیاموخته
کرد فرامش ره و رفتار خویش
ماند غرامت‌زده از کار خویش


ادب حکم میکنه وقتی وارد یک خونه میشی به صاحب خونه و مهمان های اون خونه هر چی به دهنمون اومد نگیم
اینجا خونه بانو و ما هم مهمون های این خونه هستیم

چیزی از کسی کم نمیشه اگر کسی حرفی میزنه چون هر کسی هر حرفی که میزنه شعور و ادب خودش نشون میده

آدم زنده هم وکیل وصی نمی خواهد میان اینجا تو سر و صورت خودشون میزنند گریبان میدرند

و نکته آخر حقیر واقعی کسی که کورکورانه با وجود این همه استدالال های منطقی باز حمایت و طرفداری از یک زن تحقیر شده میکنه که خودش به پول فروخته

حسنا از جنس من نیست اگر اینجا همگام بانو هستم فقط نگران دختراکان ساده ام که گول این وبلاگ بخورند و زندگی خودشون و دیگران از بین ببرند . ماشین و خونه فلان سفر اروپا و غیره ...

ممنونم غنچه جان.
من فقط تایید کردم کامنت را. چون همه کامنتها را تایید می کنم مگر خصوصی باشه یا خیلی زننده.
کامنت برای حسنا و 99 ساله داشتم که حرفهای خیلی زشت توش بوده و تایید نکردم. منظورم خطاب به خودم نیست.

اما دوست نداشتم به میس جواب بدم. به همان دلایلی که شما فرمودید.
از همه دوستانی که جواب دادن متشکرم. زحمت کشیدید و کمک کردید.

ساره شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 11:11

آهای خانم Missهدف شما از کامنت گذاشتن اینجاچی هست؟ یعنی شما خواننده اینجا نیستی و تنها به خاطر یکسری از شنیده ها اومدی اینجا این سوالات رو پرسیدی؟ نکنه به خاطر اصل اخلاق و انسانیت؟ تا جایی که یادم هست همون اصلی که سینه چاکان حسنا هروقت کم می یارن به اون متوسل می شن؟ یا نکنه خدایی نکرده شما هم مثل دوستاتون برای بالا بردن آمار بازدید کننده از وبلاگتون اومدید. یا خدایی نکرده برای دریافت پاداش ویژه از حسنا این زحمت رو متقبل شدید. این که هدف بانو چی هست و علت ایجاد این وبلاگ چیه، بارها و بارها گفته شده و احتمالا چون شما اصلا خواننده اینجا نیستید و تنها به خاطر یکسری شنیده ها تشریف اوردید خبر ندارید. بهتره پست های بانو و کامنت ها رو بخونید تا اندازه ای روشن بشید..اگر کار ما به فرض شما اخلاقی نیست من هم به عنوان یک زن دارای عقل و شعور بر اساس معیارهای اخلاقی و انسانی خودم می گم و یقین دارم حسنا هر روز با نوشتنش اخلاق و انسانیت رو زیر سوال می بره و ما رو از زن بودن خودمون پشیمان می کنه و شما چطور به خودتون اجازه می دید با نهی یک امر غیر اخلاقی از یک امر غیر اخلاقی دفاع کنید؟ معلوم الحال و فروخفته و ...که مثل نقل و نبات از دهان مبارک حسنا به سمت ما سرازیر می شه توهین نیست؟ و یا حقیر شمردن ما از سوی شما به ادعای خودتون مدافع اخلاق توهین نیست؟ شما می گید از کجا معلوم بانو هم مثل حسنا دروغگو نباشه؟ چون خواننده اینجا نیستید نمی دونید من بهتون می گم بانو و کامنترهای اینجا با دلیل می گن حسنا داره دروغ می بافه و اگه شما وامثال شما اون دلایل رو نمی پذیرید به خودتون مربوطه. حسنا چون همجنس ماست باید با هاش همراه بشیم و مثل شما تاییدش کنیم؟برای امثال شما متاسفم که چشمتون رو روی حقایق می بندید و بدون ذره ای فکر حرف می زنید. ......در پایان ...خودمونیم این جریان رمز ندادن حسنا هم شد بلای جون ما بهشون رمز نداده این ها هم از چشم ما می بینن دارن خودشون رو تیکه پاره می کنن خدا کنه حسنا رسیدگی کنه به این بنده خدا ی التفاتی بکنه.

ساره جان می گن چرا از کلمات جنسی و ... استفاده می شه.

خب وقتی حسنا و وبلاگش در این مورده، من از چه کلماتی استفاده کنم؟ اصطلاحات مربوط به آشپزی؟ مربوط به هنر؟ یا ؟؟؟؟؟؟

حسنا بنای وبلاگش را با همین گذاشت. خودش گفت برای تامین نیازهای جنسی مردی که هیچ مشکلی با زنش نداشته، جز 6، من وارد زندگیشون شدم.

یکی به من بگه چه لغتی استفاده کنم؟ ما برای کم کردن بار این لغت و این نحوه زندگی گاها کلماتی را جایگزین می کنیم. مدتی به خاطر دوست عزیزش عفیفه، اسمش را گذاشتیم روابط عفیفه.

اخیرا به خاطر این که حسنا خودش مستقیم و واضح گفت برای مردک میوه و ... می آره و بهش می گه اینها را اول بخور بعد 6 و هدفش هم بیشتر نگه داشتن مردک توی خونه است، اسمش را گذاشتیم مراسم تخمه خورون.

اما اصل موضوع مربوط به من و ما نیست. اصل موضوع، مربوط به وبلاگ حسنا و دلیل ازدواج حسنا و نوع زندگی حسناست.

مثل این که شما بری وبلاگ آشپزی، بگی چقد از نخود لوبیا حرف می زنید. لطفا لغات دیگه ای استفاده کنید !!!!!!

سما شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 10:36

یه نکته ای هنوز برای من حل نشده اگر خونه به اون گرونی به اسم حسنا بوده و اگر حسنا هدفش از این ازدواج فقط پوله و اینکه فهمیده مرده هم چیزی نداره که براش جبران کنه خوب می تونست خونه رو پس نده مگه تو جریان پسرک این کار رو نکرد. این رو چطور توجیه می کنید.

به همین دلیل هست که ما می گیم ماجرای سند بازی که حسنا می گه کلا دروغه. کسی مثل حسنا، محاله خونه ای به نامش باشه و پسش بده. دلیلش هم دل بابا باشه

آدمی که به وضوح توی وبلاگش می گه پول پیش خونه را چون به اسم خودم بود، سهم مامان بابای پسرک را ندادم.
فقط چون به اسم خودم بود !!!!! دلیل را ببین

حسنا یکسال بود که زن پسرک بود و اونها 20 و چند سال پدر مادرش بودند. طبق قانون پدر و مادر از فرزندشون ارث می برند.
چطور حسنا که قانون زن دوم شدن را اینقدر دوست داره و خیلی هم پز می ده که به خانواده حاری قوانین ایران را عملا نشون دادند با قوانین ارث مشکل داره

آدمی که به خاطر پول پیش خونه به پدر و مادر همسر مرحومش، رحم نکنه، خونه ای که به نامش هست می ده به هووش؟؟

کیانی شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 10:26

بچه ها خواهش من یکی ازتون اینه که به هییییییییچ وجه کلیک نکنید رو لینک وبلاگ این خانومه میس!! اصلن نرین سمت وبلاگش...این از این
خانومه میس شما خودتو زدی به اون راه یا واقعن داری چشمتو میبندی و اینهمه دلیل و مدرکی که بانو زحمت کشیده و اینجا گذاشته؟؟!!
من به شخصه با توهین و ... به افراد مخالفم حتی اگه اون فرد بدترین ادمه رو زمین باشه ولی وقته اون ادم با زبونه خوش به هیچ صراطی مستقیم نیست چاره ای جز این نمیمونه که باهاش برخورد تند تری داشته باشی. میخام خودت به پاسخ این سوال فکر کنی. فرض که حسنا یه بدبخته تیره بخته که قربانیه دسته این اقا شده (در بدبختیش شکی نیست ولی اینکه قربانیه رو قبول ندارم چون میتونست تو ین منجلاب گرفتار نشه)چرا باید توی وبلاگ که محل گذره کوچیک و بزرگه از خوشی های زندگیش و قربون صدقه رفتنای اقا بزرگو! مسافرتای خارج و رقصیدن تو بار و هزار کثافتکاریه دیگش حرف بزنه؟؟؟ اصن اقا میخاد صرفا و فقط صرفا از خوشیاش بگه؟خوب بگه ولی نه به عنوانه یه زن دوم! چون اینجوری این توهم رو در خوانندگان ایجاد میکنه که به به زن دوم بودن چ خوبه و ببین حسنا چقد خوشبخته!! هر چند که ادمه عاقل میفهمه که همه اینا دروغی بیش نیس که حسنا تو توهماتش ساخته ولی ادمه نااگاه چی؟اونم میفهمه همه اینا دروغه؟ من به شخصه خیلی هم از بانو ممنونم که کاری کرد که این خانوم دره وبلاگشو تخته کرد. جامعه ما به وجود زنان اگاه و باهوش و شجاعی مث بانو نیاز داره.
شمام خودتو بزن به خاب خرگوشی تا هر وقت که دلت میخاد. در ضمن وبلاگ عمومی به خونه شخصی نیست. شما یا حسنا یا امثالتون اگه خونه شخصی میخاین نباید تو وبلاگ عمومی مطلب بزاری...برو تو دفتر خاطراتت بنویس! وقتی وبلاگی عمومی مطالبش رو منتشر میکنه نمیشه گفت که چارچوبه شخصیه طرفه و هر اراجیفی دلش خاست میتونه توش بنویسه. وقتی وبلاگه یه نفر عمومیه پس عموم این حق رو دارن که نظر بدن و زیر و بم وبلاگو به نقد بکشن. همونطور که تو به خودت اجازه دادی پاشی بیای اینجا و نظر بدی پس ما هم اجازه داریم هر جا که دوست داشتیم بریم و نظر بدیم.

کیانی جان،
حسنا اگر قربانی است که حق طلاق داره. بره طلاق بگیره تمام ...
منتها اینقدر دروغ گفته که شده یه کلاف سردرگم، خودش هم نمی دونه چطوری جمعش کنه.

من باشم جواب امثال میس را نمی دم. ممنون که زحمت می کشید و حوصله می کنید جواب می دید.

یک زن شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 08:28

سلام
من هم فکر می کنم حسنا حقیقت را نمی نویسد اما نوع ادبیات شما را هم دوست ندارم چون به هر حال یک زن است زنی که قربانی قوانین مردسالار شده در همین جامعه کدام زنان متاهل امنیت کافی دارند که یک زن بیوه داشته باشد خوب این شرایط او را به سمت خطایی برده که شما با القاب زشتی که به او می دهید نه خطا را بلکه جنسیت او زا ترور می کنید شاید بهتر باشد با ادبیات بهتری از او حرف بزنید من گاهی شما را می خواندم می دانید کی قبول کردم حرف شما تا حدودی درست است وقتی فهمیدم دوست صمیمی ایشان یک انسان مثل خانم نفس است و همه را جز ایشان از رمز محروم کرد شاید وقتش است با آرامش بیشتری بنویسید و از کلمات منزجر کننده استفاده نکنید باور کنید ادبیات حسنا مهمترین دلیل جذب خوانندگانش است خدانگهدار

سلام،
یک زن عزیز،

پست دوم حسنا را لازمه بخونید.
نمی خواستم زن کسی بشم
که زنش مرده !!!!
که زنش را طلاق داده !!!
که به هوای خانه و شغل من اومده باشه !!!
که بچه داشته باشه !!!

همه چیز را نندازید گردن جامعه مردسالار فلان و بهمان. اتفاقا حسنا خیلی هم از این جامعه مردسالار راضیه و خوشحاله که تو قانونش بهش اجازه می ده یک زندگی 20 و چندساله را خراب کنه.

حسنا شاغل بود و زندگی اش را داشت. لرومی نداشت زن دوم بشه. می تونست یه ازدواج خوب داشته باشه، یه دوست پسر خوب داشته باشه. می تونست زن یه آدم بیوه بشه و ...

به گفته خودش حق طلاق داره، اما خفت استخر نرفتن، باشگاه گروهی نرفتن، خونه دوست و آشنا نرفتن، توی مسافرت تو هتل مخفی شدن و ... همه را به جون میخره. کی داره آب به آسیاب این جامعه مرد سالار می ریزه؟

حسنا ندانسته خطا نکرده. با آگاهی کامل این انتخاب را کرده و دو دستی هم بهش چسبیده. اگر زنی که شاغله و خونه داره و تحصیلات هم داره، همچین خطایی بکنه، زنهای بیکار و بدون خونه حق دارند روزی سه بار با شوهر من و شما .... محتاجند و جامعه مردسالار است و .....

یک زن عزیز، زن بیوه 24 ساله که به گفته خودش خواستگاران زیادی هم داشت،. چرا ار بین خواستگارهاش کسی را انتخاب می کنه که "هم زن داره و هم بچه" ؟ چرا زن کسی نمی شه که زنش مرده باشه؟؟

چون خیلی جاه طلبه. کس که تو کل فامیلش یک دختر خاله تو تهران داره و مثل حسنا فکر می کنه، زندگی تو دود و دم و ترافیک و ... تهران، براش پیشرفت محسوب می شه. به هر قیمتی که باشه.
آبرو برای حسنا چیز دیگه ای تعریف شده. اگر از تهران برگردم شمال، آبروم می ره !!!!! نمی خواست کم بیاره، بگن برگشت یا مثلا زن یک مرد بیوه شد.

این بار نقشه قشنگی ریخت. زن یک مرد متاهل پولدار (با اشل فک و فامیل حسنا پولدار) شد که بهشون گفت زنش را طلاق داده و کشته مرده ی من است.

از قیافه خواستگارهاش تشخیص می داده که برای خونه 40 متری اون اومدن، اما ما حق نداریم با این همه شواهد بگیم که حسنا زن اموال مردک شده

قبول دارم که ادبیات حسنا یکی از دلایل جذب خواننده هاست. مخصوصا اونهایی که سطح درکشون پایین تره و توهین های پنهان و غیرمستقیم حسنا را نمی بینند.
اما دلیل اصلی جذب خواننده ها، غیرمتعارف بودن زندگی حسناست. حسنا را از دو حهت می شه دید. نویسنده این داستان، بازیگر این داستان.
خواننده ها حسنای نویسنده را دوست دارند، نه حسنای نقش اول داستان را.
می ترسند نویسنده را از دست بدن

ممنون از کامنتتون.

lida شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 08:18

بانو جان جدا نگران حسنا شدم! یهو ساکت شد! نکنه بلایی سرش آورده حراست ادارشون؟ شاید هم پدر شوهر رو آوردن خونه حسنا تا ازش مراقبت های ویژه بشه و براش توی هواپز ماهیچه بپزه!
من یه سوالی هم از بچه ها دارم:
شما اگه جای بهار یا خانم اولی بودین چیکار میکردین؟ از برخورد فیزیکی گرفته تا ترس و ارعاب...
دوست دارم بدونم حالا که این همه راجع به حسنا و موذیگریش حرف زدیم اگر در دنیای واقعی با همچین آدمی روبرو بشیم
چیکار میکنیم.
من نمیخوام بدبین باشم ولی خانم ها همیشه باید یک plan B برای روزی که شوهرشون خیانت کرد آماده داشته باشن. میگم تو ایران چون اونجا همه چی به نفع مرداست.

نگار شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 04:33

"میبینم پات به وب منم باز شده خانوم
درموردت یک چیزایی شنیده بودم "

نگاه و ادبیات شما هم همانیست که به آن معترضید.مگر شما بانو را می شناسین؟یعنی چی که پات به وب منم باز شده؟
از کجا می دونید آدمهای دیگه با این اسم به وبلاگ شما نیومدند؟می بینید..شما هم نمی دونید.اما زیر سطور شما دوستی و مهربانی و انسانیت با بانو نیست.چرا که با پیش زمینۀ ذهنی دیگری به اینجا اومدید.

برای منی که حسنا رو از ابتدا خونده و پدر کشتگی ای هم با حسنا نداشته اتفاقی که افتاد این بود که متوجه تناقض گویی های حسنا شدم به مرور .
اینها به کنار نحوۀ رفتار ایشون مشخص کنندۀ رفتار متقابل من نوعی خواهد بود.لجبازی ,حذف کامنت و مدل های دیگه به من پیام همدلی و من می خواهم فکر چاره ای باشم همیاری کنید نمی ده.به من این رو میده که من همینم حالام زندگی اینجوری شده.خانم اولی کوتاه بیاد من راضیم به این زندگی موازی و از این دست.
ترس برای حفظ بقاست.منفعت طلبی هم همینطور و همۀ آدمها هم ترس دارند هم منفعت طلبی.اما میزان ها متفاوت.منفعت طلبی ای که از آستانه ای بگذره و کانونی دیگر رو نشانه بره در حدی که حانم اولی به جنون برسه به گفتۀ خود حسنا ,عدالتی و انسانیتی و انصافی درش نیست.بحث ما اینه خانم محترم.شاید خانم هایی اینجا باشند در آستانۀ ورود به زندگی دیگری و با خوندن اینجا کانونی ویران نشد و قلبهایی متلاشی.حسنا بهانه ایست و نمونه ایست از هزار.من اگر بنشینم .تو اگر بنشینی.چه کسی برخیزد؟اینجا زمین است.زمین گرد است.ما مسئول زمینیم .کسی از کرۀ مریخ نخواهد آمد برای بازسازی رفتار آدمیان و بهسازی زمینیان.دیگه نمی دونم چه باید گفت.

نگار شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 04:02

می فرمائید :اگر ما اینطور باشیم مردها می خوان چیکار کنن با ما خانم ها؟! سوال شما نشان دهندۀ جایگاه شماست.
هر خانمی خودش مشخص کنندۀ شآن انسانی و جایگاه خودش است و هر مردی هم خوب این رو می فهمه.اگر زنی حقارت رو انتخاب کرده قطعآ شایستۀ رفتاری حقیرانه ست.
میزان و حد این ماجرا با خود هر فرد است و هر انتخابی بهایی داره و هیچ آدمی نمیتونه بهای انتخابش رو نپردازه.
اینجا بحث بر سر رفتار خانم ها در قبال خودشون و در قبال خانم های دیگه ست.اگر هر زنی به خودش و حقوقش و به زن دیگری و حقوق اون زن احترام بگذاره هیچ مردی قادر به هیچ حرکت اضافه ای حداقل در راستای چند همسری و رابطۀ پنهان و این طور مسائل نخواهد بود.به همین سادگی.اساسی ترین مشکل جامعۀ ما بیشتر به فرهنگ بر میگرده و نیاز به فرهنگ سازی داریم.
بنابرین من به این وبلاگ مثبت نگاه می کنم چون گفتمانی درش شکل می گیره و این دنیای زنانه رو شاید به تفکر و مهربانی راجع به همجنسانش واداره.حالا در این حین ممکنه کسی عصبانی بشه ,دردش بیاد,قصه هایی از زندگی خودش آینه بشه و هزاران حال انسانی دیگر که موجب گفتن کلماتی نه چندان دلپذیر بشه .قبول اما با همۀ این ها تاثیراتی مفید هم خواهد داشت که اگر نداشت اصلآ این وبلاگ خواننده ای نمی داشت.

نگار شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 03:44

به miss s,

خانم گرامی ادعای حقوق بشر کردن ایرونیها همه رو کشته در حالیکه به سادگی پا روی حقوق همدیگه می گذارند و رعایت ابتدائی ترین حقوق همدیگه رو نمی کنند.
کسی مثل حسنا چیزی می نویسه و دیگری نوشته های این آدم رو نقد می کنه.در دنیای رسانه این کار عجیبی نیست.حسنا دنبال مرحم نیست که اگر بود کامنت هایی که حتی مودبانه اما در راستای روشنگری و دستگیری بود رو حذف نمی کرد.دنیای رسانه دنیای تاثیرگذاریست و در دراز مدت میتونه عرف جامعه رو عوض کنه و تغییر بده.
در نتیجه اگر حسنا و حسناهایی متوجه و مسئول پیامدهای این نوع نوشتار نیستند.دیگرانی هستند که به این مهم توجه دارند.سوال اینجاست که اگر یار شما در حین با شما بودن با خانم دیگری رابطه ایجاد کنند شما قادرید به همین ظرافت و مهربانی و انسان دوستی با زن مقابل برخورد کنید؟اگر بلی که بسیار عالی اما همۀ آدمها این ظرف و ظرفیت رو ندارند و در هر حال هر زنی می شکند حتی اگر اون زن اشتباهاتی در زندگیش با مردش کرده باشه و برای اون مرد غیر قابل تحمل باشه راهی انسانی به نام حق جدایی و طلاق وجود داره.
اگر هم جوابتون خیر است که متوجه اعتراض و صحبتهای ما باید بشید.اگر دختری داشته باشید و دامادتون با دخترتون اینکار رو انجام بده چطور؟باز هم انسان و خویشتندارید و مرهم داماد و آن زن دیگر؟این پاسخ ها رو به خودتون بدید در صداقت کامل.

نگار شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 03:20

آیناز جان سلام ,ممنونم از توضیحتون ..دقیقآ من هم همینکار رو می کنم .کپی و دوباره باز کردن پنجره.
قدرمون رو نمی دونند نه بلاگ اسکای نه بانو .والا.

نگار شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 03:10

بله سیستمش به صاحبش رفته
قربان لطف شما بابت دکترای افتخاری اونم از دو نوع سوزنی و آشپزی..چه شود! من و این همه خوشبختی محاله محاله
شمام که پیش ساخته ساز شدی ساختمون حسنا فرو ریخت ..هاها

بدجنس شدیم رفت

دیگه زیاد خوشحال نشو، من فقط مدرک دکتراش را بهت دادم، هنوز معلوم نیست هنرهاش هم باهاش منتقل شده باشه.

هنر انتقالش سخته. باید تو خونت باشه

مینو شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 03:10

شک ندارم حسنا جونت از طرف ما کامنت گذاشته. ماها هیچ کدوم کامنت فدایت شوم برای تو و امثال تو نفرستادیم. محض اطلاعت باید بگم تو این مدت، من حتی یک جا هم ندیدم بانو کامنت بذاره. حتی تو وبلاگ های ماها که دوستاشیم. لزوم این همه دقت و هوشش همینه که فقط همین جا بنویسه. حالا بیاد به یکی مثل تو بگه بیای این جا که چی بشه؟ منطق و استدلال داری خیلی؟
جواب سوالاتتم دارم. اما ارزش جواب دادن نداری. برو پیش همون حسنا جونت. وقتی بانو جوابت رو نمی ده یعنی دیگه به هیچ هم حساب نمی کنه امثال شماها رو. برید همون جا سر تکون بدید و به به و چه چه کنید. این جا هم پیداتون نشه.
ضمنا اون وبلاگ می نویسه، ما هم دوست داشتیم نوشتیم. حرفیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برو کلاه خودتو بچسب باد نبره. لازم نکرده از یکی دیگه دفاع کنی!

miss s شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 02:05 http://mirasedeleman.blogfa.com

4-آهای شمایی که میاید اینجا و به توهین کردن به حسنا با این خانوم همراه میشید باید بگم براتون متاسفم چون شما هم انقدر حقیر هستید که به خودتون اجازه میدید حرمت انسانیت انقدر آسون شکسته بشه.اونی که بهش تهمت میزنید یکی هست از جنس خود شما.عوض اینکه براش مرهم باشید شدید دشمنش و نمک روی زخمش؟اصلا حرف شما قبول،حسنا دروغگو،بیاید جای این همه توهین و تحقیر کمکش کنید خودش باشه و واقعیت هارو بنویسه
چرا انقدر راحت به کسی که مثل شما یک زنه تهمت میزنید و توهین میکنید؟وقتی شما اینطوری هستید مردا میخان چیکار کنن با ما خانوما؟؟؟؟؟؟؟
بازم دارم میگم اگر حسنا بدترین آدم روی زمین باشه باز هم شما حق ندارید تحقیرش کنید و اونو با الفاظ زشت خطاب کنید
محض رضای خدا بس کنید این خاله زنک بازیارو
بس کنیدد

miss s شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 01:54 http://mirasedeleman.blogfa.com

میبینم پات به وب منم باز شده خانوم
درموردت یک چیزایی شنیده بودم
اومدم تا فقط چندتا سوال بپرسم ازت
1-هدفت ازین همه طول و تفسیر دادنت چی هست؟میخای بگی حسنا زندگی کسی رو خراب کرده؟میخای بگی دروغگو هست و نریم بخونیمش؟!خب بالفرض ما نرفتیم،به تو چی میرسه؟کی هستی که بهت چیزی برسه؟مثلا دلت خنک میشه؟حرصت میخابه؟اگه تو یک فرد معمولی هستی چرا باید برای اینکه بخای کسی رو رسوا کنی که باهاش هیچ نسبتی تو دنیای واقعی نداری تا این حد اصرار کنی؟!بیا و بگو آقا من فلانی هستم از حسنا بدم میاد،میشناسمش تو واقعیت!چرا خودتو پشت یک عنوان پوشالی قایم کردی؟!چرا فکر میکنی من باید به صرف توضیحاتی که ممکنه فقط و فقط زاییده ی تخیل و برداشت شخصی تو باشه رو قبول کنم؟!
2-تو به حسنا تهمت دروغگو بودن زدی،میشه بپرسم چطور میشه ثابت کرد ت دروغگو نیستی؟تو هم یکی مثه حسنا نیستی؟چطور؟؟
3-اگر حسنا بدترین آدم روی زمین باشه تو حق نداری با استفاده از القاب زشتی مثه کارگرجنسی اونو خطاب کنی،تویی ک مدعی عقل و منطق و انسانیت هستی.چطور به خودت اجازه میدی اینطور کسی رو خطاب کنی و آبروی یک انسان رو بریزی؟؟واقعا کجای تربیت خانوادگیت بهت یاد دادن اینطور برخورد با انسان هارو؟!

نارین شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 00:23

من حرفی ندارم
انقد اینارو گفتیم که ولی حسنا خودشو زده به کوری و کری
امیدوارم یه روز خانم اولی از دست این نجات پیدا کنه و این حسنا هم بره دنبال کارش

نارین جان،

یکسال طول کشید تا خانوم اولی تونست خونه اش را پس بگیره و حسنا را مجبور به تخلیه خونه اش کنه. وبلاگ که دیگه جای خود داره.

سر و کله زدن با این لجباز پررو کار ساده ای نیست.

البته من به شخصه تفاوت زیادی بین حسنای پارسال و امسال می بینم.

میشا شنبه 12 بهمن 1392 ساعت 00:19

حسنا که آرشیوشو پاک کرده شما هم که همش لینک کامنت دونیشو میذارید خیلی سخته دونه دونه خوندن کامنتا ولی بازم ممنون که جواب میدین من هرجوابتون رو که میخونم کنجکاوتر میشم .من نگفتم این خانوم مریض ج.ن.س.ی به همه میگه بغلماچ .مسخره این چی از خودش اختراع کرده

میشا جان،

دو تا لینک از آرشیو حسنا توی پست ثابت (اولین پست) وبلاگ هست. یکیش نصفه است و شاید دوباره ادامه اش بدم.

یکیش هم فیلترشکن میخواد.

من لینک کامنت ندادم. لینک یکی از پست ها بود.

مینو جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 23:05

درسته بانو... ما هم بودیم و این خیلی به روند پیشرفت این وبلاگ کمک کرد. اما خودت یه چیز دیگه ای... اگر مدیر این وبلاگ مثلا من بودم همون روزهای اول مجبور بودم درشو تخته کنم برم. هوش و درایت، قوه ی استدلال، ریز بینی و موشکافی، تسلط عالی و بی نظیر به محیط وب و برنامه نویسی، اخلاق و انسانیت، و انرژی ای که برای این وبلاگ می ذاری اگر نبود، حضور ماها هم معنی پیدا نمی کرد. ما به حضورت پشت گرمیم.

.....
ما همه با هم هستیم

[ بدون نام ] جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 22:53

chand ta nokte mohem ke hame bayad dar nazar begiran

yek: shoma kodom adam dorosto hesabi didid ke zane dovom dare? age ham marde bisharaf harze ham bashe mire mashoghe migire na in ke bere begiratesh

dovom: kodom khonevade dorosto hesabi didid ke bezare dokhtaresh zan dovom beshe? be ghole bazia age ye pit benzin ro sare dokhtareshon berizan vasate hayat atishesh bezanan behtar az ine ke bezaran zan dovom beshe!!

man yek bar az hosna porsidam, on moghe ha ke mikhondamesh, ke sathe khonevade khanum aval che jorie? bad behem javab dad dar sathe khonevade khode man hastan!!
hahahha

amma kolan khanum aval hich bimarie nadare...faghat delesh nemikhad ba in harze bekhabe,,,ke hagh ham dare! shoma mitonid kasio bebosid ke bedonid kase dige boside! mosalaman hosna ham avalin ya akharin mashoghe in mard nist va nakhahad bood

kholase khanum aval ham talagh nemigire, chon dokhtaresh bozorge nemikhad farda toe in jame gande ma began dokhate mamanesh talagh gerefte va folan

vali man aslan ajib nemidonam ke mardak pish khanum aval nare..chon fekr konam khanum aval hata tahamole didanesho nadare,,,

dar morese nafas ham, be ghole mamanam, ta doktor ki bashe ta mohandes ki bashe! bale doktorha mohandesa 40,50 sal pish adam mahsob mishodan chon kasi on mogheha dars nemikhond hala yeki mikhond mardom migoftan vayyy!! hala ke ghorbonesh beram to khonevade hame 100 ta doktor mohandes bisavad bi kelas bedone ensaniat rikhte...

مرسی از کامنت

لیلی جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 21:38

سلام. من از خواننده های حسنا بودم و تا حد زیادی باورش کرده بودم. چند وقتیه وب شما رو میخونم و از همون موقع کمی شک کردم. تا این اخری دیگه شکم به یقین تبدیل شد و حس میکنم حسنا بیشتر حرفاش دروغه. اون سفرنامش هم تاییدی بود بر همین. واقعا باید به شما دست مریزاد گفت

سلام.
خوش آمدید.
من اینجا را شروع کردم، اما ادامه اش با کمک دوستانی بود که همکاری داشتند و به من کمک کردند.

میشا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 21:18

ای بابا پس این واسه چی داره با یارو زندگی میکنی مردک نه اموالی به اسم خودش داره نه اختیاری از خودش داره حسنا هم که حق بچه دارشدن نداره ومهریه شم که بخشیده مردک سن بابا بزرگشم که داره این دلش آخه به چی خوشه
میگم چیزه شاید این خانوم مریض ج.ن.س.ی ها نمی تونه بی جنس مذکر بمونه حتی یه روز واسه همینه که طلاق نمی گیره.دلش به چی این مردک خوشه آخه. راستی چند ساله شه ؟
پسرکم شوهر قبلیشه؟

حسنا دوبار در داستانش اشاره می کنه که اطلاع نداشته که اختیار اموال دست خانم اولی است و همه چیز به نام ایشونه.
یک بار وقتی مردک مست کرد و به قول خودش به خیلی چیزها اعتراف کرد

http://web.archive.org/web/20130601054348/http://hosnabanoo1.persianblog.ir/post/35

یه بار هم وقتی خواهرشوهر حسنا را دعوت می کنه خونه مامانش و اونجا متوجهش می کنه که اموال به نام خانم اولیه و در واقع به این طریق می خواد بهش بگه حسنا جون، اشتباهی اومدی ... راهت را بکش برو. حسنا می گه:

خانوم اولی این رو گرفته اون رو گرفته ( دوتا موردی که به نام خانوم اولی هست که یکی رو من اصلا نمیدونستم . به من هم مربوط نبوده که بدونم )


خلاصه این که حسنا خانم خبر نداشته. وقتی فهمیده که کار از کار گذشته بود.
الان هم می دونه با این اوصاف جدا بشه، باید بره دنبال همون کاری که بعد از مرگ همسرش کرده بود و از ساختمون پرتش کردند بیرون. فعلا منتظره ببینه چی می شه. آیا خانم اولی می میره یه ارثی به مردک برسه، آیا مردک می تونه یه چیزی از خانوم اولی بدزده بده به حسنا .......

حسنا اگر طلاق بگیره امکان پیدا کردن شکار بعدی خیلی کمه. پس بهتره بالا سر همین جنازه بشینه و مثل لاشخور استفاده کنه. دلیل نرفتنش همینه.

سالسا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 19:55

حالبه برام اینقدر تیزی بانو که من اصلا کامنتهارو نمیخونم فقط جواب کامنتهارو میخونم.

سحرم جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 19:54

حسنا واقعا حق داشتی آرشیوتو برداری خصوصا اون پست جلسه! خوندنش رو به دوستانی که خیلی وقته نخوندن توصیه میکنم اوج حقارتی که یه دختر احمق و چشم سفید میتونه پدرش رو در اون قرار بده مثلا باباهه اومده بود اونجا چیکار؟ یک جمله از پدرش تو اون جلسه نیومده ..چرا؟!
اونجا که حسنا خودشو با بهار مقایسه میکنه و ننه من غریبم بازی در میاره و خانم اولی بهش میگه خفه شو خودتو با دختر من مقایسه میکنی؟... جواب حسنا شنیدنیه
میگه نه من خودمو با بهار مقایسه نمیکنم (در واقع میگه من غلط کنم خودمو با بهار مقایسه کنم)... اینجا مشخص میشه حد حسنا و خانواده اش تا چه اندازه پایین تر از خانم اولیه چون نه حسنا جرات میکنه بگه مگه من چمه؟خوب منم دختر بابای خودمم نه باباهه یک کلمه میگه مگه دخترم چشه باباهه لال میاد لال میره
تازه موقع خالی کردن خونه وقتی خانم اولی به باباهه تلفن میکنه باباهه به حسنا میگه مگه قرار نبود همون موقع (بعد از جلسه)اینکارو (پس دادن خونه )بکنی؟

سحرم جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 19:34

بانو
عالی بود چقدر قشنگ و منطقی رویدادهای زندگی نکبت بار حسنارو رو میکنی همین کامنتی که دلیل رمزی نوشتن پست سفرنامه کذایی رو نوشتی همون سفری که با ذلت تمام رفته فقط برای اینکه عقده های فروخفته اش
فروکش کنه

ممنون سحر خانوم

مهسا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 17:08

حسنا فکر می کرد خیلی چیزا به نام مردک هست ولی یکم که گذشت فهمید اکثر چیزا به نام خانم اولیه
خونه هم مال خانم اولی بود که حسنا رو از توش بلند کرد و مردک هم نتونست جای دیگه ای برای حسنا بگیره حسنا هم با پول رهن خونه ی پسرک و ماشن خودش (ماشینش رو فکر می کنم مال خودش بود و مردک نخریده ) خونه ی بزرگتر از بزرگ رو اجاره کرد و رفت
مهرشو هم بخشید و حق طلاق گرفت

مهسا جان ماشین را مردک خریده بود. پارسال یه بار ذوق مرگ شده بود گفت روسریم را برداشتم رفتم اتوبان ماشین سواری. بهش گفتن ماشینت چیه؟ گفت نمی گم اگر بگم می گید برای ماشین زن مردک شدی.

اما بعد توی وبلاگ کبوتر گفت 206 اتومات.

آخه بیست سی تومن پول یه 206 قراضه که صدبار جاده تهران شمال را رفته اومده چه کمکی به رهن خونه می کنه؟

چون مال خودش نبود مجبور شد پس بده. الکی گفت گذاشتم رو پول خونه.

میشا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 16:54

واااااااااااااااااااا
چرا جواب نمی دین پستای حسنا رو خوندم ولی شما که میگید دروغه پس راستشو شما بگید دیگه؟

خودش یه جای تو کامنتها می گه خانوم اولی اگه می خواد من برم خب یه چیزی بهم بده تا برم. نه این که همینایی هم که دستمه ازم پس بگیره

همه اینها را ما توی این وبلاگ با لینک گذاشتیم. حوصله کنی پست ها و کامنتها را بخونی همه را می بینی.

میشا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 16:30

با عرض پوزش یه سوال دیگه داشتم قول می دم آخریش باشه .
خونهی که حسنا پس داد از اول به اسم خانوم اول بوده یا حسنا یا شوهرش ؟ماشین چطور ؟واسه چی مهریه شو بخشید؟
البته ماشینو میدونم شوهرش خریدبود ولی آخ جوری زن اول گرفتهش برام جای تعجبه.!

پارسال بعد از کنکور که حسنا برای اولین بار رفت توی جلسه ای که خانم اولی گذاشته بود تا برنامه زندگیشون مشخص بشه، حسنا در مورد رنگ مو و سر و شکل خانم اولی و چنگ زدنش به سر و صورت حسنا و ... همه و همه نوشت. اما در مورد اصل جلسه گفت چیز مهمی نبود. چند تا شرط داشت که عملی نیست. با اصرار کامنترها گفت که شرطهاش هم مالی بودند و هم غیرمالی.

چند روز بعدش توی این پست

http://web.archive.org/web/20130528102122/http://hosnabanoo1.persianblog.ir/post/37

می نویسه که به خالی کردن خونه فکر می کنه و ....

در حالی که اگر روال داستان را دنبال کرده باشید کاملا این وسط ناگهانی و بی معنی است مگر این که چیزی در ذهن حسنا باشه که به خواننده نگفته (حق هم داره، دوست نداشته بگه. اما این که بعدش کلی دروغ سر هم می کنه ... )

بعدش حسنا با مردک رفتند سفر و مردک یه شب مست می کنه و به حسنا می گه که چه مال و اموالی به نام خانم اولی هست و حسنا تازه می فهمه که ای دل غافل !!!

امسال تابستون تمام آخر هفته ها حسنا غیب می شد و الکی به خواننده هاش می گفت رفتم شمال، ویندوز لپ تاپ عوض کردن کار دو ساعته این لپ تاپش را می برد می ذاشت شمال ویندوز براش عوض کنند و ... که کلا همه اش دروغ بود و آخر هفته درگیر خونه پیدا کردن بود.

می گه رفتم خونه را به نام خانم اولی کردم به جای مهریه اش. بماند که در طول تاریخ اولین هوویی هست که مهریه خانم اول را می پردازه و اسمش باید ثبت بشه. اما شترسواری دولا دولا نمی شه. مگه می شه حسنا بره دارایی و شهرداری و ثبت و ... و مردک و آقای همه کار نفهمند که حسنا در حال انجام یه کاریه. حسنا آب بخوره همه کار به مردک می گه. پس نمی شه که از اداره مرخصی گرفته باشه برای استعلامهای قبل از انتقال سند و آقای همه کار ندونه و به مردک نگه که حسنا این هفته یه خط درمیون اومده یا مشکوکه یا جایی می ره یا ...

مردک هم که در طول روز به اندازه سه تا دوست پسر به حسنا زنگ می زنه و قربون صدقه اش می ره. چطور ممکنه نفهمه که حسنا خونه نیست و محل کار نیست و ... حتی با موبایل هم باشی وقتی فضای اطراف همون فضای همیشگی نباشه آدم زود متوجه می شه.

به هر حال این قضیه به نام کردن خونه بدون اطلاع مردک و به عنوان یک فداکاری از طرف حسنا دروغ محـــــــــــــــضه

بابای حسنا یه چهارشنبه صبح اومد تهران ظهر با حسنا دعواش شد و رفت. خود حسنا هم نوشت بابا دلخور شده. اما دلیل دلخوریش را نوشت یاد دعواهای زمان مرگ پسرک افتاده بود

البته یه ربط کوچولو داشت. باباش بهش گفته بود وقتی پول پسرک را بالا کشیدی و سهم ارث مامان باباش را ندادی آبروم را بردی. این دفعه هم با این کثافتکاریهات داری آبروم را می بری. بس کن.

باباهه قهر کرد و همون روز رفت. صبح اومد و عصر نشده رفت. حتی آخر هفته پیش حسنا نموند.

مامانش فرداش اومد و 4-3 هفته موند پیش حسنا و شوهر و زندگی خودش را ول کرد. تو این چند هفته تلاش کرد مردک را راضی کنه یه خونه برای حسنا بخره یا خونه را خالی نکنند یا ... که موفق نشد. درست دو روز قبل از اسباب کشی رفت. کاملا مشخص بود که برای اسباب کشی نیامده. از یک ماه قبلش اطراق کرد دقیقا موقع اسباب کشی رفت؟

خلاصه این که خونه به نام کردن یک دروغ بزرگ است و بزرگتر از اون این که این کار را حسنا بدون اطلاع مردک کرده !!

امکان نداره مردک خبر نداشته باشه. مردک خبر داشت و به حسنا هم گفته بود من کاری نمی تونم بکنم و چیزی نمی تونم بهش بگم. همسرمه مادر دخترمه آبرومه و ضمن این که این اموال و زندگی را من از قبل سرمایه و خانواده ی خانومم دارم. وگرنه که الان مثل برادرهام باید با تدریس خصوصی خرج تو را می دادم

هر کس هم بهش می گفت حسنا چرا خونه را پس دادی جواب می داد آخه خانم اولی زنگ می زد به بابا. به خاطر دل بابا

بهش می گفتن خب بابا تلفن را جواب نده. می گفت نمی شه. زنگ می زنه خونه. می زنه محل کار بابا.

الان دیگه خانم اولی شماره بابا و محل کار بابا را فراموش کرده؟ حسنا مردک را برده خونه خودش و 24 ساعته سرویس تخمه خورون دارن و خانوم اولی هم نشسته فکر می کنه چه حیف شد شماره بابای حسنا را گم کردم

کاملا مشخص بود که داره دروغ می گه. خانم اولی باباش را تهدید کرد که اگه حسنا خونه را خالی نکنه آبروتون را می برم و حسنا هم خونه و ماشین و همه چی را پس داد. الان هم مردک سر خونه زندگیشه و حسنا هم امیدواره که به چاخان پاخانهاش عمل کنه و براش خونه ای ماشینی چیزی بخره.

فعلا که خانم اولی خوب زده تو سرش

اینها هم اصلش مربوط به جلسه مرداد 91 است. یکسال طول کشید تا خانم اولی تونست شرطهاش را یکی یکی پیاده کنه. حسنا اموال را پس بده مهریه اش را هم صفر کنه و اگر دوست داره در راه رضای خدا با شوهر من تخمه بخوره ادامه بده

حسنا هم الان به امید این که راهی پیدا کنه داره ادامه می ده. همه اموال را پس داده و اجازه بچه دار شدن هم نداره (به قول یکی از دوستان خانوم اولی مردک را برده وازکتومی کرده. مگه عقلش کمه شوهر هرزه اش را ول کنه زیر دست حسنا ... واسش توله پس بندازه ). فعلا داره همه سعیش را می کنه که با استفاده از تمام سوراخهای بدنش مردک را نگه داره. شاید فرجی شد

حسنا را اگر با اردنگی هم از این زندگی بیرون کنند نمی ره. چون خودش می دونه زن بیوه ای که سابقه یک ازدواج به عنوان "زن دوم" اون هم به هوای اموال یک مرد داشته باشه بعد از طلاق تف هم به روش نمی ندازن.

میشا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 15:34

ممنون که جواب دادین چقدر بعد که یه مرد بعد 17-18سال زندگی بایه زن اونو به خاطر یه دختر بچه هوس پیشه وبه خاطر هوس خودش طلاق بده واین 18 سال زندگی وزحمتا وجوونی اون زن رو نادیده بگیره
همینا نشون می ده نه اون مرد ،مرد نرمالیه نه نفس دختر نرمالی.

آیناز جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 15:04

نگارجان
من هم همین مشکل ودارم وقتی میبینم اینطوری بازگشت ومیزنم کامنت مو کپی میکنم کلاهمه ی پنجره ها رومیبندم دوباره بازمیکنم کامنت موپست میکنم تو کامنت دونی
این بلاگ اسکای بامن دوست نیست

[ بدون نام ] جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 13:55

میشا جان
نفس یک دختر جوانی که در دانشگاه به دلیل نمره های بالایی که میگیره محبوب استادش میشه و یک دل نه صد دل عاشق هم می شوند
استاد کلن دور زن خودش خط میکشه
مادر و پدر نفس هم یک خانواده فرهیخته و تحصیل کرده هستند از اینکه دختر شون یک زندگی بهم بزنه نه تنها ناراحت نبودند بلکه تشویق هم کردند و حمایت کردند که دختر جوان 24 25 ساله شون ( مثل اینکه از زیبایی زیاد هیچ خواستگاری نداشته و وضع خونه زندگی شون داغون بوده )حاضر میشن زن یک مرد متاهل با دو تا بچه نوجوان بشه و زن اولش هم طلاق بده
یک نون خور کم تر
استادش دو تا پسر نوجوان داره که حدود 16 17 ساله است بزرگ تر
که پارسال وسط امتحان ها نفس اعلام کرد عقد کرده و نامزدی گرفتن ولی به جای ماه عسل و خوشگذرونی دوران نامزدی تو وبلاگ ها چرخ میزد برای همه کامنت میگذاشت هر ساعت شبانه روزی که شما بگید کامنت های نفس می بینید که دوران نامزدی خود را در دنیای مجازی با کامنت گذاشتن پر می کرد
مادر قصه ما هم که این دو تا بچه داشت مثل اینکه سر زا رفت دیگه هیج خبری هم ازش نیست
بچه هاشم سراغ مادر خودشون نمیگیرن اصلن انگار نه انگار مادری داشتند و اینا بزرگ کرده
و هر شب دست پدرشون می بوسند که مادری به خوبی نفس براشون آورده از بغلش تکون نمی خورند
نفس به مادر خوشون ترجیح دادن
خلاصه یک خونه دارن جوب آبی داره خونه حسنا اینا هم اون طرفش ماشین عروسک شو همون جا می شوره و نفس از عشق علی میوفته تو جوب آب هر دفعه
علی هر وقت تو چشم های نفس نگاه میکنه اشک میاد تو چشماش و انقدر نفس جان سرش شلوغ و تحقیق ارشد و استاد دانشگاه و تحصیلات عالیه
نمی دونست اصطلاح چشم بازار در آوردن یعنی خرید نکردن
تو یکی از پست هاش نوشته بود انگشتری براش خریدن که چشم بازار در آوردن

میشا جان یک بچه متوهم هست شوهر خیالی داره که رویا هاش مثل دوست عزیزش حسنا جان می نویسه

ghonche جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 13:37

سلام . بانو جان این همه از زندگی های اسفناک زن های دوم نوشتیم
تنهایی و اشک های شبانه شون
ولی از سر انجام مرد هوس بازی که با زندگی و زن و بچه خودش و یک زن دیگه این کار میکنه کم گفتیم
سرانجام همه این مرد هایی که به قول معروف شلوارشون دو تا میشه به خودشون حق میدهند حالا که پولدار شدم می تونم خرج یک زن دیگه بدم
آخرش همون پولی که مغرورش کرد رسوای آدم و عالمش میکنه
تنهایی گوشه نشینی از دست دادن شان شخصیت و احترامی که قبلن داشتند ثروت سابقشون
یک مرد تنهای افسرده و شکست خورده میشه
اون زمانی که به جای دو برابر کردن ثروتنشون باشند دنبال عیاشی و هوس بازی اند
نه تنها همون ثروت از دست می دهند مغز شونم فسیل میشه تو معامله ها شونم گند میزند دیگه مثل سابق اون آدم تیز و زبلی که چهار تا هشت تا میکرد نمیشوند
ضرر پشت ضرر
این جواب طبیعت وقتی به زن و بچه ات بدی کنی توقع نداشته باش خوبی و ثروت نصیبت بشه
هر کس هر چی داره به هر پیشرفت و ثروتی تو جامعه میرسه صدق سر دعای زن و بچه اش

نگار جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 13:30

کامنت را نگه میداره در نقش دکور .در واقع کد جدید رو که وارد می کنم قسمت ارسال نظر صامت می مونه .در نتیجه باید پنجره رو بست و روزی از نو.
حالا ما شدیم دکتر شوما شدی غربتی؟
حالا ما شدیم غرغرو شوما شدی متحمل؟
یکی طلب شووووما .اما بدخواه مدخواه داری بوگو بریم غر بزنیم واسش آبجی.

برای من اینطور نیست.
احتمالا ایراد از کامنتته. کامنتهایی را که دوست نداره ثبت نمی کنه.
سیستمش هوشمنده

بده بهت دکترای حرفه ای دادم

آیناز جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 13:25

میشاجان
مگه میشه زن وشوهری تو زندگیشون مشکل نداشته باشن
این خانوم نفس دانسته واردزندگی استادزن وبچه دارش شده
اولاش میگفت نمیخوام عروسی بگیریم چون علی دوست نداره عروسی داشته باشیم باوجوددوتابچه ی نوجوان
اما الان مینویسه دارم عروسی میگیرم میخوام عکس بذارم واسی همین اسباب کسی کردرفت بلاگ اسکای
میگه من نفس بچه های علی هستم بچه هاش بامن خیلی جورشدن میگن مابدون نفس جون هیچکاری نمیتونیم بکنیم
درکل این بچه یکم متوهم وپاچه گیرو هارمیباشدخیلی مواظب خودت باش که ادم نرمالی نیست

عکس حسناهم همین بالانصفه هست همینه
حسناتو تابستون واسی خواننده هاش گذاشته بود
که بگه این لبخندتقدیم خوانندهام
جان حسناهمین وگفتی دیگه نه

... جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 12:37

این لینکی که شما دادی رو قبلا دیده بودم، ولی متن اصلی سفرنامه حسنا رو نذاشتی شما

عزیزم

حسنا یک پست از سفرش نوشت که یکی دو روز بود و سریع برداشت. توی متن پست آخر توضیح دادم که متن پستش را ندارم.

پستی که نوشته بود همانطور که خودش گفت (برای این که اون دو سه نفری که رمز را می گیرن نگن این چی بود که رمزیش کردی‌) و همانطور که کامنتهای پست نشون می ده چیز خاصی نبوده که نیاز به رمزی شدن باشه. چند تا عکس از در و دیوار بوده و متنی دروغین که حسنا همیشه می نویسه. فقط از علنی نوشتن دروغهاش ترسید. این که باز بهش بخندن و براش دست بگیرند.

حسنا اگر مسافرت شخصی می خواست بره که چله زمستون نمی رفت. دزدکی بود که الان رفت تا بتونه جورش کنه و بهار را نبرند.

کسی که اولین بارشه می ره اروپا مراسم سال نو پاریس را نمی ذاره بره بارسلونا

بارسلون چی داره که ده روز بمونی؟
ایتالیا با اون همه دیدنی یک روز و نصفی بری؟
ده روز وقتت را بذاری تو بارسلون اما میلان و رم نری

پروازهای هما به پاریس جمعه سه شنبه است. الان می گه من با هما نبودم. با جت اختصاصی مردک بودم
حسنا جمعه از ایران رفت و تا دوشنبه موند پاریس.
دوشنبه رفت بارسلون و تا هفته بعدش 5 شنبه موند بارسلون !!!!!
5شنبه و جمعه ایتالیا
و دوباره از جمعه تا سه شنبه پاریس !

این خنده دارترین مدل برنامه ریزی برای یک توریست هست که رفته اروپا ببینه. مگر این که برنامه ات را کس دیگه ای بر اساس نیازها و زندگی خودش بریزه.

مردک از ترس خانوم اولی و دروغی که به زن و دخترش گفته بود جرات نداشت از کنار خواهرش جم بخوره. خواهره هم تعطیلاتش را رفت بارسلون و برگشت خونه اش. برای همین حسنا هم مجبور بود در جوار اونها باشه و البته به شکل مخفی.

یکی دو تا عکس از بازار سبزی و میوه بارسلون
Barcelona Farmers' Market گذاشته و دو تا هم بستنی. عکس شب سال نوش کو؟ همونایی که از توالت برای نفس می گرفت می ذاشت اقلا

می گه تمام مدتی که پاریس بوده با خانواده جاری بوده !!!

اینم از اون حرفهاست. خانواده جاری هم بوووووووووووق یکی نمی گه خواهرو شوهرخواهرت را ول کردی چسبیدی به ما که چی؟ یکیشون نمی گه چرا حسنا را قایم می کنید از شوهرخواهره؟ اصلا نه براشون سواله و نه عجیب. فقط محو کمالات و جمالات حسنا بودن

وقتی بری خونه طرف و خودت را هم مخفی کنی از بقیه

اولا می فهمند ابله که نیستند
دوما حتما یا می پرسند یا قبول نمی کنند که تو یواشکی بازیهای شما همکاری کنند.
به خصوص با ترسی که از ایران و ایرانی دارند. اگه کمی مشکوک بازی دربیاری سریع می کشن کنار

تا زمانی که بهشون مربوط نباشه دخالت نمی کنند. ولی وقتی بری خونه شون اطراق کنی و خودت را از فامیلت پنهان کنی می فهمند یه چیزیه و اصلا نمی خوان خودشون را توی دردسر بندازن

تو این سه سالی که حسنا زن مردک شده اولین باره که مردک می ره اروپا. اگر رفته بود حسنا می نوشت. چون تا همین شش ماه پیش لحظه به لحظه دستشویی رفتنشون را هم می نوشت.

حالا مردک بعد قرنی رفته اونجا مسافرت. خواهر و برادرش هم ساکن همونجان.

مطمئنا خواهرش یک شب شام دعوت می کنه و خانواده جاری را می گه که بیان و با برادرش که مهمون هست یک شام رسمی کنار هم باشند.

اون شب حسنا کجای این مهمونی بود؟

حسنا اصلا خانواده جاری را ندیده خیالتون راحت

بازم بنویسم یا بسه

La Boqueria را در google images ببین.

صحرا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 11:57 http://sahraa92.blogfa.com

سلام بانو
کامنت من نرسیده؟

salam

nemitoonam. vaght nadaram.
bebakhshid

میشا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 11:16

جریانات نفس تو کامنت های کدوم پستتونه ؟عکس حسنا کجاست؟به غیر این که اولین پسته.

cheghad soal dari

jozvaro daghigh khoondi?

میشا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 10:36

رفتم وبلاگش ولی همش رمزیه .می خوام بدونم این باعث طلاق خانوم اولی شده یا شوهرش از اول مشکل داشته با خانومش.؟

lida جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 04:40

یعنی از خنده مردم!
داره سوپ میپزه واسه پدرشوهرش! وقتی واسه اون خانم بیچاره ماهیچه میپخت توی هوا پز!!!! باید برای پدرشوهرش غذای ویژه بفرسته بیمارستان!!!! یعنی چه وقت و حوصله ایی داشت!
انقدر که بانوی خیر و مهربونیه! من اون روز سرچ میکردم ببینم این هواپز چیه که همه این زن دومی ها دارن! چون انگار غذا سریع آماده میشه اینا میرسن به تخمه شکستن!
ولی از شوخی گذشته من که باور نمیکنم پدرشوهرو مادر شوهر لب به غذایی بزنن که این خانوم بپزه چون حس میکنم اهل دعا و این داستان ها هست و اونا هم حواسشون هست چیز خور نشن.
برادر خانوم اولی رو هم که نگو! تو صف وایستاده! البته بعد از برادر جاری!!! باور کن این حسنا دلش یه مرد چشم آبی هم میخواد!!!! ولی نمیدونه چطوری باید با مردای اروپایی تا کنه

ببینم این هواپز چیه که همه این زن دومی ها دارن!

lida جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 03:56

سلام بانو جان
منم اومدم! سرم به یه وبلاگ جدید دومی گرم بود که مو به تنم سیخ کرد! چرا ما زنا به خودمون رحم نمیکنیم؟!
حسنا چی شده رفته تو کما؟ هیچ خبری ازش نیست؟
از خودت چه خبر بانو جان

سلام لیدا جان،

حسنا که هست. کجا را داره بره؟ کسی که سرگرمیش توی مسافرت عکس توالت فرستادن برای نفس باشه، الان که تو خونه است به نظرت کارش چیه

الان داره سوپ می بره بیمارستان. واسه مادرشوهر کباب باد می زنه، برادر خانوم اولی زنگ زده عذرخواهی که نتونسته بره فرودگاه استقبالش ( لیدا یادته می گفت سقط کرده بودم برادر خانم اولی زنگ زد که بیاد بیمارستان ) ... خلاصه الان خیلی سرش شلوغه. خانوم اولی هم زنگ زده که برای خرید عید برنامه ات چیه، حسنا جووووون

منم خوبم. مرسی.
خصوصیت را گرفتم

خاتون جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:54

بانو چرا پست خداحافظیو گذاشتی بالاا؟نگو ک قصدت موندن نییست

اون پست ثابته.
چرا حرف می ذاری تو دهن آدم ؟

لالا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:47

http://www.zendegisalem.ir/visitorpages/show.aspx?IsDetailList=true&ItemID=638%2C1

ببخشید لینکو یادم رفت بچسبونم.

ممنون از لینک
از این به بعد لینک را بذار توی قسمت لینک (وب / وبلاگ ) که راحت بشه کلیک کرد روش.

نگار جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:47

بانو آخه این چه اوضاعیست؟مدام کد می نویسم مدام رد می کنه.بعد میشیم خوانندۀ بی معرفت که کامنت نمی گذاره .

ولی کامنت را نگه می داره و فقط لازمه کد دوباره وارد کنید.
من این مشکل را با بلاگ اسکای ندارم. اما می بینم بقیه در این مورد زیاد شکایت دارند. تو وبلاگ غربتی که دکتر یه سره داره غر می زنه

لالا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:46

فکر می کنم تو این لینک خیلی خوب توضیح داده شده که چرا مردها میرن سراغ زنهای دیگه...جالبیش اینه که مجردها با متاهل ها هم نوع درخواستشون فرق می کنه که این دقیقا توجیه می کنه کاربرد زنهای صیغه و دائمی از نوع دومش چیه.
البته من تهمت نمی زنم حسنا و حسناها دم خیابون وایمسن و پول می گیرن از همه... ولی خب خدمات نامتعارفی به اون مرد عرضه می کنند که یارو فکر می کنه هیچ انسان با عزتی بهش تن نمی ده برای همینم نصفه و نیمه موازی زندگی اصلیشون نگهشون می دارند.

نگار جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:40

بانو جان من هر شب اینجارو باز می کنم و در جوار عطرآگین شما هستم.قکر می کنم اکثر خواننده ها قاعدتآ خانم هستند و امیدوارم این وبلاگ مسبب این شده باشه که خانم ها به حقوق هم و حضور هم و حریم خصوصی هم احترام بگذارند و باعث رنج دل و روح دیگری نباشند,که دیگری هم از جنس روح و وجود زنانۀ خودشون است.اگر هر خانم به این ادراک برسه و رعایت کنه راهی برای تخریب زندگی کسی باز نخواهد بود و مسلمآ این تخریب هم یکجانبه نخواهد بود و ماجرای دو سر باختن است و بس.مرسی از تو بانوی عزیز.همیشه شادمان باشی و سرشار از رضایت .

نگاز جان، ممنون از حضور شما دوستان گرامی که با گل وجودتون اینجا را گلستان کردید

حسنا و حسناها بیشتر از اون که لازم باشه به حقوق دیگران و خانم اولیها احترام بگذارند، لازمه به خودشون احترام بگذارند.

یک زن اگر برای خودش ارزش قایل باشه، حاضر نمی شه این همه خفت را تحمل کنه. به زور تخمه و 6 مردک را توی خونه نگه داشتن و مسافرت یواشکی و برو تو لابی بشین و شب عید تنها باش و ... این همه خفت که چی؟ حسنا خودش را به چی فروخته؟؟؟؟

اگر یه ذره عزت نفس داشت و برای خودش ارزش قایل بود نمی ذاشت اینطور تحقیرش کنند که تفریحش بشه عکس توالت برای نفس فرستادن !!!!!!

مینو جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:34

آره بانو جون می بینی؟ حسادتم داره! آخه آدم این قدر بدبخت؟؟؟؟؟ این همه حقارت به خاطر چیییییییییی؟؟؟؟
من که فقط دارم می خونم اوج بدبختیشو حس می کنم! دیگه فکر کن خودش یه حسی داره! از تنهایی و بیچارگی دودستی چسبیده این وبلاگو! اون قدری که تو اروپا هم داشته تو نت پرسه می زده تمام مدت. حتی مردک هم جوابگوی تنهایی هاش نیست.

مردک اصلا کاری به این نداره مینو جون

مگه می شه که مردک از شهریور تا حالا زندگیش را ول کرده باشه؟ بعد به حسنا می گه نیا بیمارستان شوهر خواهرم داره می آد.
خب پس معلومه که مردک سر خونه زندگیشه. منت خانوم اولی را هم می کشه که راهش بده. که اگر نبود، تا الان شوهرخواهر و ... همه فهمیده بودن.

حسنا هم همچنان دزدکی و یواشکی تخمه ای می خوره و دستمزدی دریافت می کنه.

آخرین باری که حسنا ماجرای سفرش را نوشت، همون دفعه بود که نوشت مردک من را فرستاد لابی تا با خانوم اولی صحبت خصوصی داشته باشه.

بعد از اون سه بار دیگه سفر رفت (کیش، شمال و اروپا) و دیگه جرات نکرد بنویسه، بس که همه به حقارتش خندیدند. حتی دوستای خودش. ترسید باز سوتی بده. حتی سفر شمال و کیش را هم اصلا تعریف نکرد.

الان هم کل عکس العمل خانم اولی دو تا اس ام اس مودبانه بوده که احتمالا گله کرده حسنا جون چرا نگفتی می ری خارج واست آش پشت پا بپزم فامیل را دعوت کنم

حسنا همان حسنا است و مردک همان مردک و زندگیش هم همان زندگی

مجددا و موکدا به حسنای عزیز که اینجا را نمی خونه می گم که تو قسمت بعدی سریال به شوهرخواهرها بگو، آسمون به زمین نمی رسه، قصه هم یه دست می شه، راحت می شی .......

راستی مینو،
حسود هرگز نیاسود

مینو جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 02:25

چقدر بدبخته این زن واقعاااااااااااا

خیلی حسودی مینو

سحرم جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 01:27

حسنا جان یه سوالی برام پیش اومده. شما چی به خانواده جاری و خود جاری گفتین؟ اخه تو کشورهای اروپایی چند همسری غیر اخلاقی و غیر قانونیه. کنجکاو شدم وامنش اونها بدونم.
پاسخ: عزیزم شما اسم و آدرسی هم ننوشته بودی در هر حال من قبلا تو وبلاگم دراین مورد گفتم اگر خواننده من باشی حتما خوندی . ولی درکل چیزی که من دیدم در مورد جاری و خانواده اش این بوده که سرشون تو کار رو زندگی دیگران نیست و قوانین همه کشورها رو با کشور خودشون نمیسنجند و انتظار داشته باشند همه جا یک مدل باشه


حسنا هر وقت کم میاره میگه قبلا توضیح دادم ...کجا؟! مگه قبلا خانواده جاری رو دیده بودی؟تو کدوم پستت؟
همینه دیگه 4 تا مثل تو برن فکر میکنند فرهنگ ایران در حد عربستانه

جسنا بانو، یک زن دوم، اسم و آدرس می خوای برای چی؟
آی پیش که هست، زنگ بزن همون شرکت کذایی شماره تلفن خونه و همه مشخصاتش را بگیر

سحر جان،
الکی می گه، خانواده جاری کجا بود!!

دو حالت داره:

یا به خانواده جاری گفتن این رسم کشور ماست و عادیه، که خب می پرسن پس چرا از شوهرخواهرشوهر مخفی میکنید این رسومات افتخار آمیز را

یا بهش گفتن حسنا معشوقه مخفی مردکه و علنی نیست، که دیگه احتمالا به جاری می گن قید نی نی و بابای نی نی را بزن و ایران را فراموش کن مردک که زنش کنارش بوده، وضعش اینه. شوهر تو که یکساله تنهاست احتمالا با دو تا کنیزک مشغوله

قوانین همه کشورها یکی نیست، ولی مخفی بودنت را چطوری توجیه کردن؟ اگر قانونی هستی چرا مخفی؟ اگر اینقدر عادیه چرا قایمکی؟

اگر رفته بود پیش اونها، که می فهمیدن داره مخفیش می کنند. بوق که نیستند که نفهمند.
حسنا را بردند خونه اونها، بعد به همشون سفارش کردند که یادتون باشه جلوی شوهرخواهرشوهر، حرفی از حسنا و وجودش نزنید؟
اونها نگفتن چرا؟ شک نکردند که قضیه چیه که شوهرخواهرشوهر نباید خبردار بشه؟

بالاخره اتفاقه، پدر، مادر، برادر جاری، ممکنه از حسنا حرفی جلوی شوهرخواهرشوهر بزنن. حتی وقتی که حسنا نیست، اصلا یکسال دیگه یهو یه چیزی تعریف کنند و خاطره ای بگن ....

دروغ میگه، اونها اصلا حسنا را ندیدند.

جسنا جان، یه زمینه سازی کن و بگو مردک به شوهرخواهرهاش هم گفت و آسمون به زمین نرسید. الان فقط مونده این دروغ را سرهم کنی.
بعدش دیگه داستان "هپیلی اور افتر" می شه و تمام

مهسا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 00:58

حسنا رو که الان نفس داره احیا می کنه

مهسا جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 00:52

فرید ۳:۳٠ ‎ب.ظ - یکشنبه، ۱۱ تیر ۱۳٩۱
اسم واقعی من سیاوشه اما تو نت با اسم فرید نظر میزارم! مگه تو با اسم کبوتر نمی نویسی! با هیچ اسم دیگه ای هم برات کامنت نذاشتم چون من از چیزی نمیترسم، تویی که میترسی و جرات نداری حرف درست و حسابی رو تایید کنی؟!
من اسم امام حسین رو آوردم چون هم وارد یه زندگی شدی که مال تو نبوده؛ اونم دزدکی و تا از هم نپاشی آنرا بی خیال نمی شوی! از سوی دیگه گفتم: تو که موقع ازدواج با یه آدم متاهل اینقدر روشنفکر بودی، چطور وقتی میشنوی زنی تنها میره سفر در حد ننه صغرا من میشه فرهنگ و آگاهی ات! بعدشم تو اون زن و در حال کثافتکاری(همون کاری که شوهرش و جنابعالی آزادید و میکنید) دیدی که بهش تهمت میزنی؟! و بقیه دوستانت که نچ نچ میکنند؟! شما الان داری میری با شوهر اون خوشگذرانی تو یه کشور دیگه بعد اون زن حق سفر مجردی نداره؟! شکر که خدا مکر مکاران را به خودشون برمیگردونه و کبوتر خاله زنک پست قبل که اوف اوف میکرد که زن شوهر دار واسه چی باید بره سفر الان داره برنامه سفر با شوهر اون زن و میریزه! ماجرا همان دروغگو و حافظه اش است! کجای حرفهای من بی تربیتی بوده؟ من در انتها بهت گفتم: به گفته امام حسین اگر مسلمان نیستی حداقل آزاده باش! این کامنت

پاسخ: برو ازاینجا بیرون و در مورد دوست من اظهار نظر نکن .....
زندگی دوست من به تو هیچ ربطی نداره....
انقدر توی زندگی اینو اون سرک نکش بچه جان...
من نفسم ..کبوتر عزیز دلمه.....
دیگه این طرفا پیدات نشه بیمار....
نفس - ۱۱/٤/۱۳٩۱ - ٤:٢٩ ‎ب.ظ

مهسا جان الان تمرکز روی حسناست
حواسمون را پرت نکن

میشا پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 23:28

شما که جواب منو ندادین من از کجا بخونم داستان زندگی نفسو ؟

too in link
tarikhaei ke moshakhas karde ra bebin, az hamoonja boro jelo baghiash ra peida kon

http://web.archive.org/web/20120615000000*/http://nazfd67.persianblog.ir


too comment haye haminja ham chand bari dar moredesh neveshtan.

Man weblogesh ra nakhoondam, joz gahi kheili gozari. shayad kamtar az 10 post

vali bache ha migan, 25-26 saleshe
asheghe ostadesh shode ke 40 sale ast va zan va 2 ta pesare no- javan dare.

hamina dige ...

fingilish vasam sakhte

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 23:25

نرگس ۸:٤٠ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٩ بهمن ۱۳٩٢

سلام حسنا جان
ایمیلت را دیدم خوشحالم که مدت زمان طولانی ای وبلاگ کسی را خوندم که محترمه وبه احترام متقابل اهمیت می ده . از اینکه زحمت کشیدی ودوباره توضیح دادی ممنونم . به محض دیدن ایمیلت لبخند روی لب هام نشست آونقدر خوشحالیم محسوس بود که همسرم با هیجان پرسید چی شده ؟ممنون که ناراحتیم برات مهم بود.


این گدای کامنتو ببین.راه افتاده تک به تک به همشون ایمیل زده پاچه خواری کرده.بد بخت خدا،واقعا یه مشت گاو و گوساله دورتو گرفتن.گاو شرف داره به اینا.باز میشه از گوشتو شیرش استفاده کرد.این گاگولا نفس کشیدن هم حرومشونه.راس همشونم خودتی که تو حیله گری شیطون باید بیاد پیشت کمه کم،دوره یه ساله ببینه.

می گه خوشحالم که واست مهم بودم بگو اگه مهم بودی که بهت رمز می داد و سرت را شیره نمی مالید

حسنا که می گه آی پی همه را داره، مشخصات همه را هم با یک تلفن می تونه بگیره و با کلیه آی اس پی های تهران و شعب شهرستان سری از هم سوایند. اون مواردی هم که علاوه بر سر، دستی هم از هم سوایند، نفس پوشش می ده

خب پس مزاحم ها را می شناسی. چرا به دوستای گلت رمز ندادی؟ نه این که سرشون را شیره می مالی.

باورم نمی شه ملت با یه ایمیل گول می خورن
خیلی سطح هوش و درک مردم اومده پایین
تو رو خدا به تغذیه و سلامت بچه هاتون برسید. به آموزششون ( منظورم آموزش آکادمیک و رسمی نیست )، نذارید اینقدر گیج و ساده بار بیان. شاید اینها بچه های جنگ و کمبودن که اینقدر مغرشون کم کاره.

صدبار ازش آدرس گرفته، الکی پست نوشته بیایید به همتون رمز بدم (خب کسی که می خواد به همه رمز بده، دیگه چرا رمزی می نویسه؟ آی کیو !! بدون که ریگی / ببخشید به قول مینو، صخره ای به کفششه)

حالا هم اومده می گه یکی به من فحش داده، من دیگه رمز نمی دم به شماها ......... اینا که آدرسهاشون مشخصه، وبلاگ دارند، آی پی ثابت دارند، شماره تلفن خونشون را دادند و ... به اینا دیگه چرا شک داری؟

هر کس هر دلیلی براش می آره، می گه دیگه شرمنده، یکی به من فحش داده.

اونی که فحش داده کار اشتباهی کرده، چون تو به لعنت خدا هم نمی ارزی بس که مار موز و پستی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 23:18

مهسا ٢:٤٤ ‎ق.ظ - پنجشنبه، ۱٠ بهمن ۱۳٩٢

از نوشته هات و طرز جواب دادنت به کامنت ها چقدر احساس میکنم تغییر کردی! نمیدونم شاید اشتباه میکنم .


پاسخ:مهسا جون چه تغییری؟ (آیکن سوال از روی گیجی)نمیدونم شاید برایاین هست که بیشتر از قبل به این نتیجه رسیدم که دو روز دنیا ارزش خیلی از ناراحتی ها رو نداره

حسنا بانو - ۱٠/۱۱/۱۳٩٢ - ۳:٠۱ ‎ب.ظ

بذار من بگم:مهسا جوووووووووووون پست این بارو دقیق نخوندی و حسنا جووووووووووون تو هم جدیدا حواس پرت شدی .مگه یادت رفت تو همین پست گفتی:تنها چیزی که به عقلم رسید این بود که خودم رو به گیجی و بهتر بشه گفت خنگی بزنم بگم مگه باید میگفتم؟
الان هم خوب میدونی جواب مهسا رو داری میپیچونی.اما غافل از اینی که همه متوجه چاه فاضلابت شدن که بوش حسابی در اومده.میگی نه؟اینم یه نمونه دیگش


لیلا٧:۱۳ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ٩ بهمن ۱۳٩٢

سلام من خواننده قدیمی وبتونم، بعد از مدتی اومدم اینجا، چرا یه جور دیگه مینویسید؟ کلا ادبیاتتون عوض شده، همین پستتونو ابدا متوجه جمله هاش نمیشدم، جمله بندی ها همش ایراد داشت، شما خود حسنایید؟ احساس میکنم تو یه وب دیگه ای هستم، کلا ادبیات نوشته هاتونو اگه 20 نمره بگیریم من بهش نمره تک میدم، البته ببخشید صراحتا گفتما آخه از شما انتظار نداشتم اینقد ضعیف بنویسید


پاسخ:سلام لیلا جون یعنی من واقعا انقدر نامفهوم نوشتم ؟ البته من قبول دارم که همیشه ایراداتی داشته و دارم ولی دیگه تا این حد که شما میگید. در هر حال ممنون از اینکه برام نوشتی

حسنا بانو - ۱٠/۱۱/۱۳٩٢ - ۳:۳٩ ‎ب.ظ

... پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 19:16

ببخش دوباره نظر میذارم پست شماره ۸۶ رو خوندم شما که اینقدر بلدیومیخوای دست حسنا رو رو کنی آدرس وبلاگ جدید رو بذار اونوقت معلوم میشه حرفات درسته

tasmim dasht
vaghti did lo rafte amali nakard

... پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 18:51

شما که این همه تلاش کردی چرا اصل متن حسنا رو نذاشتی؟ من واقعا متوجه نشدم سر و ته این متن رو قرار بود چی رو برسونی؟

http://s5.picofile.com/file/8110633900/hosnabanoo1_persianblog.pdf.html



http://hosnabanoo3.persianblog.ir/

میشا پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 17:57

سلام زندگی نفس جریانش چیه؟یعنی چجوری با علی آشنا شده ؟

مینو پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 17:42

اووووووووه این جا چه خبر شده؟
همه اومدن منو نصیحت کردن. من برای حرفام دلیل دارم. اما نمی خوام این جا بحث کنم. چون این جا در مورد حسنای عزیزمونه.
پس بی خیال. مرسی که سعی کردین تجربیاتتون رو به من انتقال بدین. اما همین جا بحث رو تمومش کنیم. چون جای مناسبی نیست.
بازم از همه تون ممنونم.

مهسا پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 16:33

غنچه جان من این مسائل رو تو همسران اول هم نوشتم و باید به زوج ها به خصوص خانم ها این مسائل به خوبی اموزش داده بشه چون تو زندگی مشترک و رابطه زن باید کنترل همه چیز رو تو دستش بگیره و زندگی و رابطه رو مدیریت کنه
اگه توی زندگی مشکلی مثل اعتیاد و خلاف و دزدی و اینا نباشه دلیل بعدی که امکان خراب شدن زندگی و طلاق ها ، خیانت هاست که ناشی از مسئله جنسی هست که به نظرم باید به درستی اموزش داده بشه .
البته بعضی از مردا از نظر روانی و جنسی بیمارند و باید درمان بشن

البته بعضی از مردا از نظر روانی و جنسی بیمارند و باید درمان بشن

ghonche پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 14:38

سلام . بانو جان دوستان عزیز من
همیشه این سوال برای همه ممکن پیش بیاد چرا زن یا شوهر به همدیگر خیانت میکنند
فقط تو یک کلمه این اتفاق برای هر زوجی ممکن پیش بیاد و اینکه زوج یا زوجه به همسراشون خیانت می کنند به خیلی مسائل ربط داره
فقط اون لحظه که میخواهیم خیانت کنیم باید یادمون باشه چی از دست می دهیم و چه بهایی داره و چی بدست میاریم

عشق مراقبت می خواهد
همه رابطه ها بعد از یک مدت خسته کننده میشه ازدواج عشق اولیه از بین میبره
باید پرورشش داد مراقبش بود مثل یک نهال میمونه
اگر مرد یا زنی جذب یک عشق دیگری میشه مطمئن باشید توی خونه خودش با شریک خودش نداره

بعضی وقت ها هم طرف مقابل ببخشید این اصطلاح بکار میبرم انقدر سواری بی جا و بی حد و اندازه به شریک زندگیش میده انقدر مظلوم واقع میشه تو اون زندگی که منجر به خیانت طرف مقابل میشه
آدم ها از آدم های ضعیف بدشون میاد
هیچ وقت نباید کاری کنیم که همسرمون فکر کنه ما بهش محتاجیم یا ضعیف هستیم نسبت به اون
محبت زیادی هم خطرناک

نه افراط نه تفریط

بعضی ها هم انقدر تو زندگی تحقیر میشوند که به خاطر تلافی یا فرار خیانت میکنند (بیشتر تو خانم ها صدق میکنه
زن هایی که از شوهر هاشون کتک می خورن و یا زندگی مرد سالارانه دارن )

و مشکلی که تو ایران هست و بیشترین آمار طلاق تشکیل داده مسئله سر مزاجی زوج هاست
چون توی ایران رابطه جنسی قبل از ازدواج خلاف شرع قانون و کشور ما کشوری است ستنی و طلاق تو خیلی از خانواده ها پسندیده نیست و نگاه خوبی بهش ندارن خیلی ها هم طلاق نمیگرن یک مدل دیگه مشکل جنسی شون برطرف میکنند
اینجا کی مقصر؟ قانون؟ سنت ؟ مرد ؟ زن ؟کی میشه مقصر دونست ؟
دو نفر آدم با هم ازدوج کردند یکی سر مزاج اون کی مشکلی نداره
چون 6 شادی آور و انرژی بخش وقتی با شریکش نداره و نمیتونه بنا به دلائلی طلاق بگیرند
نمی تونه که افسرده عصبی زندگی کنه
متاسفانه برای جبران این موضوع کار به شریک دیگه کشیده میشه
و این واقعیت ایست در جامعه سنتی ما

بیشتر خیانت ها به اتاق خواب زن و شوهر بستگی داره
اگر زن و شوهری تو مسئله 6 با هم مشکلی نداشته باشند به هیچ احتمالی امکان لغزش طرفین نیست

برای هر زوجی پیش میاد زن و مرد هم نداره
و وقتی که می خواهد خیانت کنه به رابطه با همسرش فکر میکنه اگر راضی باشه وهمسرش دوست داشته باشه هیچ وقت این کار نمیکنه
ولی اگر مشکل با هم داشته باشند یک زندگی بدون روح و یا زندگی که توش همش تحقیر شده باشه و قدرتی نداشته باشه میره و خیانت میکنه

مگر اینکه ذاتش هرزه باشه و در کودکی مهر مادری ندیده باشه با این آدم ها کاری نمیشه کرد چون همیشه دنبال آغوش مادرشون هستند و هیچ آغوشی آنها را سیر نمیکند
و این مدل ها اندک اند .

به خانواده هاشونم باید احترام گذاشت ایرانی ها خیلی تحت تاثیر خانواده ها شون پدر و مادر و خواهر هستند

و این همیشه هر زنی باید بدونه مرد زندگیش درست تربیت کنه
مرد ها میشه تربیت کرد اونجوری که دوست داری باهات رفتار کنند
دنیا و زندگی اون جوری میچرخه که ما فکر میکنیم و دیدگاه ما را تشکیل میده
شاید این حرفم خیلی کلیشه باشه
خوب فکر کنیم خوبی هم سمت مون میاد

سلام

خوب فکر کنیم خوبی هم سمت مون میاد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 14:20

درسته الهه جان منم با نظرت کاملا موافقم.خوبو بد همه جا هست.این همه خونواده دارن زندگی میکنن که نرمالن و مشکلات این چنینی ندارن.اما متاسفانه یه مدت تو وبلاگا هر جا سرک میکشیدی یکی دوتا لینک زن دومی هم بود که مثل قارچ داشتن رشد میکردن.اون کامنت پایین که بی نامه مال من بود.مینو جان من خودم به شخصه تفکر تو رو داشتم و بد جوری این موضوع ملکه ی ذهنم شده بود.بد بختی اینجا بود که متاهلم و همسرم بنده خدا اونقدری مثبت هست که اصلا با این جریانات نمیشه درصدی مرتبط دونستش.اما این وب گردی های من که هر چی سعی میکردم از دومی ها دور باشم و باز از سر کنجکاوی میخوندمشون باعث شده بود به همه مردا خصوصا همسرم با چشم بد بینی نگاه کنم.تا این که بانو اومد و واقعا نجاتم داد.با اومدن تو این وب و خوندن پستهای بانو و کامنتای دوستان جریان دستم اومد و متوجه شدم زنان نرمال و زندگی های نرمال کم نیستن.تو وب ها پر شده بود از دومی ها که وقتی آدم مقیاس قرارشون میداد برای دنیای واقعی ،میگفت یا خدا،جامعه رو گند برداشته.اما غافل از اینیم که خیلی ها که خوشبختن اصلا وقت وب نویسی ندارن و بیشتر اینایی که خاطراتشونو نوشتن از بدبختی گفتن و افسردگی و نیاز به گوش شنواست که کشوندتشون به وب نویسی.اکثرا یا دومی اند یا هوو اومده رو سرشون یا مطلقن یا با خانواده شوهر مشکل دارن یا بچه دار نمیشن یا همسرشونو از دست دادن و بگیر برو تا آخر.آخه یکی که زندگی نرمال داره بیاد بگه چی؟بگه زدیم رقصیدیم گشتیم خوردیم خوابیدیم؟بعد همه به به چه چه کنن؟به نظرت آدم نرمال که زندگیش رو فرمه و انرژی مثبتو از اطرافیانش میگیره نیازی به تایید یه عده تو وب داره؟ختم کلام که وب های روزنوشت دو دستن:یا زندگیشون دچار بحرانه و دوستی ندارن که باهاش دردو دل کنن و غصه هاشون خالی شه،پس دنبال گوش شنوان که اگه مرزهاشون رو مشخص و رعایت کنن بد نیست.یا دومی اند که زندگیشون تو سوراخ موشه و فکر کردن وب بی درو پیکره،پس عقده گشایی میکنن اینجا و دنبال تاییدن.منهای شمار اندکی که از دانش و ذوق ادبیات بهره ای بردن و به روشهای مختلف با بیانی جذاب،وقایع روزمره اطرافشون رو بیان میکنن.مثلا مدرسه دخترا...که کارشو خیلی دوست دارم....یا خاطرات یک عاقد...خاطرات یک دختر ترشیده هم بود که متاسفانه معلوم نشد چی شد که وبش منهدم شد و الان.وب دیگشو داره با نام طنزهای ارمغان زمان فشمی....وب باغ مخمی هم هست که من عاشق مکالمات روز مره نویسندش با مادرشم که لیدی خطابش میکنه...برین این جور وبا رویخونین مینو جون و فکرتونو خالی کنین از این دومی ها.انصافا با اومدن بانو من به عنوان فان پیگیر جریان حسنام و دیگه جدی نمیگیرمش.نه حسنا رو نه امثالش رو.اینم فراموش نکن که ذهن خیلی قوی تر از این حرفاست و هر پیامی بهش بدی جذبش میکنه و به صورت عملی شده تو دنیای واقعی میبینیش.پس به سبک حسنا امیدوارم براتون شادی و خوشی و همسر وفادارو نرمال و آرامش و خوشبختی و سلامتی یه علمه موج مثبت باشه

پس به سبک حسنا امیدوارم براتون شادی و خوشی و همسر وفادارو نرمال و آرامش و خوشبختی و سلامتی یه علمه موج مثبت باشه

آیناز پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 14:17

بچه بهتره خودمون و زیاددرگیراین هرزه هانکنیم من هم با
الهه جان موافقم
هنوزهستن مردهایی که خوب باشن
خوب مطلق که نداریم هیچکس هم بی عیب نیست
هرکدوم ازما اخلاق خاصی وعیب هایی داریم

عزیزان من شخصاخیلی دفعه هامیشدوبلاگ این هرزه ها رومیخوندم وکلی حرص میخوردم وازدرون داشتم ذره ذره داغون میشدم

خیلی فک کردم گفتم دارم باخودم وزندگی که پرازارامشه چیکارمیکنم؟
داشتم دستی دستی تیشه میزدم به ریشه ی زندگی خودم
تااینکه به این نتیجه رسیدم من هرگزنمیتونم اخلاق ورفتار کسی وکه اونطوربزرگ شدباچندخط نوشته عوض کنم

تصمیم گرفتم یانخونم یااگه هم میخونم بعنوان عبرت بخونم
که بیشتر حواسم به زندگیم باشه
نه حرص میخورم نه فکربدی میکنم

وتاجایی که میتونم کمک کنم به ادمهایی که خودشون یکباره درگیراینجور ادمهامیکنن بجای اینکه وقت وانرژیمو واسی افرادی که دیگه بی قیدشدن بکارببرم
صرف کسایی میکنم که خودشونو تازه میخوان درگیرکنن

وبانو وهم دلش واسی کسایی ودخترهایی میسوزه که دارن حسرت زندگی مثل حسناها رو میخورن

هدف بانو همیشه همین بودکه ازدروغ های حسنا پرده برداری کنه تادخترهای مازن های ما حسرت این زندگی پرازتوهم ودروغ ونخورن

ولی متاسفانه هرکسی که دلش نمیخوادباورکنه این هدف و خودش ومیزنه به بی رگی میگه زندگی اون چه ربطی به ماداره متاسفم براشون

مهسا پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 13:55

بچه به نظرتون باید انسان ها درست شن تاجامعه درست شه ؟ یا باید جامعه درست شه تا انسان ها درست شن ؟
به نظر من این وظیفه ی هر انسانی هست که برای بهبودی زندگی خودش و جامعه بکوشه
یه جمله از انیشتین می گه دنیا توسط کسانی که کارهای شرور انجام می دهند نابود نخواهد شد ، بلکه توسط کسانی نابود خواهد شد که ان کارهارا تماشا می کنند و هیچ کاری انجام نمی دهند

مهسا پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 13:48

درسته بچه ها همه مردا بد نیستن
هنوز خیلی ها هستن که هم انسانند و هم باوفا و عالی مثل همسر خودم
همه که مثل مردک نیستند

الهه پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 10:45

مینو جان عزیز من اینجوری نیست!
باید ذهنت رو عوض کنی.باید باهات صحبت کنم....هنوز هم مردهایی هستند که از خوبی و مهربونی مثل فرشته اند!.---
تک و توک-- نیستند و خیلی بیشترند..این جوری که دوستمون گقتند که آمار نیست.پس الان من میتونم بگم در فامیل خودم کلا یه مورد طلاق بوده و یکی هم در نسل جوون که دلیل هیچکدوم هم خیانت و اینها نیوده و بقیه مردهامون اکثرا آدمهای زحمت کش و خانواده دوستیند .و حتما در خانواده خودت و دور و اطرافیانت هم همینطورند.اگر این دید رو داشته باشی و آمارت رو بکنی1 % اصلا واسه آینده و روح و روانت خوب نیست. من میدونم فساد داره بیداد میکنه و خیانت.کاملا هم میدونم.اون خانم دکتر که یه بار بهت گفتم فامیامونه یادت؟ ا.ا ...وقتی باهاش صحبت میکنم می گه سرم سوت میکشه از چیزهایی که از کلاینت های ایران میشنوم که والا تو امریکا هم اینجور مسائل عجیبی کم میشنوم.پس من هم میدونم که آمار خیانت اشکار و بخصوص پنهان چقدر است! ولی بازم جمله اولم رو میگم که حتی اگر 50$ مردها هم بد باشند .اصلا تو بگو 70% !!!(که نیست) بازم 30% شون آدمهای خوب و نجیب و با شرافتی هستند.30% خیلی زیاده مینو ...یعنی مثلا از 20 میلیون مرد 6 میلیون پسر خوب و نجیب و پاک ...!!6 میلیون...به این فکر کن ..6 میلون خیلی زیاده مینو..
واسه من الان دید تو مهمه عزیزم و نمیخوام اینطوری به قضیه فقط نگاه کنی و خودت رو عقب بکشی..واقعا بهت توصیه میکنم کمتر وبلاگهای این آویونها رو بخون.بیشتر وبلاگ زوجهای جون وموفق رو بخون...
بازم میگم بسیارند مردهای نجیب و شریف و مهربون و وفادار
امیدوارم به زودی با یکیشون برخورد کنی به شرطی که اون پیش شرط ذهنی و مارکی رو که ذهنت به هر مردی میبینه حتی قبل شناختنش میزنه که اینم نامرد و بده رو عوض کنی و با دید مثبت نگاه کنی انرزی مثبت ..
خوندن این وبلاگههای زنان هر زه و مردهای خ بار یه نوعی هیپنوتیزم بخش نا خوداگاه ذهنته که ببین دنیا همینه.!
هر وقت خواست این فکر دوباره سراغت بیاد یه استاپ ساین بذار واسه خودت و به خودت جوری که صدای خودت رو بشنوی بگو : مینو استاپ ایت!! همین الان تمومش کن و دیگه بهش فکر نکن..
نذار این افکار مثل پارازیت مثل علف هرز بره ه ه و همه ذهنت رو پر کنه...

مینو پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 02:41

حالم به هم خورددددددددددددددد
چه کثافت کاری هایی رواج پیدا کرده. و البته باعث افتخارشونه! فقط حسنا نسخه ی قانونیشه. فرقی نداره.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 01:43

مینو جان اینجا که ما زندگی میکنیم و زیاد هم دور نیست از خونه ی بابای حسنا،به جای مردا ،زنای این مدلی زیاد داریم که در حین متاهل بودن دوست پسر مجرد دارن.به نظرم تهران و ابر شهر هامون دیگه پر شده از این نوع گند و کثافت کاریا.اما تو شهر های کوچیکتر هنوز میشه مرد ایده آل پیدا کرد.بینام جون بیا اینجا عروست کنم
همین چند وقت پیش یکی از آشنایان دوران مدرسم از شوهرش که عاشق و معشوق بودن به خاطر داشتن دوست پسر دانشجوش که خدماتی از قبیل رهن کردن خونه واسش و اشتراک گرفتن از رستورانو فیش بلند بالاش که باید پرداخت میشد و خرید لب تاپ واسش،انجام داده بود،گندش در اومدو با یه بچه ،شوهره طلاقش داد.
یکی از اقوام آرایشگرمونم میگفت داشتم واسه مشتری اپیلاسیون انجام میدادم که موبایلش زنگ خورد و خانوم با عشوه خرکی گفت عزیزم دارم واسه تو خوشگل میکنماینم سر مشتری ثابت بودنو صمیمیتی که به هر حال ایجاد میشه،پرسیده شوهرت بود؟خانوم ریلکس گفته نه....دوستمهمیگه از اون روز به بعد اپیلاسیونو جمع کردیمو واسه خودمون فقط انجام میدیم.

مینو پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 01:06

بی نام عزیز...
تازه شدی من! بانو چی می تونه بهت بگه؟
شنیدم هنوز نسل مردهای واقعی منقرض نشده. ما که خیلی وقته به پستمون نخورده. دعا می کنم خدا یه مرد واقعی و پاک نصیبت کنه که مثل خودت پاک باشه و لیاقت تو رو داشته باشه.
ولی فکر کنم نسلشون منقرض شده. شاااااید یه تک و توکی مونده باشه. دخترها و زن هامون هم بد شدن. همه چیمون به همه چیمون میاد. متاسفم برای این وضعیت. اما متاسفانه باید بگم درست فکر می کنی و حق داری. البته من دیگه غصه ی این چیزها رو نمی خورم. بی خیال. بذار خوش باشن تو لجنزاری که واسه خودشون درست کردن این خائن ها.

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 22:42

بانو جون سلام توروخدا به منم با جواب دادن به کامنتم کمک کن من دختری هستم که کارمند بخش خصوصی هستم 24 سالم بود که مشغول به کار شدم متاسفانه هر روز شاهد خیانت مردها به همسرانشون هستم کم کم داره باورم میشه که هیچ کدومشون وجدان ندارن غصه میخورم از بی بند و باری مردها . اینقد بی حیا هستن اولش همه فقط همکارن بعد در مدت زمان کوتاهی به ادم پیشنهاد دوستی میدن وقتی میگی مگه متاهل نیستی با وقاهت میگن "چه ربطی داره "تازه من یه قیافه معمولی دارم خیلی ساده لباس میپوشم بیوه ویا مطلقه هم نیستم حالا ببین اگه خوشگل و خوش لباس به پستشون بخوره چکار میکنن .اعتمادم رو به همه مردها از دست دادم .نمیخوام هیچ وقت ازدواج کنم . بانو جون بخدا هیچ کدوم به زنهاشون وفادار نیستن من هرگز اهل هیچ برنامه ای نبودم که خلاف شرعیات و اخلاق باشه سرم به کار خودمه وقتی میبینم مردها اینقد هرزه و فاسدن گاهی ساعتها به حال بدبختی زنها غصه میخورم به راحتی سر همسرانشون کلاه میزارن و میرن دنبال هرزگی حتی دیدم گاهی زنهای صیغه ایشون رو با هم معامله میکنن یا عوض میکنن . آخه نمیشه که آدم دانشگاه نره سرکار نره یا از اجتماع فاصله بگیره ولی متاسفانه این معضل جامعه ما شده که منو خیلی آزار میده کاش ما زنها خودمون دلمون به حال خودمون میسوخت

آیناز چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 19:54

میدونی نفس چراتوبچه های علی ودوست داری بذاریه چیزی بهت بگم تاقسمت تحتانیت بسوزه
بخاطراینه که توکلاباجنس مذکرمخالفتی نداری باهاشون خیلی راحتی

------------------------------------------------------------
من درتعجب این هستم که این بع بعی هامیان میگن حسناجون خانوم ب خونه خراب کنه یعنی نمیدونن خوده حسنا اینکاره است
حسناچی ومیخوای توجیه کنی ؟
میخوای بگی خانوم خانوماتفنگ گذاشته رو شقیقه ات تو روزور زن مردک کرده؟

نارین چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 19:33

دریا جان
الان میگه ای پی شما و بانو یکیه

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 15:01

نازفر جان زیاد کامنتای نفسو جدی نگیر.بقیه دومی هام فهمیدن حسنا فراتر از ریدن رفته و اسهالی شده...حالا حالا ها هم اسهالش بند بیا نیست.کل وبشو بوی گند برداشته.واسه همین دومی های دیگه زیاد وارد جریان نمیشن که نکنه نجس تر از اینی که هستن بشن.دقت کنی میبینی فقط نفسه که کمکش میکنه و این کامنش هم واسه اینه که بانو و دوستان بخونن اونام از اون ور دخیل ببندن که بلکه بانو و دوستان گریبان بدرن و غبطه بخورن.فکر میکنه میتونه سریع همه رو از کوره به در کنه.تقصیری هم نداره.فکر میکنه همه مثل خودشن.راستی میدونستی این اصطلاح گریبان دریدن و به سینه کوبیدنو سر و صورت زخمی کردنو،اولین بار حسنا زمانی به کار برد که با نفس ملاقات حضوری داشت؟
همه تو وب حسنا بع بع میکنن این نفس واق واق.
بذار یه مثال ساده تر بزنم که همه دوستان متوجه شن.حسنا چوپان دروغ گو،کامنترهای گاگولش بعبعی های گله،نفس سگ نگهبان گله و در آخر وبلاگ حسنا طویله.....

دریا چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 12:48

من رفتم کامنت دونی نفس رو خوندم ...خنده ام گرفت واقعا ازلحن نوشتارش که معلوم هست ازحرص نوشته براش کامنتی گذاشتم که اون کامنت رواینجاهم میارم ...بد نیست که بانوجان درمقابل سفسطه هایی که کرده گرچه زیادهم مهم نیست جوابی بهش بدی .....

سلام ......
خنده ام میگیره ازت ....هرچی که جلزولرز هم کنی اولا نمیتونی جواب بانو روبدی چونکه حرفی درمقابلش نداری دوم اینکه داری میسوزی وبوی سوختگیت روهمه فهمیدن ....مثل اسفندرواتیش بالا وپایین میپری وبقیه دارن بهت میخندن ....
هرچی دوس داری جواب من بنویس توجیه کن سفسطه بیار...ولی یه لحظه که باخودت خلوت کنی میرسی به اونجایی که چیزی ته دلت روچنگ میندازه ....اونم همون وجدانه (که شک دارم داشته باشی)
نه ازبانو ..نه ازخیلی های دیگه که درباره زن های دوم مینویسن هیج اتو با بهونه ای نداری ..تهدیدمیکنی تهمت میزنی که خودت روحالی کنی ...به تضادهای خودت فکر نمیکنی به اینکه خیلی هاوقتی نوشته های تورومیخونندبهت میگن دروغگو..یا پوزخندمیزنن به خودت به افرادی که اسم پدرومادر رو گذاشتی روشون ...میخندن به پدرومادری که همچین دختری رو بزرگ کردن ...پدرومادرحرمت دارن ..ولی تو با این نوشته ها باعث شدی که هرکی درجریان زندگی توقراربگیره بهشون بخنده ....ببین کجای دنیا وایستادی که نه تنها خودت روزیرسئوال بردی بلکه زن وزنیت رو هم پایین کشیدی راست باش بگو نفس ..هشو ...یاهرکی که هستی ....
من خیلی کم جایی کامنت میذارم اینجاهم کم میام ولی امروزاومدم کامنت دونیت ..وجزجزتو ....

نازفر چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 11:20

نفس٥:٢٥ ‎ب.ظ - یکشنبه، ٦ بهمن ۱۳٩٢
سلام عشقمممم
من قبلا هم بهت گفتم حسنا جونیم....اینکه به همسر ایمیل میده و پیغام و اینا...اصلا نباید به روی خانوم ب بیاری...چون در این موارد شوهر آدم باید عاقل باشه که همسر هست....حالا اون هر کاری می خواد بکنه....


این دومی ها چه توهماتی دارن شوهر ادم باید عاقل باشه که هست اره به همین خیال باشید . شوهر شما ها و امثال نفس و حسنا وبقیه اگر عاقل بود که الان سر خونه و زندگی اولش بود . نه این که سر وگوشش بجنبه .
روش خانم ب همون روشیه که نفس و حسنا ریز ریز با ناز و ادا و کرشمه به مرد یه زندگی دیگه نزدیک شدن و خودشون رو به اون زندگی اویزون کردن . پس چنین مردی احتمال لغزش دوباره رو داره

شادی چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 07:42

اینو هم بگم که من اگه یه وقتهائی از احساس خوشبختی خودم و رضایتم از زندگی و خوبیهای شوهرم می گم، فقط به خاطر اینه که دخترهای جوانی که اینجا رو می خونن، بدونن میشه با تلاش خودمون و از راه درست به یک زندگی خوب برسیم و لازم نیست حتما راه میانبر که در واقع به بیراهه میره رو امتحان کنیم
بااینحال حس خوبی ندارم و فکر می کنم نکنه این حرفهام باعث بشه کسی احساس بدی پیدا کنه

اونوقت برام عجیبه که چطور زنهای دوم وبلاگ نویس به خودشون اجازه می دن از روابط غیرانسانی و خائنانه شون و خوشبختی خیالیشون بنویسن و از چیزهائی که به ناحق به دست آوردن تعریف کنن و باعث بشن دیگران حسرت بخورن و به اشتباه بیفتن

حتی اگه روانشناس بهشون توصیه کرده که بنویسن و یا نیازهای روانی دارن که با این نوشته ها رفع می شه، حداقل نگن زن دومن. به عنوان یک زن عادی که از عشق و خوشبختی اش می نویسه، وبلاگنویسی کنن. اینطوری نه به منزلت زن و جایگاه خانواده ضربه می زنن و نه دختر جوانی رو به بیراهه سوق می دن

شادی جان،
مثل همیشه با آرامش تمام نوشتی. متشکرم از کامنتهای خوشگلت که مث هدیه بابانوئل؛ صبحها که بیدار می شم بالا سرمه ( توی لپ تاپ ).

شادی عزیزم، به قول حسنا من مثل شما فکر نمی کنم اونقد که حسنا برای زندگیش تلاش کرده و دست و پا می زنه فکر نکنم هیچ کدوم از ما تلاش کرده باشیم.

آرامش و زندگی زیبایی که امروز داری بخاطر تلاش در مسیر درست و مهم تر از همه بخاطر قلب و نیت پاکته. وقتی قلبت پاکه و بجای حرص زندگی دیگران را زدن، به فکر زندگی سالمی، به یک زندگی خوب و با آرامش می رسی. من اینقدر در نوشته های شما آرامش و صداقت می بینم که همیشه غبطه می خورم به شخص خودت، نه زندگیت. چون می دونم بهترین ماشین و خونه و تحصیلات و محل زندگی و ... وقتی دلت آروم نباشه، وقتی روح و روانت سالم نباشه و وقتی از تلاش درست به دست نیامده باشه، ذره ای خوشبختی نمی اره.

گفتن از زیباییها و خوبیهای زندگیت به ما یاد می ده که اگر خوش قلب و صادق و پاک باشی، تلاشهات تو را به خوبیها و آزامش می رسونه. ار خوشبختی تو خوشحالم و امبدوارم همه ما بتونیم زندگی آروم و سالمی داشته باشیم و مثل شادی شاد باشیم

شادی چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 07:28

بانوی باهوش و متخصص ما
با این حساب کاری که تو با راه انداختن این وبلاگ کردی، خیلی باارزشه
می دونی حتی اگه یک دختر جوانو از اشتباه درآورده باشی و از خانه خراب کن شدن منصرف کرده باشی، چه قدر عالیه؟

بهت افتخار می کنم. تا وقتی کسانی مثل تو هستن که از وقت و توانائی خودشون در راه درست و مثبت استفاده می کنن، میشه به اصلاح وضعیت زنان و خانواده های جامعه مون امیدوار بود

شادی چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 07:18

کامنت مریم جون باعث شد متوجه بشم که همه با دید من به قضیه نگاه نمی کردن و همه اونهائی که قربون صدقه حسنا می رفتن، به قول کامنترهاش خانه خراب کن نبودن و یا از روی ادب و فقط به خاطر اینکه ارتباط مجازی شونو حفظ کنن، به حسنا نمی گفتن قدر شوهر و زندگی تو بدون

شادی چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 07:14

من هم خواننده حسنا بودم و حرفهاشو باور کرده بودم. ولی هیچوقت حسرت زندگیشو نمی خوردم
در زندگی حسنا چیزی جز تحقیر و ظلم نمی دیدم
تعریفهائی که از شوهرش می کرد باعث شده بود اونو یک مرد خودخواه و هوسباز تصور کنم که با زبون بازی و دروغ و فریب به خواسته هاش می رسه

برای همین همیشه خواهرانه به حسنا توصیه می کردم که فریب قربون صدقه های دروغین شوهرشو نخوره و از اون زندگی بیرون بره، بماند که همیشه جواب می داد من اینطور که تو فکر می کنی، فکر نمی کنم

باز هم دلم براش می سوخت و با خودم فکر می کردم شاید واقعا براش سخته اشتباه بزرگیو که کرده جبران کنه. به هرحال الان همه فامیل و دوستاشون فکر می کنن حسنا خوشبخته. پدرومادر پسرک هم احتمالا خبر ندارن که زن دوم شده و برای حسنا که با اونها مشکل پیدا کرده بود، باعث سرافندگی زیادیه اگه بفهمن طلاق گرفته

مریم چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 00:26

سلام بانو جون ازت ممنونم که من امثال من رو بیدار کردی من حرفای حسنا رو باور کرده بودم و همیشه قربون صدقه اش میرفتم حتا حسرت زندگیشا میخوردم که حسنا چقدر خوشبخته که زن دوم شده.ولی فهمیدم اون بدبخت تر از این حرفاست

سلام مریم جان.
داستانی که حسنا سرهم می کنه با شوهری که یکسره قربون صدقه می ره و حسنا می زنه تو دهنش، اون دور حسنا می گرده، خونه بزرگتر از بزرگ و ماشین عروسک واسش تهیه کرده، سالی سه بار مسافرت خارج از کشور و ماهی دوبار داخل کشور ... خب هر کی بشنوه می گه چه زندگی ای !!
همه این دروغها را سرهم می کنه، آخرش می گه من گفتم زن دوم نشید.

نمی گه که من مث کنیزکهای عرب رفتم مسافرت. اسیرم کرد تو هتل، هر وقت 6 خواست اومد کارش را کرد و رفت.
نمی گه که هم خانواده خودش و هم خانواده مردک طردش کردن.
نمی گه که حق نداره تا سوپر سرکوچه بره، چه برسه به گردش و دوست و آشنا.
یادش رفته نوشته بود وقتی پریودم مردک بهم سرنمی زنه.
یادش رفته که نوشته بود واسه این که بیشتر نگهش دارم تو خونه، براش تخمه و میوه می آرم می گم اول باید اینا رو بخوریم بعد 6 !!!!!!!

آخه مگه می شه مردی 6 ماه خونه و زندگیش را ول کنه؟ یکی از فامیل نمی گن این مرد کجاست؟
مردی که جرات نکرد جلوی یک دونه فامیلش (شوهر خواهرش ) بگه من با زن دومم اومدم مسافرت، الان جرات داره تو تهران که کل فامیلش زندگی می کنند، بمونه خونه حسنا و زندگیش را ول کنه؟ فامیل می رن خونش نمی گن مردک کو؟ عروسی و مهمونی و عزا نمی گن این هوسباز عوضی کجاست؟

حسنا آرزوهاش را می نویسه. واقعیت زندگیش هنوز همونه. یواشکی بره مسافرت، از همه قایمش کنند، روزای پریود کسی سراغش را نگیره، در خونه همیشه به روش فقله و اجازه جم خوردن نداره ....... تا آخر ......

خوشحالم که در جمع مایی

اوپس سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 23:53

بانو کامنت من نرسید؟

نه.
نمی شه دوباره بفرستی ؟

سابینا سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 23:03 http://for4love.blogfa.com

بع بعی های حسنا به وبلاگ من حمله کردن خخخخخخخخ
یادتونه خودشون یکی از بچه ها کامنت واسش گذاشته بود چه قشقرقی به پا کرده بود دیگه
بعد میگن کسانی که اینجا میاد آدرس وبلاگ نمی ذارن بابا جنبه ندارین آخه
راستی نکنه حسنا برعکس گفته باشه و مریم جون و همه کار اونو واسه مردک تیکه نگرفته باشن،یعنی مردک پارتی بازی کرده و حسنا کار پیدا کرده

خودش زن دومه، بعد این ببعی ها اومدن بهش می گن مواظب باش "ب" نیاد تو زندگیت

یکی نیست بهشون بگه خوش باوری و سادگی تا کی؟ این خودش اینکاره است. شماها می خواین درسش بدین.
واقعا موندم تو کار اینها. سرشون را گرم کرده با خانم ب که یادشون بره 4 بار واسش ایمیل فرستادن و بعد هم دورشون زد

شوهر حسنا اگه کار پیدا کن بود، یه کاری واسه برادرش پیدا می کرد که نره تدریس خصوصی. یه فکری به حال زندگی اون بیچاره می کرد که زنش واسه دوزار پول سه ماهه بچه اش را ندیده ...

نه سابینا جان، مردک محتاج سرمایه و زندگی خانم اولی است و از قبل اون شلوارش دو تا شده.

سرکار رفتن حسنا هم توش کلی حرف هست. این سرکاری که لپ تاپت را ببری بشینی به وبلاگ بازی، والا نوبره !! خانم ب در این مواقع نابینا می شه؟

تا خود آدم نگه کجا رفته که کسی نمی فهمه. بعد می گه من به هیششششکی نگفتم، خودش تحقیق کرده فهمیده. از اطلاعات فرودگاه امام تحقیق کرده یا از سفارت فرانسه؟

کلا این زن حالش خرابه و عقده تمام وجودش را گرفته

شاید خانم اولی زنگ زده حراست ... واسه این که بهش بگه برو تا نیامدم تو اداره آبروی نداشته ات را ...

مامی امیر حسین D: سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 21:10

حسنا جون مردک می خواسته واسه نوه اش پاپوش بخره چرا نذاشتی؟ خخخخخخخخخخخخ

مث اون تک پوش، پاپوش را هم سرچ کردم.
حسنا کلی به دانش ادبیات فارسی من کمک کرده. عمرا من صدسال دیگه می دونستم تک پوش چیه

صبا سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 20:04

این زنهای دوم شوهر مردم رو به چشم یه نردبان برای ترقی و پیشرفت دیدن ولی یه نردبانی بود که این زنان رو به ته چاه فرستاد. چی از زن دوم شدن بدست آوردن؟

حتی خانواده های خودشون هم طردشون کردن.

یه چند وقت دیگه حسنا از بابا، مامان،‌ خواهر ها و خواهر زاده ها و شمال می نویسه.
اصلا بابا و مامان به همه فامیل خودشون می گن از دختر ما خواستگاری کردن که نیازهای ج.ن.س.ی یه مرد رو برآورده کنه بعد هم همه فامیل به بابا و مامان حسنا می گن فرزند شما مایه افتخار و سربلندی کل فامیل هست.

یادته گفتیم اموال مال خانم دومیه که مردک می گه من کاری نمی تونم بکنم و باید خونه را خالی کنی.
تو پست بعدی نوشت برادر خانم اولی زنگ زده به مردک می گه امضا کن، مردک می گه امضا نمی کنم باید خودت کار یاد بگیری

کلا هر چی شما بگید، پست بعدی مشکلش حل می شه هر سوالی دارید بفرمایید

یاسمین سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 19:11

خانم یا اقاى min ما هم شوهر حسنا رو میشناسیم دقیق : خودخواه، هوسباز ، بى وجدان و.......:

ﺷﻴﻮا سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 18:46

ﺑﻦ ﺑﺴﺖ 99 ﺳﺎﻟﻪ ﺩاﺭﻩ ﻧﻆﺮﺧﻮاﻫﻲ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﭼﻪ ﻛﻨﻪ!!!!!! ﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ

یزدانی سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 18:09

بانو
بیا ماچت کنم
خیلی عالی بود
شادروان شدم

min سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 16:17

من شوهر حسنا رو می شناسم دقیق

من خوشحالم که همچین نامرد عوضی ای را نمی شناسم.

طفلی شما که با این آدم عوضی هوس باز آشنایی. به قول کامنترهای خودش، مواظب باش این مرتیکه هوسباز یهو به زندگیت شبیخون نزنه

نارین سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 16:11

دوستان خواهشی که دارم نرین به کامنتراش کامنت بزنین بیاین اینور
بدتر این زن رو جری می کنن

نارین جون باور نکن. هر وقت کم می آره خودش می ره کامنت می ذاره سرشون را گرم کنه، جو را به هم بریزه.

الان داره هر کاری می کنه که یادشون بره جزو اون 20 تا ... رمز دار نبودن وگرنه حسنا جون که آی پی و اسم و فامیل همه را داره، با شرکت های اینترنتی هم که سری از هم سوایند، دیگه چه مرگشه که به دوستای خودش رمز نداده؟

کسی که داره می گه آی پی من مشخصه، ایمیلم اینه، از فلان دانشگاه یا شرکت یا ... هستم، بازم بهش می گه شرمنده یکی به من فحش داده. خب یعنی من به تو شک دارم. برو تا آخرش دیگه ....

اینا بازیهای خود حسناست. گول نخور.

من سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 14:21

سرم درد گرفت
چه اعصاب داره با دروغ هاش
و چه اعصابی داری با پت رو آب ریختن هاش
خدا

چه اعصابی داری که دو طرف را می خونی و کامنت می ذاری

خاموش سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 14:12

رایا جون فکر میکنم اسم نفس گیس گلابتون باشه چون سر اسم گذاری نینی خانم حسنا می گفت اسمت خیلی قشنگه و بلنده قسمت اولشو خیای دوست دارم که احتمالا گیسو صداش میکنن بعد پست تولد نی نی خانم گفه بود گیس گلابتون خانم به دنیا اوم

مادر فولاد زره

غنچه سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 12:03

زنی که بخواهد یک مرد متاهل از راه به در کنه
حسنا جانم خودش در جریان هست
هیچ وقت نمیاد جلوی زن اصلی مرد این کار هار رو بکنه این کار ها لوندی ها همیشه پشت سر زن اصلی انجام میشه
مگر اینکه خانم ب طبق معمول خیالات و داستان سرایی های حسنا باشه
و یا اینکه خبر نداشته باشه حسنا زن مرد است پس باز میشه نتیجه گرفت حسنا زن رسمی نیست و صیغه مردک هست و تو اداره همه این می دونند
و حسنا خودش زده به بی خیالی من کاری نمیکنم چون قدرتی نداره
مردی که تو سن 50 سالگی با زنی با اختلاف سنی 15 سال ازدواج میکنه مطمئناً مرد هوسرانی هست وقتی به زن و بچه خودش رحم نمیکنه به هیچ زنی رحم نمیکنه
و نمیشه گفت میتونه جلوی نفس بگیره
مردی که ذاتش هوسرانی باشه خوشگل ترین جذاب ترین زن دنیا رو هم داشته باشه باز به خاطر ذاتی که داره نمی تونه جلوی خودش بگیره دست خودشم نیست
حالا هی حسنا گریبان بدره تو سر و صورت خودش بزنه که شوهر من چشم پاک فقط من می خواهد
بگذارید بگه دلش به همین وبلاگ و نوشته هاش خوش

کل ماجرای ب جهت سرگرمیه و دروغ

امممممممممممممممممممم سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 10:33

"مردک بی شرف کثافت، یک زن و دخترش را اینطور عذاب می ده که با معشوقه ام می خوام برم سفر. معشوقه را می بره زندانی می کنه تو هتل و خودش می ره پیش خواهرش که مثلا آبروداری کنه و وجهه خودش را حفظ کنه."

البته بانو جان همچین مطمئن نیستم که مردک در حین زندانی بودن حسنا خونه خواهرش بوده. به هر حال مردک با اون پرونده سیاه هرزه بازی که به زن و دختر بیست ساله اش رحم نمیکنه بیاد به حسنا رحم کنه؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 08:33

قضیه خانم ب از نظر من به دو دلیل ساخته و شاید اغراق شده یکی این که پز مردک را بده و بگه ببینید من چی تور کردم که خواستار داره اما محلش هم نمی ذارم و دائم کل کل می کنم و اونه که دنبال منه حالا دیگه ببینید من چقدر خوب و خوشگلم...
و دیگه این که به این طریق آویزونها را تبرئه کنه. حسنا بارها تاکید کرده که من با خانم ب و امثال اون کاری ندارم و همسره که باید رعایت کنه و اگر نکرد این منم که باید ببینم با همسر چکار کنم. یعنی خانم ب و به طریق مشابه نفس و کبوتر و... هییییچ تقصیری ندارند و اینقدر هم با کلاسند که بر خلاف زنان اول قصه هاشون اگر شوهر رعایت نکرد اونو دو دستی تقدیم بعدی می کنند

تو گفتی ما هم باور کردیم!

lida سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 04:23

شادی جان منم با همه وجود باور دارم آدم خودش باید به همه چی برسه نه اینکه شوهر مردمو نردبون کنه! من ایمان دارم با کار و تلاش و هوش آدم میتونه بیاد خارج و ادامه تحصیل بده و با قناعت و صبوری کم کم یه زندگی خوب به بالا بسازه. درسته که رقابت با نیتیو ها یه کم سخته ولی آدم جا میفته و بعد از چند سال شروع میکنه نردبان رو باز هم با تلاش های خودش بالا میره. شعار نمیدم ولی معلومه وقتی زندگیت بشه مهمونی دادنو و تکپوش طلا خریدنو پیدا کردن خونه بزرگ تر از بزرگ (که به نفسه بد نیست. هدف و نیت پشتش سوال برانگیزه)دیگه انرژی نمیمونه واسه تحصیل و سعی و تلاش. قرار نیست همه از لحاظ استعداد مثل هم باشن ولی به نظر من آدم باید جاه طلبی هاشو با انسانیت و شرافت تطبیق بده. فکر میکنم اولین درسی که هر مادری باید به دخترش بده اینه که واسه هر چیزی خودتو خوار نکن. متاسفانه والدین این خانم در این زمینه موفق نبودن که خیلی راحت با جسم خودش و زنانگی اش معامله کرده و اسمشو میذاره موفقیت یا سیاست زنانه که همه تحسین میکنن!

شادی سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 03:14

جالبیش اینه که ببعی ها کامنت می ذارن که حسنا مواظب این خونه خراب کنها باش


یکی نوشته بود که گفتن حالا خوبه خوشبختی هم نداری که بهت حسودی کنن
خیلی باحالن بعضی از کامنت گذارهاش

شادی سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 03:10

بانو جان
رفتم پستهاشو خوندم. از پارسال تا حالا نرفته بودم وبلاگش و دوست نداشتم برم ولی جواب تو به کامنت وسوسه ام کرد

بعد از مدتها که پستهاشو می خوندم از خاله زنک بازیهای شوهرش و رفتارهای بچگانه اش خنده ام گرفته بود

حتی اگه ماجراهای خانم ب دروغ نباشه، این حرکت همسرش که می گه بهش بگو، وگرنه خودم بهش می گم، خیلی ضایعه
شوهر من در همچین مواردی امکان نداره شخصیت خودشو اونقدر پائین بیاره که مستقیما دخالت کنه

فرشته سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 01:33

این پست آخری حسنا رو که دیدم یاد این کارتون پلنگ صورتی و اون استخوانه افتادم که هر کی تلاش میکرد اونو بدست بیاره و پابذاره به فرار. مردک الان اون استخوانه هستش. طفلی داره دست به دست میچرخه.

سحرم سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 00:28

بچه ها اون کامنت نفس به حسنا رو دریابید که از زانو درده حسنا پرسیده
نفس: حسنا جوووونم میگم راستی زانوت برای چی درد گرفته بود ؟؟؟؟قهقهه نیشخند
حسنا: برای زانو ھم که اونطوری زمین خوردن یک طرف این که چرا درد گرفت یک طرف خنده

حالا این همه قهقه و نیشخند واسه چی؟! نکنه همون جریانات برده جنسیه که با زانو داغونم بهش رحم نشده طفلی

مینو سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 00:14

قابلی نداشت بانو جون. بالاخره باید یه جا در مورد زحمت های حسنا صحبت می کردیم. مخصوصا وقتی می بینیم امیر دل ها هم متوجه زحمات شبانه روزی حسنا شده.

مینو سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 00:11

اون همسر سوم شدن خانم ب ردگم کنیه و لعاب پست. یعنی که مردک خیلیییییییییی کسیه واسه خودش. وگرنه تو جواب کامنت ها یکی یکی نمی گفت نه. نمی خوام در مورد ایمیل ها حرف بزنم. این قضیه از بیخ دروغه.

کل پست دروغه. فوقش حراست و کارگزینی خواستنش. حراست که یک فرم هست باید پر کنه و تمام.

بگو شوهرت بیاد، با چه کسانی دیدار و مذاکره داشت جاری ملیت داره یا خیر .... لیست خبرگزاریهای که خبر ملاقات مردک با رئیس جمهور فرانسه را منتشر کردن به حراست می داد مساله حل بود

کارگزینی هم بخاطر مرخصی های بی حد و حصرش که آقای همه کار رد می کنه و نمی کنه و صدای همکارها در اومده، حسنا و همه کار را خواستند و این قسمت قضیه است که تمام نشده و واسه جفتشون عقده شده

مینو سه‌شنبه 8 بهمن 1392 ساعت 00:06

مرسییییییییییییی بانو جون
این قضیه ی کامنت حسنا رو برای نفس باید گل درشت بنویسی بذاری تو وبلاگ. می ترسم نفس موقع خوندن کامنت ها این جواب از دستش دربره.

نترس مینو جون، شب تا صبح دوره می کنه. هیچ نکته ای از زیر دستش در نمی ره. حتی گل ریزاش

خیلی با اون کامنت امیر دلها خندیدم. مرسی

آیناز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 23:01

یعنی میگم این حسناانقدرتوهتل بیکاربودکه توالتش هم عکس گرفت فرستادواسی نفس
راستی راستی حسناجان نفس راست میگه؟ایا

حسنا بعد از 5-4 روز واسه نفس کامنت گذاشته بود که نفس صدامو داری؟
بعد هم می گفت می خواستم بپرسم چطوری با آی پدم کار کنم.
حالا نفس می گه از لحظه لحظه سفرش از ایستگاه هوایی میر گزارش مصور می فرستاده. کدومش را باور کنیم؟

البته اون کامنت الو الو فقط جهت اطلاع دوستان فرستاده شده بود که الو الو من اسپانیام. وگرنه کسی که این همه با هم صمیمی اند و خونه هاشون اونور رودخونه و شب تا صبح با هم تلفنی حرف می زنند و از توالت رفتن همدیگه هم نمی گذرن، تو کامنت عمومی وبلاگ از همدیگه طرز کار با آی پد می پرسن؟

راحله دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 23:00

بانو به نظر می آید حسنا تو ایتالیا تخمه زیاد خورده است چون از وقتی امد فرانسه رودل کرده است و روز اول تو وب زیاد نیامده است

مهسا شریفی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 22:13

خیلی دوستت دارم بانو. هرچقدر اون حسنای آویزون آبروی زنها رو برده تو باعث افتخاری.
واقعا ازت ممنونم که وقت میذاری تا باعث رو شدن دست دروغگوها بشی.
البته یه جورایی هم دلم برای حسنا سوخته. آخه با این چیزایی که از سفرش فهمیدم به عمق تحقیر شدنش پی بردم.

ممنونم مهسا جان.
آدم به این بی عزت نفسی و حقیری، دل سوختن هم داره

دریا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 22:03

سلام شاه بانوجان .......خسته نباشی .....
میشه خودپست رمزی رو بذاری با عکس ها ...

شادی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 21:08

لیدا جان
من هم شهرستانیم و افتخار می کنم به اینکه با فکر درست و تلاش خودم به همه چیز رسیدم

زمانی مردی بود که در حرفهای قشنگش منو لایق ماشین گرون قیمت و مسافرت و تحصیل در خارج از کشور می دونست
البته وقتی این حرفها رو می زد و مثلا بهم می گفت چرا گواهینامه نداری، می خوای ثبت نامت کنم بری گواهینامه بگیری، من این حرفو به حساب انسان دوستی بیش از اندازه اش می ذاشتم
به چشم برادر بزرگتر و حامی نداشته ام در زندگی می دیدمش و زمانی که فهمیدم منظورش چیه رابطه مو باهاش قطع کردم
اگه اون روز که به آقای دکتر گفتم نه و فکر کردم راهی به جز خودکشی برام نمونده، کسی می اومد و بهم می گفت تو به ماشین مدل بالا و سفر خارجی و تحصیل در بهترین دانشگاههای خارج می رسی و شوهری پیدا می کنی که درآمد و دارائیش وقتی به سن آقای دکتر برسه، کمتر از دارائی ایشون نباشه، من بهش می خندیدم و می گفتم هذیان نگو
ولی الان که 15 سال گذشته، فهمیدم که چقدر خوبه درست فکر کنیم و به جا تصمیم بگیریم
و متوجه شدم چقدر رسیدن به آرزوهامون آسونه و وقتی با تلاش خودمون به اونها می رسیم، چقدر شیرینه

حسنا جون
نفس و کبوتر و بقیه زنهائی که دارین به بیراهه می رین
آرزو می کنم که روزی بتونین شیرینی رسیدن به خواسته هاتون با تلاش خودتون و بدون شکستن دل انسانی دیگه رو بچشین
هیچوقت دیر نیست

شادی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 20:55

این قضیه راه ندادن عروس خانوم به خونه خواهرشوهر منو یاد یکی از ایرانیهای اینجا انداخت که اتفاقا مردیه حدود 50 سال و دو تا بچه بزرگ داره از یک زن خارجی که الان از هم جدا شدن
آقاهه از نظر اخلاقی خیلی پایبند نیست، از اونهائی که در نوشیدن افراط می کنن و از داشتن دوست دختر با اینکه متاهلن، ابائی ندارن
به خاطر همین، رابطه مونو باهاش اونقدر کمرنگ کردیم که الان تقریبا کات شده
حدود چهار سال قبل، با یک دختر خارجی 30 ساله دوست شده بود و همزمان برای جداشدن از زنش اقدام کرده بود. از طرفی خواهرش که آمریکا زندگی می کنه بهش زنگ زده بود و گفته بود چرا نمیایی پیش ما، خیلی وقته ندیدیمت . آقاهه از خداخواسته گفته بود باشه، با دوست دختر جدیدم میام
خواهره تا اینو شنیده بود گفته بود، نه، اصلا از دعوتم پیشمون شدم، لازم نیست بیائی
حالا مرده وقتی اینو برای ما تعریف می کرد، از دست خواهرش عصبانی بود که با اینکه اینهمه وقت خارج زندگی می کنه اینقدر کوتاه فکره
درحالیکه وقتی خودمو جای خواهرش گذاشتم، دیدم من هم راضی نمیشدم برادر 50 ساله متاهلم با دوست دخترش بیاد خونه ما، پیش شوهر و بچه هام
از طرفی مرده ادعا داشت که بچه هاش با قضیه کنار اومدن و مشکلی ندارن، ولی مطمئنا خواهره برای اونها هم ناراحت میشه در همچین مواقعی

سالسا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 20:46

رسما" کف کردم. دست مریزاد بانوی باهوش

شادی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 20:44

سلام
چه خبره اینجا؟
بچه ها، تیکه هائی که درمورد سفر حسنا می نویسین از کجا میارین؟ اگه پست جدید زده، می شه بذارین اینجا لطفا

بانو جان
اگه تو ثابت نمی کردی که حسنا از اروپا وبلاگ خوانی می کرده، من یکی عمرا باورم نمیشد رفته باشه سفر

ولی حالا که رفته، چه سفر تاسف آور و تحقیرآمیزی بوده

سلام شادی،

یه پست عذرخواهی داشته واسه ببعی ها
یه پست رد گم کنی از حراست اداره که گویا بانو خانومی هم این وسط پیدا شده (اتفاقا اسمش هم با ب شروع می شه ) که رفته تو کار مردک و می خواد به سلامتی همسر سوم بشه

جالبیش اینه که ببعی ها کامنت می ذارن که حسنا مواظب این خونه خراب کنها باش

سارا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 20:10

یه سارا نامی بهش گفته تو اداره تون یه ادم عوضی دیگه ندارین بندازی گردن اون
خیلی شیک بهش انداخته که یعنی تو جایی که کار میکنی همتون عوضی هستین
راستی مامی امیر حسین کجاست؟
چند وقته اثرش نیست

مامی امبر حسبن خیلی خوب بود، کاش بازم بیاد.

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 19:38

سلام
درسته که حسنا جون به جای تابعیت گفته ملیت
یا به جای مشتبه میگه محبت یا خیلی چیزای دیگه
اشتباه لپی بوده خوب
اما خداییش دیگه جنینو درست گفته
توی لقاح خارج از رحم (ivf) جنین تشکیل شده رو به رحم انتقال میدن و حتی جنین های اضافه رو فریز میکنن

سلام
عزیزم، حسنا گفت از من تخمک خواستند (جاری و برادرشوهر)
و ما هم گفتیم کسی که خودش دو بار حامله شده و سقط کرده، لقاح خارج از رحم داشته که تخمک لازم نداره. رحم ازش خواسته بودن، نه تخمک.

مهسا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:21

ھمسر رو این موارد حساس نیست . البته اینجا باشیم چرا جای شلوغ باشه یا کسی توجه کنه ناراحت میشه ولی تو مسافرت معمولا از این اداھا نداره . شاید ھم برای ھمین باشه که میبینه اونجا اکثرا سرشون تو کار خودشونه و از عمد تنه نمیزنن یا نگاه نمیکنن یا مثل اینجا ( بعضی ھا که بیمار ھستند تو تاکسی ویا اتوبوس و مترو و تو خیابون) به مردم دست درازی نمیکنن

اره حسنا ، مردک می دونه خلی از مردای ایران مثل خودش هرزه اند و البته می دونه توام چه ادمی هستی و ... بعلهههههههههههه خلاصه که بهت اعتماد نداره :بیخیال

شقایق دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:19

بانو خانم. مطمئنید که تو سازمان اطلاعات کار نمی کنید؟ من که خیلی شگفت زده شدم. یک چیز رو اطمینان دارم شوهر شما هرگز نمیتونه دست از پا خطا کنه. مگه اینکه یک چیزی تو مایه های اقا و خانم اسمیت باشید...

من اون فیلم را دوست داشتم، مخصوصا اون لحظه آشنایی اجباری را

میترا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:18

بانو اون یکی وبلاگ خیلی عالیه. دستت درد نکنه. احتمالا قبلا با سازمان سیا همکاری نداشتی؟ کلی خندیدم حسنا در جواب یکی از کاسه لیسها کلی پز شب سال نو را داده! انگار نه انگار که از عصر تا نصفه شب تو وبلاگ نفس و کفتر پلاس بوده!

من خودم باورم نمی شد و اون شب خیلی دلم می خواست تو گزارش ارتباط حسنا قطع بشه و دلم خوش باشه که رفت برقصه

فکر کن تنهایی داشتم بار این غم بزرگ را به دوش می کشیدم که مگه می شــــــــــــه ....

خیلی برام ناراحت کننده بود که آدم به جایی برسه که اجازه بده باهاش اینطوری رفتار بشه.

مردک بی شرف کثافت، یک زن و دخترش را اینطور عذاب می ده که با معشوقه ام می خوام برم سفر. معشوقه را می بره زندانی می کنه تو هتل و خودش می ره پیش خواهرش که مثلا آبروداری کنه و وجهه خودش را حفظ کنه.

چقدر اون آدم کثیفه !!!!!!!

رایا جون دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:17

واله به خدا ادم از روی زیاد این ادم ها عصبی میشه
پدر من میگه حتی به آشنا هم مشخصات نمیدن مگه با زیر میزی و این حرفا
دوستا و آشناهای نفس مثل خودش ریکار و فریبکار و انگل جامعه هستن
بانو به شدت دنبال این افتادم که اسم واقعی این نفس ملعون و حسنای فریبکار رو پیدا کنم
ببینم بعد از اون بازم از این حرفای مفت میزنن

مهسا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:17

بالاخره تو شلوغی برای ھمه پیش میاد که تنه بخورند و مرد و زن ھم نداره و در کل ھمسر ھم حساسیتی نشون نمیداد . مضافا این که اونجا مردم انقدر سرشون به کار خودشون بود که حد نداره . این که آدم تو محیط شلوغ یا مترو و اتوبوس معذب باشه ، نبود . یا این که کسی بیخودی به کسی نگاه کنه یا تنه بزنه یا موارد دیگه . اگر ھم ھست من که ندیدم


مگه با مترو و اتوبوس اینو اونور رفتید
تو که همسرت خیلی پولدار و مشهور هست و مام می شناسیمش ، یه ماشین برات رنت نکرد؟

میترا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:14

دو نفر توی کامنتها برای حسنا یک نی نی بور و چشم آبی آرزو کردند! آخه می دونند که حسنا اون کاره است، ازش توقع دارند 9 ماه دیگه سوغات اروپا تحویل بده

شک دارم برای تایید

مهسا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:11

وای حسنا در مورد موھات نوشتی...اتفاقا منم خیلی وقتا با خودم میگم این حجاب اجباری از این نظر چقدر خوبه!! مجبور نیستیم ھرروز صبح موھامونو درست کنیم ..ھمونجوری میچلونیم میذاریم زیر مقنعه و خلاص، میزنیم بیرون

نه به حجابتون در خارج و نه به رابطه 6 داشتن با مرد متاهل و اویزون شدن

manzooresh in boode ke oonja bedoone hejab boode va dorost kardane har rooze moo vasash sakht boode

gooya har rooz sob shinion mikarde

مهسا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 18:09

حسنا مگه با چه هواپیمایی رفتی که حوصله ات سر رفت و ابروتو برداشتی
چون هواپیماهای درست حسابی فقط کافیه یه دور کل کانالاشونو بالا پایین کنی و حتی چیزی نبینی ،کلی زمان گذشته، می تونی فیلمت رو انتخاب کنی و ببینی ، تازه کلی هم بازی داره که سرگرمت می کنه و ...

نکنه با توپولف رفتید خوب شد سقوط نکردیدا

مهسا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 17:57

من از رویـیدن خــار ســر دیــوار دانستــم
که ناکس ، کس نمی گردد از این بـالا نـشستنها

من از افتادن نرگس به روی خاک دانستم
که کس ، ناکس نمی گردد از این افتان و خیزانها

صبا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 17:39

خیانت به پارتنر در کشورهای دیگه هم هست ولی شخص خیانتکار خیلی منفور هست و مردم دید خوبی نسبت به این مسئله ندارن این مسئله چیزی نیست که کسی بخواد بهش افتخار کنه که برادر شوهر کوچیکه بخواد به خانواده همسرش بگه برادرش به همسرش خیانت کرده و الان با همدیگه اومدن سفر. خونه خواهر شوهر توی همون شهر باشه و زن برادر نره خونه خواهر شوهرش بره خونه یه غریبه خب باید دلیل اینکه نمی تونه بره خونه خواهر شوهر رو برای اون خانواده توضیح بدن و بگن که دارن به شوهر خواهر شوهر دروغ می گن و مخفی کاری دارن که دروغ هم یکی از منفورترین چیزها در این کشورهاست مگه کسی عقلش رو از دست داده باشه که بخواد به خانواده همسرش بگه ما آدمای خیانتکار و دروغگویی هستیم.

صبا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 17:17

حسنا، نفس می گه از دست شویی هتل عکس گرفتی براش فرستادی راست می گه؟؟؟
تو واقعا همچین کاری کردی؟!

صبا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 17:08

چند تا نظر توی این وبلاگ گذاشتم بدون اسم از این به بعد با این اسم نظر می ذارم
موچین، ژل موی سر و کرم ( کمتر از ۲۰۰ ml ) و بعضی لوازم آرایش دیگه که الان یادم نیست اجازه می دن با خودت ببری توی هواپیما ولی باید توی یه نایلون که خودشون توی فرودگاه دارن بذارین و درش رو ببندین توی هواپیما هم هیچ کس اجازه نداره در نایلون رو باز کنه و از وسایل استفاده کنه اگه کسی رعایت نکنه بهش تذکر می دن.
در مورد ناخون گیر و قیچی من این دو مورد رو همراه خودم نداشتم نمی دونم اجازه می دن با خودت توی هواپیما ببری یا باید توی بار گذاشته بشه.

افرا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 16:57

بانو جان
این وسط من فقط هنوز و هنوز و هنوز متعجبم از این به قول شما (ب بعی های) وب حسنا و امثال حسنا.
أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ که خدا توی قرآن میگه همینان دیگه.
غیر از اینه؟!

نارین دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 16:53

وای
خدایی مردم از خنده
خیلی ممنونم موجبات خنده و شادی مارو فراهم میکنی حسنا جون
نفس کجاست
نفس جون
می بینی کامنتای پست رمزی رو؟
خو حالا برو یه اب سرد بخور شاید اتیشت خاموش شد

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 16:02

اینکه حسنا از ایتالیا زیاد به وبلاگ دوستاش سر نزده دلیل نمیشه که مردک پیشش بوده و ایتالیا بودن
یک کاری داشته پنجشنبه جمعه هم بوده وقت نکرده بیاد

خاتون دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 14:30

به یکی همین جوری:
میگی مگه شوهر مارو برده ؟ عجب استدلالی داری تو
همین یه جمله کافیه برای شناختن شخصیتت
منم موافقم دنیا داره کجا میره؟
هرچه براى خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند

shin عزیز ممنون از خصوصیتون.
حواسم هست. چشم

سحر دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:36

خانم یا آقای یکی همینجوری
صادقانه بخوام بگم من شخصا هر موقع اینجا کامنت می ذارم یک چیزی ته قلبم فشرده می شه، من تا حدی مطمئنم که بانو هم همین حس رو داره، بنا بر جواب هایی که به بعضی کامنت های من در این مورد داده. من هم موافقم که گاهی زیاده روی میشه اینجا، اما راستش با همه حرفتون موافق نیستم.
گفتید که "از لحاظ انسانی و اخلاقی مجاز نیستیم که هر چیزی رو بگیم" به نظر من این جمله مطلق نیست. به عنوان مثال گذاشتن فایلی که نشون میده حسنا نه یک بار و نه دو بار بلکه دهها بار به وبلاگ بانو سر می زده و از اونور خودش رو کول نشون میده و بارها گفته من بیکار نیستم برم اون وبلاگ رو بخونم، نه تنها بد نیست بلکه ضروریه. وقتی آدم می بینه آدمی که دروغ گفته نه تنها پذیزفته می شه بلکه تکریم میشه و شروع میکنه به تهمت دروغگویی به بقیه زدن. به نظر من اینجا باید گفت و حرف زد.
در مورد قضاوت کردن و نکردن افراد که تو کامنت شما نیست ولی زیاد می بینم و می شنوم، من فکر می کنم که یه سوء تفاهمی ایجاد شده که می گن اصلا و ابدا و تحت هیچ شرایطی نباید قصاوت کرد. نظر شخص من این هست که "آدمها" نباید قصاوت بشند، اما "کارهاشون" وقتی خودشون دارند در موردش حرف می زنند اتفاقا باید مورد قضاوت قرار بگیره و نظرات گفته بشه. مثلا یک زمانی هست زندگی خصوصی همکار من مورد پسند من نیست، ما تا وقتی همکاریم و حرفی از زندگی خصوصی نیست من حق ندارم حرفی بزنم اما وقتی خودش بحث رو باز می کنه من حق دارم نظرم رو بگم، بدون اینکه شخصیتش رو زیر سوال ببرم می تونم بگم که کارش به نظر من درست نیست. اینجا حسنا از تنها چیزی که حرف می زنه زندگی خصوصی اش هست که افتضاحه به نظر من. شاید کارمند خوبی هست، شاید دوست و همکار خوبی هست. من نمی دونم. اما زندگی خصوصی خفت باری داره. اینی که گفتن ایده آل منه و نمی گم که لزوما خودم کامل می تونم رعایتش کنم.

آیناز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:32

بازکردم بانوجان ممنون کلی هم خندیدم
مهندس پسر اومدبرام روبه راه کرد

اممممممممممممممممممم دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:31

امیر خان داره سرمایه گذاری میکنه دیگه. اونم فهمیده تا یکی دو سال آینده خانوم اول همونطوری که خونه و ماشین رو ازدست حسنا کشید بیرون، شوهرش رو هم از زندگی حسنا میکشه بیرون. داره واسه اونموقع سرمایه گذاری میکنه. وگرنه کدوم مرد سالم و عاقلی خودشو علاف یه زن آویزون میکنه؟ ها؟

اممممممممممممممم دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:27

یکی همینجوری عزیز
واقعاً یعنی اگر یکی جلوی چشمت از گرسنگی جون بده هم میگی به من چه؟ مگه من گشنمه؟ من که شکمم سیره به من ربطی نداره دیگران چه مشکلی دارند؟
اگر طرز فکرت اینه که امیدوارم آدمهایی مثل شما تعدادشون روی کره زمین خیلی کم باشه چون به قول خودتون دنیا خیلی کثیف تر از اونی میشه که فکرشو بکنیم. بهتره طبق گفته خودتون خدا رو هم کمی در زندگیتون لحاظ کنین و فقط چند لحظه خودتون رو جای زن و بچه اون مردک هرزه بگذارین تا بفهمین که هرچی به حسنا گفته بشه کمشه.
حسنا هر غلطی هم که میکنه بهتره توی خلوت خودش بکنه نه اینکه بیاد توی یک رسانه عمومی بنویسه و با دروغهاش و عادی نشون دادن هرزگی هاش فکر و ذهن جوونهای خام و بی تجربه رو خراب و آلوده کنه و مثل خودش به گند بکشه. امثال همین آدمها هستن که با عادی جلوه دادن هرزگی هاشون کاری میکنن که الان دوستی و روابط کثیف زن ها و مردهای متاهل با مجردها داره شکل میگیره و زیاد میشه

آیناز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:24

اقامن موندم بین اون همه ادم توهواپیما موندابروهاشو برداشت؟ایا
عجب زن باحیایی
متانت ازدونه دونه نوشته هاش مثل در وگوهر میباره
بعدهم خوابید
انیل جان
حسناجان وقتی تنهاست بایدچیکارمیکردمیموندصندلی هواپیمارومیشموردیاپیچ ومهره هاشوبایدیه کاری واسی جلب توجه که چیکاره هست انجام میداد
من درعجبم مگه روزقبل نمیتونست بره ارایشگاه که به این زودی زیرابرو دراومدنیازبه موچین داشت

وقتی تو سالن انتظار پرواز بود می رفت دسشویی فرودگاه ابروهاش را مرتب می کرد. نشسته بود در و دیوار را نگاه می کرد ...

امممممممممممممم دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:17

یه سوال دارم. واقعاً حسنا عکس از توالت هتل واسه نفس فرستاده؟؟؟

بعدم من همیشه موچین و قیچی تو کیفم هست اما من به شخصه فکر میکنم که از نظر اجتماعی کار جالبی نیست توی هواپیما ابرو برداشتن. اصلاً کار جالبی نیست و حتی به نظرم بی شخصیتیه این کار.
راستی مگه وبلاگ هشو دست نفسه که ببندتش؟

بالاخره باید سر خودش را یه جوری گرم می کرده

آیناز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 13:15

اقا این امیردلها دیگه چقدرگاگوله وپاچه خواری حسنارو میکنه
ناراحتم کرد باید بیشتر مواظب خودت می بودی لذت بردم از پستت زیبا بود زیبا بمانیچقدر جاھای ریلکس و آرامی شھر روی آب فقط من تو افسانه ھا شنیده
بودم ولی خوشحالم یکی از دوستای بسیار خوب ما در واقعیت ھمه این زیبائیھا را دیده و رفته احساس
می کنم چقدر بھت خوش گذشته باشه خدا قسمت ما ھم بکنه من میگم ھا این حسنا چرا دیر کرد نگو
که بھش خوش می گذشته خیلی خوشحالم که بھت این ھمه خوش گذشته این سفر خوب بعد از این
ھمه زحمت حق تو بوده حسنا این پستت با عکسھا خیلی خوب شد ه امیدوارم از این سفرھا بازم برات
باشه و دفعه دیگه سرما نخوری و خوب بشی و عکسھای خوب برای ما بزاری داستان زمین خوردنت ناراحتم کرد باید بیشتر مواظب خودت می بودی لذت بردم از پستت زیبا بود زیبا بمانی

ماحداقل چندتازن هستیم دورهم داریم سبزی پاک میکنیم
این خاله زنک کجا بودبین این همه زن
یادم نبوداحتمالاخواجه حرم سراست

yeki az khanandehaye asbagh e Hosna دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 12:54

khatab be یکی همینجوری

doroste ke nabayad akhlagh ro zire pa gozasht, vali vaghti kasi ba dorough o farib kari dare ghobh e yek amale kheili kheili zesht ro az beyn mibare , bayad kari kard ke stop kone
har kari mikhad bokone too zendegye khosoosye khodesh bokone nayad ba naneh man gharibam bazi karesh ro tojih kone oon ham too fazaye majazi ke mese resaneh mimooneh o 100 ha nafar mikhoonanesh

سحر دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 12:38

واقعا این اشتباه های به ظاهر کوچیک، مثل گفتن ملیت به جای تابعیت، جنین به جای تخمک، استفاده از کلمات و جملات مشابه، یا همینی که این تو کامنت قبلی ام گفتم، (با اینکه تو هر خیابونی تو ایتالیا چند تا بستنی فروشی هست و روشون هم بزرگ نوشته جلاتو و این آدم نفهمیده جلاتو همون بستنی ه) و نمونه های فرواوون از این دست، نشون از واقعیت بزرگ تری هست و اون هوش پایین این آدم ه. تراژدی اینجاست که این آدم با این هوش کم، اما مکر زیاد، داستان زندگی خفت بارش رو طوری تعریف کرده که نه یک نفر و نه ده نفر بلکه چند صد نفر دارن مدحش رو می گن. واقعا ناراحت کننده اس.

یکی همینجوری دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 12:36

اینکه شما چقدر نسبت به حسنا حس بدی دارید و یا اینکه آیا حسنا همونیه که خوشو تو نوشته هاش نشون می ده یا شما نشون می دید به من مربوط نمیشه


اما از لحاظ انسانی و اخلاقی مجاز نیستیم که هر چیزی رو بگیم و هر توهینی رو به کسی نسبت بدیم

گمون می کنم نوشته های هر کسی نشون دهنده شخصیت خودش هست من تو نوشته های شما فقط زیر پا گذاشتن اخلاق رو دیدم
امیدوارم این خصوصیت تون تو زندگی واقعی تون نمود پیدا نکنه
وگرنه دنیا کثیف تر اونی خواهد بود که تصور می کنیم
انقدر هم انرزی تونرو صرف این کارها نکنید
اصلا حسنا بدترین آدم روی زمین
خب به شما چه
شوهر شما رو تصاحب کرده
مطمئنم هممون یه روزی سزای اعمال مون رو پس می دیم
گاهی خیلی زمان می بره تا اون لحظه فرا برسه اما مطمئن باشید که فراموش نمیشه

خدارو هم لحاظ کنیم تو زندگیمون لطفا

سحر دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 12:10

وای خدا، یه جایی تو کامنتها می گه من تو ایتالیا جلاتو نخوردم، اما بستنی های دیگه اش عالی بودن. خب احمق جان جلاتو به ایتالیایی همون بستنی ه دیگه. یه نصفه روز هم ایتالیا بمونی دستت میاد. اینم رو اسکول بازی های دیگه اش

غنچه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 12:10

رها جان نوشتم ....قیچی..... اسمی از موچین تو کامنت نیست
ولی یک بار یک ناخن گیر از من گرفتن اونم چون ناخن گیری که داشتم طوری بود که قیچی هم بهش وصل بود و اصلن به من نگقت چی به چی هست
کیفم که از ایکس ری رد شد کیف کشید کنار دست کرد تو کیفم ناخن گیر در آورد کیف بهم پس داد

..........................................................
الهه جان
فقط نفس نیست که دچار این مشکلات روحی همین حسنا نگاه کن برای جلب توجه دیگران و کامنت گذاشتن دیگران چه سریالی هر شب داره مینویسه
اگر کسی احتیاج به توجه دیگران نداشت چرا باید یک وبلاگ انقدر براش مهم باشه
چرا همش داره جلب توجه میکنه و از موضوعاتی حرف میزنه کم تر برای کسی پیش میاد
یکی همین رحم اجاره
دیگه پرت کردن خودش از ماشین
هر جا میره همه مرد ها بهش توجه خاصی دارند
و هزار تا موضوع دیگه تو وبلاگش
متاسفاته رضایت و جلب توجه دیگران براش خیلی مهم و این یک نشانه اخطار
.........................................................

بانو جان یک دونه باشی من انقدر دوست دارم هر چی کامنت میگذارم باید یک قربونت برم بگم برم

ممنون غنچه جان،

لطف داری

yeki az khanandehaye asbagh e Hosna دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 12:07

baleh hagh ba shomast kamelan

ey kash khanoom avali o bahar o madar shohar o khahar shohara movafagh beshan

ta dokhtare digehee ba khoondane in chiza o safare farang targhib nashe zendegye ye zane digeh ro kharab kone

خیلی سخته که یه زندگی 20 ساله اینطور از هم بپاشه و آینده یک دختر خراب بشه

yeki az khanandehaye asbagh e Hosna دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 11:43

Salam khanoom e Banoo,

man ham az khanandehaye Hosna boodam o fekr nemikardam dorough bege, akhe dalilesh ro nemifahmidam, fekr kardam dare haghighat e zendegish o mige ke az tajrobyat estefade kone, vase hamin hameye tahghir ha o dava ha ro mige.
va chand bar ham azash porside boodam ke chera khoonevadat ke inghadr be nazar ba shoor mian ba ye hamchin vaslati movafeghat kardan o oon ham khosoosi
javabam o midad , albateh man hichvaght karesh ro taeed nakardam o ghorboon sadaghash ham naraftam, chon az nazare man karesh vagheaaaan ghalate ke zendegye ye nafar digeh ro kharab karde, ama khob mikhoondamesh

amma bade khoondane inja, khandam gerefte ke man che adame sadehee hastam man va che adame marizi bayad bashe kasi ke miad dorough tahvil minevise,
akhe age adam ye jo aghal dashte bashe mifahme ke dorough neveshtan kheili zood sootish dar miad o mavared ba ham tazad peyda mikonan

mamnoon az inke shafaf sazi kardid

سلام.
خواهش می کنم.

حسنا به این وبلاگ و این دروغها نیاز داره برای پر کردن خلاهای زندگیش. خلا که چه عرص کنم، کلا در خلا شناوره

اون خواهرشوهری که سفر اروپاش را کوفتش کرد، یه خواهر و مادر تو ایران داره. به نظرت اینا دونفری به اندازه اون به حسنا لگد نمی زنن؟

حسنا زندگی نداره. خانواده مردک که اصلا آدم حسابش نمی کنند. خانواده خودش که سر ماجرای خونه و ترس از رفتن آبروشون و دعواهایی که با حسنا داشتند، ولش کردند.

مردک هم طبق روال همیشه برای 6 می آد و می ره. حسنا هم نه تا استخر که حتی کلاس ورزش گروهی هم حق نداره بره.

اگه این وبلاگ را نداشت که با هیچ بنی بشری مراوده نداشت
این وبلاگ و خوانندهاش جان پناه حسناست. تنها رشته اتصالش به آدما ....

آیناز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 11:22

من هرچی نرم افزارپی دی اف نصب میکنم نمیشه این کامنت هاشو ببینم یکم بخندم
انگارگفته قیچی بردباموچین اونم توهواپیما
اخره خنده ای به جان حسناخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 10:49

بابا این حسنا یه گاگول به تمام معناست.من چرا قبل از این توجه نمیکردم.بس که روده درازی میکرد تو پستاش فقط میخوندم که کل جریان دستم بیعد به سوتیهاش دقت نمیکردم.بانو تو لینک دومی که ازش گذاشتی نوشته :الان میخوان عمون روش جایگزین روانجام بدن .واز جنین های باقی حونده استفاده کنن.
منظورش همون تخمک های باقی موندست.حالا معلوم نیست فرق تخمک و جنینو کلا نمیدونه یا از بس که روده درازه اشتباه کرده.اما به نظرم فرق خیلی چیزا رونمیدونه.فکر میکنم دیگه همه به این نتیجه رسیده باشیم که سواد و شعورش با جلبک برابری میکنه.
از تربیت خانوادگیش که دیگه نگم

تو پست آخر نوشته حراست ازم پرسید جاری ملیت داره؟


نخیر. جهان ملیتی است

کیانی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 10:24

بانووووووووو منم دوست دارم.موچکرم سحرم من هستم بانووو . هر روز سر میزنم که! دنباله یه موضوعه خوووفم برا تزم برام دعا کن

تو می تونی کیانی

موفرفری دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 09:11

دلم براش سوخت, بهترین سالهای عمرش را داره مردی حروم میکنه از پس خواهر خودش بر نمیاد. این دلش خوشه که شوهر داره, که دائم باید مخفی و زیر پتو باشه, از دنیا به خاطرش حرف بشنوه, آنوقت آن چی کار کنه براش؟ اینو میفهمه سفر برای گشتنه, نه موندن توی هتل! اضافه وزنش هم حاصل موندن تو هتل وپای نت و عدم تحرکه و گرنه اگر توریست باشی که دائم در حال رفتو آمدی!
چرا اینهمه توهین و تحقیر را نمیفهمه اخه! انقدر براش هتل جالب بوده که از توالتش هم واسه نفس عکس فرستاده!
دارم مطمئن میشم حسنا درجه هوش و ادراک پایینی داره و یک سری چیزها را نمیفهمه, انقدر که بعداز اینهمه مدت واژه معادل معلوم الحال پیدا نکرده!
حسنا, تو میتونی از تمام ثانیه های زندگیت لذت ببری و در کنار کسی باشی که وجودت را با سربلندی اعلام کنه, نه اینکه ازت بخواهد قائم بشی, بری بیرون, زنگ نزنی.

هرچند که خود را تدبیر نیست.

موفرفری دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 09:10

بانو جان, من میخوندم تکه تکه مابین کار؛ کارم که ماشالله زیاد! انستیتو, تحقیق, ترجمه و تدریس ترم تابستانی(خدا به سر شاهده عینهو نفس)

ولی کامنت نگذاشتم تا به الان. یعنی یک عالمه کامنت رو دلم مونده.
اولا دست مریزاد, آفرین!اینها دائم اینجا را رصد میکنند, جالبه انکار هم میکنند!
با این پستهای اخیرت نفس زنجیر پاره کرد, خشتک درید و به رودخانه زد. وبلاگ هشو را بست که بتونه انرژی بیشتری بگذاره برای حسنا و باهم خودشان را مفتضحتر کنند.
تناوب ویزیت های نفس نشون میده علی بد قلقه, یا پستونک از دهنش میوفته یا به قول حسنا ش-ا-ش میزنه و نفس بیدار میشه و میپره میاد اینجا.
تناوب ویزیت های حسنا نشان از لاوه و البته ایدیا گرفتن واسه ادامه فیلم نامه! بع بعی ها منتظرند خوب!
تاحالا فکر میکردیم حسنا و نفس پتو پهن کردند جنب وبلاگ و آش رو پیکنیکی هم میزنند, دیدیم ناقلا کبوتر هم پلاسه, به کوری چشم دشمنان فرضی خوبه. کبوتر جان مواظب باش, آن پاشنه ١٢ سآنتی تحمل وزنت را نداره, تو عروسی چیز معلق نشی بیوفتی رو دست جمال. بعد مجبور بشی یه بوس بدی به دکتر.

سلام موفرفری جان،
مردم از خنده از این کامنت. از کارزیاد انستیتو تا خشتک پاره کردن نفس تا ااااااااااا جمال و کبوتر

هشو را بستن؟ مگه باز بود؟

قورباغه سبز دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 08:49

عالی بود بانو.
شک ندارم از سفرنامه خود حسنا هیجان انگیز تر و جالب تر بود.
کسی که به چنین سفری راضی بشه سیستم فکری و ارزش هاش یه جور خاصصصصی هست.
نمیشه با آدمای نرمال جامعه مقایسش کرد.

کسی که به همچون ازدواجی راضی می شه، به همچین سفری هم خوشحال می شه.

همه چیزش باید به هم بیاد دیگه

المیرا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 08:26

بانو جان من ساکن پاریس هستم بیش از ده سال .... خواستم بگم این کارا که اینا واسه رحم اجاره ی و اینا کردن کاملا در فرانسه غیر قانونی هستش فقط با حیله ممکنه این کارو کرد ، اونم مطمئنم نقشه شون این بوده : اینجا در فرانسه مردم همه به جاى دفترچه بیمه کارت ویتال دارند ، مثل کارت بانکی هستش ، این کارتا عکس. نداره و فقط مشخصات فرد دارنده کارت روش نوشته شده ، احتمالا یکی از دوستای جارى که باردار بوده گاهی وقتا با کارت ویتال جاری ویزیت میشده جارى هم خودشو به باردارى زده ، آخر سرم اومده ایران و وانمود کرده بچه ش ایران متولد شده . صد درصد مطمئنعنم.

این زایمان و این قصه بی هیچی نیست.
مگه می شه مادری دو روز بیاد بچه اش را ببینه و بگه کار دارم بره؟
پدر این بچه یکساله که کار نداره

کاسه ای زیر نیم کاسه ی این زایمان است.

حالا هم که قراره جاری که زبونش را هیچکدوم نمی فهمن بیاد اینجا نوزاد را نگهداری کنه و شوهرش برگرده.
همون موقعش هم می گفت من پیش مامانت نمی مونم و از خونه بریم بیرون و .... با مادرشوهره نمی ساخت.
الان قراره بیاد بدون شوهرش، با مادرشوهر زندگی کنه و مشارکتی بچه داری کنند (خانمایی که مادرشوهر و نوزاد داشتن، می دونند چه اختلافاتی در این مشارکت هست )
البته حسنا تشخیص داده جاری انگلیسیش خوبه

شیرین دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 07:08

من عاااااااااشق تو ام!!! بد جوری زدی تو پرش! دمت گرم

اصلا به روی خودش نمی آره.
به قول خودش، خودش را می زنه به گیجی. چند روز بعد هم می آد در مورد عمل پدرشوهر قصه بافی می کنه.

عمل اورژانسی بود، اما وضعیت وبلاگ حسنا اورؤانسی تر. برای همین از هفته پیش انداختش به این هفته تا یه چیزی واسه رفتن به کوچه علی چپ داشته باشه

رها دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 05:55

بابا لامصبا خداییش دیگه موچین رو میذارن تو پرواز ببری
وقتی این چیزای ریز رو الکی میگین نمیشه اون وقت باقی حرفاتون هم بنظرمسخره میاد...من همیشه توکیف لوازم آرایشم موچین دارم وتوهیچ پروازی ازم نگرفتن

کلا داستان ابرو برداشتن، برای بیان ریلکس بودن حسناست و این که هیچ هیجان و خوشحالی نداشته، هیچ گونه آمادگی هم نداشته

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 03:12

یعنی می خواهم ایندفعه بزنم تو دهن مادرشوهری که بگه حسنا تو حیف شدی
زنک تا حالا از شمال تهران تهران شمال جایی نرفته بود
حالا خونه بزرگ تر از بزرگ ماشیت عروسک شوهر پولدار عاشق
هر شش ماه یک بار با این نوسانات ارز سفر خارج
تا قبل از اینکه زن مردک بشه نمی دونست ایتالیا کشور میوه است چی هست یک چیزی هایی شنیده بود
بعد مدام هم تو داستانش تکرار میکنه زن دوم نشید اخ

مادرشوهر تا یکسال و نیم اول که اصلا آدم حسابش نکرد. مادر پدر حسنا بعد از یکسال و نیم و برای مذاکره درباره رفتن حسنا از این زندگی، خانواده مردک را دیدند.

بعد از اون، وقتی دیدن این خیلی کنه است، از در دوستی دراومدن تا خرش کنند بره. میگفتند طلاق بگیر برو یه شوهر بهتر پیدا کن.

الکی بهش می گفتن حیف شد. حیف چی؟
کسی که بخاطر خرابکاریهاش از ساختمون پرتش کنند بیرون چیش حیف شده؟ نجابتش؟ متانتش؟ شرافتش؟

دیدن اون روش هم جواب نداد، الان دوباره پرتش کردن بیرون از زندگیشون. اصلا آدم حسابش نمی کنند.

دنبال یه راهی هستند شرش را از زندگی عروس و نوه شون کم کنند.

یه ماه پیش واسه تولد نی نی خانم، می گفت من صبح بیمارستان بودم، عصر بیمارستان بودم، فردا صبحش باز بیمارستان بودم .... فقط نصف شب بیمارستان نبود ...

حالا که بهش گفتیم خیلی حرفش مسخره است، واسه عمل سرهنگ می گه من نرفتم، گفتم خواهرت داره می آد اونجا ....

مگه اون دفعه تو بودی و نی نی ؟ فامیلهای مردک نبودند که این دفعه یادت افتاده خواهرش اونجاست؟
دفعه قبل که رفته بودی بیمارستان و با بهار هم گیس گیس کشی کرده بودی، این دفعه یهو یادت افتاد فامیل مردک اونجاست و تو حق نداری از جلوی اون بیمارستان هم رد بشی

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:30

دکتر آشپز چه ذرتی پرت کردند
دکتر از هوش و ذکاوت خود در زمینه های پزشکی هم اینجوری استفاده میکنی

نوشته حسنا جون یک رمزی گذاشتی که هیچ هکری نمیتونه بازش کنه

آخه اسی مگه به رمز
هر کی رمزش سخت تر باشه و عجیب تر هیچ هکر نمی تونه بازش کنه
هکر ها فقط رمز های راحت میتونن باز کنند

اون حسنا بگو که اونم این فکر کرده

غنچه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:26

بیست تا کامنت خواندیم چه سوتی های بزرگی ازش گرفتیم اگر سفرنامه میخواندیم چی سوتی هایی گیرمون میومد
حیف شد

یکی قیچی تو هواپیما بردن
و یکی دیگر مهمان برادر جاری شدن

اسم برادر جاری باید در تاریخ بیاد چون هیچ اروپایی با خانواده خودش انقدر مهمانواز نیست که برادر جاری با معشوقه دامادشون بوده

بعد این مهمان نوازها، هیچ رفت و آمدی با خانواده خواهرشوهر که وردلشون هست ندارند، که بخوان احتمالا حرفی از حسنا و حضورش تو خونشون بزنن و قضیه را لو بدن

اصلا هم براشون سوال نیست که چرا حسنا نمی ره خونه خواهرشوهرش

خواهر شوهر هیچ مهمانی رسمی نگرفت که برادرش و خانواده برادرش (جاری و خانواده اش) را دعوت کنه به مناسبت سفر برادرش به اونجا ....

حسنا اگر می گفت اونها همه سفر بودند و ما ندیدیمشون داستانش بهتر پیش می رفت. بهش می گم بیا خودم بهت مشاوره بدم، می ره با طناب نفس می افته تو چاااااااه

خاتون دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:20

تو کامنتای پست رمزیش نوشته غنچه جان

غنچه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:19

کجا نوشته بود با قیچی و موچین تو هواپیما بوده ؟!؟!؟
چرا من نخواندم

چاقو میوه خوری هم نمیگذارن ببری تو هواپیما اون وقت قیچی بردی !!!! یعنی قیچی تو کیفت بوده هیچی بهت نگفتن !!!!! قیچی از تو کیفت بر نداشتن !!!!

جدی جدی به این نتیجه رسیدم که تا حالا سر در فرودگاه امام ندیدی

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:08

یک اسگولی تو کامنت ها نوشته چرا بهت شماره دادم بهم زنگ نزدی

یعنی این ملت بع بعی چجوری اسگل شدن

حسنا حال میکنی این همه آدم اسکل خودت کردی ها

غنچه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:06

سلام . به قول مینو جان این حسنا حتمن یک ریگ که چه عرض کنم یک صخره تو کفشش بوده که سریع لینک برداشته تا دستش رو نشه
عکس ها رو هم از یک رفیقی کسی گرفته گذاشته بعد ریز ریز پرسیده چه به چی بوده یک وقت سوتی نده
دیگه وقتی سال تحویل داشتی تو وبلاگستان چرخ میزدی هیچی دیگه نمیشه باور کرد

بعد من تو کامنت ها خواندم که نوشتن عکس بستنی ها یعنی بری ونیز بری پاریس با شوهر پولدار بعد رستوران های مجلل اونجا نری !!!!!!! از بستنی عکس بگیری !!!
اولین کاری که تو کشور های جدید آدم میکنه تست کردن مزه غذا هاشون


بعد جالب که رفتی خونه برادر جاری !!!!!!!
این فکر کرده شماله همه دسته جمعی هورا میشن خونه فامیل هاشون
اونجا برادر برادر شو تو خونه اش مهمون نمی کنه اون وقت معشوقه داماد شون مهمون کنند
مگر اینکه با اون هم بله
بعد شوهرت که میرفتی خونه خواهر هات میگفت کی تو کدوم اتاق تو چی پوشیدی چجوری راضی شد تو بری پیش این آقای خوشتیپ بلوند فرانسوی جوون تر از خودش مهمون شی ؟

حسنا جان از اون کسی که عکس ها رو گرفتی و ریز شهر ها پرسیدی آداب معاشرت هاشونم می پرسیدی
شمال که نیست قربونت

من یک کلمه از حرف های این خانم باور نمی کنم
بانو جان دست خودم نیست احساس میکنم تا حالا سر در فرودگاه امام هم ندیده .



غنچه جان، می خواد بگه من خیلی کووول و ریلکس رفتم سفر. اصلا هیچی برام مهم نبود. حتی صورتم را هم تمیز نکرده بودم.
این ماجرای ابرو برداشتن، مث همون ماجرای دعواهاش با مردک هست که الکی تعریف می کنه که بگه یعنی من چقددددددددددر می زنم تو ذوق مردک و اون چقدددددددر عاشقمه.

یا همون پاپوش خریدنش
تا بوده مادرها و خانمها هستند که ذوق بچه دارند و ذوق لباس بچه.
اگه یه پدر جوونی باشه، بچه اولش و بچه زندگی واقعیش باشه، یه چیزی .... مردک 50 ساله می گفت پاپوش بخریم و حسنا می گفت نه !!!!

حالا فرض که مردک اینقدر قاطی داره که بره در مغازه پاپوش فروشی و بگه بیا بخریم، حسنا چرا هیچ ذوقی واسه بچه اش نداره و می گه نه؟ کدوم مادری اینطوریه؟

می خواد بگه من اصلا نچسبیدم به اینا، مردک هست که دست بردار نیست و خیلی عاشق من و ثمره ی عشقمونه

احتمالا موضوع ابرو برداشتن در راستای همون بی خیالی حسنا به مردک و سفر و زندگیش، و اصرار مردک به سفر و بودن با حسنا و بچه دار شدن و ...

این اگه شب قبلش آرایشگاه نرفته باشه من اسمم را عوض می کنم
وقتی داری وارد هواپیما می شی یه سری خانم روسری به سر می بینی. همچین که می شینی وسایلت را جابه جا می کنی، نگاه می کنی دور و برت فکر می کنی مسافرها را عوض کردند

همه موها شینیون، رنگ، مش، های لایت، گیسوها پریشون ... این بگه من ابرو برنداشتم و من باور کنم

مینو دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:03

یکی براش نوشته (اگر اشتباه نکنم امیر دل ها):
این سفر نتیجه ی زحمت هاییه که کشیدی.
یکی به من بگه منظورش دقیقا از «زحمت» چیه؟ از اون زحمت ها، یعنی همون که عفیفه بلد نبود چیه؟ همون که بین 5 و 7 بود؟

ای بمیری تو مینو با این جوکهات

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 02:00

جواب حسنا به کامنت ارغوان:

‫برای بچه ھم فکرش رو کردم و در کل امیدوارم که خیلی دیر نشه‬
‫​ب.ظ‬
‫حسنا بانو - ٢٩٣١/١١/٢ - ٠٣:٢١‬

حسنا بچه دار می شود و برادر خانوم اولی با یه دسته گل به دیدن حسنا می رود بهار از دیدن خواهر یا برادر ۲۰ سال بزرگتر از خودش اشک شوق می ریزد و همسر، خانم اولی را مجبور می کند به حسنا اس ام اس فرستاده یا حتی تلفن بزند و تبریک بگوید
زندگی شیرین می شود

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 01:52

قمستی از یکی از کامنتها:
‫یکی اینکه آدم بی سیاستی به نظر نمی رسی! چرا دعواھات با ھمسرت رو وقتی خانم اولی و بھار و‬
‫دیگران باعثش نیستن رو می نویسی؟‬
‫نشون بده وقتی اونا نیستن شادی! و مشکل خاصی ھم با شوھرت نداری.‬


؟!

الهه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 01:37

ابرو برداشتن تو هواپیما؟؟ ا موچین و قیچی و ...


اون 4 کیلو اضافه وزنتم دیگه ایشالا مشکلش دیشب حل شد(با سر زدن به وبلاگ جدید بانو !!)

فلرتشیاا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 01:02

عزیزم برادر جاری

پس اینم عاشق حسنا بود.
مردهای داستان چقدر به حسنا لطف دارن

فلرتشیا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 01:01

نوشته من موندم خونه خانواده جاری؟

اونا نمی گفتن چرا نمی رید خونه خواهرت و خراب شدید سر ما

مینو دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 01:00

بانو جون حسنا با این پست رمزی برداشتنش ثابت کرد، ریگ که نه، کلوخ هم نه، صخره به کفششه!
تو ایییییییین همه مدت هم فقط بدون نگاه کردن، هی پشت سر هم رمز رو کپی پیست می کرده، فقط داده به سی نفر؟؟؟؟؟؟ حسناااااااااااااااااااااااااااااااا آبروت رفت!

لالا دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:57

تو پرواز ابرو بر میداشته؟؟؟ کدوم خط هوایی اجازه میده با خودت موچین و قیچی ببری تو هواپیما؟؟؟

این بیچاره هواپیما اصلا سوار نشده حتی کارد میوه خوری پلاستیکی هم نمی ذارن ببری چه برسه به موچین و قیچی!!!!!!
اسم شهرها رو هم همینطوری ننوشته!!!!
این حسنا جدی باید تیمارستان بستری بشه.

مینو دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:56

راحله جان تازه رعایت ادب رو کردم گفتم قارقار. وگرنه...

راحله دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:45

مینو خیلی بلایی
٬ این نفس چی می گه قارقار می کنه؟٬

با اجازه راحله خانوم

رایا جون،

مرسی از کامنت. اگر اجازه بدی تایید نکنم. به همون دلیل که می دونی

الهه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:41

هالوشینیشن= هالوسینیشن

میگم رمز سخت و دشوارررررررررررر شونم که باز شد توسط بانوی ما که !
خوشحالم که وقت نکردی و شب که اومدی برداشته بود پست رو

و دیگه مجبور نیستیم چشممون به دروغگوییهای بیشترش بیفته. به اینکه تو هتل نشسته بوده و داشته مکانهای دیدنی رو از سایتهای خودشون سرچ میکرده و عکسهایی که بازدیدکننده های اون سایتها با بقیه سرچ میکنند رو میذاشته پست سایتهایی مثل تریپ ادوایزر!!

و به نفس التماس میکرده قفل درو محکم کن باز این بانو نیاد در رو از جا بکنه که کند!
وقتی کامنتها باز کرده یعنی در رو از جا کنده!
چه بهتر که بعبعی ها و دخترهای چشم و گوش بسته ندید بدید چشمشون به اراجیف بیشتر این شارلاتان نیفتاد

یاسمین دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:12

بالاخره لینکش رو دیدم و خوندم
مرسى بانو جون ، به گمونم تو از نوادگان خانم مارپل هستى
زندگى که بنا و پایه اش اشتباه باشه تا انتها هم همین خواهد بود اگر مسافرتش به غیر از این بود باید تعجب میکردیم ، این زن پیش خانواده و دوست و اشنا داره تظاهر به خوشبختى میکنه در حالى که از درون داغونه
با حماقتش خودش و اون زن بیچاره رو بدبخت کرده ، حقارت تا کجا؟
زنى رو میشناسم که تنها مسافرتشون در سال به یک منطقه کوهستانى است براى زیارت ، با مینى بوسى که از روستاشون حرکت میکنه میرند ، شبى رو با بچه هاش و شوهرش اونجا میمونند توى کلبه هاى چوبى و فرداش بر میگردند هیچوقت برق چشمهاش رو وقتى با هیجان از اونجا برام تعریف میکرد فراموش نمیکنم و سوغاتى که براى من یک دنیا ارزش داشت.
حالا حسنا وقتى زندگى اشتباهت رو زیر سؤال میبریم بگو گریبان پاره میکنید !!!

خواهش می کنم یاسمین جون.
مرسی از شما دوستان و همراهان خوب

کامنتهای قشنگتون برای من دلگرمیه

سحرم دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:10

کیانی خودتی؟! من عاشق تحلیلهای تو ام عسییییسم

منم دوستش دارم

کیانی دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:00

من فک میکنم تنها دلیلی که حسنا تا این حد اینهمه حقارت رو تحم میکنه یه چیز بیشتر نیست...و اونم داشتن یه زندگیه پر زرق و برقه! همینقدر که 4 تا عکس تو همون بارسلونا بگیره و بیاره نشونه خاله زاده ها و عموزاده ها و همکاران من جمله خانومه ب بده! در ضمن امکان نداره که یه نفر از یه خونواده چشم و دل سیری باشه و تا این حد عقده پز دادن و پولدار بودن داشته باشه. یحتمل از یه خونواده بی پوله شمالیه. اون فقط میخاد خوشبخت و پولدار جلوه کنه و همین راضیش میکنه. همین که دور و بری ها فک کنن چه شوهره پولداری گیرش اومده و چقد وضعش خوبه و چه مسافرت خارجی میره و اینا...که البته اینن از حماقتشه و مث روز روشنه که وقتی پا به سن گذاشت عینه سگ پشیمون میشه.

واااااااای کیانی !!

اینا رو ول کن. خودت چطوری؟
کجا بودی تو

الهه دوشنبه 7 بهمن 1392 ساعت 00:00

میخواین یکم بفهمین این مغز این بشر نفس چقدر درهم و داغووون است اوضاعش فقط به کامنتش نگاه کنین و هر خطی که میگه دو خط 180 درجه عکسش رو باز میگه و خودش حرف خودش رو رد میکنه!!!
////////////////////////////////////////////
یه عمر افتخارش به همین ای پی رو کردنها بوده حالا که بانو حتی آدی وبلاگش رو گذاشته میگه:
مثلا ای پی من رو رو کرده ؟؟؟؟ خوب این کارو که به یه بچه پنجم دبستان بدی واست انجام میده !!!!خنده آی دی وبلاگ خیلی چیز مهمیه ؟؟؟؟؟ که چی الان ؟
-----------------
همیشه میگفت من که اصلا اونجا نمیام و امتحان دارم و مگه اصلا بانو رفته ؟!! حالا میگه:
من قبل خداحافظی بانو نمی اومدم وبلاگش....اما مگه گفتم بعدش هم نمیام ؟ مگه انکار کردم
---------------
اول میگه:
میریم سراغ پست سفرنامه حسنا.....یعنی وقعا که فاقد شعورید و نفهمیدید بانو رمز نتونست باز کنه ؟ رمز نداشت که روز اول حداقل محض رضای خدا یک دونه فقط یک دونه جمله از پست حسنا رو بذاره..

بعدش که با این اطمینان گفته بانو رمز نداره دوباره زیرش می گه:البته شاید هم جز اون نفرات اول تو صف بودیوبلاگ رمز رو گرفتی
--------
خخخخخخخخخخخخخ واقعا که روان پریش!
------------
اول میگه: هی تعظیم کردن بهت که وای بانو تو فوق العاده ای و خودت هم باورت شده
از یه طرف میگه:معلومه باهوشه آدمی که میره اینا رو درست میکنه تو استات دستکاری میکنه ..، از هوش خودش در این راه استفاده میکنه
-------------
و
و
و
بانویییی دمت گرم با این شوک الکترونیکی به مغز و قلب اینا
یه دونه اییییی

بی خیال الهه

[ بدون نام ] یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 23:45

ین نفس روان پریش به خدا
دیدین تو کامنتهاش چه گریبانی دریده
هم دلم براش میسوزه و هم دوست دارم بزنم لهش کنم!
آخه بدبخت تو اگه آتو از بانوو داشتی خودتو میکشتی و تو همه وبلاگها میرفتی لینک میدادی و تو وبلاگ حسنا یه پست میذاشتی از زندگیش ! نه اینکه بگی من میدونم سرگذشتش رو!خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
تو فقط داری از فرط حسات بهش می ترکی

بی خیال بابا

دریا یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 23:31

چرا من نمیتونم لینک سفرنامه بارسلونا روببینم ....ایم کلیک ها شکلکها ایناهم غیرفعالندبرامن ......

دوباره امتحان کن، اصلاح کردم. من نامفهوم نوشته بودم. اشکال از نوشته ی من بود

مهسا یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 23:29

بانو چرا کامنت هامو تایید نمی کنی؟

از صبح نبودم. الان اومدم دارم تایید می کنم. صبر کن

الهه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 23:20

بانو میبینم که نفس رو دیوانه کردی فرستادی تو کامنت دونی اش!
شما زنهای دوم هستید که به قول شاملوی عزیز دارید .... زن اول و بچه ها شو قرقره میکنید.ما فقط کارهای شما رو نقل قول کردیم!
میبینیم به زبون اومدی که دائم اینجا پلاسی و به قول خودت وبلاگ بانو رو زیر سرت میذاری میخوابی؟ حالا دیگه جنم نداری مال حسنا رو هم اعتراف کنی میگی فتوشاپ و گرافیکی است؟؟
چطور مال تو گرافیکی نبود! مال حسنا گرافیک شد!!
آخر خنده و هستریک بازی هستی .یکی از نزدیکترین همکارام برادر همسرم دکتر تراپیست معروفی است با تخصص ویژه روی افراد دارای اختلال شخصیت حاد .به خدا جدی میگم (دکتر ج.دارابی) بهتر بری پیشش و ببینی علت اینهمه هالوشینیشن و شخصیت هیجانی و هیستریک بودن رفتارت چیه؟ شاید اول واسه دارو درمانی بفرستت روان پزشک و بهjیه دوره قرص های SSRI بده و بعد سکشنهای تراپی رو شروع کنه.شاید لازم باشه مامانت هم بیاد شاید در کودکی اینقدر در خونه تنها بودی به علت مشغله والدین که عادت کردی به ساختن شخصیتهای خیالی واسه خودت و زندکی تو دنیای خیال...شوهر خیالی که استادته و دو تا پسر همسن خودت داره
در مورد هشو و علی و اینها همه چی رو حتما بگو...شاید واقعا درمان شدی .تو واقعا بیماری.حتی مثل آویزونهای دیگه هم نیستی تو بیماری
یه بار دیگه هم گفته بودم بهت و آدرس داده بودم .
به عنوان پزشک باور کن دارم راست میگم...

الهه جان، ممنون که رایگان بیمار ویزیت می کنی

مینو یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 23:17

بانو...
من دیروز تا امروز بعدازظهر اینترنت نداشتم... امروز که اومدم یه عالمه کامنت نخونده این جا بود و یه پست عاااااااااااااااااااااااالی.
خوب مچشون رو گرفتی بانو جون. این نفس چی می گه قارقار می کنه؟ من جای اینا بودم جیکم درنمی اومد. می دونی چرا؟ یه زن دوم بودن برای یه عمررررررررررررررررررررررررر سرافکندگی و خجالت بسه. دیگه چه برسه به این همه حقارت... همین طور پته ست که رو آب ریخته می شه. نفس جونمون هم که دچار آتیش سوزی حاد شدن، شدید! آخیییییی
بانو جون ممنون که هستی... ارزش کارت رو می فهمیم و ازت ممنونیم.

ممنونم مینو جان،
یکی دو تا از بچه ها نیستن و من منتظر بودم ببینمشون. از جمله شما

نگار یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 23:00

من یک کامنت برای نفس گذاشتم ولی مثل اینکه خوشش نیومده تایید نکرد.نوشتم اگر توی گاگول نمیدونی بدون که وقتی به کامنت کسی که آدرس ایمیل گذاشته جواب میدی خودبخود از طرف پرشین جواب براش ارسال میشه.ولی چون اون ایمیل از طرف پرشینه آی پی صاحب وبلاگ توش نیستو.الکی نشین کری بخون بدجور دماغت به خاک مالیده شده.
بعد هم حالا آی پی بانو رو داشتن شد افتخار و ما خبر نداشتیم؟مثلا اسرار سری پیدا کردی؟ای پی بانو چه ربطی به کثافتکاری شما داره؟

نازگل یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 22:51

بانو جون خیلی محشری

مهسا یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 22:47

این نفس چقدر ای کیو هستتتتتتتتتتت

منتظر توجه شماست.
حوصله دارینا

نازگل یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 22:41

توی پست قبلی یکی برای نفس کامنت گذاشته بود برو به دوستت حسنا کمک کن سفرنامه بنویسه بعد نفس گفته بود خدا شفاتون بده به من چه کمکش کنهم.حالا میگه من بهش گفتم چی بنویسه چی ننویسه مچتون گرفته بشه

راستی بانو جان نفس نوشته عکسهایی که از استت های مختلف گذاشتی فوتوشاپه و الکی درستشون کردی.راهی برای اثبات درست بودن این عکسها هست؟

فایل اصلی را دارم می تونم آپلود کنم.
به نفس بگو برو بمیر باز که خراب کردی خانم مشاور

میترا یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 22:37

بعضی از این ببعی های حسنا خیلی گوگولی اند و موجبات شادی ما را فراهم می آورند.

٧:٢۱ ‎ب.ظ - شنبه، ٥ بهمن ۱۳٩٢

آدم های امثال خانوم ب رو باید جدی گرفت . خانمان براندازن .به چشم شوخی نباید نگاهشون کرد . از روی نادونی یه کاری میکنن که ....

خوش باشی همیشه حسنا جان



میشه باور کرد که یک نفر با درجه هوشی بالاتر از موش چنین مطلبی را برای حسنا بانو یک زن دوم بنویسه؟ نترس عزیزم حسنا خودش این کاره است.

خانمان برانداز !!!

الان اینا دارن به حسنا می گن بعضی ها ممکنه خانمان برانداز باشن؟

به نظرم درست نمی دونن چه وبلاگی دارن می خونن. احتمالا حسنا را با یکی دیگه اشتباه گرفتن

شهره یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 21:55

بانو جان آخه این چه کاریه با این بیچاره ها میکنی.الآن حسنا رو گذاشتی تو آمپاس و نفس بیچاره با یه دستش به علی باید پستونک بده و با یه دست هم به حسنا قنداغ

یعنی حسنا خداوکیلی نمیشد شب سال نو حداقل تلویزیون رو روشن کنی یا سرت رو از پنجره بیرون کنی یه کم آتش بازی نگاه کنی! عینهو این ندید بدیدها دوربین دستت بود برای نفس از سوراخ سمبه های هتل عکس مینداختی

نگار یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 20:32

حسنا رفته تو کما بجاش نفس داره با روده درازی گند خوردن به هیکل حسنا رو پاک میکنه
نفس جونم کامنتها رو یکی درمیون تایید میکنه.
براش نوشتم ناراحت شدی بانو نشون داد شب سال تحویل حسنا نشسته بود تو هتل و مثل بدبختها تو وبلاگ تو میچرخید.لابد اون موقع عکس توالت هتل رو داشته برای نفس میفرستاده

میترا یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 20:02

مردک شکاک و بدبین نیست. اگر اینطور بود برای خانم خانما و مخصوصا بهار سختگیری می کرد اما همانطور که حسنا گفته به پوشش بهار و گردش با دوستاش کاری نداره. مردک به حسنا سخت می گیره و به شدت کنترلش می کنه به طوری که حتی جواب ندادن به موبایل منجر به یک دعوای اساسی میشه. حسنا خیلی سعی می کنه این حالت را به علاقه مردک و نگران شدنش ربط بده اما در واقع حسنا دیگه هرچی باشه از بهار که برای باباش عزیز تر نیست.
دلیلش اینه که مردک حسنا و ذاتش رو می شناسه. یه مدت که شریک جرمش بوده و کاملا می دونه چه کارهایی ممکنه ازش سر بزنه که حتی نمی ذاره تنها بره بهشت زهرا! یک کلام هیچ اعتمادی به این زن نداره! مثل اسباب بازی انداخته یه گوشه گاهی باش بازی می کنه.
حسنا سعی می کنه یه جوری نشون بده که مردک اصرار داره حسنا با خانوادش بره و بیاد و بهشون احترام بذاره اما در واقع این حسنا است که علیرغم عدم تمایل خانواده مردک سعی می کنه به هر بهانه ای شده خودشو به اونا بچسبونه و توی مناسبتها خودی نشون بده.
بیچاره حسنا

مهشید یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 18:32

میشه ادرس اون یکی وبتون رو برام بزارید؟؟؟؟ ممنون میشم

آخر همین پست هست

ترمه یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 18:28 http://http:realface.blogfa.com

اون وبلاگ دیگه کجاست بانو جون ؟

آخر همین پست

[ بدون نام ] یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 18:17

چند تا از دوستان گفتند که این هتلی که مردک حسنا رو توش زندانی کرده بیشتر شبیه مسافر خونه هست تا هتل.
خواستم یه توضیحی بدم که هتل یه مجتمع تفریحی هست و به تمیزی و خوبی که توی عکس نشون داده می شه نیست یعنی این عکس ها تمیزترین و بهترین جاهای مجتمع هست استخر به این تمیزی که توی عکس نشون داده نیست استخر های عمومی خیلی تمیزترند. با وجود اینکه هر شب آب استخر مجتمع رو تصفیه می کنن و کلر می زنند باز هم استخر های عمومی تمیزترند چون تعداد ادمهایی که از استخرمجتمع در طول مدت یک روز استفاده می کنند خیلی بیشترند. این مجتمع ۱۸۰ اتاق دارد خیلی شلوغ هست بی دلیل نیست که حسنا شبها نمی تونسته بخوابه رفت و آمد توی راهرو و سر و صدا زیاد هست.
صبحانه، ناهار و شام توی هتل خوردن بزرگترین اشتباه هست چون وقتی که ادم مسافرت می ره بهتره غذای رستورانهای مختلف رو امتحان کنه ولی برای مردک بهتر بوده چون خرید یه پکیج به این صورت برای مردک ارزانتر می شده و وقت کمتری تلف می کرده میرفته شام یا ناهارش رو می خورده کارش رو می کرده و سریع می رفته پیش خانواده خواهرش دقیقا مثل وقتی که توی تهران بوده
توی این جور سایتها هم معمولا می نویسند که جیم ، لباس شویی ،‌ اینترنت و ... می شه استفاده کرد که برای هر کدام باید جداگانه پول داد که مردک فقط اینترنت رو برای حسنا گرفته
این مجتمع ۶ طبقه هست تعداد آسانسورها هم محدود هستند گاهی اوقات هم خرابند (تعمیر می کنند ولی زمان می بره) حسنا یا طبقه اول، دوم بوده که سرو صدا خیلی اذیتش کرده یا طبقه بالا که روزی سه بار برای صبحانه، ناهار و شام باید می رفته سالن غذا خوری که ۶ طبقه باید پله ها رو پایین و بالا می رفته.
جایی که حسنا بوده از مسافر خونه هم بدتر بوده. . این جور جاها بیشتر برای جوانهایی خوبه که پول زیادی برای هتل نمی تون بدن و می خوان از استخر مجتمع یا ساحل استفاده کنند یا یه تعدادی جوان هم سن و سال می خوان یه مدتی با چند تا دوست خوش باشند یا دوست دارن تعطیلاتشون رو توی یه جمع بگذرونن این موقع سال توی این سرما هم که حسنا نمی تونسته بره ساحل یا استخر با بقیه مردم هم که اجازه نداره حرف برنه . حسنا اگه توی خونه بزرگتر از بزرگش توی تهرون می موند خیلی کمتر اذیت می شد.
من درک می کنم چرا حسنا نمی تونه از این وبلاگش بگذره از طرف خانواده خودش طرد شده از طرف خانواده مردک پذیرفته نشده هیچ جایی اجازه نداره بره. توی یه خونه زندانی شده تنها راه ارتباطش با ادما فقط این وبلاگ هست ولی درک نمی کنم چرا از این زندگی بیرون نمی ره مگه زندگی که قبلا داشته چقدر بد بوده که الان زندانی شدن توی یه خونه براش مثل یه بهشته که اینجوری بهش چسپیده

یاسمین یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 16:20

بانو جون پس چرا من أین ادرسى که گذاشتى سرچ کردم چیزى پیدا نکردم کاش لینکش رو بزارى ، لطفا راهنمایى کن

آدرسی که آخر پست هست ببین.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.