.

.

.

.

حسنا بانو هستم یک دروغگوی درمانده

دوستان عزیز سلام.

ببخشید که نرسیدم کامنتهای پست قبل را کامل جواب بدم. خوشختانه دوستان لطف می کنند و اگر سوالی در کامنتی هست جواب می دن. از همه دوستانی که با کامنتهاشون در اداره وبلاگ کمک می کنند متشکرم.

این پست را پریناز جان زحمت اصلی اش را کشیدند. من فقط عکسها را اضافه کردم. لالا جون هم به نکته ی ظریف تاریخ عکسها اشاره کردند که جای تامل داره. 

کامنتهای پست قبل را که در مورد پست آشپزی حسناست از دست ندین. 

دوست جدیدی به جمع معلوم الحالها اضافه شده که بهشون خوش آمد می گم. مشکلتون در مورد تخمه حل شد؟ من عاشق اون کامنت تخمه هستم. همه وبلاگ حسنا یکطرف، اون کامنتش یکطرف نیشخند

مطالب پررنگ بالا هیچ ربطی به دکتر شریعتی، حافظ، سعدی و بزرگان ادب و هنر و فلسفه و تاریخ و .... نداره. از خودم نوشتم  و اما پست امروز:


من اینروزا اصلا وقت ندارم دم عیدی هستش و من هم فرضا کارمند دولت... خب بریم سراغ پست آشپزی..من امروز میخوام یک سری غذاهای کم کالری و یک سری غذاای کالری دار رو بهتون معرفی کنم... شیطان

کیک آجری.. 

خب از اونجایی که من کارمند دولت هستم و زمانم هم محدود هست معمولا سعی میکنم از فر و ماکروفر استفاده نکنم و ترجیح میدم آجر رو داغ کنم..خیلی خوبه..آجر رو میگذارم روی گاز برقیم که با برق کار میکنه...دارید شماها؟؟!!..احتمالا ندارید..عیبی نداره..شما اولی ها هی کبریت بزنید تا جونتون دربیاد مژه....میدونید بذارید تو فر ده دقیقه ای آمادست اما شما نذارید چون شاغلید پاره آجر رو بذارید رو گار و تابه ی نچسب رو هم حسابی روغن مالی کنید..چاره ای نیست دیگه..روغنه دیگه...و مواد کیک رو بریزید..مواد کیکم که بلدید دیگه..فکر کن یادت میاد...یادتم نیومد اینهمه وبلاگ ریخته برو سرچ کنچشمک...همونو که بلدید بریزید و دو-سه لایه دم کنی و دستمال و پیژامه ها و عرق گیرای مندرس فرزندان و همسر و دوستان همسرتون رو که دیگه نمیشه تو قرار کاری استفاده کنن رو بپیچید دور تابه و تابه و پاره آجر و گار و همه رو فشار بدیداد زبان ...خوب فشار بده خواهرم که درز نداشته باشه یه وقت...فشار بده پفش خوابید..دیگه یک و دو صبح حداکثر کیکتون آروم آروم پف میکنه و میتونید دم کنی ها رو باز کنید و کیکتون رو میل کنید..حالا من دو سه تا آجر دیگه هم دارم چون شاغلم و ادارمون حراست و نگهبان داره..گازمم برقییه..خیلی خوبه..رو یه آجر کیکه..رو اون یکی خورش..رو بعدی آبگوشت...البته من همه دار و ندارم برقی هستش اما یه روش بهتون یاد میدم که از یکی از دوستان یاد گرفتم؟؟من چون شاغلم یه وقتایی یه تیکه چوب میذارم بین دو تا سنگ اونقدر میسبام که جرقه میزنه میشه آتیش..حسابی صفا میکنم..خورش ها و آبگوشت ها رو هم بذارید رو آجر و دیگه کاری بهش نداشته باشید تا هفتاد و دوساعت بعد که دیگه کم کم جا میافته و میتونید میل کنید.. چشمک


 



دومین غذای کم کالری که میخوام بهتون بعد از خورش و دو دیس برنج و آبگوشت  زبان معرفی کنم ترشی هست با مرغ و ماهی و املت و خورش و ایناخوشمزه... والا منو اگه ولم کنن رو نون هم ترشی میزنم میخورم منتها ولم نمیکنن... 

من این عکس ها رو وقعیتش با دوربین حرفه ای عکاسیم گرفتم که خیلی جالبه و نمیگم چیه .. اما راستش به امکانات شماها که توی زندگی فکر کردم گفتم ممکنه با این حد از رزولوشن غریبی کنید این شد که دستم رو انداختم و اون 1100 چراغ قوه دارم رو از تو کشو بیرون اوردم و براتون یک سری عکس دو میلیمتر در دو میلیمتر تهیه کردم از گوشه ی درون مواد غذایی...بعد جالبه که بدونید ساعت عکس ها میگن من همه رو براتون تو ساعت اداری گرفتم..بگذریم دنیا دو روزه..داشتم ترشی و مرغ و ماهی بهتون یاد میدادم..هیچی دیگه اون مرغ وماهی رو ترشی بزن روش بذار توی فر ...سانتیگراد مانتیگراد هم از من نپرسید...پول میدید بهم مگه؟؟!!..220 درجه سانتیگراد فر من 350 درجه ی سانتیگراد فر شماست..ولم کنین..من نمیدونم دیگه..بندازید تو فر بخورید بره شرش رو بکنید.. نیشخند


چهارشنبه سی بهمن ساعت 11:58 محل: آبدارخانه اداره

 

چهارشنبه سی بهمن ساعت 11:59 محل: آبدارخانه اداره


دوشنبه 5 اسفند ساعت 13:04 دقیقه این مرغ را تو اداره داشتم آماده می کردم 

 

دیگه چون به شما قول پست آشپزی داده بودم، مرغ و ماهی و مخلفات را بردم اداره و همونجا مشغول شدم. گوشی سونی اریکسون هم دم دستم بود و عکس انداختم باهاش. گوشی خانم ب بود. خودم با آی پد عکس می گیرم 


داشتم براتون میگفتم که چون کارمند دولت و شاغل هستم شیطان بعد از اینکه صبح ها مودمم و لپ تاپم رو میزنم زیر بغلم و میرم اداره .. به سختی از حراست رد میشم و مجابشون میکنم که ملیت دارم و چندین و چند ایستگاه بازرسی بدنی رو پشت سر میذارم تا به ساختمون اداره میرسم که توش آقای همکار و اخیرا خانوم ب و کلی ارباب رجوع کاملا مرد چشمک داره که بهم زیر میزی لباس زیر دستگاه سری ویکتوریا ( من علاقه ی خاصی دارم که کلمه به کلمه بوسیله ی گوگل کلمات و جملات انگلیسی رو ترجمه کنم..واقعا هم که امیدوارم دوستان وبلاگ نویس این رویه رو ادامه بدن و به جای وازه های نامانوسی مثل اسکین کیر از رفتم مراقب پوست استفاده کنن) 

و دیگه عطرای گرون گرون که بهتون نمیگم و تعارف شمال و ویلا و اینانیشخند میدن بهم..منم البته به نون حلال حسااااسم و جوابم همیشه به زیر میزی ها همینه:نوووووچ..القصه که تا از نگهبانی و حراست و ایستگاه ها بازجویی بدنی رد میشم و میرسم به خانم ب و آقای همکار .. سه چهار تا گاز پیکنیکی رو آتیش میکنیم با اقای همکار و خانوم ب که خیلی بی تربیت هست و به مرد متاهل گیر میده و قابلمه ها رو میندازیم روشون و آجرا رو هم اونطرف و صفااااا میکنیم برای خودمون...من اداره خیلی دوست دارم...سوالی اگر دارید درباره ی مرغ و ماهی و ترشی و اینا برید سرچ کنید...همسر هم که سر این غذا ادا درمیاره من چند بار تودهنی میکوبم توی دهنش.. درست میشه.. شیطان


  

 


املت و پیاز داغ و خورش کرفس و خورش بادمجون و لازانیا و ماکارانی و پیراشکی و سایر غذاهای کم کالری هم اگر تیغه ی غذاساز داشتید که هیچی بگیرید دستتون بقیه ش یادتون میاید اگر هم ندارید برید یه فلانی جونی ماچ پیدا کنید و تو فهرست وبلاگش بگردید و یاد بگیرید..حتما بگردیدا..یاد بگیرید ..سرسری نگیرید ....فن و فوت کوزه گریش اون تیغه ی غذاسارش هست.. 


همبرگر 

برای همبرگر ازتون خواهش میکنم که از گوشت گوساله استفاده کنید..من خودم استفاده میکنم..دیگه برای بقیش چاره ای ندارید..از این روغن جامدا هست حلبای 16 کیلویی..از اونا تهیه کنید تقریبا 12 کیلوش رو بریزید تو تابتون و زیرش رو ملایم روشن کنید و صبور باشید که بعید میدونم شماها صبور باشید...گوشتا رو هم بندازید توش که قشنگ مغز پخت شه...دیگه مجبورید..دو سه لایه پنیر هم بندازید روش و اشهدتون رو هم بخونید.. به امید خدا شب چهار نفره میخوابید.. صبح تک نفره بلند میشید..خنده 

البته نمیدونم شماها سابقه ی بیماری خاصی دارید یا نه..من که به جز تهوع و سرگیجه و تب و لرز و تنگی نفس و لرزش و گرفتگی عضلات و قلب و اینا که دو سه ساله باهامه مشکل خاص دیگه ای ندارم و خوردم و هیچیم نشد اما همسر که خورد یه مدت سمت راست بدنش بی حس بود که اونم درست شد و چیز خاصی نبود.. ابله


 این عکس را هم چهارشنبه 19 تیر ساعت 00:03 نیمه شب گرفتم

همسر اومده بود برای امر خیر و گفتم صبر کن همبرگر درست کنم، تو آب روغن سرخ کنم، بخوریم و نصف شب بشه، بعد اسمشو نیار ابله . آخه اون شب تخمه هامون تموم شده بود  چشمک 


اون نقطه ی قرمز رو میبنید گوشه ی عکس که سر چنگال به سمتشه؟؟اون درون ژله ی سورپرایزه...اینم برید یاد بگیرید..دستورها و مدل های متنوعی داره تو اینترنت..حتما یادتون باشه که یاد بگیرید و تنبلی نکنید نیشخند


                                                         

پیراشکی 

دستورش که تو اینترنت فراااااااونه...برید از تو فهرست وبلاگ های آشپزی پیدا کنید..میدونید چی سرچ کنید؟؟؟؟..باید سرچ کنید: پیراشکی تا به نتیجه برسید..هیچی پیراشکی های خود آدم نمیشه..خوشمزه خواهر زاده هام خیلی پیراشکی دوست دارن و قربونشون برمقلب  دوستدار پیراشکی های خاله ان..همسر هم اون وسط مسطا نخاله بازی درمیاره...نیشخند همسر خیلی حسوووده..اینا همه از عشقه..همیشه بهم میگه یه وقت نبینم بری استخر زنونه تو ایران..مدیونه منی اگه بری...آخه شماها که تجربه ندارید ایشالا خدا قسمتتون کنه اما تو خاااااارج مردا اصلا کاری به کار آدم ندارن..اما استخر زنونه های ایران من رفتم چند باری..دیدم کار به کارم دارن....چشمک چه میدونم والا از این حساسیت ها به اون بهار بدبخت نداره که.. اما من تا میرم خونه ی خواهرام که هرکدوم سه-چهار تا بچه دارن طفلکییا و شب وامونده و خسته میخوابن.. همسر میگه یه موقع خواهرات سر و گردنتو نبیننا..خوشم نمیاد..چه میشه کرد همه ی زندگی ها مشکل دارن.. 


تیرامیسو 
تیرامیسو خیلی دوست دارم..نیشخندخوشمزه اصلش که کرمش هست برید از یه خراب شده ای یاد بگیرید..وقتی یاد گرفتید برگردونید روش رو هم کرم بزنید..دنیا دو روزه..یه جوری زندگی کنید و از ودیعه های الهیتون استفاده کنید که بتونید بعدها پاسخ گو باشید و شزمنده نشید..یه بسته پودر آماده هم بخرید بذارید دم دستتون.. 


خامه زده شده رو با رنگ خوراکی قاطی کردم و با قاشق ریختم به جای ماسورهابله



اون جسم قرمزی هست که تو عکسه..اون مرباست..کار خودمه..دستور و اینا نداره..مرباست دیگه..اونم دیب دمینیه؟؟..گلابییه؟؟چیه؟؟..اونم کار همسره.. نیشخند

این عکس را 27 دی 90 گرفتم و به اسم مربای امسال می ذارم براتون.

هر چی عکس تو موبایلم پیدا کردم چپوندم تو این پست ابله



این عکس را هم 26 مهر 92 ساعت 8:58 دقیقه گرفتم

همون روز جمعه ای که اسباب کشی داشتیم، همسر هوس کمپوت درست کردن کرده بود


بهتون نگفتم..خانوم اول و بهار شش ماه پیش طی سانحه ای کشته شدن..این از این..دیگه از من نپرسید..همسرم اومده پیش من بغلماچ و اگر اسمشو بهتون بگم..همه میشناسیدش..همسر هم چند وقتی هست دیگه گلابی و اینا میخره..کمپوت گلابی میگیره..لیته میندازه قهقهه ... مربا درست میکنه..خیلی خوبه..خیلی خوش میگذره.. 

کوفته 

کوفته رو خوب یاد بگیرید..اینو مریم جون به من یاد داده..همون که شوهرش آقای همکاره  نیشخند و دو - سه سال پیش منو شوهرم داد و ویلا جور میکرد برامون و اینا و دو -سه هفته پیش همسر رو بازجویی کرد ببینه اصن ما کی هستیم؟؟ملیت داریم؟؟از کجا اومدیم؟؟ 

کوفته رو تو اداره بودم..خانوم ب هم یه سر کار رو گرفت خنده ..دیگه چرخ گوشت رو اوردیم و نشستیم سر حوصله سه بار چرخ کردیم گوشتارو تا چسبناک بشه..خانوم ب هم اونطرف لپه ها را پخت تا له شد..برنج هم ایرانی..شماها برنج ایرانی خوردید تا حالا؟؟!!بعید میدونم خورده باشید..بخورید خیلی خوبه..آقای همکارم یه سفره پهن کرد روی میز و سبزی ها رو هم پهن کردیم اون وسط تا خشک شه..مریم جون گفته که بهتون بگم آرد نخود چی نریزید..دیگه ادویه هاش رو هم که ریختیم..خانوم ب آستیناشو زد بالا با آقای همکار نشستن به ورز دادن...دم عیدی هم هست و ارباب رجوع ها هم زیاااد ولی چه میشه کرد؟؟!!..دیگه ورز دادن تا چسبنده شه..خانوم ب رو نمیدونم باهاش چه کار کنم..چشم امید همه ی این اداره به همسره..یه همسره و یه ادااااره...این از من..اون از خانوم ب..بقیه خانوم ها رو هم که دیگه خدا میدونه و آقای همکار...بگذریم دنیا دو روزه...نیشخند دیگه ورز دادن و اینا تا چسبناک شد و با خانوم ب نشستیم گلوله کردیم و گردو و آلو و زرشک و این داستانا رو هم زدیم..باز اینم مراقب باشید درز نداشته باشه..البته چون شماها تازه کار هستید و به عمرتون کوفته نخوردید..ریز ریز بردارید..کوفته عرضه میخاد بعید میدونم شماها داشته باشید... ابله

بگذریم ..دیگه سسش رو هم معمولا آقای همکار درست میکنه و قشنگ سر حوصله میذاریم توی سه چهار تا قابلمه میپزه..باز بهتون بگما اگر عرضه ندارید موادتون رو کم بذاریدا...دیگه کوفتمون رو هم بار گذاشتیم و با آقای همکار فریز کردیم و من لپ تاپ و مودمم رو زدم زیر بغلم و چراغارو خاموش کردم و شیز گاز رو هم چک کردم و از حراست و بازجویی های بدنی به سختی گذشتم و راه افادم سمت خونه...دیگه چاره ای نیست... 



فسنجون: 

این فسنجون رو همین چند روز پیش که مامان قلب اینجا بودن درست کردن و من هم عکس گرفتم براتون..منتها تاریخ عکس واسه دو سال پیشه...نیشخندنکتش هم اینه که میخواستم امتحانتون کنم...من این فسنجون رو دو سال پیش درست کردم گذاشتم فریزر چون شاغلم و کارمند دولتم..هر چند وقت یه بار یه تیکه ازش رو میکنم میندازم تو قابلمه میخوریم با همسر..این اولین فسنجون آشناییمون هست..همون موقع که همسر می اومد شمال و اینا و حالا بماند...چشمکمیدونید خانوم اول اومد خواستگاری من و التماس و زاری و اینا که تو باید زن شوهر من بشی. ..بگید خب؟؟!!...بعد یهو رفت برای ماه ها ...بعد یهو اومد و افتاد بیمارستان و ماشن و خونه رو از همسر گرفت و همسر رو چنگ و زخم و زیلی کرد و فرستاد خونه ی من..نمیدونم چشه والا ؟؟؟!!..خدا شفاش بده  ابله ...به هر حال همه ی زندگی ها مشکل دارن..فن و فوت کوزه گری این فسنجون هم اینه که شما گردوهاش رو چهار بار چرخ کنید...دیگه گوشتای کوفتتون رو که ده بیست بار چرخ کردید بشینید با همکارا ساعت ده- یازده صبح گردوهاتونم چرخ کنید که دیگه واسه دوازده غذا آماده باشه کارمندا گرسنه نرن خونه..یه عطر و بویی هم داره تا دم حراست میره... زبان 


این عکس را 6 اسفند 1390 گرفتم و فکر می کردم این بار که مامان اینجا بوده گرفتم. چشم همسر روشن ... نیشخند هر دوتا خانمش مشکل حافظه دارند ....  ساعت 13:41 دقیقه روز شنبه با آقای همه کار و خانم ب مشغول تهیه فسنجون بودیم. ... چشمک 

                                                                 



املت قلبی

سه شنبه سی مهر 92 حسنا از صبح تا عصر 109 تا کامنت جواب می ده و ساعت 12:30 هم املت قلبی درست می کنه و در جوار همکاران نوش جان می کنند. عاشق اداره حسنا که بودم، الان دیگه مجنون شیفته این اداره شدم .... 



دوشنبه 20 آبان هم بهتون الکی گفتم داریم با همسر و مادرشوهر پدرشوهر می ریم شمال. بهار و خانوم اولی هم دیگه به همسر و مادرشوهر پدرشوهر نسبتی ندارند و کاری بهشون ندارند. اونا خودشون می رن. یادتونه که بعد هم دیگه هییییییچ حرفی از این سفر نزدم. الکی گفتم دارم می رم و تمام چشمک. داستان از این قرار بود که مردک و خانواده اش برای تعطیلات آخر هفته رفتند شمال. من هم که مامان بابا باهام قهر بودن نشستم تو خونه. فردا صبحش هم که روز تعطیل بود نشستم به شامی درست کردن و فریز کردنش. اینم عکسش که 21 آبان ساعت ده و نیم صبح من مشغول شامی درست کردن بودم نیشخند


راستی 

لطفا حتما حتما ورزش کنید..خب؟؟

نظرات 254 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:10

lona ۱٠:٠۸ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳٩٢
نمیشه اینقدر از واژه مشکلات فروخفته معلوم الحال و ابنها استفاده نکنید.
شما مگه دامنه لغاتتون اینقدر کمه آخه
ابرو

پاسخ: عزیزم هر مشکلی یک دایره لغات مربوط به خودش رو داره . برای مثال بیماریها هر کدوم یک اسمی دارند . ندیدم تا حالا کسی هر اسمی که راحت بود روش بگذاره . مگر این که فرهنگستان زحمت بکشه و یک لغت معادل رو پیشنهاد بده دیگران استفاده کنند . این نوع خصوصیات رفتاری هم برای خودشون یک اسمی دارند . به همین دلیل باید از لغت مربوط استفاده بشه . در هر حال من دامنه لغاتم در همین حد هست. شما بهترش رو بلد هستید و یا معادلش رو میدونید ممنون میشم زحمت بکشید به من هم بگید پلک در ضمن عزیزم اگر زحمت بکشید ادرس ایمیلتون رو هم تو قسمت ایمیل نظرات بنویسید ممنون میشم .

عزیزم حسنا ببخشید ما بغل نداریم.

هر "مشکلی" نه، هر "موضوعی"
دایره لغاتش خاص نیست، بلکه لغات تخصصیش خاصه.

در ضمن بهتره در تخصص خودت صحبت کنی که لغات بیشتری بلدی. تخمه و اینا

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:10

سناریونویس
باورنمیکنین حرفمودرموردتکتم
امتحانش مجانی
بریدوبلاگش فقط بگیدحسناهیچ چیزدیگه ننویسین
تاکیلومترهاباجارودنبالتو میاد

به بارمنو دنبال کرداما چون من دونده خوبی بودم نتونست منو بگیره اخ اخ اگه من ومیگرفت کبابم میکرد

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 11:00

اه نمیشناسی
عجباجان
دوست حسناست دیگه
دکترتکتم اشپزسوزنی
چادربه کمرمیبنده هرکس به حسناچپ نگاه کنه کتکش میزنه

عجبا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:58

تکتم کیه؟

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:58

بچه ها
اسم نمیبرم شایدکسی جابمونه
همه عالی هستین همه تونو دوست دارم
گل کاشتین

عجبا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:57

پریناز جان لالا جان باهوش. روحمو شاد کردید چقدر خندیدم. بانوو به حدا اخر این حسنا لپ تابشو میکوبه تو سسسرشش از دسته شما زنایه باهوش.. دیشب خوندم ولی چون با گوشی تمیتونم کامنت بذارم نشد.. ولی کیییفیی کردم از شماها.. سرویس سرویسه حسنا

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:55

شایدهم تکتم مامای نفس باشه
یه شایعه پراکنی بدنیست
اغااین تکتم چاره داشته باشه چادرشوبقول خودش میبنده دورکمرش یه روسری هم میبنده روسرش اون بالادوتاگره میزنه
باجارومیافته دنبال ما

تو روخدااینقدربدبخت وگیرندیدن توسن خطرناکی هم هست یکباردیدین سکته مکته زد
این اعصاب معصب درست درمون نداره ها
ازنفس بدتره
من گفته باشم

فروخفته گرسنه(معلوم الحال سابق) یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:42

کامشین ۱٢:٥٢ ‎ق.ظ - یکشنبه، ۱۱ اسفند ۱۳٩٢
حسنا بانو راستش را بگو چقدر طول کشید تا بلندترین پستی را که خونده بودم بنویسی؟
من که وسطش از ضعف و احساس گرسنگی نابود شدم.
راستی شما که به غذای کم کالری علاقه داری چرا ازاین ماهیتابه ها که دو طرفه هستند استفاده نمی کنی؟ کافیه هر چی میخواهی بگذاری توش و درش را ببندی. البته شاید هم اشاره کرده باشی و من غفلت کرده باشم.
از اینکه کامنت هام بین کامنت های بقیه گم می شه یا به پای جهالت بقیه می سوزه عصبانی هستم اما حتما خودتون بیشتر نارحت می شوید وقتی انقدر مزاحم دارید.
پاسخ: عزیزم بغلماچ خوب همه رویک نفس ننوشتم . قسمت قسمت نوشتم و سیو کردم زبان برای ماهیتابه هم نه اشاره نکردم چون در واقع من ازش استفاده نمیکنم ابله اصلا هم کامنتت گم نمیشه ممنون از همراهیت بغل حقیقتش خیلی حرفها نمیتونه ناراحت کننده باشه . چون من این جمله که منسوب به کوروش هست رو خیلی دوست دارم .برای متنفر بودن از کسانی که از من ممتنفرند وقت ندارم زیرا گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که من را دوست دارندقلب اگر هم چیزی نوشتم به علت مزاحمتی بود که تو وبلاگ تکتم جون ایجاد کرده بود.

فروخفته گرسنه(معلوم الحال سابق) یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:41

عااااااااآقاااااا به سلامتی مشکل تاریخ عکسا حل شد چسنا خانووووم اونور دارن توضیح میدن نوشته ها و عکسا رو تیکه تیکه سیو میکرده......ببین ادم انقدر دور اندیش....بارکالاه حسناااجان ...افرین از سال 90 داری اطلاعاات جمع میکنی واسه پست اشپزی...تازه اونوقع وبلاگ نداشتی ....ببین تا کجا واقعا.!!!...افرین ....نفسو زیر پات قربونی کنم

ﻣﻬﺘﺎﺏ یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:34

ﺳﻼﻡ .ﺑﺎﻧﻮ ﻣﺤﺸﺮﻱ.ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ.ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺻﺪﺍ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻗﺒﻼ ﻧﻈﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ..ﻭﻟﻲ ﺑﺨﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺣﺴﻨﺎ ﺑﻪ ﻓﻜﺮﺵ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺮﺳﻪ ﺑﺒﻌﻲ ﻫﺎﺵ ﺑﺘﻮﻧﻦ ﺳﻮﺗﻲ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮﻥ...ﺑﻌﻀﻲ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﺚ ﺩﻛﺘﺮ ﺍﺷﺒﺰ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻤﺶ ﻓﻚ ﻣﻴﻜﻨﻢ. ﺑﻪ ﻣﻨﻔﻌﺘﻲ ﺑﺮﺍﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺣﺴﻨﺎ.

سلام.
ممنون از لطفت.

فکر نمی کنم منفعتی داشته باشه براش. شخصیت تکتم اینطوریه. به بلوغ فکری یک زن 40 ساله نرسیده. مث دختر بچه 14 ساله است. آدم هیجانی است و به اندازه سنش پخته رفتار نمی کنه.

دکتر را دیدی سلام من را هم برسون.

فروخفته گرسنه(معلوم الحال سابق) یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 10:31

حسنا جان میشه به جای اجر کامل آجر نصفه بذاریم که زمان پخت نصف بشه؟؟!!!
با تشکر

فیروزه یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 09:49

بچه ها خسته نباشید . جدا جالب بود . دست این دروغ گوها رو خوب رو کردید. واقعا چشام گرد شده بود از افشای این همه دروغپردازی این حسنای شارلاتان . حالا دیگه دستش برا همه خواننده هاش رو شده . من قبلا گاهی میخواندمش و احساس میکردم شاید به دلایلی قربانی این نوع زندگیه . ولی حالا کاملا مطمئنم که یه شارلاتان به تمام معنا است . دست مریزاد

یاسمین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 09:34

برم پنجره ها رو باز کنم ، بوى دماغ سوخته بعضى ها تا اینجا هم اومد

یاسمین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 09:32

:خنده
مرسى بچه ها، عالى بود
n تقلبى کجایى ؟ نمیرى بالا منبر ؟
نفس خله ، لطفا چند تا ایکون از خنده غش کردن از طرف من براى حسنا بذار

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 09:28

به خواننده هاش میگه مامان همین 2 هفته پیش این فسنجون رو پخته! بعد عکسش مال 2 سال پیشه!

این بعبعی رو باید سرشون رو زد عید قربان گوشتشون رو پخش کرد با این عقل و درایت!! لااقل به یه کاری بیان

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 09:23

بچه ها اینقد این حسنا رو عصبی و دیونه نکنین!
الام میاد پست میزنه حالا که اینطور شد اصلا من حامله ام 3 ماهه پسرم هست !!
همسرم الان از دادگاه صلاق خانوم اوی اومده! حالا خوب شد؟؟

دادگاه طلاق

mahsan یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 09:21

دمتون گرم که اول صبحی اینقدر حالمونو جا آوردین!
اصلا احساس میکنم دنیا یه رنگ و بوی متفاوتی به خودش گرفته!!!هااااا فهمیدم! بوی دماغ حسناست که تا اینجا میاد.......
حسنا جان، عزیزم، گنده بک...بســـــــــــــــــــــــــــــــــه.

الهه یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 08:56

وای پریناز
بانو و لا لا معرکه بود.کاش اون آیکون که نفس عاشقشه و از خنده پخش زمینه اینجا بود!

اینها که هر چی من میبینم حتی ژله و تیرامیسو مال 90 است بانو! ابنها رو اون موقع درست میکرده که میخواسته مرد رو فریب بده و خونه ای چیزی بگیره.الان تو خونه اجاره ای که با پول پیش خونه پسرک و یک 206 قراضه !!!نشسته فکر نکم نون و پنیر هم بذاره جلوی مررررررردک!

موفرفری یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 08:27 http://moferfery.blogsky.com

آخی عزیزم حسنا! اینجارا حتما خوندی تاحالا!
به قول خودت حالا هر کی هم میخواد دست در گریبان داشته باشه و مشتی بر سر و سینه، مشکل خودش هست.
پریناز و بانو و لالا عالی بود, عالی.
ولی این روش زیاده الان میاد میگه اینها تاریخ ادیت عکسهاست یا معلوم الحالها فایل سازی کردند یا سعدی و حافظ بدبخت را میندازه وسط!

نرگس2 یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 08:24

عالی بود
ولی من آخرشم نفهمیدم کسی حسنا رو مجبور کرده بود پست آشپزی بذاره که خودشو بیشتر ضایع کنه؟؟زیر تیغ بودی؟میخواستی روو کم کنی؟ نکن این کارو با خودت . داستان رو یکم هیجانی و اکشنش کن أأأأأه ه ه شده سریالای سیروس مقدم
مثلأ پست جدید: نی نی در چنگال یاکوزا
مافیا در پی(اشارات ابروی) حسنا
آجرها برای که به صدا در میآید
ما هیجان میخوایم ما هیجان میخوایم

ساره یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 07:41

ممنون پریناز جان
ممنون لالا جان خیلی خیلی عالی بود.

ساره یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 07:33

بانو عالی بود

آیناز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 07:20

من خیلی حالم گرفته بود
------------------------------------
پریناز
این مال تو عزیزدلم


لالاگل
این هم مال توکه دوست دارم


بچه هاعالی بودکلی روحیه اول صبحی عوض شد

بانوجان

عکسها خیلی به موقع گذاشته شدبرش نداریها

نیلو یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 04:36

این پست خیلی باحال بود بچه ها منم دارم شک میکنم که حسنا پرستار خانم اولی هست و شاید سر و سری با مردک داره. خیلی از چیزایی که مینویسه مبهمه و جای سوال داره و منطقی نیست. از طرفی دوستایی که استدلال آوردن که حسنا یا کارگر خونه مردک هست و یا پرستار خانم اولی به نظرم همچین بیراهم نمیگن.

لالا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 03:16

آیفونی برای حسنا درکار نیست سحر جان. اگر آیفون داره چرا عکس بعدیشو با گوشی قدیمیش گرفته؟ عکس این آجر! رو حسنا از اینستاگرام کش رفته چون لابد فهیمده دزدی بودن اونا رو با سرچ برعکس نمیشه معلوم کرد...توی اینستاگرام تگ های آشپزی/بزن/کرفس یا...دیگه رو سرچ کن می بینی حسنا عکساشو یحتمل از کجا دزدیده.

سحر یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 02:49

حسنا اون عکس کیک آجر رو با آیفون گرفتی ؟ آبرو و حیثیت اپل رو بردی لامصب. جابز بیچاره رو چرا تو گور میلرزونی آخه؟

سحر یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 02:38

تیرامیسو رو روز بیست و نه اسفند 1390 و اول فروردین 1391 درست کرده. احتمالا همسر با زن و بچه اش بوده. این هم از سر بیکاری برداشته تیرامیسو درست کرده. شمال هم نمی تونست بره که. اون موقع نمی دونست اگه به فامیل بگه انقدر استقبال می کنند و آسمون رو به زمین نمی دوزند، نگفته بود و بدون همسر هم نرفته بود شمال.

مینو یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 02:34

خیلیییییییییییییی عالی شد بانو
مرسییییی

مینو یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 02:13

همینو بگو نارین!
کجا بره از دست ما؟؟؟؟

نارین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 02:09

حسنا فکر این رو نمی کرد از رو تاریخ عکسا دستشو رو کنیم

لالا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:46

حسنا 11 نوامبر پست گذاشته که فردا صبح زود جهت ادای نذرم می ریم شمال قوم شوهر هم باهامون هستند باید اونا رو هم برسونیم ویلاشون...بعد 12 نوامبر که فرداش باشه از 10 صبح مشغول تهیه شامی بوده! فقط نمی دونم تو ماشینشون که پدرومادر مردک بودند مریم جون رو کی . چطوری رو سر اونا جا داده با خودش برده شمال تا با تیغه نیدینگ براش مایه شامی ورز بده. دیگه نمی دونم چرا نذر شامی اش رو همونجا نداده گذاشته فریزر مامانش بعد هم با ماشین تا تهران آوردتش بعد دوباره گذاشته تو فریزر خودش...خدایا سرگیجه گرفتم!

مامک یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:39

الهی بانو خدابگم چکارت کنه نصفه شبی مردم از خنده..اونجا که نوشتی لپ تاب رو زیر بغل میذارم و به سمت ادارهاینم با این شکلک هاش ادم نمیتونه حس واقعیش رو منتقل کنه اههههه

خاتون یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:32

گوشتا رو هم بندازید توش که قشنگ مغز پخت شه...دیگه مجبورید..دو سه لایه پنیر هم بندازید روش و اشهدتون رو هم بخونید.. به امید خدا شب چهار نفره میخوابید..صبح تک نفره بلند میشید..البته نمیدونم شماها سابقه ی بیماری خاصی دارید یا نه..من که به جز تهوع و سرگیجه و تب و لرز و تنگی نفس و لرزش و گرفتگی عضلات و قلب و اینا که دو سه ساله باهامه مشکل خاص دیگه ای ندارم و خوردم و هیچیم نشد اما همسر که خورد یه مدت سمت راست بدنش بی حس بود که اونم درست شد و چیز خاصی نبود..

خاتون یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:27

باااانووووو پریننااازززز
واای اشکاام انقد خندیدم نصفه شبییی
خدا خیرتون بدهه
عالی عالی عالی
هرچی بگم کم گفتم
یکی از بهترین پسنای این وبلاگ بود

هلیا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:19

مورد داشتیم تو همین پست کامنت گذاشته:
حسنا جون بغلماچ آجرها رو عمودی بذاریم یا افقی؟!!!!

نازنین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:18

سوژه موردنظرمنهدم شد.
مریدان جملگی گریبان دریدندی!!! وبرسروسینه زنان حال آشپزبانوراگرفتندی.
خدایا،خداوندااین شادیارو ازمانگیر.الان کهیرمیزنه.همسربه فریادش برس.البته آشپزبانواینجارونمیخونه!!!
باتشکرازتمامی بانوان باهوش دوست داشتنی

هلیا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:16

لالا جون:
عکس خورشت کرفس واسه :Monday, October 07, 2013 22:31:58
که میشه :دوشنبه 15 مهر 92, این تاریخ حسنا پست میذاره و رج معرفی میکنه....بعد تو پست بعدیش که 17 مهره میگه که الان چند روزه شوهرش قهر کرده و سه تا برادر باهمن و خوش میگذرونن...
یعنی آدم وقتی خودش تنهاست پا میشه 10:31 نصفه شب خورش کرفس واسه خودش تنهایی درست میکنه؟؟؟؟!!!!!!!!!
دمش گرم من اگه خونه تنها باشم و مامانم نباشه که غذایی چیزی داشته باشیم خودمو میبندم به چیپس و پفک و بیسکوئیت نهایتا میرم تا اشپزخونه از تو یخچال ابمیوه ای چیزی بر میدارم(البته اگه راه داشته باشه داداشم و خر میکنم اون بره!!) بعد این حسنا دهن سرویس 10:31 شب خورش کرفس بار میذاره رو پاره اجر !!!
که حدودا فردا صبح 10_10:31 اماده است!!

مینو یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 01:12

من دارم یه کاری رو برای فردا آماده می کنم. وگرنه حتما کمک می کردم در شناسایی این عجایب! سحر جان عکس رو که سیو کنی، تو پروپرتیز عکس ها و تو قسمت جزییات، تاریخ گرفتن عکس ها رو با ساعتش می ده!
این همه عکس ها رو قیمه قیمه کرد که سایز تفاله ی چایی بشن دیگه مثل لبخند ژکوندش هیچ ردی به جا نذاره، اینم نتیجه ش! آخه آدم این قدرررررر باهوش؟!!! اَه اَه اَه! اگه سکته کرد افتاد رو دست همسر تقصیر شماست ها! بعد نگید چرا برادر شوهر و برادر خانم اولی و برادر عزیزم‌جاری اومدن در آغوشش کشیدن!

شادی یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:56

پریناااااااااااااااااااااااز تو معرکه ای دختر
مرسیییییییییییییی بانو و لالای عزیز

مینو یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:46

آخ آخ بدبختش کردین که!

نارین یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:31

عاششششششششششششششششششششققققققققققققتووووووونم

هلیا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:31


عااااااااااالییییییییییییییییی بود!!!!!
بانو من پس فردا باید یه کتاب( 6 فصل) رو سر کلاس ارائه بدم....کلی تو فاز استرس بودم.........شادم کردی !!!!! خیلییییی خوفففففففه
بقیشم بذار پلییییییییییز

سحر یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:30

واااییی. این پست خیلی خوبه. غش کردم از خنده.
پریناز، بانو و لالا، دستتون درد نکنه.
کامل بشه محشر می شه.

مهصا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:25

عکس های خورش کرفسش یکم مشکوکه

لالا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:16

بچه ها جون من وقت نمی کنم تاریخ همه عکسها رو با پستهای حسنا مطابقت بدم لطفا هرکدوم یک گوشه کار رو بگیرید تا بخندیم. یکی از عکسها مربوط به ساعت 3 و خورده ای روز پنج شنبه 13 جونه اینطور که من تو فیدخوانم می بینم حسنا روز 15 جون پست گذاشته و ما رو از جزییات برنامه های پنج شنبه اش آگاه کرده که بله تمام بعد از ظهر با برادرشوهر برای امورات مستاجرش بیرون بوده. نتیجه اینکه حسنا خیلی مهربونه وقتی میره برای قرداد خونه مستاجرش براشون کتلت درست می کنه!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:11

نصف عکسای حسنا مال 2 سال پیشه
اون کامنتر های ساده رو بگو فکر می کنن حسنا همرو تو این چند وقت پخته

مهصا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:07

حسنا ژله قلبیاتم که مال 2 سال پیشه

گلریز یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:07

بانو مردم از خنده. واقعا که این دختر یک توجه طلب بدبخته با اون دوستاش مثل عفیفه خاتون. وقتی ادم وبلاگش رو میخونه حالت تهوع میگیره. زنک به حقوق جاریش هم حسودی میکنه. گرندیوزیتی هم اخه حدی داره. اه اه. مادربزرگم سر خواستگاری بهم گفت تو از جاریت بهتری پس اون به تو حسودی میکنه. از جد و ابادتون معلومه تربیتتون چی بوده که الان این شدید دیگه.

مهصا یکشنبه 11 اسفند 1392 ساعت 00:03

گوشی قبلی حسنام Sony Ericsson X10 بوده

مهصا شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 23:59

تیرامیسوش هم که مال 2 سال پیشه

مینو شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 23:58

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مرسی پریناز
مرسیییییییییییییییییییییی بانووووووووو
مرسیییییییییییییییییییییی لالا برای کشف فوق سری که کردی!
یعنی مردم از خنده!

لالا شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 23:57

از خنده غش کردم دستتون درد نکنه با این پست. یادتون نره کمپوت هم مربوط به صبح روز اسباب کشیه که همسر تو اون هیر و ویر درست کرده

مهصا شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 23:46

بانو معرکه استتتتتتتتتتتتتتت پستت
دست همه دوستان درد نکنه

من که دارم از خنده می میرم
قیافه حسنا هنگام دیدن زمان عکس ها دیدنیههههه !!!!!!

گیسو شنبه 10 اسفند 1392 ساعت 23:31

بانو جون خیلی باحالی دلت شاد باشه کلی با خوندن این پست خندیدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.