-
دست منو گرفت و بعد ولم کرد .......
پنجشنبه 23 آبان 1392 11:48
بهمن 90 روز آشنایی بزار از اولش بگم غروب یه روز پاییز تو آمورشگاه نشسته بودم که به سرم زد یه کم چت کنم مسنجر رو باز کردم . آیدی و پسورد رو وارد کردم و وارد چت روم شدم یهو یه پنجره باز شد واسم که گفت : سلام گفتم سلام خوبی ؟ مرسی شما چطور؟ ممنون مجردی ؟ آره شما ؟ منم آره 5 ساله که از همسرم جدا شدم منم گفتم منم از شوهرم...
-
143 - شمال
دوشنبه 20 آبان 1392 21:13
از همه دوستان عزیزی که زحمت کشیدند و در پست پایین کامنت گذاشتند و آدرس ایمیل و وبلاگهاشون رو نوشتند ، بینهایت ممنون هستم کامنتها بسیار زیاد هست و متاسفانه فرصت من هم برای جواب دادن به تک تک کامنتها ، کم . به همین دلیل همینجا تشکر میکنم و میگم تک تک شما عزیز هستید و من خیلی از محبتتون ممنون هستم . البته اگر یک چند ساعت...
-
از پست قبلی خسته شدم :(
شنبه 18 آبان 1392 17:34
سلام فعلا تا کار سرشماری عمومی نفوس و مسکن/ ایمیل و وبلاگ از طرف حسنا بانو و با مدیریت مرکز آمار نفس، تمام بشه این پست جدید را باز می کنیم و منتظر می مونیم. دوست عزیزی ما را لینک کردند که هم ازشون تشکر می کنم و هم می گم که دوستای وبلاگ ما، بعضی هاشون وبلاگ دارند ولی لینکش را نمی گذارند و ما را هم لینک نکردند که راحت...
-
مجبور بودم. میفهمی؟ مجبور بودم
پنجشنبه 9 آبان 1392 13:40
وقتی کامنت گذاران به حسنا می گفتند چرا خونه را به خانم اولی پس دادی، با خودم می گفتم خب مجبور بود، اینها چرا نمی فهمند؟ توی ذهنم دنبال این جوک می گشتم که قبلا شنیده بودم اما یادم نمی اومد. فقط یادم بود که آخرش طرف می گفت "مجبور بودم، مجبور، می فهمی؟" و خنده ام می گرفت. مخصوصا این که حسنا تکرار می کرد...
-
بحث آزاد
پنجشنبه 9 آبان 1392 13:00
اینجا ... بحث کنید. این پست برای صحبتهای متفرقه باز است.
-
برگ اول و سوم
دوشنبه 6 آبان 1392 23:57
سلام کامنتهای ( 1 و 2 ) عفیفه خانم را گذاشتم لینک کنار وبلاگ که حسنا جون که از سفر برگشتند تکلیف "اینکاره" بودن همسرشون را مشخص کنند. ما که مشکلاتمون را با عفیفه حل کردیم. چند تا واژه نامانوس بود براشون که با هم به توافق رسیدیم کامنتهای برگ اول و سوم و ششم را هم اینجا می ذارم و هم توی وبلاگ کنار پستشون. اگر...
-
برگ سی و پنجم و برگ جادو
یکشنبه 5 آبان 1392 14:02
سلام ببینید چقد فعال شدم تند تند آپ می کنم. حسنا داره خوش می گذرونه، من انرژی گرفتم. نکنه من خود حسنا باشم؟ عفیفه نظرت چیه؟ کامنتهای دیروز و صحبتهای شما دوستان نشون داد که 1- بیماری قابل عرضی وجود ندارد. 2- هیییییییییچ رابطه ای ندارند. اگر هم داشته باشند، خب زنشه! به شما چه ؟ 3- همسر بچه نمی خواد. ضمن این که بهار هم...
-
یه روز سرد پاییزی
شنبه 4 آبان 1392 16:42
سلام فکر می کنم دیگه برای عفیفه و نفس کافی باشه. در مورد نفس که من با کامنتها و صحبتهای شما دوستان به این نتیجه رسیدم که کلا قصه از بیخ دروغه یه استادی هست که نفس را گذاشته سرکار و نفس هم فکر می کنه اونو گذاشته سرکار. حالا هستند تا ایشون حالش را ببره و نفس هم تزش را تمام کنه. بهتره دیگه بی خیال خیال پردازیهای این بشر...
-
لبخند
پنجشنبه 2 آبان 1392 15:00
دوستان خوبم سلام عید همگی مبارک. تعطیلات و آخر هفته خوبی داشته باشید. برای عید یک پست طنز (جشن تولد علی) در نظر گرفتم. نفس اصرار داره که دیده بشه. منم گفتم توی وبلاگمون پستهاش را بذاریم که هم نفس دیده بشه و خوشحال بشه. دیگه کمتر این وبلاگ اون وبلاگ دنبال توجه بگرده و هم شما دوستان روز عیدی لبخندی بر لبهاتون بشینه....
-
تمدید اعصاب
سهشنبه 30 مهر 1392 10:28
این نکته از این پست جامونده بود. اولش می ذارم. لامصب اینقد این درس نکات ریز داره هر چی کار می کنی باز جا می مونه حسنا برای دیدن پدرشوهر مجبور شد به شوهره بگه می رم ورزش و یواشکی بره تو پارک پدرشوهر را ببینه. بماند که پدرشوهر حاضر نشد حتی بیاد خونه حسنا و گفت لیاقتت همین پارکه. حتی یک لیوان چای توی کافی شاپ هم بهش نداد...
-
140
یکشنبه 28 مهر 1392 14:57
برگ صد و چهلم - اسباب کشی دوستان عزیزم ببخشید که نوشتن پست جدید طول کشید باعثش اسباب کشی و کار و تعطیلات و تنبلی و باز هم کار شد همسر همونطور که گفته بود پنجشنبه صبحی که قرار بود اسباب کشی کنیم اومد . همه چیز رو هم هماهنگ کرده بود . به من گفت تو برو خونه جدید من اینجا هستم . من هم رفتم به کارگر هم زنگ زدم که مستقیم...
-
سه سال زحمتم به باد رفت !!
دوشنبه 15 مهر 1392 13:39
ببخشید که نوشتن این پست طول کشید و وقت نکردم زودتر بنویسم . چون قول داده بودم امشب مینویسم ، نشستم بقیه اش رو هم نوشتم . این دفعه از شکلک ها هم بین نوشته ها استفاده نکردم حال و حوصله و اعصاب شکلک ندارم. ( برگ هجدهم ) اگر بخوام از اولین جرقه این موضوع بگم، برمی گرده به پارسال تیرماه که خواهر شوهر مادرشوهر بعد از یک سال...
-
138
شنبه 13 مهر 1392 09:26
ببخشید که نوشتن این پست طول کشید و وقت نکردم زودتر بنویسم . چون قول داده بودم امشب مینویسم ، نشستم بقیه اش رو هم نوشتم . این دفعه از شکلک ها هم بین نوشته ها استفاده نکردم . همسر جمعه ( جمعه قبل ) فهمید . بهتر هست بگم خانوم اولی روز جمعه به همسر گفت . جمعه خونه مادر شوهر بودند .خانوم اولی گفته بود و پدر شوهر هم تایید...
-
برگ سی و دوم - توضیح
سهشنبه 9 مهر 1392 13:34
حسنا در برگ سی و دوم وبلاگ مرحومش توضیحاتی در مورد زندگیش می ده. این پست را این جا می گذارم. چون به شرایط پیش اومده اخیر خیلی مرتبط هست. نویسنده: حسنا بانو - ۱ ٧ امرداد ۱۳ ٩ ۱ این روز ها دست و دلم به نوشتن نمیره. شاید برای حجم زیاد کارهایی هست که بعد از مرخصی روی سرم ریخته و شاید برای نگرانی ها و دغدغه ها ای که پیش...
-
با دلم قهر نکن
سهشنبه 9 مهر 1392 11:48
ببخشید که نبودم و ننوشتم . جواب کامنتهای پست قبل رو هم کامل ندادم . با عرض معذرت هنوز تعدادی از کامنتها تایید نشدند .حالم خوب نبود . سه روز بدن درد و لرز داشتم . ضعف و بیحالی و تپش قلب هم اذیتم میکرد . در کل بیجون شدم. نداشتن حال و حوصله و اعصاب هم که بماند . معذرت میخوام که خبری ننوشتم . همسر هم متوجه شده . خود خانوم...
-
کامنتززززززززززززز
دوشنبه 1 مهر 1392 23:04
مونا ۱٠:٥۳ ق.ظ - یکشنبه، ۳۱ شهریور ۱۳٩٢ بابا باید به وجود دختری مثل تو افتخار کنه که اینقدر حرفش برات اهمیت داره. واقعیتش اگه من جای تو بودم قبول نمیکردم ولی واقعا بهت تبریک میگم بابت این کارت بنظرم خیلی کار سختیه . ولی حسنا جون تو هم از این زندگی حقی داری چرا خانم اولی اینقدر بی انصافه یعنی با این خونه میخواد تا...
-
برگ 137
یکشنبه 31 شهریور 1392 01:25
برگ صد و سی وهفتم - خونه نویسنده: حسنا بانو - ۳٠ شهریور ۱۳٩٢ بالاخره فرصت شد تا من بشینم و از این مدت بنویسم جریان طولانی هست ولی من سعی میکنم که مختصر تر بنویسم . اگر بخوام از اولین جرقه این موضوع بگم ، برمیگرده به وقتی که افطار خونه مادر شوهر بودم . همسر و بهار هم مسافرت بودند . خواهر شوهر اون شب به من گفت که خبر...
-
Human-Animal
سهشنبه 26 شهریور 1392 16:56
سیمای نامحترم که صبح با چند تا فحش مشغول معرفی مجدد خودت بودی و کامنت گذاشتی که مجبور شدم حذف کنم ادامه کامنت را می ذاشتی که فضولیت کامل بشه. شما اگر در مورد سکچوال کمیستری هیچی به گوشت نخورده از بی سوادی زیادته. قرار بود دانشنامه هات را بذاری ببینم این همه فحش خواهر مادر را از کدوم دانشگاه یاد گرفتی من چون اطلاعات...
-
برای گلریز در مورد کامنت هیاپ
دوشنبه 25 شهریور 1392 16:20
توی وبلاگ قبلی نفس برای من کامنت می ذاشت که هکت می کنم و فلان ... یه روز هم اومد کامنت گذاشت که این وبلاگ هک شده و من مدیر وبلاگم. آخه احمق، اگه مدیر وبلاگی چرا توی کامنت می نویسی؟ راست می گی پست بذار بگو وبلاگ را هک کردم من هم در کمال خونسردی کامنتهاش را پاک می کردم چون نمی خواستم خواننده ها نسبت به فضایی که توش...
-
اون جمعه به جمعه سرو گوشش می جنبه !
جمعه 22 شهریور 1392 12:51
دختر جعلی جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 12:17 دیدید این پنج شنبه جمعه هم غیبش زد؟ دیشب نصف شبی خواب آلو از توی تخت دو تا کامنت جواب داد که یعنی هستم. روزایی که تعطیله کمتر از روزایی که می ره سرکار توی نت هست. سه روز اول هفته که می گه سرکار می رم و می گه شوهر دارم همه اش پلاسه توی نت. تعطیلات آخر هفته که به لطف شک و بدبینی...
-
دکتر برو دکتر !
چهارشنبه 20 شهریور 1392 17:42
این متن را خوندم یاد "دکتر آشپز" افتادم یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه کشاورز دامپزشک میاره . دامپزشک میگه اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش بایسته گاو رو بکشید گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو گاو هیچ حرکتی نمیکنه... روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه بلند شو...
-
داری از اول جاده دو راهی رو نشون می دی
دوشنبه 18 شهریور 1392 13:52
دوستان عزیز لطفا کامنت کسانی که توهین می کنند و فحش می دهند جواب ندهید. اجازه بدید خودشون را معرفی کنند. کامنت دونی باز ندیدند. ذوق زده شدند برای معرفی خودشون. در مقابلشون سکوووووووووووووووت مطلق. کاملا ندیده بگیرینشون لطفا ممنونم سلام دوستان نمی دونم چرا هر چند روز یک بار دلم خیلی برای حسنا می سوزه. اولش که نوشتم می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 شهریور 1392 16:28
زنهای دوم وبلاگ نویس از روی دست همدیگه یاد می گیرند و غلطهاشون را اصلاح می کنند و هر چند وقت یکبار یه ورژن بالاترش به وبلاگستان وارد می شه اولین و به نوعی صادق ترین زن دومی که شروع به نوشتن کرد ( بعد از پریسا و بهرام که یک زن صیغه ای پنهانی بود ) عسل بانو بود. عسل با صداقت تمام داستان زندگیش را نوشت ولی عکس العملها و...
-
خبر D:
شنبه 9 شهریور 1392 21:53
خبر :) نویسنده: حسنا بانو - ۸ شهریور ۱۳٩٢ دوستان عزیزم تعداد زیادی از کامنتها پست قبل هنوز تایید نشدند . خواستم معذرت خواهی کنم از این که فرصت نشد و بگم که فکر نکنید کامنتهاتون نرسیده . هست و من حتما جواب میدم و تایید میکنم . من بصورت کاملا ضربتی این هفته اومدم شمال نمیخواستم این هفته بیام ولی خاله و دختر خاله و دختر...
-
134
چهارشنبه 6 شهریور 1392 14:40
خانوم اولی دمت گرم ! میبینم که خوب د ا ری زجرشون میدی مینو جون پریناز جون رسیدن به خیر بقیه دوستان ببخشید که من سرم خیلی شلوغه و نمیرسم فعالانه حضور داشته باشم اما غیر فعال هستم و از دیدنتون خوش حال میشم توی هر صفحه یک پست گذاشتم و عکسها را هم کوچیک کردم که راحت تر باشید. اگه بازم موردی بود ممنون می شم اطلاع بدید.
-
بی درد
سهشنبه 29 مرداد 1392 04:30
سلام. می خواستم یک نمون دیگه از دروغهای وبلاگی را خدمتتان معرفی کنم. کاملا اتفاقی با این وبلاگ آشنا شدم و زمانی بود که چندین هفته از نوشتنش می گذشت و من تونستم سریع چند قسمت را پشت سرهم بخونم. اینطور شد که خیلی زود فهمیدم با یه دروغگوی دیگه طرفم حتما داستان اون قورباغه ای که را که یهو می ندازن تو آب جوش و تحمل نمی کنه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مرداد 1392 13:24
محمد طه پیدا شد و چون خبر گم شدنش را گذاشتم خبر خوشحالی پیدا شدنش را هم باید بذارم دیگه چقدم عکسهای بعد از پیداشدنش خوشگله. همچین خوشگل می خنده این وبلاگ جالب نوشته گرچه فقط یک پست داره! بچه ها من کم کم وبلاگ را جمع می کنم. این که یهویی می رفتم درست نبود. ولی خب ما دیگه کاری نداریم. من که هر چی بیشتر می ریم جلو بیشتر...
-
80 کامنت اول +40+20
یکشنبه 27 مرداد 1392 11:53
کامنتهای پست "هردم از این باغ بری می رسد " سارا "بانو اینا چرا همش میان درستش کنند هی خرابکاری میکنند به نظرم جمیعا روزه سکوت بگیرند [وحشتناک]" گلریز "چی بگم والا.فکر کنم خیلی داستان پلیسی می خونند.خدا اخر عاقبت مارو به خیر کنه با این جماعت. ما که نمیدونیم اونجا چه خبره پس بهتره دیگه نظری در...
-
من چه سبزم امروز !
شنبه 26 مرداد 1392 12:09
سلام دوستان به میمنت و مبارکی شنبه شد و پرشن بلاگیها اومدن سرکار و وبلاگهای گزارش شده را بستند. یاس و نوشیده سوگند و حسنا پرپری و لیلی و خانواده های همراه خسته نباشید. آخ!! وکیل سوگند یادم رفت. من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هشیار است
-
هر دم از این باغ بری می رسد
جمعه 25 مرداد 1392 18:38
خانم بانو وبلاگ حرفی با تو متعلق به سوگند نیست . اون وبلاگ به دلیل دیگری زده شد از طرف وکیل سوگند که من کامل در جریانش هستم . در ضمن اگر اونجا به من و دوستانم از طرف سوگند تهمت زده شد ، لطفا شما کاسه ی داغتر از اش نشید .ما خودمون می تونیم حق خودمون رو بگیریم و نیازی به احقاق حق ما از طرف شما نیست . من کامنت های وبلاگ...